mozhgan
11-05-2011, 05:11 PM
جوانی فصل شورانگیز زندگی و مظهرنشاط و سازندگی است. روح لطیف و قلب ظریف جوان، جلوهی زیبای آفرینش و صحیفهی مصفّای هستی است.
با سپری شدن ایام كودكی و ورود به دنیای نوجوانی و سپس جوانی، اشتیاق و تلاش جوانان برای شناخت خود و پایهگذاری صفات شخصیتی و هویت منسجم چندین برابر میشود.
جوانی دوران تكوین شخصیت است و به فرموده حضرت علی(ع)، ضمیر نوجوان همچون سرزمینی مستعد و آمادهی كشت، هر بذری را كه در آن كاشته شود، میپذیرد و بسیاری از ویژگیهای شخصیتی انسان از این دوران سرچشمه میگیرد:
... انّما قلب الحدث كالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته....
...به درستی كه قلب نوجوان همچون زمین ناكشته است. هرچه در آن افكنند، آنرا میپذیرد....
در ادامهی این ماجرا میآید كه حضرت موسی(ع) با یكی از این دختران مؤمن ازدواج میكند. پس پاداش حیا، عفت، جوانمردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارك، زیبا و مناسب است.
نوجوانی و جوانی دوران الگو یابی و الگو گزینی است. در دوران شكلگیری شخصیت، چگونه بودن یا چگونه شدن را الگوها به نوجوانان و جوانان ارایه میدهند. پس توجه به این موضوع بسیار مهم و ضروری است؛ هم برای پدر و مادر و مربیان گرانقدر و هم برای خود نوجوانان كه از احساسات بیشتر بهره میگیرند.
جوانانی كه ارزشهای معنوی، دینی و اخلاق نیز برایشان مهم است، الگوهای خود را در میان شخصیتهای مذهبی و اخلاقی میجویند. جوانانی كه قدرت بدنی، جمال ظاهری، ثروت و امثال اینها برایشان مهم است، از افرادیكه در این زمینهها مطرح هستند، پیروی میكنند. بنابراین، یكی از راههای بسیار مهم تربیتی، توجه به این ویژگی و تلاش برای معرفی كردن الگوهای مناسب به جوانان است. برای این منظور چه زیباست كه به چشمه جوشان فیض الهی؛ یعنی قرآن كریم مراجعه كنیم و با شناسایی الگوهای رفتاری مناسب، آنها را به جوانان عزیزمان كه قلب با صفایشان سرشار از نور معنویت و فضیلت طلبی است، ارایه كنیم، همچنانكه پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است:
اوصیكم بالشباب خیراً فانّهم ارقّ افئدة....
به شما سفارش میكنم تا در مورد جوانان به نیكویی رفتار كنید؛ زیرا قلبهایی رقیق و نفوذ پذیر دارند....
در راستای این هدف، به شماری از آیات سوره مباركه "القصص" اشاره میكنیم كه در آن ماجرایی مطرح میشود كه میان حضرت موسی(ع) و دختر جوان و مؤمن مدینی رخ داده است. در اینجا، دو الگوی زیبای اخلاقی و رفتاری برای جوانان معرفی میگردد.
در آیات ابتدایی سوره قصص به زمان كودكی حضرت موسی(ع) اشاره میشود آنجا كه آن حضرت به دوران جوانی میرسد:
و لما بلغ أشدّه استوی اتیناه حكماً و علماً و كذلك نجزی المحسنین.
هنگامیكه نیرومند و كامل شد (و به دوران جوانی رسید)، به او حكمت و دانش دادیم و این گونه نیكوكاران را جزا میدهیم.
در این زمان، اتفاقی برای حضرت پیش میآید، به گونهای كه در جریان دفاع از یكی از افراد بنیاسرائیل، یكی از فرعونیان را كشت. به همین دلیل، ناچار میشود از مصر هجرت كند و به سرزمینی دیگر پناه برد. پس راه مدین را در پیش میگیرد:
و لمّا ورد ماء مدین و جد علیه امّة من النّاس یسقون و وجد من دونهم إمرتین تذودان قال ما خطبكما قالتا لا نسقی حتّی یصدر الرّعاء و أبونا شیخ كبیر.
