PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دويست سال پايداري براي آزادي ايران از سيطره اعراب



sorna
10-20-2011, 02:02 AM
دویست سال پایداری

برای آزادی و استقلال





از این پــــس شکست آید از تازیان
سـتـــاره نــگـردد مــــگر بـر زیـان
شــود بـنـده ی بـی هـنــــر شـــــهریـار
نــــژاد و بــزرگـی نـیـــایـد بـه کـار
چو این خانه از پادشاهی تهی است
نــه هنـگام پیــروزی و فـرهی است
چـــو آگـاه گـشتـم از این راز چـرخ
که ما را از او نیست جز رنج، بَرخ
بـه ایـرانـیـان زار و گـریـان شــدم
ز ســاســانـیـــان نـیـز بـریـان شــدم





آیا ایران در تازش تازیان، به استقبال آنان رفت؟ آیا مردمان به سادگی تسلیم شدند؟ به سبب های این شکست سنگین کاری ندارم. تنها می خواهم با نگاهی به معتبرترین اسناد تاریخی بر این گوشه از تاریخ ایران نگاهی داشته باشیم. از آن رو که بخشی از باورهای امروز ما و روزگاری که در آن به سر می بریم، برخاسته از همین رویداد است. رویدادی دهشتبار که ریشه فرهنگ و اندیشه را در این سرزمین سوزانید. که تخم ریا و ترس را در برهوت سوخته ای که به جا نهاده بود پاشید.که همه ی دستاوردهای چند هزار ساله ی یک فرهنگ و تمدن را با تیغ و تازیانه و آتش، در شعله ها سرکش دشمنی و نفرت و نادانی سوزانید. که زبان و فرهنگ و اخلاق و دین و آیین این مردمان را در تندبادی خوفبار دگرگون کرد و به تاراج داد. که هم امروز، زخم آن تیغ و تازیانه بر شانه های ماست. نگاهی به اسناد با ارزش تاریخی چون: تاریخ تبری، مروج الذهب، الکامل،البلدان، آثار الباقیه، زین الاخبار،تاریخ بخارا. تا دروغ نتواند همچنان بر اریکه بماند.

بگويش که: در جنگ مُردن، به نام

به از زنده، دشمن بدو شادکام

( از پیام رستم فرخزاد به سردار تازی)






این نوشتار چند بخش است:
*آغاز تازش( شبیخون بر عشق)
*پایداری گام به گام
*جلوه های گوناگون ایستادگی
*جنبش های ایرانیان
*سلسله های مستقل و آزاد

sorna
10-20-2011, 02:07 AM
آغاز تازش( شبیخون بر عشق)

غارت، نخستین هدف تازش تازیان بود. رومیان که سبب گسترش بازرگانی در میان عربان بودند، از ایرانیان شکست خورده و هر دو سوی جنگ بسی فرسوده بودند.اما تازیان هنوز از آنان می هراسیدند.دو دروازه ی در هم شکسته و دو باروی فروریخته در دو سو، به روی بیابانگردانی خشمناک و گرسنه دهان گشوده بود. بیابانگردانی بی رحم و هراس زده. پس، از شبیخون آغاز کردند. شبیخون در فرهنگ قبیله است. شبیخون و تاراج، بخشی از فرهنگ تازیان و قبیله است. زندگی در بیابان و کاروان و خیمه و چاه برای شبیخون و غارت است.فرهنگ بیابانی پر است از خنجر و کمین و کتل وکینه.... تازیان سده ها بود که از راه غارت و شبیخون می زیستند. و کینه و کمین و کتل با فریب و نیرنگ سر و کار دارد. و تازیان اینک با فریبی بزرگ در آستین می رفتند تا آن شبیخون بزرگ را سامان دهند. گام به گام. کمین در کمین. اهریمنانی از میان دوزخ بر خاسته بودند تا زیبایی و عشق را به مسلخ کشند و برابر خدایان خویش قربانی کنند.«يکی از مسيرهای شبيخون، سرزمين بين النهرين بود که بخش اعظم آن جزیی از شاهنشاهی ساسانی بود. سران قبايل عرب که در مرز ميان عربستان و ايران زندگی ميکردند به فکر افتادندکه با قبول اسلام به نيروی های خالد بن وليد بپيوندند تا به سرزمينهای ثروتمند شاهنشاهی ساسانی ، در شرايطی که توجه اين دولت به بيزانس بود، دستبردهايی بزنند. در رجب سال ۱۲هجری خالد بوسيله نيروی جنگی کوچکی که بخش بزرگ آنرا درخودمحل فراهم آورده بود، به حيره شبيخون زد وباغنايم فراوان بازگشت. موفقيت اين شبيخون، شبيخون های ديگری به دنبال آوردکه سلسله آنها به قادسيه درسال ۱۶ هجری کشيد. در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربها از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتی هستند که جهان را به زیرنگین خود دارند. به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند . در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگ ها رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند . به گفته تبری : در میان راه به حیره، دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آن ها را ویران کردند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی بسته شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند.

sorna
10-20-2011, 02:07 AM
خالد ابن ولید پس از پیروزی حیره به فکر تصرف مناطق آرامی نشین عراق افتاد . مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی میکردند . وی لشگر بزرگی را روانه نمود . فرمانده شهر برای آنکه سربازان تسلیم نگردند و فرار نکنند، تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش گرفت . این نبرد به " ذات السلاسل " مشهور گردید . تبری مینویسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند ، زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و فرمانده شهر را گردن زد . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت روی داد که در آن زمان بخشی ازامپراتوری ایران بوده است . تبری افزوده است در سال 10 هجری پیامبر به "منذر ابن ساوی" و "سیبخت" مرزبان هجر( بحرین) نامه ای نوشت تا آنان را به اسلام دعوت کند . بحرین در طول هزاران سال متعلق به ایران بود . دو تن مرزبان آنجا اسلام را پذیرفتند ولی مجوسان شهر مسلمان نشدند و به دستور پیامبر متعهد شدند یک دینار طلا به عنوان جزیه پرداخت کنند . سپس پیامبر دستور مصادره اموال آتشکده های بحرین را داد و زمینهای آنان به تملک مدینه در آمد.مردمان ترس زده که دولت ایران به آنان توجه نداشت و سالیان دراز در آرامش زیسته بودند، یکی پس از دیگری در برابر این توفان سیاه از پای در می آمدند. بازارهای برده فروشی در همه ی شهر ها به راه افتاده بود. فرمان آنچنان که در سیره های پیامبر، مانند سیره ی ابن عباس عموی پیامبر و سیره ابن هشام آمده چنین بود: پیرمردان و پیرزنان را بکشید. پسران را در بازار برده بفروشید. دختران را تصاحب کنید. اموال رابه غارت برید.پس از مرگ ابوبکر،عمر در سال 13 هجری راهی فرات جنوبی شد. سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای نبرد آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانها گریختند . در همین زمان سپهسالار ایران، فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای فیروزان که از پارتیان بود جلوگیری کنند . تبری می نویسد : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد میکردند .عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی بست تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را به نفع اسلام فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند اشعر، همدان، نخع،کنده، سکون و... را گستاخ کرد تا به سپاه اسلام در جنوب عراق بپوندند . در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد.
اعراب با پيروزی دراين جنگ تا تيسفون پيشروی کردند و اين بار به چنان غنايم بی حسابی دست يافتند که تصور آن نيز برای شان ممکن نبود. در اين هنگام هنوز صحبتی از جهانگشايی اسلامی در ميان نبود و هدف به دست اوردن غنایم بود. به همين جهت (خليفه دوم)، دستور دادکه چون غنايم حاصله احتياجات اعراب را بحد وفور کفايت مي کندعمليات بيشترضروری نيست و خواست او اين است که جنگ در همينجا متوقف شود.».

sorna
10-20-2011, 02:07 AM
یاکوبوسکی می نویسد: وقتی اعراب برکاخ تیسفون دست یافتند« همه ظروف طلا ونقره، پارچه های گرانبهای ابریشمی وزربفت، قالیهای نفیس، سنگ های قیمتی، اسلحه واموال فراوان وبردگان بسیار از زن ومرد به غنیمت بردند وشهر تیسفون چنان ویران وسوخته وغارت وتهی از سکنه شد که دیگر درهیچ دورانی احیاء نگشت.»
درکاخ تیسفون« از جمله فرشی بودابریشمین، شصت گزدرشصت گز، مرصع بازمرد که به گوهرهای غیرمکرر تزیین داشت، چنانکه ده ارش آن از زمردسبز بود وده ارش از بلور سفید وده ارش ازیاقوت کبود و درحواشی وجوانبش ریاحین وگلها وانواع درختان ومیوه ها ازجواهرابدار، وآنرا بهارستان نام بود وسعد بن ابی وقاص خمس غنایم جدا کرده نهصد شترجهت حمل آنها ترتیب نمود. وچون ازقیمت گزاری فرش موصوف عاجز گشتند آنرابی آنکه در قسمت داخل سازد اضافهً اموال خمس کرد وبه مدینه فرستاد و تتمه غنایم برشصت هزارسوارتقسیم نمود وهر سواری را ۱۲۰ هزار درهم حاصل آمد...» بیایید بخوانیم که چگونه و برای چه این دین به میان ما آمد و با چهره ی واقعی اینان بیشتر آشنا شویم:
عبدالحسین زرین کوب می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند ؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.هنگامی که این خبر بگوش عمر رسید دستها را بهم کوفت . گفت از این بچه های پدر ناشناخته به خدا پناه می برم .مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران می نویسد : اعراب در تیسفون غنائم فراوان بدست آوردند که عبارت بود از مقادیر زیادی طلا و نقره منقوش به صورت انسان و حیوان و سنگهای قیمتی، پارچه های ابریشمی،زربفت،قالیهای زیبا،بردگان بسیار از زن و مرد و اسلحه و اموال فراوان دیگر؛ شهر تیسفون ویران ؛ سوخته و غارت شد و دیگر در هیچ عهدی احیا نگشت . بخشی از ساکنان شهر که نتوانسته بودند فرار کنند کشته شدند و بخشی به اسیری و بردگی برده شدند.سطح فرهنگ و تربیت سپاهیان عرب و حتی سرداران بزرگ ایشان به قدری نازل بود که از درک ارزش اشیائی که با چنان هنرمندی و چیره دستی ساخته شده بود ؛ عاجز بودند و طبق سوره مربوطه غنایم را تقسیم می کردند . بدین سبب بود که ظروف زیبای طلا و نقره را که از لحاظ هنری بی بدیل بودند ذوب کردند و به شمش مبدل ساخته و پارچه های زربفت و زیبا را قطعه قطعه کردند .دینوری در اخبار الطوال می نویسد: عتبه به شهر ابله رسید و آنجا را بزور بگرفت و به عمر چنین نوشت .... اما بعد ؛ سپاس الله را که ابله را بر ما فتح کرد ؛ اینجا لنگر گاه کشتی های عمان و بحرین و فارس و هندو چین است.ما زر و سیم و کالا و اموال و زنان بسیار و فرزندان مردم آن سامان را به غنیمت گرفتیم و من به خواست الله تفصیل این پیروزی را برای تو خواهم نوشت . سپس عتبه به مزار رفت و الله وی را بر مردم آن شهر پیروزی بداد و مرزبان آنجا را بدست او گرفتار کرد و عتبه او را بکشت و زنش را برای خود برداشت و جامه و سلاح او را بر گرفت و کمر بند وی را که انباشته از گوهر های زمرد و یاقوت بود برای عمر فرستاد.مسلمین از این خبر یکدیگر را بشارت دادند. می بینیم که هدف از جهاد و غزوه، گسترش دین با شمشیر و تازیانه و غارت است.

sorna
10-20-2011, 02:08 AM
چنین بود روزگار ایرانیان و چنین است پیام شاه ایران به مردمان:


