tina
10-22-2011, 01:40 PM
بخش اول : نوازندگان نغمه شوم«ملي گرايي ترك در امپراتوری عثمانی»
بعد از انقلاب فرانسه شاهد مرحلهاي نوين براي پي ريزي يك مكتب ملّي،تحت عنوان«صهيونيسم»بودهايم.ا گر چه نميتوان تاريخ دقيقي براي پيدايش اين تفكّر ناسيوناليستي يهود يافت،لیکن ميتوان گفت كه بنيانهاي فكري آن پس از انقلاب فرانسه شكل گرفتهاند.
البتّه نقطه اوج اين حركت،استقرار رژيم غاصب صهيونيستي در«فلسطين»بوده است.پيداست كه پيمودن اين مسير با يك مانع بسيار بزرگ به نام«امپراتوري عثماني»روبرو بود.
با اين حال،در طول يك و نيم قرن،اين مسير نيز پيموده شد.به اين ترتيب،يهوديان موفّق شدند كه اين فاصله را بسيار تندتر از حركت مشابه آن در پشت سر گذاشتن حكومت ديني اروپا،طي كنند؛ گر چه برنامه آنان در فروپاشي امپراتوري عثماني و قدرتهاي اسلامي،تقريبا همان برنامهاي بود كه پيشتر در اروپا به كار گرفته بودند.
مسخ چهره دين و ايجاد يك نظام حكومتي نوين همچون حكومتهاي اروپايي،برنامهاي بود كه غربيان بطور گسترده در ممالك اسلامي پايه نهادند.در اوان طرح اين برنامه،شاهد ظهور افرادي با داعيههاي آييني هستيم.مثلا«باب»در ايران چهره نمود و زمينه ظهور«بهائيت» را فراهم آورد.در قلمرو امپراتوري عثماني نيز فرقهاي جديد به نام«وهّابيّت»جلوهگر شد.اين دو فرقه و ساير فرق آييني نو ظهور،با برنامهريزي افرادي همچون«كينياز دالگوركي»از روسيه-حامي باب در ايران-و«همفر»از انگليس-حامي«محمّد بن عبد الوهّاب»در عربستان-پديد آمدند.
در همين حال،بايد از رشد تفكّرات غرب مدارانه و ملّي گرايانه (ناسیونالیسم) نيز ياد كرد كه سهمي بسزا درپيريزي حكومتهاي ملّي داشتهاند.منزلگاه اصلي اين تفكّرات،سرزمين«مصر»به عنوان يكي ازاجزاي قلمرو عثماني بود.«سرانجام نيز با القائات فرانسويها،«محمّد علي»حاكم مصر،خود را ازامپراتوري عثماني مستقل نمود و براي نخستين بار وحدت اعراب را مطرح كرد.»(1)همچنينغربزدگاني«ه چون«يعقوب صنّوع»-كه از پدري يهودي و مادري ايتاليائي زاده شده بود-»(2)نيزدر رشد افكار ملّي گرايانه ميان مصريان سهم عمدهاي داشتند.«او دو انجمن مخفي«دوستان دانش»و«حلقه ترقي خواهان»را در مصر بر پا كرد تا تفكّرات خود را در ميان ارتشيان و روحانيان و صاحب منصبان،تبليغ كند.»(3)«حسين طه»و«طهطاوي»نيز از جمله غربزدگان برجسته مصريبودند كه سهم بسزايي در تحقّق يافتههاي غربي خود-كه به هنگام تحصيل در فرانسه اخذ كرده بودند-داشتند.حاصل تلاش اين افراد و صاحب منصبان مصري،آغاز جرياني فراگير،زير پرچم ناسيوناليسم عربي»بود كه ميتوان آن را نتيجه بيچند و چون«ناسيوناليسم ترك»دانست که سالها پیش در میان عثمانی ها رسوخ نموده و احساسات ملی گرایانه و شووینیستی اعراب را برانگیخته بود ؛زيرا«قبل از گسترش افكار غربي،اثري از تفكر ناسيوناليسم در امپراتوري عثماني ديده نميشد.حتّي تا آغاز قرن معاصر،تركان،عربها را بيگانه از خود نميدانستند.عربها به خاطر همكيشي رضايت ميدادند كه جزو امپراتوري عثماني باشند.
تركها نيز آنان را گرامي ميداشتند و بهرهوري ازفرهنگ و زبان عرب را نشانه فضل ميشمردند.حتّي سلطان«عبد الحميد»مشاوراني عرب،همچون«ابو الهدي»و«عزّت پاشا»در دستگاه خود داشت.»(4)
با گسترش روز افزون ملي گرايي و اضمحلال تدريجي امپراتوري عثماني،زمزمههاي جدايي طلبي اوج گرفتند و حكومت عثماني با ادّعاهاي ملّي گرايانه جديدي در سراسر قلمرو خويش، مواجه شد.از سوي ديگر،شكستهاي متعدّد در جبهههاي گوناگون باعث شد كه اين امپراتوري رو به افول بگذارد.اينك پرسش اصلي اين است كه ناسيوناليسم ترك چگونه پديد آمد؟پاسخ اين پرسش،موضوع بحثي است كه در اين مقال بدان پرداخته ميشود و چه بسا زنگ خطری برای احساسات و تمایلات ناسیونالیستی است که در برخی نقاط کشور عزیزمان ایران در حال شکل گیری است.
نوازندگان نغمه شوم«ملي گرايي ترك در امپراتوری عثمانی»
صرف نظر از عوامل طبيعي،از جمله همجواري عثماني با اروپا،كه به تأثير پذيري آن از موج بنيان افكن ملي گرايي اروپايي انجاميد،ميتوان به عواملي اساسي اشاره كرد كه ملي گرايي ترك راپايه نهادند و فراگستردند.بسياري از محقّقان و خاور پژوهان غربي بر اين باورند كه اساسا ملي گرايي ترك با كوششهاي چند فرد اروپايي اصالتا يهودي پديد آمد و گسترش يافت.
«برناردلويس»خاور پژوه سرشناس،سه يهودي اروپايي را از كارگزاران اصلي ملي گرايي ترك ميداند.
نخستين فرد«آرمينوس و امبري»(1832 تا 1918)نام دارد.«وي بيش از ديگران در ايجاد ملي گرايي ترك و عرب نقش داشت.»(5)او«فرزند يك روحاني يهودي مجارستاني و شخصيّتي متنفّذ و مردم شناس و ترك شناس بود.سالهاي زيادي را در سرزمين عثماني و آسياي مركزي گذارند و از دوستان نزديك و مشاوران سلطان به شمار ميرفت.»(6)او«درباره لزوم احياي ملّت ترك،آثار زيادي منتشر كرد و پيرامون زبان و ادبيات ترك نيز به پژوهش و كوشش پرداخت.آثار او مورد استقبال غربزدگان قرار گرفت و آنان را سخت به شوق آورد و در ميهن پرستي دلگرم كرد.»(7)وي براي دستيابي به هدفهاي خود،حمايت بسياري از افراد و گروهها را جلب كرد.«احتمالا روابط نزديك و امبري با سران تركهاي جوان در تشويق آنان به پذيرش انديشههاي پان تركيستي مؤثر بوده است.(فراموش نشود اولین و تاثیر پذیر ترین جامعه هدف برای اجرای نقشه های ناسیونالیسی ،جوانان هستند ).
جالب اينكه وامبري قبل از حشر و نشر با تركهاي جوان،با دشمن آنان،يعني شخص سلطان عبد الحميد نيز تماس نزديك بر قرار ساخته بود.همچنين با وزارت خارجه انگلستان ومحافل صهيونيستي جهاني سر و سرّي داشت.
هم اوست كه در سال 1901 ترتيب شرفیابي«تئودر هرتصل»(8)به حضور سلطان عبد الحميد را داد.»(9) وي همچنين داراي مؤلّفات زيادي پيرامون ملّتها و اقوام آسياي ميانه است كه از ديد خاور پژوهان،آثاري ارزشمند به شمار ميروند.
دومين فرد«لئون كاهن»(1841 تا 1900)است كه«يك نويسنده يهودي فرانسوي بود.او نيز در ايجاد و گسترش ملي گرايي ترك سهم بسزايي داشت.وي در سال 1899 كتابي به نام«مقدّمهاي بر تاريخ آسيا»نوشت و در آن از برتري تركان و برجستگي نژادي آنان در طول تاريخ سخن راند.
كتاب مزبور در دهه اوّل قرن بيستم به زبان تركي برگردانده شد و در نسخههاي فراوان انتشاريافت.پرفسور«خدوري»و برنارد لويس»معتقدند كه اين يهودي،الهام بخش پان تركيسم نهضت تركان جوان بود كه انقلاب 1908 را پديد آوردند.»(10)چنانكه از محتواي اثر بر ميآيد،«اين كتاب بيشتر يك رمان جدّي تاريخي است،ولي براي پان تورانيستها بيش از يك اثر علمي ارزش داشته است.زيرا از«چنگيز خان»و فتوحات و نقشههايش در تأسيس يك امپراتوري جهاني مغول تجليل كرده است.»(11)وي در كنار تأليف و كتاب و مقاله،به ايجاد تشكّلهاي ضدّ عثماني از تركهاي جوان در فرانسه مبادرت كرد.«او در پاريس،جمعيّتهايي از تركان و مصريان تبعيدي تشكيل داد و فعّالانه كوشيد تا نهضت ناسيوناليستي را در اين كشورها پايه ريزي كند.»(12) جال اینجاست ترکها بر طبل پانترکیسم میکوبیند و مصریان کوس پان عربیسم ر می نواختند اما دشمن مشترک اینها یعنی عثمانی ها موجب متحد شدن این دو گشته بود .بالا خره «لئون كاهن» به لحاظ نزادی می بایست یا طرفدار ترکها با شد و یا عربها اما حقیقت این است که در کنار این پارادوکس عظیم او طرفدار دشمن مشترک این دو یعنی امپراطوری مقتدر عثمانی بود که فلسطین را در دست داشت یعنی همان سرزمینی که یهودیان سالها در انتظار آن بودند.
(«برنارد لويس»در كتاب «ظهور تركيه نوين»مينويسد:«مقّر اصلي عثمانيهاي جوان در پاريس،اقامتگاه شاهزاده«مصطفي فاضل»بود و شاهزاده آنها را با محافل سياسي فرانسه،به ويژه كارمندان وزارت امور خارجه،آشنا ميكرد.
