mozhgan
10-28-2011, 06:16 PM
چگونه حضرت یوسف به زلیخا رسید, در حالی که زلیخا شوهر داشت ؟ آیا عزیز مصر راضی به این کار شد؟
. و به خواستهء او جواب رد داد. چگونه می توان باور کرد یوسف با زلیخا در حالی که شوهر داشته است ,ازدواج کرده باشد؟!
بر فرض اعتماد به بعضی روایات و منابع تاریخی , می توان گفت زلیخا بعد از مرگ عزیز ـ پادشاه مصر به همسری حضرت , آن هم به تقاضای خودش درآمد; هنگامی که قحطی در مصر به جان همه افتاده و عزت ها به ذلت کشیده شده و یوسف از مقام عالی برخوردار شده بود. آن هنگام به زلیخا برخورد می کند و زلیخا از او می خواهد به نکاهش درآورد. بعضی از تاریخ نگاران نوشته اند: در سالی که در مصر قحطی شروع شد, عزیز مصر مرد و زلیخا ازفشار قحطی به گرسنگی افتاد و یوسف عزیز مصر شد... پرچمی بالای قصر یوسد بود که چون باد بر او می افتاد,صدایی می کرد و آن صدا را از سه فرسخی می شنیدند.... ابن بابویه روایت کرده که زلیخا بر سر راه یوسف نشست وچون یوسف با لشگر خود رسید, گفت : حمد و سپاس خدایی را که پادشاهان را به معصیت ایشان بنده گردانید وبندگان را به طاعت ایشان گردانید... یوسف به زلیخا گفت : آیا حاجتی از خدا داری ؟ زلیخا گفت : آری , آن که خداوندمردا در نکاح تو درآورد تا حلال تو باشم . یوسف در تقاضای زلیخا درماند چه بگوید. جبرئیل گفت : خدایت می فرماید: تأمل و تردید نداشته باش . دعا کن , من باید اجابت کنم . یوسف دعا کرد که زلیخا به جوانی برگشت .جبرئیل گفت خداوند زلیخا را به نکاح تو درآورد و تو نیز در زمین عقد او را ببند....(1)
اما روایتی در این باب منسوب به امام صادق 7وجود دارد که حضرت فرمود: زلیخا از یوسف 7کسب اجازه کرد. در این میان به او گفته شد: ما مکروه می داریم که تو را به نزد او ببریم . زلیخا در جواب گفت : من نمی ترسم ازکسی که از خدا می ترسد. پس هنگامی که زلیخا به نزد حضرت رفت , به او گفت : ای زلیخا! تو را در حالی می بینم که رنگت تغییر کرده است . زلیخا گفت : خدای را سپاس می گویم که پادشاهان را به خاطر گناهانشان , عبید و بنده قرارداد و بندگان را به خاطر اطاعتشان از او, پادشاه کرد. یوسف به او گفت : ای زلیخا! چه عاملی باعث شد پیش من آیی ؟ زلیخا گفت : زیبایی رویت , ای یوسف ! یوسف گفت : چگونه می بینی پیامبری را به نام محمد6در آخرالزمان که از من زیباتر و دارای حسن خلقی بهتر است ؟ زلیخا گفت : راست گفتی . یوسف به زلیخا گفت : از کجافهمیدی راست گفتم ؟ زلیخا گفت : برای آن که وقتی نام حضرت محمد6را بردی , در قلبم احساس محبتی کردم .
پس در این هنگام خداوند متعال به واسطهء وحی به یوسف 7رساند او راست می گوید و من او (زلیخا) رادوست دارم , به خاطر دوستی که به پیامبر6دارد.
پس خداوند یوسف را مأمور به ازدواج با زلیخا کرد.(2)
مرحوم مجلسی ره بعد از ذکر این حدیث می فرماید: از دلالت این خبر و غیر آن در این باب چنین به دست می آید که در نهایت یوسف با زلیخا ازدواج کرد. واللّه العالم .
(پـاورقی 1.تاریخ انبیا, ص 429 با تلخیص .