همانا که آمد شما را خبر
که ما را چه آمد ز اختر به سر
ازين مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانايی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه تخت و نه نام و نژاد
همی داد خواهند گيتی به باد
بسی گنج و گوهر پراکنده شد
بسی سر به خاک اندر آکنده شد
چنين گشت پر کار چرخ بلند
که آيد بدين پادشاهی گزند
ازين زاغساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
انوشيروان ديده بد اين به خواب
کزين تخت بپراکند رنگ و تاب
چنان ديد کز تازيان صد هزار
هيونان مست و گسسته مهار
گذر يافتندی به اروند رود
به چرخ زحل برشدی تيره دود
به ايران و بابل ز کشت و درود
نماند خود از بوم و بر تاروپود
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تيره نوروز و جشن سده
ز ايوان شاه جهان کنگره
فتادی بميدان او يکسره
کنون خواب را پاسخ آمد پديد
ز ما بخت گردون بخواهد کشيد
شود خوار هر کس که بود ارجمند
فرو مايه را بخت گردد بلند
پراکنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
به هر کشوری در ستمکاره ای
پديد آيد و زشت پتياره ای
نشان شب تيره آمد پديد
همی روشنايی بخواهد بريد



مردمان اما، چراغ آزادی را روشن نگه داشتند.تازیان تازه مسلمان که با شمشیر و برای غارت آمده بودند،با مقاومت های سخت مردم روبرو گردیدند. در بیشترشهرها، پایداری و مقاومت ایرانیان، بی رحمانه سرکوب گردید . ایرانیان در نبرد "جلولا" از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ آنچنان خشونتی به کار بردند که تمام مورخین از آن بنام "واقعه هولناک جلولا" یاد کرده اند. در این جنگ صد هزار تن از ایرانیان کشته شدند و مدت ها اجساد آنها روی زمین باقی مانده بود و زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند.این پیکار بدان جهت "جلولا" (پوشانیده) نام گرفت که از بس کشته دشت و صحرا را پوشانیده بود که نمودار عظمت و جلال جنگ بود. (تاریخ تبری)
ایرانیان در نبرد "نهاوند" نیز مقاومت بسیار و اعراب خشونت فراوان از خود نشان دادند. "عروه بن زید"(شاعر عرب) از جنگ نهاوند نیز بعنوان "پیکار هولناک" نام می برد. (اخبار الطوال)
دسته های ایرانی که گویند 400 هزار نفر بودند.در انجا بودند و بر شکیبایی و پایداری سوگند یادکرده بودند و اعراب از ایرانیان آنقدر کشتند که خدا داند و از اموال و غنیمت ها چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه آن ذکر نشده است. (آفرینش و تاریخ )

sorna
10-20-2011, 02:12 AM
تاریخ چه می گوید؟





شاهنشاهى ایران به سبب كشمكشهاى دراز مدت با روم،دچار ناتوانی بسیار شده و درگیری های داخلی بر سر قدرت،جامعه طبقاتى بى رحم، دخالت های موبدان در کار دولت و سختگیری های آنان، نبود امنیت و آرامش در جامعه، خیانت سرداران و توطئه ها ی دولتی،سقوط ارزش های اخلاقی ، آزمندیهای حكام و فرمانروایان ، فساد و اختلاف موبدان و روحانیان، سبب شد تا بزرگترین دولت سیاسى آن زمان آماده فروپاشى باشد. تمدن و فرهنگی باشکوه به سبب آمیزش دین با سیاست، به سبب نفوذ بی حد موبدان، فساد سران دولت و سرکوب آزادی ها به تند بادی در هم فرو ریخت. فراموش نکنیم یرکوب و کشترا دگراندیشانی چون مانویان و مزدکیان را. فراموش نکنیم که ساسانیان با کودتایی دینی به اشتقرار حکومتی دینی پرداختند. از سوی دیگرتازیان علاوه بر تشكیل یك واحد متشكل نظامى با بهره گیرى از اتحاد اعراب بیابانگرد، فرماندهى تازه نفس و پرقدرت ، شعارهای نو و برابری طلبانه ، همراهی ناراضیان، زمینه ی آماده در سرزمین های پیرامونی، به سرعت در حال گسترش بودند. از سوی دیگر این نکته را باید توجه داشت که هر چند سده یک بار که تمدن و فرهنگی به اوج خود می رسد، اقوام و قبایل وحشی به آن هجوم آورده و ریشه اش را می سوزانند. این نکته در تاریخ بیشتر کشورهای جهان به آشکار دیده می شود. نگاه کنید به یورش تازیان. یورش ترکان. یورش مغولان و.....

sorna
10-20-2011, 02:14 AM
جنگ زنجیر

ابوبكر كه پس از پیامبر به خلافت رسید در ۱۲ هجرى برابر با ۶۳۳ میلادى زمان را براى نبرد با ایران آماده دید. وى سردار بزرگ عرب «خالد بن ولید» را به سوی ایران فرستاد.
خالد در حركت خود به سوی ایران ابتدا در جنوب بصره بانیروهای هرمز، سردار ایرانى درگیر شد و در نبردى تن به تن وى را كشت .تازیان نیز سپاه وى را از بین بردند. تازیان در درگیرى دیگرى، سپاه كمكى ایران به سردارى «قارن» را نیز در هم كوبیدند و جنگ سلاسل یا زنجیر سبب نخستین برترىتازیان برایران شد. در سلاسل بار دیگر تاریخ تکرار شد. بیابانگردانی نیمه وحشی به یاری یک ایده و رهبری جمع گرایانه بر تمدنی باشکوه اما ستمکارانه پیروزی یافتند.تازیان در «ولجا» نیز (نزدیك مصب دجله و فرات) شكستى دیگر نصیب سپاه ایران كردند. خالد عهد كرده بود كه تا هزار نفر را به هلاكت نرسانده باشد ، دست به غذا نبرد. وی هنگامی اقدام به خوردن غذا كرد كه مرادش برآورده شده بود.

sorna
10-20-2011, 02:16 AM
جنگ اولیس


نخستین برخورد جدى در برابر سپاه خالد در «اولیس» درنزدیكى فرات روى داد. سپاهیان ایران در این نبرد به شدت در برابر نیروهاى خالد مقاومت كردند تا آنجا كه خالد قسم خورد آب رودخانه را از خون آنها سرخ كند و پس از پیروزى نیز سر صدها اسیر را برید.
خالد سپس پیشروى خود را به سوى فرات ادامه داده و پس از گرفتن شهر انبار در نزدیكى بابل،جنوب میاندورود را از دست ایران خارج كرد. اما سپس به دستور ابوبكر براى دخالت در نبرد اعراب و روم، جنگ با ایران را كنار گذاشت.

در همین زمان یزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانى براى پایان دادن به پیشروى تازیان رستم فرخزاد را مأمور سركوبى دشمنان كرد. رستم كه سردارى بزرگ و پر قدرت بود سپاهى عظیم گردآورد .عمر كه از عزم ایرانیان براىنبرد با خبر شده بود در مدینه بر منبر رفت و از مردم كمك خواست و ابوعبیده بن ثقفى را با لشكرى بزرگ به سمت ایران فرستاد

sorna
10-20-2011, 02:17 AM
جنگ پل




«مثنا» سردار عرب كه جانشین خالد شده بود پس از چند نبرد با ایرانیان به دلیل کمی نیرو مجبور به عقب نشینى و منتظر نیروهاى مدینه شد. پس از رسیدن ابوعبیده، سپاه عرب از فرات گذشته و به جنگ بهمن جادویه سردار ایرانى رفتند.
در این جنگ جادویه از سى فیل جنگى استفاده كرد و نبردى سخت درگرفت كه ابوعبیده در آن كشته شد و تنها پایدارى «مثنا» سبب شد تا لشكر عرب از هم نپاشد. اعراب سراسیمه به اولیس عقب نشستند و بهمن به اشتباه از تعقیب آنهاچشم پوشید

sorna
10-20-2011, 02:25 AM
جنگ بوایب



به دستور عمر سردارى سپاه به مثنا سپرده شد و اعراب پس ازرسیدن نیروهاى كمكى در رمضان سال ۱۳ هجرى (۶۳۴ میلادى) با نیروهاى ایرانى در نزدیكى كوفه در محلى به نام بوایب نبردى سخت را آغاز كردند. مردان مهرویهسردار ایرانى در جنگ كشته شد و مثنا نیز زخمى كارى برداشت وچند هفته بعد درگذشت. اما در نهایت ایران شكست خورد
---------------------

sorna
10-20-2011, 02:27 AM
جنگ قادسیه



در ۶۳۶ میلادى برابر با ۱۴ هجرى رستم فرخزاد وسعدبن ابى وقاص سرداری نبرد را به دست داشتند. سربازان تازی از بهترین جنگاوران عرب وسربازان شامى بود كه از نبرد با روم پیروزمندانه بازگشته بودند.
سپاه دو طرف در قادسیه (در ۳۰ كیلومترى كوفه ) در برابر هم صف آرایى كردند. در این جنگ كه از نبردهاى بزرگ تاریخ به شمار مى آید در ابتدا فیلان ایرانى سواران عرب را وادار به عقب نشینى كردند، اما پس ازآن تیراندازان عرب فیلان را از سر راه برداشتند. با ورود نیروهاى امدادى سورى به صف اعراب، قدرت آنها زیاد شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ایران را شكست دادند. تلفات ایران۱۰ هزار نفر و تلفات اعراب ۲ هزار نفر یاد شده است.
اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نیز سپاه ایران نتواند استراحت كند و از سویی زخمى شدن فیلهاى ایرانى نیز آرایش اردوى ایران را بر هم زد.
در روز چهارم آنچه كه شكست قطعى را نصیب ایران كرد برخاستن توفان خاك به سمت نیروى ایران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از این سپاه ایران از هم پاشید و درفش كاویانى به دست اعراب افتاد. دراین نبرد هزاران سرباز ایرانى نیز در رودخانه غرق شدند وتلفات سنگین ایران موجب برترى نظامى اعراب در میانرودان شد.مردمان ستمدیده از ساسانیان، ترس زده از برابر تازیان بی رحم و غارتگر گریختند تا در جایی دیگر برابر آنان بایستند.

sorna
10-20-2011, 02:28 AM
جنگ مداین

عمر سعد دو ماه بعد به دروازه پایتخت ساسانیان رسید. تیسفون با گنجهاى بزرگش برابرتازیان بود. سربازان عرب اكنون به حدود ۶۰ هزارنفر افزایش پیدا كرده بود. تا این زمان ایرانیان مقاومت كرده بودند اما چون پایدارى و سرسختى اعراب بیشتر بود ، سرانجام در هر نبردی پیروز مى شدند . یزدگرد هراسان از این توفان و خیانت های پیرامونیان، تیسفون را بدون مبارزه رها كرد. جانشین او فرخ هرمز برادر رستم نیز پس ازچند نبرد در بیرون دژ، این شهر افسانه اى را به تازیان واگذار كرد و گریخت. خیانت و گریز، با همه ی جانفشانی های مردمان، راه را بر تازیان گشود..
-------------------------

sorna
10-20-2011, 02:28 AM
شگفتا تاریخ:

ز ایران از ترک و از تازیان


نژادی پدید آید اندر میان


نه دهقان نه ترک و نه تازی بود


سخن ها به کردار بازی بود


همه گنج ها زیر دامن نهند


بمیرند و کوشش به دشمن دهند


بار دیگر و ده ها بار دیگر این بیت ها را بخوانیم و به روزگار خویش بنگریم! تکراری تلخ و سیاه!



