mozhgan
11-01-2011, 08:09 PM
رای پاسخ به پرسش فوق به دو بُعد رابطه معجزه با قانون میپردازیم.
الف. معجزه و قانون علمی:
با صرف نظر از اینکه در فلسفه علم در جهان امروز قانون علمی داریم یا نه، قانون علمی دو ویژگی اساسی دارد:
اول آنکه «Low» قانون قاعدهای قابل تکرار است. دوم آنکه برگرفته از تجربه است از این رو علم تجربی به شمار میآید.
معجزه قانونمند است اما قانون علمی (به معنای علم تجربی) نیست. یعنی معجزه با قوانین علوم تجربی یک وجه مشترک دارد که قانونمندی است اما چند تفاوت اساسی با آنها دارد:
1. معجزه توسط انسانهای دیگر قابل تکرار نیست و اصلاً معجزه بودن معجزه به آن است که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، اما قانون علمی تجربهای قابل تکرار است.
2. منشأ معجزه الهی است در حالی که قانون علمی از تجربه انسانی اخذ میشود.
3. معجزه کاری بر خلاف قانون طبیعی عادی است هر چند که خود تابع قانون علیت است و نفی علت نمیکند. (همانطور که در ادامه میآید) اما قانون علمی بر طبق روند عادی طبیعت است.
ب. معجزه و قانون علیت:
در اینجا لازم است نخست معجزه را مفهومشناسی کنیم سپس عناصر اصلی آن و رابطه آن با مقولات دیگر مثل علیت، کرامت و سحر روشن شود.
ماهیت معجزه و تفاوت آن با امور خارق العاده دیگر
مقدمه: (تاریخچه)
در طول تاریخ همیشه بشر با اعمال خارق العادهای روبرو میشده، که از برخی انسانها هویدا شده است.
این اعمال خارق العاده همیشه اعجاب و تحسین بشر را بر انگیخته و گاه موجب ایمان او به کسی یا چیزی و یا بی ایمانی او شده است.
پیامبران الهی از این اعمال خارق العاده به عنوان آیه و معجزه یاد میکردند و دیگران را به مبارزه برای آوردن مثل آن (تحدّی) دعوت میکردند و آن را شاهد صدق نبوت خویش میشمردند. امّا در مقابل این مردان حق طلب، کسانی بودند که اعمال خارق العادهای انجام میدادند که سحر نامیده میشد. و گاهی امر بر مردم مشتبه میگشت که کدامیک حق است. و لذا مخالفان ادیان الهی به پیامبران تهمت سحر میزدند.
تاریخ دقیقی از اولین معجزه در دست نیست امّا میدانیم که پیامبران الهی معمولاً معجزه داشتهاند به طوری که مردم از هر پیامبر جدیدی معجزه میطلبیدند.
امّا آیا براستی ماهیت معجزه چیست؟ و چه تفاوتی با کرامت و سحر دارد؟ پاسخ به این پرسشها موضوع این نوشتار است.
معجزه و واژههای قرآنی آن:
قرآن کریم واژه «آیه» و «بیّنه» و «برهان» و «سلطان» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پیامبران بکار برده است. و از واژه «معجزه» در این مورد استفاده نکرده است امّا اصطلاح رایج و مشهور در این مورد واژه «معجزه» است.
ما در این نوشتار ابتدا معانی لغوی و اصطلاحی این واژهها را مورد بررسی قرار میدهیم:
اول: معنای لغوی واژهها:
الف: «آیه»:
واژه «آیه» در لغت به معنای «علامت و نشانه» است و آن چیز ظاهری است که ملازم با چیز غیر ظاهری است.80
و برخی لغویین گفتهاند: آیه چیزی است که مورد توجه و قصد به سوی مقصود واقع میشود. و وسیلهای برای رسیدن به مقصود است.81
قرآن کریم واژه «آیه» را در مورد معجزات انبیاء به کار برده است. مثال:
«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»82
«بلکه گفتند خوابهای شوریده است، [نه] بلکه آن را بر بافته، بلکه او شاعری است. پس همان گونه که برای پیشینیان هم عرضه شد، باید برای ما نشانهای [ معجزهای ] بیاورد.»
«وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِنرَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُفِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ...»83
«و [او را به عنوان] پیامبری به سوی بنی اسرائیل [میفرستد، که او به آنان میگوید:] در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان نشانه [ معجزه ] آوردهام. من از گِل برای شما [چیزی] به شکل پرنده میسازم آنگاه در آن میدمم، پس به اذن خدا پرندهای میشود.»
ب: «بیّنه»:
واژه «بیّنه» در لغت به معنای «دلیل واضح» آمده است چه عقلی یا محسوس باشد.84
برخی لغویین گفتهاند که (از ریشه بین) معنی حقیقی آن انکشاف و وضوح بوسیله جداکردن و تفریق است و «آیه» «بیّنه» بمعنی امری است که کشف شده و از بین امور عادی جدا شده است.85
قرآن کریم در مواردی از معجزات انبیاء تعبیر به «بیّنه» کرده است. مثال:
«وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِن إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبَّکُمْ هذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً»86
«و به سوی [قوم] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستادیم] گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان دلیلی آشکار آمده است. این ماده شتر خدا برای شماست که پدیدهای شگرف است.»
«أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ»87
«آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است. فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند.»
ج: «برهان»:
واژه «برهان» در لغت به معنای بیان - حجت و وضوح آن میآید.88
و برخی لغویین بر آنند که اصل کلمه «برهان» مصدر بَرَه به معنی «ابیض» است. و به هر کلام روشنی که ابهام ندارد و امر واضحی که خفاء ندارد، گویند. برهانان (قصص/ 32) به معنی دو امر روشن و دو آیه واضح (دو معجزه) برای اثبات دعوت حضرت موسی (ع) است.89
واژه «برهان» به معنای «دلیل» هم میآید که یک اصطلاح منطقی است90 و خارج از معنای لغوی است.
قرآن کریم در برخی موارد واژه «برهان» را در مورد معجزات انبیاء به کار برده است.
برای مثال در سوره قصص پس از آنکه عصای موسی (ع) و ید بیضاء را مطرح میکند میفرماید:
«فَذَانِکَ بُرْهَانَان مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ»91
«این دو [نشانه] دو برهان از جانب پررورگار تو است [که باید] به سوی فرعون و سران [کشور] او [ببری]»
و در سوره نساء میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»92
«ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستادهایم.»
مفسران دو احتمال در مورد کلمه «برهان» در این آیه مطرح کردهاند، یکی قرآن و دیگری پیامبر(ص).93 و این در حالی است که قرآن معجزه پیامبر اسلام (ص) است.