(پـاورقی 2.بحارالانوار, چاپ بیروت , ج 12 ص 282 به نقل از علل الشرایع , با تلخیص .
. و به خواستهء او جواب رد داد. چگونه می توان باور کرد یوسف با زلیخا در حالی که شوهر داشته است ,ازدواج کرده باشد؟!
بر فرض اعتماد به بعضی روایات و منابع تاریخی , می توان گفت زلیخا بعد از مرگ عزیز ـ پادشاه مصر به همسری حضرت , آن هم به تقاضای خودش درآمد; هنگامی که قحطی در مصر به جان همه افتاده و عزت ها به ذلت کشیده شده و یوسف از مقام عالی برخوردار شده بود. آن هنگام به زلیخا برخورد می کند و زلیخا از او می خواهد به نکاهش درآورد. بعضی از تاریخ نگاران نوشته اند: در سالی که در مصر قحطی شروع شد, عزیز مصر مرد و زلیخا ازفشار قحطی به گرسنگی افتاد و یوسف عزیز مصر شد... پرچمی بالای قصر یوسد بود که چون باد بر او می افتاد,صدایی می کرد و آن صدا را از سه فرسخی می شنیدند.... ابن بابویه روایت کرده که زلیخا بر سر راه یوسف نشست وچون یوسف با لشگر خود رسید, گفت : حمد و سپاس خدایی را که پادشاهان را به معصیت ایشان بنده گردانید وبندگان را به طاعت ایشان گردانید... یوسف به زلیخا گفت : آیا حاجتی از خدا داری ؟ زلیخا گفت : آری , آن که خداوندمردا در نکاح تو درآورد تا حلال تو باشم . یوسف در تقاضای زلیخا درماند چه بگوید. جبرئیل گفت : خدایت می فرماید: تأمل و تردید نداشته باش . دعا کن , من باید اجابت کنم . یوسف دعا کرد که زلیخا به جوانی برگشت .جبرئیل گفت خداوند زلیخا را به نکاح تو درآورد و تو نیز در زمین عقد او را ببند....(1)
اما روایتی در این باب منسوب به امام صادق 7وجود دارد که حضرت فرمود: زلیخا از یوسف 7کسب اجازه کرد. در این میان به او گفته شد: ما مکروه می داریم که تو را به نزد او ببریم . زلیخا در جواب گفت : من نمی ترسم ازکسی که از خدا می ترسد. پس هنگامی که زلیخا به نزد حضرت رفت , به او گفت : ای زلیخا! تو را در حالی می بینم که رنگت تغییر کرده است . زلیخا گفت : خدای را سپاس می گویم که پادشاهان را به خاطر گناهانشان , عبید و بنده قرارداد و بندگان را به خاطر اطاعتشان از او, پادشاه کرد. یوسف به او گفت : ای زلیخا! چه عاملی باعث شد پیش من آیی ؟ زلیخا گفت : زیبایی رویت , ای یوسف ! یوسف گفت : چگونه می بینی پیامبری را به نام محمد6در آخرالزمان که از من زیباتر و دارای حسن خلقی بهتر است ؟ زلیخا گفت : راست گفتی . یوسف به زلیخا گفت : از کجافهمیدی راست گفتم ؟ زلیخا گفت : برای آن که وقتی نام حضرت محمد6را بردی , در قلبم احساس محبتی کردم .
پس در این هنگام خداوند متعال به واسطهء وحی به یوسف 7رساند او راست می گوید و من او (زلیخا) رادوست دارم , به خاطر دوستی که به پیامبر6دارد.
پس خداوند یوسف را مأمور به ازدواج با زلیخا کرد.(2)
مرحوم مجلسی ره بعد از ذکر این حدیث می فرماید: از دلالت این خبر و غیر آن در این باب چنین به دست می آید که در نهایت یوسف با زلیخا ازدواج کرد. واللّه العالم .
(پـاورقی 1.تاریخ انبیا, ص 429 با تلخیص .
(پـاورقی 2.بحارالانوار, چاپ بیروت , ج 12 ص 282 به نقل از علل الشرایع , با تلخیص .