PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فلجی که ویلچر خود را گذاشت و رفت



mozhgan
11-06-2011, 04:00 AM
آقای حسن اسدالهی حدود هشت سال است که توفیق خادمی حرم کریمه اهل‎بیت را یافته است . وی می‎گوید که از سر ناچاری و بیکاری خادم این حرم نشده‎ام بلکه قبل از اینجا کارهای زیادی هم داشته‎ام ولی آنها را رها کردم و به دعوت خود بی‎بی به اینجا آمدم.

ایشان می‎گوید:

حضرت معصومه علیهاالسلام از تمامی احوالات خادمان خود مطلع هستند و حتی می‎دانند که چند تا تخم‎مرغ در یخچالشان موجود است. ایشان در قسمت دیگری از سخنان خود در مورد آرزوی خادمیش گفت:

بهترین خاطره‎ام از زمانی است که به من زنگ زدند و گفتند که من می‎توانم در حرم خانم مشغول به خادمی شوم.

قبل از این که خادم حرم حضرت بشوم هر روز صبح برای رفتن به محل کارم، از کنار حرم می‎گذشتم و مقابل گنبد و بارگاه می‎ایستادم و این رباعی را می‎خواندم و می‎گفتم خدایا می‎شه منم خادم حرم حضرت معصومه علیهاالسلام بشوم.

صحنی که از بهشت برین با صفاتر است صحن و سرای دختر موسی بن جعفر است

ای خوش به حال آن که به دوران زندگی خدمتگزار و خادم و دربان این در است


که الحمدالله روزی من نیز شد .
وی در ادامه در مورد برآورده شدن حاجات و شفا گرفتن زائران سخن به میان می‎کشد که:

خیلی‎ها به حرم حضرت می‎آیند و حاجاتشان را می‎گیرند و بدون این که کسی بفهمد می‎روند. حدود دو سال پیش فرد فلجی را کنار ضریح مطهر آوردند و او شفایش را گرفت و ویلچرش را در حرم گذاشت و با پاهای خود برگشت.

خانمی که شماره کفشداری حرم امام رضا را در دست داشت
خاطره جالب دیگر ایشان این بود که:

مدتی قبل خانمی از حرم بیرون آمد و گفت که من دنبال کفشداری فلان می‎گردم. نگاه کردیم شماره‎ای که در دست دارد، شماره کفشداری حرم امام رضا علیه السلام است. گفت من صبح آمدم در حرم امام رضا علیه السلام و الان در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام هستم و نمی‎دونم چه اتفاقی افتاده است؟

با حرم امام رضا علیه السلام تماس گرفتیم و نشانی کفش و شماره کفشداری را دادیم که خادمان آنجا تأیید کردند که چنین کفشی در آنجا موجود است.

از آن خانم زائر پرسیدیم چه اتفاقی رخ داده است گفت: من صبح آمدم حرم امام رضا یک لحظه خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم تو حرم حضرت معصومه هستم.

ما برایش بلیط و کفش تهیه کردیم و او راهی مشهد مقدس شد.

از او پرسیدیم که وقتی در کنار ضریح جوانی را می‎بیند که با اخلاص اشک می‎ریزد و راز و نیاز می‎کند چه حسی پیدا می‎کند؟

او قدری تامل کرد و گفت: کناری می‎ایستم و نظاره‎گرش می‎شوم و به حالش غبطه می‎خورم.

وی در پاسخ به این سوال که منشاء توجهات حضرت به خود را چه چیز می‎داند؟ گفت:

فقط احترام به پدر و مادر .


وقتی از وی در مورد آرزوی بزرگش که خواهان برآورده شدنش است پرسیدیم گفت:
دلم می‎خواهد در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام چشمانم به جمال مهدی (عج) روشن شود. و آقا را در اینجا زیارت کنم. هر چند شاید آقا را اینجا خیلی دیده باشیم ولی نشناخته‎ایم. دلم می‎خواد آقا را ببینم و بشناسم و ایشان خادمی مرا تأیید بفرمایند.