د: «سلطان»:
سلطان از نظر لغوی به معنای تسلط قهری است و به دلیل و حجت نیز سلطان گویند چون بر قلوب افراد مسلط میشود.94 قرآن کریم در برخی آیات تعبیر «سلطان» را در مورد معجزه به کار برده است. مثال:
«قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ...»95
«پیامبرانشان به آنها گفتند درست است که ما بشری همانند شما هستیم ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته ببیند) نعمت میبخشد (و مقام رسالت عطا میکند) و ما هرگز نمیتوانیم معجزهای جز به فرمان خدا بیاوریم.»96
هـ : «معجزه»:
این واژه از ریشه «عجز» است. و لغویین معانی و استعمالات متعددی برای آنشمردهاند:
1. برخی ریشه این لغت را به معنای «تأخر از چیزی» میدانند و از این رو در مورد آخر و پشت هر چیزی به کار میرود.97
2. گروهی از لغویین اصل این لغت را به معنای «ضعف» میدانند.98 لغت «عاجز» از همین معناست و به زنان کهن سال نیز «عجوز» گویند.
3. برخی لغویین آن را به معنای فوت چیزی (از دست رفتن) میدانند.99
4. برخی لغویین آن را به معنای «یافتن ضعف در دیگری» دانستهاند.100
5. برخی لغویین آن را به معنای «ایجاد ضعف در دیگری» دانستهاند.101
نتیجه: به نظر میرسد که ریشه اصلی لغت «عجز» همان «ضعف» است که مقابل قدرت است. و این ضعف دارای مراتبی است. و به همین لحاظ است که به زنان کهن سال عجوز گویند چون ضعیف شده و طراوت و تحرک و زایش خود را از دست دادهاند و به مؤخّر و پشت انسان نیز «عَجُز» گویند چون که پست و ضعیف است و اعجاز ایجاد عجز یا یافتن عجز در دیگران است.
در قرآن کریم لغت «معجزه» به معنای اصطلاحی (عمل خارق العاده که گواه نبوت باشد) یافت نشد امّا در موارد متعددی این لغت به شکلهای گوناگون به کار رفته است.
مثال: «عجوز» (هود/ 72 و صافات/ 135) که مقصود همان ضعف و عجز در تولید فرزند است.
«أعجزت» (مائده/ 31) که مقصود همان ضعف و نفی اقتدار است.
«معاجزین» (سبأ/ 38) که استمرار حالت عجز است.
«معجزی اللّه» (توبه/ 2) که مقصود آن است که خدا ضعیف نمیشود.
«معجزین» (انعام/ 134 - فصلت/ 31 - نور/ 57 - عنکبوت/ 22)
«لیعجزه» (فاطر/ 44) که مقصود ایجاد عجز است.
«اَعجاز» (قمر/ 20 - حاقه/ 7) که مقصود ریشههای درخت خرماست که بعد از کنده شدن از زمین حالت محرومیت از مواد غذایی پیدا میکند.
نکته اول: «اعجاز» به هر صورت که باشد ملازم با تأثیر و تسلط و تفوق و حکومت است.102
نکته دوم: جالب این است که لغت «معجزه» در روایات اهل بیت(ع) به معنای اصطلاحی به کار رفته است و لذا معلوم میشود که این لغت از زمان ائمه(ع) کاربرد داشته و به جای «آیه» به کار میرفته است.
برای مثال به این روایت توجه کنید:
عن الصادق(ع): «المعجزة علامة للّه لا یعطیها الاّ انبیاءه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب»103
«معجزه علامتی الهی است که آن را به غیر از انبیاء و رسولان و حجتهای خویش عطا نمیکند تا بوسیله آن راستگوئی راستگویان از دروغگوئی دروغگویان باز شناخته شود.»
دوم: معنای اصطلاحی معجزه:
بحث معجزه حد اقل در چهار علم تفسیر، علوم قرآن، اصول و کلام مطرح شده است.
به برخی از قدماء نسبت داده شده که آن را جزئی از علم اصول میدانستند. (مثل شیخ طوسی و طبرسی)104
برخی دیگر آن را در علم کلام (عقاید) مطرح میکنند. (مثل خواجه طوسی و علامه حلی در تجرید الاعتقاد، صاحب نثر طوبی و ملا فتح اللّه کاشانی)105
و بعضی مفسران آن را در لابلای تفسیر قرآن و به مناسبت معجزات انبیاء مطرح کردهاند (مثل علامه طباطبائی در المیزان و آیة الله طیب در اطیب البیان و...)106
امّا گروهی نیز آن را در علوم قرآن مطرح کردهاند (مثل سیوطی در الاتقان و آیت اللّه معرفت در التمهید)107
ما در این نوشتار بر آن نیستیم که جایگاه حقیقی این بحث را مطرح کنیم امّا شاید طرح مبحث اعجاز در علوم مختلف به جهت ابعاد گوناگون این بحث باشد. که هر گروهی از زاویهای خاص بدان نظر کردهاند.
و از آنجا که این بحث در علوم مختلف طرح شده، تعریفهای متفاوتی نیز از آن ارائه شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. خواجه طوسی (ره) معجزه را اینگونه تعریف کردهاست:
«راهشناخت راستگوئی پیامبر این است که بدست او معجزهای ظاهر شود و آن عبارت است از ثبوت چیزی که معتاد نباشد و یا نفی چیزی که معتاد باشد در صورتی که خرق عادت بوده و مطابق ادعا واقع شود.»108
و سپس علامه حلی در شرح این کلام چندین شرط را مقرر میکند:
الف: امت شخص معجزهگر از آوردن مثل آن عاجز باشند.
ب: معجزه از طرف خدا یا با امر او باشد.
ج: معجزه در زمان تکلیف باشد.
د: معجزه بعد از ادعای نبوت ظاهر شود و در زمان معجزهگر، مدعی نبوت دیگری نباشد.109
و: آن عمل خارق عادت باشد.
2. سیوطی در الاتقان معجزه را اینگونه تعریف کرده است: «امر خارق عادتی که همراه با تحّدی و سالم از معارضه باشد.»110
3. آیت اللّه خوئی (ره) در تعریف معجزه مینویسد:
«معجزه چیزی است که مدعی منصب الهی میآورد به طوری که خرق عادت (خرق نوامیس طبیعت) باشد و دیگران از آوردن مثل آن عاجز بوده تا شاهد صدق ادعای آن منصب الهی باشد.»
و سپس ایشان چند شرط را برای صدق ادعا مشخص میسازد:
الف: امکان صادق بودن ادعا باشد (محال عقلی نباشد، مثلا ادعای خدائی نکند).
ب: آنچه میگوید بر طبق آن انجام دهد.
ج: عمل او از مقوله سحر و علوم دقیقه (غریبه) نباشد.
