PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پان تركيسم و يهود



tina
10-22-2011, 01:40 PM
بخش اول : نوازندگان نغمه شوم«ملي گرايي ترك در امپراتوری عثمانی»
بعد از انقلاب فرانسه شاهد مرحله‏اي نوين براي پي ريزي يك مكتب ملّي،تحت عنوان«صهيونيسم»بوده‏ايم.ا گر چه نمي‏توان تاريخ دقيقي براي پيدايش اين تفكّر ناسيوناليستي يهود يافت،لیکن مي‏توان گفت كه بنيانهاي فكري آن پس از انقلاب فرانسه شكل گرفته‏اند.
البتّه نقطه اوج اين حركت،استقرار رژيم غاصب صهيونيستي در«فلسطين»بوده است.پيداست كه پيمودن اين مسير با يك مانع بسيار بزرگ به نام«امپراتوري عثماني»روبرو بود.
با اين‏ حال،در طول يك و نيم قرن،اين مسير نيز پيموده شد.به اين ترتيب،يهوديان موفّق شدند كه‏ اين فاصله را بسيار تندتر از حركت مشابه آن در پشت سر گذاشتن حكومت ديني اروپا،طي كنند؛ گر چه برنامه آنان در فروپاشي امپراتوري عثماني و قدرتهاي اسلامي،تقريبا همان برنامه‏اي بود كه‏ پيشتر در اروپا به كار گرفته بودند.
مسخ چهره دين و ايجاد يك نظام حكومتي نوين همچون حكومتهاي اروپايي،برنامه‏اي بود كه غربيان بطور گسترده در ممالك اسلامي پايه نهادند.در اوان طرح اين برنامه،شاهد ظهور افرادي با داعيه‏هاي آييني هستيم.مثلا«باب»در ايران چهره نمود و زمينه ظهور«بهائيت» را فراهم آورد.در قلمرو امپراتوري عثماني نيز فرقه‏اي جديد به نام«وهّابيّت»جلوه‏گر شد.اين دو فرقه و ساير فرق آييني نو ظهور،با برنامه‏ريزي افرادي همچون«كينياز دالگوركي»از روسيه-حامي‏ باب در ايران-و«همفر»از انگليس-حامي«محمّد بن عبد الوهّاب»در عربستان-پديد آمدند.
در همين حال،بايد از رشد تفكّرات غرب مدارانه و ملّي گرايانه (ناسیونالیسم) نيز ياد كرد كه سهمي بسزا درپي‏ريزي حكومتهاي ملّي داشته‏اند.منزلگاه اصلي اين تفكّرات،سرزمين«مصر»به عنوان يكي ازاجزاي قلمرو عثماني بود.«سرانجام نيز با القائات فرانسويها،«محمّد علي»حاكم مصر،خود را ازامپراتوري عثماني مستقل نمود و براي نخستين بار وحدت اعراب را مطرح كرد.»(1)همچنين‏غربزدگاني«ه چون«يعقوب صنّوع»-كه از پدري يهودي و مادري ايتاليائي زاده شده بود-»(2)نيزدر رشد افكار ملّي گرايانه ميان مصريان سهم عمده‏اي داشتند.«او دو انجمن مخفي«دوستان‏ دانش»و«حلقه ترقي خواهان»را در مصر بر پا كرد تا تفكّرات خود را در ميان ارتشيان و روحانيان‏ و صاحب منصبان،تبليغ كند.»(3)«حسين طه»و«طهطاوي»نيز از جمله غربزدگان برجسته مصري‏بودند كه سهم بسزايي در تحقّق يافته‏هاي غربي خود-كه به هنگام تحصيل در فرانسه اخذ كرده‏ بودند-داشتند.حاصل تلاش اين افراد و صاحب منصبان مصري،آغاز جرياني فراگير،زير پرچم‏ ناسيوناليسم عربي»بود كه مي‏توان آن را نتيجه بي‏چند و چون«ناسيوناليسم ترك»دانست که سالها پیش در میان عثمانی ها رسوخ نموده و احساسات ملی گرایانه و شووینیستی اعراب را برانگیخته بود ؛زيرا«قبل از گسترش افكار غربي،اثري از تفكر ناسيوناليسم در امپراتوري عثماني ديده نمي‏شد.حتّي تا آغاز قرن معاصر،تركان،عربها را بيگانه از خود نمي‏دانستند.عربها به خاطر همكيشي رضايت‏ مي‏دادند كه جزو امپراتوري عثماني باشند.
تركها نيز آنان را گرامي مي‏داشتند و بهره‏وري ازفرهنگ و زبان عرب را نشانه فضل مي‏شمردند.حتّي سلطان«عبد الحميد»مشاوراني عرب،همچون«ابو الهدي»و«عزّت پاشا»در دستگاه خود داشت.»(4)
با گسترش روز افزون ملي گرايي و اضمحلال تدريجي امپراتوري عثماني،زمزمه‏هاي جدايي‏ طلبي اوج گرفتند و حكومت عثماني با ادّعاهاي ملّي گرايانه جديدي در سراسر قلمرو خويش، مواجه شد.از سوي ديگر،شكستهاي متعدّد در جبهه‏هاي گوناگون باعث شد كه اين امپراتوري رو به افول بگذارد.اينك پرسش اصلي اين است كه ناسيوناليسم ترك چگونه پديد آمد؟پاسخ اين‏ پرسش،موضوع بحثي است كه در اين مقال بدان پرداخته مي‏شود و چه بسا زنگ خطری برای احساسات و تمایلات ناسیونالیستی است که در برخی نقاط کشور عزیزمان ایران در حال شکل گیری است.
نوازندگان نغمه شوم«ملي گرايي ترك در امپراتوری عثمانی»
صرف نظر از عوامل طبيعي،از جمله همجواري عثماني با اروپا،كه به تأثير پذيري آن از موج‏ بنيان افكن ملي گرايي اروپايي انجاميد،مي‏توان به عواملي اساسي اشاره كرد كه ملي گرايي ترك راپايه نهادند و فراگستردند.بسياري از محقّقان و خاور پژوهان غربي بر اين باورند كه اساسا ملي گرايي ترك با كوششهاي چند فرد اروپايي اصالتا يهودي پديد آمد و گسترش يافت.
«برناردلويس»خاور پژوه سرشناس،سه يهودي اروپايي را از كارگزاران اصلي ملي گرايي ترك مي‏داند.
نخستين فرد«آرمينوس و امبري»(1832 تا 1918)نام دارد.«وي بيش از ديگران در ايجاد ملي گرايي ترك و عرب نقش داشت.»(5)او«فرزند يك روحاني يهودي مجارستاني و شخصيّتي متنفّذ و مردم شناس و ترك شناس بود.سالهاي زيادي را در سرزمين عثماني و آسياي مركزي گذارند و از دوستان نزديك و مشاوران سلطان به شمار مي‏رفت.»(6)او«درباره لزوم احياي ملّت ترك،آثار زيادي منتشر كرد و پيرامون زبان و ادبيات ترك نيز به پژوهش و كوشش پرداخت.آثار او مورد استقبال غربزدگان قرار گرفت و آنان را سخت به شوق آورد و در ميهن پرستي دلگرم كرد.»(7)وي‏ براي دستيابي به هدفهاي خود،حمايت بسياري از افراد و گروهها را جلب كرد.«احتمالا روابط نزديك و امبري با سران تركهاي جوان در تشويق آنان به پذيرش انديشه‏هاي پان تركيستي مؤثر بوده است.(فراموش نشود اولین و تاثیر پذیر ترین جامعه هدف برای اجرای نقشه های ناسیونالیسی ،جوانان هستند ).
جالب اينكه وامبري قبل از حشر و نشر با تركهاي جوان،با دشمن آنان،يعني شخص‏ سلطان عبد الحميد نيز تماس نزديك بر قرار ساخته بود.همچنين با وزارت خارجه انگلستان ومحافل صهيونيستي جهاني سر و سرّي داشت.
هم اوست كه در سال 1901 ترتيب شرفیابي«تئودر هرتصل»(8)به حضور سلطان عبد الحميد را داد.»(9) وي همچنين داراي مؤلّفات زيادي پيرامون ملّتها و اقوام آسياي ميانه است كه از ديد خاور پژوهان،آثاري ارزشمند به شمار مي‏روند.
دومين فرد«لئون كاهن»(1841 تا 1900)است كه«يك نويسنده يهودي فرانسوي بود.او نيز در ايجاد و گسترش ملي گرايي ترك سهم بسزايي داشت.وي در سال 1899 كتابي به نام«مقدّمه‏اي‏ بر تاريخ آسيا»نوشت و در آن از برتري تركان و برجستگي نژادي آنان در طول تاريخ سخن راند.
كتاب مزبور در دهه اوّل قرن بيستم به زبان تركي برگردانده شد و در نسخه‏هاي فراوان انتشاريافت.پرفسور«خدوري»و برنارد لويس»معتقدند كه اين يهودي،الهام بخش پان تركيسم نهضت‏ تركان جوان بود كه انقلاب 1908 را پديد آوردند.»(10)چنانكه از محتواي اثر بر مي‏آيد،«اين كتاب‏ بيشتر يك رمان جدّي تاريخي است،ولي براي پان تورانيستها بيش از يك اثر علمي ارزش داشته‏ است.زيرا از«چنگيز خان»و فتوحات و نقشه‏هايش در تأسيس يك امپراتوري جهاني مغول‏ تجليل كرده است.»(11)وي در كنار تأليف و كتاب و مقاله،به ايجاد تشكّلهاي ضدّ عثماني از تركهاي‏ جوان در فرانسه مبادرت كرد.«او در پاريس،جمعيّتهايي از تركان و مصريان تبعيدي تشكيل داد و فعّالانه كوشيد تا نهضت ناسيوناليستي را در اين كشورها پايه ريزي كند.»(12) جال اینجاست ترکها بر طبل پانترکیسم میکوبیند و مصریان کوس پان عربیسم ر می نواختند اما دشمن مشترک اینها یعنی عثمانی ها موجب متحد شدن این دو گشته بود .بالا خره «لئون كاهن» به لحاظ نزادی می بایست یا طرفدار ترکها با شد و یا عربها اما حقیقت این است که در کنار این پارادوکس عظیم او طرفدار دشمن مشترک این دو یعنی امپراطوری مقتدر عثمانی بود که فلسطین را در دست داشت یعنی همان سرزمینی که یهودیان سالها در انتظار آن بودند.
(«برنارد لويس»در كتاب‏ «ظهور تركيه نوين»مي‏نويسد:«مقّر اصلي عثمانيهاي جوان در پاريس،اقامتگاه شاهزاده«مصطفي‏ فاضل»بود و شاهزاده آنها را با محافل سياسي فرانسه،به ويژه كارمندان وزارت امور خارجه،آشنا مي‏كرد.
بنا به گفته«عبد الرحمان شرف»،مورّخ معروف،يكي از كساني كه آنها در پاريس با اوملاقات كردند،«لئون كاهن»بود كه انديشه‏هايش درباره ملّيّت و تاريخ ترك-همانگونه كه درکتابش به نام«مقدّمه‏اي بر تاريخ آسيا»بيان شده-تأثير ژرفي بر تفكّر سياسي تركيه باقي نهاده است.»(13)
سومين فرد«آرتور لملي ديويد»(1832 تا 1911)است.«او يك يهودي انگليسي بود كه به‏ تركيه مسافرت كرد و كتابي به نام«بررسيهاي مقدّماتي»نوشت كه در آن كوشيد تا ثابت كند تركان‏ داراي نژادي مستقل و برجسته‏اند و بر عربها و ساير ملل شرقي،برتري دارند.»(14)
«لويس»مي‏نويسد:«كتاب اين يهودي انگليسي،تركها را متوّجه ساخت كه ملّيّت و قوميّتي مستقل دارند.به‏ دليل اهمّيّت افكار و آثارش،برخي وي را نخستين كسي مي‏دانند كه شديدا تلاش كرد تا آتش‏ ملي گرايي ترك را شعله ور سازد.»(15)براي نشر افكار«آرتور لملي ديويد»در ميان مردم،در سال‏ 1851،«فؤاد و جودت پاشا»بسياري از نوشته‏هاي او را به زبان تركي برگرداندند.«در سال 1896،
نويسنده‏اي ديگر به نام«علي ساوي»جزوه‏اي به زبان تركي منتشر ساخت كه تقريبا از آثار ديويد برگرفته شده بود و از عظمت و شكوه و افتخار آميز گذشته ترك سخن مي‏گفت.به تعبير لويس، بدين سان تركان ملّيّت خود را در غربيان يافتند و نوشتارهاي آنان را رونويسي نمودند.»(16)
علاوه بر اين سه يهودي،عدّه زيادي از ترك شناسان اروپايي نيز در اين مسير فعّاليّتهاي‏ گسترده‏اي را انجام دادند.«شماري از ترك شناسان اروپايي در زمينه كشف گذشته تاريخي تركها و تمدّنهاي بزرگ آنان در آسياي مركزي و تأثير زبان و فرهنگ ايشان بر اقوام ديگر به تلاش‏ پرداختند.
پینوشت:
(1)-نقوي،علي و محمد:«اسلام و ملي گرايي»،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران،1360،ص 31.
(2)-عنايت،حميد:«سيري در انديشه سياسي عرب»،امير كبير،تهران،1370،ص 40.
(3)-همان،ص 41.
(4)-نقوي(پيشين)،صص 34 و 35.
(5)-همان.
(6)-جي شاو،استانفورد-كورل شاو،ازل:«تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد»،محمود رمضان زاده،آستان قدس‏
رضوي،مشهد،1370،ص 444.
(7)-نقوي(پيشين)،ص 30.
(8)کسی که ایده شکل گیری اسرائیل را طرح نمود ه و در این راستا تلاش فراوانی کرد.
(9)-مجلّه آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،ص 4.
(10)-نقوي(پيشين)،ص 35.
(11)-واند،زاره:«افسانه پان تورانيسم»،محمد رضا زرگر،بينش،تهران،1369،ص 48.
(12)-نقوي(پيشين)ص 35.
(13)-لويس،برنارد:«ظهور تركيه نوين»،محسن علي سبحاني،مترجم،تهران،1372،ص 210.
(14)-نقوي(پيشين)،ص 34.
(15)-همان.
(16)-همان،ص 35.

بخش دوم:
«دوگيني»(1)در اواسط قرن هجدهم به تركها نشان داد كه آنان مدّتها پيش از ظهورامپراتوري عثماني در صحنه تاريخ،كارهاي بزرگي انجام داده‏اند.»(2)در واقع بيشتر حركتهاي ملّي گرايانه درخاورميانه با اين ادعا آغاز شد كه ملل موجود در اين منطقه،قبل از ظهور اسلام يا گرويدن به آن‏ از تمدن والايي برخوردار بوده‏اند.به اين ترتيب،با بستن پلي از حال به گذشته قبل از اسلام،درصدد بر مي‏آيند تا حضور و قدرت تمدّن اسلامي را كم فروغ جلوه دهند.احياي تاريخ،و تمدّن‏ پوشالي 2500 ساله شاهنشاهي ايران-كه رضا شاه و پسرش داعيه دار آن بودند-نيز به همين‏ منظور صورت پذيرفت. در واقع در هر سوی جهان اسلام دیوانه وار طبل ناسیونالیسم و راسیسم (نژاد پرستی) نواخته می شد!
عده ای در ایران آریایی ها را قوم و نژاد برتر می دانستند همزمان عربها و ترک ها نیز داعیه خاص خود را داشتند.و جالب اینجاست در پس تمامی این دعوا به وضوح نقش یهودیان قابل رویت بود ، فردی که (لئون كاهن) دم از برتری نژادی اعراب می زد در عین حال برای ترکها کتاب هایی در مدح گذشته پرافتخار و تمدن کهن مغول ها می نوشت!
در همين سمت و سو بايد يادي كرد از«كتاب«دستور زبان تركي»نوشته«اي ال ديويد»كه‏ نخستين پژوهش نظام مند مربوط به عنصر تركي را در تركيه عثماني ارائه كرد.»(3)و بسياري ازبزرگان فرهنگ و ادب ترك را مورد ستايش قرار داد.
در كمك به گسترش ناسيوناليسم براي فروپاشاندن امپراتوري عثماني،بسياري ازنويسندگان نام آور اروپا به صحنه كارزار با عثماني وارد شدند.«شعرا و نويسندگان معروف اروپا همچون«ويكتور هوگو»و«كازيمير دلاويني»در حمايت از يونانيان مقالاتي نوشتند و از جوانان‏ اروپايي خواستند كه به كمك آنها بشتابند.«لرد بايرون»شاعر انگليسي،خود به عنوان سرباز به‏ صف يونانيان پيوست و در جنگ جان خود را از دست داد.نواده«جرج واشنگتن»اولين رئيس‏ جمهور آمريكا نيز در صف مبارزه با عثماني شركت كرد.»(4)سرانجام يونانيان،نخستين ملّت اروپايي‏ بودند كه بعد از يك قيام موفّقيّت آميز،خود را از قيد سلطه عثماني رها ساختند و اوّلين ضربه‏ مهلك را بر پيكر امپراتوري رو به زوال عثماني وارد كردند.

