mozhgan
10-28-2011, 06:27 PM
هر انسانى، با هر نظام فكرى، افعال اختيارىاش را به منظور رسيدن به اهدافى كه آنها را پسنديده و خوب تشخيص داده، انجام مىدهد؛ به عبارت ديگر، تمام افعال ارادى آدمى، تابع حسن و قبحى است كه تشخيص مىدهد. «حجاب و بىحجابى» نيز از اين چارچوب برون نيست. عدهاى حجاب را نيك مىدانند و بدان پايبندند و در مقابل، بىحجابى را زشت مىشمارند و از آن بيزارى مىجويند؛ چنان كه گروهى بىحجابى را پسنديده، به آن اهتمام مىورزند و حجاب را عملى زشت دانسته، دامن خود را از آن پاك مىسازند. اين نوشتار، فارغ از دليلهاى عقلى و نقلى و مقتضيات فطرى در پى بررسى آثار اين دو پديده است و خوبى و بدى و زشتى و زيبايى هر يك را مىنماياند تا هر كس با تدبير در آثار آن دو، راه صواب پيش گيرد.
دامنه تأثير رفتارها
بىترديد زندگى اجتماعى - خواه بر استدلال عقلى و خواه برخواسته فطرى و خواه بر بنيان قراردادهاى اجتماعى و... بنا شده باشد - از تأثير و تأثّر متقابل افراد و عملكرد آنها تهى نيست. خوبىها و زيبايىها براى فرد و خانواده و جامعه مفيدند و زشتىها و بدىها نيز به همه زيان مىرسانند. و تأثير خود را بر تمام اعضا و اركان جامعه به جا خواهند گذاشت.
همنوايى آهنگ تكوين و تشريع
مدبّر آفرينش كه خواهان تداوم نسل بشر است، خود، به قلم تدبير و تكوين، جاذبههاى عقلى، اجتماعى، فطرى و زيستى - جنسى را در آدميان و حتّى حيوانات و گياهان به وديعت نهاده تا در پرتو جذب و انجذاب درونى هميشگى شعله وجودشان را بر افروخته نگهدارند. خالق هستى براى بقاى ديگر موجودات تنها همين جذب و انجذاب را كافى دانسته، ولى براى بقاى نسل بشر مسؤوليت سپارى را نيز از نظر دور نداشته است؛ زيرا بشر چون جانوران و گياهان نيست كه نسل وى تنها با جاذبههاى زيستى - جنسى و عشق ورزى آزاد پايدار ماند. نوزاد انسان پس از تولّد به تغذيه، نگهدارى و پرورش درست نيازمند است و بدون مراقبتهاى بهداشتى، زيستى و... فرصت حيات نمىيابد. بر اين اساس، معمار هستى كه نهاد آدمى را آن گونه سرشت، برگنبد تشريع اين گونه نوشت كه ازدواج محبوبترين بنيادها براى بنا نهادن كانون تولّد و مهد پرورش و رشد نوع انسان است1، تاهم جذب و انجذاب به محيط خانواده محدود گردد و هم نسلى سالم و متعادل پرورش يابد. چون جذب و انجذاب لجام گسيخته هرگز به بقاى نسل تن نمىدهد و آن را مزاحم عشق ورزى خود مىبيند؛ همانگونه كه نسل ناسالم، پدر و مادرى نمىشناسد تا آن نژاد را استمرار بخشد2. به اين منظور، انتظار مىرود معمار نظام تكوين و تشريع در راه نيل به خواست خود، به تدبير و تشريع لازم دست يازد و اسباب رسيدن به آن هدف را تشريع فرمايد. «حجاب» در شمار اين اسباب جاى دارد. اينك در اين نوشتار، با پرداختن به برخى آثار تربيتى و روان شناختى اين دو پديده، سودمندى و ضرر آفرينى هر يك را هويدا مىسازيم تا هر كس خود آگاهانه تصميم گيرد.
