PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شاعري كه به سادگي اعتقاد دارد(مريم آريان)



mozhgan
10-24-2011, 10:00 PM
مريم آريان از شاعران جوان و غزلسراي استان البرز و شهر كرج است كه بتازگي مجموعه‌اي از شعرهايش را با عنوان «يك چندم از من» توسط انتشارات هنر و رسانه ارديبهشت منتشر كرده است.

آريان در مجموعه‌اش از زبانِ زني با حس و حال شاعرانه به روايت اجتماعي مي‌پردازد كه مشكلات و معضلات بي‌شمار و خاص خود را در لايه‌هاي انباشته و تلنبار روي هم دارد.

او در اين انتقال شاعرانه با همان ابزار به روز و كاملا امروزي و واژگان متناسب و كاربردي با حس و عاطفه‌اي تماما مرتبط كه از عمق حوادث و رويدادها برمي‌خيزد روايتگري مي‌كند.

زبان غزل او، اولويت را به رسايي و رسانايي مفهومي به طريق هرچه ساده‌تر، سپرده است و حتي شگرد تكرار در اين راستا، در القاي مفهوم و حس مدنظر به كار گرفته شده است. گاهي هم خواننده، به نوعي نارسايي در كاربرد برخي واژگان در فضايي متمايزتر برمي‌خورد كه اين موضوع، بيشتر حاكي از زبان و فرهنگ تركي شاعر است.

من حتي در نقد شاعرانگي حسين منزوي در مجموعه «نام او عشق است، آيا مي‌شناسيدش؟» هم نمونه كامل اين تداخل و تطابق زباني، حسي و انديشه‌اي از دو فرهنگ تركي ـ پارسي را با مصداق‌هايش مشخص نموده‌ام كه در اين مجموعه هم قابل شناسايي است.

چه، شاعراني كه زبان مادري‌شان تركي است با توجه به غناي تصويري و انديشه‌اي زبان تركي، در سرايش‌شان به زبان پارسي همواره برگ برنده‌اي در دست داشته‌اند و معمولا با اتكا به اين پشتوانه محكم، شاعران خوب و توانمندي هم بوده و هستند.

البته اين موضوع، مواقعي به شعر اين دوستان ضربه‌اي مي‌زند و ممكن است خواننده كه گاه از اين گرته‌برداري‌ها گيج شده و شايد بسادگي بيش از حد زبان معترض است را متعجب سازد.

به مادر گفت كه من رفتم اما

همان طوري كه گفتي مي‌شود، شد

به ياد روي ماهش بودم امشب

نشستم گريه كردم جزر و مد شد

ص18

چگونه طرح زد ايزد علي اكبر را

چه كار كرد كه او فوق‌العاده زيبا شد

ص22

در اين دو نمونه سادگي بيش از حد زبان و استفاده‌هاي متناوب از حروف ربط و اضافه تا حدي جاي سوال است، البته من به اين نكته واقفم كه شاعر در كل مجموعه، سادگي و بي‌تكلف بودن زبان را كه از انباشتگي عاطفي هم مملو است را شگرد كار كرده است، اما اين ميزان سادگي را به هيچ عنوان نمي‌پسندم.

از يك ديد اين مجموعه از گرايش صرف به شكل غزل روايي كه در آن روايتي به صورت خط عمودي با بهره‌گيري از پتانسيل‌هاي تصويري ارائه مي‌شود، حكايت دارد.

زباني ساده، بي‌پرده كه گاه به منطق سهل و ممتنع‌گويي نزديك مي‌شود و با استفاده از حس و عاطفه سرشار كه لابه‌لاي واژگان و ابيات مستترند، خود مي‌نمايد.

نگاه، نگاهي است مدرن كه از دل مسائل روزمره به سبك شعري، موضوعات را با چاشني احساس مي‌كاود و ظرفيت سرشاري در بازآفريني حسي نوستالژيك دارد كه گاه به متافيزيك سر مي‌زند و در برخي جاها سهراب سپهري و عرفان خاص التقاطي او را به ذهن متبادر مي‌سازد:

من آن كودكم كه شبي پير شد

و در كودكي با عصا ايستاد

ص79

تو مرده‌اي و من آن وقت مردم از خنده

و بعد گريه‌ام آمد ببين دلم عصبي ست

دوباره شعر و من درد مي‌كنم آن قدر

كه سقط مي‌كنم او را ببخش بي‌ادبي ست

ص71

شاعر، بخوبي از ظرفيت‌هاي شعري و حس نهفته در دل برخي تعابير و تركيب‌هاي عادي و روزمره به سود غزل خويش بهره‌برداري كرده است. با همين شيوه و با تركيب و همسان‌سازي‌هاي شاعرانه، وي توانسته است به تصاوير عيني جديد و در خور توجه و تاملي دست پيدا كند كه شايان تحسين است.

در حوض، ماهي‌ها به آهنگ دف ماه

با جامه‌هاي زر زري رقصيده بودند

ص47

در خواب ميز كوچك صبحانه حاضر است

نكته: آريان، ادعاي تكنيك بالا در غزل ندارد، ولي خصيصه ساده‌سرايي و تمايل زبان به سوي نثر و هنجار طبيعي پتانسيل‌هاي نهفته در دل واژگان روزمره را غليان مي‌دهد و بارورشان مي‌سازد

ساعت، گرسنگي تو را مي‌دهد نشان

نان در بغل گرفته پنير سفيد را

آماده ايستاده كه بگذاري‌اش دهان

و چاي، قند توي دلش آب مي‌شود

در انتظار اين كه بنوشي كمي از آن

...

قاشق كه حال چاي تو را زد به هم، نشست

يك دفعه شد دچار به دل پيچه، استكان

ص28

مي‌بينيد كه چگونه شاعر با حس‌آميزي و توانايي بالا در تركيب و آنميسم (جان‌بخشي) اشياي ملموس با كاركردهاي عادي و روزمره توانسته است بسادگي، تصويرهاي خوبي خلق نمايد.

در كل از لحاظ محتوايي مي‌توان اين مجموعه را نمونه كامل يك كليت دردمند اجتماعي دانست. مريم آريان روايتگر غصه‌ها و دردهاي عميق و ريشه‌اي اجتماعي است.

وي حتي عشق را هم به زبان خاص خود تصوير مي‌كند و از پرداختن به هيچ موضوع اجتماعي مضايقه نمي‌كند؛ شعر انتظار و موعوديه با سبك منحصر به فرد خود كه لحني بخصوص و حسي ويژه دارد، شعر نمادين عاشورايي، شعر فقر و رنج، شعر تبعيض‌ها و فرق‌گذاري‌هايي كه ريشه در افكار سنتي و كوركورانه دارد مثل تفوق مرد بر زن يا فرزند پسر بر دختر، شعر سياسي محكوميت استكبار و تقبيح استعمارگري، شعر مسائل زناشويي و مشكلات و دغدغه‌هاي مرتبط با آن همچون مرد دو زنه و..، شعر مرتبط با جنگ تحميلي، مادر شهيد و...

شاعر با ابژكتيويته (عينيت‌گرايي) قوي و توانمند و با شخصيت‌پردازي‌هاي موفق، توانسته است زبان گوياي سنگ، سگ، مورچه، استكان و.. باشد. وي حتي به تعريض و كنايه هم كه شده به مشكلات معيشتي جمعيت مورچه‌گان اشاره مي‌كند و ذهن خواننده را از جهات مختلف درگير مي‌كند و به تاملي بسيط وا مي‌دارد!

در يك جمع‌بندي كلي مي‌توانم چنين نتيجه بگيرم كه آريان به آنچه مي‌انديشد، جامه شعريت مي‌پوشاند و اين يك امتياز ويژه است براي شاعر كه بتواند آنچه مي‌خواهد بدون تصنع و تكلف و به زحمت انداختن خود شعريت بخشد، وي اگرچه ادعاي تكنيك بالا در غزل را هم ندارد، اما همين خصيصه ساده‌سرايي و تمايل زبان به سوي نثر و هنجار طبيعي آن كه پتانسيل‌هاي نهفته در دل واژگان روزمره را غليان مي‌دهد و بارورشان مي‌سازد، خود نوعي تكنيك خلاقانه است كه در شعر ايشان ديدم و توجه مرا جلب نمود. با اين حساب آريان براحتي آب خوردن مي‌تواند با شنونده خود در تناسبات مفهومي مختلف ايجاد ارتباط نمايد و با صميميت زباني، به تاثيرگذاري پيامش
جامه عمل بپوشاند.

شاعر در شعر ديگري با عنوان ماجرا، دقيقا به همان موضوع متافيزيكي داستان ظريفه روئين پرداخته است، دختركي كه گنجشك مي‌شود، شانه به سر، بلبل و...

او بسادگي صرف اعتقاد دارد و حتي در گزينش قافيه‌ها هم با استفاده از قافيه‌هاي اسمي، حروفي، ساده و كمرنگ اين موضوع را عينيت مي‌بخشد.

در پايان با آوردن چند بيت نمونه كه به نظر من شاعر توانسته است با ويژگي‌هايي كه برخي را ذكر كردم تصاوير بديع و عيني با تركيب‌هايي ساده و مفهوم‌گرا بسازد، سخنم را به اتمام مي‌رسانم:

گرچه همرنگ جماعت بوده‌ام

هيچ كس مانند من رسوا نشد (ص78)

در رختخواب چشم‌هايش خواب رفتم

چون بچه بودم خيس كردم بسترم را (ص76)

تمام روز مادر فكر مي‌كرد

كه من دنيا بيايم يا بميرم

..

مرا يك روز راحت مي‌گذارند

كه زير خاك ساعت‌ها بميرم(ص58)

از انتظار، علف سبز شد به پاي درخت

چقدر منتظر مرگ، مثل من شده است(ص20)

در سوز و سرما شاخه خيس درختان

تا صبح با هم بندري رقصيده بودند

بر سقف، باران و تگرگي تند با هم

هي پشت پاي آذري رقصيده بودند(ص48)