حربه‏ «ترك»و«توران»در دست غربزدگان‏

ملي گرايي ترك،كالايي بود كه در قرن نوزدهم از غرب براي ممالك اسلامي به ارمغان آورده شد.
ره آورد اين ناسيوناليسم براي كشورهاي اسلامي،تفرقه و تجزيه و براي اروپا،حذف بزرگترين‏
دشمن جنوبي يعني امپراتوري مسلمين بود.
بسياري از تركان با الهام گيري از دستمايه‏هاي غربي،خود را به«تورانيان»پيوند دادند وخويشتن را اصيل‏ترين نژاد روي زمين قلمداد كردند.«اصطلاح توران براي نخستين بار به شكل‏«توره»و«توريا»در برابر«ايران»و«آريا»در اوستاي«زرتشت»ذكر شده است.طبق اين پندار،«توره»يكي از سه برادري بود كه تمام اقوام انساني از تبار آنان هستند.دو برابر ديگر،«آريا»و«سئير»نام‏دا تند كه به ترتيب،نياي ايرانيان و اقوام غربي بودند.اقوام توريايي هميشه دشمن اقوام آريايي‏ به شمار مي‏رفتند.جنگهاي خونين ميان ايران و توران به تفصيل در«شاهنامه»ي فردوسي،شرح داده شده است.»(5)امّا نام ترك،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،دولتي بدوي تأسيس‏ كردند كه از مغولستان و سر حدّ شمالي چين تا درياي سياه امتداد داشت.مؤسس حكومت مذكور-كه چيني‏ها او را(tu-men)مي‏ناميدند-در كتيبه تركي(Bume)به سال 552 ميلادي‏ در گذشت،امّا ظاهرا برادرش(istmi)تا سال 576 ميلادي زنده بوده است.چينيان از دولت مزبور با نام«امپراتوري تركان مشرق»ياد كرده‏اند.
در سال 581،تحت نفوذ سلسله چيني(sui)،اين دوامپراتوري از يكديگر جدا شدند و بعدا تابع سلسله«چين تانگ»گرديدند.در حدود سال 682،تركان شمالي موفّق شدند كه استقلال خود را باز پس گيردند.سلسله‏هاي ترك كه در ايران دوره‏ اسلامي سلطنت كرده‏اند،عبارت بوده‏اند از:غزنويان،سلجوقيان و خوارزمشاهيان.»(6)
با اين اشاره مختصر دريافتيد كه ارتباط ويژه‏اي ميان نژاد ترك امروز تركيه با نژاد توران‏ وجود ندارد.به همين دليل،بسياري از محقّقان ادّعاهاي ترك شناسان غربي-كه نژاد ترك را توراني پنداشته‏اند-را نمي‏پذيرند.به اعتقاد برخي،«اگر منشأ پان تورانيسم را در تركيه لحاظ كنيم‏ و پدر خواندگي آن را به بيگ‏ها و پادشاهاي«قسطنطنيه»نسبت دهيم،مرتكب اشتباه شده‏ايم.پان‏ تورانيسم در واقع يك جوشش نژادي و فرهنگي با ابعادي گسترده است كه چيزي جز يك طرح‏خيالي در ذهن تركها نيست.»(7)
کما اینکه شکل و ریخت شناسی تر کیه ای ها و علی الخصوص آذری ها هیچ شباهتی به اقوام مغول ندارد و فرم جمجمه،قد،رنگ چشم ،موی بدن و... گواه این مطلب است کمترین قرابت از لحاظ ژنتیکی میان این دو برقرار است .
پان تركيسم يا نژاد گرايي تركان عثماني با پايه‏هاي غير واقعي و صرفا سياسي،مي‏كوشيد تا ازطريق غربزدگان ترك در ميان مردم مسلمان امپراتوري عثماني جايي باز كند.به همين دليل،برخي از«متفكّران مسلمان مانند«نامق كمال»(1840 تا 1888)،«ضياء پاشا»(1825 تا 1880)،و«جودت پاشا»(1823 تا 1898)كوشيدند تا اسلام و ناسيوناليسم را سازگاري بخشند.
البتّه اين‏ تلاش پيشاپيش محكوم به شكست بود،چرا كه اين دو ، اصولا با يكديگر سازگاري ندارند.»(8)بايد اشاره كرد كه«تئوري سياسي«نامق كمال»بيشتر از«منتسكيو»و«روسو»برگرفته شده بود.يكي از عميق‏ترين و مهمترين عوامل مؤثر در تفكّر سياسي او كتاب«روح القوانين»منتسكيو است كه او،خود،ترجمه آن را در سال 1863 منتشر كرد.»(9)
تلاش پيگير در آشتي دادن ناسيوناليسم با اسلام براي مروّجان پان تركيسم قابل تحمل‏نبود.به همين دليل،در صدد حذف اسلام و حاشيه نشين كردن اين محور اصلي امپراتوري‏اسلامي برآمدند.بدين سان،متفكّران ديگري در صحنه سياسي و فرهنگي امپراتوري عثماني پا به‏عرصه وجود نهادند كه تأثير افكار مسموم آنها در آينده اين امپراتوري به وضوح نمايان گشت.اين‏متفكّران،«محمد ضياء پاشا»،«تكين آلپ»،و«مصطفي جلال الدّين پاشا»بودند.البته محمد ضياء پاشا،نام«ضياء گوگالپ»را براي خود برگزيد كه تركي‏تر مي‏نمود.«در واقع نمي‏توانيم به رشد ناسيوناليسم در تركيه و تشكيل پان تركيسم اشاره كنيم بدون اينكه از«ضياء گوگالپ»يكي ازبنيانگذاران و مبتكران آن،نام ببريم.
وي پدر ناسيوناليسم جديد ترك و يكي از متفكّران بنام آن‏سرزمين است.وي قريب به 300 مقاله نگاشته است كه در سالهاي پر آشوب 1908 تا 1921 درنشريّات مختلف چاپ شدند.وي پس از اينكه از طرف«عبد الحميد»به«ديار بكر»تبعيد شد،به‏ مطالعه درباره تشكيلات فراماسونري پرداخت و بعد وارد«انجمن سرّي اتحاد و ترقي»شد و درقيام مسلحانه شركت كرد.وي در«سالونيك»به صورت يكي از نزديكترين دوستان«طلعت بيگ»در آمد.پس از قيام«آتاتورك»او از«انجمن اتحاد و ترقي»جدا شد و به«مصطفي كمال»پيوست،گروهي از موّرخان،او را بنيانگذار كماليسم نيز مي‏دانند.»(10)
انديشه‏هاي مسموم«ضياء گوگالپ»،صبغه‏اي از روحيه ضد اسلامي او داشت.«در جامعه شناسي مخصوصا جامعه شناسي«اميل‏ دوركيم»بود كه«ضياء گوگالپ»زير بناي فكري خويش را پيدا كرد و اولين طرحهاي تئوريك‏ ناسيوناليسم ترك را بر آن بنا نهاد.»(11) وي همچنين انديشه‏هاي جديدي در مورد خلافت اسلامي‏مطرح ساخت.«او خلافت را به چهار نوع تقسيم كرد و ادعا نمود كه بهترين نوع خلافت،آن است‏ كه از حاكميت سياسي جدا باشد.»(12)البته همين انديشه در آخرين روزهاي خلافت اسلامي،درسالهاي 1923 تا 1924 براي نابود ساختن خلافت اجرا گشت. و تاییدی بود بر جدایی دیانت از سیاست !
او همچنين«در پي آن بود كه تمدّن‏ غرب را با تركيسم و اسلام،هماهنگ سازد و تركها را به عنوان يك ملّت كه از اسلام پيروي‏ مي‏كنند به احياي عظمت قبلي خود وا دارد.»(13)اين حركت نيز همانند حركت«نامق كمال»به‏ شكست گراييد.وي مي‏گفت:«فرهنگ ملي بايد جاي فرهنگ غرب‏گرا و فرهنگ امت را بگيرد.»(14)
البته اين شعار،پوششي براي ضديت با فرهنگ امت يا اسلام بود زيرا افكار او در فرهنگ غرب‏ ريشه داشت و استقلال جويي فرهنگي‏اش جز يك نمايش ظاهري نبود.
در كنار«ضياء گوگالپ»شخص ديگري نيز به ارائه تزهاي ضد اسلامي خود براي احياي‏ فرهنگ ترك پرداخت.«وي«تكين آلپ» بود.و نکته عجیب در مورد او یهودی الاصل بودن وی بود براستی چرا یهودیان اینچنین برای یافتن گذشته ای تاریخی برای ترکان تلاش می کردند؟!
"تکین آلپ" معتقد بود كه 10 ميليون ترك‏ عثماني نمي‏توانند دولت و تمدن نويني پديد آورند و براي دستيابي به چنين هدفي بايد دهها ميليون ترك آن سوي مرز را هم وارد ميدان كرد و آنگاه ملتي بزرگ با تمدني درخشان پديد آورد.»(15)
در ماوراي اين افكار،او تجزيه دول و ملل اسلامي ديگر،همچون ايران را نيز در نظرداشت.اين روحيه تفرقه انگيز و ضد اسلامي آن قدر قوي بود كه او در بسياري از موارد به‏صراحت،«اسلام را مورد حمله قرار مي‏داد و اصول لائيك و تفكيك دين از سياست (لائیسیته) را مطرح مي‏كرد.وي خواهان بازگشت تركها به اوج شكوه قبل از اسلام (تاکید می شود قبل از اسلام) بود و در راه ايجادسازمانهاي معتقد به پان تركيسم و پان تورانيسم تلاش مي‏كرد.»(16)
اين تفكّرات اسلام ستيزانه همراه با اوضاع حاكم بر حكومت عثماني،بسياري از جوانان را به‏ميدان رويارويي با اسلام كشاند،چرا كه در آن زمان،اسلام عامل شكست تدريجي معرفي شده بود.
««تكين آلپ»و«ضياء گوگالپ»،بزرگترين شارحان و متفكران پان تركيسم و پان تورانيسم،در آثارخود،تركهاي جوان را تشويق مي‏كردند كه سياست تركي كردن را در پيش گيرند.»(17)
بسياري ازنويسندگان ديگر نيز به اين جريان پيوستند،از جمله«جلال نوري باي»كه در کتاب«تاريخ‏المستقبل»،رست خيز عثماني را تنها از طريق بازگشت به ترك گرايي خالص امكان پذير دانست.اومعتقد بود كه تمام مردم ترك زبان،به ويژه تركهاي روسيه تزاري،بايد به نهادهاي قبل از اسلام‏تركها توسل جويند تا بيداري ترك حاصل شود.»(18)

پینوشت:

(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.
(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.