حجاب و رشد شخصيت
شخصيت؛ مجموعه افكار، عواطف، عادتها و اخلاقيات يك انسان است كه به تمايز وى از ديگران مىانجامد3؛ به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگىهاى جسمى، روانى و رفتارى كه هر انسان را از انسانهاى ديگر متمايز مىسازد، شخصيت نام دارد4. بر اين اساس، هر كس شخصيتى دارد كه خود را با آن معرفى مىكند. و ديگران نيز او را به همان ويژگىها مىشناسند. در، «روانشناسى كمال» انسان رشد يافته كه انسان خواستارِ تحققِ خود (actualizing person - The Self) معرفى مىگردد، اين گونه توصيف شده است: انسانى كه نيازهاى سطوح پايين (نيازهاى جسمانى، ايمنى، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از توانايىها و قابليتهاى خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق خويش است5. اريك فروم انسان رشد يافته را انسان بارور (Productive person) معرفى مىكند و در تعريف او مىگويد: وى انسانى است كه نيازهاى روانىاش را از راههاى بارور و زايا و خلاق ارضا مىكند6. به عقيده اريك فروم مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان برآوردن معقول نيازهاى روانى است كه حيوانات پست اين نوع نيازها را ندارند. انسان سالم نيازهاى روانى - نه نيازهاى جسمانى مانند گرسنگى، تشنگى، جنسى و...- خود را از راههاى خلاّق ارضا مىكند و اشخاص ناسالم از راههاى نامعقول7. اكنون بايد ديد فرصت رشد شخصيت با رعايت حجاب بيشتر فراهم مىگردد يا با عدم رعايت آن؟ انسانى كه پيوسته نگران زيبايى خود است و بيشتر در جهت معرفى پيكر خود مىكوشد، بهتر مىتواند قابليتهاى خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آن كه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاى جسمانى و سطحى به انسان امكان رشد مىدهد يا توجّه به نيازهاى عالى و مخصوص انسانها؟ آيا غرق شدن در خود نمايى و جلب توجّه ديگران مسير منتهى به يافتن خويشتن است؟ انسانى كه زندگىاش تحت فرمان و ارادهاش نيست، در حس هويّت يابى خود (of Identity A Sense) دچار شكست شده است8 تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند. زيرا سليقه و خواست ديگران در زندگىاش تأثير مىگذارد و چنان زندگى مىكند كه ديگران مىپسندند، نه آنگونه كه خود مىپسندد.
بىحجاب در انديشه نمايش خود و زيبايى خويش است. اين امر كه عقده حقارت (inferority complex) انسان را مىنماياند، زمينه رشد و تعالى وى را نابود مىسازد؛ در حالى كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انسانى رشد و تكامل يابد. كسى كه با نمايش زيبايى خود و گزينش پوششى ويژه در انديشه جلب نظر ديگران به سر مىبرد، در حقيقت مىخواهد با تكيه بر جذابيتهاى ظاهرى خويش و نه اصالتها و ارزشهاى متعالى خود، جايى در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام مىدارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است نه انسانيت و انديشه و لياقت و كارآيىاش. چنين فردى قبل از همه اسير خويش است و به مغازهدارى شبيه است كه پيوسته در انديشه تزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر مىبرد و فرصت پرداختن به آرزوهاى بزرگتر را نمىيابد9.
حجاب و حرمت خود (احساس ارزشمندى)
از نظر روانشناسى، قطعىترين عامل رشد انسان «ميزان ارزشى» است كه هر فرد براى خود قائل است10؛ به عبارت بهتر، نافذترين عامل رشد روانى و شخصيتىِ انسان، سطح حرمت خود (esteem - Self) او است. درجه ارزيابى فرد از خود، حرمت خود خوانده مىشود و در واقع باز خوردى از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن به شمار مىآيد. اين قضاوت در قالب رفتارهاى كلامى و غير كلامى بروز مىكند و گسترهاى است كه فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و با ارزش و يا ناموفق و بىارزش مىداند11.
چنان كه گذشت، «سطح حرمت خود» در سازش يافتگى هيجانى، اجتماعى و عاطفى تأثير بسيار دارد و از عوامل تعيين كننده اساسى در شكلدهى الگوهاى رفتارى و عاطفى است؛ به گونهاى كه ترديد افراد در ارزشمندىشان به ناتوانى در رسيدن به زندگى عاطفى موزون مىانجامد. اين افراد همواره از آشكار شدن ناتوانىهاشان هراسناكند و صحنه را ترك مىكنند. از طرفى خلاقيت با «سطح حرمت خود» رابطه كاملاً مستقيم دارد12.