د: تحّدی (مبارزه طلبی) کند.111
4. علامه طباطبائی (ره) در تعریف معجزه میفرماید:
«معجزه عبارت است از امری خارج عادت که دلالت کند ما وراء طبیعت در طبیعت و امور مادی تصرف کرده است. و این به آن معنا نیست که معجزه مبطل امر عقلی و ضروری است.112
ایشان در جای دیگر مینویسد:
«معجزه» یا آیه معجزه (بر حسب اصل تسمیه) چنانکه از لفظش پیداست امر خارق العادهای است که برای اثبات حق و مقارن با تحّدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا میکند... معجزه هر چه بوده باشد و به هر شکل و صورتی اتفاق بیفتد بالاخره امری است خارق العاده، و بیرون از نظام علل و معلولات و اسباب و مسبباتی که عادتاً ما با آنها اُنس گرفتهایم و آنها را میشناسیم.»113
5. ایجی که از متکلمان اهل سنت است در تعریف معجزه مینویسد:
«معجزه بر حسب اصطلاح در نزد ما عبارت است از آنچه بوسیله آن قصد شود که راستگوئی مدعی نبوت را ظاهر کند.»
و سپس هفت شرط برای معجزه قرار میدهد: کار خداباشد - خارق عادت باشد - کسینتواند با آن معارضه کند - بدست مدعی نبوت انجام شود - موافق ادعای او باشد - معجزه او را تکذیب نکند (بر خلاف ادعای او سخن نراند) - معجزه قبل از ادعای نبوت نباشد.114
6. استاد مصباح یزدی مینویسد:
«معجزه عبارت است از: امر خارق العادهای که با اراده خدای متعال از شخص مدعی نبوت ظاهر شود و نشانه صدق ادعای وی باشد.115
7. برخی از نویسندگان در مورد معجزه نوشتهاند:
«دلیلی که برای صدق پیامبر در ادعایش آورده میشود، معجزه نام دارد و آن عبارت است از تغییر در وجود - کوچک یا بزرگ - که قوانین طبیعی را که از طریق حس و تجربه بدست میآید به مبارزه میطلبد.116
نقد و بررسی:
بررسی همه تعاریف و نقد آنها از حوصله این نوشتار خارج است امّا میتوان گفت که برخی از تعاریف ناقص و برخی دیگر قابل نقض بود. (جامع و مانع نبود) در اینجا به پارهای از اشکالات آنها اشاره میکنیم:
1. یکی از شرایطی که علامه حلّی در کشف المراد بیان کرده بود این بود که:
مدعی نبوت دیگری در زمان او نباشد. تا معلوم شود که معجزه از او صادر شده است. در حالی که برخی پیامبران همزمان بودهاند مثل حضرت ابراهیم و لوط، پس ممکن است که هر دو معجزاتی داشتهاند.
2. در تعریفهای علامه طباطبائی (ره) از معجزه قیدهای دیگری هم لازم بود مثل اینکه «معجزه مغلوب واقع نمیشود - دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و...»
3. در تعریف ایجی آمده بود که «معجزه کار خدا باشد.»
در حالی که این عین ادعائی است که معجزه میخواهد آن را اثبات کند که لازمه آن صدق نبوت است. پس نمیتواند خود این مطلب شرط معجزه باشد.
و از طرف دیگر گفته بود که معجزه راستگوئی (صدق) نبوت را ظاهر میکند در حالی که معجزه منحصر به اثبات ادعای نبوت نیست بلکه هر منصب الهی (مثل امامت) را نیز اثبات میکند.
جمع بندی و نتیجهگیری:
معجزه (آیه، بیّنه، برهان) عبارت است از چیزی (کار - سخن - شیء) که این ویژگیها و عناصر را داشته باشد:
الف: خارق عادت باشد. یعنی قوانین عادی طبیعت را نقض کند.
البته معجزه به معنی انجام محال عقلی نیست بلکه ارتکاب محال عادی است و نیز معجزه به معنی شکستن قانون علیت نیست چرا که تحت قانون علیت عام است و فقط علت آن امری غیر مادی است.
ب: از مدعی منصب الهی و پس از ادعای آن واقع شود.
پس اگر چیز خارق عادت قبل از ادعای نبوت واقع شده باشد نمیتواند دلیل ادعای نبوت باشد. و نیز اگر کار خارق عادت بدون ادعای منصبی از مناصب الهی واقع شود کرامت خوانده میشود و معجزه اصطلاحی نیست.
پ: همراه با تحّدی و مبارزه طلبی باشد؛ یعنی دیگران را دعوت کند که مثل آن را بیاورند.
ت: مغلوب واقع نشود و دیگران نیز از آوردن مثل آن عاجز باشند.
یعنی مثل سحر و اعمال مرتاضان و... نباشد که تحت تأثیر اراده قویتر نقض میشود. و یا از بین میرود.
ث: برای اثبات اموری باشد که غیر ممکن نباشد.
پس معجزه نمیتواند برای اثبات محال عقلی (مثل ادعای خدائی) یا محال نقلی (مثل ادعای نبوت بعد پیامبر اسلام(ص)) باشد.
ج: از امور شر نباشد که موجب ضرر به دیگران شود چون با هدف معجزه (هدایت) سازگار نیست.
چ: معجزه گواه صدق مدعی باشد.
یعنی آنچه که ادعا شده همان واقع شود. برای مثال اگر ادعا کرده، کور را شفا میدهد به جای آن کر شفا پیدا نکند و نیز آن معجزه، آورنده خود را تکذیب نکند. مثلا به سخن آید و بگوید این مدعی دروغگو است.
به عبارت دیگر در معجزه سه حیثیت و جهت وجود دارد:
اول: جهت معجزهگر است (که باید مدعی منصب الهی و تحدّی کننده و... باشد و هدف او هم اثبات امر محالی نباشد.)
دوم: جهت خود معجزه است. (که باید خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.)
سوم: جهت مردمی که برای آنها معجزه صورت میگیرد (که باید از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.)
تفاوتهای معجزه با خوارق عادات دیگر:
معجزه یک عمل خارق عادت است و مثل بقیه اعمال خارق عادت علتی برتر از علل طبیعی دارد. که علامه طباطبائی از آن تعبیر به «اراده» میکرد. حال بر ماست که تفاوت معجزه را با خوارق عادات دیگر مثل سحر، کرامت و... بیان کنیم:
الف: تفاوت معجزه با سحر و اعمال مرتاضان:
قرآن کریم به سحر و جادو اشاره کرده است. (بقره/ 102 و طه/ 66). و این عمل خارق العاده که در شریعت اسلام حرام شمرده شده است117 و در قوانین اسلامی، ساحر محکوم به اعدام میشود. تفاوتهای اساسی سحر با معجزه عبارتند از:
1. معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست بلکه عنایتی الهی و باذن خداست. امّا سحر قابل تعلیم و تعلّم است. یعنی انسان میتواند نزد استاد فرا گیرد و به دیگران بیاموزد. در قرآن کریم نیز اشارهای به قابل تعلیم بودن سحر شده است «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ».118
2. معجزه سببی غیر مغلوب دارد چون متکی به قدرت نامحدود خداست یعنی امری نامحدود و حق است که کسی بر آن مسلط نمیشود و باطل نمیگردد.