(8)-نقوي(پيشين)،ص 38.
(9)-لويس(پيشين)،ص 190.
(10)-رائين،اسماعيل:«قتل عام ارمنيان»،مؤلف،تهران،1351،ص 31.
(11)-لويس(پيشين)؛ص 190.
(12)-احمدي،حميد:«ريشه‏هاي بحران در خاورميانه»،كيهان،تهران،1369 ،ص 116
(13)-همان.
(14)-همان.
(15)-مجله آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،صص 3 و 4.
(16)-احمدي(پيشين)،ص 116.
(17)-همان.
(18)-همان.
بخش سوم : يهوديان در امپراتوري عثماني‏
درك اهميت حضور تفكر ناسيوناليستي در امپراتوري عثماني،بدون توجه به جايگاه وعملكرد يهود بی فایده است ،چرا كه از آغاز حركتهاي ناسيوناليستي مي‏توان ردپاي يهوديان را ديد.
پرسش مهم اين است كه يهوديان در اين ميان،ملتبس به چه لباسي بودند و چه جايگاهي داشتند؟
بنابر تحقيقات تاريخي،«ظاهرا«محمد دوم»به يهودياني كه هنگام فتح«استانبول»در آن جامي‏زيسته‏اند،امان داد و ايشان را در مسكن خود باقي نهاده بود.يك دفتر ثبت جزيه،تعداد اين‏يهوديان را در 116 خانوار ذكر كرده است.»(1)اين تعداد،پس از برخورد شايسته مسلمانان و بامهاجرت يهوديان ساير مناطق«در سال 1489 به 2027 خانوار افزايش يافت».(2)اين،تقريبا آخرين آمار از جمعيت يهوديان در امپراتوري عثماني پديد آورد.
«در حدود سال 1492ميلادي،نزديك به 10 هزار يهودي از اسپانيا به سرزمين عثماني مهاجرت كردند ! و در شهرهاي‏ «استانبول»،«ادرنه»،«سالون يك»مسكن گزديدند.»(3)از شواهد و قرائن تاريخي چنين بر مي‏آيد كه‏ مهاجرت اين عدّه از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا،ناشي از آزار و اذيّتي بوده كه به دليل رفتار بد اقتصادي يهوديان و بدگماني مسيحيان به ايشان،نسبت به آنها اعمال مي‏شده است.حتي نقل‏ شده است كه«حاكمان مسيحي-كه پس از سرنگون ساختن حكومت مسلمانان،بر اندلس (اسپانیای کنونی )مسلط شده بودند-همه يهوديان را مي‏سوزاندند.تا اينكه حكومت«فرديناند ايزابلا»در سال 1492 حكمي صادر كرد كه بر اساس آن،يهوديان بايد طي چهار ماه از اسپانيا خارج مي‏شدند،بي‏آنكه‏ بتوانند اموال و دارائيهاي خود را همراه ببرند.بيشتر اين افراد به مغرب و شمال آفريقا كوچ‏ كردند.»(4)«اعلان آمادگي عثماني براي پذيرفتن يهوديان رانده شده از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا در سال 1492 و پس از آن،منجر به افزايش تعداد يهوديان تا حدود 36000 تن شد.»(5)
زندگي آرام يهوديان در سايه حكومت عثماني-همچون اقوام ديگر-«به اعتبار«برات»ي بود كه سلطان در برابر دريافت پيشكش،به آنان عطا مي‏كرد.آنگاه ايشان مي‏توانستند از سلطان‏ بخواهند كه رئيس مذهبي‏شان را عزل كند و رئيس مذهبي نيز مي‏توانست از سلطان درخواست‏ كند كه به دستورهاي او اثر و اجرايي بخشد.»(6)
اين اقلّيّت،همچون اقليّتهاي ارمني،ارتدكس،يوناني و...تا حدّ بسياري زيادي از آزادي عقيده برخوردار بود.«يهوديان مقيم«استانبول» جماعتهايي سازمان يافته داشتند و هر جماعت داراي كنيسه‏اي بود كه واحد مذهبي آن به شمارمي‏رفت.»(7)اين«گروه مهاجر،«موسوي‏هاي سفاراد»ناميده مي‏شدند.زيرا در زبان عبري،به‏ اسپانيا«سفاراد»گفته مي‏شد.بيشتر اين يهوديان،متموّل بودند و در اموري همچون صنعت چاپ،طبابت،نسّاجي و ساخت سلاحهاي آتشين تخصّص داشتند و سبب رونق يافتن اين حرفه‏ها درسرزمين عثماني گرديدند.»(8)بسياري از پژوهشگران معتقدند كه«اولين چاپخانه خاورميانه به‏ وسيله يك خاخام يهودي،به نام«رابي اسحاق جرسون»به سال 1490 در استانبول تأسيس شد.
اين چاپخانه كه داراي حروف عبري بود،در طول بيش از 300 سال،قريب به صد كتاب در زمينه‏
علوم و فنون منتشر كرد.بيشتر اين كتابها به گونه‏اي با مذهب يهود پيوند داشتند.»(9)
آنچه تعجب آدمي را بر مي‏انگيزد اين است كه«بايزيد دوم»تأسيس اين چاپخانه را مشروط بدان نمود كه كتابي به زبان تركي يا عربي در آن چاپ نشود.»(10)گنجاندن اين شرط،با توجه به‏ ماهيّت عملكرد يهوديان و ملاحظه كاري سلطان عثماني،بسيار قابل تأمل است.
وضعيت يهوديان به همين منوال پيش مي‏رفت تا اينكه«در سال 1648،يك يهودي به نام‏ «شابتاي زوي»ادعا كرد كه«مسيح موعود»است و توانست به سرعت حمايتهاي مالي فراواني را در سرزمينهاي مقدس،اروپا و شمال آفريقا به سوي خود جلب كند.»(11)اين ادعا بر سلطان عثماني،گران آمد زيرا سبب مي‏شد كه امپراتوري نتواند اقليّتهاي مذهبي را زير نظارت آورد.به همين‏ دليل-و به دلايل ديگر-««شابتاي زوي»در سال 1666،توسط حكومت عثماني دستگير گشت و با دو راه مواجه شد:يا مرگ يا اسلام آوردن.سرانجام وي در اواخر همان سال به اسلام گرويد.»(12)
ما دلايل تاريخي اين رويداد را نيز از«دائرة المعارف بريتانيكا»(13)فراهم آورده‏ايم و بر اين‏ باوريم كه تحقيق گسترده درباره اين موضوع،نتايج سودمند بسياري را در بر دارد.بايد اشاره كرد كه«دائرة المعارف يهود»(14)از ناگزيري«شابتاي زوي»به اسلام آوردن،ياد نكرده است.اين مأخذ در مورد يهودياني كه در اين مقطع به اسلام گرويدند،مي‏گويد:«اقلّيّتي از طرفداران«شابتاي‏ زوي»،در پي شكست فعّاليّتهاي فراوان مسيح گرايانه او در تركيه،به اسلام گرويدند.پس از آنكه‏ وي در سپتامبر سال 1666 به اسلام گرويد،تعداد زيادي از پيروانش به عنوان يك مأموريت‏ مخفي،ارتداد خود را اعلان كردند و آگاهانه متعهّد شدند كه افكار و مقاصد خويش را پنهان سازند.»(15)
در واقع این یهودیان اسلام آوردن را وسیله ای برای اجرای ماموریتی تاریخی می دانستند ماموریتی که هدف آن نفوذ در امپراتوری اسلامی بود تا بتوانند بار دیگر با استفاده از این حربه تاریخی یعنی نفوذ طومار عثمانی را در هم بپیچند.
اين مأخذ در مورد ديگر يهودياني كه هنوز به اسلام نگرويده بودند،مي‏گويد:«بيشتر پيروان‏ وي كه خود را«مؤمنان»(16)مي‏ناميدند،ه چنان در قيد يهوديت باقي ماندند.تا آنگاه كه‏ «شابتاي زوي»زنده بود،چند تن از رهبران اين گروه مي‏پنداشتند كه اساسي‏ترين كار آن است كه‏ براي پيروي از برنامه مسيح موعودشان،بر طبق اصول اعتقادي جديد عمل كنند[يعني به اسلام‏ بگروند]بدون اينكه يهوديت‏[را در عمل‏]انكار كنند.»(17)
اگر چه در سندي روشن در دست نيست كه نشان دهد آيا اين گرايش به اسلام از سر اجبار بوده يا بر پايه تدبير و نقشه و يا با آگاهي و بصيرت صورت پذيرفته است.ولي از عملكرد اين گروندگان‏ برمي‏آيد كه اسلام آوردنشان نه همراه با ميل و اشتياق بلكه تنها اقدامي براي تغيير ظاهر بوده‏ است.اين گروندگان به اسلام«از آغاز قرن هجدهم،در ميان تركان به«دونمه»(18)مشهور شدند.
اين‏ واژه در زبان تركي به معناي«گروندگان»يا«مرتدان از دين يهود»است، و از مصدر « دونماخ » به معنی برگشتن گرفته شده است .اين افراد،در ميان يهوديان‏به«مينيم»(19)معروف شدند كه به معني«فرقه‏ها»است.»(20)از آن پس در امپراتوري عثماني،افرادي‏ ظهور كردند كه به ظاهر مسلمان و«دونمه»بودند.آنان در تاريخ اين امپراتوري نقش بسيار مهمي‏ بازي كردند،زيرا به نام اسلام و مسلماني،سهمي بزرگ در فروپاشي امپراتوري عثماني داشتند.
اعضاي اين فرقه براي اينكه بتوانند همچنان با پايبندي به اصول فكري خود،در جامعه‏ اسلامي عثماني به سر برند،در چارچوب عقايد خود به قوانيني سر سپردند.اما عقايد«دونمه»كه‏ در آغاز،پيرو«شابتاي زوي»بودند،همچنان پنهان ماند و در سطح عمومي ظهور نيافت.پس از مرگ«شابتاي زوي»دستورالعمل جامعه دونمه امپراتوري عثماني،متني بوده كه«دائرة المعارف‏ يهود»آن را آورده است.اين مأخذ مي‏گويد:پس از مرگ«شابتاي زوي»زن وي به نام«جاكو بلر»-كه در ميان مسلمانان«عايشه»ناميده مي‏شد-ادعا كرد كه برادرش تجسم روح«شابتاي زوي»است.از آن پس،با روي كار آمدن«جاكوب قريدو»-كه فيلسوف بود-در ميان دونمه تفرقه ايجاد شد.
گروهي به اصول اوليه«شابتاي زوي»پايبند ماندند و گروهي ديگر بر آن شدند كه روح‏ «شابتاي زوي»در«جاكوب فريدو»مجسّم شده است.در زمان«جاكوب قريدو»بيشتر خانواده‏هاي‏ دونمه به«سالونيك»مهاجرت كردند كه تا سال 1924 و روي كار آمدن«آتاتورك»و از بين رفتن‏ حكومت عثماني،مركز فعّاليّتهاي اين انجمن-كه«شابتاي زوي»آن را بنيان نهاده بود-سازماندهي شد.
«قريدو»به سال 1695 در«اسكندريه»در گذشت.
«پس از مرگ وي،پيروانش به دو دسته تقسيم شدند.چند سال بعد،شاخه ديگري در ميان ایشان ‏پديد آمد.در حدود سال 1700،يك رهبر جديد به نام«باروخيا روسو»در ميان آنها ظهوركرد كه پيروانش مدّعي بودند روح«شابتاي زوي»در او مجسّم شده است.وي پس از گرويدن به‏اسلام،«عثمان بابا»خوانده شد.در زمان وي،نیز گروه ديگري پديد آمدند.که نام ایشان ،واژه‏اي ترکیبی به زبان «لادينو» ترکیبی از عبري و اسپانيايي بود.»(21)تا اين زمان‏يعني«تا سال 1774،حدود 600 خانواده دونمه در«سالونيك»مي‏زيستند كه تنها از گروه خود همسر بر مي‏گزيدند.قبل از جنگ جهاني اوّل حدود 10000 تا 15000 دونمه يافت مي‏شدند.»(22)
«دائرة المعارف يهود»همچنين ذكر مي‏كند كه«آنها در مكانهاي ويژه‏اي در«سالونيك»ساكن‏ شدند.»(23)«بسياري از انجمنهاي مخفي،به عنوان يك حركت درست و به تبعيّت از مواعظ و عقايد«شابتاي زوي»،دين خود را تغيير دادند و به ظاهر مسلمان گشتند،در حاليكه مخفيانه به آداب ورسوم خاص خود مي‏پرداختند.قواعد اخلاقي آنان در 18 بند تنظيم گشته و شامل يك من وشرحي همگون با 10 فرمان بود.»(24)دونمه‏ها معتقدند كه«تغيير دين«شابتاي زوي»،مرحله‏اي‏تكاملي از رسالت مسيح است،بنابراين آنها نيز به اسلام گرويدند.اگر چه آنان از جامعه سازمان‏ يافته يهودي جدا مانده بودند،بسياري از تعاليم عبري را از انقراض،محفوظ نگه داشتند.ايشان، پنهاني از اسامي عبري بهره مي‏برند و از ازدواجهاي درون جمعيّتي با مسلمانان خودداري‏ مي‏كنند.ايشان به عنوان يك يهودي،در لباس دونمه باقي مانده‏اند و روي هم رفته مورد توجه‏ مسلمانان قرار نداشته‏اند.(25)به عقيده بسياري از مسلمانان،اگر چه دونمه‏ها مسلمان بودند، وضعي طبيعي نداشتند.از اين جهت به زودي براي نويسندگان ترك آشكار شد كه اين مرتدّان- كه خواهان تشويق يهوديان در گرويدن به دين اسلام‏اند-هيچ تمايلي به اختلاط با مسلمانان‏ ندارند،بلكه مصمم به ادامه رهبري يك اقليّت بسته‏اند.البتّه آنها به ظاهر بر رعايت شعائر اسلامي‏ تأكيد داشتند و از نظر سياسي شهرونداني وفادار به شمار مي‏رفتند.»(26)
دونمه‏ها به دليل رفتار منافقانه خود،ماهيّتي دوگانه داشتند.«هر دونمه داراي يك اسم تركي‏ و يك اسم عبري بود و در جامعه دونمه از اسم اخير استفاده مي‏شد.همچنين آنها نامهاي‏ سفارادي (اسپانیایی) فاميل خود را حفظ مي‏كردند.قبرستانهاي دونمه،در ميان افراد تمام فرقه‏ها،بطور مشترك‏ مورد استفاده قرار مي‏گرفت.البته هر فرقه كنيسه‏اي مخصوص به نام‏Kahal (اجتماع)داشت كه‏ از ديد بيگانگان پنهان بود.نماز و عبادت آنها به اختصار زبان محاوره دونمه‏ها بايد گفت كه«عبري در ميان آنان‏ به ويژه در نماز و عباداتشان،بطور ريشه‏اي رايج بود ولي بعدا زبان«لادينو»كه تركيبي ازاسپانيولي و عبري بود رواج بيشتري يافت و زبان موعظه‏ها و شعرهايشان نيز گشت.»(27)البته‏ بعدها،زبان تركي بطور رسمي در ميان دونمه‏ها رايج گرديد.


پینوشت:

(1)-اينالجق،خليل-گوگ بيلگين،طيب:«استانبول و فتح آن»،علي كاتبي،دائرة المعارف بزرگ اسلامي،تهران،
1373،ص 104.
(2)-همان.
(3)-پروند،شادان-سبحاني،زهرا:«زمينه شناخت جامعه و فرهنگ تركيه»،مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بين الملل،
تهران،1373،صص 92 و 93.
(4)-جندي(پيشين)،ص 271.
(5)-اينالجق و گوگ بيلگين(پيشين)،ص 89.
(6)-همان،ص 99.
(7)-همان،صص 104 و 105.
(8)-شادان و سبحاني(پيشين)،صص 92 و 93.
(9)-مؤسسه مطالعات خاورميانه(پيشين)،ص 12.
(10)-لويس(پيشين)،ص 56.
(11) (.london,1768,fundendm ,4.the new Encycopaedia Britanica,v-())
(12) (.Ibid-())
(13) (Britanica-)
(14)Judaica -
(15) (.148.by keter publishing house Itd, Yeruselem, israelP ,1971 ,6.Encyclopaedia Judaica, V-())
(16) (.ma aminim-))
(17) (.148.Ibid.P-())
(18) Donme
(19) Minim
(20) (.149.Ibid.P-()
(21) (.149-148.Ibid.P-())
(22) (150.Ibid.P-())
(23) (.150.Ibid.P-())
(24) (150.Ibid.P-())
(25) (.150.Ibid.P-())
(26) (.150.Ibid. P-())
(27) (.150.Ibid.P-())