به راستى آيا برهنه شدن و كشاندن رفتارهاى جنسى به كوچه و خيابان به آدمى ارزش مىدهد و انسان را از احساس ارزشمندى بهرهمند مىسازد؟ البتّه شايد احساس رضايت آنى و زود گذر پديد آورد، ولى كمتر كسى است كه بر خوردارى از اين حالت و رفتار را ارزش تلقى كند و شخص برخوردار از اين روحيه را ارزشمند بداند. افزون بر اين، تأمين هر خواستهاى هميشه با احساس رضايت همراه نيست. در جامعهاى كه برهنگى تمام شريانهاى آن را پر كرده و زن و مرد همواره در حال مقايسه داشتهها و نداشتههاى خويشند، انسانها در تشويش مستمر و دلهره هميشگى فرو مىروند؛ زيرا رقابت و مقايسه در ميدانى رخ مىنمايد كه ظرفيت رقابت ندارد و بدين سبب، آدمى به تنوع طلبى حريصانه كشيده مىشود. بىترديد تا وقتى اين انديشه فضاى ذهن آدمى را آكنده است، فرصتى براى بروز خلاقيت و ابتكار باقى نمىماند. ذهنِ مشغول به تصاحب دل ديگران و جلب نظر مردان و پسنديده شدن، هرگز انديشه علمى را بر نمىتابد و نمىتواند يافتهاى تازه عرضه كند. او در پى آن است كه در وضعيت موجود پسنديده شود نه آن كه وضعيت را تغيير دهد و با ابتكار و خلاقيت، طرحى نو در اندازد. از سوى ديگر، از آنجا كه احساس بىارزش بودن تمام وجود اين افراد را پر كرده است، در پى جبران اين كمبود بر مىآيند و چون آسانترين راه رسيدن به اين احساس، مقبول ديگران واقع شدن است، از طريق سكس و عرضه پيكر خود در اين مسير گام بر مىدارند تا به شكلى، احساس ارزشمندىِ از كف رفته خود رإ؛ ّّ جبران كنند. در حالى كه شخص بر خوردار از حجاب هرگز چنين نيازى را احساس نمىكند. در نگاه او بهترين راه جبرانِ احساسِ ارزشمندى آن است كه خود را از دسترس بيگانگان دور نگهدارد و مقام و موقعيت خود را پايين نياورد13. گويا از همين رو است كه ويل دورانت مىگويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازى مايه طعن و تحقير است.
بنابراين، چنين افرادى هم ارزشمندى را از كف دادهاند و هم در جبران آن به بيراهه رفتهاند. راه رسيدن به احساس ارزشمندى پايدار، رفتن در پى كسب صفات ارزشمند و پايدار است.
انسان بر خوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس ديگران، سطح ارزشمندى خود را ارتقا مىبخشد تا آنجا كه مرد، نيازمندانه به آستان وى روى مىآورد. بىترديد اگر زنان اين مفهوم را به طور كامل درك كنند، به پوشيده داشتن و مخفى ساختن پيكر خويش بيشتر گرايش نشان مىدهند14 و پى خواهند برد كه راه احساس ارزشمندى در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نيست. راسل مىگويد: از لحاظ هنرى، مايه تأسف است كه بتوان به آسانى به زنان دست يافت. ويل دورانت نيز مىگويد: آنچه مىجوييم و نيابيم عزيز و گرانبها مىگردد15.
ويليام جيمز به صراحت توصيه مىكند: زنان عزّت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند و خود را از دسترس مردان، دور نگهدارند.
پس حجاب احساس ارزشمندى است؛ كه موقعيتى بلند مرتبه براى زنان پديد مىآورد و مردان را در محدوديت فرو مىبرد. اگر چه در بيان به زنان گفته مىشود كه پوشيده بيرون آييد؛ ولى واقعيت آن است كه به مرد گفته مىشود، بهره بردارى جنسى در همه جا ممنوع. چون راه چشم را كه نافذترين كانال حسىِ مردان است، نمىتوان سد كرد.
حجاب و استحكام خانواده
خانواده با اهميّتترين نهاد اجتماعى است. خانواده كانون عشق و اميد و تحقق آرزوهاى آدمى و مركز تولّد و پرورش نسل بشر است؛ به گونهاى كه هيچ جامعهاى نمىتواند بدون خانواده پايدار بماند. در معارف الاهى خانواده مهمترين جايگاه پرورش انسان است. قرآن كريم همسران را «لباس» يكديگر مىداند و بدين ترتيب نقش هر يك را معيّن مىكند. زن و شوهر نزديكترين افراد به يكديگرند و چون لباس، يكديگر را از آفات و آسيبهاى عفت سوز و ايمان برانداز حفظ مىكنند16. افزون بر اين، آنها مانند لباس، مايه وقار و آراستگى يكديگرند. بىترديد اين نقش در پرتو تفاوت زن و شوهر شكل مىگيرد. چنانچه زن و شوهر از تعهدات خانوادگى رها باشند، نمىتوانند براى يكديگر چون لباس به شمار آيند و عفت و وقار و شخصيت هم را پاس دارند. حجاب از لوازم سامان يافتن چنين بنيادى است و بىحجابى با آن تعارض آشكار دارد؛ زيرا بىبند و بارى در پوشش، بىبند و بارى در تحريك و احساس نياز را در پى دارد و تأمين نيازهاى شعلهور بنياد خانواده را نشانه مىرود17.