امّا سحر و ساحر مراتبی دارند و هر جادوئی با جادوی برتر مغلوب میشود و باطل میگردد. یعنی امری محدود و باطل است. چون متکی بر قدرت محدود انسان است. علامه طباطبائی (ره) تفاوت اصلی سحر و معجزه را همین مطلب میداند.119
3. معجزه همراه با تحّدی (مبارزه طلبی) است یعنی معجزهگر دیگران را دعوت میکند که مثل آن معجزه را بیاورند. و همینکه نتوانند مثل آن معجزه را بیاورند و عاجز شوند دلیل حقانیت آن معجزه و معجزهگر است.
قرآن کریم نیز به عنوان یک معجزه این مبارزهطلبی را در موارد متعددی اعلام میکند.120
4. معجزه میتواند ماهیت چیزی را عوض کند امّا سحر ماهیت چیزی را عوض نمیکند (قلب ماهیت نمیکند) یعنی جادوگر، شعبدهباز و... با مهارت در قوه بینائی یا خیال افراد تصرف میکنند و چیزی را بر خلاف واقعیت آن نمایش میدهند. برای مثال کاغذی را تبدیل به اسکناس درشت میکنند. و پس از ساعاتی همان کاغذ اصلی در دست شماست. قرآن کریم نیز به خیالی بودن سحر اشاره کرده است.121 امّا در معجزه اینگونه نیست مثلاً اگر انسانی مسخ شد واقعاً تغییر ماهیت میدهد و کاذب نیست.
5. سحر ممکن است به دیگران ضرر بزند و اختلاف بین زن و شوهر بیندازد همانطور که قرآن کریم نیز به این مطلب اشارهای دارد.122 و لذا علامه طباطبائی(ره) در مورد سحر و کهانت و... تعبیر «شرور» را بکار میبرد.123 امّا معجزه خیر است و برای هدایت بشر است و اگر ضرر برای دیگران داشته باشد، نقض غرض میشود و خلاف حکمت الهی است و لذا معجزه موجب ضرر به دیگران نیست.
6. معجزه قابل تکرار نیست چون اختیار آوردن آن بدست انسان نیست بلکه باذن خدا است. امّا سحر قابل تکرار است چون این ساحر است که تصمیم میگیرد آن عمل انجام شود یا نشود.
7. تفاوت در هدف: معجزه هدفی عالی و تربیتی دارد یعنی هدف آن اصلاح جامعه و عقاید مردم است.
امّا سحر و ساحران معمولاً اهداف بی ارزش و دنیائی دارند. و گاهی بی هدف هستند.124
8. تفاوت در پدیده آورنده: حالات و صفات پدید آورندگان معجزه و سحر متفاوت است.
معجزهگران انبیاء الهی هستند که دارای صفات عالی انسانی مثل پاکدامنی، حق طلبی و پارسائی هستند و برای پول و ثروت و مقام و منافع شخصی کار نمیکنند. بلکه هدف آنها هدایت مردم و اصلاح جامعه است.
امّا ساحران افرادی منحرف و اغفالگر و سودجو هستند. که هرگز روی رستگاری نمیبینند (وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).125 - 126
تذکر: همین تفاوتها غالباً در مورد تفاوت معجزه با اعمال مرتاضان نیز صادق است.
مرتاضان با نوعی ورزش جسمی - روحی توانایی انجام کارهای خارق عادت را پیدا میکنند که در آن موارد نیز اراده شخص مرتاض همراه با اسباب غیر عادی در کار است.127
ب: تفاوت معجزه و کرامت:
معجزه و کرامت هر دو عمل خارق العاده است که متکی بر نیروی ماوراء طبیعی است. امّا چند تفاوت دارند:
1. معجزه همراه با تحدّی (مبارزه طلبی) است امّا کرامت اینگونه نیست. از این رو کراماتی که از اولیاء الهی صادر میشود. مثل شفا دادن بیماران توسط امام رضا (ع) همراه با تحدّی نیست.
2. معجزه همراه با ادعای نبوت یا منصبی الهی است امّا کرامات اینگونه نیست و صاحب کرامت ممکن است هیچ گونه ادعائی نداشته باشد.
3. کرامات از اولیاء الهی صادر میشود چه پیامبر یا امام باشند یا نباشند. امّا معجزه از کسی صادر میشود که منصبی الهی (نبوت یا امامت) داشته باشد.
تذکر: البته معجزه و کرامت هر دو از امور خارق العاده الهی شمرده میشود که قابل تعلیم و تعلّم نیست و تحت تأثیر نیروی قویتری واقع نمیشود و مخصوص بندگان خاص خداست.128 پس انسانهایی که پیامبر یا امام نیستند هم میتوانند اعمال خارق عادت داشته باشند که به آنها کرامت میگوییم.
قرآن کریم به دو نمونه از این کرامات اشاره کرده که مورد استدلال متکلمان و مفسران نیز واقع شده است. یکی کرامات حضرت مریم(س) (مریم/ 16 به بعد) و دوم داستان آصف و آوردن تخت بلقیس برای سلیمان (نمل/ 38 - 40).129
تناسب معجزه با زمان:
پیامبران الهی وقتی به سوی ملتی مبعوث میشدند شرایط زمانی و مکانی و سطح علمی مردم را در نظر میگرفتند و مطالبی در خور فهم آنان میآورند و بیان میکردند. حتی معجزات انبیاء متناسب با علوم پیشرفته زمان خودشان بود. تا فرزانگان مردم زودتر و بهتر معجزات آنان را درک کنند و ایمان آورند.
یعنی هر پیامبری با خارق عادتی، از نوع پیشرفتهترین علوم زمان خویش مجهز بوده است تا ارتباط او با عالم ماوراء طبیعت روشنتر گردد. و دانشمندان عصر در برابر آن خضوع کرده و به حقانیت آن اعتراف کنند.
در حدیثی آمده که از امام رضا(ع) پرسیدند: که چرا هر پیامبری نوعی از معجزات داشته است. حضرت فرمودند:
«در عصر موسی سحر غالب بود و موسی (ع) عملی انجام داد که همه ساحران در برابر آن عاجز ماندند در زمان مسیح و محیط دعوت او پزشکان مهارت فوق العادهای در معالجه بیماران داشتند، عیسی با درمان بیماران غیر قابل علاج، بدون استفاده از وسایل مادی، حقانیت خود را به ثبوت رساند.
و در عصر پیامبر اسلام (ص) غالب بر اهل زمان ادبیات (خطبهها، کلام و شعر) بود. و پیامبر(ص) از طرف خدا مواعظ و حکمتهائی آورد که سخنان آنان را باطل کرد و حجت بر آنها تمام شد.»130
البته معنای این حدیث این نیست که قرآن کریم فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه است بلکه از آنجا که معجزهای جاویدان و برای همه زمان و مکانها و مردم تا قیامت است. ابعاد اعجاز قرآن متنوع است و برای هر مردمی جنبهای از اعجاز آن تبلور مییابد و درخشش دارد
الف. معجزه و قانون علمی:
با صرف نظر از اینکه در فلسفه علم در جهان امروز قانون علمی داریم یا نه، قانون علمی دو ویژگی اساسی دارد:
اول آنکه «Low» قانون قاعدهای قابل تکرار است. دوم آنکه برگرفته از تجربه است از این رو علم تجربی به شمار میآید.
