mozhgan
11-02-2011, 02:26 AM
فلسفه وجود روحانيت در اسلام چيست؟
ضرورت روحانيت در اسلام
سؤال دربارة ضرورت و فلسفه وجودي قشري به نام «روحانيت» مانند سؤال درباره قشرهايي همچون پزشكان، مهندسان و ديگر اقشار جامعه است. بيان اين نكته به توضيحي چند نيازمند است:
يكم. امروزه «دين» مسئلهاي پيچيده و بغرنج است؛ چه از نظر اعتقادات و جهانبيني و چه از نظر احكام فقهي و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعي. بنابراين، از چند جهت وجود روحانيت ضرورت پيدا ميكند:
1ـ1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسير و بيان مطالب نيازمند است. تفسير قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود. نحل، آيه 44 بعد از نبي اكرم(ص) تفسير قرآن بر عهده جانشينان آن حضرت ـ امامان دوازدهگانه ـ قرار گرفت و در زمان غيبت نيز بر عهدة علما و دانشمندان راستين است كه در حقيقت، پيروان انبيا و جانشينان آنان هستند.
1ـ2. منبع ديگر در معارف اسلامي، احاديث و سنّتهايي است كه از نبي اكرم(ص) و ائمه هُدي(ع) به يادگار مانده و نيازمند بيان و تفسير است.
1ـ3. تطبيق احكام و موضوعات، با منابع فقهي، نياز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص اين فن دارد.
دوم. بيان و ابلاغ مسائل نيز به افراد آگاه و متخصص اين فن نياز دارد تا به درستي مردم را با معارف دين آشنا سازند. طبيعي است كه حرفه و فن تبليغ، كار هر كسي نيست و هنر ويژه خود را ميطلبد.
سوم. در بُعد رهبري عملي نيز بايد افراد شاخص و لايقي باشند كه عملاً در جامعه به اجراي دين بپردازند و با رفتار خويش، ديگران را به سوي اسلام و اهداف قرآن فراخوانند .
چهارم. گهگاه افرادي پيدا ميشوند و نظرهايي ابراز ميكنند كه از حقيقت دين به دور است و اگر جلوي اين انحراف گرفته نشود، چه بسا شكاف عميقي در دين ايجاد گردد و همين امر، موجب فرقه گرايي و هرج و مرج شود. بايد چهرههاي راستين و صاحبْ نظر در حقايق ديني، وجود داشته باشند تا دين و مكتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و كيان جامعه اسلامي را در اين بُعد، صيانت بخشند. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: « يَحملُ هذا الدين في كلّ قرنٍ عدول يَنفَوْنَ عنه تأويلَ المبطلين و تحريفَ الغالين وانتحالَ الجاهلين »؛ «پيوسته اين دين را در هر قرن و زماني، افرادي امين و شايسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوي تأويلات اهل باطل، و تحريف افراد غلو كننده و تندرو، و نسبتهاي نارواي افراد جاهل را ميگيرند». وسائل الشيعة، ج 27، ص 150
پنجم. هر چه زمان به پيش ميرود، فكر زاينده و خلاّق بشر به مسائل جديدي دست مييازد و شبهات و سؤالهايي دربارة معارف ديني پيش ميآيد. بنابراين، بايد افراد آگاه و خبرهاي باشند كه به شبهات خودي و بيگانه پاسخ دهند و ابهام زدايي كنند.
شش. با پيشرفت زمان، موضوعات متنوع و جديدي نيز پيش ميآيد كه در گذشته مطرح نبوده است (مثل چگونگي خواندن نماز و گرفتن روزه در ايستگاههاي فضايي). در چنين شرايطي، بايد محققان و دانشمندان ديني به استنباط احكام بپردازند و جوابگوي نيازها باشند.