غريزه جنسى يكى از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است؛ امّا براى پايدارىاش كافى نيست. بعد از ازدواج به تدريج با گذر زمان اهداف جديد شكل مىگيرد؛ خواستههاى زيستى و جنسى اندك اندك جاى خود را به نيازهاى روانى و امنيتى و عاطفى و شناختى مىدهد و ديگر سرمايه عشق ورزى به تنهايى براى تأمين اهداف خانواده و خواستهها كافى نيست. نخستين شرط دستيابى بدين اهداف و تأمين خواستهاى جديد، آن است كه زن و شوهر از هويّت و خواستهاى فردى دست شويند و به سوى پى ريزى هويتى جمعى گام بردارند. چنانچه هر كس فقط خواهش خويش را پى گيرد؛ زن در جهت تجمل و خودنمايى و مورد پسند واقع شدن در اجتماع و جلب توجّه مردان گام بردارد؛ در دغدغه مقبوليت خويش فرو رود و نقش مادرى را به فراموشى سپارد؛ و از آن سوى مرد در انديشه رسيدن به تمكينهاى نوتر و پر رونقتر به سر برد و نقش پدرى را فراموش كند، بنيان خانواده بر باد مىرود. بىترديد كانون خانواده با امورى چون توجّه به لباس و بدن و روى و موى و انگشت نما شدن و مشخصتر معرفى كردن خود، پيوند تنگاتنگ دارد و پرداختن بدين امور و فراموش كردن اهداف خانواده و نيازهاى برتر، پايههاى خانواده را متزلزل مىسازد.
حجاب و مسؤوليت پذيرى
هر كس در برابر خود و ديگران مسؤول است. انجام موفقيتآميز مسؤوليت به استعداد و برخوردارى از توانمندىهاى متناسب و ظرفيتهاى روان شناختى و جسمى نياز دارد. توفيق در پارهاى از مسؤوليتها و حتّى سپردن برخى از مسؤوليتها به حجاب تكيه دارد و افرادى كه بىحجابى پيشه مىكنند، توان انجام آن را ندارند. اين گروه ناگزير بايد به خويش پردازند و - چنان كه امروزه مشاهده مىكنيم - چارهاى ندارند جز آن كه انجام آن مسؤوليتها را به ديگران و حتّى مردان بسپارند18. زنانى كه در پى دلربايى و جلب نظر ديگرانند و جز عرضه پيكر خود به چيزى نمىانديشند، هرگز نمىتوانند غمخوار همنوع خود باشند؛ در برابر خانواده و اجتماع احساس مسؤوليت كنند و به معنويت خود و اعضاى خانواده و جامعه بينديشند. اين افراد، افزون بر آن كه خود به دليل ناتوانى يا شانه خالى كردن از انجام دادن مسؤوليتهاى فردى باز مىمانند، با روحيه و وضعيت بدنى خاص خويش محيط را آلوده و موقعيت را براى فعاليت مسؤوليت پذيرانه نامساعد مىسازند. بر اين اساس، بازدهى فعاليتهاى خانوادگى و اجتماعى را كاهش مىدهند و حتّى دقّت عمل را دچار اختلال مىكنند؛ به عبارت ديگر، اين افراد خود ناتوان مىمانند و ديگران را نيز از انجام دادن تعهدات و مسئوليتهاشان باز مىدارند. تحقيقات گسترده و به ويژه پژوهشهاى ميدانى، حاكى از افت توليد و كاهش سطح كيفيت در مراكز آلوده به افراد بىحجاب، بر درستى اين سخن گواهى مىدهد.
اسلام كه عاطل و باطل ماندن نيروهاى عظيم انسانى و غير انسانى را نمىپسندد، براى رسيدن به موفقيت در انجام تعهدات و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى، استعداد و شرايطى را لازم مىداند كه رعايت پوشش خاص يكى از آنها به شمار مىآيد. فرد بىحجاب با رعايت نكردن اين شرط در واقع از قبول مسؤوليت خوددارى ورزيده، در پى خواستههاى خود مىرود و حتّى ديگران را از انجام تعهدهاى پذيرفته شده باز مىدارد. بنابراين، حجاب هرگز به معناى محدود كردن حوزه مسؤوليت زن نيست. حجاب شرط موفقيت در انجام دادن مسؤوليتها و سپردن برخى مسؤوليتها است. انسان، با انتخاب بىحجابى از قبول مسؤوليتهاى حساس و سنگين شانه خالى مىكند؛ آزاد از هر تعهدى سر بار ديگران مىشود و مسؤوليتها را به ديگران وا مىگذارد.
پىنوشت:
1. الميزان، محمدحسين طباطبائى، ج 3.
2. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، غلامعلى حداد عادل.
3. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى.
4. روانشناسى شخصيت، يوسف كريمى،
5. روانشناسى كمال، دوان شولتس، گيتى خوشدل.
6. مكتبها و نظريههاى روانشناسى، سعيد شاملو.
7. روانشناسى كمال.
8. فلسفه حجاب، على محمدى.
9. روانشناسى حرمت خود، ناتانيل براندل، هاشمى جمال.
freeman sunfran cisco.196 .Esteem - The Antecedents of self .10
11. بررسى حرمت خود در نوجوانان...، سيد حسن سليمى، مجله روانشناسى، شماره 2.
12. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، صدرا.
13. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا.
14. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، صدرا.
15. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا.