tina
10-22-2011, 01:44 PM
بخش اول : امپراتوري عثماني در مسير سقوط
يكي از عوامل مهّم ضعف و سقوط تدريجي امپراتوري عثماني،بي‏كفايتي سلاطين اين‏ دولت،به ويژه بعد از سلطان«سليمان قانوني»بود.در حقيقت«بين سليمان و جانشينان او فاصله‏ عظيمي پديد آمد،زيرا آنان نه فرماندهان نظامي خوبي بودند و نه سياستمداران قابلي،آنها به‏ واسطه زندگي توأم با انزوا و بيكاري،دچار افسردگي گشته،لذائذ زندگي را در كارهاي بي‏قاعده‏ بي‏بند و باري و شهوتراني مي‏جستند.اين تغيير به حدّي مبهوت كننده بود كه بعضي از مورّخان‏ چنين تعبير كرده‏اند كه خاندان عثماني با مرگ سليمان از ميان رفت و اشخاص ديگر جاي آن‏ سلاطين را غصب كردند.»(1)
در كنار اين عامل- كه از مهمترين دلايل فروپاشي يك حكومت است- مي‏توان به عامل‏ «توسعه و تحوّل بدون هماهنگي با اصلاح فرهنگي و زيربنايي»اشاره كرد.موجدان اين تحوّل از مهمترين مخرّبان امپراتوري عثماني بودند.موج اين تحوّلات يا به اصطلاح:«اصلاحات»باروي كارآمدن«محمود دوّم»معروف به«اصلاحگر»پس از خلع«مصطفي چهارم»بيست و نهمين خليفه‏ عثماني در سال 1807 آغاز شد.
«سلطنت«محمود دوم»نه فقط آگاهي جديدي نسبت به غرب به‏ بار آورد و آن را قابل تحسين ساخت،بلكه اين احساس را جلوه‏گر ساخت كه براي حفظ امپراتوري‏ عثماني در برابر اروپايي صنعتي شده،بايد شيوه‏هاي سنتّي را كنار نهاد.بدين ترتيب،عثمانيها ديگر نمي‏توانستند غرب را به ديده تحقير بنگرند.رفته رفته همه ابعاد زندگي آنان-از پوشش‏ ظاهري‏شان تا زبان و طرز تفكّر و حتي سرگرمي-دستخوش تغيير شد.»(2)اين اصلاح گري جديد - كه معمولا در جوامع بسته،اينگونه آغاز مي‏شود-هيچ نفعي براي امپراتوري به همراه نداشت.
اين،نه يك اصلاح كه نوعي خود باختگي بود و خود باختگي مدخل تمام تهاجمات،به ويژه تهاجم‏فرهنگي است.باري،در زمان سلطنت«محمود دوم»،سالهاي 1808 تا 1839،گام اول در جهت‏
انجام چنين اصلاحاتي در بدنه پوسيده عثماني آغاز شد ولي هرگز به سامان نيانجاميد.
با روي كار آمدن«عبد المجيد»-كه پس از مرگ«محمود دوم»قدرت يافت-مرحله‏اي ديگر درهمان سمت و سو آغاز شد كه به«دوره تنظيمات يا اصلاحات»مشهور است.«تنظيمات،دوره‏اي ازقانونگذاري و اصلاحات بي‏وقفه بود كه دولت و جامعه عثماني را نوسازي كرد؛به تمركز بيشتر امور اداري منجر شد و در فاصله سالهاي 1839 تا 1876 به مشاركت افزونتر دولت در جامعه عثماني‏ انجاميد.در دوره‏هاي پيشين،تمايل به برقراري نظام بيشتر بود.»(3)و نسبت به سلاطيني‏ همچون«عبد الحميد اول»و«سليم سوم»،«محمود دوم»بيشتر توفيق يافت كه آرزوهاي خود را دوره تنظيمات در طول سلطنت«عبدالمجيد»و«عبدالعز ير»استمرار يافت.«عبدالمجيد»درسال 1861 در گذشت و برادرش«عبد العزيز»جانشين وي گشت.در دوره سلطنت او،عطش مردم‏ براي انجام اصلاحات و محو فساد دولتي افزايش يافت.از طرف ديگر،برخي از غربزدگان،تفكراصلاح طلبي به شيوه غربي را دامن مي‏زدند.در اين ميان،سلطان،قدرت درك و برنامه ريزي در اين زمان حساس را نداشت.وي«در دهه 1860 با مشكل جديدي رو به رو شد كه عبارت بود از:
تقاضاي روز افزون مردم براي انجام اصلاحات.در همين گير و دار در سال 1865-دو سال بعد از
قتل«لينكلن»،رئيس جمهور امريكا-«انجمن عثمانيان نو»بطور پنهاني در«قسطنطنيه»تأسيس‏ شد.انجمن مزبور،ابتدا فقط 245 عضو داشت.رهبر اين گروه،يك نويسنده آزاديخواه به نام«نامق‏ كمال»بود كه شرح حال وي پيشتر رفت.دو تن از شاهزادگان عضو خاندان سلطنت نيز در جلسات‏ سرّي آنان شركت مي‏كردند.هدف انجمن عبارت بود از:«تبديل حكومت استبدادي به مشروطه‏ سلطنتي»انجمن،برنامه كار خود را از انجمن سرّي ايتاليايي«كاربوناي»اقتباس مي‏كرد كه پيشگام‏ نهضت تركهاي جوان به شمار مي‏رفت.در ميان هواداران انجمن،يك فرد به اصطلاح ميهن پرست‏ وجود داشت كه سرنوشت تركيه به دست او رقم خورد.او كه«مدحت پاشا»نام داشت در ميان‏ تركهاي تحصيل كرده داراي نفوذ بود و نامش مترادف با پيشرفت قلمداد مي‏شد.»(4)البته در ميان‏ شخصيّتهاي مبارز در دوره تنظيمات،افرادي همچون«مصطفي رشيد پاشا»نيز وجود داشتند.او در دوران صدارت خود،برنامه‏هايي را تحقّق بخشيد.جالب آنكه«مدحت»نيز در آن زمان‏ مي‏زيسته ولي به دلايل نامعلوم از آن طيف جدايي گزيده است.سپس در فرصتي مناسب،خود را نشان داد و در دو مرحله نيز به صدارت عظمي رسيد.«وقتي وي در«قسطنطنيه»به وزارت اعظم‏ منصوب شد،تشخيص داد كه فقط يك راه-هر چند هم خطرناك باشد-در برابرش وجود دارد و آن خلع سلطان«عبد العزيز»است.»(5)
وي با قدرتي كه كسب كرد،توانست اين تصميم خود راعملي سازد.سپس بر آن شد كه«مراد»برادر زاده و وليعهد سلطان را به سلطنت برساند.«مراد» فردي شرابخوار و سست عنصر بود ولي امپراتوري نياز به سلطان داشت و از حاكم مستبد و نالايقي همچون«عبد العزيز»بي‏نياز بود.«مدحت پاشا»براي تحقق بخشيدن به اراده خود،«حسين‏عوني»وزير جنگ را به كمك طلبيد.در 19 مه 1876،آن دو توانستند نقشه خود را اجرا كنند.آنان‏ نيمه شب به قصر سلطان وارد شدند و با ارائه فتواي شيخ الاسلام«قسطنطنيه»-كه عزل سلطان‏ را طلب كرده بود-او را خلع كردند.«عبد العزيز»نيز تسليم شد و اين وضع را مشيّت الهي‏ دانست.»(6)فرداي همان روز«مراد»به عنوان سلطان و با لقب«اصلاح طلب»از سوي«مدحت»به‏ مردم معرفي شد.البته«مراد»،خود،با تهديد اين مقام را پذيرفته بود.
«عبد العزيز»،پنج روز پس از خلع شدن،همراه با يك قيچي،در اتاق خوابش با دستي بريده‏ پيدا شد.درباره قتل يا خودكشي وي بسيار گفتگو شده است.عدّه زيادي از جمله مادرش، معتقدند كه قاتل وي«مدحت پاشا»بوده است،چرا كه او براي قدرت بخشيدن به«مراد»،بايد رقيبش را از ميان بر مي‏داشت.اما«مراد»نيز نتوانست خواست«مدحت»را برآورده كند،چرا كه او بسيار نالايق‏تر از«عبد العزيز»بود.«سلطان جديد،شخصي ضعيف النفس بود و به علت اقامت‏ طولاني در قفس،از كفايت و لياقت،مايه‏اي نداشت.يك پزشك متخصّص اتريشي و يكي از اطبّاي‏ دربار اعلام نمودند كه وي به طرز علاج ناپذيري مخبط مي‏باشد.لذا فقط پس از سه ماه،او را به‏ دستور«مدحت»از سلطنت خلع كردند و در قصري ديگر زنداني ساختند.»(7)بدين سان،«مدحت‏ پاشا»سرنوشت دو سلطان عثماني را در اوج جنگها و درگيريها و وضع نابسامان كشور رقم زد.
اهميت كار«مدحت پاشا»ي زيرك هنگامي نمايان مي‏شود كه در کمال ناباوری بدانيم«وي يك دونمه بوده‏ است؛يعني يك يهودي به ظاهرمسلمان شده.وي پيشتر حكمران ولايت«دانوب»بود و در آنجا بر شورش‏ بلغارها- كه از تبعه اسلاوهاي انقلابي تأثير مي‏پذيرفت-غلبه نمود.سلطان با احساس دروني خود،از اين شخص زشت تا روزي كه به درجه نخست وزيري رسيد،حذر مي‏كرد.ملّت يهود ترك تا حدّ زيادي به وي مديون‏اند،زيرا او بود كه مدارس يهودي را در خاورميانه تأسيس نمود و همراه با افرادي همچون«كاموند و ساسون»و«سيمون دويتش»يهودي-كه در«وين»اقامت داشت- مستمرا از«پاريس»ديدن مي‏كرد.»(8)
اكنون قرار بود كه او تكليف سوّمين خليفه را نيز مشخص كند.وي در پايان دوره حكومت‏ «مراد»و در اوج نابسامانيهاي روحي او،تصميم گرفت كه قائم مقامي برايش نصب‏ كند.«عبد الحميد»،و برادر وي،اين پست را نپذيرفت اما براي جلب حمايت«مدحت پاشا»در بيرون‏ قصر با او ملاقات كرد و متعهد شد كه اگر زمام امور را در دست گيرد با تصويب قانون اساسي جديد موافقت نموده تنها بر اساس پيشنهادهاي وزيران عمل نموده و افراد مورد نظر آنها را به دبيري‏ دربار منصوب خواهد كرد.»(9)
بدين ترتيب«عبد الحميد»با نظر مساعد«مدحت پاشا»به سلطنت دست يافت.«وي رسما سوگند خورد كه قانون اساسي را حفظ كند و براي آنكه تسامح و اغماض خود را نسبت به عقايد ومذاهب ديگران نشان دهد،با تيز هوشي فراوان«مدحت پاشا»را در مقام وزارت اعظم ابقاء كرد، و يك ارمني را نايب رئيس مجلس ساخت و دو يهودي را به سمت آجودان مخصوص خود منصوب‏نمود.در نتيجه اين اقدامات،وي طي چند هفته،معبود اعضاي«انجمن عثمانيان نو»يعني‏هواداران اوليه اصلاحات،و همچنين مردم عادي-كه همه اميد خود را به او بسته بودند گرديد.»(10)بايد اشاره كرد كه انجمن مزبور با برخورداري از آزاديهاي مصوّب«مدحت پاشا»پيشتر دامنه فعاليتهاي خود را گسترده بود.«در آن زمان«مدحت»كابينه را به حمايت علني از قانون‏ اساسي- كه در حال تدوين بود-سوق داد.عثمانيان جوان كه دوستان مدحت بودند،ازتبعيد فراخوانده شدند.«ضياء بيگ»وزير آموزش و پرورش شد و«نامق كمال»آزادانه به انتشارمطالب خود پرداخت.با تشويق سفير«بريتانيا»،مدحت نه تنها در كابينه فعاليت مي‏كرد،بلكه با رهبران علما نيز همكاري داشت تا موافقت آنان را براي تشكيل شورايي انتخابي و تمركز يافته‏ جلب كند.اين شورا كم و بيش دولتي بود و حتي مسيحيان را نيز شامل مي‏شد.البته مسؤوليت‏ اين شورا تنها نظارت بر سياستهاي مالي و حكومت و كمك به برقراري موازنه در بودجه كشور بود.»(11)
و اين چيزي بود كه يهوديان علاقه وافري به آن داشتند.بله سلطه بر منابع مالی عثمانی!!!
تا اينجا،همه چيز بر وفق مراد«مدحت پاشا»و ياران دونمه‏اي وي پيش مي‏رفت.از سوي‏ديگر«عبد الحميد»نيز با اقدامات مقطعي خود اعتماد روز افزون آنها را براي تثبيت موقعيت خود جلب مي‏كرد.در پاسخ به درخواستهاي«مدحت»كه همچنان ادامه داشت،«وي دستور تأسيس‏ «كميسيون قانون اساسي»را صادر كرد تا پيش نويس قانون اساسي را تهيّه كند.اين كميسيون كه‏ تحت رياست«مدحت»قرار گرفت،28 عضو داشت كه 16 تن از آنان ديواني و 10 تن عالم و 2 تن‏ نظامي بودند.»(12)اين آخرين اقدام«عبد الحميد»در جهت اصلاحات و واپسين اميد«مدحت»بود.
زيرا پس از مدتي با كودتا،«عبد الحميد»به بهانه‏هايي«مدحت»را از صدارت عزل كرد و او را به يك‏ سفر اروپايي فرستاد.البته بعدها براي آنكه نگران وي و اقداماتش نباشد،به طرز فريبكارانه‏اي اورا از خارج فرا خواند و آن گاه محاكمه و سپس اعدام كرد.پس از مدتي نيز مجلس را به تعطيلي‏ كشاند و همه اصلاحات زمان«مدحت»را منتفي دانست.به اين ترتيب،تمام رشته‏هاي تنيده شده‏ «مدحت»و يارانش پنبه شد و عمر آن امپراتوري،چند سالي بيشتر به درازا انجاميد.روي كار آمدن دوباره استبداد،براي جامعه از هم پاشيده عثماني-كه به طور روز افزون در حال از دست‏ دادن قدرت و قلمرو خود بود-نيازي اساسي به شمار مي‏رفت.در اين ميان،بسياري از تحوّلات‏ پديد آمده در زمينه آزادي افراد و عقايد و مذاهب نيز-كه در دوران تنظيمات،حاصل شده بود-رخت بر بست.از جمله اين تحوّلات،تصويب«قانون اساسي جامعه يهوديان»بود كه امتيازات‏ويژه‏اي به آنان- كه در آن جامعه،هيچ تضميني براي آينده نزديك خود نداشتند-بخشيده بود.
«تولد دوباره استبداد»عنوان بحثي است كه بسياري از محققان با روي كار آمدن‏ «عبد الحميد»آن را مورد بررسي قرار داده‏اند.بسياري بر اين باورند كه«عبد الحميد»چاره ديگري‏ نداشت،زيرا بايد مرگ تدريجي امپراتوري را كمي به تأخير مي‏انداخت تا كارهاي اساسي را انجام دهد.
«عبد الحميد»پس از نابود ساختن دستاوردهاي چند دهه اصلاحگري،تصميم گرفت كه درداخل كشور،نوعي وحدت نظر و اتفاق براي رفع مشكلات پديد آورد.از اين رو كوشيد كه مخالفان‏ را به هر نحو ساكت سازد تا دست كم به شكل حربه‏اي براي دشمن خارجي در نيايند.شايد به‏ همين دليل بود كه پس از پاكسازي داخلي امپراتوري،مخالفاني را كه در شهرهاي مختلف اروپا به‏ زيان او تبليغ مي‏كردند به داخل فرا خواند.«بسياري از تبعيديان تنها به دليل ناكام ماندن دركارشان يا دست نيافتن به مقامها و درجات عالي،به مخالفت با حكومت برخاسته بودند.از اين رو،«عبد الحميد»رفته رفته به آنان فرصت داد كه افكار و آمال خود را در حكومت تحقّق بخشند.درسال 1897،سلطان يكي از اعضاي برجسته پليس مخفي خود به نام«احمد جلال الدّين پاشا»را به‏ اروپا اعزام كرد تا مخالفان را دعوت به كار كند.وي با بهره‏گيري از پيروزي جديد عثمانيها در برابريونانيان به عنوان دستاوردي بزرگ براي حكومت عثماني،به آنان وعده داد كه در صورت ترك‏ مخاصمه و بازگشت به ميهن،به مقامهاي عالي حكومتي منصوب خواهد شد.نخستين كسي كه‏ در برابر اين تلاشهاي جديد«عبد الحميد»تسليم شد،«مراد»بود كه بسياري از دوستانش از جمله‏ نخستين پايه گذاران جنبش:«عبد اللّه جودت»و«اسحاق سوكوتي»،را به بازگشت به ميهن ترغيب‏ كرد.بدين سان،تا پايان سال 1897،«جنبش تركهاي جوان»متفرّق و بي تحرّك شد.»(13)
چنين شد كه در اين دوره،در داخل و خارج امپراتوري،نغمه مخالفت آشكاري بر نمي‏خاست.
به همين دليل،بسياري از تاريخنگاران شيوه عمل«عبد الحميد»را استبدادي نمي‏دانند و برآنند كه وضع حكومت رو به زوال عثماني چنين اقتضاء مي‏كرده است.«در روي آوردن«عبد الحميد»به‏حكومت مطلقه،رخدادها و موقعيّتهايي مؤثّر بود كه پس از جلوس وي اتّفاق افتاد.
«عبد الحميد» باور داشت كه مخالفت«مدحت پاشا»با گسترش منابع مالي جديد براي تأمين ديون عثماني و نيز ناسازگاري‏اش با مداخله در«كنفرانس استانبول»- كه صرف نظر از پيامدهاي آن تنها به دليل تنفّر وي از مداخله خارجي بود-امپراتوري را به لحاظ مالي و ديپلماتيك در وضعي دشوار و بحراني‏ قرار داده بود.وي جاه طلبيها و تحريكات سياستمداران را در همه موارد مي‏ديد و تأثير كند كننده‏ مجلس را در روند قانونگذاري مشاهده مي‏كرد.»(14)از جمله عواملي كه«عبد الحميد»را بر ادامه‏راهش مصمّم مي‏ساخت،«طرز برخورد قدرتهاي بزرگ بود؛زيرا آنان مصائب هزاران مسلمان را در«بلغارستان»و«بوسني»-كه مورد آزار و اذيّت بودند يا قتل عام مي‏شدند-ناديده مي‏گرفتند،امّامشكلات مسيحيان را گواه بربريت مسلمانان تلقّي مي‏كردند.»(15)از سوي ديگر آنچه باعث تأثّر روزافزون«عبد الحميد»مي‏شد،«ظهور گروههايي در داخل مجلس بود كه به جاي حمايت از جنگ،مصايب ناشي از آن را دستاويز پيشبرد نظرات و اميال خود قرار مي‏دادند.در ميان سلسله وقايع‏طولاني،اين آخرين رخدادي محسوب مي‏شد كه سلطان جوان را متقاعد مي‏كرد كه امپراتوري‏ هنوز آمادگي پذيرش دموكراسي را ندارد و ديكتاتوري مطلق تنها راه حفظ كشور در آن دوران‏ دشوار است.»(16)وي،خود در اين مورد مي‏گويد:«من اشتباه كردم كه به تقليد از پدرم‏«عبد المجيد»خواستم با تشويق و ترغيب و از طريق نهادهاي ليبرالي در كشور به اصلاحات‏ بپردازم.من پا جاي پاي جدّم«سلطان محمود»خواهم گذاشت.همچون او،من هم اكنون درمي‏يابم كه تنها با اعمال قهر و زور است كه مي‏توانم مردمي را به حركت در آورم كه خداوند حمايت‏ از آنان را به من تفويض كرده است.»(17)
به هر حال،صرف نظر از درستي يا نادرستي عملكرد«عبد الحميد»مي‏توان گفت كه وي تنها در پي نجات امپراتوري رو به زوال عثماني به هر شيوه ممكن بود خواه به شيوه ديكتاتوري غربي وخواه از طريق اصلاحات،«مدحت»گونه.او در چارچوب شيوه نفي كنندگي،رنگ اثباتي نيز به‏عملكرد خود مي‏بخشيد،چنانكه«در واكنشي نسبت به فعّاليّتهاي تركهاي جوان و به منظورتحكيم امپراتوري در برابر همه خطرات داخلي و خارجي،دو جنبش را تقويت كرد:
1.«اسلاميسم»كه بر احياي ارزشها و سنّتهاي اسلام به عنوان دين و فرهنگ،و همچنين‏تحقّق آرمان وحدت مسلمانان جهان تأكيد داشت.
2.«تركيسم»كه به سنّتهاي تركي در فرهنگ عثماني اهميّت مي‏داد و در پي آن بود كه‏احساس وحدت را در ميان تركهاي جوان زنده كند.»(18)
روش دوم،به ظاهر راه حلّي سياسي براي پاسخگويي قطعي به«پان تركيسم»به شمار مي‏رفت،زيرا او با اصل نژاد گرايي در يك امپراتوري اسلامي- كه محور آن،امّت است و نه ملّت- مخالف بود.در اين ميان،نتيجه زحمات چندين ساله يهوديان با روي كار آمدن«عبد الحميد»برباد رفت.اين در حالي بود كه در داخل و خارج،مخالفتي جدّي با امپراتوري به چشم نمي‏خورد.ازاين رو،يهوديان در صدد بر آمدند كه به طور مستقيم به بيان مقصود و احقاق حق(!)كه خويش درجامعه عثماني بپردازند.بدين سان در اواخر قرن 19،برنامه‏اي توسط سران صهيونيسم‏ طرح ريزيي شد.
در اين برنامه،صهيونيستها كوشيدند كه همزمان با اوج گيري گرايشهاي‏ صهيونيستي در اروپا به تحقّق آرمان خود شتاب بخشند.آنها قبلا در سال 1882 و سالهاي پس ازآن،تلاش كرده بودند تا سلطان را به اين امر متقاعد سازند ولي اين تلاشها نتيجه‏اي نبخشيده و با پاسخ منفي«عبد الحميد»مواجه شده بود.ملاقات«تئودر هرتصل»با سلطان در سال 1896 نيزحاصل عمده‏اي به بار نياورد،زيرا سلطان حاضر نشد يك مستعمره يهودي نشين در«فلسطين»به‏صهيونيستها عطا كند.
ان شا الله درمقاله بعد به ماجرای هرتزل و نفوذ در دربار عثمانی خواهیم پرداخت!
پینوشت:
(1)-باربر،نوئل:«فرمانروايان شاخ زرين»،عبد الرضا هوشنگ مهدوي،گفتار،تهران،1364،صص 54 و 55.
(2)-شاو(پيشين)،ص 98.
(3)-همان،ص 107.
(4)-باربر(پيشين)،صص 141 و 142.
(5)-همان،ص 149.
(6)-همان.
(7)-همان،ص 153.
(8)-هابس،بيير:«الصهيونية و الشعوب الشهيدة»،مفيد عرنوق-ادوار رنوق،دارالنضال،بيروت،1990،ص 19.
(9)-شاو(پيشين)،صص 289 و 290.
(10)-باربر(پيشين)،ص 160.
(11)-شاو(پيشين)،ص 286.
(12)-همان،ص 301.
(13)-همان،صص 438 و 439.
(14)-همان،صص 365 و 366.
(15)-همان.
(16)-همان.
(17)-همان،
(18)-همان،ص 440.
بخش دوم: هرتصل و مرحله جديد فعّاليّت صهيونيسم در دربار عثماني‏.
«پس از برپايي«كنفرانس بال»در سال 1897 و نوشتن پروتوکولهای 24 گانه بار ديگر تلاشهاي يهوديان براي متقاعد كردن‏سلطان شدّت گرفت.اين بار،«هرتصل»به«ويليام دوم»قيصر آلمان،متوسل شد.»(1)او ضمن‏ملاقات با قيصر،فوايد تحقّق اين هدف صهيونيستي براي آلمان را بر شمرد و از وي خواست كه درسايه روابط سنتي آلمان و عثماني،ميان او و«عبد الحميد»ميانجيگري كند.اين حركت نيزسرانجام به شكست گراييد و بالاخره«هرتصل»پيشنهادي به«عبد الحميد»ارائه كرد.«در سال‏1901،يهوديان با سلطان ارتباط برقرار كردند و فردي يهودي به نام«امانوئل قاراصو»را براي ديداربا سلطان روانه دربار نمودند.«امانوئل قاراصو»از فراماسونرها بود و حرفه وكالت داشت.»(2)اونتوانست اجازه حضور نزد سلطان را بيابد و به همين دليل«تحسين پاشا»،نخست وزيروقت،مأمور ابلاغ پيشنهاد صهيونيستها به سلطان شد.»(3)نپذيرفتن«قاراصو»شايد به اين دليل بود كه‏ وي استاد بزرگ«محفل سالونيك»بود كه پايگاه و محفل خود را در اختيار تركهاي«جمعيت اتحاد و ترقي»گذاشته بودند تا بتوانند جلسات سرّي خود را در آن جا برگزار كنند.»(4)پيشنهاد صهيونيستها كه«تحسين پاشا»آن را به سلطان ارائه كرد از اين قرار بود:
1.كليّه بدهيهاي دولت عثماني را كه معادل 33 ميليون ليره طلاي انگليسي بود،بپردازند.
2.ناوگاني با هزينه‏اي معادل 120 ميليون فرانك طلا به منظور حمايت از امپراتوري اهدا كنند.
3.وامي بدون بهره به مبلغ 35 ميليون ليره طلا در اختيار دولت عثماني بگذارند تا امورماليّه خود را رونق بخشد. (5)
در عوض اين كمكها و حاتم بخشيها،صهيونيستها چند درخواست از«عبد الحميد»داشتند:
1.آزادي ورود يهوديان به«فلسطين»در هر يك از روزهاي سال،به قصد زيارت.
2.مجاز ساختن صهيونيستها براي احداث مستعمره‏هايي در«اورشليم»تا همكيشان آنها به‏
هنگام زيارت در آن اقامت كنند.»(6)
سلطان«عبد الحميد»چنين پاسخ داد:
«تحسين»به اين يهوديان وقيح بگو:
1.بدهكار بودن براي كشور ننگ نيست،زيرا كشورهاي ديگر از جمله«فرانسه»نيز بدهي دارند.
2.بيت المقدس شريف را اولين بار سرورمان«عمر بن خطاب»براي اسلام فتح كرد و من‏ حاضر نيستم داغ ننگ فروختن آن به يهوديان و خيانت به امانتي را كه مسلمانان به من‏ سپرده‏اند،در تاريخ بر پيشاني داشته باشم.
3.بهتر است يهوديان پولهايشان را براي خودشان نگه دارند.دولت عليّه عثماني ممكن‏ نيست در دژهايي كه با پول دشمنان اسلام ساخته مي‏شود از خودش محافظت كند.
4.در پايان،به آنان دستور بده از قلمرو عثماني خارج شوند و از اين پس به هيچ وجه سعي‏ نكنند با من ملاقات كنند يا به اين جا وارد شوند.»(7)
در فرجام،«عبد الحميد»گفت:
«به آقاي دكتر هرتصل نصيحت كنيد كه در اين مورد گام ديگري بر ندارد.من نمي‏توانم حتّي‏ يك وجب از اين سرزمين را بفروشم.اين سرزمين به من تعلّق ندارد،بلكه از آن مردم ترك است.
مردم من،در طول مبارزه،اين امپراتوري را با خون خود آبياري كرده‏اند.قبل از آنكه اجازه بدهيم‏ اين سرزمين از ما گرفته شود،خون ما آن را خواهد پوشاند.من نمي‏توانم سرزمين مردم ترك يا حتّي بخشي از آن را به ديگران تسليم كنم.بهتر است يهوديان ميليونها پول خود را پس اندازكنند.هنگامي كه امپراتوري من تقسيم شد،آنها مي‏توانند آن را بدون بها به دست آورند.امّا درآن صورت،اجساد ما نيز تقسيم خواهد شد.من اجازه نمي‏دهم موجود زنده را كالبد شكافي كنند.»(8)
پيداست كه اگر«عبد الحميد»به پيشنهاد يهوديان جواب مثبت مي‏داد،بخش مهمّي ازمشكلات امپراتوري حل مي‏شد ولي او دريافته بود كه حلّ مشكلات عثماني به چه بهايي تمام‏ خواهد شد،چرا كه از يكايك فعّاليّتهاي صهيونيستها براي فروپاشي امپراتوري باخبر بود.از اين‏ رو،وي هرگز اجازه نمي‏داد كه آنها دامنه نفوذ خود در امپراتوري را بيشتر افزايش دهند.
در ادامه حركتهاي صهيونيستي و درست پس از اين شكست صهيونيستها،ديگر بار«جمعيّت‏ اتّحاد و ترقّي»در خارج از كشور فعّال گشت.««جنبش تركهاي جوان»در سال 1901 احيا شد،يعني زماني كه داماد«محمود پاشا»نوه«محمود دوم»و شوهر خواهر سلطان،از سلطان ضربه‏خورد.»(9)
آن گاه،وي به خارج رفت و فعّاليّت مخالفان را احيا و تقويت كرد.در همين حال،صهيونيست‏هاي شكست خورده،خشم خود را نسبت به«عبد الحميد»شدّت دادند،زيرا اينك‏ چاره‏اي نداشتند جز آنكه اين بزرگترين مانع تحقّق و آرمانشان را از سر راه خود بر دارند.از اين‏ هنگام بود كه برنامه‏هاي صهيونيستي با هدف سرنگوني«عبد الحميد»طرح ريزي و اجرا شد.

