PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفکری برتر از 70 سال عبادت



mozhgan
10-26-2011, 05:00 AM
عقل و خرد در آیینه قرآن و روایات(1)
عقلانیت

عقل و خرد دارای جایگاه بسیار رفیع و بلندی است. آنقدر عقل و عقلانیت مقدس و محترم شمرده می شود که همه انسانها خواستار آن اند که عاقل به حساب بیایند.

همه ابناء بشر دوست دارند به نوعی نسبتی با عقل و عقلانیت پیدا کنند. کسی را نمی توان یافت که به جهل خود افتخار کند و آن را مایه ی مباهات خود بداند. در همه ی اطراف و اکناف عالم پهناور ، در همه ی قومیّتها و ملیّتها و در همه ی فرهنگها و تمدنها ،از دیرباز تاکنون عقلانیت از مقام و مرتبه ای درخور ستایش برخوردار بوده است. همواره سعی شده که بر تعداد عقلای هر ملتی افزوده شود و همیشه بخش عظیمی از بودجه ی دولتها و حکومتها به بحث عاقل پروری و عالم پروری اختصاص می یابد.

عقل در معنای مصدری آن به معنی بازداشتن و بند زدن است. یعنی نوعی بازدارندگی از وقوع در خطا و خطر.
قرآن کریم فهم و شناخت رموز آفرینش را تنها در حیطه ی توان عاقلان و خردمندان دانسته است و پی بردن به کنه مفاهیم قرآن را مختص اندیشه وران بیان نموده است

عاقل هم به معنای کسی است که بتواند خیر و شر را تشخیص دهد و بر امیالی که سبب ویرانی اش می شود بند بزند. در دوره های مختلف تاریخ، بحثها و موضعگیری های متنوعی در باب عقل روی داده است. می توان غنی ترین و کاملترین منبعی که درباره عقل و خرد به اظهارنظر پرداخته است را دین الهی و وحی بدانیم. قرآن کریم به کرّات از مفهوم عقل نام می برد. (البته به صورت فعل)

در سیره کلامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و در مجموعه بیانات ائمه اطهار علیهم السلام هم می توانیم شاهد زیباترین ابراز نظرها در زمینه عقل و خرد باشیم. شاید به جرأت بتوان گفت در هیچ آیین و مذهبی خرد و اندیشه آدمی مورد اجلال و تعظیم قرار نگرفته است.

نه تنها عقل که عقل ورزی و نه تنها عقل ورزی که عقلا در خور مدح و ستایش قرآن کریم قرار گرفته اند.

قرآن کریم فهم و شناخت رموز آفرینش را تنها در حیطه ی توان عاقلان و خردمندان دانسته است و پی بردن به کنه مفاهیم قرآن را مختص اندیشه وران بیان نموده است.
اندیشه

در قرآن کریم به همان میزان که نسبت به عقل و عقلانیت تأکید و توجه شده است از جهل و نادانی هم نکوهش شده است. چه بسیار در قرآن کریم واژه هایی همچون: لایَعقِلون، لایَفقَهون، ... را می بینیم و می خوانیم. قرآن کریم جاهلان را همچون چهارپایان بلکه پست تر از آنها می داند:

لَهُم قُلوبٌ لایَفقَهون بِها و لَهُم اَعینٌ لایُبصِرون بِها و لَهم آذانٌ لایَسمَعون بِها اولئِک کَالاَنعام بَل هُم اَضلّ اولئِک هُمُ الغافِلون اعراف 179


تعریف وجدانی عقل :

حال پس از این مقدمه نسبتاً مفصل حدیثی را در معرفی عقل با توجه به تذکر بالا بیان می کنیم :

عَن علی بن ابی طالب علیه السلام اَنَّ النبیّ سُئِلَ مِمّا خَلَقَ اللّه عَزَّ و َ جَلَّ العقل ، قالَ خَلَقَهُ مِن مَلَکٍ لَهُ رووسٌ بِعَدَدِ الخلایق مَن خُلِقَ و مَن لَم یُخلَق اِلی یوم القیامه و لِکلِّ رَاسٍ وَجهٌ و لِکُلِّ آدَمیٌّ رَاسٌ وَ اِسمُ ذلک الانسانِ علی وَجه ذلک الرّاس مکتوبٌ و علی کلّ وَجهٍ سِترٌ مُلقی لا یُکشفُ ذلک السّترُ مِن ذلک الوَجهُ حتی یولَدُ هذا المولود و یَبلُغَ حَدّ الرّجال اَو حَدَّ النساء فَاذا بَلَغَ کُشِفَ ذلک السَّتر فَیَقَعُ فی قلب هذا الانسان نورٌ ، فَیَفهَمُ الفَریضه و السُّنَّه و الجَیِّدَ و الرِّدی اَلا وَ مَثَلُ العَقلِ فی قلبِ کَمَثَلِ السراج فی وَسَطِ البیت[1]

اولین نکته ای که در روایت استفاده می نماییم این است که عقل نور است. وجه تشبیه عقل به نور برای ما وجدانی است یعنی خودمان نور بودن عقل را وجدان می کنیم به این معنا که الظاهرُ بِذاتهِ والمُظهِرُ لِغَیرِه.

