توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فراماسونری و شیطان پرستی
با درود بی پایان خدمت دوستان و خوانندگان عزیز
موضوع شیطان پرستی چند وقتیه که باب شده و در بحث های ازاد دوستانه در مورد اون خیلی صحبت میشه.تصمییم گرفتم تاپیکی بزنم ویک سری اطلاعات در اختیار عزیزان قرار گرفته بشه و همچنین از کسانی که در این مورد بحث و گفتگویی دارن دعوت به عمل میاد نظرات خودشون رو در اینجا بذارن تا برای ارتقای سطح معلومات همدیگه کمکی کرده باشیم
باسپاس:^:
گفتگو با حجت الاسلام ادبی
شیطانپرستی، به عنوان یكی از این مكاتب نوپدید دینی است كه بحث اصلی این گفتوگو نیز میباشد.شیطان كیست و یا چیست؟ از انسان چه میخواهد؟ انسان از پرستش شیطان چه هدفی را دنبال میكند؟
شیطان دشمن سرسخت انسان كه از خلقت حضرت آدم تا به امروز پی در پی با او به مخالفت پرداخته، اهمیت شناخت و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآنی است. در قرآن درباره شیطان آمده است: شیطان موجودی از گروه جنیان است ( كهف 50)، چون جنیان از جنس آتش بی دود هستند بنابراین شیطان نیز از آتش است ( حجر27، الرحمن15)، او در مقابل رب دست به طغیان زد( مریم 44)، و به او كفر ورزید ( اسراء27)، علت كفر و عصیان او در مقابل خدا به دلیل تمرد از سجده به پای انسان بود (بقره 34)، چون انسان به اسماء الهی آگاهی یافته بود و شیطان از این علم بی بهره بود (بقره21)، او جنس خود را كه از آتش بود برتر از خاك كه جنس آدم است می داند و بر این اساس كینه و دشمنی انسان را سخت به دل گرفته است ( اعراف22، یوسف 5، اسراء53 ، فاطر6 ، زخرف 62)، و با سركشی كه به درگاه رب نموده است (نساء117)او را وادار به دخالت در كار خدا بدون داشتن علم و آگاهی كند( حج 3)، دشمنی خود را با آدمیان به رخ آنها بكشد ( زخرف 62)، آنها را وادار به طغیان و غوا كند (اعراف 175)، و حتی با داشتن علم الهی نیز ممكن است این طغیان و غوا صورت پذیرد او سعی می كند به وسیله انسان خلقت خدا را دگرگون كند( نساء 119) و سعی می كند كه حزبش را بر جهان مسلط كند ولی خداوند حزب او را دچار خسران می كند ( مجادله 19)، و نهایتاً سعی می كند كه با مسخ كردن انسان و تصرف او، عذاب خدا را برا او جاری سازد (ص41)، و او را به سوی عذاب سعیر سوق دهد ( لقمان 21)، در دلش دائماً حزن و اندوه جاری سازد ( مجادله 10)، آنها را از آخرت بی اعتقاد گرداند و در قیامت آنها را در كنار خود محشور ببیند ( مریم 66 الی 68).
شیطان در تمام داستانهای كهن و در تمامی ادیان وجود دارد، شیطان آمده است تا انسان خلیفهالله نباشد. شیطان بسان تاریكی مطلق در مقابل روشنایی و نور رحمت الهی است. هر چند در ابتدا بشر سعی داشت تا از شیطان دوری كند و از شر او در امان باشد اما بشر امروزی در پی فنا شدن در نیروی شیطان است.
*معنویت گمشده بشر در قرن اخیر است، علت بازگشت انسان به معنویت چیست؟
هرجا كه سر زدم همه در مرز بودن است كو مرز تازهای كه فراتر ز بودن است .
انسان معاصر، به دنبال گمشده خود در اقلیم و مملكت روح است. در فضای زندگی مدرن همه دستاوردهای زندگی بشری در اعلی جایگاه خود محقق شده است، دوران مدرنیته، دوران سیطره، كمیت است. دورانی است كه در فضا و موقعیت بشری، فقدان امكانات و دستاوردهای علمی بر بشر تحمیل نمیشود بلكه در فضای مدرن و موقعیت جاری امروز، نوعی تفرعن را بوجود آورده كه این تفرعن موجب شده تا به تعبیر كتاب مقدس او در برج بابل (در دوران مدرن) سر بر آسمان بهساید و در برابر خداوند سركشی كند. سركشی انسان در دوران مدرن و در فضای زندگی امروز، از جانب دیگری فقدان معنویت را هم به بار آورده است، یعنی انسان معاصر، انسان گسسته از آسمان هست اما در عین حال نمیتواند به فطرت خود پشت كند. انسان امروز، در فضای زندگی مدرن، خود را ارضا شده نمیبیند، هنوز هم نقاط پنهانی هست كه مدرنیته و پست مدرنیته به آنها پاسخ نداده و هنوز هم فضاهای تاریكی وجود دارد كه تكنولوژی نتوانسته پاسخ روشنی به آنها بدهد. این اقلیم، اقلیم گم شده روح است.اگر دوران قرن بیستم را به تعبیر نیچه، دورانی بدانیم كه خدا مرده است و در عین حال دیوانه نیچه با شمشیر آخته در شهر، فریاد میزند: كه خدا را كشتهام.
امروزه، مكاتب نو پدید دینی قرار است انتقام خداوند را بگیرند. اگر دوران قرن بیستم، دوران زیر رادیكال بردن خدا و كشتن او بود، قرن بیست و یكم، قرن انتقام الهی است، این انتقام الهی، در فضای ادیان كلاسیك وجود ندارد، خداوند در این ادیان رحمت خود را یكسره بر زندگی انسان گسترانیده و این رحمت تداوم داشته و خواهد داشت.
مكاتب نوپدید دینی، كه به دنبال معنویتی فراتر از معنویت ادیان كلاسیك هستند، معنویتی را دنبال میكنند، كه آموزههای فقهی ندارد، شریعتی به معنای اخص ندارد، دستاوردهای خاص حرام و حلال و باید و نباید ندارد، با این تفاسیر پیروان این مكاتب میگویند، عصر انتقام الهی فرا رسیده و آن خداوندی را كه شما در گذشته كشتید امروز در قرن بیست و یكم میخواهد انتقام بگیرد. در نتیجه مكاتب نوپدید دینی بوجود میآیند.
مكاتب نوپدید دینی از معنویت میگویند، اما معنویت آنها، ملغمهایست از راست و دروغ ، بین عالم فیزیك و متافیزیك است و سعی میكند بین این دو ارتباط برقرار كند. در این بین معنویت نقش پل ارتباطی را ایفا میكند.
* انسان، به فطرت خود وابسته است و در پی تمنای این فطرت به معنویتهای نوگرا گرایش مییابد، این معنویتها به دنبال چه هستند؟ چه چیزی را میپرستند و چه آیینهایی دارند؟
مباحثی چون دینهای نوظهور، فرقههای جدید و مكاتب نوپدید دینی، اولینبار در علوم اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم مطرح شدند. این ادیان سعی میكردند به برخی پرسشهای غایی بشر و پرسشهای وجودشناسی انسان پاسخ دهند.
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود ، به كجا میروم، آخر ننمایی وطنم
به پرسشهای این شعر در ادیان الهی پاسخهای روشنی داده شده است، اما برخی از زمینهها باعث شد كه برخی از ادیان كلاسیك به پسزمینه زندگی انسان مدرن رانده شوند و توانایی پاسخ دادن به سؤالات امروزی بشر را نداشته باشند. زمینه را برای مكاتب نوپدید دینی فراهم كرد تا به پرسشهای غایی انسان پاسخ دهند. پرسشهایی كه میكوشید، خدا را در درون انسانها حاضر كند و در پاسخهای خود تلاش میكرد، فضای زندگی بشر امروز را به نوعی آرامش زودگذر ارتباط دهد.
مكاتب نوپدید دینی در پی پاسخهای غایی انسان بوده و هستند، اما این پاسخ با مسیر ادیان الهی و یا ادیان كلاسیك یكی نبود ، بلكه راه متفاوتی را در پیش گرفتند. ادیان كلاسیك به واسطه برخی مسائل نتوانستند خود را بهروز كنند و یا بهروز شدنشان با مسائل زندگی امروز هماهنگ نشد و انسان امروزی نتوانست، به سادگی از یهودیت، مسیحیت، بودایسم و.... برداشتهای دوران مدرن خود را استیفاد كند، یك نقبی به عالم معنا زد، اما با روشی جدید كه در مكاتب نوپدید دینی وجود داشت. مكاتب نوپدید دینی پاسخ وجود شناسانه به پرسشهای بشری میدهد، اما به این پرسشها در ادیان كلاسیك پرداخته نشده است.
هرچه پیش میرویم،ادیان نوظهور، حضورشان را در زندگی امروز، بیشتر تحمیل میكنند؛ اولاً به دلیل اینكه شریعت خاصی ندارند، ثانیاً بخش خاصی از جامعه را هدف قرار نمیدهند و ادعای جهانی دارند. ثالثاً آیینها و آموزههایشان بسیار ساده و با زبان امروزی و در دسترس است، رابعاً مدعیاند، راهی كه پیامبران كلاسیك نتوانستند فراهم كنند، در دوران مدرن با پیامبران جدید پیشروی انسان قرار دارد.
در دایرهالمعارف ادیان جدید كه به تازگی در انگلستان منتشر شده، بیش از 2500 دین و مرام جدید كه هر كدام متدینین و مؤمنین خاص خود را دارند شناسایی شده است.برخی از این ادیان و مكاتب بسیار فعال هستند مانند ، «كلیسای شیطان»، «شاهدان یهووه»، «كلیسای علمشناسی»، «فرزندان خداوند»، «اكنكار» (دیننور و صورت)، «مورمونها» و «جامعه بینالمللی وجدان كریشنا»، كه فضای عینی و تبلیغات رسمی را در سطح جهان دارند.
برخی دیگر هم مانند، زیرمجموعه ذن و بودیسم، كه در ایران تحت عنوان اوشو تبلیغ میشوند وجود دارند.دسته دگیری از این ادیان هم بیشتر مجازیاند و در اینترنت فعالیت میكنند و در فضاهای عینی حضور ندارند.
* شیطانپرستی، به عنوان یكی از این مكاتب نوپدید دینی است كه بحث اصلی این گفتوگو نیز میباشد.شیطان كیست و یا چیست؟ از انسان چه میخواهد؟ انسان از پرستش شیطان چه هدفی را دنبال میكند؟
هر ساعت از نو، قبلهای با بتپرستی میرسد توحید بر ما عرضه كن تا بشكنیم اصنام را
در طول تاریخ بشریت، شیطان یك مفهوم و نماد وسوسه انسانیست، كسی و یا چیزی است كه در فضای زندگی بشر، او را به سوی دوزخ، افول، زندگی همراه با نكبت فرا میخواند.
شیطان، در برابر قوانین الهی میایستد، قوانین جامعه را به سخره میگیرد، نوعی زندگی سرشار از نفرت، تهی وارگی و همراه با نوعی خشم و نسبت به اخلاقیات را به همراه دارد.
شیطان در ادبیات عرفانی ما، شخصیتی است كه مظهر وسوسههای عمیق انسانی است. در ادبیات ادیان، جایگاه و پایگاه او ضد مسیح است و در مرتبه بالاتر ضد خداوند است. اما در هستی، به معنویات و اخلاقیات معنا میدهد، البته این معنا دادن به معنی داوری نیست.
اگر شیطان نبود كه انسان را وسوسه كند، اگر فضای زندگی انسان یكسره در بهشت بود و هبوطی رخ نمیداد، معنای زندگی برای بشر دستنیافتنی نبود، اگر امكان وسوسه نبود، سره از ناسره تشخیص داده نمی شد، در اكثر ادیان كلاسیك، شیطان كسی است كه در هستی جایگاهی دارد، این جایگاه هم به واسطه، وسوسه انسان است. بر اساس عرفان اسلامی با كشتی گرفتن با او، موحدین از غیر موحدین تشخیص داده میشوند. شیطان نقش یك وسوسهگر را دارد. جایگاه شیطان، از هستی و زندگی انسان قابل حذف نیست، نقش شیطان در هستی یكسره منفی است، اما برای توحید و برای رستگاری، جایگاه شیطان، قابل توجه است. با وجود شیطان است كه میتوان به معنای فضلیت و رذیلت پی برد. امكان اختیار و زندگی اخلاقی در مقابل زندگی غیر اخلاقی با شأن و جایگاه منفی اما حقیقی شیطان قابل بررسی است.
*راز پرستش شیطان چیست؟
قدرتی كه بشر امروز با شیطانپرستی به دنبال آن است با اقتدار معنوی تفاوت دارد، قدرت شیطانپرستی، قدرت زودگذری است كه در فضاهای مختلف نمیتواند خودش را در بالاترین جایگاه قرار دهد اما اقتدار معنوی به واسطه پشتوانه و جایگاهی كه نسبت به خداوند عالم و نسبت به وحی الهی دارد، همیشه در بالاترین موقعیت میایستد.
نور خداوند همیشه - حتی اگر مشركان نخواهند- انتشار مییابد. رسولان الهی آمدهاند تا نور و شفقت الهی را گسترش بدهند. علت اینكه چرا انسانها در دوران مدرن دنبالهرو شیطان میشوند و شیطان پرستی را ملجا خود قرار میدهند،دلایل مختلفی دارد، بخشی از آن تحلیل روانی دارد و بخش دیگری نیز تحلیل دینی و جامعه شناختی است. انسانهایی كه از درون، افسار گسیخته هستند و به آرامش درونی و آسایش بیرونی دست نیافتهاند به دنبال ملجا و جایگاهی برای جبران افسار گسیختگی شان هستند، شیطان پرستی بهترین ملجا و پناه برای این افراد است.
در شیطان پرستی همه چیز مجاز است، در این آیین سیاه، هر نوع لباس و پوشاك و هر نوع خوراكی مجاز است و هر نوع رفتار و ادبیاتی بدون محدودیت و بدون هیچ ساختار مشخصی آزاد است.
انسان افسار گسیختهای كه از محدودیت فراری است و مسئولیت اعمال خود را به هیچ عنوان نمیپذیرد، بهترین ملجا و پناهش شیطان پرستی است. شیطانی كه از عالم تاریكی و عمق بدی و پلشتی، ندا میدهد كه آزادی مطلق و هر آنچه كه می خواهید نزد من است. به سوی من بیایید بدون هیچ محدودیتی. شیطان با شیپور انكار خودش بسیاری از انسانهای برون جسته از فضای وحدانی را به سمت خود میكشد و موجب میشود تا شاخهای در دین پژوهی تحت عنوان «شیطانپرستی» بوجود بیاید یا به بیان دقیقتر كلیسای شیطان شكل بگیرد. هر چند در نگاه دینی، شیطان نادیده انگاشته میشود.
در نگاه جامعه شناختی، پیروان شیطان افرادی هستند كه ادعاهای خاصی دارند و تصور میكنند، راه نجات را یافتهاند و میخواهند آن را به بشر ارائه دهند.
* شیطان پرستی، دارای دستهبندیهایی هم هست؟
برای این آیین دروغین ، دستهبندیهایی وجود دارد، كه اغلب به دو دسته شیطان پرستان فلسفی و دینی تقسیم میشوند.
شیطان پرستی فلسفی، مبادی زندگی وحدانی و عدالت الهی را در كائنات زیر سوال میبرد، خداوند را به عنوان قدرت وجود كائنات میپذیرد،اما علم و حیات و قدرت مطلق خداوند و آخرت را نمیپذیرد. به طور استعاری میتوان گفت كه دستان خداوند را فرو میبندد. این نوع از شیطانپرستی سعی میكند كه حضور خداوند را در زندگی انسان كم كند.
در شیطان پرستی دینی، خدا به محاق میرود و شیطان در جایگاه خدا مینشیند. نمادهای تخیلی-وهمی همراه با بت پرستی جدید كه در قالبهای پوشاك، رفتار، ادبیات و نوع خاصی از آرایش است. مطلقا نمیتوان اذعان كرد كه شیطان پرستان به معنای فلسفی شیطان پرستی رسیدهاند، اما نمیتوان انكار كرد كه این افرادممكن است به شیطان پرستی دینی هم برسند. برخی افراد هم بواسطه متفاوت بودن شیطان پرستی را میپذیرند.
به هر حال نقطه آغاز گرایش به شیطان متفاوت است. خطر و پلیدی شیطان پرستی دینی به مراتب شدیدتر و جدیتر از شیطانپرستی فلسفی است. شیطان پرستی دینی، بر زندگی و روان فرد تاثیراتی را میگذارد كه باعث اغتشاشاتی در اجتماع و از بین رفتن نهاد خانواده، نابودی امنیت فردی و در نهایت به مسائلی چون خودكشی و استفاده از مواد مخدر و داروهای روانگردان ختم میشود.
* ادیان مختلف آیینها، مناسك، مراسم خود را دارند، آیین و مناسك شیطان پرستی چیست؟ و پیروان شیطان در مناسك خود چه اعمالی را انجام میدهند؟
برای آشنایی بهتر لازم است نگاهی به كلیسای شیطان بیندازیم. كلیسای شیطان در سال 1966 در شیكاگو توسط «آنتوان لوی» بنیان گذاشته شد. لوی در 30 آوریل همین سال خود را «اسقف اعظم كلیسای شیطان» مینامد و لقب پاپ سیاه را برای خود برمیگزیند. در كلیسا قرار میگیرد اما اعمال غیر متعارفی را انجام میدهد. اعمالی چون استفاده و نوشیدن خون، غسل تعمید با خون و استفاده از اجساد مردار حیوانات جزیی از شعائر آنها به شمار میرود. به بیان دقیقتر؛ زنای با محارم، تجاوز و سوء استفاده جنسی كودكان در انظار عمومی، عریان شدن در میان جمع همراه با رقص آتش، همراهی با موسیقی دهشتناك و مدرن و استفاده از نمادهایی كه گاهی صهیونیستی است، بخش دیگری از شعائر شیطان پرستان است. استفاده از مشروبات الكلی، مواد مخدر و موادی كه در زندگی مورد توجه نیستند و اكثرا ناپاك به شمار میروند در شیطانپرستی مباح است. در واقع در این آیین ناپاكی جایگزین پاكی میشود. در این آیین هیچگونه، حریم و یا خط قرمزی وجود ندارد. مسئولیتپذیری انسان نادیده گرفته میشود، همه چیز در زمان حال وجود دارد. مردان زن پرست، دختران تن پرست، چشمان هرزه بین، گامهای هرزه پو.
* لباس، آرایش و مد ، یكی از ابزارهای شیطان پرستی است، متأسفانه این روزها در خیابانهای شهرمان شاهد جوانانی هستیم كه ظاهر و پوشششان بیانگر شیطان پرستی است، درباره لباس و آرایش شیطان پرستان توضیح بیشتری دهید؟
مدگرایی، سطحیترین زاویه برخورد ما با شیطان پرستی است. اولین فصل متمایز شیطان پرستی نوع لباس، پوشاك و ادبیات است. استفاده از نمادهایی كه در آن عدد شش به كار رفته ، صلیب شكسته معكوس، مثلثی كه در درون آن عكس یك بز وحشی در داخل یك دایره قرار گرفته، ستاره پنج پر كه نماد اصلی صهیونیستیهاست ، استفاده فراوان و شدید از رنگ قرمز و سیاه در آرایشها، آرایش موی سر به شكلی كه هیچ گونه نظمی در آن نباشد به رنگهای سیاه، قرمز و نارنجی، كوتاهكردن موهای سر به شكلهای عجیب و به نحوی خاص، نزدیك شدن به نمادهای فاشیستی و هیتلری در فضای جدید امروزی، پوشیدن لباسهای كاملا غیرمتعارفی كه هم بدن را نشان میدهد و هم نشان نمیدهد. اینها بخشی از اقدامات شیطان پرستان در مدگرایی است.
* با این تفاسیر جوانان باید آگاهانه لباس بپوشند، اما این آگاهی به طور صحیح و اصولی به جوانان ارائه نشده است؟
شیطان پرستی به معنای دینی و حتی فلسفی آن در كشورمان، طرفداران بسیار اندك و ناچیزی دارد. اما به لحاظ نمادها، در سطح شهرها، نمادها و پوششهای شیطانی مشاهده میشود.
در گفت وگوهایی كه با جوانان با پوششها و تیپهای شیطانی داشتهام همگی اقرار كردهاند هدفشان از این نوع پوشش فقط متفاوت و متمایز بودن از دیگران است. اصلا از موضوعی به نام شیطانپرستی اطلاعی ندارند، با این تفاسیر آنان شیطانپرست نیستند. مد همیشه معنای منفی ندارد و در صورتی كه به سنتها، باورها، تاریخ و هویتمان بازگردد، مثبت میشود. مد اگر به صورت غذایی نیم خورده از غرب به ما برسد، موجب میشود تا آن غذای نیم خورده را نشخوار كنیم.
* آیا آماری در زمینه شیطانپرستی و جایگاه و تعداد آنان در كشور وجود دارد؟
آمارهای رسمی و غیررسمی كه در این زمینه در دسترس پژوهشگران وجود دارد، نمایانگر این است كه در كشور، مجالس و مهمانیهایی به نام شیطان و شیطانپرستی برگزار می شود. در این مهمانیها بیشتر، موسیقیهای راك، هوی متال و موسیقی هایی كه خشونت در آن مجاز می باشد به همراه رقصهای آتش، استفاده از مشروبات الكلی، مواد مخدر صنعتی و روانگردان نمایان است.
اگر دستاوردهای عمیق عرفان اسلامی به جوانان معرفی شود و پوچی و تهی وارگی شیطان پرستی را نمایان كنیم، شاهد ریزش پیروان هر چند ناچیز شیطان پرستی خواهیم بود.
هدف اصلی شیطان پرستی، پوچ جلوه دادن زندگی بشری و نادیده انگاشتن معنویت و به محاق بردن پروردگار عالم ، معلق نگه داشتن جوان ایرانی بین زمین و آسمان و معلق میان دین و خانواده، معلق بین اسلام و ایران، معلق بین حقیقت و مجاز است تا به پوچی برسد. اكثر افرادی كه پیرو شیطان پرستی هستند در نهایت به پوچی رسیده و خودكشی میكنند.
* آمار قطعی و یا به صورت درصدی وجود ندارد؟
البته، آمارهای دقیقی در برخی زمینهها وجود دارد. اما شیطانپرستی آنگونه در انگلستان،آمریكا و كشورهای غربی وجود دارد به هیچوجه و با آن شدت و گستردگی در ایران وجود ندارد. شیطانپرستی در ایران در سطح نمایش و نمادها جلوهگری میكند. تعداد افرادی كه به معنای خاص شیطانپرست باشند بسیار ناچیز و انگشتشمار است.
* علت اصلی گسترش خودكشی میان شیطان پرستان چیست؟
شیطان پرستی به انسان می آموزد كه باید روح خود را با خودكشی به شیطان هبه كرد. با گذشتن از مهمترین هدیه خداوند كه همان جان انسان است باید روح خود را در اختیار شیطان قرار دهی. باید تنها فرصت زندگی ات را به شیطان بفروشی با نادیده گرفتن عدالت الهی و افق امید به آینده زندگی كه پیشروی یك جوان وجود دارد.
* شیطان پرستان در چه حوزهها و عرصههایی به فعالیت میپردازند؟
سینما، یكی از مهمترین حوزههای فعالیت شیطان پرستان است. از موسیقی برای ترویج و تبلیغ نهایت استفاده را می برند. ورزش هم از حوزههایی كه شیطان پرستان در آن فعالیت دارند البته به صورت پنهان اقدام میكنند، برخی از ورزشكاران مطرح در غرب پیرو شیطان پرستی هستند و عدهای دیگر از این ورزشكاران خود را در حیطه ای كه منجر به شیطان پرستی است قرار میدهند.
شاخههایی از شیطان پرستی و حتی برخی مكاتب نوپدید دینی با صهیونیسم در ارتباط هستند به لحاظ مالی از صهیونیستها كمك میگیرند البته نمیتوان همه مكاتب نوپدید دینی را به صهیونیسم ارتباط داد. نگاهی كه همه چیز را در این عرصه توطئهآمیز ببیند پژوهشگرانه و علمی نیست.مداركی وجود دارد گواهی میدهند كه صهیونیستها در كمك و مساعدت به شیطان پرستی و دیگر فرقههای نوظهور، از هیچ كوششی دریغ نمیكنند. عرفان یهودی كه تحت عنوان قباله یا اصطلاح انگلیسی آن «كابالا» است، زمینههای، مكاتب نوپدید دینی و از جمله شیطانپرستی را فراهم میكند. عرفان عدد، عرفان نماد، عرفان قدرت پیدا كردن در هستی، عرفان تصرف در كائنات در معنای منفی خودش، از جمله مواردی است كه بشر گسسته از عالم معنا به دنبال آن است. بشر گسسته از خدا، به دنبال نوعی اقتدار مجازی است كه البته هیچگاه به آن دست نخواهد یافت، به دلیل اینكه تنها وهم و سرابی از این اقتدار را تجربه كرده است.
البته فراماسونری، شیطانپرستی نیست. فراماسونری دسیسه وسیع سیاسی و اجتماعی است، برای به انحراف كشاندن نخبگان یك جامعه است. هر چند بخشی از اقدامات فراماسونها میتواند شیطانپرستی و یا استفاده از نمادهای شیطانی و یا مجاز شمردن برخی از اعمال شیطانپرستان باشد. صهیونیسم، در پیرخنه در ادیان كلاسیك است، صهیونیسم، خود یك مكتب نوپدید دینی است و موقعیتی مجازی و خود ساخته دارد و از مكاتب وهمی است. هرجا كه ندای تفرعن و ندای تاریكی و رذالت به میان میآید، در پسپرده و نقاب، صهیونیسم مخفی شده است. ثروت، رسانهها و موقعیت خاص رسانهای ابزار های اصلی صهیونیستهاست. دستاوردهای خاصی كه از همكاری و همراهی رسانه و صهیونیسم، در قالب فیلم ، موسیقی، كتاب، مجلات و عكس بدست میآید و بهرهی كه حاصل میشود ، همگی حكایت از پشتیبانی صهونیستها در این عرصه دارد. صهیونیستها غیر حقیقی هستند و هرجا كه غیرحقیقتی وجود دارد، خودشان را با آن همراه كنند. صهیونیسم یك انحراف دینی است
*در شیطانپرستی، با عناوینی چون كلیسای شیطان، انجیل سیاه و... كه برگرفته از مسیحیت است برمیخوریم، علت چیست؟
اناجیل اربعه، تنها دستاورد جدی و قابل پذیرش در عالم مسیحیت هستند. انجیل هفتاد سال پس از مصلوب شدن عیسی، نوشته شده است. یك فاصله تاریخی بین عیسی (ص) و انجیل وجود دارد. در كنار انجیلهای قانونی، شاهد انجیلهای غیرقانونی و غیر رسمی (اپوكریفا) هم هستیم. این انجیلها كه تعداد فراوانی هم دارند، در میان «مورمونها»، «متدیستها» و حتی در فضاهای غیر رسمی پروتستانها هم وجود دارد، میتوان یك كتاب جدید به نام انجیل شیطان (bible of satan) هم وجود داشته باشد. حوزه اناجیل این فرصت را فراهم میكند تا هركسی بتواند به نام انجیل و عیسی سخنی بگوید و از حقیقت ندایی در بیاورد!
اسلام تنها دینی است، كه پیامبر بر سر متن دین ایستاده و از ابتدا و تا انتها به واسطهای این كه متون كاملاً الهی هستند، نظارت كرده و نوشته شده است. به همین دلیل است كه در اسلام كمترین جنبشها و مكاتب دینی را شاهد هستیم. معدود مكاتبی هم كه وجود دارند ناشی از فعالیت و خواست استعمار است. بهاییها و وهابیون، با حمایت و پشتیبانی آمریكا، انگلیس و صهیونیستها بوجود آمدهاند. بیشترین مكاتب نوپدید دینی در آیین مسیحیت بوجود آمده است.
*علت پیدایش این همه مكاتب نوپدید از آیین مسیحیت چیست؟
حضرت مسیح، غیر از چند مورد معدود، هیچگاه خود را پیامبر معرفی نكرده، ثانیاً انجیلها پس از مصلوب شدنش نگاشته شدهاند، ثالثاً تشتت در كلیساهای مسیحی و تلاش برخی برای اینكه با زبان خود و فهم خود، با مسیح همراهی كنند، مزید بر علت شد تا این آتش افروختهتر شود. امروزه كلیساهای فراوانی وجود دارند كه هیچكدام دیگری را به رسمیت نمیشناسند. در چنین فضایی تشتت و مسمومی، امكان روییدن قارچهای سمی هم وجود دارد.
*وضعیت شیطانپرستی در جوامع اسلامی را چگونه میبینید؟
در كشورهای عربی، به دلیل نگرش سنت و یا همان سنی بودن، در نسلهای گذشته، شیطان پرستی جایگاهی نداشته است، در نسلهای جدید، مگر به واسطه ماهواره، اینترنت و دیگر وسایل ارتباط جمعی،شاید تا حدی ورود پیدا كرده باشد، شیطانپرستی در كشورهای عربی جایگاه مستحكمی ندارد.
* برای جلوگیری از گسترش شیطانی پرستی و دیگر مكاتب نو پدید و عرفانیهای دروغین چه باید كرد؟
دفاع عارفانه از دین، بهترین و مهمترین عامل است. پرداختن به پرسشهای جدید جوانان بدون هیچ محدودیت و هیچ انگ و برچسب تخریبكنندهای ، پذیرفتن این نكته كه دین در همه زمانها و مكانها و در میان همه اقشار میتواند حرف نو و جدیدی برای گفتن داشته باشد، باید هنر استخراج این یافتههای نو را داشته باشیم. و از همه مهمتر آشنایی عالمان و حاكمان دینی، با مكاتب نوپدید و انحرافات آنهاست. همراهی بیشتر با جوانان و شفقت بیشتر با طیف جوان كه مملو از انرژی، زندگی و در عین حال متفاوت بودن است.البته باید حساسیت بیشتری را نسبت به موضوعات و مسائل اعتقادی و عرفانی جامعه و جوانانمان داشته باشیم.
ورود شیطانپرستی به ایران (جدید)
نوع جدید شیطانپرستی طی یک بازة زمانی 10ساله با چند وقفه به ایران ورود یافته
است . (22)
1. نحوة ورود
چند گروه عامل و حامل ورود شیطانپرستی به ایران بوده اند که در بند بعدی به آنها اشاره خواهد شد . اما به صورت کلی و از منظر عوامل چند اقدام نقش بسزایی را در خصوص ورود جریان مذکور ایفا کرده است .
1ـ1 مهمترین ورود شیطانپرستی به ایران رواج یافتن میل جوانان به استفاده از موسیقی متالیکا و ساز گیتار بوده است .
طی 10 سال گذشته موسیقی متالیکا به صورت زیرزمینی و غیرمجاز وارد کشور شده و در چارچوب آن مفاهیم نحله انحرافی مورد بحث در اختیار جوانان قرار گرفتهاست . (23)
2ـ1 اقدام تاملبرانگیز و بسیار ناشیانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت آقای خاتمی در صدور مجوز برای گروهها ، آلبومها و کتاب های اشعار موسیقی متالیکا نیز نقش اساسی را در جلب توجه عموم مخاطبین جوان به این نحله انحرافی فراهم آورد .
در واقع باید تاکید کرد که در کنار موسیقی زیرزمینی ،وزارت فرهنگ و ارشاد وقت نقش دروازبان ورود یک جریان با شرایط مورد اشاره ایفا کرد .
گفتنی است «هوی متال» ، « متال تاریک » ، « گوتیک متال یا متال گوتیک» چند سبک از موسیقی شیطانی متالیکا بود که به یمن غفلت اعجابانگیز مسئولین فرهنگ کشور که جدال و «اصلاحات»سیاسی را پیشه خود قرار داده بودند وارد کشور شد ، نمونه ای از متون ترجمه شدهای که به صورت قانونی ! در کشور به فروش رسید در ادامه میآید :
uniting our tearful eyes...
enchanting
At night... I kiss the serpent in thy tears
For years... thy sorrow I've mourned
تاریکی ... قلب خون آلود مرا در آغوش می گیری
رویاهایم .... چشمان اشکبارمان را متحد می کند
فریبنده
در شب .... ابلیس را در اشکهایم می بوسم
برای سالها ... غم های تو سوگواری من است
Harken my moonchilds cry
yearning for another night
Mourning my once beloved
mezmorized and ravendark
گوش کن به صدای گریه فرزندان ماه من
که آرزوی شبی دیگر را دارند
ماتم مورد علاقه من
هیپنوتیزم و تاریکی
My pale enchantress of the night
at last my candle's burning down
The wintermoon is shining bleak
for thee my enchantress
جادوگر زندانی شب
از آخرین شمع سوزانم
ماه پاییزی سیاه غم انگیز می درخشد
جادوگر من برای تو
Enchanting all my dreams
a beauty and her flood of tears
Nightfall embrace my heart
mezmerized and ravendark
رویاهایم را فریب بده
زیبا و سیل اشکهایش
سقوط شب قلب مرا در آغوش می گیرد
هیپنوتیزم و تاریکی
My pale enchantress of the night
I desire thee
جادوگر زندانی شبهای من
من تو را آرزو می کنم
Fearful I walk with thee... through dusk
Through winds of loss... Her beauty and her
با ترس با تو قدم می زنم ... به سوی خاک
به سوی بادهای گمراهی ... او زیباست
flood embrace my bleeding heart
Tearful I fall with thee... at last
Lead me there... to where thy shadows cast
طوفان در آغوش می گیرد قلب خونین مرا
با اشک سقوط می کنم با تو ... در آخر
مرا راهنمایی کن ... به جایی که سایههایت پخش می شوند
They dance in velvet darkness lost
آنها می رقصند در مخمل از دست رفته تاریکی
Rise... bleak winterfullmoon
Rise...
برخیز ای ماه غمگین
برخیز ...
2. حاملان شیطانگرایی
آورندگان شیطانپرستی به ایران شامل افراد و گروه های ذیل میباشند: ـ
1ـ2ـ تحصیلکردگان و سرخوردگان اجتماعی در خارج از کشور که عمدتا دچار خسارت و شکستها سنگین مادی معنوی شدهاند.
2ـ2ـ فرزندان منافقین فراری ، سلطنتطلبها ، مفسدان اقتصادی رژیم پهلوی که قبل و بعد از انقلاب موفق به فرار از کشور و محاکمه انقلابی شدند .
3-2- افرادی از خانوادههای بسیار ثروتمند ساکن و مقیم داخل کشور که عمدتا دارای روابط خانوادگی و .. با خارج نیز میباشند .
4-2- جاسوسان فرهنگی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی که با هدف استحاله فرهنگی وارد کشور شدند .
5-2- فعالان حوزه هنر و موسیقی که با کشورهای دیگر علیالخصوص آمریکا ، انگلیس ، کانادا و استرالیا در ارتباط بوده و بنابر دلایل حرفهای و شغلی مسافرت های متعددی داشتهاند .
اما نکته اساسی و قابل ملاحظهای که دریافتهای این پژوهش دلالت بر این مهم دارد که حداقل 90% از افراد شاخص وارد کننده شیطانپرستی به ایران فاقد تحصیلات دانشگاهی و خانواده سالم میباشند .
شیطانپرستی در ایران (تاریخی)
1. دروزیها
دروزیها اقوام مهاجری هستند که از مناطق غربی کشور طی فاصله زمانی حداقل 10 قرن پیش به دلیل آزارهای حکومت وقت بر علیه شیعیان فراری شده و در مناطق از فلسطین اشغالی ، سوریه ، لبنان و ... سکنی گزیده اند .
برخی از مورخان و کارشناسان ادیان بر این باورند که دروزهای « درونگرا» نوعی از شیطانپرستی را اختیار کردهاند و ریشههایی از ایشان نیز در عراق و ایران (مناطق غرب کشور ایران) مستقر هستند و دارای معبد مقدس میباشند .
2. گنوسیها
با فرض صحیحتر استنادهای تاریخی دقیق انتصاب شیطانپرستی به فرقه گنوسی منشعب از اهل حق میباشد که آشکارا به شیطانپرستی روی آوردهاند. (19)
در این رابطه باید متذکر شد بانیان « تقدیس ابلیس» (20) در تصوف دارای قدرت تاریخی زیادی میباشند و آنچنانکه در تاریخ و توسط ایشان آورده شده افرادی همچون احمد غزالی (21) ، ذوالنون مصری و سنایی از پایهگذاران اولیه شیطانیسم در میان مسلمانان بودهاند .
طبیعی است فرق تصوف نیز مجموعا تحت تاثیر این اقطاب بوده و شکلگیری شیطانپرستی در میان ایشان (آنگونه که در فرقه گنوسی دیده میشود) امری بدیهی است .
لکن گنوسیها از جذب ،معاشرت و رویارویی با سایر مردم پرهیز داشته و در چند دسته کوچک به مراسمات خاص شیطانپرستی همچون قربانی و حج شیطان و... میپردازند .
موسیقی و شیطانپرستی
در بخشهای گذشته اشاره کردیم که نحله مورد مطالعه با استفاده از موسیقی نتوانست به نفوذ خود در اقصی نقاط جهان تحقق بخشد .
عمده این اقدامات در فضای تاسیس و فعالیت گروه متالیکا تاکنون دنبال شده است که در ادامه به معرفی آن خواهیم پرداخت .
1. آشنایی با متالیکا
در سال 1981 یک نوازنده درام به نام «لارس الریچ» با انتشار یک آگهی فراخوان تشکیل یک گروه هوی متال را اعلام و پس از مدتی موفق به جذب افراد مختلفی میشود .
فعالیت این گروهها مانند سایر گروه های هوی متال به صورت غیرقانونی و زیرزمینی در ظاهر و در باطن با حمایت سازمانهای جاسوسی ایالات متحده آمریکا با شعارهای اجتماعی و اعتراضی ادامه و گسترش مییابد .
این گروه چند سال بعد پیشنهادهای Black metal را نیز ادامه داد و ضمن ارائه آثار مختلف زمینه را برای شکلگیری گروه های بعدی فراهم آورد .
* ارزشهای القایی متالیکا :
متالیکا در حقیقت ضدارزشهایی را ارائه مینماید که شامل « بازگشت به تاریکی» (محور اصلی تفکرات شیطانپرستان ، بیرحمی و تجاوزات جنسی ، فحاشی ، هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومی آن) میباشد .
خوانندگان این گروه بر روی صحنه و در کلیپهای خیابانی دست به خوردن و آشامیدن میوههای فاسد ، ادرار ، مدفوع ، خون و مردار نموده و از کثیفترین گروههای موسیقی جهان به حساب میآیند .
همچنین گفتنی است متالیکا از همجنس بازی نیز دفاع مینماید و آلبومی را در سالروز مرگ «کوئین» ، همجنسباز بنام آمریکایی منتشر کرد .
برخی آمارها حکایت از این امر دارد که تاکنون بیش از ده میلیون و دویست هزار کپی از آلبوم های این گروه « موسیقی شیطانی» به فروش رسیده است .
برای آشنایی با افکار خوانندگان و ادارهکنندگان گروههای متالیکا در ادامه برخی از اشعار ایشان با ترجمه آن ارائه میشود :
Band: Nargaroth
Song:The Day Burzum Killed Mayhem
Album: Black Metal Ist Krieg (2001)
a year of misery ?
سال بدبختی ؟
Darkness fills the sky.
تاریکی آسمان را در برگرفت
I hear the warriors cry.
صدای گریه سلحشور را می شنوم
The legend tells a story
افسانهها داستانی را بیان می کنند
From a Viking from the north,
از وایکینگی از شمال
Who met a Death Warrior
چه کسی سلحشور مرگ را ملاقات کرده؟
Black Metal was never really the same.
بلک متال هرگز یکسان نبود
The legend call it murder
افسانهها آن را کشتار نامیدند
And the Viking had survived.
و وایکینگ نجات یافت
But the eyes of the Death Warrior
اما چشمان سلحشور مرگ
Never saw again the sun upon the sky.
هرگز خورشید را بر فراز آسمان ندید
And the quintessence:
و در اصل:
Everyone recognized war,
همگان جنگ را تایید کردند
That Black Metal isn't just Entertainment anymore.
بلک متال فقط یک سرگرمی نبود
I can still remember
هنوز هم می توانم به یاد بیاورم
My emotions so confused.
احساسات فوق العاده مغشوشم را
My soul was seeking answers.
روحم به دنبال پاسخ بود
No knife I let unused.
تیغه ای نبود که بگذارم بی استفاده بماند
So many questions
سوالات بسیار زیادی
I had to satisfy.
مجبور بودم که خرسند باشم
My soul was under torture,
روحم زیر شکنجه بود
But I knew my way was right
اما من می دانستم که راه من درست است
I see a cemetery fall asleep under fog
قبرستانی را دیدم که در زیر مه به خواب رفته بود
And I know the old days will never come Again.
و من می دانم که روزهای گذشته هرگز باز نمی گردند
1993, this year of misery was the knife
سالی از بد بختی که همانند چاقویی
which split the Black Metal scene apart.
چشم انداز بلک متال را از هم جدا ساخت
Since that mighty day Black metal split his Way,
بعد از آن روز بزرگ بلک متال توسط او دو نیم شد
And the unity was never the same again.
و یگانگی هرگز به جود نیامد
Lies, rumors and hate. Moneymaking, sadness And shame
دروغها ، شایعات و نفرت. منافع، دلسردی و شرمساری.
And all this by, the Day as Burzum Killed Mayhem.
و همه اینها در روزی که بارزام مایهم را کشت
Remember this day! Remember this way!
این روز را به خاطر سپار، این طریق را به خاطر سپار
That you never betray, what here leads you On your way!
تو هرگز تسلیم نخواهی شد، که در اینجا به راهی سوقت دهند
And I never will forget
و من هرگز فراموش نخواهم کرد
The day as this both warriors met.
روزی را که این دو سلحشور رودررو شدند
The blood was hot the moon was red
خون جوشان بود و ماه قرمز رنگ،
And Black Metal created his own grave.
و بلک متال برای خود قبری ایجاد کرد
And I dream from days before
و من رویایی دیدم از روز قبل
Black Metal Maniacs, no whore,
مجنونان بلک متال، هیچ فحشایی نبود
In the legions of war
در سپاه نبرد
The demons in our heads the law.
شیاطین بر سر ما قانون،
So I summon you once again,
و من تو را بار دگر فرا خواندم
We should never forget the pain
ما هرگز نباید رنج را از یاد ببریم
From older days in our veins
از روزگاران گذشته در شاهرگ ما
We now cut of that it can flow like rain.
تکه ای از آن هست که همانند باران گردش کند
Arrghh, this was the legend from
این افسانه ای بود از
2. دلایل استفاده از موسیقی
الف . جاذبه های مجازی و حاشیهای موسیقی متالیکا مانند ایجاد فضا برای روابط آزاد دختران پسران
ب. ارزان و قابل دسترسی بودن موسیقی با توجه به ارتقاءتجهیزات فنی تکثیر و توزیع
ج . کاهش سطح حساسیت یا حساسیت زدایی از طریق نفوذ به خانوادهها ،شرکتها ،اتومبیلهای شخصی ،رایانههای شخصی بالاخره گوشیهای تلفن همراه
3. روند و روال
روند و روالی که موسیقی متالیکا در گسترش مقوله شیطانپرستی تاکنون طی کرده است بسیار قابل توجه میباشند .
ظهور یک خواننده جدید دقیقا به مثابه یک شیطان جدید همواره جمع تازهای از علایق و عواطف اقشار مختلف مردم در کشورهای جهان را (علیالخصوص جوانان) به خود جلب میکند.
نقش موسیقی متال نقش حساس گسترش دامنه مخاطبین شیطانگرایی می باشد . از سوی دیگر با گذشت زمان خوانندگان متالیکا همه روزه بیشتر تمایلات شیطانی خود را آشکار مینمایند و بدینسان میتوان آنها را تنها عامل تبلیغ شیطانگرایی معرفی کرد .
4. مرلین منسون (18)
همانطور که در بخش قبلی به آنها اشاره شد ، استفاده از موسیقی و به تبع آن ظهور خوانندگان جدید به مثابه شیاطین نو ،ظرفیتهای جدیدی را در اختیار شیطانپرستان قرار داد .
«برایان هاگ وارنر »نام اصلی فردی است که امروز به مرلین منسون یا به اختصار
(MM) شهرت یافته است .
وی که اکنون علاوه بر هواداران چندین هزار نفری در اقصی نقاط جهان به عنوان شیطان بزرگ شناخته و مورد پرستش قرار میگیرد . مانند سایر افرادی که از چهرههای شاخص شیطانپرستی به حساب میآیند دوران کودکی توام با سختیهای فراوان مانند فقر و تنگدستی را سپری کردهاست .
« برایان وارنر » یا (MM) تاکنون توانسته است نقش یک منجی را برای شیطانپرستی ایفا کند و این افراد را از بنبست عزلت خارج کرده و مجددا به عرصه فعالیتهای اجتماعی وارد سازد .
مرلین منسون نیز مانند سایر چهرههای شناخته شده شیطانیسم چندین مرحله در طول عمرش یعنی طی 38 سال گذشته ، برای مدت چند ماه یا چند هفته از نظرها دور شده و پس از طی زمان موردنظر با ارائه یک کنسرت بزرگ و یا در چهرهای جدید و البته سخیفتر از گذشته ظاهر میشود .
(لازم به ذکر است که شیطانپرستان ادعا میکنند که در این مدت به ملاقات شیطان و یا شیاطین میروند و دستوراتی را دریافت میکنند.)
گفتنی است طبق اطلاعات موجود زمانی که این افراد« غیب » میشوند ، جلساتی را با برخی مقامات بلندپایه امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی برگزار مینمایند و خواستههایشان را مبنی بر حمایتهای مالی ، حقوقی و ... بیان و از حمایت ایشان برخوردار میشوند .
تصویر فوق از فرد مذکور است که قربانی دیگری و نمادی از شیطان یعنی گربه را در دست دارد . (موجودی که توسط وی باید قربانی شود.)
با توجه به اهمیت نقش (MM ) در هدایت و جذب جوانان و نوجوانان ایرانی به شیطانپرستی در آینده به خواست خداوند پژوهش کامل ارائه خواهد شد .
سیاست اسراییل
رژیم اشغالگر قدس که سلامت اخلاقی و روحی و روانی انسانها را همواره به منزله تهدیدی جدی برای منافع ملی خود میبیند ، در اقداماتی گوناگون و پی در پی مبادرت به ساخت جریانهای مسموم فرهنگی نموده و این جریانات مسموم را به شراین حیاتی جوامع از طریق جاذبههای مجازی تزریق مینماید . (15)
در یک نگاه جامع ارتباط رژیم صهیونیستی و نقش آن در سازماندهی گروه های شیطانپرست در محورهای ذیل قابل اشاره میباشد .
الف) این گروهها به لحاظ فلسفه اولیه و بسترهای معرفتی دامنه وسیعی از ارتباط با این رژیم داشته و خواهند داشت . (16)
ب) نحلههای مختلف شیطانی توسط دو سازمان عمده جاسوسی یعنی cia و موساد سازماندهی ،هدایت و تغذیه میشوند .
ج) بودجه ، نظارت ، پشتیبانی و ... شیطانپرستان فعال در جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم توسط سازمان موساد تامین شده و این سلسله اقدامات با اهداف امنیتی دنبال میشود. (17)
د) رژیم صهیونیستی از اعضای گروهها برای مقاصد شوم سیاسی و جاسوسی بهره میبرد ، به گونه ای که خشونتبارترین اعمال به دست این گروهها واگذار میشود .
نمادها
در بررسی نمادهای متعلق به شیطانپرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها که به عنوان نگین انگشتر ، گردنبند ، تصاویر بر روی دستبندها ، پیراهن ، شلوار ، کفش ، ادکلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار میگیرد :
اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطانگرایی به همراه دایره حذف کنیم ، آن وقت یک ستاره پنجضلعی بر جای میماند که همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی میماند .
اگر خوانندگان محترم با یاد داشته باشند این همان ابزاری است که در نجوم کابالایی مورد استفاده قرار می گرفت و انواع آن در علائم شیطانپرستی دیده میشود .
این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینکه انواع آن گاه پنجضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شکل در میان نمادهای شیطانپرستان به چشم میخورد .
لازم به یادآوری است که برخی از شیطانگرایان محدوده جغرافیایی
« تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطانگرایی را در نقشه ذیل توصیف مینمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)
درمیان پنتاگراهای قبلی تصویر سر یک بز تعبیه شده است که اقدامی ضد مسیحی ، به این معناست که مسیحیان معتقدند که مسیح همچون یک بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینکه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره میدانند این آرم را انتخاب کردهاند .
666 : یک سمبل با عنوان« شماره تلفن شیطان» توسط گروههای هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطانپرستان تلقی میشود و براساس مکاشافات 13:18 « ... پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا که عدد انسان است و عددش 666 است . » از سالها پیش تاکنون این عدد با اشکال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ کشور مشاهده میشد .
صلیب وارونه (upside pown cross ) : این نماد و حکایت از
« وارونه شدن مسیحیت دارد» و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین
است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خوانندههای راک انواع مختلف آنرا به همراه دارند .
نماد صلیب شکسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگهای دینی همچون کتیبههای بر جای مانده از بوداییها و مقبرههای سلتی و یونانی دیده شدهاست .
لازم به توضیح است این علامت سالها بعد توسط هیتلر به کار رفت ، لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطانپرستی کردند .
چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفکری نیز به کار میرود . اما شیطانپرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم «چشم شیطان» است و « بر همه جانظارت و اشراف دارد » .
این علامت در پیشگویی ، جادوگری ، نفرینگری و کنترلهای مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار میگیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریکایی به کار رفته است . (14)
این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاءمیشود و سمبل شهوترانی و باروری است .
این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر میشود . امروزه نماد« فمنیسم» در واقع یک نماد برداشت شده دقیقا از سمبلهای شیطانی است .
پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است که رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایتهای آشکار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی کشور نامشروعش در کانون علائم شیطانگرایان نیز پرهیز ندارد .
ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینکه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطانپرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریک انتخاب کردهاند .
همچنین گفتنی است که فمنیستها از دو تبر رو به بالا به معنی مادرسالاری باستانی استفاده مینمودند.
سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، بز مندس mendes (همان ba'al بعل خدای باروی مصر باستان) ، بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یکی از راههای شیطانپرستان برای مسخره کردن مسیح است زیرا گفته میشود که مسیح مانند برهای برای گناهان بشر کشته شد . همانطور که در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،این نماد تصویر کاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .
هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد که « هر چه تخریب کننده است تو انجام بده» این نماد عمدتا مورد استفاده گروههای هویمتال است .
چشم شیطان (Aye of satan) : این نماد نیز به معنای چشم «شیطان و نظارت و اقتدار» است و کمتر شناخته شده است .
این دو نماد نیز به عنوان سمبلهایی در نزد شیطانپرستان مورد استفاده در زیورآلات و ... قرار میگیرد .
در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شکلگیری و دوام شیطانیسم میپردازیم .
لازم به ذکر است که متون دینی یهود و عمدهترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) بوده است .
1. متون
از منظر یهودی و نقش آنها در شکلگیری شیطانپرستی چند نکته ذیل قابل توجه است .
1ـ1 براساس آموزههای یهودی و عبرانی شیطان نه یک موجود بد ، بلکه یک فرشته خادم برای آزمایش انسانها است . (12)
2ـ1 در مکاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطانپرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است که باید شمرده شود .
3ـ1 خواهناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد میشوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان تاثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است .
2. تصوف یهودی (کابالا)
کابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است که به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد .
برابر نظریات کارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر همنشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشکیل شده است .
کابالا بخش رمزآلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط کابالیستها دنبال میشود .
کریستف کلمب و همکارانش همگی کابالیست بودند و از فنون جادوگری کابلایی و منجمان آن در راه پیدا کردن قاره آمریکا بهرهبرداری نمودند . کابالا عمیقا بر برخی باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمدهترین نقطه اشتراک شیطانپرستی در گذشته و حال با شیطانپرستی است .
هماکنون اصطلاح کابالا وصفکننده تمرین آئین و دانش محرمانه یهود است . مهمترین منابع و کتب کابالیستی که به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آئین کابالا درآمدند ، شامل مجموعه کتب عبری « بهیر » (به معنای کتاب روشنایی) و « هیچالوت » (به معنای کاخها) میشوند که به قرن اول میلادی بازمیگردند . نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی کتاب « زوهار » نوشت شد که تفکر و شکل کنونی « آئین کابالا » را تشکیل داد .
دکتر « عبدا... شهبازی » نویسنده مجموعه کتابهای زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ ، در پایگاه خود درباره فرقه کابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاههای وی با آنچه در دانشنامه ویکی پدیا آمدهاست ، متفاوت است .
شهبازی در قسمت نخست مقاله خود درباره تعریف کابالا مینویسد :
« کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق میشود و تلفظ اروپایی « کباله »
عبری است به معنی « قدیمی » و « کهن » . »
این واژه به شکل « قباله » برای ما آشناست . پیروان آئین کابالا یا کابالیستها این مکتب را « دانش سری و پنهان » خاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای کهن قائلاند . برای نمونه ، مادام بلاواتسکی رهبر فرقه تئوسوفی ، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران ، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنیاسرائیل بود . به ادعای بلاواتسکی ، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیتهای مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره ، دانش خود را از این کتاب گرفتهاند . مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی ، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون را از پیروان آئین کابالا میداند .
شهبازی در رد این ادعا میگوید :
« این ادعا نه تنها پذیرفتنی است بلکه برای تصوف یهودی ، به عنوان « یک مکتب مستقل فکری » پیشینه جدی نمیتواند یافت . »
شهبازی دیرینه مکتب کابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود کرده و ماقبل آن را گرتهبرداری یهودیان از مکتب فیلو اسکندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و کپیبرداری از آموزههای عرفانی مکتب اسلام میداند .
وی در قسمت دوم مقاله خود مینویسد :
« سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور (1160 ـ 1235 م) میرسد . او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) میزیست و برخی نظرات عرفانی بیان میداشت . »
وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود ، پیش از ظهور کابالا ، مینویسد :
« مشارکت یهودیان در نحلههای فکری رازآمیز و عرفانی به فیلواسکندرانی در اوایل سده اول میلادی میرسد . »
سپس میافزاید :
« در دوران اسلامی نیز چنین است . نحلههای فکری گسترده عرفانی رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهمترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری / دهم میلادی) است . »
شهبازی درباره نمونه تاثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود مینویسد :
« بسیاری از مفاهیم آن [کابالا] شکل عبری مفاهیم رایج رد فلسفه و عرفان اسلامی است . در واقع اندیشهپردازان مکتب کابالا ، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی ، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویلهای خود به آن روح و صبغه یهودی دادند . این کاری است که یهودیان در شاخههای متنوع علوم و دانش انجام دادند . برای نمونه باید به مفاهیم « هوخمه » (حکمت) ، « کدش » (قدس) ، « نفش » (نفس) ، « نفش مدبرت » (نفس مدبره) ، « نفش سیخلت » (نفس عاقله) ،
« نفش حی » (نفس حیاتبخش) ، « روح » و ... در کابالا اشاره کرد .
مکتب کابالا نیز به دو بخش « حکمت نظری » و « حکمت علمی » تقسیم میشود . در تصوف کابالا بحثهای مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاریک فراوان آن بر مفهوم « نور » و مراحل تجلی آن . »
این استاد تاریخ در انتهای بحث خود میافزاید :
« آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائزاهمیت است ، « شیطانشناسی » و « پیام
مسیحایی » این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار میکند . »
* مناسک جنسی در فرقه کابالا
مسئله دیگری که در فرقه کابالا حائز اهمیت است مناسک جنسی این فرقه است که از نیمه سده هجدهم و براساس آموزههای فری به نام یعقوب بن یهودا لیب ، که با نام یاکوب فرانک (1719 ـ 1726) شهرت دارد ، ظهور کرد .
یاکوب فرانک شاخه « فرانکسیت » فرقه کابالا را بر بنیاد میراث شاخههای متعلق به
« شابتای زوی » و « ناتان غزهای » بنا نهاد . وی که به یک خانواده ثروتمند تاجر و پیمانکار یهودی ساکن اوکراین تعلق داشت و همسرش نیز از یک خانواده ثروتمند تاجر بود ، در جوانب به طریقت کابالا جذب شد ، کتاب « ظُهَر » (Zohare) (کتابی که موسیبن شم تاولئونی در سالهای 1280 ـ 1286 میلادی نوشت و با تدوین این
کتاب ، تصوف رازامیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سازمانسافته و منسجم درآمد و شکل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتایزوی درآمد . در دسامبر 1755 فرانک از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهی زادگاه خود شد . فرانک در راس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی کمی بعد ، در ژانویه 1756 کارش به رسوایی کشید .
زمانی که فرانک و پیروانش در یک خانه در بسته مشغول اجرای مناسک جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند ، به علت باز شدن تصادفی پنجرهها ، مردم مطلع شدند و ... .
یکی از مواردی که توانسته از کابالا به شیطانپرستی راه یابد نماد«پنتاگرام» یا ستاره
پنج پر است که در بخش بعدی اشاره بدان خواهد شد . این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار میگرفته .
همچنین شنیدنی است که بخش عمدهای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون« مدونا» کابالیست میباشند .
« مدونا »سال 2005 رسما عضویتش را در گروه های کابالا اعلام کرد و نام یهودی«استر» را بر خود نهاد.
نقطه دیگر اشتراک کابالا با شیطانپرستی دیدگاه جنسی این دوست که در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد .
بنیانگذاران کابالا همان افرادی هستند که سپس نهضتی !!! را با عنوان« پرستش زنان » تشکیل دادند که میتوان به صراحت آن را یک جریان شهوتمحور خطاب کرد .
این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یک عمل برای تداوم نسل بلکه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود .
برخی از کارشناسان بر این باورند که کابالیستها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دستخوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار دادهاند ، مانند تغییر جنسیت
« مایکل جکسون » و ... .
اگرچه ذکر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمی شود لکن یادآوری این نکته ضروری است که یهودیان و صهیونیستها به شدت از سخن راندن در باب کابالا پرهیز دارند و امروز تنها یک کتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز «کابالا شدن مدونا» خبری در دسترس عموم قرار نداشت .
بسترهای شیطانپرستی در غرب
1. فلسفه یونانی
یکی از مواردی که اغلب ، کارشناسان فرق و مذاهب در خصوصی تحلیل شیطانگرایی از آن بهرهبرداری مینمایند ، دیدگاه ادیان نسبت به مساله «شیطان» و معرفت خاصی دینی نسبت
به این شر مطلق است .
در همین رابطه نیز ادعای لاوی در استناد به ذهنیات موهن خود مبنی بر تغییر واژه یونانی (Devil) یا شیطان به devil و انتساب آن به زبان سانسکریت که آنگاه معنای الهه مییابد قابل توجه است . در واقع نظریهپردازان طریقت گمراهی مذکور دست به مغالطهای میزنند و سپس در بستر آن به تبیین نظریاتشان میپردازند .
بخش دوم ارتباط شیطانیسم یا فلسفه یونانی نیز در نگاه به اسطورهها ، افسانهها و خدایان یونان باستان است . همانطور که در بخش قبلی نیز اشاره شد از یکسو میل به پرستش که امر فطری و طبیعی است و از سوی دیگر بنای فکری گروه قابل توجهی از ایشان منجر به آن میشود تا از «درد بیخدایی به خدایان دروغین» پناه ببرند .
2. پروتستانیزم
کلیسای کاتولیک و نهاد مستهلک آن طی 10 قرن فجایع اخلاقی ، عقیدتی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت . پس از اقدام مارتین لورتر و کالوین در اعلام
«خریداری شدن جهنم»(8) جامعه مسیحیان به صورت افسار گسیخته و با جهتی کاملا غیردینی رویکردهایی را نسبت به مولفههای فوق اتخاذ کردند .
باید توجه داشت که عدهای از شیطانگرایان نیز قصد دارند که با ارجاع مستقیم تاریخ تشکیلشان به سال 1565 در حقیقت دست به نوعی تاریخسازی بزنند که فاقد عنصر استناد است.
اما ضروری است یادآور شویم که ریشهای اولیه این حرکت انحرافی به دوران رنسانس یا همان تاریخ ادعایی میرسد اما در آن دوره گزارش تاریخی مستندی از شیطانگرایی وجود ندارد ، بلکه برخی افراد با ادعایی از دل سپردن به شیطانسعی در راهاندازی یک حرکت انتقادی علیه کلیسا را داشتند و بس .
اما اصول شیطانپرستی پروتستانی که به دروغ به آنتوان لاوی منصوب میشود شامل
موارد ذیل است :
« 1. شیطان میگوید دست و دلبازی کردن به جای خساست .
2. شیطان میگوید زندگی حیاتی به جای نقشه خیالی و موهومی روحانی
3. شیطان میگوید دانش معصوم به جای فریب دادن ریاکارانه خود .
4. شیطان میگوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند به جای عشق ورزیدن به نمکنشناسان .
5. شیطان میگوید انتقام و خونخواهی کردن به جای برگرداندن صورت [ اشاره به تعالیم مسیحیت که میگوید هرگاه برادری به تو سیلی زد ،آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربهای به طرف دیگر بزند]
6. شیطان میگوید مسئولیتپذیری در مقابل مسئولیتپذیران به جای نگران بودن خون آشامهای غیر مادی
7. شیطان میگوید انسان مانند دیگر حیوانات است ، گاهی بهتر ولی عذاب بدتر از آنهایی که روی چهار پا راه میروند ،به دلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفتهای روشنفکرانه ، او را پستترین حیوانات ساخته است .
8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته میشوند ارائه میدهد چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی ،روانی یا احساسی منجر میشوند .
9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است . »
قوانین فوق و 11 بندی که در ادامه میآید تنها متنی است که در سال 1490 و در کتاب
«پتک جادوگران»در باب شیطانپرستی نوشته شده و صرفا ترجمهاش آن هم به دروغ به شیطانپرستی لاوییان و یا معاصر نسبت داده میشود که نگاه به 11 اصل بعدی علیرغم آنکه آشکارا نکات انحرافی نیز دارد ، نشان میدهد که این نوع شیطانپرستی یک حرکت انتقادی صرف بوده و نمیتوان میان آن و جریان معاصر رابطهای برقرار کرد :
« 1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
3. وقتی مهمان کسی هستی ، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیدهای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواستههایت استفاده کردهای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواستههایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
8. هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.
9. کودکان را آزار نده.
10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفتهای یا برای شکارشان می روی.
11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن . »
لازم به ذکر است دلیل پرداختن جدیتر به این بخش استناداتی است که شیطانپرستان برای دورههای تاریخی از آنها بهره میبرند .
3. معرفتشناسی یهودی از شیطان
اگرچه در بخش بعدی به تفضیل در باب رابطه « صهیونیسم و شیطانیسم» سخن به میان خواهیم آورد ، لکن ضروری است صرفا اشاره شود حرکت اعتراضی رنسانس و جنبشها و گرایشهای بعدی آن عمیقا تحت تاثیر آموزههای یهودیان بوده است .
همچنین نفوذ آثار یهودیان ،بر روی برخی از رهبران رنسانس در گذشته و نظریهپردازان فعلی قابل ملاحظه میباشد . (9)
4. افول معنویت
آنگاه که چراغ عالم افروز معنویت رو به افول نماید ، بدیهی است که انواع و اقسام منحرفترین سرابهایی رخ نموده و انسان معاصر را به دام بلا می کشاند .
در این محور باید تاکید شود که تعویض جای معنویت و نقش خداوند با آموزههای مستعمل و فرسوده امروزی یکی از علل اصلی شکلگیری این گروهها بودهاست .
باید اشاره کرد که موسسان شیطانگرایی علیالخصوص لاوی به صورت جدی تحت تاثیر فلاسفه پوچگرا و بدون معنویتی همچون« نیچه» بودهاند .
5. رمانسگرایی (10)
رمانسگرایی در جهان غرب عمدتا با اسطورهگرایی در جهان اسلام و یا آئین شرق ارتباط کپیگرایانه دارند .
بدین معنا که غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان شخصیتهای تخیلی و دروغین با قدرتهای نیک و بد آفریدند تا خلاء ناشی از عدم حضور اسطورهها را در فرهنگ جبران نمایند. (11)
از این منظر میل به قهرمان یک رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه انسان غربی وجود دارد آنقدر که حاضر است برای آن حتی به « شیطان» هم بدل شود .
1) آشنایی با شیطانپرستی
1. تعریف کلی
سالهای پس از رنسانس را میتوان به سالهای افسار گسیختگی جهان غرب در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی و جنبههای متعدد منتهی به روابط انسانی توصیف کرد .
پس از برداشته شدن یوق تعالیم متعصب کلیسای کاتولیک از گردن انسان غربی ، چند کنش عمده فکری و فلسفی شکل گرفت که شرح آن در حوصله این مقال نمیگنجد ، لکن آنچه قابل توجه است ، رویکردهای متفاوت به مساله انسان و رابطه او با خدا است که زمینههای شکلگیری بسیاری از جریانهای فلسفی را فراهم آورد .
نکتهای که نباید از ذهن دور بماند ،تاثیرات گسترده مکاتب یونانی و شرقی بر اندیشه متفکران غربی است .
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوقالذکر دامنه انتقادگرایی به مباحث اصلی توحیدی یعنی جایگاه خدا ، انسان و شیطان نیز رسید .
قرنها بعد یعنی در سالهای آغازین قرن بیستم برخی از عناصر فاسدالاخلاق با اتکا به گرایشات و نظریات توراتی و پروتستانی به صورت مخفیانه جریان « شیطانپرستی» را با ویژگیهایی همچون گناهگرایی ، قتل ، تجاوزات جنسی ، هدم اصول اخلاقی ، بیتوجهی به مسائل توحیدی و ... پایهگذاری کردند .
اگرچه فطرت خداجوی انسانی عاملی بازدارنده در تمایل یافتن تعداد وسیعی از افراد جامعه انسانی به این جریان شده ، لکن استفاده از موسیقیهای جذاب و متنوع ، انجام اعمال خارقالعاده و دور از ذهن ، تهیشدن انسانی غربی و عصر جدید از معنویت و اتصال به منبع فیض موجبات گرایش افراد اندکی را به این گروهها فراهم آورد .
نکته حائز اهمیت آن است که علیرغم عدم استقبال عمومی از عضویت در گروههای شیطانپرستی ، آموزهها و تعالیم گمراهکنندهای توسط ایشان و به وسیله ابزارهایی که در اختیار ایشان توسط قدرتهای بزرگ سیاسی قرار گرفته ، منتشر شده و میشود و این گروهها در سراسر جهان همواره به عنوان کانون های فحشا و فساد شناخته میشوند .
سال 1960 را میتوان به صورت جدی آغاز دور جدید حیات و فعالیت شیطانپرستان در آمریکا دانست (1) ، صرفنظر از انواع شیطانپرستی که طی سالیان متمادی باستانی همچون یونان ، عراق ، ایران و ... وجود داشته است . هدف این پژوهش بررسی و مطالعه جریان خاص شیطانپرستی مسیحی است که در سال 1960 میلادی رسماً در کشور آمریکا فعالیت خود را به عنوان یک فرقه و مکتب آغاز کردهاست .
نکته ضروری نقش قابل توجه یک مامور شناخته شده سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا در شکلگیری جریان مذکور میباشد که طی پژوهش به آن اشاره خواهد شد .
2. شیطانپرستی دینی (2)
اگرچه ضروری است که متذکر شویم اینکه اساساً آیا میتوان شیطانپرستی را دینی خواند ، محل سوالهای جدی است ، لکن با توجه به اینکه در اغلب کشورها چنین دستهبندی ارائه شده است از عنوان «شیطانپرستی دینی» عیناً استفاده میشود .
مبنای بنیادین این نوع از گرایش به شیطانیسم ، پرستش یک نیروی ماوراء الطبیعه اساطیری و یا چند خدایی میباشد . عمده پیروان آن به « خدایان» رم باستان ، الهههای شرقی
و ... گرایش دارند . (3)
اما رکن اصلی این نوع نیز مانند سایر انواع تاکید بر پرورش استعدادهای شخصی انسان و در حقیقت خودپرستی است .
3. شیطانپرستی فلسفی
3. شیطانپرستی فلسفی
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است» این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به نام «آنتوان لاوی »(4)نسبت داده میشود .
این نوع شیطانگرایی نیز مانند دو نوع دیگر یعنی دینی و گوتیک از مبنای اعتقادی یهودیت نشات گرفته است . (در بخش سوم به تفصیل در این خصوص بحث خواهد شد.)
* آشنایی گذرا با « آنتوان لاوی »
نام کامل وی « آنتوان شزاندر لاوی » (Anton Szandor Lavey) میباشد . وی
در یازدهم آوریل سال 1930 میلادی در شیکاگو آمریکا متولد و به همراه خانوادهاش به سانفرانسیکو عزیمت نموده و تا زمان مرگش در آنجا ساکن میشود .
وی شخصیتی ناهنجار و ناسازگار بوده که در سن 17 سالگی ضمن فرار از تحصیل و حضور در خانه به عنوان خدمه و دلقک به یک سیرک میپیوندد .
لاوی در سال 1950 میلادی در دایره جنایی پلیس آمریکا به عنوان عکاس جنایی مشغول به کار میشود (5) که تاثیرات عمدهای را نیز میپذیرد .
آنتوان در سال 1952 با «کارول لنسیگ » ازدواج میکند اما بنابر دلایلی اعم از عدم
التزام به اصول اولیه اخلاقی و پایبندی به روابط خانوادگی و شیفتگی به زن دیگری به نام « داین هگارتی » از همسر اولش جدا شده و از سال 1960 به بعد روابط نامشروعی را با وی آغاز میکند . لاوی یک فرزند نامشروع از هگارتی که هرگز با وی ازدواج نکرد را به دست میآورد .
وی همچنین علاقه وافری به نوازندگی پیانو داشته و طبق اطلاعات موجود در همین سالها روابط جدی و پردامنه را با برخی عناصر سازمان (CIA) همچون « مایکل آکینو » (6)
برقرار میکند .
این فرد مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا در تاریخ 30 آوریل 1966 در حال که برای جمعی از اعضای حلقههای سری « دایره اسرارآمیز» با سری تراشیده سخن میگفت ، مدعی بنیانگذاری «کلیسای شیطان » شد .
نامبرده کتابی را تحت عنوان« انجیل شیطان » و کتاب دیگری نیز با نام« آئینپرستش شیطانی » به چاپ رساند . روز مرگ لاوی با نام « هالووین» در آمریکا شناخته میشود .
4. شیطانپرستی گوتیک (7)
این نوع شیطانگرایی نیز مانند دو نوعی که در گذشته اشاره شده نوعی از شرپرستی با اشاره به تاریکی و از کثیفترین فرقه انحرافی به حساب میآید . در موسیقی متالیکا نیز سبکی
به نام گوتیک وجود دارد .
کثیفترین اعمال مانند خوردن نوزادان ، تجاوزات جنسی و ... به این گروه نسبت داده میشود. (گرچه گفتنی است برای تمام گروههای شیطانی این اعمال از واجبات ! به حساب میآید.) میل و درخواست به« برگشت تاریکی» در این شاخه بارز است . همانند اعضای
گروه « آکنکار » که با لباسهای تیره به غارها و تاریکیها برای فریاد کشیدن پناه میبرند !
چکیده :
این مقاله تلاش دارد تا با معرفی نمادهای شیطان پرستان ، شخصیت های شیطان پرستان ، فیلم ها و کتبی که از این فرقه در ایران برگردان شده و استفاده ابزاری از آنان و بررسی آن جلوی گسترش روز افزون این فرقه را تا حدی بگیرد.
در ابتدا خلاصه ای از تاریخچه پیدایش کابالا و فراماسون ها ذکر شده و فلسفه گسترش آن بیان خواهد شد . در ادامه به معرفی و بررسی نمادهای گروه شیطان پرستان و نحوه به کارگیری آن ها خواهیم پرداخت سپس زندگی نامه دو شخصیت برجسته و سرشناس این گروه خواهد آمد . همچنین در این مقاله به برخی از فیلم های ضد اخلاقی پرداخته خواهد شد و در پایان کتب مبتذل و ضالّة شیطان پرستی که در سال های 1378 تا حدود 1384 در ایران ترجمه و تجدید چاپ می شده مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت .
فهرست واژگان :
فراماسون ، کابالا ، شیطان پرستی ، شیطان ، رقص شیطان ، مانسون ، لاوِی ، مِتال
مقدمه :
«ألَم أعهَد إلَیکُم یا بَنی آدَم ألّا تَعبُدُ الشّیطان إنَّه لَکُم عدوٌّ مُبینٌ و أن ِاعبُدونِی هذا صِرَاطٌ مُستَقیم»(1)
در این مقاله تلاش شده تا به یک بررسی گزارش گونه و البته تا حدودی تحلیلی راجع به فرقه ای که دنیا با آن روبروست به نام شیطان پرستی بپردازد و شامل تاریخچه ای راجع به این فرقه و بررسی نمادهای شیطان پرستی و هدف آنان از گسترش این نمادها و کتبی که تاکنون در ایران برگردان شده و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز چندین بار تجدید چاپ گرفته اند و محتوای آنان می باشد.
همچنین در این مقاله به نقد و بررسی برخی از فیلم ها و زندگی نامه دو شخصیت اصلی شیطان پرست به نام های مرلین مانسون و آنتوان لاوی پرداخته شده است
امید است خوانندگان آن به خصوص جوانان که بیشتر از سایر اقشار جامعه در معرض خطر ابتلا به این بیماری فکری و روحی هستند با دیدی باز به مسائلی که روزانه با آن مواجه هستند نگاه کنند و کورکورانه به تقلید از گروه ها و فرقه هایی که برای جوان جامعۀ ما شمشیر را از رو بسته اند نپردازند.
شیطان پرستی فرقه ای مستقل ؟
طبق بررسی های انجام شده نمادهای این گروه و همچنین تفکرات آنان از فرقه ای گسترده تر و طیفی خاص سرچشمه میگیرد به نام فراماسون(2) (free masion) حال برای اینکه راجع به فراماسونها بررسی هایی را انجام دهیم باید به دل تاریخ برگردیم .
فتنۀ دجّال(3)
از زمان حضرت نوح (ع) هر پیامبری که به رسالت مبعوث شد مردم قوم خود را از فتنه دجّال ترساند.
دجّال یکی از علائم حتمیۀ آخرالزمان و قبل از ظهور حضرت صاحب الزمان(عج) است ، که در روایات و تفاسیر توضیحاتی پیرامون آن داده شده است.
دجّال طبق روایات مردی است که یک چشم دارد - وسط پیشانی – که مثل نور میدرخشد ، همه را به خود دعوت می کند، میگوید منم خدای شما ، از آسمان باران نازل می کند ، از زمین گیاه می رویاند ، الاغی دارد که هر گام آن کیلومترهاست ، دریاها را می پیماید ، از آسمان عبور می کند ، از هر موی این الاغ نواهایی بیرون می آید و توصیفاتی از این قبیل . گفته شده که دجّال از زمان حضرت نوح بوده است بر خلاف سایر علائم آخرالزمان مثل خروج سفیانی ، سید یمانی ، سید خراسانی ، سید حسنی و ... که آخرالزمان به وجود می آیند .
روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که روزی حضرت با اصحاب از مکانی عبور میکردند مردی را به اصحاب نشان دادند به نام صاعد بن صید و فرمودند که این دجّال است اما آن دجّالی که آخرالزمان می آید این مرد نیست.
با این توصیفات مسلماً دجّال نمی تواند یک فرد باشد احتمالاً یک جریان باشد ، یک تفکر، که آن همین تفکر فرامسونری است.
بنی اسرائیل و فراعین مصر
حضرت ابراهیم (ع) دو فرزند داشتند به نام های-اسماعیل(ع) و اسحاق (ع)- اسماعیل (ع) و فرزندانش به پیامبر اسلام رسیدند . حضرت اسحاق (ع) فرزندی داشتند به نام حضرت یعقوب(ع) که ایشان دوازده پسر داشتند که یکی از آنان حضرت یوسف (ع) بود که طی جریاناتی به مصر کشیده شد و در آنجا به مقام رسید . حضرت یوسف (ع) از زمین های حاصل خیز اطراف رود نیل به پدر و اطرافیانش داد.
حضرت یعقوب (ع) لقبی را برای خود برگزیدند به نام اسرائیل به معنای بنده خدا (اسر به معنای عبد و ئیل به معنای الله) - طبرسی مجمع البیان- ولی در کتاب قاموس کتاب مقدس آمده : «اسرائیل به معنای کسی است که بر خدا مظفر گشت»(4) و فرزندان ایشان معروف شدند به بنی اسرائیل .
حضرت یوسف (ع) در اواخر عمر خود به بنی اسرائیل خبر داد که بعد از من فرعون به شما بدبین شده و شما را مورد آزار و اذیت قرار می دهد . همین گونه هم شد و فراعین مصر یکی پس از دیگری بنی اسرائیل را به استضعاف کشاندند تا زمانی که حضرت موسی (ع) به دنیا آمد. و وقایعی که در کتب تاریخی بدان اشاره شده به وقوع پیوست .
کابالا (kabala)
قبل از به دنیا آمدن حضرت موسی (ع) عده ای به فرعون خبر دادند که پسری متولد خواهد شد که تو را از تخت پادشاهی به زیر خواهد کشید . حال این سوال مطرح می شود که از کجا مطلع شده بودند ؟
یک گروه زیر زمینی و سرّی به نام کابالا وجود داشت که در فضای جادوگری و پیش گویی به سر می بردند و هدفشان حکومت کردن بر مردم و سلطه جوئی است اینان پیش گوئی کردند و به فرعون خبر دادند. فرعون هم شروع به کشتن نوزادان کرد. اما به خواست خدا حضرت در دامان خود فرعون پرورش یافت.
حضرت موسی (ع) وقتی به پیامبری مبعوث شدند بنی اسرائیل را نجات دادند و از رود نیل گذراندند همین کابالیست ها که از عاقبت فرعون با خبر بودند به ظاهر به خدای موسی ایمان آورده و از رود نیل گذشتند. و در راه به عده ای بت پرست برخورد کردند و گفتند : «إجعَل لَنا إلهاً کَما لَهُم آلِهَه»(5) ، و گوساله سامری را طراحی کرده و به خورد یهودیان دادند . و وقتی قرار شد که وارد بیت المقدس شوند سرپیچی کردند . تا اینکه چهل سال در بیابانی به نام « تیه » سرگردان شدند .
در این مدت حضرت موسی (ع) تعالیمی از جمله چهره شناسی ، ارتباط با شیپور و بوق که هم اکنون همه ساله مراسم ویژه ای در اسرائیل برگزار می شود و مردم در بیابانی جمع می شوند و با شیپور به یکدیگر پیام می دهند. در همین ایام بود که حضرت موسی (ع) از دنیا رفتند . کابالیست ها و یهودیانی که به ظاهر ایمان آورده بودند پس از حضرت موسی (ع) با توجه به تعالیمی که از ایشان آموخته بودند و از قبل هم که به کار جادوگری و پیش گویی مشغول بودند ادّعا کردند که می توانند اداره خلقت را بر عهده بگیرند و دستان خدا در مقابل آنها بسته است« وَ قالَتِ الیَهودُ یَدُ اللهِ مَغلولَه »(6)
در راستای همین برنامه هایی که ایشان برای اداره خلقت داشتند پیامبران زیادی بر بنی اسرائیل نازل شدند تا آن ها را از این کار بر حذر بدارند. یکی از مهمترین ایشان حضرت عیسی (ع) بود . عیسی (ع) کتابی آوردند به نام انجیل که در لغت به معنای بشارت است. و منظور بشارت به پیامبری حضرت خاتم (ص) است . اما این اتّفاق پیش نیامد و اقداماتی انجام دادند که حضرت عیسی (ع) به خواست خدا به آسمان رفت. و انجیل عیسی به شدت مورد تحریف قرار گرفت و تبدیل شد به بشارت به خود حضرت عیسی (ع) نه پیامبر آخرالزمان .
شائول و تحریف انجیل
در آن زمان فردی یهودی زندگی می کرد به نام شائول که به شدت مسیحی کش بود . و مسیحیان را از بین می برد.
روزی وارد شهری که اهالی آن مسیحی بودند شد مسیحیان با دیدن وی پا به فرار گذاشتند ولی او به کلیسایی در آن شهر رفت و مشغول عبادت شد وقتی از او علت را جویا شدند گفت در راه مسیح بر من نازل شد گفت که از کشتن یاران من دست بردار و تبلیغ دین من را بکن. به همین جهت مسیحی شد وحتی نام خود را به «پولِس» تغییر داد. که هم اکنون در میان مسیحیان بسیار مقدس میباشد تا جایی که برخی نام «پل» را به عنوان پسوند قرار می دهند مانند «پاپژان پل» . پلوس به شدت شروع به تحریف در انجیل نمود . عده ای متوجه شدند اما از بین رفتند مانند «برنابا» که انجیل برنابا نیز وجود دارد که در آن نام پیامبر اسلام و حتی جانشین ایشان حضرت علی (ع) به صراحت بیان شده است.