و هنگامی كه به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید كه چهار پایان خود را سیراب میكنند. در كنار آنها دو زن دید كه مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیك نمیشوند). موسی به آنها گفت: كار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدر ما مرد كهن سالی است.
حضرت موسی(ع) با سختی فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امكانات، در حالی كه پیشتر در نعمت و آسایش بود، به شهر مدین میرسد؛ شهری كه از قلمرو مصر و حكومت فرعونیان خارج است. وی پس از ورود به شهر متوجه میشود گروهی از مردم برای آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شدهاند. در این میان، آنچه نظر ایشان را به خود جلب میكند، وجود دو خانم است كه كمی دورتر از جمعیت ایستادهاند و علت عقبتر ایستادن آنها این است كه نمیخواهند با چوپانان برخوردی داشته باشند.
حضرت موسی(ع) با وجود خستگی شدید به سمت آنان میرود و میپرسد كه كارشان چیست و از آنجا كه مردان این قوم را این قدر بیانصاف میبیند، در دل خشمگین میشود. وی برای كمك به این دو خانم جلوتر میرود و برایشان از چاه آب میكشد. سپس برای استراحت به سوی سایبان میرود:
فسقی لهما ثمّ تولی الی الظل و قال انّی لما أنزلت الیّ من خیر فقیر.
موسی برای آنان آب كشید. سپس رو به سوی سایه آورد و عرض كرد: پروردگارا! هرخیر و نیكی برمن فرستی، من به آن نیازمندم.
این حركت حضرت موسی(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیك و دعایی كه میكنند، درهایی چند به رویش باز میگردد و فصل جدیدی از زندگیاش آغاز میشود.
فجاءته إحداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوك لیجزیك أجر ما سقیت لنا فلمّا جآءه و قصّ علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین.
یكی از آندو به سراغ او آمد، در حالی كه با نهایت حیا گام برمیداشت و گفت: پدرم از تو دعوت میكند تا مزد سیراب كردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد. هنگامی كه موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستمكار نجات یافتی.
پس از مدتی، یكی از آن دو دختر به سراغ موسی میآید و میگوید: پدرم تو را دعوت كرده است تا مزد كاری را كه انجام دادهای بدهد. بدین ترتیب، حضرت موسی(ع) با مردی آشنا میشود كه در این آشفته بازار حتی در مقابل كاری كوچك، مزد آن را میدهد. گفته شده است آن مرد حضرت شعیب(ع) بوده، ولی از آنجا كه در آیه و دیگر قرینهها، نامی از او برده نشده است، برخی مفسران از تعیین آن مرد به عنوان حضرت شعیب خودداری ورزیدهاند. به هرحال، او كسی است كه به حضرت موسی(ع) اطمینان میدهد نجات یافته است و خود را در آیه بعد، از صالحان معرفی میكند.
نكتهای كه باید به آن توجه شود، ویژگیهای آن دو دختر است كه پدرشان تربیت كرده است.
اول ـ این دو دخترعقبتر از گروه مردان ایستادهاند و منتظر هستند مكان خلوتتر شود تا به سمت چاه بروند: "...و وجد من دونهم امرأتین تذودان...".
دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی(ع)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن كلام، میگویند: "گوسفندان را سیراب نمیكنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است".
این جمله میرساند كه آنها برادر یا محرمی ندارند كه به آنان كمك كند. البته پدری دارند كه پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این كار را بكنند.