هفتم. اديان راستين، هميشه چونان سدي مستحكم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشري بودهاند. دين، هميشه حامي مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستيز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخير، لغو قرارداد رويتر (انحصار تنباكو) درپي فتواي ميرزاي شيرازي(ره) است. طبيعي است كه زمامداران خودكامه، از اين سدي كه در برابر خويش احساس ميكنند، دلِ خوشي ندارند و هميشه در صدد شكستن و ويراني آن برآمدهاند. از اين رو، با دسيسههاي مختلف، براي پيكار با دين تلاش ميكنند و با استهزا و تهمت و تحريف حقايق و جا زدن افراد شيّاد به نام روحاني و رهبران ديني، به خواستههاي خود جامه عمل ميپوشانند.
چه كسي بايد با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنين توطئههاي گسترده بايستد و از موجوديت دين پاسداري كند؟ قرآن ميفرمايد: « لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا »؛ «اگر نبود اين سنت خداوندي كه پيوسته جلوي افراد متجاوز به حريم دين و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاكباخته گرفته شود، هر معبدي ـ اعم از كليسا و كنيسه و مسجد ـ ويران ميگشت و اثري از آنها باقي نميماند». حج، آية 40
بنابراين، فلسفه وجود روحانيت، در سه بُعد علمي، رفتاري و سياسي خلاصه ميشود. در بُعد علمي، اين موارد را بايد در نظر داشت: 1. استنباط احكام به طور كلي؛ 2. ابلاغ و تبليغ معارف ديني به مردم؛ 3. تفسير و تبيين حقايق و معضلات دين؛ 4. استنباط احكام درباره موضوعات جديد؛ 5. شبهه زدايي و جوابگويي به پرسشها .
در بُعد رفتاري نيز روحانيان، بايد شاخص و الگوي جامعه باشند تا علاوه بر بيان، با رفتار خود نيز حقايق ديني را عينيت و تجسّم ببخشند. در بُعد سياسي نيز در برابر خودكامگي سردمداران سياسي جامعه بايستند و از انهدام و ويراني دين جلوگيري كنند. اين امر در سايه اقتدار ولايت و مرجعيت و با حمايت مردم تاكنون امكانپذير بوده و شاهد بسيار بارز آن، همين انقلاب اسلامي ايران است.
ضرورت روحانيت در اسلام
سؤال دربارة ضرورت و فلسفه وجودي قشري به نام «روحانيت» مانند سؤال درباره قشرهايي همچون پزشكان، مهندسان و ديگر اقشار جامعه است. بيان اين نكته به توضيحي چند نيازمند است:
يكم. امروزه «دين» مسئلهاي پيچيده و بغرنج است؛ چه از نظر اعتقادات و جهانبيني و چه از نظر احكام فقهي و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعي. بنابراين، از چند جهت وجود روحانيت ضرورت پيدا ميكند:
1ـ1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسير و بيان مطالب نيازمند است. تفسير قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود. نحل، آيه 44 بعد از نبي اكرم(ص) تفسير قرآن بر عهده جانشينان آن حضرت ـ امامان دوازدهگانه ـ قرار گرفت و در زمان غيبت نيز بر عهدة علما و دانشمندان راستين است كه در حقيقت، پيروان انبيا و جانشينان آنان هستند.
1ـ2. منبع ديگر در معارف اسلامي، احاديث و سنّتهايي است كه از نبي اكرم(ص) و ائمه هُدي(ع) به يادگار مانده و نيازمند بيان و تفسير است.
1ـ3. تطبيق احكام و موضوعات، با منابع فقهي، نياز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص اين فن دارد.
دوم. بيان و ابلاغ مسائل نيز به افراد آگاه و متخصص اين فن نياز دارد تا به درستي مردم را با معارف دين آشنا سازند. طبيعي است كه حرفه و فن تبليغ، كار هر كسي نيست و هنر ويژه خود را ميطلبد.
سوم. در بُعد رهبري عملي نيز بايد افراد شاخص و لايقي باشند كه عملاً در جامعه به اجراي دين بپردازند و با رفتار خويش، ديگران را به سوي اسلام و اهداف قرآن فراخوانند .
