tina
10-26-2011, 05:59 PM
منبع: مجله هفت آسمان، شماره 7
نويسنده: ال. اس. كازينز / مترجم: علىرضا شجاعى
كوتهنوشتها: پا.: پالى، سن.: سنسكريت، په: پهلوى
[اشاره]
پيش از پيدايش آيين بودا، در حدود قرن پنجم قم، نيروانه (2) را هدف زندگى معنوىمىدانستند، اما اين [اصطلاح] تنها در متنهاى بودايى است كه بسيار مشهور شدهاست. نيروانه در آثار كهنتر بودايى و در كاربرد رايج آن تا امروز، اشاره است بهمقصد تربيت بودايى، كه از راه تربيت نظاممند در سلوك اخلاقى و نظاره و شناخت بهدست مىآيد. (3)
غايت اين مقصد، زدودن عناصر روانى آشفتهكنندهاى است كهحجاب دل صافى و آرام مىشوند، و همراه است با حالت بيدارى از خواب روانىحاصل از اين عناصر. چنين بيدارىاى (كه اغلب در زبان انگليسى با واژه«~ enlightenment ~»، يعنى «روشنشدگى» به آن اشاره مىشود) امكان درك روشن حقيقتهاى بنيادين را ميسر مىسازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است. بعدها، ايناصطلاح اغلب به شكل محدودتر به جنبهاى خاص از حالت بيدار اطلاق شد، آنجنبه از اين تجربه كه تغييرناپذير انگاشته مىشد، يعنى عنصرى كه نه به طور جزئىحاصل ساخت روانى است و نه به طور كلى محصول علل و شرايط.
.1 خاستگاهها و ريشهشناسى واژه نيروانه
نيروانه (پا.: نيبانه) (4) در لغت به معناى «خاموش كردن» يا «فرو نشاندن» [آتش] است. اماازآنجا كه اين اصطلاح احتمالا ماقبل بودايى است، اين ريشهشناسى براى تعيين معناىدقيق آن، به مثابه برترين مقصد آيين بوداى آغازين، ضرورتااز قطعيت برخوردار نيست. (5)
در واقع، بسيارى از بوداييان، بنا بر سنت ترجيح دادهاند آن را به مثابه نبود كنش بافتن (وانه) (6) توضيح دهند. اين جا بافتن استعارهاى است از شيوه كنش دل كه از نادانى بهسرشت حقيقى اشيا و نيز از تشنگى به تملكات و حالات وجود قلب شده باشد. شايدتصادفى نباشد كه چنين تعريفى چيزى از معناى دقيق نيروانه به ما نمىگويد. بودايىهاعموما از هرگونه توصيف لفظى مقصدشان پرهيز كرده و [اساسا] شك دارند كه بتوان آنرا وصف كرد.
كهنترين متنهاى بودايى گويا واژه نيروانه را براى ناميدن مقصد نهايى (7) راهى كه بوداتعليم كرد به كار بردهاند. از اينرو، نيروانه را به برترين نيكبختى و آرامش نهايى تعريفكردهاند. (8)
احتمالا آنها اين را با ساير مكتبهاى دينى ـ فلسفى آن دوره شريك بودهاند.عموما همين متنها از هيچ اقدامى براى پرهيز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصلبه اين مقصد مىآيد فروگذار نمىكنند. بودا را اين طور نشان مىدهند كه «نگفته» چنينكسى پس از مرگ هستى دارد يا ندارد. و نير نگفته كه هر دوى اينها درست است. حتىنفى هر دو امكان به مثابه يك انتخاب ناديده انگاشته شد. در حقيقت، علاقه به طبيعتمقصد نيكبختى و آرامش نهايى را در وظيفه رسيدن به آن مفيد ندانستهاند. (9)
در اينزمينه عموما تمثيل مردى را نقل مىكنند كه تيرى زهرآگين خورده است: در اين وضعيتفورى و ضرورى او بايد در صدد مداوا بر آيد و توجه خود را صرفا بدان معطوف بداردنه اين كه به جزئيات دقيق تير، يا زهر و يا تيرانداز بپردازد. همين گونه نيز در فوريترسيدن به نيروانه بهتر آن است كه گرفتار جزئيات طبيعت و پيامدهاى آن نشويم. (10)
امكانش هست كه از خاستگاههاى خود واژه نيروانه به موضع كهنترى بپردازيم كهاينجا مطرح شده است. نيروانه مشتق از ريشه «وزيدن» [وا] (11) به معناى خاموش كردنشعله چراغ يا آتش است. در يك كاربرد، مقصود از آن آتش شهوتهايى چون «آز» و «كينه» [وفريب] است، (12) كه فرزانه روشن آنها را خاموش مىكند. (13)
در كاربرد ديگر، كهقابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع كنش متعارف انسانى را فرا مىگيرد.اين كنشها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مىشوند. (14)
دركاربرد ماقبل بودايى، اين را احتمالا به اين معنا فهميدهاند كه آتش به حالت پنهان يابالقوهاى بازگشته بود كه بار نخست از آن برخاسته بود. اين استعاره، برعكس اطلاقامروزىاش، معانى ضمنى نيستى (15) نداشته است. بودا خودش گويا با اين نوع برداشتمخالفت كرده است، شايد به اين دليل كه چنين برداشتى بستگى بسيار تنگاتنگى با خودهمه خداانگارانه (16) اوپهنيشدها، (17) يا مونادهاى زندگى (18) جينها (19) و ديگران داشت. البتهمتنهاى بودايى بر آنند كه زبان را در اين مورد خاص نمىتوان به كار برد؛ چون واژهها درآخرين تحليل مشتق از تجربه حسىاند كه خود در بردارنده حافظه و تخيل است.
.2 گزارشهاى كهنتر
بيشتر اشارهها به نيروانه آن را مقصد يا برترين نيكبختى مىدانند و اين را با مترادفهاىبسيارى روشن مىكنند كه نيروانه را همچون مقام امن و پاكى و آرامش فرجامينمىفهمند. برخى از متنهاى كهن، كه بيشتر در ترجمههاى پالى يا چينى محفوظماندهاند، اطلاعات اندك بيشترى به دست مىدهند. به صراحت گفته مىشود كسى كهنيروانه را تجربه كند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل ديده، شنيده، حس كرده، احساس كرده، يافته، جسته يا كشف كرده است (انگوتره نيكايه، (20) كتاب گفتارهاى تدريجى، بخش 4، 320؛ 8ـ 353) . اين تجربه با اشكال گوناگون حصول ديانهاى فرق دارد.
بعدها تمايز آشكارى ميان نيروانه يافته در زندگى و نيروانه [حاصل شده] در لحظهمرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرىنيروانه (21) بيشتر براى دومى به كار مىرفت، گرچه تاتاريخ متأخرترى بدين معنا نبود ـ در كهنترين منابع صرفا جانشينى براى نيروانه بود. (بهبيان دقيقتر، نيروانه حالت رهايى است و پرىنيروانه كنش رسيدن به رهايى است) . با اينهمه، منابع نسبتا كهن (اگرچه نه كهنترين) حاوى تمثيلى مهم از اقيانوسىاند كه نشانى ازپر شدن يا كاستن ندارد، بىآن كه مهم باشد كه چه ميزان آب از رودها و يا بارندگى به آنمىريزد. و همينگونه، اگرچه بسيارى از ذات (22) نيروانه بىباقىمانده «دلبستگى» واردپرىنيروانه شوند، ذات نيروانه نشانى از پر شدن يا كاستن ندارد. (23)
اينجا «دلبستگى» (24) يك اصطلاح فنى است كه اشاره است به تملك (25) يا تشخيص (26) كه نتيجه ميل است. از آنجا كه وجود و فرايند روانى انسان متعارف را نتيجه چنين تملكى مىدانند، نمىتوانهيچگونه استمرارى در شرايط آشناى وجودى كه يكباره متوقف شده، يافت . بىگماناين تمثيل بر اين نكته تأكيد مىكند كه نيروانه وراى قواعد معمولى است.
