PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در مورد شب قدر تاپیک



Behzad AZ
08-08-2010, 10:15 PM
الهی!
بیاموز تا سرِّ دین بدانیم،بیفروز تا در تاریکی نمانیم.تلقین کن تا آداب شرع بدانیم..
تونواز که دیگران ندانند..تو بسازکه دیگران نتوانند..همه راازخودپرستی رهایی
ده ، همه رابخود آشنایی ده،همه را ازمکر شیطان نگاهدار، همه را ازآفت نفس
آگاه دار...
الهی!ما که به توزنده ایم هرگزکی میریم؟..ما که به تو شادانیم هرگزکی اندوهگین شویم؟
ما که به توعزیزیم هرگز چون ذلیل شویم..تو آن مایی وماآن تو..سزاوارربوبیتی
و همه بر خوان تو..دست این همه گدا بردامان تو..کی بسر آید این وعده دیدار؟
به حقک و حرمتک یا عزیز و یا غفار
الهی!
بنده جرم کرد...خسته دل و آلوده دامن شد...
منادی کَرَم تو آواز داد که نصیب معیوبان با من شد...
رحمت سبقت گرفت و فضل و کرمت ضامن شد...
الهی!از من اشکی و آهی...و از تو نگاهی
ای عاشق دل سوخته اندوه مدار......روزی به مراد عاشقان گردد کار
الهی!
ای آرنـده غـم پشیمـانی در دلهـای آشنایـان و ای افکننـده سـوز در دل تائبـان...ای
پذیرنده گناهـکاران و معترفـان..کسی بازنیآمد تا باز نیاوردی وکسی راه نیـافت تا
دست نگرفتی..دستگیر،که چون تو دستگیری نیست..دریاب،که جز تو پناه نیست
و پرسش ما را جز تو جواب نیست و درد ما را جز تو دوا نیست...
و از این غم ، جز تو ما را راحت نیست...
الهی!جامه مصلحان پوشیدیم و مصلح نبودیم...تو بر ما عفو کن...
آنچه فرمودی نکردیم و از کرده خود به دردیم..
ما بیچارگان را ازخرمن سوختگان نگردان...
دریغا!
که روزگار بر باد دادیم و شکر نعمت ولی نعمت نگزاردیم..دریغا که قدرعمر
خویشتن نشناختیم واز کار دنیا به اطاعت مولا نپرداختیم...
دریـغا کـه عـمر عـزیـز بـسر آمـد و روزگـار بگـذشـت...
روزی که مرا وصل تو درچنگ آید......از حـال بهشتیـان مـرا ننـگ آیـد

Behzad AZ
08-08-2010, 10:15 PM
..........ای بردبار ، ای صاحب کرم ، ای زنده ، ای پاینده ،
ای آمرزنده گناه ، ای پذیرنده توبه ، ای بزرگ منّت ، ای احسان کننده قدیمی،
کجاست پرده کشی زیبایت کجاست گذشت والایت کجاست فرج نزدیکت
کجاست فریاد رسی با شتابت کجاست رحمت وسیعت کجاست عطیّه های افزونت
کجاست موهبتهای گوارایت کجاست مرحمتهای گرانت کجاست فضل عظیمت
کجاست منّت بزرگ جسمیت کجاست احسان دیرینت کجاست کرمت ای کریم ..........
پس دمرا دریاب و برحمت مرا برهان
ای نیکو کردار ، ای خوش کردار ، ای نعمت بخش ،
من در رهائی از عقوبتت بر اعمال خویش تکیه نکرده ام بلکه بفضلت متکی هستم
زیرا تو اهل تقوا هستی و اهل آمرزشی در نعمتها
ابتدا به احسان نظر می کنی و به کرمت از گناه در گذری................

Behzad AZ
08-08-2010, 10:16 PM
مروری کوتاه بر زندگانی امام علی (ع) :

نام : علی

لقب : مرتضی

کنیه : ابوالحسن

نام پدر : عمران ابوطالب

نام مادر : فاطمه

تاریخ ولادت : 13 رجب ( 23 سال قبل از هجرت )

محل ولادت : مکه مکرمه خانه خدا

مدت امامت : 30 سال

مدت عمر: 63 سال

تاریخ شهادت : 21 رمضان المبارک سال 40 قمری

علت شهادت : تحریکات قطام

نام قاتل : عبدالرحمن بن ملجم

محل دفن : نجف اشرف

Behzad AZ
08-08-2010, 10:16 PM
شهادت :

در سال چهارم هجری جماعتی از خوارج در مکه جلسه ای تشکیل دادند ومسئول تمامی اختلافات موجود در جامعه را یه نفر دانستند که قرار شد که هر سه را اعدام بنمایند که بدین منظور عبدالرحمن بن ملجم مرادی مسئولیت بشهادت رساندن امام علی (ع) را به عهده گرفت ودومی مسئولیت بهلاکت رساندن معاویه در شام را وسومی کشتن عمروبن عاص را در مصر .

عبدالرحمن بن ملجم راهی کوفه میشود ، در کوفه با دختری بنام قطامه که دو برادرش در جنگ نهروان بدست امام علی (ع) کشته شده بود ، برخورد کرده وعاشق وی میشود ، قطامه، مهریه خود را کشتن امام علی (ع) قرار می دهد ، عبدالرحمن بن ملجم در سحرگاه 19 رمضان سال 40 هجری ، هنگامی که امام در محراب عشق مشغول راز ونیاز بامحبوب خود بود ، با ضربت بر فرق امام ، فرق امام را میشکافد و... امام در لحظه ای که ضربت بر فرق مبارکش وارد شده ( با حالی که حاکی از به نتیجه رسیدن بارسنگینی را از دوش بر زمین گذاشتن وراحت شدن است ) فریاد برآورد : "فزت برب الکعبه "بخدای کعبه که رستگار شدم .

دادو فریاد ، یا علی را کشتند شروع میشود ،ا بن ملجم که فصد فرار داشته در خارج از مسجد بوسیله مردم دستگیر میشود.

برای امام به تجویز طبیب شیر می برند ، امام میفرماید که بر ای ابن ملجم هم از همین شیر ببرید وبه او کاری نداشته باشید ، اگر زنده ماندم خود میدانم واگر نه ، با همان ضربه او را قصاص کنید .

امام در عصر روز 21 ماه رمضان سال 40 هجری بر اثر عمق زخم وزهری که وارد بدن وی بوسیله شمشیر شده بود در حالی که با خدای خویش در راز ونیاز ودر حال نماز بود ، جان به جان آفرین تسلیم کرد .

"انا لله وانا الیه راجعون " پیکر شریفش را به نجف اشرف برده وهمان جا بخاک سپردند .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:17 PM
گذری کوتاه بر وصایای امام علی (ع) :

از خدابترسید وپیروان دنیا نگردید ، هر چه در قرآن است عمل کنید ، قبل از آنکه دیگران بر شما سبقت بگیرند .

وضو را ساداب بگیر .

خدا را در قرآن بنگرید .

خدا را در نماز که ستون دین است بنگرید .

خدا را روزهای رمضان شاهد گیرید که روزه سپر آتش است .

پس از قرآن واحادیپ نبوی ، سخنی بالاتر از سخنان امام علی (ع) در دست امت نمی باشد که ... همه مروارید است ودور از خاک وخاشاک ودر این دریای مملو از درّ وگوهر ومروارید عده بسیاری راز مورخان سعی در جمع آوری وشرح وتوضیح سخنان امام نموده اند ولیکن در این میان تنها سید شریف رضی استکه توانسته این مجموعه را بطور احسن گرد هم آورد ونام آن را نهج البلاغه نامیده است واین مجموعه را میتوان کاملترین وموثق ترین جمع آوری دانست .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:17 PM
سخنانی گوهر بار از امام علی (ع):



1- سستی درجهاد

اگر امروز از خانه هایتان در مقابل دشمن دفاع نکنید ، بعداً از کدام خانه دفاع خواهید کرد ؟ و با کدام امامی بعد از من به جهاد خواهید رفت ؟



2- حکومت :

ای مردم ، کسی به کار خلافت وحکومت سزاوارتر است که از همه مردم بر آن کار تواناتر « در امور سیاسی وحل وفصل مسائل وامور خارجی » وبه امر خداوند از همه آنان داناتر باشد « از نظر حکم شرع ودین الهی -فقه » حال اگر فتنه انگیزی به فتنه گری بپردازد ، باید نکوهش شود وخواسته شود تا به حق باز گردد. اگر خودداری نمود باید کشته شود .



3- وحدت :

پس دست خدا با جماعت است ، پس دوری کنید از اختلافات وجدائی ، زیرا آنکه از جمع مردم جدا شود شیطان براو دست یابد . چنانکه گوسفند جدا شده از گله نصیب گرگ میشود ، هوشیار باشید هرکه شما را به راهی بخواند که تفرقه واختلاف در آن باشد او را بکشید اگر چه خود من باشم .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:18 PM
به مناسبت روز ضربت خوردن امير المومنين (ع)
علي تا ابد نسخه‌اي بي‌بديل
جام جم آنلاين: شهادت مولاي متقيان حضرت امام علي (ع) رويدادي ويژه در ميان مناسبت‌هاي مذهبي ما شيعيان است. علي (ع) بزرگي است كه به جمع اضداد مي‌شناسندش. هم جاذبه دارد و هم دافعه، هم امام مهرباني است هم مرد جهاد، هم عارف است هم سياستمدار و هم حاكم جامعه اسلامي ‌است، هم با دل چاه مدينه همراز.
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1388/06/17/100916860461.jpg
براستي كيست اين انسان كاملي كه بر دوستدارانش حتي بيم افراط و غلو مي‌رود و مهرش بر دل‌ها در شرق و غرب عالم در ميان مسلمان و مسيحي و شرقي و غربي اينچنين توفان به پا مي‌كند؟
علامه محمدتقي جعفري در كتابي با عنوان «فرازهايي از زندگي امام علي (ع)» با بياني ايجازگونه ولي مؤثر، به معرفي 5‌‌وجه اصلي از شخصيت امام علي (ع) مي‌پردازد. كتاب براساس همين وجوه شامل 5 فصل مجزا با اين عناوين گوياست: 1- علي وسياست 2- علي و جهاد 3- علي و نهج‌البلاغه 4- علي و عرفان مثبت 5- علي و مساله مرگ. اين نوشتار به گزارش اجمالي همين پنج وجه محوري شخصيت امام علي (ع) با رجوع به مضامين مطرح شده در اين اثر ارزشمند مي‌پردازد.

علي و سياست
مي‌گويند علي سياستمدار نبوده كه بي هراس از جان خويش، شب هنگام در بستر پيامبر آرميده يا در صحنه نبرد، آب را به روي دشمنان خود نبسته تا پيروزي خود را بر ايشان از پيش تضمين كند يا به سپاهيانش فرمان پيش از جنگي داده با اين مضمون كه نبرد نكنند تا دشمن مبارزه را آغاز كند و اگر غلبه يافتند كسي را كه در حال فرار است تعقيب نكنند يا با كسي كه عاجز گشته و قادر به دفاع از خود نيست ستيزه نكنند. زخمداري را نكشند، زن‌ها را ايذاء نكنند، اگرچه ايشان به خود سپاهيان يا روِسايشان ناسزا گويند...؛ مي‌گويند سياستمدار آن كسي است كه بتواند نفوذ خود را در اجتماع خود به طور اكمل تثبيت كند، در صورتي كه علي بن ابيطالب (ع) نتوانست پس از رحلت پيامبر اعظم در تمامي ‌مسلمين نفوذ كند و ... نگارنده كتاب در جواب اين ايراد آخر مي‌نويسد: «گويا مقصود اين مردم از نفوذ شخصيت اين است كه شمشيري در دست گرفته و افراد اجتماع را به هر جا كه دلش بخواهد مانند گوسفندان عاجز براند و در موقع احتياج به كشتارگاهشان كشيده و پوست آنها را كنده و روي تخت سياست خود بگستراند و آن‌گاه بر روي آن بنشيند و چشم‌ها و دل‌ها را خيره و وحشتزده نمايد چنانكه حجاج بن يوسف و امثال او انجام مي‌دادند.» وي سپس با يادآوري اين‌كه خود پيامبر اكرم‌ص نيز نتوانست در آن مدت محدود حقايق و دستورات عاليه اسلام را چنان كه ميخواست در دل‌هاي همه مستحكم سازد، از اين هم قبل تر رفته و ابراهيم خليل (ع) را مثال مي‌آورد كه حتي خويشاوندان نزديكش هم تحت اطاعتش نبوده‌اند. ناگفته پيداست كه دليل اين امر تكيه جملگي انبياء و اولياء الهي بر آزادي و اختيار انسان براي پذيرش حق بوده و اين هدف مقدس، توجيه كننده وسيله‌هاي نامقدسي كه نامقدسان براي رسيدن به هدف، موجه وحتي مقدسشان مي‌پندارند نيست. اما در جواب اشكال‌هاي قبلي كه نابخردان بر سياست علي (ع) وارد دانسته‌اند همان يك جمله جاودانه امام علي (ع) كافي است كه فرمود: «لولا التقي لكنت ادهي الناس: اگر پرهيزگاري نبود، سياستمدارترين مردم بودم.»

علي و جهاد
در اين بخش نگارنده بر آن است تا با توجه به اين‌كه «مساله جهاد در اسلام بي‌شك پديده خونريزي را به ياد مي‌آورد لذا بايد تا مي‌توانيم اين سخن را كه اسلام در پيشبرد ايده‌آل خود شمشير بر دست داشت به طور صحيح تفسير كنيم» به چند و چون مساله جهاد در اسلام و در پي آن نسبت علي (ع) با جهاد بپردازد. در اين راستا در كتاب مذكور يك سري مباحث تاريخي و نقلي مطرح مي‌شود كه در اينجا مجال ذكر آن نيست؛ اما در بخشي با اين عنوان كه «چرا حكومت اسلام خود را به تمامي‌جوامع تحميل مي‌كرده است؟» براي مدعاي قطعيت عادلانه بودن حاكميت اسلام علاوه بر ذكر دلايلي از جامعيت و عدالت حاكم بر قوانين و احكام اسلامي ‌مستنداتي نيز از تاريخ نويسان و متفكران غربي شاهد مثال آورده مي‌شود كه در اين جا به يك نمونه از آن اشاره مي‌كنيم: دكتر گوستاو لوبون در كتاب «تمدن اسلام و عرب» درباره جهاد در اسلام نوشته: «ما وقتي فتوحات مسلمين اول را بدقت ملاحظه نموده اسباب و علل كاميابي آنها را تحت نظر مي‌گيريم مي‌بينيم آنها درخصوص اشاعه مذهب از شمشير استفاده نكرده‌اند، زيرا آنها به اقوام مغلوبه در قبول مذهب هميشه آزادي مي‌دادند. اگر ملل مسيحي، دين فاتحين خود، يعني اعراب را قبول كرده و سختي زبان آنها را هم اختيار نمودند به اين علت بود كه آنها در مقابل حاكماني كه تا آن وقت زير شكنجه آنها بودند حكام جديد را عادل‌تر و منصف‌تر مشاهده نمودند بعلاوه مذهب ايشان را هم نسبت به مذهبي كه داشتند نزديك‌تر به حقيقت يافتند.»
هم جاذبه دارد و هم دافعه، هم امام مهرباني است هم مرد جهاد هم عارف است هم سياستمدار و هم حاكم جامعه اسلامي ‌است هم با دل چاه مدينه همراز
اما نسبت علي (ع) با جهاد. حديث مفصل در اين باب را از اين مقايسه ظريف درخواهيم يافت. مقايسه اين واقعيت كه علي بن ابيطالب (ع) بي‌ترديد سرباز شماره يك سپاه اسلام بوده و در تمام تواريخ آمده كه هرگز ديده نشده او در نبردي از يك تن يا از تمام سپاهيان دشمن از روي ترس رويگردان شود و اين‌كه فتوحات جهادي اسلام به استثناي جنگ تبوك همه به پرچمداري و فداكاري او بوده است، آري مقايسه اين واقعيت مسلم و مبرز با اين جمله علي (ع) حقايق بسياري را از شخصيت‌ وي آشكار نمي‌كند كه فرمود: «ولو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها علي ان اعصي الله في نمله` اسلبها جلب شعير ما فعلت: سوگند به خدا اگر تمام اقاليم هفتگانه زمين را با آنچه زير آن است به من دهند تا پوست جو را از دهان مورچه درآورم و خدا را اين چنين معصيت كنم، چنين نخواهم كرد.»

علي و نهج‌البلاغه
علامه جعفري در اين فصل سخن را اينچنين كوبنده ‌آغاز مي‌كند: «آن روز كه نهج‌البلاغه علي بن ابيطالب (ع) بي‌طرفانه و با دقت رسيدگي شود، از تمامي ‌مكتب‌هاي اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي و فلسفي بي‌نياز خواهيم شد.» فراموش نكنيم كه مرحوم علامه محمدتقي جعفري (ره) خود از شارحان بنام نهج‌البلاغه است و ضمناً تحقيقات مبسوطي را نيز در علوم اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي و فلسفي صورت داده و بر مبناي پشتوانه شناختي قابل اعتنايي چنين ادعايي مي‌كند. توصيف قابل توجه ديگري كه وي از نهج‌البلاغه ارائه مي‌كند در ارتباط با همسويي «عقل و قلب» در اين كلام حكمت بار مانا است كه علامه از آن به هم مسير شدن عقل فطري و عقل عملي كه هماره در 2 جاده مختلف در روح انساني بوده‌اند، ياد مي‌كند. در باب نسبت علي (ع) با نهج‌البلاغه شبهاتي نيز در اين فصل مطرح و پاسخ داده مي‌شود درباره اين‌كه آيا نهج‌البلاغه قطعاً كلام امام است يا صرفا تقريرات جمع‌آورنده آن يعني سيد رضي است. علامه با رد قاطع اين دليل ابهامات بي اساس با تمثيل اديبانه‌اي به اين قبيل ترديدهاي نادرست اين‌گونه پايان مي‌دهد: «آري اگر آفتاب در نورپراكني خود احتياج به تصديق غرض‌ورزها داشت بيش از ميليون‌ها سال فضاي پهناور را وداع مي‌كرد و در گوشه مجهول و مبهمي‌ مي‌خزيد.»

علي و عرفان مثبت
عرفان مثبت در نگاه علامه عرفاني است كه در آن «جنبه مثبت روح منظور است يعني حقايقي كه به راهنمايي عقل و اشراقات قلبي به روح راه مي‌يابد»، نيز عرفاني است كه «عظمت خدايي را با طبيعت پا در هوا هم سنخ نمي‌داند، اوصاف عاليه و كمالاتي را ضروري نفوس مي‌داند كه از راه رهبران توحيد تبليغ شده است» و نيز «همه افراد بشري را قابل رسيدن به اوج كمالات روحي و مقامات معنوي مي‌داند.» به زعم ايشان، مجسمه عرفان مثبت، علي بن ابيطالب (ع) است كه او خود در كلام عارفانه‌اش اين چنين عرفاني مثبت را توصيف كرده است: «عقل را زنده گردانيده و نفس را مي‌كشد، موقعي كه اين رياضت را انجام داد حقايق بزرگ را مانند موي باريك احساس مي‌كند. در اين حال روشنايي لطيفي در قلب او ايجاد مي‌شود و با آن روشنايي، راه مستقيم خود را درمي‌يابد. درهاي متعددي آن شخص را به در سلم و صفا رسانده و به منزلگه جاوداني مي‌رساند، پاهاي روح او با آرامش جسمي‌ لغزش پيدا نمي‌كند و بالاخره در قرارگاه امن و راحتي كه در نتيجه كار قلب و رهبري او حاصل شده، ثبات و آرامش مي‌يابد.» (نهج‌البلاغه)

علي و مساله مرگ
بحث مفصلي است در اين فصل كتاب درباره حرف و حديث‌هايي كه متفكران مختلف در موضوع پيش از مرگ، خود مرگ و پس از مرگ از ديرباز داشته و هم اكنون نيز دارند؛ ولي جان كلام يا به عبارتي نتيجه‌اي كه قرار است از همه آنها حاصل آيد را در اين بيت نغز و بي‌مانند مولوي بسادگي و روشني و شيوايي هرچه تمام‌تر مي‌توان يافت:
مرگ هر يك اي پسر همرنگ اوست
پيش دشمن دشمن و بر دوست دوست
و چون امام والامقام اسلام، امير مؤمنان (ع) در زمره دوست‌ترين دوستان عالم است پرواضح است كه مرگ نيز در نگاه او دوستي و سعادت و خوشبختي است. اينها جملات حيرت‌آور اين دوست (علي (ع)) درباره آن دوست (مرگ) است:
سوگند به يزدان پاك هيچ گونه پروايي ندارم، من به طرف مرگ حركت كنم يا مرگ به من وارد شود.
قسم به خداوند بزرگ، فرزند ابيطالب به مرگ مأنوس تر است از كودك شيرخوار به پستان مادر.
به خداي كعبه، رستگار شدم (و اين وقتي است كه ضربه جانكاهي كه رشته زندگي‌اش را از هم مي‌گسيخت بر فرق مباركش اصابت كرد.)
و بالاخره علي(ع) هم اوست كه ماترياليستي به نام شبلي شميل اينچنين مست در كمال شخصيت بيتاي او مي‌گويد: «علي بن ابيطالب بزرگ‌ترين بزرگان، يگانه نسخه‌اي است كه نه شرق و نه غرب صورتي مطابق آن اصل ندارد، نه در گذشته و نه در امروز.»

Behzad AZ
08-08-2010, 10:18 PM
خداوند متعال می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛ و هیچ چیز نیست مگر آنكه گنجینه‏هاى آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه‏اى معین فرو نمى‏فرستیم». (حجر، 21)
در حكمت متعالیه و عرفان نظری به براهین قاطعه، به اثبات رسیده است كه هر چه در عالم طبیعت است تنزل یافته ی حقایق ملكوتی و جبروتی و لاهوتی است. امام صادق (ع) فرمودند: «ان الله خلق المُلك علی مثال ملكوته و اسَّس ملكوته علی مثال جبروته لیستدل بمُلكه علی ملكوته و بملكوته علی جبروته؛ خداوند متعال عالم طبیعت را بر مثال ملكوتش خلق كرد و ملكوتش را بر مثال جبروتش؛ تا استدلال كند - یا استدلال شود - با مُلكش بر ملكوتش و با ملكوتش بر جبروتش». (انسان و قرآن، علامه حسن زاده آملی، ص 226)
پس نظام هستی ذومراتب است، مرتبه ی نازله، آیینه ی مرتبه ی عالیه است. و دانی به سبب عالی تدبیر می شود: «یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى اْلأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ». (سجده،‌5)
بنابراین لیله القدر نیز دارای مراتب است مرتبه ی پایین آن همان شب قدری است كه در ماه مبارك رمضان واقع شده است و امری زمانی است. اما مرتبه ی ملكوتی آن حقیقتی است منزه از زمان و تدرّج چرا كه در عالم مثال و ملكوت زمان راه ندارد. لذا حقیقت لیله القدر در عالم برزخ (عالم مثال) حقیقت دَهری است نه زمانی و دهر ملكوت زمان است. لیله القدر در عالم عقل مجرد (جبروت) نیز حقیقتی سَرمَدی دارد و سرمد باطن دهر است و از آنجایی كه ماه مبارك رمضان نیز حقیقتی مثالی و عقلی دارد معلوم می شود كه حقیقت لیله القدر شأنی از شئون حقیقت ماه مبارك رمضان است. در روایت است كه : «یحشر الله یوم القیامة شهرَ رمضان فی اَحسن صورة ...؛ خداوند متعال در روز قیامت ماه رمضان را در بهترین چهره محشور می كند». (بحارالانوار، ج 7، ص 190)
امام سجاد(ع) در دعای چهل و پنجم صحیفه ای سجادیه در وداع ماه رمضان می فرمایند: «السلام علیك یا شهر الله الاكبر و یا عید اولیائه السلام علیك یا اکرَم مَصحوب من الاوقات و یا خیر شهرٍ فی الایّام و السّاعات». ماه رمضان ظرف نزول قرآن است و در ماه رمضان، لیله القدر بمنزله ی قلب است كه قرآن بر آن نازل می شود. «انا انزلناه فی لیله القدر» این تنزّل از علم الهی است بر حقیقت لیله القدر در عالم عقل و از آنجا نازل می شود بر حقیقت لیله القدر در عالم مثال و از آنجا نازل می شود بر قلب مبارك حضرت ختمی مرتبت، و زمان این نزول در لیه القدر زمانی است. لذا حقیقت شهر رمضان متّحد با حقیقت نبوی است و حقیقت لیله القدر متحد با حقیقت قلب محمد مصطفی (ص) است. : «وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ* نَزَلَ بهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ *عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ *بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ
و راستى كه این [قرآن] وحى پروردگار جهانیان است.روح الامین آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله ی] هشداردهندگان باشى به زبان عربى روشن».(شعرا، 192-195)
بنابراین ظرف نزول قرآن در واقع باطن حضرت خاتم الانبیا است كه در عالم تجرد عین لیله القدر و عین ماه رمضان است بلكه وجود اقدس آن حضرت اشرف از حقیقت جمیع ممكنات است؛ و حقایق امور، شئونات حقیقت حضرت رسول اكرم است و نور وجود او واسطه فیض است برای جمیع اشیاء. قال النبی(ص): «اوّل ما خَلَق الله نوری»

Behzad AZ
08-08-2010, 10:18 PM
ظاهر این است كه بهتر بودن این شب از هزار ماه، به خاطر ارزش عبادت و احیاى آن شب است، و روایات فضیلت لیلة القدر و فضیلت عبادت آن كه در كتب شیعه و اهل سنت فراوان است این معنى را كاملا تایید مى‏كند.



علاوه بر این، نزول قرآن در این شب، و نزول بركات و رحمت الهى در آن، سبب مى‏شود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.



در حدیثى از" امام صادق" ع آمده است كه به" على بن ابى حمزه ثمالى" فرمود:" فضیلت شب قدر را در شب بیست و یكم و بیست و سوم بطلب، و در هر كدام از این دو یكصد ركعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احیا بدار و در آن شب غسل كن"



" ابو حمزه" مى‏گوید: عرض كردم:" اگر نتوانم ایستاده اینهمه نماز بخوانم؟



فرمود: نشسته بخوان، عرض كردم: اگر نتوانم؟ فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بكنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شیاطین در غل و زنجیرند، و اعمال مؤمنین مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان"؟! «نور الثقلین" جلد 5 صفحه 626 قسمتى حدیث 58»

Behzad AZ
08-08-2010, 10:19 PM
در مجمع است كه از ابن عباس از رسول خدا (ص) روایت شده كه فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائكه‏اى كه ساكن در سدرة المنتهى هستند و جبرئیل یكى از ایشان است نازل مى‏شوند، در حالى كه جبرئیل به اتفاق سایر سكان نامبرده پرچم‏هایى را به همراه دارند، یك پرچم بالاى قبر من، و یكى بر بالاى بیت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سینا نصب مى‏كنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى در این نقاط نمى‏ماند مگر آنكه جبرئیل به او سلام مى‏كند، مگر كسى كه دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت خوك و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد «) مجمع البیان، ج 10، ص 520»



و در تفسیر برهان از سعد بن عبد اللَّه روایت كرده كه به سند خود از ابى بصیر روایت كرده كه گفت: با امام صادق (ع) بودم كه سخن از پاره‏اى خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود امام مستوجب روح بیشترى مى‏گردد. عرضه داشتم فدایت شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟ فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائكه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده:



"تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ" پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائكه است « تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح1»



روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است،و در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذكر شده، از قبیل این كه: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏كند، هوا در صبح آن شب معتدل است.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:19 PM
معناى قدر و تقدير چيست؟

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/41544.jpg


پس این که مى گویند در شب قدر همه مقدرات تقدیر مى گردد، معنایش آن است که قالب معین و اندازه خاص هر پدیده روشن و اندازه گیرى مى‌شود. این اندازه گیرى حتمى نیست; زیرا در ...
قدر در لغت به معناى اندازه و اندازه گیرى است. تقدیر نیز به معناى اندازه گیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى قدر عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آنبه عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز قدر نام دارد. یعنى در نظام آفرینش هر چیزى اندازه اى خاص دارد و هیچ چیز بى حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد، بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده و گذشته و حال و آینده آن با هم ارتباط دارد. استاد مطهرى در تعریف قدر مى فرماید: "... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آن ها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است. پس در یک کلام قدر به معناى ویژگى هاى طبیعى و جسمانى چیزها است که شامل اندازه و حدود و طول و عرض و موقعیت هاى مکانى و زمانى آن ها مى گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در بر مى گیرد. این معنا از روایات استفاده مى شود; چنان که در روایتى از امام رضا - سلام الله علیه - پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ فرمود: "تقدیر الشى ء طوله و عرضه; اندازه گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: "هندسة شى ء من طول و العرض و البقاء; اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقا. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى یعنى هدایت آن ها به سوى مسیر هستى شان که براى آن ها مقدر گردیده است و در آن قالب گیرى شده اند

Behzad AZ
08-08-2010, 10:19 PM
. تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. "اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یکدیگر و این که هر حادثه اى تحتم و قطعیت ضرورى و قطعى خود را و همچنین تقدر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرما است و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست. اما علل موجودات مادى ترکیبى از فاعل و ماده و شرایط و عدم موانع است که هر یک تاثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تاثیرها قالب وجودى خاصى را شکل مى دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم موانع کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى دهد که از آن در متون دینى به قضاى الهى تعبیر مى شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد که عوارض و ویژگى هاى وجودى اش را مى سازد و در متون دینى از آن به قدر الهى تعبیر مى شود. پس این که مى‌گویند در شب قدر همه مقدرات تقدیر مى گردد، معنایش آن است که قالب معین و اندازه خاص هر پدیده روشن و اندازه گیرى مى شود. این اندازه گیرى حتمى نیست; زیرا در عالم طبیعت رخ مى دهد که جهان تغییر است و شرایط و موانعى خاص دارد. در این عالم، وجود اشیا تنها در صورتى قطعیت مى یابد که علت تامه شان موجود شود; یعنى تمام شرایط موجود و همه موانع مفقود گردد و فاعل نیز تاثیر بخشد.

با توجه به مقدمه فوق، رابطه شب قدر و تعیین سرنوشت بندگان و کردار اختیارى آن ها روشن مى شود. قدر یعنى پیوند و شکل گرفتن هر پدیده و هر حادثه با سلسله علل خود و در شب قدر این پیوند دقیقا اندازه گیرى مى گردد. اولا، براى امام هر زمان این پیوند معلوم و تفسیر مى شود; و ثانیا، رابطه این پدیده ها با علل خود روشن مى گردد. خداوند متعال چنان مقدر کرده است که بین اشیا رابطه اى خاص برقرار باشد; مثلا بین عزت و دفاع از کیان و ذلت و پذیرش ستم. هر کس از کیان خود دفاع کند، عزیز مى شود و هرکس تسلیم زور و ستم شود، ذلیل مى گردد. این تقدیر الهى است. یا بین طول عمر و رعایت بهداشت و ترک بعضى گناهان مثل قطع صله رحم و دادن صدقه رابطه بر قرار کرده و فرموده است: هر کس طول عمر مى خواهد باید در این قالب قرار گیرد. آن که این شرایط را مهیا کرد، طول عمر مى یابد و آن که در این امور کوتاهى کرد، عمرش کوتاه مى گردد. پس در افعال و کردار اختیارى بین عمل و نتیجه که همان تقدیر الهى است، رابطه مستقیم وجود دارد. انسان تا زنده است، جاده اى دو طرفه در برابرش قرار دارد: یا با حسن اختیار کمیل بن زیاد نخعى، که صاحب سر امیر مؤمنان - سلام الله علیه - مى گردد و یا با سوء اختیار حارث بن زیاد نخعى، قاتل فرزندان مسلم، مى شود. دو برادر از یک پدر و مادر، یکى سعید و دیگرى شقى. بین تقدیر الهى و اختیار آدمى هیچ منافاتى وجود ندارد، زیرا در سلسله علل و شرایط به ثمر رسیدن کار و ایجاد حادثه، اراده آدمى یکى از علل و اسباب است و قدر جانشین اراده و اختیار آدمى نمى شود تا همچون عروسک خیمه شب بازى جلوه کند. در کردار اختیارى، بین کردار و تقدیر رابطه مستقیم از نوع رابطه شرایط و معدات با معلول وجود دارد و در افعال اختیارى ما، یکى از عوامل و اسباب و علل، فعل اختیارى انسان است
دیدیم که جهان بر اساس نظم ریاضى برپا شده است و هر پدیده اى علت و سبب خاص دارد. ما به دلیل این که در بند زندگانى مادى محصوریم، از گذشته و حال و آینده بى خبریم و جریان حوادث و پدیده ها برایمان نامعلوم است و گرنه تقدیر الهى بى حساب و کتاب نیست و بر اساس نظمى خاص قرار دارد. آن که با حسن اختیار خود کردار نیک انجام دهد یا مخلصانه دعایى بخواند، نتیجه آن را در این جهان مى بیند و آن که بر اثر سوء اختیار گناهى مرتکب شود، نتیجه تلخ آن را مى چشد

Behzad AZ
08-08-2010, 10:19 PM
پس این که فرموده اند در شب قدر مقدرات بندگان اعم از مرگ و زندگى و ولادت و زیارت و... تقدیر مى شود، همگى با حفظ علل و شرایط و عدم موانع است که اختیار یکى از علل و شرایط آن به شمار مى آید. به این دلیل است که سفارش شده آن شب مخصوص را به شب زنده دارى و عبادت و دعا سپرى کنید، تا این عمل در آن شب خاص که از هزار شب برتر است، شرایط نزول فیض الهى را فراهم آورد. چنین نیست که اگر کسى در طول سال کارى انجام داد، این تقدیر را تغییر ندهد; زیرا تقدیر تغییرپذیر است و با توجه به مقدمات آن تغییر مى‌کند.
نکته آخر این که خداوند مى داند هر چیز در زمان و مکان خاص به چه صورت و با توجه به کدام شرایط و علل تحقق مى یابد و مى داند که فلان انسان با اختیار خود، کارى خاص انجام مى‌دهد. فعل اختیارى انسان با وصف اختیارى بودن متعلق علم ازلى خداوند است که در شب قدر و بلکه در تمام زمان ها به امام زمان - سلام الله علیه و عجل الله تعالى فرجه الشریف - منتقل مى‌شود. این امر با اختیار منافات ندارد و حتى بر آن تاکید مى ورزد. (مانند علم معلم به دانش آموزان.) در شب قدر همه کردار اختیارى انسان با وصف اختیارى بودن مقدر و اندازه گیرى و قالب بندى مى‌شود. خداى عالم به علت ها، بر اساس نظم خود ساخته، اشیاى این جهان را برنامه ریزى مى‌کند و اختیار یکى از مبادى این جهان مادى است

Behzad AZ
08-08-2010, 10:20 PM
نتیجه

اینکه انسان باید یا دارای سد در سد اختیار باشد یا سد در سد تابع جبر - درست نیست. یعنی این دو حالت تنها گزینه های موجود نیستند. انسان در جاهایی دارای اختیار هست و در جاهای دیگر تابع جبر است.
در جهان نیروهایی دست اندر کارند که در زندگی و سرنوشت انسانها اثر می‌گذارند.
تا آنجا که میدانیم انسانها همیشه با این نیرو ها در نبرد و مبارزه بوده اند و امروزه هم هستند.در این مبارزه با نیروهای طبیعت انسان هرزمان اندکی پیشروی کرده است و در این راه مغز و نیروی خرد و اندیشه اش پرورش یافته است که این همان جنگ افزار و ابزار انسانها با نیروهای طبیعی میباشد.
انسانها - مانند دیگر جانداران دارای یک دایره ی اختیارها هستند و در درازای زمان این دایره را گسترش داده اند و اینکار همچنان دنباله دارد.
مسلما بیماری ها و مرگ بزرگترین نیروهای طبیعی بوده و هستند که اختیار انسانها را محدود میکنند.
نیروهای دیگر هم هستند که انسانها هنوز هم با آنها دست و پنجه نرم میکنند - مانند توفان - خشکسالی - زمینلرزه...که تا اندازه ای انسان ها به آنها پیروز میشوند ولی نه سد درد سد...
پس جنگ همچنان ادامه دارد و انسان برای خودمختاری اش همچنان میجنگد و اندک اندک پیشروی میکند و دایره ی اختیار اش را گسترش می‌دهد.
تردیدی نیست که خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن‌ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می‌آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و... علل و عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی‌پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی‌زند، بلکه نخست چیزی را تصور می‌کند، سپس به آن می‌اندیشد و پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ به انجام آن می‌کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی‌است تخلف ناپذیر و خداوند نیز این چنین مقرّر کرده است.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد.امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می‌کنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می‌کنم» یعنی قضا و قدر معین کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می‌کنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه می‌کند. و آن چیزی را که صحیح می‌دانسته، صحیح نبوده، یا آن چیزی را که علت می‌پنداشته،‌ علت واقعی نبوده است.
به این نکته نیز، باید توجه داشت که عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً‌ علل و اسباب جهان را تشکیل می‌دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می‌روند،‌ منحصر به امور مادی نیستند. یک سلسله امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و عکس العمل دارد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «عدد کسانی که به واسطة گناهان می‌میرند،‌از آنان که به واسطة‌سر آمدن مدت عمر جان می‌سپارند، بیشتر است، و شمار کسانی که به سبب نیکوکاری، زندگی دراز می‌یابند، از آنان که با عمر اصلی خود زندگی می‌کنند، فزون تر است».
بنابر آن چه گفته شد روشن گردید که انسان در تمام کارهای ارادی اش مختار و آزاد است و دخالت قضا و قدر الهی در سرنوشت انسان به این است که خداوند این موجود را مختار آفریده و اراده کرده که او در انتخاب سعادت یا شقاوت آیندة خویش مختار و آزاد باشد و سرنوشت خویش را به دست خود رقم زند. قرآن کریم تصریحاً‌ و تلویحاً آزادی بشر را مورد تأکید قرار داده و فرمود: «ما انسان را هدایت کردیم. یا سپاس گزار است یا ناسپاس». «هر کس خواست ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد». «خدا وضع هیچ مردمی ‌را عوض نمی‌کند مگر آن که آن‌ها وضع خود را تغییر دهند.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:20 PM
فضیلت شب قدر

http://www.seemorgh.com/desktopmodules/icontent2/files/41544.jpg



پس این که مى گویند در شب قدر همه مقدرات تقدیر مى گردد، معنایش آن است که قالب معین و اندازه خاص هر پدیده روشن و اندازه گیرى مى‌شود. این اندازه گیرى حتمى نیست; زیرا در ...
شب قدر (لیله القدر) شبی است که بنا به اعتقاد مسلمانان در آن شب قرآن نازل شده و از هزار ماه برتر است.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:20 PM
معنای لغوی و اصلاحی «قدر»
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.
«قدر» در اصطلاح عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن. به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد..
بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
مرتضی مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: «... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»
به عبارت دیگر «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد. چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.
معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:20 PM
شب قدر
«شب قدر» در قرآن با واژه «لیله القدر» ذکر شده است.
از این شب در سوره دخان با صفت مبارکه یاد شده: «انا انزلنه فی لیله مبارکه»
و در سوره قدر بهتر از هزار ماه دانسته شده است: «لیله القدر خیر من الف شهر»
سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مباركه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد:
الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).
ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).
د. در این شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.
ه. این نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).
و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره - كه تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تكرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است.
مرحوم كلینى در كافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق كل امر حكیم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى كه قرار است متولد شود یا اجلى كه قرار است فرارسد یا رزقى كه قرار است برسد و ... .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:20 PM
کدامین شب
دقیقاً معلوم نیست شب قدر کدام شب است. اهل سنت اعتقاد دارند که طبق حدیث نبوی شب قدر در یکی از ده شب آخر ماه رمضان واقع شده است. اغلب شب بیست و هفتم را شب قدر می‌دانند و در آن شب به دعا و شب‌زنده‌داری می‌پردازند. مسلمانان سلفی اعتقاد دارند که شب قدر در تمام روزگار همان شبی بود که قرآن در آن نازل گردید و دیگر تکرار نمی‌شود. برخی نیز اظهار داشته‌اند که تا زمان زندگی حضرت محمد(ص) شب قدر در هر سال تکرار می‌شد اما پس از مرگ ایشان، شب قدر از بین رفته‌است. برخی نیز معتقد بوده‌اند که شب قدر شبی‌است در تمام سال ولی در هر سال شب نامعلومی‌است، در سال بعثت در ماه رمضان بوده اما در سال‌های دیگر ممکن است در دیگر ماه‌ها باشد.
بر اساس حدیث شیعه که از حماد بن عثمان از حسان بن علی از جعفر صادق نقل شده‌است؛ شب قدر تا قیامت باقی‌است و در ماه رمضان واقع است.در روایات شیعه آمده‌است که شب قدر یکی از سه شب نوزدهم، بیست و یکم یا بیست و سوم ماه رمضان است که احتمال شب بیست و سوم بیش‌تر است. در اصول کافی نیز آمده‌است که تقدیر در شب نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:21 PM
فضیلت شب قدر
در قرآن و روایات برای این شب فضیلت های بسیاری ذکر شده است. در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.شب‌زنده‌داري و تلاوت قرآن و مناجات و عبادت در اين شب، بسيار توصيه و تأكيد شده است.
در بعضي از تفاسير آمده است كه روزي پيامبر اكرم فرمود:«يكي از بني اسرائيل لباس جنگ پوشيد و هزار ماه (هشتاد سال) از تن بيرون نياورد و پيوسته مشغول يا آماده جهاد في سبيل الله بود.»
ياران پيامبر تعجب كردند و آرزو كردند چنين فضيلت و افتخاري براي آنها نيز ميسر شود؛ در اين هنگام بود كه سوره قدر نازل شد و بيان شد كه « شب قدر از هزار ماه عبادت و جهاد برتر است.»

