mozhgan
10-28-2011, 06:22 PM
تكليف حقيقى انسان در عالم چيست؟ آيا غير از (لله شدن) مىتوان چيزى راپذيرفت؟
1. از نظر قرآن، انسان مسافرى است كه با شتاب و تلاش در حال سير و سفر است و پايان سير او نيز ملاقات با خداوند است، (انشقاق/6 - 12) در اين صورت حركت او سيرى است عمودى و طولى يعنى تكاملى و ملكوتى نه سيرى افقى و اقليمى زيرا خداوند در منطقه و جايگاه ويژه نيست بلكه انسان به هر سو كه روى آورد چهره به سوى خدا كرده است زيرا هُوَ اَلَّذِي فِي اَلسَّماءِ إِلهٌ وَ فِي اَلْأَرْضِ إِلهٌ{w2-10w}{I43:84I}/}، (زخرف/84) وجه به سوى شرق وجه به سوى غرب؛ زيرا: وَ لِلَّهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللَّهِ{w1- w}{I2:115I}/}، (بقره/115) .
2. خداوند كريم از سير انسان به صيرورت ياد كرده است و صيرورت يعنى تحول و شدن از نوعى به نوع ديگر و از منلى به منزل ديگر و از مرحلهاى به مرحله ديگر تكامل يافتن است. امّا خداوند متعال با لحنهاى گوناگونى غايت اين صيرورت را بيان مىفرمايد:
1-2. گاهى صيرورت را به سوى «ضمير غايب» مطرح مىكند، (مائده/18، غافر/23، شورى/15، تغابن/3) گرچه اين ضمير به الله بر مىگردد، امّا چون الله به عنوان اسم ظاهر و تعينى از تعينات الهى است صيرورتى فراتر از آن هم يافت مىشود كه به چهره ضمير غيبت در مىآيد.
2-2. گاهى غايت صيرورت از چهره غيبت فراتر مىرود و به صورت خطاب جلوه مىكند وَ إِلَيْكَ اَلْمَصِيرُ{w32-34w}{I2:285I}*/}، (ممتحنه/4، بقره/285) در اين مرحله صيرورت نه به سمت اوست و نه به طرف ضمير غايب بلكه خطاب «به سوى تو» است.
3-2. دسته سوم غايت صيرورت را به صورت «به سوى ما» مطرح مىكند، (ق/43) وقتى خداوند به صورت جمع از كلمه «ما» استفاده مىكند يعنى من با همه اسماء و صفات خود غايت صيرورت شمايم.
4-2. گاهى نيز غايت صيرورت به صورت ضمير متكلم وحده است مىفرمايد: «صيرورت شما به سوى من است»، (لقمان/14، حج/48). گرچه هر يك از اين مراحل كمال است و صيرورت به سوى خداوند است امّا هر مرتبهاى نسبت به مرتبه قبلى كمال برتر است تا به آن برترين مرحله كه نهايت ظرفيت انسانى را فراهم مىآورد و براى شهود مبدء و منتهاى هستى انسان را به قله شهود مىكشاند. ولى در هر صورت غايت صيرورت انسان اوست.
3. خداوند متعال منتهاى صيرورت و هجرت انسان را با عنوان «خليفة اللهى» نيز ياد كرده است، (بقره/30) يعنى انسان در حركت خود هنگامى به مقصد نهايى بار مىيابد كه مظهر اسماء حسناى الهى شده باشد و اين همان مرتبه خليفة اللهى است كه تنها انسان در ميان موجودات عالم هستى شايستگى آن را پيدا كرده است.
4. تنها زمانى امكان دارد كه آدمى به مبدء غايى حقيقى خود نايل شود كه همه اعمال، رفتار، حالتها، عقايد، افكار و اوصافش براى خداوند متعال باشد و جز او هيچ چيز درك نداشته باشد همچون حضرت ابراهيم(ع) كه فرمود: إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ اَلْعالَمِينَ{w2-12w}{I6:162I}/}، (انعام/162).
از اين رو، تنها تكليف محورى و حقيقى انسان در عالم هستى آن است كه بكوشد با شناخت راه و هدف خود را از آلودگىها، گناهان و تعلقات برهاند و تنها رنگ خدايى به خود بگيرد تا بتواند به مقام مظهر اسماى الهى باريافته و در منتهاى صيرورت خويش شاهد وجه خداوند متعال باشد. {Sدانى كه چيست دولت؟ ديدار يار ديدن# در كوى او گدايى بر خسروى گزيدنS} (حافظ شيرازى) توصيه مىكنيم در اين باب ج 14 تفسير موضوعى قرآن كريم حضرت آيةالله جوادى آملى را تهيه و مطالعه فرماييد: صورت و سيرت انسان در قرآن، اسراء، قم، زمستان 1379، چاپ اوّل.