«عبد الحميد»:مشكل اصلي با يك راه حل!
يهوديان در مسير تحقّق برنامه‏هاي خود جهت دستيابي به«سرزمين موعود»،امپراتوري‏عثماني را همچون سدّي عظيم مي‏ديدند كه به هر شيوه ممكن بايد شكسته مي‏شد.فعّاليّتهاي‏ «هرتصل»تا آن زمان نتيجه يأس آوري داشت - گفتني است كه اين فعّاليّتها در واپسين سالهاي‏ زندگي او انجام شد و او به سال 1903(يا 1904) فنا يافت.- به اين ترتيب،يهوديان به تلاشهاي‏ خود افزودند و سلسله فعّاليّتهاي تازه‏اي را آغاز كردند.«تاريخ اين جريان به سال 1902 بازمي‏گردد.در آن سال،«انجمن فراماسونري»مقدّر كرد كه«سلطان عبد الحميد»از خلافت خلع شود و رهبران تركيه را مكلّف به اجراي اين تصميم كرد.يهويان توانستند بر اين رهبران تسلّط يابند، بدين گونه كه جمعيّت«دونمه»-كه محل خود را در«سالونيك»قرار داده بودند-به فعّاليّت خود در«جمعيّت اتّحاد و ترقّي»شدّت بخشيدند.»(10)گردانندگان اصلي«اين جمعيّت متشكل كه عمدتا نيزيهودي به شمار مي‏رفتند،عبارت بودند از:«امانوئل قاراصو»
«محمد جاويد دونمه»
«طلعت زاده»
«مدحت شكري»
«حفظي»
«فاضل»
«اسماعيل ماهر»
«حافظ سليمان»
«البكباشي»
«اسماعيل‏ حقي» و همچنين سران زرهي«جمال پاشا»،«انور»،«مصطفي كمال».(11)
به اين ترتيب،شهر«سالونيك»اهمّيّت ويژه‏اي پيدا كرد،زيرا به شكل پايگاه مهمّي براي‏ مخالفان درآمد.«اين شهر در 520 كيلومتري«استانبول»قراردار د و اكنون يكي از مراكز مهمّ‏ تجاري«يونان»محسوب مي‏شود.
تركهاي عثماني در زمان«سلطان مراد دوم»در سال 1431 آن را فتح نمودند.اين شهر مهمترين منطقه تجاري بازرگاني تركيه بعد از«استانبول»محسوب مي‏شد.گفتنی است پس از قدرت یافتن پان تورکها بر ترکیه کنونی یکا یک نشانه های اسلامی در یک حرکت یهودیزه پاک شد به عنوان نمونه اسلام بول (بندر اسلام) به استانبول تغییر نام داد.
اكثر ساكنان «سالونيك»،اسپانيايي هايي هستند كه در زمان«فرديناند ايزابلا»رانده شده بودند.اهالي‏«سالونيك»توان ستند تمام مخالفتها بر ضدّ«سلطان عبد الحميد»را پشتيباني مالي كنند،به ويژه درسالهاي 1908 و 1909.»(12) كه انقلاب تحت فرماندهي دونمه‏ها به پيروزي رسيد.«جمعيّت‏
«سالونيك»در سال 1909،سال خلع«عبد الحميد»بالغ بر 140 هزار نفر بود كه 80 هزار نفر از آنها
را يهوديان دونمه تشكيل مي‏دادند.به عبارت ديگر،يهوديان در اين شهر اكثريّت داشتند.»(13)
بعضي از تاريخنگاران بر آنند كه«سلطان عبد الحميد مايل بود كه دونمه‏ها در«سالونيك»متمركزشوند و به آنها اجازه داده نشود تا به آستانه بيايند تا از حركتهاي ايشان جلوگيري نمايد.به اين‏ ترتيب،دونمه‏ها با سلطان به شدّت دشمني مي‏ورزيدند و تبليغات زيادي به زيان او در ميان مردم‏ و ارتش مي‏نمودند.»(14)چنين بود كه اين شهر مركز فرماندهي مخالفان سلطان شد،به طوري كه‏ تشكّلي به نام«انجمن سالونيك»در آن شكل گرفت كه زير نظر ماسونرها و با كمك يهوديان ودونمه‏ها فعّاليّت مي‏كرد.
در اين انجمن،يهودياني همچون«قاراصو»،«سالم»،«ساس ون»،«فارحي»،«مازلياح»و دونمه‏هايي مانند«جاويد»و«خانواده بالجي»نيز عضو بودند.»(15)با گسترش دامنه‏ فعّاليّت اين انجمن،اعضاي آن در ميان مردم و ارتش رخنه كردند و توانستند براي خود جايگاه‏ مناسبي بيابند.«جواد رفعت تلخان»،يكي از پژوهشگران در اين باره مي‏گويد:«در ارتش عثماني، عدهّ‏اي از افسران دونمه بودند كه با لباسهاي سربازي به ميان سربازان مي‏رفتند و آنها را تحريك‏ مي‏نمودند تا بر ضدّ سلطان عبد الحميد انقلاب كنند.دو يهودي به نامهاي«نسيم روسو»و«مازلياح»نيز از عناصر فعّالّ در اين راه بودند.»(16)
وجود زمينه مناسب در«سالونيك»و فراهم شدن مقدّمات انقلاب،«شوكت پاشا»را نيز به‏ تلاش واداشت.وي پس از فراغت يافتن از جنگهاي متعدد در مرزهاي عثماني،سرانجام«در 24ژوئيه 1908،نيروي تحت فرماندهي خود را به«استانبول»گسيل داشت.در نتيجه،«سلطان‏ عبد الحميد»تسليم شد و قانون اساسي سال 1876 را پذيرفت.»(17)
بالاخره انقلاب پيروز شد،انقلابي كه نتيجه شورشها و درگيريها در ارتش و ناآراميهايي بود كه‏ از«كميته اتحاد و ترقّي»و يهوديان و دونمه های «سالونيك»سرچشمه مي‏گرفت.حكومت انقلابي كه‏ توسط«كميته اتّحاد و ترقّي»تشكيل شد،بطور غير مستقيم تحت نفوذ«محمود شوكت پاشا»اداره‏ مي‏شد كه فرماندار حكومت نظامي«استانبول»و همچنين بازرس لشكرهاي اول و دوم و سوم شده‏بود.»(18)
بسياري از تاريخنگاران اذعان دارند كه در كنار«شوكت پاشا»سردمداران اصلي اين‏ انقلاب 3 نفر بودند كه تاريخ تركيه پيش از جنگ جهاني اول به دست آنها رقم زده شد.هم آنان‏ بودند كه انقلاب 1908 را طراحي كردند و به انجام رساندند.عجیب اینجاست اينان هر سه از اقوام غير ترك بودند ويهودي الاصل به شمار مي‏رفتند.
نخستين فرد«انور»بود كه مردم عكسهايش را هزار هزارمي‏خريدند.وي رهبر اصلي بود كه لشكر حمله كننده به باب عالي را فرماندهي مي‏كرد.»(19)
ديگري«طلعت»بود كه بي‏شباهت به كولي‏ها نبود و گفته مي‏شد كه مغز متفكر حزب‏ است.»(20)در مورد او اين نكته گفتني است كه«در دسامبر 1908،در مقام يكي از نمايندگان‏ «كميته ادرنه»در مجلس به«استانبول»رفت.هم او بود كه پس از خلع«عبد الحميد»فعّالانه درگير حكومت بود و طي سالهاي باقي مانده دوره تركهاي جوان،بيشتر در مقام وزير كشور فعّاليّت‏ مي‏كرد.»(21)
سومين فرد«جمال پاشا»بود كه«در ارتش،اقتدار خود را آشكار كرده بود.وي درجايگاه خود به عنوان بازرس راه آهن در«مقدونيّه»بسيار شبيه به«طلعت»در پست و تلگراف عمل‏ مي‏كرد و حامل پيامهاي«كميته اتّحاد و ترقّي»بود.در لشكر حمله‏ور به«استانبول»،او فرماندهي‏ چند واحد نظامي را بر عهده داشت.پس از اين عمليّات،به دليل نقشي كه او در سالهاي 1909 و1910 در مقام حكمران نظامي«استانبول»در سركوب شورش ضد انقلابي و سپس در سال 1912 پس از حمله به باب عالي و قتل«محمود شوكت پاشا»ايفا كرده بود،به مقامهاي بالا ارتقاء يافت.»(22)
و امّا«سلطان عبد الحميد»يك سال پس از پذيرفتن قانون اساسي،عنصري نامطلوب براي‏خلافت شناخته شد.«مجلس ملّي با كسب فتوايي،سلطان را به همدستي در برپايي و شورش ضدانقلابي و راه انداختن كشتار متعاقب آن و همچنين چپاول ذخاير كشور متهم ساخت و خلع وي را اعلام كرد و حكومت برادرش«محمد پنجم»(رشاد)را قانوني دانست.»(23)پس از تسليم حكم خلع‏ «وي و خانواده‏اش را شبانه با قطاري ويژه به«سالونيك»اعزام كردند.»(24) چرا كه آنجا مناسب‏ترين‏ مكاني بود كه مي‏توانستند سلطان را تحت نظر داشته باشند.«نقش سه جانبه وكيل دادگستري:
«منير سالم»،«قاراصو»و«جاويد»در حادثه خلع«سلطان عبد الحميد»كاملا مبرز و مشخّص بود.»(25)
و عجیبتر اینکه اينان هر سه يهودي و دونمه بودند.
سلطان چند صباحي در«سالونيك»به سر برد و سپس به«استانبول»آمد و در سال 1918 از دنيا رفت.تبعات انقلاب 1908 و خلع«عبد الحميد»در سال 1909 براي امپراتوري عثماني بسياروخيم و ناگوار بود،زيرا بنيادهاي اساسي امپراتوري را به لرزه در آورد و تجزيه آن را شتاب بخشيد.
اين تبعات بر روابط تركها و عربها نيز اثر گذاشت،چرا كه«در واقع،رهبران مسلمان عرب به چند دليل در صداقت«كميته اتّحاد و ترقّي»ترديد داشتند:اولا رهبران كميته بدون استثناء فراماسون‏ بودند و تعصّب مذهبي عربها با اصول و مرام جامعه ماسوني تضاد داشت.ثانيا«اتّحاد و ترقّي» اصولا ماهيّتي غير تركي و غير عربي داشت،زيرا كمتر كسي از رهبران واقعي آن،اصالتا ترك بود.
ثالثا مماشات رهبران«اتّحاد و ترقّي»با صهيونيستها و تلاش براي برقراري ارتباط با آنها به اميد كسب كمكهاي مالي و نيز دادن اجازه اقامت به رهبران صهيونيست و يهوديان در«فلسطين»،ملي‏ گراهاي عرب را نسبت به ماهيّت واقعي تركهاي جوان بيش از پيش مشكوك كرد.»(26)در اين ميان،ملي گرايي افراطي سران«اتّحاد و ترقّي»نتيجه‏اي جز شتاب بخشيدن به سير تجزيه امپراتوري در بر نداشت.چراکه دیگر دلیلی برای اتحاد اعراب با افرادی که بر طبل برتری نژادی ترکها می کوبیدند وجود نداشت و البته فراموش نکنید که در نقاط عرب نشین نیز تمایلات پان عربیستی در حال اوج گیری بود.
اكنون بجاست كه به حكومتهاي تشكيل يافته پس از انقلاب 1908 نظري افكنيم تا با ماهيّت‏ صهيونيستي آنها بيشتر آشنا شويم.در اين ميان از«شوكت پاشا»به عنوان يك نمونه ياد مي‏كنيم.
در اين دولت،«صهيونيستها زير نقاب ملي گرايي تركي از 13 مقام وزارتي به 3 مقام دست يافتند.
«بساريا افندي»وزير كار و امور اجتماعي،«اوسقان افندي»وزير پست و تلگراف و«نسيم مازلياح»وزير بازرگاني و كشاورزي گشتند.»(27)علاوه بر اينها،«پست مهم وزارت دارايي نيز به دست«جاويد» افتاد كه از دونمه‏ها بود.»(28)اسم يهودي اين فرد«طبق قاعده رايج در ميان دونمه‏ها«ديويد»بود كه‏ به«جاويد»تغيير يافت.»(29) گفتنی است در میان یهودیان مخفی (مارانوس/آنوسی) داشتن دو نام معمول بود و سعی بر این بود دو نام تا حد ممکن به هم شباهت داشته باشند تا احتمال لو رفتن آن کاهش یابد .مانند دیوید و جاوید.
«وي با جاذبه‏هاي شخصي خود به عنوان يك مغزمتفكّر مالي مطرح‏ بود.»(30) گفتني است«وقتي كه نمايندگان پارلمان عثماني،يهوديان را به مشاركت در حكومت‏ تركهاي جوان متهم ساخته بودند،اين مطلب را خاطرنشان ساختند كه«جاويد بيك»وزير دارايي‏ عضو دونمه از«بانك يهودي در پاريس»وام گرفته و در عوض به صهيونيستها اجازه داده است كه در«فلسطين»رخنه كنند.پس از در گرفتن اين بحث در پارلمان،«جاويد بيك»و طرفدارانش از كابينه‏ «شوكت پاشا»كناره گيري كردند.»(31)البتّه اين كناره گيري،ساختگي و مقطعي بود.
پینوشت:
(1)-احمدي(پيشين)،ص 289.
(2)-رفعت،مولان زاده:«الوجر الخفي للانقلاب التّركي»،دار الشّادي،بيروت،1992،ص 79.
(3)-احمدي(پيشين)،ص 300.
(4)-زهر الدين،صالح«يهود في تركيا»،مجله«فلسطين الثورة»،العدد 632،26 ربيع الثاني 1416(21/9/1995)،ص 45.
(5)-احمدي(پيشين).
(6)-همان.
(7)-همان.
(8)-همان.
(9)-شاو(پيشين)،صص 438 و 439.
(10)-جندي(پيشين)،ص 289.
(11)-رفعت(پيشين)،ص 82.
(12)-زهر الدّين(پيشين)،ص 46.
(13)-همان.
(14)-همان،ص 45.
(15)-همان.
(16)-همان.
(17)-احمدي(پيشين)،صص 112 و 113.
(18)-شاو(پيشين)،ص 476.
(19)-باربر(پيشين)،ص 340
(20)-همان.
(21)-شاو(پيشين)،ص 504.
(22)-همان.
(23)-همان،ص 476.
(24)-همان.
(25)-زهر الدّين(پيشين)،ص 45.
(26)-احمدي(پيشين)،ص 115.
(27)-نويهض،عجاج:«پروتكلهاي دانشوران صهيون»،حميد رضا شيخي،آستان قدس رضوي،مشهد،1373،ص 153.
(28)-همان،ص 150.
(29)-زهر الدّين،صالح:«الار من شعب و قضيّة»،دار التقديميّة،بيروت،1988،ص 198.
(30) ((.69.P 1967.Kinross,Iord"Ataturk ouill Wiliam morrow)newyirk-(3))
(31)-احمدي(پيشين)،ص 61.