Behzad AZ
08-08-2010, 10:21 PM
نزول ملائک در شب قدر به صورت ابلاغی است و در این نزول ملائک حکم قاصدانی را دارند که از جانب خداوند پیامی را برای مخاطبی فرود می‌آورند. در نتیجه باید مخلوقی وجود داشته باشد که در شب قدر مورد نزول ملائک باشد و فرامین الهی به او ابلاغ شود.

با توجه به نوع نزول ملائک و محتوای پیغامی که به همراه دارند، و در نظر گرفتن این نکته که نزول آنها کاری عبث و بیهوده نیست، می‌توان نتیجه گرفت که نزول ملائک بر هر مخلوقی نمی‌تواند باشد. بلکه باید بر شخصی باشد که تناسب نزول ملائک و دریافت فرمانهای الهی شامل مقدرات موجودات را داشته باشد. به بیان دیگر او باید توانایی درک مجموعه‌ای بسیار بزرگ و عظیم و در عین حال پراهمیت از اطلاعات را دارا باشد. روشن است که نه تنها اشیاء گوناگون و گیاهان و جانوران و حتی مکانهای مقدس قادر به فهم این پیام و شایسته این نزول نیستند، بلکه انسانهای معمولی هم ظرفیت این نزول را ندارند. چرا که موضوع این ابلاغ، مقدرات امور و آن هم مقدرات همه موجودات و از جمله تک‌تک انسانها‌ست. مقدرات هر یک از انسانها در یک سال، حجم وسیعی از اطلاعات را تشکیل می‌دهد که مطلع شدن از آنها در یک شب و به صورت یکباره توسط انسان معمولی امکان پذیر نیست، چه رسد به سرنوشت و مقدرات کلیه مخلوقات عالم.

از سوی دیگر، ملائک در هنگام نزول فرامینی را همراه خود می‌آورند که در آینده باید به اجرا دربیاید. برای این که ابلاغ این فرامین توسط ملائک امری عبث و بیهوده نباشد، نزول ملائک باید اثر و نتیجه عملی همراه داشته باشد. به عبارت دیگر کسی که مورد نزول ملائک واقع می‌شود، باید در سیر انجام این فرامین نقش و وظیفه‌ای داشته باشد. حال ما با نگاهی دقیقتر به خود و اطرافیانمان آشکارا می‌یابیم که نه تنها شأن و تناسب نزول ملائک را نداریم و هیچگاه مورد نزول ملائک قرار نگرفته‌ایم و نخواهیم گرفت، بلکه هیچگاه نقشی در اجرای این فرامین که در رابطه با مقدرات افراد است هم نخواهیم داشت.

حال که معلوم شد یک انسان عادی محل نزول ملائک واقع نمی‌شود، می‌توان انتظار داشت که افراد مخصوصی وجود داشته باشند که از نقایص و کمبودها و محدودیتهای انسانهای عادی دور باشند و از جانب خداوند ظرفیتها و تواناییهای ویژه‌ای را کسب کرده باشند. در حقیقت خداوند این انسانهای برگزیده را به مقام جانشینی خود بر روی زمین نایل کرده است، و این همان مقام و منزلتی است که قرآن کریم نیز صراحتاً در آیه 30 سوره بقره عده‌ای را تحت همین عنوان معرفی می‌نماید و از آنان با عنوان خلیفة الله تعبیر می‌کند.(19) نماینده خدا بر زمین کسی است که وجودش نمایشگر خداوند است و به اذن خداوند کار خدایی می‌کند و کارها و آثار خاصی به اراده خداوند توسط او اجرا می‌شود. نظیر حضرت عیسی (علیه السلام) که به اذن پرودگار مرده را زنده می‌کرد.(20) به عبارت دیگر خلیفة الله سبب اتصال بین آسمان و زمین است. بر این اساس، مشخص است که خلیفة الله بدان سبب که نماینده خداوند و در ارتباط با او است، لزوماً توانایی درک و دریافت پیامهای الهی را دارد و از سوی دیگر او به اذن و اراده خداوند مأمور به اجرای دستورات خاص الهی است، پس نزول ملائک به چنین شخصی یقیناً اثر عملی به دنبال خواهد داشت.



این افراد چه کسانی هستند؟

آنچه مسلم و مورد اتفاق مسلمانان است، این است که تنها کسی که در صدر اسلام محل نزول ملائک بوده و پیغامهای الهی را دریافت می‌کرده، وجود مقدس پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و کسی جز ایشان نیز این منصب و مقام را دارا نبود.(21) اما همانطور که در قسمت گذشته گفته شد، نزول ملائک در شب قدر و آوردن تقدیر امور، امری استمراری و کار هر ساله است. بنابراین به دوران حیات نبی اکرم محدود نمی‌شود و بر طبق آیات قرآن پس از آن حضرت نیز تداوم دارد. لذا پس از رسول خدا فرشتگان الهی باید بر شخصی نازل شوند.

بدیهی است که این شخص باید کسی باشد که بعد از پیامبر به مانند ایشان برای چنین مقام و این چنین مسؤولیتهایی از جانب خداوند انتخاب شده باشد و از ناحیه او قابلیتها و توانایی‌های لازم به او عطا شده باشد. طبعاً او ادامه‌دهنده راه پیامبر و مأمور به وظایف و کارهایی است که مسؤولیت آنها در زمان پیامبر به عهده ایشان بود و باید بعد از ایشان نیز ادامه پیدا کند. به عبارت روشنتر او جانشین پیامبر بعد از ایشان است و گذشته از این بسان پیامبر نماینده خداوند بر زمین و حلقه ارتباط عالم ملک با ملکوت است.

با مراجعه به تاریخ در می‌یابیم که بعد از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، تاکنون جز افرادی محدود، کسی ادعایی مبنی بر این که ملائک در شب قدر بر او نازل می‌شوند، نکرده است. چرا که صحت ادعای مدعی در این زمینه با چند سؤال ساده در مورد اتفاقات آینده و جزئیات آن از سوی مردم هم‌عصر او معلوم می‌شده است. در این میان، تنها عده ای محدود را می‌توان یافت که مدعی این امر هستند. اینان در مقاطع مختلف زندگی خود قاطعانه از این ادعای خود دفاع کرده‌اند و پاسخگوی پرسش افراد در مورد اخبار و اتفاقات آینده بوده‌اند. ایشان در لحظه لحظه عمر خود، همانند پیامبر اکرم از چنان علم وسیعی برخوردار بوده‌اند و از وقایع جهان اطلاع داشته‌اند که مردم هم‌عصرشان، به وضوح به مقام علمی آنها پی‌می‌بردند و ایشان را عالمترین شخص می‌دانستند. با بررسی زندگانی ایشان شواهد بسیاری در تأیید این موضوع می‌توان یافت که ذکر آنها خود فرصت دیگری می‌طلبد.

لازم به ذکر است که اینان همان کسانی هستند که شیعیان به امامت آنها معتقدند؛ جانشینان پیامبر و نمایندگان خداوند بر روی زمین؛ علی و یازده فرزند معصوم از نسل او.
از آنچه گفته شد نتیجه می‌شود در هر عصری و از جمله در دوران حاضر باید حجت و نماینده‌ای از جانب خدا بر روی زمین وجود داشته باشد، تا در شب قدر، محل نزول ملائک باشد. بر این اساس شیعیان قائلند که پس از رسول خدا ملائک بر ائمه اطهار که جانشینان به حق آن بزرگوار و خلفای الهی بر روی زمین بودند، نازل می‌شدند و در عصر حاضر نیز هر ساله در شب قدر، فرشتگان الهی بر وجود امام عصر، امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) نازل می‌شوند.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:21 PM
روزه گرفتن، بدون باز داشتن چشم و گوش و زبان از خطا و لغزش، فقط گرسنگى كشیدن است و بس!

باید پس از گذراندن هوا و هوس در كوره «استقامت‏»، با پتك سنگین «نه‏»، سر شیطان نفس را كوبید! آن گاه، دل را صیقل و با آب «توبه‏» شستشو داد؛ تا همچون آینه، نور حق بر آن بتابد و صفات عالیه در آن انعكاس یابد ...


رمضان، ماه نزول قرآن، ماه نزول «فرشته‏ها» و «روح‏» (1) بار دیگر از راه رسید . دوباره سفره ضیافت الهى گسترده شد و پرهیزكاران به مهمانى خدا دعوت شدند! در این ماه اگر تمامى اعضاء و جوارح روزه باشد؛ حتى خوابیدن و نفس كشیدن نیز عبادت و تسبیح است . (2)

ماه غلبه بر شیطان درون و بیرون و بى اعتنا شدن و بى توجهى به ظواهر فریبنده‏اى است كه كمترین توجه به آنان، نورانیت درون را خاموش مى‏كند! ...

ماهى است كه در شب‏هاى قدر آن باید، « دفترچه بیمه‏» زندگى را به مُهر « تمدید اعتبار» امام زمان (عج) ممهور ساخت؛ زیرا در غیر این صورت، دیگر تحت پوشش ولایت نخواهیم بود!

«رمضان، ماهى است كه ابتدایش رحمت، میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم است‏.» (3)

اگر دل، در این ماه، بهارى نشد؛ همیشه سال، پائیزى و سرد است .

سالكان، این ماه را به رفع تكلیف نمى‏گذرانند ... آن جا كه مى‏توان با قطره اشكى در نیمه‏هاى شب، انبوه آتشى را خاموش كرد؛

آنجا كه فرشتگان، به نزدیك ‏ترین مدار زمین رسیده‏اند؛

آنجا كه شیاطین در « بند» هستند؛

آنجا كه درهاى جهنم بسته است، درهاى رحمت ‏باز؛

و ... آنجا كه روزه سپر است از آتش!

چرا غفلت؟!

حال كه « ایاما معدودات‏»، بهترین فرصت‏ براى تزكیه نفس و « لعلكم تتقون‏» (4) شدن است،

چرا كسالت و تنبلى؟!

باید از لحظه لحظه این ماه استفاده كرد و از روزها و شب‏هایش بهره‏ها گرفت؛ تا موفق به دریافت « كارنامه قبولى‏» شد!

و باید قدر شب‏هاى «قدر» را دانست؛ بخشنده مهربان منتظر است تا « یا رب‏» بخشش خواهان را بشنود:

شب خیز كه عاشقان به شب راز كنند گِرد در و بام دوست پرواز كنند

هر جا كه درى بود، به شب مى‏بندند الا در دوست را كه شب باز كنند

و آنان كه عمر خود را صرف اطاعت از دستورات الهى كرده‏اند، به همه شب‏هاى ماه رمضان توجه دارند و مى‏گویند:

هر شب، شب قدر است، اگر قدر بدانى! ...

"مهدى محدثى"

پى‏نوشت ها:

1 . تنزل الملائكة و الروح . . ./ سوره قدر .

2 . انفاسكم فیه تسبیح و نومكم فیه عبادة . . . ، امالى صدوق، ص 93 .

3 . بحار الانوار، ج 93، ص 342 .

4 . بقره/ 183 - 182 .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:22 PM
چرا اين شب را ((شب قدر)) گفته اند؟


(شهود) ((شب قدر)) يا ((ليلة القدر)) مشهورترين نام اين شب است. مفسران درباره اينكه چرا اين شب را ((شب قدر)) گفته اند و ((قدر)) به چه معناست، سه معنا را انتخاب كرده اند:


1- قدر = شرف و منزلت

((مرحوم طبرسى)) گويد: ((از آن رو به اين شب، قدر گفته اند كه داراى شرف و پايه اى بلند و شانى عظيم است. مثل اينكه گويند: مرد داراى قدر؛ يعنى داراى شرف و منزلت. چنان چه قرآن مى فرمايد: ((و ما قدروا الله حق قدره))، يعنى عظمت و شأن خدا را آن گونه كه بايد به جا نياوردند. ((ابوبكر وراق)) گويد: ((لان من لم يكن ذا قدر اذا احياها صار ذاقدر))؛ آن شب را قدر ناميدند، از اين رو كه انسان ها با زنده داشتن آن به قدر و منزلت مى رسند. ديگران نيز گفته اند: شب قدر است، زيرا كارهاى خدايى را در آن شب پاداشى بزرگ و گران سنگ است. گروهى ديگر نيز گفته اند: شب قدر است، چون كتابى گرانبها بر پيامبرى بلند مرتبه و گرامى، براى امتى بلند پايه با دستان فرشته اى گرانقدر نازل شده است.(2) در قدر و منزلت شب قدر همين بس كه سوره مباركه (قدر) در شأن آن نازل شده است.


2- قدر = تنگي و ضيق

يكي از معانى (قدر) ضيق و تنگى است.

اين شب را از آن رو (قدر) گفته اند كه زمين به واسطه كثرت فرود فرشتگان در آن شب، تنگ مى شود. زمين در اين شب، سرشار از فرشتگانى است كه تا سپيده دم، هم صدا با زمينيان به احياى آن شب مى پردازند و به وظايف خويش مى رسند. در اين زمينه قرآن كريم مى فرمايد: (تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر).


3- قدر = تقدير و اندازه گيرى

بسيارى از دانشمندان اين معنا را پذيرفته اند؛ چون در اين شب، همه چيز اندازه گيرى مى شود، به آن شب قدر گفته مى شود. از جمله مقدرات اين شب، سرنوشت افراد، جامعه، حوادث و پيش آمده، مانند جنگ، زلزله، پيروزى، شكست، سعادت و شقاوت و...است. در اين شب، سرنوشت افراد و جوامع و هر آنچه با سرنوشت انسان ها ارتباط دارد، بر اساس حكمت و مصلحت رقم مى خورد. (در او تقدير و تفصيل كنند؛ هر كار كه مشحون به حكمت است، نقص را بر او راه نبود و هر چه در آن سال خواهد بود از آجال و اقسام، در اين شب تقدير كنند). (3)

از حضرت امام رضا (ع)، روايت شده است كه:

(...يقدر فيها ما يكون فى السنه من خير او شر اومضره او منفعه او رزق او اجل و لذلك سميت ليلة القدر) (4)؛ اين شب را ليلة القدر ناميده اند، چون آنچه مربوط به سال است، از قبيل خوبى، بدى، زيان، سود، روزى (معيشت) و مرگ و ولادت در آن شب اندازه گيرى مى شود.

امام صادق(ع)، خطاب به (ابوبصير) فرمودند:

(يا ابا محمد، يكتب وفد الحاجه فى ليلة القدر و المنايا والبلايا و الارزاق و ما يكون الى مثلها فى قابل فاطلبها فى احدى وثلاث)؛ اى ابو محمد، در شب قدر حاجيان مشخص شده و پيشامدها و مرگ ها و روزيها و آنچه مربوط به آن سال است تا سال آينده (شب قدر ديگر) رقم مى خورد؛ پس آن را در شب بيست و يكم و بيست سوم ماه جستجو كن البته اينكه خداوند بر پايه حكمت و مصلحت، تقدير امور مى فرمايد، به شايستگى و ظرفيت و حال افراد و جوامع بستگى دارد.

قدر، باران رحمتى است كه در جويبار هر فرد و هر جمع به اندازه او جارى است. شخصيت افراد به گونه اى شكل گرفته كه بعضى از آنان توان پذيرش جريان رودى وسيع از رحمت و بركت قدر را دارند و برخى ديگر، زمينه كمترى براى جذب رحمت و عنايت دارند؛ برخى، هيچ گونه آمادگى ندارند تا آنجا كه زمينه وجودشان چون سنگى سخت و نفوذ ناپذير است. حقيقت شب قدر از نوع حقايق قرآنى است و همان طور كه قرآن شفا و درمان است، شب قدر نيز اين گونه است: (و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا). (5)


قرآن غذاى سالم روح انسان هاست. اين غذاى دلپذير براى روان سالم لذت بخش است. اما اگر كسى بيمار باشد، نه تنها از اين سفره رنگين دلپذير و غذاى شفابخش بهره اى نمى برد، بلكه براى او مايه آزردگى است. از اين رو، در قسمت دوم، آيه كريمه مى فرمايد: و همين قرآن براى ستمكاران مايه تباهى و زيان است. گفتيم كه در شب قدر سرنوشت انسان ها بر اساس حكمت و مصلحت رقم مى خورد. بى گمان، اين تصميم گيرى درباره آينده اشخاص و امت ها با گذشته آنان پيوند خورده است، اما اينكه در اين شب چگونه تصميم گيرى و تقدير مى شود و چه مراحلى پشت سر گذاشته مى شود و نقش عنصر انتخاب چيست؟





1- سوره قدر

2- مجمع البيان ، ج 10 ، ص 518.

3- تفسير منهج الصادقين ، ج 10، ص 303.

4- عيون اخبار الرض، ج 2 ، ص 116.

5- اسرإ ، آيه 82.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:22 PM
امام و شب قدر

آن شب قدر است كه در آن گروه‌هاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته مي‌شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را مي‌خواهد واقع مي‌كند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مي‌نمايد.
ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟


از شب قدر به عنوان محكم‌ترين دليل بر وجود حجت خدا بعد از حجت ديگر و استمرار امامت تا روز قيامت ياد شده است، از اين رو، امامان(ع)، شيعيان را به احتجاج و استدلال به آن در برابر اهل سنت راهنمايي كرده‌اند. از حضرت امام باقر(ع) روايت شده است:

اي شيعيان، به وسيلة سورة «إنا انزلناه» احتجاج كنيد تا پيروز شويد. به خدا سوگند، كه آن (سوره) حجّت خدا بر آفريدگان، بعد از رسول خدا(ص) بوده، مهتر و سرور دينتان، و غايت علم ماست. اي جماعت شيعيان، به وسيلة «حم و الكتاب المبين إنّا أنزلناه في ليلة مباركة إنّا كنّا منذرين» احتجاج كنيد كه مقصود از آن، به ويژه صاحبان امر ـ ائمه(ع) ـ بعد از رسول خدايند.1

امام صادق(ع) نيز در روايتي بلند از رسول خدا(ص)، به نقل از خداوند تبارك و تعالي مي‌فرمايند:
«انا انزلناه» را بخوان، در حقيقت آن نسبت تو و نسبت اهل بيتت تا روز قيامت است. 2

استدلال به شب قدر، منوط به اثبات دو امر است: اولاً، اينكه شب قدر بعد از وفات رسول خدا(ص) تا روز قيامت باقي است و اين مطلب مورد اجماع فريقين ـ شيعه و سني ـ است و از همين رو مي‌بينيم كه بندگان خدا براي درك آن شب در هرسال مي‌كوشند. دلايل اين امر عبارتند از:

1. وجود صيغة مضارع كه بر نزول و فرو فرستادن مستمر و مكرّر، در هر ماه رمضان دلالت مي‌كند.

2. كلام خداي متعال كه:
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.
و نفرموده كه آن از هزار ماه «بهتر بود» بلكه مي‌فرمايد: «بهتر است».

3. كلام خداي متعال كه:
در آن شب فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براي هر كاري [كه مقدّر شده است] فرود آيند.
نزول قرآن را با صيغة ماضي بيان نفرموده كه فقط بر يك بار نزول دلالت كند، بلكه از فرود آمدن ملائكه با صيغة مضارع تعبير كرده كه دلالت بر نزول مستمرّ آن دارد.

4. وجود رواياتي كه بر بقا و استمرار شب قدر دلالت دارند. از جمله روايت ابوذر كه مي‌گويد: به پيامبر خدا(ص) عرضه داشتم: اي رسول خدا، آيا شب قدر مخصوص زمان پيامبران است كه [كتب آسماني] در آن شب نازل مي‌شوند و پس از آنكه ايشان از دنيا رفتند، برداشته مي‌شود؟
آن حضرت(ص) فرمودند: خير، بلكه آن تا روز قيامت وجود دارد».3

امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «چنانچه شب قدر برداشته شود، قرآن برداشته مي‌شود».4

ثانياً، مي‌دانيم كه ملائكه امر خداوند را به همراه خود فرود مي‌آورند، حال سؤال اين است كه ملائكه بر چه كسي فرود مي‌آيند؟

آيا فرود مي‌آيند، اما نه بر فرد؟ يا آنكه بر پادشاهان و سلاطين، يا بر ساير مردم؟

بنابراين ملائكه بر قلب انسان ـ نه فقط بر زمين ـ
فرود مي‌آيند. در اينجا همچنين سؤال مي‌كنيم: آن كدام قلب است كه اوامر خداوند را كه به وسيلة ملائكه و روح فرود آمده پذيرا مي‌شود؟

پاسخ: ملائكه و روح، امر الهي را بر قلب ولي‌الله و حجت او در زمين فرود مي‌آورند، زيرا تنها آن قلب شايستگي و توانايي نزول اوامر الهي را داراست. اين ولايت در عصر رسول خدا(ص) در آن حضرت متجلّي بود و همة مسلمانان متّفق‌اند كه آن حضرت(ص) محور ليلة القدر در زمان حيات خود بودند.
حال كه اين مطلب پذيرفته شد، به دومين نتيجه مي‌رسيم كه:

استمرار شب قدر در هر سال، و استمرار نزول همة امور به وسيلة ملائكه، بعد از رحلت رسول خدا(ص)، وجود جانشين و خليفة آن حضرت(ص) را، به منظور ايفاي همان نقش در شب قدر، اثبات مي‌نمايد. از همين‌رو از اميرمؤمنان حضرت علي(ع) روايت شده كه به ابن عباس فرمودند:

به حقيقت، شب قدر در هر سال وجود ارد، در آن شب امر همة سال نازل مي‌شود، و آن امر، بعد از رسول خدا(ص) صاحباني دارد.

ابن عباس عرض كرد: آنان كيستند؟ امام(ع) فرمودند:
من و يازده [فرزند] از صلب‌ام.5
و حضرت امام باقر(ع) مي‌فرمايند:

هر كس به شب قدر، بر خلاف نظر و رأي ما ايمان داشته باشد، صادق نيست جز آنكه بگويد آن (شب قدر) از آن ما (اهل بيت(ع)) است، و هر كس چنين نگويد به حقيقت تكذيب كننده است. خداي عزّ و جلّ بزرگ‌تر از آن است كه امر را به همراه روح و ملائكه بر كافر فاسق نازل نمايد، پس اگر بگويد كه، او آن را بر خليفه‌اي [غير از ما] نازل مي‌كند، اين سخن باطل است و اگر بگويند كه آن را بر هيچ كس نازل نمي‌كند، ممكن نيست كه چيزي نازل شده اما بر هيچ چيز فرود نيايد. و اگر بگويند ـ كه خواهند گفت ـ

[اساساً] نازل شدني واقع نشده، در گمراهي عميق و آشكاري فرو رفته‌اند.6

امير مؤمنان(ع) در بياني بلند، پس از ذكر حجج الهي، در پاسخ به سؤال كننده‌اي كه پرسيد:

Behzad AZ
08-08-2010, 10:22 PM
اين حجّت‌ها كيستند؟، فرمودند:

آنان عبارتند از: رسول خدا(ص) و جانشينان برگزيدة آن حضرت(ص)؛ با كساني كه خداوند ايشان را همراه و قرين خود و رسولش ساخت و بندگان را به طاعتشان فرا خواند، چنانكه از آنان بر خويش پيمان گرفت. ايشان صاحبان امر و كساني هستند كه خداوند دربارة‌شان فرمود: « أطيعوالله و أطيعوا الرسول و اُولي‌الأمر منكم؛7 [اي كساني كه ايمان آورده‌ايد] خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد».

و فرمود: «و لو ردّوه إلي الرسول و إلي اُولي‌الأمر منهم لعلمه الّذين يستنبطونه منهم8؛ [و چون خبري حاكي از ايمني يا وحشت به آنان برسد] و اگر آن را به پيامبر و اولياي امر خود ارجاع كنند، قطعاً از ميان آنان كساني‌اند كه [مي‌توانند درست و نادرست] آن را دريابند».

شخص سؤال كننده عرض كرد: آن امر چيست؟ امام(ع) فرمودند: همان كه ملائكه در شبي كه همة امور(خداوند) حكيم، از قبيل: روزي، طول عمر، اعمال، زندگاني، مرگ، علم غيب آسمان‌ها و زمين، و معجزاتي كه جز براي خداوند، برگزيدگان و فرستادگان او در بين آفريدگانش امكان‌پذير نيست، فرو مي‌فرستند. آنان روي خدايند؛ كه فرمود: « فأينما تولّوا فثمّ وجه الله؛9 پس به هر سو رو كنيد آنجا روي خداست. (از جملة) [آنان بقيت‌الله]، يعني حضرت مهدي(ع) است كه هنگام پايان [روزگار] اين [دنيا] مي‌آيد و زمين را از قسط و عدل لبريز مي‌نمايد، همان طور كه از ظلم و ستم مملو شده باشد. و از نشانه‌هاي او غيبت و كتمان در وقت فراگير شدن طغيان و فرا رسيدن انتقام است.

و اگر مورد خطاب اين امر در كلام خداوند، منحصراً پيامبر(ص) و نه غير ايشان بود، مي‌بايست به وسيلة فعل ماضي دالّ بر عمل غير دائمي بيان مي‌شد، نه به صورت مستقبل، يعني مي‌فرمود: «نزلت الملائكة؛ ملائكه نازل شدند». و «فرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري، [به نحو] استوار فيصله يافت» و نمي‌فرمود:

« لا تنزّل الملائكة؛ ملائكه نازل مي‌شوند» و «يفرق كلّ امرٍ حكيمٍ؛ هر كاري [به نحو] استوار فيصله مي‌يابد».10
از وجود ارتباط ميان امامت و شب قدر، اين نتايج به دست مي‌آيد:

1. وجود حجت خدا در هر عصر؛ علامه مجلسي(ره) در اين باره مي‌گويد: «محتواي سوره‌هاي دخان و قدر بر اين امر دلالت دارد كه حُكم نازل شده از نزد خداوند سبحان، در شب قدر، حكم يقيني، حتمي و واقعي است، و ناگزير از وجود فردي آگاه و عالم نسبت به آن حكم هستيم، زيرا در غير اين صورت، فايده‌اي بر فرو فرستادن آن حكم، مترتّب نيست. عالم به آن حكم، شخصي غير از امام معصوم(ع) تأييد شده از جانب خداوند سبحان نيست. بنابراين، وجود امام واجب‌الاطاعه، عالم به همة امور دين در هر زماني، تا هنگامي كه تكليف شرعي باقي است، لازم و ضروري است».11

2. شمول ولايت ائمه(ع) بر همة مخلوقات؛ زيرا ايشان جايگاه نزول اوامر الهي مربوط به زندگاني بشر توسط ملائكه‌اند. به بيان ديگر، اوامر خداوند بر صاحبان امر ـ بعد از رسول خدا(ص) نازل مي‌شود.12

از حضرت امام باقر(ع) در بارة اين كلام خداي تعالي كه: «فيها يفرق كلّ أمرٍ حكيمٍ» روايت شده است كه:
هر آينه، در شب قدر تفسير امور هر سال بر وليّ خدا نازل مي‌شود؛ بخشي از آن امور مربوط به امور شخصي وي، و بخش ديگر مربوط به امور مردم است.13

همچنين حضرت امام صادق(ع) مي‌فرمايند:
آن شب قدر است كه در آن گروه‌هاي به حج رونده، طاعات يا معاصي، با زندگاني يا ممات نوشته مي‌شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را مي‌خواهد واقع مي‌كند، سپس آنها را به صاحب زمين القا مي‌نمايد.
ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمين كيست؟
امام(ع) فرمودند: صاحب شما».14

3. علم امامان(ع) از جانب خدا افاضه مي‌شود؛
ابابصير نقل مي‌كند، كه از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمودند: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود، به افول مي‌رويم».عرض كردم: فدايتان شوم، آيا از آنچه نزد رسول خدا(ص) نيست هم بر علم شما افزوده مي‌شود؟

امام(ع) فرمودند: «اگر چنين باشد، [ابتدا] پيامبر(ص) آورده و از آن آگاه مي‌شود، سپس حضرت علي(ع)، و سپس يكي پس از ديگري، تا آنكه به صاحب اين امر برسد».15

سليمان ديلمي مي‌گويد، به حضرت صادق(ع) عرض كردم: بارها از شما شنيده‌ام كه فرموديد: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود به افول مي‌رويم». امام(ع) فرمودند: «احكام حلال و حرام را خداوند در كامل‌ترين صورت آن بر پيامبر خود(ص) نازل فرمود و امام بر حلال و حرام، چيزي نمي‌افزايد».

Behzad AZ
08-08-2010, 10:22 PM
عرض كردم: پس منظور از آن زيادي چيست؟ فرمودند: «در چيزهاي ديگر، غير از حلال و حرام».

عرض كردم: آيا چيزي بر شما افزوده مي‌شود كه از رسول خدا(ص) پوشيده بوده و از آن حضرت آگاه نبوده است؟ فرمودند: «خير، علم فقط از نزد خداي متعال خارج مي‌شود، پس فرشته‌اي آن را به سوي رسول‌خدا(ص) برده، مي‌گويد: اي محمّد، پروردگارت تو را به چنين و چنان فرمان مي‌دهد، آنگاه آن حضرت(ص) مي‌فرمايند: آن را به سوي علي ببر، و آن را به علي(ع) مي‌رساند. آنگاه حضرت علي(ع) مي‌فرمايند: آن را به سوي حسن ببر. و همچنان به سوي [امامان(ع)] يكي بعد از ديگري مي‌رود تا به ما مي‌رسد. محال است كه يكي از ائمه(ع) چيزي را بداند كه رسول خدا(ص) و امامان قبل از او آن را ندانند».16

4. ولايت امامان(ع) در شب قدر مقدّر مي‌شود؛ اميرمؤمنان(ع) دراين‌باره به نقل از رسول خدا(ص) مي‌فرمايند:
«اي علي، آيا معناي ليلةالقدر را مي‌داني؟ گفتم: خير، اي رسول‌خدا، فرمودند: به حقيقت خداوند، در آن همة آنچه تا روز قيامت واقع خواهد شد را تقدير مي‌نمايد، و از جمله آنچه مقدّر مي‌شود، ولايت تو و ولايت امامان(ع) از فرزندانت تا روز قيامت است».17

همچنين امام صادق(ع) فرمودند: «آن شبي است كه آسمان‌ها و زمين و ولايت اميرالمؤمنين در آن مقدّر شد»18.

5. همان‌طور كه بيشتر مردم از قدر و منزلت شب قدر ناآگاهاند، و از شناخت آن باز داشته شده‌اند؛ همين طور آنان از شناخت و معرفت يافتن نسبت به اهل بيت(ع) نيز باز داشته شده‌اند، و جز خداوند متعال كسي آنان را به حقيقت معرفتشان نشناخته است. مردم تنها بخشي ناچيز از ظاهر ايشان را مي‌شناسند.

روايت حضرت امام باقر(ع) نيز به همين مطلب اشاره مي‌كند كه فرمودند:
در حقيقت فاطمه(س)، همان ليلة‌القدر است. هر كس فاطمه را به حقيقت معرفتش بشناسد، به تحقيق شب قدر را درك كرده است. همانا آن حضرت(س) فاطمه ناميده شد، زيرا خلايق از معرفتش باز داشته شده‌اند. نبوت هيچ پيامبري كامل نشد، تا آنكه به فضيلت و محبّت آن حضرت اقرار نمود. او صديقة بزرگ است و اعصار نخستين بر مدار معرفت و شناخت او چرخيده است.19

سيد حسين نجيب محمّد
مترجم: ابوذر ياسري
ماهنامه موعود شماره 80

1. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 635.
2. همان.
3. همان، ص 620.
4. همان، ص 621.
5. همان، ص 619.
6. همان، ص 638.
7. سورة نساء (4)، آية 59.
8. سورة نساء (4)، آية 83.
9. سورة بقره (2)، آية 115.
10. تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 626.
11. مرآة العقول، ج 3، ص 79.
12. جهت آگاهي دربارة «ولا\ الامر = صاحبان امر» به موضوع «ولايت» مراجعه كنيد.
13. تفسير نورالثقلين، ج4، ص 622.
14. همان، ص 625.
15. اهل البيت، ص 231.
16. همان.
17. همان، ص 629.
18. همان، ص 617.
19. علوي، فاطمة‌الزهراء(س) ليلةالقدر، ص 7.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:23 PM
http://www.3noqte.com/main/images/stories/ali/arabestan.jpg


اداره امنیت شهرهای مختلف شیعه‌نشین در عربستان سعودی با فراخواندن مسئولان و کلیدداران مساجد و حسینیه‌های شیعیان، به آنان ابلاغ کردند که برگزاری مراسم دینی در ایام ماه مبارک رمضان بعد از ساعت 12 شب ممنوع خواهد بود.

در همین حال یک منبع آگاه عربستانی به خبرنگار "شیعه آنلاین" گفت: اداره امنیت شهرهای عربستانی ضمن ابلاغ این دستور که گفته می‌شود از سوی وزارت کشور عربستان سعودی صادر شده، اعلام کرده که برگزاری اینگونه مراسم دینی بعد از ساعت 12 شب در طول ماه مبارک رمضان، ممکن است امنیت کشور را به خطر بیندازد از همین رو ممنوع اعلام شده است.
از مسئولان و کلیدداران مساجد و حسینیه‌های شیعیان خواسته شد که تعهدنامه‌ای را امضا کنند و دستور ابلاغ شده را بپذیرند و در صورت انجام هرگونه مخالفت و برگزاری هرگونه مراسمی بعد از ساعت 12، مسجد یا حسینیه خاطی پلمپ شده و مسئول آن بازداشت خواهد شد اما تمام مسئولان و کلیدداران با شجاعت مقابل درخواست مقامات امنیتی ایستاده و حاضر به امضای این تعهدنامه نشدند و آن را مخالف آزادی دینی و مذهبی دانستند به ویژه اینکه ماه مبارک رمضان ماه دعا، عبادت، مناجات و شب زنده داری است.

بدین ترتیب بر اساس این دستور وزارت کشور عربستان، به نظر می‌رسد شیعیان عربستانی در برگزاری مراسم احیای شب‌های قدر، با مشکلاتی مواجه شوند و نیروهای امنیتی و انتظامی مانع از برگزاری چنین مراسمی در حسینیه‌ها و مساجد شیعی بشوند. بدون شک این اقدام وزارت کشور و دستگاه‌های دولت وهابی آل سعود، نه تنها خشم شیعیان، بلکه خشم تمامی مسلمانان عربستان و دیگر کشورهای عربی را بر می‌انگیزد.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:23 PM
از شب قدر به عنوان محكم‌ترین دلیل بر وجود حجت خدا بعد از حجت دیگر و استمرار امامت تا روز قیامت یاد شده است، از این رو، امامان(ع)، شیعیان را به احتجاج و استدلال به آن در برابر اهل سنت راهنمایی كرده‌اند؛چنان چه از حضرت امام باقر(ع) روایت شده است: آن شب قدر است كه در آن گروه‌های به حج رونده، طاعات یا معاصی، با زندگانی یا ممات نوشته می‌شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را می‌خواهد واقع می‌كند، سپس آنها را به صاحب زمین القا می‌نماید.





ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمین كیست؟ ای شیعیان، به وسیلة سورة «إنا انزلناه» احتجاج كنید تا پیروز شوید. به خدا سوگند، كه آن (سوره) حجّت خدا بر آفریدگان، بعد از رسول خدا(ص) بوده، مهتر و سرور دینتان، و غایت علم ماست. ای جماعت شیعیان، به وسیلة «حم و الكتاب المبین إنّا أنزلناه فی لیلة مباركة إنّا كنّا منذرین» احتجاج كنید كه مقصود از آن، به ویژه صاحبان امر ـ ائمه(ع) ـ بعد از رسول خدایند.1



امام صادق(ع) نیز در روایتی بلند از رسول خدا(ص)، به نقل از خداوند تبارك و تعالی می‌فرمایند: «انا انزلناه» را بخوان، در حقیقت آن نسبت تو و نسبت اهل بیتت تا روز قیامت است. 2 استدلال به شب قدر، منوط به اثبات دو امر است: اولاً، اینكه شب قدر بعد از وفات رسول خدا(ص) تا روز قیامت باقی است و این مطلب مورد اجماع فریقین ـ شیعه و سنی ـ است و از همین رو می‌بینیم كه بندگان خدا برای درك آن شب در هرسال می‌كوشند. دلایل این امر عبارتند از: 1. وجود صیغة مضارع كه بر نزول و فرو فرستادن مستمر و مكرّر، در هر ماه رمضان دلالت می‌كند. 2. كلام خدای متعال كه: شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.




http://patoghu.com/forum/images/statusicon/wol_error.gifبرای دیدن عکس در اندازه بزرگ اینجا کلیک کنید http://www.3noqte.com/main/images/stories/ali/shab_ghadr2.jpg




و نفرموده كه آن از هزار ماه «بهتر بود» بلكه می‌فرماید: «بهتر است». 3. كلام خدای متعال كه: در آن شب فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، برای هر كاری [كه مقدّر شده است] فرود آیند. نزول قرآن را با صیغة ماضی بیان نفرموده كه فقط بر یك بار نزول دلالت كند، بلكه از فرود آمدن ملائكه با صیغة مضارع تعبیر كرده كه دلالت بر نزول مستمرّ آن دارد. 4. وجود روایاتی كه بر بقا و استمرار شب قدر دلالت دارند. از جمله روایت ابوذر كه می‌گوید: به پیامبر خدا(ص) عرضه داشتم: ای رسول خدا، آیا شب قدر مخصوص زمان پیامبران است كه [كتب آسمانی] در آن شب نازل می‌شوند و پس از آنكه ایشان از دنیا رفتند، برداشته می‌شود؟ آن حضرت(ص) فرمودند: خیر، بلكه آن تا روز قیامت وجود دارد».3



امام صادق(ع) می‌فرمایند: «چنانچه شب قدر برداشته شود، قرآن برداشته می‌شود».4 ثانیاً، می‌دانیم كه ملائكه امر خداوند را به همراه خود فرود می‌آورند، حال سؤال این است كه ملائكه بر چه كسی فرود می‌آیند؟ آیا فرود می‌آیند، اما نه بر فرد؟ یا آنكه بر پادشاهان و سلاطین، یا بر سایر مردم؟ بنابراین ملائكه بر قلب انسان ـ نه فقط بر زمین ـ فرود می‌آیند. در اینجا همچنین سؤال می‌كنیم: آن كدام قلب است كه اوامر خداوند را كه به وسیلة ملائكه و روح فرود آمده پذیرا می‌شود؟ پاسخ: ملائكه و روح، امر الهی را بر قلب ولی‌الله و حجت او در زمین فرود می‌آورند، زیرا تنها آن قلب شایستگی و توانایی نزول اوامر الهی را داراست. این ولایت در عصر رسول خدا(ص) در آن حضرت متجلّی بود و همة مسلمانان متّفق‌اند كه آن حضرت(ص) محور لیلة القدر در زمان حیات خود بودند. حال كه این مطلب پذیرفته شد، به دومین نتیجه می‌رسیم كه: استمرار شب قدر در هر سال، و استمرار نزول همة امور به وسیلة ملائكه، بعد از رحلت رسول خدا(ص)، وجود جانشین و خلیفة آن حضرت(ص) را، به منظور ایفای همان نقش در شب قدر، اثبات می‌نماید. از همین‌رو از امیرمؤمنان حضرت علی(ع) روایت شده كه به ابن عباس فرمودند: به حقیقت، شب قدر در هر سال وجود ارد، در آن شب امر همة سال نازل می‌شود، و آن امر، بعد از رسول خدا(ص) صاحبانی دارد.



ابن عباس عرض كرد: آنان كیستند؟ امام(ع) فرمودند: من و یازده [فرزند] از صلب‌ام.5 و حضرت امام باقر(ع) می‌فرمایند: هر كس به شب قدر، بر خلاف نظر و رأی ما ایمان داشته باشد، صادق نیست جز آنكه بگوید آن (شب قدر) از آن ما (اهل بیت(ع)) است، و هر كس چنین نگوید به حقیقت تكذیب كننده است. خدای عزّ و جلّ بزرگ‌تر از آن است كه امر را به همراه روح و ملائكه بر كافر فاسق نازل نماید، پس اگر بگوید كه، او آن را بر خلیفه‌ای [غیر از ما] نازل می‌كند، این سخن باطل است و اگر بگویند كه آن را بر هیچ كس نازل نمی‌كند، ممكن نیست كه چیزی نازل شده اما بر هیچ چیز فرود نیاید. و اگر بگویند ـ كه خواهند گفت ـ [اساساً] نازل شدنی واقع نشده، در گمراهی عمیق و آشكاری فرو رفته‌اند.6 امیر مؤمنان(ع) در بیانی بلند، پس از ذكر حجج الهی، در پاسخ به سؤال كننده‌ای كه پرسید: این حجّت‌ها كیستند؟، فرمودند: آنان عبارتند از: رسول خدا(ص) و جانشینان برگزیدة آن حضرت(ص)؛ با كسانی كه خداوند ایشان را همراه و قرین خود و رسولش ساخت و بندگان را به طاعتشان فرا خواند، چنانكه از آنان بر خویش پیمان گرفت. ایشان صاحبان امر و كسانی هستند كه خداوند دربارة‌شان فرمود: « أطیعوالله و أطیعوا الرسول و اُولی‌الأمر منكم؛7 [ای كسانی كه ایمان آورده‌اید] خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت كنید».



و فرمود: «و لو ردّوه إلی الرسول و إلی اُولی‌الأمر منهم لعلمه الّذین یستنبطونه منهم8؛ [و چون خبری حاكی از ایمنی یا وحشت به آنان برسد] و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع كنند، قطعاً از میان آنان كسانی‌اند كه [می‌توانند درست و نادرست] آن را دریابند». شخص سؤال كننده عرض كرد: آن امر چیست؟ امام(ع) فرمودند: همان كه ملائكه در شبی كه همة امور(خداوند) حكیم، از قبیل: روزی، طول عمر، اعمال، زندگانی، مرگ، علم غیب آسمان‌ها و زمین، و معجزاتی كه جز برای خداوند، برگزیدگان و فرستادگان او در بین آفریدگانش امكان‌پذیر نیست، فرو می‌فرستند. آنان روی خدایند؛ كه فرمود: « فأینما تولّوا فثمّ وجه الله؛9 پس به هر سو رو كنید آنجا روی خداست. (از جملة) [آنان بقیت‌الله]، یعنی حضرت مهدی(ع) است كه هنگام پایان [روزگار] این [دنیا] می‌آید و زمین را از قسط و عدل لبریز می‌نماید، همان طور كه از ظلم و ستم مملو شده باشد. و از نشانه‌های او غیبت و كتمان در وقت فراگیر شدن طغیان و فرا رسیدن انتقام است. و اگر مورد خطاب این امر در كلام خداوند، منحصراً پیامبر(ص) و نه غیر ایشان بود، می‌بایست به وسیلة فعل ماضی دالّ بر عمل غیر دائمی بیان می‌شد، نه به صورت مستقبل، یعنی می‌فرمود: «نزلت الملائكة؛ ملائكه نازل شدند».



و «فرق كلّ امرٍ حكیمٍ؛ هر كاری، [به نحو] استوار فیصله یافت» و نمی‌فرمود: « لا تنزّل الملائكة؛ ملائكه نازل می‌شوند» و «یفرق كلّ امرٍ حكیمٍ؛ هر كاری [به نحو] استوار فیصله می‌یابد».10 از وجود ارتباط میان امامت و شب قدر، این نتایج به دست می‌آید: 1. وجود حجت خدا در هر عصر؛ علامه مجلسی(ره) در این باره می‌گوید: «محتوای سوره‌های دخان و قدر بر این امر دلالت دارد كه حُكم نازل شده از نزد خداوند سبحان، در شب قدر، حكم یقینی، حتمی و واقعی است، و ناگزیر از وجود فردی آگاه و عالم نسبت به آن حكم هستیم، زیرا در غیر این صورت، فایده‌ای بر فرو فرستادن آن حكم، مترتّب نیست. عالم به آن حكم، شخصی غیر از امام معصوم(ع) تأیید شده از جانب خداوند سبحان نیست.



بنابراین، وجود امام واجب‌الاطاعه، عالم به همة امور دین در هر زمانی، تا هنگامی كه تكلیف شرعی باقی است، لازم و ضروری است».11 2. شمول ولایت ائمه(ع) بر همة مخلوقات؛ زیرا ایشان جایگاه نزول اوامر الهی مربوط به زندگانی بشر توسط ملائكه‌اند. به بیان دیگر، اوامر خداوند بر صاحبان امر ـ بعد از رسول خدا(ص) نازل می‌شود.12 از حضرت امام باقر(ع) در بارة این كلام خدای تعالی كه: «فیها یفرق كلّ أمرٍ حكیمٍ» روایت شده است كه: هر آینه، در شب قدر تفسیر امور هر سال بر ولی خدا نازل می‌شود؛ بخشی از آن امور مربوط به امور شخصی وی، و بخش دیگر مربوط به امور مردم است.13 همچنین حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: آن شب قدر است كه در آن گروه‌های به حج رونده، طاعات یا معاصی، با زندگانی یا ممات نوشته می‌شود و خداوند در آن شب و روز، آنچه را می‌خواهد واقع می‌كند، سپس آنها را به صاحب زمین القا می‌نماید. ابن حارث به آن حضرت(ع) عرض كرد: صاحب زمین كیست؟ امام(ع) فرمودند: صاحب شما».14 3. علم امامان(ع) از جانب خدا افاضه می‌شود؛ ابابصیر نقل می‌كند، كه از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمودند: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود، به افول می‌رویم».عرض كردم: فدایتان شوم، آیا از آنچه نزد رسول خدا(ص) نیست هم بر علم شما افزوده می‌شود؟ امام(ع) فرمودند: «اگر چنین باشد، [ابتدا] پیامبر(ص) آورده و از آن آگاه می‌شود، سپس حضرت علی(ع)، و سپس یكی پس از دیگری، تا آنكه به صاحب این امر برسد».15



سلیمان دیلمی می‌گوید، به حضرت صادق(ع) عرض كردم: بارها از شما شنیده‌ام كه فرمودید: «اگر بر [علم] ما افزوده نشود به افول می‌رویم». امام(ع) فرمودند: «احكام حلال و حرام را خداوند در كامل‌ترین صورت آن بر پیامبر خود(ص) نازل فرمود و امام بر حلال و حرام، چیزی نمی‌افزاید». عرض كردم: پس منظور از آن زیادی چیست؟ فرمودند: «در چیزهای دیگر، غیر از حلال و حرام». عرض كردم: آیا چیزی بر شما افزوده می‌شود كه از رسول خدا(ص) پوشیده بوده و از آن حضرت آگاه نبوده است؟ فرمودند: «خیر، علم فقط از نزد خدای متعال خارج می‌شود، پس فرشته‌ای آن را به سوی رسول‌خدا(ص) برده، می‌گوید: ای محمّد، پروردگارت تو را به چنین و چنان فرمان می‌دهد، آنگاه آن حضرت(ص) می‌فرمایند: آن را به سوی علی ببر، و آن را به علی(ع) می‌رساند. آنگاه حضرت علی(ع) می‌فرمایند: آن را به سوی حسن ببر. و همچنان به سوی [امامان(ع)] یكی بعد از دیگری می‌رود تا به ما می‌رسد. محال است كه یكی از ائمه(ع) چیزی را بداند كه رسول خدا(ص) و امامان قبل از او آن را ندانند».16 4. ولایت امامان(ع) در شب قدر مقدّر می‌شود.



امیرمؤمنان(ع) دراین‌باره به نقل از رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «ای علی، آیا معنای لیلةالقدر را می‌دانی؟ گفتم: خیر، ای رسول‌خدا، فرمودند: به حقیقت خداوند، در آن همة آنچه تا روز قیامت واقع خواهد شد را تقدیر می‌نماید، و از جمله آنچه مقدّر می‌شود، ولایت تو و ولایت امامان(ع) از فرزندانت تا روز قیامت است».17 همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «آن شبی است كه آسمان‌ها و زمین و ولایت امیرالمؤمنین در آن مقدّر شد»18. 5. همان‌طور كه بیشتر مردم از قدر و منزلت شب قدر ناآگاهاند، و از شناخت آن باز داشته شده‌اند؛ همین طور آنان از شناخت و معرفت یافتن نسبت به اهل بیت(ع) نیز باز داشته شده‌اند، و جز خداوند متعال كسی آنان را به حقیقت معرفتشان نشناخته است. مردم تنها بخشی ناچیز از ظاهر ایشان را می‌شناسند.


روایت حضرت امام باقر(ع) نیز به همین مطلب اشاره می‌كند كه فرمودند: در حقیقت فاطمه(س)، همان لیلة‌القدر است. هر كس فاطمه را به حقیقت معرفتش بشناسد، به تحقیق شب قدر را درك كرده است. همانا آن حضرت(س) فاطمه نامیده شد، زیرا خلایق از معرفتش باز داشته شده‌اند. نبوت هیچ پیامبری كامل نشد، تا آنكه به فضیلت و محبّت آن حضرت اقرار نمود. او صدیقة بزرگ است و اعصار نخستین بر مدار معرفت و شناخت او چرخیده است.19



پی‌نوشت‌ها:

1. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 635.
2. همان.
3. همان، ص 620.
4. همان، ص 621.
5. همان، ص 619.
6. همان، ص 638.
7. سورة نساء (4)، آیة 59.
8. سورة نساء (4)، آیة 83.
9. سورة بقره (2)، آیة 115.
10. تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 626.
11. مرآة العقول، ج 3، ص 79.
12. جهت آگاهی دربارة «ولا\ الامر = صاحبان امر» به موضوع «ولایت» مراجعه كنید.
13. تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 622.
14. همان، ص 625.
15. اهل البیت، ص 231.
16. همان.
17. همان، ص 629.
18. همان، ص 617.
19. علوی، فاطمة‌الزهراء(س) لیلةالقدر، ص 7.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:23 PM
سيم رحمت الهي وزيدن گرفته است و عالم و آدم را به نشاطي تازه فرا مي‌خواند. رمضان ماه خدا فرا مي‌رسد؛ ماه نزول قرآن بر قلب شريف پيامبر خدا؛ ماهي كه در آن شبي است به نام قدر كه از آن جهت قدرش ناميده‌اند كه قدر آن را كسي جز خدا و اولياي او نمي‌دانند.

هرچند به رمز و راز، آن را از هزار ماه بهتر دانسته‌اند: ليلة القدر خير من الف شهر، اما آن‌گونه كه از زبان روايات مستفاد مي‌شود، شب قدر هرچند شب مهم و سرنوشت‌سازي است، اما مراد قرآن همين هشت تا ده ساعت از زمان پس از مغرب تا اذان صبح نيست. شب قدر، فاطمه است و اين را به خوبي مي‌توان از روايات فهميد. فاطمه است كه قدر او بر عالم و آدم مخفي مانده و خواهد ماند و اي عجب كه برخي به دنبال قبر مخفي او مي‌گردند و ناله مي‌كنند و از قدر و مراتب حضرتش غافلند!

در حديث است كه معصوم فرموده است: «ما حجت خداوند هستيم بر عالميان و مادرمان فاطمه، حجت خداست بر ما! يعني حجت خدا بر حجت‌هاي ديگر خدا! و كيست كه بتواند اين معنا را درك كند كه چگونه فاطمه بر فرزندان معصوم خود حجت است»!

بزرگي فرموده است: «فاطمه را نامي است كه در دنيا آدميان و هركه را پاي به عالم خاك نهاده است اجازت دانستن و بردن آن نام نيست و اين نام را در قيامت، جز به خوبان اجازت بردن آن را عنايت نخواهند كرد! چه باشكوه و عظيم است اين زن كه ام‌الوجود است و پيامبر او را مادر خود ناميده است! و چه غافلند بعضي كه اين تعبير را به حساب تيمارهاي فاطمه از پدر بزرگوارش در دوران سخت آزارهاي مردم مكه گذاشته‌اند!

با اين ديد، چه زيباست مؤمن روزه‌دار به ماه خدا مشرف شود! همه مقدمات رجب و شعبان براي ورود به ماه رمضان است و مقدمات دو دهه ماه رمضان ـ كه در آن شيطان‌ها به غل و زنجير كشيده مي‌شوند تا همه به عهد اولي كه با خدا بسته‌اند كه شيطان را پرستش نكنند، بازگردند: «الم اعهد اليكم يا بني آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» (سوره ياسين آيه 60 و 61)

براي اين است كه استطاعت درك شب قدر را داشته باشند و از چنان منزلت و توان و ظرفيت نوري و معنوي‌ برخوردار شوند كه بتوانند درك كنند فاطمه چيست و فاطمه كيست! و چقدر اين تعبير در حديث پيامبر اكرم زيباست كه شياطين در اين ماه به زنجير كشيده مي‌شوند تا مردم به راحتي بتوانند با مصون ماندن از گزند و آسيب و ضرر آنان، آماده درك شب قدر شوند و فاطمه را بشناسند!

اوج اين مشابهت فاطمه و شب قدر در شب بودن آن است. شب تاريك است و اگر نوري در آن نباشد، هرچه و هر كه از ديدها و ديده‌ها مخفي مي‌ماند. مگر نه دنيا شب است و آخرت روز، پس بايد قبل از قيامت در شب تيره، قيامتي كوتاه را در درك فاطمه به تماشا نشست! فاطمه شب است و شب هم تاريك و قدر او مثل شب تاريك، اما او زهرا و زهره است و طبق حديث صحيح، نور آسمان‌ها و زمين از نور وجودي او نشأت گرفته است.

و طبق حديث كسا آسمان‌ها و زمين و هر ماهي كه به دور خورشيدي در گردش است و هر رودي كه در زمين جاري است و هر خورشيدي كه بر عالمي نورافشاني مي‌كند، همه و همه به يمن وجودي حضرتش كه قائمه فيض هستي است، وجود يافته‌اند!

ماه رمضان فرا مي‌رسد؛ ماه درك فاطمه و درك قدر و منزلت او در عالم هستي. دل و جان را به اين نسيم رحمت الهي كه وزيدن گرفته است، بسپاريم و باور داشته باشيم كه اين نسيم به هر كس كه بگذرد، جان جان او را مست فيض و لطف حضرت دوست كه هر چه هست از اوست، نيكو خواهد كرد. اما درك اين درك، كاري است دشوار! و مانند ترك ترك است كه در عرفان گفته‌اند! عده‌اي ترك اعمال مكروه را قصد مي‌كنند و خود را چيزي به حساب مي‌آورند، ولي عده‌اي كه داراي مقام برتري هستند، چنان خود را در برابر حضرت حق به چيزي نمي‌انگارند كه همان ترك را ترك مي‌كنند و در خود، قوه و قدرت و اختياري نمي‌يابند كه با آن تركي را پيشه گيرند! و چه زيباست انسان روزه‌داري كه از خوردن و آشاميدن در اين ماه در ساعاتي منع شده است، رمز امساك را بفهمد و از مراحل روزه جسم و حتي روح بگذرد و روزه دنيا بگيرد! و مگر نه اين است كه انسان در دنيا مسافر است! و روزه او امساك اوست از هرچه كه غير اوست. اميد كه خدا ما را هم از اين روزه نصيبي عنايت فرمايد كه تا زنده‌ايم از دنيا و مافيهاي آن روزه باشيم و زبان جانمان تا واپسين لحظه حيات، چنين بسرايد كه «ز هر چه غير يار استغفرالله».

Behzad AZ
08-08-2010, 10:24 PM
دعای جوشن کبیر





در بلد الا مین و مصباح کفعمى است و آن مروى است از حضرت سیّد السّاجدین از پدرش از جدّ بزرگوارش ‍ حضرت رسول صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اَجْمَعین و این دعا را جبرئیل علیه السلام آورد براى پیغمبر صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله در یکى از غزوات در حالى که بر تن آنحضرت جوشن گرانى بود که سنگینى آن بدن مبارکش را بدرد آورده بود پس جبرئیل عرض کرد که یا محمّد پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى فرماید که بکَنْ این جوشن را و بخوان این دعا را که او امان است از براى تو و امّت تو پس شرحى در فضیلت این دعا ذکر فرموده که مقام نقل تمامش نیست از جمله آنکه هر که آنرا بر کفن خویش نویسد حقّ تعالى حیا فرماید که او را به آتش عذاب کند و هر که آنرا به نیّت در اوّل ماه رمضان بخواند حقّ تعالى او را روزى فرماید لیلة القدر و خلق فرماید براى او هفتاد هزار فرشته که تسبیح و تقدیس کنند خدا را و ثوابش را براى او قرار دهند پس فضیلت بسیار نقل کرده تا آنکه فرموده و هر که بخواند او را در ماه رمضان سه مرتبه حرام فرماید حقّ تعالى جسد او را بر آتش جهنّم و واجب فرماید براى او بهشت را و دو مَلَک بر او موکّل فرماید که حفظ کنند او را از معاصى و در امان خدا باشد مدّت حیوة خود و در آخر خبر است که جناب امام حسین علیه السلام فرمود وصیّت کرد پدرم علىّ بن ابى طالب صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ بحفظ این دعا و آنکه بنویسم آنرا بر کفن او و تعلیم کنم آنرا به اهل خود و ترغیب کنم ایشان را به خواندن آن و آن هزار اسم است و در آن است اسم اعظم

فقیر گوید که از این خبر دو چیز مُستفاد مى شود یکى استحباب نوشتن این دعا به کفن چنانچه علامه بحرالعلوم عَطَّرَ اللّهُ مَرْقَدَهُ در دُرّه به آن اشاره فرموده :
وَسُنَّ اَنْ یُکْتَبَ بالاْکْفانِ
شَهادَةُ الاِْسْلامِ وَالاِْیمانِ
وَهکَذا کِتابَةُ الْقُرْانِ
وَالْجَوْشَنُ المَنْعُوتُِ بِالاْمانِ
مستحب است که نوشته شود به کفنها
شهادت اسلام و ایمان
و هم چنین نوشتن قرآن
و جوشن که آنرا به امان وصف کرده اند
دوّم استحباب خواندن این دعا در اوّل ماه رمضان و امّا خواندن آن در خصوص شبهاى قدر در خبر ذکرى از آن نیست لیکن علاّمه مجلسى قَدَّسَ اللّهَ روُحَهُ در زادالمعاد در ضمن اعمال شبهاى قدر فرموده و در بعضى از روایات وارد شده است که دعاى جوشن کبیر را در هر یک از این سه شب بخوانند و کافیست فرمایش آن بزرگوار ما را در این مقام اَحَلَّهُ اللّهُ دارَالسَّلامِ

بالجمله این دعا صد فصل است و هر فصلى مشتمل بر ده اسم الهى است و در آخر هر فصل باید گفت :

سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ


منزهى تو اى که نیست معبودى جز تو فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار


و در بلد الا مین است که در اوّل هر فصل بِسْمِ اللّهِ بگوید و در آخرش : سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ


* * * * * * * * * * * * * * * * * * منزهى تو اى که نیست معبودى


اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا


جز تو فریاد فریاد درود فرست برمحمد و آلش و بِرَهان ما را از آتش اى


رَبِّ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا اءرْحَمَ الرّاحِمینَ


پروردگار اى صاحب جلال و بزرگوارى اى مهربانترین مهربانان


و آن دُعا این است :

(1) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا اَللّهُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا کَریمُ یا


خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى خدا اى بخشاینده اى مهربان اى بزرگوار اى


مُقیمُ یا عَظیمُ یا قَدیمُ یا عَلیمُ یا حَلیمُ یا حَکیمُ سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ


برپا دارنده اى بزرگ اى قدیم اى دانا اى بردبار اى فرزانه منزهى تو اى که معبودى جز


اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ (2) یا سَیِّدَ السّاداتِ


تو نیست فریاد فریاد بِرَهان ما را از آتش اى پروردگار من (2) اى آقاى آقایان


یا مُجیبَ الدَّعَواتِ یا رافِعَ الدَّرَجاتِ یا وَلِىَّ الْحَسَناتِ یا غافِرَ


اى اجابت کننده دعاها اى بالا برنده مرتبه ها اى صاحب هر نیکى اى آمرزنده


الْخَطیئاَّتِ یا مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ یا قابِلَ التَّوْباتِ یا سامِعَ


گناهان اى دهنده خواسته ها اى پذیرنده توبه ها اى شنونده


الاْصْواتِ یا عالِمَ الْخَفِیّاتِ یا دافِعَ الْبَلِیّاتِ (3) یا خَیْرَالْغافِرینَ یا


صداها اى داناى اسرار پنهانى اى برطرف کننده بلاها (3) اى بهترین آمرزندگان اى


خَیْرَ الْفاتِحینَ یا خَیْرَ النّاصِرینَ یا خَیْرَ الْحاکِمینَ یا خَیْرَ الرّازِقینَ


بهترین گشایندگان اى بهترین یاران اى بهترین حاکمان اى بهترین روزى دهان


یا خَیْرَ الْوارِثینَ یا خَیْرَ الْحامِدینَ یا خَیْرَ الذّاکِرینَ یا خَیْرَ


اى بهترین ارث بران اى بهترین ستایشگران اى بهترین یادکنندگان اى بهترین


الْمُنْزِلینَ یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ (4) یا مَنْ لَهُ الْعِزَّةُ وَالْجَمالُ یا مَنْ لَهُ


فرو فرستندگان اى بهترین احسان کنندگان (4) اى که عزت و زیبایى از آن اوست اى که


الْقُدْرَةُ وَالْکَمالُ یا مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَالْجَلالُ یا مَنْ هُوَ الْکَبیرُ الْمُتَعالُِ


نیرو و کمال از آن او است اى که پادشاهى و جلال از آن او است اى که بزرگ و برتر او است


یا مُنْشِى ءَ الْسَّحابِ الثِّقالِ یا مَنْ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ یا مَنْ هُوَ


اى پدید آرنده ابرهاى سنگین اى که او سخت کیفر (یا سخت نیرو) است اى که او


سَریعُ الْحِسابِ یا مَنْ هُوَ شَدیدُ الْعِقابِ یا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ


در حساب کشیدن سریع است اى که او در کیفر سخت است اى که پاداش خوب نزد او است


یا مَنْ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ (5) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا حَنّانُ یا


اى که نزد او است مایه و اصل کتابها (5) خدایا از تو مى خواهم بحق نامت اى مهرپیشه اى


مَنّانُ یا دَیّانُ یا بُرْهانُ یا سُلْطانُ یا رِضْوانُ یا غُفْرانُ یا سُبْحانُ یا


نعمت بخش اى پاداش دهنده اى دلیل و راهنما اى سلطان اى خوشنود اى آمرزنده اى منزه اى


مُسْتَعانُ یا ذَاالْمَنِّ وَالْبَیانِ (6) یا مَنْ تَواضَعَ کُلُّشَىْءٍ لِعَظَمَتِهِ یا مَنِ


یاور اى صاحب نعمت و بیان (6) اى که هر چیزى در برابر عظمتش فروتن گشته اى که


اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَىْءٍ لِقُدْرَتِهِ یا مَنْ ذَلَّ کُلُّشَىْءٍ لِعِزَّتِهِ یا مَنْ خَضَعَ کُلُّ


هر چیز در برابر قدرتش تسلیم گردیده اى که هر چیزى در برابر عزت و شوکتش خوار گشته اى که هر چیز


شَىْءٍ لِهَیْبَتِهِ یا مَنِ انْقادَ کُلُّ شَىْءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ یا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبالُ


در برابر هیبتش خاضع گردیده اى که هر چیزى از ترس او فرمانبردار و مطیعش گردیده اى که کوهها


مِنْ مَخافَتِهِ یا مَنْ قامَتِ السَّمواتُ بِاَمْرِهِ یا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الاْرَضُونَ


از هراسش از هم شکافته اى که به امر او آسمانها برپا گشته اى که زمینها به اذن او در جاى خود مستقر گشته


بِاِذْنِهِ یا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ یا مَنْ لا یَعْتَدى عَلى اَهْلِ مَمْلَکَتِهِ


اى که رعد به ستایش او غرِّش زند اى که بر اهل کشور خود ستم نکند


(7) یا غافِرَ الْخَطایا یا کاشِفَ الْبَلایا یا مُنْتَهَى الرَّجایا یا مُجْزِلَ


اى آمرزنده خطاها اى برطرف کننده بلاها اى منتهاى امیدها اى دهنده بزرگ


الْعَطایا یا واهِبَ الْهَدایا یا رازِقَ الْبَرایا یا قاضِىَ الْمَنایا یا سامِعَ


عطاها اى بخشنده هدیه ها اى روزى ده بنده ها اى برآورنده آرزوها اى شنونده


الشَّکایا یا باعِثَ الْبَرایا یا مُطْلِقَ الاُْسارى (8) یاذَاالْحَمْدِ وَالثَّناَّءِ


شکایتها اى برانگیزنده مردمان اى رهاننده اسیران (8) اى صاحب ستایش و ثناء

Behzad AZ
08-08-2010, 10:24 PM
یا ذَاالْفَخْرِ وَاْلبَهاَّءِ یا ذَاالْمَجْدِ وَالسَّناَّءِ یا ذَاالْعَهْدِ وَالْوَفاَّءِ یا


اى داراى فخر و زیبایى اى صاحب مجد و بزرگى اى صاحب عهد و وفاء


ذَاالْعَفْوِ وَالرِّضاَّءِ یا ذَاالْمَنِّ وَالْعَطاَّءِ یا ذَا الْفَصْلِ وَالْقَضاَّءِ یا ذَاالْعِزِّ


اى داراى گذشت و رضا اى دارنده نعمت و عطاء اى که در دست تو است فصل خصومات و داورى اى داراى عزت


وَالْبَقاَّءِ یا ذَاالْجُودِ وَالسَّخاَّءِ یا ذَاالاْلاَّءِ وَالنَّعْم اَّءِ (9) اَللّ- هُمَّ اِنّى


و پایندگى اى صاحب جود و بخشش اى صاحب دهشها و نعمت ها (9) خدایا از تو


اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا مانِعُ یا دافِعُ یا رافِعُ یا صانِعُ یا نافِعُ یا سامِعُ یا


مى خواهم به حق نامت اى مانع اى برطرف کننده اى بالا برنده اى سازنده اى سود رسان اى شنوا اى


جامِعُ یا شافِعُ یا واسِعُ یامُوسِعُ (10) یا صانِعَ کُلِّ مَصْنُوعٍ یا خالِقَ


گردآورنده اى شفاعت پذیر اى فراخ رحمت اى وسعت بخش (10) اى سازنده هر ساخته اى آفریننده


کُلِّ مَخْلُوقٍ یا رازِقَ کُلِّ مَرْزُوقٍ یا مالِکَ کُلِّ مَمْلُوکٍ یا کاشِفَ کُلِّ


هر آفریده اى روزى ده هر روزى خور اى مالک هر مملوک اى غمزداى هر غمزده اى دلگشاى هر


مَکْرُوبٍ یا فارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ یا راحِمَ کُلِّ مَرْحُومٍ یا ناصِرَ کُلِّ


اندوهگین اى رحمت بخش هر رحمت خواه اى یاور هر


مَخْذُولٍ یاساتِرَ کُلِّ مَعْیُوبٍ یا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ (11) یا عُدَّتى عِنْدَ


هر بى یاور اى عیب پوش هر معیوب اى پناه هر آواره (11) اى ذخیره هنگام


شِدَّتى یا رَجاَّئى عِنْدَ مُصیبَتى یا مُونِسى عِنْدَ وَحْشَتى یا


سختى من اى امید من در برابر پیش آمدهاى ناگوار اى همدم من هنگام ترس و وحشت اى


صاحِبى عِنْدَ غُرْبَتى یا وَلِیّى عِنْدَ نِعْمَتى یا غِیاثى عِنْدَ کُرْبَتى یا


رفیق من در غربتم اى صاحب اختیار من در نعمتم اى فریادرس من در غم و اندوه اى


دَلیلى عِنْدَ حَیْرَتى یا غَناَّئى عِنْدَ افْتِقارى یا مَلْجَاءى عِنْدَ


دلیل و راهنمایم هنگام سرگردانى اى توانگرى من هنگام ندارى اى پناه من هنگام


اضْطِرارى یا مُعینى عِنْدَ مَفْزَعى (12) یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ یا غَفّارَ


درماندگى اى کمک کارم در بیچارگى و پریشانى (12) اى بخوبى داناى بر هر نادیدنى اى بسیار آمرزنده


الذُّنُوبِ یا سَتّارَ الْعُیُوبِ یا کاشِفَ الْکُرُوبِ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ یا


گناهان اى پرده پوش بر عیوب بندگان اى غمزداى غمها اى گرداننده دلها اى


طَبیبَ الْقُلُوبِ یا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ یا اَنیسَ الْقُلُوبِ یا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ یا


طبیب دلها اى نوربخش دلها اى همدم دلها اى زداینده اندوهها اى


مُنَفِّسَ الْغُمُومِ (13) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاْسمِکَ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا


غمگشاى غمها (13) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى بزرگوار اى زیبا اى


وَکیلُ یا کَفیلُ یا دَلیلُ یا قَبیلُ یا مُدیلُ یا مُنیلُ یا مُقیلُ یا مُحیلُ


کارگزار اى عهده دار اى راهنما اى پذیرنده اى دولت دهنده اى عطا بخشنده اى درگذرنده اى نیرودهنده (تغییر دهنده )


(14) یا دَلیلَ الْمُتَحَیِّرینَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ یا صَریخَ


(14) اى راهنماى سرگردانان اى فریادرس فریادخواهان اى دادرس


الْمُسْتَصْرِخینَ یا جارَ الْمُسْتَجیرینَ یا اَمانَ الْخاَّئِفینَ یا عَوْنَ


دادخواهان اى پناه پناه جویان اى امان بخش ترسناکان اى کمک


الْمُؤْمِنینَ یا راحِمَ الْمَساکینَ یا مَلْجَاءَ الْعاصینَ یا غافِرَ الْمُذْنِبینَ یا


مؤ منان اى رحم کننده مسکینان اى پناه عاصیان اى آمرزنده گناهکاران اى


مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ (15) یا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ یا ذَاالْفَضْلِ


اجابت کننده دعاى درماندگان (15) اى داراى بخشندگى و احسان اى صاحب فضل


وَالاِْمْتِنانِ یا ذَاالاْمْنِ وَالاْمانِ یا ذَاالْقُدْسِ وَالسُّبْحانِ یا ذَاالْحِکْمَةِ


و نعمت اى مایه امن و امان اى داراى پاکى و پاکیزگى اى صاحب فرزانگى


وَالْبَیانِ یا ذَا الرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ یا ذَاالْحُجَّةِ وَالْبُرْهانِ یا ذَاالْعَظَمَةِ


و بیان اى صاحب رحمت و خوشنودى اى داراى حجت و دلیل و برهان اى خداوند عظمت


وَالسُّلْطانِ یا ذَاالرَّاءْفَةِ وَالْمُسْتَعانِ یا ذَاالعَفْوِ وَالْغُفْرانِ (16) یا مَنْ


و سلطنت اى دارنده راءفت و اى یاور بندگان اى صاحب بخشندگى و آمرزش (16) اى که


هُوَ رَبُّ کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ اِلهُ کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَىْءٍ


پروردگار هر چیز او است اى که معبود هر چیز او است اى که آفریننده هر چیز او است


یا مَنْ هُوَ صانِعُ کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ قَبْلَ کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ بَعْدَ کُلِّ


اى که سازنده هر چیز او است اى که او پیش از هر چیز بوده و اى که او پس از هر

Behzad AZ
08-08-2010, 10:24 PM
شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ فَوْقَ کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ عالِمٌ بِکُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ


چیز خواهد بود و اى که او برتر از هر چیز است اى که او به هر چیز دانا است اى که او


قادِرٌ عَلى کُلِّ شَىْءٍ یا مَنْ هُوَ یَبْقى وَیَفْنى کُلُّشَىْءٍ (17) اَللّهُمَّ اِنّى


به هر چیزى توانا است اى که تنها او بماند و هر چیز دیگر فانى گردد (17) خدایا از تو


اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیْمِنُ یا مُکَوِّنُ یا مُلَقِّنُ یا مُبَیِّنُ یا


مى خواهم بحق نامت اى امان ده اى مسلط بر هر چیز اى وجود آرنده اى یاد دهنده اى آشکار کننده اى


مُهَوِّنُ یا مُمَکِّنُ یا مُزَیِّنُ یا مُعْلِنُ یا مُقَسِّمُ (18) یا مَنْ هُوَ فى مُلْکِهِ


آسان کننده اى امکان ده در کارها اى زیوربخش اى آشکار کننده اى تقسیم کننده (18) اى که در فرمانروایى


مُقیمٌ یا مَنْ هُوَ فى سُلْطانِهِ قَدیمٌ یا مَنْ هُو فى جَلالِهِ عَظیمٌ یا مَنْ


پابرجا است اى که در سلطنت و پادشاهیش قدیم و دیرینه است اى که در جلالت و شوکت بزرگى اى که


هُوَ عَلى عِبادِهِ رَحیمٌ یا مَنْ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلیمٌ یا مَنْ هُوَ بِمَنْ


بر بندگان خویش مهربانى اى که به هر چیز دانایى اى که نسبت به نافرمان خود


عَصاهُ حَلیمٌ یا مَنْ هُوَ بِمَنْ رَجاهُ کَریمٌ یا مَنْ هُوَ فى صُنْعِهِ حَکیمٌ یا


بردبارى اى که به امیدوار خود بخشنده و بزرگوارى اى که در آفرینش و ساختنت فرزانه اى (یا محکم کارى ) اى


مَنْ هُوَ فى حِکْمَتِهِ لَطیفٌ یا مَنْ هُوَ فى لُطْفِهِ قَدیمٌ (19) یا مَنْ لا


که در عین فرزانگى (یا محکم کارى ) مهربانى (یا نرمکارى ) اى که در لطف خود دیرینه اى (19) اى که


یُرْجى اِلاّ فَضْلُهُ یا مَنْ لا یُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ یا مَنْ لا یُنْظَرُ اِلاّ بِرُّهُ یا


امیدى نیست جز به نیکى او اى که درخواست نشود جز گذشتش اى که چشم داشتى نیست جز به نیکى اواى


مَنْ لا یُخافُ اِلاّ عَدْلُهُ یا مَنْ لا یَدُومُ اِلاّ مُلْکُهُ یا مَنْ لا سُلْطانَ اِلاّ


که ترسى نیست جز از عدل او اى که جاوید نمى ماند جز فرمانروایى و ملک او اى که سلطنت و قدرتى نیست جز


سُلْطانُهُ یا مَنْ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْءٍ رَحْمَتُهُ یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ


سلطنت او اى که رحمتش همه چیز را فراگرفته اى که رحمتش بر خشمش پیشى جسته


یا مَنْ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْمُهُ یا مَنْ لَیْسَ اَحَدٌ مِثْلَهُ (20) یا فارِجَ


اى که علمش بر همه چیز احاطه کرده اى که مانندش هیچکس نخواهد بود (20) اى دلگشاى


الْهَمِّ یا کاشِفَ الْغَمِّ یا غافِرَ الذَّنْبِ یا قابِلَ التَّوْبِ یا خالِقَ الْخَلْقِ یا


اندوه اى غمزداى اى آمرزنده گناه اى توبه پذیر اى آفریننده اى


صادِقَ الْوَعْدِ یا مُوفِىَ الْعَهْدِ یا عالِمَ السِّرِّ یا فالِقَ الْحَبِّ یا رازِقَ


راست وعده اى وفادار پیمان اى داناى اسرار نهان اى شکافنده دانه اى روزى ده


الاْنامِ (21) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا عَلِىُّ یا وَفِىُّ یا غَنِىُّ یا


بندگان (21) خدایا از تو خواهم به حق نامت اى والا اى با وفا اى توانگر اى بى نیاز مطلق اى


مَلِىُّ یا حَفِىُّ یا رَضِىُّ یا زَکِىُّ یا بَدِىُّ یا قَوِىُّ یا وَلِىُّ (22) یا مَنْ


مهربان اى پسندیده (یا دوستدار) اى پاکیزه اى پدید آرنده اى نیرومند اى سرپرست (22) اى که


اَظْهَرَ الْجَمیلَ یا مَنْ سَتَرَ الْقَبیحَ یا مَنْ لَمْ یُؤ اخِذْ بِالْجَریرَةِ یا مَنْ لَمْ


کار نیک را آشکار کنى و اى که کار زشت را پنهان کنى اى که کسى را به گناه نگیرى اى که پرده


یَهْتِکِ السِّتْرَ یا عَظیمَ الْعَفْوِ یا حَسَنَ التَّجاوُزِ یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ یا


کس ندرى اى بزرگ گذشت اى نیکو درگذر اى پهناور آمرزش اى

Behzad AZ
08-08-2010, 10:25 PM
باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یا صاحِبَ کُلِّ نَجْوى یا مُنْتَهى کُلِّ شَکْوى


گشاده دو دست (فضلش ) به رحمت اى مطلع از سخن سرى و راز اى منتهاى هر شکایت


(23) یا ذَاالنِّعْمَةِ السّابِغَةِ یا ذَاالرَّحْمَةِ الْواسِعَةِ یا ذَاالْمِنَّةِ السّابِقَةِ یا


(23) اى صاحب نعمت فراوان و اى داراى رحمت پهناور اى صاحب احسان پیشین اى


ذَاالْحِکْمَةِ الْبالِغَةِ یا ذَاالْقُدْرَةِ الْکامِلَةِ یا ذَاالْحُجَّةِ الْقاطِعَةِ یا


داراى حکمت رسا اى داراى نیروى کامل اى صاحب برهان و دلیل قاطع و برنده اى


ذَاالْکَرامَةِ الظّاهِرَةِ یا ذَاالْعِزَّةِ الدّاَّئِمَةِ یا ذَاالْقُوَّةِ الْمَتینَةِ یا ذَا


صاحب بزرگوارى هویدا اى صاحب عزت جاویدان اى صاحب نیروى محکم اى داراى


الْعَظَمَةِ الْمَنیعَةِ (24) یا بَدیعَ السَّمواتِ یا جاعِلَ الظُّلُماتِ یا راحِمَ


عظمت ارجمند (24) اى پدید آرنده آسمانها اى قرار دهنده تاریکیها اى ترحم کننده


الْعَبَراتِ یا مُقیلَ الْعَثَراتِ یا ساتِرَ الْعَوْراتِ یا مُحْیِىَ الاْمْواتِ یا


به اشکهاى دیده ها اى درگذرنده لغزشها اى پرده پوش بر عیبها اى زنده کننده مردگان اى


مُنْزِلَ الاْیاتِ یا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ یا ماحِىَ السَّیِّئاتِ یا شَدیدَ


فرو فرستنده آیات اى دو چندان کن حسنات اى محو کننده بدیها اى سخت گیرنده


النَّقِماتِ (25) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا مُصَوِّرُ یا مُقَدِّرُ یا مُدَبِّرُ


انتقامها (25) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى صورت آفرین اى اندازه گیر اى تدبیر کننده


یا مُطَهِّرُ یا مُنَوِّرُ یا مُیَسِّرُ یا مُبَشِّرُ یا مُنْذِرُ یا مُقَدِّمُ یا مُؤَخِّرُ


اى پاک کننده اى روشنى بخش اى آسان کننده اى مژده ده اى بیم ده اى پیش انداز اى پس انداز


(26) یا رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرامِ یا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرامِ یا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ


(26) اى پروردگار خانه محترم (کعبه ) اى پروردگار ماه حرام اى پروردگار شهر محترم (مکه )


یا رَبَّ الرُّکْنِ وَالْمَقامِ یا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ یا رَبَّ الْمَسْجِدِ


اى پروردگار رکن و مقام اى پروردگار مشعرالحرام اى پروردگار مسجد


الْحَرامِ یا رَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرامِ یا رَبَّ النُّورِ وَالظَّلامِ یا رَبَّ التَّحِیَّةِ


الحرام اى پروردگار قسمت حل و حرم (در سرزمین حجاز) اى پروردگار روشنى و تاریکى اى پروردگار تحیت


وَالسَّلامِ یا رَبَّ الْقُدْرَةِ فِى الاْنامِ (27) یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ یا اَعْدَلَ


و درود اى پروردگار نیرو در خلق (27) اى داورترین داوران اى دادرس ترین


الْعادِلینَ یا اَصْدَقَ الصّادِقینَ یا اَطْهَرَ الطّاهِرینَ یا اَحْسَنَ


دادگران اى راستگوترین راستگویان اى پاکیزه ترین پاکان اى بهترین


الْخالِقینَ یا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَالنّاظِرینَ


آفرینندگان اى سریعترین حساب رسان اى شنواترین شنوایان اى بیناترین بینندگان


یا اَشْفَعَ الشّافِعینَ یا اَکْرَمَ الاْکْرَمینَ (28) یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ یا


اى بهترین شفیعان اى بزرگوارترین کریمان (28) اى پشتیبان کسى که پشتیبان ندارد اى


سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یا


پشتوانه آن کس که پشتوانه ندارد اى ذخیره آن کس که ذخیره ندارد اى پناه آن کس که پناهى ندارد اى


غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ یا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یا


فریادرس آنکس که فریادرس ندارد اى افتخار آن کس که مایه افتخارى ندارد اى عزت آنکس که عزتى ندارد اى


مُعینَ مَنْ لا مُعینَ لَهُ یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَهُ یا اَمانَ مَنْ لا اَمانَ لَهُ


کمک آنکس که کمکى ندارد اى همدم آنکس که همدمى ندارد اى امان بخش آنکس که امانى ندارد

Behzad AZ
08-08-2010, 10:25 PM
(29) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا عاصِمُ یا قائِمُ یا داَّئِمُ یا راحِمُ یا


(29) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى نگهدار اى پابرجا اى جاویدان اى رحم کننده اى


سالِمُ یا حاکِمُ یا عالِمُ یا قاسِمُ یا قابِضُ یا باسِطُ (30) یا عاصِمَ مَنِ


سلامت بخش اى حاکم اى دانا اى تقسیم کننده اى تنگ گیر اى گشایش بخش (30) اى نگهدار کسى که


اسْتَعْصَمَهُ یا راحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ یا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ یا ناصِرَ مَنِ


نگهداریش خواهد اى رحم کننده کسى که ترحمش خواهد اى آمرزنده کسى که از او آمرزش خواهد اى یاور کسى که


اسْتَنْصَرَهُ یا حافِظَ مَنِ اسْتَحْفَظَهُ یا مُکْرِمَ مَنِ اسْتَکْرَمَهُ یا مُرْشِدَ


از او یارى طلبد اى نگهدار کسى که از او نگهدارى خواهد اى اکرام کننده کسى که از او بزرگوارى خواهد اى راهنماى


مَنِ اسْتَرْشَدَهُ یا صَریخَ مَنِ اسْتَصْرَخَهُ یا مُعینَ مَنِ اسْتَعانَهُ یا


کسى که از او ره جوید اى دادرس کسى که از او دادرسى خواهد اى کمک کار کسى که کمکش خواهد اى


مُغیثَ مَنِ اسْتَغاثَهُ (31) یا عَزیزاً لا یُضامُ یا لَطیفاً لا یُرامُ یا قَیُّوماً


فریاد رس کسى که به فریادرسیش خواند (31) اى عزیزى که ذلت نپذیرد اى لطیفى که دست انداز کسى واقع نگردد اى پاینده


لا یَنامُ یا دائِماً لا یَفُوتُ یا حَیّاً لا یَمُوتُ یا مَلِکاً لا یَزُولُ یا باقِیاً لا


که خواب ندارد اى جاویدانى که از دست نرود اى زنده اى که نمیرد اى پادشاهى که سلطنتش زوال ندارد اى ماندگارى


یَفْنى یا عالِماً لا یَجْهَلُ یا صَمَداً لا یُطْعَمُ یا قَوِیّاً لا یَضْعُفُ


که نیستى ندارد اى دانایى که نادانى ندارد اى بى نیازى که خوراک نخواهد اى نیرومندى که سستى نپذیرد


(32) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا اَحَدُ یا واحِدُ یا شاهِدُ یا ماجِدُ یا


(32) خدایا از تو خواهم به حق نامت اى یکتا اى یگانه اى گواه اى بزرگوار اى


حامِدُ یا راشِدُ یا باعِثُ یا وارِثُ یا ضاَّرُّ یا نافِعُ (33) یا اَعْظَمَ مِنْ


ستوده اى رهنما اى برانگیزنده اى ارث برنده اى زیان بخش اى سودرسان (33) اى بزرگتر از


کُلِّ عَظیمٍ یا اَکْرَمَ مِنْ کُلِّ کَریمٍ یا اَرْحَمَ مِنْ کُلِّ رَحیمٍ یا اَعْلَمَ مِنْ


هر بزرگى اى بزرگوارتر از هر بزرگوارى اى مهربانتر از هر مهربانى اى داناتر از


کُلِّ عَلیمٍ یا اَحْکَمَ مِنْ کُلِّ حَکیمٍ یا اَقْدَمَ مِنْ کُلِّ قَدیمٍ یا اَکْبَرَ مِنْ کُلِّ


هر دانا اى فرزانه تر از هر فرزانه اى جلوتر از هر قدیمى اى بزرگتر از هر


کَبیرٍ یا اَلْطَفَ مِنْ کُلِّ لَطیفٍ یا اَجَلَّ مِن کُلِّ جَلیلٍ یا اَعَزَّ مِنْ کُلِّ


بزرگ اى با لطف تر از هر لطف دارى اى والاتر از هر والایى اى عزیزتر از هر


عَزیزٍ (34) یا کَریمَ الصَّفْحِ یا عَظیمَ الْمَنِّ یا کَثیرَ الْخَیْرِ یا قَدیمَ


عزیزى (34) اى بزرگوار چشم پوش اى بزرگ نعمت بخش اى پر خیر اى دیرینه


الْفَضْلِ یا داَّئِمَ اللُّطْفِ یا لَطیفَ الصُّنْعِ یا مُنَفِّسَ الْکَرْبِ یا کاشِفَ


بخشش اى جاوید لطف اى دقیق صنعت اى زداینده اندوه اى برطرف کننده


الضُّرِّ یا مالِکَ الْمُلْکِ یا قاضِىَ الْحَقِّ (35) یا مَنْ هُوَ فى عَهْدِهِ وَفِىُّ


گرفتارى اى فرمانرواى عالم هستى اى حاکم بر حق (35) اى که در پیمانش وفادار


یا مَنْ هُوَ فى وَفاَّئِهِ قَوِىُّ یا مَنْ هُوَ فى قُوَّتِهِ عَلِىُّ یا مَنْ هُوَ فى


و اى که در وفا کردن به پیمانش نیرومند است اى که در نیرومندیش بلند مرتبه است اى که در


عُلُوِّهِ قَریبٌ یا مَنْ هُوَ فى قُرْبِهِ لَطیفٌ یا مَنْ هُوَ فى لُطْفِهِ شَریفٌ یا


عین بلند مرتبه اى نزدیک است اى که در عین نزدیکى دقیق است اى که در عین دقت بزرگوار است اى


مَنْ هُوَ فى شَرَفِهِ عَزیزٌ یا مَنْ هُوَ فى عِزِّهِ عَظیمٌ یا مَنْ هُوَ فى


که در عین بزرگوارى با عزت است اى که در عین عزت با عظمت است اى که در عین


عَظَمَتِهِ مَجیدٌ یا مَنْ هُوَ فى مَجْدِهِ حَمیدٌ (36) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ


عظمتش برجسته است اى که در عین برجستگى ستوده است (36) خدایا از تو خواهم


بِاسْمِکَ یا کافى یا شافى یا وافى یا مُعافى یا هادى یا داعى یا


به حق نامت اى کفایت کننده اى شفا دهنده اى وفادار اى تندرستى بخش اى رهنما اى خواننده اى


قاضى یا راضى یا عالى یا باقى (37) یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ خاضِعٌ لَهُ یا


داور اى راضى اى والا مرتبه اى باقى (37) اى که هر چیز در برابرش سر تعظیم فرود آورد اى


مَنْ کُلُّ شَىْءٍ خاشِعٌ لَهُ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ کاَّئِنٌ لَهُ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ


که هر چیز در برابرش رام گشته اى که هر چه در عالم موجود است از آن اوست اى که هر چه هست


مَوْجُودٌ بِهِ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ مُنیبٌ اِلَیْهِ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ خاَّئِفٌ مِنْهُ یا


بوجود او موجود است اى که هر چیزى بسوى او بازگردد اى که هر چیزى از او اندیشه دارد اى


مَنْ کُلُّ شَىْءٍ قاَّئِمٌ بِهِ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ صاَّئِرٌ اِلَیْهِ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ


که هر چیزى به او پایدار است اى که هر چیزى بسوى او برگردد اى که هر چیز


یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ یا مَنْ کُلُّ شَىْءٍ هالِکٌ اِلاّ وَجْهَهُ (38) یا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ


به ستایش او تسبیح گوید اى که هر چیز نابود شود جز ذات او (38) اى که گریزگاهى نیست جز


اِلَیْهِ یا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَیْهِ یا مَنْ لا مَقْصَدَ اِلاّ اِلَیْهِ یا مَنْ لا مَنْجا


بسوى او اى که پناهگاهى نیست جز بسوى او اى که مقصدى نیست جز درگاهش اى که راه نجاتى از (عذاب و قهر)


مِنْهُ اِلاّ اِلَیْهِ یا مَنْ لا یُرْغَبُ اِلاّ اِلَیْهِ یا مَنْ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِهِ یا


او نیست جز خود او اى که رغبت و اشتیاقى نباشد جز به درگاه او اى که جنبش و نیرویى نیست مگر بوسیله او اى


مَنْ لا یُسْتَعانُ اِلاّ بِهِ یا مَنْ لا یُتَوَکَّلُ اِلاّ عَلَیْهِ یا مَنْ لا یُرْجى اِلاّ هُوَ


که کمک نجوید جز به او اى که توکل نشود جز بر او اى که امیدوار نتوان بود جز به او


یا مَنْ لا یُعْبَدُ اِلاّ هُوَ (39) یا خَیْرَ الْمَرْهُوبینَ یا خَیْرَ الْمَرْغُوبینَ یا


اى که پرستش نشود جز او (39) اى بهترین کسى که خلق از او ترسند اى بهترین مایه شوق و آرزو اى


خَیْرَ الْمَطْلُوبینَ یا خَیْرَ الْمَسْئُولینَ یا خَیْرَ الْمَقْصُودینَ یا خَیْرَ

Behzad AZ
08-08-2010, 10:25 PM
بهترین جویا شدگان اى بهترین خواسته شدگان اى بهترین مقصود خلق اى بهترین


الْمَذْکُورینَ یا خَیْرَ الْمَشْکُورینَ یا خَیْرَ الْمَحْبُوبینَ یا خَیْرَ


یاد شدگان اى بهترین سپاس شدگان اى بهترین دوستان اى بهترین


الْمَدْعُوّینَ یا خَیْرَ الْمُسْتَاءْنِسینَ (40) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا


خوانده شدگان اى بهترین همدمان (40) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى


غافِرُ یا ساتِرُ یا قادِرُ یا قاهِرُ یا فاطِرُ یا کاسِرُ یا جابِرُ یا ذاکِرُ یا


آمرزنده اى پرده پوش اى توانا اى قاهر اى آفریننده اى ************نده اى بهم پیوند دهنده اى یادآورنده اى


ناظِرُ یا ناصِرُ (41) یا مَنْ خَلَقَ فَسَوّى یا مَنْ قَدَّرَ فَهَدى یا مَنْ


بیننده اى یارى دهنده (41) اى که آفرید و بیاراست اى که اندازه گرفت و راهنمایى کرد اى که


یَکْشِفُ الْبَلْوى یا مَنْ یَسْمَعُ النَّجْوى یا مَنْ یُنْقِذُ الْغَرْقى یا مَنْ


برطرف کند گرفتارى را اى که بشنود سخن درگوشى را اى که نجات دهد غریق را اى که


یُنْجِى الْهَلْکى یا مَنْ یَشْفِى الْمَرْضى یا مَنْ اَضْحَکَ وَاَبْکى یا مَنْ


برهاند هلاک شده را اى که شفا دهد بیمار را اى که بخنداند و بگریاند اى که


اَماتَ وَاَحْیى یا مَنْ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالاُْنْثى (42) یا مَنْ فىِ


بمیراند و زنده کند اى که آفرید دو جفت نر و ماده (42) اى که هم در


الْبَرِّ وَالْبَحْرِ سَبیلُهُ یا مَنْ فِى الاْفاقِ ایاتُهُ یا مَنْ فِى الاْیاتِ بُرْهانُهُ


خشکى و هم در دریا راه رسیدن به او هست اى که در سراسر گیتى نشانه هاى او هست اى که در این نشانه ها برهان او موجود است


یا مَنْ فِى الْمَماتِ قُدْرَتُهُ یا مَنْ فِى الْقُبُورِ عِبْرَتُهُ یا مَنْ فِى الْقِیمَةِ


اى که در مردن نشانه قدرت او است اى که در گورها پند او است اى که در روز قیامت نیز


مُلْکُهُ یا مَنْ فِى الْحِسابِ هَیْبَتُهُ یا مَنْ فِى الْمیزانِ قَضاَّئُهُ یا مَنْ فِى


سلطنت او است اى که در حساب آن روز هیبت دارد اى که در پاى میزان حکم و داورى او است اى که در


الْجَنَّةِ ثَوابُهُ یا مَنْ فِى النّارِ عِقابُهُ (43) یا مَنْ اِلَیْهِ یَهْرَبُ الْخاَّئِفُونَ


بهشت پاداش نیک او است اى که در دوزخ ************جه او است (43) اى که به سویش گریزند ترسناکان


یا مَنْ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ یا مَنْ اِلَیْهِ یَقْصِدُ الْمُنیبُونَ یا مَنْ اِلَیْهِ


اى که به او پناه برند گنهکاران اى که او را مقصود قرار دهند بازآیندگان اى که بسوى او


یَرْغَبُ الزّاهِدُونَ یا مَنْ اِلَیْهِ یَلْجَاءُ الْمُتَحَیِّرُونَ یا مَنْ بِهِ یَسْتَاءْنِسُ


روند پارسایان اى که بدو پناه برند سرگردانان اى که به او همدم شوند


الْمُریدُونَ یا مَنْ بِه یَفْتَخِرُ الْمُحِبُّونَ یا مَنْ فى عَفْوِهِ یَطْمَعُ


خواستاران اى که به دوستیش افتخار کنند دوستان اى که در گذشت او طمع دارند


الْخاَّطِئُونَ یا مَنْ اِلَیْهِ یَسْکُنُ الْمُوقِنُونَ یا مَنْ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ


خطاکاران اى که به ذکر او آرامش پذیرد دل یقین داران اى که بر او توکل کنند


الْمُتَوَکِّلُونَ (44)اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا حَبیبُ یا طَبیبُ یا


توکل کنندگان (44) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى محبوب دلها اى طبیب دردها اى نزدیک اى


قَریبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ یا مَُهیبُ یا مُثیبُ یا مُجیبُ یا خَبیرُ یا


مراقب کار بندگان اى حساب نگهدار اى با هیبت اى پاداش نیک دهنده اى اجابت کننده اى آگاه اى


بَصیرُ (45)یا اَقَرَبَ مِنْ کُلِّ قَریبٍ یا اَحَبَّ مِنْ کُلِّ حَبیبٍ یا اَبْصَرَ


بینا (45) اى نزدیکتر از هر نزدیک اى محبوبتر از هر محبوب اى بیناتر


مِنْ کُلِّ بَصیرٍ یا اَخْبَرَ مِنْ کُلِّ خَبیرٍ یا اَشْرَفَ مِنْ کُلِّ شَریفٍ یا اَرْفَعَ


از هر بینا اى آگاه تر از هر آگاه اى شریفتر از هر شریف اى برتر


مِنْ کُلِّ رَفیعٍ یا اَقْوى مِنْ کُلِّ قَوِی یا اَغْنى مِنْ کُلِّ غَنِىٍّ یا اَجْوَدَ


از هر بلند مرتبه اى نیرومندتر از هر نیرومند اى توانگرتر از هر توانگر اى بخشنده تر


مِنْ کُلِّ جَوادٍ یا اَرْاَفَ مِنْ کُلِّ رَؤُفٍ (46)یا غالِباً غَیْرَ مَغْلُوبٍ یا


از هر بخشنده اى مهربانتر از هر مهربان (46) اى پیروزى که هرگز مغلوب نگردد اى


صانِعاً غَیْرَ مَصْنُوعٍ یا خالِقاً غَیْرَ مَخْلُوقٍ یا مالِکاً غَیْرَ مَمْلُوکٍ یا


سازنده اى که مصنوع کسى نیست اى آفریننده اى که کسى او را نیافریده اى مالکى که مملوک کسى نیست اى


قاهِراً غَیْرَ مَقْهُورٍ یا رافِعاً غَیْرَ مَرْفُوعٍ یا حافِظاً غَیْرَ مَحْفُوظٍ یا


چیره شکست ناپذیر اى بلند مرتبه که بلندى را کسى به او نداده اى نگهدارنده اى که نگهدارى ندارد اى


ناصِراً غَیْرَ مَنْصُورٍ یا شاهِداً غَیْرَ غاَّئِبٍ یا قَریباً غَیْرَ بَعیدٍ (47)یا


یاورى که کسش یارى نکند اى حاضرى که پنهانى ندارد اى نزدیکى که دور نشود (47) اى


نُورَ النُّورِ یا مُنَوِّرَ النُّورِ یا خالِقَ النُّورِ یا مُدَبِّرَ النُّورِ یا مُقَدِّرَ النُّورِ


روشنى نور این روشنى ده نور اى خالق نور و روشنى اى تدبیر کننده نور اى اندازه گیر نور


یا نُورَ کُلِّ نُورٍ یا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یا نُوراً


اى روشنى هر نور اى روشنى پیش از هر نور و اى روشنى پس از هر نور اى روشنى

Behzad AZ
08-08-2010, 10:25 PM
فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یا نُوراً لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ (48)یا مَنْ عَطاَّئُهُ شَریفٌ یا


بالاى هر نور اى نورى که مانندش نورى نیست (48) اى که عطا و بخشش شریف و ارجمند است اى


مَنْ فِعْلُهُ لَطیفٌ یا مَنْ لُطْفُهُ مُقیمٌ یا مَنْ اِحْسانُهُ قَدیمٌ یا مَنْ قَوْلُهُ


که کارش دقیق است اى که لطفش پایدار است اى که احسانش دیرینه است اى که گفتارش


حَقُّ یا مَنْ وَعْدُهُ صِدْقٌ یا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ یا مَنْ عَذابُهُ عَدْلٌ یا مَنْ


حق است اى که وعده اش راست است اى که گذشتش فضل است اى که کیفرش از روى عدل است که


ذِکْرُهُ حُلْوٌیا مَنْ فَضْلُهُ عَمیمٌ (49)اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا


ذکرش شیرین است اى که فضلش عمومى است (49) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى


مُسَهِّلُ یا مُفَصِّلُ یا مُبَدِّلُ یا مُذَلِّلُ یا مُنَزِّلُ یا مُنَوِّلُ یا مُفْضِلُ یا


هموار کننده راهها اى جدا کننده اى تبدیل کننده اى خوار کننده اى فرود آرنده اى جایزه ده اى فزون بخش اى


مُجْزِلُ یا مُمْهِلُ یا مُجْمِلُ (50)یا مَنْ یَرى وَلا یُرى یا مَنْ یَخْلُقُ


بزرگ عطا بخش اى مهلت ده اى نیکوبخش (50) اى که ببیند ولى دیده نشود اى که بیافریند


وَلا یُخْلَقُ یا مَنْ یَهْدى وَلا یُهْدى یا مَنْ یُحْیى وَلا یُحْیى یا مَنْ


ولى کسى او را نیافریده اى که راهنمایى کند ولى راهنمایى نشود اى که زنده کنى ولى زنده نشده اى که


یَسْئَلُ وَلا یُسْئَلُ یا مَنْ یُطْعِمُ وَلا یُطْعَمُ یا مَنْ یُجیرُ وَلا یُجارُ عَلَیْهِ


بازخواست کند ولى کسى از او بازخواست نکند اى که بخوراند ولى خورانده نشود اى که پناه دهد ولى کسى او را پناه ندهد


یا مَنْ یَقْضى وَلا یُقْضى عَلَیْهِ یا مَنْ یَحْکُمُ وَلا یُحْکَمُ عَلَیْهِ یا مَنْ


اى که قضاوت کنى ولى قضاوت بر تو نشود اى که حکم کنى ولى کسى بر تو حکم نکند اى که


لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ (51)یا نِعْمَ الْحَسیبُ یا نِعْمَ


نزاید و نه زائیده شده و نیست برایش همتایى هیچکس (51) اى نیکو حسابکش اى نیکو


الطَّبیبُ یا نِعْمَ الرَّقیبُ یا نِعْمَ الْقَریبُ یا نِعْمَ الْمُجیبُ یا نِعْمَ


طبیب اى نیکو نگهبان اى نیکو نزدیک اى نیکو پاسخ ده اى نیکو


الْحَبیبُ یا نِعْمَ الْکَفیلُ یا نِعْمَ الَوْکیلُ یا نِعْمَ الْمَوْلى یا نِعْمَ النَّصیرُ


دوست اى نیکو عهده دار اى نیکو وکیل اى نیکو سرور اى نیکو یاور


(52)یا سُرُورَ الْعارِفینَ یا مُنَى الْمُحِبّینَ یا اَنیسَ الْمُریدینَ یا


(52) اى مایه دلشادى عارفان اى آرزوى محبان اى همدم خواستاران اى


حَبیبَ التَّوّابینَ یا رازِقَ الْمُقِلّینَ یا رَجاَّءَ الْمُذْنِبینَ یا قُرَّةَ عَیْنِ


دوستدار توبه کنندگان اى روزى ده ناداران اى امید گنهکاران اى نورچشم


الْعابِدینَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الْمَکْرُوبینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُومینَ یا اِلهَ


پرستش کنندگان اى برطرف کننده اندوه اندوهناکان اى غمزداى غمزدگان اى معبود


الاْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ (53)اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا رَبَّنا یا اِلهَنا


پیشنیان و پسینیان (53) خدایا من از تو مى خواهم به حق نامت اى پروردگار ما اى معبود ما


یا سَیِّدَنا یا مَوْلینا یا ناصِرَنا یا حافِظَنا یا دَلیلَنا یا مُعینَنا یا حَبیبَنا


اى آقاى ما اى سرور ما اى یاور ما اى نگهدار ما اى راهنماى ما اى کمک کار ما اى محبوب ما


یا طَبیبَنا (54)یا رَبَّ النَّبیّینَ وَالاْبْرارِ یا رَبَّ الصِّدّیقینَ وَالاْخْیارِ


اى طبیب ما (54) اى پروردگار پیمبران و نیکوکاران اى پروردگار راستگویان و برگزیدگان


یا رَبَّ الْجَنَّةِ وَالنّارِ یا رَبَّ الصِّغارِ وَالْکِبارِ یا رَبَّ الْحُبُوبِ


اى پروردگار بهشت و دوزخ اى پروردگار کوچک و بزرگ اى پروردگار حبوبات


وَالثِّمارِ یا رَبَّ الاْنْهارِ وَالاْشْجارِ یا رَبَّ الصَّحارى وَالْقِفارِ یا


و میوه جات اى پروردگار نهرها و درختان اى پروردگار دشت و هامون اى


رَبَّ الْبَرارى وَالْبِحارِ یا رَبَّ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ یا رَبَّ الاْعْلانِ


پروردگار صحراها و دریاها اى پروردگار شب و روز اى پروردگار پیدا


وَالاْسْرارِ (55)یا مَنْ نَفَذَ فى کُلِّ شَىْءٍ اَمْرُهُ یا مَنْ لَحِقَ بِکُلِّ شَىْءٍ


و نهان (55) اى که در هر چیز دستورش نفوذ کرده اى که علمش به هر چیزى


عِلْمُهُ یا مَنْ بَلَغَتْ اِلى کُلِّ شَىْءٍ قُدْرَتُهُ یا مَنْ لا تُحْصِى الْعِبادُ نِعَمَهُ


تعلق یافته اى که قدرت و توانائیش به هر چیزى رسیده اى که بندگان شماره نعمتهایش را نتوانند


یا مَنْ لا تَبْلُغُ الْخَلاَّئِقُ شُکْرَهُ یا مَنْ لا تُدْرِکُ الاْفْه امُ جَلا لَهُ یا مَنْ


اى که خلائق از عهده شکرش برنیایند اى که عقول درک عظمت و جلالش نتوانند اى که


لا تَنالُ الاْوْهامُ کُنْهَهُ یا مَنِ الْعَظَمَةُ وَالْکِبْرِیآءُ رِداَّئُهُ یا مَنْ لا تَرُدُّ


اوهام و خیالات به کنه ذاتش نرسند اى که عظمت و بزرگى لباس او است اى که


الْعِبادُ قَضاَّئَهُ یا مَنْ لا مُلْکَ اِلاّ مُلْکُهُ یا مَنْ لاعَطاَّءَ اِلاّ عَطاَّئُهُ


بندگان از حکم او سرپیچى نتوانند اى که سلطنتى جز سلطنت او نیست اى که بخششى جز بخشش او نیست

Behzad AZ
08-08-2010, 10:25 PM
(56)یا مَنْ لَهُ الْمَثَلُ الاْعْلى یا مَنْ لَهُ الصِّفاتُ الْعُلْیا یا مَنْ لَهُ


(56) اى که از آن اوست عالى ترین مثالها (که حجج الهیه باشند) اى که خاص اوست برترین اوصاف اى که از آن اوست


الاْخِرَةُ وَالاُْولى یا مَنْ لَهُ الْجَنَّةُ الْمَاْوى یا مَنْ لَهُ الاْیاتُ الْکُبْرى


دنیا و آخرت اى که از آن او است بهشت آن جایگاه آسایش اى که براى اوست نشانه هاى بس بزرگ


یا مَنْ لَهُ الاْسْماَّءُ الْحُسْنى یا مَنْ لَهُ الْحُکْمُ وَالْقَضاَّءُ یا مَنْ لَهُ


اى که براى او است نامهاى نیکو اى که براى او است فرمان و داورى اى که از آن او است


الْهَواَّءُ وَالْفَضاَّءُ یا مَنْ لَهُ الْعَرْشُ وَالثَّرى یا مَنْ لَهُ السَّمواتُ الْعُلى


