mozhgan
11-02-2011, 02:09 AM
آيا علاقمندي به امور دنيايي امر ناپسندي است؟ نگرش قرآن به اين موضوع را بيان کنيد.
با تشكر
پاسخ :
با سلام
دوست عزیزم
آن چيزی كه از قرآن كريم استفاده میشود اين نيست كه اساسا علاقه و محبت به كائنات بد است، و راه چاره هم اين تعيين نشده كه علايق و محبتها را بايد سركوب كرد آن مطلب، مطلب ديگری است و راه چاره هم غير اين است آن چه قرآن آن را مذموم میشمارد، علاقه ای به معنای بسته بودن و دلخوش بودن و قانع بودن و رضايت دادن به امور مادی و دنيوی است.
قرآن میفرمايد : " المال و البنون زينة الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملا "(کهف/46) يعنی ثروت و فرزندان مايه رونق زندگی همين دنياست ، و اما اعمال صالح كه باقی میمانند ، از نظر پاداش الهی و از نظر اينكه انسان آنها را هدف و ايدهآل قرار دهد ، بهترند . پس سخن در هدف و ايدهآل و كمال مطلوب است و در جایی دیگر قرآن كريم اهل دنيا را اين طور وصف میكند: " الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأنوا بها و الذين هم عن آياتنا غافلون »"(يونس/7) آنانی كه اميدوار به ملاقات ما نيستند و رضايت دادهاند به زندگی دنيا و به آن آرام گرفتهاند و آنها كه از آيات ما غافلاند.
در اين آيه سخن از مذموم بودن و رضايت دادن و قانع شدن و آرام گرفتن به ماديات است . اين وصف اهل دنياست ، به معنای مذموم آن يا این که میفرماید:" فأعرض عمن تولی عن ذكرنا و لم يردإلا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم "(نجم/28-29) رو بگردان از آنها كه به قرآن پشت كردهاند و جز زندگی دنيا نمی خواهند و حد علمی و سطح فكری آنها همين قدر است.
بازهم سخن درباره افرادی است كه جز دنيا هدف و مطلوبی ندارند و سطح فكرشان از ماديات بالاتر نيست يا میفرمايد: " زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و اعنعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن الماب " (آل عمران/14) علاقه به شهوات از قبيل زن و فرزندان و طلا و نقره و اسبان عالی و چهارپايان و كشت و زرع در نظر اينها جلوه كرده است، اينها كالای دنياست، و عاقبت نيك با خداست.
در اين آيه نيز سخن از صرف ميل و رغبت طبيعی نيست ، سخن در اين است كه محبت به مظاهر شهوت در نظر بعضی از مردم زينت داده شده و بزرگتر و زيباتر از آنچه كه هست جلوه داده شده و افراد را به خود مشغول و مفتون كرده است و به صورت كمال مطلوب در آمده است، يا میفرمايد: " أرضيتم بالحيوه الدنيا من اعخره فما متاع الحيوه الدنيا فی اعخرهإلا قليل "(توبه/38) آيا به دنيا به عوض آخرت رضايت دادهايد؟ دنيا نسبت به آخرت جز اندكی نيست!
همه اينها انتقاد از دلخوشی و رضايت و قناعت به علايق دنيوی است؛ فرق است بين علاقه به مال و فرزند و ساير شؤون زندگی دنياوی و بين قانع بودن و رضايت دادن و غايت آمال قرار دادن اينها . وقتی كه نقطه هدف ، جلوگيری از انحصار و محدود شدن بشر به علايق مادی باشد راه چاره سركوب كردن و قطع و بريدن علايق طبيعی مادی و منهدم كردن اين نيروها نيست، بلكه راه چاره آزاد كردن و به كار انداختن يك سلسله علايق ديگری است در بشر كه آنها بعد از علايق جسمی پيدا میشوند و احتياج به تحريك و احياء دارند.
پس در حقيقت تعليمات دينی برای بيدار كردن شعورهای عالیترين در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عالی ترند و از مقام عالی انسان سرچشمه میگيرند ، ديرتر بيدار میشوند و احتياج به تحريك و احياء و بيدار كردن دارند. آن شعورها مربوط به معنويات است.
