shirin71
11-08-2011, 03:22 PM
http://www.persianv.com/uc/out.php/i29123_L6345617945001.jpg
فروردینی هستم
در فروردینماه به دنیا آمدم، روز نهم این ماه... همزمان با تحصیل در رشته پرستاری دانشگاه در کلاسهای بازیگری «کارنامه» هم شرکت میکردم و از آنجا بود که برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شدم، اما جالب اینکه هنوز به اکران در نیامده است. پس از بازی در این فیلم حدود یک سال در تئاتر به فعالیت ادامه دادم که در همین مدت موفق شدم جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کنم. پس از تجربهای که در تئاتر کسب کردم به سینما بازگشتم و در فیلمهایی چون ریسمان باز، آناهیتا، سوپراستار و اخراجیهای 2 بازی کردم.
سر جلسه نرفتم
از ابتدا دلم میخواست در رشته هنر ادامه تحصیل بدهم، اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت میکردم، اتفاقی برایم افتاد که امتحان را از دست دادم، به همین دلیل در کلاسهای علوم تجربی دبیرستان شرکت کردم و بعد هم در دانشگاه در رشته پرستاری پذیرفته شدم. درسم تقریبا به پایان رسیده و تنها برای ارائه طرح، باید مدتی در یک بیمارستان مشغول به کار شوم... محمدی در ادامه میگوید: خانوادهام هم مخالف بازیگری من نبودند اما به من میگفتند درست را باید بخوانی... از طرفی خانوادهام هم با این محیط آشنا بودند، چون که مادرم از کارمندان صدا و سیما بود...
نرگس، تنها دوست من
مادر نرگس میگوید: «من از نرگس در مورد کارهای خانه راضیام. نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی، در انجام کارهای منزل تنبل شده که آن را هم میگذاریم به حساب مشغله کاریاش، گرچه باید بگویم «ستایش» بهترین دوست من است!(باخنده) البته تصورتان این نباشد که من بین بچهها فرق میگذارم، به این دلیل که نرگس بیشتر در کنار من است. نرگس خانم هم میگوید: «مادر، عزیزترین و بهترین نعمتی است که خداوند به بندههایش مرحمت میکند، برای من هم عزیزترین موجود روی زمین، «مادرم» است که با تمام وجود دوستش دارم...»
یک سال مقابل دوربین
من هشت ماه پس از آغاز پروژه ستایش، جلوی دوربین رفتم و همین موضوع باعث شد کمی جو برای من سنگین شود. اما از طرفی حضور در یک گروه صمیمی باعث شد که سختیهای کار هم برای من آسان و هم شیرین شود. من تقریبا یک سال مداوم سرکار بودم، اما سختی آن برایم لذتبخش بود، چون به نتیجه آن امیدوار بودم و برای دیدن کار لحظهشماری میکردم...
خانواده من
سه فرزندیم و من فرزند بزرگ خانواده محمدی هستم، یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خودم دارم که هر دوی آنان ازدواج کردهاند. شوهر خواهرم آقای غفوریان کار عکاسی میکند، خواهرم نیز دستی بر نقاشی دارد، برادرم هم پیش از من در چند فیلم کوتاه بازی کرد، اما دیگر ادامه نداد و وارد بازار کار شد. محمدی در ادامه میگوید: «من از بین کارهای منزل تنها آشپزی را دوست دارم و هر وقت که بتوانم به مادرم در این زمینه کمک میکنم.»
شاگرد پرویز پرستویی و رویا تیموریان
من جزء آخرین هنرجویان موسسه «کارنامه» بودم که استاد پرستویی و حبیب رضایی در آنجا حضور داشتند، آقای رحمانیان هم در کنار این دو بزرگوار بودند، همچنین اساتیدی چون رویا تیموریان، مسعود رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی که درسهای زیادی از بازیگری به من و دیگر شاگردان آن ترم آموختند.همان روز اول که به کارنامه مراجعه کردم، آقایان پرستویی و رضایی گفتند، شرایطی را برای هنرجویان فراهم میکنیم که به شدت سخت است و شاید به همین خاطر، خیلی از بچهها، در میانه کار عطای بازیگری را به لقایش ببخشند و عجیب اینکه همین طور هم شد، ما در ابتدای کلاسها 20 دختر و 20 پسر بودیم، اما اواخر کار از بین این 40 نفر تنها 15 نفر باقی مانده بودند... من هم جزء آنها بودم، چرا که خودم را برای سختیهای این کار آماده کرده بودم.
من و ستایش
نمیشود گفت که من و «ستایش» شبیه هم هستیم، اما به هر حال برخی از خصلتهای من در «ستایش» هم دیده میشود، اما این طور نیست که بگویم من خودم را بازی کردم. ستایش مجموعه گاهی اوقات کارهایی انجام میدهد که قطعا اگر من (نرگس) جای او بودم هیچ وقت آن کارها را انجام نمیدادم، البته برخی از ویژگیهایش هم بیشباهت به من نیست. مثل مهربانی، صبوری و... که به نظر من صبوری ستایش ستودنی است، یکی از مواردی که وجود داشت این بود که ستایش هم نسل من نبود و برای رسیدن به این شخصیت باید حال و هوای 20 سال پیش را درک میکردم و با آن روزگار کمی آشنا میشدم.
