tina
10-26-2011, 06:16 PM
آشنايي با آيين مسيحيت (1)
كتاب: آشنايي با اديان بزرگ، ص 110 نويسنده: حسين توفيقي
1- عصر ظهور عيسى (ع )
حضرت عيسى مسيح (ع ) در نقطه اى ازجهان متولد شد كه به تازگى زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يكى از آخرين سرزمينهايى بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و كنار فلسطين برخاست ، ولى بى رحمانه شكست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب كرد.
2- پيشگويى ظهور عيسى (ع )
در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يك مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگرى يا تشكيل مى دهند. هر دينى كه متاءخر است ، ادعا مى كند كه ظهور آن در اديان قبلى مجموعه خودش پيشگويى شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در تلاش بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى (ع ) را در عهد عتيق يعنى كتاب يهوديان پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاى كتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم (ع ) نيامده است ، مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را كه در آن كتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود كه انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است .
مسيحيان مقدار زيادى از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسى (ع ) مربوط مى كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهى بيش نيست (نساء: 157).
3- سرگذشت عيسى (ع )
پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء (ع ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (ع ) را چنين گزارش مى دهد:
آيا عيسى وجومد داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشركان نبوده است ؟ از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى كردند. دانشمندى به نام ولنى در كتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال 1790 همين شك را ابراز مى داشت . هنگامى كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(1)
به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت كيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى (ع ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است . مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يك از انجيلهاى متى و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى كنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رك .:يوحنا 7:42). در انجيل متى مى خوانيم :
(18) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون كه مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند (20) اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : ((اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد (23) كه اينك باكره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى 1:18-25).
پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست . يوناييان و روميان آن را به يسوس 8 تبديل كردند و در زبان عربى عيسى شد.
از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذكور نيست . اينكه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى (ع ) رفت ، نشان مى دهد كه احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است .
در اناجيل ، ذكرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس ، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مى كنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است كه عيسى از مريم باكره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى كه قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى كند.
قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در كودكى ، از قبيل زنده كردن پرنده هايى كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى كند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوكريفايى آمده است .
4- يحياى تعميد دهنده
اندكى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح (ع )، حضرت يحيى بن زكريا (ع )، پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت . اين پيامبر به مردم مى گفت : ((توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است )) (متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3).
از ديدگاه بنى اسرائيل ، ملكوت آسمان گونه اى حكومت الهى بود كه آرمان مقدس آنان به شمار مى رفت . به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياى تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيرى به دست آورد و تاءثير عميقى بر مردم گذاشت به طورى كه همه طبقات اجتماعى ، گروه گروه ، نزد او مى آمدند و توبه مى كردند و وى آنان را غسل تعميد مى داد.
اندك اندك حضرت يحيى با هيروديس تيتراخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بريدند (متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9).
هنگامى كه حضرت عيسى خبر دستگيرى حضرت يحيى را شنيد، شهر خود، ناصره را ترك كرد و به شهر كفرناحوم در كنار درياچه جليل آمد.
(23) و عيسى در تمام جليل مى گشت و در كنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملكوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضانى كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهى بسيار از جليل و ديكاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)
حضرت عيسى (ع ) نيز مانند حضرت يحيى (ع ) تا زمانى كه به عنوان يك پيامبر در مورد نزديك شدن ملكوت آسمان پيشگويى مى كرد، مشكلى با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسيارى از كسانى كه به آن حضرت ايمان مى آوردند، يقين داشتند كه وى به زودى پادشاه يك آرمانشهر خدايى خواهد شد. رهبران يهود هنگامى با حضرت عيسى به مخالفت برخاستند كه مشاهده كردند وى آرزوى آنان براى قيام يك مسيح فاتح را برنمى آورد و از سوى ديگر او بر ضد ناهنجاريهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسى مسيح (ع ) به تكرار، حضرت يحيى (ع ) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيك وى بهره برده است (متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8).
5- قيام عيسى (ع )
حضرت عيسى (ع ) دنباله كار حضرت يحيى (ع ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت خداوند آغاز كرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مى گويد: به جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت :
روح خداوند بر من است زيرا كه مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و كوران را به بينايى موعظه كنم و تا كوبيدگان را آزاد سازم (لوقا 4:18).
هنگامى كه عيسى به سى سالگى رسيد، به بشارت دادن آغاز كرد. تعليم اساسى وى دو بخش داشت :
1. توبه كنيد؛ يعنى از گناه دست برداريد و به سوى خدا برگرديد؛
2. ولايت و سرپرستى خدا (ملكوت آسمان ) را بر زندگى خود پذيرا شويد.
عيسى ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مى داد:
1. اجراى معجزات و شفاى بيماران به قدرت خدا؛
2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛
3. بخشودن گناهان به نام خدا؛
4. تسلى دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛
5. همنشينى با گناهكاران ؛
6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماى شريعت ؛
7. پيشگويى يك گرفتارى جهانى كه در آن پيروزى از آن خدا خواهد بود؛
8. بنيانگذارى گروهى از شاگردان كه مانند او سلوك كنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشكيل شد.
6- عيساى انقلابى
با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه حضرت عيسى (ع ) يك فرد انقلابى بوده و براى پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش مى كرده است . البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند كه هدف وى مسائلى ملكوتى بوده و كشته شدن او براى كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است . اينك نمونه هايى از كارهاى انقلابى و سياسى وى :
1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن
حضرت عيسى مسيح (ع ) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شركت كند. گر چه كسى نمى داند نقش اين شاگرد كه انكار ظاهرى حضرت مسيح (ع ) را ايجاب مى كرده است چه بوده ، اما طبيعى به نظر مى رسد كه او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت گزارش داده باشد.
سرانجام هنگامى كه عيسى مسيح (ع ) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز كه همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاكم رفت و به ظاهر جسد عيسى مسيح (ع ) را از وى تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاك سپرد.
انجيل نويسان او را اين گونه معرفى كرده اند:
شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام كه او نيز از شاگردان عيسى بود (متى 27:57-60).
يوسف نامى از اهل رامه كه مردى شريف از اعضاى شورا و نيز منتظر ملكوت خدا بود (مرقس 15:43).
يوسف نامى از اهل شورا كه مردى نيكو و صالح بود كه در راءى و عمل ايشان مشاركت نداشت و از اهل رامه ، بلدى از بلاد يهود بود و انتظار ملكوت خدا را مى كشيد (لوقا 23:50-53).
يوسف كه از اهل رامه و شاگرد عيسى بود، ليكن مخفى به سبب ترس يهود (يوحنا 19:38).
2-6- تعميد در خون
حضرت مسيح (ع ) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ). همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناى شهادت آمده است . در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى 2:11، مرقس 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره 138) نيز به نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است .
(49) من آمده ام تا آتشى در زمين افروزم ، پس چه مى خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدى است كه بيابم و چه بسيار در تنگى هستم تا وقتى كه آن به سر آيد (51) آيا گمان مى بريد كه من آمده ام تا سلامتى بر زمين بخشم ، نى بلكه به شما مى گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر كه در يك خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا 12:49-53).
3-6- صليب شهادت
مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح (ع ) در راه گناهان بشر نشان صليبى به گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءكيد گفته است كه پيرو واقعى او كسى است كه صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به ((انكار خويشتن )) و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا كفن مى پوشيدند. همچنين دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع )، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : ((من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاكنون كسى را نيافته ام كه مرا بر آن بياويزد.))(2)
(25) و هنگامى كه جمعى كثير همراه او مى رفتند روى گردانيده بديشان گفت : ((اگر كسى نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتى جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمى تواند بود (27) و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمى تواند شاگرد من گردد.)) (لوقا 14:25-27).
(34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : ((هر كه خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انكار كند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر كه خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاك سازد و هر كه جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.)) (مرقس 8:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25).
4-6- شمشير به جاى سلامت
مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح (ع ) به منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام كرد:
(34) گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم بلكه شمشير را (35) زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متى 10:34-36).
5-6- دعوت به دفاع مسلحانه
هنگامى كه تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح (ع ) قطعى و نزديك شد و دانست كه با وى همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما پاسخ مساعدى نشيند:
(36) پس به ايشان گفت : ((...كسى كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد (37) زيرا به شما مى گويم كه اين نوشته (يعنى پيشگويى ) در من بايد به انجام رسد يعنى با گناهكاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعنى واقع مى شود).)) (38) گفتند: ((اى خداوند اينك دو شمشير.)) به ايشان گفت : ((كافى است .)) (لوقا 22:36-38).
از آنجا كه ياران عيسى به سبب تصور نادرست خود از مسيحاى موعود براى او خطرى احساس نمى كردند، فرمان مؤ كد وى را براى خريدن شمشير جدى نگرفتند. اما هنگامى كه ((جمعى كثير با شمشيرها و چوبها)) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پى مى بردند. ولى به علت فقدان آمادگى قبلى ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحرانى بى نتيجه بود و موجب قصاص مى گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع ) در آن شرايط آنان را از اين كار منع كرد:(3)
(51) ناگاه يكى از همراهان عيسى (يعنى شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف كشيده ، بر غلام رئيس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد (52) آنگاه عيسى وى را گفت : ((شمشير خود را غلاف كن زيرا هر كه شمشير گيرد به شمشير هلاك شود.)) (متى 26:51-52، مرقس 14:47، لوقا 22:50-51، يوحنا 18:10-11).
6-6- تحقير پادشاه
حضرت عيسى مسيح (ع ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى او كه قاتل حضرت يحيى (ع ) بود، هيچ باك و پروايى نداشت :
(31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وى گفتند: ((دور شو و از اينجا برو زيرا كه هيروديس مى خواهد تو را به قتل رساند.)) (32) ايشان را گفت : ((برويد و به آن روباه گوييد اينك امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مى كنم و مريضان را صحت مى بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) كامل خواهم شد (33) ليكن مى بايد امروز و فردا و پس فردا (براى انجام رسالت ) راه مى روم زيرا كه محال است نبيى بيرون از اورشليم كشته شود.)) (لوقا 13:31-33).
برخورد حضرت مسيح (ع ) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولى پس از وى پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه كرد:
(1) هر شخص مطيع قدرتهاى برتر بشود زيرا كه قدرتى جز از خدا نيست و آنهايى كه هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتى هر كه با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر كه مقاومت كند، بر خود آورد (3) زيرا از حكام عمل نيكو را خوفى نيست ، بلكه عمل بد را. پس اگر مى خواهى كه از آن قدرت ترسان نشوى ، نيكويى كن كه از او تحسين خواهى يافت (4) زيرا خادم خداست براى تو به نيكويى ، ليكن هرگاه بدى كنى بترس ؛ چون كه شمشير را عبث برنمى دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدكاران مى كشد (5) لهذا لازم است كه مطيع او شوى نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا كه به اين سبب باج نيز مى دهيد؛ چون كه خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر كس را به او ادا كنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان 13:1-7).
7-6- خدا و قيصر
گفته مى شود كه در اناجيل آمده است : ((كار قيصر را به قيصر واگذاريد و كار خدا را به خدا.)) بايد دانست كه (اولا) عبارت مذكور در اناجيل به اين شكل است : ((مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا))، (ثانيا) اين سخن به چيزى دلالت نمى كند، زيرا حضرت مسيح (ع ) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است :
(20) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند كه خود را صالح مى نمودند تا سخنى از او گرفته ، او را به حكم و قدرت والى بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اى استاد مى دانيم كه تو را به راستى سخن مى رانى و تعليم مى دهى و از كسى رودارى نمى كنى ، بلكه طريق خدا را به صدق مى آموزى (22) آيا بر ما جايز هست كه جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مكر ايشان را درك كرد بديشان گفت : ((مرا براى چه امتحان مى كنيد؟)) (24) دينارى به من نشان دهيد (آنان دينارى را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از كيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است .)) (25) او به ايشان گفت : ((پس مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا.)) (26) پس چون نتوانستند او را به سخنى در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساكت ماندند (لوقا 20:20-26، متى 22:15-22، مرقس 12:13-17).
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
حضرت عيسى مسيح (ع ) رهبران دينى خودپسند، رياكار و دنياپرست را به شدت سرزنش مى كرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براى نابودى آن حضرت توطئه و اقدام كنند. برخى از سخنان او در اين باب چنين است :
((...(13) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روى مردم مى بنديد زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد (14) واى بر شمااى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه بر و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مى سازيد...(29) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاى انبيا را بنا مى كنيد و مدفنهاى صادقان را زينت مى دهيد (30) و مى گوييد اگر در ايام پدران خود مى بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمى شديم (31) پس برخود شهادت مى دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز كنيد (33) اى ماران و افعى زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد...)) (متى 23:1-36، لوقا 11:39-54).
9-6- نمايش قدرت
حضرت عيسى مسيح (ع ) گفت :
(27) ((زيرا كه پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائكه خود و در آن وقت هر كسى را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مى گويم كه بعضى در اينجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبينند كه در ملكوت خود مى آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد.)) (متى 16:27-28، مرقس 9:1، لوقا 9:26-27).
سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاى زندگى خود در ميان استقبال پرشور منتظران ملكوت آسمانى در حالى كه بر كوه الاغى سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايى كه در آن جمع به گوش مى رسيد، اين بود: ((مبارك باد پادشاه اسرائيل كه به اسم خداوند مى آيد.))
(39) آنگاه بعضى از فريسيان از ميان بدو گفتند: ((اى استاد شاگردان خود را نهيب نما.)) (40) او در جواب ايشان گفت : ((به شما مى گويم اگر اينها ساكت شوند هر آينه سنگها به صدا آيند.)) (لوقا 19:39-40).