معجزه قانونمند است اما قانون علمی (به معنای علم تجربی) نیست. یعنی معجزه با قوانین علوم تجربی یک وجه مشترک دارد که قانونمندی است اما چند تفاوت اساسی با آنها دارد:
1. معجزه توسط انسانهای دیگر قابل تکرار نیست و اصلاً معجزه بودن معجزه به آن است که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، اما قانون علمی تجربهای قابل تکرار است.
2. منشأ معجزه الهی است در حالی که قانون علمی از تجربه انسانی اخذ میشود.
3. معجزه کاری بر خلاف قانون طبیعی عادی است هر چند که خود تابع قانون علیت است و نفی علت نمیکند. (همانطور که در ادامه میآید) اما قانون علمی بر طبق روند عادی طبیعت است.
ب. معجزه و قانون علیت:
در اینجا لازم است نخست معجزه را مفهومشناسی کنیم سپس عناصر اصلی آن و رابطه آن با مقولات دیگر مثل علیت، کرامت و سحر روشن شود.
ماهیت معجزه و تفاوت آن با امور خارق العاده دیگر
مقدمه: (تاریخچه)
در طول تاریخ همیشه بشر با اعمال خارق العادهای روبرو میشده، که از برخی انسانها هویدا شده است.
این اعمال خارق العاده همیشه اعجاب و تحسین بشر را بر انگیخته و گاه موجب ایمان او به کسی یا چیزی و یا بی ایمانی او شده است.
پیامبران الهی از این اعمال خارق العاده به عنوان آیه و معجزه یاد میکردند و دیگران را به مبارزه برای آوردن مثل آن (تحدّی) دعوت میکردند و آن را شاهد صدق نبوت خویش میشمردند. امّا در مقابل این مردان حق طلب، کسانی بودند که اعمال خارق العادهای انجام میدادند که سحر نامیده میشد. و گاهی امر بر مردم مشتبه میگشت که کدامیک حق است. و لذا مخالفان ادیان الهی به پیامبران تهمت سحر میزدند.
تاریخ دقیقی از اولین معجزه در دست نیست امّا میدانیم که پیامبران الهی معمولاً معجزه داشتهاند به طوری که مردم از هر پیامبر جدیدی معجزه میطلبیدند.
امّا آیا براستی ماهیت معجزه چیست؟ و چه تفاوتی با کرامت و سحر دارد؟ پاسخ به این پرسشها موضوع این نوشتار است.
معجزه و واژههای قرآنی آن:
قرآن کریم واژه «آیه» و «بیّنه» و «برهان» و «سلطان» را در مورد امور خارق عادت و معجزات پیامبران بکار برده است. و از واژه «معجزه» در این مورد استفاده نکرده است امّا اصطلاح رایج و مشهور در این مورد واژه «معجزه» است.
ما در این نوشتار ابتدا معانی لغوی و اصطلاحی این واژهها را مورد بررسی قرار میدهیم:
اول: معنای لغوی واژهها:
الف: «آیه»:
واژه «آیه» در لغت به معنای «علامت و نشانه» است و آن چیز ظاهری است که ملازم با چیز غیر ظاهری است.80
و برخی لغویین گفتهاند: آیه چیزی است که مورد توجه و قصد به سوی مقصود واقع میشود. و وسیلهای برای رسیدن به مقصود است.81
قرآن کریم واژه «آیه» را در مورد معجزات انبیاء به کار برده است. مثال:
«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ»82
«بلکه گفتند خوابهای شوریده است، [نه] بلکه آن را بر بافته، بلکه او شاعری است. پس همان گونه که برای پیشینیان هم عرضه شد، باید برای ما نشانهای [ معجزهای ] بیاورد.»
«وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِنرَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُفِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ...»83
«و [او را به عنوان] پیامبری به سوی بنی اسرائیل [میفرستد، که او به آنان میگوید:] در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان نشانه [ معجزه ] آوردهام. من از گِل برای شما [چیزی] به شکل پرنده میسازم آنگاه در آن میدمم، پس به اذن خدا پرندهای میشود.»
ب: «بیّنه»:
واژه «بیّنه» در لغت به معنای «دلیل واضح» آمده است چه عقلی یا محسوس باشد.84
برخی لغویین گفتهاند که (از ریشه بین) معنی حقیقی آن انکشاف و وضوح بوسیله جداکردن و تفریق است و «آیه» «بیّنه» بمعنی امری است که کشف شده و از بین امور عادی جدا شده است.85
قرآن کریم در مواردی از معجزات انبیاء تعبیر به «بیّنه» کرده است. مثال:
«وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِن إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبَّکُمْ هذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً»86
«و به سوی [قوم] ثمود، صالح، برادرشان را [فرستادیم] گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان دلیلی آشکار آمده است. این ماده شتر خدا برای شماست که پدیدهای شگرف است.»
«أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ»87
«آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است. فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند.»
ج: «برهان»:
واژه «برهان» در لغت به معنای بیان - حجت و وضوح آن میآید.88
و برخی لغویین بر آنند که اصل کلمه «برهان» مصدر بَرَه به معنی «ابیض» است. و به هر کلام روشنی که ابهام ندارد و امر واضحی که خفاء ندارد، گویند. برهانان (قصص/ 32) به معنی دو امر روشن و دو آیه واضح (دو معجزه) برای اثبات دعوت حضرت موسی (ع) است.89
واژه «برهان» به معنای «دلیل» هم میآید که یک اصطلاح منطقی است90 و خارج از معنای لغوی است.
قرآن کریم در برخی موارد واژه «برهان» را در مورد معجزات انبیاء به کار برده است.
برای مثال در سوره قصص پس از آنکه عصای موسی (ع) و ید بیضاء را مطرح میکند میفرماید:
«فَذَانِکَ بُرْهَانَان مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ»91
«این دو [نشانه] دو برهان از جانب پررورگار تو است [که باید] به سوی فرعون و سران [کشور] او [ببری]»
و در سوره نساء میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً»92
«ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستادهایم.»
مفسران دو احتمال در مورد کلمه «برهان» در این آیه مطرح کردهاند، یکی قرآن و دیگری پیامبر(ص).93 و این در حالی است که قرآن معجزه پیامبر اسلام (ص) است.