.3 برداشت اروپايى از اين اصطلاح
فرهنگ انگليسى آكسفورد (ويراست اول) نيروانه را اين طور تعريف مىكند: «در الهياتبودايى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برين، يا خاموشى همه آرزوها وشهوتها و حصول سعادت كامل» . اگرچه روايتهايى از اين تعريف به طور گسترده بهكار رفته است، [چنين تعريفى] برداشتهاى بودايى، جينى و هندويى اين اصطلاح را بههم مىآميزد. چنين توصيفهايى از نيروانه در تفكر اروپايى نسبتا قديم است. در قرنهفدهم، سيمون دولالوبر، سفير فرانسه در دربار سيام [ تايلند]، اشاره كرد كهنويسندگان پرتغالى يك اصطلاح سيامى بسيار نزديك [به اين اصطلاح] را چنينبرگرداندهاند: «آن نيست مىشود» و «آن يك خدا شده است» . او بهدرستى نشان داد كهبه عقيده سيامىها «اين نه يك نيستى واقعى است و نه اكتساب يك سرشت خدايىاست» . لالوبر، در حقيقت، نيروانه را به «ناپيدايى» (27) برگرداند، به معناى ناپيدايى از جهانزاد و مرگ. اين فهمى بسيار دقيق از اين اصطلاح است، و تا امروز چيزى به آن افزودهنشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثقتر لالوبر از اين اصطلاح نشد و نظرهايى كه او اصلاحكرده بود، به همان شكل قبلىشان رايج ماند. دليلش تا حدودى يك گرايش خصوصا درقرون هفدهم و هجدهم بود كه هنوز هم در برخى محافل رايج است، و آن اين كه آيينبودا را صورتى از شرك بدانند و در پى آن نقدى را كه آباى كليسا بر فلسفه شرك واردكرده بودند، بر آن اطلاق كنند. با آن كه ميان اين دو حوزه همانندىهايى هست، از قبيلاعتقاد به تناسخ كه مشخصه اشكالى از فلسفه قديم است، اما در مجموع، اين همانندىنادرست است.
.4 مكتبهاى جريان اصلى آيين بودا
تا زمان توسعه نخستين اشكال علم تفسير سازمانيافته بودايى در قرنهاى سوم و چهارمقم، انديشههاى نسبتا نظاممندترى ساخته و پرداخته شد. نيروانه چون ذات «بىباقىمانده دلبستگى» در تقابل با ذات «با باقىمانده دلبستگى» (سئوپادىسيسه) (28) بود.اين برداشت دوم از نيروانه مبين مراحل روشنشدگى جزئى است كه به «رسيدن به رود» ، [يا، پا نهادن به رود] معروف است. از آن جا كه متنهاى كهنتر، اغلب در زمينه مرگ بودابه [آن پرى] نيروانه «بىباقىمانده دلبستگى» اشاره مىكردند، كمكم اين طور فرضكردند كه اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مىشود ذات نيروانه «بىباقىمانده دلبستگى» باشد، در اين صورت بايد ذاتى مشابه بوده باشد كه در روشنشدگى يافته شود. از آنپس، ذات نيروانه «با باقىمانده دلبستگى» مرتبا اشاره بود به حصول روشنشدگى، كهمعمولا آن را اين طور مجسم مىكردند كه به دنبال آن يك زندگى با فعاليت آموزشىمهرآميز مىآمد. در نتيجه ترجمه نادرست يا برداشت نادرست متأخر اين واژه كه به «دلبستگى» ترجمه شد، اغلب جايش را واژهاى مىگيرد كه شايد اشاره باشد به «داشتهها» (سئوپدىشيشه)، (29) و همچون چيزى انگاشته مىشود كه اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشتههاى تخصيصيافته در فرايند تولد مجدد. ديگر آن كه، همسئوپادىسيسه و هم سئوپدى شيشه مىتوانستند به ترتيب مشتق از اوپادىسيسه (30) واوپاتىسيسه (31) باشند، به معناى «باقىمانده اندك» . بنابراين، معناى اين اصطلاحات، كهرساننده ضمنى «دلبستگى» بود، مىتوانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندكى ازآلايشها كه پس از «پا نهادن به رود» باقى مىماند.
منابع قديمىتر در موضوع نيروانه چندان سخنى نمىگويند. اما اين سخن دربارهادبيات كانونى ابىدمهاى (32) كه در فاصله قرون دوم و چهارم قم شكل گرفت، صادقنيست. سيماى خاص اين ادبيات تحليل جان و تن از ديد فرايند متغير رويدادهاىمتعامل و چندگانه است. اينها را دمه (33) مىخواندند، يعنى حقيقتهاى جزئى در برابرحقيقت به طور كلى. (اين واژه پيشتر براى همه شناسه (34) هاى آگاهى روانى بهجز خودشناسههاى حسى به كار مىرفت) . متنهاى ابىدمه فهرست بازى از اين رويدادها گردآوردند و كوشيدند تحليل كنند كه چه رويدادهايى در چه حالتهاى روانى وجود دارند.آنان در اين تحليل، نيروانهاى را به ميان آوردند كه آن را متفاوت از ساير رويدادها تبيينمىكردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مكانى و يا زمانى طبقهبندى نمىكردند . در اينمرحله، گويا نه اختلافى بر سر طبيعت بنيادين آن دارند، و نه آن را نبود محض مىدانند: «نيروانه وجود دارد؛ طبيعت آن تغيير نمىپذيرد. نيروانه پاينده، ثابت و جاويد است، دستخوش تغيير نيست» (كتاوتو (35) «نكتههاى اختلاف» 122) .
محتمل است كه علاقه اصلى متنهاى ابىدمه تجربه نيروانه در زندگى بر حسببيدارى يا روشنشدگى بود. در اين زمينه، نيروانه را شناسه يا تكيهگاهى براى جانروشن مىدانستند، كه خود آميزهاى بود كه مشخصهاش حضور مكرر رويدادهايى چونايمان و فرزانگى بود. در آثار اين دوره، همچون متنهاى پيش از آن، نمىكوشيدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چيزى بگويند. بىگمان، سنت پرسشهاىبىپاسخ (36) همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنين كارى را نمىداد.
.5 در نظامهاى مهايانه (37)
گرايشهاى جديد در دين هندى، كه پيش از اين رشد و تحول يافته بود، در دوره 100ـ 300 م منجر به تكوين شكل نوينى از آيين بودا، به نام مهايانه يا گردونه بزرگ شد. ايننهضت نوين، كه در آغاز تنها توجه اندكى را به خود جلب كرده بود، آرام آرام نفوذ عظيمو روزافزونى يافت. در اين مكتب، عناصر دلسپارى قوى بود كه اساسا از يكزندگىنامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مىگرفت. يكسيماى مهم اين نهضت، طولانىتر شدن راه رسيدن به روشنشدگى به قصد توانايىبخشيدن به توسعه صفات برتر بود كه در رسيدن به بودائيت (38) ضرورى بودند و به طورمؤثرترى براى سود ديگران كار مىكردند. يك اثر جانبى اين تغيير در كانون توجه اينبود كه نيروانه تا حدى به پسزمينه برود، اگرچه در برخى مكتبهاى بعدى آيين بوداىمهايانه نظير چن/ ذن (39) يا تنتره، (40) به مثابه چيزى دستيافتنى در اين زندگانى، سرانجام بهپيشزمينه بازگشت.