اسلام و یهودیان
در زمان پیش از ولادت حضرت محمد (ص) یهودیان و کابالیست ها که ویژگی های پیامبر را در تورات و انجیل مشاهده کرده بودند به جزیره العرب کوچ کردن تا پیامبر آخرالزمان را شناسایی کرده و او را از بین ببرند . لذا پدر حضرت محمد (ص) عبدالله را شناسایی کردند و پیش از ولادت حضرت او را به قتل رساندند . و خود حضرت نیز مدت پنج سال در بیابان به دایۀ خود حلیمه خاتون سپرده شد . و پس از این مدت که پیامبر را شناسایی کردند به دلیل حمایت پدر بزرگ و عموی ایشان نتوانستند آسیبی به ایشان برسانند.
ایشان نمی خواستند اجازه دهند که بیت المقدس توسط اسلام فتح شود به همین منظور با پیامبر اسلام مخالفت می کردند.
حاکمیت کلیسا و انزوای یهودیان
در زمان قرون وسطی و پیش از انقلاب صنعتی اروپا که کلیسا بر مردم حکومت می کرد یهودیان به شدت مورد آزار مسیحیان قرار میگرفتند و حتی در جنگ هایی که معروف شد به جنگ های صلیبی بسیاری از یهودیان را به اجبار مسیحی میکردند و دینشان از آن ها می گرفتند . تنها کشوری که توانست مقاومت کند اسکاتلند بود که اولین لژ فراماسونری را تشکیل دادند. تا زمانی که رنسانس یا انقلاب صنعتی اروپا رخ داد و از قدرت کلیسا کاسته شد . و زمینه برای رشد و فعالیت یهودیان و به اصطلاح انتقام گیری فراهم شد. در همین زمان بود که یهودیان شروع به فعالیت کردند و کم کم لژهای دیگری در اروپا شکل گرفت.
فراماسون(free masion)
ماسون (masion) در لغت به معنای بنّا است و فری(free) به معنای آزاد و فراماسون یعنی بنّای آزاد .
فراماسون به کسانی گفته می شد که معماری خلقت و معماری تفکر را (از دیدگاه خود) می دانستند . البته لازم به ذکر است که بنّاهای توانمندی بودند.
به عنوان نمونه اهرام ثلاثۀ مصر (که از عجائب هفتگانه به شمار می رود) ساختۀ دست فراماسون هاست .
فراماسون ها فعالیت های خود را در سطح اروپا ادامه دادند تا زمانی که «کریستف کلمپ» امریکا را کشف کرد . در این زمان فراماسون ها به این قاره کوچ کردند و سنگ بنای امریکا را آن گونه که خود می خواستند ساختند . لذا نیویورک (که در همین مقاله به آن اشاره می شود) ساختار هندسی ماسونی دارد و بسیاری از نمادهای فراماسون ها در این شهر که پایتخت اقتصادی ایالات متحده امریکا است وجود دارد.
معرّفی نمادهای شیطان پرستی
فراماسون ها برای اینکه تفکر دینداران جهان را به ابتذال بکشانند شیطان پرستی را ابداع کرده و به شدت به تبلیغ و گسترش آن می پردازند . در این قسمت به معرفی تعدادی از نمادها ، لوگوها و آرم های شیطان پرستی و گروه های مرتبط با آن می پردازیم .
پرگار و گونیا
این شکل نماد اصلی فراماسون ها می باشد که در آن پرگار و گونیای برعکس که علامت بنّایی است وجود دارد . حرف G که در وسط این آرم نوشته شده مخفف کلمه (Goat) به معنای «بز» می باشد . که پیرامون آن نیز توضیحاتی خواهیم داد. (إن شاء الله)
در این عکس نماد پرگار و گونیای برعکس را مشاهده می کنیم که در موارد مختلف از جمله آرم پلیس کانادا به کار برده می شود. این نماد در موارد دیگری مانند میادین اصلی شهر در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی استفاده می شود .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201712.JPG
بز بافومت (Bophomet)
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201713.JPG
این شکل مربوط به یکی دیگر از نمادهای شیطان پرستی است ؛ به نام «ستاره پنتاگرام» که در وسط آن سر بز یا همان (Goat) را ملاحظه می کنید . در این شکل چهار عنصر آب (که در وسط شکم آن شکل ماهی و نماد آب است مشخص می باشد ) ، خاک (که در زیر پای بافومت قرار دارد) ، آتش (که در مشعل فروزان روی سر بز می باشد) و باد (که از وجود ماه و خطوط اطراف آن معلوم می شود) و دو جنسه بودن این بز که دارای یک بازوی مردانه و یک بازوی زنانه و قسمت های دیگر بدن وی که نشان از تقابل و آمیزش جنسی می باشد از بارزترین ویژگی های بز بافومت می باشد .
در عقیده شیطان پرستان «بز بافومت» نماد شیطان و قدرت تاریکی ها است که سر آن در یک ستاره پنج پر (inverted pentagram)(7) گنجانده شده است . که ستاره معروف پنتاگرام که رأس آن روبه بالا است نماد این چهار عنصر و راس آن نماد روح انسانی و معنویت آن است که شیطان پرستان با وارونه کردن آن روح را زیر پا قرار داده اند.
کلید آنخ (Ankh)
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201714.JPG
همان طور که گفتیم اهرام ثلاثه مصر از جمله افتخارات فراماسون هاست . به همین دلیل است که نمادهای مصر باستان در این فرقه به وفور یافت می شود.
نمادی که در شکل بالا ملاحظه می کنید کلید (آنخ) می باشد که در زمان مصر باستان در دست کاهنان معابد بوده است . کلید آنخ نماد حیات وجاودانگی می باشد که هم اکنون در فرقه ای به نام «فمنیسم» از جمله فرقه های فراماسونری استفاده می شود . آنان زن را نماد حیات و جاودانگی می دانند به همین دلیل از این نماد استفاده می کنند . در شیطان پرستی Ankh نماد و سمبل شهوت و سکس می باشد .(8)
ضد مسیح (Anti Christ)
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201715.JPG
در شکل بالا که ستاره پنتاگرام در وسط دیده می شود خصومت شیطان پرستان با مسیحیت آشکار می شود.
از دیگر علامت های شیطان پرستان آنتی کریست (Anti Christ) به معنای ضد مسیح که به صورت صلیب برعکس می باشد . شیطان پرستان با اینکه در واقع در مقابل تمام ادیان ایستاده اند اما خصومت و دشمنی خاصی با مسیحیان دارند(9) به همین علت علائم و نمادهای آنان را مورد استهزاء قرار می دهند . در ادامه این دشمنی بیش از پیش مشخص می شود.
(x) نماد کابالا
یکی دیگر از مهمترین نمادهای کابالیست ها و شیطان پرستان (X) که امروزه متأسفانه در ایران به عنوان بوگیر اتومبیل به وفور استفاده می شود.
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201717.JPG
دست شاخدار (Cornuto)
علامت دست شاخ دار(Cornuto) نماد ارادت به شیطان (بز) است که شیطان پرستان از آن در مراسم مختلف برای نشان دادن هویت خود استفاده می کنند. این علامت را بعداً بیشتر خواهید دید ؛ که شخصیت های مختلفی از آن برای نشان دادن هویت اصلی خود استفاده می کنند . از این نماد در گروه موسیقی هوی متال نیز استفاده می شود .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201718.JPG
هرج و مرج (Anarchy)
این نماد عمدتاً مورد استفاده گروههای هوی متال است که از جمله نماد های فراماسونری می باشد . حرف« A » مخفف کلمه«Anarchy» به معنای هرج و مرج و نابسامانی است . و به این گروه آنارشیسم اطلاق می شود این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است « هرچه تخریب کننده است ، تو انجام بده »
در شیطان پرستی همه چیز آزاد است . هر نوع لباس ، تفکر و عملی آزاد است. و هیچ چیزی انسان را از خوی حیوانیت و مست دنیا باز نمی دارد . لذا می بینیم که شیطان پرستان خواهان بی نظمی ، قتل انسان به عنوان قربانی و حتی خودکشی (که کمال افتخار برای یک شیطان پرست می باشد) هستند .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/00201719.JPG
چشم شیطان(Eye of satan)
این نماد به معنای چشم شیطان «نظارت و اقتدار» کمتر شناخته شده است. فراماسون ها از این نماد زیاد استفاده می کنند. از دیگر نام های آن چشم همه بین (All seeing eye) می باشد که در طراحی دلار نیز به کار رفته است . که اگر دقت شود تک چشم چپ می باشد که در مورد دجال در روایات نیز آمده است .(10)
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017110.JPG
صلیب شکسته یا چرخش خورشید(or sun wheel swastika)
چرخش خورشید یک نماد باستانی است که در برخی فرهنگ های دینی همچون کتیبه های برجای مانده از بودایی ها مقبره های یونانی دیده شده است .
این نماد بعد ها توسط هیتلر به کار رفت ، لکن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان پرستی کردند .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017111.JPG
Goat Head (سر بز)
بز شاخدار ، بز مندس mendes (همان ba'al بعل یا اُسیروس ، خداي باروري مصر باستان) بافومت ، خداي جادو ، scapegoat (بز طليعه يا قرباني). اين يکي از راههاي شيطان پرستان براي به سخره گرفتن مسيح است زيرا گفته مي شود که مسيح مانند بره اي برای گناهان بشر کشته شد و خود را برای نجات بشر فداء نمود .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017112.JPG
چشمی در حال نگاه به همه جا ( چشم همه بین All seeing Eye)
شیطان پرستان اعتقاد دارند چشم در بالای هرم چشم شیطان است که بر همه جا نظارت و اشراف دارد این علامت در پیشگویی ، جادوگری و کنترل های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می گیرد .
آن ها معتقدند این چشم لوسیفر شیطان است و کسی که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارایی ها حکومت می کند . کافی است به دلار ، پول رایج آمریکا نگاهی بیندازید . این علامت اساس نظم و ساختار نوین جهانی است (novus ordo skolorum) که در شکل صفحة بعد به زبان لاتین مشخص است . که ترجمه آن به انگلیسی (New order of the Ages)می شود.که در شکل پایین صفحه به آن اشاره شده است
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017113.JPG
ضد عدالت (Anti justice)
از دیگر نمادهای شیطان پرستی آنتی جاستیک (Anti justice) به معنای ضد عدالت این تبر رو به بالا به معنای عدالت و رو به پائین ضد عدالت است . شیطان پرستان برای نشان دادن مخالفت خود با عدالت اجتماعی از هیچ فعالیتی مضایقه نمی کنند .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017114.JPG
اعداد ماسونی
در فرهنگ فراماسونری همانند دیگر مذاهب اعدادی خاص جنبه تقدس به خود گرفته ، و بیانگر عقاید و تفکرات ماسونی و گاهی مخالفت با سایر ادیان می باشد .
عدد 13
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017115.JPG
عدد سیزده در برخی از ادیان از جمله مسیحیت از اعداد نحس و شوم تلقی می شود ، مسیحیان کمتر از این عدد استفاده می کنند . تا جایی که در ساختمان های خود به جای طبقه سیزده عدد 1+12 استفاده می کنند . لکن این عدد برای شیطان پرستان و ماسون ها عددی مقدس است .
این نماد در طرح یک دلاری به کار رفته است، که در آن 13 شاخه زیتون در پای چپ ، 13 تیر در پای راست ، 13 ستاره پنتاگرام در بالای سر که مجموعاً ستاره هگزاگرام را تشکیل می دهند و 13 خط سفید و قرمز بین دو بال عقاب که در پرچم امریکا نیز به کار رفته است قابل مشاهده می باشد . همچنین هرمی که در سمت راست تصویر قابل مشاهده است نیز دارای 13 طبقه می باشد . که اگر نماد پرگار و گونیای برعکس را روی این شکل پیاده کنیم حروفی که در دور حرم جدا خواهد شد کلمه mason را تشکیل خواهند داد .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017116.JPG
عدد 33
از دیگر اعداد مقدس فراماسون ها عدد 33 می باشد که فراماسونرهای اعظم دارای این درجه خواهند شد .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017117.JPG
ساخت یک دلاری و طراحی نمادهای آن حدود شش سال به طول انجامیده است. جرج واشنگتن (Washington) اولین رئیس جمهور امریکا و فراماسونر اعظم می باشد که دارای درجه 33 است و عکس وی در طرح یک دلاری به کار رفته است .
کاخ سفید
تصویر روبرو نقشه هوائی شهر نیویورک را مشخص می کند. در این عکس اگر خطی مطابق شکل از ساختمان پنتاگون(وزارت دفاع امریکا) که در پائین شکل مشخص است به کاخ سفید(White house) محل تلاقی دو خط رسم و از آن به یکی از اصلی ترین ساختمان های ماسونی به نام جفرسون کشیده شود زاویه ای که از این دو خط حاصل می شود 33 درجه می باشد . نکته دیگری که در این تصویر وجود دارد ساختمان کاخ سفید است که با چهار میدان اطراف خود ستاره پنتاگرام را تشکیل می دهند .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017118.JPG
سازمان ملل
شکل روبرو آرم سازمان ملل را نشان می دهد که در آن سیزده پر زیتون در دو طرف کره زمین قرار دارد و همچنین خطوطی که کره زمین را به 33 قسمت تقسیم کرده است نمایانگر عدد 33 می باشد .
(جان اف کندی) تنها رئیس جمهور ضد ماسون ایالات متحده بود که در زمان ریاست جمهوریش در شهر دالاس ترور شد . در شکل شهر دالاس نشان داده شده است که نزدیک مدار 33 درجه می باشد .
صحرای هرمجدون یا آرماگدون که در اسرائیل قرار دارد و به اعتقاد یهیود آخرالزمان ، منجی یهود در این صحرا ظهور می کند ؛ نیز نزدیک مدار 33 درجه می باشد . جنگ 33 روزۀ لبنان که در روز سی ام آتش بس اعلام شد ولی بی هیچ دلیلی تا روز سی و سوم ادامه پیدا کرد نیز در نزدیکی مدار 33 درجه رخ داد .
همچنین عملیات صحرای طبس وبمب اتمی امریکا درناکازاکی نیزدرنزدیکی همین مدار صورت گرفت .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017120.JPG http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017119.JPG
عدد 666
از دیگر اعداد معروف شیطان پرستان عدد 666 می باشد، به عقیده آنان در ششصد و شصت و ششمین روز از خلقت حضرت آدم شیطان او را از بهشت راند . از این عدد به عدد وحش یاد می شود که نمایانگر شیطان است .
666 سمبلی است که به عنوان شماره تلفن شیطان از سوی گروه های هِوی متال ، وارد ایران اسلامی شده است اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان پرستان تلقی می شود . از سال ها پیش تا کنون این عدد با اشکال مختلف روی دیوار شهرهای بزرگ نقش بسته است .
برخی معتقدند این نماد هم بهانه ای است برای گسترش نمادهای این افراد .
حرفF ششمین حرف از حروف الفبای انگلیسی است که با کنار هم قرار گرفتن 3 F عدد 666 پدید می آید . در برخی از بارکدها دو خط در اول وسط و آخر بارکد همانند شکل بزرگتر از سایر خطوط مشخص است که نماد عدد 666 می باشد.
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017121.JPG
شخصیت های شیطانی
مرلین مانسون (Marlyn Manson)
مرلین مانسون نام مستعار «برایان وارنر» متولد 1969 میلادی از یک خانواده فقیر و سطح پائین فرهنگی در منطقه کانتون اوهایو امریکا می باشد .
دوران کودکی وی با آرزوهای دست نیافتنی و همه سختی هایش به پایان رسید . برایان مدت 11 سال در یک مدرسه مسیحی تحصیل کرده و در سن 18 سالگی ضمن نقل مکان به منطقه تامپابای فلوریدا به شغل روزنامه نگاری روی آورد .
وارنر در طول این مدت مطالب ضعیفی را با قلم خود در نقد اشعار موسیقی های مبتذل «متال» و «راک» به رشته تحریر در می آورد
گروهی از همراهان وی را منتقد متالیکا معرفی می کنند . اما آنچه قاطعانه می توان درباره دوران جوانی این شیطان مدرن گفت این است که سال های جوانی وارنر سال های آشنایی وی با فضای مسموم گروههای شیطان پرستی و اقمار آن نظیر گروههای متالیکا ، هیپی و ... است .
به هر حال وی پس از آشنایی به « اسکات میچل » گیتاریست فعال در برخی از گروههای کوچک و نه چندان حرفه ای راک ، گروه متالیکای خود را تشکیل می دهد .
وی در این سال ها نام مرلین منسون را با ترکیب دو نفر دیگر بر خود برگزید . نام مرلین را از بازیگر زن هالیوودی «مرلین مانرو» که شهرت به فساد و بازی در فیلم های غیر اخلاقی داشت و از ظاهر زیبایی برخوردار بود و منسون را از کشیش ناراضی فرقه گرا و قاتل حرفه ای به نام چارلز منسون بر می گزیند .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017122.JPG
پس از انتخاب جسورانه گروه منسون در انتخاب رنگبندی صحنه ، نوع اجرا، گستاخی در استفاده از الفاظ رکیک و ترویج فحشا در آثار ایشان با شرکت فعال موسیقی به نام« تایتینگ ریکورد زلیپل » در امریکا آشنا می شود . و زمینه های گرایش بیشتر شیطان مدرن به وحشی گری در صحنه های اجرا از جمله پاره کردن انجیل و پرتاب آن به سمت مردم و خوردن مدفوع و هر کاری که حتی از حیوان هم ساخته نیست را فراهم آورد ؛ و از وی یک چهره معروف و سوپر میلیونر ساخت . این اقدامات او را از جایگاه یک مطرب محلی در فلوریدا ،خارج و به یک چهره ملی در امریکا تبدیل ساخت .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017124.JPG http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017123.JPG
عقاید
هیچ عقیده ثابتی را نمی توان به منسون نسبت داد ، او مظهر لاقیدی و بی عقیدگی محض است و آنجا که پای عقیده به میان کشیده می شود آن عقیده به شیطان و بزرگی این موجود رانده شده ختم می شود لکن از آنجا که انسانهای بی عقیده و مکاتب بی عقیده باید در پی انجام اعمال خود به فلسفه بافی بپردازند تا مرموزتر جلوه کنند ، او نیز فلسفه بافی هایی راطرح می نماید به عبارتی فلسفه بافی به کمک مشتری داشتن و ماندگاری مشتریان به کمک او آمده است.
در مرحله بعد القای مفاسد فکری و عقیدتی در دستور کار وی قرار دارد که در صدر آن همان بی عقیدگی است. بی عقیدگی که در پلورالیسم یا نسبت گرایی نیز رخ می نماید امروزه شاخصه زیربنای بسیاری از مکاتب فکری است ،منسون مصداق نسبیت گرایی است
چشم چپ مانسون اولین نمادی است که از آن به عنوان (Look marlin manson) یاد می شود . این چشم با لنز روشنی از چشم دیگر وی متمایز است . اغلب تصاویر منتشر شده از منسون به گونه ای تهیه می شود که این چشم به صورت واضح در آن مشخص باشد .
وی در هر اجرایش با گریم و چهره ای متفاوت روی صحنه ظاهر می شود و همین موضوع باعث جلب توجه طرفداران وی گشته است .
از دیگر مشخصه های مرلین می توان به عدد 69 روی سینه اش اشاره کرد که نشان از سال تولد منسون دارد . او با این کار سال تولد خود را تحولی در بشریت و سال مهمی قلمداد می نمود . این فرد همچنین برخی از نمادهای جدید را در شیطان پرستی ابداع کرده و برخی را دستخوش تغییر و تحولاتی نموده است .(11)
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017125.JPG
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017126.JPG
آنتوان لاوی
آنتوان شزاندر لاوِیْ (Anton Szandor LaVey) معروف به دکتر لاوی، مؤسس و کاهن اعظم کلیسای شیطان. نویسنده کتاب انجیل شیطانی و بنیان گذار شیطان پرستی فلسفی است .
وی در 11 آوریل سال 1930 در شهر شیکاگو ایالت ایلی نویز متولدشد . سپس به سافرانسیسکو نقل مکان کرد و بیشتر دوران رشد وی در همان جا سپری شد .
پس از رها کردن دبیرستان و فرار از خانه در 17 سالگی ابتدا به سیرک پیوست و بعد به نوازندگی روی آورد . و در سال 1950 به عنوان عکاس در دایره جنایی پلیس استخدام شد .
در سال 1952با شخصی به نام کارول لنسینگ ازدواج کرد . نتیجه این ازدواج دختر اول او کلارا لاوی بود . ازدواج آنها پس از شیفتگی آنتوان به داین هگارتی در سال 1960 منجر به طلاق شد . داین و آنتوان هرگز با یکدیگر ازدواج نکردند ولی ثمره این رابطه دختر دوم لاوی به نام زنا لاوی بود .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017127.JPG
لاوی که در سانفرانسیسکو از محبوبیت خاصی برخوردار بود ، شبهای جمعه به ارائه سخنرانی های سری که آنها را دایره اسرارآمیز نامیده بود پرداخت. یکی از اعضای همین حلقه به وی پیشنهاد تأسیس آیین جدید را داد .
در 30 آوریل 1966 در حالی که سر خود را به عنوان آیین جدید تراشیده بود ، بنیان گذاری کلیسای شیطان (church of satan) را اعلام کرد . همچنین این سال را به عنوان سال اول عهد شیطان ( anno Satan ) نامید . چندی بعد با انتشار انجیل شیطان در سال 1969 به اظهار تعالیم کلیسای شیطان پرداخت و اظهار داشت که شیطان فرمانروای زمین است . از جمله دیگر کتاب های لاوی می توان به آیین پرستش شیطان ، و دفتر یادداشت شیطان اشاره کرد .
http://www.rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/10/02/002017128.JPG
پس از جدایی هگارتی از لاوی در اواسط سال 1980 آخرین همراه لاوی بلانچ بارتون بود که نتیجه این همراهی تنها پسر لاوی به نام سیتن سرکیس کرنکی لاوی(12) شد .
وی در 29 اکتبر 1997 در بیمارستان سنت ماری شهر سانفرانسیسکو بر اثر تورّم ریه درگذشت. در تدفین شیطانی لاوی که به صورت مخفی انجام شد ، جسدش سوزانده و خاکستر آن به این عقیده که وی دارای قدرت شیطان است بین وارثانش تقسیم شد .(13)
پي نوشت ها :
1. یس 60-61
2. بنّای آزاد
3. ضد مسیح
4. ر.ک برگزیده تفسیر نمونه ج 1 ص67
5. اعراف 138
6. مائده 64
7. ستارة واژگون (شیطان پرستان جنبة معنوی انسان را زیر پا میگذارند)
8. محمد زارعان / تهاجم فرهنگی و اصناف ص 18 / ستاد احیاء امربه معروف شهرستان اصفهان
9. علت این خصومت به جریان جنگ های صلیبی بر می گردد که حاکمیت کلیسا بر مردم موجب انزجار آنان می گشت
10. محمد زارعان / تهاجم فرهنگی و اصناف ص 19 / ستاد احیاء امربه معروف شهرستان اصفهان
11. محمد زارعان / تهاجم فرهنگی و اصناف ص 8 / ستاد احیاء امر به معروف شهرستان اصفهان
12. Satan Xerxes Carnaki Lavey
13. حمیدرضا مظاهری سیف / شیطان پرستی موجی در حال یا طرحی برای آینده ص 12 /موسسه مطالعات فرهنگی طلوع
http://up.sibdownload.com/images/eck7amsf4is7p6mbpmlx.jpg
آنچه مهمترین مدرک و گویاترین سند یک جنایت وسیع و گسترده و خطرناک بین المللی است کتابی است که با نام ” اسرار سازمان مخفی یهود ” به گردآوری ژرژ لامبلن چاپ و منتشر شد و به زبان انگلیسی the protocols of the learned”Elders of zion مشهور است…
قبل از آغاز مقاله اصلی تعریفی جالب از پروتکل های بزرگ صهیون قرار داده که تکه هایی از آن را برایتان قرار داده ایم : [«پروتکل بزرگان صهیون» یا «پروتکل بزرگان یهود»، بدنامترین اثر یهودستیزانه عصر مدرن است که به طرز وسیعی توزیع شدهاست. امروزه نیز دروغهای این کتاب در باره یهودیان که بارها و بارها رد شده اند همچنان بویژه از طریق اینترنت پخش میشود. افراد و گروههایی که از «پروتکل» استفاده کردهاند، همگی هدفی مشترک را دنبال میکنند: اشاعه تنفر از یهودیان.]
[پروتکل بزرگان صهیون یا پروتکل بزرگان یهود سندی جعلی است که مقصود از نگارش آن، ترسیم یهودیان به عنوان توطئهگران در سطح جهانی است.[۱] این کتاب جعلی در ۲۴ فصل یا پروتکل، که گفته میشود خلاصه مذاکرات ملاقاتهای رهبران یهودی است، به «نقشههای پنهانی یهودیان» برای حکومت بر جهان از طریق دخل و تصرف در اقتصاد، کنترل رسانههای همگانی و دامنزدن به اختلافات مذهبی پرداختهاست. مدرکی قانع کننده وجود دارد که «پروتکل» جعلی و یک «سرقت ادبی ناشیانه» است.]
میبینید که چگونه سعی در توجیه اعمال این قوم شیطانی دارند ، فرض را بر این میگذاریم که این کتاب سراسر دروغ و فرافکنی است ، آیا اعمال و رفتار صهیونیست ها با مردم جهان غیر از آن چیزی است که در این کتاب آمده ؟بهرحال کاربران مراقب سایت ویکی پدیا و از این دست منابع آزاد باشند…
اما…
این کتاب ( اسرار سازمان مخفی یهود ) با آنکه در ایران لااقل دوبار منتشر شد ( بکبار به ترجمه مصطفی فرهنگ و بار دیگر با نام مستعار ” ترجمه : ر.ش.” ) و اخیراً با نام ” صهیونیسم چه میخواهد؟ ” برای سومین بار ( و متاسفانه مثل تقریبا، تمامی کتابها و نشریات راجع به صهیونیسم بسرعت نایاب شد و این داستان در مورد این کتاب در سراسر جهان اتفاق افتاده است ) در واقع انگار ، دست پنهان و نیرومند صهیونیسم با ایادی فراوان و مرموز خویش همه جا سعی در گم کردن این ردپا دارد و بهمین دلیل ، چاپ مجدد این سند معتبر و نقل و شرح آن از جای ویژه ای در افشاگری نسبت به صهیونیسم برخوردار است و بر ناشران مسئول و حتی گردانندگان جمهوری اسلامی است که این کتاب مهم را در همه ابعاد بهمه طرق ممکن به دست مردم برساند.
به همین دلیل در محدوده این مقاله ، سعی میشود که بعضی قسمت های این کتاب به دلیل اهمیت فراوانی که دارد نقل شود تا جزیی از توطئه های خطرناک صهیونیسم را نشان دهد و برای پرهیز از اطاله کلام از تفسیر شرح آن نیز خودداری میگردد :
” مقدمه مترجم فرانسه : … در این کتاب بطور وضوح افکار یهودیان فاش شده و نشان میدهد که چگونه اولاد اسرائیل با تشکیل مجامع مخفی و فساد جامعه و ترور ، موجبات حکومت خود را در دنیا فراهم می سازند… نتیجه تحقیقات دقیق و مشاهدات منطقی روزانه ثابت میکند که یکی از علل بدبختی نوع بشر و ناملایمات ناشی از جنگها ، یهودیان صهیونیسم بوده اند.
در روسیه این کتاب چندین مرتبه چاپ شده ولی بنظر میرسد که اولین چاپ آن در سال ۱۹۰۲ بوده که بزودی نایاب شده وعلت آن این بود که یهودیان فوراً آن را خریده و یا ضبط کردند…
مجامع صهیونی ها در سال ۱۸۹۷ انجمنی تشکیل دادند و در آن انجمن تصمیماتی گرفتند و صورت جلسه ای تهیه کردند و نام آن را پروتکل گذاردند.این صورت جلسه ها بعلت آنکه اغلب صهیونی ها زبان عبری را خوب نمی دانستند به فرانسه تهیه میشد و در سال ۱۹۰۱ کشف گردید. با مطالعه و تشریح پروتکل ها و مقدمه هایی که بر آن نوشته شده ، سه نکته اساسی در آنها مشاهده میشود:
۱ – انتقاد فلسفی از اصول آزادی خواهی و توصیف رژیم مطلقه و استبداد
۲ – طرح نقشه نبرد اجتماعی بمنظور اطمینان یهودیان برای حکومت مطلقه در عالم
۳ – پیشگویی بمنظور اجرای نکات اساسی نقشه یهود
فصل اول
برای حکومت بر یک عده و حصول نتیجه ، با زور و ترور بهتر میتوان به مقصود رسید و برعکس از مباحثات علمی و منطقی نتیجه ای حاصل نمیشود … طبق قانون طبیعت حق با زور است و آزادی سیاسی فقط توهمی است و اصولاً وجود ندارد… امروز قدرت طلا ، جانشین قدرت حکومت های آزادی خواه شده است … وقتی که حکومتی ، بر اثر نزاعهای داخلی در مقابل فشار های خارجی ضعیف شد برای درمان درد او داروئی یافت نخواهد شد و حکومت سرمایه که کاملاً در دست ماست ، سلاحی خواهد بود که خواه ناخواه همه مجبور خواهند بود در مقابل آن سر تعظیم فرود آوردند … سیاست ، هیچ وجه اشتراکی با اخلاق ندارد ، حکومتی که بخواهد با اخلاق اداره شود، حکومت سیاسی نیست و بلاخره قدرت خود را از دست خواهد داد . کسی که میخواهد حکومت کند ، باید به مکر و حیله و فریب و دورویی متوسل شود … ما در مقابل خود نقشه ای داریم که روی آن مسیر خطرناکی تعیین شده و با طی این مسیر خطرناک ، بایستی آثار چندین قرن دیگران را منهدم سازیم. برای تهیه وسائلی که ما را به مقصود نائل سازد، بایستی از بی غیرتی و بی ثباتی افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد بشرایط زندگی راحت و آسوده استفاده کرد … ما نبایستی از تولید هیچگونه فساد و انجام هیچگونه مکر و تزویر و خیانت که ما را بسوی هدف نزدیک نماید ، هراس داشته باشیم… کلمات آزادی و برابری(شعار فراماسونری) کلماتی هستند که از روزگاران قدیم از زبان ما منتشر شده و توجه ملل را به آن معطوف داشته ایم … اینها کلماتی هستند که بوسیله آنها ، مامورین ما عده بسیاری را با شوق و شعف به زیر بیرق ما فرا خوانده اند و در عین حال همین کلمات ، در حکم کرمهایی هستند که ریشه راحتی و آسایش کلیه ملل غیر یهودی را خورده و فاسد کرده و همه جا صلح و آرامش و اساس قدرت حکومت ها رو متزلزل کرده است و خواهید دید که همین کلمات موجبات فتح و پیروزی ما را فراهم خواهد نمود… اساس حکومت اشرافی که ما در نظر داریم ، بر دو اصل اس : اصل اول ثروت است که بوسیله ما تولید میگردد و اصل دوم علوم است که از طرف دانشمندان و زعمای ما در آنها تتبع میشود …
فصل دوم
… عمال ما در تمام مناطق وجود دارند و برای آنها هیچ مرز و حدی وجود ندارد … طبقه روشنفکر با اطلاعات و اکتشافات خود ، بدون اینکه به نتیجه قطعی و منطقی آنها توجهی داشته باشند فخر و مباهات خواهد کرد و تمام اطلاعات علمی را که خود ما مطابق میل خودمان در اختیار انها گذارده ایم بموقع اجرا در خواهد آورد … به پیشرفت هایی که خودمان در راه داروینسم و مارکسیسم در نیچه ایسم ایجاد نموده ایم توجه کنید خود ما لا اقل نمی توانیم منکر این پیشرفت ها باشیم … مطبوعات ، نماینده آزادی بیان و افکار عمومی است ولی دولت ها نتوانسته اند از این قدرت استفاده نمایند و این قدرت در دست ما افتاده است. بوسیله همین مطبوعات است که در حالیکه در حاشیه تاریکی قرار گرفته ایم به آنچه در روشنی میگذرد توجه داریم و نفوذ خود را بدست آورده ایم. با کمک همین مطبوعات است که طلا بقیمت سیل خونها و اشکهایی که ناچار به ریختن آنها بوده ایم ، در دست ما انباشته شده است.
http://www.zohur12.ir/wp-content/uploads/2011/10/hagbah.jpg
فصل سوم
برای اینکه اشخاص جاه طلب را وادار کنیم که از قدرت خود سؤاستفاده کنند، در مقابل هر قوه ای ، قوه مخالفی ایجاد میکنیم و در عین حال اینطور جلوه میدهیم که تمایلات هر دو قوه ناشی از آزادی خواهی و علاقه به استقلال است. برای رسیدن به این هدف از کلیه وسائل استفاده می کنیم و تمام احزاب را مسلح میسازیم و هدف این جاه طلبان را روز به روز تقویت می کنیم و کلیه مناطق حکومت دولت ها را به صحنه های مبارزه تبدیل می نمائیم و با توسعه دامنه اغتشاش و بی نظمی ، وسائل تولید عدم اعتماد را در همه جا فراهم می سازیم… پیشرفت قدرت ما ، منوط به ایجاد قحطی نزد دیگران و تضعیف کارگران است و چون تمام کار ها با اراده ما انجام میشود ، آنها هیچ قدرتی برای مخالفت با اراده ما نخواهند داشت… در شرایط حاضر ، جریان علم اجتماعی را طوری ترتیب داده ایم که ملت کورکورانه گفته های چاپ شده دیگران را مطالعه نموده و بر اثر افکار غلطی که به او تلقین شده و او را جاهل با آورده بر ضد کلیه شرایط محیط قیام می نماید و در نتیجه بحران اقتصادی شدیدتر میشود که منجر به توقف بورس و تزلزل کارهای صنعتی می گردد … کلمه ” آزادی ” اجتماعات انسانی را بجنگ بر ضد هر قدرت و مقام ، حتی مخالف قدرت خدا و طبیعت تشویق میکند و برای این است که باید بگوییم در قاموس انسانیت ، این کلمه اساس خشونت و وحشیگریها را تشکیل میدهد و توده ملل را بحیوانات درنده تبدیل می نماید…
فصل چهارم
چه کسی می تواند یک قدرت مخفی را از بین ببرد؟ این قدرت مخفی قدرت ماست. فراماسونری خارجی فقط بمنظور مخفی نگاه داشتن نقشه های ماست و شعاع عمل و طرز اجراء این قدرت مخفی و محل اجراء آن همیشه بر ملت پوشیده است … ما باید ایمان مذهبی را ریشه کن نمائیم. ما باید از مغز عیسویان ، ایمان به مبدأ الهی را خارج و به جای آن ارقام محاسبات و موضوعات مادی را جایگزین سازیم و برای اینکه عیسویان وقت تفکر و تجربه نداشته باشند باید افکار آنها را با صنعت و تجارت پریشان نمود تا تمام ملل در صدد منافع خصوصی خود برآمده و برای اغراض شخصی مبارزه نموده و توجهی به دشمن مشترک خود نداشته باشند.
فصل پنجم :
ما در تاریکی ایستاده و مراقب اعمال دیگران که در روشنایی انجام میشود هستیم. برای دنیا چه فرق میکند که حاکم آن رئیس کاتولیک ها باشد یا پیشوای مستبد صهیونی ؟ ولی برای ما که ملت منتخب هستیم بی تفاوت نیست ، اگر یک مرتبه مسیحیان دنیا متحد شوند ، ممکن است برای مدتی بر ما حکومت کنند ولی ما در اثر تخم نفاقی که در اعماق قلوب آن ها پاشیده ایم از این حیث در امان هستیم و ریشه این نفاق به هیچ وجه نمی توان از دلهای آنها کند…پیغمبران به ما گفته اند که ما از طرف خدا انتخاب شده ایم برای اینکه بر دنیا حکومت کنیم و خداوند به ما نبوغی داده که میتوانیم به هدفی که داریم برسیم….
برای جلب افکار عمومی باید طوری با افکار مردم مبارزه کرد و حواس آنها را مغشوش نمود و اطراف و جوانب با حرف های مختلف آنها را محاصره کرد که در سیاست بهتر است اضهار عقیده نکنند…
به جای حکومت های مختلف فعلی ، حکومت های وحشت انگیزی ایجاد خواهیم کرد به نام ” حکومت عالی ” که دست های این حکومت هر طرف مثل انبر دراز شده و تشکیلات آن بقدری با عظمت خواهد بود که سایر ملل چاره ای جز اطاعت از آن نخواهند داشت
http://www.zohur12.ir/wp-content/uploads/2011/10/3048115_3ef3c86310_m.jpg
فصل ششم
بایستی سفته بازی را که به منزله رقیب صنعت است تقویت نمود چون بدون سفته بازی ، صنعت ، سرمایه های فردی را چند برابر نموده و کشاورزی را اصلاح کرده و در نتیجه اراضی از قید قروض بانک ها نجات میدهد و ما باید از این اصلاحات جلوگیری کنیم. به وسیله صنعت از زمین ، سرمایه در آوریم و با این سرمایه سفته بازی می کنیم تا ثروت تمام دنیا را تصاحب کنیم و در این موقع همه برای اینکه حق حیات داشته باشند در مقابل ما سر تعظیم فرود خواهند آورد. برای از بین بردن صنعت مسیحیان،اصول سفته بازی را توسعه می دهیم،تجمل پرستی را شایع می کنیم ،حس تجمل پرستی که همه چیز را می بلعد بهترین وسیله برای پیشرفت کار ماست.
ما حقوق را بالا می بریم (افزایش حقوق بی ثمر) زیرا به همان نسبت قیمت لوازم اولیه مورد احتیاج مردم را هم بالا می بریم . سعی می کنیم به کشاورزی و زراعت رغبت نشود و در نتیجه قیمت ها بالا رود. مخصوصاً توجه داریم که منابع مولده ، محصول کمتری بدهد و برای این کار کارگران را به هرج و مرج تشویق می کنیم و با مشروبات مغز آنها را تحریک نموده و… برای اینکه حقیقت مطلب آشکار نگردد ، ما نقشه های خود را در زیر ماسک خدمت به کارگر و اصول اقتصادی ، علمی می کنیم؛ اصول اقتصادی که امروز در تمام دنیا مشغول تعلیم آن هستیم.
فصل هفتم
در هرکشوری ، باید چند میلیونر باشند که کاملاً فدایی ما باشند و علاوه بر آنها افرادی نیز در شهربانی و ارتش…در هر موقعی که ما به مخالفتی برخورد می کنیم باید دارای این استعداد باشیم که بتوانیم جنگ را بین کشوری که با ما قصد مخالفت داشته و کشور های همجوار آن ایجاد کنیم و اگر این کشور های همجوار هم با کشور مخالف ما هم عقیده باشند باید بتوانیم جنگ عمومی را ایجاد کنیم…صرف نظر از چند مورد استثنایی ، تقریباً در همه جا مطبوعات در اختیار ماست؛…
فصل هشتم
ما حکومت خودمان را با یک عده علمای اقتصادی احاطه می کنیم و برای همین است که بایستی در حکومت ما به تعلیم علم اقتصاد اهمیت بیشتری داده شود و بطور خلاصه یک عده بانکدار و صنعتگر و سرمایه دار و مخصوصاً میلیونر در دستگاه ما خواهند بود…
فصل نهم
… چون توده ملت به چند دسته تقسیم شده ، برای تسکین خاطر آنها با یک به یک و جداگانه اقدام کرد.حلال این مشکلات پول است و پول فقط در دست ماست. ما طبقه روشنفکر را از توده ملت می ترسانیم و برای مبارزه با اتحاد طبقه روشنفکر قیام می کنیم . بین این دو طبقه ما دیواری بنا کرده ایم و در واقع ترور متقابل ایجاد نموده ایم…ما نسل جوان را با اصول تربیتی که بر اساس فرضیه های غلط استوار نموده ایم فاسد می کنیم…
فصل دهم
بایستی در تمام کشور ها دائماً روابط ملت و حکومت را مغشوش نمود بطوریکه تمام مردم از نفاق و عدم هم آهنگی و کینه و قحطی و شیوع امراض و فقر و بدبختی خسته شوند و چاره ای جز تسلیم به دستگاه حکومت وسیع و عالمگیر ما نداشته باشند. بدیهی است اگر ما به ملت ها فرصت نفس کشیدن بدهیم ، شاید چنین زمان مساعد و مناسبی فرا نرسد.
فصل یازدهم
… خداوند به ما ملت منتخب ، قوه ایجاد نفاق اعطاء نموده و با وجود ضعفی که در نژاد ما وجود دارد ، نیروی مرموزی بودیعت نهاده و در نتیجه امروز ما را در آستانه حکومت جهانی قرار داده و برای ایجاد ساختمان عظیم حکومت آینده خودمان، بر روی پایه های استواری که تاکنون بنا کرده ایم راه کوتاهی باقی است.
http://www.zohur12.ir/wp-content/uploads/2011/10/protocols_cover.jpg
فصل دوازدهم
هیچ چیزی در اجتماع بدون نظارت ما اجرا نمیشود و این موضوع از اخباری که بوسیله عمال ما از نقاط مختلف دنیا به ما میرسد واضح و آشکار است و این عمال به منزله آژانس های ما خواهند بود. حالا ما افکار تمام اجتماعات مسیحیان را طوری قبضه کرده ایم که تمام اتفاقات دنیا را با عینکی که ما بچشم آنها گذارده ایم مینگرند؛ … آنچه که خود ما منتشر می کنیم و طبق مصالح ماست به قیمت ارزان منتشر می کنیم که همه بتوانند بخرند و بخوانند … فعلاً در روزنامه نگاری فرانسه آثار فراماسونری مشهود است و تمام مطبوعات با رشته اسرار حرفه ای به هم مربوطند و هیچ یک از اعضاء این سلسله اصلاعاتی بخرج نمی دهند مگر اینکه دستوری دریافت دارند…
فصل سیزدهم
برای اینکه توجه اشخاص پرشور را از مسائل سیاسی منحرف سازیم مسائل جدیدی را مطرح می کنیم و اغلب این مسائل از نوع صنعتی خواهد بود و ترتیبی خواهیم داد که شور و انرژی آنها در این را ه صرف شود… و برای اینکه افکار آنها متوجه نکات دیگر نشود آنها را به تفریح و بازی و مشغولیات و لهو و لعب و طرح مسابقه های صنعتی و ورزش مشغول خواهیم کرد و در نتیجه این کار ها مردم از توجه به افکاری که ما باید با آنها مبارزه کنیم ، منحرف خواهیم کرد … ترقی و پیشرفت ، فکر غلطی است که برای تیره کردن حقیقت استعمال میشود تا کسی آن را نیابد ؛ به استثنای ما که ملت منتخب آفریدگار هستیم…
فصل چهاردهم
به قدری مردم را از اوضاع متنفر می کنیم که استراحت خود را در بندگی ما دانسته و غلامی ما را بر آزادی… ترجیح دهند… در ممالکی که مترقی نامیده شده اند، ما ادبیات جنون آمیز و کثیفی ایجاد کرده و دانشمندان ما که برای تعلیم و هدایت مسیحیان تربیت شده اند خطابه هایی تنظیم خواهند کرد و نقشه هایی خواهند کشید و جزوه ها ومقالاتی منتشر خواهند کرد که عامل موثر ما در افکار مسیحیان بوده و به وسیله این نشریات مسیحیان را به افکاری که از طرف ما تحمیل میشود آشنا و سازگار خواهیم کرد.۱
فصل پانزدهم
برای نیل به مقصود ، تشکیلات فراماسونی خود را توسعه داده و ما در همه جا عمال مبتکری را بکار میگماریم و دفتر کار این عمال مهمترین و مؤثرترین دستگاه نفوذ ما خواهد بود و تمام این دفاتر کار زیر نظر اداره ای که از دانشمندان و زعمای ما تشکیل شده اداره خواهد شد.هر دفتری در این اداره نماینده ای خواهد داشت و برنامه هر دفتر بوسیله او در اداره مرکزی تنظیم میشود…بدیهی است که هیچ کس جز ما در تعقیب کار های فراماسونری نیست و ما هستیم که هدف نهایی خود را میدانیم…
کسی که می خواهد مقامش همیشه محفوظ باشد باید کورکورانه اطاعت کند…
فصل شانزدهم
برای اینکه معنویات را به کلی از بین ببریم ، دانشگاه ها را از تشکیلات حذف می کنیم چون دانشگاه اساس و پایه معنویات هر ملت است…از دانشگاه ها نباید اشخاصی خارج شوند که درصدد طرح های اساسی و سیاسی برآیند…ما باید تمام عواملی را که برای تضعیف ارکان فرهنگ و نظم اجتماعی آنها مؤثر بود تقویت نماییم ولی از دستور تعلیم و تربیت تمام نکات و موادی را که ممکن است در جوانان افکار آشوب طلبانه تولید کند حذف می کنیم تا طبقه جوانان یک عده مطیع فرمانبرداری باشند که تکیه گاه و امید آنها دستگاه حکومت ما باشد که آرامش و راحتی آنها را تامین می نماید.ما به جای این دروس کلاسیک و مطالعه تاریخ گذشته که به منزله سر مشق نامتناسبی می باشد مطالعه آینده را به جریان می گذاریم و از دستور تدریس تمام مدارس تمام موادی که مربوط به تاریخ گذشته است به استثنای موادی که مربوط به اشتباهات مسیحیان می باشد حذف می نمائیم…
فصل هفدهم
در مکتب ما افراد خونسرد و بی رحم و بی پرنسیپ تربیت خواهند شد که هیچوقت توجهی به اشخاص نداشته و فقط از نظر اجرای خشک قوانین عمل می کنند و فقط به فکر دفاع از ما بوده و به هیچ وجه نفع اجتماع را در نظر نمی گیرند…
فصل بیستم
قرضه به معنی انتشار اسکناس با پشتوانه پولی است که قرض شده. اگر قرض با ربح ۵% باشد در مدت ۲۰ سال بدون هیچ نفعی معادل مبلغ قرضه و در مدت ۴۰ سال دو برابر در ۶۰ سال سه برابر قرضه پرداخت میشود بدون اینکه اصل قرض هنوز پرداخت شده باشد و به این ترتیب دستگاه حکومت پول ملت فقیر را بمصرف مصالح و منافع خود میرساند تا موقعی که صحبت از قرضه داخلی است فقط پول را از جیب فقرا به جیب اغنیا می ریزند. ولی موقعی که صحبت از قرضه خارجی است تمام تمول و سرمایه حکومت ها به صندوق ما سرازیر میشود و تمام دولت ها به ما باج خواهند داد…چقدر کوتاهی فکر مغز های حیوانی آشکار است که باید پول را با منفعت از ما قرض کنند و اصل را با فرع بپردازند تا از دست ما خلاص شوند… این دلیل تفوق فکری ماست که طوری جلوه داده ایم که دیگران نفع خود را در این یافته اند که از ما قرض کنند
فصل بیست و دوم
قویترین نیروهای جدید که طلا نام دارد در دست ماست و میتوانیم در ظرف دو روز ، مقدار لازم از این نیرو را و به هر اندازه که بخواهیم از انبارهای خود بیرون بیاوریم…ما میتوانیم ثابت کنیم که منجیان عالم هستیم و ما هستیم که نعمت حقیقی یعنی آزادی فردی را ایجاد کرده ایم. به طوری که فرد می تواند از نعمت آرامش و صلح و روابط اجتماعی بهره مند و برخوردار گردد بشرط اینکه نسبت به ما و قوانین ما مطیع باشد
فصل بیست و سوم
این قوای مرموز فعلا همه جا فاتح هستند غارت می کنند همه نوع خشونت و آزار را به نام آزادی و حق مرتکب می شوند و تمام نظم اجتماع را از بین میبرند برای اینکه بر روی خرابه های آن تخت سلطنت پادشاه اسرائیل برقرار شود
…
مطالعه و دقت در مندرجات این کتاب که مختصری از آن نقل گردید و انطباق آن با وقایعی که در یک قرن اخیر در جهان رخ داده است به شکل وحشتناکی پرده از توطئه ای بسیار خطرناک و اساسی و عمیق بر می دارد که هر قدر درباره آن گفته و نوشته و فکر شود باز هم کم است.
تقریبا در اغلب کتاب های تحقیقی هم که درباره صهیونیسم نوشته شده اشارات کم و بیش مفصل به این سند شده است اما متاسفانه می بینیم که از یک سو ، تفکر و تصور عمومی اجتماعات درباره صهیونیسم و از سوی دیگر وسائل ارتباط جمعی هم آنچنانکه باید و شاید به اهمیت قضیه انگار پی نبرده و توجه کافی به ضرورت طرح و بیان این مطلب ننموده اند.
آیا می توان نادیده گرفت که دست مرموز و پنهان صهیونیسم تا کجاها در هدایت جریان فکری جامعه نفوذ دارد؟ و آیا موقع آن نرسیده است که با این خطر بالقوه و بالفعل ، این خطر حال و آینده برای ایران و جهان و برای اسلام و دیگران توجه نمود؟
اخباری جدید؛ نمایانگر اوضاع و احوال فرهنگ متعفن غرب :
ماجرای رابطه جنسی کارگردان مشهور با دختری ۱۳ ساله + عکس
این کارگردان 78 ساله؛ در نخستین گفتوگوی تلویزیونی بعد از حبس خانگیاش در سوییس، گفت که از داشتن رابطه جنسی غیرقانونی با دختری زیر سن قانونی پشیمان است.
هوس بازترین و بی عاطفه ترین مادر جهان + تصویر
http://www.alborznews.net/files/fa/news/1390/7/22/33619_455.jpg
همجنسگرایی وزیر دفاع انگلیس + عکس
ازدواج یک زن آمریکایی با سگ + عکس
http://www.alborznews.net/files/fa/news/1390/7/22/33585_660.jpg
ماجرای رابطه جنسی کارگردان مشهور با دختری ۱۳ ساله + عکس
رومن پولانسکی، سینماگر لهستانی – فرانسوی، در نخستین گفتوگوی تلویزیونی بعد از حبس خانگیاش در سوییس، گفت که از داشتن رابطه جنسی غیرقانونی با دختری زیر سن قانونی پشیمان است.
به گزارش البرز نیوز، برنده جایزه اسکار در گفتوگویی که روز یکشنبه در تلویزیون سوییس پخش شد، گفت: ۳۳ سال است که پشیمانم. البته که پشیمانم. رومن پولانسکی در سال ۱۹۷۷ در آمریکا به اتهام داشتن رابطه جنسی با سامانتا گیمر ۱۳ ساله مجرم شناخته شد.
او در سال ۱۹۷۸، ۴۲ روز را در زندانی در آمریکا سپری کرد و پس از شنیدن شایعاتی مبنی بر اینکه قاضی میخواهد بار دیگر، و این بار برای مدتی طولانیتر او را به زندان محکوم کند، در شب صدور حکم، از آمریکا گریخت.
رومن پولانسکی دیگر هیچگاه به آمریکا بازنگشت و در مراسم اسکار سال ۲۰۰۳ برای دریافت جایزه بهترین کارگردانی برای فیلم پیانیست حضور نیافت. او در سال ۲۰۰۹ در زوریخ دستگیر شد و پس از نزدیک به ده ماه حبس خانگی در ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۰ آزاد شد.
رومن پولانسکی تاکنون بارها از سامانتا گیمر پوزش خواسته و در دهه ۹۰ نیز در دادگاهی به حل و فصل پرونده شکایت سامانتا پرداخت. در سال ۲۰۰۳ سامانتا گیمر که در این مدت خانواده تشکیل داده است، اعلام کرد پولانسکی را بخشیده است و از دادگستری کالیفرنیا درخواست کرد که این پرونده بسته شود.
اما دادگستری کالیفرنیا اعلام کرد که از نظر حقوقی پرونده پولانسکی همچنان باز است. رومن پولانسکی که کارگردانی فیلمهایی نظیر تس و بچه رزمری را در کارنامه خود دارد، در رومن پولانسکی: یک فیلم مموآر که در زمان حبس خانگیاش ساخته شده گفته است: سامنتا گریمر قربانی مضاعف است. قربانی من و قربانی مطبوعات.
او در گفتوگو با شبکه سوییسی تی اس آر از گذشته دردناک خود هم سخن گفت و از جمله به دورانی اشاره کرد که در جنگ جهانی دوم، زمانی که یک کودک یهودی بود، در یک گتوی لهستانی زندگی میکرد. بخشی از سخنان او نیز به ماجرای قتل همسرش شارون تیت در سال ۱۹۶۹ اختصاص داشت.
رومن پولانسکی گفت: من به مرگ عادت دارم، کمی شبیه جراحها که به دیدن شکم بازشده عادت دارند. پولانسکی از کشور سوییس تشکر کرد که دادگاهش درخواست آمریکا را برای استرداد به آمریکا نپذیرفت. او گفت: ملت شما صاحب ارزشهایی است که در سایر نقاط دنیا رو به نابودی است.
رومن پولانسکی در این گفتوگو گفت:من تحمل مصلحتسنجی را که زشتیهای همه ما را زیر یک پوشش پنهان میکند ندارم. همه ما شبیه هم هستیم، با تعداد کمی استثنا مثل من که این پوشش برای آنها کمی نازکتر میشود. هفته گذشته رومن پولانسکی جایزه یک عمر دستاورد هنری را با دو سال تاخیر، از جشنواره فیلم زوریخ دریافت کرد.
----------------------------
بر اساس گزارشهای منتشر شده از رسانههای دولتی انگلستان یک زن 26 ساله که وندی پادوچ نام دارد به دلیل ازدواج با مردی تونسی و رهاکردن دو فرزند خردسالش با نامهای دیلان شش ساله و ناتاشا هشت ساله لقب هوس بازترین و بیعاطفهترین مادر دنیا را از آن خود کرده است.
http://www.alborznews.net/files/fa/news/1390/7/22/33620_110.jpg
----------------------------
این زن درباره علت ازدواجش با یک سگ گفت: این سگ از همسران سابق من باوفا تر هستند.
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/115122_726.jpgیک زن تبعه آمریکا به دلیل فرار از خیانت مردان با برگزاری مراسم رسمی سگ خود را به عنوان همسری برگزید.
به گزارش آتی نیوز، یک زن آمریکایی پس از چهار بار تجربه زندگی ناموفق با برگزاری مراسم ازدواج در میان دوستان و آشنایان خود، سگش را به عنوان همسری برگزید.
به گزارش پایگاه خبری النسیج، یکی از سرشناسان منطقه نیز در این مراسم حضور داشت و به دو زوج گفت: برای هر یک از شما آرزوی خوشبختی می کنم!
در شب عروسی، زن با لباس عروس و آرایش کامل و سگ با یک دست کت و شلوار حضور پیدا کردند.
این زن درباره علت ازدواجش با یک سگ گفت: این سگ از همسران سابق من باوفا تر هستند.
----------------------------
بولتن نیوز : ظاهرا قرار نیست موج فزاینده فساد اخلاقی در میان مسئولان ارشد کشورهای غربی به خصوص کشورهای اتحادیه اروپا و آمریکا تمام شود و هر روز اخبار جدیدی از رواج فساد در میان این مدعیان پیشرفت و آرمان گرایی منتشر می شود . البته این موضوع در بسیاری از سال ها مسبوق به سابقه بوده است اما در سال های اخیر حساسیت بسیاری از مردم و رسانه های غربی را در پی داشته است .
به گزارش سرویس بین الملل بولتن نیوز دکتر فاکس وزیر دفاع انگلیس که یک جوان انگلیسی به نام مایکل بلاک را در تمامی سفرهای خارجی خود به همراه داشته است ، در سفر به کشورهای مختلف در هتل محل اقامت خود وی را اسکان داده است و به هیچ وجه از او جدا نمی شده است .
بنابراین گزارش مایکل بلاک نه در استخدام وزارت دفاع انگلیس بوده است و نه در بخش تشریفات وزارت خارجه این کشور کار می کرده است و اکنون سئوالات متعددی پیش آمده است که این جوان بیست هفت ساله انگلیسی چه ارتباط ویژه ای با فاکس وزیر دفاع انگلیس داشته است .مایکل بلاک در پانزده سفر خارجی به کشورهای قطر و امارات متحده عربی و چندین کشور دیگر اروپایی به همراه وزیر دفاع انگلیس حضور داشته است و در همه مراسم ها با وی حضور داشته و همیشه نزدیک ترین اتاق به وزیر دفاع برای وی رزرو می شده است .
http://www.bultannews.com/files/fa/news/1390/7/21/65579_609.jpg
پس از روی کار آمدن دولت ائتلافی حزب محافظه کار انگلیس و حزب لیبرال دمکرات این دومین وزیر کابینه ائتلافی است که روابط همجنسگرایانه او به افکار عمومی رسیده است قبل از او وزیر خارجه انگلیس آقای ویلیام هیگ نیز این روابط را داشته است که در دوران انتخابات انگلستان در سال 2009 به همراه یک جوان انگلیسی در یک اتاق هتل برای مدت یک ماه زندگی کرده است .
اما در مجموع کشورهای غربی این روابط همجنسگرایانه تنها به وزرای انگلیس محدود نمی شود و شخصیت هایی همچون رایس وزیر امور خارجه آمریکا ، یوهانا سیگورداردوتیر نخست وزیر ایسلند ، گیدو وستروله وزیر امور خارجه آلمان نیز از جمله افرادی هستند که به این روابط زشت اشتهار دارند و حتی آزادانه با هم جنس های خود ازدواج می کنند . این پدیده خطرناک اکنون در حالی توسط سیاستمداران سرشناس دنیا دنبال می شود که این مدعیان پیشرفت و توسعه را به حیوانی ترین کارهای بشری کشیده است .
منبع:وبلاگ مجازاتگر شیطان
تاریخچه شیطان پرستی
http://s2.picofile.com/file/7158662575/153.jpg
بلانچ بورتون در کتاب The church of Satan (کلیسای شیطان) با اشاره به موضوعات مختلف، شیطان پرستی را از زوایای متعدد بررسی کرده و برای آن آینده نگری خاصی را ترسیم می کند.
بلانچ بورتون در کتاب The church of Satan (کلیسای شیطان) با اشاره به موضوعات مختلف، شیطان پرستی را از زوایای متعدد بررسی کرده و برای آن آینده نگری خاصی را ترسیم می کند. در بخشی از این کتاب با عنوان اصلی کتاب یعنی The church of Satan (کلیسای شیطان)، می نویسد:
«آنتوان اس زاندر لاوِی در شب 30 آپریل و روز یکم ماه می، در سال 1966.م و در فصل بهار، کلیسای شیطان را در حالی که جادوگران شیطانی در زمین پرسه می زدند، بنیان نهاد.
لاوِی در حالی که سر خود را تراشیده بود، (مانند مراسم قرون وسطایی) تشریفات را آغاز کرده و عده ای از جادوگران نیز برای منافع شخصی خود، دور او را گرفتند. تا بتوانند نیروی شیطان را دریافت کنند.در جادوی تثلیث، توجه معنوی به روح و فداکاری برای جهنم، پیگیری می گردد. تراشیدن سر در مراسم شیطان، از فرامین اساسی است که باید انجام گیرد. همانند تراشیدن سر با تیغ و شستشو با آب زمزم در اسلام، که نخستین جریان برج هفتم شیطان است.
سال 1966.م اولین سال سلطنت شیطان بر فرزندان آدم بود. این مکتب بزرگترین انقلاب، در سرتاسر جهان تا به امروز است، که مخلوطی از جادو- منطق و دین مبتنی بر شهوات است.
حالا اینجا (آمریکا) بعد جاهای دیگر. شهوت در عوض انکار. سپس خودپسندی در حکم دوست داشتن. این در زمانی است که زمین گسسته شود و همه به شیطان گرویده شوند.»
می بینید که او در کتاب خود، حتی به آئین اسلام نیز اشاره کرده و سعی می کند اعمال شیطان پرستی را در مقایسه با ادیان الهی به نوعی توجیه کند. آنگاه به فراگیر بودن مکتب شیطان پرستی می پردازد.
لذا هیچ عجیب نیست که در کنار اعمال و مناسک شیطان پرستی، (در سایتهای مربوط به این فرقه) عکسها و گوشه هایی از مراسم قمه زنی که به مناسبت عزاداری امام حسین علیه السلام انجام می پذیرد هم قرار گرفته و آن را به نوعی به شیطان پرستی ملحق کرده و با این ترفند اعمال وحشیانه خود را توجیه می کنند.
در ادامه باب دیگـری گشوده شده و دلایـل ایجـاد مکتب شیطان پرستی از نگاه لاوِی را مطـرح می سازد. بورتون از این باب با عنوان «Modern Prometheus» (پرومتئوس جدید) یاد می کند و می افزاید:
«آنتوان لاوِی هرگز انتظار بنیان گذاری آئین جدیدی را نداشت. اما او برای مردم احساس نیاز کرد که چیزی برای مقابله با رکود مسیحیت ایجاد کند. و فهمید که اگر او نتواند آن را انجام دهد، هرگز کسی نخواهد توانست. یا شاید کمتر کسی شایستگی آن را داشته باشد.
لاوِی باید نشان می داد که عدالت، برگرفته از رنج و عذاب برای انسانهاست. و کسی باید با نیرو در مقابل آن بایستد. او شروع کرد به تحقق بخشیدن آن. او از ما برای پیشرفت علم و فلسفه استفاده کرد و به آن نیز دست یافت. و آن فلسفه ایستادن در برابر خدا و کلیسا بود. و همچنین یک قرارداد جدید اجتماعی به وجود آورد.
ما باید نشان دهیم برای آن انقلاب بزرگ آفریده شده ایم. و نباید از ورود آن به روح خود جلوگیری کنیم .
شیطان با یک نام یا نامهای دیگر شبیه انسان است، که انسان را با چشاندن لذات شیرین وسوسه می کند.
شیطان، با پنهان کاری بیان می کند که او تنها نامزد خداوندی است. او کسی بود که توانست برای پاداش، درخواست قدرت کند و چه کسی سزاوار پاداش است. (اشاره به رانده شدن شیطان از درگاه خداوند. و اینکه به خداوند عرض کرد که خدایا در عوض عبادتهای چند هزار ساله قدرتهایی را به من عطا کن. خداوند نیز به او قدرتهایی را بخشید.)
شیطان در عوض خلقت معاصی و گناهان، ضمانت گناهکاران را قبول کرد و تشویق کرد زیاده روی و افراط را. و او همان کسی بود که خدا می توانست ما را به سمت او هدایت کند.»
توجه داشته باشیـد که بورتون چگونه به دفاع از لاوِی پـرداخته و او را توجیـه و تقدیس می کنـد. و شیطـان پرستی را مـوهبتی الهـی می شمارد.
در بخش دیگر کتاب با اشاره به بازی لاوِی در فیلم بچه رزماری، فیلم را به عنوان سرباز کلیسای شیطان معرفی می کند. به این بخش توجه فرمایید.
«Hell on reels» (جهنم در حلقه های فیلم)
«هنگامیکه فیلم بچه رزماری در سال 1968.م در حال ساخت بود، لاوِی در این فیلم مشغول ایفای نقش بود. و جمعی از مسئولین فرهنگی از جمله رئیس اداره تبلیغات آمریکا نیز نظاره گر بازی او بودند. در این میان همه متوجه لاوِی بودند که در حال تمرین اعمال مذهبی شیطانی بود. او درباره فیلم گفت: فیلم بچه رزماری برای کلیسای شیطان مثل انجمنku klux klan (سازمان سری سیاه پوستان آمریکا) به عنوان یک سرباز برای ملت آمریکاست.»
این فیلم در کمال وقاحت آداب مسیحیت را به سخره گرفته و تصویری زشت از مریم مقدس به نمایش گذاشت. و مفاهیم شیطانی در آن به صورت کاملاً آشکار ولی توجیه شده برای همگان به نمایش درآمد.
باز در ادامه کتاب به بخش دیگری می رسیم.
«Lucifer rising» (طالع شیطان).
این بخش به شرح آینده شیطان پرستی پرداخته و برخی آداب موبوط به عضویت در کلیسای شیطان را مطرح می کند. بخشی از این متن را بخوانید.
«عضویت در کلیسای شیطان پیوسته در حال افزایش است. لاوِی برای این عضویت شرایطی دارد.
اولین شرط، ملاقات حضوری است. که جزء اصلی آن، تجمع پیرامون گوی است. که هر کجا برود برکت را با خود می برد. و ملاقات در سرداب صورت می گیرد.
لاوِی در آن زمان (زمان آغاز به کار کلیسای شیطان)، بعد از گذشت چند سال کلیسای شیطان را رسماً تثبیت کرد. و بعد از مدتی همگان از وجود کلیسای شیطان آگاهی یافتند و روز به روز بر جمعیت پیروان لاوِی افزوده شد.
اکنون کلیسای شیطان وضعیتی مطلوب دارد. البته از دنیای بیرون تحت فشار قرار دارد، ولی با نیروی مضاعف و فشار کاری بیشتر و انجام تشریفات مذهبی، دیگران به پذیرش این آئین تشویق خواهند شد.»
نویسنده کتاب باز نگاهی به گذشته این مکتب انداخته و در ادامه چنین یادآور می شود:
«در دوره ای پیروزی نسبتاً با لاوِی بود. اما این مقطع گذرا و کوتاه بود و بـرای مدتی بیشتر مراسمات مذهبی، شبانه و در خفا صورت می گرفت. ولی به مرور بر پیروان شیطان پرستی افزوده شد.
در سال 1970.م انجام مراسمات و سخنرانی ها و رفتار و عملکرد فردی لاوِی، باعث شد، گرایش عمومی به او بیشتر گردد. در سال 1972.م مراسمات در خانه سیاه انجام می شد. و این به خاطر آن بود که کلیسای شیطان دیگر مکان مناسبی برای انجام مراسمات مذهبی نبود، لذا مراسمات در غار مرکزی، معروف به خانه سیاه انجام می گرفت.
نام خانه سیاه را لاوِی برای اولین بار بر غار زیرزمینی مرکزی نهاد) و تنها طبق دستور، کلیسای شیطان را با پرده سیاه پوشاندند.
سرانجام در سال 1975.م مجدداً فعالیت کلیسای شیطان آغاز گردید و کسانی که با لاوِی تماس داشتند، دوباره فرا خوانده شدند. اما تعالیم کفر آمیز مسیحیت، به شدت فعالیت لاوِی را محدود کرده بود. لکن تحت رهبری و هدایت لاوِی، امور به سرعت انجام گرفت و لاوِی برای قانع کردن دیگران نامه هایی را برای برخی افراد نوشت. در نتیجه با تدبیر لاوِی راهی برای پاکی خانه گشوده شد.»
بورتون در ادامه دوستان لاوِی را دسته بندی کرده و می نویسد:
«بسیاری از کسانی که گرد لاوِی جمع شده بودند، یا به خاطر دوستی با او بوده یا به خاطر کسب شهرت و بزرگی. و همچنین عده ای نیز برای کسب لباس مخصوص برای ورود به خانه شیطان.»
منبع:www.Ghiamat.ir
تکمیل پروژه حاکمیت صهیونیست بر جهان
به واسطه سلطه بر چین
http://s2.picofile.com/file/7158643545/151.jpg
اساس وجودی صهیونیست، بر چند مبنا است :
1- رسانه ها ، 2 - حامیان نظامی، 3- اقتصاد عالی، 4- منابع و نیروی انسانی و . . .
زمزمه ایجاد دولت یهود در سال 1840 شروع شد و در 11 ماه اوت 1840، پالمرستون، نخست وزیر انگلیس، طی نامه ای خطاب به لرد پون سنبی، سفیر بریتانیا در قسطنطنیه مینویسد: " در حال حاضر در میان یهودیانی که در تمام اروپا پراکنده اند؛ وجدان بیداری وجود دارد و بدین میاندیشند که برای آن که ملتشان به فلسطین بازگردند زمان، نزدیک شده بنابر این اراده ایشان به رفتن به فلسطین سخت استوار گردیده و طرح هایشان باشدتی هرچه تمام تر متوجه وسائلی است که این خواست را تحقق بخشد " صهونیست کار خود را با این هدف آغاز کرد که باید حکومت یهود به وجود آید تا یهودیان جهان که به صورت پراکنده زندگی میکنند و از هزاران سال قبل در آرزوی بازگشت در آرزوی بازگشت به ارض موعود هستند؛ بتوانند بدانجا راه یافته و اسکان داده شوند .
خود واژه صهیون، از نام قلعه ای قدیمی در شهر بیت المقدس گرفته شده که در آن جا هیکل یا معبد بنی اسرائیل، قرار دارد.
به همین جهت ساختار صهیونیست بر پایه تفکرات دینی شکل گرفته است . دقیقا نقطه مقابل کشور جمهوری اسلامی ایران. صهیونیست ها که همان یهودیان منحرف اند در پی تلاش برای به وجود آوردن دولت یهود در ارض موعود خود هستند تا به هدفشان یعنی حکومت دولت یهود بر جهان برسند. توجه داشته باشید که کشور اسرائیل تنها مکان حضور صهیونیست ها نیست .بلکه اسرائیل مرکز تمدنی صهیونست است. به طور کلی میتوان اینگونه تبیین کرد که انگلیس یا برخی کشور های شمال اروپا محل تجمع اقتصاد صهیونیست است به طوری که جلسات بزرگ باشگاه بیلدربرگ، در آن جا تشکیل میشود.
بیلدربرگ متشکل از سرمایه داران بزرگ جهان است (برای دیدن بخشی از سرمایه داران کلیک کنید (http://www.x-shobhe.com/gallery.php?kind=18)) این سازمان مخفی در حقیقت نظام اقتصادی صهونیست است. نظامی اقتصادی صهونیست هرساله در شمال اروپا جلسات مخفی بزرگی برپا میکند که در آن روند اقتصادی جهان و سلطه بیشتر بر آن را ارزیابی میکنند.
حامی بعدی صهیونیست، ایالات متحده آمریکاست . این کشور از اساس صهونیستی، در جهت حفظ امنیت دیپلماتیک و نظامی دولت صهیون عمل میکند. به شکلی که در همان دوران تشکیل دولت ننگین اسرائیل، قرارداد های همکاری نظامی میان این دو برپا شد یعنی اگر کشوری بخواهد به اسرائیل حمله کند؛ آمریکا میتواند علیه آن کشور وارد جنگ سخت شود. البته ایالات متحده آمریکا، طی دوره ای هم اقتصاد جهانی را هم بر عهده داشت. به طوری که با به وجود آمدن جنگ جهانی دوم که همه میدانیم در راستای تشکیل دولت یهود و دو قطبی سازی جهان شکل گرفته بود؛ آمریکا به عنوان یک دولت آسیب ندیده از جنگ، قدرت اقتصادی جهان را در دست گرفت و به واسطه دلار کنترل جهانی اقتصاد را از آن خود کرد.
اما همان طور که گفته شد این کشور هم تنها یک قربانی راه صهونیست است . به طوری که صهونیست ها از این کشور جوان و قدرتمند توانستند حد اکثر استفاده را بکنند. در دوره جنگ سرد توانستند بلوک غرب را با فریبکاری بزرگ به عنوان تنها نظام حاکم بر جهان معرفی کنند. و باز هم با نشان دادن آمریکای قدرتمند توانستند به صورت نرم، مردم جهان را به سمت زندگی آمریکایی بکشانند تا بقیه جهان را مانند آمریکا، تحت سلطه خود درآورند .
به همین جهت ایالات متحده آمریکا در دو حوزه ی نظامی و اقتصادی توانست خدمات بزرگی را به صهونیست ها بکند. که البته حوزه نظامی آن همچنان ادامه دارد. حوزه اقتصادی صهوینست ها کم کم آماده رفتن به کشور دیگری شده است . علت این کار بدهی های سنگین آمریکا است . آمریکا که الان بیش از 14 تریلیون دلار بدهی دارد. این بدهی به خاطر حفاظت از منافع صهیونیست به وجود آمده به طوری که جنگ های بزرگ آمریکا برای ادامه حیات اقتصادی و تفکرات آرماگدونست. مثلا جنگ ها و اشغال گری عراق و افغانستان به دلیل رسیدن به منافع اقتصادی«نفت و دیگر منایع» و تفکرات آخرالزمانی،«محاصره ایران، آخرین دشمن اصلی» بوده است .
اما حوزه اقتصادی صهیونیست دیگر به کشور دیگری منتقل شده است . کشوری که واقعا شایسته این حوزه برای صهیونست است . چین، امروز پایتخت اقتصادی صهیونیست است . کشوری که در آن کارگر ها با وجود 12 ساعت کار کردن تنها چند دلار حقوق دریافت میکنند. کشوری که دارای نیروی انسانی بسیار زیاد است. یک کشور کمونیستی که تدابیر امنیتی شدیدی برای ماندن مردم در سطح موجود بر آن اعمال شده است .
واقعا چرا چین کمونیستی نگه داشته شد ؟ و سوال مهم تر اینجاست که چگونه این نظام حاکم بر چین توانسته تا به امروز دوام بیاورد؟ پاسخ این جاست که نظام حاکم بر چین، یک نظام بسیار منسجم است به طوری که در سران این کشور اگر فردی بر فرض فساد مالی داشته باشد بلافاصله وی را اعدام میکنند که البته چند سال پیش همین اتفاق در چین افتاد و فرد خطا کننده اعدام شد .
یکی دیگر از راه های حفظ این گونه نظام ها، نگه داشتن توقع مردم در پایین ترین سطح است به شکلی که همان چند دلاری که چینی ها برای 12 ساعت کار میگیرند؛ کفاف زندگی بسیار ساده شان را میدهد. در این کشور مسدود سازی شدید پالس ها و امواج های شبکه های ماهواره ای برای پایین نگه داشتن توقع مردم صورت میگیرد و اگر اکثریت مردم چین به واسطه فیلم ها و مستند های شبکه های ماهواره ای بدانند که مردمان کشور های دیگر چه رفاه زیادی نسبت به آنان دارند بدون هیچ شکی انقلاب میکردند. و این مسدود سازی های امواج شبکه های ماهواره ای به این جهت است.
به همین جهت کشور چین الان یک نیروی بزرگ انسانی بسیار ارزان برای صهیونیست است آیا تا به حال شک نکرده اید که صهیونیست هایی که اینقدر ربا خوار هستند و ذره ای ثروت را در جهان نمیخواهد از دست دهد؛ چگونه به یک باره چین اقتصاد جهان را از او میگیرد؟ بنابراین مسلم است که چین دقیقا الان حوزه اقتصادی صهیون در دست گرفته است.
در همین رابطه تحلیل گران اینگونه تبین کرده اند که برای ابر قدرت شدن در جهان نیازمند 5 عامل هستید :
1- Material - ماده با منایع
2- Machine- تکنولوژی
3- Money- پول یا سرمایه
4- Method - روش یا راهکار
5 - Man - نیروی انسانی .
تنها عاملی که نظام سلطه تا به امروز نتوانسته کامل آن را به دست بیاورد نیروی انسانی بوده که با القا در فیلم ها و رسانه ها و القای این که چین در حال گرفتن جهان است؛ در پی رسیدن به پنجمین عامل یعنی نیروی انسانی است .
همان طور که در دهه های گذشته رسانه ها از آمریکا تعریف میکردند و آن را حامی بشریت و نجات بخش آن معرفی میکردند؛ الان هم از چین به عنوان یک سرزمین موعود و یا یک سرزمین امن یاد میشود.
به عنوان مثال در بازی پرطرفدار Generals سه تیم وجود دارد که یکی از این دو چین است . این به این منظور است که کم کم قرار است که چین یک ابر قدرت شود نه تنها ابر قدرت اقتصادی بلکه ابر قدرت نظامی. چرا که به واسطه اقتصاد است که قدرت نظامی رشد میکند. و کشور بدون اقتصاد قطعا نیروی نظامی هم ندارد.
بنابراین کم کم ذهن ها به سمت چین هدایت میشود. و البته این نمود را در فیلم های هالیوودی نیز می بینیم. مثلا در دو فیلم "آلیس در سرزمین عجایب" یا "2012" این استراتژی دیده میشود. در فیلم آلیس در سرمین عجایب که یک فیلم در حوزه آخرالزمانی غرب است؛ در انتهای فیلم اشاره ای به چین میکند که اصلا ارتباطی با خط اصلی فیلم ندارد. در آخر فیلم آلیس به یک تاجر میگوید که بهتر است تجارت آنان تا چین گسترش یابد و آنان اولین افرادی باشند که با چین تجارت میکنند.
در فیلم 2012 هم نشان داده شده که جهان در حال نابودیست و در چین 3 کشتی عظیم (تلمیح به کشتی نجات بخش نوح) ساخته شده که قرار است عده ای خاص را نجات دهد. اما این نجات آیا نجاد بشریت است ؟ اگر به این پارادایم توجه کرده باشید متوجه میشوید که در کشتی مذکور تنها افراد سرمایه دار و البته سران حکومتی سوار بر آن میشوند. بنابراین این کشتی، کشتی نجات سرمایه دارن است که قرار است از سرتاسر جهان سرمایه داران به سمت آن کشتی(چین) بیایند تا از طوفان و زلزله های عظیم اقتصادی که بقیه جهان را در بر خواهد گرفت در امان باشند.
http://edrakedel.persiangig.com/ALICE.zion.0027.JPG
«تصویر اول : آلیس در سرزمین عجایب، تصویر دوم: فیلم 2012»
و حال حتما میدانید که رهبر معظم انقلاب،حضرت امام خامنه ای، امسال را سال جهاد اقتصادی نامیده اند. خود نگارنده مطلب بر اساس اتفاقات اخیر در جهان، گمان میکرد که امسال، سال بر فرض بیداری اسلامی باشد . اما ما ابتدا با کمال تعجب دیدیم که رهبر معظم انقلاب، امسال را سال جهاد اقتصادی نامیده اند . مدتی بعد، بعد از تحلیل های فراوان دریافتیم که هدف صهیونیست جهانی، در آینده ای نزدیک، ایجاد یک طوفان بزرگ اقتصادی برای از پا انداختن ملت های جهان، خصوصا ایران است. چرا که ایران بنا بر تحلیل خود استراتژیست های غربی، کانون بیداری های اخیر جهان است و البته رهبر معظم انقلاب، چند وقت پیش فرمودند که بی شک بیداری های اخیر تا قلب اروپا پیش خواهد رفت .
به همین جهت هدف اصلی این گردباد اقتصادی آینده ایران خواهد بود. به همین جهت امسال سال جهاد اقتصادی نامیده شد . باید آماده هرگونه تحرکات از سوی غرب باشیم .توجه داشته باشید که گردباد اقتصادی مانند جنگ جهانی دوم تنها به یک کشور رحم خواهد کرد. در جنگ جهانی دوم همان طور که اشاره شد، کشور آسیب ندیده و قدرتمند، تنها آمریکا بود که نقش بزرگی را برای صهیونیست ایفا کرد و در طوفان یا گردباد آینده نیز آنان میخواهد تنها کشوری که آسیب نبیند، چین باشد .
البته زمینه این اتفاق مدت هاست که در برخی محافل اقتصادی رقم خورده به طوری که واحد پولی جهانی از دلار آمریکا به یوآن چین تبدیل خواهد شد . و بر این اساس باید حوادث و اتفاقات اخیر جهان را فهمید و درک کرد که اتفاقات اخیر در جهان نباید به سود صهیونیست ها تبدیل شود و باید این اتفاقات را در راستای انسانیت تغییر دهیم .