د: «سلطان»:
سلطان از نظر لغوی به معنای تسلط قهری است و به دلیل و حجت نیز سلطان گویند چون بر قلوب افراد مسلط میشود.94 قرآن کریم در برخی آیات تعبیر «سلطان» را در مورد معجزه به کار برده است. مثال:
«قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ...»95
«پیامبرانشان به آنها گفتند درست است که ما بشری همانند شما هستیم ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته ببیند) نعمت میبخشد (و مقام رسالت عطا میکند) و ما هرگز نمیتوانیم معجزهای جز به فرمان خدا بیاوریم.»96
هـ : «معجزه»:
این واژه از ریشه «عجز» است. و لغویین معانی و استعمالات متعددی برای آنشمردهاند:
1. برخی ریشه این لغت را به معنای «تأخر از چیزی» میدانند و از این رو در مورد آخر و پشت هر چیزی به کار میرود.97
2. گروهی از لغویین اصل این لغت را به معنای «ضعف» میدانند.98 لغت «عاجز» از همین معناست و به زنان کهن سال نیز «عجوز» گویند.
3. برخی لغویین آن را به معنای فوت چیزی (از دست رفتن) میدانند.99
4. برخی لغویین آن را به معنای «یافتن ضعف در دیگری» دانستهاند.100
5. برخی لغویین آن را به معنای «ایجاد ضعف در دیگری» دانستهاند.101
نتیجه: به نظر میرسد که ریشه اصلی لغت «عجز» همان «ضعف» است که مقابل قدرت است. و این ضعف دارای مراتبی است. و به همین لحاظ است که به زنان کهن سال عجوز گویند چون ضعیف شده و طراوت و تحرک و زایش خود را از دست دادهاند و به مؤخّر و پشت انسان نیز «عَجُز» گویند چون که پست و ضعیف است و اعجاز ایجاد عجز یا یافتن عجز در دیگران است.
در قرآن کریم لغت «معجزه» به معنای اصطلاحی (عمل خارق العاده که گواه نبوت باشد) یافت نشد امّا در موارد متعددی این لغت به شکلهای گوناگون به کار رفته است.
مثال: «عجوز» (هود/ 72 و صافات/ 135) که مقصود همان ضعف و عجز در تولید فرزند است.
«أعجزت» (مائده/ 31) که مقصود همان ضعف و نفی اقتدار است.
«معاجزین» (سبأ/ 38) که استمرار حالت عجز است.
«معجزی اللّه» (توبه/ 2) که مقصود آن است که خدا ضعیف نمیشود.
«معجزین» (انعام/ 134 - فصلت/ 31 - نور/ 57 - عنکبوت/ 22)
«لیعجزه» (فاطر/ 44) که مقصود ایجاد عجز است.
«اَعجاز» (قمر/ 20 - حاقه/ 7) که مقصود ریشههای درخت خرماست که بعد از کنده شدن از زمین حالت محرومیت از مواد غذایی پیدا میکند.
نکته اول: «اعجاز» به هر صورت که باشد ملازم با تأثیر و تسلط و تفوق و حکومت است.102
نکته دوم: جالب این است که لغت «معجزه» در روایات اهل بیت(ع) به معنای اصطلاحی به کار رفته است و لذا معلوم میشود که این لغت از زمان ائمه(ع) کاربرد داشته و به جای «آیه» به کار میرفته است.
برای مثال به این روایت توجه کنید:
عن الصادق(ع): «المعجزة علامة للّه لا یعطیها الاّ انبیاءه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصادق من کذب الکاذب»103
«معجزه علامتی الهی است که آن را به غیر از انبیاء و رسولان و حجتهای خویش عطا نمیکند تا بوسیله آن راستگوئی راستگویان از دروغگوئی دروغگویان باز شناخته شود.»
دوم: معنای اصطلاحی معجزه:
بحث معجزه حد اقل در چهار علم تفسیر، علوم قرآن، اصول و کلام مطرح شده است.
به برخی از قدماء نسبت داده شده که آن را جزئی از علم اصول میدانستند. (مثل شیخ طوسی و طبرسی)104
برخی دیگر آن را در علم کلام (عقاید) مطرح میکنند. (مثل خواجه طوسی و علامه حلی در تجرید الاعتقاد، صاحب نثر طوبی و ملا فتح اللّه کاشانی)105
و بعضی مفسران آن را در لابلای تفسیر قرآن و به مناسبت معجزات انبیاء مطرح کردهاند (مثل علامه طباطبائی در المیزان و آیة الله طیب در اطیب البیان و...)106
امّا گروهی نیز آن را در علوم قرآن مطرح کردهاند (مثل سیوطی در الاتقان و آیت اللّه معرفت در التمهید)107
ما در این نوشتار بر آن نیستیم که جایگاه حقیقی این بحث را مطرح کنیم امّا شاید طرح مبحث اعجاز در علوم مختلف به جهت ابعاد گوناگون این بحث باشد. که هر گروهی از زاویهای خاص بدان نظر کردهاند.
و از آنجا که این بحث در علوم مختلف طرح شده، تعریفهای متفاوتی نیز از آن ارائه شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. خواجه طوسی (ره) معجزه را اینگونه تعریف کردهاست:
«راهشناخت راستگوئی پیامبر این است که بدست او معجزهای ظاهر شود و آن عبارت است از ثبوت چیزی که معتاد نباشد و یا نفی چیزی که معتاد باشد در صورتی که خرق عادت بوده و مطابق ادعا واقع شود.»108
و سپس علامه حلی در شرح این کلام چندین شرط را مقرر میکند:
الف: امت شخص معجزهگر از آوردن مثل آن عاجز باشند.
ب: معجزه از طرف خدا یا با امر او باشد.
ج: معجزه در زمان تکلیف باشد.
د: معجزه بعد از ادعای نبوت ظاهر شود و در زمان معجزهگر، مدعی نبوت دیگری نباشد.109
و: آن عمل خارق عادت باشد.
2. سیوطی در الاتقان معجزه را اینگونه تعریف کرده است: «امر خارق عادتی که همراه با تحّدی و سالم از معارضه باشد.»110
3. آیت اللّه خوئی (ره) در تعریف معجزه مینویسد:
«معجزه چیزی است که مدعی منصب الهی میآورد به طوری که خرق عادت (خرق نوامیس طبیعت) باشد و دیگران از آوردن مثل آن عاجز بوده تا شاهد صدق ادعای آن منصب الهی باشد.»
و سپس ایشان چند شرط را برای صدق ادعا مشخص میسازد:
الف: امکان صادق بودن ادعا باشد (محال عقلی نباشد، مثلا ادعای خدائی نکند).
ب: آنچه میگوید بر طبق آن انجام دهد.
ج: عمل او از مقوله سحر و علوم دقیقه (غریبه) نباشد.
د: تحّدی (مبارزه طلبی) کند.111
4. علامه طباطبائی (ره) در تعریف معجزه میفرماید:
«معجزه عبارت است از امری خارج عادت که دلالت کند ما وراء طبیعت در طبیعت و امور مادی تصرف کرده است. و این به آن معنا نیست که معجزه مبطل امر عقلی و ضروری است.112
ایشان در جای دیگر مینویسد:
«معجزه» یا آیه معجزه (بر حسب اصل تسمیه) چنانکه از لفظش پیداست امر خارق العادهای است که برای اثبات حق و مقارن با تحّدی (دعوت به مقابله) تحقق پیدا میکند... معجزه هر چه بوده باشد و به هر شکل و صورتی اتفاق بیفتد بالاخره امری است خارق العاده، و بیرون از نظام علل و معلولات و اسباب و مسبباتی که عادتاً ما با آنها اُنس گرفتهایم و آنها را میشناسیم.»113
5. ایجی که از متکلمان اهل سنت است در تعریف معجزه مینویسد:
«معجزه بر حسب اصطلاح در نزد ما عبارت است از آنچه بوسیله آن قصد شود که راستگوئی مدعی نبوت را ظاهر کند.»