چنان فاش گردد غم و رنج و شور


که شادی به هنگام بهرام گور


نه جشن و نه رامش، نه کوشش نه کام


همه چاره و تنبل و ساز دام


پدر با پسر کین سیم آورد


خورش کشک و پوشش گلیم آورد


زیان کسان از پی سود خویش


بجویند و دین اندر آرند پیش

sorna
10-20-2011, 02:29 AM
پایداری گام به گام


همدان


در یورش تازیان به همدان، مردم به سختی جنگیدند و در برابر اعراب مسلمان مقاومت کردند.به نوشته تبری : « جنگ و مقاومت مردم همدان در عظمت همانند جنگ نهاوند بود .... و از پارسیان چندان کشته شد که بشمار نبود»


شوشتر

در شوشتر ؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند . چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند ... پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اسلام در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.( الفتوح – تذکره شوشتر سید عبدالله شوشتری

sorna
10-20-2011, 02:29 AM
ستخر





پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند.اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان که کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان . (کامل ابن اثیر)در زمان علی نیز مردم "استخر" بار دیگر سر به شورش گذاشتند و این بار" عبدالله ابن عباس" به فرمان علی شورش توده ها را در خون فرو نشاند. (فارسنامه)


فارس و کرمان

در برابر تازیان،مردم فارس و کرمان نیز قیام کردند و عمال علی را از شهر بیرون کردند. علی برای خاموش کردن مردم" زیاد بن ابیه" را بسوی فارس و کرمان فرستاد. (مروج الذهب.)
----------------------------------------------------------------------------------------

sorna
10-20-2011, 02:30 AM
ری

مردم شهر " ری " بارها علیه والیان شورش کردند. عمر و عثمان مجبور شدند چندین بار به ری لشکر کشی کرده و شورش مردم را سرکوب کنند. (فتوح البلدان)در زمان علی هم مردم " ری " سر به طغیان گذاشته و از پرداخت خراج خود داری کردند و در خراج آن دیار کسری پدید آمد. علی "ابو موسی " را با لشکری فراوان به سر کوب شورش مردم ری فرستاد. (فتوح البلدان)
به نوشته ی تبری: « عبدالله بن عتبان(سردار عرب) در قم هر چهار پایی که یافت – از شتر و گوسفند – که عدد آن خدا می دانست، همه را جمع کرد و آنرا غنیمت کرد».در حمله اعراب به ری مردم این شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند. «مغیرة» (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. تبری درباره پایداری مردم می نویسد: « مردم جنگیدند و پایمردی کردند .... و چندان از آنها کشته شد که کشتگان را با نِی شماره کردند و غنیمتی که خدا در ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود ....به نوشته البلدان: در اخبار آل محمد آمده است که: ری نفرین شده است زیرا که اهل ری از پذیرش حق سرباز زدند.»

sorna
10-20-2011, 02:30 AM
آذر بایجان




در زمان عمر مردم آذر بایجان چندین بار سر به شورش گذاشتند و با سپاهیان عرب بسختی جنگیدند. در زمان عثمان هم شورش های متعددی در آذربایجان روی داد. (فتوح البلدان )قیام دلاورانه ی بابک خرمدین و سرخ جامگان خرمدین از افتخارات تاریخ انسانی است. خرمدینان بیش از بیست سال آرامش را از خلیفگان گرفتند.
---------------------------------------------------------------------------------

sorna
10-20-2011, 02:30 AM
خراسان





مردم خراسان نیز که با تازیانه و شمشیر، قبول اسلام کرده بودند پس از چندی مرتد شدند و در زمان عثمان سر بشورش گذاشتند. به فرمان خلیفه "عبدالله بن عامر" و "سعید بن عاص" بسوی خراسان تاختند تا بار دوم "گرگان" و "طبرستان" و "تمیشه" را فتح نمایند. (مجمل التواریخ و القصص )« یزید بن مهلب ازخراسان به خلیفه هشام نوشت: درمازندران آنقدراسیر گرفته ام که اگرآنها رابه ردیف کنم، یکسرآن نزد تو درشام وسردیگرش نزد من درطبرستان خواهدماند.» او در طبرستان اسیران راتا دو فرسخ در دوسوی جاده ها به دار آویخت. وبه خلیفه گزارش داد: «چندان غنایم ازگرگان برداشتم که قطار شتران حامل آنها از اینجا به شام رسد.»در حمله به نیشابور ؛ مردم امان خواستند که موافقت شد ؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند ؛ به قتل و غارت مردم پرداختند ؛ بطوریکه آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند . (الفتوح)

sorna
10-20-2011, 02:31 AM
سیستان





مردم سیستان نیز قیام کرده و حاکم عرب آنجا را از شهر بیرون کردند.( فتوح البلدان)در حمله به سیستان مردم شهر، مقاومت بسیار و اعراب خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع بن زیاد(سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومتِ آنها، دستور داد:و هم از آن کشتگان، تکیه گاهها ساختند و ربیع بن زیاد بَر شُد و برآن نشست و اسلام در سیستان متمکن(جای گیر) شد و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار درهم به امیرالمومنین دهند با هزار وصیف(غلام بچه) و .... درحمله به سیستان درسال 30 هجری، ربیع بن زیاد، چنان از پایداری مردم به خشم آمد که دستور دادتا صدری بساختند از اجساد کشته گان، وهم ازنعش مردگان تکیه گاهی درست کردند، و وی برشد وبرآن بنشست وبا مرزبان سیستان، ایران بن رستم آزادخو به مذاکره پرداخت. وچون مرزبان سیستان چشمش به ربیع افتاد وصدراو از کشته گان دید، روبه همراهان نمود وگفت:« میگوینداهریمن به روز فرادید نیاید، اینک فرادید آمد که اندرین هیچ شک نیست...» وبا مرزبان سیستان در بدل دومیلیون درهم وهزار برده وصیف، با هزار جام زرین صلح کرد. درسال 60 هجری، درروزگار معاویه، عبیدالله بن ابی بکره حکمران سیستان از فرمانروای کابل وزابل (که زنبیل یا رتبیل نامیده میشد) یک میلیون درهم حق الصلح گرفت. وچندی بعد حکمران دیگر اموی، عبدالله بن امیه درسال 74 هجری، دربست از زنبیل یک میلیون درهم گرفت .بنابرتاریخ سیستان، چون کار بررتبیل تنگ گشت، یک خروارزر هدیه فرستاد وبا دوهزار هزار درهم صلح کرد، درحالی که عبدالله بن امیه خاص برای خود سیصدهزار درهم از او گرفته بود.قیام های حمزه پسر آذرک شاری در سیستان نیز اهمیت بسیار دارد.سیستان که مرکز پهلوانی و فرهنگ ایران باستان بود، به پایگاه خوارج و عیاران در مبارزه با تازیان بدل گشت و سرانجام شسپور آزادی بر بام سیستان به خروش درآمد و دلاوران عیار سیستانی آزادی را به ایران باز گرداندند.

sorna
10-20-2011, 02:31 AM
فارس



در سال 28 هجری مردم فارس بر "عبیدالله بن معمر" شوریدند و او را کشتند و سپاهیان مسلمان را شکست دادند. مردم دارابگر هم علم طغیان برداشتند. (کامل )در حمله به «شاپور» نیز، مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بطوریکه عبیدالله بسختی مجروح شد و آنچنان که به هنگام مرگ، وصیت کرد تا به خونخواهی او، ساعتی مردم شاپور را قتل عام کنند، سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند (تبری).

تبرستان


مردم تبرستان نیز سالهای طولانی در برابر اعراب مقاومت کردند.در زمان عثمان اعراب برای فتح تبرستان کوشیدند و "سعید ابن عاص" بجنگ مردم رفت. امام حسن و امام حسین نیز در این جنگ همراه "سعید بن عاص" بودند. (فتوح البلدان)

sorna
10-20-2011, 02:31 AM
گرگان






در حمله ی اعراب به گرگان ؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند ؛ بطوریکه سردار عرب( سعید بن عاص ) از وحشت ؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت ؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند ؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید ؛ بجز یک تن ؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت : « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم ! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود . ( طبری .تاریخ کامل )
مردم گرگان در زمان "سلیمان بن عبدالملک اموی" سر به طغیان برداشتند و عامل خلیفه را کشتند. "یزید بن مهلب" برای سر کوبی مردم بسوی گرگان شتافت."یزیدبن مهلب" در گرگان سوگند خورد که با خون عجم آسیاب بگرداند و گندم آرد کرده و بخورد. (فتوح البلدان)
مردم گرگان در زمان عثمان بار دیگر شورش کردند و از دادن خراج و جزیه خودداری کردند (تبری . جلدپنجم). در زمان سلیمان بن عبدالملک اموی نیز مردم گرگان شورش کردند و عامل خلیفه را کشتند.یزید بن مهلب نیز در سال 99 هجری با یکصد و بیست هزار سپاه بسوی گرگان شتافت و به نوشته ی تبری چهل هزار تن از مردم گرگان را بقتل رساند. چند سال بعد قحطبه بن شبیب نیز قریب سی هزار تن از مردم گرگان را کشت.

sorna
10-20-2011, 02:35 AM
گیلان و دیلمستان





گیلکان و دیلمان 250 سال در برابر هجوم تازیان مقاومت کردند. اعراب مسلمان این نواحی را"ثغر" می خواندند که یعنی: مرزی که ولایات اهل کفر را از مسلمانان جدا می سازد.
مردم گیلان و تبرستان و دیلمستان سالها در برابر هجوم سپاهیان اسلام پایداری و مقاومت کردند و در حقیقت، اعراب مسلمان هیچگاه نتوانستند گیلان و تبرستان و دیلمستان را تصرف نمایند. در زمان عثمان اعراب برای فتح تبرستان تلاش بسیار کردند و سعید بن عاص بدستور عثمان بسوی تبرستان روانه شد. در این هجوم امام حسن و امام حسین(فرزندان حضرت علی) نیز با سعید بن عاص همراه بودند. اما اعراب هیچگاه نتوانستند حاکمیت خود را بر نواحی تبرستان برقرار نمایند( اسلام شناسی – علی میرفطروس).


ابن فقيه همدانی می نويسد:در زمان حجاج ابن يوسف ثقفی خونخوار که دشمن خونخوارايرانيان وشيعيان بود نبردهای سخت وخونينی بين مردم گيلان و سپاهيان خليفه روی دادکه تعداد بسياری از دو طرف کشته شدند و شکست های سختی بر سپاه خليفه افتاد دو طرفکه از ادامه اين نبردهای خونين به ستوه امده بودند تصميم به مذاکره گرفتند وديلميان سفيران خود را برای گفتگو به بغداد فرستادند در اين هنگام حجاج برایترساندن گيلکان (ديلميان) نقشه ای را که با کمک اگاهان به سرزمين ديلمان وگيلانکشيده بود را پيش اورد وگفت يا تسليم شويد ويا جزيه بپردازيد ويا به کمک اين نقشهبر سرزمينتان چيره خواهم شد وان را تصرف خواهم کرد
فرستادگان ديلميان گفتند ای حجاج در اين نقشه نشانی از سواران مانيست وچون بدانجا درايی انان را نيز خواهی ديد
به دنبال اين موضوع نبرد دوباره شروع شد وحجاج اين بار پسرش را بهجنگ ديلميان فرستاد که سپاه بزرگ او نيز به سرنوشت سپاهيان پيشين دچار شدند وپس ازچند ماه نبرد با دادن تلفات سنگين ناچار به عقب نشينی شدند
همچنين حجاج دستور داد تا بين کوفه وقزوين برجهای بسيار بلند ساختندو هر گاه که قزوين مورد تازش واقع شد روزها با فرستادن دود به اسمان وشب ها با روشنکردن اتش به کوفه خبر داده شود تا سپاه برای دفع ديلميان ارسال گردد هر چند که اينتدبير نيز چاره گشا نبود وديلميان همواره به پادگانهای اعراب در قزوين يورشميبردند
سالها بعد مرد اويج ديلمی سردار دلاور گيلان نيز که از اين خطه برخاسته بود سعی کرد تا سلسله ساسانيان را از نو زنده کند و اداب ورسوم ايرانی را ازنو زنده کند در اين راستا خود جشن های کهن وبزرگ ايرانی را ترتيب ميداد ودر انهاشرکت می کرد هر چند که به دست نامردمان به نامردی کشته شد

sorna
10-20-2011, 02:36 AM
چالوس

شورش دیگری در چالوس رویان روی داد و عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه رسیدگی به شکایات مردم ؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبید ند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد ... و املاک مردم را بزور می بردند ..( تاریخ طبرستان. تاریخ رویان ؛ اولیاء الله آملی)

سمرقند



شورشهاي* پی در پی مردم سمرقند*،تازیان رابه* اجراي* سياست*کوچ دادن اعراب* مسلمان* به اين* شهر، به* منظور مهار عصيان*سمرقنديان* و گسترش* اسلام* در ميان* آنان* واداشت*. تلاشهاي* ابن* فتيبه* سردارمعروف* مسلمان* در اين* زمينه* مشهور است*. با اين* همه* بخشي* ازاهالي* سمرقند تا ساليان* دراز پس* از فتح* اين* شهر توسط* مسلمانان*، همچنان* بركيش* زردشت* باقي* ماندند. به* نوشته ی استخري*: در سمرقند بازاري* به* نام* سرطاق*وجود دارد كه* رودخانه*اي* در زير آن* جاري* است* و آبادترين* منطقه* شهر مي*باشد. دكانهاي* زيادي* براي* حفظ* جوي* وقف* كرده*اند كه* توسط* زردشتيان* در طول* سال*نگه*داري*مي*شود و زردشتيان* محافظ* نهراز پرداخت* جزيه* معاف* بودند. اين* كشاورزان* زردشتي*، سنت* حراست* ازرودخانه* را كه* در تأمين* معاش* منطقه* نقش* اساسي* داشتند طي* قرون* متوالي* حفظ*كردند.

sorna
10-22-2011, 02:13 AM
بخارا


درتاریخ بخارا چنین آمده است:« وهربارکه اهل بخارا به ظاهر مسلمان شدندی، چون سپاهیان عرب باز گشتندی ردت آوردندی وکافر شدندی. وچون بار چهارم قتیبه حرب کردوشهر بگرفت برای آنکه مسلمانی اندر دل ایشان بنشاند، کار برآنان سخت کرد، وفرمود تا همه مردمان شهر یک نیمهً از خانه های خویش را به اعراب دهند تا درآن بسر برند و در همه حال از احوال ایشان باخبر باشد وآن مردم از این راه به ضرورت مسلمان بمانند. بدین طریق احکام شریعت را به بخاراییان لازم گردانید ومسجدها بساخت وکفر گیران( زرتشتیان) از مردمان برداشت وفرمود که هرعرب درخانه او برکفرش شهادت دهدیا گواهی دهد که دراحکام شریعت تقصیری کرده است، عقوبت یابد.... ودر بیکند (نزدیک بخارا) خون ومال مردمان رابرعسکریان خود مباح گردانید وفرمود که شهر غارت کنند، وبدنبال این فرمان هرکه دربیکند اهل حرب بود کشته شد وهرکس که اهل حرب نبود به بردگی درآمد، چنانکه اندربیکند کس باقی نماند.»مردم* بخارا علي*رغم* صلح* با مسلمانان*، چندين* بار پيمان*شكستند. نتيجه*ي* اين* پيمان* شكنيها، فرماني* بود (صادره* از سوي* قتيبه* والي*اموي* شهر) كه* براساس* آن* مردم* شهر مؤظف* به* واگذاري* نيمي* از خانه* هايشان*به* مسلمانان* شدند. اين* فرمان*، بر آن* دسته* از زردشتيان* (به* گفته* نرشخي*مغان* و بزرگان* بخارا) ثروتمندي* كه* حاضر به* زندگي* در كنار مسلمانان* نبودند،گران* آمد. از اين*رو در خارج* از شهر بخارا شهري* مختص* خود بنا كردند. هفتصدمنزل* مس***ي* و آتشكده*هاي* چند كه* آثار اين* شهر تا زمان* نرشخي* باقي* بود.سايرين*، اما، يا توانايي* مالي* براي* برپايي* مسكن* جديد را نداشتند و يا ازپايگاه* طبقاتي* برجسته*اي* كه* مانع* اقدامات* پيشگيرانه* والي* مسلمان* شودبرخوردار نبودند. در واقع*، سياست* اسكان* مسلمانان* به* منظور پيشگيري* از عصيان*و مرتدشدن* اهالي* بخارا و گسترش* اسلام* در ميان* آنان* به* اجرا درآمد با اين*حال* نتيجه* رضايت*بخش* نبود، پس* از گذشت* دو دهه* و در زمان* امارت* اسد بن*عبداللّه* قسري*، هنوز اكثريت* اهالي* بخارا، را اهل* ذمه* تشكيل* مي*دادند. حضورزردشتيان* در بخارا حتي* تا روزگار ابوريحان* بيروني* و نيز مشهودات* وي* ازبرگزاري* مراسم* زردشتي* در آتشكده*هاي* اين* شهر در طول*سال* خبر داده* است*. اين* گزارش* در عين* حال* بيانگر تعداد قابل* توجه*زردشتيان* در بخارا در روزگار ابوريحان* است*، چه* شيوه*ي* رايج* مسلمانان* آن* بودكه* اماكن* مذهبي* اهل* ذمه* را جز به* تعداد مورد نياز باقي* نگذاشته* و بقيه* رايا تبديل* به* مسجد كرده* و يا ويران* مي*نمودند. سمعاني* نيز ازمسلمان*شدن* يك* شخص* زردشتي* به* نام* الماخي* و ساختن* مسجدي* توسط* وي* در بخاراخبر داده* است*

sorna
10-22-2011, 02:13 AM
خوارزم و فرا رود





لشکرهای عربی درتمام سرزمینهای گشوده شده، ازهیچ گونه ستم و***** دریغ نورزیدند. مسعودی می نویسد :«وقتی حَجّاج بن یوسف ثقفی درسال 95 هجری در 54 سالگی بمرد، شمارکسانی که وی درمدت بیست سال حکومت خود گردن زده بود، بجز آنهایی که درجنگهای کشته شده بودند، 120 هزار کس برآوردکردند. هنگام مرگ او پنجاه هزار مرد وسی هزار زن درزندانهای اوبودند که از آنها شانزده هزار زنبرهنه می بودند. زندانهای زنان ومردان یکی بود وهیچکدام از زندانها حفاظتی نداشتند وتا زندانیان را ازآفتاب تابستان ویا سرمای زمستان محفوظ دارند.
درتجارب السلف آمده است که« حجاج دستور داده بود که تا زندانیان رآب آمیخته با نمک وآهک دهند وبجای طعام، سرگین آمیخته با گمیز خر دهند.»
دوران شمشیرکشی قتیبه بن مسلم سردار حجاج بن یوسف، نه تنها از خونبار ترین دوره های تاریخ خراسان بلکه از دورانهای ننگین تاریخ همه ی جهان بود، زیراکه به سخن یک شاعر عرب که تبری درتاریخ خود آورده است وی از هرشهری که سوارانش درآن رفتند، جز گودالی وگورستانی برجای نگذاشت.

«اعراب فاتح اسیران جنگی را می کشتند وزنان وفرزندان شان را به بردگی می بردند، بطوری که بازارهای برده فروشان کوفه وبصره از حاصل غنایم قتیبه لبریز شده بود و درسراسر دوران خلافت اموی این وضع ادامه داشت.»
مسعودی می نویسد:«بسیارمیشد که کودکان مخالفان را دربرابردیدگان شان درآب جوش می انداختند ومی پختند وتن های خود آنان رابا تراشه ً تیز زخم میزدند وبرآنها سرکه ونمک می پاشیدند.»
درزین الاخبار آمده است: چون مردم روستایی از روستاهای ایران به مخالفی پناه میدادند، ماموران حجاج همه مردم آن روستا رامیکشتند وپس خودآن روستا را ویران میکردند.
در آثار الباقیه آمده است:قتیبه خوارزم را چنان غارت کردکه بعد ازآن این ناحیه هرگز رونق پیشین خود راباز نیافت. کتابهای کهن وآثار خطی خوارزم را نیز یکسره نابودکردتا مردم آن گذشته ی خود رااز یاد ببرند. علاوه براین قتیبه از خوارزم یکصد هزار اسیر آورد که همه را به بازارهای برده فروشان (بصره وکفه) فرستاد.
تبری می نویسد: چون اسیران را بیاوردند، قتیبه بگفت تا تخت وی را بیرون آوردند ومیان کسان جای گرفت وبگفت تا هزار کسازاسیران را پیش روی او بکشند وهزارکس راطرف راست اوبکشند وهزار کس راطرف چپ وی وهزارکس را پشت سروی.
قتیبه در سال 90هجری درتخارستان درجنگ با نیزک بادغیسی، دوازده هزارکس از مردم شورشی رابه دارآویخت، چنانکه چوبه های دار تاچهار فرسنگ ردیف شده بودند.


نبردهای ایرانیان با تازیان از این قرار بودند:


نبرد زنجیر٬ در ۴ فرسنگی بصره کنونی. اردشیر پسر شیرویه پادشاه ایران بود.
نبرد مذار٬* در محلی به نام مذار در حوالی بصره
نبرد ولجه٬ در محلی به نام ولجه در کنار فرات
نبرد الیس٬ خالد فاتح عرب جمع کثیری از ایرانیان را به اسارت گرفت و چون سوگند یاد کرده بود تا آنکه از خون ایرانیان نهری جاری نکند غذا نخورد دستور داد جمیع اسرا را گردن زدند تا سوگندش درست درآید. ۱۲ هجری


نبرد امغیشا٬ *در ساحل غربی فرات
نبرد حیره
جنگ انبار
نبرد عین التمیر
نبرد نمارق
نبرد کسکر
نبرد پل در قس الناطف ۱۳ هجری
نبرد بویب ۱۳ هجری
فتح ابله٬* بصره کنونی
جنگ قادسیه ۱۴ یا ۱۶ هجری
جنگ برس
جنگ بابل
فتح شهر ویه اردشیر(بهرسیر)
جنگ جلولا ۱۶ هجری
فتح تکریت
فتح ماسبذان
جنگ قرقیسا
جنگهای متعدد سپهبد هرمزان با اعراب در خوزستان و اهواز و در آخر در شوشتر
فتح شوش
فتح جندی شاهپور ۱۷ و ۱۸ هجری
جنگ نهاوند٬ ۱۰۰ هزار ایرانی کشته شدند ۲۱ هجری
جنگ واجرود ۲۳ هجری

sorna
10-22-2011, 02:20 AM
جلوه های گوناگون ایستادگی

ایرانیان نخست به حمایت از جنبش های مردم عرب و مخالفان حکومت برخاستند. سپس از ناراضیان ****وهای شکست خورده پشتیبانی کردند.
در گام بعدی جنبش های آزادی خواهی در ایران آغاز شد. قیام های مردمی دویست سال تمام ایران را در می نوردید و این آتش هرگز خاموش نشد.
جنبش ترجمه برای حفظ آثار ادبی و فرهنگی ایران از نابودی، جنبش شعوبیه برای راندن بیگانگان از ایران، جنبش های فرهنگی و ادبی که ابن مقفع و رودکی و سرانجام فردوسی از میان آن برخاست، شکل های دیگر ایستادگی ایرانیان بود. جنبش های فکری و آیینی چون: سیمرغیان، خرمدینان،قرمطیان، زندیقان و اسماعیلیان نیز در این روند نقش بسیار مهمی داشتند





نخستین گام ها:

ایرانیان و مختار
ایرانیان و ابن اشعث
ابو لوء لوء
ایرانیان و خوارج

sorna
10-22-2011, 02:21 AM
ایرانیان و مختار








ایرانیان از آغاز بروز اختلاف در امر خلافت برای از میان بردن حکومت عرب استفاده کردند، به عباسیان علیه حکومت اموی کمک نمودند و سپس به آل علی در برابر عباسیان پیوستند و به اشکال گوناگون دستگاه حکومتی عرب را متزلزل کردند. تا آن که قدرت آن ها را بکلی برانداختند. هنگامی که مختار بن ابوعبیده تقفی به خونخواهی حسین بن علی برخاست موالی یعنی ایرانیان مسلمان بدو پیوسته و ضربت سختی به خلافت اموی وارد کردند. از هشت هزار تن سپاهیان مختار کمتر ازیک دهم آن ها عرب و بقیه ایرانی بودند. قیام مختار بدست مصعب بن زبیر سرکوب شد.

sorna
10-22-2011, 02:21 AM
ایرانیان و ابن اشعث





ابن اشعت یکی از سرداران عرب بود که به کمک مردم کرمان و بر حجاج فرمانده خونخوارعرب بشورید، بصره و کوفه را تصرف کرد و کار او به کمک موالی بالا گرفت چنان که حجاج از عهده او برنیامد و بین او و ابن اشعت هشتاد جنگ اتفاق افتاد. سرانجام سپاه تازه ای از شام به مدد حجاج آمد و ابن اشعت شکست خورد. در این جنگ حجاج به درجه ای در کشتار و بی رحمی افراط کرد که حتی خلیفه اموی او را سرزنش نمود.
------------------------------------------------------------------

sorna
10-22-2011, 02:22 AM
ابو لوء لوء





ابو لوء لوء اولین اسیرایرانی بود که نتوانست رفتار ناپسند و غیرانسانی اعراب را با کودکان و اسرای ایرانی تحمل کند و او که از جور مولای خود مغیّره به عمر شکایت برده و داد نستانده بود، عمر را با کاردی دو دمه از پای درآورد. ایرانیان ازاو شیعه ای ساختند و او را به شخصیتی تاریخی تبدیل کردند، اما در واقع او همچنان به مذهب اجداد خود باقی بود.

sorna
10-22-2011, 02:22 AM
ایرانیان و خوارج





جنبش ضد عرب در ایران موجب شد که ایران پناهگاه مخالفان اموی گردد. خوارج در امر خلافت نظری دموکراتیک داشتند و به دسته های چندی تقسیم می شدند. مردمانی دلیر و بی باک، در امر مذهب سختگیر و با ایرانیان که بیشتر طرفدار مذهب تشیع بودند اختلاف نظر داشتند. ولی همین که در جزیره، کار بر آن ها سخت شد گروهی به ایران آمدند و به کمک مردم علیه خلفا قیام کردند و با سرسختی با آن ها جنگیدند. فقط صفاریان که ایرانی و طرفدار استقلال ایران بودند توانستند خارجیان را در جنوب ایران سرکوب کنند. از سرکردگان معروف خارجیان در سیستان حمزه و عمارخارجی هستند.

sorna
10-22-2011, 02:23 AM
جنبش های ایرانیان:


1- جنبش در خراسان وفرا رود
2- قیام به آفرید
3- قیام ابومسلم
4- سنباد
5- اسپهبد خورشید
6- اسحاق ترک
7- راوندیان
8- استاذسیس
9- سپید جامگان – المقنع
10-یوسف الپرم
11-بابک خرم دین
12-مازیار
13-قیام زنگیان
----------------

sorna
10-22-2011, 02:23 AM
جنبش های ایرانیان:



جنبش در خراسان وفرا رود







اسلام گرچه درغرب ایران به تندی و در میان موجی از خون و کشتار پیش رفت، اما در شرق با مقاومت بیشتری روبرو گردید. این منطقه به علت دوری از مرکز قدرت اسلامی، ابتدا مورد هجوم اعراب قرار نگرفت. مردم این سامان از آزادی نسبی برخورداربودند. زردشتیان، مانویان و بودائیان در کنارهم زندگی می کرند. مدتی طول کشید تا فرماندهان عرب خراسان و فرا رود را به تصرف درآوردند. پس از تسلط اعراب نیز خراسان ضعیف ترین نقطه کشور پهناور اسلام بود. بسیاری از نو مسلمانان فقط مسلمان ظاهری بودند و از هر موقعیتی برای بازگشت به دین خود و رهایی از حکومت عرب استفاده می کردند. خاندان علی وعباسی، که سودای خلافت داشتند، چون این منطقه را برای گردآوری نیروهای ضد اموی مساعد می دیدندو مبلغان خود را پنهانی بدانجا می فرستادند. بدین ترتیب جبهه ای از ایرانیان و عناصر عرب ضد خلفا تشکیل گردید.

sorna
10-22-2011, 02:23 AM
قیام به آفرید



به آفرید پسر ماه فرزین از مردم زوزن از پیرامون نیشابور خراسان بود که در عهد ابومسلم قیام کرد. او تغییراتی در مذهب زردشت داد و به نام دین نویی آن را تبلیغ می کرد. می گفت ثروت هیچکس نباید از چهارصد درهم ***** کند. برای اعداد خواصی قائل بود. مردم بسیاری به او گرویدند و کارش بالا گرفت. آن ها به آبادی راه ها و پل ها پرداختند و یک هفتم دارایی خود را در این راه صرف می کردند.
پیشوایان زردشتی به ابومسلم شکایت بردند و چون او به همراهی زردشتیان نیازمند بود، جنبش به آفرید را سرکوب کرد.
«به آفرید مغ اندر روستاي خواف و بست نيشابور بيرون آمد. و اين بهافريد از روستاي زوزن بود و اندر ميان مغان دعوي پيامبري كرد، و بسيار مردم را از ايشان مخالف كرد، و هفت نماز فريضه كرد و سوي آفتاب هرجاي كه باشد. از اين نمازها يكي اندر توحيد خداي عزّوجلّ. دو ديگر اندر آفريدن آسمان و زمين. وسوم اندر آفرينش جانوران و روزي هاي ايشان. و چهارم اندر مرگ. و پنجم اندر راستخيز و شمار. و ششم اندر بهشت و دوزخ. وهفتم اندر تحميد و سپاسداري بهشتيان. و گوشت مردار حرام كرد بر ايشان خوردن. و نكاح مادر و خواهر و خواهر زاده و برادرزاده حرام بود. و كابين زن را از چهارصد درم گذشتن حرام كرد و هفت يك بخواست از خواست هاي ايشان. و از دست رنجشان همچنين. و آن ملت بر مغان تباه كرد.
پس موبدان پيش ابومسلم آمدند، و از بهافريد شكايت كردند و گفتند: دين بر شما و بر ما تباه كرد. پس ابومسلم مر بهافريد را بگرفت و بر دار كرد. و قومي را كه بدو بگرويده بودند بكشت».(زین الاخبار)

sorna
10-22-2011, 02:23 AM
قیام ابومسلم


"اگر توانستی عرب زبان در خراسان نگذاری چنین کن و هر کودکی قدش به پنج وجب رسید و درباره او شک داشتی خونش بریز...."
این دستور ابراهیم امام به ابومسلم از پناهگاهش در عراق است. با داشتن چنین دستوری ابومسلم در خراسان قیام کرد. درباره نسب او اختلاف است. از نظر ما این امر اهمیت زیادی ندارد، آنچه ابومسلم را در نظر مردم ایران بزرگ کرد و تا حد خدائی رساند، رهبری او از جنبش ضد عرب بود. با تدبیر بین اعراب ساکن خراسان تفرقه انداخت و گروهی را به طرف خود جلب کرد. سپس به کمک توده مردم به نام عباسیان اعراب را سرکوب نمود. قیام او عامل مهم سقوط امویان گردید. عباسیان به خلافت رسیدند ولی ابومسلم در سر هوای استقلال داشت و نقطه اتکاء او نیروهای لشگری و مردم خراسان بودند. عباسیان این معنا را دریافتند و ناجوانمردانه او را کشتند. قتل ابومسلم خود جنبش های دیگری را که به برخی از آن ها اشاره می شود در پی داشت:

sorna
10-22-2011, 02:24 AM
سنباد



به خونخواهی ابومسلم از دهات اطراف نیشابور قیام کرد، شهر "کومش" را اشغال نمود و به خزائن ابومسلم دست یافت و قصد خود را مبنی بر تصرف حجاز و برانداختن حکومت عرب اعلام کرد. مردم زیادی بر او گرد آمدند. مزدکیان و شیعیان بدو پیوستند. اتباع او به صد هزار تن رسید. پس از پیروزی هایی که نصیب او شد جهوربن مزار سردار منصور او را شکست داد و مقتول کرد. این قیام 70 روز طول کشید و طبق نوشته "الفخری" شصت هزار تن از طرفدارانش مقتول شدند .
حدود دو ماه پس از کشته شدن ابومسلم خراسانی، سنباد که از جرگه ی آتش پرستان نیشابور و از اهالی بویاباد و یا اهروانه (ی نیشابور) بود به خونخواهی او برخاست. از رویدادهای زندگی سنباد پیش از هنگامه های آشنایی وی با ابومسلم اطلاع جامعی در دست نیست. در روضة الصفا آمده است: «سنباد از جمله آتش پرستان نیشابور بود و فی الجمله مکنتی داشت و در آن روز که ابو مسلم از پیش امام به مرو رفت، او را دید و اثار دولت و اقبال در ناصیه ی او مشاهده کرد. او را به خانه برد و چند گاه شرایط ضیافت به جای آورده و از حال وی استفسار نمود. ابومسلم در کتمان امر خود کوشید. سنباد گفت که قصه ی خود با من بگوی و من مردی راز دار و امینم، افشای اسرار تو نخواهم کرد. ابو مسلم شمه ای از ما فی الضمیر خود را در میان نهاد. سنباد گفت مرا از طریق فراست چنان بخاطر می رسد که تو عالم را زیر و زبر کنی و بسیاری از اشراف عرب و اکابر عجم را به قتل برسانی و او از این امر مسرور و مستبشر گشت و سنباد را وداع نموده به نیشابور رفت».
فریدون گرایلی ،تاریخ نگار نیشابور، رویداد های زندگی سنباد را پس از دیدار او با ابو مسلم چنین نقل می کند: «پس از این واقعه و دیدار سند باد در سلک سر سپردگان ابومسلم در آمد و برادرش نیز جامه ی سیاه پوشید. ابومسلم دو هزار مرد در اختیار وی گذارد تا خانمان اعراب خراسان را براندازد. و سنباد که پسرش را اعراب به خواری پیش چشم وی کشته بودند و حتی برخی گفته اند که گوشت پسرش را به او خوراندند. هرگز این همه پستی و نامردمی را فراموش نکرد و به همین خاطر نیز به سیاه جامگان پیوست و به سپه سالاری نیز رسید. پس از مرگ ابو مسلم به سال 137 هجری سنباد قیام کرد. گرچه این نهضت هفتاد روزه کوتاه بود اما شورشی تند و بی پروا و کوبنده و خونین و هولناک به حساب می آمد ... سنباد اهل ری و طبرستان را دعوت کرد و به اتحاد و اتفاق ترغیب نمود. ایشان پذیرفتند. سپس به تصرف قزوین همت گماشت. اما حاکم قزوین وی را دستگیر کرد و به ری فرستاد و در ری سنباد بخشیده شد. اما باز طغیانگری آغاز کرد و سر به عصیان برداشت و به ری حمله برد و ابوعبدالله، والی آنجا را بکشت. گفته اند غنائم و ذخایر ابومسلم به دست وی افتاد که از شمار بیرون بود و صد هزار مرد بر وی گرد آمدند. از ری تا نیشابور را گرفت. چون شیعیان و خرمدینان و مزدکیان و سیاه جامگان و پاره ای از زردشتیان (مجوسان که آنها را وگوس ها و مغ ها گفته اند) با وی همدست و همداستان بودند. اهنگ برانداختن خلیفه و ویران کردن کعبه نمودند. قدرت روز افزون سنباد، خلیفه ی عباسی – منصور- را متوحش و هراسان کرد. بطوریکه خلیفه سرداری به نام جهور فرزند مرارعجلی با ده هزار مرد به دفع وی گماشت. سنباد در صحرای میان همدان و ری با وی روبرو شد. در این رزم حدود شصت هزار تن کشته شدند. و سنباد شکست خورد. و جمعی از یاران وی به هزیمت رفت و کودکان و زنان بسیاری نیز اسیر شدند. سنباد به طبرستان گریخت. و از سپهبد خورشید – شاهزاده ی آن- پناه و یاری خواست، اما در این راه به دست طوس که از کسان اسپهبد مذکور بود کشته شد. و سرش را به نزد خلیفه فرستادند».(نیشابور شهر فیروزه)
دکتر غلامحسین صدیقی به نقل از ترجمه ی بلعمی در خصوص پایان کار سنباد نوشته است:«سنباد شکسته شد و به ری باز آمد به هزیمت، و از ری به گرگان شد و اسپهبد گرگان هرمز بن الفرخان (صحیح ونداد، هرمز بن الفرخان، ولی اسپهبد تبرستان درین سال تا سال 142 خورشید نام داشت) او را بگرفت و بکشت به فرمان منصور». وی همچنین از محل قتل سنباد به نقل از تاریخ طبری آورده است «قتل سنباد در بین طبرستان و کومش واقع شد».
اما جهور که به منظور سرکوب شورش سنباد از جانب خلیفه مأمور شده بود، خود تحت تاثیر افکار ایرانیان آزادیخواه و نیز به طمع خلافت، شورشی دیگر بر خلیفه را آغازید.

sorna
10-22-2011, 02:24 AM
اسپهبد خورشید



خورشید از سپهبدان تبرستان بود.
هنگام پیدایش دولت عباسیان، چون ابو مسلم از او خواست تا از پرداخت خراج به عامل اموی خودداری کند و در مقابل به دولت جدید اظهار بپیوندد، در قبول این دعوت، تردید نکرد.تا زمانی که ابو مسلم در زندهبود هیچ برخوردی با اعراب برایش پیش نیامد. بعد از ابو مسلم هم وقتی سنباد مجوس در نیشابور و ری به خونخواهی سردار سیاه جامگان اعلام قیام کرد، اسپهبدبا او سازشی داشت. از این رو، سنباد پیش از درگیری با سپاه خلیفه، قسمتی از خزاین و اموال خود و خزینه ی ابومسلم را به تبرستان نزد وی فرستاد، و خودش در مقابله با سپاه خلیفه، که جهوربن مرار عجلی، رهبری آن را داشت در صحرای بین ری و هموان شکست خورده و فراری شد . گویند آمار کشته شدگان سپاهش به حدی بود که تا سال 300 استخوانهای کشته شدگان در آن مکان باقی مانده بود. سنباد خود از اسپهبد خورشید پناه خواست و به این ترتیب روی به طبرستان نهاد. اما طوس، پسر عموی اسپهبد که از جانب او با ساز، مرکب، آلات و هدایا به استقبال سنباد رفته بود به خاطر بی حرمتی که در رفتار سنباد احساس می‏کرد او را کشت و آن چه را که از سنباد به همراه داشت برای اسپهبد به طبرستان آورد.
اسپهبد خورشید او را به خاطر این کارش سرزنش کرد و دشنام داد، لیکن خزاین و اموال سنباد و ابومسلم را به تصرف درآورد. جهوربن مرار هم که با پیروزی بر سنباد بر ری و اطراف آن مسلط شده بود، خبر فرار و قتل سنباد را با داستان خزاین و اموالی که به دست اسپهبد افتاده بود به خلیفه گزارش داد. خلیفه در جواب برای او نوشت که آن مالها را از اسپهبد به جد مطالبه کند و آن چه را که به ابومسلم تعلق دارد با سر سنباد به درگاه خلافت ارسال نماید. با آن که اسپهبد با تمام ناخرسندی‏اش، سر سنباد را که خلیفه خواسته بود به درگاهش فرستاد ، اما در همان زمان مقدمات شورش را آماده می ساخت .
لشکر خلیفه که سرداران آن چون ابوالخصیب مرزوق، روح بن حاتم مهلبی، و خازم بن خزیمه تمیمی بودند و خود را برای تسخیر ولایت آماده می‏کردند، به راهنمایی عمر بن العلاء قصابی از اهل ری که در ماجرای قیام سنباد نیز با گردآوری یک دسته جنگجو کوشیده بود تا خود را هوا خواه خلیفه و مدافع اسلام نشان دهد، لشکر دشمن را به داخل شهر راه گشود. پس از آن آمل تسخیر شد.اسپهبد خورشید که غافلگیر شده بود به کوهستان پناه برد. در حدود رویان در قلعه‏ای به نام طاق که مدخلی غار مانند داشت و دسترسی به آن غیر ممکن بود با خانواده و همراهان پناه گرفت. اما چون قلعه در محاصره قرار گرفت، اسپهبد برای گردآوری سپاه از راه کوهستانهای لاریجان به نواحی گیل و دیلم رفت. در غیاب او، قلعه به تسخیر سپاه اعراب درآمد و زن و فرزندانش اسیر شدند. خلیفه و برخی از سران عرب دخترانش را به بردگی گرفتند.
پسرانش نیز مجبور به قبول اسلام شدند، و به خودش پیغام دادند کهاسلام بیاورد و حکومت تبرستان را بگیرد. اما اسپهبد، آواره و نومید، با خوردن زهر به زندگی خویش پایان داد .

sorna
10-22-2011, 02:25 AM
اسحاق ترک



اسحاق پس از مرگ ابومسلم در فرارود قیام کرد و مدعی شد که ابومسلم نمرده بلکه غیبت کرده و ظهورخواهد نمود. لقب ترک را به اسحاق از آن رو داده اند که در ترکستان به تبلیغات خود دست زد. گروهی از جانبداران ابومسلم بدو پیوستند، ولی سرانجام قیام او با شکست مواجه شد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

sorna
10-22-2011, 02:25 AM
راوندیان



هنوز منصورخلیفه عباسی از قتل ابومسلم فارغ نشده بود که راوندیان پدید آمدند. این فرقه مذهبی به دست ایرانیان بنیاد نهاده شد. عقاید آنان ترکیبی از مذاهب گوناگون بود. از جمله به تناسخ، مظهریت و پاره ای از افکار مزدک باور داشتند. جنبش آن ها بدانجا رسید که قصر خلیفه را محاصره کردند و جان او را در خطر انداختند. اگر معن بن زائده، که یکی از سرداران شجاع عرب و مغضوب خلیفه بود، از نهان گاه خود بیرون نتافته و به راوندیان نتاخته بود، کار خلیفه را ساخته بودند. راوندیان به شدت سرکوب شدند ولی تا مدتی افکار آن ها طرفدارانی داشت.

sorna
10-22-2011, 02:25 AM
استاذسیس



استاذسیس یکی از متنفدین محلی در سیستان و هرات بود. به گفته "الیعقوبی" از شناسایی مهدی به ولایت عهد منصور سرپیچید. تبری و ابن اثیر می نویسند که سیصد هزار کس بر او گرد آمدند. بر خراسان و مرو دست یافت. خود را موعود زردشت یعنی "هوشیدر" خواند. چند بار بر سرداران خلیفه پیروزی یافت. سرانجام محاصره و سرکوب گردید.
------------------------------------------------------------------------------

sorna
10-22-2011, 02:26 AM
سپید جامگان – المقنع



در سال 159 هجری قمری هاشم ابن حکیم ) نقابدار خراسان که پزشک و دانشمند بود و برای شناخته نشدن به وسیله ی دشمن، نقابی از حریر سبز بر چهره می زد) در خراسان و فرارود علیه اشغال گران عرب قیام کرد. عقاید او از رواندیه سرچشمه می گرفت. توده های بزرگی از کشاورزان بدو پیوستند و مسلحانه علیه حکام عرب قیام کردند. مدت ها طول کشید تا خلفا توانستند در سال 169 ه . ق. این جنبش را سرکوب کنند. آن ها درفش و لباس سفید را در مقابل علم سیاه که علامت عباسیان بود بکار می بردند. پیروان المقنع روزگاری دراز در دو ولایت کش و نخشب باقی ماندند. این قیام که به تمام معنی قومی و ضد عربی بود سر آغاز پایان حکومت عرب در این منطقه و مایه رشد قیام های دیگری در ایرانست. ماه نخشب که به نام اوست نیز داستانی دلکش در ادب فارسی دارد. گویند که او چون دانش شیمی می دانست، کاسه ای جیوه در ته چاهی نهاده و ان را چون ماه به مردم می نمود.

sorna
10-22-2011, 02:27 AM
یوسف الپرم



شخصی به نام یوسف الپرم در خراسان قیام کرد. قیام او کمتر معروف و نیاز به پژوهش بیشتری دارد.

sorna
10-22-2011, 02:27 AM
بابک خرم دین



قیام بابک به سال 201 ه . ق . از شهر اردبیل آذربایجان آغاز و تبدیل به نهضتی وسیع و خلقی و ضد عرب شد. تعلیمات بابک دنباله تعلیمات راوندیان و المقنع و شامل بسیاری از عقاید اجتماعی مزدک است. خرم دینان که فرقه ای ضد اسلام و ضد عرب در بلاد غربی و شمال غربی ایران بودند، همواره در این مناطق علیه خلفا مقاومت می کردند. چون مرکز اولی آن ها دهی بنام خرم در منطقه اردبیل بود به خرمی معروف بودند. برخی نیز آنان را باورمندان به خرم، زنخدای بزرگ ایران باستان می دانند. جالب است که بسیاری از آنان را به محمره تبعید کردند و نام محمره از پرچم سرخ آنان اسن و سپس این شهر خرم شهر خوانده شد. بابک جانشین جاویدان بن سهل رهبر این فرقه گردید و مدت بیست سال با خلفا جنگید و منطقه وسیعی را به نام بلاد بابک متصرف شد. بابک و طرفداران او برای اولین بار درفش و جامه سرخ را بعنوان نمودار قیام بکار بردند. بابکیان مردمی دلیر و سرسخت بودند که با جنگ هائی شبیه به جنگ های چریکی امروزبهترین سرداران عرب را شکست دادند. سرانجام افشین سردار ترک نژاد ایرانی در دربار خلیفه با نیرنگ و فریب بابک را به چنگ آورد و جنبش را سرکوب نمود.
روز کشتن پهلوان ایرانی فرارسیده بود.او را به فیلی سوار کردند و در میان جمعیت چرخاندند تا به خیال خام خود بابک را تحقیر کنند. هر دودست بابک را قطع کردند اما بابک سخنی نگفت. به گفته ی خواجه نظام الملک توسی« هنگامی که یک دست وی را بریدند دست دیگرش را در خون خود زد و در روی خود مالید و روی خود را سرخ کرد و هنگامی که معتصم دلیل این عمل را از او پرسید،بابک گفت که شما هر دودست و پای مرا خواهید برید و گونه ی روی مردم از خون سرخ باشد،چون خون برود ،روی زرد باشد.من روی خویش از خون خود سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرو نشود نگویند که رویش از بیم زرد است». در پایان پس از این همه شکنجه،بابک را در بغدا به دار آویختند.

sorna
10-22-2011, 02:28 AM
مازیار



مازیارپسر قارن یکی از اسپهبدان تبرستان پیشوای فرقه ای از خرمیان بود که زمین ها را از زمینداران گرفته و بین کشاورزان تقسیم کرد. در سال 224 ه . ق. علیه خلفا قیام نمود و پس از چندی گرفتار و در شهر "سامره" مقتول گردید. در همین سال افشین که در سرکوب خرم دینان خدمت بزرگی به خلفای عباسی کرده بود، در زمان خلیفه العتصم زندانی و در سال 226 کشته شد. گویند افشین با مازیار روابط و قرارهای پنهانی برای سرنگون کردن حکومت خلفا در ایران داشت.
در شکست قیام های پس از اسلام که در بالا ذکرشد دو عامل مهم نقش اساسی داشت. یکی اینکه پس از نفوذ اسلام در بین مردم، سلاح فکری جنبش ها کهنه و زنگ زده و براساس عقاید و افکار دوران ساسانی بود، دیگر اینکه رهبران جنبش پس از رسیدن به قدرت در فکر بازگشت به دوران حکومت ساسانی بودند و توده های مردم را فراموش می نمودند و خود به اشرافیت می گراییدند و سرانجام تنها می ماندند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

sorna
10-22-2011, 02:28 AM
قیام زنگیان



در ماه شوال 225 ه.ق. قیام زنگیان آغاز و نزدیک 15 سال دوام یافت. هسته اصلی قیام را بردگان که به قشر وسیعی تبدیل شده بودند، تشکیل می داد. رهبر این قیام که دست کمی از قیام اسپارتاکوس ندارد،ابرکوهی است. او که در بندگان نیروی بزرگی می دید با دادن شعار آزادی، جنبش زنگیان را بوجود آورد و خود در بصره جای گرفت. این جنبش چنان نیرومند شد که چندین بار زنگیان انقلابی بزرگترین سرداران عرب را شکست دادند. "صاحب الزنج" رهبر قیام بر نواحی اهواز، شوش، دشت میشان و جی و جندی شاپور دست یافت . عاقبت خلیفه عباسی ـ الموفق- موفق به سرکوبی این جنبش گردید. در این جنبش نیز تغییر رویه رهبران که پس از پیروزی های اولی خود به گرد آوردن مال و شیوه خلیفه گری دست زدند، عامل مهم شکست بود.
ضعف دستگاه خلافت، نفوذ ایرانیان در این دستگاه، قیام های مردمی و پایداری ایرانیان مقدمه پدید آمدن حکومت های نیم مستقل و مستقل در ایران گردید که بطور خلاصه بدان ها اشاره می شود.

sorna
10-22-2011, 02:28 AM
سلسله های مستقل و آزاد



طاهریان
صفاریان
سامانیان
اسپهبدان
ملوک رستمدارو علویان
ملوک باوند باجبال
آل زیارو آل بویه ) دیلمیان
قرمطیان
اسماعیلیان ایران ـ حسن صباح

sorna
10-22-2011, 02:28 AM
سلسله های مستقل و آزاد







پس از دویست سال نبرد، از میان شعله های اتش قیام های مردمی، نخستین سلسله های آزاد ایرانی از میان عیاران و عاشقان آزادی و استقلال ایران یر برداشتند.
از روی کار امدن رویگران سیستانی تا برآمدن ترکان در ایران، یکی از شکوفاترین دوران تاریخ ایران است. دوران یک رستاخیز باشکوه علمی و فرهنگی و اجتماعی که در پناه آزادی و استقلال به دست آمد و با نام های تابناکی آذین بسته می شود. نام دانشمندان و هنرمندانی چون: رودکی، منوچهری. فردوسی. رازی. بیرونی. ابن سینا. راوندی.خیام

sorna
10-22-2011, 02:29 AM
طاهریان





بنیانگزار این سلسله که اولین حکومت مستقل ایران، اما به ظاهر مطیع خلفا را تشکیل می داد، طاهربن حسین ازخاندانی ایرانی بود، که درقریه هوشنج واقع در ده فرسنگی هرات زندگی می کرد. طاهربه خدمت مامون فرزند هارون الرشید که از طرف مادر ایرانی بود و برسرخلافت با برادرش امین درجدال بود، درآمد و با استفاده ازاین جدال بنام پشتیبانی ازمامون که ازکودکی بین ایرانیان بزرگ شده بود، راه استقلال قسمتی ازایران را هموار کرد. طاهر با سرداری سپاه مامون در سال 198 یا 200 ه .ق. بغداد را تصرف کرد وامین را کشت. چون مامون به خلافت رسید،طاهرذوالیمنین را به حکومت خراسان فرستاد.
طاهر نیز در خراسان برای نخستین بار پرچم استقلال ایران را برافراشت.
طاهر در سال دویست هجری بغداد را فتح کرد و به دویست سال اشغال ایران پایان داد. دویست سال نبرد و ایستادگی برای آزادی و استقلال.

sorna
10-22-2011, 02:29 AM
صفاریان





بنیان گزار اولین سلسله مستقل ایرانی، یعقوب عیاراست.. یعقوب پسر لیث رویگر که در جرگه عیاران بود و در جنگ امیر سیستان با خوارج به مقام سپهسالاری "درهم بن حسین" رسیده بود، امیرعرب را برانداخت و در سیستان حکومت خود را برقرار کرد و به عمار خارجی که در این منطقه به تاخت و تاز مشغول بود چنین پیغام داد:
"خوارجی که پیش از تو در سیستان بودند بر ضد خلفا قیام می کردند و به مردم سیستان کوچکترین آزاری نمی رساندند. یا مانند دوستان به دوستان ما پیوند و یا از اذیت سیستانیان دست بردارد". ) 259 ه.ق.(
یعقوب خراسان، گرگان، فارس و کرمان را به تصرف درآورد و در جهت غرب تا جندی شاپور پیشرفت. رفتار جوانمردانه یعقوب که از بین توده های مردم بر آمده بود او را محبوب عامه کرد و خلیفه المعتمد را به وحشت انداخت. صفاریان تا سال 394 ه.ق. گاه در قسمت بزرگی از ایران و گاه در جنوب در سیستان حکومت داشتند تا آنکه محمود غزنوی در سال 392 سلسله آن ها را برانداخت.
عیاری یا ایاری آن نظام عقیدتی و تشکیلاتی بسیار کهن ایرانی است که با عرفان کهن ایرانی همواره در پیوند بوده و از دیدگاه اجتماعی بسیار اهمیت دارد. عیاران که بیشتر پیشه ور بودند و در سرزمین های ستم زده در هر جای جهان به صورت گروه ها و دسته های جنگنده و چریکی بر اربابان و ستمگران یورش برده و اموال آنان را بین بینوایان پخش می کردند.
عیاران سیستانی آزادی و استقلال ایران را با ایستادگی و نبردی دلاوران به دست آوردند و پایه های یک رنسانس فرهنگی و ادبی و علمی را در ایران نهادند که در زمان سامانیان به بار نشست.

sorna
10-22-2011, 02:29 AM
سامانیان





پیش ازهجوم اعراب از امیران فرارود بودند و بعد ازاسلام هر چه داشتند از دست دادند و به عیاری پرداختند. گویند از دودمان بهرام چوبین بوده اند. در دوران طاهرذوالیمنین به لشگریانش پیوستند و به حکومت شهرهایی ازفرارود رسیدند. رفته رفته زورمند شدند و با استقلال حکومت خود را در فرارودو سپس در خراسان مستقر کردند. سامانیان به باز آفرینی آداب و رسوم گذشته ایران و همچنین به ترویج زبان فارسی و پیشرفت فرهنگ ایرانی کمک بسیار کردند. آزادی نسبی مذهبی در منطقه حکومت آنان وجود داشت. آنان به خلفا باج ندادند و فقط به ظاهر نامی از خلیفه می بردند. رویهم رفته 128 سال حکومت کردند و کار آن ها در سال 395 بدست ترکان غزنوی پایان یافت. در دوران امیران آزاده ی سامانی، ایران در آستانه یک رستاخیز علمی و اجتماعی قرار گرفت. سلسله های آزاد و مستقلی چون صفاریان و یامانیان سبب گسترش آزادی، دانش، هنر شدند. دگرگونی بسیار در علم و فرهنگ و صنعت روی داد. بیرونی، ابن سینا، ابن حوقل، استخری، رازی در این دوران می زیستند. اما توفان ویرانگر ترکان و سپس مغولان که به یاری خلفا بر ایران تاختند، این رنسانس را در نیمه ی راه از نفس انداخته و به هلاکت رساند.

sorna
10-22-2011, 02:29 AM
اسپهبدان





تبرستان تا زمان منصور دوانقی استقلال خود را حفظ کرد. اسپهبدان که از نجبای کهن ایرانی بودند براین ناحیه حکومت میکردند. در زمان منصور لشکرعرب ازاسپهبد خورشید اجازه گرفت تا ازراه کناره عازم خراسان شود، ولی هنگامیکه اعراب به تبرستان رسیدند ناجوانمردانه حکومت اسپهبدان را برانداختند و معلوم شد که قصد منصورتصرف تبرستان از راه خدعه و فریب بوده است.

sorna
10-22-2011, 02:30 AM
ملوک رستمدارو علویان





پس ازسقوط ساسانیان درحدود سال چهلم هجری رشته ای ازخانواده گاوپاره درولایت رستمدار استقلال محلی یافت. یکی ازافراد این خانواده بنام، بادوسپان پسر"خورزاد" به اتفاق مازندرانیان اعراب را برانداختند. در دوران اسپهبد، عبدالله بن ونداد، امید حسن بن زید علوی در تبرستان علیه خلفا قیام کرد. عبدالله به او پیوست و به اتفاق تبرستان را از وجود اتباع خلفا مصفی کردند و تا قتل مازیاربن قارن این منطقه مستقل ماند. پس از قتل مازیار و تسلط مجدد خلفا، بار دیگر حسن بن زید از اعقاب امام حسن به طبرستان که از مرکز مقاومت ضد عرب بود آمد و پس از او در سال 270 ه.ق. محمدبن زید تمام تبرستان و مازندران را با کمک مردم از عمال خلفا پاک کرد. امیر اسماعیل سامانی بنام خلفا محمدبن زید را مغلوب کرد، ولی بار دیگر ناصر کبیر در گیلان قیام نمود و حکام سامانی را که بنام خلفا در تبرستان بودند براند. وفات او در سال 304 هجری قمری است. حکومت علویان از بهترین حکومت های کوچک و مستقل ایرانی است.

sorna
10-22-2011, 02:30 AM
ملوک باوند باجبال



آل باوند از خانواده های قدیم ایرانی از سال 45 تا سال 750 ه.ق. در سه مرحله در جبال مازندران و یا در تمام آن حکومت کردند و ماموران خلفا را بیرون راندند. در سال 496 ه.ق. بر سلجوقیان شوریدندو پیروز شدند. این سلسه تا دوران حکومت چنگیزیان نیز پا برجا ماند.
------------------------------------------------------

sorna
10-22-2011, 02:30 AM
آل زیارو آل بویه ) دیلمیان



دو سلسله به نام آل زیار که موسس آن مرداویچ زیاری است ) 319 ه.ق.( و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاسته اند نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمیان سخت نیرو گرفتند و مدت 128 سال حکومت راندند و چون خلفا در برابرشان چاره ای جز تسلیم ندیدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود به عنوان خلیفگی و احترام ظاهری بسنده کردند. این سلسله در سال 487 ه. ق. به دست سلجوقیان و درنتیجه ی اختلاف همیشگی که با آل زیار و سایرامرا ی محلی ایرانی داشتند، از میان رفتند.آنان کوشیدند تا فرهنگ ایران را از نو زنده کنند.

sorna
10-22-2011, 02:30 AM
قرمطیان




جنبش قرمطی، یکی از گسترده*ترین جنبش*های فکری ، سیاسی ، و ضد مذهبی و از پرتوان*ترین خیزش*های مردمی در ضدیت با خلافت عباسیان شمرده می*شد.

عبدالله حمدان قرمط، بینان*گزار این جنبش، از مردم « بندر دیلم» در کناره خلیج*‏فارسو از تربیت یافتگان سازمان اسماعیلی به شمار می*رفت. عبدالله حمدان که در سال*های میانی قرن سوم هجری قمری در شهر کوفه می*زیست، در میان مردم به پارسایی شهره بود و همه او را به خردمندی می*ستودند. وی به سبب مردم*داری و بلند نامی در آزادگی و عدالت*خواهی، همواره از سوی مردم و ستم*کشیدگان،با جور دستگاه* خلافت در می افتاد. مردم از شهرهای دور و نزدیک، به ویژه از شهرهای ایرانی*نشین میان رودان و سواحل خلیج*فارس بر او گرد می آمدند. در قیام صاحب*الزنج یا جنبش بردگان، وی ازکسانی بود که در شوراندن ستم*دیدگان رنجبر بر بیدادگری*های حاکم، نقشی گسترده داشت.
عبدالله قرمط تا به آخر سخت بر این باور استوار بود که سرانجام، مردم ایران قدرت را از عرب باز پس می*گیرند. باز آوردن استقلال ایران و آزادی ایرانیان، همواره آرمان استوار همه*ی مبارزان ایرانی در تمامی جنبش*هایی بود که به صورت*های مختلف باخلافت اموی و عباسی پیکار می*کردند. عبدالله قرمط برای تحقق این آرمان بزرگ ملی و سیاسی ایرانیان، که یکی از اصول اساسی مبارزاتی جنبش وی بود، به تلاش برخاست .
وی به سال (277 هجری قمری) ، یعنی حدود هفت سال پس از کشته شدن صاحب*الزنج، در پیرامون شهر کوفه، مرکزی به نام « دارالهجره» بنا نهاد و به نام محمدبن اسماعیل، امام قایم منتظر اسماعیلی قرمطی، به دعوت و سازمان**دهی گروه*های مبارز پرداخت.
با آشکار شدن دعوت جدید از سوی عبدالله قرمط، در اندک زمان، مردمان بسیار، از سراسر میان*رودان،بحرین و خوزستان به او پیوستند.
از میان شاگردان و تربیت* یافتگان عبدالله قرمط، داعیان بزرگی برخاستند که « عبدان» داماد و کاتب او و دو خاندان ایرانی « ذکرویه پسر مهرویه» و « ابوسعید حسن بهرام گناوه*ای» از همه مشهورترند.
ذکرویه پسر مهرویه و پسران او « یحیی» و « حسین» ناشر افکار قرمطی در شمال غرب میان*رودان و شام شدند و میان سال*های (289 تا 294 هجری قمری) رهبری چند قیام خونین را در آن سرزمین بر ضد دستگاه خلافت عباسیان برعهده داشتند.
کار دعوت در سرزمین بحرین ،برعهده ابوسعید حسن بهرام گناوه*ای سپرده شده بود. با گروش انبوه*ی مردمان به دعوت قرمطی، به ویژه از میان ایرانیان که اکثریت جمعیت بحرین را تشکیل می*دادند، ابوسعید در اولین سال*های دهه هشتاد از قرن سوم هجری قمری، توانست شهرهای هجر (گرا ـ هگر) و خط (پنیات اردشیر) را به تصرف درآورد و دست غارتگران دستگاه خلافت را از سرزمین بحرین کوتاه سازد. بدین ترتیب ابوسعید دولت ایرانیان قرمطی را در بحرین تاسیس کرد و شهر هجر را مرکز این دولت قرار داد. از این دوران به تدریج شهر هجر به « لحسا» و شهر خط به « قطیف» نام بردار گردید و تا امروز بحرین کرانه*ای با همین نام قرمطی خود خوانده می*شود.
دولت قرمطی بر سرزمین یمامه دست یافت دوسال بعد سرتاسر سواحل جنوبی خلیج فارس و سرزمین عمان به دولت قرمطی پیوست.
ابوسعید در سال (301 هجری قمری) کشته شد و پسرش « ابوطاهر گناوه*ای» پیشوای قرمطیان گردید. دولت قرمطیان بحرین تا سال (349 هجری قمری) دوام داشت و تا برپا بود، دستگاه جورپیشه*ی خلفا، آن را به درستی خطری بزرگ برای خود می*دانست. قرمطیان گونه ای حکومت شورایی و اشتراکی در سرزمین های خویش برقرار کردند که ناصرخسرو در سفرنامه ی خویش به آنان اشاره ها دارد.آنان به مکه تاخته و حجرالاسود را از جای درآورده و با خود به لحسا بردند. سالیان بسیار، خلیفه ی مسلمانان با ترس به آنان باج می داد.در همین هنگام بسیاری از پیروان آیین های کهن ایرانی و بی باوران به الله، به نام زندیق و ملحد و کافر ومرتد از دم تیغ خونبار مسلمانان گذشتند.
جریان زندقه و دهری گری در این زمان یک جریان گسترده ی فکری بود که با سرکوب های خون بار از میان برداشته شد. زندیقان و دهریون و خرم دینان و سیمرغیان همه در راه بنیاد نهادن اندیش هایی نوین بر پایه فرهنگ کهن ایران باستان می کوشیدند.
حماد عجرد، حماد راویه، علی بن یقطین،ابن ذر صیرفی، ابن مناذر،ابوشاکر ، ابو عیسا وراق، صالح عبدالقدوس و ابن راوندی از بزرگان زندقه در این دوران بودند. از اینان کتاب هایی چند از دستبرد روزگار بر جای مانده است.

sorna
10-22-2011, 02:31 AM
اسماعیلیان ایران ـ حسن صباح




بنیانگزار اسماعیلیه ایران- حسن صباح از اهالی ری بود که با تدبیر و کوششی فراوان به کمک توده مردم شهری و کشاورزان پایه قدرت اسماعیلیان ایران را، با تصرف دژهایی مستحکم گذاشت. جنبش اسماعیلیان در ایران از طرفی علیه حکومت ترکان و از سوی دیگر ضد خلفای عباسی بود. حسن صباح و پیروان او چنان سازمان محکم و متینی بوجود آوردند که مدتی نزدیک به دو قرن در سرزمین ایران، به خصوص در رودبار الموت و قهستان پایداری کرد و حکومت های وقت را به وحشت انداخت. اسماعیلیان کلمه رفیق را برای اولین بار بین خود رواج دادند و رفتار آن ها نسبت به یکدیگر رفیقانه بود. در آغاز پایگاه حسن و یارانش کشاورزان و کسبه و پیشه وران شهری بودند. اسماعیلیان نیروی ضربتی ورزیده و متهوری بوجود آوردند که در رازداری و فداکاری کم مانند بود. اسماعیلیان را که رهبرانشان بیشتر دانشمند و پژشک و داروساز بودند، حشاشین خوانده اند که معنی داروسازان را می دهد. اما در غزب به نادرستس آنان را به خاطر کشتن تنی چند از دشمنان و مشابهت واژه، تروریست و به کار برندگان حشیش به معنی موادمخد گرفته ان که نادرست است. جنبش فکری و اجتماعی اسماعیلیان بر جنبش های دیگر درایران نیز تاثیر داشت و پیوند هایی بین آنان و قرمطیان وجود داشت.
دژهای اسماعیلیه بخصوص قلعه الموت در رودبار از مراکز پژوهشی وعلمی در دوران خود بود، زیرا اسماعیلیان معتقد به تفسیر و توجیه و تفکر و تعقل در احکام مذهبی بودند و پابند ظواهر اعمال مذهبی نمی شدند.یکی از جانشینان حسن به نام حسن بن محمد بن بزرگ امید با اعلام رسیدن قیامت کلیه وظایف شرعی را از میان برداشت. در سال 518 ه.ق. حسن صباح مرد و تا سال 653 ه.ق. که هلاکوخان مغول دژهای اسماعیلیه را درهم کوبید، جانشینان حسن در استحکامات خود صاحب قدرت بودند و شاهان سلجوقی و خوارزمی از آن ها حساب می بردند.
کشتار اسماعیلیان به دست مغول و به یاری شیعیان، کشتار قرمطیان به دست محمود غزنوی و به یاری خلیفه، نابودی و کشتار زندیقان و اخوان الصفا، این سرزمین را از هرگونه دژی برای مقاومت محروم کرده و زمینه را برای یورش دهشتبار دیگری به نام مغولان فراهم آورد.

sorna
10-22-2011, 02:31 AM
چنین بود داستان دویست سال رزم و نبرد فکری و فرهنگی و اجتماعی ایرانیان برای آزادی.


دویست سال، در سیاهترین روزگار، در دوران شکست و نومیدی، در شبان سیاه وتار این میهن به خون نشسته، هزاران هزار انسان، شهر به شهر و کوچه به کوچه، ایستادند. نوشتند. سرودند. خواندند. رزمیدند. رقصیدند و عشق ورزیدند تا بار دیگر این سرزمین، دیار عشق باشد و دیار خرد باشد. دیار دانایی باشد و مردمی. تا این سرزمین را آزاد و آباد به فرزندان خویش بسپارند. مانیز....

sorna
10-22-2011, 02:31 AM
برتراند راسل در کتاب قدرت می نویسد: قوانین علم حرکات جامعه به نظر من فقط برحسب اشکال گوناگون قدرت قابل تبیین است. برای کشف این قوانین لازم است که نخست اشکال قدرت را طبقه بندی کنیم، و سپس به مطالعه نمونه های تاریخی مهمی بپردازیم که نشان می دهند چگونه سازمانها و افراد بر زندگی مردمان تسلط یافته اند.

sorna
10-22-2011, 02:31 AM
درفشی که کاوه در نخستین داستان شاهنامه، برای آزادی، برافراشته بود، عمر درآخرین سوکنامه ی شاهنامه، در تیسفون بر خاک افکند. درفش آزادی را عیاران و دلاوران ایرانی بار دیگر بر شانه های فردوسی نهادند. این است داستان دویست سال رزم و پایداری و سرفرازی!


برخیزیم و درفش آزادی را از خاک برداریم.

sorna
10-22-2011, 02:31 AM
پی نوشت: پیش از من بسیارانی، بس ارجمند، در همین زمینه کارها کرده اند،کارستان:مرتضا راوندی( تاریخ اجتماعی ایران)، عبدالحسین زرین کوب( دو قرن سکوت)،پتروشفسکی( اسلام در ایران)،علی میرفطروس( ملاحظاتی در تاریخ ایران) از این تبارند. دستشان مریزاد. من از آنان بسیار آموختم.
این نوشتاراما، گزیده ای است از رساله ای که طی سه سال در دیاری غریب تهیه دیدم و یاران بسیاری به من کمک کردند. آنان که درکتابخانه ی نظامی باکو و کتابخانه ی مرکزی کابل برای برداشتن یاداشت ها همواره یار من بودند. بخشی از آن نیز( قیام های ملی طبقاتی در ایران پس از تازیان) که پایان نامه دوره دکترای من بوده است، سی سال پیش درنشریه چیستا و در چند شماره به چاپ رسیده است. نام این رساله چنین است:از تازش تازیان تا دولت سامانیان.
در آن رساله ، نام و نشان تمام منابع آمده است و این جا مجال نبود و تنها نام نویسنده ونام کتاب آمد . همین جا سپاس گفته باشم بر زنده یاد سعیدی سیرجانی، فرزانه ای که همواره استاد من بود و در این راه چراغ من.
سبز باشید





بياييد فرهنگ ايراني خود را خوب بشناسيم و بفهميم كه اعراب چه صدماتي در طول تاريخ به دين و فرهنگ و اعتقادات ما وارد كرده اند و هنوز دست از يورش و ويرانگري و صدمه زدن به ملت ما بر نداشته اند

بياييد درفش كاوياني را براي سر افرازي ايران و ايراني دوباره بر افرازيم