مكتبهاى نوين فكرى با ديدگاههاى خاص در چارچوب مهايانه كلى توسعه يافت.احتمالا قديمىترين اين مكتبها، ماديمكه (41) بوده باشد. اين مكتب بر اين انديشه تأكيدمىكرد كه فرقى ميان نيروانه و چرخ وجود (سنساره) (42) نيست. گويا مراد آنها اين بودهاست كه نيروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به ديگر سخن، نبايد آن را باشنده (43) اى ديد كه در جايى ديگر وجود دارد. كمابيش يك تبديل تجربهطبيعى است.
برخى از آثار متأخر مهايانه، بر «نيروانه بىبنياد» (44) به مثابه بخشى از راه برترين مقصدتأكيد ورزيدهاند. اين بدين معنا است كه روشنشدگى حقيقى متضمن قبول يا رد زاد ومرگ نيست. قابل توجهتر اين كه، تلويحا اشارهاى به قبول يا رد خود نيروانه ندارد، بلكهدر عوض دلها را ترغيب مىكند كه از وابستگى به هرگونه شناسهاى يا نيازمندى به آنهايكسره آزاد باشند، خواه آن شناسهها بيرونى [ اشيا] باشند و خواه درونى [ حالات] .
.6 مترادفهاى نيروانه
اشتباه رايج در بررسى مفهومى چون نيروانه اين است كه بيش از حد بر معناى دقيقلغوى آن متمركز شويم تا آنجا كه تداعىهاى پهناورتر و قرينه متنى آن را فدا كنيم، وشمارى از مترادفهاى آن را كه بارها در توصيف آن به كار برده مىشود به حسابنياوريم. در يك متن تجربى عملى، به نيروانه به شكل «آزادى» يا «بيدارى» ، «آرامش» يا «سعادت» اشاره مىشود . در هر مورد استلزام اين است كه [نيروانه] در مرتبه ممكننهايى است. در اين زمينه عموما واژههايى به كار برده مىشوند كه دلالت بر امنيت يامصونيت كامل دارند، همچون واژههايى كه دلالت بر پايندگى، تغييرناپذيرى ياپاياننيافتگى دارند. اين معانى اخير با آن اصطلاحات كلى كه در اديان هندى براىتوصيف برترين مقصد زندگى معنوى به كار برده مىشوند قرابت دارند. بسيارى از اينگونه واژهها مرتبا براى توصيف نيروانه به كار برده مىشوند. از اينرو، نيروانه رهايى (45) (موكه / موكشه)، (46) كلبودگى (47) (كيوله / كيوليه)، (48) حقيقت (49) و مانند اينها است؛ ناميرا وزوالناپذير است. بسيارى از اين اصطلاحات حس بودايى خاصى را ارائه مىدهند، امامعناى ضمنى عامشان نبايد در جهان به كلى مغفول بماند. يك مثال خاص اين است كهنيروانه امريته (50) يا بىمرگ [ انوشه] است، اما مهم اين است كه اين اصطلاح اشاره بهچشانهاى است مستىآور كه به خدايان انوشگى مىبخشد. اين اصطلاح، در كاربردبودايى، اشاره به وضعى دارد كه در آن مرگ نيست، اگرچه به وضوح مقصود از آن ايناست كه تداعىهاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد.
پىنوشتها:
1) اين نوشته ترجمهاى است از:«~ .12ـ Routledge Encyclopedia of Philosophy, Ist ed , 1998, vol.7, pp. 8 : in «airvanN» , L.S. Cousins ~»
«~ 2. Nirvana ~»
3) تربيت بودايى در سه حوزه صورت مىگيرد كه به «سه آموزش» معروف است: 1)«~ sila ~» (سيله)، 2)«~ samadhi ~» (سمادى)، و3)«~ · pann ~» (سن.:«~ · prajn ~»، (پرجنيا) .«~ sila ~» (سن.:«~ sila ~»، (شيله) را مىتوان رفتار يا سلوك اخلاقى دانست، اما سمادى رانمىتوان دقيقا مديتيشن گفت، چنان كه معمول است، چون بسيار فراتر از آن است. (در انگليسى معمولا«~ meditation ~»رابرابر«~ dhyana، ~» (ديانه) و«~ concentration ~»را برابر سمادى مىنهند، بگذريم از اين كه هيچ يك رساننده معناى دقيق ايندونيست.) سومى هم شناخت، شناسايى يا فراشناخت است، و از نظر ريشه لغوى همان «فرزانگى» است. نويسنده اين را ظاهرا«~ int e llect ~» (خرد، عقل) خوانده كه انتخاب خوبى براى پرجنيا نيست؛ از قضا از برخى نظرها، مخالف«~ intellect ~»است.م.براى آشنايى با سه آموزش«~ (sikkha ـ Ti) ~»نك .: ع. پاشايى، بودا، انتشارات فيروزه (چاپ هفتم، تهران 1378)، ص 31 به بعد.
4)«~ nibbana ~» (سن.:«~ nirvana) ~»: در لغت يعنى خاموشى«~ (va + nir ~»نوزيدن، خاموش شدن) ؛ بنا بر تفسير، بىشهوتى است.براى واژه«~ nirvana ~»، در آيين آغازين بودا، دو اشتقاق پذيرفتهاند: يكى آن كه اين واژه را مركب از دو جزء ـ «~ nir ~»و«~ va ـ ~»مىداند، كه ـ «~ nir ~» به معناى «نه» و«~ va ـ ~»به معناى باد زدن، وزيدن، دميدن است و روىهم رفته،«~ nirvana ~»يعنى «خاموش شده، سردشده، فرو نشسته، فرو نشانده» . اشتقاق ديگر اين است كه«~ nirvana ~»از دو جزء«~ nir ~»و«~ vana ~» (شهوت، تشنگى و طلب) ساختهشده است : «از آن جا كه رو گرداندن،«~ (ni) ~»از«~ vana ~»، يعنى شهوت، است آن را«~ nirvana ~» خوانند (ع. پاشايى، پيشين، واژهنامهپالى) .
5) نيروانه در هندوئيسم حالت رهايى يا اشراق است، كه به اتحاد خود شخصى و ناپاينده در برهمن توصيف مىشود. نيروانهانسان را از رنج، مرگ و تولد مجدد و ساير مرزهاى اين جهانى آزاد مىكند. نيروانه دانستگى برين و متعالى است، كه به آن دربگود گيتا به برهمن نيروانه، در اوپهنيشدها به توريه،«~ (turiya) ~»، در يوگا به نيربيجه ـ سمادى [سمادى بىتخم] و در ودانتهبه نيروىكلپه ـ سمادى اشاره شده است.،«~ ( Rider Encyclopaedia of Easter n Philosophy and Religion ~»، لندن1999، ص 248) . اما نبايد برداشتهاى هندويى اين اصطلاح را با برداشت بودايى آن به هم آميخت. م.
