mozhgan
10-28-2011, 03:32 AM
از دوران کودکی در برنامه های سیما می دیدیم که؛ وقتی فردی مردد است که کاری را انجام دهد، چه خوب چه بد، دو موجود سفید و قرمز بر دوش شخص ظاهر می شدند، که یکی او را دعوت به خیر و دیگری او را دعوت به شر می کنند.
انسان و شیطان مبارزه مچ اندازی
این در عالم واقع به این شکل است که؛ همیشه در تصمیماتی که انسان می خواهد بگیرد، جنگی بین نیروی خوبی و شیطان درون و بیرون رخ می دهد، که گاهی شیطان پیروز میدان است و گاهی نیروی خوبی.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا ما در انجام برخی کارها، با اینکه شیطان از آن کار خوشش نمی آید و دست به هر کاری زده تا ما را منصرف از آن کار کند، موفق نشده، و ما آن عمل را انجام می دهیم، اما برخی اوقات هم این شیطان و نفس اماره است که موفق شده و ما را از انجام آن کار نیک و خیر باز می دارد.
در پاسخ به این سوال باید بدانیم که در هر عملی که انجام می گیرد، نیرویی کمکی وجود دارد، که این نیروی کمکی است که به انسان قدرت تصمیم گیری دقیق و سریع را می دهد، به این بیان که کسی که بخواهد عملی را که شایسته است انجام دهد، مسلما با مقابله شیطان و نفس اماره خود مواجهه می شود، چون آنها با کار نیک و صالح موافق نبوده و به دنبال این هستند که انسان را به راهی غیر راه درست بکشاننند. همانگونه که شیطان قسم یاد کرد که ما انسانها را از صراط مستقیم منحرفمان کند.«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِیم.»؛ من بر سر راه مستقیم تو براى آنها كمین مىكنم. (سوره الأعراف آیه 16)
آنچه به ما این نیرو را می دهد که بتوانیم در برابر شیطان و جنودش تصمیمات صحیح و دقیقی بگیریم، خالص کردن آن عمل برای ذات اقدس ربوبی است، چون زمانی که انسان خالصانه کاری را برای خدا انجام دهد، شیطان را توان مقابله نبوده و انسان می تواند بر او غلبه کند، و اگر کار خالص برای خدا نباشد، این شیطان است که در درگیری خیر و شر پیروز شده و ما را از انجام آن کار منصرف میکند.
قبولى همه اعمال كلیدش اخلاص است. هر كس خدا عملش را قبول كند، اگر چه حدش كم باشد، مخلص است؛ و آن كس كه عملش زیاد باشد و خدا قبول نكند مخلص نیست.مراحل نیت و علم و عمل، به تزكیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. كمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل كند، و براى كارش اجر و ارزشى نبیند
بنابراین برای موفق شدن در انجام کارها چه خوب است که؛ اخلاص را به آنها اضافه نموده تا قوای خیر بر شر پیروز بگردند.
قال الله الحكیم :فاعبدالله مخلصا له الدین خداى را پرستش كن و دین را براى او خالص گردان. (سوره زمر، آیه 2).
قال على علیه السلام: اخلص یجز منه القلیل؛ عمل را با اخلاص بجا بیاور كه اندك آن تو را كفایت مى كند. (جامع السعادات، 2/4 40)
باید دانست که؛ قبولى همه اعمال كلیدش اخلاص است. هر كس خدا عملش را قبول كند، اگر چه حدش كم باشد، مخلص است؛ و آن كس كه عملش زیاد باشد و خدا قبول نكند مخلص نیست. مراحل نیت و علم و عمل، به تزكیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. كمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل كند، و براى كارش اجر و ارزشى نبیند.( ذكرة الحقایق، ص 73)
به این داستان توجه کنید:
درخت شیطان
در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس (ابلیس یعنى نفس اماره و عابد كنایه از فطرت و نفس پاك است) به صورت پیرمردى در راه وى آمد و گفت: كجا مى روى؟ عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.
ابلیس گفت: دست بدار تا سخنى باز گویم. گفت :بگو، گفت: خداى را رسولانى است، اگر قطع این درخت لازم بود، خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت: ناچار باید این كار انجام دهم.
ابلیس گفت: نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم، و آن این است كه تو مردى مستمند هستى، اگر ترا مالى باشد كه بكار گیرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم.
عابد گفت: راست مى گویى، یك دینار صدقه مى دهم و یك دینار بكار برم، بهتر از این است كه قطع درخت كنم؛ مرا به این كار امر نكرده اند، و من پیامبر نیستم، كه غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت.
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم
دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند. شیطان در راهش آمد و گفت: به كجا مى روى؟ گفت: مى روم قطع درخت كنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا كنم .
گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم. (ریاض الحكایات، ص 140)
این داستان نمونه کوچکی است در تمامی عرصه های زندگی، که ما دائما با شیطان گلاویز بوده و این میزان اخلاص ماست که پیروز را مشخص می کند.