1. از نظر قرآن، انسان مسافرى است كه با شتاب و تلاش در حال سير و سفر است و پايان سير او نيز ملاقات با خداوند است، (انشقاق/6 - 12) در اين صورت حركت او سيرى است عمودى و طولى يعنى تكاملى و ملكوتى نه سيرى افقى و اقليمى زيرا خداوند در منطقه و جايگاه ويژه نيست بلكه انسان به هر سو كه روى آورد چهره به سوى خدا كرده است زيرا هُوَ اَلَّذِي فِي اَلسَّماءِ إِلهٌ وَ فِي اَلْأَرْضِ إِلهٌ{w2-10w}{I43:84I}/}، (زخرف/84) وجه به سوى شرق وجه به سوى غرب؛ زيرا: وَ لِلَّهِ اَلْمَشْرِقُ وَ اَلْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللَّهِ{w1- w}{I2:115I}/}، (بقره/115) .
2. خداوند كريم از سير انسان به صيرورت ياد كرده است و صيرورت يعنى تحول و شدن از نوعى به نوع ديگر و از منلى به منزل ديگر و از مرحلهاى به مرحله ديگر تكامل يافتن است. امّا خداوند متعال با لحنهاى گوناگونى غايت اين صيرورت را بيان مىفرمايد:
1-2. گاهى صيرورت را به سوى «ضمير غايب» مطرح مىكند، (مائده/18، غافر/23، شورى/15، تغابن/3) گرچه اين ضمير به الله بر مىگردد، امّا چون الله به عنوان اسم ظاهر و تعينى از تعينات الهى است صيرورتى فراتر از آن هم يافت مىشود كه به چهره ضمير غيبت در مىآيد.
2-2. گاهى غايت صيرورت از چهره غيبت فراتر مىرود و به صورت خطاب جلوه مىكند وَ إِلَيْكَ اَلْمَصِيرُ{w32-34w}{I2:285I}*/}، (ممتحنه/4، بقره/285) در اين مرحله صيرورت نه به سمت اوست و نه به طرف ضمير غايب بلكه خطاب «به سوى تو» است.
3-2. دسته سوم غايت صيرورت را به صورت «به سوى ما» مطرح مىكند، (ق/43) وقتى خداوند به صورت جمع از كلمه «ما» استفاده مىكند يعنى من با همه اسماء و صفات خود غايت صيرورت شمايم.
4-2. گاهى نيز غايت صيرورت به صورت ضمير متكلم وحده است مىفرمايد: «صيرورت شما به سوى من است»، (لقمان/14، حج/48). گرچه هر يك از اين مراحل كمال است و صيرورت به سوى خداوند است امّا هر مرتبهاى نسبت به مرتبه قبلى كمال برتر است تا به آن برترين مرحله كه نهايت ظرفيت انسانى را فراهم مىآورد و براى شهود مبدء و منتهاى هستى انسان را به قله شهود مىكشاند. ولى در هر صورت غايت صيرورت انسان اوست.
3. خداوند متعال منتهاى صيرورت و هجرت انسان را با عنوان «خليفة اللهى» نيز ياد كرده است، (بقره/30) يعنى انسان در حركت خود هنگامى به مقصد نهايى بار مىيابد كه مظهر اسماء حسناى الهى شده باشد و اين همان مرتبه خليفة اللهى است كه تنها انسان در ميان موجودات عالم هستى شايستگى آن را پيدا كرده است.
4. تنها زمانى امكان دارد كه آدمى به مبدء غايى حقيقى خود نايل شود كه همه اعمال، رفتار، حالتها، عقايد، افكار و اوصافش براى خداوند متعال باشد و جز او هيچ چيز درك نداشته باشد همچون حضرت ابراهيم(ع) كه فرمود: إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ اَلْعالَمِينَ{w2-12w}{I6:162I}/}، (انعام/162).
از اين رو، تنها تكليف محورى و حقيقى انسان در عالم هستى آن است كه بكوشد با شناخت راه و هدف خود را از آلودگىها، گناهان و تعلقات برهاند و تنها رنگ خدايى به خود بگيرد تا بتواند به مقام مظهر اسماى الهى باريافته و در منتهاى صيرورت خويش شاهد وجه خداوند متعال باشد. {Sدانى كه چيست دولت؟ ديدار يار ديدن# در كوى او گدايى بر خسروى گزيدنS} (حافظ شيرازى) توصيه مىكنيم در اين باب ج 14 تفسير موضوعى قرآن كريم حضرت آيةالله جوادى آملى را تهيه و مطالعه فرماييد: صورت و سيرت انسان در قرآن، اسراء، قم، زمستان 1379، چاپ اوّل.