6)«~ vana ~»در اين جا به معناى بافتن و بستن است. بنابراين، نيروانه نبافتن و نبستن، يعنى رها شدن از بند است. م.
«~ 7. accantanittha ~»
8) بودا، نمونههايى از كانون پالى، بخش نيروانه.
9) بودا، ص 460 و .462
10) همان. ص .461
«~ 11. ?va ~»
12) اينها سه تا هستند كه به «سه آتش» معروفاند: 1.«~ raga ~» (آز) ؛ 2.«~ dosa ~» (خشم، كينه) ؛ و 3)«~ moha ~» (فريب، نادانى) .م. ئبودا، ص 89، 90، 349 و .470
13) مجذوب شهوت، خشمناك از خشم، نابيناى فريب، شكست خورده، با دلى دربند، مرد به ويرانى خود مىرود، به ويرانىديگران، به ويرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مىكند . ولى مرد اگر از شهوت، [يا، آز] خشم و فريب آزاد شدهباشد، هدفش نه ويرانى خود است، نه ويرانى ديگران و نه ويرانى هر دو، و درد واندوه در جان احساس مىكند. بدينسان، نيروانه بىدرنگ، در اين زندگى، ديدنى، فراخواننده، به خود كشنده، و براى فرزانگان دريافتنى است. فرونشاندن آز، فرونشاندن خشم، فرونشاندن فريب: اين را بهراستى نيروانه خوانند .» ع.پاشايى، سخن بودا، نشر ميترا (چاپ نخست، ويرايش دوم، تهران، 1378)، ص .49
14) فرونشاندن شهوت، فرونشاندن كينه، فرونشاندن فريب، مقام ارهتى اين است. ..» سميوته نيكايه، فصل 4، سوره 2 بودا، ص .470
«~ 15. annihilation ~»
«~ 16. Pantheistic Self ~»
«~ 17. Upanisads ~»
18)«~ monad ـ life ~»در جين معادلى است براى جيوه،«~ (Jiva) ~»، كه همان لغت جيوه در فارسى است، كه خود لغتى استسنسكريت به معنى زنده. فارسى آن سيماب است. اصطلاح موناد را لايبنيتس با تعريفى خاص، در فلسفهاش به كار بردهاست كه از آن زمان به بعد در موارد ديگر هم به كار بردهاند.م.
«~ 19. Jains ~»
«~ 20. Anguttara Nikaya ~»
21)«~ Parinirvana ~» (پا:«~ Parinibbana) : ~»نيروانه كامل، مترادفى است براى نيروانه؛ از اين رو آن را غالبا با نيروانه پس از مرگ (پا.:«~ nibbana ـ sesa ـ upadi ـ An ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ nir) ~»يكى مىدانند، اما منحصر به آن نيست، يعنىمىتواند اشاره به نيروانه پيش از مرگ (پا.:«~ nib bana ـ sesa ـ upadi ـ sa ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ sa) ~»هم باشد.م.
22) نويسنده اينجا«~ element ~»به كاربرده كه احتمالا برابرنهادى است براى«~ dhatu ~» (داتو) نيروانه«~ amatam dhatu ~» است يعنىذات بىمرگى . م. ئ بودا، 86 به بعد.
23) رهرو كامل يا ارهت اگر در سير خود به نيروانه دست يابد، و اين همزمان با مرگ او باشد، آن را «ذات نيروانه بىدر كار بودنبنياد» [ نيروانه بىباقيمانده دلبستگى] مىخوانند كه به پرىنيروانه،«~ (parinirvana) ~» هم معروف است. بايد توجه داشت كهاين دو مقام نيروانه دو نيروانه جداگانه نيستند، بلكه به اعتبار آن كه ارهت آن گاه كه زيست او برقرار است، يا آن كه در مرگ بهنيروانه رسيده باشد يكى از اين دو نام به نيروانه او داده مىشود. بودا، ص .90 بدين سان، به نيروانه، يعنى خاموشى وفرونشاندن از دو نظر مىتوان نگاه كرد: .1 فرو نشاندن [كامل] ناپاكىها، كه با رسيدن به مقام «ارهتى» ، يا قديسيت و عموما درهمين زندگى دست مىدهد، و اين در گفتارهاى بودا «نيروانه با در كار بودن بنياد» خوانده شده است، و مراد از «بنياد» ، اينجا، همان «پنج توده» هستى است. .2 فرونشاندن [كامل] جريان پنج توده كه پس از مرگ «ارهت» صورت مىگيرد، و در گفتارهاىبودا «نيروانه بى در كار بودن بنياد» خوانده شده است. سخن بودا، ص .48
«~ 24. clinging ~»
«~ 25. appropriation ~»
«~ 26. identification ~»
«~ 27. disappearance ~»
«~ 28. saupadisesa ~»
«~ 29. saupadhisesa ~»
«~ 30. Upadhisesa ~»
«~ 31. Upatisesa ~»
«~ 32. abhidhamma ~»
«~ 33. dhammas ~»
34) شناسه براى«~ object ~»، يعنى موضوع شناختن؛ آن كه اين شناسه را مىشناسد، شناسهگر يا«~ subject ~»خوانده مىشود. م.
«~ 35. Kathavatthu ~»
36) منظور از پرسشهاى بىپاسخ، پرسشهايى است كه درباره متافيزيك، چون جهان نامحدود و بودن روان پس از مرگ و خود،«~ (atma) ~»يا جوهر ثابت، از بودا مىكردند. بودا پاسخ نمىداد به اين دليل كه به نظرش اينها بىفايدهاند و به آرامش، به برتريننيكبختى و به نيروانه راهنمايى نمىكنند. م.
«~ 37. Mahayana ~»
«~ 38. buddhahood ~»
«~ Zen / 39. Chan ~»
«~ 40. Tantra ~»
«~ 41. madyamaka ~»
«~ 42. samsara ~»
«~ 43. entity ~»
44) مراد از «بنياد» همان باقىمانده دلبستگى است كه اشاره است به پنج توده (پا.:«~ khandha ~»، سن.:«~ skandha ~»بهمعنى شاخه.در متنهاى بودايى سغدى آن را «توده» ناميدهاند .) يعنى كالبد، احساس، ادراك، حالات جان و دانستگى. م.
«~ 45. Liberation ~»
«~ maksa / 46. mokkha ~»
«~ 47. wholeness ~»
«~ Kaivalya / 48. Kevala ~»
«~ 49. truth ~»
50)«~ amrita ~» (پا.:«~ amata) ~»از ريشه«~ mr ~»ز مردن و مرگ (يونانى:«~ mbrosia+a .) amrta ~»ساخته شده از دو جز، ـ «~ a ~» بهمعناى «نه» و«~ mrta ـ ~»به معناى ميرندگى و فناپذيرى، و امريته، يعنى ناميرايى، بىمرگى، فناناپذيرى و جاودانگى. امريته نامىاست براى نيروانه و همان امرداد (په.:«~ amurdat ~»يعنى بىمرگى)، كه امروزه به شكل مرداد به كار برده مىشود. م.