وى با شكوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مكان مقدس را از كسانى كه به خريد و فروش مشغول بودند، پاكسازى كرد. شايد برخى مردم انتظار داشتند مسيحاى موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمكار را واژگون سازد، اما تنها كارى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) در آن شرايط انجام داد اين بود كه بر كره الاغى عاريتى سوار شد و پس از ورود به معبد، ((تختهاى صرافان و كرسيهاى كبوتر فروشان را واژگون ساخت )) (متى 21، مرقس 11، لوقا 19 و يوحنا 12).
در واقع حضرت مسيح (ع ) با كار خود جامعه بنى اسرائيل را آزمايش كرد و پس از مشاهده مخالفت آشكار فريسيان با اقدامات اصلاحى او در معبد، دانست كه شرايط براى انقلاب فراهم نيست . از اين رو، پس از عتاب فراوان ، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت :
(37) ((اى اورشليم ، اورشليم ، قاتل انبيا و سنگسار كننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم ، مثل مرغى كه جوجه هاى خود را زير بال خود جمع مى كند و نخواستيد (38) اينك خانه شما براى شما ويران گذارده مى شود (39) زيرا به شما مى گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارك است او كه به نام خداوند مى آيد.)) (متى 23:37-39، لوقا 13:34-35).
10-6- تكميل تورات
حضرت عيسى مسيح (ع ) در موعظه بر روى كوه ، رسالت خود را چنين شرح داد:
(17) گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم ، نيامده ام تا باطل بنمايم ، بلكه تا تمام كنم (18) زيرا هر آينه به شما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه اى با نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر كه يكى از اين احكام كوچكترين (يعنى جزئى ترين حكم تورات ) را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان كمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان بزرگ خواندهم خواهد شد...(38) شنيده ايد كه گفته شده است چشمى به چشمى و دندانى به دندانى (39) ليكن من به شما مى گويم با شرير مقاومت مكنيد، بلكه هر كه به رخساره راست تو طپانچه زند ديگرى را نيز به سوى او بگردان ...)) (متى 5:17-48).
برخى از افراد عبارت فوق را به معناى تسليم در برابر ستمكاران و پذيرش ستم آنان دانسته اند، اما مى توان گفت كه اين سخن يك توصيه اخلاقى مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصى دلالت مى كند. دستورهاى اكيد و فراوانى مانند آن ، مبنى بر صبر و عفو بدكاران و سلام دادن به افراد بى فرهنگ و بزرگوارى ورزيدن برابر ناهنجاريهاى ايشان در قرآن مجيد و احاديث اسلامى يافت مى شود و سيره اولياى الهى بر آن گواهى مى دهد.(4)
حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) يكى از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مى داند كه از كسى كه به او ستم روا داشته ، گذشت مى كند: ((يعفو عمن ظلمه و يعطى من حرمه و يصل من قطعه .)) (5) همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4926&) مجتبى (ع ) به امورى از اين قبيل سفارش مى كند و مى افزايد: ((نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن ، يا نسبت به كسى كه شايسته آن نيست ، اجرا كرد.)) (6) در روايتى نيز مى خوانيم كه امام جعفر صادق (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4931&) (ع ) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع ) است . (7)در موردى ديگر از انجيل مى خوانيم :
(21) آنگاه پطرس نزد او آمده ، گفت : ((خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مى بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه ؟)) (22) عيسى بدو گفت : ((تو را نمى گويم تا هفت مرتبه ، بلكه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه )) (متى 18:21-22، لوقا 17:3-4).
به گفته يوحنا، هنگامى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) را دستگير كردند، يكى از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض كرد و گفت : ((براى چه مى زنى ؟)) (يوحنا 18:22-23).
همچنين ، با آنكه حضرت مسيح (ع ) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه كرده ، شاگردان و پيروان وى اين سفارش را مربوط به امور شخصى مى دانستند و در برابر زورگويان كاملا مقاومت مى كردند (شرح اين مقاومتها در كتاب اعمال رسولان آمده است ). آنان براى اينكه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين ايستادگى كنند به درگاه الهى چنين دعا كردند:
(24) ((خداوندا، تو آن خدا هستى كه آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدى ... (27) زيرا كه فى الواقع بر بنده قدوس تو عيسى كه او را مسح كردى ، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاى اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را كه دست و راءى تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اى خداوند به تهديدات ايشان نظر كن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليرى تمام به كلام تو سخن گويند.)) (اعمال رسولان 4:24-29).
هنگامى كه بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسى منافع آنان را مورد تهديد قرار مى دهد، براى كشتن او توطئه كردند. يكى از شاگردان او به نام يهوداى اسخريوطى به وى خيانت كرد. آنگاه عيسى كه به اتهام توطئه براندازى حكومت استعمارى روم ، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومى سپرده شد. به نوشته اناجيل ، وى در آخرين شب زندگى ، عشاى ربانى را با شاگردان خود صرف نظر كرد. پس از شام آخر، مقامات رومى او را دستگير كردند و به محكمه بردند و در آنجا به اعدام محكوم شد.
طبق تعليم اناجيل ، عيسى مصلوب شد، روى صليب مرد و او را دفن كردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وى چندين بار براى شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت . در روز عيد گلريزان (پنحاهه ، پنطيكاست ) روح القدس در رسولان حلول كرد و پس از ايشان جماعتى را پديد آورد كه در طى قرون و اعصار، رسالت عيسى (ع ) را به دوش داشتند و چون او عمل مى كردند.
7. رسولان
حضرت عيسى مسيح (ع ) در آغاز قيام خويش ، يارانى را برگزيد تا به نشر دعوت وى كمك كنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مى خوانيم :
(18) و چون عيسى به كناره درياى جليل مى خراميد، دو برادر يعنى شمعون مسمى به ((پطرس )) و برادرش اندرياس را ديد كه دامى در دريا مى اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت : ((از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم )) (20) در ساعت دامها را گذارده ، از عقب او روانه شدند (متى 4:18-20؛ مرقس 1:16-18).
اين ياران را معمولا ((شاگردان )) عيسى مى نامند. او دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را ((رسول )) ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسى (ع ) را ((حوارى )) مى نامد كه در زبان حبشى به همين معنى است . او مى خواست هنگامى كه پيروزمندانه بر كرسى جلال مى نشيند، آنان نيز بر دوازده كرسى بنشيند و بر دوازده بسط بنى اسرائيل داورى كنند (متى 19:28).
نام دوازده رسول حضرت عيسى (ع ) در اناجيل (متى 10:2-4؛ مرقس 3:16-19؛ لوقا 6:14-16؛ اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است .
1. شمعون (پطرس )؛
2. اندرياس (برادر پطرس )؛
3. يعقوب (پسر زجبدى )؛
4. يوحنا (برادر يعقوب )؛
5. فيليپس ؛
6. برتولما؛
7. توما؛
8. متى ؛
9. يعقوب (پسر حلفى )؛
10. تدى (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب )؛
11. شمعون غيور؛
12. يهوداى اسخريوطى .
به گفته اناجيل ، همان طور كه عيسى پيشگويى كرده بود، همه رسولان در مورد او لغزش خوردند و هنگام دستگيرى وى ، او را رها كردند و گريختند. يهوداى اسخريوطى نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براى كمك به دستگيرى عيسى اعلام امادگى كرده بود و به همين منظور، وى را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولى گرفت . پس از رفتن حضرت عيسى ، يازده رسول ديگر با انتخاب فردى به نام ((مقياس ))به جاى يهوداى اسخريوطى ، عدد دوازده را كامل كردند (اعمال رسولان 1:15 - 26).
بزرگترين رسول شمعون است كه حضرت عيسى (ع ) وى را ((پطرس ))يعنى ((صخره ))ناميد و او را سنگ زير بناى كليسا يعنى جامعه مسيحيت قرار داد:
(18) ((و من نيز تو را مى گويم كه تويى پطرس وبر اين صخره ، كليساى خود را بنا مى كنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و كليدهاى ملكوت آسمان را به تو مى سپارم و آنچه در زمين ببندى ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايى ، در آسمان كشاده شود.))(متى 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19).
يوحنا در خردسالى رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان ، انجيل خود را در سن پيرى ، در پايان قرن اول نوشته است . متاى رسول نيز يكى از اناجيل را نوشته است . همچنين برخى از رساله هاى عهد جديد به پطرس يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است . چندين انجيل و رساله اپوكريفايى را به رسولان نسبت داده اند و بعضى از جوامع مسيحى سابقه كليساى خود را به برخى از رسولان مى رسانند.
با آنكه حضرت عيسى (ع ) پطرس را به جانشينى خود برگزيده بود، رسول ديگرى به نام ((پولس ))عملا موقعيت بهترى پيدا كرد و معمار مسيحيت كنونى شد. نام اين شخص در آغاز، ((شاؤ ول ))بود كه از نامهاى عبرى است و تلفظ يونانى آن ((ستولس ))مى شود .او پس از قبول مسيحيت ، نام خود با به ((پولس )) تغيير داد كه ترجمه يونانى واژه ((شاؤ ول ))و به معناى ((كوچك ))است .
وى با آنكه يك يهود متعصب بود، تابعيت رومى داشت و پس از رفتن حضرت عيسى (ع )، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينكه مدعى شد هنگامى كه براى دستگيرى برخى مسيحيان از شهر قدس به دمشق مى رفته است ، نور عيسى را در راه ديده و به دستور او مسيحى شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31).
پولس با شور و نشاط فراوان به تبليغ مسيحيت آغاز كرد و در اين راه بسيار رنج كشيد. او كه مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديترانه گسترش داد. رساله هايى نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخى از اين رساله ها در كتاب عهد جديد گرد آمده است .
انديشه هاى تازه پولس ميان رسولان تنش مى آفريد و درگيريهاى وى با پطرس و ساير رسولان ، در كتاب اعمال رسولان و رساله هاى خود او منعكس شده است . وى مى نويسد: ((اما چون پطرس به انطاكيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم ؛ زيرا كه مستوجب ملامت بود.))(رساله به غلاطيان 2: 11).
پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايى كه در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار كرده است ، به ((برادران كذبه ))اشاره مى كند و مقصود او رسولانى است كه با انديشه هاى او مخالفت مى كرده اند:
(22) آيا عبرانى هستند، من نيز هستم . اسرائيلى هستند، من نيز هستم . از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مى باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مى زنم من بيشتر هستم . در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مكرر (24) از يهوديان پنج مرتبه ، از چهل يك كم ، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يك دفعه سنگسار شدم ، سه كرت شكسته كشتى شدم ، شبانه روزى در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاى نهرها، در خطرهاى دزدان ، در خطرهاى از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان ، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران كذبه (27) در محنت و مشقت ، در بيخوابيها بارها، در گرسنگى و تشنگى ، در روزها بارها، در سرما و عريانى (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست ، آن بارى كه هر روزه بر من است يعنى انديشه براى همه كليساها (29) كيست ضعيف كه من ضعيف كه من ضعيف نمى شوم ؟ كه لغزش مى خورد كه من نمى سوزم (30) اگر فخر مى بايد كرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مى كنم (31) خدا و پدر عيسى مسيح مسيح خداوند كه تا به ابد متبارك است ، مى داند كه دروغ نمى گويد (32) در دمشق ، والى حارث پادشاه ، شهر دمشقيان را براى گرفتن من محافظت مى نمود (33) و مرا از دريچه اى در زنبيلى از باره قلعه پايين كردند و از دستهاى وى رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33).
گفته مى شود كه پولس در حدود سالهاى 64 - 67 در رم درگذشته است . از نظر مسيحيان جمعى از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيكان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مركز مسيحيت كاتوليك بوده است . كليساى ((سنت پيتر))و كاخها و باغهاى اطراف آن از زيباترين آثار هنرى جهان است . در كتابهاى تاريخى مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمى شود.
8- پايه گذارى كليسا
هر يك از چهار انجيل زندگينامه و مقدارى از سخنان حضرت عيسى (عليه السلام ) را مى آوردند، ولى عمده اهتام آنها به پيام رسانى آن حضرت مربوط مى شود. همچنين داستان مصلوب شدن وى در پايان هر چهار انجيل آمده است . به طورى كه از اناجيل به دست مى آيد، آن حضرت زاهدى پرشور بود كه براى اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين در عصر خود برنامه گسترده اى داشت و براى اجراى آن نهايت سعى و كوشش را به عمل آورد، ولى موفقيت وى در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذارى كليسا يعنى جامعه مسيحى كه از چند شاگرد تشكيل شده بود، پس از رفتن وى و با گذشت ساليان دراز،اندك اندك دينى كه به وى منسوب بود، پاگرفت . از نظر تاريخ نگاران نقش پولس كه پس از وى مسيحى شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است . ولى مسيحيان نقش روح القدس را در اين كار مهم مى دانند.
جامعه مسيحيت كه توصيف آن در كتاب عهد جديد آمده است ، كليساى رسولان ناميده مى شود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است . اين جامعه از نظر زمانى به تقريب ، فاصله سالهاى 30 تا 100، يعنى از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش كتاب مقدس را در بر مى گيرد.
جامعه مسيحى نخستين اين گونه بود:
(42) (تازه مسيحيان ) در تعليم رسولان و مشاركت ايشان و شكستن نان و دعاها مواظبت مى نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مى گشت (44) همه ايمانداران با هم مى زيستند و در همه چيز شريك مى بودند (45) و املاك و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر كس به قدر احتياجش تقسيم مى كردند (46) هر روزه در هيكل به يك دل پيوسته مى بودند و در خانه ها نان را پاره مى كردند و خوراك به خوشى و ساده دلى مى خوردند (47) و خدا را حمد مى گفتند و نزد تمامى خلق عزيز مى گشتند (اعمال رسولان 2:42- 47).
اين عزت با گذشت زمان ، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطورى روم به دشمنى مبدل شد.
در اورشليم جامعه اى از مسيحيان يهودى الاص به رهبرى يعقوب رسول پايه گذارى شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت . فرستادگانى نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودى رساندند. به دنبال اين قضيه ، نخستين مورد از مشكلاتى كه پيش روى كليسا قرار داشت ، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد كه آيا بت پرستان تازه مسيحى ، پيش از آنكه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودى گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس كه مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود كه خدا عيسى را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براى دوره جديدى از نجات گشوده شد و بر اين اساس مسيحيان از اين پس به پيروى از شرع يهود ملزم نيستند.
آنگاه مسيحى شدن بت پرستان به بركت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطورى روم افزايش يافت و افرادى كه از غيريهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در كليساى مسيحى اكثريت يافتند. جوامع كوچك مؤ منان نيز در شهرهاى امپراطورى از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولى و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس منقولات سنتى ، پطرس نخست در اورشليم ، سپس در انطاكيه و سرانجام در رم به رهبرى جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وى در عهد نرون در شهر رم رخ داد.
9- كتاب مقدس
كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق . علت اين نامگذارى آن است كه مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است : يكى پيمان كهن ، به وسيله پيامبران پيش از عيسى مسيح . در اين پيمان مرتبه اى از نجات از طريق وعد، و عيد، قانون و شريعت به دست مى آيد. ديگرى پيمان نو، توسط خداى متجلى يعنى عيسى مسيح . در پيمان نو نجات از طريق محبت حاصل مى شود. به اين معنا كه طبق اعتقاد آنان ، خداى پسر به شكل انسان مجسم مى شود، گناهان بشر را برخود مى گيرد و با تحمل رنج صليب ، كفاره گناهان مى شود. تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد، اين عقيده ، با وجود دورى آن از عقل و منطق ، زيربناى مسيحيت بوده است . در انجيل يوحنا چنين مى خوانيم :
(16) زيرا خداوند جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه به او ايمان آورد هلاك نگردد، بلكه حيات جاودانى يابد (17) زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داورى كند بلكه تا به وسيله او جهان نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17).
آن قسمت از كتاب مقدس كه درباره پيمان كهن سخن مى گويد عهد عتيق ، و آن قسمت كه درباره پيمان نو سخن مى گويد عهد جديد ناميده مى شود.
در حقيقت عهد عتيق كتاب آسمانى يهوديان است كه مسيحيان براى آن احترام قائل شده ، آن را در آغاز خود قرار داده اند.
عهد جديد به زبان يونانى نگارش يافته است . چهار انجيل در آغاز عهد جديد وجود دارد. كلمه ((انجيل )) در زبان يونانى به معناى مژده است : مژده به فرا رسيده ملكوت آسمان يا پيمان تازه .
تمام عهد جديد مورد قبول همه مسيحيان است و اپوكريفا بين آنها وجود ندارد. البته كتابهاى اپوكريفايى عهد جديد از اپوكريفاى عهد عتيق بيشتر بوده است ؛ اما در همان دو سه قرن نخست ، مسيحيان اندك اندك بر كتابهاى موجود عهد جديد اتفاق كرده اند.
ترجمه هاى بسيار زيادى از كتاب مقدس به زبانهاى گوناگون انجام گرفته است و سازمانهاى متعددى مخصوص انتشار آنها در سراسر جهان وجود دارد. از جمله آنها انجمن كتب مقدسه است كه در سال 1806 در لندن تاءسيس شد و شعبه هايى در بيشتر كشورها دارد.(8)
مجمع كتابهاى عهد عتيق و عهد جديد 66 كتاب است : عهد عتيق 39 كتاب است كه فهرست آنها در بخش يهوديت گذشت و عهد جديد 27 كتاب است كه از نظر موضوع به چهار بخش تقسيم مى شوند:
1. اناجيل ؛
2. اعمال رسولان ؛
3. نامه هاى رسولان ؛
4. مكاشفه .
1-9- اناجيل
گروه زيادى از ياران و پيروان حضرت عيسى (ع ) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام كردند و نوشته هايى به وجود آوردند كه بعداانجيل خوانده شد. اندك اندك چهار انجيل از اين انجيلها رسميت يافت و اناجيل ديگر متروك شد.(9)
نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم از حورايون و نويسندگان دو انجيل ديگر از حورايون حواريون معرفى مى شوند.
ميان سه انجيل اول هماهنگى وجود دارد و به اين دليل آنها را اناجيل همنوا مى نامند.
اين بخش مشتمل بر 4 انجيل است :
1. انجيل متى (سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاى عهد عتيق )؛
2. انجيل مرقس (قديمترين و كوتاهترين كتاب سيره و مواعظ مسيح )؛
3. انجيل لوقا (سيره و مواعظ مسيح با تكيه بر جزئيات )؛
4. انجيل يوحنا( متاءخرترين كتاب سيره و مواعظ مسيح با تاءكيد بر مافوق بشر بودن او).
2-9- اعمال رسولان
در قرن اول ، كتابهاى زيادى پيرامون سيره رسولان مسيحيت نوشته شد، اما تنها يكى از آنها رسميت يافت .
اين بخش تنها مشتمل بر يك كتاب است به نام :
اعمال رسولان (نوشته لوقا، مؤ لف سومين انجيل در شرح حال رسولان بويژه پولس ).
3-9- نامه هاى رسولان
برخى از رسولان مسيحيت نامه هايى به جوامع و افراد مسيحى عصر خود نوشته اند. آن نامه ها اندك اندك اهميت پيدا كرد و به عهد جديد راه يافت . سيزده نامه از پولس است كه در آنها رهنمودها، ادعاها و مشاجرات خود را نوشته است . نويسنده نامه چهاردهم نامعلوم و نويسنده نامه پانزدهم شخصى به نام يعقوب است (وى به مكتب پولس انتقاد مى كند). نامه هاى بعدى به دو تن از حواريون به نامهاى پطرس و يوحنا نسبت داده مى شود و نويسنده آخرين نامه فردى به نام يهود است .
اين بخش مشتمل بر 21 نامه است :(مردم روم )؛
1. رساله پولس رسول به روميان
2. رساله اول پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
3. رساله دوم پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
4. رساله پولس رسول به غلاطيان (مردم غلاطيه )؛
5. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
6. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
7. رساله پولس رسول به كولسيان (مردم كولسى )؛
8. رساله اول پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكى )؛
9. رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكى )؛
10. رساله اول پولس رسول به تيركمان (نام شخص )؛
11. رساله پولس رسول به تيموتاءوس (نام شخص )؛
12. رساله پولس رسول به تيطس (نام شخص )؛
13. رساله پولس رسول به فليمون (نام شخص )؛
14. رساله به عبرانيان (نامه پولس يا فردى ديگر به يهوديان )؛
15. رساله يعقوب (براى عموم مسيحيان )؛
16. رساله اول پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
17. رساله دوم پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
18. رساله اول يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
19. رساله دوم يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
20. رساله يهودا (براى عموم مسيحيان ).
4-9- مكاشفه
قبل از آمدن حضرت مسيح (ع )، مكاشفه نامه هاى متعددى ميان يهوديان رواج داشت كه كتاب دانيال در عهد عتيق نمونه اى از آنهاست . مسيحيان نيز كتابهاى مكاشفه اى تازه اى نوشتند، همچنين برخى از كتابهاى مكاشفه يهوديان را دستكارى كرده ، با آرمانهاى مسيحيان هماهنگ ساختند. كتاب مكاشفه يوحنا در پايان عهد جديد براى مسيحيان بسيار اهميت دارد. يوحنا كه به اعتقاد مسيحيان ، يك حوارى كم سن و سال حضرت عيسى (ع ) بود، رؤ ياى خود را در اين اثر شرح مى دهد. اين كتاب كه پيشرفت مسيحيت را نويد مى دهد، در پايان عهد جديد قرار دارد. اين بخش تنها مشتمل بر يك كتاب است به نام : مكاشفه يوحناى رسول .
10- اعتبار كتاب مقدس
اعتبار كتاب مقدس را از سه ديدگاه مى توان بررسى كرد:
1. ديدگاه كلسيا؛
2. ديدگاه دانشمندان بى طرف ؛
3. ديدگاه مسلمانان .
1-10- ديدگاه كليسا
مسيحيان نسبت به كتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظرى كاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يك كتاب آسمانى را نسبت به آن روا مى دارند و تعبيراتى مانند كتاب خدا و وحى در مورد آن كتب معمول است . دانشمند معاصر، توماس ميشل مى نويسد:
مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاى مقدس را به وسيله مؤ لفانى بشرى نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مى گويند كه كتابهاى مقدس يك مؤ لف الهى و يك مؤ لف بشرى دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براى اين منظور مؤ لفانى از بشر را براى نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اى يارى كرده كه فقط چيزهايى را كه او مى خواسته است ، نوشته اند.
مسلمانان توجه مى كنند كه اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامى اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايى كتاب مقدس است ، جز اينكه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى كتاب مقدس هر يك در عصرى خاص مى زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان ، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاى زبان و تنگناهاى علمى دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمى گويند كه خدا كتابهاى مقدس را بر مؤ لفان بشرى املا كرده ، بلكه معتقدند كه او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك توفيق داده است .(10)
يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسى (ع ) مى دانند همچنين كتب هر يك از پيامبران ديگر عهد را تاءليف پيامبرى مى دانند كه نام وى در عنوان آن كتاب آمده است . مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند كه آنها سالها پس از حضرت عيسى (ع ) نگارش يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها كتابهاى عهد عتيق به عنوان كتاب خدا مطرح بودند، ولى كتب عهد جديد اندك اندك در مجامع مسيحى جنبه الهى پيدا كرد.
همه مسيحيان ، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند كه اناجيل كنونى زندگينامه و سخنان حضرت عيسى (ع ) است كه متى ، مرقس ، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است :
(1) از آن جهت كه بسيارى دست خود را دراز كردند به سوى تاءليف حكايت آن امورى كه نزد ما به اتمام رسيد (2) چنان كه آنانى كه از ابتدا نظارگان و خادمان كلام بودند، به ما رسانيدند (3) من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البدايه به تدقيق در پى رفته ، به ترتيب به تو بنويسم اى تيوفلس عزيز (لوقا 1:1-3).
اين نكته نيز قابل توجه است كه اناجيل كنونى تنها سخنان (يا احاديث ) آن حضرت را مى آورند، و هرگز چيزى از معارف و كلمات حكمت آميز خود را به وحى نسبت نمى دهند (بر خلاف تورات كنونى كه علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسى ، عباراتى از وحى را نيز مى آورد).
روشن است كه طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقى بر حضرت عيسى (ع ) نازل و به او عطا شده است (آل عمران : 3و65،مائده : 46-47، مريم : 30 و حديد: 27) و آن كتاب هيچ گونه سنخيتى با اين اناجيل ندارد.
تا آنجا كه تاريخ نشان ميدهد مسيحيان هرگز براى حضرت عيسى (ع ) به كتابى قائل نبوده اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگى و سخنان وى مى دانسته اند. (11) همچنين توماس ميشل مى نويسد:
پيش از نوشته شدن اناجيل ، يك سنت شفاهى وجود داشت . عيسى به عقيده مسيحيان در حدود سال 30 وفات يافت و كسانى كه از او پيروى كرده ، وى را شناخته ، كارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مى داشتند. هنگامى كه مسيحيان نخستين براى عبادت گرد مى آمدند، آن خاطرات نقل مى شد. اندك اندك اين منقولات شكل مشخصى يافت و بر حجم آنها افزوده شد.(12)
كتاب نداشتن حضرت عيسى (ع ) معمولا در جايى ذكر نمى شود؛ زيرا اين مساءله براى مسيحيان بديهى است و هرگز وجود كتابى براى او به ذهن يك مسيحى خطور نمى كند.
ولى به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مساءله مطرح مى شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انكار مى كنند. توماس ميشل مى افزايد:
مسيحيان هرگز نمى گويند عيسى كتابى به نام انجيل آورد. آوردن وحى توسط عيسى به گونه اى كه مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام معتقدند در مسيحيت جايى ندارد.
مسيحيان عيسى را تجسم وحى الهى مى دانند و به عقيده آنان ، وى نه حامل پيام ، بلكه عين پيام بوده است . بدين سبب ما مسيحيان خواستار انجيلى نيستيم كه عيسى آن را نوشته يا به شاگردانش املا كرده باشد.
اكنون كه روشن شد مسيحيان عيسى را مجسم شدن كلمه يا پيام خدا مى دانند، بايد توجه كنيم كه بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش شاگردان اوست كه از طريق الهام ، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وى را اعلام كرده اند. هر يك از انجيلهاى چهارگانه شهادتى مشخص و مخصوص از مسيح مى دهد و انجيلها، با آنكه در ديدگاه و جزئيات با يكديگر متفاوت هستند، همگى در باب هويت عيسى و ماهيت پيام الهى كه به واسطه او به پيروان وى رسيده است ، اتفاق نظر دارند. از اينجاست كه مسيحيان حاضر نيستند يك انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها كنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است . به عقيده آنان ، دست برداشتن از هر يك از انجيلها نقص ايمان ايشان را در پى خواهد داشت .
اين مساءله ما را به تفاوت ديگرى در مفهوم وحى بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مى شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل ، نه كمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مى كنند كه تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين آنها را از جانب خدا مى دانست . بديهى و مسلم است كه ايمان مسيحيت بر ايمان رسولان و شاگردان عيسى استوار است و همانطور كه قبلا گفتيم ، مسيحيان نخستين عقيده داشتند كه روح خدا هدايت را براى جامعه آنان (يعنى كليسا) فراهم كرده است .
از اين مساءله مى فهميم كه خدا در 30 سال سرنوشت سازى (30 - 60 م .) كه انجيل مكتوب وجود نداشت ، بلكه سخنان و كارهاى عيسى به طور شفاهى نقل مى شد، آن جامعه را هدايت مى كرد. اين روح القدس بود كه از طريق الهام ، نويسندگان اناجيل را براى نوشتن اين كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى در آنها رهنمون شد. يكى از امورى كه روح القدس مخصوصا به آن اقدام كرد، اين بود كه ديدگاه كلامى انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مى خواست از طريق زندگى ، مرگ و رستاخيز عيسى به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايى روح القدس از ميان نوشته هاى مسيحى بى شمار، به 27 كتاب كه اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست ، اقرار كرد و پذيرفت كه آنها با الهام الهى نگارش يافته اند. اين نوشته ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسى ايمان مسيحى به شمار مى رفته اند.
اين درك مسيحيت از رابطه كتابهاى مقدس و وحى با درك اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتى هستند كه به مقتضاى تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند كه خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحى كرد و امت اسلامى به دنبال آن پديد آمد. ولى مسيحيان مى گويند كه جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس ، ايمان ويژه و كتابهاى خويش را كه از وحى خدا در عيسى مى گويند، پديد آورد. به همين شيوه ، جامعه مقرر كرد كه كتابهاى مقدس مسيحيت مجموع 46 (13) كتاب عهد عتيق يهود و 27 كتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر.
اين توافق پيرامون كتابهاى مقدس از طريق نوعى اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين كتابهاى مقدس بين سالهاى 150-200 تهيه شد و پس از چند قرن ، كليسا به طور رسمى روشن ساخت كه چه كتابهايى را بايد مقدس شمرد (همان طور كه شوراى ترنت در سال 1546 چنين كارى را انجام داد). البته تصميم گيريهاى متاءخر پيرامون كتابهاى مقدس جز تاءييد عقيده سنتى مسيحيان در اين باب ، چيزى ديگر نبود.(14)
اعتقاد اهل كتاب در مورد كتابهاى آسمانى به گونه اى در قرآن كريم آمده است :
و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله على بشر من شى ء قل من انزل الكتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ كم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ؛ آنها خدا را درست نشناخته اند كه گفتند: ((خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است .)) بگو: ((چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد كه براى مردم ، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراكنده قرار مى دهيد؛ قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد.)) بگو: ((خدا!)) سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن ، تا بازى كنند (انعام : 91).
تفسير نمونه آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل كتاب درباره تورات وانجيل توضيح داده است .
2-10- ديدگاه دانشمندان بى طرف
از آنجا كه دانشهاى عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع كرده اند و اعتقاد به ماوراى طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ ، جامعه شناسى و باستان شناسى جايى ندارد، دانشمندان كتاب مقدس را صرفا نوشته اى قديمى مى دانند كه به دست انسانهايى پديد آمده است . اين افراد ارتباطگيرى آفريدگار با انسان را از مقوله هاى علمى بيرون مى دانند و مى گويند معجزه را نمى توان با علم ثابت كرد. از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم دينى تشكيك مى كنند و حتى در مورد وجود خارجى انبيا(ع ) (به دليل ذكر نشدن آنان در منابع تاريخى مسبقل ) القاى شبهه مى كنند. دانشمندان بى طرف براى عهد عتيق 2500 سال قدمت قائلند و براى عهد جديد تاريخى نزديك به تاريخ سنتى كليسا يعنى 1900 سال را معتقدند.
3-10- ديدگاه مسلمانان
يكى از مسائل مورد نزاع ميان كلام اسلامى و كلام مسيحى مساءله تحريف است . قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل ) تصريح مى كند: ((...و ما انزل التوراة و الانجيل # من قبل للناس و انزل الفرقان ...)) (آل عمران : 3-4).
مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل كه خدا نازل كرده است ، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلى مانند بشارت به ظهور حضرت ختمى مرتبت (ص ) از آنها حذف و خرافاتى چون جسمانيت خداى متعال به آن افزوده شده است .
اهل كتاب تحريف كتاب خود را نمى پذيرند و از اين ادعا خشمگين مى شوند. آنان با اشاره به نسخه هاى خطى حدودا 2000 ساله عهد عتيق و نسخه هاى خطى حدودا 1600 ساله عهد جديد كه در موزه ها و كتابخانه هاى مهمجهان نگاهدارى مى شود، مى پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مكان و با چه انگيزه اى انجام گرفته است ؟ علما و محققان اسلامى پاسخهايى مى دهند، ولى پاسخهاى مذكور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است . اين عقيده براى مسيحيان غرابت دارد و نمى خواهند بپذيرند كه حضرت عيسى (ع ) كتابى داشته است .
با يك مراجعه به تورات و اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه آن كتب فعلا به شكل قرآن كريم نيست و به يك كتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل يك سطر عبارت منسوب به وحى وجود ندارد. سخنان حكمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسى منسوب گشته و در واقع احاديث آن حضرت است . آن كتب به گونه اى نوشته شده است كه اگر عنوان ((انجيل )) از صفحات آن محو شود و براى مطالعه در اختيار مسلمانى قرار گيرد، ذهن وى ابدا به كتاب انجيل معهود متوجه نخواهد شد.
خود مسيحيان آن كتابها را نوشته انسانها مى دانند، ولى براساس معيارهاى كلامى خويش به آن ارزش الهى مى دهند و به مسلمانان مى گويند كتاب آسمانى بيش از اين نيست . پس قبل از هر چيز بايد مواظب باشيم كه به اصطلاح معروف ((از پاپ كاتوليكتر نشويم !)) حقيقت اين است كه مسيحيان هنگامى كه چهار انجيل را به دست ما مى دهند و از ما مى خواهند آن را بپذيريم ، نمى گويند اين كتاب از حضرت عيسى (ع ) است ، بلكه همان طور كه ديديم ، مسيحيان به طور عادى معتقدند اين كتاب پس از آن حضرت و براى بيان رسالت وى تنظيم شده است . در اسلام پيامبر مبين قرآن مجيد است ، ولى در مسيحيت اناجيل مبين حضرت عيسى (ع ) هستند.
11- قرآن مجيد و مساءله تحريف
ممكن است گفته شود كه مساءله تحريف تورات و انجيل در قرآن مجيد آمده است . اما مى توان گفت كه قرآن كريم از تحريف تورات و انجيل صريحا سخن نگفته است . آياتى كه براى اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مى شود، به قرار زير است :
آيه اول : افتطمعون ان يومنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ؛
آيا انتطار داريد شما را باور كنند با اينكه عده اى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مى كردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند؟ (بقره : 75)
آيه دوم : و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون ؛
در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب زبان خود را چنان مى گردانند كه گمان كنيد از كتاب (خدا) است ؛ در حالى كه از كتاب (خدا) نيست و مى گويند: ((آن از طرف خداست .)) با اينكه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مى بندند، در حالى كه مى دانند (آل عمران : 78).
آيه سوم : من الذين هادوا يحرفون الكم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لكان خيرا لهم و اقوم ولكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا؛
بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود تحريف مى كنند؛ و هم مى گويند: ((شنيديم و مخالفت كرديم )) و ((بشنو كه هرگز نشنوى !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولى اگر آنها مى گفتند: ((شنيديم و اطاعت كرديم )) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولى خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده كمى ايمان نمى آورند (نساء:46).
آيه چهارم و پنجم : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به لا تزال تطلع على خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين ؛
ولى به خاطر پيمان شكنى ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم ؛ و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم ؛ سخنان را از موردش تحريف مى كنند و بخشى را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان از خيانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده كمى از آنان ، ولى از آنها در گذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد (مائده : 13 و مانند آن در 41).
پيش از آنكه به آيات فوق نظرى كلى بيفكنيم ، بايد اين نكته را يادآور شويم كه در اين آيات ، عمل تحريف به يهود نسبت داده شده كه فقط به تورات مربوط مى شود و البته بسيار دشوار است كه به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف كرده اند!
به نظر مى رسد كه قرآن مجيد درباره تحريف كتابهاى يهوديان و مسيحيان چيزى نگفته است ؛ زيرا:
اولا هيچ يك از آيات بالا نمى گويد كه تورات و انجيل تحريف شده است ، بلكه همان طور كه ديديم در يك مورد تعبير ((كلام الله )) وجود دارد كه به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسى (ع ) اشاره مى كند و با تحريف كردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اكرم (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4939&) (ص ) ارتباطى ندارد. شايد هم آيه مذكور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد كلام الله ، يعنى قرآن مجيد را يادآورى مى كند كه آياتى از قرآن را مى شنيدند، ولى آن را به صورتى محرف براى ديگران نقل مى كردند تا از اعتبار قرآن بكاهند. (15) در سه مورد نيز تعبير ((كلم )) آمده است كه به زودى با الهام گيرى از آيه 46 سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد.
ثانيا: تحريف در آيات ياد شده به صورت گفتارى و شنيدارى است : ((يسمعون كلام الله ثم يحرفونه ))، ((يلؤ ون السنتهم بالكتاب ))، ((ليا بالسنتهم )).
گفته شد كه قرآن كريم در سه آيه از تحريف كلم سخن گفته است . نمونه هايى از واژه هاى تحريف شده همراه شكل صحيح آنها در آيه 46 سوره نساء آمده است :
1. ((سمعنا و عصينا)) به جاى ((سمعنا و اطعنا)). برخى يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبرى ((عينو)) به معناى ((انجام مى دهيم ))، از روى طنز مى گفتند: ((عصينا)) به معناى ((عصيان مى كنيم )).
2. ((اسمع غير مسمع )) به جاى ((اسمع )) تنها.
3. ((راعنا)) به جاى ((انظرنا)).(16) ((راع )) در زبان عبرى به معناى بدكار است و ((راعنا)) يعنى ((بدكار ما)).
بازى با كلمات و درهم ريختن آنها براى اهدافى خاص ، يكى از عادات ناپسند يهود است و نمونه هايى بى شمارى از آن در كتاب تلمود وجود دارد.. همچنين به نقل كتابهاى سيره ، برخى يهوديان هنگام سلام دادن به حضرت رسول اكرم (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4939&) (ص )، مى گفتند: ((السام عليك )) يعنى ((مرگ بر تو!)) آن بزرگوار پاسخ مى داد: ((عليك )).
دانستيم كه قرآن كريم صريحا نمى گويد تورات و انجيل تحريف شده اند، بلكه از تحريف كلم سخن رفته است و اين تحريف در چند كلمه محاوره اى صورت گرفته است و ربطى به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نكرده و به قلم نيامده است . آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل كنونى نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داورى كرد. پينوشتها:
1- تاريخ تمدن ، ج 3، فصل 26. براى تحقيق بيشتر در اين مساءله رك .: رابرتسون ، آرچيبالد، عيسى : اسطوره يا تاريخ ؟، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1378.
2- عبدالله بن المعتز، طبقات الشعراء، ص 125.
3- همان طورى كه پيامبر عالى قدر اسلام نيز در دوران سختى كشيدن مسلمانان در مكه مكرمه به علت فراهم نبودن شرايط دفاع ، ايشان را از هر اقدام مسلحانه اى باز مى داشت .
4- براى نمونه رجوع شود به : نحل : 126-128، مؤ منون : 96، فرقان : 63 و 72 و فصلت : 34-36.
5- نهح البلاغه ، خطبه 194.
6- نهج البلاغه ، نامه 31.
7- بحارالانوار ج 14، ص 287، اين عبارات انجيل در ضمن مواعظ حضرت مسيح (ع ) در آخر كتاب تحف العقول تاءليف حسن بن شعبه بدون هيچ استنكارى نقل شده است .
8- شعبه آن در تهران (خيابان سى تير، جنب كليساى انجيلى ) پس از سالها فعاليت ، به تصميم نظام جمهورى اسلامى ايران در سال 1368 تعطيل شد. از ديدگاه فقه اسلامى ، تبليغ اعتقادات مسيحى (مانند فدا و تثليث ) كه در اسلام باطل شمرده شده ، در جامعه اسلامى ممنوع است . بديهى است كه اسلام در مقابل اين ممنوعيت ، داشتن آن اعتقادات را براى مسيحيان كاملا آزاد مى داند و گفتگوى انديشمندان اسلام و مسيحيت را توصيه مى كند. نسخه هاى فراوانى از كتاب مقدس براى استفاده پژوهشگران در كتابخانه هاى عمده سراسر كشور وجود دارد.
9- انجيل برنابا كه مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است و بشارتهاى فراوانى به ظهور حضرت رسول خاتم (ص ) در آن يافت مى شود، مورد قبول مسيحيان نيست و آن را جعلى مى دانند. نام انجيل برنابا در فهرستى كه پاپ جلاسيوس اول قبر از بعثت حضرت رسول (ص ) منتشر كرده است ، وجود دارد، ولى مسيحيان مى گويند آن انجيل مفقود شده است و ربطى به انجيل برناباى كنونى ندارد. همچنين نوشته اى به نام رساله برنابا نزد مسيحيان وجود دارد كه تا اندازه اى مورد احترام آنان است ، ولى بايد دانست كه رساله ياد شده غير از انجيل برناباست .
10- ميشل ، توماس كلام مسيحى ، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1377، ص 26.
11- بر عكس اعتقاد مسلمانان در مورد بيانگرى پيامبر اسلام (ص ) نسبت به قرآن مجيد.
12- كلام مسيحى ، صص 43 - 44.
13- عهد عتيق نزد پروتستانها 39 كتاب است ؛ زيرا آنان 7 كتاب اپوكريفايى را نمى پذيرند.
14- كلام مسيحى ، صص 49-51.
15- مانند نيرنگ آنان در مورد ايمان صبحگاهى به اسلام و بازگشت شامگاهى به يهوديت ، به منظور بر گرداندن ايمان مسلمانان (آل عمران : 72).
16- رك .: بقره : 104.
كتاب: آشنايي با اديان بزرگ، ص 110 نويسنده: حسين توفيقي
1- عصر ظهور عيسى (ع )
حضرت عيسى مسيح (ع ) در نقطه اى ازجهان متولد شد كه به تازگى زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يكى از آخرين سرزمينهايى بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و كنار فلسطين برخاست ، ولى بى رحمانه شكست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب كرد.
2- پيشگويى ظهور عيسى (ع )
در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يك مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگرى يا تشكيل مى دهند. هر دينى كه متاءخر است ، ادعا مى كند كه ظهور آن در اديان قبلى مجموعه خودش پيشگويى شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در تلاش بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى (ع ) را در عهد عتيق يعنى كتاب يهوديان پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاى كتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم (ع ) نيامده است ، مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را كه در آن كتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود كه انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است .
مسيحيان مقدار زيادى از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسى (ع ) مربوط مى كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهى بيش نيست (نساء: 157).
3- سرگذشت عيسى (ع )
پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء (ع ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (ع ) را چنين گزارش مى دهد:
آيا عيسى وجومد داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشركان نبوده است ؟ از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى كردند. دانشمندى به نام ولنى در كتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال 1790 همين شك را ابراز مى داشت . هنگامى كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(1)
به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت كيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى (ع ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است . مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يك از انجيلهاى متى و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى كنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رك .:يوحنا 7:42). در انجيل متى مى خوانيم :
(18) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون كه مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند (20) اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : ((اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد (23) كه اينك باكره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى 1:18-25).
پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست . يوناييان و روميان آن را به يسوس 8 تبديل كردند و در زبان عربى عيسى شد.
از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذكور نيست . اينكه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى (ع ) رفت ، نشان مى دهد كه احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است .
در اناجيل ، ذكرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس ، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مى كنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است كه عيسى از مريم باكره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى كه قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى كند.
قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در كودكى ، از قبيل زنده كردن پرنده هايى كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى كند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوكريفايى آمده است .
4- يحياى تعميد دهنده
اندكى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح (ع )، حضرت يحيى بن زكريا (ع )، پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت . اين پيامبر به مردم مى گفت : ((توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است )) (متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3).
از ديدگاه بنى اسرائيل ، ملكوت آسمان گونه اى حكومت الهى بود كه آرمان مقدس آنان به شمار مى رفت . به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياى تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيرى به دست آورد و تاءثير عميقى بر مردم گذاشت به طورى كه همه طبقات اجتماعى ، گروه گروه ، نزد او مى آمدند و توبه مى كردند و وى آنان را غسل تعميد مى داد.
اندك اندك حضرت يحيى با هيروديس تيتراخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بريدند (متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9).
هنگامى كه حضرت عيسى خبر دستگيرى حضرت يحيى را شنيد، شهر خود، ناصره را ترك كرد و به شهر كفرناحوم در كنار درياچه جليل آمد.
(23) و عيسى در تمام جليل مى گشت و در كنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملكوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضانى كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهى بسيار از جليل و ديكاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)
حضرت عيسى (ع ) نيز مانند حضرت يحيى (ع ) تا زمانى كه به عنوان يك پيامبر در مورد نزديك شدن ملكوت آسمان پيشگويى مى كرد، مشكلى با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسيارى از كسانى كه به آن حضرت ايمان مى آوردند، يقين داشتند كه وى به زودى پادشاه يك آرمانشهر خدايى خواهد شد. رهبران يهود هنگامى با حضرت عيسى به مخالفت برخاستند كه مشاهده كردند وى آرزوى آنان براى قيام يك مسيح فاتح را برنمى آورد و از سوى ديگر او بر ضد ناهنجاريهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسى مسيح (ع ) به تكرار، حضرت يحيى (ع ) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيك وى بهره برده است (متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8).
5- قيام عيسى (ع )
حضرت عيسى (ع ) دنباله كار حضرت يحيى (ع ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت خداوند آغاز كرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مى گويد: به جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت :
روح خداوند بر من است زيرا كه مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و كوران را به بينايى موعظه كنم و تا كوبيدگان را آزاد سازم (لوقا 4:18).
هنگامى كه عيسى به سى سالگى رسيد، به بشارت دادن آغاز كرد. تعليم اساسى وى دو بخش داشت :
1. توبه كنيد؛ يعنى از گناه دست برداريد و به سوى خدا برگرديد؛
2. ولايت و سرپرستى خدا (ملكوت آسمان ) را بر زندگى خود پذيرا شويد.
عيسى ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مى داد:
1. اجراى معجزات و شفاى بيماران به قدرت خدا؛
2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛
3. بخشودن گناهان به نام خدا؛
4. تسلى دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛
5. همنشينى با گناهكاران ؛
6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماى شريعت ؛
7. پيشگويى يك گرفتارى جهانى كه در آن پيروزى از آن خدا خواهد بود؛
8. بنيانگذارى گروهى از شاگردان كه مانند او سلوك كنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشكيل شد.
6- عيساى انقلابى
با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه حضرت عيسى (ع ) يك فرد انقلابى بوده و براى پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش مى كرده است . البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند كه هدف وى مسائلى ملكوتى بوده و كشته شدن او براى كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است . اينك نمونه هايى از كارهاى انقلابى و سياسى وى :
1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن
حضرت عيسى مسيح (ع ) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شركت كند. گر چه كسى نمى داند نقش اين شاگرد كه انكار ظاهرى حضرت مسيح (ع ) را ايجاب مى كرده است چه بوده ، اما طبيعى به نظر مى رسد كه او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت گزارش داده باشد.
سرانجام هنگامى كه عيسى مسيح (ع ) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز كه همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاكم رفت و به ظاهر جسد عيسى مسيح (ع ) را از وى تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاك سپرد.
انجيل نويسان او را اين گونه معرفى كرده اند:
شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام كه او نيز از شاگردان عيسى بود (متى 27:57-60).
يوسف نامى از اهل رامه كه مردى شريف از اعضاى شورا و نيز منتظر ملكوت خدا بود (مرقس 15:43).
يوسف نامى از اهل شورا كه مردى نيكو و صالح بود كه در راءى و عمل ايشان مشاركت نداشت و از اهل رامه ، بلدى از بلاد يهود بود و انتظار ملكوت خدا را مى كشيد (لوقا 23:50-53).
يوسف كه از اهل رامه و شاگرد عيسى بود، ليكن مخفى به سبب ترس يهود (يوحنا 19:38).
2-6- تعميد در خون
حضرت مسيح (ع ) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ). همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناى شهادت آمده است . در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى 2:11، مرقس 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره 138) نيز به نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است .
(49) من آمده ام تا آتشى در زمين افروزم ، پس چه مى خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدى است كه بيابم و چه بسيار در تنگى هستم تا وقتى كه آن به سر آيد (51) آيا گمان مى بريد كه من آمده ام تا سلامتى بر زمين بخشم ، نى بلكه به شما مى گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر كه در يك خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا 12:49-53).
3-6- صليب شهادت
مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح (ع ) در راه گناهان بشر نشان صليبى به گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءكيد گفته است كه پيرو واقعى او كسى است كه صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به ((انكار خويشتن )) و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا كفن مى پوشيدند. همچنين دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع )، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : ((من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاكنون كسى را نيافته ام كه مرا بر آن بياويزد.))(2)
(25) و هنگامى كه جمعى كثير همراه او مى رفتند روى گردانيده بديشان گفت : ((اگر كسى نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتى جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمى تواند بود (27) و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمى تواند شاگرد من گردد.)) (لوقا 14:25-27).
(34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : ((هر كه خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انكار كند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر كه خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاك سازد و هر كه جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.)) (مرقس 8:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25).
4-6- شمشير به جاى سلامت
مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح (ع ) به منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام كرد:
(34) گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم بلكه شمشير را (35) زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متى 10:34-36).
5-6- دعوت به دفاع مسلحانه
هنگامى كه تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح (ع ) قطعى و نزديك شد و دانست كه با وى همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما پاسخ مساعدى نشيند:
(36) پس به ايشان گفت : ((...كسى كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد (37) زيرا به شما مى گويم كه اين نوشته (يعنى پيشگويى ) در من بايد به انجام رسد يعنى با گناهكاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعنى واقع مى شود).)) (38) گفتند: ((اى خداوند اينك دو شمشير.)) به ايشان گفت : ((كافى است .)) (لوقا 22:36-38).
از آنجا كه ياران عيسى به سبب تصور نادرست خود از مسيحاى موعود براى او خطرى احساس نمى كردند، فرمان مؤ كد وى را براى خريدن شمشير جدى نگرفتند. اما هنگامى كه ((جمعى كثير با شمشيرها و چوبها)) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پى مى بردند. ولى به علت فقدان آمادگى قبلى ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحرانى بى نتيجه بود و موجب قصاص مى گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع ) در آن شرايط آنان را از اين كار منع كرد:(3)
(51) ناگاه يكى از همراهان عيسى (يعنى شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف كشيده ، بر غلام رئيس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد (52) آنگاه عيسى وى را گفت : ((شمشير خود را غلاف كن زيرا هر كه شمشير گيرد به شمشير هلاك شود.)) (متى 26:51-52، مرقس 14:47، لوقا 22:50-51، يوحنا 18:10-11).
6-6- تحقير پادشاه
حضرت عيسى مسيح (ع ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى او كه قاتل حضرت يحيى (ع ) بود، هيچ باك و پروايى نداشت :
(31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وى گفتند: ((دور شو و از اينجا برو زيرا كه هيروديس مى خواهد تو را به قتل رساند.)) (32) ايشان را گفت : ((برويد و به آن روباه گوييد اينك امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مى كنم و مريضان را صحت مى بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) كامل خواهم شد (33) ليكن مى بايد امروز و فردا و پس فردا (براى انجام رسالت ) راه مى روم زيرا كه محال است نبيى بيرون از اورشليم كشته شود.)) (لوقا 13:31-33).
برخورد حضرت مسيح (ع ) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولى پس از وى پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه كرد:
(1) هر شخص مطيع قدرتهاى برتر بشود زيرا كه قدرتى جز از خدا نيست و آنهايى كه هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتى هر كه با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر كه مقاومت كند، بر خود آورد (3) زيرا از حكام عمل نيكو را خوفى نيست ، بلكه عمل بد را. پس اگر مى خواهى كه از آن قدرت ترسان نشوى ، نيكويى كن كه از او تحسين خواهى يافت (4) زيرا خادم خداست براى تو به نيكويى ، ليكن هرگاه بدى كنى بترس ؛ چون كه شمشير را عبث برنمى دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدكاران مى كشد (5) لهذا لازم است كه مطيع او شوى نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا كه به اين سبب باج نيز مى دهيد؛ چون كه خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر كس را به او ادا كنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان 13:1-7).
7-6- خدا و قيصر
گفته مى شود كه در اناجيل آمده است : ((كار قيصر را به قيصر واگذاريد و كار خدا را به خدا.)) بايد دانست كه (اولا) عبارت مذكور در اناجيل به اين شكل است : ((مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا))، (ثانيا) اين سخن به چيزى دلالت نمى كند، زيرا حضرت مسيح (ع ) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است :
(20) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند كه خود را صالح مى نمودند تا سخنى از او گرفته ، او را به حكم و قدرت والى بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اى استاد مى دانيم كه تو را به راستى سخن مى رانى و تعليم مى دهى و از كسى رودارى نمى كنى ، بلكه طريق خدا را به صدق مى آموزى (22) آيا بر ما جايز هست كه جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مكر ايشان را درك كرد بديشان گفت : ((مرا براى چه امتحان مى كنيد؟)) (24) دينارى به من نشان دهيد (آنان دينارى را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از كيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است .)) (25) او به ايشان گفت : ((پس مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا.)) (26) پس چون نتوانستند او را به سخنى در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساكت ماندند (لوقا 20:20-26، متى 22:15-22، مرقس 12:13-17).
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
حضرت عيسى مسيح (ع ) رهبران دينى خودپسند، رياكار و دنياپرست را به شدت سرزنش مى كرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براى نابودى آن حضرت توطئه و اقدام كنند. برخى از سخنان او در اين باب چنين است :
((...(13) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روى مردم مى بنديد زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد (14) واى بر شمااى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه بر و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مى سازيد...(29) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاى انبيا را بنا مى كنيد و مدفنهاى صادقان را زينت مى دهيد (30) و مى گوييد اگر در ايام پدران خود مى بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمى شديم (31) پس برخود شهادت مى دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز كنيد (33) اى ماران و افعى زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد...)) (متى 23:1-36، لوقا 11:39-54).
9-6- نمايش قدرت
حضرت عيسى مسيح (ع ) گفت :
(27) ((زيرا كه پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائكه خود و در آن وقت هر كسى را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مى گويم كه بعضى در اينجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبينند كه در ملكوت خود مى آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد.)) (متى 16:27-28، مرقس 9:1، لوقا 9:26-27).
سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاى زندگى خود در ميان استقبال پرشور منتظران ملكوت آسمانى در حالى كه بر كوه الاغى سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايى كه در آن جمع به گوش مى رسيد، اين بود: ((مبارك باد پادشاه اسرائيل كه به اسم خداوند مى آيد.))
(39) آنگاه بعضى از فريسيان از ميان بدو گفتند: ((اى استاد شاگردان خود را نهيب نما.)) (40) او در جواب ايشان گفت : ((به شما مى گويم اگر اينها ساكت شوند هر آينه سنگها به صدا آيند.)) (لوقا 19:39-40).
وى با شكوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مكان مقدس را از كسانى كه به خريد و فروش مشغول بودند، پاكسازى كرد. شايد برخى مردم انتظار داشتند مسيحاى موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمكار را واژگون سازد، اما تنها كارى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) در آن شرايط انجام داد اين بود كه بر كره الاغى عاريتى سوار شد و پس از ورود به معبد، ((تختهاى صرافان و كرسيهاى كبوتر فروشان را واژگون ساخت )) (متى 21، مرقس 11، لوقا 19 و يوحنا 12).
در واقع حضرت مسيح (ع ) با كار خود جامعه بنى اسرائيل را آزمايش كرد و پس از مشاهده مخالفت آشكار فريسيان با اقدامات اصلاحى او در معبد، دانست كه شرايط براى انقلاب فراهم نيست . از اين رو، پس از عتاب فراوان ، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت :
(37) ((اى اورشليم ، اورشليم ، قاتل انبيا و سنگسار كننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم ، مثل مرغى كه جوجه هاى خود را زير بال خود جمع مى كند و نخواستيد (38) اينك خانه شما براى شما ويران گذارده مى شود (39) زيرا به شما مى گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارك است او كه به نام خداوند مى آيد.)) (متى 23:37-39، لوقا 13:34-35).
10-6- تكميل تورات
حضرت عيسى مسيح (ع ) در موعظه بر روى كوه ، رسالت خود را چنين شرح داد:
(17) گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم ، نيامده ام تا باطل بنمايم ، بلكه تا تمام كنم (18) زيرا هر آينه به شما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه اى با نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر كه يكى از اين احكام كوچكترين (يعنى جزئى ترين حكم تورات ) را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان كمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان بزرگ خواندهم خواهد شد...(38) شنيده ايد كه گفته شده است چشمى به چشمى و دندانى به دندانى (39) ليكن من به شما مى گويم با شرير مقاومت مكنيد، بلكه هر كه به رخساره راست تو طپانچه زند ديگرى را نيز به سوى او بگردان ...)) (متى 5:17-48).
برخى از افراد عبارت فوق را به معناى تسليم در برابر ستمكاران و پذيرش ستم آنان دانسته اند، اما مى توان گفت كه اين سخن يك توصيه اخلاقى مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصى دلالت مى كند. دستورهاى اكيد و فراوانى مانند آن ، مبنى بر صبر و عفو بدكاران و سلام دادن به افراد بى فرهنگ و بزرگوارى ورزيدن برابر ناهنجاريهاى ايشان در قرآن مجيد و احاديث اسلامى يافت مى شود و سيره اولياى الهى بر آن گواهى مى دهد.(4)
حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) يكى از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مى داند كه از كسى كه به او ستم روا داشته ، گذشت مى كند: ((يعفو عمن ظلمه و يعطى من حرمه و يصل من قطعه .)) (5) همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4926&) مجتبى (ع ) به امورى از اين قبيل سفارش مى كند و مى افزايد: ((نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن ، يا نسبت به كسى كه شايسته آن نيست ، اجرا كرد.)) (6) در روايتى نيز مى خوانيم كه امام جعفر صادق (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4931&) (ع ) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع ) است . (7)در موردى ديگر از انجيل مى خوانيم :
(21) آنگاه پطرس نزد او آمده ، گفت : ((خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مى بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه ؟)) (22) عيسى بدو گفت : ((تو را نمى گويم تا هفت مرتبه ، بلكه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه )) (متى 18:21-22، لوقا 17:3-4).
به گفته يوحنا، هنگامى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) را دستگير كردند، يكى از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض كرد و گفت : ((براى چه مى زنى ؟)) (يوحنا 18:22-23).
همچنين ، با آنكه حضرت مسيح (ع ) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه كرده ، شاگردان و پيروان وى اين سفارش را مربوط به امور شخصى مى دانستند و در برابر زورگويان كاملا مقاومت مى كردند (شرح اين مقاومتها در كتاب اعمال رسولان آمده است ). آنان براى اينكه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين ايستادگى كنند به درگاه الهى چنين دعا كردند:
(24) ((خداوندا، تو آن خدا هستى كه آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدى ... (27) زيرا كه فى الواقع بر بنده قدوس تو عيسى كه او را مسح كردى ، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاى اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را كه دست و راءى تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اى خداوند به تهديدات ايشان نظر كن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليرى تمام به كلام تو سخن گويند.)) (اعمال رسولان 4:24-29).
هنگامى كه بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسى منافع آنان را مورد تهديد قرار مى دهد، براى كشتن او توطئه كردند. يكى از شاگردان او به نام يهوداى اسخريوطى به وى خيانت كرد. آنگاه عيسى كه به اتهام توطئه براندازى حكومت استعمارى روم ، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومى سپرده شد. به نوشته اناجيل ، وى در آخرين شب زندگى ، عشاى ربانى را با شاگردان خود صرف نظر كرد. پس از شام آخر، مقامات رومى او را دستگير كردند و به محكمه بردند و در آنجا به اعدام محكوم شد.
طبق تعليم اناجيل ، عيسى مصلوب شد، روى صليب مرد و او را دفن كردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وى چندين بار براى شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت . در روز عيد گلريزان (پنحاهه ، پنطيكاست ) روح القدس در رسولان حلول كرد و پس از ايشان جماعتى را پديد آورد كه در طى قرون و اعصار، رسالت عيسى (ع ) را به دوش داشتند و چون او عمل مى كردند.
7. رسولان
حضرت عيسى مسيح (ع ) در آغاز قيام خويش ، يارانى را برگزيد تا به نشر دعوت وى كمك كنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مى خوانيم :
(18) و چون عيسى به كناره درياى جليل مى خراميد، دو برادر يعنى شمعون مسمى به ((پطرس )) و برادرش اندرياس را ديد كه دامى در دريا مى اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت : ((از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم )) (20) در ساعت دامها را گذارده ، از عقب او روانه شدند (متى 4:18-20؛ مرقس 1:16-18).
اين ياران را معمولا ((شاگردان )) عيسى مى نامند. او دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را ((رسول )) ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسى (ع ) را ((حوارى )) مى نامد كه در زبان حبشى به همين معنى است . او مى خواست هنگامى كه پيروزمندانه بر كرسى جلال مى نشيند، آنان نيز بر دوازده كرسى بنشيند و بر دوازده بسط بنى اسرائيل داورى كنند (متى 19:28).
نام دوازده رسول حضرت عيسى (ع ) در اناجيل (متى 10:2-4؛ مرقس 3:16-19؛ لوقا 6:14-16؛ اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است .
1. شمعون (پطرس )؛
2. اندرياس (برادر پطرس )؛
3. يعقوب (پسر زجبدى )؛
4. يوحنا (برادر يعقوب )؛
5. فيليپس ؛
6. برتولما؛
7. توما؛
8. متى ؛
9. يعقوب (پسر حلفى )؛
10. تدى (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب )؛
11. شمعون غيور؛
12. يهوداى اسخريوطى .
به گفته اناجيل ، همان طور كه عيسى پيشگويى كرده بود، همه رسولان در مورد او لغزش خوردند و هنگام دستگيرى وى ، او را رها كردند و گريختند. يهوداى اسخريوطى نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براى كمك به دستگيرى عيسى اعلام امادگى كرده بود و به همين منظور، وى را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولى گرفت . پس از رفتن حضرت عيسى ، يازده رسول ديگر با انتخاب فردى به نام ((مقياس ))به جاى يهوداى اسخريوطى ، عدد دوازده را كامل كردند (اعمال رسولان 1:15 - 26).
بزرگترين رسول شمعون است كه حضرت عيسى (ع ) وى را ((پطرس ))يعنى ((صخره ))ناميد و او را سنگ زير بناى كليسا يعنى جامعه مسيحيت قرار داد:
(18) ((و من نيز تو را مى گويم كه تويى پطرس وبر اين صخره ، كليساى خود را بنا مى كنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و كليدهاى ملكوت آسمان را به تو مى سپارم و آنچه در زمين ببندى ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايى ، در آسمان كشاده شود.))(متى 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19).
يوحنا در خردسالى رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان ، انجيل خود را در سن پيرى ، در پايان قرن اول نوشته است . متاى رسول نيز يكى از اناجيل را نوشته است . همچنين برخى از رساله هاى عهد جديد به پطرس يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است . چندين انجيل و رساله اپوكريفايى را به رسولان نسبت داده اند و بعضى از جوامع مسيحى سابقه كليساى خود را به برخى از رسولان مى رسانند.
با آنكه حضرت عيسى (ع ) پطرس را به جانشينى خود برگزيده بود، رسول ديگرى به نام ((پولس ))عملا موقعيت بهترى پيدا كرد و معمار مسيحيت كنونى شد. نام اين شخص در آغاز، ((شاؤ ول ))بود كه از نامهاى عبرى است و تلفظ يونانى آن ((ستولس ))مى شود .او پس از قبول مسيحيت ، نام خود با به ((پولس )) تغيير داد كه ترجمه يونانى واژه ((شاؤ ول ))و به معناى ((كوچك ))است .
وى با آنكه يك يهود متعصب بود، تابعيت رومى داشت و پس از رفتن حضرت عيسى (ع )، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينكه مدعى شد هنگامى كه براى دستگيرى برخى مسيحيان از شهر قدس به دمشق مى رفته است ، نور عيسى را در راه ديده و به دستور او مسيحى شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31).
پولس با شور و نشاط فراوان به تبليغ مسيحيت آغاز كرد و در اين راه بسيار رنج كشيد. او كه مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديترانه گسترش داد. رساله هايى نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخى از اين رساله ها در كتاب عهد جديد گرد آمده است .
انديشه هاى تازه پولس ميان رسولان تنش مى آفريد و درگيريهاى وى با پطرس و ساير رسولان ، در كتاب اعمال رسولان و رساله هاى خود او منعكس شده است . وى مى نويسد: ((اما چون پطرس به انطاكيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم ؛ زيرا كه مستوجب ملامت بود.))(رساله به غلاطيان 2: 11).
پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايى كه در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار كرده است ، به ((برادران كذبه ))اشاره مى كند و مقصود او رسولانى است كه با انديشه هاى او مخالفت مى كرده اند:
(22) آيا عبرانى هستند، من نيز هستم . اسرائيلى هستند، من نيز هستم . از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مى باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مى زنم من بيشتر هستم . در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مكرر (24) از يهوديان پنج مرتبه ، از چهل يك كم ، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يك دفعه سنگسار شدم ، سه كرت شكسته كشتى شدم ، شبانه روزى در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاى نهرها، در خطرهاى دزدان ، در خطرهاى از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان ، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران كذبه (27) در محنت و مشقت ، در بيخوابيها بارها، در گرسنگى و تشنگى ، در روزها بارها، در سرما و عريانى (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست ، آن بارى كه هر روزه بر من است يعنى انديشه براى همه كليساها (29) كيست ضعيف كه من ضعيف كه من ضعيف نمى شوم ؟ كه لغزش مى خورد كه من نمى سوزم (30) اگر فخر مى بايد كرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مى كنم (31) خدا و پدر عيسى مسيح مسيح خداوند كه تا به ابد متبارك است ، مى داند كه دروغ نمى گويد (32) در دمشق ، والى حارث پادشاه ، شهر دمشقيان را براى گرفتن من محافظت مى نمود (33) و مرا از دريچه اى در زنبيلى از باره قلعه پايين كردند و از دستهاى وى رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33).
گفته مى شود كه پولس در حدود سالهاى 64 - 67 در رم درگذشته است . از نظر مسيحيان جمعى از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيكان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مركز مسيحيت كاتوليك بوده است . كليساى ((سنت پيتر))و كاخها و باغهاى اطراف آن از زيباترين آثار هنرى جهان است . در كتابهاى تاريخى مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمى شود.
8- پايه گذارى كليسا
هر يك از چهار انجيل زندگينامه و مقدارى از سخنان حضرت عيسى (عليه السلام ) را مى آوردند، ولى عمده اهتام آنها به پيام رسانى آن حضرت مربوط مى شود. همچنين داستان مصلوب شدن وى در پايان هر چهار انجيل آمده است . به طورى كه از اناجيل به دست مى آيد، آن حضرت زاهدى پرشور بود كه براى اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين در عصر خود برنامه گسترده اى داشت و براى اجراى آن نهايت سعى و كوشش را به عمل آورد، ولى موفقيت وى در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذارى كليسا يعنى جامعه مسيحى كه از چند شاگرد تشكيل شده بود، پس از رفتن وى و با گذشت ساليان دراز،اندك اندك دينى كه به وى منسوب بود، پاگرفت . از نظر تاريخ نگاران نقش پولس كه پس از وى مسيحى شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است . ولى مسيحيان نقش روح القدس را در اين كار مهم مى دانند.
جامعه مسيحيت كه توصيف آن در كتاب عهد جديد آمده است ، كليساى رسولان ناميده مى شود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است . اين جامعه از نظر زمانى به تقريب ، فاصله سالهاى 30 تا 100، يعنى از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش كتاب مقدس را در بر مى گيرد.
جامعه مسيحى نخستين اين گونه بود:
(42) (تازه مسيحيان ) در تعليم رسولان و مشاركت ايشان و شكستن نان و دعاها مواظبت مى نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مى گشت (44) همه ايمانداران با هم مى زيستند و در همه چيز شريك مى بودند (45) و املاك و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر كس به قدر احتياجش تقسيم مى كردند (46) هر روزه در هيكل به يك دل پيوسته مى بودند و در خانه ها نان را پاره مى كردند و خوراك به خوشى و ساده دلى مى خوردند (47) و خدا را حمد مى گفتند و نزد تمامى خلق عزيز مى گشتند (اعمال رسولان 2:42- 47).
اين عزت با گذشت زمان ، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطورى روم به دشمنى مبدل شد.
در اورشليم جامعه اى از مسيحيان يهودى الاص به رهبرى يعقوب رسول پايه گذارى شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت . فرستادگانى نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودى رساندند. به دنبال اين قضيه ، نخستين مورد از مشكلاتى كه پيش روى كليسا قرار داشت ، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد كه آيا بت پرستان تازه مسيحى ، پيش از آنكه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودى گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس كه مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود كه خدا عيسى را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براى دوره جديدى از نجات گشوده شد و بر اين اساس مسيحيان از اين پس به پيروى از شرع يهود ملزم نيستند.
آنگاه مسيحى شدن بت پرستان به بركت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطورى روم افزايش يافت و افرادى كه از غيريهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در كليساى مسيحى اكثريت يافتند. جوامع كوچك مؤ منان نيز در شهرهاى امپراطورى از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولى و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس منقولات سنتى ، پطرس نخست در اورشليم ، سپس در انطاكيه و سرانجام در رم به رهبرى جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وى در عهد نرون در شهر رم رخ داد.
9- كتاب مقدس
كتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق . علت اين نامگذارى آن است كه مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است : يكى پيمان كهن ، به وسيله پيامبران پيش از عيسى مسيح . در اين پيمان مرتبه اى از نجات از طريق وعد، و عيد، قانون و شريعت به دست مى آيد. ديگرى پيمان نو، توسط خداى متجلى يعنى عيسى مسيح . در پيمان نو نجات از طريق محبت حاصل مى شود. به اين معنا كه طبق اعتقاد آنان ، خداى پسر به شكل انسان مجسم مى شود، گناهان بشر را برخود مى گيرد و با تحمل رنج صليب ، كفاره گناهان مى شود. تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد، اين عقيده ، با وجود دورى آن از عقل و منطق ، زيربناى مسيحيت بوده است . در انجيل يوحنا چنين مى خوانيم :
(16) زيرا خداوند جهان را اين قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه به او ايمان آورد هلاك نگردد، بلكه حيات جاودانى يابد (17) زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داورى كند بلكه تا به وسيله او جهان نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17).
آن قسمت از كتاب مقدس كه درباره پيمان كهن سخن مى گويد عهد عتيق ، و آن قسمت كه درباره پيمان نو سخن مى گويد عهد جديد ناميده مى شود.
در حقيقت عهد عتيق كتاب آسمانى يهوديان است كه مسيحيان براى آن احترام قائل شده ، آن را در آغاز خود قرار داده اند.
عهد جديد به زبان يونانى نگارش يافته است . چهار انجيل در آغاز عهد جديد وجود دارد. كلمه ((انجيل )) در زبان يونانى به معناى مژده است : مژده به فرا رسيده ملكوت آسمان يا پيمان تازه .
تمام عهد جديد مورد قبول همه مسيحيان است و اپوكريفا بين آنها وجود ندارد. البته كتابهاى اپوكريفايى عهد جديد از اپوكريفاى عهد عتيق بيشتر بوده است ؛ اما در همان دو سه قرن نخست ، مسيحيان اندك اندك بر كتابهاى موجود عهد جديد اتفاق كرده اند.
ترجمه هاى بسيار زيادى از كتاب مقدس به زبانهاى گوناگون انجام گرفته است و سازمانهاى متعددى مخصوص انتشار آنها در سراسر جهان وجود دارد. از جمله آنها انجمن كتب مقدسه است كه در سال 1806 در لندن تاءسيس شد و شعبه هايى در بيشتر كشورها دارد.(8)
مجمع كتابهاى عهد عتيق و عهد جديد 66 كتاب است : عهد عتيق 39 كتاب است كه فهرست آنها در بخش يهوديت گذشت و عهد جديد 27 كتاب است كه از نظر موضوع به چهار بخش تقسيم مى شوند:
1. اناجيل ؛
2. اعمال رسولان ؛
3. نامه هاى رسولان ؛
4. مكاشفه .
1-9- اناجيل
گروه زيادى از ياران و پيروان حضرت عيسى (ع ) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام كردند و نوشته هايى به وجود آوردند كه بعداانجيل خوانده شد. اندك اندك چهار انجيل از اين انجيلها رسميت يافت و اناجيل ديگر متروك شد.(9)
نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم از حورايون و نويسندگان دو انجيل ديگر از حورايون حواريون معرفى مى شوند.
ميان سه انجيل اول هماهنگى وجود دارد و به اين دليل آنها را اناجيل همنوا مى نامند.
اين بخش مشتمل بر 4 انجيل است :
1. انجيل متى (سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاى عهد عتيق )؛
2. انجيل مرقس (قديمترين و كوتاهترين كتاب سيره و مواعظ مسيح )؛
3. انجيل لوقا (سيره و مواعظ مسيح با تكيه بر جزئيات )؛
4. انجيل يوحنا( متاءخرترين كتاب سيره و مواعظ مسيح با تاءكيد بر مافوق بشر بودن او).
2-9- اعمال رسولان
در قرن اول ، كتابهاى زيادى پيرامون سيره رسولان مسيحيت نوشته شد، اما تنها يكى از آنها رسميت يافت .
اين بخش تنها مشتمل بر يك كتاب است به نام :
اعمال رسولان (نوشته لوقا، مؤ لف سومين انجيل در شرح حال رسولان بويژه پولس ).
3-9- نامه هاى رسولان
برخى از رسولان مسيحيت نامه هايى به جوامع و افراد مسيحى عصر خود نوشته اند. آن نامه ها اندك اندك اهميت پيدا كرد و به عهد جديد راه يافت . سيزده نامه از پولس است كه در آنها رهنمودها، ادعاها و مشاجرات خود را نوشته است . نويسنده نامه چهاردهم نامعلوم و نويسنده نامه پانزدهم شخصى به نام يعقوب است (وى به مكتب پولس انتقاد مى كند). نامه هاى بعدى به دو تن از حواريون به نامهاى پطرس و يوحنا نسبت داده مى شود و نويسنده آخرين نامه فردى به نام يهود است .
اين بخش مشتمل بر 21 نامه است :(مردم روم )؛
1. رساله پولس رسول به روميان
2. رساله اول پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
3. رساله دوم پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
4. رساله پولس رسول به غلاطيان (مردم غلاطيه )؛
5. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
6. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
7. رساله پولس رسول به كولسيان (مردم كولسى )؛
8. رساله اول پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكى )؛
9. رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان (مردم تسالونيكى )؛
10. رساله اول پولس رسول به تيركمان (نام شخص )؛
11. رساله پولس رسول به تيموتاءوس (نام شخص )؛
12. رساله پولس رسول به تيطس (نام شخص )؛
13. رساله پولس رسول به فليمون (نام شخص )؛
14. رساله به عبرانيان (نامه پولس يا فردى ديگر به يهوديان )؛
15. رساله يعقوب (براى عموم مسيحيان )؛
16. رساله اول پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
17. رساله دوم پطرس (براى عموم مسيحيان )؛
18. رساله اول يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
19. رساله دوم يوحنا (براى عموم مسيحيان )؛
20. رساله يهودا (براى عموم مسيحيان ).
4-9- مكاشفه
قبل از آمدن حضرت مسيح (ع )، مكاشفه نامه هاى متعددى ميان يهوديان رواج داشت كه كتاب دانيال در عهد عتيق نمونه اى از آنهاست . مسيحيان نيز كتابهاى مكاشفه اى تازه اى نوشتند، همچنين برخى از كتابهاى مكاشفه يهوديان را دستكارى كرده ، با آرمانهاى مسيحيان هماهنگ ساختند. كتاب مكاشفه يوحنا در پايان عهد جديد براى مسيحيان بسيار اهميت دارد. يوحنا كه به اعتقاد مسيحيان ، يك حوارى كم سن و سال حضرت عيسى (ع ) بود، رؤ ياى خود را در اين اثر شرح مى دهد. اين كتاب كه پيشرفت مسيحيت را نويد مى دهد، در پايان عهد جديد قرار دارد. اين بخش تنها مشتمل بر يك كتاب است به نام : مكاشفه يوحناى رسول .
10- اعتبار كتاب مقدس
اعتبار كتاب مقدس را از سه ديدگاه مى توان بررسى كرد:
1. ديدگاه كلسيا؛
2. ديدگاه دانشمندان بى طرف ؛
3. ديدگاه مسلمانان .
1-10- ديدگاه كليسا
مسيحيان نسبت به كتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظرى كاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يك كتاب آسمانى را نسبت به آن روا مى دارند و تعبيراتى مانند كتاب خدا و وحى در مورد آن كتب معمول است . دانشمند معاصر، توماس ميشل مى نويسد:
مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاى مقدس را به وسيله مؤ لفانى بشرى نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مى گويند كه كتابهاى مقدس يك مؤ لف الهى و يك مؤ لف بشرى دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براى اين منظور مؤ لفانى از بشر را براى نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اى يارى كرده كه فقط چيزهايى را كه او مى خواسته است ، نوشته اند.
مسلمانان توجه مى كنند كه اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامى اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايى كتاب مقدس است ، جز اينكه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشرى كتاب مقدس هر يك در عصرى خاص مى زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان ، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاى زبان و تنگناهاى علمى دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمى گويند كه خدا كتابهاى مقدس را بر مؤ لفان بشرى املا كرده ، بلكه معتقدند كه او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك توفيق داده است .(10)
يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسى (ع ) مى دانند همچنين كتب هر يك از پيامبران ديگر عهد را تاءليف پيامبرى مى دانند كه نام وى در عنوان آن كتاب آمده است . مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند كه آنها سالها پس از حضرت عيسى (ع ) نگارش يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها كتابهاى عهد عتيق به عنوان كتاب خدا مطرح بودند، ولى كتب عهد جديد اندك اندك در مجامع مسيحى جنبه الهى پيدا كرد.
همه مسيحيان ، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند كه اناجيل كنونى زندگينامه و سخنان حضرت عيسى (ع ) است كه متى ، مرقس ، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است :
(1) از آن جهت كه بسيارى دست خود را دراز كردند به سوى تاءليف حكايت آن امورى كه نزد ما به اتمام رسيد (2) چنان كه آنانى كه از ابتدا نظارگان و خادمان كلام بودند، به ما رسانيدند (3) من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البدايه به تدقيق در پى رفته ، به ترتيب به تو بنويسم اى تيوفلس عزيز (لوقا 1:1-3).
اين نكته نيز قابل توجه است كه اناجيل كنونى تنها سخنان (يا احاديث ) آن حضرت را مى آورند، و هرگز چيزى از معارف و كلمات حكمت آميز خود را به وحى نسبت نمى دهند (بر خلاف تورات كنونى كه علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسى ، عباراتى از وحى را نيز مى آورد).
روشن است كه طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقى بر حضرت عيسى (ع ) نازل و به او عطا شده است (آل عمران : 3و65،مائده : 46-47، مريم : 30 و حديد: 27) و آن كتاب هيچ گونه سنخيتى با اين اناجيل ندارد.
تا آنجا كه تاريخ نشان ميدهد مسيحيان هرگز براى حضرت عيسى (ع ) به كتابى قائل نبوده اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگى و سخنان وى مى دانسته اند. (11) همچنين توماس ميشل مى نويسد:
پيش از نوشته شدن اناجيل ، يك سنت شفاهى وجود داشت . عيسى به عقيده مسيحيان در حدود سال 30 وفات يافت و كسانى كه از او پيروى كرده ، وى را شناخته ، كارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مى داشتند. هنگامى كه مسيحيان نخستين براى عبادت گرد مى آمدند، آن خاطرات نقل مى شد. اندك اندك اين منقولات شكل مشخصى يافت و بر حجم آنها افزوده شد.(12)
كتاب نداشتن حضرت عيسى (ع ) معمولا در جايى ذكر نمى شود؛ زيرا اين مساءله براى مسيحيان بديهى است و هرگز وجود كتابى براى او به ذهن يك مسيحى خطور نمى كند.
ولى به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مساءله مطرح مى شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انكار مى كنند. توماس ميشل مى افزايد:
مسيحيان هرگز نمى گويند عيسى كتابى به نام انجيل آورد. آوردن وحى توسط عيسى به گونه اى كه مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام معتقدند در مسيحيت جايى ندارد.
مسيحيان عيسى را تجسم وحى الهى مى دانند و به عقيده آنان ، وى نه حامل پيام ، بلكه عين پيام بوده است . بدين سبب ما مسيحيان خواستار انجيلى نيستيم كه عيسى آن را نوشته يا به شاگردانش املا كرده باشد.
اكنون كه روشن شد مسيحيان عيسى را مجسم شدن كلمه يا پيام خدا مى دانند، بايد توجه كنيم كه بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش شاگردان اوست كه از طريق الهام ، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وى را اعلام كرده اند. هر يك از انجيلهاى چهارگانه شهادتى مشخص و مخصوص از مسيح مى دهد و انجيلها، با آنكه در ديدگاه و جزئيات با يكديگر متفاوت هستند، همگى در باب هويت عيسى و ماهيت پيام الهى كه به واسطه او به پيروان وى رسيده است ، اتفاق نظر دارند. از اينجاست كه مسيحيان حاضر نيستند يك انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها كنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است . به عقيده آنان ، دست برداشتن از هر يك از انجيلها نقص ايمان ايشان را در پى خواهد داشت .
اين مساءله ما را به تفاوت ديگرى در مفهوم وحى بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مى شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل ، نه كمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مى كنند كه تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين آنها را از جانب خدا مى دانست . بديهى و مسلم است كه ايمان مسيحيت بر ايمان رسولان و شاگردان عيسى استوار است و همانطور كه قبلا گفتيم ، مسيحيان نخستين عقيده داشتند كه روح خدا هدايت را براى جامعه آنان (يعنى كليسا) فراهم كرده است .
از اين مساءله مى فهميم كه خدا در 30 سال سرنوشت سازى (30 - 60 م .) كه انجيل مكتوب وجود نداشت ، بلكه سخنان و كارهاى عيسى به طور شفاهى نقل مى شد، آن جامعه را هدايت مى كرد. اين روح القدس بود كه از طريق الهام ، نويسندگان اناجيل را براى نوشتن اين كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى در آنها رهنمون شد. يكى از امورى كه روح القدس مخصوصا به آن اقدام كرد، اين بود كه ديدگاه كلامى انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مى خواست از طريق زندگى ، مرگ و رستاخيز عيسى به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايى روح القدس از ميان نوشته هاى مسيحى بى شمار، به 27 كتاب كه اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست ، اقرار كرد و پذيرفت كه آنها با الهام الهى نگارش يافته اند. اين نوشته ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسى ايمان مسيحى به شمار مى رفته اند.
اين درك مسيحيت از رابطه كتابهاى مقدس و وحى با درك اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتى هستند كه به مقتضاى تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند كه خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحى كرد و امت اسلامى به دنبال آن پديد آمد. ولى مسيحيان مى گويند كه جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس ، ايمان ويژه و كتابهاى خويش را كه از وحى خدا در عيسى مى گويند، پديد آورد. به همين شيوه ، جامعه مقرر كرد كه كتابهاى مقدس مسيحيت مجموع 46 (13) كتاب عهد عتيق يهود و 27 كتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر.
اين توافق پيرامون كتابهاى مقدس از طريق نوعى اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين كتابهاى مقدس بين سالهاى 150-200 تهيه شد و پس از چند قرن ، كليسا به طور رسمى روشن ساخت كه چه كتابهايى را بايد مقدس شمرد (همان طور كه شوراى ترنت در سال 1546 چنين كارى را انجام داد). البته تصميم گيريهاى متاءخر پيرامون كتابهاى مقدس جز تاءييد عقيده سنتى مسيحيان در اين باب ، چيزى ديگر نبود.(14)
اعتقاد اهل كتاب در مورد كتابهاى آسمانى به گونه اى در قرآن كريم آمده است :
و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله على بشر من شى ء قل من انزل الكتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ كم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ؛ آنها خدا را درست نشناخته اند كه گفتند: ((خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است .)) بگو: ((چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد كه براى مردم ، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراكنده قرار مى دهيد؛ قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد.)) بگو: ((خدا!)) سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن ، تا بازى كنند (انعام : 91).
تفسير نمونه آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل كتاب درباره تورات وانجيل توضيح داده است .
2-10- ديدگاه دانشمندان بى طرف
از آنجا كه دانشهاى عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع كرده اند و اعتقاد به ماوراى طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ ، جامعه شناسى و باستان شناسى جايى ندارد، دانشمندان كتاب مقدس را صرفا نوشته اى قديمى مى دانند كه به دست انسانهايى پديد آمده است . اين افراد ارتباطگيرى آفريدگار با انسان را از مقوله هاى علمى بيرون مى دانند و مى گويند معجزه را نمى توان با علم ثابت كرد. از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم دينى تشكيك مى كنند و حتى در مورد وجود خارجى انبيا(ع ) (به دليل ذكر نشدن آنان در منابع تاريخى مسبقل ) القاى شبهه مى كنند. دانشمندان بى طرف براى عهد عتيق 2500 سال قدمت قائلند و براى عهد جديد تاريخى نزديك به تاريخ سنتى كليسا يعنى 1900 سال را معتقدند.
3-10- ديدگاه مسلمانان
يكى از مسائل مورد نزاع ميان كلام اسلامى و كلام مسيحى مساءله تحريف است . قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل ) تصريح مى كند: ((...و ما انزل التوراة و الانجيل # من قبل للناس و انزل الفرقان ...)) (آل عمران : 3-4).
مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل كه خدا نازل كرده است ، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلى مانند بشارت به ظهور حضرت ختمى مرتبت (ص ) از آنها حذف و خرافاتى چون جسمانيت خداى متعال به آن افزوده شده است .
اهل كتاب تحريف كتاب خود را نمى پذيرند و از اين ادعا خشمگين مى شوند. آنان با اشاره به نسخه هاى خطى حدودا 2000 ساله عهد عتيق و نسخه هاى خطى حدودا 1600 ساله عهد جديد كه در موزه ها و كتابخانه هاى مهمجهان نگاهدارى مى شود، مى پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مكان و با چه انگيزه اى انجام گرفته است ؟ علما و محققان اسلامى پاسخهايى مى دهند، ولى پاسخهاى مذكور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است . اين عقيده براى مسيحيان غرابت دارد و نمى خواهند بپذيرند كه حضرت عيسى (ع ) كتابى داشته است .
با يك مراجعه به تورات و اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه آن كتب فعلا به شكل قرآن كريم نيست و به يك كتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل يك سطر عبارت منسوب به وحى وجود ندارد. سخنان حكمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسى منسوب گشته و در واقع احاديث آن حضرت است . آن كتب به گونه اى نوشته شده است كه اگر عنوان ((انجيل )) از صفحات آن محو شود و براى مطالعه در اختيار مسلمانى قرار گيرد، ذهن وى ابدا به كتاب انجيل معهود متوجه نخواهد شد.
خود مسيحيان آن كتابها را نوشته انسانها مى دانند، ولى براساس معيارهاى كلامى خويش به آن ارزش الهى مى دهند و به مسلمانان مى گويند كتاب آسمانى بيش از اين نيست . پس قبل از هر چيز بايد مواظب باشيم كه به اصطلاح معروف ((از پاپ كاتوليكتر نشويم !)) حقيقت اين است كه مسيحيان هنگامى كه چهار انجيل را به دست ما مى دهند و از ما مى خواهند آن را بپذيريم ، نمى گويند اين كتاب از حضرت عيسى (ع ) است ، بلكه همان طور كه ديديم ، مسيحيان به طور عادى معتقدند اين كتاب پس از آن حضرت و براى بيان رسالت وى تنظيم شده است . در اسلام پيامبر مبين قرآن مجيد است ، ولى در مسيحيت اناجيل مبين حضرت عيسى (ع ) هستند.
11- قرآن مجيد و مساءله تحريف
ممكن است گفته شود كه مساءله تحريف تورات و انجيل در قرآن مجيد آمده است . اما مى توان گفت كه قرآن كريم از تحريف تورات و انجيل صريحا سخن نگفته است . آياتى كه براى اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مى شود، به قرار زير است :
آيه اول : افتطمعون ان يومنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ؛
آيا انتطار داريد شما را باور كنند با اينكه عده اى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مى كردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند؟ (بقره : 75)
آيه دوم : و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون ؛
در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب زبان خود را چنان مى گردانند كه گمان كنيد از كتاب (خدا) است ؛ در حالى كه از كتاب (خدا) نيست و مى گويند: ((آن از طرف خداست .)) با اينكه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مى بندند، در حالى كه مى دانند (آل عمران : 78).
آيه سوم : من الذين هادوا يحرفون الكم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لكان خيرا لهم و اقوم ولكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا؛
بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود تحريف مى كنند؛ و هم مى گويند: ((شنيديم و مخالفت كرديم )) و ((بشنو كه هرگز نشنوى !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولى اگر آنها مى گفتند: ((شنيديم و اطاعت كرديم )) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولى خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده كمى ايمان نمى آورند (نساء:46).
آيه چهارم و پنجم : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به لا تزال تطلع على خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين ؛
ولى به خاطر پيمان شكنى ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم ؛ و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم ؛ سخنان را از موردش تحريف مى كنند و بخشى را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان از خيانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده كمى از آنان ، ولى از آنها در گذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد (مائده : 13 و مانند آن در 41).
پيش از آنكه به آيات فوق نظرى كلى بيفكنيم ، بايد اين نكته را يادآور شويم كه در اين آيات ، عمل تحريف به يهود نسبت داده شده كه فقط به تورات مربوط مى شود و البته بسيار دشوار است كه به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف كرده اند!
به نظر مى رسد كه قرآن مجيد درباره تحريف كتابهاى يهوديان و مسيحيان چيزى نگفته است ؛ زيرا:
اولا هيچ يك از آيات بالا نمى گويد كه تورات و انجيل تحريف شده است ، بلكه همان طور كه ديديم در يك مورد تعبير ((كلام الله )) وجود دارد كه به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسى (ع ) اشاره مى كند و با تحريف كردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اكرم (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4939&) (ص ) ارتباطى ندارد. شايد هم آيه مذكور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد كلام الله ، يعنى قرآن مجيد را يادآورى مى كند كه آياتى از قرآن را مى شنيدند، ولى آن را به صورتى محرف براى ديگران نقل مى كردند تا از اعتبار قرآن بكاهند. (15) در سه مورد نيز تعبير ((كلم )) آمده است كه به زودى با الهام گيرى از آيه 46 سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد.
ثانيا: تحريف در آيات ياد شده به صورت گفتارى و شنيدارى است : ((يسمعون كلام الله ثم يحرفونه ))، ((يلؤ ون السنتهم بالكتاب ))، ((ليا بالسنتهم )).
گفته شد كه قرآن كريم در سه آيه از تحريف كلم سخن گفته است . نمونه هايى از واژه هاى تحريف شده همراه شكل صحيح آنها در آيه 46 سوره نساء آمده است :
1. ((سمعنا و عصينا)) به جاى ((سمعنا و اطعنا)). برخى يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبرى ((عينو)) به معناى ((انجام مى دهيم ))، از روى طنز مى گفتند: ((عصينا)) به معناى ((عصيان مى كنيم )).
2. ((اسمع غير مسمع )) به جاى ((اسمع )) تنها.
3. ((راعنا)) به جاى ((انظرنا)).(16) ((راع )) در زبان عبرى به معناى بدكار است و ((راعنا)) يعنى ((بدكار ما)).
بازى با كلمات و درهم ريختن آنها براى اهدافى خاص ، يكى از عادات ناپسند يهود است و نمونه هايى بى شمارى از آن در كتاب تلمود وجود دارد.. همچنين به نقل كتابهاى سيره ، برخى يهوديان هنگام سلام دادن به حضرت رسول اكرم (http://www.hawzah.net/Hawzah/Subjects/Subjects.aspx?id=4939&) (ص )، مى گفتند: ((السام عليك )) يعنى ((مرگ بر تو!)) آن بزرگوار پاسخ مى داد: ((عليك )).
دانستيم كه قرآن كريم صريحا نمى گويد تورات و انجيل تحريف شده اند، بلكه از تحريف كلم سخن رفته است و اين تحريف در چند كلمه محاوره اى صورت گرفته است و ربطى به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نكرده و به قلم نيامده است . آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل كنونى نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داورى كرد. پينوشتها:
1- تاريخ تمدن ، ج 3، فصل 26. براى تحقيق بيشتر در اين مساءله رك .: رابرتسون ، آرچيبالد، عيسى : اسطوره يا تاريخ ؟، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1378.
2- عبدالله بن المعتز، طبقات الشعراء، ص 125.
3- همان طورى كه پيامبر عالى قدر اسلام نيز در دوران سختى كشيدن مسلمانان در مكه مكرمه به علت فراهم نبودن شرايط دفاع ، ايشان را از هر اقدام مسلحانه اى باز مى داشت .
4- براى نمونه رجوع شود به : نحل : 126-128، مؤ منون : 96، فرقان : 63 و 72 و فصلت : 34-36.
5- نهح البلاغه ، خطبه 194.
6- نهج البلاغه ، نامه 31.
7- بحارالانوار ج 14، ص 287، اين عبارات انجيل در ضمن مواعظ حضرت مسيح (ع ) در آخر كتاب تحف العقول تاءليف حسن بن شعبه بدون هيچ استنكارى نقل شده است .
8- شعبه آن در تهران (خيابان سى تير، جنب كليساى انجيلى ) پس از سالها فعاليت ، به تصميم نظام جمهورى اسلامى ايران در سال 1368 تعطيل شد. از ديدگاه فقه اسلامى ، تبليغ اعتقادات مسيحى (مانند فدا و تثليث ) كه در اسلام باطل شمرده شده ، در جامعه اسلامى ممنوع است . بديهى است كه اسلام در مقابل اين ممنوعيت ، داشتن آن اعتقادات را براى مسيحيان كاملا آزاد مى داند و گفتگوى انديشمندان اسلام و مسيحيت را توصيه مى كند. نسخه هاى فراوانى از كتاب مقدس براى استفاده پژوهشگران در كتابخانه هاى عمده سراسر كشور وجود دارد.
9- انجيل برنابا كه مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است و بشارتهاى فراوانى به ظهور حضرت رسول خاتم (ص ) در آن يافت مى شود، مورد قبول مسيحيان نيست و آن را جعلى مى دانند. نام انجيل برنابا در فهرستى كه پاپ جلاسيوس اول قبر از بعثت حضرت رسول (ص ) منتشر كرده است ، وجود دارد، ولى مسيحيان مى گويند آن انجيل مفقود شده است و ربطى به انجيل برناباى كنونى ندارد. همچنين نوشته اى به نام رساله برنابا نزد مسيحيان وجود دارد كه تا اندازه اى مورد احترام آنان است ، ولى بايد دانست كه رساله ياد شده غير از انجيل برناباست .
10- ميشل ، توماس كلام مسيحى ، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1377، ص 26.
11- بر عكس اعتقاد مسلمانان در مورد بيانگرى پيامبر اسلام (ص ) نسبت به قرآن مجيد.
12- كلام مسيحى ، صص 43 - 44.
13- عهد عتيق نزد پروتستانها 39 كتاب است ؛ زيرا آنان 7 كتاب اپوكريفايى را نمى پذيرند.
14- كلام مسيحى ، صص 49-51.
15- مانند نيرنگ آنان در مورد ايمان صبحگاهى به اسلام و بازگشت شامگاهى به يهوديت ، به منظور بر گرداندن ايمان مسلمانان (آل عمران : 72).
16- رك .: بقره : 104.