و سپس هفت شرط برای معجزه قرار میدهد: کار خداباشد - خارق عادت باشد - کسینتواند با آن معارضه کند - بدست مدعی نبوت انجام شود - موافق ادعای او باشد - معجزه او را تکذیب نکند (بر خلاف ادعای او سخن نراند) - معجزه قبل از ادعای نبوت نباشد.114
6. استاد مصباح یزدی مینویسد:
«معجزه عبارت است از: امر خارق العادهای که با اراده خدای متعال از شخص مدعی نبوت ظاهر شود و نشانه صدق ادعای وی باشد.115
7. برخی از نویسندگان در مورد معجزه نوشتهاند:
«دلیلی که برای صدق پیامبر در ادعایش آورده میشود، معجزه نام دارد و آن عبارت است از تغییر در وجود - کوچک یا بزرگ - که قوانین طبیعی را که از طریق حس و تجربه بدست میآید به مبارزه میطلبد.116
نقد و بررسی:
بررسی همه تعاریف و نقد آنها از حوصله این نوشتار خارج است امّا میتوان گفت که برخی از تعاریف ناقص و برخی دیگر قابل نقض بود. (جامع و مانع نبود) در اینجا به پارهای از اشکالات آنها اشاره میکنیم:
1. یکی از شرایطی که علامه حلّی در کشف المراد بیان کرده بود این بود که:
مدعی نبوت دیگری در زمان او نباشد. تا معلوم شود که معجزه از او صادر شده است. در حالی که برخی پیامبران همزمان بودهاند مثل حضرت ابراهیم و لوط، پس ممکن است که هر دو معجزاتی داشتهاند.
2. در تعریفهای علامه طباطبائی (ره) از معجزه قیدهای دیگری هم لازم بود مثل اینکه «معجزه مغلوب واقع نمیشود - دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و...»
3. در تعریف ایجی آمده بود که «معجزه کار خدا باشد.»
در حالی که این عین ادعائی است که معجزه میخواهد آن را اثبات کند که لازمه آن صدق نبوت است. پس نمیتواند خود این مطلب شرط معجزه باشد.
و از طرف دیگر گفته بود که معجزه راستگوئی (صدق) نبوت را ظاهر میکند در حالی که معجزه منحصر به اثبات ادعای نبوت نیست بلکه هر منصب الهی (مثل امامت) را نیز اثبات میکند.
جمع بندی و نتیجهگیری:
معجزه (آیه، بیّنه، برهان) عبارت است از چیزی (کار - سخن - شیء) که این ویژگیها و عناصر را داشته باشد:
الف: خارق عادت باشد. یعنی قوانین عادی طبیعت را نقض کند.
البته معجزه به معنی انجام محال عقلی نیست بلکه ارتکاب محال عادی است و نیز معجزه به معنی شکستن قانون علیت نیست چرا که تحت قانون علیت عام است و فقط علت آن امری غیر مادی است.
ب: از مدعی منصب الهی و پس از ادعای آن واقع شود.
پس اگر چیز خارق عادت قبل از ادعای نبوت واقع شده باشد نمیتواند دلیل ادعای نبوت باشد. و نیز اگر کار خارق عادت بدون ادعای منصبی از مناصب الهی واقع شود کرامت خوانده میشود و معجزه اصطلاحی نیست.
پ: همراه با تحّدی و مبارزه طلبی باشد؛ یعنی دیگران را دعوت کند که مثل آن را بیاورند.
ت: مغلوب واقع نشود و دیگران نیز از آوردن مثل آن عاجز باشند.
یعنی مثل سحر و اعمال مرتاضان و... نباشد که تحت تأثیر اراده قویتر نقض میشود. و یا از بین میرود.
ث: برای اثبات اموری باشد که غیر ممکن نباشد.
پس معجزه نمیتواند برای اثبات محال عقلی (مثل ادعای خدائی) یا محال نقلی (مثل ادعای نبوت بعد پیامبر اسلام(ص)) باشد.
ج: از امور شر نباشد که موجب ضرر به دیگران شود چون با هدف معجزه (هدایت) سازگار نیست.
چ: معجزه گواه صدق مدعی باشد.
یعنی آنچه که ادعا شده همان واقع شود. برای مثال اگر ادعا کرده، کور را شفا میدهد به جای آن کر شفا پیدا نکند و نیز آن معجزه، آورنده خود را تکذیب نکند. مثلا به سخن آید و بگوید این مدعی دروغگو است.
به عبارت دیگر در معجزه سه حیثیت و جهت وجود دارد:
اول: جهت معجزهگر است (که باید مدعی منصب الهی و تحدّی کننده و... باشد و هدف او هم اثبات امر محالی نباشد.)
دوم: جهت خود معجزه است. (که باید خارق عادت بوده و گواه صدق ادعا باشد و از امور شرّ هم نباشد.)
سوم: جهت مردمی که برای آنها معجزه صورت میگیرد (که باید از آوردن مثل آن معجزه ناتوان باشند.)
تفاوتهای معجزه با خوارق عادات دیگر:
معجزه یک عمل خارق عادت است و مثل بقیه اعمال خارق عادت علتی برتر از علل طبیعی دارد. که علامه طباطبائی از آن تعبیر به «اراده» میکرد. حال بر ماست که تفاوت معجزه را با خوارق عادات دیگر مثل سحر، کرامت و... بیان کنیم:
الف: تفاوت معجزه با سحر و اعمال مرتاضان:
قرآن کریم به سحر و جادو اشاره کرده است. (بقره/ 102 و طه/ 66). و این عمل خارق العاده که در شریعت اسلام حرام شمرده شده است117 و در قوانین اسلامی، ساحر محکوم به اعدام میشود. تفاوتهای اساسی سحر با معجزه عبارتند از:
1. معجزه قابل تعلیم و تعلّم نیست بلکه عنایتی الهی و باذن خداست. امّا سحر قابل تعلیم و تعلّم است. یعنی انسان میتواند نزد استاد فرا گیرد و به دیگران بیاموزد. در قرآن کریم نیز اشارهای به قابل تعلیم بودن سحر شده است «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ».118
2. معجزه سببی غیر مغلوب دارد چون متکی به قدرت نامحدود خداست یعنی امری نامحدود و حق است که کسی بر آن مسلط نمیشود و باطل نمیگردد.
امّا سحر و ساحر مراتبی دارند و هر جادوئی با جادوی برتر مغلوب میشود و باطل میگردد. یعنی امری محدود و باطل است. چون متکی بر قدرت محدود انسان است. علامه طباطبائی (ره) تفاوت اصلی سحر و معجزه را همین مطلب میداند.119
3. معجزه همراه با تحّدی (مبارزه طلبی) است یعنی معجزهگر دیگران را دعوت میکند که مثل آن معجزه را بیاورند. و همینکه نتوانند مثل آن معجزه را بیاورند و عاجز شوند دلیل حقانیت آن معجزه و معجزهگر است.
قرآن کریم نیز به عنوان یک معجزه این مبارزهطلبی را در موارد متعددی اعلام میکند.120
4. معجزه میتواند ماهیت چیزی را عوض کند امّا سحر ماهیت چیزی را عوض نمیکند (قلب ماهیت نمیکند) یعنی جادوگر، شعبدهباز و... با مهارت در قوه بینائی یا خیال افراد تصرف میکنند و چیزی را بر خلاف واقعیت آن نمایش میدهند. برای مثال کاغذی را تبدیل به اسکناس درشت میکنند. و پس از ساعاتی همان کاغذ اصلی در دست شماست. قرآن کریم نیز به خیالی بودن سحر اشاره کرده است.121 امّا در معجزه اینگونه نیست مثلاً اگر انسانی مسخ شد واقعاً تغییر ماهیت میدهد و کاذب نیست.
5. سحر ممکن است به دیگران ضرر بزند و اختلاف بین زن و شوهر بیندازد همانطور که قرآن کریم نیز به این مطلب اشارهای دارد.122 و لذا علامه طباطبائی(ره) در مورد سحر و کهانت و... تعبیر «شرور» را بکار میبرد.123 امّا معجزه خیر است و برای هدایت بشر است و اگر ضرر برای دیگران داشته باشد، نقض غرض میشود و خلاف حکمت الهی است و لذا معجزه موجب ضرر به دیگران نیست.
6. معجزه قابل تکرار نیست چون اختیار آوردن آن بدست انسان نیست بلکه باذن خدا است. امّا سحر قابل تکرار است چون این ساحر است که تصمیم میگیرد آن عمل انجام شود یا نشود.
7. تفاوت در هدف: معجزه هدفی عالی و تربیتی دارد یعنی هدف آن اصلاح جامعه و عقاید مردم است.
امّا سحر و ساحران معمولاً اهداف بی ارزش و دنیائی دارند. و گاهی بی هدف هستند.124
8. تفاوت در پدیده آورنده: حالات و صفات پدید آورندگان معجزه و سحر متفاوت است.
معجزهگران انبیاء الهی هستند که دارای صفات عالی انسانی مثل پاکدامنی، حق طلبی و پارسائی هستند و برای پول و ثروت و مقام و منافع شخصی کار نمیکنند. بلکه هدف آنها هدایت مردم و اصلاح جامعه است.
امّا ساحران افرادی منحرف و اغفالگر و سودجو هستند. که هرگز روی رستگاری نمیبینند (وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).125 - 126
تذکر: همین تفاوتها غالباً در مورد تفاوت معجزه با اعمال مرتاضان نیز صادق است.
مرتاضان با نوعی ورزش جسمی - روحی توانایی انجام کارهای خارق عادت را پیدا میکنند که در آن موارد نیز اراده شخص مرتاض همراه با اسباب غیر عادی در کار است.127
ب: تفاوت معجزه و کرامت:
معجزه و کرامت هر دو عمل خارق العاده است که متکی بر نیروی ماوراء طبیعی است. امّا چند تفاوت دارند:
1. معجزه همراه با تحدّی (مبارزه طلبی) است امّا کرامت اینگونه نیست. از این رو کراماتی که از اولیاء الهی صادر میشود. مثل شفا دادن بیماران توسط امام رضا (ع) همراه با تحدّی نیست.
2. معجزه همراه با ادعای نبوت یا منصبی الهی است امّا کرامات اینگونه نیست و صاحب کرامت ممکن است هیچ گونه ادعائی نداشته باشد.
3. کرامات از اولیاء الهی صادر میشود چه پیامبر یا امام باشند یا نباشند. امّا معجزه از کسی صادر میشود که منصبی الهی (نبوت یا امامت) داشته باشد.
تذکر: البته معجزه و کرامت هر دو از امور خارق العاده الهی شمرده میشود که قابل تعلیم و تعلّم نیست و تحت تأثیر نیروی قویتری واقع نمیشود و مخصوص بندگان خاص خداست.128 پس انسانهایی که پیامبر یا امام نیستند هم میتوانند اعمال خارق عادت داشته باشند که به آنها کرامت میگوییم.
قرآن کریم به دو نمونه از این کرامات اشاره کرده که مورد استدلال متکلمان و مفسران نیز واقع شده است. یکی کرامات حضرت مریم(س) (مریم/ 16 به بعد) و دوم داستان آصف و آوردن تخت بلقیس برای سلیمان (نمل/ 38 - 40).129
تناسب معجزه با زمان:
پیامبران الهی وقتی به سوی ملتی مبعوث میشدند شرایط زمانی و مکانی و سطح علمی مردم را در نظر میگرفتند و مطالبی در خور فهم آنان میآورند و بیان میکردند. حتی معجزات انبیاء متناسب با علوم پیشرفته زمان خودشان بود. تا فرزانگان مردم زودتر و بهتر معجزات آنان را درک کنند و ایمان آورند.
یعنی هر پیامبری با خارق عادتی، از نوع پیشرفتهترین علوم زمان خویش مجهز بوده است تا ارتباط او با عالم ماوراء طبیعت روشنتر گردد. و دانشمندان عصر در برابر آن خضوع کرده و به حقانیت آن اعتراف کنند.
در حدیثی آمده که از امام رضا(ع) پرسیدند: که چرا هر پیامبری نوعی از معجزات داشته است. حضرت فرمودند:
«در عصر موسی سحر غالب بود و موسی (ع) عملی انجام داد که همه ساحران در برابر آن عاجز ماندند در زمان مسیح و محیط دعوت او پزشکان مهارت فوق العادهای در معالجه بیماران داشتند، عیسی با درمان بیماران غیر قابل علاج، بدون استفاده از وسایل مادی، حقانیت خود را به ثبوت رساند.
و در عصر پیامبر اسلام (ص) غالب بر اهل زمان ادبیات (خطبهها، کلام و شعر) بود. و پیامبر(ص) از طرف خدا مواعظ و حکمتهائی آورد که سخنان آنان را باطل کرد و حجت بر آنها تمام شد.»130
البته معنای این حدیث این نیست که قرآن کریم فقط از جهت فصاحت و بلاغت معجزه است بلکه از آنجا که معجزهای جاویدان و برای همه زمان و مکانها و مردم تا قیامت است. ابعاد اعجاز قرآن متنوع است و برای هر مردمی جنبهای از اعجاز آن تبلور مییابد و درخشش دارد