سوم ـ خداوند متعال در توصیف یكی از آن دو دختر كه به سمت موسی آمد، میفرماید: "تمشی علی استحیاء"؛ یعنی حركت و راه رفتن او در كمال حیا و عفت بود. بنابراین، میتوان گفت یكی از صفتهای برگزیده و برجسته كه خداوند متعال به دختران جوان عطا میكند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
این حركت حضرت موسی(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیك و دعایی كه میكنند، درهایی چند به رویش باز میگردد و فصل جدیدی از زندگیاش آغاز میشود
در برخی تفسیرها گفته شده است كه در مسیر حركت به سوی خانه شعیب، موسی جلوتر حركت میكند و از این كه پشت سر یك دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد. به همین علت، آن دختر به پدرش میگوید كه موسی "قوی و امین" است؛ قوی بودن را هنگام آب بخشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه:
قالت احداهما یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوی الأمین.
یكی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام كن؛ بهترین كسی را كه میتوانی استخدام بكنی، كسی است كه قوی و امین باشد.
افزون بر این صفتهای برگزیده، این دختر با پدر خود رابطهای خوب، صمیمی و دوستانه دارد و خیلی راحت و دوستانه به پدرش میگوید كه موسی را استخدام كند. این خواهش همچنین این نكته را میرساند كه اگر شرایط و فرصت مناسب برای آن دختران فراهم گردد تا دیگر برای كار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، كه استخدام موسی میتواند این موقعیت را به آنان بدهد.
به هرحال، موسی(ع) و دختران مؤمن مدینی به عنوان دو الگوی جوان برای پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامهی این ماجرا میآید كه حضرت موسی(ع) با یكی از این دختران مؤمن ازدواج میكند. پس پاداش حیا، عفت، جوانمردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارك، زیبا و مناسب است.
پس ای جوانان عزیز و پرشور! با توكل برخداوند متعال و تكیه بر عنصر ایمان و تقوا، سعادت و خوشبختی را از خداوند متعال بخواهید.
با سپری شدن ایام كودكی و ورود به دنیای نوجوانی و سپس جوانی، اشتیاق و تلاش جوانان برای شناخت خود و پایهگذاری صفات شخصیتی و هویت منسجم چندین برابر میشود.
جوانی دوران تكوین شخصیت است و به فرموده حضرت علی(ع)، ضمیر نوجوان همچون سرزمینی مستعد و آمادهی كشت، هر بذری را كه در آن كاشته شود، میپذیرد و بسیاری از ویژگیهای شخصیتی انسان از این دوران سرچشمه میگیرد:
... انّما قلب الحدث كالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیءٍ قبلته....
...به درستی كه قلب نوجوان همچون زمین ناكشته است. هرچه در آن افكنند، آنرا میپذیرد....
در ادامهی این ماجرا میآید كه حضرت موسی(ع) با یكی از این دختران مؤمن ازدواج میكند. پس پاداش حیا، عفت، جوانمردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارك، زیبا و مناسب است.
نوجوانی و جوانی دوران الگو یابی و الگو گزینی است. در دوران شكلگیری شخصیت، چگونه بودن یا چگونه شدن را الگوها به نوجوانان و جوانان ارایه میدهند. پس توجه به این موضوع بسیار مهم و ضروری است؛ هم برای پدر و مادر و مربیان گرانقدر و هم برای خود نوجوانان كه از احساسات بیشتر بهره میگیرند.
جوانانی كه ارزشهای معنوی، دینی و اخلاق نیز برایشان مهم است، الگوهای خود را در میان شخصیتهای مذهبی و اخلاقی میجویند. جوانانی كه قدرت بدنی، جمال ظاهری، ثروت و امثال اینها برایشان مهم است، از افرادیكه در این زمینهها مطرح هستند، پیروی میكنند. بنابراین، یكی از راههای بسیار مهم تربیتی، توجه به این ویژگی و تلاش برای معرفی كردن الگوهای مناسب به جوانان است. برای این منظور چه زیباست كه به چشمه جوشان فیض الهی؛ یعنی قرآن كریم مراجعه كنیم و با شناسایی الگوهای رفتاری مناسب، آنها را به جوانان عزیزمان كه قلب با صفایشان سرشار از نور معنویت و فضیلت طلبی است، ارایه كنیم، همچنانكه پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است:
اوصیكم بالشباب خیراً فانّهم ارقّ افئدة....