نويسنده: ال. اس. كازينز / مترجم: علىرضا شجاعى
كوتهنوشتها: پا.: پالى، سن.: سنسكريت، په: پهلوى
[اشاره]
پيش از پيدايش آيين بودا، در حدود قرن پنجم قم، نيروانه (2) را هدف زندگى معنوىمىدانستند، اما اين [اصطلاح] تنها در متنهاى بودايى است كه بسيار مشهور شدهاست. نيروانه در آثار كهنتر بودايى و در كاربرد رايج آن تا امروز، اشاره است بهمقصد تربيت بودايى، كه از راه تربيت نظاممند در سلوك اخلاقى و نظاره و شناخت بهدست مىآيد. (3)
غايت اين مقصد، زدودن عناصر روانى آشفتهكنندهاى است كهحجاب دل صافى و آرام مىشوند، و همراه است با حالت بيدارى از خواب روانىحاصل از اين عناصر. چنين بيدارىاى (كه اغلب در زبان انگليسى با واژه«~ enlightenment ~»، يعنى «روشنشدگى» به آن اشاره مىشود) امكان درك روشن حقيقتهاى بنيادين را ميسر مىسازد، و فهم آن لازمه آزادى دل است. بعدها، ايناصطلاح اغلب به شكل محدودتر به جنبهاى خاص از حالت بيدار اطلاق شد، آنجنبه از اين تجربه كه تغييرناپذير انگاشته مىشد، يعنى عنصرى كه نه به طور جزئىحاصل ساخت روانى است و نه به طور كلى محصول علل و شرايط.
.1 خاستگاهها و ريشهشناسى واژه نيروانه
نيروانه (پا.: نيبانه) (4) در لغت به معناى «خاموش كردن» يا «فرو نشاندن» [آتش] است. اماازآنجا كه اين اصطلاح احتمالا ماقبل بودايى است، اين ريشهشناسى براى تعيين معناىدقيق آن، به مثابه برترين مقصد آيين بوداى آغازين، ضرورتااز قطعيت برخوردار نيست. (5)
در واقع، بسيارى از بوداييان، بنا بر سنت ترجيح دادهاند آن را به مثابه نبود كنش بافتن (وانه) (6) توضيح دهند. اين جا بافتن استعارهاى است از شيوه كنش دل كه از نادانى بهسرشت حقيقى اشيا و نيز از تشنگى به تملكات و حالات وجود قلب شده باشد. شايدتصادفى نباشد كه چنين تعريفى چيزى از معناى دقيق نيروانه به ما نمىگويد. بودايىهاعموما از هرگونه توصيف لفظى مقصدشان پرهيز كرده و [اساسا] شك دارند كه بتوان آنرا وصف كرد.
كهنترين متنهاى بودايى گويا واژه نيروانه را براى ناميدن مقصد نهايى (7) راهى كه بوداتعليم كرد به كار بردهاند. از اينرو، نيروانه را به برترين نيكبختى و آرامش نهايى تعريفكردهاند. (8)
احتمالا آنها اين را با ساير مكتبهاى دينى ـ فلسفى آن دوره شريك بودهاند.عموما همين متنها از هيچ اقدامى براى پرهيز از بحث در آنچه پس از مرگ بر سر واصلبه اين مقصد مىآيد فروگذار نمىكنند. بودا را اين طور نشان مىدهند كه «نگفته» چنينكسى پس از مرگ هستى دارد يا ندارد. و نير نگفته كه هر دوى اينها درست است. حتىنفى هر دو امكان به مثابه يك انتخاب ناديده انگاشته شد. در حقيقت، علاقه به طبيعتمقصد نيكبختى و آرامش نهايى را در وظيفه رسيدن به آن مفيد ندانستهاند. (9)
در اينزمينه عموما تمثيل مردى را نقل مىكنند كه تيرى زهرآگين خورده است: در اين وضعيتفورى و ضرورى او بايد در صدد مداوا بر آيد و توجه خود را صرفا بدان معطوف بداردنه اين كه به جزئيات دقيق تير، يا زهر و يا تيرانداز بپردازد. همين گونه نيز در فوريترسيدن به نيروانه بهتر آن است كه گرفتار جزئيات طبيعت و پيامدهاى آن نشويم. (10)
امكانش هست كه از خاستگاههاى خود واژه نيروانه به موضع كهنترى بپردازيم كهاينجا مطرح شده است. نيروانه مشتق از ريشه «وزيدن» [وا] (11) به معناى خاموش كردنشعله چراغ يا آتش است. در يك كاربرد، مقصود از آن آتش شهوتهايى چون «آز» و «كينه» [وفريب] است، (12) كه فرزانه روشن آنها را خاموش مىكند. (13)
در كاربرد ديگر، كهقابل اطلاق به وقت مرگ است، شعله چراغ هر نوع كنش متعارف انسانى را فرا مىگيرد.اين كنشها، همچون شعله چراغ، در لحظه مرگ ارهت روشن متوقف مىشوند. (14)
دركاربرد ماقبل بودايى، اين را احتمالا به اين معنا فهميدهاند كه آتش به حالت پنهان يابالقوهاى بازگشته بود كه بار نخست از آن برخاسته بود. اين استعاره، برعكس اطلاقامروزىاش، معانى ضمنى نيستى (15) نداشته است. بودا خودش گويا با اين نوع برداشتمخالفت كرده است، شايد به اين دليل كه چنين برداشتى بستگى بسيار تنگاتنگى با خودهمه خداانگارانه (16) اوپهنيشدها، (17) يا مونادهاى زندگى (18) جينها (19) و ديگران داشت. البتهمتنهاى بودايى بر آنند كه زبان را در اين مورد خاص نمىتوان به كار برد؛ چون واژهها درآخرين تحليل مشتق از تجربه حسىاند كه خود در بردارنده حافظه و تخيل است.
.2 گزارشهاى كهنتر
بيشتر اشارهها به نيروانه آن را مقصد يا برترين نيكبختى مىدانند و اين را با مترادفهاىبسيارى روشن مىكنند كه نيروانه را همچون مقام امن و پاكى و آرامش فرجامينمىفهمند. برخى از متنهاى كهن، كه بيشتر در ترجمههاى پالى يا چينى محفوظماندهاند، اطلاعات اندك بيشترى به دست مىدهند. به صراحت گفته مىشود كسى كهنيروانه را تجربه كند آگاه است، اما نه آگاه از هر آنچه دل ديده، شنيده، حس كرده، احساس كرده، يافته، جسته يا كشف كرده است (انگوتره نيكايه، (20) كتاب گفتارهاى تدريجى، بخش 4، 320؛ 8ـ 353) . اين تجربه با اشكال گوناگون حصول ديانهاى فرق دارد.
بعدها تمايز آشكارى ميان نيروانه يافته در زندگى و نيروانه [حاصل شده] در لحظهمرگ رو به توسعه نهاد. اصطلاح پرىنيروانه (21) بيشتر براى دومى به كار مىرفت، گرچه تاتاريخ متأخرترى بدين معنا نبود ـ در كهنترين منابع صرفا جانشينى براى نيروانه بود. (بهبيان دقيقتر، نيروانه حالت رهايى است و پرىنيروانه كنش رسيدن به رهايى است) . با اينهمه، منابع نسبتا كهن (اگرچه نه كهنترين) حاوى تمثيلى مهم از اقيانوسىاند كه نشانى ازپر شدن يا كاستن ندارد، بىآن كه مهم باشد كه چه ميزان آب از رودها و يا بارندگى به آنمىريزد. و همينگونه، اگرچه بسيارى از ذات (22) نيروانه بىباقىمانده «دلبستگى» واردپرىنيروانه شوند، ذات نيروانه نشانى از پر شدن يا كاستن ندارد. (23)
اينجا «دلبستگى» (24) يك اصطلاح فنى است كه اشاره است به تملك (25) يا تشخيص (26) كه نتيجه ميل است. از آنجا كه وجود و فرايند روانى انسان متعارف را نتيجه چنين تملكى مىدانند، نمىتوانهيچگونه استمرارى در شرايط آشناى وجودى كه يكباره متوقف شده، يافت . بىگماناين تمثيل بر اين نكته تأكيد مىكند كه نيروانه وراى قواعد معمولى است.