16. الميزان، محمدحسين طباطبائى، ج 3.
17. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، غلامعلى حداد عادل.
18. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى.
دامنه تأثير رفتارها
بىترديد زندگى اجتماعى - خواه بر استدلال عقلى و خواه برخواسته فطرى و خواه بر بنيان قراردادهاى اجتماعى و... بنا شده باشد - از تأثير و تأثّر متقابل افراد و عملكرد آنها تهى نيست. خوبىها و زيبايىها براى فرد و خانواده و جامعه مفيدند و زشتىها و بدىها نيز به همه زيان مىرسانند. و تأثير خود را بر تمام اعضا و اركان جامعه به جا خواهند گذاشت.
همنوايى آهنگ تكوين و تشريع
مدبّر آفرينش كه خواهان تداوم نسل بشر است، خود، به قلم تدبير و تكوين، جاذبههاى عقلى، اجتماعى، فطرى و زيستى - جنسى را در آدميان و حتّى حيوانات و گياهان به وديعت نهاده تا در پرتو جذب و انجذاب درونى هميشگى شعله وجودشان را بر افروخته نگهدارند. خالق هستى براى بقاى ديگر موجودات تنها همين جذب و انجذاب را كافى دانسته، ولى براى بقاى نسل بشر مسؤوليت سپارى را نيز از نظر دور نداشته است؛ زيرا بشر چون جانوران و گياهان نيست كه نسل وى تنها با جاذبههاى زيستى - جنسى و عشق ورزى آزاد پايدار ماند. نوزاد انسان پس از تولّد به تغذيه، نگهدارى و پرورش درست نيازمند است و بدون مراقبتهاى بهداشتى، زيستى و... فرصت حيات نمىيابد. بر اين اساس، معمار هستى كه نهاد آدمى را آن گونه سرشت، برگنبد تشريع اين گونه نوشت كه ازدواج محبوبترين بنيادها براى بنا نهادن كانون تولّد و مهد پرورش و رشد نوع انسان است1، تاهم جذب و انجذاب به محيط خانواده محدود گردد و هم نسلى سالم و متعادل پرورش يابد. چون جذب و انجذاب لجام گسيخته هرگز به بقاى نسل تن نمىدهد و آن را مزاحم عشق ورزى خود مىبيند؛ همانگونه كه نسل ناسالم، پدر و مادرى نمىشناسد تا آن نژاد را استمرار بخشد2. به اين منظور، انتظار مىرود معمار نظام تكوين و تشريع در راه نيل به خواست خود، به تدبير و تشريع لازم دست يازد و اسباب رسيدن به آن هدف را تشريع فرمايد. «حجاب» در شمار اين اسباب جاى دارد. اينك در اين نوشتار، با پرداختن به برخى آثار تربيتى و روان شناختى اين دو پديده، سودمندى و ضرر آفرينى هر يك را هويدا مىسازيم تا هر كس خود آگاهانه تصميم گيرد.
حجاب و رشد شخصيت
شخصيت؛ مجموعه افكار، عواطف، عادتها و اخلاقيات يك انسان است كه به تمايز وى از ديگران مىانجامد3؛ به عبارت ديگر، مجموعه صفات و ويژگىهاى جسمى، روانى و رفتارى كه هر انسان را از انسانهاى ديگر متمايز مىسازد، شخصيت نام دارد4. بر اين اساس، هر كس شخصيتى دارد كه خود را با آن معرفى مىكند. و ديگران نيز او را به همان ويژگىها مىشناسند. در، «روانشناسى كمال» انسان رشد يافته كه انسان خواستارِ تحققِ خود (actualizing person - The Self) معرفى مىگردد، اين گونه توصيف شده است: انسانى كه نيازهاى سطوح پايين (نيازهاى جسمانى، ايمنى، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از توانايىها و قابليتهاى خود است و به دنبال به فعليّت رساندن خويشتن و تحقق خويش است5. اريك فروم انسان رشد يافته را انسان بارور (Productive person) معرفى مىكند و در تعريف او مىگويد: وى انسانى است كه نيازهاى روانىاش را از راههاى بارور و زايا و خلاق ارضا مىكند6. به عقيده اريك فروم مؤثرترين عامل در رشد شخصيت انسان برآوردن معقول نيازهاى روانى است كه حيوانات پست اين نوع نيازها را ندارند. انسان سالم نيازهاى روانى - نه نيازهاى جسمانى مانند گرسنگى، تشنگى، جنسى و...- خود را از راههاى خلاّق ارضا مىكند و اشخاص ناسالم از راههاى نامعقول7. اكنون بايد ديد فرصت رشد شخصيت با رعايت حجاب بيشتر فراهم مىگردد يا با عدم رعايت آن؟ انسانى كه پيوسته نگران زيبايى خود است و بيشتر در جهت معرفى پيكر خود مىكوشد، بهتر مىتواند قابليتهاى خود را بشناسد و به فعليت برساند يا آن كه سر در باغ انديشه دارد؟ آيا توجّه به نيازهاى جسمانى و سطحى به انسان امكان رشد مىدهد يا توجّه به نيازهاى عالى و مخصوص انسانها؟ آيا غرق شدن در خود نمايى و جلب توجّه ديگران مسير منتهى به يافتن خويشتن است؟ انسانى كه زندگىاش تحت فرمان و ارادهاش نيست، در حس هويّت يابى خود (of Identity A Sense) دچار شكست شده است8 تا چه رسد به آن كه هويّتش را به كمال رساند. زيرا سليقه و خواست ديگران در زندگىاش تأثير مىگذارد و چنان زندگى مىكند كه ديگران مىپسندند، نه آنگونه كه خود مىپسندد.