چهارم. گهگاه افرادي پيدا ميشوند و نظرهايي ابراز ميكنند كه از حقيقت دين به دور است و اگر جلوي اين انحراف گرفته نشود، چه بسا شكاف عميقي در دين ايجاد گردد و همين امر، موجب فرقه گرايي و هرج و مرج شود. بايد چهرههاي راستين و صاحبْ نظر در حقايق ديني، وجود داشته باشند تا دين و مكتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و كيان جامعه اسلامي را در اين بُعد، صيانت بخشند. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: « يَحملُ هذا الدين في كلّ قرنٍ عدول يَنفَوْنَ عنه تأويلَ المبطلين و تحريفَ الغالين وانتحالَ الجاهلين »؛ «پيوسته اين دين را در هر قرن و زماني، افرادي امين و شايسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوي تأويلات اهل باطل، و تحريف افراد غلو كننده و تندرو، و نسبتهاي نارواي افراد جاهل را ميگيرند». وسائل الشيعة، ج 27، ص 150
پنجم. هر چه زمان به پيش ميرود، فكر زاينده و خلاّق بشر به مسائل جديدي دست مييازد و شبهات و سؤالهايي دربارة معارف ديني پيش ميآيد. بنابراين، بايد افراد آگاه و خبرهاي باشند كه به شبهات خودي و بيگانه پاسخ دهند و ابهام زدايي كنند.
شش. با پيشرفت زمان، موضوعات متنوع و جديدي نيز پيش ميآيد كه در گذشته مطرح نبوده است (مثل چگونگي خواندن نماز و گرفتن روزه در ايستگاههاي فضايي). در چنين شرايطي، بايد محققان و دانشمندان ديني به استنباط احكام بپردازند و جوابگوي نيازها باشند.
هفتم. اديان راستين، هميشه چونان سدي مستحكم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشري بودهاند. دين، هميشه حامي مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستيز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخير، لغو قرارداد رويتر (انحصار تنباكو) درپي فتواي ميرزاي شيرازي(ره) است. طبيعي است كه زمامداران خودكامه، از اين سدي كه در برابر خويش احساس ميكنند، دلِ خوشي ندارند و هميشه در صدد شكستن و ويراني آن برآمدهاند. از اين رو، با دسيسههاي مختلف، براي پيكار با دين تلاش ميكنند و با استهزا و تهمت و تحريف حقايق و جا زدن افراد شيّاد به نام روحاني و رهبران ديني، به خواستههاي خود جامه عمل ميپوشانند.
چه كسي بايد با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنين توطئههاي گسترده بايستد و از موجوديت دين پاسداري كند؟ قرآن ميفرمايد: « لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا »؛ «اگر نبود اين سنت خداوندي كه پيوسته جلوي افراد متجاوز به حريم دين و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاكباخته گرفته شود، هر معبدي ـ اعم از كليسا و كنيسه و مسجد ـ ويران ميگشت و اثري از آنها باقي نميماند». حج، آية 40
بنابراين، فلسفه وجود روحانيت، در سه بُعد علمي، رفتاري و سياسي خلاصه ميشود. در بُعد علمي، اين موارد را بايد در نظر داشت: 1. استنباط احكام به طور كلي؛ 2. ابلاغ و تبليغ معارف ديني به مردم؛ 3. تفسير و تبيين حقايق و معضلات دين؛ 4. استنباط احكام درباره موضوعات جديد؛ 5. شبهه زدايي و جوابگويي به پرسشها .
در بُعد رفتاري نيز روحانيان، بايد شاخص و الگوي جامعه باشند تا علاوه بر بيان، با رفتار خود نيز حقايق ديني را عينيت و تجسّم ببخشند. در بُعد سياسي نيز در برابر خودكامگي سردمداران سياسي جامعه بايستند و از انهدام و ويراني دين جلوگيري كنند. اين امر در سايه اقتدار ولايت و مرجعيت و با حمايت مردم تاكنون امكانپذير بوده و شاهد بسيار بارز آن، همين انقلاب اسلامي ايران است.