اشاره :</span>
مجيد شاه حسينى، 36 سال سن دارد و رشته تحصيلىاش پزشكى است. تقريباً بيست سال است كه او به حوزه هنر و سينما رو آورده و در همين زمينه در دانشكدههاى مختلف به تدريس پرداخته است. وى در حال حاضر مدير گروه معارف اسلامى شبكه اول سيماى جمهورى اسلامى است.</span>
در اين سالها او در زمينه فيلمنامه نويسى، تحليل محتواى فيلم، تاريخ سينما و نگاه معنايى به حوزه فيلم و سينما تلاشهاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشريههاى سوره، نيستان، نگارستان و ... به چاپ رسيده و كتابهايى نيز در زمينههاى ياد شده از او منتشر شده است.</span>
آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفتوگوى مفصل ما با مجيد شاه حسينى در زمينه سينما و آخرالزمان است كه اميد است مورد توجه شما خوانندگان عزيز واقع شود.</span>
لطفاً قبل از هر چيز تصويرى از سينماى غرب (بويژه هاليوود) و جهتگيرى عمده آن بفرماييد.</span>
هاليوود1 در واقع يك نام استعارى و نمادين است كه براى مديريت امپراتورى تصويرى غرب انتخاب شده، والاّ در زمانى كه من و شما هستيم بيشتر يك شهرك توريستى است در حومه شهر لوسآنجلس آمريكا و طبيعتاً نمىخواهيم در مورد هاليوود فيزيكى صحبت كنيم؛ چون الآن يكى دو دههاى است كه اصلاً عمر كمپانيهاى عظيم به يك معنا به سر آمده است؛ اگر چه كمپانيها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصويرى آمريكا ديگر كمپانى محور نيست و كمپانيهاى كوچكتر و فرعىترى سر برداشتهاند كه به مراتب مؤثرتر و موذيانهتر از كمپانيهاى بزرگ عمل مىكنند و كمپانيهاى اقمارى، خرده تراستها، و شركتهاى كوچكى در گوشه و كنار كار خودشان را پيش مىبرند و اتفاقاً در حوزه بحث ما - يعنى آخرالزمان و آنچه كه با بضاعت من تقديمتان مىشود - خيلىهايش به حوزه كار همين خرده تراستها و كمپانيهاى كوچك برمىگردد و فقط يك دفتر جمع و جور فنى، تكنولوژى، تصويرى، با امكانات البته فوقالعاده بالا كه الان دارند در سطح جهانى موجسازى مىكنند. مثلاً امروز نقش دريم وركس2 و كارهايى كه آقاى اسپيلبرگ3 در آن انجام مىدهد يا شركت معروف جرج لوكاس4 و كارى كه او دارد انجام مىدهد شايد به مراتب تأثير گذارتر از كارهايى است كه پارامونت5 يا متروگولدن ماير6 و ديگران توليد مىكنند. البته سخنان من به اين معنى نيست كه كمپانيهاى بزرگ امروز نابود شدهاند يا نيستند يا مثلاً از قبل بهتر شدهاند يا از خباثت آنها كاسته شده؛ بلكه به اين معناست كه سيستم تصويرى آمريكا ديگر به آن صورت كمپانى محور نيست كه همه چيز زير سقف چند كمپانى اتفاق بيفتد و اين پديده، تحليل ما را آسان كند. يعنى اگر ما اين كمپانيها و محصولاتشان را بشناسيم و در واقع به ماهيت هاليوود پى برده باشيم؛ آن نگاه كلاسيك را به هاليوود فيزيكى نخواهيم داشت. منظور ما از هاليوود نظام مديريتى حاكم بر پروژههاى تصويرى آمريكا به نحو اخص و مغرب زمين به نحو اعمّ و آن اتاق فكرى است كه تعيين مىكند كدام سوژهها و كدام مفاهيم دستمايه كار تصويرى قرار بگيرد. هاليوود فيزيكى تاريخچه خودش را دارد كه خيلى به بحث ما مربوط نمىشود؛ چه شد كه ايجاد شد؟ رقيبان اروپايىاش، چه كمپانيهايى و چه مراكز و شهركهاى سينمايى بودند؟ چه شد كه هاليوود آنها را تقريباً از دور رقابت خارج كرد و تمام نيروهاى كيفى و فنى و هنرى ساير شهركهاى سينمايى كشورهاى اروپايى را جذب خود نموده و چگونه هاليوود از آغاز در ترويج سياستهاى دولت ظاهرى آمريكا و همچنين دولت پنهان آمريكا (سياستمداران صهيونيست) اين همه سال عمل كرده است؟ اينها قابل بحث است ولى مشخصاً به موضوع بحث ما مربوط نمىشود. در همين حد مىخواهيم هاليوود مورد بحث خودمان را تعريف كنيم.</span>
رويكرد سينماى غرب به مضامينى چون آخرالزمان، دجال، ظهور مسيح، جنگ نهايى و امثالهم را چگونه ارزيابى مىكنيد؟</span>
رويكرد هاليوود به بحث آخرالزمان7 مثل ديگر رويكردهايش ناظر به فكر، برنامهريزى و انديشه قبلى است. هاليوود صرفاً از اين جهت كه آخرالزمان سوژه ناب، بديع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گيريم كه جذابيت در همه مؤلفههاى تصويرى هاليوود به عنوان يك اصل رعايت مىشود ولى اقبال هاليوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن اين سوژه نبوده و مقاصد كاملاً جدى و نهفتهاى در اين رويكرد وجود داشته است. اصولاً آخرالزمان و پايان دنيا و باور اين پديده، مبنى بر يك كهنالگوى8 مشترك بشرى است كه در ضمير ناخودآگاه ابناى بشر نهادينه شده است. چگونه مىتوانيم بپذيريم كه اين دنيا همينطور پيش برود و به پايان نرسد و اصولاً ضمير ناخودگاه ما و منطق ميتولوژيك9 ما اين را نمىپذيرد كه دنيا بدون پايان باشد. به همين دليل براى اين پايان دوست داريم كه تصوير ارائه كنيم. قرائتهاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبيات و كتب دينى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسيم كردهاند و در اساطير ملل متعدد هم نقاط مشتركى كه مىتوانيم بيابيم چند تا بيشتر نيست. يكى از آن چند تا، آغاز آفرينش و پايان عمر دنياست. قصهاى كه تقريباً در اكثر قريب به اتفاق اساطير ملل يافت مىشود و همين نشان مىدهد كه ما ناگزيريم به آخرالزمان به عنوان يك سوژه مستتر در ضمير ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازيم. خصوصاً كه اگر براى مخاطب بار محتوايى و معنايى و سياسى هم داشته باشد و هاليوود در واقع با اين رويكرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پديدهاى جذاب است. آنچه كه نيامده و پيشگويى مىشود هميشه براى انسان جذاب است. ديگر اينكه روايتهاى متعدد و متفاوتى نسبت به اين پديده مىتوانست اتخاذ كند و اين تعدد روايتها باعث مىشد آن افكارى كه اتاق فكر هاليوود توليد كرده بود خيلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود. به نوعى موضوع آخرالزمان اين پتانسيل را داشت كه دستمايه اتاق فكر هاليوود قرار بگيرد و در جهت ترويج غير مستقيم مفاهيمى كه به گونهاى صهيونيزم بينالملل پىجوى آن بود به كار رود. از همان آغاز، يهوديان به دليل نفوذى كه در هاليوود داشتند توانستند بسيارى از آموزههاى توراتى را به فيلمهاى هاليوودى تسرّى دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانى در هاليوود انواعى دارد كه در نگره دينى عمدتاً توراتى است؛ بنابراين ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصويرى هاليوود داريم. در آخرالزمان دينى10 ما در واقع نگره توراتى را مىبينيم و كاملاً نشان مىدهد كه لااقل در آنجايى كه شيوه روايت نگاه مستقيم به گونه دينى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهيم داشت.</span>
اين رويكرد متأثر از چه آموزههايى است، يهودى، مسيحى، صهيونيستى الحادى و يا...؟</span>
در كتاب مقدس مسيحيان هم پيشگوييهاى آخرالزمانى ديده مىشوند. آنها هم پيشگوييهاى مفصلى دارند؛ مثلاً در فراز آخر كتاب مقدس انجيل، (فصل مكاشفات يوحنّا) پيشگوييهاى آخرالزّمانى را مىبينيم كه به زبان نماد و استعاره بيان شدهاند ولى در آثار هاليوود عامدانه رويكرد توراتىنسبت به آخرالزمان بهكار مىرود. اگر چه شباهتهايى هم بين آخرالزمان تورات و انجيل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت يهودى در نگره دينى هاليوود رعايت شود. همچنين نگاه به شيطان، نگاه به فرشتهها، نگاه به بهشت و دوزخ در سينماى هاليوود باز به گونهاى توراتى است. حاصل آن كه اصولاً وقتى هاليوود به سمت قرائت و روايت دينى مىرود عمدتاً از تورات تأثير مىپذيرد.</span>
غرب با طرح اين مباحث چه اهدافى را دنبال مىكند؟</span>
قطعاً اين كار بىهدف انجام نمىشود و اين خامطبعى و خامانديشى است كه تصور كنيم هاليوود صرفاً به دليل جذابيت اين سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببينيد من اين را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به كرّات گفتهام، نسبتى كه بشر با سينما برقرار مىكند (در حين تماشاى يك فيلم) نسبت بسيار پيچيدهاى است. انسان عاقلف بالغف انديشهورز، دقايقى از عمرش را تصميم مىگيرد كه فكر نكند و به خود دروغ بگويد و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل يك پرده عريض بنشيند و فكر خود را از هر آنچه در دنياى بيرون است جدا كند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند كه اين تركيب نور و سايه و رنگ كه در مقابل چشمهاى اوست عين واقعيت است و به خود بباوراند انسانها و بازيگرانى كه در فيلم ايفاى نقش مىكنند، اگر چه آنها را مىشناسد و اسم حقيقى و حتى زندگىنامه و شجرهنامهشان را مىداند، همان اشخاص اعتبارى هستند كه در فيلم ادعا مىشود و همين نسبتهايى را كه فيلم ادعا مىكند بين آنها برقرار است و تا پايان فيلم به ضمير خودآگاه خودش بگويد تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نكن و همينطور بر مبناى منطق ضمير ناخودآگاه بنشيند و فيلمى را ببيند و در عالم مجازى آن غوطهور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد كه پاى فيلم گريه كند يا به شدت متأثر شود و از فيلم تأثير بپذيرد. اين نسبت ويژه ميان فيلم و مخاطب بسيار عجيب است. شما وقتى كتاب مىخوانيد اينگونه ارتباط برقرار نمىكنيد؛ يعنى در هر سطر كتاب مىتوانيد از خود بپرسيد كه من با عقايد نويسنده موافق يا مخالفم. اما نسبتى كه سينما با بيننده برقرار مىكند، نسبتى يك سويه و ديكتاتوروار است. سينما مخاطب خود را هيپنوتيزم مىكند و ما خود خواسته هيپنوتيزم مىشويم.</span>
وقتى كه چنين نسبت ويژهاى بين فيلم و بيننده برقرار مىشود آيا خلاف عقل نيست كه سياستمداران مغرب زمينى از چنين پتانسيل عظيمى استفاده نكنند. اگر نكنند در عقل آنها بايد شك كرد! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتيم به نام سينما و دموكراسى و پيشدرآمد آن اينكه نسبت سينما با مخاطب اصلاً دموكراتيك نيست. كاملاً يك جهته، يك سويه و غير دموكراتيك است. سينما آنچه اراده كند القا مىكند و بيننده هم اين تأثير را مىپذيرد و قبول مىكند، مگر بينندگان خيلى خاص كه موضوع بحث ما نيستند. بنابراين ما بايد بدانيم كه اين پتانسيل را نمىتوان ناديده گرفت. خيلى طبيعى است هر فيلمسازى كه فكرى، انديشهاى، قصدى، غرضى يا حتى توطئهاى در ذهن دارد منطقاً بايد از اين پتانسيل استفاده كند و اگر نكند بايد در فهم او شك كرد. بديهى است كه از اين ظرفيت استفاده مىكند خصوصاً در شرايطى كه تمام لوازم اين صنعت را در اختيار داشته باشد. پس طبيعى است كه آنها از اين ظرفيت استفاده مىكنند و اين اصلاً چيز غريبى نيست.</span>
اهداف هاليوود از توجه ويژه به بحث آخرالزمان چيست؟</span>
عرض شود كه مقدمه را گفتيم كه كاملاً سينما از آن روزى كه ايجاد شد سياسى بود و بايد مىبود و اين پتانسيل چيزى نبود كه بتوان آن را نديده گرفت. اين را اگر بپذيريم چون بعضىها اصلاً اصل اين قضيه را نمىپذيرند، الف را نمىگويند كه تا يا را نگويند! و اينكه سينما صرفاً هنر است و حديث نفس شخص هنرمند است. اصلاً اين حرفها نيست. اصلاً سينما را اينجور نبايد ديد و كلاً اين نوع نگاه را تكفير مىكنند. من اين مقدمه را گفتم كه اين نگاه را به رسميت بشناسيم و اينكه سياسى نديدن سينما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مىكنند؟ طبيعتاً اهدافى كه نظام استكبارى غرب دنبال مىكند در سينماى او نيز منعكس مىشود؛ يعنى در آن نظام ديوان سالارى كه ما مىشناسيم و نظامى كه همه چيز حتى دين را در خدمت مطامع و منافع كلى آن نظام تعريف و تفسير مىكند، طبيعتاً سينما هم خالى از اين معنى و خارج از اين قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال كند. فرهنگ غرب در ذات خود كاملاً مهاجم و سلطهگر است و سينما هم در همين راستا تعريف مىشود. فرهنگ غرب در عين اينكه بيش از همه بر طينت ليبرال - دموكراسى مىتند و به آن مىبالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقيب را برنمىتابد و اصولاً فلسفهاى كه بعد از رنسانس در مغرب زمين شكل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن يكى در پى ديگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل يك جهانبينى و فرهنگ يكسويه و ذاتاً مهاجمى بود كه رقيب را تحمل نمىكرد. هيچ از خود پرسيدهايم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمين اين همه تماميت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلاميههاى جهانى...؟ قواعد جهانى، قوانين جهانى، جامعه جهانى، دهكده جهانى، چون اين نظام نمىتواند رقيب يا تالىتلو ديگرى را تحمل كند. طبيعتاً در همه امور نگاهى يكسويه و تماميت خواهانه دارد و سينما نيز بايد مطابق اين قواعد و داخل اين اركستر بنوازد. پس طبيعتاً همان اهداف را دنبال مىكند و در ذات خود مهاجم است، ذاتاً تماميت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزشهاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعريف مىكند. سينما تمام مقولات: فكرى، حسى، عاطفى و تاريخى و... را در اين راستا مىنگرد. از نگاهى ديگر، سينما ضمن اينكه تجارت بسيار سودمندى است هر زمانى ممكن است فيلمهايى ساخته شوند كه تجارى نيستند و فروش اندكى دارند ولى انديشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فيلم توليد بشود. بنابراين به نظر مىرسد كه اهداف هاليوود چندان از غايات نظام غرب دور نيستند، هدف همان است: كندن بشر از آسمان و وابسته كردن او به زمين، زمينى كردن بشر به نوعى، تصويرى كردن بشر و او را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبديل كردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان ماديگرا تبديل كردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبديل كردن، تفسير مادى ارائه دادن از حوزههاى ارزشى و همه اين پروسه زمينى شدن انسان را به نوعى مديريت كردن. اگر، همه آنچه گفتيم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمين ريشه دارد، طبيعتاً در سينماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ يعنى مشغول كردن انسان به اصول بسيار ساده و پيش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربيت آوردن مخاطب بر اين اساس و اينكه اين لذت گاهى از طريق خشم، زمانى از طريق شهوت، وقتى از طريق وهم و گاهى هم از طريق ترس قابل تأمين است. پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مىكند كه سينما به همه اين حوزهها بپردازد و سينما هم در همان راستا طبيعتاً اهداف فرهنگ مهاجم سكولار زمينى انسان غربى را دنبال مىكند.</span>
موضوع پيشگوييها درباره حوادث آينده، جايگاه ويژهاى در اين سينما و فيلمسازى دارد آيا تعريف، حد و مرز، هدف ويژه و يا استراتژى معينى را از اين امر مىتوان سراغ گرفت؟</span>
براى انسان امروز پرديكشن11 يا پيشگويى از حوزههاى بسيار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلكزده و زمينى است كه بهگونهاى براى موضوعات فرازمينى دلش تنگ شده است و بيش از هميشه مىخواهد بداند فرجام اين دنيا چيست. مثلاً انسانى كه از فرط بىهويتى به نهيليسم روى آورده و يك جور پوچگرايى پيشه كرده كاملاً در مورد آغاز و فرجام امور مىتواند دچار شك و ترديد شود. چنين انسانى طبعاً بايد نوعى قرائت فلسفى ويژه خود را ارائه كند و طبيعتاً آخرالزمان از آن حوزههايى است كه قوياً مىتواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اينكه دنيا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مىطلبد و اين يعنى يكجور معنى بخشيدن به زندگى بىهويت انسان امروز. اين نشان مىدهد كه توجه به مقوله آخرالزمان (غير از كهن الگو بودن آن در ضمير ناخودآگاه انسان) دلايل ديگرى هم مىتواند داشته باشد و اينكه اصولاً جذابيت مستتر در اين سوژه هم مؤيد اين مطلب است كه راويان هاليوود در كنار مجموعهاى از مباحث به بحث آخرالزمان نيز بپردازند و طبعاً انسان دوست دارد بداند اين دنيا نهايتاً به كجا مىرسد و نقطه پايان اين دنيا كجاست. البته از اين حسّ كنجكاوى مىتوان سوء استفاده نيز كرد و انواع قرائتهاى عجيب و غريب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد.</span>
سينماى مورد بحث چه تصوير و تصورى از جهان و آينده بهطور كلى ارائه مىدهد؟</span>
اصولاً انواع آخرالزمان را ما در فيلمهاى هاليوودى شاهد هستيم. فرض بفرمائيد: آخرالزمان تكنولوژيك،12 آخرالزمان طبيعى،13 آخرالزمان متافيزيك14 يا فرا ماده آخرالزمان دينى،15 آخرالزمان از جنس ساينس فيكشن16 كه با نوع تكنولوژيك يك مقدار تفاوت دارد، آخرالزمان اسطورهاى17 و... اينها برخى از انواع آخرالزمان است كه شما در فيلمهاى هاليوودى مىتوانيد ملاظحه كنيد. فرض بفرماييد در آخرالزمان دينى همان پيشگوييهاى دينى - كه عمدتاً توراتى است - به صورت مستقيم يا غير مستقيم به عنوان وقايع آخرالزمانى به بيننده عرضه مىشود. در آخرالزمان ساينس فيكشن يا حالا بگوئيم علمى - تخيلى، معمولاً جدالى بين انسان و همزادهاى فرازمينى او درمىگيرد.</span>
طبعاً تنشها و چالشهايى در اين جدال نهايى يا فاينال كانفليكت18 وجود دارد كه بحث نهايى در اين خصوص را اگر مجالى بود مجدداً عرض خواهم كرد. پس اين تقابل انسان با همزادهاى فرازمينى او است كه چنين فرجامى را موجب مىشود و آخرالزمان ساينس فيكشن يا علمى تخيلى بروز مىكند. آخرالزمان تكنولوژيك حديث چالش ميان انسان و فرزند ناخلف او تكنولوژى است. تكنولوژى از جنس بشر نيست، از سنخ او هم نيست. بشر يك وقت فرزند خود را كه از جنس و از سنخ خود اوست مىبيند كه بر وى پيشى گرفته؛ لذت هم مىبرد؛ چون فرزند تداوم منطقى و طبيعى و فطرى وجود ماست. اما تكنولوژى فاقد اين صفت است. بنابراين اگر روزى محصول بشر بر او سبقت بگيرد؛ فقط موجب وحشت، احساس پوچى و از خود بيگانگى او مىشود. انسان اگر از ماشين كم بياورد در واقع اينگونه تعبير نمىكند كه فرزندش بر او سبقت گرفته، بلكه حس مىكند مصنوعش بر او برترى يافته و محصول اين نوع نگاه فقط وحشت است. در آخرالزمان تكنولوژيك، ما مىبينيم كه مصنوعى صانع خود را نابود مىكند؛ يعنى آنچه كه بشر خود آفريده بر بشر غلبه مىكند و بشر را به فرجام خودش در اين دنيا مىبرد. حالا گاهى وقتها اين مصنوع يك سوپر كامپيوتر فوق هوشمند است، گاهى وقتها يك سلاح اتمى غير قابل كنترل و در واقع هوشمند و گاهى اوقات نيز انواع ديگرى از تكنولوژى است. ولى هر چه هست وحشت و تنهايى انسان را در مقابله با اين مخلوق خود نشان مىدهد. همان كاراكتر معروف دكتر فرانكنشتاين،19 مصنوعى كه صانع خود را نابود مىكند، دقيقاً همين است. فرانكنشتاين هيولايى بود كه در آزمايشگاه توسط يك دكتر بيولوژيست توليد شد. (براساس رمان معروف خانم شلى20) در واقع ما همين قصه را مىبينيم و بعد فيلمهاى سينمايى متعددى براساس آن ساخته شد نهايتاً اين هيولاى آزمايشگاهى صانع خود را تعقيب كرده و مىكشد. اين نسبت بين صانع و مصنوع را ما با نام پديده فرانكنشتاين مىشناسيم و اين يك نوع آخرالزمان است. آخرالزمان اسطورهاى، آخرالزمانى است كه در آن موجوداتى، مفاهيمى از اعماق افسانه و از آن سوى تاريخ، از دنياى افسانهها و اساطير ملل سر بر مىآورند و در شرايط كنونى خطرساز مىشوند و تقابل آنهاست كه وقايع آخرالزمانى را ايجاد مىكند. مثلاً تيتانها21 و ژئانهايى22 كه از قعر دوزخ، تارتاروس23 و از دل زمين برمىخيزند و دنيا را بر مىآشوبند در اسطورههاى يونان باستان يا در اساطير ساير ملل داريم كه اينها از آن سوى مرز اسطوره مىآيند و به شدت واقعى و امروزى و حقيقى مىشوند و شرايط آخرالزمانى را براى بشر ايجاد مىكنند. گاهى وقتها آخرالزمان از جنس آخرالزمان طبيعى است. در اينگونه، طبيعت به عنوان قربانى بشر، ديگر تجاوز و تعدى او را برنمىتابد و بر عليه انسان اعلام جنگ مىكند. زلزلههاى عجيب و غريب، آتشفشانها، برخورد شهاب سنگهاى عظيم به كره زمين و وقايع اينگونه پايان عمر دنيا را رقم مىزنند و يك آخرالزمان طبيعى يا فاجعه طبيعى پديد مىآورند. آخرالزمانها انواع ديگرى هم دارند. مثلاً گاهى وقتها خود انسان به دست خويش اين آخرالزمان را ايجاد مىكند. اينها رويكردهاى متعدد و الگوهاى آخرالزمانى متفاوتى هستند كه در واقع سينماى هاليوود اتخاذ كرده است. در نگره دينى - عمدتاً كه با رويكرد توراتى دنبال مىشود - ما مىبينيم كه شيطان در آغاز و هزاره يا در برخى تواريخ خاص از زندان دوزخى خود رها مىشود و كمر به قتل آدمى مىبندد و در راه سر برداشتن آنتىكرايست24 يا ضد مسيح (و در واقع دجال آخرالزمان به قرائت آنها) قدم مىگذارد. مىدانيد كه يهوديان هم به نوعى به مسيحا قائلند؛ گرچه آنها مسيحى را كه در سرزمين فلسطين ظهور كرد مسيح كذاب مىدانند و مسيح حقيقى را پيامبر ديگرى مىدانند كه در آخرالزمان مىآيد. به هر حال اين نوع نگاه در فيلمهاى هاليوود (با اين فرض كه دينى باشند) بيشترين فراوانى را دارند. يورش شيطان و عكسالعمل سپاه حق و پيروان حق و نبرد نهايى كه در بين آنها در مىگيرد همان مفهوم فاينال كانفليكت است كه پيش از اين به آن اشاره كردم و چون در منطقه هادّمجدّون است حالا به آرماگدون معروف مىشود و در آن نبرد است كه تكليف حق و باطل مشخص مىشود و در خونبارترين جنگ تاريخ حق بر باطل پيروز مىشود و اينها انواع رويكرد به مقوله آخرالزمان است كه هاليوود تاكنون به تصوير كشيده است.</span>
در چه مباحث و مضامينى اين تصويرسازى در تقابل با اسلام، جهان اسلام، تشيع و انقلاب ايران قرار مىگيرد؟</span>
اصولاً همهاش مىتواند در تعارض و تباين باشد؛ چون هيچكدام بر مبناى قرائت ما نيستند. اما اكثر آنها مستقيماً ما را دليل وقوع آخرالزمان نمىدانند. ولى در برخى موارد مستقيماً انگشت اتهام را بسوى ما مىگيرند
منبع: بیداری اندیشه
مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی
http://baghiatollah.persiangig.com/image/Solomon%203.jpg
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا ...
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهة شیطانی و جز با القاء، وسوسه و ... آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهة شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود(ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود(ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.
الف. دلایل قرآنی
1. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شیاطین و تعلیم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شیاطین
در آیة 112 سورةبقره دربارة مبتلا شدن جمعی از بزرگان و علمای عصر سلیمان نبی(ع) به تعلیمات شیطانی سخن به میان آمده است:
«و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان(ع) کفر نورزید؛ لیکن آن شیطان[صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر میآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمیکردند؛ مگر آنکه [قبلاً به او] میگفتند: ما [وسیلة] آزمایشی [برای شما] هستیم. پس زنهار کافر نشوی و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی میآموختند که به وسیلة آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند؛ هرچند بدون ف?مان خدا نمیتوانستند به وسیلة آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی میآموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمیرسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد، در آخرت بهرهای ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خریدند؛ اگر میدانستند.»1
در آیة مزبور واضح است که:
شیاطین در ملک سلیمان(ع)، عملی به نام «تلاوت» و عملی به نام «تعلیم» انجام میدادهاند.
عدّهای که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمی در زمان سلیمان(ع) بودند، به متابعت از تلاوتها و تعلیمات شیاطین مشغول شدند؛ شیاطین دو نوع علم را مستقیماً به مردم تعلیم دادهاند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت (علم نجوم).
علوم مطروحه، علومی بوده که موجب آسیبهای جدّی فردی و اجتماعی شده است.
شدّت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان(ع) و تأثیرگذاری کافرانة آنان در حدّی بوده است که خداوند تعمد دارد تا سلیمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همة افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
گستردگی این موضوع تا آنجاست که سلیمان(ع) نیز نیازمند تبرئة خدایی است، هم از جهت کمّی (در موضوعات متعدّد) و هم از جهت کیفی (اثرگذار در اعتقاد و ... مردم).
با توجّه به آنچه گذشت، حضور و رؤیت مادّی شیاطین در ملک سلیمانی واضح است؛ زیرا سخن نه از «القاء»، بلکه از «تلاوت» و «تعلیم» توسط شیاطین است و این جز با حضور مادّی ممکن نخواهد بود.
و جالب آنکه حضور مادّی شیاطین پس از هبوط آدم(ع) تنها در مقطع سلیمانی واقع شده است؛ اگر شیاطین میتوانستند در هر دورهای اینگونه فتنهگری کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سلیمانی این نوع اختیارات را برایشان مطرح نمیکرد و این موضوع را از اختیارات عمومی آنها مینامید!
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهة شیطانی و جز با القاء، وسوسه و ... آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟ اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهة شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود(ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود(ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.
2. آیات تسخیر اجنّه و شیاطین
در آیات سورة ص، خداوند از بنّایی و غوّاصی شیاطین سخن میگوید و از غلّ و زنجیر بودن برخی از ایشان در زمان سلیمان(ع).
در آیات سورةانبیاء، خداوند از غوّاصی و برخی افعال دیگر توسط شیاطین برای سلیمان(ع) سخن میگوید.
در آیات سورة سبأ، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه سخن میگوید و از عذابی که بر نافرمانیشان واقع کرده است.
«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ? وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاء وَغَوَّاصٍ ? وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ؛2 پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هرجا تصمیم میگرفت، به فرمان او نرم و روان میشد؛ و شیطانها را [از] بنّا و غوّاص؛ تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند، [تحت فرمانش درآوردیم].»
با تأمّل در این آیات، پرسشهایی جدّی برایمان مطرح میشود؛ از جمله آنکه چرا تنها سلیمان(ع) این موجودات را تسخیر میکند؟ مگر پیامبران قبلی قدرت تسخیر نداشتهاند؟و اگر چنین بوده است، پس چرا خداوند این ماجرا را تنها به سلیمان(ع) نسبت میدهد؟ آیا ذوالقرنین که یأجوج و مأجوج را مهار میکند، بقیّة اجنّه را نمیتواند به بند کشد؟ و اگر مهار کرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سلیمان(ع) ثبت میکند؟
تنها یک پاسخ نسبت به این موضوع وجود دارد و آن اینکه اجنّه همیشه وجود داشتهاند؛ امّا اثرگذاری معضل آفرین آنها در زمان سلیمان(ع) واقع شده است، در زمان او این اثرگذاری موجب معضلاتی عظیم شده و نیاز است تا سلیمان(ع) با تسخیر و به کارگیری ایشان، تهدید را به فرصتی مناسب تبدیل کند و البتّه آن چیز که اثرگذاری اجنّه و شیاطین را متفاوت با دورههای قبل و بعد سلیمان(ع) میکند، حضور مادّی اجنّه در زمین است و با پذیرش این منطق،بسیاری از پرسشها پاسخ داده میشود.
3. ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه
در سورة سبأ دربارة خدماتی که اجنّه به حضرت سلیمان(ع) میدادند، آمده است:
«و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار میکردند و هر کس از آنها از دستور ما سر برمیتافت از عذاب سوزان به او میچشانیدیم؛ [آن متخصّصان] برای او هر چه میخواست از نمازخانهها و مجسّمهها و ظروف بزرگ مانند حوضچهها و دیگهای چسبیده به زمین میساختند ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.»3
در این آیات،حدّاقل 5 موضوع در ارتباط با اجنّه مطرح شده است:
1. جریان چشمههای مس و به کارگیری اجنّه در این راستا؛
2. ساخت محاریب (محرابها)؛
3. ساخت تماثیل؛
4. ساخت ظرفهایی همچون حوض؛
5. ساخت دیگهای ثابت و بزرگ غیرقابل انتقال.
http://baghiatollah.persiangig.com/image/Solomon%202.jpg
با تأمّل در این آیات، پرسشهایی جدّی برای ما ایجاد میشود از جمله آنکه آیا سلیمان(ع) جامعهای وهمی را سامان داده است که در آن بناهای عظیم ناگهان ساخته میشود؟ ظروف غذای عظیم به یک باره شکل میگیرد؟ محاریب به صورت اتّفاقی بنا میشود؟ و ... در حالی که هیچ اثری از سازندگان آن مطرح نیست؟ که اگر چنین باشد، چه موضوعی در تربیت رقم خواهد خورد؟ و آیا این روال، جامعه را به سمت وهم بیشتر حرکت خواهد داد یا به سمت هدایت و ارتقاء و کمال؟
پاسخ آنکه: جامعة سلیمانی جامعهای برای جریان تربیت الهی است:
«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُواْ یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ؛4 و به آن گروهی که پیوسته تضعیف میشدند [بخشهای] باختر و خاوری سرزمین [فلسطین] را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم و به پاس آنکه صبر کردند، وعدة نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقّق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ویران کردیم.»
و در جریان تربیت، این انسان، خلیفـ[الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار میگیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیدهترین شرایط موجود است که میتواند ارائهگر «مُلک الهی» و نشان دهندة قوّت یک «مَلِک الهی» در ادارة توحیدی یک جامعه باشد.
4. رؤیت لشکر اجنّه
در آیات سورةنمل مشخّص است که سه نوع لشکر برای سلیمان(ع) وجود داشته است: لشکرهایی از جن و انس و پرندگان و این موضوع برای جانداران مختلف هم عیان بوده است.
سخن مورچه از «جنود» سلیمان(ع) است و نه «جند» سلیمان، مورچه از کجا مطلّع است که سلیمان(ع) لشکری از جنّیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسانها و پرندگان، در هیبتی مادّی میبیند؟
چنانکه در سورة نمل آمده است:
«و برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآوری شدند و [برای رژه] دسته دسته گردیدند؛ تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچهای [به زبان خویش] گفت: ای مورچگان به خانههایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.»5
5. سلیمان(ع) و ایجاد آزمونی دشوار بین انس و جن، جهت تعیین وصی
در ادامه، سورة نمل از آزمون دشوار برگزار شده در میان جنود حضرت سلیمان(ع) اعم از جنّ و انس سخن میگوید؛ میفرماید:
«کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت میآورم. پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقرّ دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس میگزارد و هر کس ناسپاسی کند، بیگمان پروردگارم بینیاز و کریم است.»6
در این آیات از چند موضوع سخن گفته شده است:
صحنهای که سلیمان(ع) میخواهد به تعیین جانشین بپردازد و وصیّ خود را معرفی نماید. (به حسب روایات) سلیمان، به عموم افرادی که در پیشگاهش بودند، یعنی «جنوده من الجنّ و الانس و الطّیر» رو کرده و ایشان را به آزمونی دشوار، جهت آشکار شدن موقعیّت و توانشان فرا میخواند.
خطاب سلیمان(ع) به بزرگان قوم است: «ایّها الملؤا» و از ایشان میخواهد میزان توان خود را در آوردن تخت بلقیس از فاصلهای طولانی (حدود 1000 کیلومتر) مشخّص کنند.
بزرگ از عفاریت طایفة جن، سرعت آوردن تخت بلقیس را به میزان از جای برخاستن سلیمان(ع) طرح میکند و آصف، سرعت فعل خود را به میزان چشم برهمزدنی توسط سلیمان(ع).
با توجّه به آنچه گذشت، مرئی بودن اجنّه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملاً عیان است؛ زیرا اوّلاً عرصه، عرصة زورآزمایی دو طایفه است، بیشک زورآزمایی دو طایفهای که یکی از ایشان قابل رؤیت نیست، موضوعی مضحک و تنشآفرین است.
و ثانیاً اگر اجنّه تنها برای حضرت سلیمان(ع) قابل رؤیت باشند، او باید تنها ایشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خویش در هر طایفهای را مورد خطاب قرار دهد و ایشان هم پاسخ گویند.
6. فوت سلیمان(ع)و باقی ماندن عذاب بر اجنّه تا زمان اطّلاع آنان از فوت وی
ماجرای رحلت حضرت سلیمان(ع) نیز بخشی خواندنی از این ماجرای شگفت است:
«پس چون مرگ را بر او مقرّر داشتیم، جز جنبندهای خاکی [=موریانه] که عصای او را [به تدریج] میخورد، [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون [سلیمان] فرو افتاد، برای جنّیان روشن گردید که اگر غیب میدانستند در آن عذاب خفّتآور [باقی] نمیماندند.»7
در این آیه، سخن از فوت سلیمان(ع) است و عدم اطّلاع اجنّه از آن و به تبع باقی ماندن در عذابی که سلیمان(ع) بر ایشان واقع کرده بود.
به راستی چگونه ممکن است که عذابی تنها در مقطع سلیمانی بر اجنّه واقع شود، با فوت او برطرف نشود و تا زمان اطّلاع اجنّه از فوت سلیمان(ع) (یک سال پس از فوت) نیز این عذاب بر اجنّه باقی بماند؟ آیا میتوان این ویژگیها را مختصّ اجنّة غیرمرئی و مادّی دانست؟ اگر چنین است، پس چرا اجنّه نتوانستند تا یک سال پس از فوت سلیمان(ع) از عذابها رهایی پیدا کنند؟ و چرا به محض اطّلاع از فوت سلیمان(ع) خود را از عذاب رهاندند؟ آیا جز این است که این عذاب، در حیطة ملک سلیمانی و به صورت مادّی بوده است و البتّه بر اجنّهای که در هیئت ?ادّی درآمدهاند؟
دلایل روایی
1. روایت غلیظ شدن شیاطین در زمان سلیمان(ع):
از هشام بن حکم نقل شده که زندیقی از امام صادق(ع) پرسید: آیا سجده برای غیر خدا صحیح است؟ امام صادق(ع) فرمودند: «نه» گفت: پس چگونه خداوند ملائکه را دستور داد تا بر آدم سجده کنند؟ فرمودند: «کسی که به امر و دستور خدا سجده کند، او برای خداست؛ زیرا اطاعت فرمان او را نموده است.» پرسید: کهانت و جادوگری از کجا به وجود آمد و چگونه خبر از آینده میدهند؟ فرمودند:
«کهانت در جاهلیّت بود، هر موقعی که فاصلهای پیدا میشود از عصر پیامبران، کاهن شبیه حاکم و داور میان مردم بود که در مسائل و وقایعی که نمیدانستند به او مراجعه میکردند. او نیز جریانهایی که بعد به وجود میآمد، به آنها اطّلاع میداد، این اطّلاع کاهن از آینده، به چند طریق پیدا میشد:
تیزبینی و تیزهوشی و به سبب خطور و زیرکی و آگاهی بر دلش القاء میشد، زیرا آنچه در روی زمین به وجود میآمد، شیطان مطّلع بوده و آن را به کاهن میرسانده و وقایع اطراف و داخل منازل را به او میگفت.
در مورد خبرهای آسمانی، شیاطین میرفتند در جاهایی که چیزی به گوش آنها برسد، در آن زمان که از استراق سمع ممنوع نبودند و هدف سنگهای آسمانی قرار نمیگرفتند. علّت اینکه از آنها جلوگیری به عمل آمد این بود که روی زمین از اشخاص، عملی شبیه وحی بروز نیابد و مسئلة تشخیص پیامبر و نبوّت، بر مردم مشکل نشود تا حجّت بر مردم ثابت گردد و اشتباهی به وجود نیاید. شیطان یک کلمه از اخبار آسمان را در مورد حوادثی که برای مردم پیش میآمد، میشنید، آن را حفظ میکرد، به زمین میآمد و بر کاهن القا مینمود. از طرف خود کلماتی نیز به آن?میافزود، حق را با باطل میآمیخت. آنچه کاهن درست میگفت از اطّلاعاتی بود که شیطان از آسمان گرفته بود و آنچه اشتباه میکرد از مطالبی بود که شیطان بر آن افزوده بود. از زمانی که شیاطین از استراق سمع ممنوع شدند، دیگر کهانت از میان رفت. در این زمان شیطانها به کاهنان وقایعی را که مردم با یک دیگر گفتوگو میکنند و جریانهایی که نقل میکنند، میرسانند. گاهی نیز شیاطین به یکدیگر وقایعی که در جاهای دور اتّفاق افتاده از قبیل سرقت، قتل یا گمشده میگویند، آنها نیز مثل انسانها راستگو و دروغگو هستند.»
پرسید: چگونه شیاطین به آسمان بالا میروند و حال آنکه ایشان مانند مردمند در خلقت و کثافت و اگر چنین نبودند، چگونه برای حضرت سلیمان(ع) عمارتها میساختند و کارهای دشوار میکردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ حضرت فرمود: «ایشان اجسام لطیفهاند و غذای ایشان نسیم است،به این دلیل، بینردبان میتوانند به آسمان بالا بروند، در حالی که جسم سنگین نمیتواند بالا برود؛ مگر با نردبان یا وسیلهای دیگر.»
گفت: اصل سحر از چیست؟ ساحر چگونه قدرت بر آن کارهایی که میگویند، پیدا کرده است؟ فرمود: «سحر چند نوع است: یک نوع مانند علم طبّ است. همان طوری که پزشکان برای هر دردی دوایی دارند،ساحران نیز برای هر صحّت و آرامشی، بلا و فتنهای دارند و برای هر عافیت و سلامتی،بیماری و گرفتاریای و برای هر چیزی حیلهای اندیشیدهاند. نوع دیگر، تیزهوشی و سرعت عمل و شعبدهبازی و سبکبالی است. یک نوع هم استفاده از شیاطینی است که با آنها ارتباط دارند. گفت: شیاطین چگونه بر سحر اطّلاع یافتهاند؟ فرمود: از همان راهی که پزشکان به علم طب اطّلاع یافتهاند. برخی از اطّلاعات به وسیلة تجربه پیدا شده و برخی علاج و دوا است.»
پرسید: دربارةآن دو ملک به نام هاروت و ماروت که مردم میگویند: آن دو به اشخاص سحر میآموزند، چه میفرمایید؟ فرمود: «آن دو وسیلهای برای آزمایش و امتحان هستند. تسبیح آنها چنین است: هر کس امروز چنین کند، چنان خواهد شد.
اگر به وسیلة فلان چیز معالجه کند، چنان میشود. انواع سحر میآموزد، هرچه میگویند؛ امّا آن دو ملک میگویند: ما برای شما آزمایش هستیم. آنچه زیانبخش برای شماست و سودی ندارد، از ما نگیرید.»
گفت: آیا ساحر میتواند به وسیلة سحر، انسان را به صورت سگ و الاغ یا چیز دیگر درآورد؟ فرمود: «او ناتوانتر از اینها و عاجزتر است از آنکه تغییری در آفرینش خدا دهد. هر کس ترکیب صورتی که خدا قرار داده تغییر دهد، شریک اوست در آفرینش. خداوند منزّه است از اینکه شریکی داشته باشد.
اگر ساحر چنین قدرتی داشته باشد، باید بتواند امراض، ناراحتیها، سفیدمویی، فقر و گرسنگی را از خود برطرف نماید. بزرگترین عمل ساحر سخنچینی است که موجب جدایی دو دوست و علاقهمند به یکدیگر میشود و سبب خونریزی و خانه خرابی و رسوایی میگردد. سخنچین بدترین فرد روی زمین است. نزدیکترین سخن ساحران به درستی، آن چیزهایی است که به منزلة طب است ...»8
2. بنای شهری توسط اجنّه در زمان سلیمان(ع) در اسپانیا
شعبی گفت: عبدالملک مروان مرا خواست و گفت: موسی بن نصیر به من نوشته است، خبر رسیده که شهری از مس وجود دارد که آن را حضرت سلیمان(ع) بنا کرده و گویند سلیمان(ع) به جنّیان دستور داد که آن را بنا کنند. پس جماعتی از جن اجتماع نموده، آن را بنا کردند و نوشتهاند که: آن شهر از چشمة مس گداخته است که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) پدید آورد و آن قصر در بیابان اندلس (اسپانیا) است و گویند: گنجهایی که خداوند برای حضرت سلیمان(ع) به ودیعت گذارده، در آن است.
اکنون اجازه میخواهم که به سوی آن قصر بروم. میگویند راه آن بسی دشوار است و جز با ساز و برگ و غذای کافی، این مسافرت طولانی را نمیتوان طی کرد و هر کس تا کنون به قصد آن شتافته، دست به آن نیافته است، مگر دارا. اسکندر مقدونی پس از قتل دارا گفت: به خدا قسم همة اقالیم و نقاط زمین را زیر پا گذاردم و اهل هر سرزمین پیش من سر تسلیم فرود آوردند و هر محلّی را گشودم، مگر این قسمت از اندلس را که پیش از من دارا به آن رسیده بود و بر من نیز لازم است که آهنگ آنجا کنم، تا از دست یافتن به جایی که دارا نسبت به رسیدن به آن اقدام کرده است، باز نمانم. پس خود را برای رفتن به آنجا مهیّا کرد و یک سال تمام تهیّة کار دید. چون آمادة حرکت شد، به وی اطّلاع دادند که به علّت موانعی، رسیدن به آنجا مشکل است.
عبدالملک بن مروان به موسی بن نصیر نوشت که برای رفتن به آنجا خود را مهیّا سازد. او نیز بدان جا شتافت و بعد از مراجعت، ماجرای آن را برای عبدالملک نگاشت. موسی بن نصیر در پایان نامه نوشته بود: چون روزها سپری شد و آذوقةما به اتمام رسید به جانب دریاچة پر درختی رهسپار گشتیم و من به طرف دیوار شهر رفتم. دیدم بر دیوار شهر مطالبی به عربی نوشتهاند. ایستادم و مشغول خواندن آن شدم و دستور دادم که آن را یادداشت کنند. آن نوشته اشعار زیر بود:
حاصل معنی اینکه: مردمی که در این جهان ناپایدار میخواهند همیشه بمانند، بدانند که اگر کسی در جهان جاوید میماند، او سلیمان بن داوود بود، که چشمة مس گداخته برای او جاری گشت و به جنّیان گفت: خانهای برای من بنا کنید که تا روز رستاخیز سالم بماند، آنها هم کاخی ساختند که از عظمت سر به فلک میکشید. سلیمان(ع) گنجهای روی زمین را در آن پنهان کرد تا روزی کشف شود، ولی بالأخره سلیمان(ع) مُرد و در زیر خاک پنهان شد.
این ماجرا برای این است که مردم بدانند زندگی دنیا فانی است و جز ذات بیزوال خداوند احدیّت کسی باقی نیست تا زمانی که از نسل عدنان و اولاد هاشم، بهترین مولود به وجود آید و خداوند او را با نشانههای مخصوص در نزد مردم جهان ممتاز گرداند. او اختیاردار مردم روی زمین است و جانشینان او نیز چنین هستند. آنها پیشوایان دوازدهگانه و حجّت پروردگارند تا زمانی که قائم آنها به فرمان خداوند قیام کند و این هنگامی است که او را از آسمان به نام، صدا زنند.
چون عبدالملک این نامه را خواند یا (بنا بر روایتی) طالب بن مدرک، فرستادةموسی بن نصیر ماجرا را به وی گزارش داد، عبدالملک از محمّد بن شهاب زهری که در مجلس حضور داشت، پرسید دربارة این موضوع عجیب، چه میگویی؟
زهری گفت: چنان میبینم و چنین پندارم که جماعتی از جن، نگهبان شهر مزبور بوده و نمیگذاشتند کسی به آنجا دست یابد! عبدالملک پرسید: دربارةکسی که او را از آسمان به نام صدا کنند، اطّلاعی داری؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این موضوع را نشنیده بیانگار! عبدالملک گفت: چگونه میتوانم چیزی که بزرگترین مطلب مورد احتیاج من است، نشنیده انگارم؟ آنچه در این باره میدانی با صراحت هر چه تمامتر بگو! زهری گفت: علیّ بن الحسین(ع) به من خبر داد که: «این شخص مهدی(ع) از فرزندان فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) است». عبدالملک گفت: شما هر دو دروغ میگویید، این مردی از ماست!! زهری گفت: من آن را از علیّ بن الحسین(ع) نقل کردم. اگر میخواهی از وی جویا شو. مرا نباید نکوهش کرد. اگر دروغ است، او گفته و اگر آنچه شما میگویید، درست باشد، دشمن نظر شما را تأیید کرده است.
عبدالملک گفت: من احتیاج به پرسش از اولاد ابوتراب ندارم. ای زهری! آنچه را گفتی، مخفی بدار. مبادا کسی آن را از تو بشنود. زهری گفت: مطمئن باش به کسی نخواهم گفت!9
3. دیگر روایات مربوط به حضور اجنّه و شیاطین و اثرگذاری آنان در ملک سلیمان(ع)
این روایات را میتوان در جلد 14 بحار و همچنین کتاب ارزشمند «حیا\ القلوب» جلد 2 مطالعه کرد.
ماهنامه موعود شماره 123
پینوشتها:
1. سورة بقره (2)، آیة 102.
منبع : baghiatollah.ir
http://mastoor.ir/images/news/panj-manare.jpg
فیلم جنجالی "پنج مناره در نیویورک" که محصول مشترک ترکیه و امریکا است به رغم داشتن ژانر درام و اکشن، محتوای کاملا ضد اسلامی دارد.
کارگردان و نویسنده این فیلم که محصول سال 2010 است «محسون قرمزگل» یکی از معروف ترین خوانندهای رپ و پاپ ترکیه است.
(http://holocartoons.com/main.php)
سازنده این فیلم سعي دارد با نشان دادن واعظی روحانی در ابتدای فیلم، که در مسجد و در حلقه مریدانش، آمريكا را شيطان بزرگ خطاب مي كند، سخن تاريخي بنيانگذار نظام اسلامي ايران را كه در كشورهاي اسلامي به يك اصل استراتژيك بدل شده را با بنيادگرايي طالباني مترادف سازد.
نوع برگزاري مراسم هاي مذهبي ابتدايي فيلم، كاملا تعمدي به هيچ كدام از مراسم هاي اهل تسنن وتشيع شبيه نيست و بيشتر به نوعي صوفي گري افراطي شباهت دارد.
پليس تركيه در اين فیلم به این نتیجه می رسد که تمامي عمليات هاي تروريستي دراين كشور توسط فردي در آمريكا با نام حاجي گومش با نام مستعار «دجال» سازماندهي مي شود، نهادهاي امنيتي آمريكايي نيز كه هيچ سوءسابقه اي از گومش ندارند تصميم مي گيرند او را به خاك تركيه بازگردانند.
دوافسر پليس ترك، فرات باران (محسون قرمزگل) و آكارآيدن (مصطفي سندل) براي بازگرداندن حاجي گومش رهسپار آمريكا مي شوند. تركيب زوج هايي كه دراين فيلم دركنار هم قرار داده شده اند كاركردهاي محتوايي ليبراليستي اثر را افزايش مي دهد.
حاجي گومش با يك مسيحي ازدواج كرده است و زماني كه «فرات باران» افسرترك از او مي پرسد كه چرا با يك مسيحي ازدواج كرده گومش طوري پاسخ او را مي دهد كه گويي مسلماني فقط يك عنوان اجتماعي- شهروندي است و در مقوله انتخاب زوج و بافت زندگي اجتماعي فاقد اهميت است.
زوج فرات باران و آكارآيدن نيز دو افسر امنيتي پليس تركيه است كه يكي مسلمان و ديگري مذهبي ندارد. اين دو براي تحويل گومش به سراغ يك مأمور ارشد امنيتي- ديويد بكر- مي روند. بكر به محض آنكه متوجه مي شود يكي از اين دو افسر كرد است او را تحقير مي كند و تنفر خود را نسبت به مسلمانان به شكلي علني در قالب ديالوگ هاي فيلم ابراز مي دارد. در جايي ديگر بكر اشاره مي كند تا زماني كه مسلمانان درجهان وجود دارند امنيت ملي آمريكا محقق نخواهد شد.
از شيطنت هاي مشخص تصويري اين فيلم تأكيد بر جاي خالي برج هاي دوقلو است كه صداي اذان روي اين تصاوير قرارداده شده تا براي تماشاگر ذهنيت سازي شود. اما لحن و اظهارنظرهاي بكر- مأمور امنيتي آمريكايي- فيلم نيز دربخش هاي مهمي از فيلم قابل توجه است. ديويد بكر با كفش و بدون اعتنا به برگزاري نمازجماعت، براي تحقيق از محل اختفاي گومش وارد مسجد مي شود و درپاسخ به اعتراض امام جماعت مسجد مبني بر حرمت گذاري به احكام جمعي مسلمين مي گويد براي مسجد و عبادت ارزشي قائل نيست و براي مذهبي كه متعلق به دشمنان كشور اوست احترام معني نخواهد يافت.
گفتنی است در پی پخش این فیلم در کشور اندونزی مسلمانان این کشور به دلیل اسلام ستیزی، این فیلم رامحکوم کرده و به خیابان ها آمدند.
همچنین یکی از سینماهای شهر بوگو در 60 کیلومتری شمال جاکارتا مورد حمله تماشاگران قرار گرفته وصندلی های سالن سینما توسط آنان شکسته شد.
منبع: مستور
خبرگزاری «تابناک» : شيطان پس از شش هزار سال عبادت، وارد جرگه فرشتگان مقرب الهي شد، اما تكبري كه در وجودش همچون شعله زير خاكستر بود، به هنگام سجده بر آدم، سر برآورد و نداي «خلقتني من نار و خلقته من طين» سر داد؛ ندایی که او را از قله سعادت به قعر شقاوت فرستاد و از آنجا بود كه كمر همت به گمراه کردن آدم(ع) و فرزندان او بست و فریاد زد: «فبعزتک لأغوینهم اجمعین».
با وسوسهاش كام آدم و حوا را به طعم ميوه ممنوعه آلوده نمود و آنان را از بهشت عرشي به منزل فرشي هبوط داد و حال اين قابيل است كه با كمند حسادت شيطان، دست خويش را به خون برادر رنگين نموده و خداوند را بر آن داشت تا انسان را تا ابديت ندا دهد كه: «الم اعهد اليكم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشيطان إنه لكم عدو مبين».
و اكنون سالها از آن عهد جاودانه خداوند با فرزندان آدم ميگذرد و در تاريخ همواره قابيلياني بودند كه اين عهد را شکسته و به جرگه عبادالشيطان درآمدهاند، ولي شيطان بر سر پيماني كه با خويش بسته بود، محكم ايستاده و پيرواني را به عبادت خويش فرا ميخواند و نداي «أنا ربكم الأعلي» را كه روزي به واسطه فرعون سر ميداد، امروز خود بي واسطه سر ميدهد تا مرهمي باشد بر زخم كهنه تكبرش.
روزگار ما اما، روزگار پایهگذاری و سازماندهی به اجتماعهای پراکنده شیطانیستی است. سران شیطانیست در تلاشند، این اجتماع را به تحقق برسانند و برای این مقصود، از ابزارهای گوناگون اطلاعرسانی بهره میبرند.
از سوی دیگر، در هیاهوی کم توجهی دولتمردان و مسئولان به مسائل فرهنگی و اعتقادی جوانان کشور، جریانهای متعارض این فرصت را غنیمت شمرده و با اتصال به سرشاخههای فرامرزی و در پایان آسودگی خاطر به نشر و ترویج آموزههای ضد دینی خود میپردازند.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، اخبار رسیده از شهرهای ساری، اصفهان، بندرانزلی، تهران و چندین شهر دیگر، حکایت از آغاز تحرکات جدید گروههای شیطانپرستی دارد.
بنا بر این اخبار، نشستهای مخفی پارتی با نواختن موسیقی راک و متال به صورت هفتگی برگزار شده و در این جلسات، شمار بسیاری از جوانان با ظاهری نامناسب و مزین به آلات و نمادهای شیطانپرستی به رقص و حرکات نامتعارف دست میزنند. حضور دختران جوان از نکات لازم توجه به این جلسات است.
گفتنی است، اعضای گروههای شیطان پرستی، افزون بر شرکت در جلسات مخفی در هفته نیز از طریق سایتهای اجتماعی در ارتباط هستند.
در ادامه، برخی تصاویر به دست آمده از این جلسات را ببینید:
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114966_869.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114968_968.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114969_504.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114971_731.jpg
(http://holocartoons.com/main.php)
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114974_729.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114975_535.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/17/114977_711.jpg
منبع: وعده صادق
رژیم صهیونیستی این بار با ساخت چند بازی رایانهای و انتشار آن به صورت رایگان سعی دارد تا برای ریشهدار نشان دادن تاریخچه و فرهنگ خود دست به جعل فرهنگی و تحریف تاریخی بزند.
به گزارش مشرق،اشغالگران سرزمینهای فلسطینی دست به روش جدیدی برای پخش پیامهای خود و تاریخسازی برای جوانان یهودی زدهاند: بازیهای رایانهای. شورای سامریه و بنیامین، اخیراً دست به ساخت یک سری بازیهای رایانهای با محتوای ملی و مذهبی زده است. در حال حاضر این بازیها برای جوانان رژیم صهیونیستی ساخته شده و به زبان عبری میباشند.
این بازیها مشتمل بر چهار بازی مختلف است. بازی نخست «یهودا مکابی» نام دارد، که در این بازی شما نقش یکی از اشخاص عضو قبیله مکابی (یک ارتش شورشی که کنترل بخش یهودیه را در حدود سال 167 قبل از میلاد از مصریان بدست گرفت) را دارید که به صورت مخفیانه وارد یک کمپ مصری میشوید تا «شمشیر آپلونیوس» را بدست آورید. در بازی دیگر، «أحاب در سامریه»، شما به قتل و عام سربازانی میپردازید که به قلمروی مقدس پادشاهی اسرائیل(!) حمله کردهاند. در بازی سوم، یعنی «تپه مهمات»، شما نقش یک سرباز اسرائیلی را دارید که در یکی از مبارزات خونین جنگ ششروزه، به شرق بیتالمقدس حمله میکنید. در چهارمین بازی که در دست ساخت است شما میتوانید نقش یک دیدبان سوار بر گلایدر را داشته باشید که اسرائیلیهای باستان را به سرزمین موعود هدایت میکند. البته این که آیا در زمان باستان چیزی مثل گلایدر برای پرواز وجود داشته است یا خیر، خود جای سوال و تعجب دارد.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/5/11/82710_100.jpg
تمامی این چهار بازی توسط یک شرکت اسرائیلی به نام Virtual 3D ساخته شده است. این بازیها که برای رایانههای شخصی ساخته شدهاند، به دلیل نقش پروپاگاندای آنها و تاریخسازی برای رژیم صهیونیستی، میتوانند به صورت رایگان دانلود و مورد استفاده قرار گیرند.
در نامهای خطاب به جوانان شورای سامریه و بنیامین در بیانیه خود اظهار داشته است:
نوه عزیزم سلام،
از آنجا که میدانم عاشق بازیهای رایانهای هستی، لذا یک هدیه ویژه برای جشن تکلیفت در نظر گرفتهام:
یک سری بازیهای رایانهای سه بعدی.
به هنگام بازی آنها، چیزهای جالب و مهم بسیاری را در مورد سرزمین اسرائیل، ساکنان یهودی سرزمین اسرائیل، و تاریخچه آن کشف خواهی کرد.
و مهمتر از همه اینکه این فرصت را بدست میآوری تا در رویدادهای تاریخی شرکت کنی!
دوستدار تو
پدربزرگت، آبراهم
همانطور که دیده میشود این نامه با نام آبراهم یا همان ابراهیم به اتمام میرسد. در واقع این شورا با استفاده ابزاری از نام این پیامبر اولوالعزم سعی دارد به خواننده خود چنین القا کند که حضرت ابراهیم (ع) خاص مردم یهود و رژیم صهیونیستی بوده و نه تنها جزو میراث این رژیم به حساب میآید بلکه مهر تأییدی بر اعمال آنها نیز میباشد.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/5/11/82719_737.jpg
زبان و فرهنگ در هر جامعه و ملتی نقش بسیار والایی دارد تا حدی که این زبان و فرهنگ است که میتواند منجر به اتحاد و همبستگی مردم آن ملت و هویت بخشیدن به آحاد آن ملت شود. رژیم صهیونیستی با علم به این موضوع، پس از اینکه در دهههای اخیر تلاشهای زیادی برای احیای زبان عبری کرده است، حال بر آن است تا برای خود دست به فرهنگسازی و ساخت تاریخ بزند و خود را ریشهدار و صاحب فرهنگ غنی و میراث فرهنگی نشان دهد.
هنگامی که پروپاگاندا از طریق دولتمردان و القای اطلاعات غلط و تاریخچه نادرست و از برای کنترل ذهن افراد به ویژه کودکان بکار برده شود، جنبه منفی به خود میگیرد. این در واقع همان کاریست که رژیم صهیونیستی قصد انجام آن را دارد.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/5/11/82720_608.jpg
رییس این شورا، آیتزیک شادمی، بیان داشته است که هدف این شورا استفاده از این بازیها در قالب یک ابزار پروپاگاندا است: «در آموزش، گاهی لازم است مسیرهای فرعی را برای رسیدن به هدف خود انتخاب کرد. شاید این مسیر طولانیتر باشد اما مطمئناً نتایج بهتری را در پی خواهد داشت. جوانانِ امروز را محرکهای خارجیای فرا گرفته است که به سرعت تغییر میکنند و ما باید از آنها آگاه باشیم».
http://s1.picofile.com/file/6889100600/assassins.jpg
همزمان با ظهور بازیهای ویدئویی، عرصه انتقاد از این بازیها هم متولد شد که در ابتدا بیشتر به جنبههای منفی فیزیولوژیک این بازیها پرداخته میشد. در مقاله ذیل که به قلم “شانون لایر” به عنوان ” بازی های کامپیوتری ترویج دهنده شیطان پرستی ” در سایت انتقادی “پاکالرت” منتشرشده میتوانید اعتراف برخی از قاتلین معروف مبنی بر الگوپذیری از این بازیها را به عنوان مهر تأییدی بر این مدعا ببینید.
(http://holocartoons.com/main.php)
* القای رفتار شیطانی در قالب بازی ها کامپیوتری
امروزه از صنعت سرگرمی برای تلقین افکار شیطانی استفاده میشود. با نگاهی سطحی به این بازیها میتوانید نمادهای شیطانی، از قبیل مدلهای تک چشم و یا تصاویر غیراخلاقی ای را که با تلاش تهیه کنندگان این بازیها در حال تبدیل شدن به یکی از جنبههای عادی زندگی روزمره است، مشاهده کنید.
سازندگان این بازیها میخواهند از کاربر خود فردی بسازند که به راحتی به همسر خود خیانت کند، با بی رحمی با والدین خود بدرفتاری داشته باشد و به جنگ همسایه خود برود. آنها شما را در متن بازیهایشان به موقعیتهای غیرممکنی میبرند و سپس میبینید که به راحتی از این موقعیت دشوار، خارج میشوید؛ این همان فرمولی است که در اکثر فیلم های هالیوودی دیده میشود: برنده شدن قهرمان در آخر تمام داستانها.
نگاهی به صنعت بازیهای ویدئویی بیندازید: اکثر کسانی که پیش از دهه ۸۰ میلادی به دنیا آمدهاند، از میزان تسلط این بازیها بر ذهن کاربران اطلاع چندانی ندارند. در این بازیها، کاربر طعم قهرمان بودن را در محیط مجازی میچشد و برای رسیدن به “اهداف عالیه” تصمیماتی اتخاذ میکند؛ خوب این چیزی است که هر کسی را میتواند جذب کند.
* عدم درک مرز میان خیال و واقعیت، شروعی بر یک ماجرای خونین
حال فکر کنید که کاربر این بازیها، یک بار اتفاقاً خود را در محیطی مشابه بازیها ولی این بار در دنیای واقعی بیابد. همین کافی خواهد بود تا پشت پرده بسیاری از اخبار دستگیر شدن قاتلهایی را که جنایت خود را بارها و بارها در بازیهای ویدئویی شبیه سازی کرده بودند، درک کنید. گاهی اوقات حتی این جنایتکاران موفقیت خود را مرهون این بازیها میدانند.
البته تمام تقصیرها متوجه بازیهای ویدئویی نیست. کاربر باید بداند که شرایط حاکم بر فضای مجازی بازیها لزوماً با شرایط موجود در زندگی واقعی مطابقت نمیکند؛ ولی باز هم عاملی هست که باعث میشود کاربر برای مدتی هر چند کوتاه و شاید چدن ثانیهای، این مرز تفاوت را متوجه نشود. این عامل چیزی نیست جز استرس و هیجان؛ افراد هنگامی که دچار استرس میشوند، در حقیقت دچار وحشت میشوند و البته با از یاد بردن قرار داشتن در شرایط واقعی، به دنبال راه گریزی از آن وحشت میگردند. بهترین کار نیز از نظر این افراد وحشت زده، فکر کردن به شرایط مشابهی است که قبلاً در بازیهای ویدئویی تجربه کردهاند، شرایطی که همیشه متضمن خروج موفقیت آمیز و صحیح و سالم کاربر بوده است.
* نگاهی به بازیهای پرطرفدار و عناصر تشکیل دهنده آنها
” CATHERINE 2011 ” : یک قطعه هنری که داستان خود را از ماجرای برج بابل اقتباس کرده است؛ مردمانی که شبیه گوسفند هستند، جادوگرها، عفریتهها، شیطان (عنصر همیشه حاضر در بازیها) و غولها از عناصر تشکیل دهنده این بازی هستند. کاربر با موفقیت در طی کردن هر مرحله، دسترسی به مراحل بالاتر را ممکن میسازد و همچنین امتیازی به جمع امتیازاتش افزوده میشود. اما این مراحل عبارتند از: رسیدن به جایگاه خدایی در محیط بازی، غلبه بر دیگر خدایگان موجود و تبدیل شدن به پسر طلایی. علاوه بر اینها، در جریان بازی اینگونه به نظر میرسد که وینسنت، قهرمان بازی در حال خیانت به نامزد خود است.”.
قهرمان داستان هر شب کابوس میبیند. وی در این کابوس مورد پرس و جو قرار میگیرد و هم چنین خود را در حال بالا رفتن از برجی میبیند که در حال خراب شدن از پایین است. این تنها یک رویاست ولی وقتی قهرمان ما از خواب بیدار میشود، در تمامی مراحل بالا رفتن از برج، به گوسفندانی برمی خورد که در حقیقت مردانی هستند که به دلیل خیانت و عدم وفاداری، در این محیط به دام افتادهاند.
به خاطر داشته که شما کاربر هستید و در حال هدایت کاراکتر وینسنت هستید. شما این بازی را به صورت آنلاین ادامه میدهید و برای ادامه بازی باید به سوالات مطرح شده از وینسنت پاسخ دهید. این پاسخها در همان سیستم آنلاین جمع آوری میشود. شما در انتهای بازی میتوانید ۶ فرجام و عاقبت مختلف داشته باشید که البته رسیدن به هر یک از آنها به میزان صداقت شما در پاسخ به سوالات طرح شده و مهارت شما در بالا رفتن از برج بستگی دارد.
” BAYONETTA 2010 ” : عناصر موجود در این بازی عبارتند از جادوگران، فرشتگان، شیاطین، انتخاب خوبی در برابر شر، تغییر شکل، جاذبههای جنسی، عفریتههای فاسد الاخلاق، اسلحه، مبارزه با” خدا “از شکست دادن” خدا “آغاز و پایان هستی و غیره. موفقیت در این بازی یعنی اجرای داستانهای موجود در تورات: کشتن فرشتگان، تجربه یک ساعت جادوگر بودن و پادشاهی بر آسمانها. قمران این بازی جادوگری است که پس از ۵۰۰ سال، از خواب موقت بیدار شده و دلیل این خواب عمیق را نیز از یاد برده است. ولی او میخواهد این دلیل را پیدا کند و در این مسیر، به زندگی روزمره انسانها وارد میشود و با عواطف انسانی همچون عشق و نوع دوستی آشنا میشود. ولی با این حال او هنوز هم یک جادوگر است و نیروهای اسرار آمیز او همه جا همراهش هستند. وی به زودی در مییابد که عضوی از گروه جادوگران متخاصم بوده که قصد داشتند” چشمهای جهان “را به کنترل خود درآورند. وی با جادوگری دیگر که از جناح مخالف درگیر میشود ولی موفق میشود غولها را برای کمک به خود فراخوان کند (برای این فراخوان میبایست بخشی از نیروی کاراکتر درون بازی را مصرف کنید). قهرمان داستان از میان بهشت، برزخ و جهنمی که بسیار مشابه تعریف دانته است رد میشود و فرشتگان، ارواح و همچنین غولهای سر راه خود را سلاخی میکند. پاداش او برای انجام این کار در محیط بازی، توانایی کنترل زمان و تبعاً جهان خواهد بود.
…
http://www.up.shadfa.com/images/47ti9mj0xzkph2zldcy.jpg
…
” CALL OF DUTY & OTHER FPS’” : عناصر این بازی نیز شامل ترور، شکنجه، قتل، افتخار، سرزمین، اسلحه، اسلحه و باز هم اسلحه میشود. اهدافی که باید بدان رسید نیز عبارتند از خود گذشتگی، اژدهای درون، تنفر از میمونها و زیر گرفتن و کشتار مردم با ماشین. این باز میتواند کاربر را تشویق به شرکت در میادین جنگ و دفاع از میهن کند؛ ولی کاربر بیچاره تنها طعم افتخار دفاع از وطن را در این بازی میچشد و هیچ تجربهای نسبت به واقعیات وحشت آور جنگ کسب نمیکند. در این بازی خبری از جسدهایی که در کنار هم ردیف شدهاند، نیست و اثر مخرب جنگ بر طبیعت نزی در حد جلوههای ویژه تصویری است.
…
http://www.up.shadfa.com/images/bg19htk9wayr2278ot09.jpg
…
* بازیهای ویدئویی تنها یک ابزار آموزشی برای قتل نیستند بلکه وسیلهای برای دستکاری واقعیت هستند
پس میبینم که کاربر هیچ اطلاعی نسبت به آسیبهای حاصل از جنگ بر جسم و جان شهروندان غیرنظامی و حیوانات کسب نمیکند. کاربران در فضای بازی دست به اعدام در بازی ” modern warfare “، کشتار افراد بی گناه در بازی ” modern warfare 2″، کنترل ذهن دیگران در بازی ” black ops ” و تصفیه نژادی در بازی ” killzone ” میزنند تا فقط بر آنچه از نظر طراح بازی غیرعادی بوده غلبه کنند اهداف عالیه را نهادینه کنند. سلاحها و شخصیتهای درون بازی شباهت بسیار زیادی به محیط واقعی دارند و برای طراحی آنها تلاش بسیاری صورت گرفته است. صحنههای پاشیده شدن خون و جلوههای صوتی از عوامل کلیدی در موفقیت یک بازی هستند ولی هنوز هم برگ برنده اصلی در کیفیت گرافیکی است. تمام این صحنهها و جلوههای صوتی و تصویری برای واقعیتر کردن عملیات کشتار برای کاربر است، کاربر دست دارد تمامی شلیکها و حتی صدای از هم پاشیده شدن جمجمههای دشمنان خود را بشنود و حس کند. چه خدایان مار پیکر باشید و چه یک تروریست، آرزوی مشترک شما یک چیز است: کشتاری بی عیب و نقص. شاید نیازی به گفتنش نباشد ولی من میگویم که همین عناوین مهیج، شور و شعف منتقدین را بر میانگیزد و باعث میشود که از لوح فشرده یک بازی چندین میلیون نسخه به فروش برسد.
…
http://www.up.shadfa.com/images/xkwhch66pv8u8g84i6bx.jpg
…بازیهای بسیار دیگری نیز در این زمره قرار دارد که پرداختن به آنها از حوصله متن خارج است؛ بازیهایی مانند ” Dante’s Inferno “، ” Devil May Cry “، ” God of War ” و بسیاری عنوان بازی دیگر که بناست در سال ۲۰۱۲ به بازار بیایند. امروزه بازیهای ویدئویی دیگر تنها یک ابزار آموزشی برای قتل نیستند بلکه وسیلهای برای خلق دستکاری شده واقعیات هستند. نیروهای نظامی در سرتاسر دنیا از اینگونه بازیها برای آموزشهای نظامی و چشاندن طعم جنگ و درگیری در فضای مجازی استفاده میکنند.
…
http://www.up.shadfa.com/images/bxfuqbncapdyspbcf3d3.jpg
…
منبع : فارس - موعود12
انچه مهمترین مدرک و گویاترین سند یک جنایت وسیع و گسترده و خطرناک بین المللی است کتابی است که با نام ” اسرار سازمان مخفی یهود ” به گردآوری ژرژ لامبلن چاپ و منتشر شد و به زبان انگلیسی the protocols of the learned”Elders of zion مشهور است
این کتاب با آنکه در ایران لااقل دوبار منتشر شد ( بکبار به ترجمه مصطفی فرهنگ و بار دیگر با نام مستعار ” ترجمه : ر.ش.” ) و اخیراً با نام ” صهیونیسم چه میخواهد؟ ” برای سومین بار ( و متاسفانه مثل تقریبا، تمامی کتابها و نشریات راجع به صهیونیسم بسرعت نایاب شد و این داستان در مورد این کتاب در سراسر جهان اتفاق افتاده است ) در واقع انگار ، دست پنهان و نیرومند صهیونیسم با ایادی فراوان و مرموز خویش همه جا سعی در گم کردن این ردپا دارد و بهمین دلیل ، چاپ مجدد این سند معتبر و نقل و شرح آن از جای ویژه ای در افشاگری نسبت به صهیونیسم برخوردار است و بر ناشران مسئول و حتی گردانندگان جمهوری اسلامی است که این کتاب مهم را در همه ابعاد بهمه طرق ممکن به دست مردم برساند.
به همین دلیل در محدوده این مقاله ، سعی میشود که بعضی قسمت های این کتاب به دلیل اهمیت فراوانی که دارد نقل شود تا جزیی از توطئه های خطرناک صهیونیسم را نشان دهد و برای پرهیز از اطاله کلام از تفسیر شرح آن نیز خودداری میگردد :
” مقدمه مترجم فرانسه : … در این کتاب بطور وضوح افکار یهودیان فاش شده و نشان میدهد که چگونه اولاد اسرائیل با تشکیل مجامع مخفی و فساد جامعه و ترور ، موجبات حکومت خود را در دنیا فراهم می سازند… نتیجه تحقیقات دقیق و مشاهدات منطقی روزانه ثابت میکند که یکی از علل بدبختی نوع بشر و ناملایمات ناشی از جنگها ، یهودیان صهیونیسم بوده اند.
… در روسیه این کتاب چندین مرتبه چاپ شده ولی بنظر میرسد که اولین چاپ آن در سال ۱۹۰۲ بوده که بزودی نایاب شده وعلت آن این بود که یهودیان فوراً آن را خریده و یا ضبط کردند…
مجامع صهیونی ها در سال ۱۸۹۷ انجمنی تشکیل دادند و در آن انجمن تصمیماتی گرفتند و صورت جلسه ای تهیه کردند و نام آن را پروتکل گذاردند.این صورت جلسه ها بعلت آنکه اغلب صهیونی ها زبان عبری را خوب نمی دانستند به فرانسه تهیه میشد و در سال ۱۹۰۱ کشف گردید.
… با مطالعه و تشریح پروتکل ها و مقدمه هایی که بر آن نوشته شده ، سه نکته اساسی در آنها مشاهده میشود:
۱ – انتقاد فلسفی از اصول آزادی خواهی و توصیف رژیم مطلقه و استبداد;
۲ – طرح نقشه نبرد اجتماعی بمنظور اطمینان یهودیان برای حکومت مطلقه در عالم;
۳ – پیشگویی بمنظور اجرای نکات اساسی نقشه یهود.
http://vs-666.com/wp-content/uploads/2011/10/jewish_star-300x225.jpg
فصل اول
برای حکومت بر یک عده و حصول نتیجه ، با زور و ترور بهتر میتوان به مقصود رسید و برعکس از مباحثات علمی و منطقی نتیجه ای حاصل نمیشود … طبق قانون طبیعت حق با زور است و آزادی سیاسی فقط توهمی است و اصولاً وجود ندارد… امروز قدرت طلا ، جانشین قدرت حکومت های آزادی خواه شده است … وقتی که حکومتی ، بر اثر نزاعهای داخلی در مقابل فشار های خارجی ضعیف شد برای درمان درد او داروئی یافت نخواهد شد و حکومت سرمایه که کاملاً در دست ماست ، سلاحی خواهد بود که خواه ناخواه همه مجبور خواهند بود در مقابل آن سر تعظیم فرود آوردند … سیاست ، هیچ وجه اشتراکی با اخلاق ندارد ، حکومتی که بخواهد با اخلاق اداره شود، حکومت سیاسی نیست و بلاخره قدرت خود را از دست خواهد داد . کسی که میخواهد حکومت کند ، باید به مکر و حیله و فریب و دورویی متوسل شود … ما در مقابل خود نقشه ای داریم که روی آن مسیر خطرناکی تعیین شده و با طی این مسیر خطرناک ، بایستی آثار چندین قرن دیگران را منهدم سازیم. برای تهیه وسائلی که ما را به مقصود نائل سازد، بایستی از بی غیرتی و بی ثباتی افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد بشرایط زندگی راحت و آسوده استفاده کرد … ما نبایستی از تولید هیچگونه فساد و انجام هیچگونه مکر و تزویر و خیانت که ما را بسوی هدف نزدیک نماید ، هراس داشته باشیم… کلمات آزادی و برابری(شعار فراماسونری) کلماتی هستند که از روزگاران قدیم از زبان ما منتشر شده و توجه ملل را به آن معطوف داشته ایم … اینها کلماتی هستند که بوسیله آنها ، مامورین ما عده بسیاری را با شوق و شعف به زیر بیرق ما فرا خوانده اند و در عین حال همین کلمات ، در حکم کرمهایی هستند که ریشه راحتی و آسایش کلیه ملل غیر یهودی را خورده و فاسد کرده و همه جا صلح و آرامش و اساس قدرت حکومت ها رو متزلزل کرده است و خواهید دید که همین کلمات موجبات فتح و پیروزی ما را فراهم خواهد نمود… اساس حکومت اشرافی که ما در نظر داریم ، بر دو اصل اس : اصل اول ثروت است که بوسیله ما تولید میگردد و اصل دوم علوم است که از طرف دانشمندان و زعمای ما در آنها تتبع میشود …
http://vs-666.com/wp-content/uploads/2011/10/Magendavidgoldonblue-300x258.jpg
فصل دوم
… عمال ما در تمام مناطق وجود دارند و برای آنها هیچ مرز و حدی وجود ندارد … طبقه روشنفکر با اطلاعات و اکتشافات خود ، بدون اینکه به نتیجه قطعی و منطقی آنها توجهی داشته باشند فخر و مباهات خواهد کرد و تمام اطلاعات علمی را که خود ما مطابق میل خودمان در اختیار انها گذارده ایم بموقع اجرا در خواهد آورد … به پیشرفت هایی که خودمان در راه داروینسم و مارکسیسم در نیچه ایسم ایجاد نموده ایم توجه کنید خود ما لا اقل نمی توانیم منکر این پیشرفت ها باشیم … مطبوعات ، نماینده آزادی بیان و افکار عمومی است ولی دولت ها نتوانسته اند از این قدرت استفاده نمایند و این قدرت در دست ما افتاده است. بوسیله همین مطبوعات است که در حالیکه در حاشیه تاریکی قرار گرفته ایم به آنچه در روشنی میگذرد توجه داریم و نفوذ خود را بدست آورده ایم. با کمک همین مطبوعات است که طلا بقیمت سیل خونها و اشکهایی که ناچار به ریختن آنها بوده ایم ، در دست ما انباشته شده است.
http://vs-666.com/wp-content/uploads/2011/10/11111.jpg
فصل سوم
برای اینکه اشخاص جاه طلب را وادار کنیم که از قدرت خود سؤاستفاده کنند، در مقابل هر قوه ای ، قوه مخالفی ایجاد میکنیم و در عین حال اینطور جلوه میدهیم که تمایلات هر دو قوه ناشی از آزادی خواهی و علاقه به استقلال است. برای رسیدن به این هدف از کلیه وسائل استفاده می کنیم و تمام احزاب را مسلح میسازیم و هدف این جاه طلبان را روز به روز تقویت می کنیم و کلیه مناطق حکومت دولت ها را به صحنه های مبارزه تبدیل می نمائیم و با توسعه دامنه اغتشاش و بی نظمی ، وسائل تولید عدم اعتماد را در همه جا فراهم می سازیم… پیشرفت قدرت ما ، منوط به ایجاد قحطی نزد دیگران و تضعیف کارگران است و چون تمام کار ها با اراده ما انجام میشود ، آنها هیچ قدرتی برای مخالفت با اراده ما نخواهند داشت… در شرایط حاضر ، جریان علم اجتماعی را طوری ترتیب داده ایم که ملت کورکورانه گفته های چاپ شده دیگران را مطالعه نموده و بر اثر افکار غلطی که به او تلقین شده و او را جاهل با آورده بر ضد کلیه شرایط محیط قیام می نماید و در نتیجه بحران اقتصادی شدیدتر میشود که منجر به توقف بورس و تزلزل کارهای صنعتی می گردد … کلمه ” آزادی ” اجتماعات انسانی را بجنگ بر ضد هر قدرت و مقام ، حتی مخالف قدرت خدا و طبیعت تشویق میکند و برای این است که باید بگوییم در قاموس انسانیت ، این کلمه اساس خشونت و وحشیگریها را تشکیل میدهد و توده ملل را بحیوانات درنده تبدیل می نماید…
فصل چهارم
چه کسی می تواند یک قدرت مخفی را از بین ببرد؟ این قدرت مخفی قدرت ماست. فراماسونری خارجی فقط بمنظور مخفی نگاه داشتن نقشه های ماست و شعاع عمل و طرز اجراء این قدرت مخفی و محل اجراء آن همیشه بر ملت پوشیده است … ما باید ایمان مذهبی را ریشه کن نمائیم. ما باید از مغز عیسویان ، ایمان به مبدأ الهی را خارج و به جای آن ارقام محاسبات و موضوعات مادی را جایگزین سازیم و برای اینکه عیسویان وقت تفکر و تجربه نداشته باشند باید افکار آنها را با صنعت و تجارت پریشان نمود تا تمام ملل در صدد منافع خصوصی خود برآمده و برای اغراض شخصی مبارزه نموده و توجهی به دشمن مشترک خود نداشته باشند.
منبع:مصاف با شیطان
فراماسونري و گروه جمجمه و استخوان”Skull and Bones”
تمام بنیانگذاران آمریکا همگی ماسون بوده و بیشتر آنها مقام «استادی» داشتند و به طور هم زمان عضو «سازمان گل- صلیب» هم بودند که خود نسخة دیگری از ماسونی گری بود؛ در میان آنها کسانی هم دیده می شوند که به تشکیلات ماسونی دیگری به نام «ایلومیناتی» (اشراقی گری) وابسته بودند. در نوشته های رابرت هیرونیموس، از قریب به پنجاه نفر مورخ باطن گرایی که با بنیانگذاران آمریکا مرتبط بوده اند، نام برده می شود که همگی ماسون بوده اند.
فراماسونري و گروه جمجمه و استخوان”Skull and Bones”
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/250px-Bones_logo.jpg
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-2.jpg
اطلاعاتي كامل و جامع درباره دانشجويان دانشگاه ييل(yale) و گروه ماسوني جمجمه و استخوان(Skull and Bones) كه قبلا درباره ان شنيده ايد كه كساني همچون بوش پدر و خانواده راکفلر در ان عضويت داشته اند.
“مدعی همه چیز باشید، هیچ چیز را توضیح ندهید و همه چیز را انکار کنید!” اینها جملات دکترین انجمنی سری در آمریکاست که با نام “گروه جمجمه و استخوان” (Skull and Bones) شناخته شده است؛ انجمنی که بسیاری از سیاستمداران و صاحبان قدرت حال حاضر ایالات متحده از جمله جورج بوش و دیگر شخصیت های تاثیرگذار سال های پیش آمریکا حتی به صورت نسل اندر نسل در آن عضویت داشته اند و ملهم از اهداف و مرامنامه ی آن بوده اند.
سیاست و حکومت در ایالات متحده از زمان پا گذاشتن پیوریتن ها به این سرزمین تا زمان استقلال آن و از آن زمان تاکنون همواره متاثر از عوامل نامرئی ای بوده است که شناخت آنها به ما در درک اهداف و خط مشی های دولت های این کشور یاری می رساند.
درطول تاریخ پانصد ساله این کشور نقش دین و انجمن های سری و فراماسونی که دارای ایده ها و اهداف خاص خود بوده اند در شکل دهی به خط مشی های دولتمردان آمریکا حائز اهمیت بوده اند.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-3.jpg
رابرت هیرونیموس (Robert Hieronimus) مورخ آمریکایی در کتاب خود با نام «مقدرات پنهان آمریکا»، دربارة نقش پنهان فراماسونری و انجمن های مخفی برای ایجاد آمریکا می نویسد:
تاریخ نگاران معاصر ما، از قرن های ۱۷ و ۱۸ به عنوان عصر خردگرایی و روشنگری نام می برند و اذعان می کنند که در این دوره، تمام فعالیت های تئوریک و ذهنی در راستای اثبات «قانون مندی علمی جهان» به کار گرفته شده است. حال آنکه کمی آن طرف تر و در همسایگی آنها بنیانگذاران آمریکا بیشتر گرایش های باطنی گرایانه و اشراقی وار داشتند و به کابالا، سیماگری و طالع بینی اظهار علاقة شدیدی می کردند.