.3 برداشت اروپايى از اين اصطلاح
فرهنگ انگليسى آكسفورد (ويراست اول) نيروانه را اين طور تعريف مىكند: «در الهياتبودايى، خاموشى وجود فردى و استغراق در روح برين، يا خاموشى همه آرزوها وشهوتها و حصول سعادت كامل» . اگرچه روايتهايى از اين تعريف به طور گسترده بهكار رفته است، [چنين تعريفى] برداشتهاى بودايى، جينى و هندويى اين اصطلاح را بههم مىآميزد. چنين توصيفهايى از نيروانه در تفكر اروپايى نسبتا قديم است. در قرنهفدهم، سيمون دولالوبر، سفير فرانسه در دربار سيام [ تايلند]، اشاره كرد كهنويسندگان پرتغالى يك اصطلاح سيامى بسيار نزديك [به اين اصطلاح] را چنينبرگرداندهاند: «آن نيست مىشود» و «آن يك خدا شده است» . او بهدرستى نشان داد كهبه عقيده سيامىها «اين نه يك نيستى واقعى است و نه اكتساب يك سرشت خدايىاست» . لالوبر، در حقيقت، نيروانه را به «ناپيدايى» (27) برگرداند، به معناى ناپيدايى از جهانزاد و مرگ. اين فهمى بسيار دقيق از اين اصطلاح است، و تا امروز چيزى به آن افزودهنشده است.
اما چندان توجهى به شرح موثقتر لالوبر از اين اصطلاح نشد و نظرهايى كه او اصلاحكرده بود، به همان شكل قبلىشان رايج ماند. دليلش تا حدودى يك گرايش خصوصا درقرون هفدهم و هجدهم بود كه هنوز هم در برخى محافل رايج است، و آن اين كه آيينبودا را صورتى از شرك بدانند و در پى آن نقدى را كه آباى كليسا بر فلسفه شرك واردكرده بودند، بر آن اطلاق كنند. با آن كه ميان اين دو حوزه همانندىهايى هست، از قبيلاعتقاد به تناسخ كه مشخصه اشكالى از فلسفه قديم است، اما در مجموع، اين همانندىنادرست است.
.4 مكتبهاى جريان اصلى آيين بودا
تا زمان توسعه نخستين اشكال علم تفسير سازمانيافته بودايى در قرنهاى سوم و چهارمقم، انديشههاى نسبتا نظاممندترى ساخته و پرداخته شد. نيروانه چون ذات «بىباقىمانده دلبستگى» در تقابل با ذات «با باقىمانده دلبستگى» (سئوپادىسيسه) (28) بود.اين برداشت دوم از نيروانه مبين مراحل روشنشدگى جزئى است كه به «رسيدن به رود» ، [يا، پا نهادن به رود] معروف است. از آن جا كه متنهاى كهنتر، اغلب در زمينه مرگ بودابه [آن پرى] نيروانه «بىباقىمانده دلبستگى» اشاره مىكردند، كمكم اين طور فرضكردند كه اگر آنچه در مرگ ارهت حاصل مىشود ذات نيروانه «بىباقىمانده دلبستگى» باشد، در اين صورت بايد ذاتى مشابه بوده باشد كه در روشنشدگى يافته شود. از آنپس، ذات نيروانه «با باقىمانده دلبستگى» مرتبا اشاره بود به حصول روشنشدگى، كهمعمولا آن را اين طور مجسم مىكردند كه به دنبال آن يك زندگى با فعاليت آموزشىمهرآميز مىآمد. در نتيجه ترجمه نادرست يا برداشت نادرست متأخر اين واژه كه به «دلبستگى» ترجمه شد، اغلب جايش را واژهاى مىگيرد كه شايد اشاره باشد به «داشتهها» (سئوپدىشيشه)، (29) و همچون چيزى انگاشته مىشود كه اشاره دارد به جان وتن به مثابه داشتههاى تخصيصيافته در فرايند تولد مجدد. ديگر آن كه، همسئوپادىسيسه و هم سئوپدى شيشه مىتوانستند به ترتيب مشتق از اوپادىسيسه (30) واوپاتىسيسه (31) باشند، به معناى «باقىمانده اندك» . بنابراين، معناى اين اصطلاحات، كهرساننده ضمنى «دلبستگى» بود، مىتوانست در اصل ارجاعى باشد به شمار اندكى ازآلايشها كه پس از «پا نهادن به رود» باقى مىماند.
منابع قديمىتر در موضوع نيروانه چندان سخنى نمىگويند. اما اين سخن دربارهادبيات كانونى ابىدمهاى (32) كه در فاصله قرون دوم و چهارم قم شكل گرفت، صادقنيست. سيماى خاص اين ادبيات تحليل جان و تن از ديد فرايند متغير رويدادهاىمتعامل و چندگانه است. اينها را دمه (33) مىخواندند، يعنى حقيقتهاى جزئى در برابرحقيقت به طور كلى. (اين واژه پيشتر براى همه شناسه (34) هاى آگاهى روانى بهجز خودشناسههاى حسى به كار مىرفت) . متنهاى ابىدمه فهرست بازى از اين رويدادها گردآوردند و كوشيدند تحليل كنند كه چه رويدادهايى در چه حالتهاى روانى وجود دارند.آنان در اين تحليل، نيروانهاى را به ميان آوردند كه آن را متفاوت از ساير رويدادها تبيينمىكردند، و آن را در مقوله اصطلاحات مكانى و يا زمانى طبقهبندى نمىكردند . در اينمرحله، گويا نه اختلافى بر سر طبيعت بنيادين آن دارند، و نه آن را نبود محض مىدانند: «نيروانه وجود دارد؛ طبيعت آن تغيير نمىپذيرد. نيروانه پاينده، ثابت و جاويد است، دستخوش تغيير نيست» (كتاوتو (35) «نكتههاى اختلاف» 122) .
محتمل است كه علاقه اصلى متنهاى ابىدمه تجربه نيروانه در زندگى بر حسببيدارى يا روشنشدگى بود. در اين زمينه، نيروانه را شناسه يا تكيهگاهى براى جانروشن مىدانستند، كه خود آميزهاى بود كه مشخصهاش حضور مكرر رويدادهايى چونايمان و فرزانگى بود. در آثار اين دوره، همچون متنهاى پيش از آن، نمىكوشيدند تادرباره سرنوشت پس از مرگ ارهت روشن چيزى بگويند. بىگمان، سنت پرسشهاىبىپاسخ (36) همچنان به استوارى تمام برقرار بود و اجازه چنين كارى را نمىداد.
