PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حکایت 21 روز زندگی در میان مردگان ! + عکس



shirin71
10-12-2011, 04:22 PM
یکی بود یکی نبود اما خدا بود و خدا بود و می‌دید که یک زن و دو فرزندش چگونه 21 روز بی‌پناه به غسالخانه‌ای در یک گورستان دورافتاده پایتخت پناه بردند. خدا بود و می‌دید که ابوالفضل 12 ساله می‌گریست و گریه‌هایش مردانه بود سوز داشت، اما صدا نداشت، خدا بود و می‌دید که جز خودش هیچ‌کس به این خانواده سه‌نفره که قربانی اعتیاد پدر و فقر ناشی از آن بودند پناه نمی‌داد.

سختی‌های این خانواده سه نفره که پدر رهایشان کرده بود تا آن زمان که سرپناهی داشتند تاب‌آوردنی بود، اما بدبیاری آنجا اوج گرفت که غروب یکی از روزهای معمولی تابستان صاحبخانه اساس منزل این خانواده را بیرون می‌ریزد.

مادر خانواده از دهیاران روستای کریم‌آباد از توابع شریف‌آباد در منطقه جنوب شرقی پایتخت نیز دلخور است. او می‌گوید که دهیاران تنهایش گذاشتند و با وجود اینکه سختی‌هایش را می‌دیدند اما دیگر حاضر به کمک و حمایت از او نبودند.

صاحبخانه هم بی‌تاب دریافت وجه اجاره‌اش بود و تعرض به حریم فردی بی‌پناه را دشوار نمی‌دید.

به دیار اموات پناه می‌برد از دست زنده‌ها

اثاثیه مقابل خانه پیشین مادر تلنبار شده است ، او فرصت زیادی ندارد و باید برای امشب چاره‌ای بیندیشد، آنجا کجاست که بنی‌آدم اعم از کوچک و بزرگ و زن و مرد از آن می‌ترسند؟

هوشمندانه یا نه شاید دردمندانه، پاسخ سوالش را یافت؛ گورستان. سرزمین مردگان تنها جایی است که این خانواده در آنجا از تعرض در امان هستند با اندک پولی که هنوز برای مادر باقی مانده است وانت کرایه و اساس سالم را به گورستانی در منطقه جنوب شرق تهران، کمی دورتر منتقل می‌کند.

ساعت 2:30 نیمه شب است و مادر و دو فرزندش به گورستان رسیده‌اند، از ترس رعشه بر تن کودکان افتاده است اما چاره چیست شب را باید جایی به صبح رساند.

مادر برای اینکه بر ترس کودکان از گورستان غلبه کند، همان روز نخست در تابوت کنار غسالخانه می‌خوابد.

اقامت 21 روزه در سرزمین مردگان

اقامت این خانواده در گورستان 21 روز به طول می‌انجامد در این ایام گورستان برای آنها آرامستان است.

راستی تا به حال زندگی در غسالخانه‌ را تجربه کرده‌اید؟ در غسالخانه دست و رو شستن، در غسالخانه حمام کردن و در غسالخانه خوابیدن را؟

اینها سوالاتی است که علیرضا حدادی یکی از کارکنان شهرداری منطقه 14 تهران از خود و از همه پایتخت‌نشینان می‌پرسد.

حدادی از طریق یکی از اقوام از اقامت این خانواده بی‌پناه در غسالخانه گورستانی دورافتاده باخبر می‌شود. او درباره لحظه ورود به گورستان و اولین برخورد با خانواده، به ایسنا می‌گوید: صحنه رغت‌انگیزی بود، دخترک پنج ساله میان قبرها بازی می‌کرد و پسری 12 ساله هم از خجالت با شتاب به سمت غسالخانه رفت.

حدادی در مواجهه با این وضعیت تصمیم می‌گیرد پاورپوینتی در این مورد تهیه و از طریق بارگذاری در سیستم اتوماسیون اداری، کارکنان شهرداری منطقه 14را از ماجرا مطلع کند، آنطور که خودش می‌گوید گردش نامه درمدت زمان کوتاهی به 300 نفر رسیده و تماس‌ها برای کمک و حمایت مالی آغاز می‌شود.

حدادی ادامه می‌دهد: در مدت زمان کوتاهی مجموعا حدود هفت میلیون تومان کمک مالی از سوی کارکنان شهرداری منطقه 14 جمع‌آوری شد که چهارمیلیون تومان از این مبلغ برای رهن خانه و مابقی بابت تامین سایر نیازهای خانواده از جمله تجهیز خانه به اثاثیه صرف شد.

برخی از کارکنان نیز لوازمی نظیر اجاق گاز و یخچال را به این خانواده اهدا کردند. کمی بعد همه دست به دست هم اثاث خانه را چیده و همه چیز را مهیای ورود خانواده می‌کنند تا عطیه و ابوالفضل به اتفاق مادرشان درست در اولین روز ماه مبارک رمضان معنای واقعی شادی را تجربه کنند.

کودکی بدون حسرت

دیگر اثری از حسرت کودکی عطیه و ابوالفضل نیست، هر دو صاحب دوچرخه شده‌اند. ابوالفضل هم که قصد دارد مهندس کامپیوتر شود، داشتن یک دستگاه کامپیوتر را تنها آرزویش می‌داند که حالا برآورده شده است. عطیه پنج ساله هم قصد دارد که در آینده دکتر شود لابد برای اینکه ذره ذره آب شدن مادرش را به دلیل غفلت از بیماری گواتر به چشم خود دیده است.

حدادی با بیان اینکه اقدامات درمانی گواتر مادر با حمایت کارکنان شهرداری منطقه 14 در حال پیگیری است، از ثبت‌نام ابوالفضل در مدرسه نیز خبر می‌دهد.

ماهیگیری باید آموخت

آنطور که حدادی می‌گوید زمینه اشتغال مادر در سرای محله شکیب نیز فراهم شده تا زندگی آبرومندانه این خانواده با دنیای امید آغاز شود. مادر پیش از این در غیاب همسر معتادش که خانواده را ترک کرده است، از طریق نظافت منازل امرار معاش می‌کرد.

بی‌تفاوت نباشیم ...

امروز عطیه و ابوالفضل خوشحالند اما باید پرسید که چند کودک دیگر قربانی بیماری‌های پنهان اجتماعی نظیر فقر، اعتیاد و فحشا هستند؟ چند نفر از ما بی‌تفاوت از کنار آنها گذشته‌ایم و حتی برای دقیق‌تر دیدنشان سر نچرخانده‌ایم؟آیا رواست به بهانه وجود نهادهای متولی از زیر بار مسئولیت‌های اجتماعی شانه خالی کنیم و بی‌خبر از همسایه خود باشیم؟ بی‌ تفاوتی بیماری است، درمانش کنیم.



http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/19/115493_448.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/19/115494_364.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/19/115495_204.jpg

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1390/7/19/115496_498.jpg