بنا به گفته«عبد الرحمان شرف»،مورّخ معروف،يكي از كساني كه آنها در پاريس با اوملاقات كردند،«لئون كاهن»بود كه انديشههايش درباره ملّيّت و تاريخ ترك-همانگونه كه درکتابش به نام«مقدّمهاي بر تاريخ آسيا»بيان شده-تأثير ژرفي بر تفكّر سياسي تركيه باقي نهاده است.»(13)
سومين فرد«آرتور لملي ديويد»(1832 تا 1911)است.«او يك يهودي انگليسي بود كه به تركيه مسافرت كرد و كتابي به نام«بررسيهاي مقدّماتي»نوشت كه در آن كوشيد تا ثابت كند تركان داراي نژادي مستقل و برجستهاند و بر عربها و ساير ملل شرقي،برتري دارند.»(14)
«لويس»مينويسد:«كتاب اين يهودي انگليسي،تركها را متوّجه ساخت كه ملّيّت و قوميّتي مستقل دارند.به دليل اهمّيّت افكار و آثارش،برخي وي را نخستين كسي ميدانند كه شديدا تلاش كرد تا آتش ملي گرايي ترك را شعله ور سازد.»(15)براي نشر افكار«آرتور لملي ديويد»در ميان مردم،در سال 1851،«فؤاد و جودت پاشا»بسياري از نوشتههاي او را به زبان تركي برگرداندند.«در سال 1896،
نويسندهاي ديگر به نام«علي ساوي»جزوهاي به زبان تركي منتشر ساخت كه تقريبا از آثار ديويد برگرفته شده بود و از عظمت و شكوه و افتخار آميز گذشته ترك سخن ميگفت.به تعبير لويس، بدين سان تركان ملّيّت خود را در غربيان يافتند و نوشتارهاي آنان را رونويسي نمودند.»(16)
علاوه بر اين سه يهودي،عدّه زيادي از ترك شناسان اروپايي نيز در اين مسير فعّاليّتهاي گستردهاي را انجام دادند.«شماري از ترك شناسان اروپايي در زمينه كشف گذشته تاريخي تركها و تمدّنهاي بزرگ آنان در آسياي مركزي و تأثير زبان و فرهنگ ايشان بر اقوام ديگر به تلاش پرداختند.
پینوشت:
(1)-نقوي،علي و محمد:«اسلام و ملي گرايي»،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران،1360،ص 31.
(2)-عنايت،حميد:«سيري در انديشه سياسي عرب»،امير كبير،تهران،1370،ص 40.
(3)-همان،ص 41.
(4)-نقوي(پيشين)،صص 34 و 35.
(5)-همان.
(6)-جي شاو،استانفورد-كورل شاو،ازل:«تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد»،محمود رمضان زاده،آستان قدس
رضوي،مشهد،1370،ص 444.
(7)-نقوي(پيشين)،ص 30.
(8)کسی که ایده شکل گیری اسرائیل را طرح نمود ه و در این راستا تلاش فراوانی کرد.
(9)-مجلّه آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،ص 4.
(10)-نقوي(پيشين)،ص 35.
(11)-واند،زاره:«افسانه پان تورانيسم»،محمد رضا زرگر،بينش،تهران،1369،ص 48.
(12)-نقوي(پيشين)ص 35.
(13)-لويس،برنارد:«ظهور تركيه نوين»،محسن علي سبحاني،مترجم،تهران،1372،ص 210.
(14)-نقوي(پيشين)،ص 34.
(15)-همان.
(16)-همان،ص 35.
بخش دوم:
«دوگيني»(1)در اواسط قرن هجدهم به تركها نشان داد كه آنان مدّتها پيش از ظهورامپراتوري عثماني در صحنه تاريخ،كارهاي بزرگي انجام دادهاند.»(2)در واقع بيشتر حركتهاي ملّي گرايانه درخاورميانه با اين ادعا آغاز شد كه ملل موجود در اين منطقه،قبل از ظهور اسلام يا گرويدن به آن از تمدن والايي برخوردار بودهاند.به اين ترتيب،با بستن پلي از حال به گذشته قبل از اسلام،درصدد بر ميآيند تا حضور و قدرت تمدّن اسلامي را كم فروغ جلوه دهند.احياي تاريخ،و تمدّن پوشالي 2500 ساله شاهنشاهي ايران-كه رضا شاه و پسرش داعيه دار آن بودند-نيز به همين منظور صورت پذيرفت. در واقع در هر سوی جهان اسلام دیوانه وار طبل ناسیونالیسم و راسیسم (نژاد پرستی) نواخته می شد!
عده ای در ایران آریایی ها را قوم و نژاد برتر می دانستند همزمان عربها و ترک ها نیز داعیه خاص خود را داشتند.و جالب اینجاست در پس تمامی این دعوا به وضوح نقش یهودیان قابل رویت بود ، فردی که (لئون كاهن) دم از برتری نژادی اعراب می زد در عین حال برای ترکها کتاب هایی در مدح گذشته پرافتخار و تمدن کهن مغول ها می نوشت!
در همين سمت و سو بايد يادي كرد از«كتاب«دستور زبان تركي»نوشته«اي ال ديويد»كه نخستين پژوهش نظام مند مربوط به عنصر تركي را در تركيه عثماني ارائه كرد.»(3)و بسياري ازبزرگان فرهنگ و ادب ترك را مورد ستايش قرار داد.
در كمك به گسترش ناسيوناليسم براي فروپاشاندن امپراتوري عثماني،بسياري ازنويسندگان نام آور اروپا به صحنه كارزار با عثماني وارد شدند.«شعرا و نويسندگان معروف اروپا همچون«ويكتور هوگو»و«كازيمير دلاويني»در حمايت از يونانيان مقالاتي نوشتند و از جوانان اروپايي خواستند كه به كمك آنها بشتابند.«لرد بايرون»شاعر انگليسي،خود به عنوان سرباز به صف يونانيان پيوست و در جنگ جان خود را از دست داد.نواده«جرج واشنگتن»اولين رئيس جمهور آمريكا نيز در صف مبارزه با عثماني شركت كرد.»(4)سرانجام يونانيان،نخستين ملّت اروپايي بودند كه بعد از يك قيام موفّقيّت آميز،خود را از قيد سلطه عثماني رها ساختند و اوّلين ضربه مهلك را بر پيكر امپراتوري رو به زوال عثماني وارد كردند.
حربه «ترك»و«توران»در دست غربزدگان
ملي گرايي ترك،كالايي بود كه در قرن نوزدهم از غرب براي ممالك اسلامي به ارمغان آورده شد.
ره آورد اين ناسيوناليسم براي كشورهاي اسلامي،تفرقه و تجزيه و براي اروپا،حذف بزرگترين
دشمن جنوبي يعني امپراتوري مسلمين بود.
بسياري از تركان با الهام گيري از دستمايههاي غربي،خود را به«تورانيان»پيوند دادند وخويشتن را اصيلترين نژاد روي زمين قلمداد كردند.«اصطلاح توران براي نخستين بار به شكل«توره»و«توريا»در برابر«ايران»و«آريا»در اوستاي«زرتشت»ذكر شده است.طبق اين پندار،«توره»يكي از سه برادري بود كه تمام اقوام انساني از تبار آنان هستند.دو برابر ديگر،«آريا»و«سئير»نامدا تند كه به ترتيب،نياي ايرانيان و اقوام غربي بودند.اقوام توريايي هميشه دشمن اقوام آريايي به شمار ميرفتند.جنگهاي خونين ميان ايران و توران به تفصيل در«شاهنامه»ي فردوسي،شرح داده شده است.»(5)امّا نام ترك،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،دولتي بدوي تأسيس كردند كه از مغولستان و سر حدّ شمالي چين تا درياي سياه امتداد داشت.مؤسس حكومت مذكور-كه چينيها او را(tu-men)ميناميدند-در كتيبه تركي(Bume)به سال 552 ميلادي در گذشت،امّا ظاهرا برادرش(istmi)تا سال 576 ميلادي زنده بوده است.چينيان از دولت مزبور با نام«امپراتوري تركان مشرق»ياد كردهاند.
در سال 581،تحت نفوذ سلسله چيني(sui)،اين دوامپراتوري از يكديگر جدا شدند و بعدا تابع سلسله«چين تانگ»گرديدند.در حدود سال 682،تركان شمالي موفّق شدند كه استقلال خود را باز پس گيردند.سلسلههاي ترك كه در ايران دوره اسلامي سلطنت كردهاند،عبارت بودهاند از:غزنويان،سلجوقيان و خوارزمشاهيان.»(6)
با اين اشاره مختصر دريافتيد كه ارتباط ويژهاي ميان نژاد ترك امروز تركيه با نژاد توران وجود ندارد.به همين دليل،بسياري از محقّقان ادّعاهاي ترك شناسان غربي-كه نژاد ترك را توراني پنداشتهاند-را نميپذيرند.به اعتقاد برخي،«اگر منشأ پان تورانيسم را در تركيه لحاظ كنيم و پدر خواندگي آن را به بيگها و پادشاهاي«قسطنطنيه»نسبت دهيم،مرتكب اشتباه شدهايم.پان تورانيسم در واقع يك جوشش نژادي و فرهنگي با ابعادي گسترده است كه چيزي جز يك طرحخيالي در ذهن تركها نيست.»(7)
کما اینکه شکل و ریخت شناسی تر کیه ای ها و علی الخصوص آذری ها هیچ شباهتی به اقوام مغول ندارد و فرم جمجمه،قد،رنگ چشم ،موی بدن و... گواه این مطلب است کمترین قرابت از لحاظ ژنتیکی میان این دو برقرار است .
پان تركيسم يا نژاد گرايي تركان عثماني با پايههاي غير واقعي و صرفا سياسي،ميكوشيد تا ازطريق غربزدگان ترك در ميان مردم مسلمان امپراتوري عثماني جايي باز كند.به همين دليل،برخي از«متفكّران مسلمان مانند«نامق كمال»(1840 تا 1888)،«ضياء پاشا»(1825 تا 1880)،و«جودت پاشا»(1823 تا 1898)كوشيدند تا اسلام و ناسيوناليسم را سازگاري بخشند.
البتّه اين تلاش پيشاپيش محكوم به شكست بود،چرا كه اين دو ، اصولا با يكديگر سازگاري ندارند.»(8)بايد اشاره كرد كه«تئوري سياسي«نامق كمال»بيشتر از«منتسكيو»و«روسو»برگرفته شده بود.يكي از عميقترين و مهمترين عوامل مؤثر در تفكّر سياسي او كتاب«روح القوانين»منتسكيو است كه او،خود،ترجمه آن را در سال 1863 منتشر كرد.»(9)
تلاش پيگير در آشتي دادن ناسيوناليسم با اسلام براي مروّجان پان تركيسم قابل تحملنبود.به همين دليل،در صدد حذف اسلام و حاشيه نشين كردن اين محور اصلي امپراتورياسلامي برآمدند.بدين سان،متفكّران ديگري در صحنه سياسي و فرهنگي امپراتوري عثماني پا بهعرصه وجود نهادند كه تأثير افكار مسموم آنها در آينده اين امپراتوري به وضوح نمايان گشت.اينمتفكّران،«محمد ضياء پاشا»،«تكين آلپ»،و«مصطفي جلال الدّين پاشا»بودند.البته محمد ضياء پاشا،نام«ضياء گوگالپ»را براي خود برگزيد كه تركيتر مينمود.«در واقع نميتوانيم به رشد ناسيوناليسم در تركيه و تشكيل پان تركيسم اشاره كنيم بدون اينكه از«ضياء گوگالپ»يكي ازبنيانگذاران و مبتكران آن،نام ببريم.