فروردینی هستم
در فروردینماه به دنیا آمدم، روز نهم این ماه... همزمان با تحصیل در رشته پرستاری دانشگاه در کلاسهای بازیگری «کارنامه» هم شرکت میکردم و از آنجا بود که برای بازی در فیلم «مرگ یک پینوکیو» معرفی شدم، اما جالب اینکه هنوز به اکران در نیامده است. پس از بازی در این فیلم حدود یک سال در تئاتر به فعالیت ادامه دادم که در همین مدت موفق شدم جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره «ماه» حوزه هنری دریافت کنم. پس از تجربهای که در تئاتر کسب کردم به سینما بازگشتم و در فیلمهایی چون ریسمان باز، آناهیتا، سوپراستار و اخراجیهای 2 بازی کردم.
سر جلسه نرفتم
از ابتدا دلم میخواست در رشته هنر ادامه تحصیل بدهم، اما روزی که باید در آزمون ورودی هنرستان صدا و سیما شرکت میکردم، اتفاقی برایم افتاد که امتحان را از دست دادم، به همین دلیل در کلاسهای علوم تجربی دبیرستان شرکت کردم و بعد هم در دانشگاه در رشته پرستاری پذیرفته شدم. درسم تقریبا به پایان رسیده و تنها برای ارائه طرح، باید مدتی در یک بیمارستان مشغول به کار شوم... محمدی در ادامه میگوید: خانوادهام هم مخالف بازیگری من نبودند اما به من میگفتند درست را باید بخوانی... از طرفی خانوادهام هم با این محیط آشنا بودند، چون که مادرم از کارمندان صدا و سیما بود...
نرگس، تنها دوست من
مادر نرگس میگوید: «من از نرگس در مورد کارهای خانه راضیام. نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من حضور داشته، البته این چند ساله به دلیل مشغله کاری کمی، در انجام کارهای منزل تنبل شده که آن را هم میگذاریم به حساب مشغله کاریاش، گرچه باید بگویم «ستایش» بهترین دوست من است!(باخنده) البته تصورتان این نباشد که من بین بچهها فرق میگذارم، به این دلیل که نرگس بیشتر در کنار من است. نرگس خانم هم میگوید: «مادر، عزیزترین و بهترین نعمتی است که خداوند به بندههایش مرحمت میکند، برای من هم عزیزترین موجود روی زمین، «مادرم» است که با تمام وجود دوستش دارم...»
یک سال مقابل دوربین
من هشت ماه پس از آغاز پروژه ستایش، جلوی دوربین رفتم و همین موضوع باعث شد کمی جو برای من سنگین شود. اما از طرفی حضور در یک گروه صمیمی باعث شد که سختیهای کار هم برای من آسان و هم شیرین شود. من تقریبا یک سال مداوم سرکار بودم، اما سختی آن برایم لذتبخش بود، چون به نتیجه آن امیدوار بودم و برای دیدن کار لحظهشماری میکردم...
خانواده من
سه فرزندیم و من فرزند بزرگ خانواده محمدی هستم، یک خواهر و یک برادر کوچکتر از خودم دارم که هر دوی آنان ازدواج کردهاند. شوهر خواهرم آقای غفوریان کار عکاسی میکند، خواهرم نیز دستی بر نقاشی دارد، برادرم هم پیش از من در چند فیلم کوتاه بازی کرد، اما دیگر ادامه نداد و وارد بازار کار شد. محمدی در ادامه میگوید: «من از بین کارهای منزل تنها آشپزی را دوست دارم و هر وقت که بتوانم به مادرم در این زمینه کمک میکنم.»
شاگرد پرویز پرستویی و رویا تیموریان
من جزء آخرین هنرجویان موسسه «کارنامه» بودم که استاد پرستویی و حبیب رضایی در آنجا حضور داشتند، آقای رحمانیان هم در کنار این دو بزرگوار بودند، همچنین اساتیدی چون رویا تیموریان، مسعود رایگان، پیام دهکردی و رضا بهبودی که درسهای زیادی از بازیگری به من و دیگر شاگردان آن ترم آموختند.همان روز اول که به کارنامه مراجعه کردم، آقایان پرستویی و رضایی گفتند، شرایطی را برای هنرجویان فراهم میکنیم که به شدت سخت است و شاید به همین خاطر، خیلی از بچهها، در میانه کار عطای بازیگری را به لقایش ببخشند و عجیب اینکه همین طور هم شد، ما در ابتدای کلاسها 20 دختر و 20 پسر بودیم، اما اواخر کار از بین این 40 نفر تنها 15 نفر باقی مانده بودند... من هم جزء آنها بودم، چرا که خودم را برای سختیهای این کار آماده کرده بودم.
من و ستایش
نمیشود گفت که من و «ستایش» شبیه هم هستیم، اما به هر حال برخی از خصلتهای من در «ستایش» هم دیده میشود، اما این طور نیست که بگویم من خودم را بازی کردم. ستایش مجموعه گاهی اوقات کارهایی انجام میدهد که قطعا اگر من (نرگس) جای او بودم هیچ وقت آن کارها را انجام نمیدادم، البته برخی از ویژگیهایش هم بیشباهت به من نیست. مثل مهربانی، صبوری و... که به نظر من صبوری ستایش ستودنی است، یکی از مواردی که وجود داشت این بود که ستایش هم نسل من نبود و برای رسیدن به این شخصیت باید حال و هوای 20 سال پیش را درک میکردم و با آن روزگار کمی آشنا میشدم.