تمام بنیانگذاران آمریکا همگی ماسون بوده و بیشتر آنها مقام «استادی» داشتند و به طور هم زمان عضو «سازمان گل- صلیب» هم بودند که خود نسخة دیگری از ماسونی گری بود؛ در میان آنها کسانی هم دیده می شوند که به تشکیلات ماسونی دیگری به نام «ایلومیناتی» (اشراقی گری) وابسته بودند. در نوشته های رابرت هیرونیموس، از قریب به پنجاه نفر مورخ باطن گرایی که با بنیانگذاران آمریکا مرتبط بوده اند، نام برده می شود که همگی ماسون بوده اند.
چهار بنیانگذار آمریکا واشنگتن، جفرسون، فرانکلین و آدامز عضو سازمان گل ـ صلیب، بودند و سه تن از آنها یعنی جفرسون، فرانکلین و آدامز هم زمان عضو سازمان ماسونی ایلومیناتی نیز بودند.
در آثار مورخان جریان های درون گرا تصریح شده۵۰ نفر از ۵۶ امضاء کننده اعلامیه ی استقلال آمریکا و بسیاری از افسران ارتش آمریکا ماسون بوده اند و در لژهای نظامی گرد هم می آمدند.
بنیامین فرانکلین، به عنوان یکی دیگر از بنیانگذاران آمریکا، وضع مشابهی با جورج واشنگتن داشت. مورخان ماسونی گری، او را بزرگ ترین ماسون آمریکایی زمان خودش می دانند که برای خود یک انجمن ماسونی مخفی به نام «باشگاه پیش بند چرمی» تشکیل داده بوده و به این علت چنین نامی را انتخاب کرده بود که در آن دوره، ماسون ها از پیش بندهای چرمی استفاده می کردند. فرانکلین در سال ۱۷۷۶ به منظور تحقق یک اتحاد سیاسی، بلافاصله پس از سفر به فرانسه به سراغ لژهای فراموسونری آنجا رفت. در سال ۱۷۷۸ هم در مراسم عضو پذیری «لژ ۹ خواهر» و «ولتایر»حضور داشت و در سال بعد نیز به عنوان استاد این لژ انتخاب شد. وی علاوه بر این لژ با هر لژ فرانسوی دیگر مانند «سنت جان» اورشلیم (بیت المقدس) و «دوستان صمیمی» نیز رابطه برقرار کرد.
براساس گزارش دفتر مطالعات بین الملل ایسنا، از جمله ی این گروههای سری آمریکا که نقش قابل توجهی به شکل دهی ایستارهای برخی از دولتمردان مهم و بانفوذ آمریکا از جمله جورج دبلیو بوش، رییس جمهور کنونی این کشور داشته و دارد گروه جمجمه و استخوان (Skull and Bones) است که بسیاری از سیاستمداران این کشور حتی به صورت نسل اندر نسل در آن عضویت داشته اند و ملهم از اهداف و مرامنامه آن بوده اند.
این گروه در سال ۱۸۳۲ بوسیله فی بتا کاپا (Phi Beta Kappa) به همراه ویلیام هانتینگتون راسل (William Huntington Russell) و آلفونسو تافت (Alphonso Taft)، پدر بزرگ هوارد تافت رییس جمهور دهه اول ۱۹۹۰ آمریکا، بنیان نهاده شد. اولین جلسات پیروان این گروه در سال های ۱۸۳۲ و ۱۸۳۳ تشکیل شد. این گروه تا سال ۱۹۹۲ گروهی کاملا مردانه بود و هیچ عضو زنی در آن وجود نداشت.
این گروه در دانشگاه ییل(yale) تشکیل شد و هنوز هم قسمت اصلی عضویت آن را دانشجویان سالهای پایانی این دانشگاه تشکیل می دهند.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-4.jpg
الکساندر رابینز در بخش نخست کتاب خود تحت عنوان ” افسانه ی جمجمه و استخوان” خلاصه ای از نحوه ی شکل گیری این انجمن را به شرح ذیل آورده است: در اوایل دهه ی ۱۸۳۰ ویلیام راسل، دانشجوی ممتاز دانشگاه ییل به منظور ادامه ی تحصیلات به مدت یک سال عازم آلمان شد. راسل در خانواده ی بسیار متمول که بر یکی از منفورترین سازمان های تجاری قرن نوزدهم ریاست می کرد، متولد شده بود؛ سازمان Russel and Company در آن مقطع زمانی یک امپراطوری عظیم در قاچاق مواد مخدر محسوب می شد.
ویلیام راسل در آلمان با رهبر یکی از انجمن های سری این کشور رابطه دوستانه برقرار کرد و دیری نپایید که وی مجذوب گروهی شد که خود محصول شیطانی انجمن منفور قرن هیجدهم یعنی انجمن ایلومیناتی بود. بر اساس مدارک و اسنادی که رابینز جمع آوری کرده مفهوم “افسانه ی هولناک جمجمه و استخوان” به طور اخص به وسیله ی خود اعضای آن و با هدف تشدید حس رمزآلود و پنهان کاری که بر فضای این انجمن سنگینی می کرد، خلق شد و شیوع پیدا کرد.
● حقیقت در ماورای افسانه
رابینز می گوید ویلیام راسل پس از سپری کردن سال های ۱۸۳۱ و ۱۸۳۲ در آلمان و تحصیل در این کشور اقدام به بنیان گذاری انجمن جمجمه و استخوان کرد. براساس اسناد و مدارک این انجمن به نظر می رسد که چنین نهاد مخفی بخشی از همان جامعه ی سری آلمان است. وجود ارتباط میان این انجمن سری آلمانی با انجمن اشراقی گری که در سال ۱۷۷۶ در سرزمین ژرمن ها بنیان گذاری شد، امری کاملا محتمل است. ایلومیناتی که نقش محوری را در انقلاب فرانسه و گسترش کودتا و انقلاب در سراسر اروپا ایفا کرده بود، برخی ماموران مخفی خود را به ایالات متحده فرستاد تا حکومت جمهوری آمریکا را در همان آغاز راه سرنگون کند. جورج واشنگتن، رییس جمهور وقت آمریکا طی نامه ای در سال ۱۷۹۸ اذعان داشت که این ماموران در آمریکا فعال بوده و به ترویج “افکار اهریمنی” خود می پردازند. چندی بعد یعنی در سال ۱۸۰۵ “جان وود” از نویسندگان سیاسی معروف آمریکا در یکی از آثار خود با ارایه ی اسناد و شواهدی افشاء کرد که تنی چند از مقامات ارشد کشورش از جمله دوایت کلینتون، فرماندار نیویورک، عضو انجمن ایلومیناتی بوده اند.
لذا این گمانه زنی که بین انجمن ایلومیناتی و انجمن جمجمه و استخوان ارتباط مستقیمی برقرار بوده، دور از ذهن نیست. به خصوص از این جهت که اعضای ایلومیناتی در برهه ای که ویلیام راسل در آلمان به تحصیل علم مشغول بوده، به طور جدی فعالیت می کردند.
● ۳۲۲؛ سمبل عددی انجمن جمجمه و استخوان-
اعضای انجمن سری جمجمه و استخوان “یولوجیا” -الهه ی فصاحت و شیوایی- را که پس از مرگ ناطق فصیح رم باستان “دموستنس” در سال ۳۲۲ قبل از میلاد مسیح جانشین وی در معبد خدایان شد، مورد ستایش و تکریم قرار می دهند. همچنین بنا به اعتقاد این گروه گفته می شود که الهه ی فصاحت و شیوایی در موعد تاسیس انجمن جمجمه و استخوان به نوعی همانند ظهور مجدد مسیح (Second Coming) رجعت کرد. اکنون عدد ۳۲۲ به عنوان سمبول این انجمن در واقع تداعی کننده ی تاریخ مرگ دموستنس و ارسطو است، عددی که بر روی میز تحریر این انجمن حک شده است.
این عدد از چنان تاثیر اسرار آمیزی برخوردار است که یکی از فارغ التحصیلان دانشگاه ییل که به هیچ وجه با انجمن جمجمه و استخوان در ارتباط نبود مبلغ ۳۲۲ هزار دلار به این گروه کمک مالی کرد.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-5.jpg
ویلیام جسپر، نویسنده ی مقاله ی سیاست دو حزبی در هفته نامه ی نیوآمریکن نوشته است: اعضای باند مخوف “مافیا” در ایتالیا به سوگندی ننگین تحت عنوان اومرتا (Omerta) به معنای “سکوت” پایبند و متعهدند؛ سوگندی که براساس آن کلیه ی اعضای مافیا متعهد شده اند که هیچ گاه اسرار و اطلاعات فعالیت ها و امور مربوط به این باند را افشا نکنند، کوچکترین تخطی و یا حتی ظن به افشای اطلاعات و اسرار محرمانه می تواند حکم اعدام فرد خاطی را در پی داشته باشد. اما این که انجمن سری جمجمه و استخوان (S&B) نیز به طریقی مشابه به چنین سوگندی پایبند باشد در هاله ای از ابهام است. با وجود این شکی نیست که اعضای این انجمن اصول خود را بسیار جدی بر می شمارند و دستور یافته اند که هرگز در خصوص این انجمن با افرادی که به گفته ی آن ها ” وحشی” هستند، گفت و گو نکنند. طبق مرامنامه ی انجمن جمجمه و استخوان “وحشی ها” به افرادی اطلاق می شود که جزو این انجمن نیستند حال این افراد می توانند طیف گسترده ای از بیگانه ها باشند نظیراعضای خانواده و بستگان و حتی همسران اعضای این گروه.
● شباهت ها میان انجمن ایلومیناتی و انجمن جمجمه و استخوان
براساس تحقیقات رابینز شرایط پذیرش در انجمن ایلومیناتی با شرایط ورود به انجمن جمجمه و استخوان بسیار شبیه بوده و به طور مثال تازه واردهای انجمن جمجمه و استخوان باید به انتقاد از خود پرداخته و گروه هایی نقاد تشکیل دهند. شدت انتقادات و سرزنش ها از خود به حدی تکان دهنده بوده که عده ای از تازه واردها تا مرز اختلال اعصاب و روان پیش می رفتند.
ران روزنبائم نوشته است: دراز کشیدن روی تابوت آن هم به حالت عریان و افشای همه ی اسرار در مورد زندگی جنسی طرفین از جمله شیوه های تحقیر و انتقاد از خود بوده است. بنا به گفته ی آدام ویشاپت (Adam Weishaupt) بنیانگذار ایلومیناتی، هدف از این کار نه تنها به برهنه ساختن تک تک اعضاء به لحاظ روانی و نیز ایجاد یک هویت گروهی منسجم منحصر نمی شود، بلکه باعث می شود همگی به نقاط ضعف و کلیه ی تخلفات و اشتباهاتی که فرد از آن احساس شرمساری می کند، اشراف و بصیرت پیدا کنند تا این نقاط ضعف بعدها در صورت خروج اعضای انجمن و افشای احتمالی اسرار به عنوان حربه ای علیه آن ها استفاده شود.
● عدم سماجت برای افشاگری
چنانچه “وحشی ها” بحث انجمن را در حضور اعضای آن مطرح کنند، آن ها موظف به ترک سریع محل هستند.
این در حالیست که وجود نوعی پنهان کاری و رمز و راز در اعمال و رفتار صاحبان قدرت در جهان اصولا همچون مغناطیسی است که خبرنگاران را برای کنکاش بیشتر به سوی خود جذب می کند اما به نظر می رسد که رسانه های آمریکا که بر رخنه به حیطه ی خصوصی سیاستمداران پافشاری می کنند در افشا گری در خصوص اسرار انجمن جمجمه و استخوان از کنجکاوی لازم برخوردار نیستند.
درست مانند “تیم راست” مجری برنامه ی Meet The Press در شبکه ی NBC که در هفتم ژانویه ۲۰۰۴ در دفتر ریاست جمهوری بوش پسر از وی در خصوص عضویت در انجمن مذکور پرسید – و البته پاسخی نشنید- بسیاری از گردانندگان رسانه های نخبه ی آمریکا تمایل دارند که با خنده و شوخی پیگیری بحث را از سر خود باز کرده و آن را در حد موضوعی که تنها به زعم “نظریه پردازان توطئه” در خور توجه است، بی اهمیت جلوه دهند. در نتیجه الیزابت بومیلر در ستون خود مورخ ۲ فوریه ۲۰۰۴ در روزنامه ی نیویورک تایمز در خصوص انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۴ آمریکا میان بوش پسر و جان کری که هر دو از اعضای انجمن جمجمه و استخوان هستند، نوشت: روز موفقیت نظریه ی پردازان توطئه در موعد برگزاری انتخابات خواهد بود. پس از آن که بر همگان محرز شد که تقابل کری و بوش در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۴ آمریکا نخستین رویارویی دو عضو از انجمن جمجمه و استخوان در طول تاریخ این کشور بوده، بومیلر در روزنامه ی تایمز نوشت: آیا این جدال سیاسی دارای معنا و مفهوم خاصی است؟
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-6.jpg
تایمز معتقد بود که چنین تقابلی به این معناست که آمریکایی ها در صورت به قدرت رسیدن هر یک از اعضای این انجمن (کری یا بوش) بسیار خوش اقبال خواهند بود چرا که به لحاظ تاریخی بهترین و ممتاز ترین دانش آموختگان دانشگاه ییل به عضویت انجمن جمجمه و استخوان در می آیند. اما مهمترین سوال آن است که آیا این انجمن ارزش ها و موازین رهبریت را فراتر از آنچه تاکنون توسط ییل به منصه ی ظهور گذاشته شده، به بوش و کری تلقین کرده است یا خیر.
بومیلر با استناد به اظهارات منابع آگاه افزوده است که انجمن جمجمه و استخوان به واقع بستر رشد و پرورش جوانان خام و سطحی نگری است که در نهایت به مردانی طراز اول برای مقاصد عالی تر تبدیل می شوند. در لیست اعضای این انجمن اسامی در خور توجهی مشاهده می شود: بوش پدر، ویلیام هاوارد تفت، روسای اسبق آمریکا، آورل هریمن، مک جورج باندی، هنری لوس، پاتر استوارت و جمع کثیری از مقامات آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) جملگی از این مکتب برخاسته اند.
نظر به این که اعضای این انجمن سری حائز پست های ریاست جمهوری، وزارت دادگستری، ریاست دیوان عالی و حائز کرسی هایی در سنا، فرمانداری ها، ریاست دانشگاه ها و مناصبی مهم در رسانه ها و بانک ها و شرکت های تجاری عظیم شده اند لذا از دیرباز این انجمن به عنوان بستر اصلی انتصاب کاندیداهایی برای عرصه ی سیاست آمریکا مطرح بوده است. این انجمن همچنین با برخی سازمان های جهانی سازی نیمه سری آمریکا نظیر “شورای روابط خارجی” این کشور و کمیسیون سه جانبه و بیلدربرگرز (Bilderbergers) که بر عرصه ی سیاسی و اقتصادی دولت آمریکا تسلط دارند، ارتباط داشته و رهبران آن طی نسل های گذشته همواره نقشی پیشرو را در ریاست بر سازمان ها و نهادهای مربوطه ایفا نموده اند.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-7.jpg
● جمجمه و استخوان در عصر جدی
به طور سنتی، “ییل دیلی نیوز” به انتشار اسامی اعضای جدید گروههای سری در دانشگاه ییل می پرداخت و این کار تا شورش های دانشجویی دهه ی ۱۹۶۰ تداوم داشت. انتشار اسامی اعضای جدید این گروه ها به صورتی غیر رسمی از آن زمان به بعد توسط نشریه دانشگاهی ای موسوم به «غوغا» ادامه یافته است.
با همه این احوال، لیست اعضاء و فعالیتهای جاری این گروه به صورتی رسمی آشکار نمی گردد. عضویت در این گروه در حقیقت همواره امری رازآلود برای دانشجویان دانشگاه ییل، هیات مدیره دانشگاه و فارغ التحصیلان فعال گروه های دیگر بوده است. البته شاید این خصیصه را بتوان برای گروههای دیگر خصوصا گروههای «طومار و کلید» و «کله ی گرگ» نیز صادق دانست.
تنها دانشجویان سالهای آخر پیش از فارغ التحصیلی می توانند عضو این گروه شوند.
در حال حاضر هر سال تنها ۱۵ دانشجوی سال آخر دانشگاه به جای دانشجویان فارغ التحصیل انتخاب می شوند.
دانشجویان عضو این گروه، غروب برخی از روزهای هر هفته در مکانی با نام «آرامگاه استخوانها» گرد هم می آیند. بر اساس اظهار نظر مخالفان این گروه که مورد مصاحبه ی الکساندرا رابینز برای استفاده در کتابش با نام «رازهای آرامگاه» قرار گرفته اند اعضای گروه جمجمه و استخوان خود را «نایتس» (شوالیه) که اشاره به جنگجویان قرون وسطی دارد، می خوانند.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-8.jpg
نکته جالب این است که ساعت هایی که در آرامگاه قرار دارند به صورت عمدی پنج دقیقه از بقیه ساعت ها جلوتر هستند. علت این امر این است که اعضای این گروه احساس کنند که دنیایشان کاملا متفاوت از دنیای خارج است و در منحنی زمان جلوتر از بقیه مردم جهان خارج که “وحشی” قلمداد می شوند، می باشند.
● لیست اعضای گروه
لیست اعضای این گروه از ۱۸۳۳ تا ۱۹۸۵ موجود است. برخی از خانواده های آمریکایی نسل اندر نسل از اعضای این گروه بوده اند و این زمانی فاش شد که یک منبع ناشناس لیست اسامی اعضای این گروه را به فردی به نام آنتونی سی. ساتون لو داد و وی نیز قصد داشت از این لیست در کتابش تحت عنوان «گروه سری آمریکایی: مقدمه ای بر گروه جمجمه و استخوان» منتشر شده به سال ۱۹۸۴ استفاده کند که به دلایلی از انتشار آن صرف نظر کرد.
ساتون که مولف کتابهای بسیاری درباره ارتباط بانکداران و صاحبان سرمایه آمریکایی با رخدادها و وقایع مهم جهان است به این واقعیت اذعان داشته است که این بانکداران و سرمایه داران اکثرا از اعضای این گروه سری بوده اند. از جمله کتابهایی که وی تالیف و منتشر کرده است عبارتند از: وال استریت و انقلاب بلشویکی؛ وال استریت و به قدرت رسیدن هیتلر؛ خودکشی ملی: کمک نظامی به اتحاد جماهیر شوروی؛ تکنولوژی غربی و توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی ۱۹۷۳-۱۹۱۷ و دو چهره ی جورج بوش.
ساتون اطلاعات در اختیار خود را حدود ۱۵ سال همچنان به صورت سری و محرمانه باقی نگه داشت چرا که می ترسید تهیه ی فتوکپی یا انتشار لیست اسامی عضو گروه، نام افراد فاش کننده ی آنها را برملا سازد. بالاخره این لیست در کتابی که ویراستار آن کریس میلیگان بوده است در سال ۲۰۰۳ به صورت ضمیمه منتشر شد.
مهمترین بازیگران گروه جمجمه و استخوان از تامین کنندگان اصلی مالی دو جنگ جهانی اول و دوم بودند و بسیاری از اتاقهای فکر در دانشگاههای آمریکا توسط اعضای اصلی این گروه ایجاد شده اند.
بسیاری از چهره های سرشناس از اعضای این گروه هستند. جورج بوش پدر و جورج بوش پسر و ویلیام هوارد تافت از روسای جمهور آمریکا هر سه از اعضای این گروه بوده اند. تجار، قضات دیوان عالی و خانواده های سرشناس زیادی از اعضای این گروه بوده و هستند. جان کری نیز از اعضای آن است.
http://www.masonic.ir/images/skull-bons/Untitled-9.jpg
جان کری و جورج بوش پسر در جریان رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ همواره از صحبت علنی درباره عضویت شان در این گروه امتناع کردند.
بوش در پاسخ به خبرنگاری که از وی درباره ی عضویتش در این گروه سوال کرد، گفت: این موضوعی بسیار سری است و من نمی توانم درباره ی آن صحبت کنم. خبرنگار مجددا پرسید که این پاسخ برای مردم آمریکا چه معنایی دارد و بوش به سوال دوم خبرنگار پاسخ نداد.
وقتی خبرنگار از جان کری سوال کرد که وی چه چیز بیشتری می تواند درباره ی این گروه بگوید وی گفت: هیچ چیز. چون آن سری است … متاسفم! ای کاش می توانستم چیزهایی به شما بگویم که می توانستم آنها را علنی بیان کنم.
اسامی برخی از اعضای گروه جمجمه و استخوان در زیر آورده شده است:
۱) ویکتور اشه ( سال عضویت: ۱۹۶۷) : نماینده ی کنگره از ایالت تنسی از ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۵؛ سناتور ایالت تنسی از ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴؛ شهردار ناکس ویل در ایالت تنسی از ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۳.
جورج دبلیو بوش که خود در حال حاضر عضو گروه جمجمه و استخوان است از سال ۲۰۰۴ تاکنون وی را به سمت سفیر آمریکا در لهستان منصوب نموده است.
۲) روی لسلی آوستین (سال عضویت: ۱۹۶۸) : جورج بوش وی را سفیر آمریکا در ترینیداد و توبوگو کرده است.
۳) دیوید بورن (سال عضویت: ۱۹۶۳): وی در کارنامه خود فرمانداری اوکلاهما؛ سناتور ایالت اوکلاهما و ریاست دانشگاه این ایالت را داشته است.
۴) آموری هاو برادفورد ( سال عضویت: ۱۹۳۴) : وی مدیر کل نیویورک تایمز و همکار سازمان سیا بوده است.
۵) جیمز بوکلی ( سال عضویت: ۱۹۴۴): سناتور و از همکاران سازمان سیا.
۶) جورج اچ واکر بوش (بوش پدر- سال عضویت: ۱۹۴۸): چهل و یکمین رییس جمهور آمریکا و چهل و سومین معاون رییس جمهور آمریکا (معاون رونالد ریگان).
۷) جورج واکر بوش ( بوش پسر- سال عضویت: ۱۹۶۸): چهل و سومین رییس جمهور آمریکا و فرماندار سابق تگزاس.
۸) جان شافی ( سال عضویت: ۱۹۴۷) سناتور آمریکا، فرماندار رودآیلند؛ پدر سناتور لینکلن شافی.
۹) چانسی دپیو ( سال عضویت: ۲۰۰۷) موسس و سردبیر نشریه فایو (FIVE).
۱۰) ویلیام هنری دراپر ( سال عضویت: ۱۹۵۰): وی رییس برنامه ی توسعه سازمان ملل و رییس بانک واردات – صادرات ایالات متحده بود.
۱۱) ویلیام ماکسول اوارتز ( سال عضویت: ۱۸۳۷) وی وزیر امور خارجه آمریکا ؛ دادستان کل این کشور و سناتور بود.
۱۲) جان کری (سال عضویت: ۱۹۶۶): سناتور و نامزد حزب دموکرات در رقابتهای ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴.
۱۳) رابرت مک کالوم (سال عضویت: ۱۹۶۸) سفیر کنونی آمریکا در استرالیا.
۱۴) پاملا هریمن. وی تامین کننده اصلی مالی ستاد انتخاباتی بیل کلینتون و مهمترین حامی حزب دموکرات طی بیش از ۵۰ سال بود.
خانواده های مشهور عضو گروه جمجمه و استخوان نیز به شرح زیر می باشند:
۱) خانواده ویتنی
۲) خانواده پرکینز
۳) خانواده فلپس
۴) خانواده باندی
۵) خانواده تافت
۶) خانواده وادسورث
۷) خانواده لرد
۸) خانواده گیلمن
۹) خانواده هریمن
۱۰) خانواده راکفلر
۱۱) خانواده پاین
۱۲) خانواده دیویدسون
۱۳) خانواده ویرهاوزر
۱۴) خانواده فیلزبری
۱۵) خانواده اسلوآن
ویلارد استرایت تامین کننده مالی مجله ملت (The Nation) و جمهوری نوین (New Republic) و ویلیام باکلی ناشر نشریه نشنال ریویو (National Review) نیز از اعضای این گروه هستند…
باید پرسید چرا این برجها را مشرف بر اماکن مذهبی مسلمانان ساختهاند؟ چرا مسجد الحرام، چرا مشهد امام رضا(ع)، چرا بر فراز شهر زیارتی شیراز؟ چرا مصلّای بزرگ تهران و چرا بر بلندی حرم امام خمینی(ره)، چرا مشرف به مسجد جامع ارومیه و صدها چرای بیپاسخ دیگر در این شهرهای بزرگ و بیدروازه... .
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-1.jpg
در واقع، مساجد و ساختار ویژة معماری آنها، تمام شهر و ساکنانش را زیر چتری از نیروهای معنوی و آسمانی قرار داده و به آنها در برابر نیروها و موجودات منفی و شرور منتشر، مصونیت میبخشیدند.
اسماعیل شفیعی سروستانی
هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافتهای سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کردهاید؟ میان اشکال هندسی مقدّس، انرژیها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطة ویژهای وجود دارد. در هماهنگی میان انسانها، معماریهای خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسانها در زیر بارانی از نیروهای معنوی میبالند و از دسترس نیروهای شرور در امان میمانند و به عکس...
سخن امروزم برای بسیاری از گوشها غریبه و احتمالاً قابل انکار مینماید و اگر برخی آن را حاصل توهّم توطئه فرض نکنند دستِ کم سودا و مالیخولیا را در آن بیتأثیر نمیشناسند و البتّه خودم به صاحبان این گونه آراء حق میدهم. سالهاست که میخواهند که ما با سادهلوحی، بیخیالی و بیوضعی از کنار همه چیز بگذریم.
همه چیز و همة آمد و شدها و ساخت و سازها را حاصل اتّفاق و حادثه بشناسیم. آن هم در عصر و زمانی که نظام پیچیده، تو در تو، کنترل شده و البتّه مدرن رخصت از کنترل خارج شدن هیچ یک از مناسبات و معاملات را نمیدهد. چه، در این صورت، مدرنیته، فرهنگ و اقتصاد و سیاست مبتنی بر مدرنیته و از همه مهمتر "سیستم سازان " همة معنی و هویّت خود را از دست داده و مجال طیّ مراتب تا آخرین مرحله را که چیزی جز جهان تک حکومتی نیست از دست خواهند داد.
زمانی نه چندان دور، چرچیل، نخست وزیر انگلستان گفته بود: "ما شهرها را میسازیم و شهرها نیز ما را میسازند. " در عبارتی ساده، این سخن بدین معناست که، شهرها، پرورشگاه مردم مطابق طبع و ارادة شهرسازاناند، این شهرها هستند که در سکوت، ارادة معماران و شهرسازان را در تربیت و ساخت جماعت انسانها به هر نوع و گونه که مطلوب بشناسید کافی است که بنای شهر را بر مداری استوار کنید که خودجوش و خودکار در خود و با خود انسانها را آن گونه که شما میخواهید پرورش دهند.
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-2.jpg
چرچیل
شهرسازی، کاملترین عنصر تمدّنی در همة ادوار تاریخ، مطابق ساختار فرهنگی و اعتقادی اقوام بوده و هست. در گذشتههای نه چندان دور، هر یک از اقوام، متناسب و همنوا با دریافتهای کلّی و فرهنگ مطلوب خود، شهرهای خود را به گونهای میساختند که در آن مردم نه تنها هماره از گستره و حوزة فرهنگی مقبول و مطرح در آن حوزه سیر و سفر میکردند، بلکه خود را هم افق با بافت آن شهر بر میکشیدند. چنان که نسل در نسل شهر و انسان صورت و سیرتی هماهنگ را بارز میساختند.
این نکتة ظریف از نگاه تیزبین هیچ یک از حکیمان و مشاوران و امینان اهل حکمت که گرداگرد حاکمان را داشتند دور نبوده است. هیهات که این سنّت و این دوراندیشی طیّ سیصد و اندی سال گذشته و به تدریج از میانة شرق اسلامی رفت و در واقع، در طیّ این قرون، به دست این اقوام "شهری " متناسب با خاستگاه فکری، اعتقادی و فرهنگی شرقی و اسلامی ساخته نشده است. به عکس، معماران تمدّن غربی شهرها را ساختند و به تبع آن، انسانها را. انسانهایی هم افق با شهرها، معماران این شهرها و خاستگاهها و ایدئولوژیهایشان.
از روی همین غفلت است که ما نیز، نه تنها دستی در شهرهامان نبردیم بلکه، شهرهای ویران شده طیّ سالهای دفاع مقدّس را هم بر شالودههای قبلی بر کشیدیم و با نصب تابلوها و پلاکاردهایی مزیّن به جملات مذهبی و شعایر دینی به حاصل دست خود بالیدیم و خود را شهرساز شناختیم.
آیا هیچ گاه به این موضوع اندیشیدهاید که گذشتگان ما، مساجد را در میانة شهر میساختند و همة اجزا و ارکان شهر را در پیوند با مساجد مرکزی تعریف کرده و اجازه نمیدادند که هیچ بنایی نسبت به مسجد ارتفاع و بلندی پیدا کند؟
در حوزة تمدّن اسلامی و شهر اسلامی، پیوند ناگسستنی بین زندگی مادّی و معنوی وجود داشت. پیوندی که امکان جدا افتادگی میان انسانها، مذهب و تمدّن و شهر را نمیداد. از این رو، مساجد با گنبد و منارههایش، در خطّ آسمان و نقشهای هندسیاش در بافت شهر و قرارگیریاش در مهمترین مفصل شهری، نه تنها تعادل شهر را برقرار میکردند، بلکه امکان پیوند انسانها با عوالم ماورایی و نیروهای مثبت و معنوی منتشر را فراهم میآوردند و مجال انتقال و تبادل این نیروهای معنوی و انرژیهای مثبت را برای انسانهای ساکن در شهر فراهم میساختند.
در واقع، مساجد و ساختار ویژة معماری آنها، تمام شهر و ساکنانش را زیر چتری از نیروهای معنوی و آسمانی قرار داده و به آنها در برابر نیروها و موجودات منفی و شرور منتشر، مصونیت میبخشیدند.
عالم مملو از موجودات پیدا و نهان شیطانی و رحمانی است که پیرامون انسانها را گرفتهاند و هر یک به نحوی و از طریقی خواست مثبت یا منفی خود را در صورتهای مختلف بر حیات فردی و جمعی انسانها مستولی میکنند. نیروهای شریر شیطانی و جنّی به عنوان مزاحم و باز دارنده و نیروهای رحمانی و روحانی به عنوان تقویت کننده و مصونیتبخش جوامع انسانی را در سیر و سفر درازش همراهی میکنند.
همة دستورات و اوامر و نواهی در خورد و خوراک و خور و خواب و سفر و حضر و بالأخره ادعیه و اذکار هر کدام به گونهای ناظر بر وجود این نیروها و نحوة مصون ماندن یا آسیبپذیری انسان در قبال این نیروها هستند. در حالی که، انسانها به رغم گذشتگان سنّتگرا، نه تنها از این همه غفلت میورزند بلکه، نادانسته خود را در معرض تشعشعات و میدان عمل و حضور نیروهای شیطانی قرار میدهند.
امّا، در همین نزدیکیها، درست در سرزمینی که ما آن را نماد پیشرفتهترین نوع از حیات تکنولوژیک میشناسیم و ساکنان آن را منکر همة گفتوگوهای معنوی، ارتباط با عوالم غیبی، سحر و جادو میشناسیم. مردانی پنهان، با آگاهی از همة آنچه که در دایرة تصوّر ما هم نمیآید دستاندر کار حرکتی ظریف و موذیانهاند تا نه تنها انسانها از ارتباط معنوی و انرژیهای روحانی محروم بمانند در وعض، ار هر نوع حیله در میدان تشعشع نیروهای شرور و اهریمنی، مقهور آن نیروها و در خدمت آن نیروها درآیند.
هیچ به تخریب تدریجی معماری و بافتهای سنّتی شرقی و اسلامی و جایگزین معماری مدرن با اشکال هندسی مدرن اندیشه کردهاید؟
میان اشکال هندسی مقدّس، انرژیها و نیروهای معنوی و روحانی و معماری رابطة ویژهای وجود دارد. در هماهنگی میان انسانها، معماریهای خاص و نیروهای معنوی و تقاطع آنها، انسانها در زیر بارانی از نیروهای معنوی میبالند و از دسترس نیروهای شرور در امان میمانند و به عکس، در میان اشکال هندسی نامقدّس و تقاطع آنها با نیروهای شرور شیطانی، انسانها نه تنها همة نیروهای مثبت و روحانی را از دست میدهند، بلکه در رگبار وسوسهها، الهامات و آزارهای نیروهای اهریمنی مستعدّ گناه، اهل گناه، تردید دربارة مقدّسات، نفی باورها و قبول بندگی شیطان و خدمت به نیروهای اهریمنی میشوند.
چگونه است که همة ما در صحن و سرای مساجد و زیارتگاهها و طبیعت احساس آرامش، امنیت و برخورداری معنوی میکنیم؟
چرا 99ی همة مساجد، زیارتگاهها و معابد مذهبی شکلی یکسان، گنبدی و بر کشیده شده بر پایه های هشت وجهی ساخته شدهاند؟
این امر هیچ ربطی به شرایط اقلیمی و آب و هوایی ندارد.
آیا بروز نوعی خشم و عصبانیت، جدال و مرافعه، میل به گناه، حیله و دسیسه در سطح کوچه و خیابان و شهر و در میان پیر و جوان و زن و مرد که دیگر به معمولیترین عادت و شیوة جاری در میان مردم ما شده شما را نمیآزارد؟
آیا آسیبپذیری شدید جوانان در شهرهای بزرگ در برابر وسوسهها شما را به اندیشه وا نمیدارد؟
این واقعه را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا نمیتوان در کنار این همه تحلیل بیپایة اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رویکردی دیگرگون نیز داشت؟
بیآنکه بدانیم یا بخواهیم، نیروهایی مرموز و نادیدنی، در کار و بار ما وارد شدهاند.
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-3.jpg
خود را بر فضای عمومی کوچهها، خیابانها و شهرهای ما حاکم ساختهاند و ما از آنها هیچ نمیدانیم. نه تنها ما، معماران و شهرسازان ما هم از آن بیخبرند چه، آنها همچون ما از رابطة میان اشکال هندسی، معماری، نیروهای رحمانی و شیطانی و حیات فردی و اجتماعی انسانها و حرکات و سکناتشان بیاطّلاعاند.
آنها همة حیات را در گسترة اشیا و مصالح صرفاً مادّی محدود و منحصر میشناسند. عموم خانوادههای سنّتی و مذهبی از اینکه فرزندان محصول نان حلال و مراقبت خود را در چهارراه تردید و گاه لاابالیگری سرگردان میمانند از تحلیل شرایط در میمانند.
این همه را تنها به کم رنگ شدن آداب و مناسک مذهبی و رفت و آمد به اماکن مذهبی و حتّی نان و خورش نمیتوان مربوط دانست.
مردانی پنهان و مأمور، با حیله و دسیسه، فضای پیرامونی و حیات ما را از طرق مختلف آلوده ساخته و ما را در محاصرة نیروهای شیطانی قرار دادهاند و ما از آن بیخبریم و به تدریج نیز حلقههای محاصره را تنگ و تنگتر میسازند.
آنها گونههای خاصّی از احجام و معماری را در گوشه گوشههای شهر و دیار ما برکشیدهاند. احجامی خاص که نه تنها محیط پیرامونی ما را از انرژیها و نیروهای معنوی تهی میسازند در مقابل از نیروهای شیطانی و اهریمنی نیز آکنده میسازند.
همان طور که ادیان برای هدایت انسانها در مسیر وحدت و رحمانیت برنامهریزی کرده و با پیشبینی لازم همة امکان فرهنگی و مادّی را فراهم آوردهاند. ائمة کفر، ساحران، جادوگران و شیطانپرستان نیز به بیکار ننشسته و برای تأثیرگذاری بر انسانها و ارسال پیامهای شیطانی برنامهریزی کردهاند.
شهرسازی، معماری و احجام خاصّ هندسی مورد نظر آنها، ابزاری هستند برای این تأثیرگذاری.
با این مقدّمة طولانی هیچ پرسیدهاید که چرا و از کجا طی هشت و نه سال اخیر و به بهانة ساخت و سازهای مدرن، بخش عمدهای از مراکز تجاری و اداری شهرهای بزرگ و کوچک، شکلی "هرمی " به خود گرفتهاند؟
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-4.jpg
دروازه قرآن که امروزه به نمادي مهجور و نمايشي بدل شده
و تحتالشعاع ساختمان عظيم «هتل بزرگ شيراز» قرار گرفته
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-5.jpg
ساختمان «هتل بزرگ شيراز» که قسمت فوقاني آن به شکل هرم ناتمام است
آنگونه که در «مُهر بزرگ» آمريکا مشاهده ميشود
http://www.masonic.ir/images/memari/kk.jpg
http://www.masonic.ir/images/memari/Untitled-7.jpg
چرا اماکن مذهبی، در سایه و زیر این اماکن تجاری فرو غلتیده و در انزوا رفتهاند؟ چرا در نقاطی خاص بناهایی خاص و جملگی هرمی شکل و البتّه مشرف بر شهرها بر کشیده شدهاند؟
شمال، غرب و مرکز تهران و اکثر شهرهای بزرگ مثل مشهد و شیراز در محاصرة این بناهای هرمی شکلاند.
این همه، حادثه و واقعهای پیشبینی شده نیست.
به پشت اسکناس یک دلاری آمریکا که توسط فراماسونرها طرّاحی شده بنگرید تا به راز اهرام مصر، ساختمانهای هرمی شکل اطراف مشهد امام هشتم، هتل بزرگ شهر شیراز مشرف به تمامی قبور امام زادگان این شهر مذهبی، ساختمانهای بزرگ دروازهای شکل برخی از وزارتخانههای مهم، برجهای سه قلو و دوقلوی شمال و غرب تهران و ساختمانهای هرمی شکل پیرامون مصلّای بزرگ تهران، پی ببرید.
حجمهای هرمی، ستارة شش گوشه، چشمی در میانة یک مثلث، در زمرة قویترین علامات شیطانپرستی هستند که در کنار بسیاری از اعمال و مناسک ماسونی و شیطانپرستی، جاذب نیروهای شرور شیطانی و غلبة آنها بر حالات و احوال مردم میشوند.
در اوج غفلت ما، کسانی دست در کار آوردند تا در سکوت و خفا، جان مردم شهر را در معرض انرژیها و تشعشعات نیروهای اهریمنی بیمار و آسیبپذیر کنند. این نیروها در شرایطی عمل میکنند که همة ما حیران و مات سر در پی شناسایی علل بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی رایج در میان مردم میگردیم.
این واقعه در عموم نقاط جهان اسلام رخ داده است.
همة کسانی که به دبی و حتّی عربستان سفر کردهاند این سخن را تأیید میکنند. مجتمع بزرگ تجاری وافی در دبی، دو برج شیطانی در دست ساخت مشرف به صحن بزرگ مسجد الحرام، تنها نمونههایی از این واقعهاند.
پیشتر از نقش و تأثیر نمادهای شیطانی در جان و روح کسانی که با آن نمادها و در کنار آنها به سر میبرند سخن گفتهام. این بار نیز میتوانید با نگاه روشنفکرانة جاری و ساری که طی سالهای دراز بر جان من و شما جاری ساختهاند این همه را حاصل ذهن و زبانی سودایی و مالیخولیایی مبتلا به سندرم توهّم توطئه فرض کنید یا از سوی دیگر میتوانید به مطالعة جدّی دربارة این موضوع مشغول شوید و آنگاه به قضاوت بنشینید. دستی پنهان جان ما را آماج تیرهای شیطان قرار داده است و ما بیخبر از همه جا از تماشای این همه برج در اقصانقاط شهر خود در عجب میمانیم و بر سازندهاش درود میفرستیم.
باید پرسید چرا این برجها را مشرف بر اماکن مذهبی مسلمانان ساختهاند؟ چرا مسجد الحرام، چرا مشهد امام رضا(ع)، چرا بر فراز شهر زیارتی شیراز؟ چرا مصلّای بزرگ تهران و چرا بر بلندی حرم امام خمینی(ره)، چرا مشرف به مسجد جامع ارومیه و صدها چرای بیپاسخ دیگر در این شهرهای بزرگ و بیدروازه... .
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار!
masonic.ir
عدد 72 : معبد سلیمان را جن ساخت در قرآن هم هست که 72 تن از بزرگان آنها را حضرت سلیمان به سلابه کشید و تو دهنی برای یهود بود که جنگیر می خواهید یه چیزی برات فرستادم بفهمی یعنی چه و برای سلیمان اجنه حمالی می کردند 1- غواصی می کردند و برای سلیمان مروارید می آوردند 2- غذا می پختند 3- ساختمان سازی می کردند و به این دلیل این عدد نماد قدرت می باشد. برج فهد که در کنار کعبه در حال ساخت می باشد 72 طبقه است و می گویند در سال 2012 سایه شیطان روی خانه توحید خواهد افتاد.
دستکش سفید: نماد پاکی است یعنی ما در قتل هیرام دستی نداشتیم حالا می فهمی چرا ماریو قارچ خور و سونیک دستکش سفید دارند ( ماریو و سونیک دو بازی معروف است که در سال 2008 از آنها بازی ماریو و سونیک در المپیک به وجود آمد که ترکیب آنها ماسونیک می شود ) همان طور که می دانید فراماسون به معنی بنا است و به سه دسته تقسیم می شود (بنایی) 1- عمله یا کارگر صفر 2- ابزار یار 3- استاد بنا که هر کدام اسم رمز می گفتند و حقوق بده آنها را طبق لایه اش حقوق می داد . چند نفر به حقوق بده فشار آوردند که اسم اون استاد بنا را بده تا ما مثل اون حقوق بگیریم اون نگفت، گرفتند تکه تکه اش کردند و 9 نفر از معماران دنبالش رفتند و او را نجات دادند (اینها می گند).
عدد 11 : نشان دو ستون که جلوی معبد سلیمان بود (بوآز و جانشین ) به رنگ سفید و قرمز، حالا می فهمی چرا پرچم آمریکا یکی سفیده یکی قرمزه . همین یه دلیل می خواهی گیر بدی به آمریکا ، نه بابا حالا داشته باش قصه سر دراز دارد . تمام اعدادی که عوض کنی یا بچرخانی معنی بده برای اینها مقدس است 666 میشه 999 ، 52 می شه 25 ، 65 می شه 69 ، 9 می شه و نه یعنی هگزا به معنی جادو.
عدد 13 : 13 رجب برای اسلام خوب برای ایران و مسیحی ها بد ولی برای یهود مقدس است بله در اروپا بعد از صندلی 12 ، 14 می شه یعنی 13 ندارند . در زمان خشایار شاه ایران به یونان حمله می کند ولی زن شاه مخالفت می کند (وشتی) شاه وزیری داشت به نام مردخای (مقبره در همدان) که یهودی بود و زیر پای شاه می شیند و به یونان حمله می کند ( ما 1127 یالت داشتیم که یکی مصر بود) و روزی شاه را مست کرده و مجبور به طلاق همسرش می کنند و بعد از یک سال بعد مردخای دختر داداشش را به نام هاراسا میاره (اسم عوض می شه استرداستار ، ستاره ) و غالب می کنه (هاراسا هر شب پشت پرده داستان های مورد دار برای شاه تعریف می کرده و شاه را به صدای خودش شرطی کرده بود و همین دلیل انتخاب او برای همسری شاه شد) یهود در ایران چکار می کرد 2500 سال پیش کوروش اورشلیم را آزاد کرده و به یهودی ها می گه برید کاخ سلیمان را بسازید شما و ما یکتا پرستیم (چه با کلاس ) بعد یهودی ها میگن عجب فلان فلان شده ای پیدا کردیم بریم سراغش ، کوروش گفت برگردید ، گفتند مگه دیوانه ایم اینجا همه چیز هست همین جا می مانیم. به یهودیانی که دین خود را مخفی کنند مارانوس گویند . هامان وزیر ایرانی ماجرا را فهمید و به شاه میگه بابا اینها همه یهودی اند و فاتحه ما خونده شده و خشایار شاه را راضی کرد اینها را اخراج کند ، خشایار شاه ساده به استر(مقبره در همدان) میگه و او هم به مردخای و شب 12 فروردین به شاه مشروب میدند و حکم اعدام هامان و دار و دسته اش را می گیرند و 77 هزار ایرانی را قتل عام می کنند . حالا اگر نکشتید پس دروغ گفتید و همه کتابهایتان دروغ است اگر راست گفتی غلط کردی چطور شما برای هولوکاست دروغین دنیا را پدرشو در آوردید . الان در همدان مقبره دارن کنار همدیگر .
بعداز بیت المقدس مقدس ترین جا همون جا است که بیشترین خدمت را کردند برای همینه که 12 به در از خونت در میری ساز و تنبک می زنی .
برای مسیحی چرا نحث است چون 13 مین یار حواریون عیسی او را لو داد در شام آخر(یهودا اصغریوتی ) که یک شخص مارانوس بود .
تحلیف در کتاب آنان خدا با داوود کشتی گرفت و خدا شکست خورد ، خدا گم میشه و خدا از خلقت انسان پشیمان میشه و پیامبر سه تیغ می کرده (به اعتقاد کابالا اگر صورت تراشیده شود شیطان راحت تر نفوذ می کند حالا میفهمی که چرا در سریال یوسف (ع) کاهنان معبد کچل بودند) .
عدد 33 : هرم مصر 33 پله دارد و ماسونی هم 33 رتبه دارد که اگر 33 بشی برای خودت در جهان غولی هستی در ایران هم بود محمد علی فروغی کسی که احمد شاه را برداشت رضاخان را گذاشت رضاخان را برداشت و محمدرضا شاه را آورد . در فیلم در چشم باد که رضاخان استعفا نوشت و رفت به شخصی که پشت پرده بود و روی تخت خوابیده بود که همان محمدعلی فروغی بود . که حتی برای او هم پا نشد و در گوشه استعفا نامه آرم گونیا و پرگار بود (علامت فراماسون)
به همین دلیل آنها با عیسی و محمد (ص) بد بودند او از عیسی که یک فرد یهودی مارانوس (اصغر یوتی) در قبال 30 سکه او را فروخت و او را بردند و صلیب کشیدند (مانمی گوییم که شهید است ، ما اعتقاد داریم مسیح عروج کرده است) و پیامبر ما را هم یک پیرزن یهودی شهید کرده است . خانواده پیامبر بیکار نبودند که بیان مدینه و در ضمن پدر حضرت محمد (ص) مشکوک ترور می شه + مادرش او را به بیابان میفرستد علی رغم میل باطنی اش آخه چرا ؟ قبل از آنکه حضرت عبدا... با آمنه ازدواج کند (ام قتاع یهودی گفت من تمام ثروتم را در اختیار تو می گذارم با من ازدواج کن) .(ام قتال به عبد الله بعد از ازدواج عبدا... با آمنه گفت من آن نوری که در صلب تو بود می خواستم حالا به دردم نمی خورن ).
آقا این نمادها به چه دردی می خورن + هیچی فقط نمادگرا هستند همین ، جنگ لبنان 33 روزه بشه 34 روز مهم نیست
مجسمه آزادی یا تندیس آزادی (Statute Of Liberty) که نام رسمی آنLiberty Enlightening The World (آزادی روشنگر جهان) است در سال 1886 میلادی توسط فرانسه به ایالات متحده آمریکا هدیه داده شد .(1)
در 28 اکتبر آن سال " استیفن گراور کلیولند " ریاست جمهوری وقت آمریکا ،مجسمه آزادی را در محل فعلی آن، دهانه رود هودسن (Hudson) درجزیره آزادی که تا محله منهتن شهر نیو یورک دو هزارو ششصد متر و تا شهر جرسی سیتی ایالت نیو جرسی 600 متر فاصله دارد قرار داد. این مجسمه بنا بود در سال 1876 به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال آمریکا به اتمام برسد ولی به علت پاره ای از مشکلات مانند حمل آن به آمریکا ، طولانی شدن جریان ساخت و... با ده سال تاخیر بر فراز آبهای آتلانتیس ایستاد این مجسمه با دست راست خود مشعلی فروزان را بالای سر خود نگه داشته و در دست چپ یک لوح سنگی را که بر روی آن با شماره های رومی نوشته شده JULY IV MDCCLXXVIکه نشانگر 4 ژوئیه1776 میلادی تاریخ استقلال آمریکا است.(2)
مجسمه آزادی فقط یک تندیس ساده نبود بلکه نماد رازگونی از یک جریان مخفی و مخوف بود که سالها بعد نبض حیات سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی جهان را به دست گرفت لذا آنچه قرار است در این جستار به آن پرداخته شود ، نگاهی جدید و از زاویه ای دیگر به اسرار پشت پرده مجسمه ای است که آنرا به اصطلاح تندیس آزادی می خوانند.
سالها قبل تر از آن یک یهودی در یا نورد به نام کریستوفر کلمپ با مشورت با محافل یهودی اسپانیا و با توجه به اطلاعات و شواهدی که از وجود سرزمینی در آنسوی اقیانوس اطلس داشت ، با نیت پیدا کردن ارض موعود عهد عتیق ، سرزمین خالی از سکنه ای !!! را می یابد.(3)
اندکی بعد این سرزمین مورد توجه پیوریتن های انگلیسی قرار می گیرد. این مسیحیان یهودی به محض ورود به امریکا آنرا ارض موعود نامیده وبومیان آن سرزمین را کنعانیان پنداشته و تاجایی که می توانند آن هارا قتل عام می کنند . (4)
اولین کتابی که در امریکا به چاپ می رسد "مزامیر داوود" است ، پیوریتنها نام های عبری بر فرزندان ، خیابانها و شهر های خود می گذارند تاجایی که باید پسوند DC"" در نام شهر " Washington DC " را David Capital یعنی (پایتخت داوود) دانست.(5)
نهایتا پس از مدتها جنگهای داخلی سرانجام در چهارم ژوئیه 1776 اولین کشور تمام فراماسونری جهان یعنی امریکا استقلال خود را اعلام می نماید.
بیش از یک قرن پس از آن یعنی درسال 1886 میلادی فرانسه به مناسبت یکصدمین سالگرد استقلال امریکا مجسمه آزادی را در چند تکه مجزا توسط کشتی به امریکا هدیه می کند.(6)
طراح اصلی این مجسمه "فردریک آگوسته بارتولدی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%B1%DB%8C%DA% A9_%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%DB%8 C&action=edit&redlink=1)" مجسمه ساز ماسون فرانسوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/فرانسوی) بود البته سازه درونی آن را " الکساندر ایفل (http://fa.wikipedia.org/wiki/الکساندر_ایفل)" مهندس فرانسوی برج ایفل (http://fa.wikipedia.org/wiki/برج_ایفل)، طراحی نمود مهندسان و طراحان دیگری نظیر " ژوزف پولیتزر " و" اوژن ویوله لودوک (http://fa.wikipedia.org/wiki/اوژن_ویوله_لودوک) " نیز در جریان ساخت آن نقش داشتند.(7)
ویژگی مشترک تمامی این مهندسان و طراحان عضویت در لژهای فراماسونری فرانسه بود. تا جایی که به عنوان مثال بسیاری از نماد شناسان برج ایفل را یک "ابلیسک" فانتزی می دانند. (8)
در ابتدا سازندگان فرانسوی آن اعلام نمودند که این مجسمه نماد "تا ئیس" معشوقه اسکندر است . اما نکته ظریفی که در این میان نادیده ماند چیز دیگری بود که بعد ها نشریه ماسون ترک آنرا فاش ساخت . و آن شباهت بسیار زیاد چهره ی این مجسمه با "ایسیس" اسطوره ی مصر باستان و الهه مورد تقدیس ماسونها بود.
بعد ها فردریک بارتلدی در پاسخ به انتقاد افرادی که بیان می داشتند این مجسمه از نظر فرم صورت به "تائیس" هیچ شبا هتی ندارد ، گفت : من در طراحی این مجسمه از چهره مادر بیوه خودم الهام گرفته ام.(9)
آری بارتلدی راست می گفت ولی منظورش از مادر بیوه ، "ایسیس" بود که در واقع مادر بیوه معنوی تمامی ماسونها منجمله خود او بود. (10)
پس از انتقال این مجسمه به نیویورک امریکاییها با هزینه ای نزدیک به 200 هزار دلار پایه ای 46 متری از جنس گرانیت برای آن ساختند تا مجسمه را بر روی آن قرار دهند.
حال که فراماسونهای فرانسوی برای امریکا سنگ تمام گذاشته بودند نا پسند می نمود اگر طراحان امریکایی دست روی دست می گذاشتند ، و البته در عمل نیز چنین نشد و در نهایت پایه گرانیتی آنها یک کپی محض از معبد کذایی سلیمان از آب در آمد ، معبدی که ماسونها برای رسیدن به نظم نوین جهانی و تشکیل حکومت ماسونی – یهودی خویش بالاخره باید آنرا بر بقایای مسجد الاقصی بنا کنند. با این تفاسیر جای تعجب هم نخواهد داشت اگر ارتفاع این ساختمان 46 متر یعنی مجموع 33+ 13 (دوعدد مورد علاقه فراماسونها) باشد و خود تندیس نیز دارای 168 پله به علاوه 1 نیم پله (مجموعاً169) باشد که بازدیدکنندگان را تا بالای برج راهنمایی کند.( 169= 13X13)!!!
بارتلدی بر روی تاج این مجسمه هفت شعاع نور قرار داد تا بیش از پیش نماد های ماسونی این تندیس ننگ و نیرنگ را آشکار سازد.عدد هفت در کنار سمبل های گونا گون نور از دیر باز ستوده مصریان باستان و یهودیان و کابالیست های مصر زده بود . همانگونه که آن را در شمعدان هفت شاخه یهود "MENORAH " ، خورشید هفت شاخه مصریان و یا هفت ستاره منقوش در آسمان معبد سلیمان دیده اید.(11)
اما نکته ای که در این میان بنا بر اعتراف فرانسویان هرگز نباید فراموش نمود الگو برداری ساخت مجسمه از "تائیس " معشوقه اسکندر است. حتی اگر شباهتهای چهره ی این مجسمه با ایسیس را کنار بگذاریم چه دلیلی دارد فرانسوی ها نمادی از تائیس بسازند و آن را به امریکا هدیه دهند.مگر غربیان در تاریخ هزار خدایی یونان و رم با کمبود الهه مواجه شده بودند که از یک شخصیت نچندان موجه به نام" تاییس " مجسمه بسازند و انرا تندیس و نماد آزادی قرار دهند.
آری حقیقت چیز دیگری است که لاجرم مجبوریم برای روشن شدن این گوشه از تاریخ و آشنایی با شخصیت این زن به باز خوانی گذرای حمله اسکندر به ایران زمین بپردازیم.
با آنکه اسکندر یا همان الکساندر در میان غربیان قهرمانی بزرگ شناخته می شود ولیکن در میان ایرانیان به عنوان شخصیتی بدنام و ویرانگر نمود یافته است، در متون زرتشتی، از وی همواره به عنوان "گجسته"(ملعون و شوم) یاد شده و همراه ضحاک و افراسیاب از کارگزاران اهریمن به شمار آمده است.
در این اثنا عده ای نیز نظر در انکار وجود شخصیت تاریخی به نام اسکندر مقدونی دارند، ولی این به معنای نادیده انگاشتن انبوهی از آثار و اسناد تاریخی و باستان شناسی و حذف تاریخ اسکندر و سلوکیان و خلا زمانی به مدت بیش از صد سال از تاریخ ایران است.
اسکندر متولد مقدونیه و فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود.در آن زمان مقدونیه قسمتی از حکومت یونان بود که البته مقدونی ها در میان مردم یونان معروف به وحشی گری بودند لذا فیلیپ پدر اسکندر، برای فرزند خود معلمانی یونانی استخدام کرد تا با فرهنگ یونانیان بزرگ شود. اسکندر پس از مرگ پدر، پادشاه مقدونیه شد و پس از کشمکش ها و فراز و نشیبهایی که بیان آن در این مجال نمی گنجد برای ماجراجویی و تصاحب سرزمینهای دیگر، راه جهان گشایی و حمله به دیگر کشورها را پیش گرفت. اگر چه یونانیها او را وحشی و بربر می دانستند، ولی هنگامی که باتصاحب سرزمینهای دیگر توسط او ثروت زیادی به آتن سرازیر شد، با وی همراه شدند .
بزرگ ترین و مهمترین جنگ اسکندر، نبرد با امپراتوری وسیع ، قدرتمند و متمدن هخامنشیان بود. نبرد اسکندر و پادشاه ایران، چند بار به عقب نشینی وی انجامید، اما سرانجام با تضعیف روحیه سپاهیان ایران، ورق به نفع یونانیان برگشت و اسکندر، داریوش را در منطقه "گیل گمش" شکست داد.
در شب پیروزی، اسکندر و افسرانش در تخت جمشید (پرس پولیس) قصر باشکوه ایرانیان، جشن بزرگی برپا کردند. اسکندر همواره در سفرهای خود یک گروه از زنان فاحشه و رقاص و شراب ریز همراه خود می آورد تا بساط عیش و نوش و شهوت رانی خود و فرماندهان سپاهش گسترده باشد. یکی از این زنان، تائیس کنیزی اورشلیمی بود که به خاطر زیبایی به دربار اسکندر راه یافته بود. پس از آنکه اسکندر قصد ازدواج با شاهزاده اسیر ایرانی و دختر داریوش سوم"استاتیرا" را نمود (12)، حسادت تائیس او را به طرح نقشه ای اهریمنی کشاند که نهایتا صد ها سال تمدن ، فرهنگ و افتخار جهانی را به خاکستر نشاند. (13)
در آن جشن، تائیسآن قدر به اسکندر شراب خوراند که عقل او را کاملاً زایل کرده و سپس از او خواست به انتقام معبدی که در آتن توسط خشایارشاه به آتش کشیده شد، پرس پولیس (تخت جمشید) را آتش بزند. اسکندر مشعلی را به تائیس داد و او هم پرده های حریر و جواهرنشان قصر را به آتش کشید. و پس از مدتی کوتاه، قصر یکپارچه در آتش کین و حقارت شخصیت تاییس سوخت.
و اینگونه شد که امروز در دست مجسمه به ظاهر آزادی آمریکا"تائیس" همان مشعل هنوز به امید به آتش کشیدن دوباره تمدن شرق افروخته است.
و اینگونه شد که یک فاحشه که گوشه ای نا چیز از تاریخ تاریک و ددمنشانه غرب را اشغال کرده نماد آزادی می شود!
http://www.masonic.ir/images/x/Untitled-6.jpg
توضیح عکس : قلمرو سلسله هخامنشیان
به راستی،چرا سازندگان فرانسوی مجسمه آزادی چنین شخصیتی را به عنوان نماد آزادی در نظر گرفتند؟
بی شک یکی از اصلی ترین دلایل آن یادآوری حمله اسکندر به شرق و استحاله فرهنگی آن است چراکه
تاریخ شناسان یکی از مهمترین اقدامات اسکندر را هلنیزه کردن سرزمین های تحت تصرفش می دانند. هلنیسم در لغت به معنی تقلید از یونان و به معنی مجموعه تمدن و فرهنگ یونان و به عبارتی ساده تر یونانی مأ بی است.
در این راستا اسکندر اقدام به تأسیس شهرهای جدید در راه های مهم و استراتژیک و کوچ دادن مردم از آسیا به اروپا و از اروپا به آسیا نمود. وی با این کار قصد در استحاله فرهنگی متصرفاتش داشت.
نمود بارز و آشکار این مسأله را می توان در هلنیزه شدن سلسله ایرانی اشکانیان پس از براندازی سلوکیان (بازماندگان سلوکوس جانشین اسکندر )دید، اشکانیان همواره سعی در یونانی مأبی داشتند تا جایی که حتی بر سکه هایشان عنوان (یونان دوست) همراه با اسم پادشاه زمان می آمد. (14)
به عبارتی دیگر مجسمه آزادی به نوعی نماد رشد غرب گرایی نیز هست. تائیس یا همان مجسمه آزادی، می تواند یادآور تمام این گذشته باشد. اکنون نیز ملل شرقی به تقلید از اروپاییان و در مقابل غربی ها نیز به این سلطه می نازند و این میراث شوم اسکندر و تائیس است.
اما نکته بسیار بسیار مهمی که هرگز نباید از نظر دور گردد این است که تمدن غرب هرگاه افول نمود نتوانست دوباره در همان مکان ابتدایی ، خود را باز سازی کند و در جایی دیگر ادامه حیات داد لذا می بینیم پس از افول یونان ، رم برمی خیزد و بعد از آن غرب از اروپای میانی ، انگلستان و نهایتا امریکا سر بر می آورد ، یعنی غرب هیچگاه نتوانست در همان حوزه مکانی اولیه دوباره رشد نماید این تمدن آنقدر نقصان داشت که قدرت هضم تجاوزات و حتی تبادلات فرهنگی سالم را نیز نداشت.
اما در مقابل ، تمدن کهن و با فرهنگ ایران هرگاه دچار نزول شد دوباره در همان مکان جوانه زد ، هرگز نباید فراموش کرد که نهایتا اسکندر با لباس ایرانی از این مرز پر گهر رفت ، وحشیان و متجاوزان مغول مسلمان شدند و رصد خانه و مسجد و کتابخانه ساختند و از میان سه نفر زبانشناس که قواعد زبان عربی را برای خود عرب زبانان نگاشتند دو تن از آنها ایرانی بودند واکنون نیز پس از چند هزار سال باز هم ایران است که در مقابل زیاده خواهی های وحشی گرانه غرب ایستاده است.آری تکرار این تجربه تاریخی و از سویی دیگر پیشگویی های غرب نیز همین را میگوید که منشا آن اتفاق بزرگ آخر الزمانی نیز ایران است و موعود ادیان به یاری ایرانیان است که بساط بیداد آنها را بر خواهد چید گویا غرب ناگزیر از شنیدن نام ایران در کنار ناکامی های خود است ، لذا اینگونه است که تائییس دوباره مشعل به دست رو به سوی شرق بر فراز آتلانتیس ایستاده است.
اگر بخواهیم اندکی تاریخی تر به مسئله نگاه کنیم باید در نظر داشته باشیم زمانی که امپراتوری ایرانیان 127 ایالت را تحت سلطه خود ساماندهی کرده بود اوج تمدن غربیان یعنی یونان هنوز از سیستم ابتدایی دولت شهرها (نه یک امپراتوری واحد) استفاده میکرد، لذا غرب ناگریز است تا با ساختن یک اتوپیای (آرمان شهر) خیالی یعنی یونان باستان تمامی مدنیت را به خود ارجاع دهد . زمانی که سخن از منطق باشد ارسطو الگو می شود اگر از ریاضیات سخن رانده شود ارشمیدوس را نشان می دهند ، پدر علم پزشکی باید بقراط باشد و غیره و غیره تا من ایرانی هیچگاه به این فکر نکنم که چرا غرب هنوز با این همه ادعا نتوانسته حقوق بشری را که کوروش 2500 سال پیش به بهترین نحو اجرا می کرد را حتی شبیه سازی کند. اگر لازم باشد برای من و توی ایرانی فیلم 300 می سازند تا مارا از تمامی گذشته پر افتخارمان بیزار کنند تا مبادا شکوه و تمدن نیاکانیمان ما را دوباره به فکر فرهنگ سازی در جهان بی اندازد.
http://www.masonic.ir/images/azadi/statue-of-liberty.jpg
آری این کینه ای دیرینه است از تمدن شرق و سترگ ایران زمین که در هیبت شعله های آتش در مشعل عفریته جنگ این الهه شوم پیوندی!!! (تائیس + ایسیس) خود را نشان داده است.
صد البته غرب در این آتش کین می سوزد و خواهد سوخت چراکه پس از تلاش چند هزار ساله آنها برای منکوب و استحاله تمدن ایران زمین جوانه ی نو رسته ای دوباره و این بار در هیبت اسلام شیعی از دل ایران زمین رویید و این بار نیز ایرانیان بهترین را انتخاب کردند رویشی که به لطف حق به انقلاب نهایی موعود منجر خواهد شد . و چه زیبا پروردگار بزرگ در قرآن ، کتاب انسان فرمود:
"و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهٔ و نجعلهم الوارثین (http://seagh.blogfa.com/post-298.aspx)"
" و ما اراده نمودیم تا بر مستضعفین جهان منت گذارده و ایشان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم "(15)
بی شک باید سمبولیسم و نماد گرایی را جز لاینفک جریان فراماسونری دانست جریانی که موجودیت آن بیش از هر تمدن دیگری با پاگانیسم مصر باستان گره خورده است . که قبلا در مقاله ای دیگر با عنوان "نماد های ماسونی مصر باستان" مفصل به آن پرداختم .
اصولا صحبت از نماد گرایی ماسونی نه در این مجال بلکه خود فرصتی مفصل می طلبد اما آنچه قصد دارم در این جستار به آن بپردازم صرفا نماد گرایی این جریان در دلار آمریکاست که به طرز شگفت انگیزی گویا مرامنامه و مانیفست یهودی– فراماسونری آنهاست تا وسیله ای برای داد و ستد. ششم ژوئيه سال 1785كنگره آمريكا ( که در آن زمان، تنها يك مجلس بود) به اتفاق آراء دلار«« Dollar را واحد پول آن كشور قرار داد. پيش از استقلال ايالات متحده یعنی در 4 ژوئیه 1776 ، پول انگلستان (ليره) در 13 مهاجر نشين انگليسي آمريكاي شمالي رايج بود.
در جريان انقلاب، آمريكائيان سكه نقره اي اسپانيا به نام «دلار» را كه در مكزيك رايج بود وسيله داد و ستد قرار داده دادند و به همين دليل نام پول ملي خود را «دلار» گذاشتند. سكه دلار نقره اي از قرن چهاردهم بیش از سه قرن به نام «تالرThaler، دالر، تلار و دلار» در اروپا رايج بود كه اسپانيايي ها آن را حفظ كردند و به مستعمرات خود در قاره آمريكا منتقل ساختند.
اس با خط عمودي« $» كه علامت بين المللي دلار است نيز از اسپانيايي ها اقتباس شده كه پول خود را با علامت P (پي) مشخص مي كردند و اين «P» در آمريكاي شمالي به تدريج و در جريان نوشتن به شكل «$» درآمد.(1) روند گنجاندن نمادهای یهودی – ماسونی در اسکناس 1 دلاری ختم نگشت و تمامی اسکناسهای بعد از آن نیز از این امر مستثنا نبودند.
اما اسکناس 1 دلاری به عنوان نخستین اسکناس و از طرفی دیگر به لحاظ تعدد نشانه های ماسونی از اهمیت ویژه ای برخوردار است که کشف رمز از آن نیات پشت پرده و مخوف طراحان نظم نوین جهانی را آشکار می سازد. پیش از پرداختن به این مسئله توضیحی اجمالی راجع به برخی اعداد مقدس ماسونها را لازم می دانم .
نخستین عدد 9 است که به حلقه 9 نفره زنجیره ماسونها ، تعداد استادانی که در جستجوی حیرام رفتند تعداد ضربه های درجه استادی و...(3) اشاره دارد. دومین عدد 11 است که آن نیز به دوستون بواز و جاکین که بنا بر اعتقاد ماسونها در ابتدای معبد سلیمان قرار داشتند، عرض حمایل استاد به سانتی متر (مجموع ستارگان 5 و 6 پر)، تنها عدد دورقمی که اکر برعکس شود تغییر نمی کند و ...(4) اشاره دارد.
سومین عدد 13 است که بی شک از مهمترین نشانه های تعلق فراماسونری به یهودیان و مصر باستان است که دلایلی از قبیل اتفاق موسوم به پوریم در 13 فروردین در عهد خشایار شاه ، 13 تکه از بدن اوزیریس که توسط ایسیس(خدایان مصر باستان) پیدا شد ، خیانت سیزدهمین نفر(یهودا اسکاریوتی) به حضرت مسیح (ع) و ... مد نظر است. چهارمین عدد 33 است که اشاره دارد به 33 رتبه و درجه فراماسونری ، حاصل ضرب عدد مقدس ماسونها یعنی یازده در سه مرتبه شاگردی- ابزار یاری و استادی (11* 3=33) ، سن حضرت مسیح هنگام کشته شدن(البته به نشان تمسخر مسیح توسط یهودیان) و...
پس از این مقدمه نسبتا طولانی در ذیل به ترتیب به برخی از نشانه ها ی یهودی- ماسونی موجود در یک دلاری اشاره می گردد:
http://www.masonic.ir/images/dollar/Untitled-1.jpg
الف : نمادهی ماسونی در روی 1 دلاری
1- درج تصویر جرج واشنگتن به عنوان اولین رییس جمهور آمریکا که فراماسون اعظم و دارای درجه 33 در این تشکیلات بود البته بنای یاد بود وی در واشنگتن مملو از نشانه های ماسونی است.
2- استفاده از 13 دایره در مهرسبز رنگ وزارت دارایی امریکا در شکل ^ مانند . البته خود شکل ^ ، نماد مردانگی در مصر باستان و در میان یبوسی ها بوده و اشاره به یکی از شرایط اصلی عضویت در لژهای فراماسونری یعنی مرد بودن دارد که تاثیر آن در درجه نظامیان کنونی (گروهبان و استوار) کاملا مشهود است.
3- استفاده از مجموع 13 برگ و میوه در سمت چپ و راست تصویر جرج واشنگتن(دایره های قرمز رنگ)
4- استفاده از 33 حلقه در قسمت چپ و راست در پایین دلار (بیضی های سبز رنگ) که گویای 33 حلقه زنجیر وار رتبه های ماسونی برای رسیدن به مقام استادی اعظم یا بزرگ بازرس کل (همان فراماسون درجه 33 )است.
http://www.masonic.ir/images/dollar/9.jpg
5 – گنجاندن تصویر جغد در گوشه بالایی و سمت راست دلار به گونه ای کاملا ماهرانه و مخفیانه که به سادگی قابل رویت نیست و نیاز به بزرگنمایی بسیار زیادی دارد .(دایره ها و فلش آبی رنگ)نا گفته نماند که جغد نماد یهودی مارانوس (یهودی که برای پیش بردن اهدافش دین خود را مخفی میکند) است و به این نکته اشاره دارد که کشور ایالات متحده با چه اندیشه و مبانی فکری تاسیس گشته است البته فقط و فقط ذکر نقش یهودیان و پیوریتنهای موثر در تاسیس امریکا خود به تنهایی کتابی قطور می شود که فرصتی دیگر را می طلبد.در تصویر هوایی از کنگره آمریکا نیز به سهولت می توان تصویر جغد را در اطراف این ساختمان تشخیص داد.
http://www.masonic.ir/images/dollar/8.jpg
6- نباید از طراحی های تار عنکبوت مانند زمینه دلار به سادگی گذشت چراکه به طرز ماهرانه ای سمبل ها ونمادهای مورد احترام و تقدیس ماسونها و یهودیان را در آن خواهید یافت . به عنوان نمونه خرگوش نیم رخ که چشم چپش به سمت بیننده است دقیقا در روبروی تصویر پنهانی جغد برایتان به رنگ سفید مشخص گشته است.
(لوگوی p l a y b o y که از نشانه های غیر اخلاقی و سین کاف سین است نیز از همین نماد گرفته شده است)
شایان ذکر است از دیدگاه سمبولیک برخی حیوانات مانند مار ، جغد ، خرگوش ، ققنوس(پرنده افسانه ای) و بز برای ماسونها و شیطان پرستان مقدس هستند اما از این میان جغد به سبب گردش سیصدو شصت درجه ای گردنش و نیز خرگوش به دلیل اینکه همیشه بیدار است نماد هوشیاری و تسلط گشته اند. که از دیدگاه ماسونها این خصیصه بسیار مهم می نماید و الگوی چشم جهان بین که در باره آن سخن خواهیم راند نیز گواهی بر این مدعاست.
از سوی دیگر نیز اگر دقت فرمایید با فرهنگ سازی جریان فراماسونری از طریق کارتونها ، داستانها و.. خرگوش نماد با هوشی ، جغد و بز نیز نماد حکمت و دانایی گشته اند .
http://www.masonic.ir/images/dollar/7.jpg
ب: نمادهی ماسونی در پشت 1 دلاری
1 - مهر بزرگ امریکا:
قبل از تعطیلی مجلس آمریکا در تاریخ چهارم جولای 1776، کمیته ای انتخاب شده بود تا مهری برای این کشور تهیه نمایند. اعضای کمیته 5 نفر بودند که سه نفر از آنها شامل بنیامین فرانکلین، جان آدامز و توماس جفرسون می شد که پیش نویس بیانیه استقلال آمریکا را تهیه کردند.
ایشان افراد اولین کمیته به حساب می آمدند. قبل از آن که طرح مهر به تصویب نهایی برسد، دو کمیته دیگر و جمعا 14 نفر و به مدت 6 سال بر روی آن کار کردند. طرح نهایی که در تاریخ 13 ژوئن 1782 مورد تصویب مجلس قرار گرفت، توسط چارلز تامپسون با سمت منشی به مجلس ارایه شد. وی در این طرح پیشنهادات مشاوران و هنرمندان هر سه کمیته را لحاظ کرده بود. نکته جالب در این میان تعلق تقریبا تمامی افراد این کمیته ها به تشکیلات فراماسونری بود لذا بررسی به کار گیری نماد های گوناگون ماسونی در مهر رسمی ایالات متحده امریکا که به سبب تعدد ، باید آنرا مهر ماسونی امریکا دانست. از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
http://www.masonic.ir/images/dollar/6.jpg
اگر اندکی دقت فرمایید عقاب که نماد پرنده زئوس خدای یونان باستان است در پنجه راست خود شاخه زیتونی شامل 13 برگ و 13 میوه نگه داشته ، و در پنجه دیگر 13 تیر .
دم عقاب دارای 9 پر است از سویی دیگر هر بال این عقاب 33 پر دارد که قبلا راجع به این اعداد توضیح داده شد.
در منقار عقاب نواری قرار دارد که بر روی آن به زبان لاتین نوشته شده (E PLURIBUS UNUM) که به معنی "وحدت از کثرت" است (اشاره به ایالات متحده) اما نکته جالب تعداد حروف این جمله بوده که شامل13 حرف است .
بر روی سر عقاب 13 ستاره قرار گرفته که در مجموع یک ستاره شش پر(ستاره داوود) را تشکیل میدهد.که نشان از تعلق امریکای 227 سال پیش به یهودیان و مارانوس ها دارد .
بر سینه عقاب سپری قرار دارد که بر روی آن 13 خط قرمز و سفید (پرچم امریکا) نقش بسته گفتنی است رنگ قرمز و سفید رنگ دو ستون معروف ماسونها یعنی بواز و جاکین بوده است .(5)
البته در دلار به جهت سیاه سفید بودن، این رنگها مشخص نیست . و دیگر اینکه دلیل مذکور علت و تفکر پشت پرده طراحی پرچم امریکا نیز محسوب می شود.
در مهر بزرگ صورت عقاب به سمت پنجه ای است که شاخه زیتون(به عبارتی شاخه درخت غار) را نگاه داشته است. صورت عقاب در مهر ریاست جمهوری در جهت مخالف یعنی به طرف پنجه ای بود که تیرها را نگاه می داشت تا این که در سال 1945 "هری ترومن" سی و سومین رییس جمهور امریکا دستور طراحی مجدد آن را به سمت شاخه زیتون صادر کرد.(6)
در واقع ترومن پس از حمله وحشیانه اتمی به ژاپن و به شهر هیروشیما و ناکازاکی در نزدیکی مدار 33 درجه زمین !!! و معرفی کشورش به عنوان ابر قدرت جهان این دستور را داد تا با گرداندن سر عقاب از سمت تیر ها (نماد جنگ)به سمت شاخه زیتون (نماد صلح) چهره کریه و خون خوار امریکا را اندکی تطهیر کند و در لفافه آغاز نظم نوین جهانی را اعلام نماید.شایان ذکر است سال 1945 سال طلاییی ماسونها بود و آنها خود را از پیش برای آن مهیا کرده بودند چراکه اگر سال استقلال امریکا 1776 را از این سال(1945) کسر کنیم عدد حاصل یعنی 169 حاصلضرب 13 در خودش می شود (13*13 =169).
2 - در سمت راست مهر ماسونی دلار و نیز در منتها الیه سمت چپ دلار (داخل بیضی های قرمز) 13 میوه قرار گرفته است .
3- در وسط دلار عبارت (IN GOD WE TRUST) به معنی ما به خدا اعتقاد داریم (داخل بیضی آبی رنگ) نوشته شده است که ممکن است ما را قدری سردر گم و دچار پارادوکس گرداند ولی در حقیقت این عبارت برای اولین بار در سال 1957 و در اوج کشمکش های جنگ سرد با شوروی بر روی دلار نقش بست چراکه شوروی عملا کمونیسم و بی دینی را ترویج می نمود و آمریکا برای جلب نظر کشور های مسیحی و عموما دین مدار دست به این اقدام زد.(7)
جالب اینجاست به محض پایان یافتن جنگ سرد طرحی برای حذف این عبارت از پشت دلار به کنگره رفت که به جهت فشار افکار عمومی تصویب نشد و لی ماسونها که در نهان هیچ گونه سنخیتی بین خود و خدا نمی دیدند ، در یک اقدام شیطنت آمیز در ماه مارس سال 2007 با حذف این عبارت ( IN GOD WE TRUST) از سکه های یک دلاری یادبود جرج واشنگتن ، اندکی از افکار شوم و دین ستیزانه خود را آشکار نمودند که در نهایت مجبور به عذر خواهی از مردم آمریکا شدند .
سوای تمامی دلایل مذکور چه دلیلی دارد که یک کشور بر روی اسکناس خود عبارت ما به خدا اعتقاد داریم را قرار دهد مگر دیگر کشور ها که چنین کاری نکرده اند به خدا اعتقاد ندارند! در واقع می بایست این اقدام سردمداران امریکایی را نوعی وانمود سازی دانست. شبیه فرد دروغ گویی که تکه کلامش "من از دروغ بدم می آید" است.
http://www.masonic.ir/images/dollar/5.jpg
4- مهر اعظم ایالات متحده امریکا :
این مهر به شکل کنونی آن در زمان رزولت بر روی دلار قرار گرفت شما می توانید آنرا درسمت چپ دلار مشاهده فرمایید همانگونه که مستحضر هستید تصویر هرمی نامانوس به چشم می خورد که نماد هرم خئوپوس مقبره فرعون و نشان عالی انجمن های فراماسونری است.
این هرم از 13 ردیف سنگ چین تشکیل شده است و در مجموع 72 خشت دارد که اشاره دارد به 72 نیرو یا نام خدای کابالیستها.(8) که البته کاربرد آن در موارد دیگری نیز دیده شده است مانند تعداد نفر های عضو در حلقه " صاحب دلان" (9)
بر روی این هرم به لاتین عبارت 13 حرفی " ANNUIT COEPTIS " به معنی خدا همیشه یاور ماست ، نقش بسته است که به گونه ای دیگر همان عبارت " IN GOD WE TRUST " است .
البته عده ای از زبان شناسان غربی آنرا "announcing conception"به معنی "آشکار کردن رشد مخفی" معنی نموده اند چراکه conception"" در زبان انگلیسی " لقاح تخم وشروع رشد جنين " معنی می دهد که مفهوما به معنای آشکار کردن فعالیتهای شبکه مخفی فراماسونری در نظم نوین جهانی است.
در زیر این هرم عبارت " NOVUS ORDO SECLORUM " به زبان لاتین نوشته شده است.
که به معنای"NEW WORLD ORDER" یعنی "نظم نوین جهانی " یا "حکم جدید برای جهان" است که شما بارها آنرا در سخنرانی های سردمداران امریکا علی الخصوص بوش پدر و پسر و اوباما شنیده اید.(10)
برخی نیز این عبارت لاتین را "new order of the secular" به معنی "نظم جدید سکولاریسم " معنی نموده اند.
مجموع برگها و میوه های موجود در پشت دلار 72 عدداست که همانگونه که توضیح داده شد نشان از نفوذ کابالیستهای یهودی در امریکاست.
پشت هرم بیابانی لم یزرع قرار دارد و جلوی آن گیاهانی روییده است . منظور از بیابان آشوب در اروپا و جنگ های متوالی است که ماسونهای آمریکا به امید تاسیس حکومت جهانی ِ ماسونی – یهودی خویش.خود را از آن بیرون کشیده و اولین کشور ماسونی جهان را تاسیس نمودند.
شاید برایتان تعجب آور باشد که چرا این هرم شکلی نامانوس داشته و راس آن جدا ودر وسط آن چشمی نورانی قرار دارد. این چشم نماد "RA" از خدایان مصر باستان است که در پاگانیسم یونانی چشم لوسیفر یا همان چشم شیطان است ، یونانیان آنرا ستاره صبح (11) می دانستند و همواره آن را به صورت درخشان ترسیم می نمودند.
با اینکه شاید اندکی از موضوع اصلی فاصله بگیریم ولیکن ذکر حدیثی از امیر المومنین در پاسخ به شخصی که از وی در مورد دجال پرسیده است را مفید میدانم. ایشان در پاسخ به این شخص می فرمایند: عينه اليمنى ممسوحه والأخرى في جبهته تضيء كانها كوكب الصبح (چشم راست ندارد و چشم چپش در وسط پیشانی اش قرار گرفته نور می دهد گویا ستاره صبح است) . (12)
راستش انسان از این همه شباهت به شگفت می آید چراکه اگر تصویر را زوم کنید از شکل ابرو و گوشه چشم روی هرم متوجه خواهید شد که این چشم ، چشم چپ است و از سوی دیگر نورانی بودن آن و نیز اینکه لوسیفر را در اسطوره شناسی یونانی ستاره صبح می دانند انسان را حیرت زده می کند.
چشم لوسیفر بر همه جهان نظارت داشته و هنگامی که نظم نوین جهانی به ثمر برسد (تخرییب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلیمان و حکومت علنی ماسونی - یهودی برجهان) قسمت فوقانی هرم به بدنه آن خواهد چسبید. اگر اندکی دقت فرمایید متوجه الگوی استفاده از چشم چپ در این مورد نیز خواهید شد (13)
در واقع گروه فرانکلین میخواستند که مهر منعکس کننده مشیت الهی باشد و در این راستا بلاتکلیفی اسباط اسرائیلی را به نمایش بگذارد. یعنی تا روزی که دوباره یهودیان به معبد سلیمان باز نگردند این هرم نا تمام خواهد ماند.
http://www.masonic.ir/images/dollar/4.jpg
در قاعده هرم عبارتی (اعداد) یونانی "MDCCLXXVI" نقش بسته که از نظر ارزش عددی (جمع حروف به صورت ابجد) همانگونه که در تصویر می بینید برابر با 1776 سال استقلال امریکاست . اما اگر این حروف را بر روی اهرام ثلاثه مصر باستان در نظر بگیرید جمع قاعده این اهرام همانگونه که در تصویر محاسبه شده است برابر با 666 می شود که عدد لوسیفر یا همان شیطان است.
البته ماسونها بارها تلاش کردند تا با دلایل واهی این وابستگی شدید خود به کابالای یهود و مصر باستان را مخفی نگه دارند برای نمونه جوزف کمبل ،اسطوره شناس معروف ، می گوید:
هنگامی که در سطوح پایین هرم قرار دارید،می توانید این سو یا آن سو باشید.اما هنگامی که به راس می رسید همه نقاط به یکدیگر می رسند و اینجاست که چشم خداوند(!!!) گشوده میشود.
عبارت"ANNUIT COEPTIS" عقیده فرانکلین بود که یک نفر به تنهایی نمی تواند کاری انجام دهد اما چند نفر با کمک خدا قادر به انجام هر کاری هستند.(14)
اکنون قضاوت با شما ست آیا این نمادها و نوشته های عجیب این معنا را می دهد؟ آیا برای بیان اینکه به کمک خدا نیاز داریم باید چشم چپی را در حالت جدا و درخشان بر روی هرم خئوپوس قرار دهیم ؟ !!!! و...
اگر هرم گیزا یا خئوپوس را در درون یک ستاره شش پر(ستاره داوود) قرار دهیم نتیجه شگفت آور خواهد بود به گونه ای که حروفی که در منتهی الیه گوشه های ستاره قرار می گیرند(مطابق تصویر) واژه "MASON" را می سازند.
5- استفاده از تکنیک ORIGAMI :
اریگامی تکنیکی است که در آن با تا زدن و یا برش کاغذ بتوان شکلهای گوناگونی درست کرد. در طراحی دلار به طرز هنرمندانه و ماهرانه ای از این تکنیک بهره برده اند که البته در طراحی اسکناسهای دیگر دلار نیز از آن استفاده شده است.ولی در خود اسکناس 1 دلاری موارد متعددی وجود دارد که برای نمونه یک مورد آن همانگونه که در تصویر مشاهده می فرمایید توضیح داده می شود.
http://www.masonic.ir/images/dollar/3.jpg
اگر عدد 1 در گوشه دلار را از وسط به صورت عمودی تا بزنید شکل شماره 1 حاصل می گردد با تکرار این شکل به صورت تقارنی شکل شماره دو به دست می آید از به هم چسباندن این دو شکل و پاک کردن فضای اطراف آن در نهایت شکل 4 که سر مار است حاصل می شود . گفتنی است این مورد یکی از موارد استفاده از خطوط تار عنکبوتی زمینه دلار است و طراحان دلار موارد متعدد دیگری را نیز نهان نموده اند.
همان طور که قبلا نیز گفته شد مار حیوان مورد علاقه ماسونها و شیطان پرستان است . تا جایی که آن به عنوان حیوان خانگی خود استفاده می نمایند. (15)
اما نکته جالب و مهم اینجاست که بعد از این تکنیک اریگامی بر روی سر مار عبارت"OMO" حاصل می شود که بنا به عقیده شیطان پرستان اولین واژه هستی است که شیطان آن را به انسان آموخت. هم اکنون نیز در جلسات ورد خوانی و آیین پرستش " RITUAL" شیطان این واژه مکررا مورد استفاده قرار میگیرد.
همانگونه که عرض نمودم از تکنیک اریگامی در طراحی دلار های جدید بیشتر استفاده شده است اما با توجه به طولانی شدن این مقاله از بیان موارد دیگر اجتناب نموده و تنها یکی از شواهد دسیسه فراماسونها در طراحی حادثه یاز ده سپتامبر را بیان می نمایم .
http://www.masonic.ir/images/dollar/2.jpg
قبلا نیز بیان شد که 9 و 11 از اعداد مقدس ماسونها هستند لذا نباید تعجب کرد اگر حادثه برخورد دو هواپیما با برج های دو قلوی تجارت جهانی در روز یازده از ماه نهم اتفاق بیافتاد , و سپس 911 روز بعد از آن ، حادثه بمب گزاری در مادرید به وقوع بپیوندد . طراحان این اتفاقات از سالها پیش و بر مبنای پیشگویی های نوستراداموس کابالیست آن را طراحی نمودند تا به زور هم که شده است پیشگویی اعقاب خود را به تحقق برسانند.
لذا برج های دوقلوی تجارت جهانی که برمبنای الگوی دو ستون معبد سلیمان " بواز "و "جاکین" ساخته شده بود گیت و دروازه ورود ماسونها به نظم نوین جهانی گشت و به بهانه دو برج به دو کشور مسلمان حمله شد.
در ساختگی بودن حادثه یازده سپتامبر هیچ شکی نیست و دلایل و مدارک مستدل و مستند غیر قابل کتمانی وجود دارد که تبیین آنها در این مقاله و در این مجال نمی گنجد اما با توجه به موضوع مورد بحثمان یعنی نشانه های ماسونی دلار، استفاده از تکنیک اریگامی نتایج باور نکردنی را بر ملا می سازد.
http://www.masonic.ir/images/dollar/1.jpg
اگر مطابق شکل اسکناسهای 5 ،50،20،10 و100 دلاری را مطابق الگو(تقریبا شبیه موشک) تا بزنید نخست (شماره یک) در 5 دلاری دو برج سالم را مشاهده می کنید.
در 10 دلاری (شماره 2) نوک برج ها آتش می گیرد، در 20 دلاری (شماره 3) آتش گسترش بیشتری پیدا کرده و پایین تر آمده و نهایتا در 50 دلاری (شماره 4) هردو برج فرو می ریزند و در اسکناس صد دلاری (شماره 5) فقط دود حاصل از سوختن آنها ست که دیده می شود.
آنچه در این جستار بیان گشت صرفا دلایلی کلی از ارتباط دستگاه بنیانگذاران و حکومت گردانان ایالات متحده با عقاید الحادی ، کفر آمیز و شیطانی را بیان می دارد ، صد البته تبیین جزجز فعالیتها و دسیسهای آنها مثنوی صد من خواهد شد و حتی آنچه در باره دلار بیان گشت اندکی از ماجرا بود. نویسنده تحقیقات بیشتر در این زمینه را به شما خوانندگان عزیز و گرامی محول می گرداند. ان شا الله در آینده به گوشه های دیگری از دسیسه چینی های این جریان اشاره خواهد گشت
ماجرای پرستش شیطان به کجا برمیگرده؟ جواب بدید، از ابتدای خلقت انسان، زمانیکه انسان فهمید باید نگاهش آسمان باشد، همه بلدید و نمی خوام وقت شما را بگیرم . زمانیکه انسان اشرف مخلوقات کسی که خداوند فرمود تا یک قدمی من خواهد آمد را آفرید همه ملائک سجده کردند بجز شیطان که از جن و آتش است. نثر صریح قرآن که فرشته نیست بعد آدم و حوا به بهشت می روند و شیطان به شکل مار شده و به پای طاووس می پیچد و وارد بهشت می شد (می خوام خوب گوش کنی تا این نمادها را برات بگم ) تا آدم را فریب بده و به آدم میگه تو باید از آن درخت بخوری آدم میگه نه خدا من را منع کرده شیطان آن درخت را درخت معرفت و دانش میگوید (اشاره به فیلم avatar که درخت زندگی ) شیطان به آدم گفت می دانی برای چه خدا به تو گفت از آن درخت نخوری میگه اگه از آن میخوردی مثل خود خدا میشدی، حسادت کرد ترسید مثل خودش عالم بشی و قدرت را از او بگیری . حالا آنها میگن اگر سیب را به صورت افقی (عمودی نه ) ببرید از آن ستاره 5 پر بدست می آید که از نماد آنها است و مقدس است . اما به اینها کار ندارم . اصل را بر این می گذاریم که منابع ما از قرآن است و خدچه ای وارد نشده است سوره صبا آیه 40 حرف می زنه تکان دهنده ، *خدا می فرماید این آدمهای در جهنم شما را می پرستیدند ، فرشتگان می گویند خدایا تو پاک و منزه هستی اینها جن رامی پرستیدند و به او ایمان داشتند * به محض ورود انسان به زمین سعی کردن با موجودات غیر اورگامیک ارتباط برقرار کنند و تا امروز هم ادامه دارد .
نگاه کنید تلویزیون یک برنامه دارد به نام max که می گوید آقا اینجور چیزها اصلا دروغه و یه پسری را نشون می دهد که من اغفال شدم و وارد این گروه شدم بدانید که همه اینها فیلم است در پشت پرده چیزهای دیگه ای است و نمی گم نیست هست ولی ورود به دنیای شیاطین بسیار حوزه خطرناکی است مثل این است که شما در حیوان درندهای را باز می کنید و دو راه برای وارد شدن وجود دارد 1- قرآن کف پا بستن 2- اسمائ حسنا نزدیک آلت بستن که به تو خدمات می ده ولی برگشتی نداره و شیطان هم یکی از آنها است ولی علما قضیه اش فرق داره چرت و پرت نیست آیه قرآنه سوره جن برو بخون (بگذریم )
ماجرا از آنجا کلید می خورد که انسان دین را کامل نمی فهمه قدرت تحلیل نداره قاطی میکنه عموم خدایانی که عزیزم در زمان فرعون ها پرسیده میشدن در تاریخ آمده اجنه بودند برای مثال همورابی نوشته که من در دیداری که با خدایان داشتم به من می گفتند این کار را بکن این کار را نکن این یعنی ارتباط برقرار بود و الان هم توسط عده ای برقرار است . اوج اینها در کجاست ؟ چین ایران هند مصر بابل ( بین النهرین ) اینها را از سنگ نوشته ها بدست آوردن و اثبات تاریخی شده ها . پیامبر یوسف به مصر می ره قدرت می گیره و فک و فامیل را به مصر میاره و بعد از آن قوم بنی اسرائیل پیامبر موسی را انتخاب کرده و او آنها را به دیار خودشان می فرستد ( کنعان و فلسطین ) . قوم بنی اسرائیل تمدن مصر را دید مصر زده شد و موسی برای تبلیغ خود معجزه و جادو و ... می کرد که بنی اسرائیل آنها را در دین خود قرار دادند و به آن کابالا گفتند . موسی برای دعا به کوه رفت به جای 30 روز 40 روزه برگشت دید مردم گوساله پرست شدند . آن قضیه مخفی ماند تا امروز که او گرداننده اصلی جهان است . جریانی که می خوای اسم اونو بزاری صهیونیزم، استکبار ،نظام سلطه اما یه اسم خواص داره برای کسانیکه تاریخ خواندند فراماسوری . آیا فراماسوری همین ها هستند نه اطاق فکر اینهاست . جمعی از نخبگان آنها به شدت نمادگران چون تمدنی که اینها از آن وام گرفتند به شدت نمادگرا است مصر باستان حتی خط اینها شکل است ( هیروتیف ) . امروز امکان نداره فتنه ای رخ بده قبل یا بعداز آن شما نمادی از آنها نبینید و خیلی زیرکانه است و هر کسی توانایی تشخیص را ندارد.
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/1_aqsa0.jpg
بین المقدس ، اورشلیم پیامبری به قدرت می رسد به نام سلیمان چه ویژگی داشت ؟ حاکم بر جن و انس و فراماسون ها آرزو دارن یکبار دیگه اون معبد را بسازند و بر همه حکومت کنند بر جن و انس اعلام رسمی کنند می خواهی باور کن می خواهی باور نکن ، یعنی تو این دنیای مدرن خرافات داره حکومت میکنه (جادوگری و جنگیری والله قسم داره حکومت میکنه ) اونقدر دلیل بیارم تا اشباع بشی . زمانی مسلمانها بیت المقدس را میگیرند و تا امروز نتوانستند آن را از ما بگیرند . صلیبی ها به آنجا حمله میکنند و در تاریخ شان آمده 70000 مسلمان سر زدیم و دست و پا را هرکدام یکجا انداختیم ، خون تا لجام اسب هامون بالا آمده بود در درون مسجد که دو دسته می شون شوالیه بیمارستان و شوالیه معبد که ما با شوالیه معبد کار داریم .رفتند داخل معبد و خاخانها به آنها چیزهایی یاد دادند . آنها در معبد سلیمان چه پیدا کردند که اینها موضوع فیلم گنجیه ملی نیکولاس گیج که می گه ما آنجا گنج پیدا کردیم و توی فیلم راز داوینچی 1و2 میگه نسب حضرت عیسی را یافتیم ( یعنی عیسی ازدواج کرده ) اما من میگم اینها چی پیدا کردن از زبان این شوالیه های معبد ، میگه ما با مسائلی آشنا شدیم که قدرت محض است بر میگردیم به روایات خودمان ،زمانی که سلیمان به قدرت رسید تمام ابزار آلات جن گیری اینها را جمع کرد و زیر تخت خود پنهان کرد .
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/Untitled-4.jpg
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/1.jpg
ماکت کاخ سلیمان
الان که صهیونیسم داره مسجد الاقسی را می کند میگه یکی قبلا اینجا را کنده است. پاپ به شوالیه ها پول میداد که در این سرزمین مسیح به دنیا آمده و قدرت گرفته مال ماست آن را از مسلمان ها بگیرید و به شوالیه ها پول و وعده زمین میداد و یک سرباز وقتی برمی گشت یک فدرال (مایه دار) بود که در آخر شکست می خورند و سلاح الدین عیوبی اونجا را پس میگیرد . و وقتی بر میگردند پاپ عصبانی که ما خرج کردیم حالا چکار کنیم . یادشاه فرانسه (فیلیپ لور) دستور اعدام رهبر شوالیه معبد را میده به دلیل خوردن خاک مردگان ،خوابیدن با شیاطین و احضار جن ، برای حذف سیاسی دلیل از این قشنگ تر چی میتونی بیاری ، خیلی جالبه نه اون واقعیت رو میگه آنها واقعا جن گیری میکردند تمام اینها را سوزاندند و رهبران آنها به اسکاتلند که مخالف پاپ بودند رفتند . از قرن 13 و14 فتنه ای در زمین به وجود می آید که تا الان ادامه داره . از 1717 ، 200 سال که تاسیس فراماسونری است به بعد اومدند لژ های مخفی درست کردند و تمام قبضه، دنیا را در اختیار خود قرار دادند . از خودت می پرسی انگلیس چگونه از هنگ کنگ تا آرژانتین حکومت می کند ، خورشید هیچ وقت در انگلیس غروب نمی کند چه چوری آخه با همین شبکه و تا صد سال همه جا را میگیرند حتی در ایران هم 50 تا لژ داشتند، لوژ لاین در سبزوار و ...
الف- فراماسونری جهانی
فراماسون گرفته شده از کلمه فرانسوی فرانماسون (franemason) بوده که ترجمه لغوی آن "بنّای آزاد" می باشد. تاریخ تشکیل فراماسون ها به قرون وسطی برمی گردد و بدین نحو که در آن ایام بنّاههای آزاد روز مزد دوره گرد، با تشکیل اتحادیه ای در شهری از فرانسه گرد هم آمده و برای پیش برد منافع مشترک شان تصمیماتی اتخاذ می کردند و آن ها پس از مدتی تشکیلاتِ مخفی و زیرزمینی خود را به نام فراماسون نامیدند… در قرون 18 و 19 میلادی تشکیلات فراماسون به خدمت امپریالیسم درآمد و همانند میسیون ها (هیأت های مذهبی) به عنوان جاده صاف کن استعمار به مناطق مختلف دنیا گسیل داده شدند… بزرگترین لژ آنان در انگلیس تشکیل شد که عمدتاً بعنوان عامل انگلیس عمل می کردند و اعضای اصلی این دستگاه از اعیان، اشراف، سرمایه داران و بازاریان متموّل بودند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شعب دستگاه فراماسون در کنار استعمار به کشورهای اسلامی، بخصوص ترکیه، ایران و جهان عرب راه پیدا کردند… فراماسون عضو انجمن های سری است که با استعمار انگلیس سیا و امریکا رابطه مستقیم داشته و مرام ادعایی-اش اخوت و برادری، ولی انگیزه اصلی وی تصاحب قدرت و زور و زَر و خدمت به امپریالیسم می باشد.(1) بطور کلی می توان گفت که فراماسونر در سده 18 از هر جهت یک نهاد وابسته به بورژوازی به شمار می رفت و از طرفی همین طبقه نوپا بود که در برابر دو طبقه دیگر اشراف وابسته به کلیسا و اشراف حاکم بر سیاست دولت، بپاخاسته و به کمک عوامل و نهادهای خود از جمله انجمن های فراماسون گری، خواهان آزادی، آزادی از نوع فئودالیته مذهبی و سیاسی، آزادی در کار، بازرگانی و انباشتن سرمایه بود. بوژروازی فریاد برابری سر می داد، زیرا می خواست در زمینه حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و قضایی …با دو طبقه دیگر برابر باشد.(2) از پیشتازان انقلابی و سیاسی نیمه دوم سده هیجدهم که به جرگه فراماسون گری پیوستند انقلابیون آمریکا بودند ولی فراماسون گری در آمریکای شمالی به کوشش فراماسونری انگلیسی، اسکاتلندی وایرلندی در دهه های آغازین سده هیجدهم پدید آمد …(3)
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Mason-emb.jpg
* شخصیت های معروف جهانی که جزو فراماسون ها بوده اند:
- بنیامین فرانکلین که از امضاکنندگان بیانیه استقلال امریکا و به عنوان استادبزرگ پنسیلوانیا بود.
- جرج واشنگتن اولین رییس جمهور آمریکا در سن 21 سالگی یعنی در 1776 فراماسون شد.
- به گفته ویل دورانت در تاریخ تمدن، گروهی از کشیشان کلیسا و حتی برادران لوئی شانزدهم شاه فرانسه فراماسونر بودند.
- اندیشه گران و نویسندگانی چون مونتیسکیو، ولتر، روسونیز فراماسونر بودند.
- انقلابی نام دار فرانسه "میرابو" خود فراماسونر بود.
- تزارپتر سوم در 1762 به عضویت فراماسونری درآمد.
- به گزارش برخی اسناد، گریبایدوف سفیر روسیه در ایران به سال 1828 فراماسونر بود.
- لئون تولستوی: وی که نویسنده نامدار روسی است در کتاب جنگ و صلح بخشی از کتاب را درمورد یکی از قهرمانان داستان بنام پی یر به ذکر آداب و رسوم فراماسونان اختصاص می دهد که خود نشان رشد این مسلک در روسیه بوده است.
- ادوارد هفتم پادشاه انگلیس استادبزرگ فراماسونری انگلستان بود در سال 1901.
- شاهزاده ویلز که سپس شاه انگلستان شد، ابتدا عنوان استاد بزرگ فراماسونری را برای خود برگزید و سپس آن را رها کرد و عنوان "نگهبان فراماسونری انگلستان" را برای خویش انتخاب نمود.
- ژنرال ولزلی (welseley) فرمانده نیروهای انگلیسی در خیزش میهن پرستانه عرابی پاشا در مصر به سال 1882 میلادی فراماسونر بود.(4)
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Untitled-6.jpg
آویز ماسون ها
ب- فراماسونری در ایران
میرزا ملکم خان ناظم الدوله که در سال 1274/1857 به عضویت لژ "دوستی صادقانه پاریس درآمده بود، نخستین بار در سال 1275/1858م یک انجمن پنهانی بنام فراموش خانه در تهران بنیاد نهاد و گفته شده است که ملکم خان همنوایی ناصر الدین شاه را برای اینکار نیز بدست آورده بود ولی در سه چهار سال بعد فراموش خانه توسط ناصرالدین شاه تعطیل شد. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه سال 1314/1896 (آنان که با فراموشخانه آشنا بودند) انجمنی همانند فراموش خانه ولی به نام "جامعه آدمیت" بنیاد نهادند و اندیشه های ملکم خان را تبلیغ کردند سرپرست این انجمن پنهان عباسقلی خان آدمیت بود که اعضای آن را بسیاری از سرشناسان ایران تشکیل می دادند… لازم به تذکر است جامعه آدمیت در انقلاب مشروطیت ایران که از 1324/1906 آغاز شد سخت درگیر بود و در پیش برد آرمان های انقلاب نیز کوشید… در سال 1325-1907 نخستین انجمن فراماسون گری ایران که از سوی سازمان های فراماسون گری ایران که از سوی سازمان های فراماسون گری به رسمیت شناخته شد نام گرفت و یکی از کسانی که به لژ بیداری پیوسته بوده میرزا صادق-خان امیر فراهانی مشهور به ادیب الممالک شاعر نامدار بود… بسیاری از کسانی که به لژ مذکور وابسته بودند، از چهره های سرشناس و پر تکاپوی انقلاب مشروطیت ایران به شمار می رفتند یکی از آنان حاج علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود که حتی به عنوان فرمانده و رهبر مشروطه گران اصفهان در سال 1327/1909م تهران را گشود… به دیده ما کارگردانان چهره هایی مانند سردار اسعد فراماسون در انقلاب مشروطیت نقشی جز به بیراهه کشاندن انقلاب نداشتند…در سال 1957م/1336 دکتر منوچهر اقبال نخست-وزیر شد، وی علاوه بر خودش که رهبر سازمان فرماسون گری بوده سیاهه ای از لژهای فرماسون گری و آماری از اعضاوابسته بدان لژها در ایران بدست آورد. در این سیاهه نام مهندس جعفر شریف امامی رییس مجلس سنا به عنوان استاد بزرگ و نام احمد علی آبادی به عنوان دبیر کل آمده… بود. پس از انقلاب اسلامی ایران به سال 1357 شمسی یکی از مراکز فراماسون گری که به آن "ستاد عملیات استاد اعظم جعفر شریف امامی می گفتند" کشف گردید… و روشن شد که نه تنها در روزگار محمدرضا شاه پهلوی سیاست کلی ایران بلکه سررشته اقتصاد کشور نیز به شیوه ای بنیادی در دست فراماسونان بوده است… از پیگیری تکاپوی فراماسونان ایرانی پس از انقلاب اسلامی آگاهی های بسنده نداریم، و تنها خبری که در این زمینه بدست آمده از برنامه ای ویژه سرچشمه می گیرد که از کانال چهار تلویزیون انگلیس در 9 مه 1988/19 اردیبهشت 1367 پخش شد. در آن برنامۀ سری به آگاهی همگان رسید که تشکیلات فراماسونان ایرانی پس از انقلاب اسلامی 1357 شمسی به ایالت کالیفرنیا در آمریکا انتقال یافته است.5
پی نوشتها:
1. نقوی، علی محمد، جامعه شناسی غربگرایی، امیرکبیر، تهران 1361، چاپ اول، ج اول، ص 158و 157.
2. حائری عبدالهادی، تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونری در کشورهای اسلامی، آستان قدس 1368، ص 28.
3. همان منبع، ص 29.
4. حائری، همان، صص 27 تا 39.
5. حائری، همان منبع. صفحات 53-50، مراجعه شود به کیهان هوایی شماره 777.
بسم الله الرحمن الرحیم
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/qa.jpg
هرم قدرت ماسون ها
لوسیفر : چشم جهان بین ، چشم چپ است ( حضرت ابراهیم خلیل ا... در حال قربانی اسماعیل شیطان ظاهر شده و حضرت سنگی به سمت او پرتاب می کند و به چشم چپ او می خورد و از آن موقع چشم راست معروف می شود)
آنها معتقد اند که شیطان در سیاره زهره است تا ما شرایط را محیا کنیم تا ایشان تشریف بیارن و الان هم مطرح است و واقعی است .
2-شاه جهان: که شاید ملکه انگلیس باشد که فرماندهی و رهبری می کند. ملکه انگلیس به خاورمیانه آمد و در نشستی و قتی قرآن خوانده شد سزیع ملکه انگلیس دستکش سفید خود را به دست کرد (نماد پاکی فراماسونری) و سریع موضع گرفت.
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/freemasonary.jpg
3- شورای 13 تاج دار: 13 تیلیاردر که نامشان در دنیا نیست که مثلا ماکروسافت طبقه 7 است و اصلا به حساب نمیاد (منظور من راکفل ها و ...هستند) و جریان دار این خانواده ها موروشی دارشی است .
4- انجمن 300 خاندان : کتابش نوشته شده که 10% راست و 90% دروغ آن است ، تا سال 1980 هزاران کتاب چاپ شده و 99% نویسنده آنها فراماسون بودند، چون مساله که به شما میدن هر چه قدر سخت باشه شما حل می کنی ولی اگر هی صورت مساله راعوض کنند شما عاجز می شوید و نمی توانید تجزیه و تحلیل کنید . کارهای آنها تصمیم گیری برای جنگ در یک کشور خاص است، همه چیز دست آنها است چون لژهای همه کشورها آنجا هستند و نیازی نیست با ما سرو کله بزنه چون برای مثال وزیر علوم شما عضو فراماسون است .
300 خاندان + 13 تاج دار = 313 نفر = تعداد یاران امام زمان یا موعود
5- خاندانهای قدرتمند تابع : می شود کم و زیاد کرد و کار آنها حمایت مالی از این گروه است که شاید اصلا مرد شماره یک دنیا (از نظر ثروت) هم جزو این خاندان نباشد منظورم این است که این ثروت ها برای آنها چیزی نیست.
6- اتاقهای فکر: عزیزه من اینقدر فراماسونری کردیم منظور ما اینجاست . فراماسونری مغز این هرم است .اون بالایی ها نمی دونه که چطوری باید رو مردم کار کرد و آنها را تحت سلطه خود نگه داشت . به این طبقه خیلی می رسند ولی نباید چیزی را لو بدهند . اگر لو بدهند اگر پله اول باشی زبانت را می برند 2 یا 3 باشی روده ات را می کشند. راستی می دانستی جزیره برمودا در مدار 33 و66 است و مثل رامسر ما برای آنهاستف اینکه همه چیز که فرو می بره کشکه .
7- سلطه بردارایی های جهان
8- سلطه بر منابع جهان: چرا به عراق حمله کرد چون ایران 57 سال نفت دارد عراق 500 سال دیگر او می داند کشورهای نفت خیز خدادادی نفت دارند و میخواهند در آینده منابع را اینها تعریف کنند چرا نمیگذارند هسته ای باشی چون میخواهند سلطه دست خودشان باشند و اگر داشته باشی که واسه خودت شاخی.
9- سلطه بر جمعیت جهان : الان سلطه بر جمعیت جهان دارند ؟ خیر الان بیشترین زبانی که در دنیا صحبت میشود چیست؟ (چینی است) . از هر 4 نفر یک نفر چینی است . بعدمیگی چرا کل دنیا را در دست داره خوب حق داره و کاگر چینی چقدر حقوق میگیره (12 ساعت کار 20$ حقوق) یعنی با نامردی محص مردم را خورد کرده تا بازار را در دست بگیرند . یکی از اینها گفته (چامسکی) که 3/2 جمعیت جهان باید نابود شوند . جمعیت به سود آنها نیست راه حل بمب اتم 60000 نفر، 70000 نفر در هیروشیما ناکازاکی، راه حل بعدی بیماری ویروسی مثلا آنفولانزای نوع آ و ب ، یواش یواش میاد تا ذهن تو رو آماده کند اینها دست گرمیه ، اصلی اگه بیاد دیگه تمام. جالبه از نشانه های آخر الزمان اینکه بیماری فراگیر میشه .اینها در این زمینه دارن کار می کنند که میگن تروریزم بیولوژیک یعنی چه عرض می کنم، طوری روی ویروس از لحاظ زیستی کار می کنند که فقط روی یک ژن خاصی کار میکند مثلا بیماریه فقط چینی میکشه، فوق العاده است نه . سر قضیه آنفولانزا فقط یک شرکت آمریکایی 400 میلیارد دلار سود کرد. یعنی واکسن فروخت که اصلا آنفولانزایی هم در کار نبود .
10- سربازان پیاده نظام : بهترین افراد برای سواری گرفتن برای مثال دین (اسلام 1.5 میلیارد ، مسیحی 2.5 میلیارد و یهودی 15 میلیونبه اندازه تهران) 2% جمعیت آمریکا یهودی هستند و 80% سهام آمریکا دست اینهاست. الان آنها نشستن و مسیحیان را به جون عراقی ها انداختند، وهابی ها را به جان شیعه و میگیم عجب مسیحی ها آدمهایی هستند. شریعتی می گه مهم نیست در نماز باشی یا مست باشی مهم این است که در صحنه باشی الان در عربستان طرف مغازه را می بنده میره نماز ولی یهود داره آنجا جـــــولان میده . یه چیز بگم حال کنی مفتی اعظم وهابی میگه خون نصرا... حلال و قیام علیه صهیونیسم حرام است که حکم میده مناره رمل جمرات باید برداشته بشه . اینها معنی میده چون آنها پرستش میکنند .
برای سواری از ما سه کار را انجام میدهند.
1- حذف کلمه جهاد (حذف از دروس مدارس کویت ،قطر ، عربستان)
2- حذف شهادت از کتب درسی (در کویت ،قطر ، عربستان)
3- حذف بسم ا... از ابتدای سخنرانی ها (چون شیطان را دور میکند)
چون تا اینها باشن نمی توانند سلطه داشته باشند نمی تونه بیاد نفسشون رو ببره.
در موساد ستاد فرماندهی مشترک اسرائیل حرف جالبی می زنه، میگه برای اولین بار در جنگ 33 روزه (تموز) ما نتوانستیم فکر لبانی ها را بخوانیم میدونی چرا؟ چون خدا فرموده کسی که به من ایمان داشته باشد از شر شیطان در امان است. اینها خرافات نیست روزنامه های خارجی دارند چاپ می کنند.
دولتها : سرویس امنیتی دست آنهاست هر کسی را که بخواهند راحت کارش را میسازند.
نیروی نظامی : اینها همه ابزار آنها هستند.
آموزش : فکر کردی میاد و دونه دونه با دانشجوها سخنرانی می کنه، نه یه سیستم آموزشی درست کرده که از توش مسلمان می ری از آن طرف اومانیزم میای بیرون (تو در کلاسی و اذان می دن عمرا بتونی کلاس را رها کنی بری نماز بخوانی) تو را خدا نمازت را رها نکن ، یکی از صفات خدا غیوره، غیرت خدا قبول نمی کند که تو بری کس دیگری را پرستش کنی رابطه تو و خدا عاشقانه است، تو رفتی سمت اون میگه برو از اون بگیر دیدی وقتی گوشیت زنگ می خوره مثل موشک کروز میری بالاش تو رو خدا وقتی میگه حی علی الصلاه برو سمت نماز الکی بهونه نیار که چرا باید عربی خوند چرا باید این موقع خوند و ... ببین شرط بندگی همینه خدا این جوری میخواد . روایت است که اولین جایی که شیطان دست میگذارد نماز شما است . تو رو خدا فکرایی که تو نماز تو ذهنت میاد طبیعیه، نه به خدا نیست اگه فکر کنی میگه .... آخه درسته؟ تو وصل بشی به خدا اگر یک نمازت وصل بشه هیچ وقت نمازت را ترک نمی کنی و با هیچ چیز عوض نخواهید کرد .
رسانه: فراماسوزی مغز و رسانه ها چشم و گوش صهیونیزم، رسانه قدرت فوق العاده ای دارد قدرت تجزیه و تحلیل را از تو می گیرد و دیگه آنالیزور نیستی، رسانه هرچی به تو بگه گوش می کنی تو رو خدا امتحان کن دو روز میشینی پای .... یه دیدگاه داری پای خبر فارسی یه دیدگاه پیدا می کنی از رسانه به بهترین وجه دادن استفاده می کنند. عمومه رسانه های دنیا دست آنهاست.
http://www.masonic.ir/images/kakhe-soleyaman/qsasx.jpg
ستون آخر : جای شما کجاست ، گوسفند ، بردگان همیشه بدهکار
(مرگ + بازنشستگی + بدهکاری + مالیات + کار + مدرسه + تولد)
شرمنده ... حالا تفاوت تو و من با گوسفند چیه؟ گوسفند همه چیز داره ولی ما باید مثل چی کار کنیم تا زنده بمونبم و زنده بمونیم تا کار کنیم . در جایگاهی که برای ما تعریف شده است نگاه کنید که اصلا برای دین جایگاهی نگذاشته اندو باید مثل برده کار کنی تا بدهی های خود را بدهی.
آیه از قرآن : ای بنی آدم مگر به من قول ندادی که شیطان را نپرستی (پس پرستش شیطان هست ) نگاه نکن که نمیبینی هست برنامه ریزی می کنه برات ، خدا فرموده او دشمن آشکار تو است . ما جن و انس را نیافریدیم که او را پرستش کنی ، مرا بپرست . اصلا فلسفه خلقت تو پرستیدن خداست . مدرسه ،کار و .. همه فرع است اصل پرستش است . در ستون آخر جایی برای عبادت است . 150 سال است که خدا در اروپا مرده است (در اروپا اول خدا پرست بعد گفتند باید خدا را ببینم بعد گفتند خدا نیست بهعدانسان محوری شیطان پرستی) ریز وارد شدند .
انسان محوری یعنی اول خودم بعد شما ، بعدها شد اول و آخر خودم، در قانون خارج هست دزدی نکن چون از تو دزدی می کنند ولی اگر قدرت داری که از تو دزدی نشه برو دزدی کن . بعد از آن شیطان پرستی آمد آنجا که گفتی من لطمه خوردی همانطور که شیطان لطمه خورد .
شما در هرم قدرت از دو ستون پایین بالاتر نمی تونی بری و فکر کنی اگر باشی حذف میشی (دیوانه و ..) برای مثال دولتی ها باهم دعوا می کنند که سیستم آموزشی مورد داره و ... ولی باز ذهنشان در همان طبقه دوم گیر می کند یعنی اصلا بالاتر نمی تواند برود.
در عرصه فرهنگى نبرد با تشيع و روحانيان شيعه در دستور كار آن ها قرار گرفت كه در اين صحنه نيز همان دو روش را به كار گرفتند: فردى نظير ميرزا آقاخان كرمانى يا آخوندزاده صراحتا به روحانيان و به تشيع حمله مى كرد. آنان مى كوشيدند ايران دوره باستان را در آثار و نوشته هاى خود احيا كنند. در طيف ديگر شخصى نظير ملكم، همان روش منافقانه را دنبال مى كند و مى كوشد به روحانيان درجه دو و سه شيعه نزديك شود كه در بخشى نيز موفق بود. ملكم خان توانست تعدادى را همراه خود كند كه اتفاقا اين بخش در مشروطه فعاليت چشم گيرى داشتند.
http://www.masonic.ir/images/9/aq.jpg
ابتدا لازم است تعريفى از فراماسونرى به صورت مختصر ارايه دهم و بعد به ذكر نقش فراماسونرى در انحراف انقلاب مشروطه بپردازم.
از جهت لغوى، فراماسونرى به معناى بنايى آزاد است. از جهت عملى و تشكيلاتى، فراماسونرى، سازمان مخفى نهان روشى است كه در دهه دوم قرن 18 با صحنه گردانى سازمان مخفى يهود براى بسط سيطره و سلطه يهود بر جهان ايجاد شد. حركت از انگلستان شروع مى شود، به اروپا سرايت مى كند و بعد متوجه مشرق زمين مى شود. كشور ما هم يكى از كشورهاى مشرق زمين است كه مورد تهاجم فراماسونرى قرار مى گيرد.
اگر بخواهيم به صورت خلاصه «خصوصيات اصلى فراماسونرى» را بيان كنيم، اين گونه بايد بگوييم: «نهان روشى و مخفى كارى»، يكى از شيوه هاى اين سازمان است. اينان از ابتداى كار با اتخاذ رويه مخفى كارى كوشيدند از افشاى اسرار و مسايلى كه در داخل لژها مى گذرد، جلوگيرى شود. اين مسأله، شاخصه اصلى اين سازمان است و بسيارى از سوءظن ها و انتقادها هم نسبت به اين سازمان، از همين جهت ايجاد شده و مى شود. اخيرا به نحوى مى كوشند بازتر عمل كنند؛ براى مثال لژهايشان تابلو دارد. اكنون در سايت اينترنتى هم حضور دارند؛ ولى هم چنان اصول و رموز فراماسونرى بر غير فراماسون ها پوشيده است.
دوم، «نفوذ يهوديت پنهان» يا سازمان مخفى يهود در اين سازمان و سيطره يهوديت ممسوخ در تمام مراحل فراماسونرى است كه رنگ و بوى كاملاً يهودى به اين تشكيلات مى دهد. در بررسى ريتوئل ها يا مرام نامه هاى اين سازمان، به خوبى نفوذ و رسوخ مسحيت يهودى و يهوديت مسخ شده قابل مشاهده است.
«ضديت آشكار و نهان با دين»، در غالب طرح مسايلى نظير بى طرفى مذهبى كه دكتر اندرسون در 1723 در قانون اساسى فراماسونرى گنجاند؛ همچنين پلوراليسم، سكولاريسم، دئيسم و نسبى انگارى، راهكارهايى هستند كه اين ها در جهت ضديت با مذهب يا استحاله افراد در داخل لژها و بعد در جوامع مورد تهاجم، از آن استفاده مى كنند.
«تأكيد بر اومانيسم»، يكى ديگر از ويژگى هاى فراماسونرى است. «تأكيد بر اصل ترقى»، ديگر ويژگى اين سازمان مى باشد. «تساهل و تسامح» هم شعارى است كه فراماسونرها سر مى دهند. «شعارهاى اصلى آن ها هم آزادى، برابرى و برادرى است».
با اين مختصرى كه در خصوص ويژگى هاى اصلى فراماسونرى بيان كرديم، بايد گفت كه در فضاى به شدت يهودى زده اروپا كه در قرن 13 ـ 16 مشاهده مى شود، رفته رفته نقش يهودى ها در جوامع اروپايى افزايش پيدا مى كند و جمعيت هايى نظير روزن كروز و يسوييان مسيحى و يهودى، مجال فعاليت پيدا مى كنند. از همين جا زمينه عملى شكل گيرى فراماسونرى فراهم مى شود.
شايان ذكر است كه در جمعيت هاى مذكور، نقش آشكار يهوديت مخفى كه درصدد سلطه بر جهان است، به خوبى مشاهده مى شود. در 1717 كه تاريخ رسمى فراماسونرى است، از تجمع و ادغام چهار لژ در لندن، لژ بزرگ انگلستان به وجود مى آيد. در بين مؤسسان لژ باز هم حضور يهوديان مخفى را مشاهده مى كنيم؛ آنان افرادى نظير اندرسون و دكتر تئوفيل دزاگوليه هستند كه هم در روى كار آوردن خاندان هانودر در انگلستان نقش دارند و هم در تأسيس فراماسونرى سه سال بعد از روى كار آوردن خاندان هانودر. وقتى اين خاندان در انگلستان مستقر مى شود، رفته رفته مى كوشد حوزه نفوذ خود را بر اروپا بسط بدهد. با همكارى افرادى نظير منتسكيو، ولتر، رسو كه همكارى آشكارى با فراماسونرى داشتند، توانستند در فرانسه و بعد با همكارى شخصيت هاى ديگر در ساير نقاط اروپا لژهاى فراماسونرى را ايجاد كنند؛ حركت هاى بزرگى را به وجود بياورند و عملاً غرب جديد را به شكلى كه ما در قرون 18 و 19 شاهد آن بوديم، شكل دهند.
توجه آنان به شرق و ايران از زمانى مطرح مى شود كه قصد مى كنند نفوذ خود را به سمت شرق بسط دهند. طلايه دار سپاه مهاجم غرب به شرق، لژهاى فراماسونرى بود؛ به همين جهت در شرق هم هر جا سپاه استعمارى غربى ها را مشاهده مى كنيم ـ يا در پيش آن ها يا در پس آن ها ـ فراماسون ها، مسيونرهاى مذهبى و جمعيت هاى تبشيرى را مى بينيم؛ يعنى بى درنگ پس از استقرار آن ها در مصر، هند و نقاط ديگر، لژهاى فراماسونرى تأسيس مى شود.
علت چيست كه بلافاصله با سپاه استعمارى لژهاى فراماسونرى هم پيدا مى شود؟ علت را بايد در برنامه جامع آنان براى نفوذ در مشرق زمين و اضمحلال فرهنگى، سياسى و اقتصادى اين جوامع جست وجو كنيم. هدف، ادغام اين جوامع در غرب جديد و سرمايه دارى مسلط غرب است و اين ها با چنين هدفى وارد مشرق زمين مى شوند.
در ايران از ابتداى دوره قاجار (تقريبا دهه هاى اوليه دوره قاجار) حضور فراماسون ها و تلاش آن ها براى بسط فراماسونرى در كشور را شاهديم. اين سازمان ـ با توجه به ويژگى هايى مذكور ـ مى تواند جمعيت هاى مختلف ساختارشكن را در خود جذب كند؛ ضمن اين كه با پنهان كارى و روش مخفيانه اى كه دارد، قادر است از آسيب حكومت ها در امان بماند. بنابراين لژهاى فراماسونرى به مجمعى براى جمع شدن تمام ساختارشكن ها تبديل مى شود؛ يعنى كسانى كه به دنبال شكستن ساختارهاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى هستند.
نمونه اى از اين جمع را در ايران شاهديم: آخوندزاده ملحد ـ كه صراحتا الحاد خودش را اعلام مى كند ملكم خان ارمنى منافق كه در مقطعى از زندگى اش مسلمان بودن خود را اعلام مى كند و دوباره مرتد مى شود، و در واقع مى توان گفت كه يك روى ديگر سكه بى دينى است كه با چهره نفاق در كشور ما وارد شد ـ شيخ الرئيس قاجار بابى، سيد جمال واعظ بابى، ملك المتكلمين واعظ بابى، اردشيرجى جاسوس به ظاهر زرتشتى و افراد مؤثر در گرويدن زرتشتيان به بهايى گرى. بررسى نقش اينان، خود مى تواند در تاريخ معاصر ما سرفصلى باشد كه متأسفانه كم تر به آن پرداخته شده. همچنين شاه زاده هاى قاجار؛ نظير مسعود ميرزا ظلّ السلطان و شعاع السلطنه.
همه اين افراد در لژ فراماسونرى با هدف شكستن ساختارهاى فرهنگى سياسى و اقتصادى ايران با هم جمع مى شوند. آن چيزى كه توانست آنان را جمع كند، همان بحث تساهل و تسامح، بى طرفى مذهبى در ظاهر و پلوراليسم است. صراحتا مى گويند كه افراد با هر نظر و ديدگاهى مى توانند در لژ فراماسونرى حضور داشته باشند. البته اين تساهل ظاهر كار است، در باطن در درجات مختلفى كه فراماسونرها طى مى كنند، ـ از سه تا سى و سه درجه ـ از افراد نسبتا مذهبى يا بى تفاوت، به افراد ملحد و معاند با مذهب استحاله مى شوند.
در جريان جنگ هاى ايران و روس، ايران مجبور مى شود براى جلب حمايت دولت هاى غربى، به كشورهاى اروپايى سفير بفرستد. البته قبلاً هم مى فرستادند؛ ولى در اين مقطع براى جذب كمك، فردى به نام «عسكرخان افشار اورومى» به اروپا مى رود و مى كوشد كه كمك انگليسى ها و فرانسوى ها را جلب كند؛ اما بى درنگ او را جذب لژ فراماسونرى مى كنند.
در اين مقطع لژ ماسونى در ايران نداريم و لژهاى خارجى در خارج از كشور عضومى پذيرند.
نگاهى گذرا به تكاپوى فراماسونرى در ايران نشان مى دهد كه نفوذ فراماسونرى، طى سه مرحله در اين صورت گرفته است:
يكى، عضوگيرى خارجى است كه در ابتداى كار شاهد آن هستيم؛ يعنى هر كس از ايران به خارج مى رود ـ اعم از تاجر، فرستاده سياسى يا محصل ـ به نحوى لژهاى فراماسونرى وى را شكار مى كند. حتى در دوره پهلوى نيز كسانى را مى شناسيم كه پس از عزيمت به خارج از كشور، عضو فراماسونرى شده اند.
مرحله بعد، تلاش براى تأسيس لژ در ايران است كه از 1224 قمرى شروع مى شود و در 1276 قمرى به ثمر مى نشيند. ملكم خان نخستين فردى بود كه اولين فراموش خانه يا اولين لژ فراماسونرى را در ايران تأسيس كرد.
مرحله سوم، گسترش فراماسونرى در غالب جمعيت ها و جريان هاست كه در جريان مشروطه به وضوح شاهد آن هستيم.
به هر صورت، در 1224 نماينده ديگرى به نام ميرزا ابوالحسن خان ايلچى به اروپا فرستاده شد. او هم بى درنگ عضو لژهاى فراماسونرى مى شود. عضويت عسكرخان افشار اورومى و ميرزا ابوالحسن خان ايلچى در لژهاى فراماسونرى، مسأله ساده اى نيست، چرا كه آنان ديگر نماينده دولت ايران نبودند و براى منافع ملت ايران تلاش نمى كردند؛ بلكه تلاششان در آن مقطع، خنثا كردن اقدامات كسانى بود كه براى استقلال ايران مى كوشيدند.
به همراه ميرزا ابوالحسن خان ايلچى، نماينده اى از انگليس به نام سِرگوراوزلى به ايران مى آيد. او تلاش دارد لژ فراماسونرى در ايران تأسيس كند كه ظاهرا موفق نمى شود؛ اما صراحتا مى گويد تمام اطرافيان فتحعلى شاه را به جرگه فراماسونرى در آوردم. اين نشان مى دهد كه كاركرد اين جمعيت براى استعمار خيلى مهم است كه سعى مى كنند تمام اطرافيان شاه را به عضويت در بياورند.
گفته شد كه ملكم خان در 1276 لژ فراماسونرى خود را تأسيس كرد و تعداد زيادى از نخبگان ايرانى ـ از جمله برخى اساتيد و دانشجويان دارالفنون ـ را جذب نمود. يكى از علت هايى كه دارالفنون در ايران مورد كم مهرى يا بى مهرى قرار گرفت، عضويت تعدادى از اساتيد و دانشجويان آن در تشكّل فراماسونرى بود.
بعد از مرگ ناصرالدين شاه و ترور او، فضا براى فعاليت جمعيت هاى سرّى فراهم مى شود؛ چون مظفرالدين شاه، آن اقتدار ناصرالدين شاه را نداشت. از طرف ديگر، در دربارش افراد نفوذى از فراماسون ها حضور گسترده اى داشتند. تشكّل هاى مخفى در دوره مظفرالدين شاه فعال مى شوند. در آستانه انقلاب مشروطه دو جريان عمده در كشور قابل مشاهده است: يك جريان، جريان روشن فكرى است كه از ابتداى قاجار تقريبا فعاليت خود را شروع مى كند و دو طيف عمده دارد: يك طيف، الحادى است كه آخوندزاده در رأس آن مى باشد، و يك طيف، منافق است كه ملكم خان آن را اداره و رهبرى مى كند. تعداد زيادى از مشروطه خواهان در طيف دوم قرار دارند؛ يعنى ابتدا با ظاهر اسلامى و با اعلام اين كه مشروطيت همان برقرارى اصول اسلامى است، وارد صحنه مى شوند.
اين ها ـ همان طور كه گفته شد ـ اضمحلال فرهنگى، اقتصادى و سياسى ايران را در دستور كارشان قرار دادند؛ به همين دليل ملكم خان، ميرزا حسين خان سپهسالار و تعداد ديگرى از فراماسون ها در عرصه اقتصادى سعى مى كردند پاى فراماسون ها و كمپانى هاى غربى را به ايران باز كنند. از قرارداد رويتر تا بحث رژى، و تنباكو تا بانك شاهنشاهى و مسايل ديگرى كه اينان در كشور ما به وجود آوردند، موجب نابودى استقلال اقتصادى شد.
در عرصه فرهنگى نبرد با تشيع و روحانيان شيعه در دستور كار آن ها قرار گرفت كه در اين صحنه نيز همان دو روش را به كار گرفتند: فردى نظير ميرزا آقاخان كرمانى يا آخوندزاده صراحتا به روحانيان و به تشيع حمله مى كرد. آنان مى كوشيدند ايران دوره باستان را در آثار و نوشته هاى خود احيا كنند. در طيف ديگر شخصى نظير ملكم، همان روش منافقانه را دنبال مى كند و مى كوشد به روحانيان درجه دو و سه شيعه نزديك شود كه در بخشى نيز موفق بود. ملكم خان توانست تعدادى را همراه خود كند كه اتفاقا اين بخش در مشروطه فعاليت چشم گيرى داشتند.
ناگفته نماند كه منظور از روحانيان شيعه، افرادى غير از مراجع شيعه است؛ چرا كه در سطوح دوم و مخصوصا در سطوح سوم، هم نوايى برخى از روحانيان با اين جريان را شاهديم. البته عده اى از آن ها متوجه خطاى خود مى شوند (نظير سيد محمد طباطبائى) و از اين همكارى اعلام پشيمانى مى كنند و برخى هم تا آخر ادامه مى دهند (شيخ ابراهيم زنجانى و افرادى نظير او) و حتى به سمت بى دينى و الحاد هم پيش مى روند.
به هر حال در اين مقطع طيفى از روحانيان را مى بينيم كه تعدادشان چندان زياد نيست؛ اما فعالند. از سوى ديگر يك طيف روحانيان آگاه شيعه نيز، هستند كه با دو روش در اين مقطع حضور دارند كه هماهنگى و هم نوايى آن ها بعد از فتح تهران به خوبى محسوس است: يكى، جناح مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل اللّه نورى است كه در مقابل بدعت گذارى جريان نفوذى در مشروطه موضع گيرى مى كند، و يك جريان، جريان حوزه نجف است كه آيت الله آخوند خراسانى، ميرزا عبداللّه مازندرانى، ميرزا حسين تهرانى نجل، ميرزا خليل و علمايى نظير مرحوم نايينى در آن حضور دارند. آنان هم مانند حاج شيخ فضل الله، قصدشان آبادانى ايران، برپايى و اقامه احكام شرع در ايران و... است؛ ولى در روش و مقام عمل با يك ديگر اختلاف دارند.
مرحوم حاج شيخ فضل اللّه معتقد است كه روحانيان و نهضت مى بايستى حسابشان را از جريان نفوذى جدا كنند و مشخص نمايند كه چه مى خواهند؛ اما طيف ديگر برخورد با آنان را به غلبه بر استبداد محمدعلى شاهى موكول مى كنند. در مقام عمل با تردستى عوامل غرب گرا، نفوذ آنان در انجمن هاى مخفى و چالاكى شان در جذب و جلب افكار عمومى، نظريه علماى نجف در ايران با شكست مواجه مى شود. در نتيجه هم مرحوم حاج شيخ فضل اللّه نورى در تهران به دار آويخته مى شود، هم سيد عبداللّه بهبهانى كم تر از يك سال بعد از شهادت مرحوم حاج شيخ فضل اللّه در تهران ترور مى شود و به شهادت مى رسد.
اين دو جريان (روحانيان شيعه و روشن فكرى غرب گرا) در اين مقطع در برابر يك ديگر ايستادند. جريان غرب گرا مى كوشيد با ايجاد بحران يا با دامن زدن به بحران هاى موجود، فضاى كشور را به سمت راديكاليسم كور و افراطى بكشاند. در بحران بازار و چوب زدن تجار قند ميرزا حسن رشديه، علاءالدوله، حاكم تهران، را براى چوب زدن تجار تحريك مى كند و مى گويد اگر تجار را چوب بزنى، قند در تهران ارزان مى شود. از طرف ديگر، شعاع السلطنه فراماسون، عين الدوله را برمى انگيزد تا بر مردم اعتراض كننده سخت بگيرد. بدين ترتيب با چوب زدن علاءالدوله و سخت گيرى عين الدوله ـ كه در هر دو فراماسونرى نقش پنهانى دارد ـ يك بحران در مشروطه به وجود مى آيد. در جريان هاى ديگر نيز نقش فراماسونرى قابل پى گيرى است.
مسايل بعدى هم چون تحصن در سفارت انگليس كه به تحريك غرب گرايان به وقوع پيوست و آن چه در ابتداى مجلس در تدوين قانون اساسى متأسفانه شاهد آن هستيم، مسير نهضت دينى مشروطيت را منحرف مى كند. تحرّك اين افراد كه در قالب سازمان فراماسونرى لژ بيدارى ايران منسجم شده بودند، هر دو طيف روحانيان را از سر راه برمى دارد و كشور در اختيار فراماسون هاى غرب گرا قرار مى دهد. بعد از فتح تهران، عملاً همه اركان كشور به دست فراماسون ها مى افتد. نفوذ در مجلس و استفاده از امكانات آن، يكى از كارهايى بود كه فراماسون ها انجام دادند و در به هم زدن اوضاع ايران نيز موفق بودند.
آنان در مطبوعات هم نفوذ كردند. مطبوعات اين دوره در تخريب فضاى فرهنگى ـ سياسى ايران نقش بسزايى داشتند. روزنامه هايى چون «الجمال» كه مطالب سيد جمال واعظ را منتشر كرد، و «صور اسرافيل» كه دهخدا و ميرزا جهانگيرخان شيرازى در آن مطلب مى نوشتند، و هر دو به لژ بيدارى وابسته بودند و بعضا انحرافات مذهبى داشتند؛ يعنى با فِرَق ضاله هم مرتبط بودند. در تمام اين جريان ها حضور فراماسونرها محسوس است.
در واقع بعد از فتح تهران ايران به اشغال سازمان فراماسونرى درمى آيد و آن ها عملاً با آشكار كردن كامل ديدگاه هاى افراطى خود، روحانيان اصول گراى شيعه ـ چه علماى نجف، چه علماى تهران ـ را كنار مى گذارند، پاى غربى ها را در ايران باز مى كنند و صراحتا به جنگ مفاهيم دينى مى آيند. پس از مدتى تلاش، وقتى مقاومت مردم را مشاهده مى كنند، تصميم مى گيرند كه ساختار سياسى ـ فرهنگى ايران را به يك باره تغيير دهند. ابتدا با كودتاى 1299 خلع قاجاريه را سامان مى دهند و بعد با اقدامات ضد دينى رضا شاه، نابودى تشيع را در ايران هدف مى گيرند كه خوشبختانه توفيق زيادى در اين زمينه به دست نمى آورند.
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/7.jpg
با توجه به تاثیر پذیری فوقالعاده جریان فراماسونری از اسطوره های مصر باستان برآن شدم تا مطالبی را در زمینه سیر تحول این اسطوره ها و تفکرات محاط و محیط حاصل از آن بر این جریان تهیه نمایم. اهمیت این مطلب تا جایی است که هم اکنون به عنوان مثال فراماسون ها ایزیس(ایسیس) را مادر معنوی خود می دانند و برای نمونه حتی در جریان ساخت مجسمه آزادی توسط فردریک آگوسته بارتولدی فراماسون ، بعد ها توسط خود ماسونها فاش می شود که این مجسمه که در ظاهر تندیس تائییس (معشوقه اسکندر مقدونی است) است با توجه به چهره مادر بیوه بارتلدی و به عبارتی بهتر مادر تمامی ماسونها (ایسیس) ساخته شده است که البته نمادهای ماسونی فراوان دیگری نیز در آن به چشم می خورد که در مقاله ای دیگر مفصلا به آن خواهم پرداخت. و یااینکه نماد چشم جهان بین که از سمبلهای اصلی فراماسونری است و هم اکنون شما آنرا بر فراز هرم 13 طبقه بر روی یک دلاری آمریکا می بینید همان چشم خدای خورشید مصریان "را" است.
جا دارد از "آریارمنا ا. پریان" تشکر ویژه نمایم چراکه در تهییه مطالب تاریخی جستاری که پیش رو دارید از نوشته های ایشان بهره جسته ام. از دانش دوستان عزیز خواهشمندم که ریز بینانه تر به این مقاله بنگرند تا برایشان نیک روشن شود که چه گونه تفکرات بسیار بسیار ابتدایی و خرافی مردمانی قدیمی هم اکنون قالب اصلی فکری فراماسونری و صهیونیزم می شود ، و چگونه یهودی بیابانگرد و مسحور تمدن مصر باستان این اندیشه های اساطیری را سالها و سالها با خود حفظ می کند وفراماسونری که میراث و چکیده اندیشه کابالا و یهود است امروز سردمدار نظام فکری فرهنگی و حتی دینی جهان می شود. (با تشکر علی اکبر رائفی پور).
با وجود اینکه برخی خاستگاه "را و یا رع"خدای خورشید را شهر لونو در مصر می دانند ولی در واقع تنها مردم شهر لونو نبودند که به خدای خورشید خود"را"(RA) می بالیدند. زیرا در همان روزگاران مردم شهری دیگر بنام «خمنو» (Khemenu) می گفتند که اندیشه خدای خورشید (را) از آنجا آغاز شده و پیش تر این اندیشه به شهر لونو رفته است. زیرا در لونو سرور خدایان آن شهر نخست «آتوم» (Atum) بود نه را ، و پسان تر بود که اندیشه «را» با او درآمیخت و او را «آتوم- را» (Atum-Ra) خواندند. به دیگر سخن منطقه های گوناگون مصر که به آنها «نوم» (num) می گفتند، هریک دارای داستانهای اسطوره ای ویژه برای خود بوده و هریک از آنها دارای گروه یا خانواده ای از خدایان بود . که البته به مرور زمان در هم آمیخته می شوند و خدایانی بعضا ترکیبی به وجود می آیند و جالب تر اینکه حتی در مواردی مانند حمله هیکسوسهای آسیایی به مصر ، برخی خدایان کاملا ماهیت خود را از دست داده و دچار استحاله می گردند برای نمونه می توان به ست اشاره نمود که در ابتدا خدایی محبوب بود ولی بعدها سمبل شیطان و حتی نماد ضد ایسیس و هروس خدایان محبوب مصریان گشت. به هر روی شهر لونو پایتخت آیین های گروهی از خدایان بود که به آنها «گروه خدایان 9 گانه» (Ennead) می گفتند و سرور آنها همان آتوم بود. خمنو جایگاه «گروه خدایان 8 گانه» (Ogdoad) بود و سرور آنها «توت» (Thoth) خدای ماه نام داشت. در این شهر بود که داستان پیدایش «را» پدیدار شد اما این داستان پسان تر به لونو برده شد. در «الفانتین» گروهی سه تایی را می پرستیدند که سرور آنها «خنوم» (Khnum) خدای برآمدن و سرریزی آب بود و او را چون انسانی با سر قوچ نمایش می دادند. سرور خدایان شهر «تب» یا تبس (Thebes) «آمون» (Amun) خدای هوا و دم زندگی بود و سرور خدایان شهر «ممفیس» (Memphis) «پتاه» (Ptah).
پس می توان گفت که هر ناحیه ای در سرزمین مصر دارای باورها و خدایان ویژه خود بود.
اما در میان این شهرها و گروه خدایان، پسان تر آیین های خورشید در شهر لونو و آیین پرستش زمین در ممفیس از ناموری ویژه ای برخوردار گشتند. در شهر ممفیس بود که پتاه با «تانن» (Tanen) خدای زمین آن شهر درآمیخت و از آن پس آنرا «پتاه-تانن» Ptah-Tanen می خواندند. باور بر این بود که او آفریننده جهان بوده و سروری است که سرش در آسمان و پاهایش تا جهان زیرین (Duat) کشیده شده است. می گفتند او نخست بر تختی نشست و دو سرزمین (مصر بالا و مصر پایین) را آفرید. پس باور کردند که او بر کوه آسمانی بزرگی که از آبهای نخستین (نو) برآمده، نشسته است. پرستشگاه این خدای مصری در شهر ممفیس «هوت کاپتاه» (ساختمان روان پتاه) نام داشت و این نام همان است که یونانیان آنرا برداشته به سرزمین مصر گفتند و همان است که امروزه Egypt خوانده می شود.
چنین به نظر می رسد که باور شرکی خورشید پرستی نخست درمیان خانواده پادشاهی و درباریان پذیرفته شد. شاهزاده ای را که در آینده پادشاه می شد «پسر را» می خواندند که این نام از روزگار پادشاهی میانه (2375-1800 پ.م) به خود پادشاه گفته می شد. پس فرعون فرزند خورشید در سرزمین مصر خوانده می شد.
گذشت روزگار نشان داد که مصریان به پرستش خورشید و نگاه به "را" گرایش داشته و آنرا از دیگر خدایان شرکی برتر می دانند. بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. می پنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان می راند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچگاه باز نمی ایستد، برای آنها سخت شگفت آور بود.اینکه چگونه خورشید در غرب غروب می کرد و صبح دیگر در شرق بر می آمد برایشان شگفت بود ، چه کسی بود که خورشید را دوباره به مشرق باز می گرداند ؟ مسیر بازگشت از کجا بود؟ چرا اصلا می بایست همیشه این مسیر تکرار می شد؟ چرا خورشید همیشه در آسمان نمی ماند؟ چرا روزها کوتاه و بلند می شد؟ اینها و دهها سوال دیگر زمینه بوجود آمدن داستان ها و در پس آن اسطوره هایی شد که تا امروز گریبانگیر آن خرافات محض هستیم . به هر روی پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آنرا می گردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که برای دسترسی به آب در کنار رودخانه ها یا کرانه دریاها می زیستند(جایی که اکثر تمدن های بزرگ شکل گرفته است)، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان می گردانند.
این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمی خاست و شامگاهان در غرب فرو می رفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش می رود و بامدادان دوباره برمی آید. وچون دیرینگی خورشید را باور داشتند و از پدران خود شنیده بودند که قرن هاست که این مسیر طی می شود ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند.
«درود بر تو! ای تو که در قایقت جای داری، تو می گردی! تو می گردی! تو روشنایی را به جلو پخش می کنی، تو روشنایی را به جلو پخش می کنی! تو فرمان شادی را برای هزاران هزار مردم به مردمی که تو را دوست دارند می دهی...» (بخشی از کتاب مردگان)
«درود بر شما ای سروران که قایق سرور «میلیونها سال» را می کشید! (اشاره به خدایانی که در قایق همراه "را" بودند)که آنرا بر فراز آسمان جهان زیرین (Duat) می آورید که آنرا بر فراز «ننت» (Nent) که روانهای با (Ba) را برای تنها آمدن و ارواح آنها می سازد، گردش می دهید که با دستهایش پایه سکان را گرفته است و آنرا به راه مستقیم پیش می برد که پاروهای شما را سخت در دست گرفته است. شما دشمنان را می کشید. پس قایق شادی خواهد کرد و خدای بزرگ در راهش با آشتی و آرامش می گذرد.» (بخشی از کتاب مردگان)
پس را سرور خورشید در قایق میلیونها سال تنها نبود و سرورانی گرداگرد او در قایق بودند. همچنانکه فرعون دارای دربار، همراهان، اندرزگویان و... بود و مصریان «را» را سرور خدایان شرکی خود می دانستند. پس چنین اندیشیدند که" را " در قایق خورشید چون فرعون بر تخت نشسته و خدایانی دیگر چون درباریان گرداگرد او هستند. از میان این همراهان در قایق خورشیدی، «توت» (Thot) خدای ماه از دیگران برجسته تر بود که ویژگی او بسیار مرموز است. نقش او در این قایق، کردارهایش و سخنانی که در اسطوره های مصری از زبان او گفته شده و نیز نیایش های بسیار به او نشان می دهد که مصریان در روزگاران بسیار دور و پیش از نگاه به خورشید، به راستی او را می پرستیدند. توت سرور خدایان شهر «خمنو» (Khemennu) بود و از آنجا که پسان تر یونانیان او را با «هرمس» (Hermes) خدای خردمندی خود یکسان پنداشتند.
لذا نام این شهر(خمنو) را در نوشته های خود به «هرموپولیس»(Hermopolis) یا شهر هرمس برگرداندند.
شگفت انگیز است که یکی از نامهای فرعون «سرور خمنو» بودکه به گونه ای برتری آشکار ماه را در روزگاری دیرین نشان می دهد. پسان تر با برآمدن آیین های خورشید بسیاری از ویژگیهای ماه به خورشید جابجا گشت و ماه (توت)را نخستین همراه و اندرزگوی او دانستند. او قلب و زبان «را» و ابزار سخنوری او بود. در اسطوره های مصری نقش او در ماجراهای پرآوازه مانند نبرد هوروس و ست و نبردهای کیهانی نیکی و بدی بسیار بنیادین و سرنوشت ساز است. پس او را چون اندرزگویی خردمند و داوری دانستند که فرمان سرنوشت ساز را در دادگاه می گفت. از این روست که مصریان باور داشتند پس از مرگ توت است که در دادگاه «دوات»(دنیای زیرین یا دنیای مردگان) درباره روانهای مردگان داوری نموده و آنها را نیکبخت یا بدبخت می کند.
چنین ویژگیهایی بود که او را نماد خردمندی مصریان ساخت. می گفتند او سرچشمه خرد و دانش است. چون خردمندی و دانشورزی نزد آنها نیز بسیار ارزشمند بود، پس باور داشتند دانشهای گوناگون چون ریاضیات، پزشکی و... از او سرچشمه گرفته است و پسان تر گفتند که گردش یکنواخت ستارگان در آسمان، دانش پادشاهی و فرمانروایی، روش خواندن و نوشتن و ... همه از اوست. «ماه نو» نشان نمایش اندازه گیری زمان بود و او را بنیانگذار گاهشمار ماهی (تقویم قمری) خواندند که نشان می دهد گاهشماری دیرین مصریان ماهی بوده است نه خورشیدی!
از آنجا که توت در پیوند با ماه بود و پرنده لک لک سرزمین مصر بسیار دیده می شد، منقار بلند و خمیده این پرنده را نمادی از ماه نو پنداشته در هنر پیکره نگاری توت را چون مردی با سر لک لک نمایش دادند. گاهی نیز او را چون میمون مصری نمایش می دادند. زیرا این میمونها در شبانگاهان و با دیدن ماه آواهایی شگفت انگیز از خود در می آوردند و مصریان میان ماه و این جانور پیوندی می دیدند.
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/6.jpg
(توضیح عکس: "توت" خدای ماه. به سر لکلک و منقار خمیده آن توجه کنید. اینکه اغلب توت در حال کنده کاری مشاهده می شود به دلیل این است که اورا خدای زبان نیز می دانستند)
به قایق خورشید باز گردیم. همچنانکه توت با خردمندی و دانش خود در کنار «را» بود، «مات» (Maat) نیز که یک ایزد بانو بود، همراه «را» بود. مصریان باور داشتند که مات ایزد بانوی «سامان» و نظم بوده و پاسدار «راستی»، سامان، داد و سرشت نیک است. اوست که گردش ستارگان و دگرگونی فصلهای سال را در دست دارد و نگاه دارنده کردار مردم و نیز خدایان است. پس می گفتند که اگر مات نبود جهان به آشفتگی کشیده شده و اوست که هم اکنون از آشفتگی گیتی جلوگیری می کند به عبارتی بهتر او خدای نظم و قانون بود.
از آنجا که خردمندی(توت) و سامان (مات)دو بازوی اندیشمندی، سیاست و فرمانروایی است چنین پنداشتند که مات(زن) همسر توت(مرد) بوده و هردو در دوسوی «را» در قایق خورشید ایستاده اند و این قایق را در گردش آسمانی خود راهبری می کنند. پس چنان شد که فرعون را که پاسدار قانون و داد در سرزمین مصر بود، «دوستار مات» خوانده و قانون او را بنام پیروی از مات بکار می بردند.
اندیشه راستی و داد با کردار و رفتار مردمان در پیوند بود، پس مات که پاسدار راستی و داد جهانی است، کردارهای مردمان را در دید خود داشته و اوست که نشانگر سنجش ارزش راستی و درستی کردار مردمان در دادگاه جهان زیرین و پس از مرگ است. پس قلبهای مردگان در برابر «پر» مات (که نماد او بود) سنجیده شده و چنانچه سنگینی قلبها هم ارزش با سنگینی این پر بود روان مردگان از تاریکی و شوم بختی جهان زیرین رهایی می یافت و به روشنایی خورشید که رستگاری و خوشبختی بود می پیوست(قلبی که هم وزن پر ، و سبک بود). مات در هنر پیکره
نگاری مصری چون زنی که بالهایش گشوده شده و گاهی پر شتر مرغ برسرش دیده می شود نمایش داده می شد.
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/5.jpg
(توضیح عکس: مات خدای نظم و سامان با بالهایی گشوده)
پس قایق خورشید بود که فرمانروایی آسمانی را در دست داشته و دایره زرین خورشید در آن جای دارد. دستاورد اندیشه قایق خورشیدی، پیوند آن با فرمانروایی فرعون در مصر بود(حکم رانی). دستاوردی دیگر گسترش پیوندی ژرف درباره این قایق خورشیدی در باورهای دینی مصریان باستان بود(دین مداری). اندیشه رهایی از تاریکی جهان زیرین (تاریکی) و پیوستن به روشنایی بی پایان خورشید و رستگاری همیشگی، امید هر مصری بود. همچنانکه بالاتر نوشتیم توت و مات که همراهان خورشید در قایق بودند، در آشکار ساختن سرنوشت روان مردگان دست داشتند. چنین شد مصریان که خوشبختی و رستگاری را در رسیدن به دشت خورشیدی «آالو» (Aalu) در شرق آسمان می دانستند، جهان زیرین را جایگاه تاریکی دانسته و آرام آرام اندیشه رویارویی و جنگ روشنایی و تاریکی را پرورش دادند.
پس چنین پنداشتند که جانوران خزنده و ترسناک که در مصر به فراوانی دیده می شد، نماد تاریکی و پلیدی هستند و ریشه آنها در جهان زیرین است. مصریان در این باره داستانها و اسطوره های فراوانی درباره خوشبختی روانها و رسیدن به خورشید یا بدبخت شدن آنها با ماندن در جهان تاریکی نوشتند.
از آنجا که خورشید هرشب جهان را با گذر از جهان زیرین دور می زد و جهان زیرین جایگاه تاریکی و بدبختی بود، پس قایق خورشید می بایست با این بدبختی ها و پلیدی ها روبرو شده و سرنشینان آن با آنها به نبرد بپردازند. چنین بود که اندیشه نبرد پی در پی روشنایی و تاریکی به آرامی پرورده شده و داستانهای فراوانی درباره آن ساخته شد که نامدارترین آنها در «کتاب دروازه ها» نگاشته شده است. می گفتند که قایق خورشیدی در گذر از جهان زیرین با سوسمارها، مارهای بزرگ، شیرهای درنده و حتی خرسها روبرو شده و
همراهان خورشید هریک می بایست به این جانوران پلید بجنگند.
(توضیح عکس:نشان تئوسوفی که از نماد های فراماسونری،بهائیت و شیطان پرستی است)
در اینجا ذکر نکته ای را ضروری می دانم و آن اینکه خوانندگان این جستار مستحضر هستند که ماری که دم خود را گاز گرفته(تصویر بالا) و دایره ای تشکیل داده است از نماد های اصلی فراماسونری، خصوصا بهایت و شیطان پرستی است و ریشه در همین اندیشه دارد که در ادامه مفصلا در باره آن سخن خواهم راند.(در باره بهائیت باید اشاره نمود که خیل کثیری از گروندگان به آیین بهائیت یهودیانی بودند که به علت مسئله anti Semitism که در مقاله یهود ستیزی مفصلا در باره آن توضیح دادم به این آیین جدید گرویدند و توطئه ای بزرگ را علیه دین اسلام و میهن عزیزمان ایران پی ریزی نمودند) .
به قایق "را" باز گردیم . مردمان کهن مصری ( پدران تفکرات فراماسونری) می پنداشته که قایق خورشیدی در هریک از 12 بخش جهان زیرین با ماجراهایی ترسناک روبرو می شود و سرنشینان این قایق هستندکه از «را» پاسداری کرده جان او را پاس می دارند. چنین اسطوره های خورشیدی که در مصر باستان برای این قایق نگاشته شد آدمی را به یاد اسطوره های مردمان دیگر چون «هفت خوان» رستم ایرانی یا «سفر هرکول» در داستانهای یونانی می اندازد که این داستانها نیز به احتمال بسیار ریشه در باورهای خورشیدی مردمان خود داشت. در کل خورشید چه برای کشاورزان و چه دامداران مظهر برکت محسوب می شد و نبود آن شب را که سراسر تاریکی و ظلمت بود به دنبال داشت در این مرحله ماه تنها امید مردمان در شبهای ظلمت بار بود و این نیز فلسفه زایش خدایی به نام خداوندگار ماه در تمدنهای گوناگون گشت .
اوج نبرد قایق خورشیدی، نبرد با ماری سهمگین و سترگ بنام «آپپ» (Apep) بود که می پندارند داستانش در روزگار پادشاهی نوین مصر (1580-1100 پ.م) نگاشته شده است. ریشه یابی نام آپپ هنوز جای گفتگوی فراوان دارد و بسیاری از مصرشناسان گفته اند که از واژه مصری pp (خزیدن) برگرفته شده است. برخی اسطوره ها می گویند آپپ ماری بوده که درازایش بیش از 16 یارد بوده(بیش از 14 متر، هر یارد معادل 0.9144 متراست) و سرش از سنگ چخماق ساخته شده است. این داستان خواننده را به یاد اسطوره هوشنگ پادشاه ایران می اندازد که چون می خواست ماری بزرگ و سیاه را با سنگی بزرگ بزند، سنگ به سنگی دیگر خورد و از برخورد این سنگها درخششی پدیدار شد که آتش از آن برخاست.شایان ذکر است همانطور که در مقاله" یهود و نقش آن در انیمیشن " در باره نقش فرهنگ سازی یهود از طریق رسانه وخصوصا انیمیشن ها و کارتونهای کودکان توضیح دادم ، یاد آوری میکنم که به عنوان مثال در انیمیشن مگ مگ و دوستان شما دقیقا نام PP را بر روی جانور خزنده این انیمیشن می بینید.
بی شک تاثیرات متقابل ایران خصوصاً عهد هخامنشی و یهود بر کسی پوشیده نیست و اهمیت مطلب تا آن حد است که جستاری جدا گانه را می طلبد، به هر حال مصریان آپپ را خدای تاریکی و آشفتگی کیهانی و نماد بدی دانسته و او را دشمن روشنایی، نیکی، خردمندی (توت) و سامان (مات) می دانستند. پس او سرور دشمنان "را" خدای خورشید بود. او را مانند جانوری ترسناک مانند مار بزرگ، سوسمار و در سالهای واپسین چون اژدهایی سهمگین پنداشته و او را گاهاً «ماری از نیل» و «سوسمار بدی» می نامیدند.
«درود بر تو ای "را"، تو که با تابندگی پرتوهای خود درخشان هستی، هنگامیکه تاریکی در چشمان آپپ است.
درود بر تو ای را، نیکی از آن توست هنگامیکه آپپ در بدی خود فرو رفته است.» (از نوشته های پرستشگاه ادفو)
ریشه باور مصریان به آپپ به هزاره پنجم پ.م می رسد. در نگاره هایی که از آن روزگار برجای مانده است، ماری در حال یورش به یک قایق (که می تواند قایق خورشیدی باشد) دیده می شود. در نوشته های دیرین مصری نیز چون «نوشته های اهرام» و «نوشته های تابوت» و ... از دشمن «را» بنام آپپ نام برده شده است. مصریان می پنداشتند آوایش بسیار بلند و ترسناک است و گاهی او به آسمان روز نیز رخنه می کند. هنگامیکه آذرخشها در آسمان ابری پدیدار می شوند، چنین می پنداشتند که آپپ به جهان بالا یورش برده در نبرد با خورشید است. هنگام خوشید گرفتگی می گفتند آپپ به پیروزی دست یافته و پس از پایان خورشید گرفتگی باور می کردند خورشید دوباره بر او چیره شده است. کاهنان هنگام آذرخش آسمان و نیز خورشید گرفتگی تلاش می کردند طلسم های جادویی بکار برده و مردم باهم فریاد می زدند تا او را از آسمان روز برانند.
آپپ هنگام گذشتن قایق خورشیدی از جهان زیرین در بخش هفتم آسمان(این آسمان 12 قسمت داشته است) برخاسته تا این قایق را خرد کرده و در دهان خود فروبرد. در این نبرد آپپ چون ماری سهمگین برای فروخوردن «را» به دور او می پیچد اما همراهان «را» در برابرش برخاسته با خنجر به او می زنند تا سرانجام بر او چیره شوند.(خوب دقت کنید هنگامیکه ماری به دور خورشید که گرد است بپیچد گویا با بدن خود دایره ای تشکیل داده است بعد ها با حذف خورشید از میان این دایره ، نماد ماری که دایره ای را با بدن خود تشکیل داده بود سمبل فراماسونری،بهائیت و شیطان پرستی نوین شد).
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/4.jpg
(توضیح عکس: قایق میلیونها سال که در این نگاره "را" در وسط و نیزه به دست و "توت خدای ماه" به شکل لکلکی در جلو قایق نشان داده شده است. البته در این تصویر اثری از "مات" و یا "ست" و دیگر خدایان مشهور دیده نمی شود،البته مشاهده می فرمایید که قایق میلیونهاسال همراهان دیگری در انتهای قایق دارد).
ایزیس(ایسیس خدای محبوب و مادر معنوی ماسونها) نیز که یکی از همراهان قایق خورشیدی است جادویی دیگر بکار بسته یورش آپپ را بی اثر می سازد. سرانجام این ستیز، پیروزی خورشید بر مار آپپ بوده و خورشید به راه خود در جهان زیرین ادامه می دهد و از مشرق دوباره طلوع می کند.
نبرد با آپپ نامدارترین بخش گردش خورشید در زیرزمین است. هریک از بخشهای دوازده گانه خود داستانی برای خود دارد. نبرد با خدای سوسمار (Sokar) ، «سبااو» (Sebau)، ماری که پیوسته آتش از دهانش بیرون می زند، مارهای آبی خشمگین و ... که هرکدام در بخشهای گوناگون دوازده گانه بوده و به قایق خورشیدی یورش می برند.
«ای تو ] را[ ، با من در آشتی باش، بگذار به زیباییت خیره شوم، بگذار بر فراز زمین گردش کنم. بگذار نادانان را از میان بردارم. بگذار مار «سبااو» را به دو نیم تقسیم کنم. بگذار آپپ را در هنگامیکه در بالاترین نیرو و زورمندی است بکشم ...»
در پایان این گردش شبانگاهی قایق خورشیدی در دوازدهین بخش دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است و سرانجام مانند یک سوسک بیابانی (خپرا) در سپیده دم از شرق برمی آید از زاویه ای دیگرسوسک بیابانی و یا سوسک سرگینی(ساکرب) نماد تناسخ و بازگشت دوباره هستند که دلایل بسیاری برای چنین تصوری وجود دارد ولی به عقیده حقیر سوسکها که در قبرستانها بسیار دیده می شدند و از جنازه مردگان مردم عادی که مومیایی نمی شدند تغذیه می کردند این تصور را در ذهن بازماندگان به وجود می آوردند که امواتشان به شکل سوسک به دنیا باز گشته اند واین همان تناسخ است و یا اینکه سوسک سرگینی فضولات را دوباره به چرخه طبیعت باز می گرداند. از دیگر سو همان طور که عرض کردم در دوازدهین بخش قایق میلیونها سال دوباره زاده شده درون ماری می رود که نامش «زندگی آسمانی» است باید توجه داشت که مار در تفکر مردم مصر علاوه بر مواردی که ذکر شد نماد بازگشت ،رجعت وتناسخ نیز هست و آن به دلیل پوست اندازی مار و زندگی دوباره این حیوان در دیدگاه مردمان کهن آن سرزمین است. فراموش نشود که مار نماد پادشاهی (مار کبری) ، حراست ( داستان نگهبانی مار از گنج) و جادو(هیپنوتیزم شکار توسط مار) نیز می باشد.
این گردش پیاپی شامگاهی در جهان زیرین نشانگر نبرد پیاپی خورشید با مارها و جانوران تاریکی و نبرد همیشگی روشنایی و تاریکی بود. مصریان باور داشتند آن هنگام که پس از فرونشستن خورشید در غرب،قایق آن به جهان زیرین می رفت، روان مردگان که چشم به راه آمدن خورشید بودندگرداگرد این قایق آمده تا به خوشبختی بپیوندند. اما تنها آنهایی می توانستند سوار قایق روشنایی شوند که یک جادوی ویژه بدانند. آن مردگانی که پس از گذر قایق در جهان زیرین نمی توانستند به آن برسند به سوگواری پرداخته و چشم به راه می ماندند تا دوباره قایق خورشید را دیده به امید اینکه بتوانند به آن راه یابند.
چنین اسطوره هایی نشان از باور دینی مصریان به نبرد خورشید در تاریکی و پیروزی آن داشت. همچنین گذشته از دیدگاه آیینی، این داستان نماد پادشاهی فرعون بر دو سرزمین مصر بالا و پایین و پیروزی او بر دشمنان مصر بود. فرعون نمایانگر «فرزند را» در روی زمین بود و صرف بودن او در پادشاهی نشان پیروزی او بر دشمنان مصر بود.
از همین روی است که با گذشت زمان بیشترین خدایان در گوشه و کنار مصر گرداگرد «را» خدای خورشید آمدند که خود نمایش یگانگی سرزمین های مصر بالا و پایین بود. پس با گذشت زمان چنان شد که ایزد بانوهای پاسدار مصر پایین و بالا ، «وجت» (Wadjet) و «نخبت» (Nekhbet) در قایق خورشیدی همراه «را» نشان داده شده و آنها را نیز پاسدار و پشتیبان فرعون خواندند.
وجت(آدجت) ایزد بانوی نگهبان پادشاهی بود. پسان تر (در هزاره سوم پ.م) او را چون مار کبرایی نشان می دادند که به دور تاج او پیچیده بود. درست همچنانکه باور داشتند به دور دایره خورشید نیز پیچیده است و از آن پس آنرا «ایارت» (Iaret) یعنی «مار کبرای پرورش یافته» خواندند.
نزد مصریان مار کبرای پرورش یافته نمادی از نیروی پادشاهی و توان آسمانی بود. می پنداشتند این مار کبرا پشتیبان دلتای نیل و نیز سراسر مصر پایین است. چون به نیروی شگفت انگیز چشم مار در هیپنوتیز کردن شکار خود پی بردند، چشم مار ایارت را نمادی از پادشاهی فرعون و سپس نیرویی آسمانی و چشم ماه و خورشید پنداشتند. از آن پس «چشم را» نمادی از تیز بینی و دور اندیشی و نیز نیروی آسمانی و شگفت انگیز «را» برای از کار انداختن توان دشمنان بود. از اینرو می پنداشتند از «چشم را» است که پرتو کور کننده و نابود سازنده به بیرون پخش شده و دشمنان خورشید را نابود می کند. آنگاه چون هاتور که ایزد بانوی راه شیری و سپس آسمان بود به مانند گاوی ماده نمایش دادند، چشمان این گاو ماده را همان چشم را می دانستند. پسان تر با برآمدن آیین های «هوروس» خدای آسمان و یکی شدن او با «را» این چشم را «چشم هوروس» خواندند و اینگونه بود که تک چشم نحس فراماسونها با عنوان چشم جهان بین از میان داستانهای خرافی و کودک مابانه مصریان زاده شد.
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/3.jpg
(توضیح عکس:عکس بالا تصویر "را" خدای خورشید است و خورشید نارنجی رنگی که بر روی سرش قرار دارد به علت وجه تسمیه آن است،اگر خوب دقت کنید گرداگرد خورشید مار کبرایی پیچیده که به عقیده حقیر بازتاب افسانه نبرد "را"با مار"آپپ" است.جالب اینکه مصریان اندکی بعد این دشمنی را فراموش کرده و از آنجاکه آپپ روی سر "را"جای دارد تاج پادشاهی فراعنه نیز با همین نماد ساخته می شود و مار نماد پادشاهی و استیلا و دچار استحاله ای ۱۸۰ درجه ای می شود. اینکه سر خود "را"سر شاهین است به علت آمیختگی هروس با "را " است یعنی در این جا نیز هروس که به قولی پسر و به قولی دیگر نوه "را" است ، خود او می شود!!!! در ضمن پیچیدن مار به دور خورشید بنیاد فکری پیدایش نماد "تئوصوفی" که نماد ماسونها، بهائیان و شیطان پرستان است می شود).
همچنانکه وجت نماد پشتیبانی مصر پایین بود، «نخبت» ایزدبانوی نگهدار مصر بالا شناخته می شد. او را چون کرکسی سپید نمایش داده که در بیشتر نگاره ها بر فراز تاج فرعون بالهایش را گشوده و در پرواز است و در چنگالهایش «حلقه شنو» (نماد زندگی) دیده می شود. پس او را «مادر مادران» می خواندند و نمایش آن همراه فرعون نشانگر پادشاهی او بر مصر بالا بود.
پس دو ایزد بانوی وجت و نخبت دو بانوی مصر بالا و پایین و در اساطیر مصری همراهان «را»در قایق خورشیدی بودند. نماد این دو ایزد بانو نشانگر پادشاهی بر سرزمین یکپارچه مصر بالا و پایین بود و پسان تر و در اوج باور به آنها در اسطوره «هرو بهوتت» یا «دایره بالدار» در کنار هوروس دیده شدند.
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/2.jpg
(توضیح عکس: نگاره ای از "ست" البته دوستان عزیز عنایت داشته باشند که به علت شباهت آنرا با آنوبیس اشتباه نگیرند ).
اما قایق خورشیدی قهرمانان دیگری نیز داشت که یکی از نامدارترین آنها «ست» (Seth) بود که شخصیت شگفت انگیزی داشت. ست یکی از 9 خدای شهر لونو بود و نام او در زبان مصری به معنی «ستون پایداری» است. پس با ستونهای خورشیدی آن شهر بی پیوند نیست. او برادر «ازیریس» (Osiris) و «ایزیس» (Isis) بود. ست را خدای بیابان و کاروانهای بیابانی می خواندند و در نگاره های مصری او را چون غزال و خر نمایش می دادند. با گذشت زمان و با گردآمدن خدایان 9 گانه شهر لونو پیرامون «را» ست نیز به آنها پیوست و چنان شد که او را یکی از قهرمانان قایق خورشید می خواندند !!! . پس همراه خورشید در نبرد با تاریکی و مار آپپ بود.
در اسطوره های مصری می پنداشتند که هنگام گذر قایق خورشید از جهان زیرین او بر دماغه آن ایستاده و پاسدار قایق است. پس هنگام یورش آپپ او است که پیوسته به آن نیزه زده و آنرا از سر راه برمی دارد. دستاورد این ویژگی اسطوره ای این بود که او را یک قهرمان بدانندکه به پاسداری از خورشید و قایق آن بالیده و مصریان او را روزگاری یکی از بزرگترین خدایان خود بشمارند.
اما پس از اینکه هیکسوسها آسیایی بر مصر چیره گشتند و فرمانروای دلتای نیل شدند (1800-1600 پ.م) آشکار بود آنها که سرشت جنگجویی و تندخویی داشتند و به دنبال خدایی جنگجو و ترسناک بودند، ست را پشتیبان بزرگ خود خوانده آنرا بسیار ارزش نهند. پس از واکنش مصریان و اینکه آنها هیکسوسها را دشمنی خونخوار می دیدند، ناخودآگاه ست را خدای بدی و بیگانه و پلیدی دانستند. پس هر بیگانه ای نزد مصریان سیمای آشکار ست بود و ست نماد شیطان و در گذر زمان قاتل ازیریس برادر خود شد.آری اینچنین بود که پس از بیرون راندن هیکسوسها، در اسطوره های مصری ست را نماینده هیکسوسهای خونخوار و نماینده تاریکی و بدی پنداشته و این خدای مصری آرام آرام ویژگیهای همان آپپ را بدست آورد. او دارنده همه ویژگیهای بدی و نابودی سرزمین مصر شد. او که پیشتر خدای بیابان بود اکنون چنان شد که خشکسالی و بی آبی سرزمین مصر را از او دانسته و می گفتند که همه جانوران ترسناک مانند خزندگان، سوسمارها و اسبهای آبی را آفریده است.
اندیشه نمایندگی بدی او نماد تاریکی تا به آنجا رسید که پسان تر یونانیان آنرا با خدای بدی خود یکسان پنداشته او را «تایفون» (Typhon) نامیدند. او را چنان می پنداشتند که دیوی خشمگین است و مصریان همیشه از گزند آسمانی او می ترسیدند. پس مصریان جانوران شکاری را برا آرام ساختن خشم او پیشکش می کردند و در نگاره ها او را چون جانوری شگفت انگیز با گوشهای بزرگ و بلند و پوزه خرطوم مانند نمایش می دادند(نقشی شبیه به گرگ با سرس سیاه).
http://www.masonic.ir/images/ostore-1/8.jpg
(توضیح عکس: ست و ازیریس).
هرچه که زمان می گذشت ویژگیهای بدی او و نماد تاریکی برای او بیشتر می شد. تا هنگام چیرگی پارسها بر مصر چنان شد که او را نماینده ویرانی، رنگ پریدگی ماه، خشکسالی و کاهش آب رود نیل می دانستند. می گفتند از اوست که از آغاز تابستان گرمای خورشید و بلندی روز رو به کاهش می رود و تا آغاز زمستان پیوسته است.
اما شگفت انگیز است که در همان روزگار و پس از بیرون راندن هیکسوسها هنوز شهرهایی در مصر بودند که یاد دیرین او را گرامی داشته و ست را خدای خود می دانستند. چنانچه در شهر «تانیس» (Tanis) در شرق دلتای نیل پرستشگاهی نیز برای او برپا بود. در یک نگاره بر روی دیوار در «کارناک» (Karnak) ست را چنان نمایش داده اند که به فرعون «توتمس سوم» (Thothmes III) آموزش تیراندازی می دهد و نام دوتن از فرعونهای مصر در خاندان نوزدهم «ستی» (Sethi) بود که آشکارا با نام ست در پیوند است.
این دوگانگی باور را می توان در میان مردمان کهن دیگر مانند ایرانیان باستان نیز دید. چنانچه در باورهای هندوی آریاییان اندیشه «دیو» با آسمانی بودن و نیکی در پیوند بود اما هنگام جدایی ایرانیان از آنها و برآمدن آیین زرتشت دیو نماد پلیدی و ویرانی آسمانی گشت و به نظر می رسد که برخی خدایانی که بومیان پیش از آمدن آریاییها به سرزمین ایران پرستش می شدند، پس از چیرگی این مردمان نوین دیو خوانده شده و نماد بدی شمرده شدند به عبارتی بهتر دین جدید یا قوم غالب خدایان دین پیشین یا قوم مغلوب را نشان شیطان ،شرارت و بدی می دانست آنگونه که پس از حمله هیکسوسها ست دچار استحاله شد.
در تاریخ دیرین مصر چنان شد که پس از راندن هیکسوسهای ویرانگر پادشاهی نیرومند مصریان اینبار از نیمروز آن سرزمین (مصر بالا) آغاز گشت، اینبار اسطوره ای زاده شد که یادآور پیروزی مصریان بر هیکسوسها بوده و به راستی آنرا نبرد روشنایی با تاریکی و پیروزی فرعون می دانستند. بر همین پایه بود که «آمون» (Amun) خدای شهر «تب» (Thebes) که در آن هنگام پایتخت فرعون شده بود برجسته شد و او را با «را» خدای خورشید یکسان دانسته و نیز آرام آرام داستان شگفتی و پیروزی های هوروس خدای آسمان در میان مصریان نامور گشت.
اندیشه هوروس را باید اندیشه ای در پشت ابرهای ابهام دانست. او را خدای آسمان می دانستند و باور به او از کهن ترین روزگار (دوران پیش خاندانی – 3500-2631 پ.م ) در میان مصریان برپا بوده است. درباره نام هوروس گفتگو بسیار شده است. در نوشته های هیروگلیف آنرا hrw آورده اند که آوانگاری آن *hāru به معنی «شاهین» یا «باز» می باشد. به نظر می رسد که سرچشمه نام او از اندیشه «بلندی» و «والایی» (بلنئد پروازی پرنده شاهین)برگرفته شده است.
در اسطوره های مصری او را فرزند «هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان می دانستند که بخش دوم نام این ایزد بانو همان واژه hor یا هوروس است. از آنجا که او خدای آسمان و نامش بر بلند پایگی و والایی در پیوند بود پرنده شکاری باز یا شاهین را نماد او دانسته و در نگاره های مصری او را چنان نمایش می دادن که بالهایش را گشوده خورشید چشم راستش و ماه چشم چپ اوست. اما چون روشنایی ماه به اندازه روشنایی خورشید نیست، این ناهمسانی دو چشم و بزرگی و کوچکی دیگری سرچشمه داستانهایی دلپذیر برای مصریان شد!!!. و ست خدای تاریکی را هم آورد او ساختند، پنداشتند که چشم چپ او(چشم کوچکتر که ماه بود) در جنگی بدست ست زخمی شده و کنده شده است. این زخمی شدن را نمادی از فداکاری او در نبرد با خیرگی ست خواند.
از آنجا که خورشید چشم راست هوروس بود همین اندیشه درباره چشم راست او سرچشمه ای شد که «چشم را» خدای خورشید را از آن پس با چشم راست هوروس یکی پنداشته آنرا «چشم هوروس» نامیدند.
و دومین دلیل زاده شدن تک چشم جهان بین ماسونها اینگونه زاده شد.
پسان تر در نزد مصریان اندیشه آسمان و خورشید در هم آمیخت. هوروس که او را «هرمتی» (Harmety) (هوروس دارنده دو چشم) نیز می خواندند با «را» خدای خورشید یکسان پنداشته شده آمیخته این دو خدای مصری را «را-هرمتی) (Ra-Harmety) یا «را-هراختی» (Ra-Herakhty) یعنی «را که هوروس دو افق اوست یا را که هوروس دو چشم اوست) خواندند. پس چنان شد که هنگام نیمروز که خورشید را بر فراز آسمان و در اوج گرما می دیدند هنگام جوانی «را» دانسته او را همان را-هراختی نامیدند.
این درآمیختگی سرآغاز اسطوره هایی شد که پسان تر نزد مصریان نامور شده و مردمان کهن نیز از آنها الگوبرداری نمودند. پس اندیشه هوروس به شهر لونو راه یافت و او در خانواده خدایان 9 گانه جای گرفت. این جایگزینی باز هم ریشه اسطوره ای شد که پس از راندن هیکسوسها از مصر برجسته گشت و آن اینکه هوروس که پیشتر فرزند هاتور بود اینبار فرزند ازیریس و ایزیس شناخته شد.
یعنی با به وجود آمدن شخصیت جدید هوروس مصریان گذشته او که فرزند«هاتور» (Hat hor) ایزدبانوی راه شیری و آسمان بود را فراموش کرده و داستانی جدید ساختند!!! که هوروس حاصل ازدواج ایزیس و اوزیریس(خواهر و برادر) و نوه "را" خدای خورشید بود پس ازیریس پدر هوروس شد و آشکار است هوروس جانشین او در مصر پنداشته شود. برجستگی بیشتر این داستان از آنجا بود که در اسطوره های آفرینش خورشیدی ایزیس برای بدست آوردن تندرستی «را» او را فریفت و «نام پنهان» را بدست آورد. نامی که دارنده آن دارای نیرو و پادشاهی می شد و اینگونه بود که ایزیس به راز هستی پی برد ، لذا نزد کابالاییست های یهود و ماسونها بسیار بسیار مقدس و محترم است البته به نظر حقیر دلیلی دیگر نیز براین مطلب وجود داشت و آن این داستان است که:
پس از ازدواج "را " با" نات" خدای آسمان آنها دارای 4 فرزند شدند 1- ایزیس (دختر) 2 - ازیریس(پسر) 3 - نفتیس(دختر) 4 - ست (پسر) ، ایزیس با ازیریس برادر خود ازدواج می کند ولی ست حسادت ورزیده و ازیریس برادرش را که جانشین "را" است را می کشد و در کنار رود نیل او را قطعه قطعه می نماید . پس از آنکه ایزیس با خبر می شود به همراه خواهرش نفتیس به آنجا رفته و ازیریس را کشته و قطعه قطعه می یابد . وی تکه های بدن همسرش را در کنار هم قرار می دهد و ناگهان ازیریس جان گرفته و زنده می شود آندو با هم نزدیکی می کنند و هوروس متولد می شود ، ازیریس دوباره می میرد وبه دنیای مردگان (غرب رود نیل) می رود و ایزیس بیوه می ماند و از آن جهت که به راز هستی پی برده مقامی والا در بین جادوگران می یابد و از همین سو است که وی در نزد کابالاییست های یهودی(معتقدین به پیشگویی ها و جادوگری ) و فراماسونها محترم است تا جایی که ماسونها او را مادر معنوی خود می دانند(ماجرای ساخت مجسمه آزادی توسط بارتلدی را به خاطر بیاورید) پس هوروس جانشینی شایسته برای فرمانروایی بر مصر می شود و اینگونه است که برای انتقام گرفتن از ست، عموی خود (که البته دایی او نیز هست!!!) بر می خیزد و افسانهای نبرد خیر و شر (جنگ هوروس با ست و از دست دادن چشم چپش بوجود می آید).
اینکه هوروس پسان تر در خانواده خدایان 9 گانه شهر لونو جای گرفت خود ریشه یک داستان دیگر بود. هوروس نیز یکی از همراهان قایق خورشید به شمار می رفت و در اسطوره گردش خورشید در جهان زیرین آورده اند که در بخش یازدهم و پیش از سپیده دم هوروس است که چراغهای دریای بزرگ را روشن می کند تا روشنایی سرخ رنگ و سپس سپیده دم زرین افق شرق پیش از برآمدن خورشید پدیدار شود. بر همین پایه بود که او را «هوروس زرین» و نیز خدای سپیده دم خواندند. نیز او را در کنار «آنوبیس» (Anubis) در جهان زیرین می بینیم که در حال سنجش سنگینی قلب مردگان است.
دستاورد راندن هیکسوسها از مصر و پیدایش پادشاهی نیرومند فرعونها برجستگی هوروس نزد مصریان و زاده شدن اسطوره های بسیار درباره او بود. هوروس نماینده مصریان و شاهین خورشید بود و او بود که نماد رهایی مصریان از ستم هیکسوسها دانسته شد. پس او هم آورد خدای جنگجوی هیکسوسها یعنی ست بود که نزد مصریان خدای تاریکی پنداشته می شد. همچنانکه بالاتر گفتیم ست خدای بدی و جانشین آپپ دشمن خورشید دانسته می شد. پس پیروزی مصریان بر بیگانگان و پیروزی خورشید بر تاریکی را در اسطوره هایی دلپذیر زنده نگاه داشتند. چنان شد که ست خدای هیکسوسها دشمن هوروس جانشین خورشید در مصر بود. داستانها و ستیز میان هوروس و ست از نامدارترین داستانهای جهان باستان بودند.
ست نماد بیگانگی و هوروس جانشین خورشید و نماد پادشاهی مصری بود. پادشاهان مصر در گذشته های دیرین (دوران پیش خاندانی) «هوروس» نامیده شده و مصریان با روشهای گوناگون در نوشتارهای هیروگلیف آنرا به نمایش می دادند چنانچه در نوشتارهای هیروگلیف نمایش یک شاهین اشاره به فرعون داشت. از روزگاران دیرین نام فرعون را با نمایش یک شاهین در چهار گوش نمایش می دادند. اما پس از راندن هیکسوسها و برآمدن پادشاهی نوین مصر تنها همان شاهین را برای اشاره به فرعون بکار بردند. این شاهین ها در نوشتارهای هیروگلیف بیشتر به رنگ زرین نمایش داده شده و چنین برداشت می شود که این زرین بودن نماد سربلندی، جاودانگی، پیوستگی با خورشید و نیز پیروزی بر ست دشمن روشنایی است.
از ویژگیهای نبرد هوروس و ست بود که اسطوره های فراوانی زاده شد. بالاتر از چشم چپ هوروس گفتیم که نماد ماه بود و این پندار به آنجا رسید که گفتند که چشم چپ در نبرد با ست از جا کنده شده است. دربرابر این زخمی شدن چشم چپ ، هوروس نیز در آن نبرد به بیضه های ست آسیب رسانده او را نابارور ساخت که ریشه این داستان آشکارا با خدای بیابان(لم یزرع بودن) و ناباروری زمین بودن ست در پیوند است.
این ستیز دراز مدت هوروس و ست به آنجا رسید که داستانهایی دلکش زاده و در نوشته هایی هیروگلیف مانند «نوشته های اهرام»، «نوشته های تابوت»، «سنگ شاباکا» و ... با سیماهای گوناگون آورده شده در سراسر مصر به شکلهای گوناگون پراکنده گشت. حتی نویسندگان یونانی مانند پلوتارک نیز شیفته این داستان شدند و آنرا در کتابهای خود آوردند.شایان ذکر است که داستان "سنگ شاباکا " الگوی نام گذاری شاباک(از بخش های سازمان موساد) اسرائیل می شود!!!.
داستانی که زاده شد به اسطوره «هوروس فرزند ازیریس»، «هوروس و ست» و ... نامدار گشت و ماجرای آن انتقام جویی هوروس از ست بود که ازیریس پادشاه قانونی را کشت و بر جایش نشست و سرانجام هوروس فرزند ازیریس او را نابود ساخت و پادشاه مصر شد.
چنین اسطوره هایی که در میان مردمان کهن بسیاری دیده می شود، به گونه ای در پیوند با نبرد کیهانی روشنایی و تاریکی بود. هوروس خدای آسمان که با خورشید و روشنایی یکسان انگاشته می شد با ست خدای تاریکی و بدی به نبرد پرداخت. چنین اسطوره ای چنان در مصر و حتی در بیرون از مصر پراکنده شد که داستانهای گوناگونی در پیوند با آن نوشتند و برای هوروس نمادهای ویژه آفریدند.
هوروس که در یک داستان پسر ازیریس بود «هوروس کوچکتر» و در داستانی دیگر که برادر ازیریس پنداشته شد «هوروس بزرگتر» نامیده شد. در شهر «لتوپولیس» (Letopolos) نزدیک ممفیس او را مردی با سر شاهین و فرزند همان هاتور می دانستند. در مصر بالا نیز همچنین.
در شهر «شدنو» (Shedenu) در مصر پایین او را به همان شکل کهن خود «هوروس با دو چشم» می نامیدند. پس چنان شد که او را زمانی با سیاره کیوان یکی دانسته او را «هوروس گاو نر» خوانده و زمانی با پندار درباره جنگ و پیروزی او را با سیاره بهرام یکسان دانسته او را «هوروس سرخ» نامیدند. زمانی نیز او سیاره برجیس و «هوروس آشکار کننده رازها» خوانده می شد. شگفت انگیز است که در اسطوره های مصری چندین هوروس را می بینیم و اینکه در یک داستان دو تن همزمان با نام هوروس پدیدار می شوند که نشان از پراکندگی و گوناگونی و آمیزش اسطوره ها دارد و جای صد افسوس برای کسانی که در عصر حاضر دنباله رو این تخیلات و خرافات هستند.
چنین بود که از روزگار دیرین نگاره خورشید بالدار، چشم جهان بین، ماری که به دور خود حلقه زده است (مار ایارت )، رازآمیزی ایزیس و... در مصر زاده شد. در برخی نگاره ها «خپرا» (همان سوسک بیابانی) که نماد خورشید بامدادی بود در میان بالهای هوروس دیده شد و در بسیاری از نگاره های دیگر خدای شاهین را در هنگامیکه در اوج آسمان نیمروز بود به همراه دایره خورشید (آتن) نمایش داده آنرا «دایره بالدار) نامیدند.با گذر زمان و ورود بنی اسرائیل و سکونتشان در مصر یهودیان بیابان گرد ، شگفت زده از تمدن و عظمت مصر باستان مسحور و لا یعقل این اسطوره ها و داستان ها را به همراه خود به سرزمین های دیگر بردند و حتی آنرا در کتب آسمانی خود نیز گنجاندند و کابالا آیین پیشگویی و جادوگری یهود شکل گرفت.
بی شک در حوزه مطالعاتی صهیونیزم و فراماسونری بزرگنمایی دشمن یکی از مهمترین آفاتی است که گریبانگیر محققین وپژوهشگران می گردد.
این آسیب در فراماسونری چشمگیر تر و به تبع آن خطر ناک تر است. متاسفانه دلایل متعددی دست به دست هم داده اند تا برخی عزیزان نا خواسته در زمین بازی این حزب شیطانی قرار بگیرند ودرعین داشتن نیتی پاک سربازان پیاده نظام صهیونیزم باشند.
ازعمده ترین دلایل دچار شدن به چنین بیماری که بنده آن را " توهم قدرت دشمن" می نامم می توان موارد زیر را نام برد:
1 – نبود منابع صحیح و موثق در حوزه مطالعاتی فراماسونری:
متاسفانه در این حوزه معیار صحیحی برای تشخیص سره از ناسره وجود ندارد و برخی پژوهشگران به صرف یافتن چند نشانه و بدون هیچگونه تحلیل بلا فاصله آنرا به فراماسونری و صهیونیزم ارتباط می دهند و چه بسا در مواردی حتی به سود آنها گام بر دارند .
به عنوان نمونه عده ای که البته برخی از آنها مقرض بودند (در بند بعدی به آن اشاره خواهد شد) و عده ای پژوهشگر ساده لوح به صرف کشف سندی که سید جمال الدین اسد آبادی را فراماسون نشان می داد به آن دامن زدند در حالی که در تحلیلی هوشمندانه تر خود همین سند دروغین بودن آن را نشان می داد و جالبتر اینکه این مسئله برای اولین بار توسط تقی زاده فراماسون تبیین شده بود .
2 – آمیختگی داده های درست و نادرست:
تا دهه 80 میلادی نزدیک به پنجاه هزار کتاب و مقاله در باره فراماسونری نگاشته شده بود که به جرات می توان گفت قریب باتفاق آنها را خود ماسونها به رشته تحریر در آورده بودند.
به عنوان نمونه مهمترین کتاب در زمینه فراماسونری در ایران توسط اسماعیل رائین نگاشته می شود که خود یک ماسون است.
به عبارتی بهتر اگر یک معمای بسیار دشوار را به شما بدهند بالاخره شما و یا شخص دیگری موفق به حل آن خواهید شد اما اگر طراح معما در اثنای سعی شما برای حل آن ، دائما داده های مسئله را تغییر دهد دیگر هرگز قادر به حل آن نخواهید بود، لذا این بهترین حربه فراماسونها برای جلوگیری از آشکار شدن ماهیتشان است.
مرحوم "استفان نایت" در کتاب "برادری" می گوید : در مسیر تحقیقات برای انتشار کتابم در باره نفوذ فراماسونری در دستگاه های بریتانیای کبیر روزی شخصی با من تماس گرفت و گفت از ماسونهای عالی رتبه لندن است و می خواهد به من اطلاعات ارزشمندی در باره فراماسونری بدهد ، وقتی با وی قرار گذاشتم به من گفت در شبکه فراماسونری اگر شخصی بخواهد از مرتبه 22 به مرتبه 23 ارتقا یابد می بایست بر روی صلیب به نشانه تمسخر آیین حضرت مسیح (ع) مدفوع بکند.
در ابتدا برای به دست آوردن چنین سوژه ای خیلی خوشحال شدم ولی پس از انجام تحقیقات بیشتر متوجه شدم این مسئله کذب محض است و می خواهند مرا با داده های غلط گمراه نمایند .(گفتنی است کتاب برادری نوشته استفان نایت به طور وسیع توسط دولت انگلیس از بازار جمع آوری گشت و او 18 ماه پس از چاپ کتابش در سن 33 سالگی کشته شد).
3 – قدرت پوشالی فراماسونها:
بهترین عبارت قرآنی که حقیر برای فراماسونری یافتم "شیاطین من الانس"و یا "حزب شیطان" بود که به بهترین وجه گویای ظاهر و باطن این جریان است وهمچنین همه میدانیم که: " ان کید الشیطان کان ضعیفا (براستی که مکر شیطان ضعیف است)" .
اصولا ماهیت شیطان بزرگنمای خود است در حالی که تمامیتش پوچ و حربه هایش کم دوام و زود گذر است و اینگونه است که یاران و اصحاب او در بین انسانها یعنی شبکه فراماسونری نیز از همین الگو استفاده می کند .
شاید برای نمونه عجیب جلوه کند که دستگاه فراماسونری با وجود موقعیت ممتاز کویر سمنان برای حمله به ایران و آزاد سازی گروگانهای امریکایی به کویر طبس حمله می کند ، تا به قولی نماد گرایی شیطانی اش را نیز عملی کند (قرار گرفتن کویر طبس در مدار 33 درجه ) گفتنی است عدد 33 از نمادهای اصلی فراماسونری می باشد.
اما از هردوی اینها مهمتر آن است که نیروه های امریکایی چه در کویر سمنان بنشینند و چه در طبس و چه در هر جای دیگر این کشور می بایست به اذن الهی با تمام تجهیزاتشان به درک واصل گردند و این قدرت محض است که فقط از آن الله است نه شیطان وپیروانش.
از اینها که بگذریم بررسی روند شکل گیری و رفتاری این جریان اینگونه می نماید که فراماسونری همیشه سعی در این داشته تا خود را بسیار بزرگتر از آن که هست جلوه دهد برای نمونه شما می بینید این جریان بزرگترین اتفاقات دنیا را که ربطی به آنها نداشته را با ساخت و پرداخت افسانه های شگفت انگیز و استفاده از چند نماد ماسونی به خود ارجاع می دهد تا با ایجاد رعب و وحشت و احساس سر در گمی در مردم به حیات کثیف و شیطانی خود ادامه دهد.
برای نمونه اخیرا خبری در رسانه ها منعکس گشت مبنی بر این که پس از بررسی جمجمه هیتلر مشخص گشته است که آن جمجمه متعلق به یک زن بوده و هرگز هیتلر خود کشی نکرده است و یا این خبر که صدام فرزند نامشروع هیتلر بوده است که نیروهای امنیتی آلمان معشوقه هیتلر را برای مسکوت ماندن این ماجرا به عراق منتقل کرده اند و او در آن کشور وضع حمل نموده و صدام در تکریت عراق می آید و جریان فراماسونری او را به قدرت می رساند و جالبتر اینکه حالا که قرار است صدام را سرگون کنند اعلام می کنند که او را پس از سی و سومین سال حکومتش حذف کرده اند تا بگویند ما پشت سر تمامی این اتفاقات هستیم جالب اینجاست چون هیچ شخصی باور نمی کند کسی جرات داشته باشد چنین دروغ بزرگی(حکومت 33 ساله صدام) بگوید لذا آنرا باور می کند ، اما این در حالی است که اگر اعدام صدام در سال 2006 را از سال به حکومت رسیدنش یعنی1979 کم کنیم عدد حاصل 27 است نه 33 ، گویا آنها هم فهمیده اند که متاسفانه محققین ما بیشتر ترجمه می کنند تا تحلیل .
با اینکه این موارد بیشتر شبیه به یک شوخی به نظر می رسد تا یک حقیقت تاریخی ، اما این جریان با یک نماد گرایی ساده (33 سال حکومت صدام و استفاده از نماد صلیب شکسته هیتلر ) سعی در ایجاد ارتباط بین این دو مسئله ناچسب می کند چه بسا چند سال دیگر هم بگویند بررسی استخوانهای صدام نشان داده که آنها متعلق به یک پیر زن است.کما اینکه cnnاعلام کرد آنکه اعدام شد بدل سوم صدام به نام « ميكائيل رمضان» بود و صدام هنوز زنده است.
بی شک جریان شیطانی فراماسونری در هیچ جای تاریخ آنچنان که از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ضربه خورد مورد دیگری را به خاطر ندارد ، لیکن همین ها با گنجاندن و بوجود آوردن چند نشانه و نماد ماسونی در چند سال اخیر فردا خواهند گفت انقلاب ایران هم ماسونی بوده است و آنها امام خمینی (ره) را به حکومت رسانده اند !!! و این نماد ها نیز گواه صحت این مطلب است.( به زودی در این زمینه افشا گری های قابل توجهی خواهم نمود).
در جریان جنگ اخیر اسرائیل با لبنان (جنگ تموز) که به شکست مفتضحانه اسرائیلی ها انجامید و دوست و دشمن بر این مسئله صحه گذاشتند هنگامی که جنگ در روز سی و دوم تمام شد آن را یک روز دیگر ادامه دادند تا شاید مثلا فردا بگویند حزب الله لبنان از شاخه های فراماسونری است و جنگشان به قولی دعوای زرگری بوده است و گواهش اینکه جنگ 33 روز به طول انجامید و احترام نظامی نیروهای حزب الله شبیه سربازان نازی هیتلر است.
جان کلام اینکه ردیابی یک جریان مخفی آن هم در این آشفته بازار و آمیختگی اطلاعات راست و دروغ بسیار سخت است.
4 – بازی با نماد ها :
استفاده بیش از حد و دیوانه وار از نماد ها و نشانه ها در این جریان علاوه بر آشکار ساختن عقبه کابالیستی و پاگانیستی فراماسونری با مصر باستان وسایر ایدئولوژی های الحادی ، پرده از نقشه ای شوم بر می دارد و آن مصادره بی شرمانه نشانه های ملی و باستانی اقوام و تمدنهای کهن به دو منظور است:
نخست ساخت پیشینه تاریخی مجعول و دروغین برای خود و دیگری اعلام حضور گسترده در سرتاسر جهان .
برای نمونه اینها از ستاره 5 پر(پنتا گرام) گرفته تا 9 پر را نماد خود و یا شاخه ای از فرقه های خود می دانند در حالی که این نمادها سالها پیش تر از آنکه نطفه نحس فراماسونری درسال1717 در انگلیس بسته شود وجود داشته اند.
لذا نکوست تا عزیزان به قول معروف هر گردی را گردو ندانند واز طرفی دیگر اجازه تصرف این نمادها را ندهند امروز شما اگر از ستاره 5 پر استفاده کنید شیطان پرست و اگر ستاره 6 پر را ترسیم کنید صهیونیست خواهید بود ، ستاره 7 پر نماد کابالیستها و یهودیان ، ستاره 8 پر نماد شوالیه های تمپلر و ستاره 9 پر نماد بهائیت است .
خوب حالا چه باید کرد گویا بهتر است اصلا سراغ ستاره نرویم و یا اینکه اگر در مسجد جامع یزد نقش ستاره های شش پر را دیدیم بگوییم صهیونیستها این مسجد تاریخی را بنا کرده اند در حالی که ستاره شش پر برای اولین بار در قرن هفت توسط صهیونیستها استفاده شد که در همان زمان نیز به شدت مورد اعتراض ومخالفت جمعی از یهودیان قرار گرفت چرا که ایشان "منورا" شمعدان هفت شاخه را نماد خویش می دانستند و جالبتر اینکه هزاران سال پیش از آنها ستاره شش پر را "یبوسی ها" در کنعان مورد استفاده قرار داده بودند.
البته ذکر موارد فوق به معنای این نیست که آنها در فتنه های جهان نقش ندارند بلکه مراد این است که این جریان شیطانی حتی شکست های آشکار ش را نیز طرحی از نقشه بزرگ و مخفی خود بیان می کند تا خود را مانند اربابشان ابلیس شکست ناپذیر و قدرتمند جلوه دهد در حالی که هرگز اینگونه نبوده و حد اقل همین بس که تا کنون موفق به حل مسئله شیعه نشده اند در حالی که در جلوی چشمانشان جنبش های اسلامی وعلی الخصوص شیعی در حال قدرت گرفتن هستند.
گواه این ادعا همین که فراماسونها قرار بود نظم نوین جهانی خود را در سال 2007 تحقق بخشند ، ازهمین رو در سال 2006 جنگ با حزب الله لبنان را شروع کردند تا بلافاصله در عرض یک سال پرونده سوریه و ایران را نیز یکسره کرده و به عبارتی بهتر نظم یکپارچه ماسونی صهیونیستی خود را اعلام دارند اما در کمال تعجب و در مقابل چشمان از حدقه برآمده فراماسونها ارتش تا دندان مسلح اسرائیل با تمام عقبه لجستیکی جهانی خود از دوهزار رزمنده حزب الله شکست سختی خورد، تا بار دیگر یادآور پیروزی طالوت برجالوت و پیروزی مسلمانان در جنگ بدر و خندق با اتکا به خداوند متعال بر خیل عظیم مشرکان و کافران باشد.
حزب شیطان از این گونه شکستها زیاد به خاطر دارد لیکن سعی بر این دارد تا با سرپوش گذاشتن بر آنها و حتی در استراتژی بی شرمانه یعنی هم سو نشان دادن آنها با جریان صهیونیزم خود را بسیار بسیار بزرگتر از آن که هست جلوه دهد در حالی که هرگز و هرگز اینگونه نیست.
فرامسونری جهاني خودش را براي سال 2007 آماده كرده بود و حتي «آقاي جرج دبليو بوش» براي واقعه آرماگدون، آخرالزمان 2007 آماده كرده بود و بودجه 700 ميليارد دلاري را براي اين موضوع اختصاص داده بود. حتي اشغال عراق و حضور در عراق به همين منظور اتفاق افتاد و آن را مقدمه براي واقعه آرماگدون مي دانستند چند سالي است كه از طريق رسانه هاي پرقدرت سينما ، ماهواره ، اينترنت دارند اعلام مي كنند آخرالزمان در سال 2012 صورت خواهد گرفت و در حال حاضر در تدارك اين ماجرجويي هستند كه شاسي اين جريان را در واقع فشار دهند. «رونالد ريگان» كه رييس جمهور اسبق آمريكا ميگفت: من آرزو ميكنم اولين كسي باشم كه شاسي جنگ آرماگدوني را فشار ميدهم!
«آقای اسماعيل شفعي سروستاني» مهدویتپژوه کشور، در گفتگو با برنامهی "تا جمعهی ظهور" در راديو معارف گفت: حضور هم زمان سه جريان ائتلاف صليب، صهيون و مفتيهاي وهابي در عراق و افغانستان و هم نوايي آنان در جنگ سياسي و فرهنگي عليه ايران اسلامي نشانگر اشتراك آنان در هدايت فتنهها و آشوبهاي داخلي ايران و جهان اسلام است.
آنچه در پی میآید چکیدهای از سخنان ایشان است:
آخر الزمان و اکوپلتیک
پرده برداري از بسياري از ابهامات در عرصه سياسي تصميم سازي هاي سران ائتلاف صليب و صهيون در ايران و حتي فعاليتهاي هسته اي توليد مسلسل صدها فيلم سينمايي و مستند با موضوع آخرالزمان و پايان دنيا و حتي پا فشاري براي ماندن در منطقه مهمي همچون عراق و بحران سازي در شرق اسلامي بدون اين رويكرد ممكن نيست.
بدون لحاظ كردن اخبار آخر الزمان و اکوپلتیک ارائه هرگونه تحليل سياسي اجتماعي و حتي آثار فرهنگي- هنري ناقص و قابل نقد است. از همين طريق است كه جايگاه مباحث مهدوي و فرهنگ انتظار شناخته مي شود و قدرش مشخص مي شود و چنانكه از همين مجرا تكليف فردي و اجتماعي منتظران معلوم ميشود.
فراماسونری جهانی
پوشيده نيست كه فراماسون جهاني سكان هدايت سياست ، اقتصاد و فرهنگ جهان را در اختيار خود دارد و آماده مي شود طي حادثه بزرگي دست ساز حكومت جهاني خود را اعلام كند البته براي آن شتاب وعجله زايد الوصفي دارد
سير تدريجي لیبرالیزه و سکولاریزه كردن فرهنگ وتمدن جهان كه (در واقع ترجمه آن لامذهبي و لاابالي گري است ) با توسعه تدريجي آن قواي باقي مانده فرهنگي وتمدن اقوام را چنان به مضمحل و در فرهنگ غرب مستحيل كرده است كه بدون هيچ مزاحمت و مقاومت جهان در يك نقطه عطف به تأسيس حكومت جهاني اشرار يهود مي رسيم.
حكومت جهاني اشرار يهود مسيحيت غرب را تباه كرد و از طريق الگو قراردادن جهان غرب به جان شرق افتاد تا جاي كه امروز شرق و غربي وجود ندارد .جهان يكپارچه و فرهنگ واحد است ؛ «مارشال مك لوهان» جهان را به دهكده اي تشبيه كرد كه در اين دهكده جهاني يك كدخدا بيشتر نمي خواهد.
ابتدا فراماسون جهاني مسيحيت را سكولاريزه كرد آموزه هاي آن را زميني و پس از طي فرآيندي مسيحيان را فاسد كرد. از اين راه به جان تمام فرهنگ ها و تمدنهاي افتاد آنان را مستعمره خود كرد و با سم مهلك فرهنگي از درون تمدنها غرب وشرق را پوسانده اند كه مستعد فرهنگ جهاني شده اند به عبارتي الان اين فرهنگ، فرهنگ جهاني شده است.
در طي دو جنگ اول ودوم پايه هاي حكومت جهاني برقرار شد به اين روش كه پس از جنگ جهاني اول جامعه ملل را با پيشنهاد «ويلسون» فراماسيون آمريكايي بنا شد و به بهانه حفاظت از صلح بخشي از اختيارات حكومتهاي ملي و منطقه اي را گرفت بعد از جنگ دوم جهاني نيز سازمان ملل متحد ، انقلاب سوسياليستي چين و كانون ملي يهوديان را در فلسطين تاسيس كردند از اينجا بخش بزرگتري از اختيارات جهان را اخذ كردند و منشور اين سازمان را در 1945 به امضا رساندند. طي قرن بيستم از طريق سازمان ملل متحد و اقمارش ، نه تنها سياست خودشان را بر جهان تحميل كردند كه باقي مانده فرهنگيها و تمام صورتهاي تمدني غير غربي را بر انداختند .
فرهنگ و تمدن نمادین
قرن بيستم قرن توسعه خط توليد فرهنگ و نماد فرهنگي و تمدني است يعني قرن همسان سازي است .ساكنان جهان در تمام مناسبات فردي و اجتماعي خود يكسان شدند همه انسانها به مدد وسايل مدرن و رسانه ها به اندازه هم از اخبار جهان مطلع مي شوند به اندازه هم حساسيت نشان مي دهند، غمگين مي شوند و در يك سير تدريجي جهاني سازي اقتصاد فرهنگ و سياست جهان را در سكوت و مردم جهان را در غفلت فرو برد است و وضعي ايجاد كرده است كه گويي آنان به فردوس يا بهشت مطلوب خودشان مي رساند
در شرايطي كه بر سر قبر فرهنگ ها و تمدنها شرقي شمع روشن ميكنند در موزهها و كلاسهاي درس تاريخ از تمدن و فرهنگ شرقي ياد مي كنند. شرقي ها با موزه هايشان پز مي دهند و از فرهنگشان حرف مي زنند و آنان باقي مانده هاي فرهنگ وتمدن خودشان را تبديل به ابزاري براي جلب توريسم كردند و كسب دلار كردند.
نبايد فراموش كرد طي 400 سال كه از همه احكام آسماني روي برگرداندن و سلطه جويي كردند جهان مستعد بحرانهاي بسيار بزرگ در همه حيطه ها شد . درست در همين اثنا كه گمان مي شد كه همه چيز بر وفق مراد آنان براي ايجاد حكومت جهاني است يك اتفاق كه مانند فنر آنان را از جا بلند كرد پرقدرت و بسيار جدي در مقابل آن ايستاد جريان ماسوني فهميد ديگر با سلاح ضديت با مذهب جلوي اين سونامي بزرگ را نمي تواند بگيرد اين جريان جهان را بسوي مذهب فرا ميخواند.
فراماسونری جهانی ؛ نیاز به بحران و جنگ جهانی سوم
فراماسون جهاني گمان كردند كه الان است كه دودمانشان بر باد رود بر بال مذهب و موضوع آخرالزمان گرايي سوار شدند و شروع كردند به اعلام اين مطلب كه جنگ سوم جهاني نزديك است و اين كه آخرالزمان فرارسيده و جهان در حال نابودي است مخصوصا سينما نقش عمده اي در ايجاد اين جريان داشته و دارد حتي در كشور خودمان مردم از اين مطلب صحبت ميكنند. اين جماعت در حال حاضر نيازمند بحران سازي بزرگي هستند يعني چيزي در حد جنگ جهاني سوم و دنبال بهانه براي ايجاد آن هستند.
جنگ جهاني سوم بخش سوم همان سناريوي است كه در جنگ جهاني اول و دوم اينها شروع كرده بودند و طي يك فرايندي و در اوج يك بحران فراگير در حالي كه مردم در ميانه بحران مايوس هستند ناجي و منجي مورد نظر خودشان را به ميدان بياورند و با نفي همه قدرتها و حكومتهاي ملي و منطقهاي حكومت فراماسوني جهان را كه حكومت اشرار يهود است بر كل جهان تحميل كنند.
اين آخرين برگ بازي ابليس براي اغوا جوامع بشري است كه شايد مطلع باشيد كه اساسا اينها شيطانپرست هستند و خداي كه حتي اسمش را (god ) خطاب مي كنند منظور آنان در واقع چيزي جز شيطان نيست توسل تمسك به شيطان و عمل از طريق سحر و جادو نيست.
فرامسونری جهاني خودش را براي سال 2007 آماده كرده بود و حتي «آقاي جرج دبليو بوش» براي واقعه آرماگدون، آخرالزمان 2007 آماده كرده بود و بودجه 700 ميليارد دلاري را براي اين موضوع اختصاص داده بود. حتي اشغال عراق و حضور در عراق به همين منظور اتفاق افتاد و آن را مقدمه براي واقعه آرماگدون مي دانستند چند سالي است كه از طريق رسانه هاي پرقدرت سينما ، ماهواره ، اينترنت دارند اعلام مي كنند آخرالزمان در سال 2012 صورت خواهد گرفت و در حال حاضر در تدارك اين ماجرجويي هستند كه شاسي اين جريان را در واقع فشار دهند. «رونالد ريگان» كه رييس جمهور اسبق آمريكا ميگفت: من آرزو ميكنم اولين كسي باشم كه شاسي جنگ آرماگدوني را فشار ميدهم!
مشروعیتبخشی به حکومت جهانی ماسونی
سه جريان به ظاهر مذهبي سعي در مشروعيت بخشيدن به اين تشكيل حكومت جهاني دارند:
1. مبلغان اوانجليسي كه فرمان اشغال عراق را صادر كردند و در حال تحريك آمريكا براي ورود به جنگ با ايران اسلامي هستند به بهانه زمينهسازي جنگ آرماگدون و نزول اجلال حضرت عيسي (ع) !
2. خاخامهاي صهيونيست كه با مشروعيت بخشيدن به اشغال و توسل به آيات تحريف شده تورات فرمان كشتار مسلمانان را صادر مي كنند و اين جريان توسعه طلب را مشروعيت ميدهند.
3. مفتيهاي وهابي؛ که عامل دست فراماسون جهاني براي همسويي و همراهي با غرب است . به همين خاطر اينان بر طبل كشتار شيعيان ميكوبند.
اين سه جريان تبليغي ـ مذهبي پشت سر ماجراي آخرالزماني ائتلاف صليب وصهيون است. حضور همزمان اين سه جريان و عواملشان در عراق و افغانستان هم نوايي آنان در جنگ سياسي وفرهنگي عليه ايران اسلامي اشتراك آنان در هدايت مشکلات و آشوبهاي داخلي ايران و جهان اسلام را نميتوان دست كم گرفت و بالاخره حمايت اين سه جريان از رسانه ها و رسانهسازاني كه امروزه بازار را از آثار خودشان انباشته اند.
" .... فروغی به عنوان یك مهره و عامل بلكه به عنوان یك سیاست پرداز بسیار عمل كرد.... فروغی حلقه واسطه نسل كهن فراماسونهای عهد قاجار " ملكمها و مشیرالدولهها " با فراماسونهای نسل بعد بود. او در رأس حلقهای از متفكران و برجستگان فراماسونری ایران ... روح فراماسونری را ، از طریق اهرم حكومت و سیاست ، در كالبد فرهنگ جدید ایران ، كه در دوران پهلوی شكل گرفت دمید....
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/sy.jpg
نخستین جنگ جهانی را باید جنگ گسترده و همه جانبه جهانخواران بر ضد اسلام دانست، استكبار جهانی كه در آز چیرگی بر اندوختههای بیكران كشورهای اسلامی میسوخت در هر گامی خود را با رویارویی ، كارشكنی ، سنگ اندازی و مبارزه بنیادی علمای اسلام روبرو میدید. از این رو ،دریافته بود كه با حاكمیت مكتب اسلام در منطقه خاورمیانه و توانمندی علما و روحانیون در سرزمین پهناور اسلامی ، چیرگی بر منابع سرشار و اندوختههای بیشمار این منطقه ناشدنی است. رویارویی علما با بنیاد سازمان فراماسونری درایران ، قرار داد رویتر امتیاز نامه رژی ، كجروی جنبش مشروطه و قرارداد 1286 (1907) و ... این حقیقت را برای آنان در عینیت روشن میكرد. از این ور جهانخواران بر آن شدند كه از هر سو بر جهان اسلام بتازند و ریشه اسلام را از بیخ و بن درآورند.
در نخستین جنگ جهانی در سال 1292 بخش بزرگی از سرزمین پهناور اسلامی در اشغال استكبار جهانی درآمد ،استعمار انگلیس سرزمینهای بینالنهرین (عراق )،اردن ،فلسطین و كانال سوئز را اشغال كرد و فرانسه نیز بر شامات و لبنان و جبل عامل تاخت و آن منطقه را به تصرف خود درآورد.
جهانخوران در پی اشغال سرزمینهای اسلامی، بیدرنگ بر آن شدند كه نقشههای زیر را در جهان اسلام پیاده كنند:
هرگز اجازه ندهند دیگر سرزمین پهناوری در زیر پرچم اسلام قرار بگیرد.
با تبلیغات استكباری و گسترش فساد ، فحشا و فرهنگ فاسد غرب در سرزمینهای اسلامی ملتها را از اسلام دور كنند،از علما جدا سازند و از مساجد بیزار نمایند.
علما و روحانیون مجاهد و آگاهی را كه مانند كوه در برابر آز استعماری آنان ایستادهاند از شهر و دیارشان آواره سازند و به نقطههای دیگری تبعید كنند. از این رو ، تنها در سال 1300 شمسی ، استعمار انگلیس حدود سی تن از مراجع و علمای بلند پایه نجف را به ایران و حجاز تبعید كرد. 1
پایگاهی استعماری در قلب سرزمینهای اسلامی پدید آورند و از این راه ملتهای عرب و مسلمان را با فتنه درگیری و آتش جنگ همیشگی روبرو كنند و رخصت خیزش و جنبش برای آزادی استقلال و بازگشت به فرهنگ اسلامی به آنان ندهند. از این رو صهیونیست ها را به سوی سرزمین فلسطین گسیل داشتند و آن مركز مقدس را به پایگاه نظامی خود ، به نام " اسرائیل " بدل كردند.
در كشورهای اسلامی و عربی به كودتاهای ضد مردمی دست زده عناصری سرسپرده و خودفروخته و بیاراده را كه جز خدمتگزاری به جهانخواران و انجام مأموریتهای واگذار شده از سوی آنان ، برای خود هدفی و اندیشهای ندارند بر تخت سلطنت و ریاست بنشانند و به دست آنان برنامه اسلام زدایی ژرف و گستردهای را در كشورهای اسلامی پیاده كنند.
از این رو از نخستین جنگ جهانی ، زمانی نگذشته بود كه مهرهای بیاراده استعمار یكی پس از دیگری در كشورهای اسلامی بر سر كار آمدند. رضا خان میرپنج ،بیفرهنگ و بیسواد در سال 1299 در ایران به كودتا دست زد . مصطفی كمال در سال 1302 در تركیه زمام كشور را در دست گرفت. ابن سعود بیفرهنگ و بیابانگرد در سال 1303 در سرزمین حجاز بر تخت سلطنت نشست و همزمان با او ، خاندان هاشمی در عراق و اردن به قدرت رسیدند. . رضاخان نیز در سال 1304 رسما بر تخت سلطنت نشست . و هر كدام از آنان مأموریت سنگینی برای اسلام زدایی و از میان بردن علما و روحانیون در دست داشتند كه بیدرنگ به انجام آن پرداختند.
كودتای رضا خانی، در گروه سدهای تلاش و كوشش مرموزانه و شبانه روزی فراماسونری و ماسونا در ایران بود كه با ترفندها و شگردهای اهریمنی استعماری خود ، پیوسته در ناتوانی علما و روحانیون كوشیدند و برای شكستن شخصیت و اعتبار آنان از هیچ خیانت و جنایتی فرو گذار نكردند. برخی از علما و روحانیون را با "انگها" و برچسبها در میان مردم به زیر سؤال بردند و از توانمدی آنان كاستند و برخی را گذشته از برچسبها و نسبتها و ترور شخصیتی ، ترور فیزیكی كردند و به شهادت رسانیدند و شماری را از راه جو سازی و دروغ پراكنی رویاروی یكدیگر قرار دادند و به كشمكشهای درونی كشاندند و در كنار این گونه دسیسهها و نیرنگها با پراكندن كتابها گمراه كننده به شكل زیركانه و نادیدنی در راه ناتوانی علما و روحانیون ضد استعماری و ضد استبدادی پرداختند و بدینسان راه را برای بر سر كار آوردن رضا خان قلدر و نوكر مآب هموار كردند و كودتای شوم و نكبت بار اسفند 1299 را به وسیله سید ضیاء فراهم ساختند و از این راه بزرگترین ضربه را بر اسلام ، استقلال ایران و جامعه روحانیت وارد كردند . به دنبال این كودتای سیاه، سید حسن مدرس و شیخ حسین یزدی دستگیر و در پادگان قزاقها زندانی و در پی آن به قزوین تبعید شدند و تا پایان عمر دولت سیدضیاءدر قزوین زندانی بودند.
انگیزه ماسونها از نشاندن رضا خان میرپنج و بی فرهنگ بر تخت شاهی گذشته از بازكردن دروازههای كشور به روی جهانخواران و بیگانگان یورشی خونبار به مراكز اسلام و روحانی بود كه تنها به دست عناصری بیمایه بیاراده و سر سپرده میتوانست انجام پذیرد و رضاخان برای انجام چنین مأموریت ننگینی سر از پا نمیشناخت .
در آستانه كودتای رضاخانی ، شهید مجاهد سید حسن مدرس، در خانه ملت مورد بی حرمتی و اهانت قرار گرفت و یكی از ماسونا به نام حسین بهرامی (احیاالسلطنه )به دستور محمد بیرجندی (تدین )سیلی بر گوش او نواخت و زد و خورد با خالصی زاده را نیز تدین شخصا انجام داد و رضا خان نیز با پشتیبانی این روشنفكران ماسونی به شیخ مهدی واعظ كه در سرسرای مجلس شواری ملی روی چهارپایهای ایستاده بود و بر ضد او سخنرانی میكرد ، یورش برد و با شلا ق به او بیحرمتی كرد.
بیتردید اگر روشنفكران ماسونی همانند تقیزاده محمد بیرجندی (تدین ) ،سلیمان میرزا اسكندری، یعقوبزاده و ... رویاروی مدرس نمیایستادند و بر ضد او كارشكنی نمیكردند، رضا خان نمیتوانست از " اصطبل " انگلیسیها سر درآورد و بر تخت شاهی نشیند و خون ملت ایران را در شیشهاند. اصولا كودتای رضاخان در گرو نیم قرن خیانت این " روشنفكران " به اسلام و ایران بود.
"روشنفكرن "كه با نیش قلم خود نتوانسته بودند مأموریت خو را برای از بیخ و بن برآوردن ریشه اسلام و روحانیت به انجام برسانند بر آن شدند كه این مأموریت را با سرنیزه رضاخانی به پایان برند.
از این رو ،بیپروا در كنار رضا خان ایستادند و سرنیزه او را جلا بخشیدند و همه آنان كه با "ایسم" های گوناگون بازیگر میدان بودند چه آنان كه زیر عنوان "سوسیالیسم "سینه میزدند و چه آنان كه زیر نام "ناسیونالیسم " نان میخوردند و چه آنانكه به نام: آزادی ، دموكراسی و مساوات بساطی به راه انداخته بودند، یك دست پشت سر رضاخان ایستادند و در راه رسیدن او به تخت شاهی در ایران و استواری رژیم او از هیچ خیانتی فرو گذار نكردند.
از كوششهای " روشنفكران " و فراماسونها در راه رسانیدن رضاخان به سلطنت و سواركردند او بر گرده ملت پدیدآوردند كمیتهای به ریاست رضاخان بود ،در این كمیته كه به شكل پنهانی و در نیمههای شب برگزار میشد، راههای به بار نشاندن توطئه كودتا و پیاده كردن نقشه شوم بیگانگان مورد ارزیابی قرار میگرفت ! بنا بر گزارشی:
" .... اعضای این كمیته عبارت بودند از "رضاخان پهلوی ،سید محمد تدین، سلیمان میرزا اسكندری ناصر ندامایی ، سید محمد صادق طباطبایی ،میرزا كریم خان رشتی ، سرلشكر خدایار خان ، دبیر اعظم بهرامی ،امانآلله خان اردلان (حاج عزالممالك )،زینالعابدین رهنما .
محل انعقاد این كمیته خانه شخصی سردار سپه بود و جلسات در ساعت 4 بعد از نیمه شب كه در زمستان نیم ساعت پیش از اذان صبح بود تشكیل میگردید....
در همین جلسه و در میان همین جماعت تمام حوادث تغییرات ایران نو و تغییرات قاجاریه و غیره .... مورد مذاكره قرار میگرفت و سپس طبق آن عمل میشد. افراد این كمیته در روز اول تشكیل آن دست اتحاد و یگانگی را در حلقه تسبیح دست خود اعلیحضرت فقید بهم دادند كه در هدف اصلی این گروه كه تغییر سلسله قاجاریه و ایجاد ایران نو باشد تا آخرین سرحد امكان وفادار و مصمم باشند...."
یكی از " روشنفكرن " ماسونی به نام یحیی دولتآبادی ،از روی خیانتهای خود و شماری از "روشنفكران " در مورد همكای با رضاخان در راه رسیدن او به سلطنت این گونه پرده برمیدارد:
" ... روزی یكی از تجار تجدد خواه كه مدتی در خارجه بوده است و اكنون در تهران میان تجار عنوانی دارد و با سردار سپه نیز بیربط نمیباشد، نزد نگارنده آمده برای سردار سپه دلسوزی مینماید و این شخص میخواهد خدمتی به وطنش كرده باشد اما دشمنانش برای او سخت اسباب چینی میكنند... گفتم سردار سپه باید یك مجلس مشاوره خصوصی داشته باشد و با مشورت كار بكند، گفت اشخاصی را كه برای این كار مناسب میدانید نام ببرید ... نگارنده نام پانزده نفر از رجال دولت را نوشته به او میدهد و بعد از دو روز از طرف سردار سپه به طور خصوصی هشت نفر از آن اشخاص به خانه او دعوت میشوند... شش نفر از این هشت نفر را از میان منفردین از نمایندگان مجلس انتخاب میكند به شرح ذیل:
میرزا حسن خان مستوفی الممالك ،میرزا حسن خان مشیرالدوله دكتر محمدخان مصدق السلطنه ،آقا سید حسن تقیزاده ،میرزا حسن خان علاء و نگارنده . دو نفر را هم از رجال دولت خارج مجلس بر این شش نفر میافزاید و آنها مهدی قلی خان هدایت مخبرالسلطنه و میرزا علی خان فروغی ذكاءالملك هستند.
سردار سپه در مجلس اول نطق متینی میكند در لزوم خاتمه دادن به اوضاع ناهنجار گذشته و شروع به اصلاحات اساسی تقاضا مینماید با این مجمع جلسههای مرتبی داشته باشد و هر چه میكند با شور آنها بكند... این مجلس هر چند روز یك مرتبه در خانه یكی از اعضاء شبانه منعقد میشود و چند ساعت طول میكشد....و گاهی هم در آخر شبها در منزل خودش مجلس منعقد میگردد... "
در پی كودتای سیاه رضاخانی و دستیابی او به تاج و تخت نیز ، روشنفكران با همه نیرو و توان در خدمت آن رژیم پلیسی قرار گرفتند.
اصولا كودتای رضاخانی به دست " روشنفكر" خود باختهای به نام سید ضیاء طباطبایی ، مدیر روزنامه "رعد " كه از مهرههای سرسپرده انگلستان بود، انجام گرفت . این كودتای سیاه با پذیره همه جانبه "روشنفكران " شاعر ،ملی گرا و نویسنده روبرو شد.
ملك الشعراءبهار در سلام نوروزی 1305 رضا شاه را این گونه ستایش كرد:
پادشاه مدح و ثنا میكنم! هر چه كنی بنده دعا میكنم!
تیغ كجت چون از پی نظم خاست! هر كجییی بود بدو گشت راست!
روی نكوی تو در جنت است! هر كه تو را دید زغم راحت است!
و در پایان برای آنكه مورد عفو ملوكانه قرار گیرد ،چنین سرود:
بنده خطایی ننمودم و گر كردهام ای شاه زمن در گذر!
این شاعر "روشنفكر " برای توان بخشیدن به رضاخان در راه اسلام زدایی ، تاریخ گذشته ایران را نیز برای او به "زیور طبع " ! میكشد و درباره پیروزی اسلام بر استبداد سیاه ساسانی این گونه نوحه سرایی میكند:
بست عرب دست عجم را زپشت هرچه توانست از آن قوم كشت
پس مغول آمد كتشان بسته دید تیغ كشید و سرشان را برید
عشقی نیز در یكی از سرودههای خویش ، كودتای رضاخانی را این گونه ستایش میكند"
ندانم این طبیب اجتماعی را چه درمان بود كاز صد سال زخم مهلك این قوم درمان شد!
در دوران حكومت سیاه رضاخان نیز این " روشنفكران"، قلم و اندیشه خود را در راه استواری خیانتها و جنایتهای او به كار گرفتند و او را در از میان بردن همه آزادیهای فردی و اجتماعی، برقراری رژیم پلیسی ، بستن قراردادهای استعماری ،چیره ساختن جهانخواران بر سرمایههای سرشار ایران و از میان بردن استقلال كشور ، یاری و مدد كردند.
"روشنفكران " وفادار به رژیم پلیسی رضاخان مانند سلیمان میرزا اسكندری ، علیاكبر داور ،اللهیار صالح ، محمدعلی فرغی ، ابوالحسن فروغی ،حسین علاء ، تیمور تاش ،دشتی ،بهرمایم ( دبیر اعظم) ، تقیزاده ،امیراحمدی ،سید محمد تدین، زین العابدین رهنما و ... نه تنا با قلم ،اندیشه و همه توان خود، رضاخان را در آزادی كشی و میهن فروشی یاری بخشیدند بلكه در راه اسلام زدایی از میان بردن عالمان اسلامی و پراكندن فرهنگ غربی از هیچ خیانتی فرو گذار نكردند.
قلم به دستان و نویسندگان این گروه در رواج فرهنگ غربی و گسترش ایدئولوژی رسمی رژیم رضاخانی و اصول شاهنشاهی ، به نگارش كتابها و روزنامهها دست زدند و رضاخان را " احیاكننده مجد و عظمت شاهنشاهی باستان ، ناجی ایران و وارث تخت و تاج كان " خواندند و از دوران باستان و شكوه فرهنگی هخامنشیان و ساسانیان داستانها نوشتند و ستایشها كردند و در برابر ،فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را به ریشخند گرفتند و خوار شمردند و به غرب زدایی و درحقیقت اسلام زدایی ریشهای و زیركانهای دست زدند و در راه گسترش فرهنگ شاهنشاهی تا آنجا پیش رفتند كه آوردهاند :
" ... ابوالحسن فروغی (برادر محمدعلی فروغی ) مأموریت یافت تا یك فلسفه جدید عرفانی ، به سبك هگل ،تدوین كند و همانگونه كه هگل سلطنت پروس را عالیترین تجلی " ایده مطلق " میدانست او نیز چنین كند و شاید مثلا با تحریف میراث والای عرفان اسلامی (به ویژه حكمت اشراق ) شاهنشاهی ایران را تحقق نورالانوار بنمایاند..."
محمدعلی فروغی كه یكی از " روشنفكران " ماسونی بود، در گسترش فرهنگ غربی و " ایدئولوژی شاهنشاهی " نقش به سزایی داشت:
" .... فروغی به عنوان یك مهره و عامل بلكه به عنوان یك سیاست پرداز بسیار عمل كرد.... فروغی حلقه واسطه نسل كهن فراماسونهای عهد قاجار " ملكمها و مشیرالدولهها " با فراماسونهای نسل بعد بود. او در رأس حلقهای از متفكران و برجستگان فراماسونری ایران ... روح فراماسونری را ، از طریق اهرم حكومت و سیاست ، در كالبد فرهنگ جدید ایران ، كه در دوران پهلوی شكل گرفت دمید....
فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان ،تمامی عناصر ایدئولوژی "شوونیسم شاهنشاهی " و " باستان گرایی" را كه بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شد، در برداشت او در نطق خود رضاخان میرپنج را پادشاهی پاك زاد و ایران نژاد و "وارث تاج و تخت كیان " و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند... انتخاب نام " پهلوی " نیز ابتكار فروغی بود و بعدها پهلوی های بسیاری مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضا خان حتی در عرصه نام نیز یگانه و بی همتا بماند!"
" روشنفكران " ماسونی برای رویارویی با سالم تنها با "باستان گرایی " و گسترش فرهنگ غربی و " ایدئولوژی شاهنشاهی "بسنده نكردند بلكه گاهی با رواج دادن آیین زرتشتی ،بابیگیری ،صوفیگری ،شیخیگری ، بیبندو باری و اندیشههای ناسیونالیستی ،اومانیستی ،تحمیل بیحجابی ،برپایی عشرتكده ،كلوپهای شبانه و گسترش فساد و فحشا در میان جوانان كوشیدند كه برنامه اسلام زدایی را توان ببخشند و تودههای مسلمان را از اسلام و روحانیون وارسته دور كنند.
كینه و دشمنی برخی از "روشنفكران " با اسلام تا آن پایه بود كه از شكست رژیم ساسانی در برابر اسلام و از میان رفتن " نظام شاهنشاهی " در ایران به سوك نشستند و گریه و زاری كردند!
امام در سخنرانی 11/6/1359 خود از این سوگورای "روشنفكران "در دوران رضا خان این گونه یادكرده است:
"... در زمان این شخص نالایق (رضاخان ) كه مملكت ما را به تباهی كشاند.. در روزنامهها به پیغمبر سب كردند.. و آن دولتمردان مجلس درست كردند و در آنجا از پیروزی اسلام بر كفر انتقاد كردند و این روشنفكرها دستمالها را درآوردند و گریه كردند كه اسلام بر شاه ایران ،شاه آن وقت ایران غلبه كرده است شعر ایشان شعر گفتند نویسندگانشان نوشتند و گویندگانشان گفتند..."
جلال آل احمد نیز از آن روزگار سیاه و شگردهای " روشنفكران "در راه اسلام زدایی چنین یاد كرده است:
" .... در آن دوره بیست ساله از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه همه مشغول زردتشتی بازی و هخامنشی بازی بودند. یادم است در همان ایام كمپانی داروساز بایر آلمان نقشه ایرانی چاپ كرده بود به شكل زن جوان بیمار در بستر خوابیده و لابد مام میهن ! سر در آغوش شاه وقت گذاشته و كوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسما پایین آمده ، كنار درگاه (یعنی بحر خزر )به عیادتش و چه فروهری در بالا سایه افكن بر تمام مجلس عیادت و چه شمشیری به كمر هر یك از حضرات با چه قبضهها و چه زرق و برقها و منگولهها ،این جوری بود ه حتی آسپرین بایر را با لعاب كوروش و داریوش و زردتشت فرو میدادیم
از میان "روشنفكران " ماسونی كه در راه بار نشاندن دسیسه انگلیس برای كودتای سیاه در ایران و به قدرت رسیدن رضاخان و استواری رژیم او نقش به سزایی داشتند ، یكی شاهزاده سلیمان میرزا است.
سلیمان میرزا یكی از اعضای مجمع فراماسونری "آدمیت " است. این مجمع در پی مبارزه علما با فراموشخانه، از سوی میرزا ملكم خان به میرزا عباسقلی خان قزوینی ( معروف به آدمیت ) سپرده شد . اعضای این مجمع 12 تن بودند كه یكی از آنان سلیمان میرزا بود.
درباره این مجمع نوشتهاند:
" ... از جامع آدمیت هم سخنی به كوتاه باید گفت از آن رو كه به یك معنی فراموشخانه ملكم به شمار میآید... كسان دیگری نیز در جامع آدمیت بودند كه شیوه سیاسی دیگری پیش گرفتند مانند میرزا محمودخان احتشام السلطنه سلیمان میرزا و ... "
نامبرده در سال 1325 ه.ق از سوی عباسقلی خان مأمور تشكیل شعبهای از مجمع آدمیت در كرمانشاه شد و این مأموریت را به درستی به پایان رسانید او دیر زمانی رهبری حزب دموكرات و سوسیالیست را نیز بر دوش داشت .
آورده اند آنگاه كه به مدرس خبر رسید كه احمد شاه در انتخابات دوره پنجم به درباریان خود سپرده بود كه به شاهزاده سلیمان میرزا، رأی بدهند، اظهار داشت : " پادشاهی كه به حزب سوسیالیست رأی بدهد منعزل است"
سلیمان میرزا چنانكه پیشتر آوده شد در نشستهای پنهانی كه رضاخان برای برنامه ریزی و دسیسه چینی در راه پیاده كردن نقشه كودتا با دستیاران خود داشت رسما شركت میكرد و رضا خان را برای دست زدن به كودتا یاری میداد.
سلیمان میرزا طبق پیمان خود با رضاخان تا واپسین روز سلطنت نامبرده در كنار او ایستاد و او را یاری كرد و به او وفادار بود. طبری نوشته است:
" ... جز كسانی بود كه در همه موارد خواه در جنبش جمهوری به نام رضاخان و خواه به هنگام سلطنت او جزءاكثریت رأی مثبت داد... "
نامبرده در نخستین كابینه رضاخان در سال 1302 شمسی وزیر معارف شد، چند دوره نیز به نمایندگی در مجلس شورای ملی برگزیده گردید و در برههای به ریاست امور مركز در وزارت داخله منصوب شد.
در زندگینامه او آوردهاند:
" ... نامبرده شاه زادهای بود هوچی ، لجوج ،از خودراضی ،بیسواد و عوام فریب و مخصوصا در وزارت فرهنگ خوب امتحان نداد بلكه از خود خیلی جلفی بروز داد و یكی از حرفهایش این بود كه میگفت من وزیر چهل هزار سر نیزه هستم و چنین و چنان میكنم و اشخاصی كه بر او وارد میشدند اگر به او "شاه زاده سوسیالیست " تعظیم غرایی نمیكردند و به وی خیلی كرنش و احترام نمیگذاشتند بسیار بدش میآمد و آن شخص را مورد تنفر شدید خود قرار میداد و اگر عضو وزارتخانه بود او را از كار بركنار میكرد... "
این شاهزاده " ماسونی " هم پیمان رضا خان و همكار او در سركوبی آزاداندیشان و راست قامتان در دوران سیاه سلطنت پهلوی ،در پس سقوط این دیكتاتور در شهریور 20 یكباره رنگ عوض كرد و از بنیانگذاران حزب توده شد. نوشتهاند:
" ... به هنگام آغاز فعالیت حزب توده سلیمان میرزا (سلیمان محسن اسكندری ) البته بدون داشتن عنوان "دبیر كل " (زیرا چنین عنوانی در آیین نامه حزب نبود) در حزب حق امضاء داشت و عملا رهبر حزب توده شمرده میشد..."
نیز آوردهاند:
"... سلیمان میرزا رهبر حزب دموكرات ، بعدها رهبر حزب توده ایران شد هر چند كه این حزب همه گونه رابطه را با دموكرات انكار كرد و مبدأ حزب توده را اجتماعیون عامین میداند، در حالی كه حزب دموكرات ادامه همان حزب بود"
بدین گونه آشكار میشود كه حزب توده نیز ریشه در فراماسونری و گروههای وابسته به استعمار انگلیس در دوران مشروطه داشته است.
پی نوشت ها:
1- مانند سید ابوالحسن اصفهانی ، شیخ عبدالكریم حائری یزدی ، میرزا حسین نائینی ، سید حسین طباطبایی قمی ،حاج آقا جواد صاحب جواهر ،خالصی و...
2 -بازتاب توفان زای مردم در برابر این برخورد ناروا با مدرس ،از این بیتی كه در آن روزها سروده شده است، به درستی روشن میشود:
از این سیلی و لایت پرصدا شد دكاكین بسته و غوغا به پا شد
3- مكی ، حسین تاریخ بیست ساله ایران ، ج2 ، ص 383
4- پیشین ،ج 6 ،نشر ناشر ،1362 ، ص 220
5- دولتابادی ،یحیی . حیات یحیی ،ج 4 ،انتشارات فردوسی ، 1362 ، چاپ چهارم ،ص 324-325
6- دیوان بهار ، ج 2، ص 143
7- نویسنده كتاب "سفرنامه خوزستان"
8 - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ،" خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست " ،انتشارات اطلاعات ،دهه فجر 1367 ، ج2 ، ص 44
9- پیشین ، ص 125
10- در خدمت و خیانت روشنفكران چاپ سوم از انتشارات رواق ،ص 325
11- سلیمان میرزا محسن اسندری ،پسر كفیل الدوله ،پسر محمد طاهر میرزا ،پسر اسكندر میرزا ،پسر ششم عباس میرزای نایب السلطنه ، پسر فتحعلیشاه است.
12- كتیرایی ، محمود . فراماسونری درایران ،ص 83
13- مكی ، حسین . تاریخ بیست ساله ایران ، ج 5 ، ص 50
14- در این باره به صفحه 84 این كتاب برگردید.
15- طبری ، احسان . گژ راهه ، ص 13
16- بامداد،مهدی . شرح حال رجال ایران ،ج 2 ، ص 112
17- طبری ،احسان . كژ راهه ، ص 17
18- اتحادیه ، منصوره . پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت ، ص 240
نويسنده اين كتاب تا آنجا پيش ميرود كه شكل گيري تمدن مدرن غربي از جمله تمام عناصر و مختصات اصلي آن همچون كمونيسم، ليبراليسم، گلوباليسم و حتي ظهور هيتلر و رويداد يازده سپتامبر را محصول توطئههاي پيچيده و مخفي ماسونيها ميداند. به اعتقاد نويسنده، صهيونيسم رويه ديگر فراماسونري است و در اصل اين بانكداران متنفذ يهودي بودهاند كه با استفاده از عوامل خود توانستهاند فلسفهاي به نام فراماسونري را شكل و انتشار دهند.
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Untitled-1.jpg
هنري مكوو1
چكيده:
هنري مكوو در معرفي خود از كتاب«معماران فريب» كه توسط نويسنده استونيايي يوري لينا در نقد و تاريخچه فراماسونري نوشته شده است، به برخي از برجستهترين شواهد ارائه شده در اين كتاب ميپردازد. نويسنده اين كتاب تا آنجا پيش ميرود كه شكل گيري تمدن مدرن غربي از جمله تمام عناصر و مختصات اصلي آن همچون كمونيسم، ليبراليسم، گلوباليسم و حتي ظهور هيتلر و رويداد يازده سپتامبر را محصول توطئههاي پيچيده و مخفي ماسونيها ميداند.
به اعتقاد نويسنده، صهيونيسم رويه ديگر فراماسونري است و در اصل اين بانكداران متنفذ يهودي بودهاند كه با استفاده از عوامل خود توانستهاند فلسفهاي به نام فراماسونري را شكل و انتشار دهند.
كتاب «معماران فريب»، به قلم نويسنده استونيايي يوري لينا، تاريخچه اي ششصد صفحه اي از فراماسونري است كه در آن بينش ژرف نويسنده نسبت به مختصات واقعي تاريخ مدرن را مشاهده ميكنيم. در اصل، يك بخش غالب جامعه غربي به گروه نخبه مالي يهودي در پذيرش فراماسونري پيوسته است؛ فراماسونري، فلسفهاي شيطاني است كه آرزوي مرگ تمدن را دارد. فراماسونها ميپندارند كه آنها به شكلي از كشتار و رنج ناشي از اسقرار «نظم نوين جهاني» خود، منتفع خواهند شد.
اگر چه باورنكردني، عجيب و اندوهآور به نظر ميآيد، اما آن طور كه لينا مينويسد، سيصد خانوده اصلي بانكدار يهودي، از فراماسونري به عنوان يك ابزار براي سرنگون كردن، كنترل و تخريب جهان غرب استفاده كردهاند.
اين ديدگاه مبتني بر بازجويي «ان كي وي دي» سال 1938 از يك عضو روشنفكر برجسته است كه از بسياري از اين خانوادههاي بانكدار نام ميبرد و تأييد ميكند كه فراماسونها ابزارهايي قابل بسط هستند.
بر اساس بايگانيهاي لژ شرقي بزرگ و قدرتمند فرانسه كه در ژوئن سال 1940 ضبط شد و بعدها روسها آنها را علني كردند، لينا با ذكر جزييات نشان ميدهد كه چگونه فراماسونري براي سلطه جهاني توطئه كرده و تمام انقلابها و جنگهاي بزرگ در دوران مدرن را هماهنگ كرده است.
ماسونهايي كه غالباً يهودي بودند، مسئول پيدايش كمونيسم، صهيونيسم، سوسياليسم، ليبراليسم (و فمنيسم) هستند. علاقهمندي بزرگ آنها تشكيل حكومت بزرگ بود، چرا كه حداكثر انحصار محسوب ميشد. «حكومت جهاني» (ديكتاتوري) پاداش نهايي است. اين ديدگاه را در پشت واقعه يازده سپتامبر و «جنگ با ترور» ميتوان مشاهده كرد.
اين جنبشهاي«انقلابي و مترقي جهاني» همگي بازتاب سرپيچي ابليس عليه قوانين خدا و طبيعت هستند كه در قلب فراماسونري جاي دارد. آنها ميليونها ايده آليست زودباور را با ترويج اتوپيايي مبتني بر ماترياليسم و«خرد» اغفال كردند و«آزادي، برابري و اخوت»، «مالكيت عمومي» يا برخي ديگر از مهملات را به آنها ديكته كردند؛ كاري كه «طعمه گذاري و جابه جايي» نام گرفته بود.
طبق نظر لينا، «هدف اوليه فراماسونري مدرن، ايجاد يك نظم نوين جهاني است، يك معبد سليمان معنوي كه در آن افراد غير عضو چيزي جز برده نيستند و... در آن انسانها در پيشگاه يهوه قرباني ميشوند».
لينا تعدادي از منابع يهودي را بر ميشمارد كه ادعا ميكنند، فراماسونري مبتني بر يهوديت است و «ارگان سياسي اجرايي گروه نخبه مالي يهودي است». هدف مشترك اين جنبشهاي الهام گرفته از فراماسوني، نابودي نژاد، مليت و خانواده است از طريق ترويج انشقاق اجتماعي، خود سهلگيري و«تساهل و مدارا»، يعني اختلاط نژادي، الحاد، نيهيليسم، گلوباليسم، «آزادي» جنسي و همجنس گرايي و در نتيجه فروكاستن انسانيت به يك خمير متحد الشكل غيركاركردي و شكلپذير.
لينا و ديگراني كه ميكوشند نسبت به وضعيت واقعي انسانيت هشدار دهند، توسط كساني كه غير مستقيم از سوي بانكداران به كار گرفته شدهاند، برچسب سامي ستيز، فاشيست و« نفرت پراكنان دست راستي» ميخورند.
اين تاكتيك، توطئهگران را در برابر مداقه دقيق حفظ ميكند و بحث و گفتوگو درباره مخمصه مخوفي را كه در آن قرار داريم ناممكن ميسازد.
من يك يهودي هستم. نه من بخشي از اين انحصار بانكداري هستم و نه اكثريت يهوديان. بر سبيل قياس ميتوان گفت، اگر چه مافيا عمدتاً ايتاليايي تلقي ميشود، اما بيشتر ايتالياييها به مافيا ارتباطي ندارند.
ايتالياييها با سبعيت به دشمنان جنايات سازمان يافته حمله نميكنند و آنها را «نژاد پرست» و«نفرت پراكن» نمينامند. اين ميتواند به شدت سوءظنانگيز باشد. يهوديان با دفاع خود از بانكداران ماسوني و بينش منحرفشان نسبت به انسانيت، خود را به مخاطره مياندازند.
هر دو پدربزرگ و مادربزرگ من توسط هيتلر از بين رفتهاند. يك بار من خواستار آن شدم كه ماسونها مسئولين واقعي اين كشتار شناخته شوند. اين بانكداران ماسوني مستقر در لندن و همپالگيهايشان بودند كه هيتلر را به منظور برافروختن جنگ به قدرت رساندند تا تشكيل اسرائيل را توجيه كنند. آنها به يهوديان غير صهيونيست خيانت كردند و آنها را رها كردند تا از بين بروند. آنها در حال استفاده از قوم يهود به همان طريقي هستند كه ماسونيها از آنها استفاده ميكردند.
توطئه ماسونيها
ما نميتوانيم جهان مدرن را درك كنيم مگر آنكه تصديق كنيم كه اين جهان محصول توطئه ماسونيهاست. كساني كه شواهد را به باد تمسخر ميگيرند بد نيست بدانند كه اين شواهد هر روز پيش چشم آنهاست. تصوير Great Seal ايالات متحده بر روي تك تك اسكناسهاي دلار، يك نماد ماسوني است. در هر طرف اين هرم، سي و سه پله وجود دارد كه نشانگر سي و سه درجه فراماسونري است. ماسونها ايالات متحده را به عنوان پايگاهي براي پيشبرد اهداف خود براي چيرگي بر جهان انتخاب كردند.
به همين ترتيب نماد سازمان ملل متحد نيز يك نماد ماسوني است. در اين نماد، جهان در شبكه اي متشكل از سي و سه فضاي محاصره شده در برگهاي اقاقيا كه بر فعاليت شديد در فراماسونري دلالت دارد، گرفتار شده است.
سه چهارم رئيس جمهورهاي ايالات متحده در قرن بيستم از ماسونهاي رده بالا بودند. هم بوش و هم كري ماسون هستند. روزولت، چرچيل، لنين، تروتسكي و استالين ماسون بودند. بيشتر رهبران صهيونيست ماسون بوده و هستند. گرهارد شرودر، ژاك شيراك و توني بلر فراماسون هستند. به همين ترتيب صدام حسين كه ميگفت جنگ عراق ميتواند يك لال بازي ساديستيك باشد، ماسون بود.
بيشتر از شش ميليون ماسون در سي و دو هزار لژ در سراسر جهان وجود دارند، از جمله دو و نيم ميليون نفر در آمريكا. در سال 1929 شصت و هفت درصد اعضاي كنگره، ماسوني بودند. در انگلستان سيصد و شصت هزار ماسوني وجود دارند. بيشتر از پنج درصد قضات انگليسي ماسوني هستند.
لينا بر اين باور است كه «فراماسونري همان نقشي را در جامعه غربي ايفا ميكند كه حزب كمونيست در اتحاد جماهير شوروي ايفا ميكرد. بدون وابستگي به فراماسونري، هيچ شانسي براي رسيدن سريع به يك سمت دولتي ـ فارغ از ميزان استعداد اشخاص ـ وجود ندارد».
به خاطر داشته باشيد كه كمونيسم يك سرمايهگذاري ماسوني بوده تا پازلي كه در ذهن داريد كم كم شكل بگيرد.
لينا ميگويد، فراماسونرها نه تنها بر سياست كنترل دارند، بلكه عملاً بر تك تك بخشهاي جامعه غربي از جمله علوم و فرهنگ نيز كنترل دارند. او مينويسد: «حيات فرهنگي فعلي عملاً ناخودآگاه شده است. ما شاهد شروع كهولت فرهنگي بودهايم».
اچ. جي ولز فراماسون در جزوه خود با نام «توطئه آشكار: طرح يك انقلاب جهاني» (1929) يك «جامعه باز مخفي» را توصيف ميكند كه مركب است از مردان پيشرو جامعه كه يك نيروي پنهان را براي تضمين منابع جهاني، كاهش جمعيت از طريق جنگ و جايگزين كردن دولت ـ ملت با ديكتاتوري جهاني را در دست دارند.
ايدئولوژي ماسوني
انسانها به طور طبيعي به طرف خير كشش دارند و از شر بيزارند. از اين رو شر هميشه خود را به لباس خير در ميآورد. فراماسونري براي جامعه و ردههاي پاييني آن وانمود ميكند كه خود را وقف «بهتر كردن مردمان خوب»، انسان گرايي، تساهل و مدارا، مسيحيت و از اين قبيل كرده است.
اگر اين حقيقت داشت، آيا آنها بايد با تحميل درد شكافتن گلوي آنها با كارد، سوگند حفظ اسرار را از اعضايشان بگيرند؟ در اين صورت آيا تعداد زيادي از پاپها آنها را محكوم ميكردند و از سوي تعداد زيادي از كشورها فعاليت آنها ممنوع ميشد؟
اصلاً ميل ندارم مردان خوب و برازنده بسياري را كه در «لژهاي آبي» پايين عضو هستند و از كاركرد و شخصيت حقيقي فرماسونري آگاه نيستند، مورد انتقاد قرار دهم. اما شواهد و شهادتهاي غير قابل انكاري در دست است كه فراماسونري فرقه اي شيطاني است كه پرستش مرگ را ديكته ميكند.
براي مثال وقتي لژ شرقي بزرگ ايتاليا در سال 1893 از Palazzio Bourghese در رم اخراج شد، مالك آن معبدي را ساخت كه اختصاص به شيطان داشت. فراماسونرهاي ايتاليايي در دهه 1880 روزنامه اي را انتشار دادند كه در آن بارها و بارها تأكيد كردند كه «رهبر ما شيطان است!»
ماسونها همچنين قبول دارند كه داراي يك دستور جلسه سياسي ـ انقلابي هستند. نمونههايي كه لينا از متون ماسوني نقل ميكند، از يك مجله آلماني در سال 1910 است: «انديشه راه برنده در تمام زمانها بر نابودي و انهدام متمركز است، چرا كه قدرت اين جامعه مخفي بزرگ، فقط از ويرانههاي نظم موجود جامعه خواهد برخاست.»
نتيجه گيري
بي برو برگرد، توطئه ماسوني مسئول عقب ماندگي تكامل انسانيت است. بشريت شبيه شخصي است كه از يك بيماري جدي بدخيم رنج ميبرد و دارد به اغما ميرود. يوري لينا كتاب شجاعانه اي براي هشيار كردن ما نوشته است. او ميگويد كه ما با «بزرگترين بحران معنوي در تاريخ بشر مواجه هستيم...آنها تاريخ، شرافت، خرد، احساس مسئوليت، بينش معنوي و سنتهاي ما را از ما گرفتهاند.» او ميگويد كه بخشي از تقصير متوجه ماست: «ما از اقدام عليه جنون ماسوني، به دليل گناهكاري شديد خود قصور ورزيده ايم. ما كاملاً فريب خوردهايم و نشانههاي هشدار را ناديده گرفتهايم».
او اثر خود را با جملهاي مؤثري به پايان ميرساند و ميگويد شر، عنصري غير كاركردي است و به ناگزير خود را نابود ميكند. «فراماسونها در دل فلسفه خود، بذرهاي نابودي آن را ميپرورانند».
جنگها، انقلابها و ركودهاي اقتصادي همگي بخشي از يك روند «انقلابي» هستند كه براي تحميل «حكومت جهاني» به بشر بر اساس دستورالعمل فراماسوني طراحي شدهاند كه ممكن است جانشيني براي يك اتحاد بين يهوديت مخفي و نخبگان مالي غير يهودي باشد. به نظر ميرسد كه «خود نابودي » آنها بهترين اميد ما باشد، چرا كه جامعه بسيار سستتر و ضعيفتر از آن است كه بتواند در مقابل فراماسونري مقاومت كند.
اسناد موجود در لژ بيداري گواه اين مطلب است كه حتي تعيين يك حاكم محلي با تأييد لژ بيداري انجام مي شده است. مثلا اديب الممالك فراهاني در يك نامه از لژ اجازه مي گيرد كه من را حاكم فسا كرده اند آيا من بروم يا نه؟ بعد هر اتفاقي كه آنجا مي افتد به لژ گزارش مي دهد.
ايرانيان وقتي به هندوستان سفر كردند اولين بار با فراماسونري آشنا شدند و اين كلمه وارد ادبيات ما شد. يكي ديگر از مبادي ورودي فراماسونري عثماني است. غير از اين ها سفرايي كه از ايران به خارج فرستاده شدند هم فراماسون مي شوند و برمي گردند. اتفاقا در فراماسونري ايران يك يهودي زاده نقش اصلي را ايفا مي كند و اولين فراماسون ايراني فردي به نام «ميرزا ابوالحسن خان ايلچي» است كه متعلق به خانواده كلانتري است كه در زمان اينها يهوديان وارد دستگاه شدند و قصد داشتند ايران را به تصرف خود درآورند.
سفير وقت انگليس «سرگوراوزلي» در ايران با دو دستور وارد ايران مي شود. يك دستور از جانب «جرج سوم» پادشاه انگليس كه مأمور مي شود اطلاعات جامعي از ايران تهيه و ارسال كند و دستور دوم او تأسيس لژ فراماسونري در ايران به نام «لژ اصفهان» بود.
سرگوراوزلي طي نامه اي كه به لندن مي فرستد، مي نويسد كه براي حفظ مستعمرات انگليس، بايد ايران در يك توحش و بربريت دائم نگه داشته شود. شايد منظور او حفظ جامعه ايراني در وضعي آشفته، بي قانون و پراكنده است. به همين دليل هرگاه ما خواستيم پيشرفتي به دست بياوريم انگليسي ها مانع شدند و حتي بعد از انقلاب هم آنها اين سياست را دنبال كردند.
اولين لژ فراماسونري كه در ايران به وجود آمد و همه بر آن اذعان دارند «فراموشخانه ميرزا ملكم خان» است. در تأسيس اين فراموشخانه چند چهره علني و يك چهره پنهان داريم. چهره هاي علني يكي همين ميرزا ملكم خان است «جلال الدين ميرزا» و «حاج سياح» و تعدادي ديگر هستند كه عملكرد اين جمعيت در راستاي همان پراكنده و آشفته نگه داشتن شرايط اجتماعي ايران است.
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Untitled-2.jpg
قرارداد «رويتر» را ميرزا ملكم خان و ميرزا حسن خان سپهسالار با شخصي به نام «اسرائيل يوسفات» يك يهودي ظاهرا هندي تابع انگلستان منعقد مي كنند كه در طي آن منابع زيرزميني و روي زميني ايران به مدت 70سال در اختيار بيگانگان قرارداده مي شود. كاري كه حتي امپراطور انگلستان هم آن را باور نمي كرد كه واقعا چطور ممكن است يك حكومتي چنين كاري بكند؟!
بساط لژ ميرزا ملكم خان با هوشياري و غيرت حاج ملاعلي كني برچيده مي شود. حاج ملاعلي كني حداقل دونقش برجسته در تاريخ ايران دارد كه يكي بر هم زدن قرارداد رويتر و ديگري برچيده كردن بساط لژ ميرزا ملكم خان است. در سال 1317 هجري، بعد از مرگ ناصرالدين شاه يك انجمن به نام انجمن اخوت در ايران تشكيل مي شود كه صورت ظاهري آن فعاليت هاي درويشي است و در خفا محل تجمع و تشكيل جلسات فراماسونري است.
فراماسونري با تأكيد بر پلورالسيم و نسبي گرايي فرصتي ايجاد مي كند تا دگرانديشان و ساختارشكنان بتوانند در آن حضور پيدا كنند.
سال1322 هجري قمري زمينه هاي تأسيس اولين لژ رسمي به وجود مي آيد. عقيده بر اين است كه لژ ملكم خان رسمي نبوده در تأسيس لژ بيداري عناصر دگرانديش و يهوديان نقش داشتند. يهوديان مدارسي در سراسر جهان ايجاد كردند به نام آژانس اسرائيليان. اين مدارس را يهوديان فرانسه در ايران تأسيس كردند، هفت استاد اين مدارس در زمره مؤسسين لژ بيداري هستند. به اضافه اردشير جي جاسوس و محمدعلي فروغي و تقي زاده و بقيه كه در ليست لژ بيداري اسامي شان ذكر شده است. از اين تاريخ يعني 1324 هجري فراماسونري در ايران به دو شاخه تقسيم مي شود. دو شاخه اعتدالي و افراطي، شاخه اعتدالي را عباسقلي خان آدميت اداره مي كند و شاخه افراطي را اردشير جي. درگير و دار مشروطه دسته اول براي آرام كردن جامعه به سمت مذاكره با محمدعلي شاه مي روند و تحولات را در درازمدت دنبال مي كنند. اما شاخه افراطي در تمام اغتشاشات مشروطه نقش داشتند.
اين جانب اصل مشروطه را حركت مثبتي براي ملت مي دانم. اما طيف هاي مختلفي در اين جريان حضور داشتند كه حضور اين طيف ها نسبت به اهداف اين جريان بدبيني ايجاد مي كند.
يكي از جرقه هاي مشروطه چوب خوردن تجار قند در تهران بود. اسناد تاريخي نشان مي دهد محرك علاءالدوله حاكم تهران، در چوب زدن ميرزاهاشم قندي كه يكي از تجار قند بوده فردي به نام ميرزا حسن خان رشدي، يك فراماسونر است و بنا به نقلي پدر مدارس جديد نيز است.
پس از چوب زدن تجار تهران، مردم شورش و به اين عمل اعتراض مي كنند. ميرزا ملك منصور (شاه السلطنه) پسر مظفر الدين شاه كه يك فرماسونر است به صدراعظم مراجعه مي كند و به جاي اينكه آشوب را آرام كند عين الدوله را تحريك مي كند به ايستادن جلوي مردم كه اين واقعه منجر به كتك خوردن بعضي علما و عصبانيت بيش از حد مردم و حتي كشته شدن «عبدالحميد» روحاني جوان مي شود و آتش مشروطه اينگونه برافروخته مي شود و اداره امور را از دست نخبگان اصيل و متفكران و روحانيت شيعه خارج كرد و بدست مجامع ماسوني داد. از آن روز تا كودتاي 1299 و بعد از آن، ايران روي آرامش را نديد. هر وقت ايراني ها خواستند به توافق برسند فراماسونرها با توطئه گري مانع شدند و كار را به، به توپ بستن مجلس كشاندند و باعث دخالت گسترده انگليس و روسيه در ايران شدند و با تحصن در سفارت روسيه و انگليس ماهيت غيربومي و غيرملي به انقلاب مشروطه ايران دادند و با فتح تهران عملا كنترل ايران را به دست آوردند.
ملكم خان در خدمت صهيونيسم بود و هيچ اعتقادي به اديان ثلاثه (نه اسلام، نه مسيحيت نه يهوديت) نداشت. در خاطرات ناصرالدين شاه آمده كه در پاريس يا لندن ملكم خان، روچيلد را به ديدن ما آورد و روچيلد در خصوص وضعيت يهوديان از حكومت وقت امتيازاتي مي خواستند. ناصرالدين شاه به آنها مي گويد چرا نمي رويد فلسطين را بخريد و يهوديان را در آنجا جمع كنيد و بعدها تاريخ نشان داد كه آنها چنين تصميمي داشتند. چون «تئودور هرتزل» كه نزد سلطان عبدالحميد پادشاه عثماني رفته بود از او مي خواهد كه اجازه مهاجرت يهوديان به فلسطين را بدهد و بهاي سنگيني نيز تقبل مي كند. حاضر مي شود تمام بدهي خارجي امپراطوري عثماني را بپردازد و 8 كشتي طلا به امپراطوري بدهند و در ازاي چنين مبالغ هنگفتي فقط اجازه مهاجرت و اسكان در فلسطين را مي خواستند. اما عبدالحميد نمي پذيرد و همين موجب واژگوني دولت او مي شود.
در توطئه سرنگوني حكومت سلطان عبدالحميد و فروپاشي امپراطوري عثماني سه بخش به خوبي با همديگر همكاري مي كنند: دسته اول روشنفكران هستند. دسته دوم يهوديان و دسته سوم بهائيان ايران هستند. بهائيان كه در دوره ناصرالدين شاه از ايران رانده مي شوند به بغداد مي روند و به بهانه نزاع ميان بابيه و بهائيه، بهائيان به عكا (فلسطين اشغالي) مي روند و بابيه به قبرس.
سال 1327ه. اوج حاكميت بهائيان است و آن ها كمك هاي بي شائبه به دستگاه اطلاعاتي و ارتش انگلستان مي كنند. به همين دليل است كه عباس افندي بعد از اينكه امپراطوري عثماني از هم مي پاشد به لقب «سر» ملقب مي شود.
اسناد موجود در لژ بيداري گواه اين مطلب است كه حتي تعيين يك حاكم محلي با تأييد لژ بيداري انجام مي شده است. مثلا اديب الممالك فراهاني در يك نامه از لژ اجازه مي گيرد كه من را حاكم فسا كرده اند آيا من بروم يا نه؟ بعد هر اتفاقي كه آنجا مي افتد به لژ گزارش مي دهد.
حتي تدوين قانون اساسي را نيز آنها انجام مي دهند؛ برپايه ترجمه قانون اساسي كشورهاي فرانسه، بلژيك، انگلستان، توسط تقي زاده، فروغي و سيدنصرالله تقوي انجام شد. و اين سه نفر از اعضاي اصلي لژ بيداري ايران هستند. نظام حقوقي ايران كه به سمت سكولاريستي شدن پيش مي رود زير نظر اينان بوده است. اوضاع حقوقي و قضايي و عمده تحولات زير نظر اين سه تن شكل مي گيرد مشيرالدوله پيرنيا (ميرزا حسن خان) به لژ «گرانداوريا» نامه مي نويسد و مي گويد ما مي خواهيم تغييرات گسترده قضايي و حقوقي در ايران ايجاد كنيم. شما يك حقوقدان به ما معرفي كنيد و آنها نيز «مسيو پرني» را به ايران مي فرستند. و تحولات حقوقي در ايران اتفاق مي افتد كه ميرزا علي اكبر خان داور آن را به اوج مي رساند. به هر حال امري نيست كه دخالت اينها در آن نباشد. از به دار زدن شيخ فضل الله نوري توسط همين كميته فراماسونري- كه يك طرف آن يپرمن خان ارمني و طرف ديگر آن شيخ ابراهيم زنجاني يهودي زاده است در كسوت روحاني، و از 12 نفر كميته انقلابي، 9 نفر عضو لژ بيداري هستند- تا كودتاي 1299 توسط اينان صورت مي گيرد.
فاتحين تهران قصد تحولات فرهنگي سياسي را دارند و دولت را نيز در دست دارند. با زور مي خواهند دولت مدرن را در ايران سر كار بياورند و پروژه مدرنيزاسيون را در ايران اجرا كنند همان روشنفكراني كه در عهد قاجار دم از قانون و آزادي مي زدند الان در خدمت لژ بيداري و در فكر تحولات گسترده هستند. كشتار علما و برخورد با جريانات فايده نمي كند. بنابراين از سال 1292 تا 1299 ايجاد دولت مدرن و ديكتاتوري نو را ترويج مي كنند.
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Untitled-4.jpg
كودتاي 1299 يك كودتاي ماسوني است كه همه طيف ها در آن حضور دارند: بهايي ها، يهودي ها، مسيحي ها، علي اللهي ها، صوفي ها و اردشيرجي كه در خاطرات خود به صراحت گفته همه كاره كودتاي 1200 من بودم. و ارتباط او با كانون هاي يهودي كاملا مشخص شده است.
و در دوره پهلوي دوم انتقال قدرت از پهلوي اول به دوم توسط يك فراماسونر به نام محمدعلي فروغي انجام مي گيرد. در سال 1947 لژ بزرگ تشكيل مي شود و در سال 1948 لژ عالي اسكاتي و قريب به 50، 60 لژ فراماسونري در آن زمان در ايران فعال هستند كه حدود 5 هزار نفر عضو دارد كه در همه اركان حكومتي حضور دارند. نمايندگان سنا، مجلس، رؤساي دانشگاه ها، وزراي كابينه و حتي در ميان بازرگانان و سفرا و غيره.
http://www.masonic.ir/images/pahlavi/Untitled-5.jpg
وقوع انقلاب اسلامي باعث تعطيل شدن لژهاي فراماسونري در ايران شد اما تفكر فراماسونري در قالب هاي ليبراليسم، پلوراليسم، نسبي گرايي و... ترويج شد و هنوز هم به قوت هر چه تمامتر ترويج مي شود.
بزرگترین مأموریّت وهّابیون تا سال 2012 م. به اجرا در خواهد آمد، تا این سال، همة نشانهها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در امّ القرای اسلامی نابود خواهد شد و در غیبت همة سنّتهای اسلامی که در اثر بدعتهای سلفی و شرکآلود خواندن آن سنّتها از میان مسلمانان رخ بربسته، در بنای اصلی «مسجدالحرام و مسجد النّبی» نیز در تیررس تیرهای زهرآلود ماسونی و شیطانی از جمله ابراج البیت، کارکردهای خود را از دست خواهد داد تا فراماسونری جهانی یا همان دجّال آخرالزّمان به راحتی بتواند حکومت جهانی شیطان را مستقر نماید.
تا چند سال پیش، بلندترین بنای مُشرف به صحن مسجدالحرام، قصر ملک فهد، سلطان پیشین مملکت عربی سعودی یا همان خادم الحرمینی بود که بر بلندای ابوقُبیس، صدها متر فراتر از مخدوم خود نشسته بود. مهمانان خاصّ پادشاهی سعودی در ایّام حج در این قصر ضیافت اتراق میکردند تا ضمن انجام اعمال، از آن بلندا ناظر صحن مسجد و طواف حاجیان باشند. امّا امروزه دیگر، این بنا در برابر برج در دست ساخت «ابراج البیت» کوچک مینماید. درست مقابل رکن یمانی. این بنا که معرّفیاش خواهم کرد، قرار است در سال 2012 م. افتتاح شود. بر این مُژده گر سر فشانم رواست. در تمام نقاط جهان و میان همة اماکن مقدّس مذهبی، هیچ بنایی تاکنون مجال و جرئت قد برافراشتن به این قدّ و قواره را نداشته است.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-3.jpg
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-2.jpg
http://www.masonic.ir/images/saye/saye-eblis.jpg
برجهاي تجاري مکه (ابراج البيت)، که در واقع بايد «شاخهاي شيطان» خوانده شود، سرشار از نمادهاي ماسوني، بناي کعبه را به محاصره گرفته، کار لرد فاستر، معمار و ماسون نامدار، و «مجتمع بن لادن» [1] [2] [3]
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-6.jpg
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-5.jpg
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-4.jpg
در سال 2012، که از ديدگاه فرقههاي شيطاني شروع «نظم نوين دنيوي» است
ساختمان "ابراج البيت" به پايان ميرسد و کعبه چنين در سايه نمادهاي شيطاني قرار خواهد گرفت.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-7.jpg
برج رفیعی که در میان دو بال قرار گرفته، در نوع خود بزرگترین ستون اوبلیکس جهان است که از عهد مصر باستان تاکنون ساخته شده است.
همة کسانی که تا یکی دو سال پیش در ایّام برگزاری حجّ تمتّع در رمی جمرات، ستون شیطان را سنگباران کردهاند، شکل ستون میانی خانة شیطان را به یاد دارند. ستونی چهارگوش که در انتها، نوک هرمی مشکلش خود را مینمایاند. این ستون همان ابلیسک است که امروزه به عنوان یکی از معروفترین نماد فراماسونرهای جهان قابل شناسایی است.
میدان بزرگ رو به روی کاخ سفید در واشینگتن، میدان ساختمان بزرگ واتیکان، پاریس، لندن، برزیل و صدها نقطة دیگر جهان، نمونههایی از این ستون را به نمایش گذاشتهاند. حضور این نماد در هر کجای جهان نشان دهندة حضور و سلطة فراماسونرها بر مقدورات و مقدّرات آن سرزمین است. در کشورهایی همچون ترکیه و مصر هم که برای مدّتهایی طولانی فراماسونرها زمام امور سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در اختیار داشته و دارند، این نماد مقدّس ماسونی خود را مینماید. در ایران خودمان هم نمونههایی از این ستون را تا سال 1357 قد برافراشته داشتیم.
برج ایفل در فرانسه و برج ساعت لندن دو نمونة فانتزی ابلیسک هستند که توسط معماران ماسونی ساخته شدهاند. امّا ابراج البیت بر بلندای مسجدالحرام گوی سبقت را از همگان ربوده است. این برجها، در خود بزرگترین ابلیسک جهان را در امّ القرای جهان اسلام جای دادهاند؛ البتّه، با تخریب ستون خانة شیطان در رمی جمرات و جایگزین شدن دیوار عریضی به جای آن. این برجها با ابتکار معمار معروف ماسونها؛ یعنی آقای لرد فاستر قد برافراشتند تا هم پاسخی به اسائة ادب مسلمانان به شیطان در وقت تخریب ستونهای خانة شیطان در رمی جمرات باشد و هم جبرانی برای آن. از اینجا، برجهای مشرف بر مسجدالحرام و خانة کعبه با دو برج بزرگ دروازهای شکل ساخته شد تا به همگان اعلام نماید نه تنها مملکت سعودی، بلکه خانة مقدّس مسلمانان جهان نیز در آغوش ما و تحت سلطة ماست.
ماجرای «دروازهها» نیز جالب است. در مصر باستان در میان ساحران و پس از آن در میان کابالیستها و فراماسونرها، دو ستون دروازهای شکل بر پهنة زمینی شطرنجی (مانند کفپوش شطرنجی تمامی لژهای ماسونی) به عنوان دروازة ارتباط با جهان ماورایی ابلیسی شناخته میشدند. اعمال کثیف مانند توهین به مقدّسات و مناسک شیطان پرستان و جادوگران، باعث بودند تا امکان ارتباط انسانها (یا همان جادوگران و ساحران) با نیروهای اهریمنی شیطانی و جنّی ممکن شود. امروزه اشرار یهود و فراماسونرهای درجة بالا و کابالیستها برای ارتباط با نیروهای شیطانی و اعمال قدرت بر رقیبان و مخالفان و مبارزة بیامان با انسان و ادیان در مناسک ویژه، از صفحات شطرنجی و دروازهها و ستونها بهره میبرند.
چند سال قبل، در سفری به فرانسه، در منطقة مدرن و نوساز پاریس، بنای رفیع دروازهای شکل شیشهای را ملاحظه کردم. البتّه شما هم از دیدار نمونة کاملی از آن بینصیب نماندهاید. طیّ سه چهار سال اخیر دو نمونة بزرگ از برجهای دروازهای شکل شیشهای را در حاشیة غربی بزرگراه مدرّس ساختهاند. بر تپّههای معروف عبّاس آباد. جالب اینجاست که در این دروازهها که از اتّفاق، دولتی هم هستند، هرم معروف چشم جهانبین All seeing eye را هم ساختهاند. این واقعه را به حساب هر کس میخواهید بگذارید با خودتان. به هر روی نمادها و نمادسازها کار خود را میکنند. بگذریم.
از «شاخهای شیطان» قد برافراشته بر فراز مسجدالحرام میگفتم. بخش انتهایی و بالای دو بال این بنا که ابلیسک بلند مزیّن به ساعت بزرگی را در خود جای دادهاند، به شکل بخش انتهایی بالهای خفّاش ساخته شدهاند. بد نیست بدانید که در ادبیّات مسیحی، شیطان در شمایل حیوانی با بالهای خفّاش، پاهای شیر و سری چون سر قوچ به تصویر کشیده میشود. این نماد را در بسیاری از فیلمهای هالیوود و از جمله امگا کد 2 میتوانید ببینید. گوییا که معمار صاحب سبک این برجها میخواهد به همگان القاء کند که بالهای شیطان مسجدالحرام را در خود گرفتهاند. در واقع، رمی و سنگباران معکوس از بلندای مسجد آغاز شده است. سنگهای پنهانی نیروهای اهریمنی بر سر و روی حجّاج طواف کننده و عمره گزاران. امواج منفی شیطانی که جان مسلمانان را هدف تیرهای زهراگین میسازد. بسیاری از محقّقان بر این باورند که، انفجار دو برج نیویورک در یازده سپتامبر، در واقع، حاصل پروژة انفجار دروازهای بود که در آن زمان و مکان خاص و البتّه از نظر فراماسونرهای نشسته بر اریکة قدرت سازمانهای مخفی، راه ورود نیروهای شیطانی را بیش از پیش در زمین و در صحن حیات اجتماعی ساکنان زمین هموار ساخت.
چنان که عرض کردم، قرار است این بنا و بالهای شیطانیاش در سال 2012 م. افتتاح شود.
از نظر فرقههای شیطانی و طرّاحان نظم نوین جهانی، سال 2012 م. سال شروع نظم نوین دنیوی است. در این سال کعبه در سایة نمادهای شیطانی ابراج البیت قرار خواهد گرفت.
افتتاح برج در 11 ژانویة 2012 م، ارتباط این برج را با فاجعة پیشبینی و اعلام شده توسط غربیها در سال 2012 م. نشان میدهد. در آثار متعدّد و فراوانی که طیّ سالهای اخیر دربارة فاجعة جهانی در سال 2012 م. ساخته شده و پهنة وسیعی از سینما و حتّی مستندات تلویزیونی آمریکایی و اروپایی را اشغال کرده، این سال را سال ظهور مسیح دجّال یا همان مسیح دروغین اعلام کردهاند. عدد 11، عدد مقدّس فراماسونرهاست. قراینی حکایت از این دارد که سران مجامع مخفی، کمر همّت بستهاند تا با زمینهسازی ذهنی و تبلیغات گسترده، وقوع حوادثی در ابعاد جهانی را در سال 2012 محتوم، مقدور و پیشبینی شده معرّفی کنند. هم اینک در اثر ساخت مجموعههایی از مستندات تلویزیونی، میلیونها نفر در آمریکا و اروپا چشم به این سال دوختهاند و با نگرانی روزها را میشمارند. آنها حتّی به مردم القا کردهاند این تاریخ و واقعة مصیبت باری که بخش عمدهای از جهان را نابود خواهد کرد، توسط اقوام مایا و توسط پیشگویانی چون نوستر آداموس که از اتّفاق خودش در زمرة کابالیستها است، پیشگویی شده است.
آنچه برای ما مسلّم است، آن است که، غرب و سران مجامع مخفی شیطانپرست و فراماسونر که اداره و کنترل جهان را عهده دارند، برای اجرای آخرین بخش از پروژة نظم نوین جهانی یا همان جهان تک حکومتی شیطانی، عجولانه در پی نمادسازی و اقدام پیشدستانهاند و با مدد گرفتن از نیروهای غیر ارگانیک، ماوراء الطّبیعهای ابلیسی و جنّی، خود را مهیّای اقدامی در ابعاد جهانی برای نابودی مستضعفان و اسلام کردهاند.
مسیحیّت و سایر مذاهب محرّف در این میان جایگاهی ندارند؛ زیرا مسیحیّت و کانونهای بزرگ مسیحی و از جمله کلیسای کاتولیک تمام عیار در اختیار همین کانونهای قدرت است و سران این کانون به ظاهر مذهبی از اعضای اصلی مجامع مخفیاند و بازیگران بخشهایی از سناریوی طرّاحی شده هستند.
حساب مستضعفان مسیحی و روحانیان مستقل را باید از این کانون جدا دانست.
تنها اسلام، مسلمانان، کعبه و بزرگترین کانون شیعی؛ یعنی ایران اسلامي است که به عنوان مزاحم و آخرین بازماندههای دینداری در برابر مجامع مخفی و کانونهای قدرت شیطانی ایستاده است.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-8.jpg
سازندة فیلم 2012 م. در فیلمش و در هنگام به تصویر کشیدن فاجعة جهانی، نشان میدهد که همة بناها و کانونهای مذهبی مسیحی، بودایی و غیره منهدم و از بین میرود، امّا، همو از ترس اعتراض و عکس العمل مسلمانان از به تصویر کشیدن ویران شدن کعبه خودداری کرده بود.
بزرگترین مأموریّت وهّابیون تا سال 2012 م. به اجرا در خواهد آمد، تا این سال، همة نشانهها، نمادها و سوابق مسلمانان سلف و اهل بیت(ع) در امّ القرای اسلامی نابود خواهد شد و در غیبت همة سنّتهای اسلامی که در اثر بدعتهای سلفی و شرکآلود خواندن آن سنّتها از میان مسلمانان رخ بربسته، در بنای اصلی «مسجدالحرام و مسجد النّبی» نیز در تیررس تیرهای زهرآلود ماسونی و شیطانی از جمله ابراج البیت، کارکردهای خود را از دست خواهد داد تا فراماسونری جهانی یا همان دجّال آخرالزّمان به راحتی بتواند حکومت جهانی شیطان را مستقر نماید. هر کس میتواند به اقتضای گرایش و حسّاسیت خود به نوعی و از وجهی به ابراج البیت بنگرد.
این بنا، مسجدالحرام، کعبه و طواف را تحت الشّعاع خود قرار میدهد. برج اصلی با ارتفاع 595 متر در کنار شش برج بزرگ مسکونی، که جملگی متعلّق به «مجموعة بن لادن» هستند. حتّی اجازه نمیدهد شما تصویری از مسجدالحرام، گلدستهها و پهنای آسمان داشته باشید.
سازمان جهانی و از جمله یونسکو، در حالی چشم خود را بر این هیکل ابلیسی بستهاند که برای ثبت ابنیة تاریخی در ایران مانند میدان بزرگ امام در اصفهان، شرط خود را کوتاه شدن و تقلیل طبقات برج جهان نما در حاشیة میدان اعلام میکنند.
سکوت سازمانهای جهانی بیوجه نیست. آنها جملگی تحت مدیریّت سازمانهای ماسونی عمل میکنند. یونسکو به عنوان یکی از بازوهای اصلی و فرهنگی فراماسونری جهانی قابل شناسایی است و رؤسای آن عمدتاً خود فراماسونر هستند، امّا سکوت سازمانهای فرهنگی اسلامی در سراسر جهان اسلام و از جمله ایران توجیه پذیر نیست.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-9.jpg
مدیران سازمانهای مسئول میراث فرهنگی، در حالی از این موضوع مهم که به آیندة اسلام و ایران بستگی دارد، غفلت میورزند که از ردّ و نشان ستونهای تخت جمشید و لوحهای گلی برای لحظهای غفلت نمیورزند و سرمایههای بزرگي را صرف برگزاری نمایشگاهی از این آثار در ایران و اروپا میکنند و گاه رؤیای جشنهای بزرگ ملّی عید نوروز را در خرابههای پرسپولیس در سر میپرورند و همّت خود را مصروف آن میدارند. به قول شاعر من در این بحر تفکّر به کجا و تو کجایی؟
امّا از وجهی دیگر و مهمتر، پروژة 2012 م. که اینک «ایران اسلامی» را به دلیل رویکرد شیعی و ولاییاش از یک سو و «حرمین مکّه و مدینه» را از دیگر سو، چون یک سیبل در تیررس اهداف شیطانی خود قرار داده، به عنوان انتقامگیری شیطان از خدای ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قابل شناسایی است. شجرة طیّبهای که غرس شد تا از طریق بنیاسماعیل و اوصیای پیامبر آخرالزّمان، دین جهانی و حکومت جهانی مستضعفان در عرصة زمین مستقر شود اعلام پادشاهی جهانی بنیاسرائیل، اینک مشروط به در هم پیچیدن طومار آیین ابراهیم خلیل الرّحمن و «بنیاسماعیل» شده است.
ظهور کبرای امام عصر(ع) به منزلة تحقّق طرح آسمانی استقرار شجرة طیّبهای است که با حضرت ابراهیم(ع) غرس شد تا در دولت کریمة آخرین فرزند این خانواده به برگ و بار بنشیند. ابراج البیت و پروژة ساختن شهرکی مسیحینشين در مکّه که به بهانة آشنا ساختن غیرمسلمانان با اسلام در حال شکلگیری است، اوّلاً؛
• جغرافیای حرم را در هم شکسته و این قلعة بزرگ فتح نشدنی را مورد تعرّض و تجاوز اجانب و غیرمسلمانان قرار میدهد. پایگاهی که تاکنون در تصرّف در نیامده و حتّی از آسمانش هیچ هواپیمایی امکان گذر ندارد تا چه رسد به اینکه غیرمسلمانان در آن سکنا گزینند یا جرئت دستاندازی به مسجدالحرام را پیدا کنند؛
• این برجها سایة خود را بر مسجدالحرام میافکنند و تمامی آداب، مناسک صرفاً معنوی و آسمانی را تحت الشّعاع خود قرار میدهد. تأثیرگذاری بر امواج و تشعشعات روحانی و معنوی مسجدالحرام و بیاثر ساختن یا حدّاقل تضعیف این تشعشعات از طریق ابلیسک شیطانی در زمرة دومین هدف پنهانی فراماسونری جهانی شیطانپرست قابل شناسایی است؛
• دستاندازی جنود ابلیسی در سالهایی که به ظهور میانجامد و وارد کردن خسارات بزرگ مادّی و معنوی به «انسانها و ادیان»، در گرو حذف موانع باز دارنده است؛
• حذف نمادهای بزرگ، مردان بزرگ و تحریف مناسک و آیینها، به تدریج همة سپرهای حفاظتی بشر را که مانع از نفوذ و دخالت جنود شیطانی است، از بین میبرد تا بشر در بیپناهی تمام آماج تیرهای مستقیم شیطانی و جنودش شود؛
• توسعة مراسم و مناسک شیطانپرستی و رواج فرقههای ضدّ دین و شیطانی، بر کشیدن نمادهای فراماسونری در اقصانقاط جهان اسلام و به ویژه در اطراف اماکن مذهبی، همة سپرهای حفاظتی را از بین برده یا حدّاقل از میدان تأثیر امواج روحانی آنها میکاهد و بشر را بیش از هر زمان در برابر جنود ابلیس بیپناه میسازد؛
این همه، بر میزان القای خطوات و الهامات و وسواس شیطانی که منشأ همة آلودگیها، گناهان و منکرات در انسان است، میافزاید.
ابتلای وحشتناک به غربزدگی مانع از درک این موضوع است. ابلیس و جنودش از طریق القا، الهام، وسوسه، تعریف و تزیین در مراحل اوّلیه انسان را برای انجام گناه تشویق میکنند، امّا در مراحل بالاتر با سلطه یافتن بر انسانها، از آنها به عنوان آلت فعل خود بهره میجویند. سلطة شیطان بر انسان با طیّ مراتبی اتّفاق میافتد تا آنجا که برخی از انسانها در عمل و نظر فرزند خواندة شیطان میشوند. از اینجا همة جوانان مسلمان جهان اسلام، مسلمانان عرب، فارس، ترک و سایر اقوام را برای مقابله با این دسیسهها فرا میخوانم. آنها میتوانند از طریق بمباران رسانهای موج تبلیغاتی وسیعی را برای متوقّف کردن پروژههای غیر رحمانی در سراسر جهان اسلام به راه بیندازند.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-10.jpg
جوانان غیور عرب زبان در عربستان، یمن، عراق، لبنان و شبه قارّة هند از توانمندی ویژهای برای ایجاد این موج فرهنگی و رسانهای برخوردارند.
http://www.masonic.ir/images/saye/Untitled-11.jpg
رایزنان فرهنگی را، در صورتی که از مادّه و تبصرههای اداری خلاص شوند، سفیرانی مکلّف میشناسم تا ضمن رصد کردن طرحها و توطئهها، همة اعتراض خود را در مجامع مذهبی، فرهنگی و حتّی سازمانهای بینالمللی اعلام و مواضع خود را آشکار سازند.
اسماعیل شفیعی سروستانی
اما نکته ی عجیب و جالبی که در حین مطالعه بر روی سبک های نقاشی مرتبط با کابالا به دست آمد، شباهت عجیب ستاره ی 9 پر بهاییان با ستاره ی 9 پر موجود در نقاشی های یک سبک کابالیستی با عنوان لولیسم (Lullism) بود که این ارتباط خود می تواند سند دیگری بر ارتباط تشکیلات پلید بهاییت با تشکیلات شیطانی فراماسونری باشد.
ستاره ی 9 پر بهاییت و کابالا!
خوانندگان عزیز وبسایت « وعده ی صادق » که مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » را خوانده اند، حتماً به خاطر دارند که در این مقاله، به ارتباط فرقه ی ضاله ی « بهاییت » و تشکیلات شیطانی فراماسونری اشاره گردید و در این رابطه، اسناد و مدارک متعددی ارایه گشت.
اما نکته ی عجیب و جالبی که در حین مطالعه بر روی سبک های نقاشی مرتبط با کابالا به دست آمد، شباهت عجیب ستاره ی 9 پر بهاییان با ستاره ی 9 پر موجود در نقاشی های یک سبک کابالیستی با عنوان لولیسم (Lullism) بود که این ارتباط خود می تواند سند دیگری بر ارتباط تشکیلات پلید بهاییت با تشکیلات شیطانی فراماسونری باشد.
اما لولیسم چیست و چه ارتباطی با کابالا دارد؟
سبک های نقاشی دوران رنسانس در اروپا، به شدت تحت نفوذ اعتقادات و تعلیمات کابالا بوده است. یکی از چهره های تاثیر گذار بر روی نقاشی های این دوره، ریمون لول (Raymon Lull) فیلسوف اهل کاتالان و عضو گروه های مخفی بوده است.(1) تأثیر لول بر آثار دوره رنسانس به حدی بود که تعدادی از محققان وی را سلف رنسانس نامیده اند.(2)
اما تعداد زیادی از محققین معتقدند که اعتقادات و آثار لول به شدت تحت تأثیر سبک های کابالیستی معاصر خود، به خصوص کابالای نشاط آور (Ecstatic Kabbalah) بوده و این فیلسوف، تعالیم کابالیستی را از دریچه ای دیگر ارایه نموده است.(3) تعلیمات لول، وارد آثار هنری شده و آثار هنری لولیستی (Lullian Art) را پدید آورد.(4)
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-1.jpg
ارتباط لولیسم (Lullism) با کابالا.
البته هدف از ارایه ی این مقاله، پرداختن به جزییات کارهای ریمون لول، هنر لولیستی (Lullian Art) و سایر سبک های رنسانس نمی باشد، بلکه هدف از آن، پرداختن به ارتباط این سبک ها با ستاره ی 9 پر بهاییان است.
تعالیم لول، به صورت طلسم ها، اشکال هندسی و نقاشی های مختلفی ارایه گردید که یکی از این اشکال هندسی، آرس برویس (Ars Brevis) نام دارد که تلاش نموده است تا ابزار مورد نیاز برای تعالی و تکامل انسان را از دیدگاه لول در قالب تصاویر هندسی بیان نماید.(5) این تصویر هندسی که تعداد زیادی از محققین، آن را با درخت زندگی کابالا (سفیروت) مقایسه نموده اند،(6) به شکل ستاره ی 9 پر به نمایش در می آید:
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-2.jpg
Ars Brevis در هنر لولیستی منبعث از کابالا.
همانگونه که ملاحظه فرمودید، اصول تعالیم لولیستی، در قالب ستاره ی 9 پری به نام (Ars Brevis) به نمایش درآمده است و این تعالیم که خود منبعث از تعالیم شیطانی کابالا می باشد، راز تعالی انسان را بر 9 اصل استوار گردانیده است. این ستاره ی 9 پر، به عنوان یک طلسم شفابخش برای معتقدین به لولیسم به کار می رود.
عجیب این که تعالیم ضاله ی بهاییت که ارتباط آن با تعالیم شیطانی کابالیستی و ماسونی اثبات شده و به طور مفصل در مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » ذکر گردیده است نیز به ستاره ی 9 پر اعتقاد داشته و آن را به عنوان یک نماد مهم مورد استفاده قرار می دهد:(7)
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-3.jpg
ستاره ی 9 پر مورد علاقه ی بهاییان.
بهاییان فلسفه ی استفاده از این ستاره را دو مسئله عنوان کرده اند:(8)
1 - برابر بودن کلمه ی بهاء با عدد 9 مطابق حروف ابجد.
2 - عدد 9 نشانه ی کمال می باشد.
اما به نظر می رسد که علاوه بر دلایل مورد ادعای بهاییان درباره ی مقدس بودن ستاره ی 9 پر، این ستاره یکی از نمادهایی است که این جنبش شیطانی مرتبط با فراماسونری، آن را از اربابان خود اقتباس کرده است.
البته این تنها سخن نویسنده ی مقاله نیست، بلکه تعدادی از محققین غربی نیز به ماسونی بودن ستاره ی 9 پر بهایی و استفاده از آن در سایر گروه های مخفی نیز صریحاً اشاره کرده اند:(9)
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-4.jpg
اذعان محققان غربی به مشکوک بودن ستاره ی 9 پر بهایی و ارتباط این ستاره با گروه های مخفی.
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-5.jpg
اذعان محققان غربی به مشکوک بودن ستاره ی 9 پر بهایی و ارتباط این ستاره با گروه های مخفی.
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، علاوه بر شواهد و اسناد متعددی که درباره ی ارتباط فرقه ی ضاله ی بهاییت با فراماسونری وجود دارد، ستاره ی 9 پر بهاییان نیز شاهد دیگری بر ارتباط بهاییت با تشکیلات شیطانی فراماسونری و تعالیم فاسد کابالا می باشد. در واقع بر خلاف مظلوم نمایی اعضای این فرقه، ردپای این فرقه را می توان در بسیاری از فتنه های عالم یافت که با توجه به ارتباط قوی این فرقه با سازمان فراماسونری جهانی، دسایس این فرقه دور از ذهن نمی باشد.
ضميمه: بعد از اتمام مقاله ي حاضر، نكته اي توجه ما را به خود جلب كرد و آن نكته، اين بود كه علامت مخصوص درجه ي 33 در فراماسونري (كه بالاترين درجه ي لژ نيز مي باشد) حاوي نماد ستاره ي 9 پر است كه مطالب گفته شده در مقاله ي حاضر را تاييد مي نمايد و نشان مي دهد كه ستاره ي 9 پر، مورد علاقه ي گروه هاي مخفي و ماسوني است و بهاييت نيز كه با فراماسونري ارتباط نزديكي دارد، از اين قاعده مستثني نمي باشد.
تصاوير زير، علامت مخصوص درجه ي 33 را در لژهاي ماسوني نشان مي دهد:
http://www.masonic.ir/images/star-9/Untitled-6.jpg
براي بررسي بيشتر مي توانيد به لينك هاي زير مراجعه فرماييد:
http://www.bibliotecapleyades.net/sociopolitica/codex_magica/codex_magica18.htm (http://www.bibliotecapleyades.net/sociopolitica/codex_magica/codex_magica18.htm)
http://kenraggio.com/KRPN-LuciferChaos.htm (http://kenraggio.com/KRPN-LuciferChaos.htm)
http://www.projectavalon.net/forum/showthread.php?t=13629 (http://www.projectavalon.net/forum/showthread.php?t=13629)
فراماسونری ،دین نوین جهانی
در سال های اخیر روز به روز شاهد شدت یافتن تولید آثاری با مضمون فراماسونری و جوامع مخفی بوده ایم. و حتی در برخی از این آثار با قرار دادن این جوامع در هسته داستان، بگونه ای به آن پرداخته اند که گویی تولید کنندگان این آثار ضد نظم نوین جهانی و در حال افشا سازی آن ها هستند. دو اثر شاخصی که انگیزه من برای تحقیق در این زمینه شد دو بازی “کیش اساسین” 1 و “معبر”2 بود، اما این دو تنها نمونه ای از این آثار هستند و رسانه های غربی و حتی برخی افراد به ظاهر ضد نظم نوین، که در غرب رهبری جنبش های مردمی را به دست گرفته اند، طبق یک نقشه و طرح در حال فعالیت هستند.
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است، در بخش اول به بررسی خط فکری این آثار پرداخته می شود، که اگر با دقت مطالعه شود، هدف پنهان این آثار برای شما آشکار خواهد شد. اما در بخش دوم برای ذکر نمونه، ۲ بازی “کیش اساسین” 3 و “معبر”4 طبق این یافته بررسی می شود.
نظم نوین جهانی چیست؟
حتما همه شما با نظم نوین جهانی آشنا هستید، گروهی از صاحبان قدرت اقتصادی، نظامی، سیاسی و رسانه ای سالهاست تحت پوشش جوامع مخفی مانند فراماسونری، ایلومناتی و … برای ایجاد یک نظام جدید و جهان تک حکومتی برنامه ریزی و تلاش کرده و می کنند. اما آرزوی برپایی نظم نوین جهانی قدمتی بسیار بیشتر از تشکیل این جوامع مخفی دارد. برای این که متوجه سخن بنده شوید به این بخش از سخنرانی جورج بوش در سخنرانی افتتحایه ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۰۵ توجه کنید:
«هنگامی که بنیانگذارن کشور ما، نظم نوین اعصار را اعلان کردند، بر اساس یک آرزوی باستانی عمل کردند که بایستی محقق شود.»
این آرزو که هزاران سال است نزد نهان پیشه گان حفظ شده، برپایی مجدد امپراطوری آتلانتیس، حکومت فیلسوفان برگزیده است که از آن با عنوان “کار بزرگ” یاد می کنند.
«دموکراسی جهانی، آرزوی سری فلاسفه بزرگ باستان بوده است. آن ها هزاران سال پیش از کلومبوس از وجود نیمکره غربی ما آگاه بوده اند و آن را به عنوان مکان امپراطوری فیلسوفان انتخاب کردند. … طرح هوشمندانه مردم باستان تا به امروز باقی مانده است و اجرای آن ادامه خواهد داشت تا “کار بزرگ” محقق شود.»
منلی پی هال5 – “تقدیر سری آمریکا”
منلی پی هال فیلسوف-ماسون درجه ۳۳ و بگفته آن ها بزرگترین فیلسوف ماسونری، در جایی دیگر می گوید:
«آتلانتیس جدید ترسیم حکومتی ایده آل در زمین است و روزی را پیشگویی می کند که از میان بشر سازمانی گسترده از فیلسوفان برگزیده برخواهد خواست. انجمنی متشکل از افراد روشنی یافته که هم پیمان شده اند تا بدنبال کشف قوانین زندگی و اسرار گیتی بگردند. … عصر حدود و مرزها به پایان رسیده است و ما در حال نزدیک شدن به عصری باشکوه هستیم که در آن دیگر ملیت ها وجود نخواهد داشت، مرزهای نژادی و طبقاتی حذف می شوند و تمام زمین تحت فرمان یک نظام، یک حکومت و یک مجموعه اجرایی قرار می گیرد.»
در مورد این ” عصر جدید” در قسمت دوم از بخش اول توضیح خواهم داد اما قبل از آن باید مفهوم آتلانتیس را که برای نهان پیشگان و مکاتب اسرار آمیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است، شناسایی کنیم.
آتلانتیس: اتوپیای نهان پیشگان
قدیمیترین نوشته موجود درباره آتلانتیس متعلق به افلاطون6 فیلسوف یونان باستان است. در ۲۵۰۰ سال پیش افلاطون رساله ای با نام کریتیاس7 نوشت و در آن داستان سفر شاعر و قانون گذار یونان باستان “سالون”8 را بازگو می کند. سالون برای کسب دانش و معرفت به مصر سفر می کند و در آنجا با یک روحانی مصری ملاقات می کند که برای او امپراطوری باشکوه آتلانتیس را توصیف می کند.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-1.jpg
منلی پی هال در این رابطه می نویسد:
«در توصیف افلاطون از آتلانتیس، اتحادیه ای از ۱۰ فرمانروای کریم بر ملل پایین تر حکمرانی می کردند و با هم عهد بسته بودند تا از قانون الهی امپراطوری پاینده خود پیروی کنند. آن (آتلانتیس) دموکراسی فیلسوفان بود که در آن هر کسی حق داشت از طریق خود تأدیبی و خود شکوفایی به مقام حکیمی برسد. از داستان اینطور برداشت می شود که آن ۱۰ فرمانروای کریم، فیلسوف بوده اند.»
منلی پی هال – تقدیر سری آمریکا9
بر اساس داستان ها ساکنین آتلانتیس دارای تمدن بسیار پیشرفته بودند، در فراوانی نعمت و شادمانی زندگی می کردند، هر کاری را به سرعت انجام می دادند، در یک لحظه از جایی به جایی دیگر سفر می کردند، دارای دانش و حکمت بودند و با سفر به نقاط مختلف جهان آن را به انسان ها منتقل می کردند و در هرجا وارد می شدند تمدن ایجاد می کردند و بناها و معابد بزرگ می ساختند. اما بعد از یک دوره طلایی دست به فساد زدند و به همین خاطر بوسیله یک طوفان بزرگ در آب غرق و نابود شدند.
ایگناتیوس دانللی10 در کتابش با نام “آتلانتیس، جهان پیش از طوفان”11 می نویسد:
«داستان طوفان نوح به روشنی اشاره به ویرانی آتلانتیس است و با بسیاری از خصوصیات آتلانتیسِ توصیف شده توسط افلاطون مطابقت دارد. مردمی که در آنجا از بین رفته اند در سرور، شادمانی و به نوعی در معصومیت زندگی می کردند. آن ها بسیار قدرتمند شدند، اما دست به تباه کاری زدند و بوسیله آب نابود شدند.»
حتما متوجه شباهت این داستان با داستان حضرت آدم و حوا در باغ عدن شده اید، کمی جلوتر خواهید دید که نهان پیشگان با همین دید به آتلانتیس نگاه می کنند. آتلانتیس و برپایی مجدد آن از زمان باستان مورد توجه نهان پیشگان بوده و داستان ها و اساطیر زیادی بر اساس آن ساخته اند.
ایگناتیوس دانللی با بررسی افسانه آتلانتیس و فرهنگ های باستانی نتیجه می گیرد که المپیوس12 ، هسپرادیس13 ، اسگارد14 ، الیشان15 باغ عدن و سرزمین های بهشت گونه دیگر، همان آتلانتیس در فرهنگ های یونان، فنیقیه، اسکاندیناوی و … است و ۱۲ خدای یونان و روم باستان، زئوس16 (ژوپیتر17)، هرا18 (جونو19)، پوزئیدون20 (نبتون21)، دمتر22 (سیریس23)، آپولو24 ، آرتمیس25 (دایانا26)، هفائستوس27 (والکان28)، پالاس آتنا29 (مینروا30)، آرس31 (مارس32)، آفرودیته33 (ونوس34)، هرمس35 (مرکوری36) و هستیا37 (وستا38)، شخصیت های ساخته شده بر اساس پادشاهان، ملکه ها یا قهرمانان آتلانتیس بوده اند.
چنانچه هر یک از مکتاب اسرار آمیز را بررسی کنیم، ریشه تمام آن ها را در آتلانتیس می یابیم. به عنوان نمونه، دکترین اصلی این مکاتب هرمتیک39 است و بر اساس عقاید آن ها خنون40 اولین پادشاه آتلانتیس، اولین تعلیم دهنده مکاتب اسرار آمیز است که در یونان باستان هرمس، در روم باستان مرکوری و در مصر باستان است41 نامیده می شود. البته خنون یا ادریس (ع) پدربزرگ حضرت نوح (ع) اینگونه نبوده است، اما نهان پیشگان شخصیت او را تحریف کرده و به صورت دلخواه خود درآوردند.
برای اینکه دریابیم منظور از مکاتب اسرار آمیز، حکمت و عرفان مورد نظر آن ها چیست، بهتر است تعریفی از آن داشته باشیم:
آلبرت مکی42 ، ماسون درجه ۳۳ در دایره المعارف فراماسونری43 خود اینگونه توضیح می دهد:
«هر یک از خدایان مشرکان (علاوه بر نوع عمومی و آشکار) یک آیین پرستش مخصوص به خود داشتند که هیچکس از آن اطلاع نداشت مگر کسانی که از آیین های آزمایشی که آن را “آیین ورودی”44 می نامیدند عبور کرده باشد، آن آیین سری پرستش، مکتب اسرار آمیز نامیده شد.»
همچنین منلی پی هال در کتاب “معارف باستانی از پیروان خود چه می خواهد” می نویسد:
«در گذشته های دور خدایان با انسان ها همراه شدند و از میان آن ها عاقل ترین و راست ترین را برگزیدند و کلید معارف خود که دانش خیر و شر بود را در دستان این فرزندان هدف و روشنی یافته باقی گذاشتند. این روشنی یافتگان بنیانگذار چیزی شدند که ما آن را با عنوان مکاتب اسرار آمیز می شناسیم.»
البته می دانید که منظور منلی پی هال از خدایان، شیطان است و اشاره او به داستان حضرت آدم و حوا در باغ عدن و فریب آن ها توسط شیطان است. طبق اعتقاد آن ها شیطان با دادن سیب، به آن دو دانش و حکمت عطا کرده و آن ها را از بند جهل رهایی بخشیده است.
۲ داستان دیگر مشابه آتلانتیس نیز قابل ذکر است که بسیار بر نهان پیشگان تاثیر گذار بوده است.
وریل-یا45
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-2.jpg
داستان تمدن وریل-یا و ابزار قدرتمند آن ها نیز بر جوامع نهان پیشه بسیار تاثیر گذار بوده است. بولور لیتون46 در سال ۱۸۷۱ کتابی با نام “نژاد آینده”47 (که بعدا با عنوان “وریل- نیروی نژاد آینده”48 به چاپ رسید) نوشت و در آن داستان جهانگردی ثروتمند را بازگو می کند که در حین سفرش تصادفا به تمدنی از موجودات فرشته گون در زیر زمین برمی خورد. این موجودات خود را وریل-یا می نامیدند و از بازماندگان نژاد تمدن پیش از طوفان بودند که در شبکه ای از تونل های زیر زمینی سکونت می کردند. تمدن اتوپیایی آن ها از تمام تمدن های روز زمین بسیار پیشرفته تر بود و آن ها دارای توانای روحی بالا و تله پاتی بودند. وریل-یا از تکنولوژی خاصی برای حفاظت از خود استفاده می کردند که در همه چیز نفوذ می کرد و آن را “وریل”49 می نامیدند. منبعی از انرژی که صاحب آن با انجام تمرینات تمرکزی و کنترل اراده به سطحی می رسیدکه قدرت آن را در اختیار خود می گرفت و با آن قدرت می توانست هر چیز یا موجودی را شفا دهد یا تغییر دهد و یا نابود کند. مثلا چند بچه از وریل-یا توانستند با عصای قدرت یافته توسط نیروی وریل ۲۲ میلیون انسان وحشی را نابود کنند، وریل-یا روبوت هایی را به خدمت خود گرفته بودند و می توانستند با بال هایی که از وریل نیرو گرفته بود پرواز کنند. قهرمان داستان بر اساس شواهد زبان شناسی پی می برد که وریل-یا از بازماندگان نژاد آریا هستند. ساکنین وریل-یا با مشکل کمبود فضا مواجه شده بودند و تصمیم داشتند به سطح زمین بیایند و در صورت لزوم انسان ها را نیز نابود کنند.
البته نیروی وریل از زمان باستان میان نهان پیشگان از جمله ماسون ها با اسامی گوناگون شناخته می شده است و لیتون که خود یک رز-صلیبی بود تنها آن را با توجه به شرایط زمانی بازگویی کرد.
« در طبیعت نیرویی بسیار قوی وجود دارد که اگر کسی آن را بدست بیاورد و بداند چگونه باید از آن استفاده کرد می تواند انقلابی برپا کند و چهره زمین را دگرگون کند.»
آلبرت پایک50 ، ماسون درجه ۳۳
اما همه به دید یک داستان تخیلی به این رمان نگاه نمی کردند و آن را حقیقت می پنداشتند. “جامعه مخفی وریل”51 یا لژ لومینوس52 بر اساس همین رمان در آلمان (پیش از به قدرت رسیدن نازی ها) تشکیل شد که یکی از اعضای این لژ آدولف هیتلر بود. هدف این انجمن جتسجوی ریشه نژاد آریا و انجام تمرینات تمرکزی برای دستیابی به نیروی وریل بود. حتی هیتلر هیئتی را برای این کار به تبت فرستادند. بعدها برخی ادعا کردند که هیتلر توانسته بود به نیروی وریل دست پیدا کند و قدرت تلقین غیر عادی ای پیدا کرده بود و یا این که آن ها توانسته بودند با نیروی وریل یک بشقاب پرنده بسازند.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-3.jpg
یکی دیگر از کسانی که مجذوب رمان لیتون شد، موسس جامعه تئو صوفی53 ، هلنا بلاواتسکی54 بود و با تاثیر از آن، کتابی با عنوان “تعالیم سری”55 نوشت که در آن با معرفی ۷ نژاد اصلی بیان کرد: نژادی که هزاران سال پیش، طی قرن ها تکامل، بسیار پیشرفته و به نژاد برتر تبدیل شد و تمدن آتلانتیس را برپا کرد، نژاد آریا بوده است. و ما نیز می توانیم مانند آن ها تکامل پیدا کنیم و به انسان های خداگونه (یا خود خدا) تبدیل شویم.
این تفکر بلاواتسکی مورد پذیرش نازی ها قرار گرفت و یکی از اصول فکری آن ها در راه اندازی جنگ دوم جهانی شد. همچنین فرضیه “زمین میان تهی”56 و آگارتا57 نیز بر اساس این داستان مطرح شده است.
زکریا سچین58 و آنوناکی59
در سال ۱۹۷۶ زکریا سچین یک یهودی روسی با ادعای توانایی ترجمه الواح سومری کتابی با نام “سیاره ۱۲ ام”60 نوشت. او در این کتاب بیان می کند که میلیون ها سال پیش، نژادی بسیار پیشرفته به نام آنوناکی از سیاره نیبیرو بدنبال منابع طبیعی به زمین آمدند و برای سهولت در انجام کارها با دستکاری ژنتیکی در گونه انسان های اولیه، گونه انسان های هوشمند امروزی را به وجود آوردند. آن ها با وسایل نقلیه هوایی به نقاط مختلف جهان رفته و تمدن ها و بناهای بسیار پیشرفته ای ساختند، اما با پیش آمد حوادثی ویرانگر به نیبیرو بازگشتند. و شاید در آینده برای برپایی مجدد حکومتشان به زمین باز گردند.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-4.jpg
البته با بررسی هایی که روی نظریات و شواهد سچین انجام شد معلوم شد او این نظریات را با ترجمه الواح سومری بدست نیاورده بلکه آن ها را جعل کرده است. با این وجود داستان زکریا سچین هنوز مورد استناد و تبلیغ بسیاری از طرفداران جنبش عصر جدید قرار می گیرد.
حال که با افسانه های آتلانتیس و تاثیر آن بر جوامع نهان پیشه از زمان باستان تا کنون آشنا شدید، به ارتباط آتلانتیس و نظم نوین جهانی باز می گردیم.
فرانسیس بیکن و نظم نوین جهانی
سال ها پس از آتلانتیسِ افلاطون، فرانسیس بیکنِ رز-صلیبی، کتاب آتلانتیس جدید (که یک سال پس از مرگش منتشر شد) را نوشت. بیکن معتقد بود قاره آمریکا مکان واقعی آتلانتیس بوده است و انسان باید برای رهایی از رنج رانده شدن از باغ عدن از طریق کسب دانش، خود بهشت را روی زمین بسازد، کاری که او آن را “کار شش روزه” می نامید. نگاه او به دانش، رسیدن به حقیقت نبود و عقیده داشت: “دانش، قدرت است”. او همچنین خود را “منادی عصر جدید”61 می نامید.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-5.jpg
«آتلانتیس کبیر (که شما آن را آمریکا می خوانید) که شما تنها خاطره ای از آن دارید و یا اصلا هیچ نمی دانید، اما ما دانش بسیاری از آن داریم.»
فرانسیس بیکن – آتلانتیس جدید
بیکن تشکیل آمریکا را بهترین موقعیت برای تحقق آرزویش شناخت و از همان آغاز تشکیل، آن را رهبری کرد.
«طرح انگلیس ها [اعزام هئیت از کشور های مختلف برای بهره برداری] تحت هدایت فرانسیس بیکن انجام شد و نبوغ او بود که باعث هدفمند شدن اقدامات شد. بیکن دریافت که این سرزمین محیط مناسبی برای تحقق آرزوی بزرگش، تشکیل امپراطوری فیلسوفان است.»
حتما می دانید که از کارهای اصلی نهان پیشگان ارتباط با موجودات ماورایی است و در این مورد الهام بخش بیکن در کارهایش پالاس آتنا و آپولو، دو خدای یونان باستان بوده است.
با توجه به زمینه سازی فکری فرانسیس بیکن برای تشکیل آمریکا و همچنین طراحی و رهبری اقدامات جهت اجرای آن، می توان او را بنیانگذار اصلی و حقیقی آمریکا دانست.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-6.jpg
قسمت دوم از بخش اول مقاله درباره جامعه تئو صوفی، “جنبش عصر جدید”62 و ارتباط آن با نظم نوین جهانی است. افکار و نظریات رهبران تئوصوفیست ها، نقشه راه نظم نوین جهانی در حال حاضر است.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-7.jpg
یکی از اصول فکری تئوصوفی و جنبش عصر جدید نظریه تکامل است. در حقیقت نخستین کسی که نظری تکامل را مطرح کرد چارلز داروین نبود و طبق انجیل مسیحیان، نخستین نفر شیطان بود که در باغ عدن به آدم و حوا گفت: «اگر از آن سیب بخوری، خدا خواهی شد». ایده تکامل از زمان های باستان جزء تعالیم اصلی نهان پیشگان بوده است. در واقع تئوری داروین تنها تلاشی برای پوشاندن لباس علمی به آن ایده بود و البته موفق شد آن را در دنیا فراگیر کند.
همانطور که در مقاله پیشین اشاره شد، امروزه افکار و برنامه ریزی رهبران تئوصوفی نقشه ی راه نظم نوین جهانی است و چیزی که هم اکنون به صورت گسترده و از طرق مختلف، حتی در پوشش مبارزه با نظم نوین جهانی ترویج می شود، عقاید “تئوصوفی”1 و “جنبش عصر جدید”2 است.
به طور خلاصه عقاید تئوصوفی و جنبش عصر جدید به قرار زیر است:
ستاره شناسی، طالع بینی و اعتقاد به دوری بودن تاریخ در ارتباط با صورت های فلکی زودیاک، ارتباط با موجودات ماروائی (ارواح و اجنه) برای کسب دانش (مکاتب اسرارآمیز)، اعتقاد به توانایی انسان در رسیدن به مقام خدایی، نهان پیشگی، اعتقاد به برپایی جهان تک حکومتی در آستانه عصر برج دلو
تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری سازمان هایی در هم تنیده هستند و عقایدی که در زیر توضیح داده خواهد شد از تعالیم اصلی هر سه این گروه هاست. به طور مثال بسیاری از ماسون ها مانند فیلسوف-ماسون درجه ۳۳، منلی پی هال عضو جامعه تئوصوفی بوده و هستند و حتی در دوره ای ریاست جامعه تئوصوفی در دست “آنی بیسانت”3 مارکسیست، ماسون و موسس جامعه بین المللی “کمک ماسونری”4 بوده است. آنی بیسانت همچنین با برپایی لژ های ماسونری در سرار جهان به جامعه تئوصوفی خدمات بزرگی انجام داده است.
هلنا پترونا بلاواتسکی5 و جامعه تئوصوفی6
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-8.jpg
بدرستی می توان بنیانگذار جنبش عصر جدید را موسس جامعه تئوصوفی، هلنا پرونا بلاواتسکی دانست. بلاواتسکی متولد ۱۸۳۱ از همان آغازین دوران زندگی اش بسیار به موضوعات ماورائی و اسرار آمیز علاقه داشت، لذا در ۱۷ سالگی سفر ۱۰ ساله ای را به نقاط مختلف جهان (آمریکا جنوبی، مصر، کانادا، فرانسه، یونان، مکزیک، تبت، هند، آلمان و انگلیس) جهت مطالعه سنت های مذهبی آن ها آغاز کرد و با راهنمایی موجودات ماورائی که او در این سفر با آن ها ارتباط برقرار کرده بود، با کوله باری از تعالیم اسرارآمیز به نیویورک رفت تا درسال ۱۸۷۵ سازمانی با نام جامعه تئوصوفی تاسیس کند.
افکار و نظریات او که از طریق کتاب ها و مجله اش با نام “مجله لوسیفر” انتشار یافت، اصول و عقاید جنبش عصر جدید را شکل داد. با گذشت زمان، روز به روز بر شدت محبوبیت جامعه او افزوده شد و چهره های شاخص از سرار جهان به آن پیوستند که در بین آن ها اسامی کسانی چون: توماس ادیسون، الویس پریسلی، ماهاتما گاندی، آرتور کانن دویل و جیمز جویس دیده می شود.
عقاید بلاواتسکی و به طبع آن جنبش عصر جدید
چنانچه در حین مطالعه، این عقاید به نظر شما آشنا آمد تعجب نکنید زیرا امروزه این عقاید به صورت گسترده از طریق رسانه ها و سیستم های آموزشی جهان در حال تعلیم است.
اعتقاد به زودیاک، دوری بودن تاریخ و ظهور معلم جهانی در هر برج از زودیاک
بلاواتسکی معتقد بود تاریخ پایان ندارد بلکه به صورت دوری است و هر دور در ارتباط با یکی از صورت های فلکی (برج) زودیاک7 است و معلم جهانی مختص به خود را دارد.
« تئوصوفیست ها در هر رتبه ای – که برخی از آن ها معنای پنهان آواتار ها8، ماشیح ها، سوشیانس ها و عیسی های مورد انتظار جهانیان را دریافته اند – می دانند که پایان جهان وجود ندارد، بلکه این اعصار هستند که تکمیل می شوند، یعنی پایان یک دور که هم اکنون به سرعت نزدیک می شود. … مانند دوره ی مسیحا … کسی که با برج حوت مرتبط بود … این یک دوره است، تاریخ است و خیلی طولانی نیست اما بسیار نهانی است، ۲۱۵۵ سال خورشیدی طول می کشد … در ۲۴۱۰ و ۲۵۵ سال پیش از میلاد مسیح نیز رخ داد، همان زمانی که نقطه اعتدالین وارد نشان [زودیاک] قوچ شد و سپس به حوت وارد شد. و در آینده ای نزدیک وارد نشان دلو می شود، آن هنگام خصوصیات روحی بشریت شروع به تغییر بزرگی می کند و ما باید کارهای روحی زیادی انجام دهیم.»
هلنا بلاواتسکی – لوسیفر: نشریه تئوصوفی9
به اعتقاد بلاواتسکی حضرت مسیح (ع) تنها نماینده ی عصر برج حوت10 و تعلیم یافته مکاتب اسرار آمیز از طریق استادان و معلمان بوده است و با ورود به عصر “برج دلو”11 اتوپیای نظام واحد جهانی به همراه “معلم جهانی”12 مختص آن عصر ظهور خواهد کرد. بلاواتسکی همچنین در کتاب “آیزیس فاش شد”13 شرح می دهد که داستان حضرت عیسی (ع) در سنت های باستانی مختلف جهان وجود داشته است و همه آن ها نماد “خدای خورشید”14 بوده اند.
بلاواتسکی در کتاب “کلید تئوصوفی”15 اهداف اصلی جامعه خود را چنین بیان می کند:
تشکیل انجمن برادری جهانی بدون تفاوت در نژاد، رنگ و کیش
ترویج مطالعه ادیان مختلف جهان
تحقیق در مورد اسرار نهان طبیعت
جا به جا کردن شیطان با خداوند، خوب دانستن شیطان و شر دانستن خدا
«این درست است اگر ما شیطان، مار کتاب پیدایش16 را به عنوان خالق اصلی، ولی نعمت و پدر معنویت انسان در نظر بگیریم. زیرا او “پناهگاه نور”، لوسیفر تابان و روشنی بخش است. کسی که چشمان آدم و به قول معروف مخلوق یهو17 را باز کرد. و او اولین کسی بود که نجوا کرد: “هنگامی که از آن سیب بخوری، مانند خدا خواهی شد و خیر و شر را تشخیص خواهی داد”. این عمل او را تنها می توان نوری از جانب یک منجی دانست. و با این کار او با یهو، روح متقلب، دشمنی ورزید. اما او در حقیقت نهان همچنان محبوب ترین پیامبر(فرشته) باقی مانده است.»
هلنا بلاواتسکی – تعالیم سری18
«لقب شیطان به راستی متعلق به اولین و خشن ترین دشمن تمام خدایان دیگر، یهو19 است… نه به ماری که تنها از سر همدردی و حکمت سخن گفت. … امروز اثبات شده است که شیطان، اژدهای قرمز سوزان، رب تابان، لوسیفر یا حامل نور در درون ماست، در ذهن ماست، وسوسه گر ماست، منجی ماست، رهایی بخش هوش ما از حیوانیت خالص است.»
هلنا بلاواتسکی – تعالیم سری20دیوید اسپنگلر21 یکی از رهبران جنبش عصر جدید می گوید:
« نور حقیقی لوسیفر از راه اندوه، تاریکی و عدم پذیرش، قابل مشاهده نیست. نور حقیقی این موجود عظیم تنها هنگامی قابل مشاهده است که چشمان خود شخص بتواند نور مسیح، نور خورشید درون خود را ببیند. لوسیفر در درون همه ماست تا ما را به تمامیت رهنمون کند. در حالی که ما به سمت عصر جدید که عصر تمامیت است حرکت می کنیم هر یک از ما به نقطه ای خواهد رسید که من آن را ورود به مکتب لوسیفر می نامم. مسیر ویژه ای که هر کسی باید از آن عبور کند تا به وجود نور درونش و به کامل و تمام بودن خود پی ببرد. لوسیفر می آید تا آخرین هدیه اش، تمامیت را به ما ببخشد، اگر ما آن را بپذیریم آنگاه او آزاد خواهد بود و ما نیز آزاد می شویم. این ورود به متکب لوسیفر است. این نقطه ایست که بسیاری هم اکنون و در آینده با آن روبرو خواهند شد. زیرا این آیین ورود به عصر جدید است. آیینی برای عبور از گذشته و ورود به شرایطی جدید است.»
دیوید اسپنگلر – تفکری بر مسیح22
ارتباط با موجودات ماورایی، اجنه و ارواح برای کسب دانش (مکاتب اسرارآمیز) به اصطلاح “انتقال از ارواح”23
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-9.jpg
در تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری به وجود گروهی از مردان و زنان بسیار تکامل یافته اعتقاد دارند و آن ها را سران حکمت ( سلسله سران روحانی یا سران عروج کرده) می نامند و ادعا می کنند بودا، کریشنا، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) از سران حکمت بوده اند و موجودی به نام “مایتریا”24 از تمام آن ها برتر و رهبر آن هاست که خود او تحت فرمان “سانات کومرا”25 قرار دارد.
تئوصوفیست طرفدار عصر جدید، دن رود یار26 توضیح می دهد که سانات کومرا طبق تعالیم نهان پیشگان، همان شیطان است:
«شیطان تغییر یافته لغت سانات کومرا است و در فلسفه نهان پیشگان هند، موجودی شبیه به پریمیسیوس27 است که به انسان آتش خودآگاهی، استقلال و فردیت بخشید.»
دن رودیار – جادوی آهنگ و هنر موسیقی28
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-10.jpg
آن ها اعتقاد دارند این سران حکمت، دست مخفی راهنمای انسان در مسیر تکامل بوده اند و مایتریا همان ماشیح یهودیان، مسیح مسیحیان، پنجمین بودای بوداییان، کریشنای هندو ها و امام مهدی (عج) مسلمانان است که همگی منتظرش هستند و او هم اکنون در زمین حضور دارد و در وقت مناسب در اجتماع ظاهرخواهد شد. بزرگترین مبلغ مایتریا نقاشی انگلیسی به نام “بنجامین کرام”29 است. او بعد از اینکه به گفته خود با مایتریا ارتباط برقرار کرد، در سال ۱۹۸۲ شروع به چاپ آگهی های تمام صفحه در ۲۲ روزنامه در سراسر جهان کرد که در آن نوشته بود:
« نقشه چیست؟ آن نقشه عبارتست از برپایی حکومتی جهانی و یک دین نوین جهانی به رهبری مایتریا.»
اگر فکر می کنید بنجامین کرام تنها دچار اشتباه در تشخیص شده و هدفش خیر است به این سخنان او توجه کنید:
« برای بسیاری در حال حاضر، این هوشیاری که عبارتست از شناخت سطحی بالاتر از آگاهی که در اختیار کسانی است که در حال تشکیل حکومت معنوی خود هستند، استادان آیین های ورودی جهان. وجود آن ها نخستین بار توسط اچ.پی بلاواتسکی، کمک-موسس جامعه تئوصوفی در سال ۱۸۷۵ آشکار شد. جزئیات بیشتر درباره ارتباط با این سران و اقدامات آن ها توسط آلیس بیلی در سال های ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۹ ارائه شد. او در کتاب “عمومی سازی سلسله سران”30 طرح این مردان روشنی یافته را برای بازگشت و انجام اقدامات فیزیکی فاش کرد و من نیز اضافه می کنم، این نقشه آغاز شده است.»
بنجامین کرام – ظهور مجدد مسیح و سران حکمت31
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-11.jpg
بنجامین کرام جهت تبلیغ آمدن مایتریا موسسه “اشتراک بین المللی”32 و یک سایت اینترنتی تاسیس کرده است و مرتبا به نقاط مختلف جهان سفر می کند تا با برگزاری جلساتی، از مایتریا برای مردم مطلب انتقال دهد. جلساتی که گفته می شود سیاستمدارانی چون میخائیل گورباچوف و جورج بوش در آن شرکت کرده اند.
همانطور که اشاره شد ارتباط با موجودات ماورایی از کارهای اصلی این فرقه است. شخص بلاواتسکی کتاب “تعالیم سری”33 را با راهنمایی یکی از سران روحانی به نام “کوت هومی” نوشته است.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-12.jpg
آلیس بیلی34 یکی دیگر از رهبران تاثیر گذار تئوصوفی، به گفته خود با انتقال از موجود ماورائی تبتی به نام “دجوال کول”35، ۲۴ جلد کتاب نوشته است. نمونه هایی از این دست در تئوصوفی، جنبش عصر جدید و فراماسونری فراوان یافت می شود.
تناسخ و تکامل، امکان خدا شدن انسان، یکی بودن خدا، انسان و طبیعت
یکی از اصول فکری تئوصوفی و جنبش عصر جدید نظریه تکامل است. در حقیقت نخستین کسی که نظری تکامل را مطرح کرد چارلز داروین نبود و طبق انجیل مسیحیان، نخستین نفر شیطان بود که در باغ عدن به آدم و حوا گفت: «اگر از آن سیب بخوری، خدا خواهی شد». ایده تکامل از زمان های باستان جزء تعالیم اصلی نهان پیشگان بوده است. در واقع تئوری داروین تنها تلاشی برای پوشاندن لباس علمی به آن ایده بود و البته موفق شد آن را در دنیا فراگیر کند.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-13.jpg
تلاش های فراوانی جهت یافتن شواهدی برای اثبات نظریه تکامل انجام گرفت که یکی از تاثیر گذارترین آن ها، یافته ها و در واقع جعلیاتی بود که توسط کشیشی عضو جامعه یسوعیون36 به نام پیتر تیلارد دی شاردان37 انجام پذیرفت. اقدامات و نظریات شاردان تاثیر بسزایی در پذیرش نظریه تکامل توسط کلیسای کاتولیک داشت. پاپ ژان پل در سال ۱۹۸۶ با تاثیر از نظریات شاردان و بر اساس سند “واتیکان ۲″ “روز جهانی دعا برای صلح”38 را سازماندهی کرد. هدف اصلی این مراسم که مشابه آن در سال های بعد نیز تکرار شد، اتحاد ادیان بود و طی آن از نمایندگان ادیان آسمانی و مشرک دعوت به عمل آمده بود و حتی شخص پاپ آیین پرستش خدایان ادیان مشرک را به جا آورد.
این اقدامات تیلارد باعث محبوبیت چهره او در بین طرفداران جنبش عصر جدید شد تا جایی که برخی به او لقب پدر عصر جدید دادند.
تیلارد در رابطه با منجی متحد کننده ادیان می گوید:
« من اعتقاد دارم آن منجی که همه بدون شک منتظرش هستیم، یک منجی جهانی خواهد بود و آن منجی، مسیح تکامل است. به نظر من همگرایی ادیان حول یک منجی جهانی که اصول تمام آن ها را ارضاء کند، تنها راه تغییر جهان است و تنها از این طریق دین آینده قابل دست یافتن است.»
براد استایگر39، طرفدار جنبش عصر جدید در کتاب “برادری”40 بیان می کند انسان در دین جدید در می یابد که خداست و این مقصود ادیان باستانی بوده است:
« بسیاری متقاعد شده اند که عصر برج دلو، منادی دینی جدید است. حتی در آن دیگر کلمه دین به کار نخواهد رفت. در آن زمان از مسئله اصلی درک واقعی تری خواهیم داشت و شخص از سطح اعتقاد به یک چیز کامل تر شده، به یک چیز تبدیل می شود و آنچه را که ادیان باستانی سعی داشتند بیان کنند، در خواهد یافت: آرام شوید و دریابید که خدا هستید. در واقع این دین بزرگ جدید است و در آن همه و هر کسی در خواهد یافت که خداست.»
مفهوم پیوسته و مترادف با تکامل و البته از اصول تئوصوفی، مفهوم تناسخ و زندگی ابدی روح در بدن های مختلف است. بنابر عقاید تئوصوفی، انسان بوسیله شیطان قدرت تفکر پیدا کرد و می تواند با تکامل و تصرف طبیعت و جهان به خدا تبدیل شود. ویلمهرست41 فراماسون نیز هدف ماسونری را ساختن انسان-خدا تعریف می کند و می گوید:
« نقطه اوج در لژ، بیانگر نهایت سطح آگاهی ممکن برای ماست که وقتی استعداد هایمان را به حد کمال رشد دهیم، بی نهایت خواهد بود. انسان که از زمین زاده شد و در قلمرو طبیت رشد کرد تا به سطح عقلگرایی کنونی رسید، باید تکامل خود را تا رسیدن به سطح خدایی ادامه دهد و سطح آگاهی اش را با آگاهی محیط بر عالم یکی کند. این هدف نهایی تمام آیین های ورودی بوده و هست.»
ویلمهرست – مفهوم فراماسونری42
حتما مطلع هستید که با وجود رد شدن نظریه تکامل با شواهد متعدد، همچنان این نظریه پایه بسیاری از علوم قرار داد و توسط سیستم های آموزشی سراسر جهان تعلیم داده می شود.
ضرورت تشکیل نظم نوین جهانی در آستانه عصر جدید و آماده سازی مردم برای قبول آن
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-14.jpg
یکی از رهبران برجسته و تاثیر گذار تئوصوفی آلیس بیلی43 متولد ۱۸۸۰ بود. طرح او برای برپایی نظام نوین جهانی در عصر جدید و دین واحد آن، امروزه توسط صاحبان قدرت و رسانه به کار گرفته شده و به صورت گسترده در حال اجراست. طبق طرح او برای دستیابی به جهان تک حکومتی با دینی واحد، بایستی به جهانیان تئوصوفی و فراماسونری آموزش داده شود. او در کتاب “عمومی سازی سلسله مراتب سران”44 برای نبرد اندیشه ها در آینده اینگونه برنامه ریزی می کند:
«جنگ بزرگی در دنیای افکار با سلاح اندیشه به راه خواهد افتاد. این جنگ شامل حوزه احساسی که به خاطر تعصبات آرمانگرایانه به وجود می آید نیز خواهد بود. این تعصبات طبیعی علیه ظهور دین جهانی و نهان پیشگی خواهد جنگید. … نباید فراموش شود که تنها کارآموزان و شاگردان نهان پیشگان، هسته اصلی دین جهانی را تشکیل خواهند داد.
بنابر این بدون شک، در حال حاضر آشنا سازی عموم مردم با ماهیت تعالیم اسرار آمیز از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. … هنگامی که آن سرور همراه پیروان و شاگردانش بیاید، ما باید برای تازه واردان، تعالیم اسرار آمیز را ترمیم کرده و معانی زود فهمی از آن ارائه کنیم.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
به عقیده نهان پیشگان، تعالیم و مکتب اسرار آمیز که از شیطان به انسان رسیده، در دست فیلسوفان باستان بوده است اما به گونه ای از میان رفته و این وظیفه نهان پیشگان است تا سنت های باستانی را جستجو و حقایق نهان آن را کشف کنند و بوسیله آن حکمت ها، مشکلات جهان را برطرف کنند.
آلیس بیلی معتقد بود فراماسونی محل خوبی برای تربیت نهان پیشگان ماهر آینده جهت اهداف تئوصوفی است:
«جنبش ماسونری در حالی که می تواند از سیاست و اجتماع دور بماند و در وضعیت انفعال کنونی باقی بماند، به این نیاز خواهد رسید که می تواند و باید قدرت را بدست گیرد. آن [ماسونری[ نگهبان قانون است. آن خانه تعالیم اسرارآمیز و محل ورود [به مکتب] است. در نماد های آن آیین خدایی موجود است و راه رستگاری بصورت مصور در بطن اعمال آن محفوظ است. راه خدایی در معابد آن نشان داده شده و تحت چشم جهان بین کارها به پیش می رود. آن چیزی بیش از یک سازمان نهان پیشگی است که قابل درک باشد و آموزشگاه حرفه ای نهان پیشگان ماهر و تازه وارد خواهد بود.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
بیلی همچنین بیان می کند که فراماسونری و نهان پیشگی، دین عصر جدید است که باید به مردم آموزش داده شود و چون هرکسی وارد انجمن های ماسونری و یا آیین های مذهبی نمی شود، باید از طریق سیستم آموزشی تعلیم آن ها را انجام داد:
« سه محل اصلی آماده سازی مردم برای عصر جدید را می توان کلیسا، انجمن های برادری ماسونری و حوزه آموزش دانست. … سرور والا از طریق برنامه های آموزشی در جهان به دنبال عامه مردم هوشمندی می گردد که از طریق آیین ها و نمادگرایی مانند ماسونری و یا از طریق مذهب و مراسم های مذهبی مانند کلیسا قابل دسترس نیستند.»
آلیس بیلی – عمومی سازی سلسله مراتب سران
همانطور که پیش تر اشاره شد آلیس بیلی در سال ۱۹۱۹ با موجودی تبتی به نام “دجوال کول” ارتباط برقرار کرد و تا سال ۱۹۴۹، ۲۴ جلد کتاب نوشت. او برای انتشار آثارش و همچنین آثار بلاواتسکی و جامعه تئوصوفی، “انتشارات لوسیفر” را تاسیس کرد که بعدا به خاطر صراحت زیاد، نامش را به “تراستِ لوشیس”45 تغییر داد. تراست لوشیس به یکی از سازمان های اصلی عصر جدید بدل شد و هم اکنون نیز در حال فعالیت است. تراست لوشیس مستقیما وابسته به سازمان ملل متحد است و در آن به عنوان یک NGO، فعالیت های مختلفی از جمله انتشار آثار سازمان ملل را انجام می دهد. بدون شک سازمان ملل متحد یکی از مروجین و مجریان اصلی تئوصوفی و جنبش عصر جدید است.
رابرت مولر یکی از شاگردان آلیس بیلی که بمدت ۴۰ سال عضو دبیرخانه سازمان ملل بوده است می گوید:
«ما باید با آخرین شتاب ممکن به سمت جهان تک حکومتی، دین واحد جهانی تحت یک رهبر جهانی حرکت کنیم.»
رابرت مولر همچنین برای عمل به طرح استادش در نقاط مختلف جهان و با تایید سازمان ملل مدارسی را تاسیس می کند که به گفته خود او تعالیم آن مدارس بر اساس کتاب های آلیس بیلی است.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-15.jpg
بد نیست نظر مبلغ اصلی رهبر جهانی نهان پیشگان (مایتریا)، بنجامین کرام را نیز درباره دین عصر جدید بدانیم:
«دین عصر جدید تعالیم خود را از طریق سازمان هایی چون فراماسونری بیان خواهد کرد. هسته مکاتب اسرار آمیز در فراماسونری گنجانده شده است.»
لزوم نابودی افراد ناسازگار با نظم نوین جهانی
حال باید دید جنبش عصر جدید چه برنامه ای برای کسانی دین جدید را نپذیرند و وارد مکاتب اسرار آمیز نشوند دارد. آیا آن ها طبق شعارهای به ظاهر صلح جویانه خود مانند تشکیل انجمن برادری جهانی، با مخالفاشنان مدارا خواهند کرد ؟ مطمئنا خیر، آلیس بیلی معتقد است نابودی موانعی که در سر راه هدف قرار بگیرد، عمل بدی نیست و بسیار مطلوب نیز هست:
« نگذارید فراموش شود که زندگی، هدف و مقصد از پیش تعیین شده آن در الویت است و زمانی که ثابت شد عاملی در راه رسیدن به هدف، ناقص عمل می کند یا با حالت مریض و لنگ لنگان پیش می رود، حذف آن عامل از نقطه نظر سران روحانی یک مصیبت نیست. مرگ مصیبیتی هراسناک نیست. در حقیقت عمل نابودگر، عملی خشن و نامطلوب نیست. مجوز این نابودگری توسط محافظان نقشه صادر شده است تا شر به خیر تبدیل شود.»
آلیس بیلی – “آموزش در عصر جدید”46
باربا مکارکس هوبارد47 یکی از رهبران جنبش عصر جدید در این رابطه چنین می گوید:
« در بین طیف های مختلف مردم تنها یک چهارم بالار رفتن را انتخاب می کنند .. و یک چهارم در برابر این انتخاب مقاومت می کنند. آن ها به زندگی با تکامل مداوم علاقه ای ندارند. حال که ما در حال انتقال از سطح انسان مخلوق به سطح انسان کمک-خالق هستیم، آن یک چهارم خرابکار باید از جامعه حذف شود، خوشبختانه شما عزیزان محبوب من، مسئول این کار نخواهید بود. ما مسئول هستیم. ما مسئول اجرای پروسه گزینش خدا برای سیاره زمین هستیم. او انتخاب می کند و ما نابود می کنیم. ما سواران” اسب سفید”48 آخرالزمان، مرگ هستیم.»
باربارا مارکس هوبارد – “همکاری در آفرینش”49
هوبارد همچنین در کتاب “تولدت مبارک سیاره زمین”50 می نویسد:
« پایان این دور از دوره تکامل فرا خواهد رسید. همه آنچه ما می دانیم انتخاب است و تمام کاری که باید انجام دهیم انتخاب کردن است. همه کسانی که انتخاب می کنند تا به مسیح ذاتی خود تبدیل شوند، از درون راهنمایی خواهند شد تا چگونه عمل کنند. همه کسانی که تکامل را انتخاب نکنند، خواهند مرد. در آن وقت دوره کودکستان در زمین به پایان می رسد.»
باربارا مارکس هوبارد – تولدت مبارک سیاره زمین
رابرت مولر طرفدار جنبش عصر جدید و فعال سازمان ملل متحد که پیش تر به او اشاره شد، می گوید:
«من در تعجبم که چرا تا بحال کسی به فکر ساختن زمینی پیشرفته نیافتاده است، سازمانی که در رقابت با ازدیاد جمعیت، پا در کفش “زمین مادر”51 کند و هر زمان از تعداد انسان ها یا مصرف کنندگان کم شود غرق در شادمانی گردد. باید برای افراد، حوادث یا موسساتی که بتوانند از جمعیت انسان ها یا مصرف کنندگان منابع زمین بکاهند، جایزه در نظر گرفت. و نخستین جایزه را باید به سازمان ملل متحد داد که با برگزاری کنفرانس های کنترل جمعیت و برنامه های ضد افزایش جمعیت، در سال های ۱۹۵۲ تا ۲۰۰۰، از تولد ۲ بیلیون و ۲۰۰ میلیون نفر جلوگیری کرد.»
رابرت مولر – “ایده ها و آرزو ها برای جهانی بهتر”52
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-16.jpg
نظم نوین جهانی و دروغ ۲۰۱۲
حتما همه شما نظریات مختلف درباره وقوع اتفاقی غیر مترقبه در سال ۲۰۱۲ را شندیده اید. نظریاتی که طی سال های اخیر بشدت در حال تبلیغ است و در دو دسته قرار می گیرد. دسته اول که غالب این نظریات را شکل می دهند، پیش بینی نابودی زمین بر اثر حادثه ای طبیعی بر اثر عواملی مانند: قرار گرفتن خورشید در مرکز کهکشان راه شیری، در یک خط قرار گرفتن سیارات منظومه شمسی، جابه جا شدن قطب شمال و جنوب زمین، انفجاری بزرگ در خورشید، برخورد یک شهاب سنگ یا سیاره نیبیرو به زمین و از همه معروف تر پیش بینی تقویم مایان ها از پایان یافتن تاریخ در ۲۰۱۲ است.
جالب این است که پیش بینی شده است تمام این اتفاقات قرار است دقیقا در سال ۲۰۱۲ و حتی در روز ۱۲ دسامبر اتفاق بیافتد که بیشتر شبیه به یک لطیفه می ماند. محققانی که به درستی در این زمینه تحقیق کرده اند برای هیچ کدام از این ادعاها شاهدی نیافتده اند، حتی در فرهنگ مایان ها هیچ اشاره ای به پایان تاریخ در سال ۲۰۱۲ پیدا نشده است و تقویم آن ها تنها بر اساس محاسبه و مشاهده دوره چرخش ستارگان با مشاهده از روی زمین ساخته شده است. علاوه بر این که انجام چنین محاسباتی بسیار قبل تر از آن ها در یونان انجام شده بود، دوره چرخش ستارگان تنها یک خصوصیت بصری است و تنها برای کسی که از زمین آن را مشاهده می کند مصداق دارد و بیرون از سیاره زمین هیچ ویژگی خاصی ندارد.
دسته دیگری از نظریات که غالبا توسط طرفداران جنبش عصر جدید تبیلغ می شود بیان می کنند که در سال ۲۰۱۲ به واسطه قرار گیری زمین در موقیت خاصی نسبت به ستارگان، انرژی خاصی از ستارگان به زمین می رسد و بگونه ای (که خودشان نیز نمی دانند چگونه) باعث جهش و افزایش ناگهانی سطح آگاهی و هوشیاری مردم جهان می شود. که البته این نظر را تنها کسانی بدون دلیل قبول می کنند که پیرو آن ها باشند. دقت کنید که این ایده با افزایش دانش مردم در آخرالزمان که در روایات ما آمده است تفاوت دارد، آن ها علت این جهش را انرژی روحانی ساتع شده از ستاره ها می دانند.
حال چرا این دروغ ها به صورت گسترده در حال تبلیغ است؟ زیرا صاحبان قدرت و طرفداران عصر جدید عقیده دارند در سال ۲۰۱۲ به عصر برج دلو وارد می شوند و در نتیجه باید مردم را از طریق پروپاگاندای تبلیغاتی آماده اهداف خود کنند.
مایکل پی مائو53 از طرفداران عصر جدید می گوید:
«۲۰۱۲ آنچنانکه پیش بینی شده است، پایان دنیا نیست، بلکه آغاز عصری طلایی، عصر برج دلو است که در حدود سال ۲۰۱۲ آغاز می شود.»
مایکل پی مائو – پیشگویی ها در نیایش های ژرمانوس54
دکتر کریستوفر پپلر55 عقیده جنبش عصر جدید درباره سال ۲۰۱۲ را چنین توضیح می دهد:
« آن ها معتقدند عصری که در حدود سال ۲۰۱۲ فرا خواهد رسید، عصر برج دلو خواهد بود. آن ها می گویند این عصر، عصر روشن شدن اندیشه ها و اتحاد جهانی است، جهان پس-مسیحیت.»
کریستوفر پپلر – مکاشفات در ستاره ها56
موسس گروه ماسونی “باشگاه رم”57 ، اروین لاسلو58 به همراه شاگرد جیدو کریشنامورتی59 (تئوصوفیت مشهور)، دیپاک چوپرا60 و میخائیل گورباچف61 کتاب “۲۰۱۲ انتقال جهان”62 را نوشته و در آن نظریات ۲۰۱۲ را ترویج کرده اند. لاسلو همچنین یک سایت63 و سازمان مشابه دیگری با نام “باشگاه بوداپست”64 تاسیس کرده است که نظریات ۲۰۱۲ و عقیده تکامل انسان در جنبش عصر جدید را تبلیغ و ترویج می کنند. از اعضای این باشگاه می توان رابرت مولر، عضو سابق دبیرخانه سازمان ملل و باربارا مارکس هوبارد را نام برد که می گوید:
«ما در حال طرح ریزی برای ۲۰۱۲ بودیم و آن طرح هم اکنون در حال اجراست.»
نکته جالب توجه دیگر، وضعیت جنبش های مردمی ضد نظم نوین در غرب است. از یک طرف محققان دارای اعتقادات مسیحی مانند: ولیام کوپر و فریتز اسپرینگ مایر و … هر یک بگونه ای (ترور، زندانی شدن و …) ساکت شده اند و از طرف دیگر برخی رهبران جنبش های مردمی مانند: دیوید آیک، مایکل تساریون، جوردن مکسول، دیوید ویلکاک و … آزادنه و بدون هیچ مشکلی در حال ادامه کار خود هستند و در کنار متهم کردن و بعضا افشا کردن سران جوامع مخفی، همان افکار و نظریات تئوصوفی (و جنبش عصر جدید) و اتوپیای آن (همان نظم نوین جهانی) را ترویج و تبیلغ می کنند.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/Untitled-17.jpg
جمع بندی:
همانطور که مشاهده کردید آموزش فراماسونری و نهان پیشگی در دستور خود برگزیدگان صاحب قدرت قرار دارد و به راحتی می توانید ترویج آن را در رسانه های گوناگون (فیلم های سینمایی، بازی و …) مشاهده کنید. جای تعجب نیست که اکثر محصولات تولید شده در رابطه با فراماسونری در قالب معمایی و رمز آلود ساخته شده اند و در پوشش افشاسازی جوامع مخفی، مخاطب را با انبوهی از نماد ها، عقاید و سنتهای شرک آمیز نهان پیشگان باستان، بمباران می کنند و به این طریق به او نهان پیشگی را آموزش می دهند. بسیاری از مردم عادی در غرب که مخالف نظم نوین جهانی هستند پیرو رهبرانی شده اند که خود در ظاهرِ مبارزه با این جریان، همان عقاید فراماسونری را به آن ها تلقین کرده و در حقیقت مردم ساده را در جبهه نظم نوین جهانی قرار داده اند. ما نیز باید بسیار مراقب باشیم که فریب این به ظاهر افشاسازی ها و نسخه های بدلی را نخورده و از جبهه حق و یاری مهدی موعود (عج) خارج نشویم.
سید جمال الدین اسد آبادی و فراماسونری
مهمترين نكتهاي كه در شخصيت سيد محل بحث و گفتوگو و منشا قضاوتها و برخوردهاي گوناگوني شده، عضويت او در انجمن سري فراماسونري است، بهطوري كه اگر ثابت شود كه او فراماسون بوده و يا معلوم شود كه او عضو فراماسونري نبوده، همه قضاوتها نسبت به او تفاوت ميكند. البته اين دو وجه كاملاً به هم مرتبط است و ما هم در اين مختصر ميخواهيم به همين مسئله بپردازيم.
http://www.masonic.ir/images/nazme-novin/aa.jpg
درباره سيد جمالالدين اسدآبادي مطالب بسياري گفته شده است. اما دو نكته در ميان همه اين گفتهها قابل توجه بيشتري است. اول اينكه براستي نقش و جايگاه مرحوم سيد در تاريخ نوين ممالك اسلامي جا و نقش بسيار مهمي است و در هر بررسي درباره تاريخ قرن اخير، بواقع بايد از سيد جمالالدين شروع كرد اين قولي است كه جملگي برآنند.
دوم اينكه مهمترين نكتهاي كه در شخصيت سيد محل بحث و گفتوگو و منشا قضاوتها و برخوردهاي گوناگوني شده، عضويت او در انجمن سري فراماسونري است، بهطوري كه اگر ثابت شود كه او فراماسون بوده و يا معلوم شود كه او عضو فراماسونري نبوده، همه قضاوتها نسبت به او تفاوت ميكند. البته اين دو وجه كاملاً به هم مرتبط است و ما هم در اين مختصر ميخواهيم به همين مسئله بپردازيم.
همه كساني كه دربار ه عضويت سيد جمال در فراماسونري سخن گفتهاند، به عنوان سند و مدرك عاقبت به دو منبع به عنوان سرچشمه و ابتداي اين ادعا ميرسند:
يكي سخن تقيزاده كه «نخستين كسي است كه در مجله كاوه درباره عضويت سيد در لژ ماسونيك ذكر مختصري كرده است.» (1) تقيزاده در مقاله «سيد جمالالدين اسدآبادي معروف به افغاني» (2) ميگويد: «...در مصر شني ده شد كه وي در آنجا در محفل فراماسونها داخل بوده و در آنجا بر ضد انگليس حرف زده بود. در بعضي جرايد غربي بهنظر ميرسد كه او خود باني و مؤسس محفل فراماسوني بود كه سيصد نفر عضو داشت.» ظاهراً تقيزاده اين مقاله را در سال 1300 شمسي ـ يا در همين حوالي ـ در مجله كاوه نوشته بوده است.
ديگري در «مجموعه اسناد و مدارك چاپ نشده درباره سيد جمالالدين مشهور به افغاني» كه از جانب دكتر علي اصغر مهدوي و دانشگاه تهران در سال 1342 منتشر شد و چند «سند» درباره عضويت سيد در فراماسونري نقل كرده است. سخن تقيزاده با عبارات «بهنظر ميرسد» و «شنيده شد»، به علاوه توجه به اصل شخصيت تقيزاده و جهتگيريها و مأموريتهاي او، ماهيت و ارزش سندي ادعايش را نشان ميدهد. بخصوص كه لحن تقيزاده در اين مقاله بشدت ضد روحانيت است.
و اما درباره اسناد مهدوي و دانشگاه تهران، يكي از همه مهمتر است كه همان تقاضاي عضويت خود سيد جمالالدين است، بقيه، نوشتههايي است كه چندان اعتباري در اثبات عضويت سيد جمال در فراماسونري نميتواند داشته باشد. مثلاً «مكتوب عربي به امضاي نقون سكروج از لوج كوكب الشرق خطاب به سيد مورخ 7 ژوئن 1884 با امضا: G. Langgasseg با خطاب Le. chihk Afghan كه به نظر گردآورندگان اسناد از اين مكتوب برميآيد كه سيد تقاضاي عضويت و ورود در لژ پاريس را داشته است و براي مذاكره حضوري با او اين نامه را نوشتهاند» (3) كه اگر هم چنين مقصودي از اين نامه برآيد، نامه، نوشته لژ فراماسونري بود و نه سيد جمال؛ «و تقاضاي عضويت» معلوم نيست كه به عضويت هم منتهي شده باشد.
مورد ديگر تصوير 123، لوحه 4 در صفحه 174 همان كتاب، تصوير عبارتي است با مهر «جمالالدين حسيني 1277» و اصل عبارت اين است «در ليله عاشورا دهم شهر محرم الحرام داخل لج گرديدم و در آن زمان در مصر اقامت داشتم. سنه 1293». لابد اين عبارت بدان معني است كه سيد جمال دفتر خاطرات داشته است ـ به فارسي، در حالي كه عموماً به عربي مينوشته و وقايع مهم زندگيش را يادداشت ميكرده است. «عاشورا» «دهم شهر محرم الحرام» است و قاعدتاً يكي از اين دو عبارت كافي است. جمله «در ليله عاشورا... داخل لج گرديدم» سياق طبيعي و يادداشت روزانه است، در حالي كه «در آن زمان در مصر اقامت داشتم» عبارتي است براي نقل خاطرهاي دور. اين دو جمله چگونه به دنبال هم آمده است.
تاريخ تحرير اين جمله 1293 است و تاريخ مهر 1277 كه لابد معني آن اين است كه سيد جمال اين مهر را در تاريخ 1277 درست كرده و تا 1293 با خود داشته است. قاعدتاً اين مهر بايد در اين مدت طولاني در جاي ديگري هم زده ميشد! گذشته از اينكه مهر زدن در پاي جملهاي از دفتر خاطرات سخت غيرعادي است! آيا ممكن است كس ديگري اين عبارت را نوشته باشد! خود مجموعه اسناد اين احتمال را به وجود ميآورد، آنجا كه مينويسد: «صورت جلسه خطي كه شباهت به خط سيد دارد.» (صفحه 24 تحت شماره 58) يعني بعضي اسناد فقط به دليل شباهت خط آنها با خط سيد سند به حساب آمده است. همچنين در صفحه 5 مينويسد: «دفتر يادداشتهاي شخصي... به خط سيد جمالالدين مگر در مواردي كه كاتب، ديگري است و نام او ذكر ميشود.»
بههرحال ميماند آن تقاضانامه ورود سيد به لژ فراماسونري، كه اول از همه امضاي آن سخت جلب توجه ميكند. چون آنقدر كج و معوج است كه گويي يك آدم ناشي خواسته امضاي سيد را تقليد كند! به نظر نگارنده اين سطور. به عنوان يك فرد غيرمتخصص و بكلي بياطلاع از خطشناسي، اين خط از آن سيد نيست و با خط او تطبيق نميكند و درهرحال بايد خط اين سند به وسيله كارشناسان خط بررسي شود. اين سئوال را هم بايد پاسخ گفت كه تقاضاي عضويت سيد جمال براي لژي در مصر، در خانه حاج امينالضرب و نوه او دكتر اصغر مهدوي در تهران چه ميكند و چرا بخصوص اين سئوال اخير را هيچ كس تاكنون از خود و ديگران نپرسيده؟ اين ترديدها در ارزش و اصالت «اسناد» فراماسون بودن سيد، سئوالها و ترديدهاي ديگري را هم به دنبال دارد كه بعضي از آنها را مطرح ميكنيم و ميكوشيم شايد جوابي براي آنها بيابيم.
تقيزاده در تاريخ 1300 ه . ش. براي اولين بار فراماسون بودن سيد را مطرح ميكند. قبل از آن هيچ سخني در اين باره گفته نشده بوده و بعد از آن هم ـ تا انتشار مجموعه اسناد ـ گهگاه و بسيار خفيف اشاراتي به اين موضوع ميشده است. اما در سال 1342 علياصغر مهدوي نوه حاج امينالضرب با كمك ايرج افشار يك صندوق سند را مييابند و در جاي معتبري مثل دانشگاه تهران آنها را ارائه و منتشر ميكنند. از سال 1347 به بعد و به دست كساني چون اسماعيل رائين و محمود كتيرائي و وليالله يوسفيه و امثال اينها، فراماسون بودن سيد با سر و صدا و فحش و فضاحت مطرح ميشود و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم دوباره در اين باره قلمفرساييهايي ميشود.
اين تاريخها به دليل تقارن با برخي وقايع تاريخي، بعضي سرنخها را نشان ميدهد. سال 1300 يعني سال تحول حكومت قاجار به پهلوي و يعني آوردن يك سلسله ضد روحاني و ضد دين به جاي قاجاريان كه بههرحال، تا حدودي به اسلام و مسلماني، لااقل تظاهر ميكردند. سال 1342 يعني سالي كه با 15 خرداد، ضربه اول انقلاب اسلامي به رژيم شاه زده شد.
سال 1347 موقعي است كه ساواك و سيا با همه وجود فهميدند كه ديگر جلوي انقلاب اسلامي را بسادگي نميتوان گرفت و بسياري از انواع كوششهاي رژيم شاه براي مبارزه همهجانبه و قاطع و وسيع با امام و نهضت او در همين ايام شكل گرفت و تشديد شد. شرح دقيق اين سالها را در خاطرات فردوست ميتوان ملاحظه كرد. بعد از انقلاب و پيروزي هم كه قضيه روشن است. آيا نميتوان نتيجه گرفت كه فراماسون نشان دادن سيد جمالالدين به آن معني است كه به خوانندگان اين گونه كتابها القا شود كه يك رهبر روحاني قدرتمند و پرتلاش و سياسي، عامل بيگانه و مزدور اجنبي است تا در ذهن مردم، روحانيت و رهبري روحاني مخدوش شود؟
نكته ديگر اينكه تقريباً همه كساني كه قبل از انقلاب به سيد جمالالدين اسدآبادي به دليل فراماسون بودنش ناسزا ميگفتند، خود عناصري مشكوك و بلكه بعضيشان قطعاً مزدور و عامل بودند و همهشان كاملاً ضد روحاني. درواقع يك نفر طرفدار اسلام و روحانيت نميتوان يافت كه با قاطعيت بگويد سيد جمال فراماسون بوده و به اين دليل او را محكوم كند. توجه به اين نكته ظريف هم خالي از لطف نيست كه وقتي سيد جمال را با نهايت جور و خشونت و اهانت به فرمان ناصرالدين شاه از حضرت عبدالعظيم بيرون كشيده و به خانقين بردند، همهگونه تهمت به او زدند ـ حتي نامختون بودن ـ اما هرگز كلمهاي درباره فراماسون به او نگفتند و اين در حالي بود كه انتساب به فراموشخانه و فراماسونري، جرم و موجب هتك فراوان بود. (4)
همچنين بسيار كسان در همان ايام فعاليت سيد جمال و به هنگام مرگ او، تاريخ و تاريخچه و خاطرات نوشتهاند، ولي هيچكدام ذكري از انتساب او به فراموشان و فراموشخانه نكردهاند، مثل ميرزا علي خان امينالدوله كه در «خاطرات سياسي» خود هيچ اشارهاي به اين مطلب نميكند. با اينكه بشدت با سيد جمال و اغلب روحانيون مخالف است. (5) و يا مخبرالسلطنه هدايت هم كه درباره سيد مطلب دارد و هم از فراموشخانه ملكم ياد ميكند، (6) ولي درباره فراماسون بودن سيد سخني نميگويد. نكته ديگر، كوشش بيوقفه و جانانه سيد جمال براي ايجاد اتحاد اسلامي در ميان همه مسلمانان آسيا و آفريقاست. اين كوشش كه زمينه و نخ تسبيح همه تلاشهاي سيد جمالالدين است با فراماسون بودن او مغايرت دارد.
حيي دولتآبادي، از فراماسونهاي جا افتاده، ميكوشد نشان دهد كه اتحاد اسلامي نه يك اعتقاد اصولي اسلامي، بلكه يك حركت سياسي بوده است. او مينويسد «سلطان عثماني به خيال افتاده است براي پيشرفت مقاصد سياسي خود، فرق مختلف اسلامي را با يكديگر متحد نموده، به اين وسيله مقام خلافت را مقتدر ساخته در مقابل تجاوزات دول مسيحي به قوت اتحاد اسلام ايستادگي نمايد. سلطان در پيشرفت اين مقصد وجود سيد را لازم دانسته...»
اگر كسي فراماسون و عامل انگليس باشد، غيرمنطقي و غير قابل باور نيست كه با انگليسها دشمني كند، يعني ميتوان باور كرد كه عامل و مزدور انگسلتان به دستور ارباب تظاهر به مخالفت با انگلستان كند. اما اينكه مزدور انگلستان و عضو فراماسونري، صداي «اتحاد اسلامي» بلند كند، به هيچ روي پذيرفتني نيست و كساني كه سيد جمال را عضو فراماسونري ميدانند متوجه تناقض اين مطلب با داعيه وحدت اسلامي او نيستند. توضيح مختصري اين نكته را روشن ميكند.
در قرن نوزدهم، انگلستان امپراطوري بلامنازع استعماري در سراسر عالم بود. اما مركز ثقل مستعمرات انگليس، هندوستان بود كه درست در مركز سرزمين اسلامي، پرجمعيتترين و پرمنفعتترين نقاط عالم بود. از سوي ديگر انگلستان در سيطره كامل يهود واقع شده بود. در رأس نظام سرمايهداري اين كشور روچيلد و يهوديهايي از نوع او بودن و در رأس نظام سياسي اين مملكت هم ديزرائيلي و جهوداني از اين دست قرار داشتند. سابقه دشمني يهود هم با اسلام بر كسي پوشيده نيست.
يهود و انگلستان در اروپاي قرن نوزده با دو مانع بزرگ مواجه بودند: يكي روسيه تزاري و ديگري امپراطوري عثماني و براي اين هر دو قدرت، نقشههاي مفصلي تنظيم كردند كه آخرين و مؤثرترين آن جنگ جهاني اول بود كه منجر به انهدام هر دو شد. روسيه تزاري ضد يهود تبديل شد به اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي با رهبري قاطع و كامل يهود و با ايدئولوژي ضد مذهبي؛ و امپراطوري عثماني هم تكهتكه و قطعهقطعه گرديد، تا هم بكلي انديشه اسلامي از بين برود و هم فلسطين براي حضور صهيونيستها در آن آماده شود. انگلستان يهوديزده ابرقدرت استعماري قرن نوزده براي مواجهه با دنياي اسلام يك طرح و برنامه دقيق و حسابشده تنظيم و طراحي كرده بود. در چنين طرح و برنامهاي براي كشورهاي اسلامي مهلكترين و خطرناكترين مسئله، تفرقه و چند دستگي؛ و بزرگترين مانع انجام مقاصد يهود و انگليس، بيداري اسلامي و حركت اعتقادي ـ سياسي وحدت اسلامي بود.
نحوه عمل انگلستان در خود هندوستان شايان توجه فوق العاده است. هندوستان در قرون 11 تا 13 هجري ـ معادل شانزده و هفده ميلادي ـ تحت سيطره حكومت مسلمانان مغولي و يك كشور اسلامي كامل بود با فرهنگ و تمدني غني و سرشار از عمق و معنويت. انگلستان ساليان دراز و با تمهيدات فراوان و بيش از همه با ايجاد تفرقه و برادركشي عاقبت خود را به درون سرزمين اسلامي هند كشاند و با كوشش و تلاش فوق العاده، علاوه بر استثمار وحشيانه و غير قابل تصور كه همه خون اين سرزمين اسلامي را مكيد، با همه توان زمينههاي تضعيف و بلكه نابودي اسلام را در اين مملكت فراهم آورد تا جايي كه وقتي به ضرورت اوضاع و احوال بينالمللي قرار شد، كمكم مستعمرهها ـ و منجمله هند ـ مستقل شوند، آن را به هندوها تحويل داد و از هند مسلمان، يك سرزمين بتپرست فقير و عقبافتاده و يك مشت مسلمان بيچاره و ذليل باقي گذاشت. اين، وضع و حال انگليس در تمامي قرن نوزده ميلادي بود. رابطه سيد جمالالدين با اين ابرقدرت استعماري چگونه بود؟
«سيد، انگلستان را نهتنها قدرتي استعماري بلكه دشمن صلبي مسلمانان ميدانست و معتقد بود كه هدف انگلستان نابودي اسلام است، چنانكه يك بار نوشت كه انگلستان از آن رو دشمن مسلمانان است كه اينان از دين اسلام پيروي ميكنند… سيد جمالالدين دشمن انگليس بود و تا ميتوانست به انگليس بد و بيراه ميگفت: چون انگليس را خوب ميشناخت و از دست آنها در افغانستان و هند و مصر و ايران و پاريس سختيها كشيده بود…» (7)
از سوي ديگر گمان نميرود كسي بين تشكيلات فراماسونري و انگلستان و يهود، جدايي و انفصال قائل باشد. اينها همه يك واحدند، گيريم با جلوهها و برخوردهاي متفاوت. فراماسونري از ابتدا كه در انگلستان ايجاد شد، هميشه در جهت منافع يهود و انگلستان در سراسر جهان عمل كرده است و با اين وصف به هيچ روي نميتوان قبول كرد كه شخصي عامل و مزدور فراماسونري باشد، ولي از بيخ و بن با حيات و هستي انگلستان و فراماسونري و يهود در تباين و تضاد باشد. در واقع تنها همين كوشش براي وحدت اسلامي و بيداري اسلامي؛ براي سيد جمالالدين اسدآبادي كافي است كه او را از هرگونه اتهام فراماسون بودن و انگليسي بودن مبرا سازد و با اين وصف به هيچوجه نميتوان قبول كرد كه انگليس و فراماسونري به يك عامل خود بگويد: تو بلوا راه بينداز و سر و صدا درست كن و اين كارها را با عنوان «اتحاد اسلامي» بكن. بخصوص كه در آن روزگار هيچ حركت اسلامي در مصر يا كشورهاي اسلامي ديگر نبوده كه خيال كنيم اين تدبير براي پيشگيري يا كنترل بوده است. مهمترين چيزي كه از سيد جمال براي دستگاه فراماسونري و استعمار انگليس موجب خطر بوده همين اتحاد اسلامي بوده و به نظر ميرسد كه تمام كوشش آنها براي خدشهدار كردن سيد جمال و حرف و حركتش، براي رسيدن به اين نكته بوده كه مردم باور كنند، اتحاد اسلامي نه شدني است و نه فايدهاي دارد و اصلاً كسي در اين باره كاري هم نكرده است.
يحيي دولتآبادي، از فراماسونهاي جا افتاده، ميكوشد نشان دهد كه اتحاد اسلامي نه يك اعتقاد اصولي اسلامي، بلكه يك حركت سياسي بوده است. او مينويسد «سلطان عثماني به خيال افتاده است براي پيشرفت مقاصد سياسي خود، فرق مختلف اسلامي را با يكديگر متحد نموده، به اين وسيله مقام خلافت را مقتدر ساخته در مقابل تجاوزات دول مسيحي به قوت اتحاد اسلام ايستادگي نمايد. سلطان در پيشرفت اين مقصد وجود سيد را لازم دانسته...» (8) در حالي كه سالها قبل از اينكه سلطان عثماني به اين خيال بيفتد، سيد جمال براي تحقق آن كوشيده بود.
حسين دانش اصفهاني، كه از نوشتهاش غربزدگي و انديشهها و باورهاي فراماسونري ميبارد مينويسد: «سيد، يك امر حتميالوقوع را (تخريب سلطنت مستبد ناصرالدين شاه و تجدد و آزادي) در ايران كرد و راه را براي ملت ايران كوتاهتر نمود، والا سياست اتحاد دول اسلام كه سيد آن را سي سال پيش از اين وجهه عزيمت خود قرار داده بود، امروز ديگر باطل و منسوخ است و هيچيك از ملل شرق اكنون اميدوار عود چنين سياستي نيست و همه ميدانند كه امتداد و دوام هستي هر ملتي اكنون بسته به ثبات و دوام نيروي زندگي آن است در طرق تمدن و تكامل با نگاه داشتن زبان و آداب و عوايد پسنديده خود. ره چنان رو كه رهروان رفتند.» (9)
اسماعيل رائين كه دشمني او با سيد جمال و نيز مخالفتش با روحانيت مشهود است مينويسد:
«سيد جمالالدين ادعا ميكرده كه منظورش از تشكيل لژ انجمن وطني مصر 1 ـ ايجاد اتحاد و روح صميميت مابين ملل و قبايل اسلامي. 2 ـ كم كردن نفوذ علماء سودجو كه به واسطه اعمال نامشروع خود اسباب ذلت مسلمين را در دنيا فراهم كردهاند؛ بوده است. بنا به ادعاي نويسنده كتاب مردان نامي شرق «اعضاء آن مجلس همقسم شدند كه دامنه كار خود را بگيرند و به نتيجه قطعي كه همانا عملي نمودن نقشه سيد بود، برسند تا شايد بدين وسيله سياست دول اجنبي را در مصر زمين زده، مسلمين شرق را از ذلت و خواري نجات دهند» (10) و بعد براي اينكه هرگونه انديشه اتحاد اسلامي را غيرعملي نشان دهد، (رائين) در چند صفحه بعد ميگويد: «ميرزا محمد قمي رئيس جامعالتقريب مذاهب اسلامي كه به سالها مقيم قاهره بود و جمعيت دارالتقريب مذاهب اسلامي را در آن شهر تشكيل داده و همان راه سيد جمالالدين يعني نزديك كردن شيعه و سني را تعقيب ميكند...» (11)
ـ مهديقلي هدايت مينويسد: «سيد جمال... تلاش بياندازه ميكرده است به مقامي برسد... بالفرض در مصر انقلاب ميشد مصر به روز بدتري ميافتاد. ظاهراً سيد از اتحاد اسلام سخن ميگفت. نادر با همه قدرتي كه داشت اتحاد اسلام را عنوان نموده و به جايي نرسيده، اتحاد و اتفاق دو كلمه بدبختند... عنوان اتحاد اسلام هم براي خدمتي بود به عبدالحميد دشمن ناصرالدين شاه.» (12)
ـ مخبرالسلطنه هدايت مينويسد: «اتحاد اسلام كه مرام سيد بود، معني ندارد.» (13)
ـ خان ملك ساساني فكر اتحاد اسلامي را كار انگلستان ميداند! «در سال 1302 مستر بلنت (سياستمدار معروف انگليسي وزير هندوستان) پس از مراجعت از هندوستان به خيال اتحاد اسلام افتاده سيد را از پاريس به لندن دعوت كرد. مشاراليه سه ماه در خانه بلنت مهمان بود.» (14)
ـ وليالله يوسفيه هم عين همين حرف را تكرار ميكند: «اين سياستمداران معروف عبارت بودند از: سر دراماندولف، سالزبوري و... نتيجه مذاكرات سه ماه جمالالدين با سه سياستمدار معروف انگلستان بر اين امر منتهي گرديد كه جمالالدين «اتحاد اسلامي» را در ميان ملل اسلامي به وجود آورد.» (15)
اين آقايان تاريخنويس و تحليلگر از خودشان نميپرسند كه آخر انگليس براي چه به فكر اتحاد اسلامي ميافتد؟ و گويي يادشان ميرود كه كوشش سيد جمال براي اتحاد اسلام سالها قبل از اين بوده و تلاش انگليس براي انحراف اين نهضت و بدنامي سيد بوده است.
وليالله يوسفيه از قماش نويسندگاني است كه با روحانيون بشدت مخالفت ميكند و به نظر ميرسد كه اصلاً كتاب سازمان جهاني فراماسونري را نوشته تا بتواند هرچه ميخواهد راجع به سيد جمالالدين بگويد، مثل اينكه: عليرغم نظر اكثر نويسندگان كه سيد جمالالدين را خداپرست ميدانند، طبق سندي كه وجود دارد، او قبل از ورود به لژهاي سازمان فراماسونري نيز اعتقاد به خدا را نداشته است و حتي كسي نماز خواندن اين منادي «اتحاد اسلامي را نديده است.» (16) بعد هم سيد جمال و ناصر و اتحاد اسلامي اتحاد عربي را همسان و مرتبط و از كارهاي فراماسونري ميداند: «جمال عبدالناصر، رئيس جمهور فقيد مصر، كه تاريخ آن كشور را به ميل و اراده خود تغيير داد و براي ملت مصر تاريخآفرين شد، بدون توجه به سوابق سازمان فراماسونري و موقعيت سياسي آن ميخواست «وحدت اعراق ب» را با نفوذ و گسترش لژها عملي گرداند، همانطوري كه جمالالدين اسدآبادي ميخواست به توسط لژها اتحاد اسلامي را در ميان جوامع اسلامي به وجود آورد.» (17)
کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف
سینمای یهود
(1)يهوديان هنر عكاسي تصوير متحرك(2)(سينما)را اختراع نكردهاند؛در زمينه پيشرفت مكانيكي يا تكنيكي سينما نيز قدم مؤثّري برنداشتهاند.آنها در پرورش هنرمندان بزرگ،اعمّ از نويسنده يا بازيگر،كه مواد مصالح اصلي پرده سينما را فراهم ميكنند نقشي نداشتهاند.عكاسي حركت،همچون ساير چيزهاي سودمند دنيا،منشأ غير يهودي دارد.امّا بنابر تقدير عجيب و منحصر بفردي كه يهوديان را بزرگترين رندان جهان ساخته است،منافع حاصله از سينما نصيب مبتكران و پايه گذاران آن نشده بلكه قسمت غاصبان واستثمارگران گشته است.
وقتي در همه ساعات روز و شب ميليونها نفر از مردم در برابر در ورودي سالنهاي سينما ازدحام ميكنند و بياغراق در تمامي نقاط مسكوني كشور صفهاي بيانتهايي از انسانها به اين منظور تشكيل ميشود،ارزش دارد بدانيم چه كساني آنها را به سينما ميكشانند،وقتي آنها خاموش و بيحركت در سالنهاي تاريك نشستهاند چه كساني بر ذهنشان تأثير مينهند،و در حقيقت چه كساني انبوه عظيم نيرو و انديشه بشري را كه توسّط القائات سينما شكل گرفته و هدايت ميشود،در اختيار گرفته و كنترل ميكنند.
چه كسي بر قلّه اين كوه سلطه ايستاده است؟پاسخ اين است:صنعت سينماي ايالات متّحده و تمام دنيا منحصرا تحت سلطه مالي و معنوي يهودياني است كه افكار عمومي را كنترل ميكنند.
جنبه اخلاقي و معنوي تأثيرات سينما اكنون يك مسأله جهاني است.هر آنكه وجدان اخلاقي بيداري دارد،از آنچه در حال انجام است و آنچه بايد انجام شود بخوبي آگاه است.سينما پديدهاي است كه ذوق و سليقه را از بين ميبرد و اصول اخلاقي را تضعيف ميكند و نبايد آن را به خود واگذاشت.امّا وجه تبليغي سينما خود را با اين صراحت به مردم نشان نميدهد.اشتياق جريانهاي مختلف براي برخوردار شدن از حمايت سينما حاكي از آن است كه سينما به مثابه يك نهاد تبليغي عظيم شناخته شده است.شواهد فراواني وجود دارد دالّ بر اينكه مسئولان مالي و تبليغي يهود اين جنبه سينما را از نظر دور نداشتهاند.تبليغات سينمايي به صورت فعلي را ميتوان چنين توصيف كرد:
اين تبليغات در خصوص يهود سكوت ميكند،يهوديان بجز در موقعيتها و شرايطي فوق العاده مطلوب و دلپذير بر پرده سينما ظاهر نميشوند.همچنين تبليغات سينمايي يهود مذاهب ديگر را مورد تهاجم قرار ميدهند.يك خاخام يهودي جز در بهترين و آبرومندانهترين كسوتها بر پرده تصوير نميشود.او با همه شكوه و وقار مقام و منزلت خويش و تا آنجا كه ممكن است به شكلي جذاّب و مؤثّر نمايش داده ميشود.روحانيون مسيحي،چنانكه هر سينمارو حرفهاي بسهولت به ياد ميآورد،به اشكال مختلف،از مضحك گرفته تا بزهكار،بد جلوه داده ميشوند.اين شيوه برخورد مشخصا يهودي است.همچون بسياري از القائات پنهان و ناشناخته در زندگي ما كه منشأ يهودي دارند،هدف از اين كار اين است كه هر انديشه آميخته به احترام و مؤدبّانهاي درباره روحانيت حتّي المقدور نقض و خنثي گردد.
روحانيت كاتوليك بسرعت عليه تضييع منزلت روحاني خويش واكنش نشان دادند و در نتيجه خشم شديد آنان،يهود عقب نشست.اكنون هرگز نميبينيد كه يك كشيش كاتوليك بر پرده سينما تحقير شود.ولي روحاني پروتستان همچنان به صورت شخصي قد بلند،مبتلا به زكام، رياكار و متظاهر كه در كاريكاتورهاي ضدّ مسيحي ترسيم ميگردد بر پرده ظاهر ميشود.او اعمال خود را با توسّل به اصول ليبراليستي توجيه ميكند،و اين گونه،در حقيقت با يك تير دو نشان هدف قرار ميگيرد:
يكي اينكه نماينده مسيحيت در انظار تماشاچيان تحقير ميشود؛ديگر اينكه انديشههاي خطرناك مورد نظر يهود موذيانه به تماشاچي القا ميگردد.
يك يهودي ممكن نيست به عنوان صاحب يك مغازه قنادي بر پرده سينما به نمايش در آيد،هر چند عموم صاحبان مغازههاي قنادي امریکا يهودي هستند؛ولي يك روحاني مسيحي به هر شكلي كه تصورّش را بكنيد،از دزد گاو صندوق گرفته تا فردي كه كارش گمراه ساختن ديگران است،بر پرده ظاهر ميشود و هيچ كس هم اعتراض نميكند.
به اين جملات از پروتكلها توجّه كنيد:
ما جوانان غير يهود را با آموزش اصول و فرضياتي كه از نظر ما كذب محض است ولي خود آنها را القا كردهايم گيج و گمراه ساخته و روحيه آنان را تضعيف كردهايم.(3)
ما از مدتها قبل به اين امر توجّه داشتهايم كه روحانيت غير يهود را بياعتبار نماييم.(4)
به همين دليل است كه ما بايد شالوده ايمان را ويران كنيم،اصل خدا و روح را از ذهن غير يهود بزداييم و محاسبات رياضي و اميال مادي را جايگزين اين معاني نماييم.(5)
در اين زمينه ميتوان يكي از دو ديدگاه زير را برگزيد:يكي اينكه كاريكاتور ساختن از نمايندگان مذهب صرفا بيانگر يك ذهنيت دنيوي است[و هدف از آن تمسخر و تحقير مسيحيت نيست]؛ديگر اينكه اين كار بخشي از مبارزهاي قديمي براي براندازي[مسيحيت]است.
ديدگاه نخست طبعا در ميان غير مطلعين رواج دارد و اگر هدف رسيدن به آرامش فكري است،اين ديدگاه بر نظر دوم رجحان دارد.امّا تعداد شواهدي كه ديدگاه دوم را تأييد ميكنند آن قدر زياد است كه نميتوان آن را مردود شمرد.
سينما چه آگاهانه و چه صرفا از روي بيتوجهّي به صورت سالن تمريني براي ارائه صحنههاي ضد اجتماعي در آمده است.هيچ شورش يا انقلابي،مگر به صورت برنامه ريزي وتمرين شده،وجود ندارد،انقلابها خود بخود واقع نميشوند بلكه حركتهايي هستند كه بدقت توسّط اقليتها برنامه ريزي
انقلابهايي كه عناصر خرابكار موفّق به ايجاد آنها شدهاند همواره آزادي و تمدّن را عقب راندهاند.
يك انقلاب موفّق بايد قبلا تمرين شده باشد و اين كار را در تصاوير متحرك بهتر از هر جاي ديگر ميتوان انجام داد.اين نوع«آموزش بصري»(6)را حتّي بيسوادترين و بيفرهنگترين اشخاص ميتوانند بفهمند.در حقيقت،روشنفكر و با فرهنگ بودن در اين گونه امور آشكارا زيان بخش است.مردم عادي سر خود را تكان ميدهند،ابروهايشان را در هم ميكشند و دستهاي خود را در هم گره ميكنند و ميگويند:«اصلا نميتوانيم بفهميم».
البته كه نميتوانند بفهمند،ولي اگربيسوادي و بيفرهنگي را درك ميكردند،اين مسأله را نيز بوضوح ميفهميدند.
البتّه تا آنجا كه به نمايش بزهكاري مربوط ميشود اصلاح طلبان نيز صميمانه با اين نظرموافقند.پليس به نمايش دقيق و تفصيلي شيوه به قتل رساندن يك فرد پليس بر پرده سينما معترض است.تجّار به آموزش دزدي از گاو صندوق كه هر روز در فيلمهاي سينمايي به نمايش در ميآيد اعتراض دارند.اخلاقيون با نمايش هنر اغواگري و به گمراهي كشاندن كه رفته رفته به مايه اصلي هر فيلمي با هر موضوعي تبديل ميشود مخالفند،علّت اعتراض و مخالفت آنان اين است كه اين گونه فيلمها را نوعي آموزش پليدي و شرارت ميدانند كه ثمرات تلخي براي جامعه به بار ميآورد.اين نوع«آموزش تصويري»همچنان ادامه دارد.هر آنچه با طغيان و بروز خشونت مرتبط است توسّط اين تصاوير متحرك به ذهن ميليونها نفر القا ميشود،البتّه اين امر ممكن است تصادف محض باشد،امّا تصادفي بودن آن از«واقعيت»و تأثير گذارياش چيزي نميكاهد.
مسايل ديگري در حوزه سينما وجود دارد كه شايان ذكر است.يكي استفاده فزاينده از مؤلّفان غير يهودي براي توليد تبليغات يهودي است.بسياري از آثار نويسندگان مشهور غير يهودي به وسيله توليد كنندگان يهودي بر پرده رفتهاند.اين آثار از نظر تبليغي مؤثرّترند زيرا از پشتوانه نامهاي مشهور در عالم ادبيات برخوردار هستند.اينكه اين مسأله تا چه اندازه به تمايل نويسندگان به وارد شدن در حوزه تبليغات طرفدار يهود مربوط ميشود و تا چه حد به اكراه آنان از ردّ پيشنهادهاي محبّت آميز اشخاص صاحب نفوذ و ثروتمند سينما كه مبالغ هنگفتي به آنان پرداخت كرده و حتّي حاضرند بيشتر پرداخت كنند باز ميگردد،موضوع ديگري است.(7)
با وجود گرايش افراطي موجود نسبت به سينما كه اينچنين در كشور شيوع يافته است تهيه و عرضه فيلمهاي خوب متناسب با انبوه تقاضاهاي مصنوعي،كاذب و تحريك شده تقريبا غير ممكن به نظر ميرسد.
اشتهاي بعضي از مردم،خواهان دو فيلم در روز يا بيشتر است.زنهاي سبك سر و سطحي چند فيلم در بعد از ظهر و تعداد بيشتري هم در طول شب ميبينند.با وجود تمامي مغزها و مهارتهايي كه در كشور مشغول انجام اين وظيفهاند،توليد يك درام يا كمدي «با كيفيت»در هر ساعت امكانپذير نيست.اينجاست كه كنترل كنندگان يهودي از حدّ خود تجاوز كردهاند.آنها ميزان تقاضا را به حدي بالا بردهاند كه جز با استفاده از توليداتي كه بناگزير اصل تقاضا را از ميان خواهد برد قادر به بر آوردنش نيستند.هيچ چيز ارزش اجتماعي حرفه سينما را به اندازه اشتهايي افراطي و مبالغه آميز براي توليدات سينمايي تهديد نميكند و اين اشتها،تحريك و تشويق ميشود تا وقتي به جنون مبدّل گردد.
کاری از گروه تحقیقات جنبش مصاف
نویسنده : شمس الدین رحمانی
(1)-توضيح ويراستار:البتّه اين نظريات پيرامون نفوذ يهود در ايالات متّحده پيش از ظهور اعجاب انگيز تلويزيون و راديو منتشر شد.اگر چه نفوذ عظيم يهود در اين زمينه طيّ اين صفحات ذكر نشده است،بايد اضافه كرد كه كنترل يهود بر راديو و تلويزيون،از مرحله توليد تا اجرا،به اندازه ساير زمينههاي فعاليت يهود در آمريكا مؤثّر بوده است.
راديو-تلويزيون،به عنوان نيرويي مؤثر در برنامه جهاني مورد بحث اين مجموعه مقالات،اكنون مكان نخست را دارا ميباشد.
(Pictule Photography- (2
(3)-پروتكل نهم.
(4)-پروتكل هفدهم.
(5)-پروتكل چهارم
(Education-(6))
(7)-توضيح ويراستار:اين نكته با استفادهاي كه از سينما براي برانگيختن جنگ 1939 و تشديد خصومتها و ترويج دروغهاي كينه توزانه ناشي از آن جنگ به عمل آمد به حدّ كافي تأييد شده است.
ال
امروز برخی از افراد آگاهانه یا ناآگاهانه ادبیات فراماسونری را باز تولید میکنند و از یک سو از ملیت ایرانی سخن میگویند و از سویی دیگر میخواهند انسان را جای خداوند بنشانند. مبادا روزی از خواب غفلت بیدار شویم که دیگر به خواب ابدی رفته باشیم! سرشت فراماسونری به دلیل مدیریت آن از سوی ابلیس، میل به استکبار و تمامیتخواهی دارد.
یکم) امام خود را بشناسیم
«أصْبَغبننُباته» میگوید: امیرمؤمنان علی علیهالسلام، به ما امر فرمود که از کوفه به مدائن برویم. روز یکشنبه بهراهافتادیم. در میان راه، از میانما «عمْرو بنحریث» و «أشعثبنقَیْس» و «جَریر بنعبدالله بَجَلی» با پنج نفر دیگر جدا شدند و راه خود را به سویحیره کج کردند و به ما گفتند: چون روز جمعه فرا رسد ما در مدائن به علی(ع) میرسیم و قبلاز آنکه مردم برای نماز جمعه مجتمع گردند میآییم تا نماز را با علی بخوانیم.
آنها به دیاری رسیدند که به آن «خَوْرنق» و «سَدیر» میگفتند. آن هشت نفر در خورنق یا سدیر در وقت ظهر نشستند و به خوردن ناهار مشغول شدند. یکضب (سوسمار) از جلوی آنها گذشت. آن را صید کردند. عَمرو بنحریث، دست سوسمار را باز کرد و (با لحنی تمسخرآمیز) بههمراهانخود گفت: با این سوسمار بیعتکنید. این امیرالمؤمنین شماست. آن هشت نفر با آن سوسمار بیعت کردند و سپس آن را رها کردند و خودشان از آنجا به مدائنکوچ کردند و گفتند علیابن ابیطالب چنین میپندارد که از علم غیب اطلاع دارد. ما اینک او را از امارت مؤمنان، خلعکردیم و به جای او با سوسماری بیعت کردیم.
آنان روز جمعه به مدائن رسیدند و در هنگامیکه أمیرالمؤمنین علیهالسلام بر بالای منبر خطبه میخواند، وارد مسجد شدند. حضرت فرمود: رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم، برای من احادیث بسیاری را به راز گفته است که در هر حدیثی از آن احادیث، دری است که از آن یک در، هزار در دیگر گشوده میشود. خداوند تعالی در کتاب عزیز خود میگوید: «یَوْمَ نَدْعُو کُل أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ. . . »؛ قیامت روزی است که ما در آن، هر دسته و جمعیتی از مردم را با امام خودشان میخوانیم» (اسرا: 71) و من به خدا قسم میخورم که در روز قیامت، هشت نفر از این امت، محشور میشوند که امام آنها، ضب (سوسمار) است و اگر بخواهم نام آنها را ببرم، میبرم.
در این حال، رنگ از چهرههایشان پرید و بند بند آنها لرزیدنگرفت و عمر و بنحریث از شدت ترس و دهشت، مانند شاخه سعف (برگ درخت خرما) تکان میخورد. (امام شناسی. ج 14. صص 115-114؛ مناقب. طبعسنگیج، ص 421- ؛ بحارالانوار. ج. ص؛ و...)
دوم) آن خضر و این ظلمات
حضرت آیتالله مصباح یزدی(حفظه الله تعالی)، از آن فرزانگان روشن ضمیری است که هر که مراحل سیاست را با او بپیماید، میتواند امیدوار باشد که خویشتن را از خطر گمراهی برهاند. خداوند متعال به سبب «تقوای زیاد»، «علم بسیار» و «صفای زایدالوصف»، به این بزرگوار توفیق داده است که آنچه دیگران در آینه میبینند او در خشت خام و آنچه را دیگران در آینده میبینند او امروز میبیند.
حقیر تاکنون توفیق نداشتهام محضر ایشان را از نزدیک درک کنم، اما به سبب نوع اشتغالات فکری و شغلی به بصیرت و دوراندیشی ایشان یقین پیدا کردهام. هر کس اندک مطالعهای از تاریخ انقلاب اسلامی داشته باشد، میداند که آن بزرگوار سالها پیش از آشکار شدن نفاق گروهک سازمان منافقین خلق، انحراف ایشان را دریافت. به همین روی در برابر برخی از دوستان ساده لوح و مصلحتاندیش مقاومت کرد و حاضر نشد از این سازمان که مکتبش اسلام امریکایی و امامش هوای نفسانی بود، حمایت کند.
آیتالله مصباح یزدی، در آغاز راهی که سازمان منافقین انقلاب و مدعیان اصلاحات برای براندازی نظام در پیش گرفته بودند، ماهیت اومانیستی آنها را گوشزد کرد و در سلسله درسهایی که در نماز جمعه تهران ارائه میداد، مرزهای فکری جمهوری اسلامی مبتنی بر اسلام ناب محمدی(ص) را تبیین کرد. سالها پس از این سلسله درسها بود که محمدرضا خاتمی دبیر کل حزب مشارکت، در پاسخ به نامه دوم حبیبالله عسگراولادی پرده از ماهیت سکولار اصلاحطلبان برداشت و به صراحت اعتقاد این حزب به «تفکیک نهادهای دینی از نهادهای سیاسی» را اعلام کرد. اصلاحطلبان اما به جای پذیرش همگامی با حضرت آیتالله کوشیدند آن بزرگوار را منکوب کنند.
شبپره گره وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
راهی که براندازان مدعی اصلاحات پیمودند، بدیهی بود که به فتنه 88 میانجامید و این بداهت را حضرت آیتالله مصباح یزدی دریافته بود. مدعیان دیروز، امروز آنقدر از خط امام(ره) دور افتادهاند که محبت و ولایت لیبرالیسم را با سرسپردگی تمام پذیرفتهاند. اکنون دیگر آنها پیوند سببی و نسبی خود را هم با حضرت امام(ره) گسستهاند.
سوم) مبادا غفلت کنیم
بیانات اخیر آیتالله مصباح یزدی در جمع مسئولان شورای عالی زنان از آن هشدارهایی بود که اگر کسی امروز آن را درنیابد چه بسا سریعتر از منافقین خلق و منافقین انقلاب، گرفتار ضلالت و گمراهی شود، زیرا سرعت حوادث پی در پی، آنقدر زیاد است که قدرت اتکا به تأملات شخصی کم شده است و به ویژه اگر کسانی که به دلیل اشتغالات سنگین اجرایی، در متن قضایا قرار دارند، نمیتوانند فرصت کافی برای تأویل رویدادها داشته باشند.
ایشان هشدار دادهاند: «اگر به لایههای عمیق آن توجه نکنیم، چه بسا در درازمدت دین را از بین ببریم، چرا که نگاه سطحی به اسلام مانند درختی است که ریشهای ندارد. . . . در بین مسئولان نیز کسانی که واقعاً ولایتفقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند، کم هستند و حتی عدهای معتقدند اینکه یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است. . . امروزه در دوران جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند...»
و بعد تصریح کردهاند: «اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار میشویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و میبینیم همان کسانی فتنه را آغاز کردهاند که خود پرورش دادهایم. این عزل و نصبها از کجا در میآید؟ این حرفهای ملیگرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکلگیری است، برای چیست؟ ملیگرایی و دم زدن از مکتب ایرانی با چه انگیزهای میتواند صورت بگیرد؟... خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند.»
چهارم) صورتک اومانیسم
فراماسونری، صورتی اومانیستی و بشرمدارانه و سیرتی شیطانی دارد. بشر را به جای خدا، دائر مدار هستی میانگارد و با اغواگری، آرزوی دور و دراز جاودانگی سلطنت بشر بر جهان را ترویج میدهد؛ «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلَى»؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم! آیا تو را به درخت جاودان و سلطنتى که کهنه نمیشود، راهنمایى کنم؟! (طه: 120)
بگذارید تنها به مصداقی گذرا اشاره کنیم و بازگویی تاریخ فراماسونری را به مجالی دیگر بسپاریم؛ فراماسونری در عهد ماقبل انقلاب اسلامی، از زبان رئیس دفتر فرح پهلوی، با منحطترین ادبیات صوفیانه، حقیقت مشترک ادیان و معنویت منهای تولی و تبری را از پشت صورتک «خرد جاویدان» سخن میگفت. اما، این حقیقت دینی حتی به زندگی خصوصی حسین نصر هم نمیتوانست صورتی متعالی بدهد.
البته ارائه توضیحاتی در مورد اینکه مشخصاً یک فرد عضو تشکیلات فراماسونری هست یا نه، یا نفوذ فراماسونرها در حلقه اطرافیان وی چقدر است، وظیفه نهادهای مسئول است که با ارائه مستندات باید در این خصوص اعلام نظر کنند. اما اینکه میبینیم، ادبیات ماسونی خود را ظاهر میکند، طبیعی است که باید نگران باشیم.
پنجم) نو ماسون و دولت نو ماسونها
نتیجه کار فراماسونری این است که بیعت و سرسپردگی ائمه جائر را به جای ولایت حق تکلیف میکند. در اینکه فراماسونری در جستوجوی نفوذ در انقلاب اسلامی است، تردیدی نیست. در این هم تردیدی نیست که نفوذ فراماسونری در دولتهای گذشته موجب گردید، دولتمردان جمهوری اسلامی به جای رعایت قاعده تولی و تبری، گفتوگو و تعامل با استکبار جهانی را در پیش گرفتند؛ به جای تقوا، پاکدامنی، حمیت، غیرت و. . . سمحه و سهله را ترویج میکردند؛ به جای حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان، شعارهای عوامانه و سادهلوحانه از فلسطینها فلسطینیتر نشویم، ایران برای همه ایرانیان، نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ایران و. . . را سر دادند.
امروز برخی از افراد آگاهانه یا ناآگاهانه ادبیات فراماسونری را باز تولید میکنند و از یک سو از ملیت ایرانی سخن میگویند و از سویی دیگر میخواهند انسان را جای خداوند بنشانند. مبادا روزی از خواب غفلت بیدار شویم که دیگر به خواب ابدی رفته باشیم! سرشت فراماسونری به دلیل مدیریت آن از سوی ابلیس، میل به استکبار و تمامیتخواهی دارد. از این روی نوفراماسونرها میکوشند از شبکهسازی و تصدی امور به سمت تصاحب همه قدرت و تأسیس دولت نوفراماسونری در ایران بالا بکشند. نوفراماسونری امروز تا سطح قبضه بخشی از دستگاههای تبلیغاتی و اجرایی خود را بر کشیده است.
راه عبور از خوان غفلت و پای نهادن به وادی ایمن، دشوار نیست. تنها عزمی راسخ میخواهد تا دامن از حب و بغضهای متعصبانه فراهم چینیم. بدیهی است که شوق خدمت و ضرورتهای تصدی امور اجرایی، کار شبانه روزی را میطلبد و کار شبانه روزی فرصت تأمل دقیق حوادث و جریانات پرشتاب امروزی و تأویل درست رویدادها را از دولتمردان میگیرد. در این شرایط بدیهی است که نمیتوان انتظار داشت، متولیان امور اجرایی بتوانند از فتنهای که حضرت آیتالله مصباح یزدی در پیش روی دولت دیده است، عبور کنند. مگر آنکه طی این مرحله با همرهی خضر کنند.
برگرفته از سایت:ماسونیک
بزرگ ترین ابلیسک دنیا ترک خورد!!!!!!!!!
به نقل از سایت یاهو و سایر خبرگزاری های خارجی ، بر اثر زلزله 6 ریشتری در آمریکا ، بزرگترین ابلیسک جهان درواشنگتن ترک خورد! این بنا در واقع خسارت دیده است . ابتدا گفتند آن کج نشده است .
اما بازرسی هلی کوپتر از بالا چیز های دیگری را نشان داد : ستوهان ها شکسته !!
در حال حاضر ابلیسک به طور نامحدود تعطیل شده است.
رئیس سازمان نشنال پارک می گوید: " خسارت در بالاترین نقطه ساختاری ابلیسک پیدا شده است"
تصاویری از ترک خوردگی های نقاط مختلف این ابلیسک در واشنگتن
http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13146095281.jpg
http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13146095282.jpg
http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13146095283.jpg
http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13146095284.jpg
http://upload.iranvij.ir/images_shahrivar/13146095285.jpg
نکته:
ابلیسک یکی از نماد های مهم و حائز اهمیت برای فراماسونرها و شیطان پرست ها است
ابلیسک چیست و درتهران چه می کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ابلیسک نمادی است از آلت تناسلی شیطان به معنای دخول شیطان
در کالبد انسان یا تسلیم روح خود به شیطان
تقدس این نماد شیطانی در نزد فراماسونها و فرقه های شیطان پرستی تا حدی است که آن را می پرستند.
http://up.iranblog.com/images/kk7uue5id2dh3trg8.jpg (http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2Fexternalredirect.php%3Furl%3Dhttp%3A%2F%2Fup.ira nblog.com%2Fimages%2Fkk7uue5id2dh3trg8.jpg)
نماد ابلیسک به حدی در نزد اسلام منفور و نحس شناخته می شود که در مراسم حج
ابراهیمی و هنگام رمی جمرات، از این نماد به عنوان شیطان استفاده شده و سالها
به آن سنگ زده می شده است. اما در سالیان اخیر، وهابیون صعودی که ارتباطهای
عجیبی با فراماسونری جهانی دارند، به دستور لرد فاستر(معمار اعظم ماسون که خود حدود 200ابلیسک را در سراسر جهان ساخته)
دورتادور این نماد را در مراسم حج دیوار
کشیده اند تا به نماد شیطان سنگ پرتاب نشود؛ این در حالی است که جرأت تخریب آن را نداشته و تنها آن را بین دیوارها محصور کردند.
http://up.iranblog.com/images/41w8cwkd6vy785n5aof8.jpg (http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2Fexternalredirect.php%3Furl%3Dhttp%3A%2F%2F2.myat ashmusic6.com%2Fftopic-5272-days0-orderasc-0.html)
بارزترین نماد ابلیسک در تهران ساختمان مؤسسه قرضالحسنه قوامین در میدان آرژانتین است.
این ساختمان ، که توجه همگان را به خود جلب میکند، علاوه بر ارائه نمای یک ابلیسک عظیم
در یکی از پرترددترین مناطق تهران، و مشرف بر مصلای بزرگ تهران، با رنگ قرمز نیز تزیین شده.
این رنگ در مناسک شیطانپرستان کاربرد دارد. ساختمان قوامین در حوالی نیمه دهه 1370 به
یک نهاد امنیتی تعلق داشت و «صندوق قرضالحسنه امین» نامیده میشد که از مؤسسات مقتدر مالی کشور بود.
http://up.iranblog.com/images/4r1v0zaoy11bwa9a3d0c.jpg (http://forum.iranvij.ir/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fforum.isatice.com% 2Fexternalredirect.php%3Furl%3Dhttp%3A%2F%2Fup.ira nblog.com%2Fimages%2F4r1v0zaoy11bwa9a3d0c.jpg)
((((البته باید اضافه کنم حرف و حدیث زیاده وبعضی افراد هرچیزی رو که میبینن ربط میدن به این موضوع وشاید هم اصلا قصد و غرضی هم در کار نباشه..ولی چه میشه میگفت؟؟؟؟؟
توی فیلم ها سریال ها توی خیابون یا هرجا که میری ممکنه یه نشونه مشابه نمادهای شیطان پرستی باشه بی دلیل نمیشه گفت اینها رو به هم ربط داد....))))
تصویر به اندازه 60% (650x317) کوچک شده است. برای دیدن تصویر در اندازه واقعی (1600x778) روی این نوار کلیک کنید. برای باز شدن در پنجره جدید روی تصویر کلیک کنید.
http://www.uplod.biz/uploads/13137604721.jpg
.
.
تصویری از دجال بر طبق مشخصات تعریف شده در روایات و احادیث
مشخصات:
ناگهان مردی درشت اندام، قرمز رنگ با موی فر، یک چشم که چشم کورش بیرون آمده بودرا دیدم. گفتند:این دجال است. (۱)
دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است (۲)
مردی کوتاه، مصیبت زده، دارای موی فر و یک چشم است و چشم کورش بارز و برجسته است (۱)
او یک چشم است و پیشانی باز دارد و گودی زیر گلویش عریض و دارای انحنا است (۲)
فرمودند دجال چشم چپش کور است و موی زیاد دارد (۳)
فرمودند همانا بین دو چشمش کلمه کافر نوشته شده است و در روایتی دیگر می گوید کلمه کافر به صورت مقطع (ک ف ر) نوشته شده است (۴)
به سرعت رفتیم تا به دیری رسیدیم. در آن دیر بزرگترین و محکم ترین انسان را دیدم. (منظور دجال است) (۴)
ما بین خلق آدم تا برپایی قیامت مخلوقی بزرگتر از دجال (از نظر فتنه و قدرت) آفریده نشده است (۵)
و اما در مورد عقیم بودن دجال، در حدیث ابوسعید خدری -رضی الله عنه- در داستانش با ابن صیاد چنین آمده است. او به ابوسعید گفت: «آیا از پیامبر خدا -صلى الله علیه وسلم- نشنیده ای فرمودند: او (دجال) بچه دار نمی شود ابوسعید گفت، گفتم: بلی (۱)
به نحوی که در حدیث ابن عمر نقل شده است و چشم چپ او نیز که تکه گوشتی اضافه دارد (۳و۴)
چشمش كور است، ناخن و استخوان پیشانى اش شكستگى دارد، افعى ها ازاو بیرون مى آید، پشتش قوز دارد، هر سلاحى را در دست خود كج مى كند حتى نیزه و كمانرا، تا سینه در دریا فرو مى رود، كوتاه قد و كهنسال است و در میان دو چشمش نوشتهشده : كافر » ((۱۴۳) صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۳ و الزام الناصب ص ۲۰۲ و ۲۲۸ )
دجّال با یك چشمش مىبیند ولى با چشم دیگرش نمى بیند، قامتى دراز و چشمانى زاغ دارد كه از آنها آب مى ریزد، صورتش آبله رو است و دهانش بوى بد مى دهد، دندانهایش درشت است و ناخنهایشخمیده، پوست بدنش آبله دار و بى مو، در سرش نشانه شكستگى دارد، گردنش دراز، اخلاقشزشت و انگشتانش بسیار بلند است كه از وسطهاى كف دستش منشعب مى شود، صدایش طنین دار،شانه هایش بلند و پیشانى اش فراخ است، یكى از دیده هایش معیوب است، ریشش به سینه اشفروهشته، مردى زشت خوى و ترش رویست، بر مركبى سوارست كه خودش سرخ و پاهایش سبز استو میان دو گوشش ۲۰ میل است!!، سرش چون كوهى بلند و پشتش متناسب با آنست. گامهایش ۲۰ میل است!! (الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱، صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۰، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵، الزامالناصب ص ۷۴ و بشارة الاسلام ص ۲۷۴ )
«همراه او آتش و نورى هست، آتش او آب خنك است و آب او آتش است. هر كس از شما شیعیانآن زمان را درك كند خود را به آنچه كه آتش به نظر مى رسد بیفكند كه آنچه آتش تصوّرشود آب گوارائى است!!» (بشارة الاسلام ص۲۷۴، صحیح مسلم ج ۸ ص ۱۹۵ و الحاوى للفتاوى ج ۲ ص ۱۷۱)
او بر فراز مركبى مى آید كهبین دو گوشش یك میل است. او خروج مى كند درحالیكه بهشت و جهنّم را با خود یدك مىكشد و كوهى از نان و رودخانه اى از آب را همراه خود حمل مى كند. (صحیح بخارى ج ۹ ص ۶۱، صحیح مسلم ج۴ ص۱۲۰، ینابیع المودّه ج ۳ ص ۱۶۵، بحار الانوار ج ۵۲ ص ۱۹۴، منتخب الاثر ص۴۶۰، البیان ص ۱۰۴، كشف الغمّه ج ۳ ص ۲۶۰ والزام الناصب ص ۷۴)
چشم راستش معیوب و چشم دیگرش چون ستارهصبح بر پیشانى اش مى درخشد. در چشم چپش چون زالوئى آمیخته با خون است...... و بر مركبىسرخ به طول هفتاد زراع سوار مى شود. گامهایش یك میل است، زمین رد زیر پاهایشدرنوردیده مىشود. بر آبى عبور نمى كند جز اینكه براى همیشه در زمین فرو مى رود (خشك مىشود )، با صداى بلند بانگ مى زند ( الصّواعق المحرقه ص۱۶۵، بحار الانوار ج۵۲ ص۱۹۲، الزامالناصب ص۱۸۰، بشارة الاسلام ص ۴۴ و الملاحم و الفتن ص۷۷ )
منابع
(1) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90- با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب ذکر المسیح بن مریم -علیهما السلام- و المسیح الدجال (2/237 - با شرح نووی).
(2) «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (13/90 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (18/65 - با شرح نووی).
(1) «سنن ابوداود» (11/443 - با شرح عون المعبود).
حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (2/317 - 318) (حدیث 2455).
(2) «مسند احمد» (15/28 - 30) شرح احمد شاکر او می گوید اسنادش صحیح است و ابن کثیر آن را حسن دانسته است «النهایة / الفتن و الملاحم» (1/130) د. طه زینی.
(3) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/60 - 61 - با شرح نووی).
(4) «صحیح بخاری» کتاب الفتن با ذکر الدجال (13/91 - با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (18/59 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» (18/61 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/100).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (18/60).
(4) «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب قصة الجساسة (18/81 - با شرح نووی).
(5) «صحیح مسلم کتاب الفتن باب فی بقیة من أحادیث الدجال (18/ 86 - 87 - با شرح نووی).
(1) «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر ابن صیاد (18/50 - با شرح نووی).
(2) «فتح الباری» (13/97).
(3) «شرح نووی بر مسلم» (2/235).
(4) «التذكرة» (ص 663).
همانطور که در مستند ظهور هم مطرح شد تا الان دیگر بایستی با دیدن مستندهای بسیار راجع به حادثه 11 سپتامبر مانند اسرار 11 سپتامبر، Who killed John O’Neil و Loose Change پی برده باشید که حادثه 11 سپتامبر یک جنایت داخلی بود که توسط دولت شیطان پرست ایالات متحده علیه مردم خود صورت گرفت. این کار از یک طرف بهانه ای بود برای افزایش بودجه نظامی و حمله به کشورهای مسلمان (تروریست ها!؟!؟) برای غارت کشور آنها و از سویی دیگر قربانی بسیار عظیمی باشد تقدیم به خدایشان شیطان.
در تصاویری که در ادامه می آید، نمادها و نشانه ها و شواهدی ارائه می گردد که نشان می دهد هالیوود و صنعت موزیک، قبل از رخداد حادثه 11 سپتامبر، از وقوع آن اطلاع داشته اند. و اینگونه بار دیگر همداستانی و همرازی شیطان پرستی جهانی و صنعت سینمای هالیوود آشکار می گردد.
به کار بردن اعداد 9 و 11 به صورتهای مختلف، به ویژه به صورت تاریخ و زمان ساعت، گواهی است از اینکه این اعداد علاوه بر مهم بودنشان برای شیطان پرستان (پرش از روی خدا)، خبر از حادثه ای می دهند که در تاریخی تعیین شده با این اعداد رخ خواهد داد.
از طرفی گفته ها و تصاویری در این فیلمها دیده و شنیده می شود که به نوعی به تخریب یا منفجر شدن برج های دوقلو اشاره دارند. این در حالی است که تمامی این فیلمها و تصاویر، مربوط به قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 هستند.
به این ترتیب با کنترل ذهن مردم از قبل، افکار عموم را برای پذیرش اینکه این حادثه، توسط مسلمانان به اصطلاح تروریست رخ خواهد داد، آماده می کنند تا در زمان وقوع حادثه، با حمایت کامل مردم فریب خورده مواجه گردند.
تصویر به اندازه 19% (650x591) کوچک شده است. برای دیدن تصویر در اندازه واقعی (800x727) روی این نوار کلیک کنید. برای باز شدن در پنجره جدید روی تصویر کلیک کنید.
http://bidari-andishe.persiangig.com/image/911%20in%20hollywood/911-9.jpg
http://bidari-andishe.persiangig.com/image/911%20in%20hollywood/911-1.jpg
عقاید فراماسونری:
گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لا به لای عقایدشان ، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت.
برای مثال شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اکثر گروه های ماسونی، شیطان را تقدیس می کنند. از جمله : اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان) و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده می شوند ؛ با این اوصاف ما می توانیم بفهمیم که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند.
البته این نکته تقریباً اثبات شده است که ماسون ها و شیطان پرستان به موجودی به نام ابلیس یا شیطان اعتقاد ندارند، بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند.
با این حال بخشی از مهمترین عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند ، عبارتند از:
- ادعای روشنی بخش (Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
- بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism)
- اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسایل فرامادی.
- اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند.
اهداف فراماسونری:
– نابودی تمام مظاهر توحید و یکتاپرستی در جهان.
– به دست گرفتن حکومت و قدرت در تمام کشورهای جهان از طریق شبکه ی گسترده ی ماسونی در تمام ممالک دنیا.
– تخریب مسجد الاقصی و کشف معبد سلیمان و بازسازی آن در ابتدای قرن بیست و یکم.
http://www.imgsrc.com/imgbank/88.jpg
– پرکردن معبد سلیمان از بت ها و نمادهای ماسونی به عنوان اصلی ترین پرستشگاه ماسونی.
– برقراری حکومت جهانی شیطانی به پایتختی معبد سلیمان در اورشلیم (بیت المقدس).
– به حکومت رساندن قدرتمندترین فراماسون با عنوان نمادیین ضد مسیح (Antichrist= دجال) در ابتدای قرن بیست و یکم .
فراماسون ها اعتقادي به خدا و خالق هستي ندارند
http://www.sedayeshia.com/userfiles/newspic/567503F321FCAB63A9DD9EB729F2A57C.jpg
بر اساس کتابي که يک محقق انگليسي منتشر کرده است، فراماسونها که همواره سکوت معنيداري در قبال مسئله دين از خود ارائه ميکنند، در واقع هيچ گونه اعتقادي به خدا و خالق هستي ندارند.
پايگاه خبري "خبر ينيگون " ترکيه در گزارشي نوشت: مارتين شورت نويسنده و محقق انگليسي که سال هاي متمادي از عمر خود را صرف بررسي فرقه فراماسوني کرده، ماهيت واقعي اين فرقه را در قبال دين روشن کرد.
بنا به اين گزارش مارتين شورت در کتاب " از درون فراماسونها " تاکيد ميکند در تفکر و آيين فراماسونها خداوند جايگاهي ندارد و مفاهيم و عباراتي نظير " اي هستي بزرگ " و يا "معمار بزرگ هستي " کاملا مبهم و نامشخص است.
"استفان نايت " محقق انگليسي به دنبال انتشار نتيجه بررسيها و يافتههاي خويش در مورد اين فرقه در کتاب "برادري " که بازتاب گستردهاي در جهان پيدا کرد، به طرز مرموزي درگذشت، گفته ميشد که از سوي فراماسونها کشته شده است. مارتين شورت تحقيقات نيمهتمام نايت را دنبال کرد و کتاب "از درون فراماسونها " را منتشر ساخت. وي در اين کتاب تاکيد کرد در فرقه فراماسوني با سماجت هر چه تمام ذکري از نام خدا به ميان نميآيد.
رد پاي مسيحيت در سه قرن پيش در فرقه فراماسوني
در اين کتاب آمده است که در آيينهايي که حدود سه قرن پيش در اين فرقه برگزار ميشده آثاري از مسيحيت جلب توجه ميکند و حتي تا اوايل قرن هيجده ميلادي در مراسم فراماسونها بخش هايي از انجيل قرائت ميشده است. مارتين شورت تاکيد ميکند: در جدا شدن فراماسونها از مسيحيت کتاب دکتر جيمز اندرسن با نام "قواعد کلي فراماسوني " تاثير بسزايي داشته است. وي تصريح ميکند دکتر اندرسن در اين کتاب که از سوي کليه فراماسونها در سطح جهان مورد پذيرش قرار گرفته چنين مينويسد: فراماسونها از اين پس بايد مطابق ديني که اکثريت جامعهاي که در آن زندگي ميکنند پذيرفتهاند، رفتار نموده ولي انديشههاي مشخص فردي خود را براي خويشتن محفوظ نگاه دارند. همانگونه که مشاهده ميشود در اينجا يک نوع فريب مطرح است.
کليساي اسکاتلند: فراماسوني، بت پرستي است
مارتين شورت در کتاب خود با اشاره به اينکه واژههاي بکار رفته در آيينهاي فراماسوني کاملا مبهم است در ادامه ميافزايد عليرغم اينکه تعداد زيادي از عالمان ديني فراماسون هستند ولي روشن است که مسيحيت به لحاظ ساختاري با فرقه فراماسوني در تضاد است. وي در ادامه ميگويد: فراماسونها مسيحياني را که فراماسون نيستند وحشي و احمق خطاب ميکنند. واتيکان هم که کاملا مخالف فراماسوني است. در سال 1983 در بيانيه واتيکان گفته شد که مومناني که وارد فرقه فراماسوني ميشوند مرتکب گناه بزرگي شدهاند. "هاگ کارتوينگ " يکي از مقامات ارشد کليساي اسکاتلند نيز در بيانيه ماه مي 1986 تاکيد کرد نظام فراماسوني کار تاريکيها است و افرادي را که وارد اين فرقه ميشوند، به سوي بتپرستي کشانده و اين تشکل را در نهاد آنها امري طبيعي جلوه ميدهند.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.