به شما سفارش میكنم تا در مورد جوانان به نیكویی رفتار كنید؛ زیرا قلبهایی رقیق و نفوذ پذیر دارند....
در راستای این هدف، به شماری از آیات سوره مباركه "القصص" اشاره میكنیم كه در آن ماجرایی مطرح میشود كه میان حضرت موسی(ع) و دختر جوان و مؤمن مدینی رخ داده است. در اینجا، دو الگوی زیبای اخلاقی و رفتاری برای جوانان معرفی میگردد.
در آیات ابتدایی سوره قصص به زمان كودكی حضرت موسی(ع) اشاره میشود آنجا كه آن حضرت به دوران جوانی میرسد:
و لما بلغ أشدّه استوی اتیناه حكماً و علماً و كذلك نجزی المحسنین.
هنگامیكه نیرومند و كامل شد (و به دوران جوانی رسید)، به او حكمت و دانش دادیم و این گونه نیكوكاران را جزا میدهیم.
در این زمان، اتفاقی برای حضرت پیش میآید، به گونهای كه در جریان دفاع از یكی از افراد بنیاسرائیل، یكی از فرعونیان را كشت. به همین دلیل، ناچار میشود از مصر هجرت كند و به سرزمینی دیگر پناه برد. پس راه مدین را در پیش میگیرد:
و لمّا ورد ماء مدین و جد علیه امّة من النّاس یسقون و وجد من دونهم إمرتین تذودان قال ما خطبكما قالتا لا نسقی حتّی یصدر الرّعاء و أبونا شیخ كبیر.
و هنگامی كه به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید كه چهار پایان خود را سیراب میكنند. در كنار آنها دو زن دید كه مراقب گوسفندان خویش هستند (و به چاه نزدیك نمیشوند). موسی به آنها گفت: كار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟) گفتند: ما آنها را آب نمیدهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدر ما مرد كهن سالی است.
حضرت موسی(ع) با سختی فراوان و پس از چند روز مسافرت بدون توشه و امكانات، در حالی كه پیشتر در نعمت و آسایش بود، به شهر مدین میرسد؛ شهری كه از قلمرو مصر و حكومت فرعونیان خارج است. وی پس از ورود به شهر متوجه میشود گروهی از مردم برای آب دادن به گوسفندان خود اطراف چاه جمع شدهاند. در این میان، آنچه نظر ایشان را به خود جلب میكند، وجود دو خانم است كه كمی دورتر از جمعیت ایستادهاند و علت عقبتر ایستادن آنها این است كه نمیخواهند با چوپانان برخوردی داشته باشند.
حضرت موسی(ع) با وجود خستگی شدید به سمت آنان میرود و میپرسد كه كارشان چیست و از آنجا كه مردان این قوم را این قدر بیانصاف میبیند، در دل خشمگین میشود. وی برای كمك به این دو خانم جلوتر میرود و برایشان از چاه آب میكشد. سپس برای استراحت به سوی سایبان میرود:
فسقی لهما ثمّ تولی الی الظل و قال انّی لما أنزلت الیّ من خیر فقیر.
موسی برای آنان آب كشید. سپس رو به سوی سایه آورد و عرض كرد: پروردگارا! هرخیر و نیكی برمن فرستی، من به آن نیازمندم.
این حركت حضرت موسی(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیك و دعایی كه میكنند، درهایی چند به رویش باز میگردد و فصل جدیدی از زندگیاش آغاز میشود.
فجاءته إحداهما تمشی علی استحیاء قالت إن أبی یدعوك لیجزیك أجر ما سقیت لنا فلمّا جآءه و قصّ علیه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمین.
یكی از آندو به سراغ او آمد، در حالی كه با نهایت حیا گام برمیداشت و گفت: پدرم از تو دعوت میكند تا مزد سیراب كردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد. هنگامی كه موسی نزد او (شعیب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستمكار نجات یافتی.