بخش سوم: انقلاب 1908:مقدّمه حضور يهوديان در«فلسطين».
از جمله مقدمات ظهور صهيونيسم در اراضي«فلسطين»،نفوذ يهوديان در ميان سران و درحوزه قلمرو عثماني بود.اين اقدام«با خريد اراضي پهناور متعلّق به«عبد الحميد»،معروف به‏«چيفتليك»آغاز شد.
يهوديها موفّق شدند حكومت را وادار به وضع قوانيني كنند كه به آنهاامكان مي‏داد زير پوشش شركتهايي با نامهاي بيگانه و غير عثماني،اين اراضي را خريداري كنند.
به موجب آن قوانين،اين شركتها اشخاص حقوقی بشمار مي‏رفتند.حال آنكه قبلا چنين كاري‏هرگز مجاز نبود.»(1)البته پيشتر هم با وجود ممانعتهايي كه«عبد الحميد»ايجاد كرده بود،خريد وفروش زمين در«فلسطين»كم و بيش وجود داشت؛چرا كه بسياري از عناصر خود فروخته عرب‏حاضر مي‏شدند در قبال پول كلان صهيونيستها كمر خم كنند و ناموس خود را در معرض حراج‏قرار دهند.بنابر برخي از اسناد تاريخي،بسي پيشتر معامله زمين توسط افرادي همچون‏«مونتفيوري»صورت مي‏گرفت.«اين فرد با حمايتهاي مالي برادر زنش«روچيليد»(2)هيچ مشكلي‏ براي عملي ساختن خواسته شوم خود در جهت استقرار يهوديان نداشت.با اين حال،مسلّم است‏ كه انقلاب 1908،حركت خزنده و پنهاني صهيونيستها را آشكار و قانوني ساخت،به گونه‏اي كه‏ «ممنوعيّت مهاجرت يهوديان و خريد زمين از سوي آنها برداشته شد و سيل مهاجرت به‏ «فلسطين»و خريد زمين و ايجاد نهادهاي مستعمراتي يهود در آنجا به راه افتاد.
از ديگر سو،وعده‏هاي مالي جنبش صهيونيسم به رهبران جديد عثماني براي بهبود وضع‏ مالي و ساختار اداري آنها،يكي از عوامل ايجاد همكاري تركهاي جوان با صهيونيستها بود.»(3)
اين‏ حركت،پيوسته سيري صعودي و شتابناك داشت.«در اواخر سال 1913 براي دادن مجوّز مالكيّت‏
به يهوديان در«فلسطين»،قانوني به تصويب مجلس رسيد.پس از تصويب اين قانون براي اولين‏بار،گروهها و سازمانهاي صهيونيستي زمينهاي خريداري شده را به نام خود ثبت كردند.»(4)
با آن‏ كه در اين هنگام،«هنوز از«اعلاميّه بالفور»و فتح«بيت المقدس»به دست«آلبني»صهيونيست‏خبري نبود،استقرار تدريجي حكومت صهيونيستي بطور نيمه پنهان آغاز گشته بود.در اين ميان،لغو منع مهاجرت يهوديان به«فلسطين»باعث شد كه جمعيّت يهوديان به 23 هزار نفر افزايش يابد.
با افزايش تعداد مهاجران،مستعمره‏هاي بيشتري در فلسطين ساخته شد.»(5)گفتني است كه‏«ساخت«تل آويو»كنوني نيز در سال 1909 با گذاشتن اولين سنگ بناي آن از سوي مهاجران‏ جديد در حومه‏هاي«يافا»آغاز شد.»(6)تا بعدها پايتختي مناسب براي رژيم صهيونيستي گردد!
همگام با رشد روز افزون مهاجرت يهوديان و خريد املاك مسلمانان در«فلسطين»،حركت‏ تبليغاتي و فرهنگي صهيونيستها نيز اوج گرفت.«در سال 1908،آنان به انتشار دو روزنامه و چند نشريه عبري زبان براي تأثير گذاري بر يهوديان موجود و مهاجران جديد پرداختند.ايجاد مدارس‏ ابتدايي و دبيرستانها كه از قبل آغاز شده بود نيز گسترش يافت.در سال 1912 نيز يك دانشگاه‏ صنعتي در«حيفا»ساخته شد.»(7)
بدين ترتيب بايد گفت كه اين انقلاب،دستاوردهاي عظيمي براي صهيونيستها داشت.«با اين‏ انقلاب،زمام كشور به دست يهوديان فراماسونر و دونمه نظير«طلعت»،«جاويد»،«جمال» ،«انور»و
«نيازي»سپرده شد.»(8)اگر عدّه‏اي همچنان اين انقلاب را بدون نفوذ و حضور يهوديان و دونمه‏هاارزيابي مي‏كنند،خوب است براي بازنگري نتايج تحقيقات خود در منابع خود يهوديان گذري‏كنند و بنگرند كه آنان،خود چگونه به طرّاحي و هدايت اين انقلاب مي‏بالند.اگر همين واقعيتهاي‏
اعتراف شده با صداقت در تحقيقات ذكر شود،نقاب از چهره بسياري از مجهولات و مجعولات‏تاريخي بر خواهد افتاد.واقعيت تلخ قتل عام ارمنيان كه به دست سران همان انقلاب صورت‏گرفت،يكي از همين نمونه‏هاست.



قتل عام ارامنه‏

«ارامنه كه در شمال شرقي آسياي صغير در نواحي مرزي«روسيه»سكونت دارند،1500 سال‏است كه يك جزيره مسيحيّت را در ميان اقيانوس مسلمانان ترك تشكيل داده‏اند.در طول اين‏مدّت عربها در زمان جنگهاي صليبي،مغولها،تاتارها،كرده ا و سرانجام تركها سرزمين آنان را زيرپا نهاده‏اند.»(9)اكنون،نوبت تركان انقلابي بود كه يكي از رقّت بارترين تصاوير قرن معاصر را به رخ‏جهانيان بكشانند.داستان قتل عام ارامنه از آنجا شروع شد كه«در اوايل سال 1915،نبردهاي‏خشونت باري در ناحيه مرزي،ميان تركيه و روسيه در گرفت.«انور»به بهانه كمك بعضي از ارامنه‏ به روسها از فرصت استفاده كرد تا-به تعبير خودش-مسأله ارامنه را براي هميشه حل كند و بعداز خاتمه جنگ،تركيه ديگر از اين لحاظ مشكل نداشته باشد.»(10)
{ناگفته نماند در مقاله دیگری به قتل عام شیعیان توسط ارامنه در دو سوی ارس نیز مفصلا پرداخته خواهد شد.}
البته نمي‏توان دليل اصلي اين قتل عام را همدستي ارامنه با روسها دانست.در حقيقت،اين يك بهانه واهي بود،زيرا اصولا انقلاب تركيه با هر ملّيّتي به جز ترك مخالف بود.سفير انگليس درگزارش محرمانه مورّخ 29/5/1910 به وزارت خارجه دولت متبوعش،در اين مورد مي‏نويسد:الهام‏بخش تشكيل«كميته تركهاي جوان»در بندر«سالونيك»،يهوديان بوده‏اند.«نهضت تركهاي جوان»يك حركت مشترك يهودي-تركي بر ضدّ ديگر عناصر امپراتوري يعني عربها،يونانيها،بلغارها وارمنيها مي‏باشد.»(11)همان گونه كه از اين گزارش مستفاد مي‏شود،تركها تنها با ارمنيها ضدّيّت‏نداشته‏اند«چنانكه در اسناد محرمانه ذكر شده،اين ضدّيّت با ديگر اقوام از جمله قوم كرد نيزاستمرار داشته است.از همين رو،بلافاصله پس از حل به اصطلاح ريشه‏اي مسأله ارامنه،دولت‏تركيه به مسأله كردها پرداخت.
در سالهاي جنگ جهاني اول،سازماني به نام«اداره كل امور مهاجران و عشاير وابسته به‏وزارت كشور عثماني تشكيل شد.اين سازمان،اساسنامه محرمانه‏اي داشت كه به موجب آن كردهابايد از مساكن خود ريشه كن گشته،به سوي ولايات دورتر كوچ داده مي‏شدند.طبق يك دستورسرّي،برنامه كوچ بايد به گونه‏اي ترتيب مي‏يافت كه حداكثر تلفات به بار آيد.»!!!(12)
اتّخاذ اين تدابيردر مورد ملّيتّهاي تركيه،چهره كريه انقلابي‏ها را هر چه بيشتر نمايان مي‏كند.
«در فوريه 1915،كميته مركزي«حزب اتّحاد و ترقّي»براي مذاكره پيرامون نقشه قتل عام ‏ارمنيان تشكيل جلسه داد.
در اين جلسه مخفي،تقريبا همه سران حزب حضور داشتند از جمله‏«طلعت»،«انور»،«ضياء گوگالپ»،«شكري»،«بهاء الدين شكير»،«دكتر ناظم»«حسين جاهيد»،«قره‏كمال»،«خليل حسن فهمي»،«آقا اوغلو احمد»،«جاويد»و«ملوان زاده رفعت».تنها دو تن از اعضاغايب بودند:يكي«جمال پاشا»كه در جبهه مصر مي‏جنگيد و ديگري«پطرس حلاجّيان»كه فردي‏ارمني بود و به همين خاطر به جلسه دعوت نشد.»(13)
«ضياء گوگالپ»-كه در اين جلسه نيز حضور داشت-قبلا پيرامون يكپارچگي ملّت ترك درتركيه گفته بود:«ضعف تركيه از ساختار داخلي آن ناشي مي‏شود كه يكسره ترك نيست.پس بايدقبل از هر چيز تركيه يكسره ترك شود.طبقه روشنفكر بايد به ترك گرايي طبيعي و غريزي مردم‏ رو كنند و در يك فرهنگ موجوديت يابند:يا مبدل به ترك شوند يا نابود گردند.»(14)افراد ديگري‏نيز كه در اين جلسه حضور داشتند،به نوبه خود مطالبي ايراد كردند.از جمله«دكتر ناظم»دبير كل‏«حزب اتّحاد و ترقّي»كه از يهوديان دونمه بود!!!،گفت:«ما چرا اين انقلاب را انجام داديم»؟هدف ماچه بود؟آيا بدين خاطر بود كه مأموران سلطان عبد الحميد را از اريكه به زير كشيم خود به جاي‏آنها بنشينيم؟من نمي‏خواهم اين گونه فكر كنم...من زنده ماندن تركها-و فقط تركها-را در اين‏سرزمين و حاكميّت مستقل آنها را آرزو مي‏كنم.بگذار عناصر غير ترك،از هر ملّيّت و ديني كه‏هستند و نابود شوند.اين كشور را بايد از عناصر غير ترك پاك كرد.»(15)همو در جاي ديگر مي‏گويد:
«براي يك لحظه،تشكيل يك دولت ارمني در ولايات شرقي را تصور كنيد!چنين دولتي سنگ قبرطرحهاي توراني است.»(16)
آنچه در کلام این یهودی مخفی موج می زند فقط و فقط رایسیسم ترکی (نژاد پرستی) صرف است و این بهترین وسیله تجزیه امپراتوری عثمانی است چراکه دیگر نمی توان همکاری دیگر نژاد ها را با این حکومت توجیه نمود ، جالب این است در سخنان دکتر ناظم یهودی ترک نما حتی مسلمان بودن نیز شرط در امان ماندن از هجمه انقلابیون نیست چرا که وی می گوید : « عناصر غير ترك،از هر ملّيّت و ديني كه‏هستند و نابود شوند ».
اين جلسه پس از بحثهاي طولاني و دستيابي به اتفاق نظر در مورد قتل عام ارامنه،پايان‏يافت.««انور» نقشه خود را با بر كنار ساختن استاندار مسلمان و ميانه‏رو«وان»و منصوب كردن‏ شوهر خواهر ريا كار و بي‏ثباتش،«جواد بيگ»،آغاز كرد.همو بود كه در 15 آوريل هر چه ارمني‏ يافت به هلاكت رساند.او ابتدا در دهكده«اركانتس»500 مرد ارمني را گرد آورد و تير باران كرد.
سپس در 80 دهكده ديگر همين جنايت را باز آفريد.در اين ميان،صدها زن ارمني مورد تجاوزقرار گرفتند و هزاران مرد شكنجه شدند تا محل اختفاي سلاحهايشان را بروز دهند.طبق آمار«خليفه‏گري ارمنيان استانبول»از جمعيّت 2 ميليون و 700 هزار نفري ساكن در امپراتوري‏عثماني،تنها در حدود 500 هزار نفر زنده ماندند.»(17)بازماندگان نيز با وضعي رقت بار از امپراتوري‏ اخراج گشته،به بيابانهاي عراق و شام رانده شدند.در ميان راه،نيروهاي ترك رفتاري بس‏ ناجوانمردانه با زنان و كودكان داشتند كه تاريخ از ذكر آن شرم دارد.اگر چه در مورد تعداد قربانيان اين قتل عام-كه 3 ماه به طول انجاميد-اتفاق نظر وجود ندارد امّا همگان تصديق مي‏كنند كه از حدود 5/2 ميليون ارمني،حداقل هشتصد هزار تن در اين قتل عام كشته شدند.
«طبق گزارشي كه يك هيأت منتخب دولت انگليس در اكتبر 1916 به مجلس عوام آن كشورارائه داد و از دو ميليون ارمني مقيم تركيه،يك سوم آنان به قتل رسيدند،يك سوم به خاك روسيه‏ فرار كردند و يك سوم ديگر در شهرهاي بزرگ تركيه مانند«قسطنطنيّه»و«ازمير»پ راكنده شدند وبا وضع فلاكت باري مواجه گشتند.
روش معمول در قتل عام ارامنه،احضار كليّه مردان هر منطقه‏ بود.آن گاه،آنها را دسته دسته با طناب به يكديگر مي‏بستند و به سوي مقصدي دور دست روانه‏ مي‏كردند.سپس در طول راه،راهزنان كرد يا ديگران سرشان را مي‏بريدند...از آن پس به زنان وكودكان دستور مي‏دادند كه خود را براي عزيمت به«حلب»در كاروانهاي بزرگ آماده كنند و سربازاني را به نام محافظ،همراه با ايشان روانه مي‏كردند.»(18) در واقع این یک سیاست کثیف نژاد پرستانه بود تا سرزمین های ترک نشین را به هر قیمتی از غیر ترکها تصفیه نماید.
جنايات همين سربازان در طول‏ مسير،سبب گشت كه كارنامه سياه انقلاب 1908 بسي ننگين‏تر جلوه كند.
بسياري از پژوهشگران بر آنند كه عامل اصلي اين جنايت،يهوديان و دونمه‏ها بوده‏اند.حضورو نفوذ يهوديان در«كميته تركهاي جوان»آنقدر زياد بود كه«لوتر»سفير انگليس غالبا«كميته‏مركزي تركهاي جوان»را«كميته يهودي حزب اتّحاد و ترقّي»مي‏ناميد.او همواره در مورد اتّحاد و همبستگي يهوديان با تركهاي جوان و محافل فراماسونري و اينكه انان مشوقان اصلي‏«حزب اتّحاد و ترقّي»بودند،سخن مي‏گفت.(19)
يك محقّق و نويسنده فرانسوي«در كتابي با عنوان‏(Ie de Rnier bal dugroan Soir)با شواهد و دلائل بسيار اثبات مي‏كند كه يهوديان عثماني وعوامل صهيونيسم جهاني در اين اعمال وحشيانه با آلمانها و ژون تركها همدستي داشتند و تعداد زيادي از كارگردانان اين قتل عام،يهودي بوده‏اند.»(20)
روي هم رفته اسناد تاريخي فراوان بر اين واقعيت صحّه مي‏گذارند كه يهوديان عامل اصلي‏ قتل عام ارامنه بوده‏اند.دستوري كه به دفتر اطلاعات«حلب»صادر شده،به روشني اين حقيقت را نشان مي‏دهد.اين دستور بدين شرح است:
«به دفتر مخابرات حلب‏ به دستور«انجمن اتّحاد و ترقّي»،حكومت عثماني تصميم دارد كه تمام ارمنيهاي ساكن در تركيه را نابود كند.كساني كه با اين تصميم مخالفت ورزند دوستان تركيه به شمار نمي‏آيند هر چند كه شيوه‏هاي انتخاب شده براي تحقّق اين هدف از پيش تعيين شده،ناراحت كننده باشد.بايد صداي وجدان خاموش شود و احساس خالص انسانيّت مهار گردد.عمليّات نابود سازي اين ملّت‏ مسيحي؛بدون هيچ گونه ملاحظه‏اي حتي در حق زنان و بيماران،قابل اجرا مي‏باشد.طلعت پاشا:وزير كشور.»(21)
در واقع آنچه در پس این پیام نهفته است انتقام گرفتن یهودیان از مسلمانان و مسیحیان (غیر یهودیان) است ، از دیدگاه آنان فرقی نمی کند این قربانی از چه نژاد یا دینی است ، فقط آنچه مهم است این است که غیر یهودیان کشته شوند.
اين دستور همچنين در بردارنده فرمان قتل عام ارامنه به محض رسيدنشان به«حلب»و«شام»است.مي‏بينيد كه كارگزار اصلي اين جنايت،«طلعت پاشا»است كه«دكتر ناظم»نيز به عنوان‏طرّاح با وي همكاري داشته است.ناگفته نماند كه«طلعت پاشا»در همان هنگام،رئيس لژفراماسونري«گرانداوريان» بود او خود درباره اين قتل عام گفته است:
«من در طول 3 ماه توانستم مسأله ارامنه را-كه«عبد الحميد»در مدت 3 سال نتوانسته بود آن راحل كند-يكسره سازم.»(22)»
امّا طبق شواهد موجود و اعترافات سران رژيم صهيونيستي،مسأله ارامنه هنوز از ديد يهوديان خاتمه نيافته است.«نشريه«سوبسدنيك»در سال 1985 از قول«مناخيم بگين»نخست‏ وزير سابق رژيم صهيونيستي ادّعا كرد كه«قره باغ»كوهستاني،وطن پدران يهوديان است.امروزه‏ نيز 2 تن از نظريه پردازان يهود همين ادعا را تكرار مي‏كنند.يكي از آنان«آيزنبار»،تاريخشناس‏ صهيونيست و ديگري«وايزمن»رئيس جمهور وقت رژیم صهيونيستي است.»(23)ناگفته نماند كه‏ اكنون«قره باغ»موضوع جنگي طولاني ميان«ارمنستان»و«آذربايجان »-از جمهوريهاي«اتّحاد«جماهير شوروي»پيشين-است و شايد روابط گسترده اقتصادي،سياسي و نظامي رژيم‏ صهيونيستي با«آذربايجان»با همين انگيزه نيز باشد.
باري،قتل عام ارامنه توسط يهوديان و دونمه‏ها به بهانه محو ملّيتهاي غير ترك هميشه به‏ عنوان لكّه ننگي بر دامن آنان باقي مي‏ماند.امّا اينك توجّه خاصّ اسرائيل به«قره باغ»سؤال‏ برانگيزتر است و اين خود مي‏تواند موضوع تحقيقي ديگر باشد.
و تحرکات مشکوک جمهوری آذربایجان علیه جمهوری اسلامی ایران را می بایست در همین راستا ارزیابی نمود . برای نمونه چندی پیش مرزبانان آذربایجانی در اقدامی تحریک آمیز در مرزهای مشترک با ایران اقدام به پوشیدن لباس سربازان رژیم صهیونیستی نمودند و اسلحه اسرائیلی بدست گرفتند که البته با مانور مقتدرانه تیپ مستقر در جلفای ارتش (لشگر 21 حمزه آذربایجان) سیاستمداران باکو سریعا دستور به تغییر ظاهر نظامیان خود دادند!
پینوشت:
(1)-نويهض(پيشين)،ص 151.
(2)-مؤسسه اطلاعات خاورميانه.(پيشين)ص 140.
(3)احمدي(پيشين)،ص 58.
(4)-همان،صص 61 و 62.
(5)-همان،ص 58.
(6)-همان.
(7)-همان،ص 59.
(8)-جندي(پيشين)،ص 289.
(9)-باربر(پيشين)،ص 228.
(10)-همان.
(11)-مجله آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،ص 4.
(12)-مجله آراكس،شماره 63 و 64،فروردين ماه 73،ص 4.
(13)-مجله آراكس،شماره 54،ارديبهشت ماه 72،ص 1.
(14)-مجله آراكس،شماره 63 و 64،فروردين ماه 73،ص 6.
(15)-مجله آراكس،شماره 54،ارديبهشت ماه 72،ص 2.
(16)-همان،ص 14.
(17)-باربر(پيشين)،صص 228 و 229.
(18)-همان.
(19)-مجله آراكس،شماره 54،ارديبهشت 72،ص 14.
(20)-رائين(پيشين)،ص 42.
(21)-هابيس(پيشين)،ص 44.
(22)-باربر(پيشين)،ص 229.
(23)-نشريه آوريل،شماره 27،سال نهم،اسفند 71