هوا و فضا اى که از آن او است عرش و فرش اى که از آن او است آسمانهاى بلند


(57)اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا عَفُوُّ یا غَفُورُ یا صَبُورُ یا شَکُورُ


(57) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى درگذرنده اى آمرزنده اى شکیبا اى سپاس پذیر بندگان


یا رَؤُفُ یا عَطُوفُ یا مَسْئُولُ یا وَدُودُ یا سُبُّوحُ یا قُدُّوسُ (58)یا


اى مهربان اى توجه کننده اى مورد توجه و درخواست بندگان اى مهرورز اى منزه اى پاکیزه (58) اى


مَنْ فِى السَّماَّءِ عَظَمَتُهُ یا مَنْ فِى الاْرْضِ ایاتُهُ یا مَنْ فى کُلِّ شَىْءٍ


که در آسمان آثار عظمتش هویدا است اى که در زمین نشانه هایش آشکار است اى که در هر چیز


دَلائِلُهُ یا مَنْ فِى الْبِحارِ عَجائِبُهُ یا مَنْ فِى الْجِبالِ خَزاَّئِنُهُ یا مَنْ


برهانهاى او موجود اى که در دریا آثار شگفت انگیز دارد اى که در کوهها است گنجینه هایش اى که


یَبْدَءُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ یا مَنْ اِلَیْهِ یَرْجِعُ الاْمْرُ کُلُّهُ یا مَنْ اَظْهَرَ فى


خلق را پدید آورد سپس بازگرداند اى که به سویش همه امورات بازگردد اى که در هر چیز لطف و مهرش را


کُلِّ شَىْءٍ لُطْفَهُ یا مَنْ اَحْسَنَ کُلَّشَىْءٍ خَلْقَهُ یا مَنْ تَصَرَّفَ فِى


آشکار ساخته اى که خلقت هر چیز را نیکو ساخته اى که تصرف کرده در


الْخَلاَّئِقِ قُدْرَتُهُ (59)یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَهُ یا طَبیبَ مَنْ لا


همه خلایق قدرت او (59) اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى طبیب آن کس که


طَبیبَ لَهُ یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ یا


طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى


رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ یا مُغیثَ مَن لا مُغیثَ لَهُ یا دَلیلَ مَنْ لا دَلیلَ


رفیق آن کس که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد


لَهُ یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَهُ یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ یا صاحِبَ مَنْ لا


اى مونس آنکس که مونسى ندارد اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده اى ندارد اى همدم آن کس که


صاحِبَ لَهُ (60)یا کافِىَ مَنِ اسْتَکْفاهُ یا هادِىَ مَنِ اسْتَهْداهُ یا


همدمى ندارد (60) اى کفایت کننده آن کس که از او کفایت خواهد و اى رهنماى کسى که از او راهنمایى خواهد


کالِئَ مَنِ اسْتَکْلاهُ یا راعِىَ مَنِ اسْتَرْعاهُ یا شافِىَ مَنِ اسْتَشْفاهُ یا


اى نگهبان کسى که از او نگهبانى خواهد اى مراعات کننده کسى که از او رعایت خواهد اى بهبود دهنده کسى که از او بهبودى خواهد اى


قاضِىَ مَنِ اسْتَقْضاهُ یا مُغْنِىَ مَنِ اسْتَغْناهُ یا مُوفِىَ مَنِ اسْتَوْفاهُ یا


داور کسى که از او داورى جوید اى بى نیاز کننده کسى که از او بى نیازى خواهد اى وفا کننده کسى که از او وفا خواهد اى


مُقَوِّىَ مَنِ اسْتَقْواهُ یا وَلِىَّ مَنِ اسْتَوْلاهُ (61)اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ


نیرو ده آن کس که از او نیرو خواهد اى سرور کسى که او را به سرورى خواهد (61) خدایا از تو مى خواهم


بِاسْمِکَ یا خالِقُ یا رازِقُ یا ناطِقُ یا صادِقُ یا فالِقُ یا فارِقُ یا


به حق نامت اى آفریننده اى روزى ده اى گویا اى راستگو اى شکافنده اى جدا کننده اى


فاتِقُ یا راتِقُ یا سابِقُ یا سامِقُ (62)یا مَنْ یُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ یا


باز کننده اى پیوست دهنده اى سبقت جوینده اى بلندمرتبه (62) اى که جابجا کنى شب و روز را اى


مَنْ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالاْنْوارَ یا مَنْ خَلَقَ الظِّلَّ وَالْحَرُورَ یا مَنْ سَخَّرَ


که مقرر ساختى تاریکیها و نور را اى که آفریدى سایه و گرما را اى که مسخر خود کردى


الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ یا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَالشَّرَّ یا مَنْ خَلَقَ الْمَوْتَ


مهر و ماه را اى که مقدر کردى خیر و شر را اى که آفریدى مرگ


وَالْحَیوةَ یا مَنْ لَهُ الْخَلْقُ وَالاْمْرُ یا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً یا


و زندگى را اى که آفریدن و فرمان از او است اى که نگرفته است براى خود همسر و فرزندى اى


مَنْ لَیْسَ لَهُ شَریکٌ فِى الْمُلْکِ یا مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ


که شریکى در فرمانروایى ندارد اى که نیست برایش سرپرستى از خوارى

Behzad AZ
08-08-2010, 10:26 PM
(63)یا مَنْ یَعْلَمُ مُرادَ الْمُریدینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّامِتینَ یا


(63) اى که مى داند خواسته دل هر خواهنده را اى که آگاه است از نهاد خاموشان اى


مَنْ یَسْمَعُ اَنینَ الْواهِنینَ یا مَنْ یَرى بُکاَّءَ الْخاَّئِفینَ یا مَنْ یَمْلِکُ


که مى شنود ناله خسته دلان اى که مى بیند گریه ترسناکان اى که دارد


حَوائِجَ السّاَّئِلینَ یا مَنْ یَقْبَلُ عُذْرَ التّاَّئِبینَ یا مَنْ لا یُصْلِحُ عَمَلَ


خواسته هاى خواستاران را اى که بپذیرد عذر توبه کنندگان اى که اصلاح نکند کار


الْمُفْسِدینَ یا مَنْ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ یا مَنْ لا یَبْعَُدُ عَنْ قُلُوبِ


مفسدان را اى که از بین نبرد پاداش نیکوکاران اى که دور نباشد از دل


الْعارِفینَ یا اَجْوَدَ الاْجْودینَ (64)یا داَّئِمَ الْبَقاَّءِ یا سامِعَ الدُّعاَّءِ یا


عارفان اى بخشنده ترین بخشندگان (64) اى همیشه باقى اى شنواى دعا اى


واسِعَ الْعَطاَّءِ یا غافِرَ الْخَطاَّءِ یا بَدیعَ السَّماَّءِ یا حَسَنَ الْبَلاَّءِ یا


وسیع بخشش اى آمرزنده خطا و لغزش اى پدید آرنده آسمان اى نیک آزمایش اى


جَمیلَ الثَّناَّءِ یا قَدیمَ السَّناَّءِ یا کَثیرَ الْوَفاَّءِ یا شَریفَ الْجَزاَّءِ


زیبا ستایش اى دیرینه والا اى زیاد وفادار اى ارجمند پاداش


(65) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا سَتّارُ یا غَفّارُ یا قَهّارُ یا جَبّارُ یا


(65) خدایا از تو مى خواهم به حق نامت اى پوشاننده اى آمرزنده اى با قهر و سطوت اى باجبروت و عظمت اى


صَبّارُ یا باَّرُّ یا مُخْتارُ یا فَتّاحُ یا نَفّاحُ یا مُرْتاحُ (66)یا مَنْ خَلَقَنى


صبر پیشه اى نیک بخش اى مختار در کارها اى کارگشا اى پرجود و عطا اى فرح بخش (66) اى که مرا آفریدى


وَسَوّانى یا مَنْ رَزَقَنى وَرَبّانى یا مَنْ اَطْعَمَنى وَسَقانى یا مَنْ


و آراستى اى که روزیم دادى و پروریدى اى که مرا خوراندى و نوشاندى اى که


قَرَّبَنى وَ اَدْنانى یا مَنْ عَصَمَنى وَکَفانى یا مَنْ حَفَظَنى وَکَلانى یا


پیش خود برده و نزدیکم کردى اى که مرا نگهداشته و کفایت کردى اى که محافظت و نگهداریم کردى اى


مَنْ اَعَزَّنى وَاَغْنانى یا مَنْ وَفَّقَنى وَهَدانى یا مَنْ انَسَنى وَآوانى یا


که به من عزت بخشید و توانگرم ساخت اى که به من توفیق داده و راهنمایى کرد اى که با من انس گرفته و جایم داد اى


مَنْ اَماتَنى وَاَحْیانى (67)یا مَنْ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ یا مَنْ یَقْبَلُ


که مرا بمیراند و زنده کند (67) اى که حق را بوسیله کلماتش پابرجا کرد اى که توبه را از


التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ یا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ یا مَنْ لا تَنْفَعُ


بندگانش بپذیرد اى که میان انسان و دلش حائل گردد اى که سود ندهد


الشَّفاعَةُ اِلاّ بِاِذْنِهِ یا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ یا مَنْ لا


شفاعت و میانجیگرى جز به اذن او اى که او داناتر است به کسى که از راهش گمراه گردد اى که


مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ یا مَنْ لا راَّدَّ لِقَضاَّئِهِ یا مَنِ انْقادَ کُلُّ شَىْءٍ لاِمْرِهِ یا


کاونده و پى جویى براى حکمش نیست اى که بازگردانى براى قضایش نیست اى که هر چیز دربرابر امرش مطیع و منقاد گشته اى


مَنِ السَّمواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ یا مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَىْ


که آسمانها بدست قدرتش بهم پیچیده اى که فرستد بادها را نویدى در پیشاپیش


رَحْمَتِهِ (68)یا مَنْ جَعَلَ الاْرْضَ مِهاداً یا مَنْ جَعَلَ الْجِبالَ اَوْتاداً یا


رحمتش (68) اى که زمین را گهواره قرار داده اى که کوهها را میخهاى (زمین ) قرار داد اى


مَنْ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً یا مَنْ جَعَلَ الْقَمَرَ نُوراً یا مَنْ جَعَلَ اللَّیْلَ


که خورشید را چراغى تابناک کرد اى که ماه را نوربخش قرار داد اى که شب را


لِباساً یا مَنْ جَعَلَ النَّهارَ مَعاشاً یا مَنْ جَعَلَ النَّوْمَ سُباتاً یا مَنْ جَعَلَ


پوشش نهاد اى که روز را براى تحصیل معاش مقرر ساختى اى که خواب را مایه آرامش قرار داد اى که


السَّماَّءَ بِناَّءً یا مَنْ جَعَلَ الاْشْیاَّءَ اَزْواجاً یا مَنْ جَعَلَ النّارَ مِرْصاداً


آسمان را ساختمانى قرار داد اى که چیزها را جفت آفرید اى که آتش را در کمین (کفار و دوزخیان ) قرارداد

Behzad AZ
08-08-2010, 10:26 PM
شب قدر دقيقا کدام شب است؟

http://www.mobin-group.com/image/reg/images/57221.jpg

سوال:
براساس صريح قرآن شب قدر فقط يك شب است لذا در بعضي از بلاد اسلامي روز اوّل ماه مختلف است و بحثي كه در بعضي از كشورها 23 رمضان است و در بعضي 22 مي‌باشد، در اين ميان تكليف شب قدر كه در نفس الامر فقط يك شب است چيست؟

پاسخ:

ما در قرآن تصريح به اينكه شب قدر در همة نقاط زمين يك شب است نداريم بلكه آنچه داريم اين است كه قرآن در شب قدر نازل شده مثل اينكه گفته شود: فلان عمل در روز عيد قربان بايد انجام بشود، خوب همانطوري كه از اين كلام استفاده نمي‌شود كه روز عيد قربان در سال يك روز است يا چند روز بلكه از قرائن خارج از اين جمله فهميده مي‌شود كه روز عيد قربان روزِ دهم ذي‌الحجه است همين طور هم از جملة شريفة: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ استفاده نمي‌شود كه شب قدر آيا يك شب در طول سال است يا چند شب بلكه از قرائن خارج از اين آية كريمه استفاده مي‌شود كه مثلاً شب قدر روز 23 ماه مبارك رمضان است و امّا اينكه شب قدر شب 23 ماه مبارك رمضان در ايران مثلاً است نه شب 23 ماه مبارك رمضان در آمريكا مثلاً ، چنين نصّي وجود ندارد.
بله ممكن است كسي بگويد:
چون بركت ليلة القدر به بركت نزول ملائكه و روح همراه با سلامتي و سلام است و آنها بر حجت خدا در آن زمان (چه حجت خدا حضرت آدم صفيّ الله باشد و چه حضرت امام زمان (عج)؛ نازل مي‎شوند و كل امر را بر آنها عرضه مي‎كنند لذا مردم در آن شب در حال دعاء و نماز هستند و صاحب الامر مشغول امر نزول ملائكه‎اي است كه بر او نازل مي‎شوند، پس ليلة القدر شب 23 ماه مبارك رمضان در منطقه‎اي است كه حجت خدا جلّ و علا در آنجا قرار دارد.
در جواب اين سخن مي‎شود اين چنين گفت كه: «ليلة القدر خيرٌ من الف شهر» شب قدر از هزار ماه بهتر است، چه شب آنجايي باشد كه حجت خدا در آنجا قرار دارد و چه شب مكاني باشد كه حجت خدا در آنجا حضور ندارد، لكن نزول ملائكه و روح در شب قدر مكاني است كه امام ـ عليه السّلام ـ در آنجا حضور دارد. مَثَل ليلة القدر مَثَل شب جمعه مي‎شود كه فضيلت براي همه دارد و شب جمعة بعضي مناطق با روز پنجشنبه ديگر مناطق همزمان است منتهي در شب جمعه فيوضاتي بر امام ـ عليه السّلام ـ نازل مي‎شود كه به فكر ديگران هم نمي‎رسد.
و بعبارتي ديگر مي‌توان اين چنين جواب داد: در شب قدر هر منطقه‎اي ملائكه و روح همه نازل مي‎شوند لكن در شب قدرِ منطقه‎اي كه امام ـ عليه السّلام ـ حضور دارد كل امور همة مناطق را خدمتش عرضه مي‎كنند.
يا گفته شود: ملائكه و روح در شب قدرِ هر منطقه‎اي نازل مي‎شوند منتهي در شب قدر منطقة امام ـ عليه السّلام ـ امورِ مربوط به آن منطقه را بر آن حضرت عرضه مي‎كنند و در شبِ قدرِ مناطقِ ديگر باز هم بر امام نازل مي‎شوند و لكن امور مربوط به آن ديگر مناطق را خدمتش عرضه مي‎كنند.
خلاصه كلام اينكه فرض وحدتِ شب قدر مستلزم اين است كه شب قدر مخصوص ناحيه‎اي خاص از زمين باشد و لو اينكه روزِ شروع ماه مبارك رمضان نسبت به همة نقاط كرة زمين واحد باشد مثلاً فرض كنيم روز 5/ 8/ 1382 هـ .ش باشد چون شب همة نقاط زمين همزمان نيست بلكه انتهاي شب يك منطقه و لحظه اول روزش همزمان با لحظه اولِ شب منطقة ديگر است و آنچه از آيه متبادر به ذهن مي‎شود اين است كه شب قدر در هر نقطه‎اي از روي زمين شروعش با اول شب در آن نقطه و پايانش با طلوع فجر در آن نقطه است، نه اينكه شروع شب قدر از اول نقطه‎اي باشد كه در آن نقطه شب شروع مي‎شود و پايانش طلوع فجر در آخرين نقطه‎اي باشد كه شب پايان بپذيرد. مثلاً شروع ليلة القدر از اول شب در نقطة A باشد و همينطور ادامه پيدا كند و هر جا ساية شب مي‎رود ليلة القدر هم به همراه او برود تا به آخرين نقطه كه در آنجا شب مي‌شود برسد و در آنجا توقف كند تا فجر طالع شود و اختصاص شب قدر به ناحيه‎اي خاص شايد هماهنگ با اطلاق روايات كه در بابِ اعمال شب 23 ماه مبارك رمضان است نباشد (چون گفتيم: و لو ماه مبارك رمضان يك روز خاص براي همة نقاط زمين شروع بشود ولي چون در زمان شروع و زمان پايان شب با هم اختلاف دارند پس بعضي‎ها اعمال را بايد در روز انجام بدهند نه در شب). همچنين با وسعتِ رحمت الهي هم شايد هماهنگ نباشد.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه همة آنچه مكتوب شده ذكر احتمالاتي بيش نيست كه و لو بعضي از آنها را بشود با ظواهر كتاب يا روايات اثبات كرد منجر به قطع نخواهد شد و در مسائل شرعية مربوط به شب قدر هر كسي طبق تقليد از مجتهد و مرجع خودش عمل كند ان شاء الله مأجور خواهد بود و الله العالم بحقائق الامور.
خداوندا درب علم را كه سقيفه به روي بشر بست خودت با ظهور حضرت حجة بن الحسن ـ عليه السّلام ـ باز فرما.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:26 PM
در عرف اهل معرفت، عالم عبارت از يك شب و يك روز است. شب آن ليله‌القدر است و روزش يوم القيامه. آن روز از آن شب مي‌زايد و هستي دايره‌اي مي‌شود كه از ليله‌القدر مي‌آغازد و نزول مي‌كند چنان كه قرآن در آن شب بر قلب پيامبر خاتم نازل شد و سپس در يوم القيامه به جايگاه خود صعود مي‌كند.

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/06/30/100949599498.jpg
چنان‌كه محمد مصطفي‌ص در حديث شريف ثقلين بدان مهم اشارت فرمود كه قرآن و عترت تا يوم القيامه از هم جدايي ندارند. با آغازي شگرف كه از ليله القدر مي‌آغازد، دور وجود در يوم القيامه به اصل خود واصل مي‌شود، يعني تكميل مي‌شود.

آنجا همه حجاب‌ها فرو مي‌ريزد. همان آغازي كه در آن سلام و تحيت و مباركي است بايد به انجامي ‌آن چنان برسد كه آنجا هم مباركي و وصل است. تكرار دور ليله القدر در هر سال براي ما آدمياني كه اكنون و در حصار زمان و مكان مي‌زيييم تداعي و تكرار «ذكر» از طرفي و نيز يادآوري «قضا و قدر الهي» از سوي ديگر است. ليله القدر آغاز و يوم القيامه انجام آن چيزي است كه اهل معرفت از آن به قوس نزول و قوس صعود ياد كرده‌اند.

آدمي ‌در ميانه اين دو قوس است كه مي‌انديشد و مي‌گويد و عمل مي‌كند و آدمي‌مي‌شود آنچنان كه بايد بشود و آدمي ‌شدن، آنچنان كه بايد به مدد حق تعالي وابسته است چنان كه او اين مدد ويژه را در رمضان الكريم و شبي كه در آن از هزار ماه برتر است، عطا مي‌كند.

قوس نزول و قوس صعود فشرده‌اي از هستي‌شناسي اسلامي‌ و الهي است. هستي‌شناسي الهي با معرفت و با نزول قرآن از لوح محفوظ آغاز مي‌شود. از نقطه‌اي كه سراسر معنا و فهم است. در آن حكمت جاري است و من يوتي الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا.

اين هستي‌شناسي را اگر امروزه بخواهيم با هستي‌شناسي‌هاي رايج در دنياي مدرن مقايسه كنيم نتايج شگفتي به دست خواهد آمد. آنجا كه آغاز قوس صعود، معرفتي محمدي است كه او خود آن را در تعابير ديگر «اول ما خلق الله نوري» و نيز «اول ما خلق الله العقل» ياد كرده است، در هستي‌ شناسي مدرن چيزي به نام «بيگ بنگ» جاي آن را مي‌گيرد.

يعني انفجار بزرگ و طرفه آن كه هر چه در تعبير الهي اين آغاز، معرفت و معنا نهفته است در نظام هستي‌شناسي مدرن، آغاز پيدايش بي‌معنا و بي‌معرفت‌تر مي‌شود. چنان كه گويي نه تنها در آن معنايي نيست، بلكه اساسا محصول يك تصادف است. اين هستي‌شناسي با معرفت خود و خدا حاصل مي‌شود و آن هستي شناسي با چشم نهادن بر تلسكوپ‌‌ها براي ديدن ستارگان.

در اين يكي آدمي‌ با هستي هماهنگ و همنوا مي‌شود در آن ديگري هستي به مثابه امري فاقد معني مورد آزمايش آدمي ‌واقع مي‌شود. توابع اين هر دو نيز متفاوت است.

يكي آدمي‌ را هم به عظمت خالق و هم شناخت خود مي‌كشاند و آن ديگري كاري به آدمي‌ و شناخت وي ندارد بلكه يك «تصادف» بزرگ را مورد كنكاش قرار مي‌دهد كه به تعبير دانشمندانش ميليون‌ها سال پيش واقع شده است و اكنون بازكاوي مي‌شود، اما آن قوس نزول ديگر هماره هست.

هماره زنده و تكرار شونده است. برآورنده تقدير است. بهترين زمان تقويمي ‌و انفسي را باز مي‌آفريند. با تقدير انسان سروكار دارد.

ليله القدر از اين نظر نيز حائز اهميت است كه آدمي‌را به قدر و منزلت خود باز مي‌شناساند؛ شبي كه قرآن صاحب قدر و منزلت از سوي خداي حكيم و صاحب منزلت بر قلب خاتم‌الانبيا نازل مي‌شود و طرفه آن كه از آغاز آفرينش تا پايان آن، اين شب هر ساله تكرار مي‌شود.

از ابوذر غفاري روايت است كه گفت: به پيامبر خدا گفتم اي پيامبر! آيا شب قدر و نزول فرشتگان، در آن شب تنها در زمان پيامبران وجود دارد و چون پيامبران از جهان رفتند، ديگر شب قدري نيست؟ پيامبر فرمود: «نه، بلكه شب قدر، تا قيام قيامت هست.»

درباره اين امر شناختي مهم، احاديث متعدد رسيده است و اين موضوع عظيم قرآني مورد تشريح و توضيح قرار گرفته است. از اين جمله است حديث ديگري كه در كتاب «اصول كافي» نقل شده است. در اين حديث، از قول امام جعفر صادق عليه‌السلام چنين آمده است:

علي عليه‌السلام بسيار مي‌فرمود، كه هر گاه دو تن از اصحاب نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بودند و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گريه تلاوت مي‌كرد، مي‌گفتند: چقدر در برابر اين سوره حساسي؟ مي‌فرمود: اين حساسيت براي چيزي است كه چشمانم ديده است، و جانم نوشيده است.

پس از من، جان اين مرد (اشاره به علي) خواهد نوشيد. مي‌پرسيدند: تو چه ديده‌اي و او چه خواهد ديد؟ پيامبر ص در پاسخ آنها روي خاك مي‌نوشت:در شب قدر فرشتگان و روح به اذن خدا، هر امري (و تقديري) را فرود مي‌آورند.

آن‌گاه مي‌فرمود: پس از اين كه خداي متعال فرموده است: من كل امر، (هر امري)، آيا چيز ديگري باقي خواهد ماند؟ مي‌گفتند: نه اين روايت نيز در اين باب راهگشاست كه گفته‌اند سمعيات غذاي عقلياتند: امام جوادع در بيان حقايق شب قدر فرموده‌اند: خداوند متعال شب قدر را ابتداي آفرينش دنيا آفريد، همچنين در آن شب نخستين پيامبر و نخستين وحي را آفريد.

در قضاي الهي چنان گذشت كه در هر سال شبي باشد كه در آن شب تفصيل امور و مقدرات يك سال فرود آيد. بي‌شك پيامبران با شب قدر در ارتباط بوده‌اند و پس از ايشان نيز بايد حجت خدا وجود داشته باشد زيرا زمين از نخستين روز خلقت خود تا لحظه فناي آن بي‌حجت نخواهد بود.

خداوند در شب قدر مقدرات را نزد آن كس كه بخواهد (وصي و حجت) ‌فرو مي‌فرستد. به خدا سوگند، روح و ملائكه در شب قدر بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند و حضرت آدم درنگذشت مگر اين كه براي خود وصي و جانشين تعيين كرد.

بر هر يك از پيامبراني كه بعد از آدم آمدند نيز در شب قدر امر خداوند نازل مي‌شد و هر پيامبري اين مرتبت را به وصي خويش مي‌سپرد. (كليني، اصول كافي، كتاب الحجه.)

دوام اين هستي‌شناسي و زنده بودنش تا قيامت از اين حديث شريف نيز معلوم مي‌شود. چه اين كه قرآن نيز در شرح ليله القدر فعل ماضي را كه ناظر بر گذشته است، به كار نبرده است.

نزول ملائكه و روح هر ساله تكرار مي‌شود و اين نزول مهبطي مي‌خواهد كه در عرف اهل معرفت آن مهبط قلب انسان كامل است و اين اعتقاد شيعه ثابت مي‌شود كه عالم از حجت و امام و انسان كامل نبايد خالي باشد. بدين دليل نيز هست كه در بيان معصوم از ليله القدر به نقطه اوج دين شما (شيعيان) تعبير شده است.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:27 PM
اولين شب از شب‌هاي قدر است و شب قدر همان شبي است که در تمام سال شبي به خوبي و فضيلت آن نمي‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدير امور سال رقم مي‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمين نازل مي‌شوند و به خدمت امام زمان عليه‌السلام مشرف مي‌شوند و آنچه براي هر کس مقدر شده است بر امام عليه السلام عرض مي‌کنند.
اعمال شب قدر بر دو نوع است: يکي آن که در هر سه شب انجام مي‌شود و ديگر آن که مخصوص هر شبي است.
اعمالي که در هر سه شب مشترک است:
1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)
2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحيد بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَيهِ و در روايتي است که از جاي خود برنخيزد تا حق تعالي او و پدر و مادرش را بيامرزد.
3- قرآن مجيد را بگشايد و بگذارد در مقابل خود و بگويد: اَللّهُمَّ اِنّي اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فيهِا سمُکَ الاَکبَرُ و اَسماؤُکَ الحُسني وَ يُخافُ وَ يُرجي اَن تَجعَلَني مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.
4- مصحف شريف را بگيرد و بر سر بگذارد و بگويد:
اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فيهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَيهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.
ده مرتبه بگويد: بِکَ يا الله
ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِعليٍّ
ده مرتبه: بِفاطِمَةَ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ
ده مرتبه: بِالحُسَين ِ
ده مرتبه: بِعليّ بنِ الحُسين
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِموُسي بنِ جَعفَر ٍ
ده مرتبه: بِعليِّ بنِ عَليٍّ
ده مرتبه: بِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ
ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.
پس از اين عمل هر حاجتي كه داري طلب کن.
5- زيارت امام حسين عليه السلام است؛ که در روايت آمده است که چون شب قدر مي‌شود منادي از آسمان هفتم ندا مي‌کند که حق تعالي آمرزيد هر کسي را که به زيارت قبر امام حسين عليه السلام آمده است.
6- احيا داشتن اين شب‌ها. در روايت آمده هر کس احيا کند شب قدر را گناهان او آمرزيده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگيني کوه‌ها و وزن درياها باشد.
7- صد رکعت نماز بخواند که فضيلت بسيار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحيد بخواند.
8- اين دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّي اَمسَيتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسي وَ اَعتَرِفُ...

شب قدر و اجابت دعا


امام علي غليه السلام فرمودند: «شب قدر در هر سالي هست، در اين شب امور همه سال (و تقديرها و سرنوشت‌ها) فرو فرستاده مي‌شود، پس از درگذشت پيامبر نيز اين شب صاحباني دارد.»
شب قدر، بزرگترين، شريف‌ترين، پر ارج‌ترين و پر رمز و رازترين شب‌ها در گردونه زمان است كه قلم‌ها در وصفش مي‌شكنند و زبان‌ها در توصيفش قاصر و عقل و تدبيرها در فهم آن مبهوت و متحير مي‌مانند.
شبي كه به فرموده امام صادق عليه السلام قلب رمضان به شمار مي‌آيد. بهترين شب سال، شب قدر است كه خداوند در قرآن كريم آن را شبي پربركت دانسته و ارزش آن را برتر از هزار ماه بيان مي‌كند .


خداوند به سه طریق به دعاهای ما جواب میدهد

او میگوید آری و آنچه میخواهی به تو میدهد.

او میگوید نه و چیز بهتری به تو میدهد.

او میگوید صبر کن و بهترین را به تو میدهد.


احادیث و ترجمه ان در باره شبهای قدر - شب های قدر

حدیث:
قال ابو عبد الله علیه السلام:
لیلة القدر فى كل سنة و یومها مثل لیلتها. (2)

ترجمه: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شب آن مى‏باشد.

حدیث:
قال النبى (صلى الله علیه و آله):
ان انا ادركت لیلة القدر فما اسال ربى؟ قال (ص): «العافیة‏». (3)

ترجمه: به پیامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دریابم از خدا چه چیزى را مسئلت كنم؟ فرمود: «عافیت را».

حدیث:
قال موسى (علیه السلام): الهى ارید قربك، قال: قربى لمن استیقظ لیلة القدر،
قال: الهى ارید رحمتك، قال: رحمتى لمن رحم المساكین لیلة القدر،
قال: الهى ارید الجواز على الصراط، قال: ذلك لمن تصدق بصدقة فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید من اشجار الجنة و ثمارها، قال: ذلك لمن سبح تسبیحه فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید النجاة من النار، قال: ذلك لمن استغفر فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید رضاك، قال: رضاى لمن صلى ركعتین فى لیلة القدر. (4)



ترجمه:
موسی (علیه السلام)گفت:
خداوندا! مى‏خواهم به تو نزدیك شوم، فرمود: قرب من از آن كسى است كه شب قدر بیدار شود،
گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏خواهم، فرمود: رحمتم از آن كسى است كه در شب قدر به مسكینان رحمت كند.
گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏خواهم فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر صدقه‏اى بدهد.
گفت‏: خداوندا! از درختان بهشت و از میوه‏هایش مى‏خواهم، فرمود: آنها از آن كسى است كه در شب قدر تسبیحش را انجام دهد.
گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مى‏خواهم، فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر استغفار كند.
گفت‏: خداوندا خشنودى تو را مى‏خواهم، فرمود: خشنودى من از آن كسى است كه در شب قدر دو ركعت نماز بگذارد.

توضیح:

لیلة القدر شبى است كه قرآن نازل شده است و ظاهراً مراد به قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است. خداى تعالى در آن شب حوادث یكسال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏نماید، زندگى و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چیزهایى از این قبیل را مقدر مى‏سازد.

رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) ص 95
جمعى از نویسندگان

پى نوشتها:

1- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 256.
2- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 262.
3- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 458.
4- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 456.

اختیار انسان و شب قدر
آنچه از مجمــوع مباحث به دست می‌آید این است كه با ملاحظـه آیـات و روایـات و دریافت‌ها و مشاهدات، اطمینان كامل پیدا مى‌كنیم كه شب قدر هیچ گونه منافاتى با اختیار انسان ندارد و یقیناً، او در مقـدرات و سرنوشتى كه در شب قدر برایش رقم مى‌خورد موثر است؛ حتى مى‌شود گفت كه نقش اصلى را به خود انسان سپرده‌اند تا آنچه بخواهد براى فردا رقم بزند.
ادله‌اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى‌كند به شرح زیر تقدیم مى‌گردد:


1- حالات و دریافت‌هاى شخصى
كسانى كه اهل دعا و راز و نیاز و اهل شب قدر هستند، نقش خویش را در شب قدر به خوبى دریافته‌اند. گاهى این حالات آن چنان ژرف و تاثیرگذار است كه تا شب قدر آینده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در یك خط و سیر معنوى قرار مى‌دهد. دیگرانى هم كه به این حد از معنویت راه پیدا نمى‌كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داری‌های شب قدر بهره‌بردارى كرده و فیض معنوى مى‌برند. ریشه اصلى این دگرگونى‌ها و حالات، به خود افراد برمى‌گردد و این كه تا چه حد خود را آماده بهره‌بردارى از بركات شب قدر و فضیلت‌هاى آن كرده باشند. اگر معنویاتى كه در شب قدر نصیب انسان شده و در زندگى آن‌ها تحولى آفریده، هیچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نویسندگان مربوط باشد كه هر چه بخواهند، براى هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدیر كنند در این صورت مقتضاى حكمت و مصلحت این است كه یا به هیچ كس هیچ ندهند و یا آنچه مى‌دهند، به همه یكسان و على السویه بدهند؛ در حالى كه ما مى‌دانیم همه بركات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازیر مى‌گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى‌شود؛ پس نتیجه مى‌گیریم تنها دلیل این تفاوت، كارها و اعمال و میزان تلاش خود بندگان است و بس. نتیجه این كه یكى از راه‌هاى رسیدن به این كه آیا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند یا نه، این است كه ببینیم چه اندازه دگرگونى در همین شب با بركت در آنان ایجاد گشته است.


2- شناساندن شب قدر
خداوند تبارك و تعالى با نزول سوره‌اى خاص، شب قدر را به مردم معرفى فرموده است. در دو آیه این سوره مباركه فرموده است: قرآن در شب قدر نازل شده و فرشتگان در آن شب فرود می‌آیند. سپس افزوده است: شب سلامت است. و فرموده است: عمل صالح در او، برابر با عمل صالح در طول هزار ماه است. فردى به امام باقر علیه السلام عرض كرد: مراد و مقصود از این كه شب قدر بهتر از هزار ماه است چیست؟ حضرت فرمودند: "والعمل الصالح فیها من الصلاة والزكاة و انواع الخیر خیر من الف شهر لیس فیها لیلة القدر" (1)؛ كار شایسته از قبیل نماز و زكات، صدقات و انفاقات و انواع خوبى‌ها در آن شب برتر از هر كار شایسته‌اى است كه در مدت هزار ماه كه شب قدر در آن نیست، انجام شود. اگر كارهاى نیك بندگان و چند برابر پاداش آن تاثیرى در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودى عاید بندگان مى‌شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بیان كردن این مطلب، سود و زیانى را متوجه هیچ كس نمى‌كند، چه انگیزه‌اى در اعلام این شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتیجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا باید مردم در جریان آن باشند و دانستن آن چه گره‌ای از كار بندگان مى‌گشاید؟ مى‌دانیم كه كار بیهوده حتى از افراد عادى و معمولى پسندیده نیست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمین كه هیچ كارى را بدون حكمت و مصلحت انجام نمى‌دهد. حكمت معرفى شب قدر به عنوان شبى كه قرآن در آن نازل شده و شبى كه مقدرات در آن سامان داده مى‌شود، این است كه بنده سرنوشت و مقدرات خویش را به قرآن پیوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فكر و عمل خویش قرار بدهد، اگر كردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل كننده به آن سعادتمند است و اگر خداى نكرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقى خواهد بود.


3- اجماع و سیره مسلمانان
مى‌دانیم كه همه دانشمندان اسلام و مسلمانان از هر فرقه و گروهى، بر اهمیت شب قدر و احیاى آن تاكید فراوان دارند و به شب زنده‌دارى آن شب، اهتمام مى‌ورزند. نقل شده كه یكى از دانشمندان بزرگ اسلام، براى این كه شب قدر را درك كند، یك سال تمام یعنى حدود 357 شب، از سر شب تا به صبح شب زنده‌دارى كرد.(2) این همه اقبال و توجه به تشكیل اجتماعات با شكوه براى خواندن دعا و مناجات و راز و نیاز و تضرع و ابتهال، همراه گریه و زارى و استغفار، برخاسته از یك واقعیت انكارناپذیر است و آن دخالت انسان‌ها در سرنوشت خودشان است.


4- سفارش امامان دین بر احیاى شب قدر حتى در حال بیمارى
امام صادق علیه السلام به ابوبصیر مى‌فرماید: "وصل فى كل واحده منهما مئة ركعه"؛ در هر یك از دو شب بیست و یكم و بیست و سوم صد ركعت نماز بخوان "و احیهما ان استطعت الى النور"؛ تا مى‌توانى آن دو شب را تا سپیده صبح شب زنده دارى كن "واغتسل فیهما"؛ در آن دو شب غسل كن. ابوبصیر عرض كرد اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان. اگر باز هم نتوانستم؟ خوابیده بخوان.
اگر باز هم نتوانستم؟ ایرادى ندارد كه سر شب كمى بخوابى و باقى مانده شب را، به هر نحوى كه مى‌توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شیطان‌ها در زنجیرند و اعمال مومنان پذیرفته مى‌شود. از حدیث فوق، مى‌توان تاثیر فراوان كارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزیابى كرد. مى‌بینیم ابوبصیر كه یك راوى زبردست و كار كشته در فن روایت است، با پیش بردن مرحله به مرحله سوال‌ها در صدد آن است كه ژرفاى شب قدر و اهمیت عمل در آن شب را به دست آورد؛ امام هم، چنان بر اهمیت عبادت در شب قدر پافشارى مى‌فرمایند كه رضایت نمى‌دهند بنده حتى اگر بیمار باشد، از نتیجه اعمال صالح خویش محروم گردد. نكته در خور توجهى كه تاثیر انسان را مشخص مى‌كند، جمله پایانى امام است كه آن را به عنوان ریشه و علت تاكید و تشویق بر عمل صالح بیان فرموده‌اند؛ آنجا كه فرمودند: "و تقبل اعمال المومنین"؛ اعمال مومنان در شب قدر پذیرفته مى‌شود. (3)


5- تشویق زیاد به دعاهاى ماثور و راز و نیاز
مى‌دانیم كه دعاهاى شب قدر، از طولانى‌ترین و پر محتواترین دعاهاست؛ دعاهایى مانند "جوشن كبیر"، "ابوحمزه ثمالى" و امثال آنها، كه اگر با حال و توجه خوانده شود، مایه انقلاب و دگرگونى روحى است، ادعیه‌اى كه انسان را با دریایى از معارف آشنا مى‌كند. انسان با خواندن دعا از یك طرف، با یادآورى لطف، گذشت، كرم، رحمت و بخشش بى‌پایان خداى مهربان او را در كنار و دستگیر خویش مى‌بیند و نور امید در دلش مى‌درخشد و از دیگر سو، با یاد آوردن سختى‌هاى جان كندن، تنگى و فشار قبر، گرفتارى‌هاى عالم برزخ، حساب و كتاب فرداى قیامت، شعله‌هاى دردناك و سوزان دوزخ و حسابرسى دقیق در صحراى محشر، تمام وجودش، سرشار از ترس و نگرانى گردیده و آنچه عیش و نوش است فراموش كرده و گذشته خود و آنچه بوده و كرده است را با آنچه باید باشد مى‌سنجد و زیانى كه در گذشته متوجه وى شده است را در مى‌یابد و علاوه بر شك و تردیدى كه نسبت به راه و روش نامطلوب خویش پیدا مى‌كند، ندامت سراسر وجودش را پر كرده و تصمیمى سرنوشت ساز مى‌گیرد و مسیر زندگى‌اش را دگرگون مى‌كند. اگر هم به این مرحله نرسد، لااقل بر كردار خود بیشتر مواظبت خواهد داشت؛ زیرا بیم و امیدى كه دستاورد شب قدر است در مراحل زندگى به یارى‌اش مى‌شتابد. در مقابل، اگر كسى از دعا رو برگرداند و شب قدر را هم به غفلت سپرى كند، در همان جمود و غفلت، زندگى را به پایان خواهد برد و سرنوشتى شقاوت بار در انتظارش مى‌باشد. از گفتار فوق، این نتیجه به دست می‌آید كه در واقع خود انسان وارد مسیر سرنوشت خویش گشته و آن را تغییر مى‌دهد. گاهى براى پیمودن مسیر مقدرات، بر بال دعا و گاه بر بال عمل مى‌نشیند؛ گر چه دعا هم نوعى عمل محسوب مى‌شود. بنابراین،دعا در شب‌هاى قدر كه یك كار اختیارى است منشا اثر است و در سرنوشت افراد دخالت دارد؛به همین دلیل به آن سفارش اكید شده است. علاوه بر سفارش شفاهى بزرگان دین و علماى اسلام به خواندن دعاها در طول سال، در شب‌هاى قدر تاكید بیشترى بر این امر شده است؛ پس حتما منشا اثر است وگرنه كار لغو و بیهوده از بزرگان سر نمى‌زند.


6- نكوهش بهره نبردن از شب قدر
پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: "من ادرك لیلة القدر، فلم یغفر له فابعده الله" (4)؛ از خداوند به دور باد و نفرین بر كسى كه به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود. با این حدیث نقش انسان در تعیین سرنوشت خود واضح‌تر مى‌گردد و معلوم مى‌شود كه بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتیجه كار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله قابل قبول نیست كه آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن كارى بى اثر و بى‌خاصیت، سهل انگاران را نكوهش و مذمت فرمایند. "انس بن مالك" از پیامبر اكرم نقل كرده كه فرمودند: "ان هذا الشهر قد حضركم"؛ ماه مبارك به شما رو آورده است. "و فیه لیلة خیر من الف شهر"؛ در این ماه شبى است كه برتر از هزار ماه است. "من حرمها فقد حرم الخیر كله"؛ هر كس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بى‌نصیب مانده است. "ولا یحرم خیرها الا محروم" (5)؛ و محروم نمى‌ماند از بركات شب قدر، مگر كسى كه خویشتن را محروم كرده است. روایات، بعضى از گناهان را مانع بهره‌بردارى گناهكار از شب قدر دانسته‌اند، از جمله آن كارها میخوارگى یا "دایم الخمر" بودن و نیز آزار پدر و مادر است.


7- شب قدر مكمل اعمال صالح
یكى از دلایل تفضل شب قدر به امت اسلام، كامل و پر كردن پیمانه اعمال صالح مسلمانان و جبران كمبودهاى آنان است، تا با دستى پر، این جهان را ترك كنند. پیش از این گفتیم كه امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه "لیلة القدر خیر من الف شهر" فرمودند: مراد این است كه انجام كار خوب در آن شب برابر عمل صالح در طول هزار ماه است. روایتى نیز از امام باقر علیه السلام وارد شده، در پاسخ به این پرسش كه چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت دیگر فلسفه شب قدر چیست؟ ایشان مى‌فرمایند: "و لولا ما یضاعف الله للمومنین، لما بلغوا ولكن الله عزوجل یضاعف لهم الحسنات"؛ اگر خداوند كارهاى مومنان را چند برابر نكند به سر حد كمال نمى‌رسند، اما از راه لطف كارهاى نیكوى آن‌ها را چند برابر مى‌فرماید تا كاستى‌هایشان جبران شود. از این روایت و روایت قبلى به خوبى مى‌توان فهمید كه مبنا و اساس، عمل صالح خود بنده است؛ هنگامى كه یك عمل صالح معمولى با زمانى پر بركت و مقدس همراه گردد، از ارزشى چند برابر برخوردار مى‌شود و گاه همراه شدن یك عمل صالح با ولایت و اعتقاد و امامت مى‌تواند انسان را به اوج شرافت برساند؛ پس، راز سعادتمند شدن انسان‌ها در شب قدر، عمل اختیارى صالحى است كه با عنایت خداوند، بركت یافته و چند برابر مى‌شود. در روایات به پاره‌اى از اعمال سفارش شده كه نتیجه ویژه آن در شب قدر نهفته است.


8- نتیجه بخش بودن بعضى از اعمال در شب قدر

- نماز .
"انس بن مالك" از پیامبر گرامى صلی الله علیه و آله روایت كرده كه فرمودند: "من صلى من اول شهر رمضان الى آخره فى جماعة فقد اخذ بحظا من لیلة القدر" (6)؛ كسى كه از اول تا آخر ماه مبارك، در نماز جماعت حاضر شود، بهره‌اى از شب قدر نصیبش شده است.

- افطارى دادن با مال حلال.
"ابو شی ابن حیان" از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده كه فرمودند: "من فطر صائما فى شهر رمضان من كسب حلال صلت علیه الملائكة و لیالى رمضان كلها و صافحة جبرائیل(ع) لیلة القدر و من صافحة جبرائیل(ع) یرق قلبه و تكثر دموعه..." (7)؛ كسى كه با مالى كه از راه حلال به دست آورده، روزه‌دارى را افطار دهد، در تمام شب‌هاى رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئیل در شب قدر با وى مصافحه كند، نشانه مصافحه جبرئیل آن است كه دل مصافحه شونده نرم و اشكش جارى مى‌شود.

- صدقه درباره امام زین العابدین علیه السلام آمده است.
"كان اذا دخل شهر رمضان تصدق فى كل یوم بدرهم فیقول: لعلى اصیب لیلة القدر" (8)؛ در هر روز ماه مبارك یك درهم صدقه مى‌دادند، آن گاه مى‌فرمودند: شاید با این كار، شب قدر را دریابم و از آن بهره گیرم. "عبدالله بن مسعود" روایت مى‌كند كه شبى رسول خدا از نماز عشا فارغ شد، مردى از میان صفوف برخاست و گفت: اى مهاجران و انصار، مردى غریبم و بر هیچ چیز قدرت ندارم. مرا طعامى دهید. رسول خدا گفت: اى فقیر، ذكر غریب مكن كه دل مرا اندوهگین ساختى. بعد از آن فرمودند: غریبان چهار قسمتند:
1- مسجدى كه در میان قومى باشد كه در آنجا نروند و نماز نخوانند.
2- مصحف و قرآنى كه در خانه‌اى باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نكنند.
3- عالمى كه در میان جماعتى باشد و ایشان تفقد وى نكنند و از او مسایل دینى سوال نكنند.
4- اسیران اهل اسلام كه در میان كفار باشند.
پس فرمود: كیست كه موونه و غذاى این مرد را كفایت كند تا در فردوس اعلا خدا او را جاى دهد؟ حضرت على علیه السلام برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا علیهاالسلام رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، در كار این میهمان نظرى كن. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندكى موجود است و حسن و حسین گرسنه‌اند و شما روزه دارید و آن طعام یك نفر را بیشتر كفایت نمى‌كند. على علیه السلام فرمود: آن را حاضر كن.
فاطمه علیهاالسلام طعام را پیش آورد. حضرت امیر آن طعام را پیش میهمان نهاد و با خود گفت كه اگر من از این طعام بخورم میهمان را كافى نباشد و اگر نخورم سبب خجالت میهمان شود، پس دست دراز كرد به سوى چراغ و چنان نشان داد كه چراغ را اصلاح مى‌كنم و آن را خاموش كرد و فاطمه علیهاالسلام را گفت در روشن كردن چراغ دیگر تعلل كن تا میهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مى‌جنباند تا مهمان تصور كند كه على غذا مى‌خورد. و چون میهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه علیهاالسلام چراغ را آورد و طعام همچنان برجاى بود. امیرالمومنین فرمود: اى فقیر، چرا طعام خود را نخوردى؟ گفت: سیر شدم؛ پس على، فاطمه، حسن، و حسین علیهم السلام و فضه و همسایگان از آن طعام خوردند و هنوز باقى بود. (9)


- شب زنده‌دارى.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: "من احیا لیلة القدر حول عنه العذاب الى السنة القابله" (10)؛ كسى كه شب قدر را شب زنده‌دارى كند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.

- غسل و شب زنده‌دارى.
امام موسى بن جعفر علیه السلام فرمودند: "من اغتسل لیلة القدر و احیاها الى طلوع الفجر خرج من ذنوبه" (11)؛ كسى كه در شب قدر غسل كرده و تا سپیده صبح شب زنده‌دارى كند، گناهانش آمرزیده مى‌شود. روایاتى كه ذكر شد به خوبى دلالت دارند كه برخى مقدرات و پاداش‌ها، مانند دور شدن عذاب دوزخ كه در حدیث پیامبر اكرم ذكر شده بود، نتیجه كار خود بندگان است. موارد فوق مى‌تواند براى نشان دادن این كه سرنوشت هر انسانى در شب قدر به دست خودش رقم مى‌خورد، كافى باشد، ولى براى تكمیل بحث، نكاتى چند كه خارج از چارچوب شب قدر و نشان‌دهنده موثر بودن انسان در تعیین سرنوشت خویش است را مطرح مى‌كنیم. این بحث تكمیلى را در دو بخش انجام مى‌دهیم:

الف- عمل و پاداش آن در ماه مبارك رمضان.
ب- عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.


الف- پاداش‌ها در ماه مبارك رمضان
امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام فرمودند: در ماه مبارك كارهاى خوب پذیرفته و كارهاى زشت بخشیده شده است. خواندن یك آیه قرآن در این ماه، برابر با یك ختم قرآن در ماه‌هاى دیگر است. كسى كه برادر خود را با یك لبخند شاد كند، در روز واپسین خداوند دلش را شاد كرده و مژده بهشت به او دهد. كسى كه مومنى را در این ماه یارى كند، خداوند در روزى كه قدم‌ها بر پل صراط مى‌لغزند او را دستگیرى كرده و از پل صراط عبورش خواهد داد. هر كس خشم خود را نگه دارد، خداوند در روز قیامت بر وى خشم نكند. هر كس درمانده‌اى را فریادرسى كند، خداوند در روز قیامت وى را از رسوایى بزرگ ایمن گرداند و رسوایش نكند. كسى كه ستمدیده‌اى را یارى كند، خداوند او را در مقابل دشمنانش یارى كرده و در روز قیامت نیز، در موقف حساب و میزان یاریش فرماید. (12) و در روایت دیگر امام صادق علیه السلام از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله روایت كرده كه فرمودند: كسى كه ماه مبارك رمضان را روزه دارد و از حرام و تهمت زدن به دیگران اجتناب ورزد، خدا از او خشنود شده و بهشت را بر او واجب و حتمى مى‌كند. (13) دو روایت بالا ارتباط محكم پاداش‌ها و اعمال بنده در ماه مبارك و نقش انسان در ترسیم سیماى درونى او را كاملا آشكار نموده است.


ب- عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.
پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص آیات و روایات فراوانى هست كه بعضى دگرگونى‌ها و پاداش‌هاى خاص را نتیجه كار بنده دانسته، یا عمل او را تنها عامل معرفى كرده‌اند.
نمونه‌اى از این آیات و روایات: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم"(14)؛ در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى‌دهد، تا آنان حال خود را تغییر دهند. "ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون" (15)؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دریا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهایشان را بچشانند، باشد كه باز گردند. دعا دگرگون كننده سرنوشت "ابن حبان" و "حاكم" از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله روایت كرده‌اند كه فرمود: فقط دعاست كه تقدیر و سرنوشت‌ها را دگرگون مى‌كند و تنها نیكى است كه مایه افزایش عمر مى‌گردد. گاهى شخص گناهى را مرتكب مى‌شود و به واسطه آن از روزى و نعمتى محروم می‌ماند.



پی‌نوشت‌ها:
1- اصول كافى، ج 4، ص 158.
2- فوائد الرضویه، ص 10/ قصص العلم، ص 18/ سیماى فرزانگان، ج 3.
3- وسائل الشیعه، ج 10، باب 32، ص 354.
4- بحار الانوار ، ج 94، ص 80، ح 47.
5- كنزالعمال، ج 8 ، ص 534، ح 24028.
6- همان، ص 545، ح 24090.
7- الترغیب و الترهیب، ج 2، ص 95، ح 14.
8- بحار الانوار، ج 95، ص 82.
9- تفسیر منهج الصادقین، ج 9، ص 237.
10- بحار الانوار، ج 95، ص 145.
11- همان، ج 80، ص 128.
12- همان، ج 93، ص 341.
13- همان، ص 346.
14- رعد، آیه 11.
15- روم، آیه 41.
16- تحفه الاحوذى، ج 6، ص 348، ح 2225.



مهم‏ترين مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنين بوده و خواهد بود. آنچه در پيش روى داريد بحثى پيرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبايى رحمةالله در تفسير شريف الميزان است كه در دو سوره « قدر» و «دخان‏» مطرح گرديده است.
شب قدر يعنى چه؟
مراد از قدر، تقدير و اندازه‏گيرى است و شب قدر شب اندازه‏گيرى است و خداوند متعال دراين شب حوادث يك سال را تقدير مى‏كند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاين قبيل را دراين شب مقدر مى‏گرداند.
شب قدر كدام شب است؟
در قرآن كريم آيه‏اى كه به صراحت ‏بيان كند شب قدر چه شبى است ديده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آيه از قرآن كريم مى‏توان فهميد كه شب قدر يكى از شب‏هاى ماه مبارك رمضان است. قرآن كريم از يك سو مى‏فرمايد: « انا انزلناه فى ليلة مباركة‏.»( دخان / 3 ) اين آيه گوياى اين مطلب است كه قرآن يكپارچه در يك شب مبارك نازل شده است و از سوى ديگر مى‏فرمايد: « شهررمضان الذى انزل فيه القرآن‏.»( بقره / 185) و گوياى اين است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرمايد: «انا انزلناه فى ليلة القدر.» (قدر/1) از مجموع اين آيات استفاده مى‏شود كه قرآن كريم در يك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما اين كه كدام يك از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كريم چيزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معين كرد.
در بعضى از روايات منقول از ائمه اطهار عليهم السلام شب قدر مردد بين نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان است و در برخى ديگر از آنها مردد بين شب بيست و يكم و بيست و سوم و در روايات ديگرى متعين در شب بيست و سوم است. (1) وعدم تعين يك شب به جهت تعظيم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.
پس از ديدگاه روايات ائمه اهل بيت عليهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و يكى از سه شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم است. اما روايات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجيبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نيستند ولى معروف بين اهل سنت اين است كه شب بيست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.
تكرار شب قدر درهر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى كه قرآن درآن نازل شد نيست ‏بلكه با تكرار سالها، آن شب نيز تكرار مى‏شود. يعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است كه درآن شب امور سال آينده تقدير مى‏شود. دليل براين امر اين است كه:
اولا: نزول قرآن به طور يكپارچه در يكى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممكن است ولى تعيين حوادث تمامى قرون گذشته و آينده درآن شب بى‏ معنى است.
ثانيا: كلمه «يفرق‏» در آيه شريفه «فيها يفرق كل امر حكيم‏.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مى‏رساند و نيز كلمه «تنزل‏» درآيه كريمه «تنزل الملئكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر» (قدر / 4 ) به دليل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن‏.»( بقره / 185 ) چنين برمى‏آيد كه مادامى كه ماه رمضان تكرار مى‏شود آن شب نيز تكرار مى‏شود. پس شب قدر منحصر در يك شب نيست ‏بلكه درهر سال در ماه رمضان تكرار مى‏شود.
در اين خصوص در تفسير برهان از شيخ طوسى از ابوذر روايت‏ شده كه گفت: به رسول خدا (ص) عرض كردم يا رسول الله آيا شب قدر شبى است كه درعهد انبياء بوده و امر به آنان نازل مى‏شده و چون از دنيا مى‏رفتند نزول امر درآن شب تعطيل مى‏شده است؟ فرمود: « نه بلكه شب قدر تا قيامت هست.‏» (3)
عظمت‏ شب قدر
در سوره قدر مى‏خوانيم: «انا انزلناه فى ليلة القدر وما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر.» خداوند متعال براى بيان عظمت ‏شب قدر با اين كه ممكن بود بفرمايد: «وما ادريك ما هى هى خير من الف شهر» يعنى با اين كه مى‏توانست در آيه دوم و سوم به جاى كلمه «ليلة القدر» ضمير بياورد، خود كلمه را آورد تا بر عظمت اين شب دلالت كند. و با آيه « ليلة القدر خير من الف شهر» عظمت اين شب را بيان كرد به اين كه اين شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن اين شب از هزار ماه، بهتر بودن از حيث فضيلت عبادت است. چه اين كه مناسب با غرض قرآن نيز چنين است. چون همه عنايت قرآن دراين است كه مردم را به خدا نزديك و به وسيله عبادت زنده كند. و احياء يا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با اين كه در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش يك شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد.» (4)
وقايع شب قدر
الف- نزول قرآن.
ظاهر آيه شريفه « انا انزلناه فى ليلة القدر» اين است كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبير به انزال كرده كه ظهور در يكپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزيل، كه ظاهر در نزول تدريجى است.
قرآن كريم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول يكباره در يك شب معين.
2- نزول تدريجى در طول بيست و سه سال نبوت پيامبر اكرم (ص) .
آياتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث ونزلناه تنزيلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدريجى قرآن را بيان مى‏كند.
در نزول دفعى (و يكپارچه)، قرآن كريم كه مركب از سوره‏ها و آيات است ‏يك دفعه نازل نشده است ‏بلكه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آياتى كه درباره وقايع شخصى و حوادث جزيى نازل شده ارتباط كامل با زمان و مكان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد كه درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مكان نازل شده و معلوم است كه چنين آياتى درست در نمى‏آيد مگر اين كه زمان و مكانش و واقعه‏اى كه درباره‏اش نازل شده رخ دهد به طورى كه اگر از آن زمان‏ها و مكان‏ها و وقايع خاصه صرف نظر شود و فرض شود كه قرآن يك باره نازل شده، قهرا موارد آن آيات حذف مى‏شود و ديگر بر آنها تطبيق نمى‏كنند، پس قرآن به همين هيئت كه هست دوبار نازل نشده بلكه بين دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصيل است. همان اجمال و تفصيلى كه درآيه شريفه «كتاب احكمت اياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن كريم به صورت اجمال و يكپارچه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شد و در طول بيست و سه سال به تفصيل و به تدريج و آيه به آيه نازل گرديد.
ب- تقدير امور.
خداوند متعال در شب قدر حوادث يك سال آينده را از قبيل مرگ و زندگى، وسعت ‏يا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خير و شر، طاعت و معصيت و... تقدير مى‏كند.
در آيه شريفه «انا انزلناه فى ليلة القدر»( قدر / 1 ) كلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدير و اندازه‏گيرى دارد و آيه شريفه «فيها يفرق كل امر حكيم.‏» (دخان / 6 ) كه در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدير دلالت مى‏كند. چون كلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چيز از يكديگر است. و فرق هر امر حكيم جز اين معنا ندارد كه آن امر و آن واقعه‏اى كه بايد رخ دهد را با تقدير و اندازه‏گيرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله‏اند، يكى اجمال و ابهام و ديگرى تفصيل. و شب قدر به طورى كه از آيه «فيها يفرق كل امر حكيم.‏» برمى‏آيد شبى است كه امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصيل بيرون مى‏آيند.
ج- نزول ملائكة و روح.
بر اساس آيه شريفه « تنزل الملئكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر.»( قدر / 4) ملائكه و روح در اين شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند. مراد از روح، آن روحى است كه از عالم امر است و خداى متعال درباره‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»( اسراء / 85 ) دراين كه مراد از امر چيست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسير شريف الميزان آمده است كه به جهت اختصار مبحث ‏به دو روايت در مورد نزول ملائكه و اين كه روح چيست ‏بسنده مى‏شود.
1- پيامبر اكرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائكه‏اى كه ساكن در «سدرة المنتهى‏» هستند و جبرئيل يكى از ايشان است نازل مى‏شوند در حالى كه جبرئيل به اتفاق سايرين پرچم‏هايى را به همراه دارند.
يك پرچم بالاى قبر من، و يكى بر بالاى بيت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسينا نصب مى‏كنند و هيچ مؤمن و مؤمنه‏اى دراين نقاط نمى‏ماند مگر آن كه جبرئيل به او سلام مى‏كند، مگر كسى كه دائم الخمر و يا معتاد به خوردن گوشت ‏خوك و يا زعفران ماليدن به بدن خود باشد. (5)
2- از امام صادق عليه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئيل بزرگتر است و جبرئيل از سنخ ملائكه است و روح ازآن سنخ نيست. مگر نمى‏بينى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئكة والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غير از ملائكه است. (6)
د- سلام و امنيت.
قرآن كريم در بيان اين ويژگى شب قدر مى‏فرمايد: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) كلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به اين مطلب دارد كه عنايت الهى تعلق گرفته است‏ به اين كه رحمتش شامل همه آن بندگان بشود كه به سوى او روى مى‏آورند و نيز به اين كه در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به اين معنا كه عذابى جديد نفرستد. و لازمه اين معنا اين است كه دراين شب كيد شيطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانكه در بعضى از روايات نيز به اين معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرين گفته‏اند: مراد از كلمه «سلام‏» اين است كه در شب قدر ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مى‏دهند.
پى‏نوشت‏ها:
1- مجمع البيان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسير الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسير البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع كافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البيان، ج‏10، ص‏520 .
6- تفسير برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1.

:k (4):

Behzad AZ
08-08-2010, 10:27 PM
سازمان تبلیغات اسلامی به مناسبت لیالی قدر در پیامی اعلام کرد: شبهای قدر در ماه مبارک رمضان فرصتی گرانقدر است تا بندگان صالح خدا روح زنگار گرفته از عادات دنیوی را در چشمه جوشان فیض باری‌تعالی صفایی بخشیده، تسبیح فرشتگان را به گوش جان بشنوند که از شام تا سحر بر بام فلک همنوا با مؤمنان زمین طنین‌انداز است.
در این پیام آمده است: ماه مبارک رمضان سال ۱۴۲۹ هجری قمری آرام آرام به پایان خود نزدیک می‌شود و آنانکه از خوان پرنعمت ضیافت‌الله بهره بر‌می‌گیرند اکنون سرتاپایشان را شور و شوق برخورداری از این اکرام و فضل الهی فرا گرفته است، به‌ویژه آنکه در دهه سوم این ماه پربرکت، لیالی گرانقدر و پرفیض قدر نیز قرار گرفته است.
این پیام می افزاید: لیلهٔ‌القدر شبی است که به فرموده قرآن کریم از هزار ماه بهتر است و فرشتگان الهی آن شب را تا سپیده‌دمان بر زمین نازل می‌شوند و مقدرات بندگان خدا بر آنان عرضه می‌کنند.
سازمان تبلیغات اسلامی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات مردم مؤمن و خداجوی ایران اسلامی، توفیق درک فیوضات بیکران شبهای قدر را از خداوند تبارک و تعالی برای ملت ایران آرزمند است . http://patoghu.com/forum/images/smilies/103.gifhttp://patoghu.com/forum/images/smilies/6.gif

Behzad AZ
08-08-2010, 10:27 PM
http://www.aftab.ir/news/2008/sep/19/images/39531692e650e9cea8c23c78d9ce79a0.jpg

ماه مبارک رمضان فرصتی ارزشمند برای کسب برکات الهی است و در این میان، شبهای قدر چشمه‌های جوشان خیرات و برکات هستند که انسانهای هوشیار و آگاه برای کسب فیوضات الهی که در این شبها جاری است، تلاش می‌کنند .
سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری، مولای متقیان حضرت امام علی بن ابیطالب (ع) هنگام نماز و در حالت سجده مورد اصابت شمشیر زهرآگین یکی از خوارج با نام عبدالرحمن بن ملجم مرادی قرار گرفت.
امام بر اثر همین ضربت ناجوانمردانه در روز بیست و یکم ماه رمضان به شهادت می رسید ، اما داغ این شهادت جانگداز هیچگاه با مرور زمان تسکین نیافت و تا امروز ادامه دارد .
مراسم سوگواری برای شهادت جانسوز آن حضرت معمولا از شب نوزدهم ماه مبارک رمضان آغاز و تا بیست و دوم این ماه ادامه می یابد و در این ایام گویی آن واقعه شگفت دوباره جانی تازه می گیرد .
بی تردید این ایام از معنوی ترین روزهای ماه مبارک رمضان است که از یک سو احتمال شب قدر و از سوی دیگر یادآور شهادت امیرالمؤنین چنین فضای روحانی ایجاد می کند .
نزول جامعترین، کاملترین و ماندگارترین کتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود می‏گوید: "شهر رمضان الذی انزل فیه القران؛ رمضان ماهی است که در آن قرآن نازل شده است.
که این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی که آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است.
بسم الله الرحمن الرحیم. انا انزلناه فی لیلهٔ القدر. و ما ادراک ما لیلهٔ القدر . لیلهٔ القدر خیر من الف شهر. تنزل الملئکهٔ و الروح فیها باذن ربهم من کل امر . سلام هی حتی مطلع الفجر؛ به نام خداوند بخشنده مهربان. ما این قرآن عظیم الشأن را(که رحمت واسع و حکمت جامع است) در شب قدر نازل کردیم. و تو چه می‏دانی شب قدر چیست؟. شب قدر(در مقام و مرتبه) از هزار ماه بهتر و بالاتر است . در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا از هر فرمان (و دستور الهی و سرنوشت‏خلق) نازل می‏شوند. این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه.
"قدر" به معنای تقدیر و اندازه‌‏گیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید می‏کند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی می‏گوید: شب قدر یعنی شبی که (خداوند) برای امور مخصوصی آن را آماده [و مقرر] کرده است .
شب قدر علاوه بر شب ضربت خوردن حضرت علی(ع) به دست ابن ملجم، شب نزول دفعی قرآن بر پیامبراسلام، شب تعیین سرنوشت نیز است که سرنوشت یکساله انسانها طی این شب رقم می خورد .
استغفار و توبه یکی از اعمال مهم در طول ماه مبارک رمضان و به ویژه لیالی قدر است، بی تردید این شب بهترین زمان برای توبه از گناهان و اعمال دنیایی و زدودن زنگار از دل به منظور آمادگی برای وصال یار است و کسی که این شب را از دست بدهد به معنای واقعی زیانکار است.
http://www.aftab.ir/images/news/break.gif

Behzad AZ
08-08-2010, 10:28 PM
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...
(نداى آسمانى)
على عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بكوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراى فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاى تجهيز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.
تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نيروهاى اعزامى از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخيله پيوستند،على عليه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با كوشش شبانه روزى خود در مورد تأمين و تهيه كسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاى عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را يارى نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجرى على عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براى حركت بسوى شام آماده نمود ولى در اين هنگام خامه تقدير سرنوشت ديگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقيم گردانيد.
فراريان خوارج،مكه را مركز عمليات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمين صحبت ميكردند،در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى و برادر كشى،معاويه و عمرو عاص و على عليه السلام ميباشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلى آسوده شده و تكليف خود را معين مى‏كنند،اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكى از اين سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على عليه السلام شد،عمرو بن بكر عهده‏دار كشتن عمرو عاص گرديد،برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرى در مكه كشيده شد و براى اينكه هر سه نفر در يكموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار ميمانند براى اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براى انجام ماموريت خود بسوى مقصد روانه گرديد،عمرو بن بكر براى كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت.
برك بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در ليله نوزدهم در صف يكم نماز ايستاد و چون معاويه سر بر سجده نهاد برك شمشير خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشير او بجاى فرق معاويه بر ران وى اصابت نمود.
معاويه زخم شديد برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گرديد و ضارب را نيز پيش او حاضر ساختند،معاويه گفت تو چه جرأتى داشتى كه چنين كارى كردى؟
برك گفت امير مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاويه گفت مقصودت چيست؟برك گفت همين الان على را هم كشتند:معاويه او را تا تحقيق اين خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گرديد او را رها نمود و بروايت بعضى (مانند شيخ مفيد) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.
چون طبيب معالج زخم معاويه را معاينه كرد اظهار نمود كه اگر امير اولادى نخواهد ميتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا بايد محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاويه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (يزيد و عبد الله) براى من‏كافى است (1) .
عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف يكم بنماز ايستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شديدى رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پيشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!
پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصريان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناك عمرو عاص تهديدش ميكردند عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟شمشيرى كه من بر او زده‏ام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمى‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!
بيچاره عمرو آنوقت فهميد كه اشتباها قاضى بيگناه را بجاى عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگريه نمود و چون عمرو عاص علت گريه را پرسيد عمرو گفت من بجان خود بيمناك نيستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاى خود مأموريتم را انجام دهم!عمرو عاص جريان امر را از او پرسيد عمرو بن بكر مأموريت سرى خود و رفقايش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشير قطع گرديد بدين ترتيب مأمورين قتل عمرو عاص و معاويه چنانكه بايد و شايد نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نيز كشته شدند.
اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسيد و بدون اينكه از تصميم خود كسى را آگاه گرداند در منزل يكى از آشنايان خود مسكن گزيد و منتظر رسيدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزى بديدن يكى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زيباروئى بنام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على عليه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولين برخورد دل از كف داد و فريفته زيبائى او گرديد و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.
قطام گفت براى مهريه من چه خواهى كرد؟گفت هر چه تو بخواهى!
قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن على بن ابيطالب است: (چه مهر سنگينى!شاعر گويد)
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة
كمهر قطام من غنى و معدم‏
ثلاثة آلاف و عبدو قنية
و ضرب على بالحسام المسمم‏
و لا مهر اغلى من على و ان غلا
و لا فتك الا دون فتك ابن ملجم.
يعنى تا كنون نديده‏ام صاحب كرمى را از توانگر و درويش كه (براى زنى) مانند مهر قطام مهر كند. (و آن عبارت است از) سه هزار درهم پول و غلام و كنيزى و ضربت زدن بعلى عليه السلام با شمشير زهر آلود.
و هيچ مهرى هر قدر هم سنگين و گران باشد از كشتن على عليه السلام گرانتر نيست و هيچ ترورى مانند ترور ابن ملجم نيست.بارى ابن ملجم كه خود براى كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نميخواست كسى از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا بقطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستى برايت فراهم ميكنم اما كشتن على بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟
قطام گفت البته در حال عادى كسى نميتواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كنى و غفلة بقتل رسانى تا درد دل مرا شفا بخشى و از وصالم كامياب شوى و چنانچه در انجام اينكار كشته گردى پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و همعقيده اوست گفت بخدا سوگند من بكوفه نيامده‏ام مگر براى همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا يارى‏ميكنم و تنى چند بكمك تو ميگمارم بدينجهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وى خواست كه در اينمورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (بجهت بغضى كه با على عليه السلام داشت) تقاضاى او را پذيرفت.
خود ابن ملجم نيز مردى از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعنى همان منافقى را كه در صفين على عليه السلام را در آستانه پيروزى مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز بآنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش بمسجد آمده و منتظر ورود على عليه السلام شدند.
مقارن ورود ابن ملجم بكوفه على عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر ميداد حتى در يكى از روزهاى ماه رمضان كه بالاى منبر بود دست بمحاسن شريفش كشيد و فرمود شقى‏ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و بهمين جهت روزهاى آخر عمر خود را هر شب در منزل يكى از فرزندان خويش مهمان ميشد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.
موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس بعبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهى بآسمان نگاه ميكرد و حركات ستارگان را در نظر ميگرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر ميشد تشويش و ناراحتى آنحضرت بيشتر ميگشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتى؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏هاى كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوى عرب را بخاك و خون افكنده‏ام ترسى از چنين اتفاقات ندارم ولى امشب احساس ميكنم كه لقاى حق فرا رسيده است.
بالاخره آنشب تاريك و هولناك بپايان رسيد و على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابى كه هر شب در آن خانه در آشيانه خودميخفتند پيش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا ميخواستند از رفتن وى جلوگيرى كنند!
على عليه السلام فرمود اين مرغ‏ها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آنحضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروى.على عليه السلام فرمود اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد كه بايد جارى شود.
على عليه السلام رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ايستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد ميزد لله الحكم لا لك يا على ضربتى بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلى كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشانى شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگريختند.
خون از سر مبارك على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :
بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الكعبة.
(سوگند بپروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (3) .
(شما را از خاك آفريديم و بخاك بر ميگردانيم و بار ديگر از خاك مبعوث‏تان ميكنيم) و شنيده شد كه در آنوقت جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد و گفت:
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء. (بخدا سوگند ستونهاى هدايت در هم شكست و نشانه‏هاى تقوى محو شد و دستاويز محكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله كشته شد،على مرتضى بشهادت رسيد و بدبخت‏ترين اشقياء او را شهيد نمود .)
همهمه و هياهو در مسجد بر پا شد حسنين عليهما السلام از خانه بمسجد دويدند عده‏اى هم بدنبال ابن ملجم رفته و دستگيرش كردند،حسنين باتفاق بنى‏هاشم على عليه السلام را در گليم گذاشته و بخانه بردند فورا دنبال طبيب فرستادند،طبيب بالاى سر آنحضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد بمعاينه و آزمايش پرداخت ولى با كمال تأسف اظهار نمود كه اين زخم قابل علاج نيست زيرا شمشير زهر آلود بوده و بمغز صدمه رسانيده و اميد بهبودى نميرود .
على عليه السلام از شنيدن سخن طبيب بر خلاف ساير مردم كه از مرگ ميهراسند با كمال بردبارى بحسنين عليهما السلام وصيت فرمود زيرا على عليه السلام را هيچگاه ترس و وحشتى از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او براى مرگ مشتاقتر از طفل براى پستان مادر بود!
على عليه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست بگريبان بود،او شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش آنحضرت كه قرار بود شجعان قبائل عرب آنرا زير شمشيرها بگيرند آرميده بود،على عليه السلام در غزوات اسلامى همواره دم شمشير بود و حريفان و مبارزان وى قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند،او ميفرمود براى من فرق نميكند كه مرگ بسراغ من آيد و يا من بسوى مرگ روم بنابر اين براى او هيچگونه جاى ترس نبود،على عليه السلام وصيت خود را بحسنين عليهما السلام چنين بيان فرمود:
اوصيكما بتقوى الله و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما،و لا تأسفا على شى‏ء منها زوى عنكما... (4)
شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم و اينكه دنيا را نطلبيد اگر چه‏دنيا شما را بخواهد و بآنچه از (زخارف دنيا) از دست شما رفته باشد تأسف مخوريد و سخن راست و حق گوئيد و براى پاداش (آخرت) كار كنيد،ستمگر را دشمن باشيد و ستمديده را يارى نمائيد.
شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه من باو برسد بتقوى و ترس از خدا و تنظيم امور زندگى و سازش ميان خودتان سفارش ميكنم زيرا از جد شما پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود سازش دادن ميان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبى) است،از خدا درباره يتيمان بترسيد و براى دهان آنها نوبت قرار مدهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه باشند) و در اثر بى توجهى شما در نزد شما ضايع نگردند،درباره همسايگاه از خدا بترسيد كه آنها مورد وصيت پيغمبرتان هستند و آنحضرت درباره آنان همواره سفارش ميكرد تا اينكه ما گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار خواهد داد.و بترسيد از خدا درباره قرآن كه ديگران با عمل كردن بآن بر شما پيشى نگيرند،درباره نماز از خدا بترسيد كه ستون دين شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسيد و تا زنده هستيد آنرا خالى نگذاريد كه اگر آن خالى بماند (از كيفر الهى) مهلت داده نميشويد و بترسيد از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا،و ملازم همبستگى و بخشش بيكديگر باشيد و از پشت كردن بهم و جدائى از يكديگر دورى گزينيد،امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانى كنند و آنگاه شما (خدا را براى دفع آنها ميخوانيد) و او دعايتان را پاسخ نگويد.
اى فرزندان عبد المطلب مبادا به بهانه اينكه بگوئيد امير المؤمنين كشته شده ا ست در خونهاى مردم فرو رويد و بايد بدانيد كه بعوض من كشته نشود مگر كشنده من،بنگريد زمانيكه من از ضربت او مردم شما هم بعوض آن،ضربتى بوى بزنيد و او را مثله نكنيد كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود از مثله كردن اجتناب كنيد اگر چه نسبت بسگ آزار كننده باشد.
على عليه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بسترى بود و در اينمدت علاوه بر خانواده آنحضرت بعضى از اصحابش‏نيز جهت عيادت بحضور وى مشرف ميشدند و در آخرين ساعات زندگى او از كلمات گهر بارش بهره‏مند ميگشتند از جمله پندهاى حكيمانه او اين بود كه فرمود:انا بالامس صاحبكم و اليوم عبرة لكم و غدا مفارقكم.
(من ديروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت ميكنم) .
مقدارى شير براى على عليه السلام حاضر نمودند كمى ميل كرد و فرمود بزندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت و شكنجه نكنيد اگر من زنده ماندم خود،دانم و او و اگر در گذشتم فقط يك ضربت باو بزنيد زيرا او يك ضربت بيشتر بمن نزده است و رو بفرزندش حسن عليه السلام نمود و فرمود:
يا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربة مكان ضربة.
(پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر بقتل رسانى در برابر يك ضربتى كه بمن زده است يكضربت باو بزن) چون على عليه السلام در اثر سمى كه بوسيله شمشير از راه خون وارد بدن نازنينش شده بود بيحال و قادر بحركت نبود لذا در اينمدت نمازش را نشسته ميخواند و دائم در ذكر خدا بود،شب 21 رمضان كه رحلتش نزديك شد دستور فرمود براى آخرين ديدار اعضاى خانواده او را حاضر نمايند تا در حضور همگى وصيتى ديگر كند.
اولاد على عليه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حاليكه چشمان آنها از گريه سرخ شده بود بوصاياى آنجناب گوش ميدادند،اما وصيت او تنها براى اولاد وى نبود بلكه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زيرا حاوى يك سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اينك خلاصه آن:
ابتداى سخنم شهادت بيگانگى ذات لا يزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزيده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهى است،مردم را كه در بيابان جهل و نادانى سرگردان بودند بصراط مستقيم و طريق نجات هدايت فرموده‏و بروز رستاخيز از كيفر اعمال ناشايست بيم داده است.
اى فرزندان من،شما را به تقوى و پرهيز كارى دعوت ميكنم و بصبر و شكيبائى در برابر حوادث و ناملايمات توصيه مينمايم پاى بند دنيا نباشيد و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد،شما را باتحاد و اتفاق سفارش ميكنم و از نفاق و پراكندگى بر حذر ميدارم،حق و حقيقت را هميشه نصب العين قرار دهيد و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانى از قانون ثابت عدالت پيروى كنيد.
اى فرزندان من،هرگز خدا را فراموش مكنيد و رضاى او را پيوسته در نظر بگيريد با اعمال عدل و داد نسبت بستمديدگان و ايثار و انفاق به يتيمان و درماندگان،او را خشنود سازيد،در اين باره از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود هر كه يتيمان را مانند اطفال خود پرستارى كند بهشت خدا مشتاق لقاى او ميشود و هر كس مال يتيم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او ميباشد.
در حق اقوام و خويشاوندان صله رحم و نيكى نمائيد و از درويشان و مستمندان دستگيرى كرده و بيماران را عيادت كنيد،چون دنيا محل حوادث است بنابر اين خود را گرفتار آمال و آرزو مكنيد و هميشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشيد،با همسايه‏هاى خود برفق و ملاطفت رفتار كنيد كه از جمله توصيه‏هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهدارى حق همسايه است.احكام الهى و دستورات شرع را محترم شماريد و آنها را با كمال ميل و رغبت انجام دهيد،نماز و زكوة و امر بمعروف و نهى از منكر را بجا آوريد و رضايت خدا را در برابر اطاعت فرامين او حاصل كنيد.
اى فرزندان من،از مصاحبت فرو مايگان و ناكسان دورى كنيد و با مردم صالح و متقى همنشين باشيد،اگر در زندگى امرى پيش آيد كه پاى دنيا و آخرت شما در ميان باشد از دنيا بگذريد و آخرت را بپذيريد،در سختيها و متاعب روزگار متكى بخدا باشيد و در انجام هر كارى از او استعانت جوئيد،با مردم برأفت و مهربانى و خوشروئى و حسن نيت رفتار كنيد و فضائل نفسانى مخصوصا تقوى و خدمت بنوع را شعار خود سازيد،كودكان خود را نوازش كنيد و بزرگان و سالخوردگان را محترم شماريد.اولاد على عليه السلام خاموش نشسته و در حاليكه غم و اندوه گلوى آنها را فشار ميداد بسخنان دلپذير و جان پرور آنحضرت گوش ميدادند،تا اين قسمت از وصيت على عليه السلام درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را بحد نهائى كمال ميرساند آنحضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بپايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه‏اى چشمان خدابين خود را نيمه باز كرد و فرمود:اى حسن سخنى چند هم با تو دارم،امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام بخاك سپار تا كسى از آن آگاه نشود.
عموم بنى‏هاشم مخصوصا خاندان علوى در عين خاموشى گريه ميكردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه‏هايشان فرو ميغلطيد،حسن عليه السلام كه از همه نزديكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه،امام عليه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود على عليه السلام فرمود اى پسرم صابر و شكيبا باش و تو و برادرانت را در اين موقع حساس بصبر و بردبارى توصيه ميكنم.
سپس فرمود از محمد هم مواظب باشيد او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.
على عليه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه‏اى تكانى خورد و بحسين عليه السلام فرمود پسرم زندگى تو هم ماجرائى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه ان الله يحب الصابرين .
در اين هنگام على عليه السلام در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مباركش بآهستگى فرو خفت و در آخرين نفس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
پس از اداى شهادتين آن لبهاى نيمه باز و نازنين بهم بسته شد و طاير روحش باوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت‏عمر جز حق و حقيقت هدفى نداشت بپايان رسيد (1) .
هنگام شهادت سن شريف على عليه السلام 63 سال و مدت امامتش نزديك سى سال و دوران خلافت ظاهريش نيز در حدود پنج سال بود.امام حسن عليه السلام باتفاق حسين عليه السلام و چند تن ديگر بتجهيز او پرداخته و پس از انجام تشريفات مذهبى جسد آنحضرت را در پشت كوفه در غرى كه امروز به نجف معروف است دفن كردند و همچنانكه خود حضرت امير عليه السلام سفارش كرده بود براى اينكه دشمنان وى از بنى اميه و خوارج جسد آنجناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمايند محل قبر را با زمين يكسان نمودند كه معلوم نباشد و قبر على عليه السلام تا زمان حضرت صادق عليه السلام از انظار پوشيده و مخفى بود و موقعيكه منصور دوانقى دومين خليفه عباسى آنحضرت را از مدينه بعراق خواست هنگام رسيدن بكوفه بزيارت مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام رفته و محل آنرا مشخص نمود.
در مورد پيدايش قبر على عليه السلام شيخ مفيد هم روايتى نقل ميكند كه عبد الله بن حازم گفت روزى با هارون الرشيد براى شكار از كوفه بيرون رفتيم و در پشت كوفه بغريين رسيديم،در آنجا آهوانى را ديديم و براى شكار آنها سگهاى شكارى و بازها را بسوى آنها رها نموديم،آنها ساعتى دنبال آهوان دويدند اما نتوانستند كارى بكنند و آهوان به تپه‏اى كه در آنجا بود پناه برده و بالاى آن ايستادند و ما ديديم كه بازها بكنار تپه فرود آمدند و سگها نيز برگشتند،هارون از اين حادثه تعجب كرد و چون آهوان از تپه فرود آمدند دوباره بازها بسوى آنها پرواز كرده و سگها هم بطرف آنها دويدند آهوان مجددا بفراز تپه رفته و بازها و سگها نيز باز گشتند و اين واقعه سه بار تكرار شد!هارون گفت زود برويد و هر كه را در اين حوالى پيدا كرديد نزد من آوريد،و ما رفتيم و پيرمردى از قبيله بنى اسد را پيدا كرديم و او را نزد هارون آورديم،هارون گفت اى شيخ مرا خبر ده كه اين تپه چيست؟آنمرد گفت اگر امانم دهى ترا از آن آگاه سازم!هارون گفت من با خدا عهد ميكنم كه ترا از مكانت بيرون‏نكنم و بتو آزار نرسانم.شيخ گفت پدرم از پدرانش بمن خبر داده است كه قبر على بن ابيطالب در اين تپه است و خداى تعالى آنرا حرم امن قرار داده است چيزى آنجا پناهنده نشود جز اينكه ايمن گردد!
هارون كه اينرا شنيد پياده شد و آبى خواست و وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند و خود را بخاك آن ماليد و گريست و سپس (بكوفه) برگشتيم (6) .
در مورد مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام حكايتى آمده است كه نقل آن در اينجا خالى از لطف نيست:
سلطان سليمان كه از سلاطين آل عثمان و احداث كننده نهر حسينيه از شط فرات بود چون به كربلاى معلى ميآمد بزيارت امير المؤمنين مشرف ميشد،در نجف نزديكى بارگاه شريف علوى از اسب پياده شد و قصد نمود كه محض احترام و تجليل تا قبه منوره پياده رود.
قاضى عسكر كه مفتى جماعت هم بوده در اين سفر همراه سلطان بود،چون از اراده سلطان با خبر گشت با حالت غضب بحضور سلطان آمد و گفت تو سلطان زنده هستى و على بن ابيطالب مرده است تو چگونه از جهت درك زيارت او پياده رفتن را عزم نموده‏اى؟ (قاضى ناصبى بود و نسبت بحضرت شاه ولايت عناد و عداوت داشت) در اينخصوص قاضى با سلطان مكالماتى نمود تا اينكه گفت اگر سلطان در گفته من كه پياده رفتن تا قبه منوره موجب كسر شأن و جلال سلطان است ترديدى دارد بقرآن شريف تفأل جويد تا حقيقت امر مكشوف گردد،سلطان سخن او را پذيرفت و قرآن مجيد را در دست گرفته و تفالا آنرا باز نمود و اين آيه در اول صفحه ظاهر بود:فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى.سلطان رو به قاضى نمود و گفت سخن تو برهنگى پاى ما را مزيد بر پياده رفتن نمود پس كفشهاى خود را هم درآورده با پاى برهنه از نجف تا بروضه منوره راه را طى نمود بطوريكه پايش در اثر ريگها زخم شده بود.پس از فراغت از زيارت،آن قاضى عنود پيش سلطان آمد و گفت در اين شهر قبر يكى از مروجين رافضى‏ها است خوبست كه قبر او رانبش نموده و بسوختن استخوانهاى پوسيده او حكم فرمائى!!
سلطان گفت نام آن عالم چيست؟قاضى پاسخ داد نامش محمد بن حسن طوسى است.
سلطان گفت اين مرد مرده است و خداوند هر چه را كه آن عالم مستحق باشد از ثواب و عقاب باو ميرساند قاضى در نبش قبر مرحوم شيخ طوسى مكالمه زيادى با سلطان نمود بالاخره سلطان دستور داد هيزم زيادى در خارج نجف جمع كردند و آنها را آتش زدند آنگاه فرمان داد خود قاضى را در ميان آتش انداختند و خداوند تبارك و تعالى آنملعون را در آتش دنيوى قبل از آتش اخروى معذب گردانيد (7) .
همچنين صاحب منتخب التواريخ از كتاب انوار العلويه نقل ميكند كه وقتى نادر شاه گنبد حرم حضرت امير عليه السلام را تذهيب نمود از وى پرسيدند كه بالاى قبه مقدسه چه نقش كنيم؟نادر فورا گفت:يد الله فوق ايديهم.فرداى آنروز وزير نادر ميرزا مهديخان گفت نادر سواد ندارد و اين كلام بدلش الهام شده است اگر قبول نداريد برويد مجددا سؤال كنيد لذا آمدند و پرسيدند كه در فوق قبه مقدسه چه فرموديد نقش كنيم؟گفت همان سخن كه ديروز گفتم (8) !
بارى حسنين عليهما السلام و همراهان پس از دفن جنازه على عليه السلام بكوفه برگشتند و ابن ملجم نيز همانروز (21 رمضان) بضرب شمشير امام حسن عليه السلام مقتول و راه جهنم را در پيش گرفت.قصائد زيادى بوسيله شعراء و مردم ديگر در رثاء آنحضرت انشاد گرديده است كه ما ذيلا به يكى از آنها كه ام هيثم دختر اسود نخعى سروده است اشاره مينمائيم.
1ـالا يا عين و يحك فاسعدينا
الا تبكى امير المؤمنينا
2ـرزئنا خير من ركب المطايا
و خيسها و من ركب السفينا
3ـو من لبس النعال و من حذاها
و من قرء المثانى و المئينا
4ـو كنا قبل مقتله بخير
نرى مولى رسول الله فينا
5ـيقيم الدين لا يرتاب فيه‏
و يقضى بالفرائض مستبينا
6ـو ليس بكاتم علما لديه‏
و لم يخلق من المتجبرينا
7ـو يدعو للجماعة من عصاه‏
و ينهك قطع ايدى السارقينا
8ـلعمر ابى لقد اصحاب مصر
على طول الصحابة اوجعونا
9ـو غرونا بانهم عكوف‏
و ليس كذلك فعل العاكفينا
10ـافى شهر الصيام فجعتمونا
بخير الناس طرا اجمعينا
11ـو من بعد النبى فخير نفس‏
ابو حسن و خير الصالحينا
12ـاشاب ذوابتى و اطال حزنى‏
امامة حين فارقت القرينا
13ـتطوف بها لحاجتها اليه‏
فلما استيأست رفعت رنينا
14ـو عبرة ام كلثوم اليها
تجاوبها و قد رأت اليقينا
15ـفلا تشمت معاوية بن صخر
فان بقية الخلفاء فينا (9) .
ترجمه:
1ـاى چشم واى بر تو ما را يارى كن و براى امير المؤمنين اشگ بريز.
2ـما مصيبت زده در فقدان كسى هستيم كه او بهترين سواركاران و كشتى نشستگان بود. (از همه بهتر بود) .
3ـو بهترين كسى كه نعلين پوشيده و بدانها گام برداشته و سوره‏هاى مثانى و مئين قرآن را خوانده بود.
4ـو ما پيش از شهادت او زندگى خوشى داشتيم چون يار و پسر عموى رسول خدا را در ميان خودمان ميديديم.
5ـ (على عليه السلام) كسى بود كه دين خدا را بدون شك و ترديد برپا ميداشت و بفرايض آن آشكارا حكم ميفرمود.ـو هيچ علمى را (از اهل آن) مكتوم و نهان نميداشت و از جباران و متكبران هم نبود.
7ـو هر كه او را نافرمانى ميكرد وى را (براى هدايت) باتفاق و جماعت دعوت مينمود و در بريدن دست سارقين جديت ميكرد.
8ـبجان پدرم سوگند كه مردم شهر (كوفه) خاطر ما را پس از آنكه مدتى با او أنس و مصاحبت داشتيم دردناك نمودند.
9ـو آنها بنام اينكه دور ما را گرفته و ملازم ما هستند ما را فريب دادند در صورتيكه روش ملازمان اين چنين نباشد.
10ـآيا در شهر رمضان ما را با (شهادت) بهترين مردم اندوهناك و رنجيده خاطر نموديد؟
11ـ (با شهادت) كسى كه پس از پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين مردم بود يعنى حضرت ابو الحسن كه بهترين شايستگان و صلحاء بود.
12ـموقعيكه امامه (دختر على عليه السلام) پدرش را از دست داد (غم و اندوه او) گيسوى مرا سفيد كرد و اندوهم را طولانى نمود.
13ـ (زيرا) او بجستجوى پدرش ميگردد و چون (از يافتن او) نا اميد ميشود صدايش را بگريه بلند ميكند.
14ـو (در آنحال) اشگ چشم ام كلثوم كه مرگ پدر را ديده است گريه امام را پاسخ ميدهد.
15ـاى معاوية بن ابيسفيان ما را (در شهادت على عليه السلام) شماتت مكن زيرا بقيه خلفاء (دوازده گانه) در خانواده ما است.
مقام امامت و خلافت مسلمين پس از على عليه السلام همچنانكه آنحضرت وصيت كرده بود بامام حسن عليه السلام رسيد.عبد الله بن عباس بمسجد رفت و پس ذكر وقايع اخير بمردم چنين گفت :البته ميدانيد كه على عليه السلام فرزند خود حسن عليه السلام را براى شما خليفه قرار داده است ولى او هيچگونه اصرارى در طاعت و بيعت شما ندارد اگر نظر طاعت و بيعت داريد من او را خبر دهم و بمنظوربيعت گرفتن از شما بمسجد بياورم و اگر هم خلاف آنرا خواهانيد خود دانيد.
مردم عموما پاسخ مثبت دادند و ابن عباس آنحضرت را بمسجد برد تا مردم باو بيعت كنند،امام حسن عليه السلام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين فرمود:
لقد قبض فى هذه الليلة رجل لم يسبقه الاولون بعمل و لا يدركه الاخرون بعمل... (10)
در اين شب كسى از دنيا رحلت فرمود كه پيشينيان در عمل از او سبقت نگرفتند و آيندگان نيز در كردار بدو نخواهند رسيد،او چنان كسى بود كه در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكار ميكرد و جان خود را سپر بلاى او مينمود،پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پرچم را بدست با كفايت او ميداد و براى جنگيدن با دشمنان دين،وى را در حاليكه جبرئيل و ميكائيل از راست و چپ همدوش او بودند بميدان كارزار ميفرستاد و از ميدانهاى رزم بر نميگشت مگر با فتح و پيروزى كه خداوند نصيب او ميفرمود.او در شبى شهادت يافت كه عيسى بن مريم در آنشب بآسمان رفت و يوشع بن نون (وصى حضرت موسى) نيز در آنشب از دنيا رخت بر بست،هنگام مرگ از مال و منال دنيا هفتصد درهم داشت كه ميخواست با آن براى خانواده‏اش خدمتكارى تهيه كند،چون اين سخنان را فرمود گريه گلويش را گرفت و ناچار گريست و مردم نيز با آنحضرت گريه كردند،امام حسن عليه السلام با اين خطبه كوتاه كه در ياد بود پدرش ايراد فرمود علو رتبت و بزرگى منزلت على عليه السلام را در افكار و انديشه‏هاى مستمعين جايگزين نمود و اين توصيف و تمجيدى كه درباره على عليه السلام نمود تعريف پدرى بوسيله پسرش نبود بلكه توصيف امامى بوسيله امام ديگر بود كه بهتر از همه كس او را ميشناخت.
امام حسن عليه السلام از مردم بيعت گرفت و سپس نامه‏اى بمعاويه نوشته و او را ضمن پند و نصيحت به بيعت خود دعوت نمود اما مسلم بود كه معاويه اين دعوت‏را نخواهد پذيرفت و دست از ظلم و ستم نخواهد كشيد زيرا او هنگاميكه على عليه السلام در قيد حيات بود و خودش نيز چندان موقعيت قوى و محكمى نداشت با على عليه السلام بيعت نكرد،اكنون كه پايه‏هاى تخت حكومتش را محكم كرده و موقعيت خود را نيز تثبيت نموده است چگونه ممكن است از حسن عليه السلام اطاعت كند؟بالاخره نامه امام حسن عليه السلام بمعاويه رسيد و چنانكه گفته شد او هم پاسخ داد كه من از تو شايسته‏ترم و لازم است كه تو با من بيعت كنى!!
از طرفى جمع كثيرى از سپاه تجهيز شده در پادگان نخيله كه على عليه السلام قبل از شهادت خود براى حمله مجدد بشام آماده كرده بود متفرق و پراكنده گشته و جز عده قليلى باقى نمانده بود،امام حسن عليه السلام با اينكه بنا بسابقه بيوفائى و لا قيدى مردم كوفه كه در زمان پدرش از آنها ديده بود ميدانست كه در چنين شرايطى جنگ با معاويه نتيجه‏اى نخواهد داشت مع الوصف با باقيمانده سپاه كه بنا بنقل ابن ابى الحديد در حدود شانزده هزار نفر بود راه شام را در پيش گرفت و دوازده هزار نفر از آنها را بفرماندهى عبيد الله بن عباس بعنوان نيروى پوششى و تأمينى بسوى معاويه فرستاد و خود در مدائن توقف نمود تا از اطراف و نواحى بگرد آورى سپاه براى اعزام بجبهه اقدام نمايد ولى معاويه با دادن يك مليون درهم عبيد الله ابن عباس را فريفت و او را بسوى خود خواند.
عبيد الله نيز در اثر حب دنيا و بطمع سكه‏هاى طلاى معاويه شبانه با گروهى از همراهانش مخفيانه فرار كرده و باردوى معاويه پيوست و در مدائن نيز حوادث ديگرى روى داد كه موجب تفرقه و اختلاف در ميان سپاهيان امام گرديد و كليه شرايط لازمه را كه يك واحد عملياتى در جبهه دشمن بايد داشته باشد از ميان برد و در نتيجه امام حسن عليه السلام با توجه باوضاع و احوال و با در نظر گرفتن مصلحت اسلام و مسلمين از روى ناچارى و اجبار بمتاركه جنگ كه در آنموقع حساس تنها راه حل منطقى و عقلانى بود پرداخته و با قيد شرايطى با معاويه صلح نمود (11) .
پى‏نوشتها:
(1) طبيب بايستى بمعاويه ميگفت تو كه چند لحظه تحمل يك قطعه آهن سرخ شده را ندارى پس در نتيجه طغيان و ريختن اينهمه خون مردم چگونه براى هميشه تحمل آتش سوزان دوزخ را خواهى نمود؟اين نيست جز اينكه تو بروز جزا ايمان نياورده‏اى!
مؤلف.
(2) بنا بروايت شيخ مفيد ابن ملجم و همراهانش در داخل مسجد نزديك در ورودى كمين كرده و بمحض ورود على عليه السلام شمشيرهاى خود را غفلة بر آنحضرت فرود آوردند شمشير شبيب بطاق مسجد گرفت ولى شمشير عبد الرحمن بفرق مبارك وى اصابت نمود.
(3) سوره مباركه طه آيه .55
(4) نهج البلاغه
(5) مقاتل الطالبيينـارشاد مفيدـاعلام الورىـكشف الغمهـبحار الانوار جلد 42ـاثبات الوصيه مسعودى.
(6) ارشاد مفيد جلد 1 باب 1 فصل 6 حديث .4
(7) كتاب رنگارنگ جلد .1
(8) منتخب التواريخ ص .142
(9) مجالس السنيه ص 185ـمقاتل الطالبيين ص .35
(10) ارشاد مفيد جلد 2 باب اولـمقاتل الطالبيين.
(11) براى توضيح و آگاهى بيشتر بكتاب حسن كيست؟تأليف نگارنده مراجعه شود.در اين كتاب علل و جهات صلح امام حسن با معاويه تجزيه و تحليل گرديده و بطور مبسوط و مستدل در پيرامون فلسفه آن بحث شده است.
منبع :سایت امام علی .نت

Behzad AZ
08-08-2010, 10:28 PM
گزارشي از ساليان دور
امام علي عليه السلام پس از ضربت خوردن

پس از آن که حضرت علي عليه السلام در سحر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت در محراب عبادت در مسجد کوفه به دست ابن ملجم ضربت خورد، خون از سرش جاري و محاسنش به خون رنگين شد...

http://www.bornanews.com/Images/News/larg_pic/29-6-1387%5CIMAGE633574412702812500.jpg

در اين حال فرمود:« فزت و ربّ الکعبه »؛ ( به خداي کعبه سوگند رستگار شدم.) سپس اين آيه 55 سوره طه را تلاوت فرمود:« منها خلقنا کم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري »؛ (شما را از خاک آفريديم و به آن بازتان مي گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مي آوريم.) سپس فرياد زد:« او را بگيريد!»

مردم به سوي ابن ملجم دويدند، ولي هر کس به او نزديک مي‌شد، ابن ملجم با شمشير خود، او را مي زد. سرانجام قثم بن عباس پيش رفت و او را به زمين کوبيد.
حسين عليه السلام به اتفاق بني هاشم، پدر را در گليمي گذاشتند و به خانه بردند. اميرالمؤمنين عليه السلام به ابن ملجم اشاره کرد و فرمود:« اگر من از دنيا رفتم، او را بکشيد، همان طور که مرا کشته؛ و اگر سالم ماندم، خواهيد ديد که درباره‌ي او چه تصميمي مي‌گيرم.»

قدري شير براي امام آوردند. امام کمي از آن نوشيد و فرمود:« به زنداني خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت نکنيد.»
پزشکان کوفه به بالين وي گرد آمدند و در بين آنان از همه ماهرتر اثير بن عمرو بود. اثير وقتي زخم سر امام را ديد، دستور داد ُشش گوسفندي را که تازه کشته شده برايش بياورند. سپس رگي از آن را بيرون آورد و در محلّ ضربت قرار داد. بعد آن را بيرون آورد و گفت:« يا علي، وصيّت هاي خود را بکن، زيرا شمشير زهرآلود به مغزت رسيده و معالجه مؤثر نيست.»
برنا نیوز

Behzad AZ
08-08-2010, 10:28 PM
http://img.tebyan.net/big/1386/07/444312114617908813514116030371004720938.jpg
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4)
بنابر دیدگاه حكمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و كتاب نیست. جهان حساب و كتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعیت مكانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یك كلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست كه شامل شكل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مكانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد.
این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان كه در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)
در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»


بنابراین، معناى تقدیر الهى این است كه در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شكل، رنگ، موقعیت مكانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است كه براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8)
اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یكدیگر و این كه هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.
(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شكل و خصوصیت زمانى و مكانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود كسب كرده است و یك پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)
اما علل موجودات مادى تركیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است كه هر یك تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شكل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، كنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد كه از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد كه عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود.

http://img.tebyan.net/big/1386/07/65204206214238842171717731972497522322.jpg
با روشن شدن معناى قدر، امكان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است كه همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود.
به عبارت روشن‏تر، شب قدر یكى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یكى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یكم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارك رمضان است.(11) در این شب - كه شب نزول قرآن به شمار مى‏آید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى كه در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تكرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیكویى سرنوشت یك ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر كارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14)
پس شب قدر شبى است كه:
1. قرآن در آن نازل شده است.
2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود.
3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به كارهایى مى‏گردد.
بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.
این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مى‏باشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مباركه «بقره» مى‏فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان كه در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مباركه دخان مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد كه نزول [دفعى‏] قرآن در یك شب بوده است كه از آن به شب مبارك تعبیر شده است. همچنین در سوره مباركه قدر تصریح شده است كه قرآن در شب قدر نازل شده است.
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.


پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مى‏شود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2. قرآن در شبى مبارك از شب‏هاى ماه مبارك رمضان نازل شده است.
3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مباركه دخان دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حكیمى در آن شب مبارك جدا مى‏گردد.
http://img.tebyan.net/big/1386/07/2431758917610918179220906864971171839653.jpg
اما سوره مباركه قدر كه به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مباركه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد:
الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).
ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراكَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).
د. در این شب مبارك، ملائكه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند كه آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند.
ه. این نزول براى تحقق هر امرى است كه در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ كُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - كه مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده‌دار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).
و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره - كه تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تكرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است.
مرحوم كلینى در كافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏كند كه آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق كل امر حكیم؛ در آن شب هر، امرى با حكمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى كه باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى كه قرار است متولد شود یا اجلى كه قرار است فرارسد یا رزقى كه قرار است برسد و ... .»(15)

پى‏نوشت‌ها:
1- قاموس قرآن، سید على اكبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 .
2- همان، ص 248.
3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151.
4- همان، ج‏ 19، ص 101.
5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52.
6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244.
7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122.
8- المیزان، ج ‏19، ص 101 - 103
9- انسان و سرنوشت، ص 53
10- همان، ص 55 و 56
11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375 .
12- الكافى، كلینى، ج ‏4، ص 157 .
13- المراقبات، ملكى تبریزى، ص، 237 - 252
14- الكافى، ج‏1، ص 248
15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مباركه قدر.

منبع:
ماهنامه پرسمان، 1382، سید سعید لواسانى .

Behzad AZ
08-08-2010, 10:29 PM
http://img.tebyan.net/big/1383/08/14145124215202228274971647619412213638.jpg

مهم‏ترین مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنین بوده و خواهد بود. آنچه در پیش روى دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى رحمةالله در تفسیر شریف المیزان است كه در دو سوره « قدر» و «دخان‏» مطرح گردیده است.


شب قدر یعنى چه؟

مراد از قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است و شب قدر شب اندازه‏گیرى است و خداوند متعال دراین شب حوادث یك سال را تقدیر مى‏كند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر مى‏گرداند.


شب قدر كدام شب است؟

در قرآن كریم آیه‏اى كه به صراحت ‏بیان كند شب قدر چه شبى است دیده نمى‏شود. ولى از جمع‏بندى چند آیه از قرآن كریم مى‏توان فهمید كه شب قدر یكى از شب‏هاى ماه مبارك رمضان است. قرآن كریم از یك سو مى‏فرماید: « انا انزلناه فى لیلة مباركة‏.»(دخان / 3) این آیه گویاى این مطلب است كه قرآن یكپارچه در یك شب مبارك نازل شده است و از سوى دیگر مى‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»(بقره / 185)و گویاى این است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مى‏فرماید: «انا انزلناه فى لیلة القدر.»(قدر/1)از مجموع این آیات استفاده مى‏شود كه قرآن كریم در یك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این كه كدام یك از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مى‏توان آن شب را معین كرد.
در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یكم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1)وعدم تعین یك شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.
پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یكى از سه شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است كه شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2)و در آن شب قرآن نازل شده است.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:29 PM
تكرار شب قدر درهر سال

شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى كه قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلكه با تكرار سالها، آن شب نیز تكرار مى‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است كه درآن شب امور سال آینده تقدیر مى‏شود. دلیل براین امر این است كه:
اولا: نزول قرآن بهطور یكپارچه در یكى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممكن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.
ثانیا: كلمه «یفرق‏» در آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم‏.»(دخان / 6) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مى‏رساند و نیز كلمه «تنزل‏» درآیه كریمه «تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر»(قدر / 4) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»(بقره / 185)چنین برمى‏آید كه مادامى كه ماه رمضان تكرار مى‏شود آن شب نیز تكرار مى‏شود. پس شب قدر منحصر در یك شب نیست ‏بلكه درهر سال در ماه رمضان تكرار مى‏شود.
در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده كه گفت: به رسول خدا (ص) عرض كردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است كه درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مى‏شده و چون از دنیا مى‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل مى‏شده است؟ فرمود: « نه بلكه شب قدر تا قیامت هست.‏»(3)
__________________

Behzad AZ
08-08-2010, 10:29 PM
عظمت‏ شب قدر

در سوره قدر مى‏خوانیم: «انا انزلناه فى لیلة القدر وما ادریك ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این كه ممكن بود بفرماید: «وما ادریك ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این كه مى‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى كلمه «لیلة القدر» ضمیر بیاورد، خود كلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت كند. و با آیه « لیلة القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان كرد به این كه این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این كه مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است كه مردم را به خدا نزدیك و به وسیله عبادت زنده كند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این كه در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یك شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد.»(4)
وقایع شب قدرالف- نزول قرآن.
ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیلة القدر» این است كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال كرده كه ظهور در یكپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، كه ظاهر در نزول تدریجى است.
قرآن كریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یكباره در یك شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اكرم (ص) .
آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث ونزلناه تنزیلا.»(اسراء / 106) نزول تدریجى قرآن را بیان مى‏كند.
در نزول دفعى (و یكپارچه)، قرآن كریم كه مركب از سوره‏ها و آیات است ‏یك دفعه نازل نشده است ‏بلكه بهصورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى كه درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط كامل با زمان و مكان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد كه درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مكان نازل شده و معلوم است كه چنین آیاتى درست در نمى‏آید مگر این كه زمان و مكانش و واقعه‏اى كه درباره‏اش نازل شده رخ دهد به طورى كه اگر از آن زمان‏ها و مكان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود كه قرآن یك باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مى‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمى‏كنند، پس قرآن به همین هیئت كه هست دوبار نازل نشده بلكه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى كه درآیه شریفه «كتاب احكمت ایاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر.»(هود / 1)به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن كریم به صورت اجمال و یكپارچه بر پیامبر اكرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.
ب- تقدیر امور.
خداوند متعال در شب قدر حوادث یك سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر مى‏كند.
در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیلة القدر»(قدر / 1) كلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدیر و اندازه‏گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم.‏»(دخان / 6)كه در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت مى‏كند. چون كلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چیز از یكدیگر است. و فرق هر امر حكیم جز این معنا ندارد كه آن امر و آن واقعه‏اى كه باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله‏اند، یكى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى كه از آیه «فیها یفرق كل امر حكیم.‏» برمى‏آید شبى است كه امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مى‏آیند.
__________________

Behzad AZ
08-08-2010, 10:29 PM
ج- نزول ملائكة و روح.
بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر.»(قدر / 4) ملائكه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مى‏شوند. مراد از روح، آن روحى است كه از عالم امر است و خداى متعال درباره‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»(اسراء / 85) دراین كه مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است كه به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائكه و این كه روح چیست ‏بسنده مى‏شود.
1- پیامبر اكرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مى‏شود ملائكه‏اى كه ساكن در «سدرة المنتهى‏» هستند و جبرئیل یكى از ایشان است نازل مى‏شوند در حالى كه جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.
یك پرچم بالاى قبر من، و یكى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مى‏كنند و هیچ مؤمن و مؤمنه‏اى دراین نقاط نمى‏ماند مگر آن كه جبرئیل به او سلام مى‏كند، مگر كسى كه دائم الخمر و یا معتاد به خوردنگوشت ‏خوك و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد.(5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائكه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئكة والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائكه است. (6)
د- سلام و امنیت.
قرآن كریم در بیان این ویژگى شب قدر مى‏فرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»(قدر / 5) كلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به این مطلب دارد كه عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این كه رحمتش شامل همه آن بندگان بشود كه به سوى او روى مى‏آورند و نیز به این كه در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا كه عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است كه دراین شب كید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانكه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفته‏اند: مراد از كلمه «سلام‏» این است كه در شب قدر ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مى‏دهند.


پى‏نوشت‏ها:

1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع كافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .
6- تفسیر برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1.تبيان

Behzad AZ
08-08-2010, 10:30 PM
علائم و منزلت لیلة القدر



http://img.tebyan.net/big/1384/07/192858015218891245110938152282491861492.jpg
حدیث:
قال الباقران علیهما السلام:
سالته عن علامة لیلة القدر، فقال: علامتها ان یطیب ریحها، و ان كانت فى برد دفئت، و ان كانت فى حر بردت فطابت. (1)
ترجمه: (محمد بن مسلم) از علامت لیلة القدر پرسید؟ پس امام (ع) فرمود: علامت لیلة القدر این است كه بوى خوشى از آن پخش مى‏شود، اگر در سرماى (زمستان) باشد گرم و ملایم مى‏گردد، و اگر لیلة القدر در گرماى (تابستان) باشد خنک و معتدل و نیكو مى‏گردد.
توضیح:
علامه طباطبائى در علایم شب قدر مى‏گوید: روایات در معنى و خصایص و فضایل شب قدر بسیار است، در بعضى از آن روایات علامت هایى براى شب قدر ذكر كرده از قبیل اینكه شب قدر، صبح آن شب آفتاب بدون شعاع طلوع مى‏كند و هواى آن روز معتدل است. (المیزان، ج 40، ص 332)
http://img.tebyan.net/big/1384/07/19118816018377112222213712541005285157788.jpg
حدیث:
قال ابو عبد الله علیه السلام:
لیلة القدر فى كل سنة و یومها مثل لیلتها. (2)
ترجمه: شب قدر در هر سال است و روز آن مثل شب آن مى‏باشد.
حدیث:
قال النبى (صلى الله علیه و آله):
ان انا ادركت لیلة القدر فما اسال ربى؟ قال (ص): «العافیة‏». (3)
ترجمه: به پیامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دریابم از خدا چه چیزى را مسئلت كنم؟ فرمود: «عافیت را».
حدیث:
قال موسى (علیه السلام): الهى ارید قربك، قال: قربى لمن استیقظ لیلة القدر،
قال: الهى ارید رحمتك، قال: رحمتى لمن رحم المساكین لیلة القدر،
قال: الهى ارید الجواز على الصراط، قال: ذلك لمن تصدق بصدقة فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید من اشجار الجنة و ثمارها، قال: ذلك لمن سبح تسبیحه فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید النجاة من النار، قال: ذلك لمن استغفر فى لیلة القدر،
قال: الهى ارید رضاك، قال: رضاى لمن صلى ركعتین فى لیلة القدر. (4)
http://img.tebyan.net/big/1384/07/1541788859208237152312401491341702391436011.jpg

Behzad AZ
08-08-2010, 10:30 PM
ترجمه:
موسی (علیه السلام)گفت:
خداوندا! مى‏خواهم به تو نزدیك شوم، فرمود: قرب من از آن كسى است كه شب قدر بیدار شود،
گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏خواهم، فرمود: رحمتم از آن كسى است كه در شب قدر به مسكینان رحمت كند.
گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏خواهم فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر صدقه‏اى بدهد.
گفت‏: خداوندا! از درختان بهشت و از میوه‏هایش مى‏خواهم، فرمود: آنها از آن كسى است كه در شب قدر تسبیحش را انجام دهد.
گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مى‏خواهم، فرمود: آن، از آن كسى است كه در شب قدر استغفار كند.
گفت‏: خداوندا خشنودى تو را مى‏خواهم، فرمود: خشنودى من از آن كسى است كه در شب قدر دو ركعت نماز بگذارد.
توضیح:
لیلة القدر شبى است كه قرآن نازل شده است و ظاهراً مراد به قدر، تقدیر و اندازه‏گیرى است. خداى تعالى در آن شب حوادث یكسال را یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر مى‏نماید، زندگى و مرگ، رزق، سعادت، و شقاوت و چیزهایى از این قبیل را مقدر مى‏سازد.
رمضان، تجلى معبود (ره توشه راهیان نور) ص 95
جمعى از نویسندگان
پى نوشتها:
1- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 256.
2- وسائل الشیعه، ج 7 صفحه 262.
3- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 458.
4- مستدرك الوسائل، ج 7 صفحه 456.
بر گرفته از imamalinet.net
ارائه دهنده مقاله (12) : محمد مهدی رفیعی

Behzad AZ
08-08-2010, 10:30 PM
آنچه از مجمــوع مباحث به دست میــآید اين است كه با ملاحظـه آيـات و روايـات و دريافت ها و مشاهدات، اطمينان كامل پيدا مى كنيم كه شب قدر هيچ گونه منافاتى با اختيار انسان ندارد و يقين، او در مقـدرات و سرنوشتى كه در شب قدر برايش رقم مى خورد موثر است؛ حتى مى شود گفت كه نقش اصلى را به خود انسان سپرده اند تا آنچه بخواهد براى فردا رقم بزند.


ادله اى كه نقش انسان را در مقدرات شب قدر ثابت مى كند به شرح زير تقديم مى گردد:

۱- حالات و دريافت هاى شخصى
كسانى كه اهل دعا و راز و نياز و اهل شب قدر هستند، نقش خويش را در شب قدر به خوبى دريافته اند. گاهى اين حالات آن چنان ژرف و تاثيرگذار است كه تا شب قدر آينده و بلكه تا آخر عمر، در همه افكار، اخلاق، كردار و رفتار شخص رخنه كرده و آن را در يك خط و سير معنوى قرار مى دهد. ديگرانى هم كه به اين حد از معنويت راه پيدا نمى كنند، به فراخور حال خود از مجالس و محافل و شب زنده داریهای شب قدر بهره بردارى كرده و فيض معنوى مى برند. ريشه اصلى اين دگرگونى ها و حالات، به خود افراد بر مى گردد و اينكه تا چه حد خود را آماده بهره بردارى از بركات شب قدر و فضيلت هاى آن كرده باشند. اگر معنوياتى كه در شب قدر نصيب انسان شده و در زندگى آن ها تحولى آفريده، هيچ ارتباطى با آنان نداشته باشد و تنها به خدا و فرشتگان و نويسندگان مربوط باشد كه هر چه بخواهند، براى هر كس بدون ملاحظه حالاتش تقدير كنند در اين صورت مقتضاى حكمت و مصلحت اين است كه يا به هيچ كس هيچ ندهند و يا آنچه مى دهند، به همه يكسان و على السويه بدهند؛ در حالى كه ما مى دانيم همه بركات خداوندى در شب قدر براى بندگان سرازير مى گردد و با اختلاف و تفاوت به آنان داده مى شود؛ پس نتيجه مى گيريم تنها دليل اين تفاوت، كارها و اعمال و ميزان تلاش خود بندگان است و بس. نتيجه اينكه يكى از راه هاى رسيدن به اينكه آيا افراد در مقدرات منتخب قدر، صاحب نقش هستند يا نه، اين است كه ببينيم چه اندازه دگرگونى در همين شب با بركت در آنان ايجاد گشته است.

٢- شناساندن شب قدر
خداوند تبارك و تعالى با نزول سوره اى خاص، شب قدر را به مردم معرفى فرموده است. در دو آيه اين سوره مباركه فرموده است: قرآن در شب قدر نازل شده و فرشتگان در آن شب فرود مىآيند. سپس افزوده است: شب سلامت است. و فرموده است: عمل صالح در او، برابر با عمل صالح در طول هزار ماه است. فردى به امام باقر (ع) عرض كرد: مراد و مقصود از اينكه شب قدر بهتر از هزار ماه است چيست؟ حضرت فرمودند: ((والعمل الصالح فيها من الصلاه والزكاه و انواع الخير خير من الف شهرليس فيها ليله القدر)) (1)؛ كار شايسته از قبيل نماز و زكات، صدقات و انفاقات و، انواع خوبى ها در آن شب برتر از هر كار شايسته اى است كه در مدت هزار ماه كه شب قدر در آن نيست، انجام شود. اگر كارهاى نيك بندگان و چند برابر پاداش آن تاثيرى در مقدرات و سرنوشت افراد در شب قدر ندارد، از گفتن و دانستن آن چه سودى عايد بندگان مى شود؟ اگر نزول قرآن در شب قدر و بيان كردن اين مطلب، سود و زيانى را متوجه هيچ كس نمى كند، چه انگيزه اى در اعلام اين شب نهفته است؟ اگر دانستن نزول فرشتگان، در نتيجه تلاش افراد سودمند نباشد، چرا بايد مردم در جريان آن باشند و دانستن آن چه گره ای از كار بندگان مى گشايد؟ مى دانيم كه كار بيهوده حتى از افراد عادى و معمولى پسنديده نيست، چه رسد به پروردگار آسمان و زمين كه هيچ كارى را بدون حكمت و مصلحت انجام نمى دهد. حكمت معرفى شب قدر به عنوان شبى كه قرآن در آن نازل شده و شبى كه مقدرات در آن سامان داده مى شود، اين است كه بنده سرنوشت و مقدرات خويش را به قرآن پيوند بزند و آن را سرمشق و سرچشمه فكر و عمل خويش قرار بدهد،اگر كردارش موافق با قرآن و در جهت آن باشد، عمل كننده به آن سعادتمند است واگر خداى نكرده مخالف با قرآن باشد، فاعل آن شقى خواهد بود.

۳- اجماع و سيره مسلمانان
مى دانيم كه همه دانشمندان اسلام و مسلمانان از هر فرقه و گروهى، بر اهميت شب قدر و احياى آن تاكيد فراوان دارند و به شب زنده دارى آن شب، اهتمام مى ورزند. نقل شده كه يكى از دانشمندان بزرگ اسلام، براى اينكه شب قدر را درك كند، يك سال تمام يعنى حدود 357 شب، از سر شب تا به صبح شب زنده دارى كرد.(2) اين همه اقبال و توجه به تشكيل اجتماعات با شكوه براى خواندن دعا و مناجات و راز و نياز و تضرع و ابتهال، همراه گريه وزارى و استغفار، برخاسته از يك واقعيت انكارناپذير است و آن دخالت انسان ها در سرنوشت خودشان است.

۴- سفارش امامان دين بر احياى شب قدر حتى در حال بيمارى
امام صادق(ع) به ابوبصير مى فرمايد: ((وصل فى كل واحده منهما مئه ركعه))؛ در هر يك از دو شب بيست و يكم و بيست و سوم صد ركعت نماز بخوان ((واحيهما ان استطعت الى النور))؛ تا مى توانى آن دو شب را تا سپيده صبح شب زنده دارى كن ((واغتسل فيهما))؛ در آن دو شب غسل كن. ابو بصير عرض كرد اگر نتوانستم ايستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: نشسته بخوان. اگر باز هم نتوانستم؟ خوابيده بخوان.
اگر باز هم نتوانستم؟ ايرادى ندارد كه سر شب كمى بخوابى و باقى مانده شب ر، به هر نحوى كه مى توانى به عبادت بپردازى، چون در ماه رمضان، درهاى آسمان گشوده است، شيطان ها در زنجيرند و اعمال مومنان پذيرفته مى شود. از حديث فوق، مى توان تاثير فراوان كارهاى انسان را بر سرنوشت او ارزيابى كرد. مى بينيم ابوبصير كه يك راوى زبردست و كار كشته در فن روايت است، با پيش بردن مرحله به مرحله سوال ها در صدد آن است كه ژرفاى شب قدر و اهميت عمل در آن شب را به دست آورد؛ امام (ع) هم، چنان بر اهميت عبادت در شب قدر پافشارى مى فرمايند كه رضايت نمى دهند بنده حتى اگر بيمار باشد، از نتيجه اعمال صالح خويش محروم گردد. نكته در خور توجهى كه تاثير انسان را مشخص مى كند، جمله پايانى امام (ع) است كه آن را به عنوان ريشه و علت تاكيد و تشويق بر عمل صالح بيان فرموده اند؛ آنجا كه فرمودند: ((و تقبل اعمال المومنين))؛ اعمال مومنان در شب قدر پذيرفته مى شود. (3)

٥- تشويق زياد به دعاهاى ماثور و راز و نياز
مى دانيم كه دعاهاى شب قدر، از طولانى ترين و پر محتواترين دعاهاست؛ دعاهايى مانند ((جوشن كبير))، ((ابوحمزه ثمالى)) و امثال آن ه، كه اگر با حال و توجه خوانده شود، مايه انقلاب و دگرگونى روحى است، ادعيه اى كه انسان را با دريايى از معارف آشنا مى كند. انسان با خواندن دعا از يك طرف، با ياد آورى لطف، گذشت، كرم، رحمت و بخشش بى پايان خداى مهربان او را در كنار و دستگير خويش مى بيند و نور اميد در دلش مى درخشد و از ديگر سو، با ياد آوردن سختى هاى جان كندن، تنگى و فشار قبر، گرفتارىهاى عالم برزخ، حساب و كتاب فرداى قيامت، شعله هاى دردناك و سوزان دوزخ و حسابرسى دقيق در صحراى محشر، تمام وجودش، سرشار از ترس و نگرانى گرديده و آنچه عيش و نوش است فراموش كرده و گذشته خود و آنچه بوده و كرده است را با آنچه بايد باشد مى سنجد و زيانى كه در گذشته متوجه وى شده است را در مى يابد و علاوه بر شك و ترديدى كه نسبت به راه و روش نا مطلوب خويش پيدا مى كند، ندامت سراسر وجودش را پر كرده و تصميمى سرنوشت ساز مى گيرد و مسير زندگى اش را دگرگون مى كند. اگر هم به اين مرحله نرسد، لااقل بر كردار خود بيشتر مواظبت خواهد داشت؛ زيرا بيم و اميدى كه دستاورد شب قدر است در مراحل زندگى به يارىاش مى شتابد. در مقابل، اگر كسى از دعا رو برگرداند و شب قدر را هم به غفلت سپرى كند، در همان جمود و غفلت، زندگى را به پايان خواهد برد و سرنوشتى شقاوت بار در انتظارش مى باشد. از گفتار فوق، اين نتيجه به دست مىآيد كه در واقع خود انسان وارد مسير سرنوشت خويش گشته و آن را تغيير مى دهد. گاهى براى پيمودن مسير مقدرات، بر بال دعا و گاه بر بال عمل مى نشيند؛ گر چه دعا هم نوعى عمل محسوب مى شود. بنابراين، دعا در شب هاى قدر كه يك كار اختيارى است منشااثر است و در سرنوشت افراد دخالت دارد؛ به همين دليل به آن سفارش اكيد شده است. علاوه بر سفارش شفاهى بزرگان دين و علماى اسلام به خواندن دعاها در طول سال، در شب هاى قدر تاكيد بيشترى بر اين امر شده است؛ پس حتما منشا اثر است وگرنه كار لغو و بيهوده از بزرگان سر نمى زند.

٦- نكوهش بهره نبردن از شب قدر
پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند: ((من ادرك ليله القدر، فلم يغفر له فابعده الله )) (4)؛ از خداوند به دور باد و نفرين بر كسى كه به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزيده نشود. با اين حديث نقش انسان در تعيين سرنوشت خود واضح تر مى گردد و معلوم مى شود كه بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتيجه كار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پيامبر گرامى (ص) قابل قبول نيست كه آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن كارى بى اثر و بى خاصيت، سهل انگاران را نكوهش و مذمت فرمايند. ((انس بن مالك)) از پيامبر(ص) نقل كرده كه فرمودند:((ان هذا الشهر قد حضركم))؛ ماه مبارك به شما رو آورده است. ((و فيه ليله خير من الف شهر))؛ در اين ماه شبى است كه برتر از هزار ماه است. ((من حرمها فقد حرم الخير كله))؛ هر كس از فيض شب قدر محروم گردد، از تمام خيرات بى نصيب مانده است. ((ولا يحرم خيرها الا محروم)) (5)؛ و محروم نمى ماند از بركات شب قدر، مگر كسى كه خويشتن را محروم كرده است. روايات، بعضى از گناهان را مانع بهره بردارى گناهكار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن كارها ميخوارگى يا ((دايم الخمر)) بودن و نيز آزار پدر و مادر است.

٧- شب قدر مكمل اعمال صالح
يكى از دلايل تفضل شب قدر به امت اسلام، كامل و پر كردن پيمانه اعمال صالح مسلمانان و جبران كمبودهاى آنان است، تا با دستى پر اين جهان را ترك كنند. پيش از اين گفتيم كه امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه ((ليله القدر خير من الف شهر)) فرمودند: مراد اين است كه انجام كار خوب در آن شب برابر عمل صالح در طول هزار ماه است. روايتى نيز از امام باقر(ع) وارد شده، در پاسخ به اين پرسش كه چرا شب قدر به وجود آمده و به عبارت ديگر فلسفه شب قدر چيست؟ ايشان مى فرمايند: ((و لولا ما يضاعف الله للمومنين، لما بلغوا ولكن الله عز و جل يضاعف لهم الحسنات))؛ اگر خداوند كارهاى مومنان را چند برابر نكند به سر حد كمال نمى رسند، اما از راه لطف كارهاى نيكوى آن ها را چند برابر مى فرمايد تا كاستى هايشان جبران شود. از اين روايت و روايت قبلى به خوبى مى توان فهميد كه مبنا و اساس، عمل صالح خود بنده است؛ هنگامى كه يك عمل صالح معمولى با زمانى پر بركت و مقدس همراه گردد، از ارزشى چند برابر برخوردار مى شود و گاه همراه شدن يك عمل صالح با ولايت و اعتقاد و امامت مى تواند انسان را به اوج شرافت برساند؛ پس، راز سعادتمند شدن انسان ها در شب قدر، عمل اختيارى صالحى است كه با عنايت خداوند، بركت يافته و چند برابر مى شود. در روايات به پاره اى از اعمال سفارش شده كه نتيجه ويژه آن در شب قدر نهفته است.

٨- نتيجه بخش بودن بعضى از اعمال در شب قدر:
1- نماز ((انس بن مالك)) از پيامبر گرامى(ص) روايت كرده كه فرمودند: ((من صلى من اول شهر رمضان الى آخره فى جماعه فقد اخذ بحظا من ليله القدر)) (6)؛ كسى كه از اول تا آخر ماه مبارك، در نماز جماعت حاضر شود، بهره اى از شب قدر نصيبش شده است.
2- افطارى دادن با مال حلال ((ابو شي ابن حيان)) از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده كه فرمودند: ((من فطر صائما فى شهر رمضان من كسب حلال صلت عليه الملائكه و ليالى رمضان كلها و صافحه جبرائيل(ع) ليله القدر و من صافحه جبرائيل(ع) يرق قلبه و تكثر دموعه...)) (7)؛ كسى كه با مالى كه از راه حلال به دست آورده، روزه دارى را افطار دهد، در تمام شب هاى رمضان فرشتگان بر او درود فرستند و جبرئيل در شب قدر با وى مصافحه كند، نشانه مصافحه جبرئيل آن است كه دل مصافحه شونده نرم و اشكش جارى مى شود.
3- صدقه درباره امام زين العابدين(ع) آمده است: ((كان اذا دخل شهر رمضان تصدق فى كل يوم بدرهم فيقول: لعلى اصيب ليله القدر)) (8)؛ در هر روز ماه مبارك يك درهم صدقه مى دادند، آن گاه مى فرمودند: شايد با اين كار، شب قدر را دريابم و از آن بهره گيرم. ((عبدالله بن مسعود)) روايت مى كند كه شبى رسول خدا(ص) از نماز عشا فارغ شد، مردى از ميان صفوف برخاست و گفت: اى مهاجران و انصار، مردى غريبم و بر هيچ چيز قدرت ندارم. مرا طعامى دهيد. رسول خدا گفت: اى فقير، ذكر غريب مكن كه دل مرا اندوهگين ساختى. بعد از آن فرمودند: غريبان چهار قسمتند: 1- مسجدى كه در ميان قومى باشد كه در آنجا نروند و نماز نخوانند. 2- مصحفى و قرآنى كه در خانه اى باشد و مردم آن خانه از آن تلاوت نكنند. 3- عالمى كه در ميان جماعتى باشد و ايشان تفقد وى نكنند و از او مسايل دينى سوال نكنند. 4- اسيران اهل اسلام كه در ميان كفار باشند، پس فرمود: كيست كه موونه و غذاى اين مرد را كفايت كند تا در فردوس اعلا خدا او را جاى دهد؟ حضرت على(ع) برخاست و دست سائل را گرفت و به حجره فاطمه زهرا(س) رفت و گفت: اى دختر رسول خد، در كار اين ميهمان نظرى كن. حضرت زهرا فرمود: در خانه طعام اندكى موجود است و حسن و حسين گرسنه اند و شما روزه داريد و آن طعام يك نفر را بيشتر كفايت نمى كند. على(ع) فرمود: آن را حاضر كن.
فاطمه(س) طعام را پيش آورد. حضرت امير آن طعام را پيش ميهمان نهاد و با خود گفت كه اگر من از اين طعام بخورم ميهمان را كافى نباشد و اگر نخورم سبب خجالت ميهمان شود، پس دست دراز كرد به سوى چراغ و چنان نشان داد كه چراغ را اصلاح مى كنم و آن را خاموش كرد و فاطمه(س) را گفت در روشن كردن چراغ ديگر تعلل كن تا ميهمان از خوردن غذا فارغ شود و خود حضرت دهان را مى جنباند تا مهمان تصور كند كه على غذا مى خورد. و چون ميهمان از غذا خوردن فارغ شد فاطمه(س) چراغ را آورد و طعام همچنان برجاى بود. اميرالمومنين فرمود: اى فقير، چرا طعام خود را نخوردى؟ گفت: سير شدم؛ پس على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسين(ع) و فضه و همسايگان از آن طعام خوردند و هنوز باقى بود. (9)
4- شب زنده دارى حضرت رسول (ص) فرمودند: ((من احيا ليله القدر حول عنه العذاب الى السنه القابله)) (10)؛ كسى كه شب قدر را شب زنده دارى كند، تا شب قدر آينده، عذاب دوزخ از او دور گردد.
5- غسل و شب زنده دارى امام موسى بن جعفر(ع) فرمودند: ((من اغتسل ليله القدر و احياها الى طلوع الفجر خرج من ذنوبه)) (11)؛ كسى كه در شب قدر غسل كرده و تا سپيده صبح شب زنده دارى كند، گناهانش آمرزيده مى شود. رواياتى كه ذكر شد به خوبى دلالت دارند كه برخى مقدرات و پاداش ه، مانند دور شدن عذاب دوز كه در حديث پيامبر اكرم(ص) ذكر شده بود، نتيجه كار خود بندگان است. موارد فوق مى تواند براى نشان دادن اينكه سرنوشت هر انسانى در شب قدر به دست خودش رقم مى خورد، كافى باشد، ولى براى تكميل بحث، نكاتى چند كه خارج از چارچوب شب قدر و نشان دهنده موثر بودن انسان در تعيين سرنوشت خويش است را مطرح مى كنيم. اين بحث تكميلى را در دو بخش انجام مى دهيم:
1-عمل و پاداش آن در ماه مبارك رمضان. 2-عمل و پاداش آن، صرف نظر از زمان خاص.
1- پاداش ها در ماه مبارك رمضان
امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) فرمودند: در ماه مبارك كارهاى خوب پذيرفته و كارهاى زشت بخشيده شده است. خواندن يك آيه قرآن در اين ماه، برابر با يك ختم قرآن در ماه هاى ديگر است. كسى كه برادر خود را با يك لبخند شاد كند، در روز واپسين خداوند دلش را شاد كرده و مژده بهشت به او دهد. كسى كه مومنى را در اين ماه يارى كند، خداوند در روزى كه قدم ها بر پل صراط مى لغزند او را دستگيرى كرده و از پل صراط عبورش خواهد داد. هركس خشم خود را نگه دارد، خداوند در روز قيامت بر وى خشم نكند. هركس درمانده اى را فريادرسى كند، خداوند در روز قيامت وى را از رسوايى بزرگ ايمن گرداند و رسوايش نكند. كسى كه ستمديده اى را يارى كند، خداوند او را در دني، در مقابل دشمنانش يارى كرده و در روز قيامت نيز، در موقف حساب و ميزان ياريش فرمايد. (12) و در روايت ديگر امام صادق(ع) از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه فرمودند: كسى كه ماه مبارك رمضان را روزه دارد و از حرام و تهمت زدن به ديگران اجتناب ورزد، خدا از او خشنود شده و بهشت را بر او واجب و حتمى مى كند. (13) دو روايت بالا ارتباط محكم پاداش ها و اعمال بنده در ماه مبارك و نقش انسان در ترسيم سيماى درونى او را كاملا آشكار نموده است.
2- پاداش عمل با صرف نظر از زمان خاص آيات و روايات فراوانى هست كه بعضى دگرگونى ها و پاداش هاى خاص را نتيجه كار بنده دانسته، يا عمل او را تنها عامل معرفى كرده اند.
نمونه اى از اين آيات و روايات: ((ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم))(14)؛ در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمى دهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند. ((ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون)) (15)؛ به سبب اعمال مردم، فساد در خشكى و دريا آشكار شد تا به آنان جزاى بعضى از كارهايشان را بچشانند، باشد كه باز گردند. دعا دگرگون كننده سرنوشت ((ابن حبان)) و ((حاكم)) از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده اند كه فرمود: فقط دعاست كه تقدير و سرنوشت ها را دگرگون مى كند و تنها نيكى است كه مايه افزايش عمر مى گردد. گاهى شخص گناهى را مرتكب مى شود و به واسطه آن از روزى و نعمتى محروم می ماند.
1- اصول كافى ، ج 4، ص 158.مى گردد (16).
2-فوائد الرضويه ، ص 10 - قصص العلم، ص 18- سيماى فرزانگان ، ج 3.
3- وسائل الشيعه، ج 10، باب 32، ص 354.
4- بحار الانوار ، ج 94، ص 80، ح 47.
5- كنزالعمال ، ج 8 ، ص 534، ح 24028.
6- همان ، ص 545، ح 24090.
7- الترغيب و الترهيب ، ج 2 ، ص 95، ح 14.
8- بحار الانوار ، ج 95، ص 82.
9- تفسير منهج الصادقين ، ج 9 ، ص 237.
10- بحار الانوار ، ج 95، ص 145.
11- همان ، ج 80، ص 128.
12- همان ، ج 93، ص 341.
13- همان ، ص 346.
14- رعد ، آيه 11.
15- روم ، آيه 41. 16- تحفه الاحوذى ، ج 6 ، ص 348 ، ح 2225.

Behzad AZ
08-08-2010, 10:30 PM
اعمال شبهاى قدر دو قسمت مى ‏باشد:
اول: اعمال مشترك كه در سه شب بايد انجام شود.
دوم: اعمال مخصوص كه براى هر شب )نوزدهم، بيست و يكم و سوم( به صورت مستقل بايد انجام شود.

اعمال مشترك شبهاى قدر
1 - غسل. علامه‏ ى مجلسى فرموده ‏اند كه غسل شبهاى قدر اگر نزديك غروب آفتاب انجام شود بهتر خواهد بود.
2 - دو ركعت نماز، در هر ركعت بعد از حمد، هفت مرتبه سوره‏ى توحيد و بعد از پايان نماز، هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب اليه بايد گفته شود.
»هر كس اين نماز را بخواند قبل از اينكه از جاى خود برخيزد خداوند او و پدر و مادرش را مورد آمرزش قرار خواهد داد«
3 - قرآن مجيد را مقابل صورت خود گشوده و بگويد:
اللهمَ اِنى اسئلكَ بكتابكَ المنزلِ و ما فيه اسمُكَ الاكبرُ و اسماوكَ الحسنى و ما يُخاف و يُرجى ان تَجعلنى مِن عُتقائك من النارِ.
»خدايا از تو درخواست مى ‏كنم به كتاب نازل شده تو و به حقّ آنچه در آنست و در آن نام بزرگ تو و نامهاى نيكوى توست و آنچه بيم و اميد است كه مرا قرار دهى از آزاد شدگان خود از آتش.«
پس حاجتهاى خود را از خداوند بخواهد.
4 - قرآن را بر سر گذاشته و بگويد:
اللهمَ بحق هذا القرآنِ و بحق مَنْ اَرسَلْتَهُ بهِ و بحق كُلِّ مومنٍ مدحتهُ فيهِ و بحقكَ عليهمْ فَلا اَحدَ اعرفُ بحقّكَ منكَ.
»خدايا بحق اين قرآن و بحق كسى كه به او فرستادى آنرا و بحق هر مومنى كه در آن او را ستودى و بحق تو بر آنها كه احدى آشناتر به حق خودت از تو نيست.«
پس ده مرتبه بگويد:
»بك يا الله و ده مرتبه بمحمدٍ و ده مرتبه بعلى و ده مرتبه بفاطمه و ده مرتبه بالحسن و ده مرتبه بالحسين و ده مرتبه بموسى بن جعفر و ده مرتبه بعلى بن الحسين و ده مرتبه بمحمد بن على و ده مرتبه بجعفربن محمد و ده مرتبه به‏ موسى بن جعفر و ده مرتبه به على موسى و ده مرتبه بمحمد بن على و ده مرتبه بعلى بن محمد و ده مرتبه باالحسن بن على و ده مرتبه بالحجة« )هر حاجتى كه از خدادارى طلب كن(.
معمولا اعمال سوم و چهارم )قرآن سر گذاشتن( را در پايان احياء انجام مى ‏دهند.
5 - زيارت امام حسين ‏عليه السلام كه در آن شب منادى از آسمان ندا مى ‏دهد هر كس به زيارت امام حسين‏ عليه السلام آمده باشد خداوند او را مى ‏آمرزد.
6 - احياء داشتن بدين معنى كه تا حد امكان از خواب دورى كرده و به عبادت و راز و نياز و خواندن قرآن و ادعيه بپردازد و هر كس اين كار را بكند همه ‏ى گناهان او هر چند به تعداد ستارگان آسمان و سنگينى كوهها و به اندازه ‏ى درياها باشد بخشوده خواهد شد.
7 - خواندن صد ركعت نماز، كه فضيلت بسيار دارد و بهتر آن است كه در هر ركعت بعد از حمد ده مرتبه سوره‏ ى توحيد خوانده شود.
8 - خواندن دعاى جوشن كبير
در فضيلت اين دعا اينگونه بيان شده كه در يكى از جنگها، پيامبر اكرم )ص( زره سنگينى بر تن داشتند و بدن مباركش را اذيت مى ‏كرد. در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و فرمود: اى محمدصلى الله عليه وآله پروردگارت بر تو سلام مى‏ فرستد و مى ‏فرمايد: اين جوشن را از تن در آور و بجاى آن اين دعا را بخوان و بدان كه تو و امتت با خواندن آن در امان خواهيد بود. از نكات قابل توجه اينكه هر كس اين دعا را سه مرتبه درماه مبارك رمضان بخواند خداوند جسد او را بر آتش حرام و بهشت را بر او واجب مى ‏كند.
در دعاى جوشن كبير هزار اسم خداوند ذكر شده كه اسم اعظم خداوند هم ميان آنها مى ‏باشد، اين دعا صد فصل دارد و در هر فصل ده اسم از اسماى حسناى الهى آمده است كه بايد در آخر هر فصل جمله ى »سبحانك يا لا اله الا انت الغوث الغوث خلّصنا من النار يا رب« را ذكر كرد.

اعمال مخصوص شب نوزدهم
اول: گفتن )استغفراللَّه ربى و اتوب اليه( صد مرتبه
دوم: گفتن اللَّهم العن قتله اميرالمومنين( صد مرتبه
سوم: خواندن دعاهاى مخصوص اين شب كه در مفاتيح الجنان آمده است.
اعمال مخصوص شب بيست و يكم
شب بيست و يكم از شب نوزده فضيلتش بيشتر است، زيرا احتمال اينكه اين شب همان شب قدر باشد، بسيار زياد است، لذا با آگاهى بهتر و توجه لازم به خواندن قرآن و دعا و اعمال سفارش شده ى پرداخته شود.

اعمال مخصوص شب بيست و سوم
اول : خواندن سوره ‏هاى عنكبوت و روم
امام صادق عليه السلام فرمودند: قسم ياد مى‏كنم كسى كه اين دو سوره را در اين شب بخواند از اهل بهشت است.
دوم: خواندن سوره دخان
سوم: خواندن سوره قدر )هزار مرتبه(
چهارم: خواندن دعاهاى مخصوصه اين شب كه در مفاتيح الجنان وارد شده است.

فرازهايى از دعاى افتتاح
دعاى افتتاح، از دعاهايى است كه در مجالس شبهاى رمضان، خوانده مى ‏شود. محتواى اين دعا و سرفصل‏هاى مهم و مضامين عمده‏ ى آن را مى ‏توان چنين برشمرد:
1 - درس توحيد و معارف اعتقادى، صفات متعالى خداوند.
2 - بيان نعمت‏ها و بزرگوارى و كرامت‏هاى الهى در حق انسان و خطا پوشى خداوند ستارالعيوب
3 - صلوات بر چهارده معصوم به عنوان پيوند و اتصال به ولايت آنان.
4 - دعا براى فرج و ظهور امام عصر - عجل الله. و تشكيل دولت كريمه
5 - جايگاه و نقش امامت و ولايت در جامعه
6 - شكوه به درگاه خداوند كريم و التجا براى فرج امام زمان )عج( و....
اللّهم انّى اَفْتَتحُ الثّناء بحَمدك انتَ مُسدّدّ للصّواب بمنّك
بار الها! در حاليكه )معتقدم(، به لطف و احسانت، هر كار راست و درستى را استوار كننده تويى، با ستايشت ثناگويى را آغاز مى‏كنم
.... الهّم اَذِنْتَ لى فى دُعائك و مَسئلتك فاسْمَع يا سميعُ مِدحَتى و اجب يا رحيم دعوتى، و اَقِل يا غفورُ عَثْرتى.
بار الها! اجازه ‏ام فرمودى كه تو را بخوانم و حاجت خويش را از تو طلب كنم پس اى )خداى شنوا، ثناگويى ام را بشنو، و اى مهربان خواسته ‏ام رابرآورده ساز، واى آمرزنده از لغزشم در گذر.
فكم يا الهى مِنْ كُربةٍ قَدْ فَرَجْتَها، و هُمومٍ قد كَشَفتَها و عَثرةٍ قد اَقلتَهاو رحمةٍ قَد نَشرتَهاو حلقةِ بلاءٍ قَد فككتَها....
بار الها! چه بسيار غم و گرفتارى اى كه تو گشوده ‏اى، و اندوه هايى كه تو برطرفشان كرده ‏اى، و لغزش هاييكه ناديده گرفته ‏اى، و گره‏هايى غم و اندوهى كه بازشان نموده ‏اى...

فرازهايى از دعاى ابوحمزه ثمالى (63)
شيخ طوسى در مصباح المتهجد چنين آورده است كه ابوحمزه ثمالى روايت كرد كه حضرت امام زين العابدين )ع( در ماه رمضان بيشتر از شب را نماز مى ‏كرد و چون سحر مى ‏شد اين دعا را مى ‏خواند.
الهى لا تودبنى بعقوبتك و لا تمكربى فى حيلتك
».... اى معبود من! مرا با عقوبت‏ات تاديب مكن و مكر و حيله ات سختى و بلاى ناگهانى، را در مورد من بكار مگير«.
...و انّ الراحل اليك قريب المسافة و انكّ لا تحتجبُ عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونك
... و مى‏دانم كه مسافر به سوى تو راهش كوتاه است و تو هرگز از بندگانت دور و پنهان نيستى، مگر اينكه اعمالشان آنان را از تو دور سازد.
... ادعوك يا سيدى بلسان قد اخرسه ذنبه، رب اناجيك بقلب قد او بقه جرمه
... اى آقاى من! تو را با زبانى ميخوانم كه گناه آن را لال كرده است. اى پروردگار من! با قلبى با تو راز مى‏ گويم كه جرم و معصيت آن را به ورطه‏ى هلاكت انداخته است.
... اذ رايت مولاى ذنوبى فزعت و اذا رايت كرمك طمعت فان عفوت فخير راحم و ان عذبت فغير ظالم.
... اى مولاى من! وقتى گناهانم را مى ‏نگرم فرياد و ناله سر ميدهم و وقتى به كرم تو نگاه مى‏كنم به بخشش تو طمع مى ‏بندم. اينك اگر مرا ببخشى بهترين مهربانانى و اگر عذابم نمايى هرگز ستم نكرده ‏اى!
... اين سترك الجميل
كجاست پرده پوشى زيبايت؟
اين عفوك الجليل
كجاست بخشش بزرگت ؟
اين فرجك القريب
كجاست گشايش نزديكت؟
اين عناثك السريع
كجاست دستگيرى فوريت؟
يا محسن يا مجمل يا منعم يا مفضل، لست اتّك فى انجاة من عقابك على اعمالنا بل بفضلك علينا، لأنّك اهل التقوى و اهل المغقرة، تبدى بالاحسان نعماً و تعفو عن الذّنب كرماً
اى خداى احسانگر! اى آفريننده‏ ى زيبايى ‏ها! اى نعمت بخش! اى اهل فضل و كرم! من براى رهايى از عقاب تو هرگز بر اعمال خودم تكيه نمى‏ كنم بلكه اعتمادم بر فضل تو نسبت به ما بندگان است. چون تويى اهل تقوى و اهل مغفرت كه هم با احسان، اوّل نعمت عطا مى ‏كنى و سپس با كرمت از گناهان نيز مى ‏گذرى.
...فوَ عزتك يا سيّدى لوْ نهرتنى ما بَرحتُ من بابك، ولا كففتُ عن تملقكَ لما انتهى الىَّ من المعرفة بجودك و كرمك.
اى آقاى من به عزتت قسم اگر مرا برانى، هرگز از در خانه ات روبر نمى ‏تابم و هيچگاه از تملق و التماس باز نمى‏ايستم. چرا كه معرفتم به جود و كرم تو مرا به اينجا رسانده است.
أنت الهى اوسع فضلاً، و اعظم حلماً منْ أن تقايسنى بفعلى و خطيعتى فالعفو، العفو العفو
اى معبود من! فضل تو وسيع و حلم تو بسى بالاتر از آن است كه مرا با كردار و خطاهايم محاسبه كنى. مرا ببخش، ببخش، ببخش.
...سيدى أناالصّغير الّذى ربّيتهُ
آقاى من! من صغيرى هستم كه تو تربيتم كرده ‏اى.
و أنا الضالّ الّذى هديتهُ
و گمراهى هستم كه تو هدايتم كرده ‏اى.
...و الضعيف الّذى قوّيته ... و ضعيفى هستم كه تو به من قوت بخشيده ‏اى.
و المذنب الّذى سترته و گناهكارى هستم كه تو گناهم را مستور داشته ‏اى
ابكى لخروج نفسى مى ‏گريم بر لحظه ‏اى جان دادنم!
أبكى لظلمة قبرى مى ‏گريم براى تاريكى قبرم!
أبكى لضيق لحدى مى ‏گريم از تنگى گورم!