این تعریفی است که از نور ارائه می دهیم . و این حالت را در مورد عقل هم می بینیم . که عقل را به چیزی نمی شناسیم. خودش به خودی خود روشن است و همه چیز هم به آن روشن است. مانند چراغی که در خانه روشن شده و همه اشیاء داخل خانه را می بینیم. خود چراغ به چیزی روشن نشده بلکه به خودی خود روشن است . اما اشیاء همه به نور چراغ روشن اند. عقل هم همین گونه است . معقولات در نور عقل برای ما روشن می شوند. پس ما معقولات را به نور عقل می شناسیم. به این ترتیب معقولات آیه و نشانه و راهنمایی به سوی عقل هستند. و این که ما معقولات را برای وجود عقل نشانه بگیریم ، خودش حکم عقل است.
عقل در معنای مصدری آن به معنی بازداشتن و بند زدن است. یعنی نوعی بازدارندگی از وقوع در خطا و خطر

از این حدیث همچنین می فهمیم که محل قرار گرفتن این نور قلب است . نور عقل قلب را روشن می کند. و قلب می فهمد. پس قلب مرکز فهم است. و نکته سوم اینکه: این نور یعنی عقل، چهار چیز را برای ما روشن می کند. فریضه، سنت،جید و ردی را. ( واجب، مستحب، خوب و بد ) اینها همه عقلی هستند.


رابطه عقل و فکر

در قرآن کریم مساله تفکر همانند عقل مورد توجه بسیار زیادی قرار گرفته، گویی شاخصه انسانیت و وجه تمایز انسان از حیوان و نبات همان تفکر است. در گوشه های فراوانی می خوانیم این مطلب و یا نکته لِقومٍ یَتَفَکَّرون[2] می باشد. روایات ما هم ارزش فراوانی را به تفکر می دهند تا آنجا که در حدیثی می خوانیم:تَفَکُّرُ ساعَهٍ اَفضَلَ مِن عِباده سَنَهٍ [3]

حال ببینیم چه ارتباطی را می توانیم بین تفکر و تعقل قایل باشیم.
فکر

گفتیم منظور ما از معقول، وجدان حقیقت آن شیء است. این معقول و وجدان کردن با تفکر در مورد آن فرق می کند. این گونه نیست که اگر ما چیزی را به وسیله عقل بیابیم در حال فکر کردن در مورد آن باشیم. مثلاً گاهی ما در مورد شیرینی فکر می کنیم و صورت ذهنی برای خودمان از آن ایجاد می کنیم. اما یک وقت آن را وجدان می کنیم. این دو با هم اساساً فرق می کنند. برای توضیح بیشتر باید بدانیم بعضی تفکرات اصلاً عاقلانه نیستند. مثلاً فکر کردن در مورد گناه اصلاً عاقلانه نیست. چون عاقل گناه را قبیح می داند. می توانیم این گونه بگوییم که تفکرات ما به دو دسته اختیاری و غیر اختیاری تقسیم می شوند.

اگر در مورد چیزی فکر کنیم یا حرف دیگری را بشنویم در آن لحظه بدون اختیار خودمان در ذهنمان از آن چیز صورت ذهنی درست خواهیم کرد. مثلاً وقتی کسی از سیب یا میز و درخت صحبت می کند، بلافاصله و بدون اختیار این تصویر اجسام در ذهن ما ایجاد می شوند. اینها همه افکار غیر اختیاری هستند. اگر ما خودمان این تفکر غیر اختیاری را ادامه بدهیم یا ابتداءً در ذهن خودمان صورت فکری ایجاد کنیم و پیرامون آن به تفکر بنشینیم ،این نوع تفکر اختیاری است. این افکار غیر اختیاری می تواند به دست شیطان در ما القاء شود ، ولی ادامه آن در اختیار خود ماست. پس می توان گفت: تفکر فی نفسه قابل ارزش گذاری نیست. نه می توان گفت: تفکر خوب است و نه می توان گفت تفکر قبیح است. بلکه تفکر ممدوح و پسندیده، تفکری است که پشتوانه عقلی داشته باشد. ممکن است تفکر در پرتو نور عقل، انسان را به کشف عقلانی جدید هم برساند. مثلاً تفکر در حول حکم عقلی قبح ظلم انسان را به شناختن بعضی مصادیق آن موفق سازد.

باید دانست اگر تفکری در پرتو نور عقل صورت گیرد، اشتباه نمی کند و تفکر صحیح همین است که می تواند در زنده شدن قلب موثر باشد، که گفته اند: التَفَکُّرُ حَیاتُ قَلبِ البَصیر[4]

فکر کردن موجب زنده شدن قلب انسان بصیر است.

[1] علل الشرایع ص 98- بحارالانوار ج 1 ص 99