tina
10-22-2011, 01:45 PM
بخش اول: دوران افول انقلابي‏هاي 1908 و ظهور آتاتورك‏

دوران حكومت انقلابي‏هاي ترك با پايان جنگ اول جهاني به سرآمد .
«همزمان،«محمدپنجم»(رشاد)جا نشين«عبد الحميد»در28 ژوئن 1918 در گذشت.پس از او برگترين پسر«عبد الحميد»،«محمد ششم»(وحيد الدين)بي‏هيچ جنجالي زمام امور را در دست گرفت.امّا وي‏نيز،حتّي بيش از برادرش،آلت دست«كميته اتّحاد و ترقّي»بود.»(1)از سوي ديگر پايان کار«انور»،«طلعت»و«جمال پاشا»سران«كميته اتّحاد و ترقّي»نزديك مي‏شد.«پس از چهار سال جنگ-كه‏ طي آن تركيه 427000 قرباني داده بود-اختلافات ميان تركان جوان روز به روز بيشتر و تلخ‏ترمي‏شد.در روزهايي كه قحطي و بيماري،سراسر تركيه را فرا گرفته بود،انور علنا متهم گشت كه‏ امتيازات اقتصادي را به آلمان فروخته و مرتكب سوء استفاده مالي در امور خوار وبار شده است.
البته ناگفته نماند در آن سالها طرح کاهش جمعیت مسلمانان از سوی صهیونیستها طرح ریزی شد و ایران عزیزمان در طول پنج سال با دادن 9 میلیون کشته به سبب قحطی حاصل از توطئه انگلیسها جمعیتش از 20 میلیون نفر به 11 میلیون نفر تقلیل یافت کما اینکه در ترکیه نیز "انور" که خود را شیفته نژاد ترک نشان میداد مامور اجرای مسئله قحطی از طریق کنترل غلات و خوار وبار شد و از آن طریق هزاران مسلمان ترک را به کام مرگ فرستاد!!!
اكنون،ديگر بازي به پايان رسيده بود و پاشاهاي«كميته اتّحاد و ترقّي»-كه روزگاري غرق درافتخار و مورد احترام مردم بودند-خود را براي فرار آماده مي‏كردند.«انور»و«طلعت»شبا نگاه دوم‏ نوامبر 1918 در خانه آجودان«انور»محرمانه با يكديگر ملاقات كردند و از همان جا به يك ناو اژدرافكن آلماني پناهنده شدند و با آن از«قسطنطنيّه»گريختند و اين پايان كار تركان جوان بود.»(2)
البته اين 3 تن نتوانستند از قهر و خشم ارامنه در امان باشند و يك يا دو تن از آنان به دست‏ ارمنيها به سزاي اعمال خود رسيدند.
با پايان يافتن حكمراني سران انقلابي تركان جوان و سر آمدن اولين جنگ جهاني،امپراتوري عثماني به كشوري كوچك تبديل شده و بسياري از قلمروهاي خود را به موجب‏ پيمانهاي مختلف از دست داده بود.رشته اقتصاد مملكت از هم گسيخته و ديگر حكومت،اقتداري‏ نداشت.در اين زمان،بيش از هر هنگام ديگر،مملكت به يك حاكم توانا نياز داشت تا بتواند اوضاع‏ را سامان دهد و بكوشد تا دست كم باقيمانده امپراتوري سابق را حفظ كند.در اين گير و دار،فردي‏ به نام«مصطفي كمال»،(آتا تورك)توانست با كسب پيروزيهاي فراوان در مناطق مختلف،قدرت نمايي‏ كند و به اين ترتيب وي اگر چه بسياري از صلاحيتهاي لازم براي حكمراني را نداشت،بر سر كار آمد.
««آتا تورك»به سال 1880 در«سالونيك»،مأمن يهوديان پا به عرصه حيات گذاشت.پس ازاتمام تحصيلات مقدّماتي به حرفه سربازي رو كرد و به خدمت ارتش امپراتوري عثماني در آمد.
نخستين پيروزي نظامي خود را در«ليبي»به دست آورد و با شركت در جنگهايي در گوشه و كنارعثماني،به شهرتي فراوان دست يافت.»(3)«دائرة المعارف يهود»(جودائيكا)اعتراف مي‏كند كه‏«آتاتورك»،يهودي الاصل بوده است.اين مأخذ مي‏گويد:
««يك اعلاميه كه بطور مشترك از سوي‏بسياري از يهوديان«سالونيك»منتشر شده بود اذعان داشت كه«كمال آتاتورك»داراي ريشه‏دو نمه‏اي است.»(4)
گذشته از آنكه بسياري از محققان در يهودي الاصل بودن«آتا ترك/تورک»اتفاق نظر دارند،عملكرد صهيونيستي او نيز مؤيد همين حقيقت است.وي پس از كسب موقعيّت يك منجي در تركيه،همانند بسياري از رهبران تجدّد طلب،شيوه اسلام ستيزي و تقليد از انگاره‏هاي غرب را پيش‏گرفت.البته پيشتر بايد يك مانع پوشالي به نام خليفه را از سر راه خود بر مي‏داشت.در اين راه،اوبسيار محتاطانه گام برداشت.ابتدا با مطرح كردن انديشه«جدايي دين از سياست»،حوزه عملكرد خليفه را به امور مذهبي محدود نمود.بدين ترتيب،خليفه ديگر هرگز داراي اقتدار سياسي نبود.
در اجراي همين سياست،«چند هفته پس از الغاي سلطنت از سوي«مجلس كبير ملّي»،سرهنگ‏«رفعت»به«قسط طنيه»رفت و زمام امور را به دست گرفت.او كليّه اختيارات سلطان«محمدششم»(وحيد الدين)را سلب كرد و يكه و تنها در كاخ«ييلديز»باقي‏اش گذاشت.»(5)سلطان مخلوع‏ نيز با كمك ژنرال«هرينگتون»انگليسي از تركيه گريخت و در«سان رمو»ي ايتاليا ساكن شد.پس ازخروج رزمنا و انگليسي در روز 17 نوامبر 1922 و خلع«وحيد الدّين»پسر عمويش«عبد المجيد»-كه‏ از فرزندان«عبد العزيز»بود-از جانب حكومت جديد به عنوان خليفه و حاكم مسلمانان منصوب شد!
پس از سلب قدرت سياسي خليفه و تبديل كردن او به يك عنصر بي‏فايده،تبليغات در مورد بيهوده بودن اين عنوان نيز آغاز گشت تا اينكه تنها 2 سال بعد با آماده شدن زمينه اجتماعي درسوم مارس 1924«مصطفي كمال»لايحه انحلال خلافت را به مجلس تسليم كرد و آن را غدّه‏اي‏ شمرد كه از قرون وسطي باقي مانده و بايد جرّاحي شود.لايحه مزبور تقريبا بدون مذاكره به تصويب‏ مجلس رسيد.آن گاه،بلافاصله«عبد المجيد»را به«سويس»تبعيد كردند.در آنجا نيز وي مورد بي‏ احترامي قرار گرفت:مأموران مرزي«سويس»به دليل آنكه او داراي چند همسر بود اجازه‏ نمي‏دادند كه به كشور وارد شود.» بدين ترتيب«آتا ترك»در تركيه داراي اختيار مطلق گشت.
تأثير«آتا ترك»در تركيه بسيار ريشه‏اي و ماندگار بود.او توانست فرهنگ و دين و زبان و عقايد مردم مسلمان تركيه را از بنيان متلاشي كند و تا سالهاي مديد ريشه شوم صهيونيسم را در آن‏سرزمين مستقر سازد.
جا دارد با هم پروتوکول شماره 14 یهودیان در کنفرنس 1897 شهر بال سوییس را با هم مرور نماییم:
" پروتكل شماره 14: هنگامي كه حكومت شاهنشاهي ما آغاز شد،همه اديان بايد از بين بروند،جز دين ما كه همانا اعتقاد به خداي يگانه است.بي شك سرنوشت قوم ما به‏عنوان قومي برگزيده،با وجود خدا گره خورد،و هم اوست كه تقدير كار جهانيان‏را با سرنوشت ما پيوند داده است.از اين رو ريشه هر گونه عقيده‏اي بايد از بيخ وبن كنده شود.حتي اگر اين كار به انكار وجود خدا كه ما امروزه شاهد آن هستيم،ختم شود.اين كار،نه تنها در دوره انتقال حكومت مفيد است،بلكه به سود جواناني است كه در آينده به تبليغات مذهبي دين موسي گوش فرا مي‏دهند.
ديني كه احكامي ثابت و پيشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما وا مي‏دارد.البته در تبليغات‏مان روي مباني تربيتي و جنبه‏هاي اسرارآميز و اعجازانگيزاين دين،تأكيد فراوان مي‏ورزيم و در موقع لزوم،مقالاتي منتشر مي‏كنيم و ميان‏نحوه حكومت رباني خود و حكومت‏هاي گذشته،مقايسه‏هايي به عمل‏ مي‏آوريم و اشتباهات حكومت‏هاي غير يهودي را به گونه‏اي بسيار روشن،بازگو مي‏كنيم و نيز حركات ددمنشانه عده‏اي حكام ماجراجو كه انسان‏ها را شكنجه‏ و انسانيت را لگدمال كرده‏اند،يادآور مي‏شويم و نفرت آدميان را بر مي‏انگيزيم.به نحوي كه مردم آسايش دوران بردگي را بر آسايش دوران پس از بردگي ترجيح‏دهند.تحولات بي فايده حكومت‏هاي غير يهودي كه با وساطت ما انجام مي‏گيرد،اعتبار حكومت‏هايشان را تنزل مي‏دهد و مردم از اوضاع نابسامان حكومت‏ها آنچنان خسته مي‏شوند كه راضي مي‏گردند هر نوع خفت و ذلتي را در دوران‏ حكومت ما تحمل كنند و هرگز جرأت رهايي از زير سلطه ما و تحمل رنج‏هايي‏ چون رنج‏هاي گذشته،به خود راه ندهند." (6)

گر چه بررسي عملكرد پر دامنه مصطفی کمال پاشا پژوهشي جداگانه مي‏طلبد،امّا ذكر سر فصل‏هاي عملكردش‏ در زمينه‏هاي مختلف،سودمند است.وي درباره تغيير و به اصطلاح احياي الفباي تركي گفته‏ است:«براي بيان آهنگ زبان زيباي تركي،اينك الفباي جديدي را بكار مي‏گيريم.خصوصيات و زيبائيهاي زبان خوش آهنگ ما با اين الفبا روشنتر خواهد گشت.»(7)
بررسي موسيقيايي اين‏ زبان،بحثي جدا مي‏طلبد ولي هدف اصلي او نفي زبان مقابل آن يعني عربي بوده است.او درباره‏ زبان عربي گفته است:«ما خود را از بند علامات نامفهوم و معمّايي رها مي‏سازيم.ما مصمّم به درك‏ زبان خويش هستيم و آن را با حروف نو،آسانتر و بهتر خواهيم شناخت.»(8)البته تنها او به زبان‏ عربي حمله نكرده است،امثال وي در ممالك اسلامي همچون ايران،بسيار بوده‏اند كه كوشيده‏اند تا اين زبان ديني را ريشه كن سازند.«محمد علي فروغي»و«جبار باغچه‏بان»با آن تعابير زشتش‏ درباره زبان عربي-نمونه‏هايي از همين افرادند.
شدت تجدّد گرايي و ويرانگراي فرهنگي«آتا ترك»چنان بود كه مقدسات ديني نيز از دستبرد آن مصون نماندند تا آنجا كه«قرآن به زبان تركي ترجمه شد ،دعا وحتی اذان به تركي معمول‏ گشت.»(9)همچنين او«تاريخ هجري را به ميلادي تغيير داد و به بهانه پيشبرد امور اداري مملكت‏ و هماهنگي با دول اروپايي،روزهاي يكشنبه را به جاي جمعه تعطيل كرد.»(10)امامزاده‏ها و مكانهاي مقدّس مذهبي نيز از حمله او در امان نماندند.
وي خود،گفته است:«براي يك جامعه‏ زنده ننگ است كه از مردگان حل دشواريهاي خويش را بخواهد.»(11) که از این حیث شباهتی عجیب بین تفکرات وی و همچنین وهابیت که ان نیز ساخته و پرداخته صهیونیزم است مشاهده می شود.
وي در مورد تغيير پوشش مردم گفته است:«از هر نظر كه بنگريد،بايد خودمان را با تمدّن‏ غرب انطباق دهيم و طرز فكر و زندگي ما سراپا بايد رنگ تمدّن امروز را به خود بگيرد.ما بايد مانند انسانهاي قرن بيستم،از كفش،شلوار،پيراهن،كراوات و بر بالاي همه اينها از كلاه لبه‏دار استفاده كنيم.من بدون پرده پوشي مي‏خواهم بگويم كه نام اين كلاه جديد«شاپو»است.»(12)البته‏ كلاه شاپو چندان نيز جديد نبود،چرا كه بسياري از خاخامهاي يهودي در استفاده از آن سابقه‏داربودند.ولي اهمّيّت اين كلاه خاخامي براي«آتا ترك»آنقدر زياد بود كه«مجلس«كبير ملّي»در 25 نوامبر 1925 به بحث درباره كلاه جديد پرداخت.در اين جلسه،لايحه كلاه لبه‏دار به تصويب‏ مجلس رسيد.»(13)همچنين«در 1934 قانون ديگري به تصويب مجلس رسيد كه پوشيدن هر نوع‏ لباس روحاني را بيرون از مكانهاي مذهبي ممنوع كرد.»(14)
«آتا ترك»در مورد زنان نيز برنامه‏هايي داشت كه بايد آنها را به مرور زمان اجرا مي‏كرد.بخشي‏از سخنراني او در اوت 1925 چنين است:«در طي مسافرتم به اينجا نه تنها در روستاها و قصبه‏ها،بلكه حتي در شهرها زنان را ديدم كه چشمان و روي خود را مي‏پوشانند.هموطنان!اين حال‏ نشانه‏اي از خود پرستي ما مردان است.زنان ما چون مردان مايند...كافي است كه حس غرور ملّي‏ را به آنها تلقين كنيم و در دلهايشان،ايده آلهاي عالي پديد آوريم.آن گاه بگذار كه زنان ما چهره‏ خويش را به جهان بنمايند و همه جهان را زير نظر آرند باكي نيست.»(15)
عملكرد«آتا ترك»فرآيند حركتي است كه دست كم يك قرن قبل،سلاطين عثماني،ناآگاهانه‏ و با احتياط آغاز كرده بودند.در اين حركت،از فرهنگ،عقيده،دين و حتي ملّيّت-كه به نام آن دين و دنياي خود را فروختند-خبري نبود.مردم تركيه با از دست دادن دستاوردهاي بزرگ‏ تمدن اسلامي،داراي نظامي،دين ستيز شدند كه اكنون فاسدترين كشور مسلمان نشين را پديد آورده و با بحرانهاي بزرگ،به ويژه«بحران هويّت»مواجه است؛بحراني كه حل آن تنها با احياي‏ هويت فرهنگي و ديني ممكن است و اين مهم،با حضور و نفوذ صهيونيستها كاري بس مشكل است. مردم مسلمان و شریف ترکیه سالهاست که زخم های صهیونیستها و یهودیان مخفی و دونمه ها را بر تن دارند لذا روی کار آمدن حزب اسلامگرای عدالت و توسعه را می بایست شروع یک انقلاب اسلامی علیه فاکتورهای یهود درکشورشان دانست.

پینوشت:

(1)-شاو(پيشين)،ص 551.
(2)-باربر(پيشين)،ص 233.
(3)-انصاري(پيشين)،ص 26.
(4) 151Opcit Judaica.P
(5)-باربر(پيشين)،ص 265.
(6) پروتوکول دانشوران صهیون/ترجمه بهرام محسن پور/ صفحه 100
(7)-همان،ص 270.
(8)-ايگدمير،اولوغ:«آتا ترك»،دكتر حميد نطقي،مؤسسه فرهنگي،منطقه‏اي تهران،1348،صص 160 و 161.
(9)-همان.
(10)-همان،صص 157 و 158.
(11)-همان،ص 157.
(12)-همان،ص 154.
(13)-همان.
(14)-همان،ص 155.
(15)-همان،ص 151.

بخش دوم: جايگاه صهيونيسم و فراماسونري در تركيه نوين‏

در حال حاضر جامعه«تركيه»چنان غرق اميال شوم و ضدّ ارزشي فراماسونهاي وابسته به‏«اسرائيل»شده است كه عدّه‏اي نجات از آن را بسيار بعيد مي‏دانند،زيرا اين آفت،سابقه‏اي‏ طولاني در آن سرزمين يافته است.تاريخ دقيق حضور فراماسونها«به سال 1783 مي‏رسد،سالي كه‏«جان ارباتش»اوّلين محفل فراماسونري را در منطقه«غلطه»در شهر«استانبول»تأسيس نمود.
اعضاي اين محفل به زبان فرانسوي گفتگو مي‏كردند.در سال 1773 جمعيّت ديگري از فراماسونها در شهر«ازمير»تأسيس شد.امّا اوّلين جمعيّت فراماسونري كه در سراسر تركيه دامن گسترد وبسيار نيز دوام آورد،محفلي بود كه توسّط«حليم پاشا»ي مصري تأسيس شد.اين محفل در سال‏ 1816 بنا نهاده شد و تا سال 1909 تداوم يافت.اين محفل توانست شعبه‏هاي خود را در سراسر امپراتوري بگستراند و 65 محفل در كشور ايجاد كند.»(1)
در باب رابطه محافل فراماسونري با خارج از امپراتوري،اين اعتراف از«رفيق بيگ»يكي ازشخصيّتهاي«اتّحاد و ترقّي»شنيدني است كه مي‏گويد:«به راستي،ما از فراماسونري ايتاليا پشتيباني زيادي دريافت مي‏كرديم.دو محفل ماسونري ايتاليايي به نامهاي«لابرت»و«مكدونيا ريزورتا»خدمات زيادي به ما ارائه نمودند و پناهنگاهي در اختيارمان گذاردند تا بتوانيم در آنجا به‏ عنوان ماسونر جلساتي داشته باشيم.»(2)در مورد خدمات دستگاه فراماسونري ايتاليايي،اين مطلب‏ شايان ذكر است كه«حركت محافل فراماسونري‏[در امپراتوري عثماني‏]تحت عنوان محفل«شرق‏ اعظم»(3)ايتاليا صورت مي‏گرفت كه فعّالانه در«جنبش تورانيّه»نيز فعّاليّت مي‏كرد.ادامه همين‏ فعّاليّتها به پيروزي و موفّقيت«مصطفي كمال»منجر گرديد.»(4)
اين محفل ايتاليايي شناسنامه‏هايي براي فراماسونهاي ترك فراهم كرده بود.«وابستگي آنها به شناسنامه‏هاي ايتاليايي سبب مي‏شد كه قانونا تحت حمايت معاهده‏هاي بين المللي قرار گيرند و بتوانند از تسهيلاتي در برگزاري جلسات و انجام ساير فعّاليّتها بهره‏مند شوند».(5)اين مصنونيّت، فراماسونها را از خطر دستگيري يا محاكمه بر كنار مي‏داشت.
«در حال حاضر نيز بیش از100 محفل در اين كشور وجود دارد و تخمين زده مي‏شود كه هم اكنون‏
ماسونرهاي ترك به 8 هزار نفر بالغ شوند.»(6)
البته نبايد از ارتباط ديرين اين محافل با كشورهاي خارجي از جمله اسرائيل،غافل ماند.
«يوجي قاطرچي اوغلو»كه پيشتر در وزارت بهداشت و صدا و سيماي تركيه مشغول به كار بوده،مي‏گويد:«ماسونرهاي تركيه از نظر فرمانبري با اسرائيل ارتباط دارند.»وي- كه 20 سال در دستگاه‏ فراماسونري تركيه بوده و به درجه 14 رسيده است-مي‏افزايد:«بعضي از فراماسونرهاي ترك،همزمان،عضو محافل ماسونري«اسرائيل»نيز هستند.»او معتقد است كه«ژاك قمحي»،رهبريهوديان تركيه- كه به«روچيلد استانبول»معروف است و در سال 1993 از يك ترور به سلامت‏رهيد- رئيس محفل فراماسونري«نور»در«تل آويو»است.»(7)بر اساس آخرين اطلاعات،وي درانتخابات اخير به عنوان اوّلين يهودي در تاريخ تركيه البته یهودی آشکار و از«حزب راه راست»به مجلس راه يافته است!!!
وي درباره پيوستگي سرنوشت«تركيه»و«اسرائيل»مي ‏گويد:«يهود ميهن ملّي خود را بدون‏اعلان قبلي و 25 سال پيش از تشكيل«اسرائيل»به سال 1947 در تركيه بر پا كرده بود.»(8)اين‏ پيوند ديرينه ميان يهوديان«تركيه»و«اسرائيل»ر ا مي‏توان به گونه‏اي مخصوص مشاهده كرد.
«يهودياني كه از«تركيه»به«اسرائيل»مهاجر ت كردند نشان يادبودي در يكي از جنگلهاي«تل آويو»
و«حيفا»نصب نمودند كه به زبانهاي تركي و عبري بر روي آن نوشته شده بود:«جنگل آتا ترك»»!(9)
براي تثبيت اين مناسبات تاريخي،دولت تركيه با همكاري يهوديان اين كشور- كه در حال‏ حاضر بالغ بر 26000 نفر هستند-در سال 1992،پانصدمين سالگرد حضور يهوديان در تركيه را جشن گرفت.«اين رخداد،همزمان با فراهم آمدن زمينه مناسب پس از جنگ خليج فارس بود وحتّي باعث ايجاد رابطه رسمي‏تر با«اسرائيل»در سطح تبادل سفير گشت.»(10)در اين جشن،«حييم‏ هرتزوگ»رئيس جمهور و«ديويد لوي»وزير خارجه وقت رژيم اشغالگر،نيز شركت كردند.ميزبانان‏ آنان در اين مراسم،«تورگوت اوزال»رئيس جمهور تركيه و«سليمان دميرل»از فراماسونرهاي‏ ديرينه تركيه- با رتبه 33 يعني آخرين رتبه در محافل فراماسونري-بودند.
در همين سال،براي تثبيت و ارتقاء موقعيّت يهوديان«تركيه»تدبير خاصّي انديشيده شد:«ازآنجا كه سال 1992 مقارن با پانصدمين سالگرد كوچ يهوديان به تركيه است،سازماني به نام«وقف‏ پانصد ساله»از طرف يهوديان«تركيه»تشكيل گرديده و برخي از سرشناسترين چهره‏هاي سياسي‏ و هنري و اقتصادي جهان عضو آن مي‏باشند.هدف اين وقف،برگزاري برنامه‏هاي مختلف در سطح‏ جهان براي شناساندن تركيه و قدرداني از مهمان نوازي و یهود دوستی مردم و دولت اين سرزمين است تا الگویی برای دیگر کشورها باشد»(11)
در حال حاضر روابط«تركيه»و«اسرائيل»به حدّي رسيده است كه«اتباع اسرائيل هنگام ورود به تركيه»از ارائه ويزا معاف هستند.»(12)
به هر حال«تركيه»به عنوان يكي از كشورهاي مهم در«دكترين حاشيه‏اي اسرائيل»از اهمّيّت‏ بسيار زيادي برخوردار است و اگر اين مناسبات عميقتر و گسترده‏تر نيز شود جاي تعجّب نيست،چرا كه اكثر سران تركيه جديد به«اسرائيل»وابسته‏اند و در بسياري از تصميم گيريهاي خود مي‏كوشند كه رفتار و سياستهاي خود را با آن رژيم هماهنگ سازند.آنان مصمّم‏اند كه هر مانعي برسر اين هماهنگي را از سر راه بردارند.راهي كه اكنون بعضي از احزاب و تشكّلهاي اسلامي«تركيه» پيش گرفته‏اند،آن گاه به مقصد مي‏انجامد كه به پيوند حياتي«تركيه»و«اسرائيل»عنا يت ورزند و در صدد قطع ريشه آن برآيند.تنها در اين صورت است كه مي‏توان به آينده پر اميد اسلام در«تركيه»دل بست.
شایان ذکر است تحرکات پان ترکیستی اخیر در میان هموطنان شریف آذربایجانی مان همزمان با تحرکات پان ایرانیستها را باید در این راستا تفسیر کرد ، فتنه ای که برای تجزیه میهن عزیزمان ایران طراحی شده است و در این میان احساسات نا درست ناسیونالیستی و نژادپرستانه اقوام ، این آتش را شعله ور می سازد.
اینان را باید نوکران بی جیره و مواجب اسرائیل دانست که نا دانسته برنامه های صهیونیستها را به پیش می برند.
شک نکنید همان هایی که برای هم وطنان غیور ساکن در شمال لطیفه سازی می کنند همانهایی هستند که هموطنان دلیر و هوشیار آذربایجانی را با تعبیراتی که خودشان لایق آن هستند خطاب می کنند.
اگر چنین توهین هایی برای برادران آذری سنگین است ، چگونه است که برای نمونه در استان آذربایجان غربی همین توهین ها از سوی عده ای نا آگاه به هموطنان شریف کرد نسبت داده می شود ، مگر نه این است که هرچه را برای خود می پسندیم باید برای دیگران هم بپسندیم ؟
آیا هنگامی که خوزستان مورد تهاجم بعثی ها قرار گرفت شیرمردان آذری لشگر 31 عاشورا و فرماندهانی همچون مهدی و حمید باکری نشستند و گفتند هنوز تا ورود عراقی ها تا آذربایجان وقت زیاد است؟
یا اینکه سر از پا نشناخته و دلاورانه خون پاکشان را فدای این میهن عزیز کردند.
بی شک چه آننکه دم از برتری نژاد آریایی می زنند و دیگرانی که داعیه پانترکیسم و پان عربیسم دارند ، هرسه را باید گمراهانی دانست که سنگ بنای حکومت جهانی یهود را بر بسترحماقت خویش بنا می نهند.
آیا زیستن در کشوری که اقوام و زبانها و لهجه های گوناگون در آن همچون بوستان و گلستانی است که گلهای زیبا و متنوع در آن روییده اند را نباید غنیمت شمرد؟
آیا سزاوار است با کمال بی ذوقی و ذهنی مملو از نفرت و حماقت این زیبایی ها را به جدایی و تفرقه بدل نمود؟
آنچه معیار برتری است فقط و فقط تقواست:
يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (13)
ترجمه : "هان اى مردم ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را در نژادهای بزرگ و كوچك قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد نه اينكه به يكديگر فخر كنيد و فخر و كرامت نزد خدا تنها به تقوى است و گرامى‏ترين شما با تقوى‏ترين شما است كه خدا داناى با خبر است"
و آنچه معیار اتحاد است حبل الله المتین است:
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(14)
ترجمه: و همگى به وسيله حبل خدا خويشتن را حفظ كنيد و متفرق نشويد و نعمت خدا بر خويشتن را بياد آريد، بياد آريد كه با يكديگر دشمن بوديد و او بين دلهايتان الفت برقرار كرد و در نتيجه نعمت او برادر شديد. و در حالى كه بر لبه پرتگاه آتش بوديد، او شما را از آن پرتگاه نجات داد. خداى تعالى اين چنين آيات خود را برايتان بيان مى‏كند تا شايد راه پيدا كنيد

مقاله فوق از کتاب پژوهه صهیونیت اثر استاد علیرضا سلطانشاهی است که با اندکی تغییر و تکمیل توسط استاد رائفی پور خدمتتان تقدیم گشت.

پینوشت:

(1)-زهر الدّين:«يهود في تركيا»(پيشين)،ص 44.
(2)-همان،ص 46.
(Orient-(3))
(4)-همان،ص 45.
(5)-همان.
(6)-همان،صص 47 و 48.
(7)-همان،ص 48
(8)-همان،ص 48.
(9)-همان.
(10)- Mango,Andrew"Turkey,the challenge of new Role"Thewashington Papers/p.117/1994
(11)-پروند-سبحاني(پيشين)،صص 92 و 93.
(12)-روزنامه جمهوري اسلامي،آذر ماه 71.
(13) حجرات آیه 13
(14) آل عمران آیه 103



کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف