mozhgan
10-28-2011, 05:49 PM
نام حسن بصری ، همان زاهد نمای كج اندیش معروف را حتما شنیده اید؛ پدر او بنام یسار از اهالی قریه میسار (نزدیك بصره ) بود. حسن بصری 89 سال عمر كرد، و یكی از زاهدان هشتگانه معروف می باشد، او زمان علی (ع ) تا زمان امام باقر(ع ) را درك كرده است . وی از دیدگاه تشیع ، فردی منحرف ، و زاهد نمائی كج اندیش و درباری بود، بسیاری از منحرفین ، او را احترام می كردند و روشنفكر وارسته می دانستند.
در اینجا به یك داستان از این فرد زاهدنما توجه كنید: پس از جنگ جمل و پیروزی سپاه علی (ع ) بر سپاه طلحه و زبیر، علی (ع ) در محلی عبور می كرد، دید حسن بصری در آنجا وضو می گیرد، فرمود: ای حسن ، درست وضو بگیر. حسن در پاسخ گفت : ای امیر مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل ) مسلمانانی را كشتی كه گواهی به یكتائی خدا و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می دادند و نماز می خواندند و وضوی درست می گرفتند.
امام علی (ع ) فرمود: آنچه دیدی واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن ، یاری نكردی؟ حسن گفت : در روز اول جنگ ، غسل كردم و خودم را معطر نمودم و اسلحه ام را برداشتم ، ولی در شك بودم كه آیا این جنگ صحیح است؟! وقتی به محل خریبه(بر وزن كریمه ) رسیدم شنیدم ندا دهنده ای گفت: ای حسن برگرد، زیرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم ، به خانه برگشتم و در جنگ شركت نكردم. در روز دوم نیز برای جنگ حركت كردم و همین جریان پیش آمد. امام علی (ع ) فرمود: راست گفتی، آیا می دانی آن ندا دهنده چه كسی بود؟ حسن گفت: نه نمی دانم .
امام فرمود: او برادرت ابلیس بود، و تو را تصدیق كرد كه قاتل و مقتول از دشمن، در آتش هستند. حسن گفت: اكنون فهمیدم كه قوم (دشمن) به هلاكت رسیدند. آری در هر زمانی از این گونه افراد پیدا می شوند كه به زهد و وارستگی شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپیچی می كنند، و حتی اعتراض می كنند، و وقتی پای جهاد به میان می آید، از خونریزی و مسلمان كشی سخن به میان می آورند. در نقل دیگر آمده: همین حسن بصری در وضو گرفتن، وسوسه داشت و آب زیاد می ریخت ، امام علی (ع ) او را دید و فرمود: ای حسن ، آب زیاد می ریزی ! او در پاسخ گفت : آن خونهائی كه امیر مؤمنان می ریزد، زیادتر است . حضرت علی(ع) فرمود: از كار من ناراحت شده ای ؟
او گفت : آری . فرمود: همیشه چنین باشی. پس از این نفرین امام علی (ع )، حسن بصری همیشه تا آخر عمر، غمگین و عبوس بود تا جان سپرد.
در اینجا به یك داستان از این فرد زاهدنما توجه كنید: پس از جنگ جمل و پیروزی سپاه علی (ع ) بر سپاه طلحه و زبیر، علی (ع ) در محلی عبور می كرد، دید حسن بصری در آنجا وضو می گیرد، فرمود: ای حسن ، درست وضو بگیر. حسن در پاسخ گفت : ای امیر مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل ) مسلمانانی را كشتی كه گواهی به یكتائی خدا و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می دادند و نماز می خواندند و وضوی درست می گرفتند.
امام علی (ع ) فرمود: آنچه دیدی واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن ، یاری نكردی؟ حسن گفت : در روز اول جنگ ، غسل كردم و خودم را معطر نمودم و اسلحه ام را برداشتم ، ولی در شك بودم كه آیا این جنگ صحیح است؟! وقتی به محل خریبه(بر وزن كریمه ) رسیدم شنیدم ندا دهنده ای گفت: ای حسن برگرد، زیرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم ، به خانه برگشتم و در جنگ شركت نكردم. در روز دوم نیز برای جنگ حركت كردم و همین جریان پیش آمد. امام علی (ع ) فرمود: راست گفتی، آیا می دانی آن ندا دهنده چه كسی بود؟ حسن گفت: نه نمی دانم .
امام فرمود: او برادرت ابلیس بود، و تو را تصدیق كرد كه قاتل و مقتول از دشمن، در آتش هستند. حسن گفت: اكنون فهمیدم كه قوم (دشمن) به هلاكت رسیدند. آری در هر زمانی از این گونه افراد پیدا می شوند كه به زهد و وارستگی شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپیچی می كنند، و حتی اعتراض می كنند، و وقتی پای جهاد به میان می آید، از خونریزی و مسلمان كشی سخن به میان می آورند. در نقل دیگر آمده: همین حسن بصری در وضو گرفتن، وسوسه داشت و آب زیاد می ریخت ، امام علی (ع ) او را دید و فرمود: ای حسن ، آب زیاد می ریزی ! او در پاسخ گفت : آن خونهائی كه امیر مؤمنان می ریزد، زیادتر است . حضرت علی(ع) فرمود: از كار من ناراحت شده ای ؟
او گفت : آری . فرمود: همیشه چنین باشی. پس از این نفرین امام علی (ع )، حسن بصری همیشه تا آخر عمر، غمگین و عبوس بود تا جان سپرد.