انسان و شیطان مبارزه مچ اندازی
این در عالم واقع به این شکل است که؛ همیشه در تصمیماتی که انسان می خواهد بگیرد، جنگی بین نیروی خوبی و شیطان درون و بیرون رخ می دهد، که گاهی شیطان پیروز میدان است و گاهی نیروی خوبی.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا ما در انجام برخی کارها، با اینکه شیطان از آن کار خوشش نمی آید و دست به هر کاری زده تا ما را منصرف از آن کار کند، موفق نشده، و ما آن عمل را انجام می دهیم، اما برخی اوقات هم این شیطان و نفس اماره است که موفق شده و ما را از انجام آن کار نیک و خیر باز می دارد.
در پاسخ به این سوال باید بدانیم که در هر عملی که انجام می گیرد، نیرویی کمکی وجود دارد، که این نیروی کمکی است که به انسان قدرت تصمیم گیری دقیق و سریع را می دهد، به این بیان که کسی که بخواهد عملی را که شایسته است انجام دهد، مسلما با مقابله شیطان و نفس اماره خود مواجهه می شود، چون آنها با کار نیک و صالح موافق نبوده و به دنبال این هستند که انسان را به راهی غیر راه درست بکشاننند. همانگونه که شیطان قسم یاد کرد که ما انسانها را از صراط مستقیم منحرفمان کند.«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِیم.»؛ من بر سر راه مستقیم تو براى آنها كمین مىكنم. (سوره الأعراف آیه 16)
آنچه به ما این نیرو را می دهد که بتوانیم در برابر شیطان و جنودش تصمیمات صحیح و دقیقی بگیریم، خالص کردن آن عمل برای ذات اقدس ربوبی است، چون زمانی که انسان خالصانه کاری را برای خدا انجام دهد، شیطان را توان مقابله نبوده و انسان می تواند بر او غلبه کند، و اگر کار خالص برای خدا نباشد، این شیطان است که در درگیری خیر و شر پیروز شده و ما را از انجام آن کار منصرف میکند.
قبولى همه اعمال كلیدش اخلاص است. هر كس خدا عملش را قبول كند، اگر چه حدش كم باشد، مخلص است؛ و آن كس كه عملش زیاد باشد و خدا قبول نكند مخلص نیست.مراحل نیت و علم و عمل، به تزكیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. كمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل كند، و براى كارش اجر و ارزشى نبیند
بنابراین برای موفق شدن در انجام کارها چه خوب است که؛ اخلاص را به آنها اضافه نموده تا قوای خیر بر شر پیروز بگردند.
قال الله الحكیم :فاعبدالله مخلصا له الدین خداى را پرستش كن و دین را براى او خالص گردان. (سوره زمر، آیه 2).
قال على علیه السلام: اخلص یجز منه القلیل؛ عمل را با اخلاص بجا بیاور كه اندك آن تو را كفایت مى كند. (جامع السعادات، 2/4 40)
باید دانست که؛ قبولى همه اعمال كلیدش اخلاص است. هر كس خدا عملش را قبول كند، اگر چه حدش كم باشد، مخلص است؛ و آن كس كه عملش زیاد باشد و خدا قبول نكند مخلص نیست. مراحل نیت و علم و عمل، به تزكیه و تصفیه وابستگى دارد، اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. كمترین حد اخلاص آنست که؛ عبد آنچه در توان دارد بذل كند، و براى كارش اجر و ارزشى نبیند.( ذكرة الحقایق، ص 73)
به این داستان توجه کنید:
درخت شیطان
در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابلیس (ابلیس یعنى نفس اماره و عابد كنایه از فطرت و نفس پاك است) به صورت پیرمردى در راه وى آمد و گفت: كجا مى روى؟ عابد گفت: مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.
ابلیس گفت: دست بدار تا سخنى باز گویم. گفت :بگو، گفت: خداى را رسولانى است، اگر قطع این درخت لازم بود، خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت: ناچار باید این كار انجام دهم.
ابلیس گفت: نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها كن تا سخن دیگرى برایت گویم، و آن این است كه تو مردى مستمند هستى، اگر ترا مالى باشد كه بكار گیرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم.
عابد گفت: راست مى گویى، یك دینار صدقه مى دهم و یك دینار بكار برم، بهتر از این است كه قطع درخت كنم؛ مرا به این كار امر نكرده اند، و من پیامبر نیستم، كه غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت.
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم
دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند. شیطان در راهش آمد و گفت: به كجا مى روى؟ گفت: مى روم قطع درخت كنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا كنم .
گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟
ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى، لذا خدا مرا مسخر تو كرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم. (ریاض الحكایات، ص 140)
این داستان نمونه کوچکی است در تمامی عرصه های زندگی، که ما دائما با شیطان گلاویز بوده و این میزان اخلاص ماست که پیروز را مشخص می کند.