پس از مدتی، یكی از آن دو دختر به سراغ موسی میآید و میگوید: پدرم تو را دعوت كرده است تا مزد كاری را كه انجام دادهای بدهد. بدین ترتیب، حضرت موسی(ع) با مردی آشنا میشود كه در این آشفته بازار حتی در مقابل كاری كوچك، مزد آن را میدهد. گفته شده است آن مرد حضرت شعیب(ع) بوده، ولی از آنجا كه در آیه و دیگر قرینهها، نامی از او برده نشده است، برخی مفسران از تعیین آن مرد به عنوان حضرت شعیب خودداری ورزیدهاند. به هرحال، او كسی است كه به حضرت موسی(ع) اطمینان میدهد نجات یافته است و خود را در آیه بعد، از صالحان معرفی میكند.
نكتهای كه باید به آن توجه شود، ویژگیهای آن دو دختر است كه پدرشان تربیت كرده است.
اول ـ این دو دخترعقبتر از گروه مردان ایستادهاند و منتظر هستند مكان خلوتتر شود تا به سمت چاه بروند: "...و وجد من دونهم امرأتین تذودان...".
دوّم ـ در پاسخ به حضرت موسی(ع)، مختصر و مفید جواب داده و بدون تفصیل دادن كلام، میگویند: "گوسفندان را سیراب نمیكنیم تا چوپانان بروند و پدر ما پیرمرد است".
این جمله میرساند كه آنها برادر یا محرمی ندارند كه به آنان كمك كند. البته پدری دارند كه پیر و ناتوان است و به سبب ضرورت مجبور هستند خودشان این كار را بكنند.
سوم ـ خداوند متعال در توصیف یكی از آن دو دختر كه به سمت موسی آمد، میفرماید: "تمشی علی استحیاء"؛ یعنی حركت و راه رفتن او در كمال حیا و عفت بود. بنابراین، میتوان گفت یكی از صفتهای برگزیده و برجسته كه خداوند متعال به دختران جوان عطا میكند، رعایت حیا و عفت هنگام حضور یافتن در اجتماع است.
این حركت حضرت موسی(ع) نشانه شدت غیرت و تعصب ایشان نسبت به زنان با شخصیت و عفیف جامعه است.پس از انجام این عمل نیك و دعایی كه میكنند، درهایی چند به رویش باز میگردد و فصل جدیدی از زندگیاش آغاز میشود
در برخی تفسیرها گفته شده است كه در مسیر حركت به سوی خانه شعیب، موسی جلوتر حركت میكند و از این كه پشت سر یك دختر جوان قرار گیرد و نگاهش به او بیافتد، پرهیز دارد. به همین علت، آن دختر به پدرش میگوید كه موسی "قوی و امین" است؛ قوی بودن را هنگام آب بخشیدن از چاه فهمیده بود و امین بودن را در مسیر بازگشت به خانه:
قالت احداهما یا أبت استأجره انّ خیر من استأجرت القوی الأمین.
یكی از آن دو دختر گفت: پدرم! او را استخدام كن؛ بهترین كسی را كه میتوانی استخدام بكنی، كسی است كه قوی و امین باشد.
افزون بر این صفتهای برگزیده، این دختر با پدر خود رابطهای خوب، صمیمی و دوستانه دارد و خیلی راحت و دوستانه به پدرش میگوید كه موسی را استخدام كند. این خواهش همچنین این نكته را میرساند كه اگر شرایط و فرصت مناسب برای آن دختران فراهم گردد تا دیگر برای كار سخت از خانه بیرون نروند، بهتر است، كه استخدام موسی میتواند این موقعیت را به آنان بدهد.
به هرحال، موسی(ع) و دختران مؤمن مدینی به عنوان دو الگوی جوان برای پسران و دختران مؤمن، در قرآن آورده شده است. در ادامهی این ماجرا میآید كه حضرت موسی(ع) با یكی از این دختران مؤمن ازدواج میكند. پس پاداش حیا، عفت، جوانمردی و غیرت ناموسی، دست یافتن به ازدواجی مبارك، زیبا و مناسب است.
پس ای جوانان عزیز و پرشور! با توكل برخداوند متعال و تكیه بر عنصر ایمان و تقوا، سعادت و خوشبختی را از خداوند متعال بخواهید.