هر علاقهای چشمهای است از روح انسان كه باز میشود و جاری میگردد
مقصود دين، بستن چشمههای محسوس مادی نيست ، مقصود باز كردن و كوشش برای جاری ساختن چشمههای ديگر است، يعنی چشمههای معنويات و يا به عبارت ديگر هدف، محدود كردن و كم كردن نيروهای محسوس از آن مقدار كه در متن خلقت به دست حكمت پروردگار آفريده شده نيست ، بلكه هدف آزاد كردن يك سلسله نيروهای معنوی است كه احتياج به آزاد شدن دارد . با يك مثال ساده مطلب را توضيح میدهيم: انسان فرزندی دارد و او را به مدرسه میفرستد، وقتی كه میبيند آن بچه تمام علاقه و همتش به بازی و شكم خوارگی است ناراحت میشود و او را مورد عتاب قرار میدهد ، او را بازيگوش و شكم خواره میخواند ، و با اين عناوين او را ملامت میكند، زيرا ميل دارد كه در آن بچه علاقه به درس و كتاب و خواندن و نوشتن پيدا بشود. اين علايق به طبع از علاقه به بازی و خوراك ديرتر در بچه پيدا میشود ، بعلاوه احتياج دارد به تحريك و تشويق غريزه علم در هر بشری هست در عين حال بايد آن را تحريك كرد ولی اين دليل نيست كه پدر میخواهد فرزندش اساسا رغبتی به بازی و رغبتی به غذا و استراحت نداشته باشد، اگر روزی احساس كند كه ميل به بازی يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده ناراحت میشود و آن را دليل بر يك نوع بيماری میگيرد و به طبيب مراجعه میكند، زيرا میداند بچه سالم در عين حال كه بايد به مدرسه و كتاب علاقه داشته باشد، بايد نشاط داشته باشد و به موقع بازی كند ، به موقع غذا بخورد. پس وقتی كه پدر فرزند را به عنوان بازيگوش يا شكمو ملامت میكند در حقيقت از حصر و انحصار علاقه او به بازی يا خوردن نالان است.
اين منطق كه قرآن كريم درباره دنيا و منع حصر علايق به دنيا و ماديات دارد به سبب يك نوع نگرش قرآن است درباره جهان و درباره انسان.
قرآن كريم از نظر جهان، نشات وجود را منحصر به نشئه مادی و دنياوی نمی داند، با اعتراف به عظمت اين دنيا در درجهای كه هست به نشئه ديگر كه بسی عظيمتر و وسيعتر و فسيحتر است قائل است. نشئه دنيا در برابر او چيزی به شمار نمی رود و از نظر انسان میگويد زندگانی منحصر به نشئه دنيا نيست، در نشئه آخرت هم حياتی دارد؛ پس قهرا انسان در نظر قرآن با اين كه از ميوههای درخت همين دنياست، دامنه وجود و حياتش تا ماورای دنيا هم گسترده شده. قهرا اين انسان با اين اهميت نبايد هدف نهايی خود را دنيا و ماديات قرار دهد و خود را به دنيا بفروشد؛ چنانچه امیر کلام حضرت علی(ع) میفرمايد: " و لبئس المتجر أن تری الدنيا لنفسك ثمنا " بد معاملهای است كه خود را به دنيا بفروشی.(نهج البلاغه، خطبه32)
تفسير و توجيهی كه از طرف بعضی برای آن آيات شده يكی اين است كه گفتهاند منظور اين آيات بدی خود دنيا نيست، زيرا خود دنيا عبارت است از همين اعيان و اشياء زمينی و آسمانی و هيچ يك از اينها بد نيست، اينها همه آيات حكمت و قدرت پروردگارند و نمیتوانند بد بوده باشند. آن چيزی كه بد و مذموم است محبت و علاقه به اين امور است. محبت دنيا و علاقه به دنيا بد است، نه خود دنيا. همان طوری كه میدانيم در زمينه مذمت و تقبيح محبت دنيا آنقدر به شعر و نثر گفته شده است كه از حد احصاء خارج است؛ اين تفسير خيلی شايع است. از غالب اشخاص كه شما بپرسيد معنی بدی دنيا چيست، خواهند گفت معنیاش اين است كه محبت دنيا بد است، و الا خود دنيا كه بد نيست، اگر بد بود خداوند خلق نمیكرد. اگر دقت بكنيم اين تفسير هر چند خيلی معروف و مشهور است و خيلی مسلم فرض شده بی اشكال نيست و با بيانات خود قرآن وفق نمی دهد، زيرا اولا بايد ببينيم آيا علاقهای كه بشر به دنيا دارد علاقه فطری و طبيعی است؟ يعنی در نهاد بشر و غريزه بشر اين علاقه گذاشته شده يا بعدها در اثر عوامل خاصی مثلا به حكم عادت و تلقين يا ساير عوامل در بشر پيدا میشود ؟ مثلا پدران و مادران به فرزندان، و فرزندان به والدين خود علاقه و محبت دارند، مرد و زن هر كدام به جنس مخالف خود علاقه دارند، هر كسی به مال و ثروت علاقه دارد ، به محبوبيت و احترام علاقه دارد، به خيلی چيزهای ديگر علاقه دارد. اين علاقهها آيا فطری و طبيعی هر كس است يا مصنوعی است و در اثر سوء تربيت پيدا میشود؟ بدون شك اين علايق، طبيعی و فطری است، و در اين صورت چگونه ممكن است بد و مذموم باشد و وظيفه انسان اين باشد كه اين علايق را از خود دور بكند؟ همان طور كه مخلوقات و موجودات بيرون از وجود انسان هيچ كدام را نمی توان گفت شر است و خالی از حكمت است و همان طور كه اعضاء و جوارح بدن انسان هيچ كدام بی حكمت نيست يك رگ ريز، يك عضو كوچك ، يك مو در بدن انسان يا حيوانی يافت نمی شود كه زائد و بی حكمت بوده باشد همين طور هم در قوا و غرايز و اعضای روحی انسان، در ميلها و رغبتهای انسان هيچ ميل و رغبت و علاقهای طبيعی و فطری نيست كه بی حكمت باشد، هدف و مقصدی نداشته باشد، همه اينها حكمت دارد. علاقه به فرزند، به پدر و مادر، به همسر، علاقه به مال و ثروت، علاقه به پيش افتادن و تقدم، علاقه به احترام و محبوبيت، همه اينها حكمتهای بزرگی دارد كه بدون اينها اساس زندگی بشر از هم پاشيده میشود به علاوه خود قرآن كريم همين محبتها را به عنوان نشانههای حكمت پروردگار ذكر میكند. مثلا در سوره روم در رديف اين كه خلقت بشر و خواب و بعضی چيزهای ديگر را از آيات و نشانههای حكمت و تدبير خداوند ذكر میكند ، میفرمايد: " و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنواإليها و جعل بينكم موده و رحمةإن فی ذلك لايات لقوم يتفكرون "(روم/21) يعنی يكی از نشانههای پروردگار آن است كه از جنس خود شما آدميان برای شما جفت و همسر آفريد و ميان شما مودت و محبت ايجاد كرد ، و در اين حقيقت نشانهها از تدبير و تسخير و حكمت پروردگار است برای كسانی كه در اين مسائل فكر كنند. اگر محبت همسر بد میبود، در اين آيه به عنوان يكی از نشانهها و آثار حكمت و تدابير حكيمانه خداوند ذكر نمیشد
مسلما اين علاقه در طبيعت مردم نهاده شده ، و خيلی واضح است كه اين علايق مقدمه و وسيلهای است برای اينكه امور جهان نظم و گردش منظم خود را داشته باشد . اگر اين علايق نبود نه نسل ادامه پيدا میكرد و نه زندگی و تمدن پيش میرفت و نه كار و كسب و حركت و جنبشی در كار بود ، بلكه بشری در روی زمين باقی نمی ماند.
امیدوارم که با توجه و دقت به مطالب گفته شده بتوانیم زندگی خوبی در هر دو دنیا داشته باشیم.
در ضمن برای مطالعه بیشتر در این مورد می توانید به کتاب بیست گفتار، استاد مرتضی مطهری، گفتار 11 با عنوان " نظر دين درباره دنيا " مراجعه نمایید.
با تشكر
پاسخ :
با سلام
دوست عزیزم
آن چيزی كه از قرآن كريم استفاده میشود اين نيست كه اساسا علاقه و محبت به كائنات بد است، و راه چاره هم اين تعيين نشده كه علايق و محبتها را بايد سركوب كرد آن مطلب، مطلب ديگری است و راه چاره هم غير اين است آن چه قرآن آن را مذموم میشمارد، علاقه ای به معنای بسته بودن و دلخوش بودن و قانع بودن و رضايت دادن به امور مادی و دنيوی است.
قرآن میفرمايد : " المال و البنون زينة الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملا "(کهف/46) يعنی ثروت و فرزندان مايه رونق زندگی همين دنياست ، و اما اعمال صالح كه باقی میمانند ، از نظر پاداش الهی و از نظر اينكه انسان آنها را هدف و ايدهآل قرار دهد ، بهترند . پس سخن در هدف و ايدهآل و كمال مطلوب است و در جایی دیگر قرآن كريم اهل دنيا را اين طور وصف میكند: " الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأنوا بها و الذين هم عن آياتنا غافلون »"(يونس/7) آنانی كه اميدوار به ملاقات ما نيستند و رضايت دادهاند به زندگی دنيا و به آن آرام گرفتهاند و آنها كه از آيات ما غافلاند.
در اين آيه سخن از مذموم بودن و رضايت دادن و قانع شدن و آرام گرفتن به ماديات است . اين وصف اهل دنياست ، به معنای مذموم آن يا این که میفرماید:" فأعرض عمن تولی عن ذكرنا و لم يردإلا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم من العلم "(نجم/28-29) رو بگردان از آنها كه به قرآن پشت كردهاند و جز زندگی دنيا نمی خواهند و حد علمی و سطح فكری آنها همين قدر است.
بازهم سخن درباره افرادی است كه جز دنيا هدف و مطلوبی ندارند و سطح فكرشان از ماديات بالاتر نيست يا میفرمايد: " زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و اعنعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن الماب " (آل عمران/14) علاقه به شهوات از قبيل زن و فرزندان و طلا و نقره و اسبان عالی و چهارپايان و كشت و زرع در نظر اينها جلوه كرده است، اينها كالای دنياست، و عاقبت نيك با خداست.
در اين آيه نيز سخن از صرف ميل و رغبت طبيعی نيست ، سخن در اين است كه محبت به مظاهر شهوت در نظر بعضی از مردم زينت داده شده و بزرگتر و زيباتر از آنچه كه هست جلوه داده شده و افراد را به خود مشغول و مفتون كرده است و به صورت كمال مطلوب در آمده است، يا میفرمايد: " أرضيتم بالحيوه الدنيا من اعخره فما متاع الحيوه الدنيا فی اعخرهإلا قليل "(توبه/38) آيا به دنيا به عوض آخرت رضايت دادهايد؟ دنيا نسبت به آخرت جز اندكی نيست!
همه اينها انتقاد از دلخوشی و رضايت و قناعت به علايق دنيوی است؛ فرق است بين علاقه به مال و فرزند و ساير شؤون زندگی دنياوی و بين قانع بودن و رضايت دادن و غايت آمال قرار دادن اينها . وقتی كه نقطه هدف ، جلوگيری از انحصار و محدود شدن بشر به علايق مادی باشد راه چاره سركوب كردن و قطع و بريدن علايق طبيعی مادی و منهدم كردن اين نيروها نيست، بلكه راه چاره آزاد كردن و به كار انداختن يك سلسله علايق ديگری است در بشر كه آنها بعد از علايق جسمی پيدا میشوند و احتياج به تحريك و احياء دارند.
پس در حقيقت تعليمات دينی برای بيدار كردن شعورهای عالیترين در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عالی ترند و از مقام عالی انسان سرچشمه میگيرند ، ديرتر بيدار میشوند و احتياج به تحريك و احياء و بيدار كردن دارند. آن شعورها مربوط به معنويات است.
هر علاقهای چشمهای است از روح انسان كه باز میشود و جاری میگردد
مقصود دين، بستن چشمههای محسوس مادی نيست ، مقصود باز كردن و كوشش برای جاری ساختن چشمههای ديگر است، يعنی چشمههای معنويات و يا به عبارت ديگر هدف، محدود كردن و كم كردن نيروهای محسوس از آن مقدار كه در متن خلقت به دست حكمت پروردگار آفريده شده نيست ، بلكه هدف آزاد كردن يك سلسله نيروهای معنوی است كه احتياج به آزاد شدن دارد . با يك مثال ساده مطلب را توضيح میدهيم: انسان فرزندی دارد و او را به مدرسه میفرستد، وقتی كه میبيند آن بچه تمام علاقه و همتش به بازی و شكم خوارگی است ناراحت میشود و او را مورد عتاب قرار میدهد ، او را بازيگوش و شكم خواره میخواند ، و با اين عناوين او را ملامت میكند، زيرا ميل دارد كه در آن بچه علاقه به درس و كتاب و خواندن و نوشتن پيدا بشود. اين علايق به طبع از علاقه به بازی و خوراك ديرتر در بچه پيدا میشود ، بعلاوه احتياج دارد به تحريك و تشويق غريزه علم در هر بشری هست در عين حال بايد آن را تحريك كرد ولی اين دليل نيست كه پدر میخواهد فرزندش اساسا رغبتی به بازی و رغبتی به غذا و استراحت نداشته باشد، اگر روزی احساس كند كه ميل به بازی يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده ناراحت میشود و آن را دليل بر يك نوع بيماری میگيرد و به طبيب مراجعه میكند، زيرا میداند بچه سالم در عين حال كه بايد به مدرسه و كتاب علاقه داشته باشد، بايد نشاط داشته باشد و به موقع بازی كند ، به موقع غذا بخورد. پس وقتی كه پدر فرزند را به عنوان بازيگوش يا شكمو ملامت میكند در حقيقت از حصر و انحصار علاقه او به بازی يا خوردن نالان است.
اين منطق كه قرآن كريم درباره دنيا و منع حصر علايق به دنيا و ماديات دارد به سبب يك نوع نگرش قرآن است درباره جهان و درباره انسان.
قرآن كريم از نظر جهان، نشات وجود را منحصر به نشئه مادی و دنياوی نمی داند، با اعتراف به عظمت اين دنيا در درجهای كه هست به نشئه ديگر كه بسی عظيمتر و وسيعتر و فسيحتر است قائل است. نشئه دنيا در برابر او چيزی به شمار نمی رود و از نظر انسان میگويد زندگانی منحصر به نشئه دنيا نيست، در نشئه آخرت هم حياتی دارد؛ پس قهرا انسان در نظر قرآن با اين كه از ميوههای درخت همين دنياست، دامنه وجود و حياتش تا ماورای دنيا هم گسترده شده. قهرا اين انسان با اين اهميت نبايد هدف نهايی خود را دنيا و ماديات قرار دهد و خود را به دنيا بفروشد؛ چنانچه امیر کلام حضرت علی(ع) میفرمايد: " و لبئس المتجر أن تری الدنيا لنفسك ثمنا " بد معاملهای است كه خود را به دنيا بفروشی.(نهج البلاغه، خطبه32)
تفسير و توجيهی كه از طرف بعضی برای آن آيات شده يكی اين است كه گفتهاند منظور اين آيات بدی خود دنيا نيست، زيرا خود دنيا عبارت است از همين اعيان و اشياء زمينی و آسمانی و هيچ يك از اينها بد نيست، اينها همه آيات حكمت و قدرت پروردگارند و نمیتوانند بد بوده باشند. آن چيزی كه بد و مذموم است محبت و علاقه به اين امور است. محبت دنيا و علاقه به دنيا بد است، نه خود دنيا. همان طوری كه میدانيم در زمينه مذمت و تقبيح محبت دنيا آنقدر به شعر و نثر گفته شده است كه از حد احصاء خارج است؛ اين تفسير خيلی شايع است. از غالب اشخاص كه شما بپرسيد معنی بدی دنيا چيست، خواهند گفت معنیاش اين است كه محبت دنيا بد است، و الا خود دنيا كه بد نيست، اگر بد بود خداوند خلق نمیكرد. اگر دقت بكنيم اين تفسير هر چند خيلی معروف و مشهور است و خيلی مسلم فرض شده بی اشكال نيست و با بيانات خود قرآن وفق نمی دهد، زيرا اولا بايد ببينيم آيا علاقهای كه بشر به دنيا دارد علاقه فطری و طبيعی است؟ يعنی در نهاد بشر و غريزه بشر اين علاقه گذاشته شده يا بعدها در اثر عوامل خاصی مثلا به حكم عادت و تلقين يا ساير عوامل در بشر پيدا میشود ؟ مثلا پدران و مادران به فرزندان، و فرزندان به والدين خود علاقه و محبت دارند، مرد و زن هر كدام به جنس مخالف خود علاقه دارند، هر كسی به مال و ثروت علاقه دارد ، به محبوبيت و احترام علاقه دارد، به خيلی چيزهای ديگر علاقه دارد. اين علاقهها آيا فطری و طبيعی هر كس است يا مصنوعی است و در اثر سوء تربيت پيدا میشود؟ بدون شك اين علايق، طبيعی و فطری است، و در اين صورت چگونه ممكن است بد و مذموم باشد و وظيفه انسان اين باشد كه اين علايق را از خود دور بكند؟ همان طور كه مخلوقات و موجودات بيرون از وجود انسان هيچ كدام را نمی توان گفت شر است و خالی از حكمت است و همان طور كه اعضاء و جوارح بدن انسان هيچ كدام بی حكمت نيست يك رگ ريز، يك عضو كوچك ، يك مو در بدن انسان يا حيوانی يافت نمی شود كه زائد و بی حكمت بوده باشد همين طور هم در قوا و غرايز و اعضای روحی انسان، در ميلها و رغبتهای انسان هيچ ميل و رغبت و علاقهای طبيعی و فطری نيست كه بی حكمت باشد، هدف و مقصدی نداشته باشد، همه اينها حكمت دارد. علاقه به فرزند، به پدر و مادر، به همسر، علاقه به مال و ثروت، علاقه به پيش افتادن و تقدم، علاقه به احترام و محبوبيت، همه اينها حكمتهای بزرگی دارد كه بدون اينها اساس زندگی بشر از هم پاشيده میشود به علاوه خود قرآن كريم همين محبتها را به عنوان نشانههای حكمت پروردگار ذكر میكند. مثلا در سوره روم در رديف اين كه خلقت بشر و خواب و بعضی چيزهای ديگر را از آيات و نشانههای حكمت و تدبير خداوند ذكر میكند ، میفرمايد: " و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنواإليها و جعل بينكم موده و رحمةإن فی ذلك لايات لقوم يتفكرون "(روم/21) يعنی يكی از نشانههای پروردگار آن است كه از جنس خود شما آدميان برای شما جفت و همسر آفريد و ميان شما مودت و محبت ايجاد كرد ، و در اين حقيقت نشانهها از تدبير و تسخير و حكمت پروردگار است برای كسانی كه در اين مسائل فكر كنند. اگر محبت همسر بد میبود، در اين آيه به عنوان يكی از نشانهها و آثار حكمت و تدابير حكيمانه خداوند ذكر نمیشد
مسلما اين علاقه در طبيعت مردم نهاده شده ، و خيلی واضح است كه اين علايق مقدمه و وسيلهای است برای اينكه امور جهان نظم و گردش منظم خود را داشته باشد . اگر اين علايق نبود نه نسل ادامه پيدا میكرد و نه زندگی و تمدن پيش میرفت و نه كار و كسب و حركت و جنبشی در كار بود ، بلكه بشری در روی زمين باقی نمی ماند.
امیدوارم که با توجه و دقت به مطالب گفته شده بتوانیم زندگی خوبی در هر دو دنیا داشته باشیم.
در ضمن برای مطالعه بیشتر در این مورد می توانید به کتاب بیست گفتار، استاد مرتضی مطهری، گفتار 11 با عنوان " نظر دين درباره دنيا " مراجعه نمایید.