بىحجاب در انديشه نمايش خود و زيبايى خويش است. اين امر كه عقده حقارت (inferority complex) انسان را مىنماياند، زمينه رشد و تعالى وى را نابود مىسازد؛ در حالى كه زن مانند مرد يك انسان است و بايد از نظر انسانى رشد و تكامل يابد. كسى كه با نمايش زيبايى خود و گزينش پوششى ويژه در انديشه جلب نظر ديگران به سر مىبرد، در حقيقت مىخواهد با تكيه بر جذابيتهاى ظاهرى خويش و نه اصالتها و ارزشهاى متعالى خود، جايى در جامعه بيابد. در واقع او از اين طريق اعلام مىدارد، آنچه برايش اصل است و اهميّت دارد، «زن بودن» او است نه انسانيت و انديشه و لياقت و كارآيىاش. چنين فردى قبل از همه اسير خويش است و به مغازهدارى شبيه است كه پيوسته در انديشه تزيين ظاهر و تغيير دكور خود به سر مىبرد و فرصت پرداختن به آرزوهاى بزرگتر را نمىيابد9.
حجاب و حرمت خود (احساس ارزشمندى)
از نظر روانشناسى، قطعىترين عامل رشد انسان «ميزان ارزشى» است كه هر فرد براى خود قائل است10؛ به عبارت بهتر، نافذترين عامل رشد روانى و شخصيتىِ انسان، سطح حرمت خود (esteem - Self) او است. درجه ارزيابى فرد از خود، حرمت خود خوانده مىشود و در واقع باز خوردى از مورد قبول بودن و مورد قبول نبودن به شمار مىآيد. اين قضاوت در قالب رفتارهاى كلامى و غير كلامى بروز مىكند و گسترهاى است كه فرد خود را در آن پهنه توانا، مهم، موفق و با ارزش و يا ناموفق و بىارزش مىداند11.
چنان كه گذشت، «سطح حرمت خود» در سازش يافتگى هيجانى، اجتماعى و عاطفى تأثير بسيار دارد و از عوامل تعيين كننده اساسى در شكلدهى الگوهاى رفتارى و عاطفى است؛ به گونهاى كه ترديد افراد در ارزشمندىشان به ناتوانى در رسيدن به زندگى عاطفى موزون مىانجامد. اين افراد همواره از آشكار شدن ناتوانىهاشان هراسناكند و صحنه را ترك مىكنند. از طرفى خلاقيت با «سطح حرمت خود» رابطه كاملاً مستقيم دارد12.
به راستى آيا برهنه شدن و كشاندن رفتارهاى جنسى به كوچه و خيابان به آدمى ارزش مىدهد و انسان را از احساس ارزشمندى بهرهمند مىسازد؟ البتّه شايد احساس رضايت آنى و زود گذر پديد آورد، ولى كمتر كسى است كه بر خوردارى از اين حالت و رفتار را ارزش تلقى كند و شخص برخوردار از اين روحيه را ارزشمند بداند. افزون بر اين، تأمين هر خواستهاى هميشه با احساس رضايت همراه نيست. در جامعهاى كه برهنگى تمام شريانهاى آن را پر كرده و زن و مرد همواره در حال مقايسه داشتهها و نداشتههاى خويشند، انسانها در تشويش مستمر و دلهره هميشگى فرو مىروند؛ زيرا رقابت و مقايسه در ميدانى رخ مىنمايد كه ظرفيت رقابت ندارد و بدين سبب، آدمى به تنوع طلبى حريصانه كشيده مىشود. بىترديد تا وقتى اين انديشه فضاى ذهن آدمى را آكنده است، فرصتى براى بروز خلاقيت و ابتكار باقى نمىماند. ذهنِ مشغول به تصاحب دل ديگران و جلب نظر مردان و پسنديده شدن، هرگز انديشه علمى را بر نمىتابد و نمىتواند يافتهاى تازه عرضه كند. او در پى آن است كه در وضعيت موجود پسنديده شود نه آن كه وضعيت را تغيير دهد و با ابتكار و خلاقيت، طرحى نو در اندازد. از سوى ديگر، از آنجا كه احساس بىارزش بودن تمام وجود اين افراد را پر كرده است، در پى جبران اين كمبود بر مىآيند و چون آسانترين راه رسيدن به اين احساس، مقبول ديگران واقع شدن است، از طريق سكس و عرضه پيكر خود در اين مسير گام بر مىدارند تا به شكلى، احساس ارزشمندىِ از كف رفته خود رإ؛ ّّ جبران كنند. در حالى كه شخص بر خوردار از حجاب هرگز چنين نيازى را احساس نمىكند. در نگاه او بهترين راه جبرانِ احساسِ ارزشمندى آن است كه خود را از دسترس بيگانگان دور نگهدارد و مقام و موقعيت خود را پايين نياورد13. گويا از همين رو است كه ويل دورانت مىگويد: زنان دريافتند كه دست و دل بازى مايه طعن و تحقير است.