وي پدر ناسيوناليسم جديد ترك و يكي از متفكّران بنام آنسرزمين است.وي قريب به 300 مقاله نگاشته است كه در سالهاي پر آشوب 1908 تا 1921 درنشريّات مختلف چاپ شدند.وي پس از اينكه از طرف«عبد الحميد»به«ديار بكر»تبعيد شد،به مطالعه درباره تشكيلات فراماسونري پرداخت و بعد وارد«انجمن سرّي اتحاد و ترقي»شد و درقيام مسلحانه شركت كرد.وي در«سالونيك»به صورت يكي از نزديكترين دوستان«طلعت بيگ»در آمد.پس از قيام«آتاتورك»او از«انجمن اتحاد و ترقي»جدا شد و به«مصطفي كمال»پيوست،گروهي از موّرخان،او را بنيانگذار كماليسم نيز ميدانند.»(10)
انديشههاي مسموم«ضياء گوگالپ»،صبغهاي از روحيه ضد اسلامي او داشت.«در جامعه شناسي مخصوصا جامعه شناسي«اميل دوركيم»بود كه«ضياء گوگالپ»زير بناي فكري خويش را پيدا كرد و اولين طرحهاي تئوريك ناسيوناليسم ترك را بر آن بنا نهاد.»(11) وي همچنين انديشههاي جديدي در مورد خلافت اسلاميمطرح ساخت.«او خلافت را به چهار نوع تقسيم كرد و ادعا نمود كه بهترين نوع خلافت،آن است كه از حاكميت سياسي جدا باشد.»(12)البته همين انديشه در آخرين روزهاي خلافت اسلامي،درسالهاي 1923 تا 1924 براي نابود ساختن خلافت اجرا گشت. و تاییدی بود بر جدایی دیانت از سیاست !
او همچنين«در پي آن بود كه تمدّن غرب را با تركيسم و اسلام،هماهنگ سازد و تركها را به عنوان يك ملّت كه از اسلام پيروي ميكنند به احياي عظمت قبلي خود وا دارد.»(13)اين حركت نيز همانند حركت«نامق كمال»به شكست گراييد.وي ميگفت:«فرهنگ ملي بايد جاي فرهنگ غربگرا و فرهنگ امت را بگيرد.»(14)
البته اين شعار،پوششي براي ضديت با فرهنگ امت يا اسلام بود زيرا افكار او در فرهنگ غرب ريشه داشت و استقلال جويي فرهنگياش جز يك نمايش ظاهري نبود.
در كنار«ضياء گوگالپ»شخص ديگري نيز به ارائه تزهاي ضد اسلامي خود براي احياي فرهنگ ترك پرداخت.«وي«تكين آلپ» بود.و نکته عجیب در مورد او یهودی الاصل بودن وی بود براستی چرا یهودیان اینچنین برای یافتن گذشته ای تاریخی برای ترکان تلاش می کردند؟!
"تکین آلپ" معتقد بود كه 10 ميليون ترك عثماني نميتوانند دولت و تمدن نويني پديد آورند و براي دستيابي به چنين هدفي بايد دهها ميليون ترك آن سوي مرز را هم وارد ميدان كرد و آنگاه ملتي بزرگ با تمدني درخشان پديد آورد.»(15)
در ماوراي اين افكار،او تجزيه دول و ملل اسلامي ديگر،همچون ايران را نيز در نظرداشت.اين روحيه تفرقه انگيز و ضد اسلامي آن قدر قوي بود كه او در بسياري از موارد بهصراحت،«اسلام را مورد حمله قرار ميداد و اصول لائيك و تفكيك دين از سياست (لائیسیته) را مطرح ميكرد.وي خواهان بازگشت تركها به اوج شكوه قبل از اسلام (تاکید می شود قبل از اسلام) بود و در راه ايجادسازمانهاي معتقد به پان تركيسم و پان تورانيسم تلاش ميكرد.»(16)
اين تفكّرات اسلام ستيزانه همراه با اوضاع حاكم بر حكومت عثماني،بسياري از جوانان را بهميدان رويارويي با اسلام كشاند،چرا كه در آن زمان،اسلام عامل شكست تدريجي معرفي شده بود.
««تكين آلپ»و«ضياء گوگالپ»،بزرگترين شارحان و متفكران پان تركيسم و پان تورانيسم،در آثارخود،تركهاي جوان را تشويق ميكردند كه سياست تركي كردن را در پيش گيرند.»(17)
بسياري ازنويسندگان ديگر نيز به اين جريان پيوستند،از جمله«جلال نوري باي»كه در کتاب«تاريخالمستقبل»،رست خيز عثماني را تنها از طريق بازگشت به ترك گرايي خالص امكان پذير دانست.اومعتقد بود كه تمام مردم ترك زبان،به ويژه تركهاي روسيه تزاري،بايد به نهادهاي قبل از اسلامتركها توسل جويند تا بيداري ترك حاصل شود.»(18)
پینوشت:
(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.
(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.
(8)-نقوي(پيشين)،ص 38.
(9)-لويس(پيشين)،ص 190.
(10)-رائين،اسماعيل:«قتل عام ارمنيان»،مؤلف،تهران،1351،ص 31.
(11)-لويس(پيشين)؛ص 190.
(12)-احمدي،حميد:«ريشههاي بحران در خاورميانه»،كيهان،تهران،1369 ،ص 116
(13)-همان.
(14)-همان.
(15)-مجله آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،صص 3 و 4.
(16)-احمدي(پيشين)،ص 116.
(17)-همان.
(18)-همان.
بخش سوم : يهوديان در امپراتوري عثماني
درك اهميت حضور تفكر ناسيوناليستي در امپراتوري عثماني،بدون توجه به جايگاه وعملكرد يهود بی فایده است ،چرا كه از آغاز حركتهاي ناسيوناليستي ميتوان ردپاي يهوديان را ديد.
پرسش مهم اين است كه يهوديان در اين ميان،ملتبس به چه لباسي بودند و چه جايگاهي داشتند؟
بنابر تحقيقات تاريخي،«ظاهرا«محمد دوم»به يهودياني كه هنگام فتح«استانبول»در آن جاميزيستهاند،امان داد و ايشان را در مسكن خود باقي نهاده بود.يك دفتر ثبت جزيه،تعداد اينيهوديان را در 116 خانوار ذكر كرده است.»(1)اين تعداد،پس از برخورد شايسته مسلمانان و بامهاجرت يهوديان ساير مناطق«در سال 1489 به 2027 خانوار افزايش يافت».(2)اين،تقريبا آخرين آمار از جمعيت يهوديان در امپراتوري عثماني پديد آورد.
«در حدود سال 1492ميلادي،نزديك به 10 هزار يهودي از اسپانيا به سرزمين عثماني مهاجرت كردند ! و در شهرهاي «استانبول»،«ادرنه»،«سالون يك»مسكن گزديدند.»(3)از شواهد و قرائن تاريخي چنين بر ميآيد كه مهاجرت اين عدّه از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا،ناشي از آزار و اذيّتي بوده كه به دليل رفتار بد اقتصادي يهوديان و بدگماني مسيحيان به ايشان،نسبت به آنها اعمال ميشده است.حتي نقل شده است كه«حاكمان مسيحي-كه پس از سرنگون ساختن حكومت مسلمانان،بر اندلس (اسپانیای کنونی )مسلط شده بودند-همه يهوديان را ميسوزاندند.تا اينكه حكومت«فرديناند ايزابلا»در سال 1492 حكمي صادر كرد كه بر اساس آن،يهوديان بايد طي چهار ماه از اسپانيا خارج ميشدند،بيآنكه بتوانند اموال و دارائيهاي خود را همراه ببرند.بيشتر اين افراد به مغرب و شمال آفريقا كوچ كردند.»(4)«اعلان آمادگي عثماني براي پذيرفتن يهوديان رانده شده از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا در سال 1492 و پس از آن،منجر به افزايش تعداد يهوديان تا حدود 36000 تن شد.»(5)
زندگي آرام يهوديان در سايه حكومت عثماني-همچون اقوام ديگر-«به اعتبار«برات»ي بود كه سلطان در برابر دريافت پيشكش،به آنان عطا ميكرد.آنگاه ايشان ميتوانستند از سلطان بخواهند كه رئيس مذهبيشان را عزل كند و رئيس مذهبي نيز ميتوانست از سلطان درخواست كند كه به دستورهاي او اثر و اجرايي بخشد.»(6)
اين اقلّيّت،همچون اقليّتهاي ارمني،ارتدكس،يوناني و...تا حدّ بسياري زيادي از آزادي عقيده برخوردار بود.«يهوديان مقيم«استانبول» جماعتهايي سازمان يافته داشتند و هر جماعت داراي كنيسهاي بود كه واحد مذهبي آن به شمارميرفت.»(7)اين«گروه مهاجر،«موسويهاي سفاراد»ناميده ميشدند.زيرا در زبان عبري،به اسپانيا«سفاراد»گفته ميشد.بيشتر اين يهوديان،متموّل بودند و در اموري همچون صنعت چاپ،طبابت،نسّاجي و ساخت سلاحهاي آتشين تخصّص داشتند و سبب رونق يافتن اين حرفهها درسرزمين عثماني گرديدند.»(8)بسياري از پژوهشگران معتقدند كه«اولين چاپخانه خاورميانه به وسيله يك خاخام يهودي،به نام«رابي اسحاق جرسون»به سال 1490 در استانبول تأسيس شد.
اين چاپخانه كه داراي حروف عبري بود،در طول بيش از 300 سال،قريب به صد كتاب در زمينه
علوم و فنون منتشر كرد.بيشتر اين كتابها به گونهاي با مذهب يهود پيوند داشتند.»(9)
آنچه تعجب آدمي را بر ميانگيزد اين است كه«بايزيد دوم»تأسيس اين چاپخانه را مشروط بدان نمود كه كتابي به زبان تركي يا عربي در آن چاپ نشود.»(10)گنجاندن اين شرط،با توجه به ماهيّت عملكرد يهوديان و ملاحظه كاري سلطان عثماني،بسيار قابل تأمل است.
وضعيت يهوديان به همين منوال پيش ميرفت تا اينكه«در سال 1648،يك يهودي به نام «شابتاي زوي»ادعا كرد كه«مسيح موعود»است و توانست به سرعت حمايتهاي مالي فراواني را در سرزمينهاي مقدس،اروپا و شمال آفريقا به سوي خود جلب كند.»(11)اين ادعا بر سلطان عثماني،گران آمد زيرا سبب ميشد كه امپراتوري نتواند اقليّتهاي مذهبي را زير نظارت آورد.به همين دليل-و به دلايل ديگر-««شابتاي زوي»در سال 1666،توسط حكومت عثماني دستگير گشت و با دو راه مواجه شد:يا مرگ يا اسلام آوردن.سرانجام وي در اواخر همان سال به اسلام گرويد.»(12)
ما دلايل تاريخي اين رويداد را نيز از«دائرة المعارف بريتانيكا»(13)فراهم آوردهايم و بر اين باوريم كه تحقيق گسترده درباره اين موضوع،نتايج سودمند بسياري را در بر دارد.بايد اشاره كرد كه«دائرة المعارف يهود»(14)از ناگزيري«شابتاي زوي»به اسلام آوردن،ياد نكرده است.اين مأخذ در مورد يهودياني كه در اين مقطع به اسلام گرويدند،ميگويد:«اقلّيّتي از طرفداران«شابتاي زوي»،در پي شكست فعّاليّتهاي فراوان مسيح گرايانه او در تركيه،به اسلام گرويدند.پس از آنكه وي در سپتامبر سال 1666 به اسلام گرويد،تعداد زيادي از پيروانش به عنوان يك مأموريت مخفي،ارتداد خود را اعلان كردند و آگاهانه متعهّد شدند كه افكار و مقاصد خويش را پنهان سازند.»(15)
در واقع این یهودیان اسلام آوردن را وسیله ای برای اجرای ماموریتی تاریخی می دانستند ماموریتی که هدف آن نفوذ در امپراتوری اسلامی بود تا بتوانند بار دیگر با استفاده از این حربه تاریخی یعنی نفوذ طومار عثمانی را در هم بپیچند.
اين مأخذ در مورد ديگر يهودياني كه هنوز به اسلام نگرويده بودند،ميگويد:«بيشتر پيروان وي كه خود را«مؤمنان»(16)ميناميدند،ه چنان در قيد يهوديت باقي ماندند.تا آنگاه كه «شابتاي زوي»زنده بود،چند تن از رهبران اين گروه ميپنداشتند كه اساسيترين كار آن است كه براي پيروي از برنامه مسيح موعودشان،بر طبق اصول اعتقادي جديد عمل كنند[يعني به اسلام بگروند]بدون اينكه يهوديت[را در عمل]انكار كنند.»(17)
اگر چه در سندي روشن در دست نيست كه نشان دهد آيا اين گرايش به اسلام از سر اجبار بوده يا بر پايه تدبير و نقشه و يا با آگاهي و بصيرت صورت پذيرفته است.ولي از عملكرد اين گروندگان برميآيد كه اسلام آوردنشان نه همراه با ميل و اشتياق بلكه تنها اقدامي براي تغيير ظاهر بوده است.اين گروندگان به اسلام«از آغاز قرن هجدهم،در ميان تركان به«دونمه»(18)مشهور شدند.
اين واژه در زبان تركي به معناي«گروندگان»يا«مرتدان از دين يهود»است، و از مصدر « دونماخ » به معنی برگشتن گرفته شده است .اين افراد،در ميان يهوديانبه«مينيم»(19)معروف شدند كه به معني«فرقهها»است.»(20)از آن پس در امپراتوري عثماني،افرادي ظهور كردند كه به ظاهر مسلمان و«دونمه»بودند.آنان در تاريخ اين امپراتوري نقش بسيار مهمي بازي كردند،زيرا به نام اسلام و مسلماني،سهمي بزرگ در فروپاشي امپراتوري عثماني داشتند.
اعضاي اين فرقه براي اينكه بتوانند همچنان با پايبندي به اصول فكري خود،در جامعه اسلامي عثماني به سر برند،در چارچوب عقايد خود به قوانيني سر سپردند.اما عقايد«دونمه»كه در آغاز،پيرو«شابتاي زوي»بودند،همچنان پنهان ماند و در سطح عمومي ظهور نيافت.پس از مرگ«شابتاي زوي»دستورالعمل جامعه دونمه امپراتوري عثماني،متني بوده كه«دائرة المعارف يهود»آن را آورده است.اين مأخذ ميگويد:پس از مرگ«شابتاي زوي»زن وي به نام«جاكو بلر»-كه در ميان مسلمانان«عايشه»ناميده ميشد-ادعا كرد كه برادرش تجسم روح«شابتاي زوي»است.از آن پس،با روي كار آمدن«جاكوب قريدو»-كه فيلسوف بود-در ميان دونمه تفرقه ايجاد شد.
گروهي به اصول اوليه«شابتاي زوي»پايبند ماندند و گروهي ديگر بر آن شدند كه روح «شابتاي زوي»در«جاكوب فريدو»مجسّم شده است.در زمان«جاكوب قريدو»بيشتر خانوادههاي دونمه به«سالونيك»مهاجرت كردند كه تا سال 1924 و روي كار آمدن«آتاتورك»و از بين رفتن حكومت عثماني،مركز فعّاليّتهاي اين انجمن-كه«شابتاي زوي»آن را بنيان نهاده بود-سازماندهي شد.
«قريدو»به سال 1695 در«اسكندريه»در گذشت.
«پس از مرگ وي،پيروانش به دو دسته تقسيم شدند.چند سال بعد،شاخه ديگري در ميان ایشان پديد آمد.در حدود سال 1700،يك رهبر جديد به نام«باروخيا روسو»در ميان آنها ظهوركرد كه پيروانش مدّعي بودند روح«شابتاي زوي»در او مجسّم شده است.وي پس از گرويدن بهاسلام،«عثمان بابا»خوانده شد.در زمان وي،نیز گروه ديگري پديد آمدند.که نام ایشان ،واژهاي ترکیبی به زبان «لادينو» ترکیبی از عبري و اسپانيايي بود.»(21)تا اين زمانيعني«تا سال 1774،حدود 600 خانواده دونمه در«سالونيك»ميزيستند كه تنها از گروه خود همسر بر ميگزيدند.قبل از جنگ جهاني اوّل حدود 10000 تا 15000 دونمه يافت ميشدند.»(22)
«دائرة المعارف يهود»همچنين ذكر ميكند كه«آنها در مكانهاي ويژهاي در«سالونيك»ساكن شدند.»(23)«بسياري از انجمنهاي مخفي،به عنوان يك حركت درست و به تبعيّت از مواعظ و عقايد«شابتاي زوي»،دين خود را تغيير دادند و به ظاهر مسلمان گشتند،در حاليكه مخفيانه به آداب ورسوم خاص خود ميپرداختند.قواعد اخلاقي آنان در 18 بند تنظيم گشته و شامل يك من وشرحي همگون با 10 فرمان بود.»(24)دونمهها معتقدند كه«تغيير دين«شابتاي زوي»،مرحلهايتكاملي از رسالت مسيح است،بنابراين آنها نيز به اسلام گرويدند.اگر چه آنان از جامعه سازمان يافته يهودي جدا مانده بودند،بسياري از تعاليم عبري را از انقراض،محفوظ نگه داشتند.ايشان، پنهاني از اسامي عبري بهره ميبرند و از ازدواجهاي درون جمعيّتي با مسلمانان خودداري ميكنند.ايشان به عنوان يك يهودي،در لباس دونمه باقي ماندهاند و روي هم رفته مورد توجه مسلمانان قرار نداشتهاند.(25)به عقيده بسياري از مسلمانان،اگر چه دونمهها مسلمان بودند، وضعي طبيعي نداشتند.از اين جهت به زودي براي نويسندگان ترك آشكار شد كه اين مرتدّان- كه خواهان تشويق يهوديان در گرويدن به دين اسلاماند-هيچ تمايلي به اختلاط با مسلمانان ندارند،بلكه مصمم به ادامه رهبري يك اقليّت بستهاند.البتّه آنها به ظاهر بر رعايت شعائر اسلامي تأكيد داشتند و از نظر سياسي شهرونداني وفادار به شمار ميرفتند.»(26)
دونمهها به دليل رفتار منافقانه خود،ماهيّتي دوگانه داشتند.«هر دونمه داراي يك اسم تركي و يك اسم عبري بود و در جامعه دونمه از اسم اخير استفاده ميشد.همچنين آنها نامهاي سفارادي (اسپانیایی) فاميل خود را حفظ ميكردند.قبرستانهاي دونمه،در ميان افراد تمام فرقهها،بطور مشترك مورد استفاده قرار ميگرفت.البته هر فرقه كنيسهاي مخصوص به نامKahal (اجتماع)داشت كه از ديد بيگانگان پنهان بود.نماز و عبادت آنها به اختصار زبان محاوره دونمهها بايد گفت كه«عبري در ميان آنان به ويژه در نماز و عباداتشان،بطور ريشهاي رايج بود ولي بعدا زبان«لادينو»كه تركيبي ازاسپانيولي و عبري بود رواج بيشتري يافت و زبان موعظهها و شعرهايشان نيز گشت.»(27)البته بعدها،زبان تركي بطور رسمي در ميان دونمهها رايج گرديد.
پینوشت:
(1)-اينالجق،خليل-گوگ بيلگين،طيب:«استانبول و فتح آن»،علي كاتبي،دائرة المعارف بزرگ اسلامي،تهران،
1373،ص 104.
(2)-همان.
(3)-پروند،شادان-سبحاني،زهرا:«زمينه شناخت جامعه و فرهنگ تركيه»،مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بين الملل،
تهران،1373،صص 92 و 93.
(4)-جندي(پيشين)،ص 271.
(5)-اينالجق و گوگ بيلگين(پيشين)،ص 89.
(6)-همان،ص 99.
(7)-همان،صص 104 و 105.
(8)-شادان و سبحاني(پيشين)،صص 92 و 93.
(9)-مؤسسه مطالعات خاورميانه(پيشين)،ص 12.
(10)-لويس(پيشين)،ص 56.
(11) (.london,1768,fundendm ,4.the new Encycopaedia Britanica,v-())
(12) (.Ibid-())
(13) (Britanica-)
(14)Judaica -
(15) (.148.by keter publishing house Itd, Yeruselem, israelP ,1971 ,6.Encyclopaedia Judaica, V-())
(16) (.ma aminim-))
(17) (.148.Ibid.P-())
(18) Donme
(19) Minim
(20) (.149.Ibid.P-()
(21) (.149-148.Ibid.P-())
(22) (150.Ibid.P-())
(23) (.150.Ibid.P-())
(24) (150.Ibid.P-())
(25) (.150.Ibid.P-())
(26) (.150.Ibid. P-())
(27) (.150.Ibid.P-())
بعد از انقلاب فرانسه شاهد مرحلهاي نوين براي پي ريزي يك مكتب ملّي،تحت عنوان«صهيونيسم»بودهايم.ا گر چه نميتوان تاريخ دقيقي براي پيدايش اين تفكّر ناسيوناليستي يهود يافت،لیکن ميتوان گفت كه بنيانهاي فكري آن پس از انقلاب فرانسه شكل گرفتهاند.
البتّه نقطه اوج اين حركت،استقرار رژيم غاصب صهيونيستي در«فلسطين»بوده است.پيداست كه پيمودن اين مسير با يك مانع بسيار بزرگ به نام«امپراتوري عثماني»روبرو بود.
با اين حال،در طول يك و نيم قرن،اين مسير نيز پيموده شد.به اين ترتيب،يهوديان موفّق شدند كه اين فاصله را بسيار تندتر از حركت مشابه آن در پشت سر گذاشتن حكومت ديني اروپا،طي كنند؛ گر چه برنامه آنان در فروپاشي امپراتوري عثماني و قدرتهاي اسلامي،تقريبا همان برنامهاي بود كه پيشتر در اروپا به كار گرفته بودند.
مسخ چهره دين و ايجاد يك نظام حكومتي نوين همچون حكومتهاي اروپايي،برنامهاي بود كه غربيان بطور گسترده در ممالك اسلامي پايه نهادند.در اوان طرح اين برنامه،شاهد ظهور افرادي با داعيههاي آييني هستيم.مثلا«باب»در ايران چهره نمود و زمينه ظهور«بهائيت» را فراهم آورد.در قلمرو امپراتوري عثماني نيز فرقهاي جديد به نام«وهّابيّت»جلوهگر شد.اين دو فرقه و ساير فرق آييني نو ظهور،با برنامهريزي افرادي همچون«كينياز دالگوركي»از روسيه-حامي باب در ايران-و«همفر»از انگليس-حامي«محمّد بن عبد الوهّاب»در عربستان-پديد آمدند.
در همين حال،بايد از رشد تفكّرات غرب مدارانه و ملّي گرايانه (ناسیونالیسم) نيز ياد كرد كه سهمي بسزا درپيريزي حكومتهاي ملّي داشتهاند.منزلگاه اصلي اين تفكّرات،سرزمين«مصر»به عنوان يكي ازاجزاي قلمرو عثماني بود.«سرانجام نيز با القائات فرانسويها،«محمّد علي»حاكم مصر،خود را ازامپراتوري عثماني مستقل نمود و براي نخستين بار وحدت اعراب را مطرح كرد.»(1)همچنينغربزدگاني«ه چون«يعقوب صنّوع»-كه از پدري يهودي و مادري ايتاليائي زاده شده بود-»(2)نيزدر رشد افكار ملّي گرايانه ميان مصريان سهم عمدهاي داشتند.«او دو انجمن مخفي«دوستان دانش»و«حلقه ترقي خواهان»را در مصر بر پا كرد تا تفكّرات خود را در ميان ارتشيان و روحانيان و صاحب منصبان،تبليغ كند.»(3)«حسين طه»و«طهطاوي»نيز از جمله غربزدگان برجسته مصريبودند كه سهم بسزايي در تحقّق يافتههاي غربي خود-كه به هنگام تحصيل در فرانسه اخذ كرده بودند-داشتند.حاصل تلاش اين افراد و صاحب منصبان مصري،آغاز جرياني فراگير،زير پرچم ناسيوناليسم عربي»بود كه ميتوان آن را نتيجه بيچند و چون«ناسيوناليسم ترك»دانست که سالها پیش در میان عثمانی ها رسوخ نموده و احساسات ملی گرایانه و شووینیستی اعراب را برانگیخته بود ؛زيرا«قبل از گسترش افكار غربي،اثري از تفكر ناسيوناليسم در امپراتوري عثماني ديده نميشد.حتّي تا آغاز قرن معاصر،تركان،عربها را بيگانه از خود نميدانستند.عربها به خاطر همكيشي رضايت ميدادند كه جزو امپراتوري عثماني باشند.
تركها نيز آنان را گرامي ميداشتند و بهرهوري ازفرهنگ و زبان عرب را نشانه فضل ميشمردند.حتّي سلطان«عبد الحميد»مشاوراني عرب،همچون«ابو الهدي»و«عزّت پاشا»در دستگاه خود داشت.»(4)
با گسترش روز افزون ملي گرايي و اضمحلال تدريجي امپراتوري عثماني،زمزمههاي جدايي طلبي اوج گرفتند و حكومت عثماني با ادّعاهاي ملّي گرايانه جديدي در سراسر قلمرو خويش، مواجه شد.از سوي ديگر،شكستهاي متعدّد در جبهههاي گوناگون باعث شد كه اين امپراتوري رو به افول بگذارد.اينك پرسش اصلي اين است كه ناسيوناليسم ترك چگونه پديد آمد؟پاسخ اين پرسش،موضوع بحثي است كه در اين مقال بدان پرداخته ميشود و چه بسا زنگ خطری برای احساسات و تمایلات ناسیونالیستی است که در برخی نقاط کشور عزیزمان ایران در حال شکل گیری است.
نوازندگان نغمه شوم«ملي گرايي ترك در امپراتوری عثمانی»
صرف نظر از عوامل طبيعي،از جمله همجواري عثماني با اروپا،كه به تأثير پذيري آن از موج بنيان افكن ملي گرايي اروپايي انجاميد،ميتوان به عواملي اساسي اشاره كرد كه ملي گرايي ترك راپايه نهادند و فراگستردند.بسياري از محقّقان و خاور پژوهان غربي بر اين باورند كه اساسا ملي گرايي ترك با كوششهاي چند فرد اروپايي اصالتا يهودي پديد آمد و گسترش يافت.
«برناردلويس»خاور پژوه سرشناس،سه يهودي اروپايي را از كارگزاران اصلي ملي گرايي ترك ميداند.
نخستين فرد«آرمينوس و امبري»(1832 تا 1918)نام دارد.«وي بيش از ديگران در ايجاد ملي گرايي ترك و عرب نقش داشت.»(5)او«فرزند يك روحاني يهودي مجارستاني و شخصيّتي متنفّذ و مردم شناس و ترك شناس بود.سالهاي زيادي را در سرزمين عثماني و آسياي مركزي گذارند و از دوستان نزديك و مشاوران سلطان به شمار ميرفت.»(6)او«درباره لزوم احياي ملّت ترك،آثار زيادي منتشر كرد و پيرامون زبان و ادبيات ترك نيز به پژوهش و كوشش پرداخت.آثار او مورد استقبال غربزدگان قرار گرفت و آنان را سخت به شوق آورد و در ميهن پرستي دلگرم كرد.»(7)وي براي دستيابي به هدفهاي خود،حمايت بسياري از افراد و گروهها را جلب كرد.«احتمالا روابط نزديك و امبري با سران تركهاي جوان در تشويق آنان به پذيرش انديشههاي پان تركيستي مؤثر بوده است.(فراموش نشود اولین و تاثیر پذیر ترین جامعه هدف برای اجرای نقشه های ناسیونالیسی ،جوانان هستند ).
جالب اينكه وامبري قبل از حشر و نشر با تركهاي جوان،با دشمن آنان،يعني شخص سلطان عبد الحميد نيز تماس نزديك بر قرار ساخته بود.همچنين با وزارت خارجه انگلستان ومحافل صهيونيستي جهاني سر و سرّي داشت.
هم اوست كه در سال 1901 ترتيب شرفیابي«تئودر هرتصل»(8)به حضور سلطان عبد الحميد را داد.»(9) وي همچنين داراي مؤلّفات زيادي پيرامون ملّتها و اقوام آسياي ميانه است كه از ديد خاور پژوهان،آثاري ارزشمند به شمار ميروند.
دومين فرد«لئون كاهن»(1841 تا 1900)است كه«يك نويسنده يهودي فرانسوي بود.او نيز در ايجاد و گسترش ملي گرايي ترك سهم بسزايي داشت.وي در سال 1899 كتابي به نام«مقدّمهاي بر تاريخ آسيا»نوشت و در آن از برتري تركان و برجستگي نژادي آنان در طول تاريخ سخن راند.
كتاب مزبور در دهه اوّل قرن بيستم به زبان تركي برگردانده شد و در نسخههاي فراوان انتشاريافت.پرفسور«خدوري»و برنارد لويس»معتقدند كه اين يهودي،الهام بخش پان تركيسم نهضت تركان جوان بود كه انقلاب 1908 را پديد آوردند.»(10)چنانكه از محتواي اثر بر ميآيد،«اين كتاب بيشتر يك رمان جدّي تاريخي است،ولي براي پان تورانيستها بيش از يك اثر علمي ارزش داشته است.زيرا از«چنگيز خان»و فتوحات و نقشههايش در تأسيس يك امپراتوري جهاني مغول تجليل كرده است.»(11)وي در كنار تأليف و كتاب و مقاله،به ايجاد تشكّلهاي ضدّ عثماني از تركهاي جوان در فرانسه مبادرت كرد.«او در پاريس،جمعيّتهايي از تركان و مصريان تبعيدي تشكيل داد و فعّالانه كوشيد تا نهضت ناسيوناليستي را در اين كشورها پايه ريزي كند.»(12) جال اینجاست ترکها بر طبل پانترکیسم میکوبیند و مصریان کوس پان عربیسم ر می نواختند اما دشمن مشترک اینها یعنی عثمانی ها موجب متحد شدن این دو گشته بود .بالا خره «لئون كاهن» به لحاظ نزادی می بایست یا طرفدار ترکها با شد و یا عربها اما حقیقت این است که در کنار این پارادوکس عظیم او طرفدار دشمن مشترک این دو یعنی امپراطوری مقتدر عثمانی بود که فلسطین را در دست داشت یعنی همان سرزمینی که یهودیان سالها در انتظار آن بودند.
(«برنارد لويس»در كتاب «ظهور تركيه نوين»مينويسد:«مقّر اصلي عثمانيهاي جوان در پاريس،اقامتگاه شاهزاده«مصطفي فاضل»بود و شاهزاده آنها را با محافل سياسي فرانسه،به ويژه كارمندان وزارت امور خارجه،آشنا ميكرد.
بنا به گفته«عبد الرحمان شرف»،مورّخ معروف،يكي از كساني كه آنها در پاريس با اوملاقات كردند،«لئون كاهن»بود كه انديشههايش درباره ملّيّت و تاريخ ترك-همانگونه كه درکتابش به نام«مقدّمهاي بر تاريخ آسيا»بيان شده-تأثير ژرفي بر تفكّر سياسي تركيه باقي نهاده است.»(13)
سومين فرد«آرتور لملي ديويد»(1832 تا 1911)است.«او يك يهودي انگليسي بود كه به تركيه مسافرت كرد و كتابي به نام«بررسيهاي مقدّماتي»نوشت كه در آن كوشيد تا ثابت كند تركان داراي نژادي مستقل و برجستهاند و بر عربها و ساير ملل شرقي،برتري دارند.»(14)
«لويس»مينويسد:«كتاب اين يهودي انگليسي،تركها را متوّجه ساخت كه ملّيّت و قوميّتي مستقل دارند.به دليل اهمّيّت افكار و آثارش،برخي وي را نخستين كسي ميدانند كه شديدا تلاش كرد تا آتش ملي گرايي ترك را شعله ور سازد.»(15)براي نشر افكار«آرتور لملي ديويد»در ميان مردم،در سال 1851،«فؤاد و جودت پاشا»بسياري از نوشتههاي او را به زبان تركي برگرداندند.«در سال 1896،
نويسندهاي ديگر به نام«علي ساوي»جزوهاي به زبان تركي منتشر ساخت كه تقريبا از آثار ديويد برگرفته شده بود و از عظمت و شكوه و افتخار آميز گذشته ترك سخن ميگفت.به تعبير لويس، بدين سان تركان ملّيّت خود را در غربيان يافتند و نوشتارهاي آنان را رونويسي نمودند.»(16)
علاوه بر اين سه يهودي،عدّه زيادي از ترك شناسان اروپايي نيز در اين مسير فعّاليّتهاي گستردهاي را انجام دادند.«شماري از ترك شناسان اروپايي در زمينه كشف گذشته تاريخي تركها و تمدّنهاي بزرگ آنان در آسياي مركزي و تأثير زبان و فرهنگ ايشان بر اقوام ديگر به تلاش پرداختند.
پینوشت:
(1)-نقوي،علي و محمد:«اسلام و ملي گرايي»،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،تهران،1360،ص 31.
(2)-عنايت،حميد:«سيري در انديشه سياسي عرب»،امير كبير،تهران،1370،ص 40.
(3)-همان،ص 41.
(4)-نقوي(پيشين)،صص 34 و 35.
(5)-همان.
(6)-جي شاو،استانفورد-كورل شاو،ازل:«تاريخ امپراتوري عثماني و تركيه جديد»،محمود رمضان زاده،آستان قدس
رضوي،مشهد،1370،ص 444.
(7)-نقوي(پيشين)،ص 30.
(8)کسی که ایده شکل گیری اسرائیل را طرح نمود ه و در این راستا تلاش فراوانی کرد.
(9)-مجلّه آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،ص 4.
(10)-نقوي(پيشين)،ص 35.
(11)-واند،زاره:«افسانه پان تورانيسم»،محمد رضا زرگر،بينش،تهران،1369،ص 48.
(12)-نقوي(پيشين)ص 35.
(13)-لويس،برنارد:«ظهور تركيه نوين»،محسن علي سبحاني،مترجم،تهران،1372،ص 210.
(14)-نقوي(پيشين)،ص 34.
(15)-همان.
(16)-همان،ص 35.
بخش دوم:
«دوگيني»(1)در اواسط قرن هجدهم به تركها نشان داد كه آنان مدّتها پيش از ظهورامپراتوري عثماني در صحنه تاريخ،كارهاي بزرگي انجام دادهاند.»(2)در واقع بيشتر حركتهاي ملّي گرايانه درخاورميانه با اين ادعا آغاز شد كه ملل موجود در اين منطقه،قبل از ظهور اسلام يا گرويدن به آن از تمدن والايي برخوردار بودهاند.به اين ترتيب،با بستن پلي از حال به گذشته قبل از اسلام،درصدد بر ميآيند تا حضور و قدرت تمدّن اسلامي را كم فروغ جلوه دهند.احياي تاريخ،و تمدّن پوشالي 2500 ساله شاهنشاهي ايران-كه رضا شاه و پسرش داعيه دار آن بودند-نيز به همين منظور صورت پذيرفت. در واقع در هر سوی جهان اسلام دیوانه وار طبل ناسیونالیسم و راسیسم (نژاد پرستی) نواخته می شد!
عده ای در ایران آریایی ها را قوم و نژاد برتر می دانستند همزمان عربها و ترک ها نیز داعیه خاص خود را داشتند.و جالب اینجاست در پس تمامی این دعوا به وضوح نقش یهودیان قابل رویت بود ، فردی که (لئون كاهن) دم از برتری نژادی اعراب می زد در عین حال برای ترکها کتاب هایی در مدح گذشته پرافتخار و تمدن کهن مغول ها می نوشت!
در همين سمت و سو بايد يادي كرد از«كتاب«دستور زبان تركي»نوشته«اي ال ديويد»كه نخستين پژوهش نظام مند مربوط به عنصر تركي را در تركيه عثماني ارائه كرد.»(3)و بسياري ازبزرگان فرهنگ و ادب ترك را مورد ستايش قرار داد.
در كمك به گسترش ناسيوناليسم براي فروپاشاندن امپراتوري عثماني،بسياري ازنويسندگان نام آور اروپا به صحنه كارزار با عثماني وارد شدند.«شعرا و نويسندگان معروف اروپا همچون«ويكتور هوگو»و«كازيمير دلاويني»در حمايت از يونانيان مقالاتي نوشتند و از جوانان اروپايي خواستند كه به كمك آنها بشتابند.«لرد بايرون»شاعر انگليسي،خود به عنوان سرباز به صف يونانيان پيوست و در جنگ جان خود را از دست داد.نواده«جرج واشنگتن»اولين رئيس جمهور آمريكا نيز در صف مبارزه با عثماني شركت كرد.»(4)سرانجام يونانيان،نخستين ملّت اروپايي بودند كه بعد از يك قيام موفّقيّت آميز،خود را از قيد سلطه عثماني رها ساختند و اوّلين ضربه مهلك را بر پيكر امپراتوري رو به زوال عثماني وارد كردند.
حربه «ترك»و«توران»در دست غربزدگان
ملي گرايي ترك،كالايي بود كه در قرن نوزدهم از غرب براي ممالك اسلامي به ارمغان آورده شد.
ره آورد اين ناسيوناليسم براي كشورهاي اسلامي،تفرقه و تجزيه و براي اروپا،حذف بزرگترين
دشمن جنوبي يعني امپراتوري مسلمين بود.
بسياري از تركان با الهام گيري از دستمايههاي غربي،خود را به«تورانيان»پيوند دادند وخويشتن را اصيلترين نژاد روي زمين قلمداد كردند.«اصطلاح توران براي نخستين بار به شكل«توره»و«توريا»در برابر«ايران»و«آريا»در اوستاي«زرتشت»ذكر شده است.طبق اين پندار،«توره»يكي از سه برادري بود كه تمام اقوام انساني از تبار آنان هستند.دو برابر ديگر،«آريا»و«سئير»نامدا تند كه به ترتيب،نياي ايرانيان و اقوام غربي بودند.اقوام توريايي هميشه دشمن اقوام آريايي به شمار ميرفتند.جنگهاي خونين ميان ايران و توران به تفصيل در«شاهنامه»ي فردوسي،شرح داده شده است.»(5)امّا نام ترك،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،به عنوان«قومي بدوي،نخستين بار در قرن ششم ميلادي به ميان آمده است.در اين قرن،تركان،دولتي بدوي تأسيس كردند كه از مغولستان و سر حدّ شمالي چين تا درياي سياه امتداد داشت.مؤسس حكومت مذكور-كه چينيها او را(tu-men)ميناميدند-در كتيبه تركي(Bume)به سال 552 ميلادي در گذشت،امّا ظاهرا برادرش(istmi)تا سال 576 ميلادي زنده بوده است.چينيان از دولت مزبور با نام«امپراتوري تركان مشرق»ياد كردهاند.
در سال 581،تحت نفوذ سلسله چيني(sui)،اين دوامپراتوري از يكديگر جدا شدند و بعدا تابع سلسله«چين تانگ»گرديدند.در حدود سال 682،تركان شمالي موفّق شدند كه استقلال خود را باز پس گيردند.سلسلههاي ترك كه در ايران دوره اسلامي سلطنت كردهاند،عبارت بودهاند از:غزنويان،سلجوقيان و خوارزمشاهيان.»(6)
با اين اشاره مختصر دريافتيد كه ارتباط ويژهاي ميان نژاد ترك امروز تركيه با نژاد توران وجود ندارد.به همين دليل،بسياري از محقّقان ادّعاهاي ترك شناسان غربي-كه نژاد ترك را توراني پنداشتهاند-را نميپذيرند.به اعتقاد برخي،«اگر منشأ پان تورانيسم را در تركيه لحاظ كنيم و پدر خواندگي آن را به بيگها و پادشاهاي«قسطنطنيه»نسبت دهيم،مرتكب اشتباه شدهايم.پان تورانيسم در واقع يك جوشش نژادي و فرهنگي با ابعادي گسترده است كه چيزي جز يك طرحخيالي در ذهن تركها نيست.»(7)
کما اینکه شکل و ریخت شناسی تر کیه ای ها و علی الخصوص آذری ها هیچ شباهتی به اقوام مغول ندارد و فرم جمجمه،قد،رنگ چشم ،موی بدن و... گواه این مطلب است کمترین قرابت از لحاظ ژنتیکی میان این دو برقرار است .
پان تركيسم يا نژاد گرايي تركان عثماني با پايههاي غير واقعي و صرفا سياسي،ميكوشيد تا ازطريق غربزدگان ترك در ميان مردم مسلمان امپراتوري عثماني جايي باز كند.به همين دليل،برخي از«متفكّران مسلمان مانند«نامق كمال»(1840 تا 1888)،«ضياء پاشا»(1825 تا 1880)،و«جودت پاشا»(1823 تا 1898)كوشيدند تا اسلام و ناسيوناليسم را سازگاري بخشند.
البتّه اين تلاش پيشاپيش محكوم به شكست بود،چرا كه اين دو ، اصولا با يكديگر سازگاري ندارند.»(8)بايد اشاره كرد كه«تئوري سياسي«نامق كمال»بيشتر از«منتسكيو»و«روسو»برگرفته شده بود.يكي از عميقترين و مهمترين عوامل مؤثر در تفكّر سياسي او كتاب«روح القوانين»منتسكيو است كه او،خود،ترجمه آن را در سال 1863 منتشر كرد.»(9)
تلاش پيگير در آشتي دادن ناسيوناليسم با اسلام براي مروّجان پان تركيسم قابل تحملنبود.به همين دليل،در صدد حذف اسلام و حاشيه نشين كردن اين محور اصلي امپراتورياسلامي برآمدند.بدين سان،متفكّران ديگري در صحنه سياسي و فرهنگي امپراتوري عثماني پا بهعرصه وجود نهادند كه تأثير افكار مسموم آنها در آينده اين امپراتوري به وضوح نمايان گشت.اينمتفكّران،«محمد ضياء پاشا»،«تكين آلپ»،و«مصطفي جلال الدّين پاشا»بودند.البته محمد ضياء پاشا،نام«ضياء گوگالپ»را براي خود برگزيد كه تركيتر مينمود.«در واقع نميتوانيم به رشد ناسيوناليسم در تركيه و تشكيل پان تركيسم اشاره كنيم بدون اينكه از«ضياء گوگالپ»يكي ازبنيانگذاران و مبتكران آن،نام ببريم.
وي پدر ناسيوناليسم جديد ترك و يكي از متفكّران بنام آنسرزمين است.وي قريب به 300 مقاله نگاشته است كه در سالهاي پر آشوب 1908 تا 1921 درنشريّات مختلف چاپ شدند.وي پس از اينكه از طرف«عبد الحميد»به«ديار بكر»تبعيد شد،به مطالعه درباره تشكيلات فراماسونري پرداخت و بعد وارد«انجمن سرّي اتحاد و ترقي»شد و درقيام مسلحانه شركت كرد.وي در«سالونيك»به صورت يكي از نزديكترين دوستان«طلعت بيگ»در آمد.پس از قيام«آتاتورك»او از«انجمن اتحاد و ترقي»جدا شد و به«مصطفي كمال»پيوست،گروهي از موّرخان،او را بنيانگذار كماليسم نيز ميدانند.»(10)
انديشههاي مسموم«ضياء گوگالپ»،صبغهاي از روحيه ضد اسلامي او داشت.«در جامعه شناسي مخصوصا جامعه شناسي«اميل دوركيم»بود كه«ضياء گوگالپ»زير بناي فكري خويش را پيدا كرد و اولين طرحهاي تئوريك ناسيوناليسم ترك را بر آن بنا نهاد.»(11) وي همچنين انديشههاي جديدي در مورد خلافت اسلاميمطرح ساخت.«او خلافت را به چهار نوع تقسيم كرد و ادعا نمود كه بهترين نوع خلافت،آن است كه از حاكميت سياسي جدا باشد.»(12)البته همين انديشه در آخرين روزهاي خلافت اسلامي،درسالهاي 1923 تا 1924 براي نابود ساختن خلافت اجرا گشت. و تاییدی بود بر جدایی دیانت از سیاست !
او همچنين«در پي آن بود كه تمدّن غرب را با تركيسم و اسلام،هماهنگ سازد و تركها را به عنوان يك ملّت كه از اسلام پيروي ميكنند به احياي عظمت قبلي خود وا دارد.»(13)اين حركت نيز همانند حركت«نامق كمال»به شكست گراييد.وي ميگفت:«فرهنگ ملي بايد جاي فرهنگ غربگرا و فرهنگ امت را بگيرد.»(14)
البته اين شعار،پوششي براي ضديت با فرهنگ امت يا اسلام بود زيرا افكار او در فرهنگ غرب ريشه داشت و استقلال جويي فرهنگياش جز يك نمايش ظاهري نبود.
در كنار«ضياء گوگالپ»شخص ديگري نيز به ارائه تزهاي ضد اسلامي خود براي احياي فرهنگ ترك پرداخت.«وي«تكين آلپ» بود.و نکته عجیب در مورد او یهودی الاصل بودن وی بود براستی چرا یهودیان اینچنین برای یافتن گذشته ای تاریخی برای ترکان تلاش می کردند؟!
"تکین آلپ" معتقد بود كه 10 ميليون ترك عثماني نميتوانند دولت و تمدن نويني پديد آورند و براي دستيابي به چنين هدفي بايد دهها ميليون ترك آن سوي مرز را هم وارد ميدان كرد و آنگاه ملتي بزرگ با تمدني درخشان پديد آورد.»(15)
در ماوراي اين افكار،او تجزيه دول و ملل اسلامي ديگر،همچون ايران را نيز در نظرداشت.اين روحيه تفرقه انگيز و ضد اسلامي آن قدر قوي بود كه او در بسياري از موارد بهصراحت،«اسلام را مورد حمله قرار ميداد و اصول لائيك و تفكيك دين از سياست (لائیسیته) را مطرح ميكرد.وي خواهان بازگشت تركها به اوج شكوه قبل از اسلام (تاکید می شود قبل از اسلام) بود و در راه ايجادسازمانهاي معتقد به پان تركيسم و پان تورانيسم تلاش ميكرد.»(16)
اين تفكّرات اسلام ستيزانه همراه با اوضاع حاكم بر حكومت عثماني،بسياري از جوانان را بهميدان رويارويي با اسلام كشاند،چرا كه در آن زمان،اسلام عامل شكست تدريجي معرفي شده بود.
««تكين آلپ»و«ضياء گوگالپ»،بزرگترين شارحان و متفكران پان تركيسم و پان تورانيسم،در آثارخود،تركهاي جوان را تشويق ميكردند كه سياست تركي كردن را در پيش گيرند.»(17)
بسياري ازنويسندگان ديگر نيز به اين جريان پيوستند،از جمله«جلال نوري باي»كه در کتاب«تاريخالمستقبل»،رست خيز عثماني را تنها از طريق بازگشت به ترك گرايي خالص امكان پذير دانست.اومعتقد بود كه تمام مردم ترك زبان،به ويژه تركهاي روسيه تزاري،بايد به نهادهاي قبل از اسلامتركها توسل جويند تا بيداري ترك حاصل شود.»(18)
پینوشت:
(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.
(1.de Guignes-(
(2)-شاو(پيشين)،ص 444.
(3)-همان.
(4)-مؤسسه مطالعات خاورميانه:«گاهشمار سياسي معاصر خاورميانه»،سروش،تهران،1369، ص 71.
(5)-واند(پيشين)،صص 20 و 21.
(6)-انصاري،جواد:«تركيه در جستجوي نقشي تازه در منطقه»،مركز مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه،
تهران،1373،ص 3.
(7)-واند(پيشين)؛ص 25.
(8)-نقوي(پيشين)،ص 38.
(9)-لويس(پيشين)،ص 190.
(10)-رائين،اسماعيل:«قتل عام ارمنيان»،مؤلف،تهران،1351،ص 31.
(11)-لويس(پيشين)؛ص 190.
(12)-احمدي،حميد:«ريشههاي بحران در خاورميانه»،كيهان،تهران،1369 ،ص 116
(13)-همان.
(14)-همان.
(15)-مجله آراكس،شماره 65،ارديبهشت ماه 73،صص 3 و 4.
(16)-احمدي(پيشين)،ص 116.
(17)-همان.
(18)-همان.
بخش سوم : يهوديان در امپراتوري عثماني
درك اهميت حضور تفكر ناسيوناليستي در امپراتوري عثماني،بدون توجه به جايگاه وعملكرد يهود بی فایده است ،چرا كه از آغاز حركتهاي ناسيوناليستي ميتوان ردپاي يهوديان را ديد.
پرسش مهم اين است كه يهوديان در اين ميان،ملتبس به چه لباسي بودند و چه جايگاهي داشتند؟
بنابر تحقيقات تاريخي،«ظاهرا«محمد دوم»به يهودياني كه هنگام فتح«استانبول»در آن جاميزيستهاند،امان داد و ايشان را در مسكن خود باقي نهاده بود.يك دفتر ثبت جزيه،تعداد اينيهوديان را در 116 خانوار ذكر كرده است.»(1)اين تعداد،پس از برخورد شايسته مسلمانان و بامهاجرت يهوديان ساير مناطق«در سال 1489 به 2027 خانوار افزايش يافت».(2)اين،تقريبا آخرين آمار از جمعيت يهوديان در امپراتوري عثماني پديد آورد.
«در حدود سال 1492ميلادي،نزديك به 10 هزار يهودي از اسپانيا به سرزمين عثماني مهاجرت كردند ! و در شهرهاي «استانبول»،«ادرنه»،«سالون يك»مسكن گزديدند.»(3)از شواهد و قرائن تاريخي چنين بر ميآيد كه مهاجرت اين عدّه از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا،ناشي از آزار و اذيّتي بوده كه به دليل رفتار بد اقتصادي يهوديان و بدگماني مسيحيان به ايشان،نسبت به آنها اعمال ميشده است.حتي نقل شده است كه«حاكمان مسيحي-كه پس از سرنگون ساختن حكومت مسلمانان،بر اندلس (اسپانیای کنونی )مسلط شده بودند-همه يهوديان را ميسوزاندند.تا اينكه حكومت«فرديناند ايزابلا»در سال 1492 حكمي صادر كرد كه بر اساس آن،يهوديان بايد طي چهار ماه از اسپانيا خارج ميشدند،بيآنكه بتوانند اموال و دارائيهاي خود را همراه ببرند.بيشتر اين افراد به مغرب و شمال آفريقا كوچ كردند.»(4)«اعلان آمادگي عثماني براي پذيرفتن يهوديان رانده شده از اسپانيا و پرتغال و ايتاليا در سال 1492 و پس از آن،منجر به افزايش تعداد يهوديان تا حدود 36000 تن شد.»(5)
زندگي آرام يهوديان در سايه حكومت عثماني-همچون اقوام ديگر-«به اعتبار«برات»ي بود كه سلطان در برابر دريافت پيشكش،به آنان عطا ميكرد.آنگاه ايشان ميتوانستند از سلطان بخواهند كه رئيس مذهبيشان را عزل كند و رئيس مذهبي نيز ميتوانست از سلطان درخواست كند كه به دستورهاي او اثر و اجرايي بخشد.»(6)
اين اقلّيّت،همچون اقليّتهاي ارمني،ارتدكس،يوناني و...تا حدّ بسياري زيادي از آزادي عقيده برخوردار بود.«يهوديان مقيم«استانبول» جماعتهايي سازمان يافته داشتند و هر جماعت داراي كنيسهاي بود كه واحد مذهبي آن به شمارميرفت.»(7)اين«گروه مهاجر،«موسويهاي سفاراد»ناميده ميشدند.زيرا در زبان عبري،به اسپانيا«سفاراد»گفته ميشد.بيشتر اين يهوديان،متموّل بودند و در اموري همچون صنعت چاپ،طبابت،نسّاجي و ساخت سلاحهاي آتشين تخصّص داشتند و سبب رونق يافتن اين حرفهها درسرزمين عثماني گرديدند.»(8)بسياري از پژوهشگران معتقدند كه«اولين چاپخانه خاورميانه به وسيله يك خاخام يهودي،به نام«رابي اسحاق جرسون»به سال 1490 در استانبول تأسيس شد.
اين چاپخانه كه داراي حروف عبري بود،در طول بيش از 300 سال،قريب به صد كتاب در زمينه
علوم و فنون منتشر كرد.بيشتر اين كتابها به گونهاي با مذهب يهود پيوند داشتند.»(9)
آنچه تعجب آدمي را بر ميانگيزد اين است كه«بايزيد دوم»تأسيس اين چاپخانه را مشروط بدان نمود كه كتابي به زبان تركي يا عربي در آن چاپ نشود.»(10)گنجاندن اين شرط،با توجه به ماهيّت عملكرد يهوديان و ملاحظه كاري سلطان عثماني،بسيار قابل تأمل است.
وضعيت يهوديان به همين منوال پيش ميرفت تا اينكه«در سال 1648،يك يهودي به نام «شابتاي زوي»ادعا كرد كه«مسيح موعود»است و توانست به سرعت حمايتهاي مالي فراواني را در سرزمينهاي مقدس،اروپا و شمال آفريقا به سوي خود جلب كند.»(11)اين ادعا بر سلطان عثماني،گران آمد زيرا سبب ميشد كه امپراتوري نتواند اقليّتهاي مذهبي را زير نظارت آورد.به همين دليل-و به دلايل ديگر-««شابتاي زوي»در سال 1666،توسط حكومت عثماني دستگير گشت و با دو راه مواجه شد:يا مرگ يا اسلام آوردن.سرانجام وي در اواخر همان سال به اسلام گرويد.»(12)
ما دلايل تاريخي اين رويداد را نيز از«دائرة المعارف بريتانيكا»(13)فراهم آوردهايم و بر اين باوريم كه تحقيق گسترده درباره اين موضوع،نتايج سودمند بسياري را در بر دارد.بايد اشاره كرد كه«دائرة المعارف يهود»(14)از ناگزيري«شابتاي زوي»به اسلام آوردن،ياد نكرده است.اين مأخذ در مورد يهودياني كه در اين مقطع به اسلام گرويدند،ميگويد:«اقلّيّتي از طرفداران«شابتاي زوي»،در پي شكست فعّاليّتهاي فراوان مسيح گرايانه او در تركيه،به اسلام گرويدند.پس از آنكه وي در سپتامبر سال 1666 به اسلام گرويد،تعداد زيادي از پيروانش به عنوان يك مأموريت مخفي،ارتداد خود را اعلان كردند و آگاهانه متعهّد شدند كه افكار و مقاصد خويش را پنهان سازند.»(15)
در واقع این یهودیان اسلام آوردن را وسیله ای برای اجرای ماموریتی تاریخی می دانستند ماموریتی که هدف آن نفوذ در امپراتوری اسلامی بود تا بتوانند بار دیگر با استفاده از این حربه تاریخی یعنی نفوذ طومار عثمانی را در هم بپیچند.
اين مأخذ در مورد ديگر يهودياني كه هنوز به اسلام نگرويده بودند،ميگويد:«بيشتر پيروان وي كه خود را«مؤمنان»(16)ميناميدند،ه چنان در قيد يهوديت باقي ماندند.تا آنگاه كه «شابتاي زوي»زنده بود،چند تن از رهبران اين گروه ميپنداشتند كه اساسيترين كار آن است كه براي پيروي از برنامه مسيح موعودشان،بر طبق اصول اعتقادي جديد عمل كنند[يعني به اسلام بگروند]بدون اينكه يهوديت[را در عمل]انكار كنند.»(17)
اگر چه در سندي روشن در دست نيست كه نشان دهد آيا اين گرايش به اسلام از سر اجبار بوده يا بر پايه تدبير و نقشه و يا با آگاهي و بصيرت صورت پذيرفته است.ولي از عملكرد اين گروندگان برميآيد كه اسلام آوردنشان نه همراه با ميل و اشتياق بلكه تنها اقدامي براي تغيير ظاهر بوده است.اين گروندگان به اسلام«از آغاز قرن هجدهم،در ميان تركان به«دونمه»(18)مشهور شدند.
اين واژه در زبان تركي به معناي«گروندگان»يا«مرتدان از دين يهود»است، و از مصدر « دونماخ » به معنی برگشتن گرفته شده است .اين افراد،در ميان يهوديانبه«مينيم»(19)معروف شدند كه به معني«فرقهها»است.»(20)از آن پس در امپراتوري عثماني،افرادي ظهور كردند كه به ظاهر مسلمان و«دونمه»بودند.آنان در تاريخ اين امپراتوري نقش بسيار مهمي بازي كردند،زيرا به نام اسلام و مسلماني،سهمي بزرگ در فروپاشي امپراتوري عثماني داشتند.
اعضاي اين فرقه براي اينكه بتوانند همچنان با پايبندي به اصول فكري خود،در جامعه اسلامي عثماني به سر برند،در چارچوب عقايد خود به قوانيني سر سپردند.اما عقايد«دونمه»كه در آغاز،پيرو«شابتاي زوي»بودند،همچنان پنهان ماند و در سطح عمومي ظهور نيافت.پس از مرگ«شابتاي زوي»دستورالعمل جامعه دونمه امپراتوري عثماني،متني بوده كه«دائرة المعارف يهود»آن را آورده است.اين مأخذ ميگويد:پس از مرگ«شابتاي زوي»زن وي به نام«جاكو بلر»-كه در ميان مسلمانان«عايشه»ناميده ميشد-ادعا كرد كه برادرش تجسم روح«شابتاي زوي»است.از آن پس،با روي كار آمدن«جاكوب قريدو»-كه فيلسوف بود-در ميان دونمه تفرقه ايجاد شد.
گروهي به اصول اوليه«شابتاي زوي»پايبند ماندند و گروهي ديگر بر آن شدند كه روح «شابتاي زوي»در«جاكوب فريدو»مجسّم شده است.در زمان«جاكوب قريدو»بيشتر خانوادههاي دونمه به«سالونيك»مهاجرت كردند كه تا سال 1924 و روي كار آمدن«آتاتورك»و از بين رفتن حكومت عثماني،مركز فعّاليّتهاي اين انجمن-كه«شابتاي زوي»آن را بنيان نهاده بود-سازماندهي شد.
«قريدو»به سال 1695 در«اسكندريه»در گذشت.
«پس از مرگ وي،پيروانش به دو دسته تقسيم شدند.چند سال بعد،شاخه ديگري در ميان ایشان پديد آمد.در حدود سال 1700،يك رهبر جديد به نام«باروخيا روسو»در ميان آنها ظهوركرد كه پيروانش مدّعي بودند روح«شابتاي زوي»در او مجسّم شده است.وي پس از گرويدن بهاسلام،«عثمان بابا»خوانده شد.در زمان وي،نیز گروه ديگري پديد آمدند.که نام ایشان ،واژهاي ترکیبی به زبان «لادينو» ترکیبی از عبري و اسپانيايي بود.»(21)تا اين زمانيعني«تا سال 1774،حدود 600 خانواده دونمه در«سالونيك»ميزيستند كه تنها از گروه خود همسر بر ميگزيدند.قبل از جنگ جهاني اوّل حدود 10000 تا 15000 دونمه يافت ميشدند.»(22)
«دائرة المعارف يهود»همچنين ذكر ميكند كه«آنها در مكانهاي ويژهاي در«سالونيك»ساكن شدند.»(23)«بسياري از انجمنهاي مخفي،به عنوان يك حركت درست و به تبعيّت از مواعظ و عقايد«شابتاي زوي»،دين خود را تغيير دادند و به ظاهر مسلمان گشتند،در حاليكه مخفيانه به آداب ورسوم خاص خود ميپرداختند.قواعد اخلاقي آنان در 18 بند تنظيم گشته و شامل يك من وشرحي همگون با 10 فرمان بود.»(24)دونمهها معتقدند كه«تغيير دين«شابتاي زوي»،مرحلهايتكاملي از رسالت مسيح است،بنابراين آنها نيز به اسلام گرويدند.اگر چه آنان از جامعه سازمان يافته يهودي جدا مانده بودند،بسياري از تعاليم عبري را از انقراض،محفوظ نگه داشتند.ايشان، پنهاني از اسامي عبري بهره ميبرند و از ازدواجهاي درون جمعيّتي با مسلمانان خودداري ميكنند.ايشان به عنوان يك يهودي،در لباس دونمه باقي ماندهاند و روي هم رفته مورد توجه مسلمانان قرار نداشتهاند.(25)به عقيده بسياري از مسلمانان،اگر چه دونمهها مسلمان بودند، وضعي طبيعي نداشتند.از اين جهت به زودي براي نويسندگان ترك آشكار شد كه اين مرتدّان- كه خواهان تشويق يهوديان در گرويدن به دين اسلاماند-هيچ تمايلي به اختلاط با مسلمانان ندارند،بلكه مصمم به ادامه رهبري يك اقليّت بستهاند.البتّه آنها به ظاهر بر رعايت شعائر اسلامي تأكيد داشتند و از نظر سياسي شهرونداني وفادار به شمار ميرفتند.»(26)
دونمهها به دليل رفتار منافقانه خود،ماهيّتي دوگانه داشتند.«هر دونمه داراي يك اسم تركي و يك اسم عبري بود و در جامعه دونمه از اسم اخير استفاده ميشد.همچنين آنها نامهاي سفارادي (اسپانیایی) فاميل خود را حفظ ميكردند.قبرستانهاي دونمه،در ميان افراد تمام فرقهها،بطور مشترك مورد استفاده قرار ميگرفت.البته هر فرقه كنيسهاي مخصوص به نامKahal (اجتماع)داشت كه از ديد بيگانگان پنهان بود.نماز و عبادت آنها به اختصار زبان محاوره دونمهها بايد گفت كه«عبري در ميان آنان به ويژه در نماز و عباداتشان،بطور ريشهاي رايج بود ولي بعدا زبان«لادينو»كه تركيبي ازاسپانيولي و عبري بود رواج بيشتري يافت و زبان موعظهها و شعرهايشان نيز گشت.»(27)البته بعدها،زبان تركي بطور رسمي در ميان دونمهها رايج گرديد.
پینوشت:
(1)-اينالجق،خليل-گوگ بيلگين،طيب:«استانبول و فتح آن»،علي كاتبي،دائرة المعارف بزرگ اسلامي،تهران،
1373،ص 104.
(2)-همان.
(3)-پروند،شادان-سبحاني،زهرا:«زمينه شناخت جامعه و فرهنگ تركيه»،مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بين الملل،
تهران،1373،صص 92 و 93.
(4)-جندي(پيشين)،ص 271.
(5)-اينالجق و گوگ بيلگين(پيشين)،ص 89.
(6)-همان،ص 99.
(7)-همان،صص 104 و 105.
(8)-شادان و سبحاني(پيشين)،صص 92 و 93.
(9)-مؤسسه مطالعات خاورميانه(پيشين)،ص 12.
(10)-لويس(پيشين)،ص 56.
(11) (.london,1768,fundendm ,4.the new Encycopaedia Britanica,v-())
(12) (.Ibid-())
(13) (Britanica-)
(14)Judaica -
(15) (.148.by keter publishing house Itd, Yeruselem, israelP ,1971 ,6.Encyclopaedia Judaica, V-())
(16) (.ma aminim-))
(17) (.148.Ibid.P-())
(18) Donme
(19) Minim
(20) (.149.Ibid.P-()
(21) (.149-148.Ibid.P-())
(22) (150.Ibid.P-())
(23) (.150.Ibid.P-())
(24) (150.Ibid.P-())
(25) (.150.Ibid.P-())
(26) (.150.Ibid. P-())
(27) (.150.Ibid.P-())