.5 در نظامهاى مهايانه (37)
گرايشهاى جديد در دين هندى، كه پيش از اين رشد و تحول يافته بود، در دوره 100ـ 300 م منجر به تكوين شكل نوينى از آيين بودا، به نام مهايانه يا گردونه بزرگ شد. ايننهضت نوين، كه در آغاز تنها توجه اندكى را به خود جلب كرده بود، آرام آرام نفوذ عظيمو روزافزونى يافت. در اين مكتب، عناصر دلسپارى قوى بود كه اساسا از يكزندگىنامه آرمانى شده بودا و بسط آن به آرمانى براى همه سرچشمه مىگرفت. يكسيماى مهم اين نهضت، طولانىتر شدن راه رسيدن به روشنشدگى به قصد توانايىبخشيدن به توسعه صفات برتر بود كه در رسيدن به بودائيت (38) ضرورى بودند و به طورمؤثرترى براى سود ديگران كار مىكردند. يك اثر جانبى اين تغيير در كانون توجه اينبود كه نيروانه تا حدى به پسزمينه برود، اگرچه در برخى مكتبهاى بعدى آيين بوداىمهايانه نظير چن/ ذن (39) يا تنتره، (40) به مثابه چيزى دستيافتنى در اين زندگانى، سرانجام بهپيشزمينه بازگشت.
مكتبهاى نوين فكرى با ديدگاههاى خاص در چارچوب مهايانه كلى توسعه يافت.احتمالا قديمىترين اين مكتبها، ماديمكه (41) بوده باشد. اين مكتب بر اين انديشه تأكيدمىكرد كه فرقى ميان نيروانه و چرخ وجود (سنساره) (42) نيست. گويا مراد آنها اين بودهاست كه نيروانه صرفا نامى براى وجود متعارف عارى از نادانى است. به ديگر سخن، نبايد آن را باشنده (43) اى ديد كه در جايى ديگر وجود دارد. كمابيش يك تبديل تجربهطبيعى است.
برخى از آثار متأخر مهايانه، بر «نيروانه بىبنياد» (44) به مثابه بخشى از راه برترين مقصدتأكيد ورزيدهاند. اين بدين معنا است كه روشنشدگى حقيقى متضمن قبول يا رد زاد ومرگ نيست. قابل توجهتر اين كه، تلويحا اشارهاى به قبول يا رد خود نيروانه ندارد، بلكهدر عوض دلها را ترغيب مىكند كه از وابستگى به هرگونه شناسهاى يا نيازمندى به آنهايكسره آزاد باشند، خواه آن شناسهها بيرونى [ اشيا] باشند و خواه درونى [ حالات] .
.6 مترادفهاى نيروانه
اشتباه رايج در بررسى مفهومى چون نيروانه اين است كه بيش از حد بر معناى دقيقلغوى آن متمركز شويم تا آنجا كه تداعىهاى پهناورتر و قرينه متنى آن را فدا كنيم، وشمارى از مترادفهاى آن را كه بارها در توصيف آن به كار برده مىشود به حسابنياوريم. در يك متن تجربى عملى، به نيروانه به شكل «آزادى» يا «بيدارى» ، «آرامش» يا «سعادت» اشاره مىشود . در هر مورد استلزام اين است كه [نيروانه] در مرتبه ممكننهايى است. در اين زمينه عموما واژههايى به كار برده مىشوند كه دلالت بر امنيت يامصونيت كامل دارند، همچون واژههايى كه دلالت بر پايندگى، تغييرناپذيرى ياپاياننيافتگى دارند. اين معانى اخير با آن اصطلاحات كلى كه در اديان هندى براىتوصيف برترين مقصد زندگى معنوى به كار برده مىشوند قرابت دارند. بسيارى از اينگونه واژهها مرتبا براى توصيف نيروانه به كار برده مىشوند. از اينرو، نيروانه رهايى (45) (موكه / موكشه)، (46) كلبودگى (47) (كيوله / كيوليه)، (48) حقيقت (49) و مانند اينها است؛ ناميرا وزوالناپذير است. بسيارى از اين اصطلاحات حس بودايى خاصى را ارائه مىدهند، امامعناى ضمنى عامشان نبايد در جهان به كلى مغفول بماند. يك مثال خاص اين است كهنيروانه امريته (50) يا بىمرگ [ انوشه] است، اما مهم اين است كه اين اصطلاح اشاره بهچشانهاى است مستىآور كه به خدايان انوشگى مىبخشد. اين اصطلاح، در كاربردبودايى، اشاره به وضعى دارد كه در آن مرگ نيست، اگرچه به وضوح مقصود از آن ايناست كه تداعىهاى مثبت اسطوره هندى را داشته باشد.
پىنوشتها:
1) اين نوشته ترجمهاى است از:«~ .12ـ Routledge Encyclopedia of Philosophy, Ist ed , 1998, vol.7, pp. 8 : in «airvanN» , L.S. Cousins ~»
«~ 2. Nirvana ~»
3) تربيت بودايى در سه حوزه صورت مىگيرد كه به «سه آموزش» معروف است: 1)«~ sila ~» (سيله)، 2)«~ samadhi ~» (سمادى)، و3)«~ · pann ~» (سن.:«~ · prajn ~»، (پرجنيا) .«~ sila ~» (سن.:«~ sila ~»، (شيله) را مىتوان رفتار يا سلوك اخلاقى دانست، اما سمادى رانمىتوان دقيقا مديتيشن گفت، چنان كه معمول است، چون بسيار فراتر از آن است. (در انگليسى معمولا«~ meditation ~»رابرابر«~ dhyana، ~» (ديانه) و«~ concentration ~»را برابر سمادى مىنهند، بگذريم از اين كه هيچ يك رساننده معناى دقيق ايندونيست.) سومى هم شناخت، شناسايى يا فراشناخت است، و از نظر ريشه لغوى همان «فرزانگى» است. نويسنده اين را ظاهرا«~ int e llect ~» (خرد، عقل) خوانده كه انتخاب خوبى براى پرجنيا نيست؛ از قضا از برخى نظرها، مخالف«~ intellect ~»است.م.براى آشنايى با سه آموزش«~ (sikkha ـ Ti) ~»نك .: ع. پاشايى، بودا، انتشارات فيروزه (چاپ هفتم، تهران 1378)، ص 31 به بعد.
4)«~ nibbana ~» (سن.:«~ nirvana) ~»: در لغت يعنى خاموشى«~ (va + nir ~»نوزيدن، خاموش شدن) ؛ بنا بر تفسير، بىشهوتى است.براى واژه«~ nirvana ~»، در آيين آغازين بودا، دو اشتقاق پذيرفتهاند: يكى آن كه اين واژه را مركب از دو جزء ـ «~ nir ~»و«~ va ـ ~»مىداند، كه ـ «~ nir ~» به معناى «نه» و«~ va ـ ~»به معناى باد زدن، وزيدن، دميدن است و روىهم رفته،«~ nirvana ~»يعنى «خاموش شده، سردشده، فرو نشسته، فرو نشانده» . اشتقاق ديگر اين است كه«~ nirvana ~»از دو جزء«~ nir ~»و«~ vana ~» (شهوت، تشنگى و طلب) ساختهشده است : «از آن جا كه رو گرداندن،«~ (ni) ~»از«~ vana ~»، يعنى شهوت، است آن را«~ nirvana ~» خوانند (ع. پاشايى، پيشين، واژهنامهپالى) .
5) نيروانه در هندوئيسم حالت رهايى يا اشراق است، كه به اتحاد خود شخصى و ناپاينده در برهمن توصيف مىشود. نيروانهانسان را از رنج، مرگ و تولد مجدد و ساير مرزهاى اين جهانى آزاد مىكند. نيروانه دانستگى برين و متعالى است، كه به آن دربگود گيتا به برهمن نيروانه، در اوپهنيشدها به توريه،«~ (turiya) ~»، در يوگا به نيربيجه ـ سمادى [سمادى بىتخم] و در ودانتهبه نيروىكلپه ـ سمادى اشاره شده است.،«~ ( Rider Encyclopaedia of Easter n Philosophy and Religion ~»، لندن1999، ص 248) . اما نبايد برداشتهاى هندويى اين اصطلاح را با برداشت بودايى آن به هم آميخت. م.
6)«~ vana ~»در اين جا به معناى بافتن و بستن است. بنابراين، نيروانه نبافتن و نبستن، يعنى رها شدن از بند است. م.
«~ 7. accantanittha ~»
8) بودا، نمونههايى از كانون پالى، بخش نيروانه.
9) بودا، ص 460 و .462
10) همان. ص .461
«~ 11. ?va ~»
12) اينها سه تا هستند كه به «سه آتش» معروفاند: 1.«~ raga ~» (آز) ؛ 2.«~ dosa ~» (خشم، كينه) ؛ و 3)«~ moha ~» (فريب، نادانى) .م. ئبودا، ص 89، 90، 349 و .470
13) مجذوب شهوت، خشمناك از خشم، نابيناى فريب، شكست خورده، با دلى دربند، مرد به ويرانى خود مىرود، به ويرانىديگران، به ويرانى هر دو، و درد و اندوه در جان احساس مىكند . ولى مرد اگر از شهوت، [يا، آز] خشم و فريب آزاد شدهباشد، هدفش نه ويرانى خود است، نه ويرانى ديگران و نه ويرانى هر دو، و درد واندوه در جان احساس مىكند. بدينسان، نيروانه بىدرنگ، در اين زندگى، ديدنى، فراخواننده، به خود كشنده، و براى فرزانگان دريافتنى است. فرونشاندن آز، فرونشاندن خشم، فرونشاندن فريب: اين را بهراستى نيروانه خوانند .» ع.پاشايى، سخن بودا، نشر ميترا (چاپ نخست، ويرايش دوم، تهران، 1378)، ص .49
14) فرونشاندن شهوت، فرونشاندن كينه، فرونشاندن فريب، مقام ارهتى اين است. ..» سميوته نيكايه، فصل 4، سوره 2 بودا، ص .470
«~ 15. annihilation ~»
«~ 16. Pantheistic Self ~»
«~ 17. Upanisads ~»
18)«~ monad ـ life ~»در جين معادلى است براى جيوه،«~ (Jiva) ~»، كه همان لغت جيوه در فارسى است، كه خود لغتى استسنسكريت به معنى زنده. فارسى آن سيماب است. اصطلاح موناد را لايبنيتس با تعريفى خاص، در فلسفهاش به كار بردهاست كه از آن زمان به بعد در موارد ديگر هم به كار بردهاند.م.
«~ 19. Jains ~»
«~ 20. Anguttara Nikaya ~»
21)«~ Parinirvana ~» (پا:«~ Parinibbana) : ~»نيروانه كامل، مترادفى است براى نيروانه؛ از اين رو آن را غالبا با نيروانه پس از مرگ (پا.:«~ nibbana ـ sesa ـ upadi ـ An ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ nir) ~»يكى مىدانند، اما منحصر به آن نيست، يعنىمىتواند اشاره به نيروانه پيش از مرگ (پا.:«~ nib bana ـ sesa ـ upadi ـ sa ~»، سن.:«~ nirvana ـ shesha ـ upadhi ـ sa) ~»هم باشد.م.
22) نويسنده اينجا«~ element ~»به كاربرده كه احتمالا برابرنهادى است براى«~ dhatu ~» (داتو) نيروانه«~ amatam dhatu ~» است يعنىذات بىمرگى . م. ئ بودا، 86 به بعد.
23) رهرو كامل يا ارهت اگر در سير خود به نيروانه دست يابد، و اين همزمان با مرگ او باشد، آن را «ذات نيروانه بىدر كار بودنبنياد» [ نيروانه بىباقيمانده دلبستگى] مىخوانند كه به پرىنيروانه،«~ (parinirvana) ~» هم معروف است. بايد توجه داشت كهاين دو مقام نيروانه دو نيروانه جداگانه نيستند، بلكه به اعتبار آن كه ارهت آن گاه كه زيست او برقرار است، يا آن كه در مرگ بهنيروانه رسيده باشد يكى از اين دو نام به نيروانه او داده مىشود. بودا، ص .90 بدين سان، به نيروانه، يعنى خاموشى وفرونشاندن از دو نظر مىتوان نگاه كرد: .1 فرو نشاندن [كامل] ناپاكىها، كه با رسيدن به مقام «ارهتى» ، يا قديسيت و عموما درهمين زندگى دست مىدهد، و اين در گفتارهاى بودا «نيروانه با در كار بودن بنياد» خوانده شده است، و مراد از «بنياد» ، اينجا، همان «پنج توده» هستى است. .2 فرونشاندن [كامل] جريان پنج توده كه پس از مرگ «ارهت» صورت مىگيرد، و در گفتارهاىبودا «نيروانه بى در كار بودن بنياد» خوانده شده است. سخن بودا، ص .48
«~ 24. clinging ~»
«~ 25. appropriation ~»
«~ 26. identification ~»
«~ 27. disappearance ~»
«~ 28. saupadisesa ~»
«~ 29. saupadhisesa ~»
«~ 30. Upadhisesa ~»
«~ 31. Upatisesa ~»
«~ 32. abhidhamma ~»
«~ 33. dhammas ~»
34) شناسه براى«~ object ~»، يعنى موضوع شناختن؛ آن كه اين شناسه را مىشناسد، شناسهگر يا«~ subject ~»خوانده مىشود. م.
«~ 35. Kathavatthu ~»
36) منظور از پرسشهاى بىپاسخ، پرسشهايى است كه درباره متافيزيك، چون جهان نامحدود و بودن روان پس از مرگ و خود،«~ (atma) ~»يا جوهر ثابت، از بودا مىكردند. بودا پاسخ نمىداد به اين دليل كه به نظرش اينها بىفايدهاند و به آرامش، به برتريننيكبختى و به نيروانه راهنمايى نمىكنند. م.
«~ 37. Mahayana ~»
«~ 38. buddhahood ~»
«~ Zen / 39. Chan ~»
«~ 40. Tantra ~»
«~ 41. madyamaka ~»
«~ 42. samsara ~»
«~ 43. entity ~»
44) مراد از «بنياد» همان باقىمانده دلبستگى است كه اشاره است به پنج توده (پا.:«~ khandha ~»، سن.:«~ skandha ~»بهمعنى شاخه.در متنهاى بودايى سغدى آن را «توده» ناميدهاند .) يعنى كالبد، احساس، ادراك، حالات جان و دانستگى. م.
«~ 45. Liberation ~»
«~ maksa / 46. mokkha ~»
«~ 47. wholeness ~»
«~ Kaivalya / 48. Kevala ~»
«~ 49. truth ~»
50)«~ amrita ~» (پا.:«~ amata) ~»از ريشه«~ mr ~»ز مردن و مرگ (يونانى:«~ mbrosia+a .) amrta ~»ساخته شده از دو جز، ـ «~ a ~» بهمعناى «نه» و«~ mrta ـ ~»به معناى ميرندگى و فناپذيرى، و امريته، يعنى ناميرايى، بىمرگى، فناناپذيرى و جاودانگى. امريته نامىاست براى نيروانه و همان امرداد (په.:«~ amurdat ~»يعنى بىمرگى)، كه امروزه به شكل مرداد به كار برده مىشود. م.