بنابراين، چنين افرادى هم ارزشمندى را از كف دادهاند و هم در جبران آن به بيراهه رفتهاند. راه رسيدن به احساس ارزشمندى پايدار، رفتن در پى كسب صفات ارزشمند و پايدار است.
انسان بر خوردار از حجاب، با دور نگهداشتن خود از دسترس ديگران، سطح ارزشمندى خود را ارتقا مىبخشد تا آنجا كه مرد، نيازمندانه به آستان وى روى مىآورد. بىترديد اگر زنان اين مفهوم را به طور كامل درك كنند، به پوشيده داشتن و مخفى ساختن پيكر خويش بيشتر گرايش نشان مىدهند14 و پى خواهند برد كه راه احساس ارزشمندى در دسترس و مقبول بودن لحظه به لحظه نيست. راسل مىگويد: از لحاظ هنرى، مايه تأسف است كه بتوان به آسانى به زنان دست يافت. ويل دورانت نيز مىگويد: آنچه مىجوييم و نيابيم عزيز و گرانبها مىگردد15.
ويليام جيمز به صراحت توصيه مىكند: زنان عزّت و احترامشان به اين است كه به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نكنند و خود را از دسترس مردان، دور نگهدارند.
پس حجاب احساس ارزشمندى است؛ كه موقعيتى بلند مرتبه براى زنان پديد مىآورد و مردان را در محدوديت فرو مىبرد. اگر چه در بيان به زنان گفته مىشود كه پوشيده بيرون آييد؛ ولى واقعيت آن است كه به مرد گفته مىشود، بهره بردارى جنسى در همه جا ممنوع. چون راه چشم را كه نافذترين كانال حسىِ مردان است، نمىتوان سد كرد.
حجاب و استحكام خانواده
خانواده با اهميّتترين نهاد اجتماعى است. خانواده كانون عشق و اميد و تحقق آرزوهاى آدمى و مركز تولّد و پرورش نسل بشر است؛ به گونهاى كه هيچ جامعهاى نمىتواند بدون خانواده پايدار بماند. در معارف الاهى خانواده مهمترين جايگاه پرورش انسان است. قرآن كريم همسران را «لباس» يكديگر مىداند و بدين ترتيب نقش هر يك را معيّن مىكند. زن و شوهر نزديكترين افراد به يكديگرند و چون لباس، يكديگر را از آفات و آسيبهاى عفت سوز و ايمان برانداز حفظ مىكنند16. افزون بر اين، آنها مانند لباس، مايه وقار و آراستگى يكديگرند. بىترديد اين نقش در پرتو تفاوت زن و شوهر شكل مىگيرد. چنانچه زن و شوهر از تعهدات خانوادگى رها باشند، نمىتوانند براى يكديگر چون لباس به شمار آيند و عفت و وقار و شخصيت هم را پاس دارند. حجاب از لوازم سامان يافتن چنين بنيادى است و بىحجابى با آن تعارض آشكار دارد؛ زيرا بىبند و بارى در پوشش، بىبند و بارى در تحريك و احساس نياز را در پى دارد و تأمين نيازهاى شعلهور بنياد خانواده را نشانه مىرود17.
غريزه جنسى يكى از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است؛ امّا براى پايدارىاش كافى نيست. بعد از ازدواج به تدريج با گذر زمان اهداف جديد شكل مىگيرد؛ خواستههاى زيستى و جنسى اندك اندك جاى خود را به نيازهاى روانى و امنيتى و عاطفى و شناختى مىدهد و ديگر سرمايه عشق ورزى به تنهايى براى تأمين اهداف خانواده و خواستهها كافى نيست. نخستين شرط دستيابى بدين اهداف و تأمين خواستهاى جديد، آن است كه زن و شوهر از هويّت و خواستهاى فردى دست شويند و به سوى پى ريزى هويتى جمعى گام بردارند. چنانچه هر كس فقط خواهش خويش را پى گيرد؛ زن در جهت تجمل و خودنمايى و مورد پسند واقع شدن در اجتماع و جلب توجّه مردان گام بردارد؛ در دغدغه مقبوليت خويش فرو رود و نقش مادرى را به فراموشى سپارد؛ و از آن سوى مرد در انديشه رسيدن به تمكينهاى نوتر و پر رونقتر به سر برد و نقش پدرى را فراموش كند، بنيان خانواده بر باد مىرود. بىترديد كانون خانواده با امورى چون توجّه به لباس و بدن و روى و موى و انگشت نما شدن و مشخصتر معرفى كردن خود، پيوند تنگاتنگ دارد و پرداختن بدين امور و فراموش كردن اهداف خانواده و نيازهاى برتر، پايههاى خانواده را متزلزل مىسازد.
حجاب و مسؤوليت پذيرى
هر كس در برابر خود و ديگران مسؤول است. انجام موفقيتآميز مسؤوليت به استعداد و برخوردارى از توانمندىهاى متناسب و ظرفيتهاى روان شناختى و جسمى نياز دارد. توفيق در پارهاى از مسؤوليتها و حتّى سپردن برخى از مسؤوليتها به حجاب تكيه دارد و افرادى كه بىحجابى پيشه مىكنند، توان انجام آن را ندارند. اين گروه ناگزير بايد به خويش پردازند و - چنان كه امروزه مشاهده مىكنيم - چارهاى ندارند جز آن كه انجام آن مسؤوليتها را به ديگران و حتّى مردان بسپارند18. زنانى كه در پى دلربايى و جلب نظر ديگرانند و جز عرضه پيكر خود به چيزى نمىانديشند، هرگز نمىتوانند غمخوار همنوع خود باشند؛ در برابر خانواده و اجتماع احساس مسؤوليت كنند و به معنويت خود و اعضاى خانواده و جامعه بينديشند. اين افراد، افزون بر آن كه خود به دليل ناتوانى يا شانه خالى كردن از انجام دادن مسؤوليتهاى فردى باز مىمانند، با روحيه و وضعيت بدنى خاص خويش محيط را آلوده و موقعيت را براى فعاليت مسؤوليت پذيرانه نامساعد مىسازند. بر اين اساس، بازدهى فعاليتهاى خانوادگى و اجتماعى را كاهش مىدهند و حتّى دقّت عمل را دچار اختلال مىكنند؛ به عبارت ديگر، اين افراد خود ناتوان مىمانند و ديگران را نيز از انجام دادن تعهدات و مسئوليتهاشان باز مىدارند. تحقيقات گسترده و به ويژه پژوهشهاى ميدانى، حاكى از افت توليد و كاهش سطح كيفيت در مراكز آلوده به افراد بىحجاب، بر درستى اين سخن گواهى مىدهد.
اسلام كه عاطل و باطل ماندن نيروهاى عظيم انسانى و غير انسانى را نمىپسندد، براى رسيدن به موفقيت در انجام تعهدات و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى، استعداد و شرايطى را لازم مىداند كه رعايت پوشش خاص يكى از آنها به شمار مىآيد. فرد بىحجاب با رعايت نكردن اين شرط در واقع از قبول مسؤوليت خوددارى ورزيده، در پى خواستههاى خود مىرود و حتّى ديگران را از انجام تعهدهاى پذيرفته شده باز مىدارد. بنابراين، حجاب هرگز به معناى محدود كردن حوزه مسؤوليت زن نيست. حجاب شرط موفقيت در انجام دادن مسؤوليتها و سپردن برخى مسؤوليتها است. انسان، با انتخاب بىحجابى از قبول مسؤوليتهاى حساس و سنگين شانه خالى مىكند؛ آزاد از هر تعهدى سر بار ديگران مىشود و مسؤوليتها را به ديگران وا مىگذارد.
پىنوشت:
1. الميزان، محمدحسين طباطبائى، ج 3.
2. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، غلامعلى حداد عادل.
3. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى.
4. روانشناسى شخصيت، يوسف كريمى،
5. روانشناسى كمال، دوان شولتس، گيتى خوشدل.
6. مكتبها و نظريههاى روانشناسى، سعيد شاملو.
7. روانشناسى كمال.
8. فلسفه حجاب، على محمدى.
9. روانشناسى حرمت خود، ناتانيل براندل، هاشمى جمال.
freeman sunfran cisco.196 .Esteem - The Antecedents of self .10
11. بررسى حرمت خود در نوجوانان...، سيد حسن سليمى، مجله روانشناسى، شماره 2.
12. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، صدرا.
13. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا.
14. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، صدرا.
15. نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا.
16. الميزان، محمدحسين طباطبائى، ج 3.
17. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، غلامعلى حداد عادل.
18. مجموعه مقالات كنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادى.