Sara12
08-06-2010, 12:11 PM
http://www.hamdardi.net/imgup/11942/1244401927_11942_12640feb15.jpg
بگذارید خیالتان را راحت کنم، شما هیچوقت تغییر نمیکنید! لطفاً عصبانی نشوید و پنجره اين تاپيك را نبنديد ! اگر کمی حوصله کنید، میبینید که زیاد هم بیراه نمیگویم.
تغییر و میل به تغییر نشانههایی دارد. ریشه هر میل حقیقی، در عمق وجود انسان است . حسی زودگذر نیست که با گذر زمان رنگ ببازد. اگر میخواهید بدانید میل و عزمتان برای تغییر چه قدر حقیقی است، کافی است قدری آن را محک بزنید و ببینید چه قدر در وجودتان ریشه زده و آن وقت است که میتوانید مطمئن شوید تغییر خواهید کرد یا نه.
کل زندگی ما مانند کلاس درس و میدان آزمون است. یک محک این است که ببینید چه قدر حاضرید مورد امتحان قرار بگیرید، و کیفیت و سطح این امتحانها چگونهاند؟ اگر دانش آموزی در کلاس اول باشد، از او امتحان کلاس پنجمیها را نمیگیرند. در زندگی هم همینطور است. خداوند عادل است. ما را در میدانی قرار نمیدهد که از عهدهاش برنیاییم. حالا اگر این موضوع را از سوی دیگرش نگاه کنیم میتوانیم جایگاه خود را معلوم کنیم.بعنی ببینیم چه نوع امتحانهایی در زندگی ما وجود دارد و از روی آنها سطح خود را تشخیص دهیم. اگر هنوز درگیر حل مسائل کوچک زندگی خو د هستیم، اگر هنوز سادهترین چیزها وقت و انرژیمان را میگیرند، پس هنوز آمادگی ورود به میدانهای بزرگتر را نداریم و تا از امتحانهای کلاسهای پایینتر نمره قبولی نیاوریم، ما را به کلاس بالاتر راه نمیدهند چون اکثر امتحانهای بزرگ مال آدمهای بزرگ است و البته خداوند به هیچ کس بیش از وسع و تواناییاش تکلیف نمیکند. حالا اگر وسعمان را زیاد کنیم و ظرفیتمان را بالا ببریم او هم قدم جلو میگذارد و میدانهایی را پیش روی ما میگذارد متناسب با آگاهی ما و برای افزایش آگاهی ما.
پس هر کس شکوه و شکایت دارد از این که چرا رشد نمیکند، آن که ادعا میکند نهایت تلاش خود را کرده ولی نتیجه نگرفته، آن که دلیل تراشیهایش پایانی ندارد، حتی دیگران را به سنگ اندازی در راه متهم میکند تا البته، از خودش رفع اتهام کند و آن که تغییرش را از دیگران طلب دارد، و کسی که با هر مانع کوچکی زبان به اعتراض میگشاید باید ببیند چه قدر اهل عمل است؟ چه قدر به استقبال چالشها و مشکلات میرود؟ کمی به خود نگاه کنیم. ببینیم آیا دوست داریم یک جا بنشینیم و فقط نظارهگر باشیم؟ آیا منتظر و منفعل میمانیم تا یکی بیاید و آنچه را که ادعای خواستنش را داریم، دودستی تقدیممان کند؟ یا این که قدم جلو میگذاریم و خطرات را میپذیریم ؟
اگر میل ما برای تحول، حقیقی باشد نه از روی هیجان زدگی و نه ناشی از تصور عقب ماندن از دیگران و رقابت با آنها که در این صحنه حس رقابت هم حسی بیمار و مخرب است ـ انرژی دگرگون کننده آن، خود به خود شرایط جدیدی را پیش روی ما میگذارد تا آنچه برای تغییر ما لازم است به سراغمان بیایدو اگر واقعاً آماده باشیم و حرف و خواستهمان ادعایی واهی نبوده باشد، آن را با روی باز و با تمام وجود میپذیریم و اگر به خود دروغ نگفته باشیم حتی از جان خود برایش مایه میگذاریم و خدا هم صبور است، صبر میکند تا ما آماده شویم . صبر خدا زیاد است ولی آیا زمانی که ما در اختیار داریم هم زیاد است؟ گاهی از دست دادن زمان یعنی از دست دادن همه چیز.
آن که واقعاً به دنبال تغییر است، با رضایت از حسابهای ساده زندگی به معادلات چند مجهولی روی میآورد، یعنی میل حقیقیاش به رشد و تغییر خود به خود او را به این مسیر میکشاند. اگر یاد گرفتیم 2 را با 2 جمع کنیم، اکتفا کردن به این دانش ما را در همین حد 2 به علاوه 2 نگه خواهد داشت و اگر خود نخواهیم ضرب و تقسیم را یاد بگیریم همه جهان هم که به کمک ما بیاید هیچ کاری از پیش نمیرود، زیرا هیچ کس تغییر نمیکند مگر آن که خود بخواهد
تواناییهای نهفته ما با قرار گرفتن در معرض مجهولات بزرگتر و پیچیدهتر آشکار میشوند و آن که خواستار فتح قلههای مرتفع است، به ناچار باید از تپهها دل بکند و سختی صعود از دیوارههای کوه و رسیدن به قله را بر خود هموار سازد. راحتی و امنیت در ماندن است اما اگر سودای بزرگی در سر داریم، حرکت، صعود و عبور تنها چاره است.
از خـود بپرسیم مجهـولات زندگی مـا کداماند و مـا چـهطـور با آنها روبهرو میشویم؟ آیا از معـادلات سخت فـرار میکنیم؟ آیا در مواجه شدن با مسائل، متوسل به اشک ریختن و ناله کردن میشویم ؟ آیا به دامن دیگران چنگ میاندازیم تا کمکمان کنند و پشت سایه آنها پنهان میشویم؟ افسوس که هیچ کس و هیچ چیز نیست که بتواند بار ما را بردارد.
نشانه دیگر میل حقیقی به تغییر، این است که به راحتی (و نه به سختی) از خیلی چیزها دست بکشیم، از باورهای بیحاصل، از لذتهای زودگذر، از عادات دست و پا گیر، و به یک تعبیر ناچاریم شیوه زندگی خود را تغییر دهیم.
گفتم به راحتی، چون وقتی برایمان سخت باشد که بگذریم هنوز هم به آن چسبیدهایم یا آن به ما چسبیده و این یعنی که ما بخشی از وجود خود را صرف آن میکنیم. پس یک تکه از وجود میخواهد برود جلو و یک (یا چند) تکهمان میخواهد همان طور که هست بماند و این کشمکش ما را خسته میکند و وقتی خوب خسته شدیم میخواهیم بایستیم و استراحت کنیم و خطر همین جاست. گاهی روزها و هفتهها و سالها و شاید تمام عمر خود را به استراحت بگذرانیم و منظورم از استراحت، ادامه دادن به همان شیوههای سابق است. پس سؤال دیگری که میتوانیم از خو د بپرسیم این است که الان در چه حالی هستیم ؟ آیا دوست داریم استراحت کنیم و زندگی خود را به همان منوال سابق بگذرانیم؟ اگر این طور است ادعای ما برای تغییر، فرسنگها با حقیقت فاصله دارد.
آن زمان که با ناشکیبی پا بر زمین میکوبیم و از شرایط از زمانه شکایت میکنیم، آن گاه که با تکبر، تلاشهای خرد و کوچک خود را به رخ جهان میکشیم و از آن، بزرگترینها را طلب میکنیم بایداز خود بپرسیم " آیا واقعاً میخواهم تغییر کنم"؟
بگذارید خیالتان را راحت کنم، شما هیچوقت تغییر نمیکنید! لطفاً عصبانی نشوید و پنجره اين تاپيك را نبنديد ! اگر کمی حوصله کنید، میبینید که زیاد هم بیراه نمیگویم.
تغییر و میل به تغییر نشانههایی دارد. ریشه هر میل حقیقی، در عمق وجود انسان است . حسی زودگذر نیست که با گذر زمان رنگ ببازد. اگر میخواهید بدانید میل و عزمتان برای تغییر چه قدر حقیقی است، کافی است قدری آن را محک بزنید و ببینید چه قدر در وجودتان ریشه زده و آن وقت است که میتوانید مطمئن شوید تغییر خواهید کرد یا نه.
کل زندگی ما مانند کلاس درس و میدان آزمون است. یک محک این است که ببینید چه قدر حاضرید مورد امتحان قرار بگیرید، و کیفیت و سطح این امتحانها چگونهاند؟ اگر دانش آموزی در کلاس اول باشد، از او امتحان کلاس پنجمیها را نمیگیرند. در زندگی هم همینطور است. خداوند عادل است. ما را در میدانی قرار نمیدهد که از عهدهاش برنیاییم. حالا اگر این موضوع را از سوی دیگرش نگاه کنیم میتوانیم جایگاه خود را معلوم کنیم.بعنی ببینیم چه نوع امتحانهایی در زندگی ما وجود دارد و از روی آنها سطح خود را تشخیص دهیم. اگر هنوز درگیر حل مسائل کوچک زندگی خو د هستیم، اگر هنوز سادهترین چیزها وقت و انرژیمان را میگیرند، پس هنوز آمادگی ورود به میدانهای بزرگتر را نداریم و تا از امتحانهای کلاسهای پایینتر نمره قبولی نیاوریم، ما را به کلاس بالاتر راه نمیدهند چون اکثر امتحانهای بزرگ مال آدمهای بزرگ است و البته خداوند به هیچ کس بیش از وسع و تواناییاش تکلیف نمیکند. حالا اگر وسعمان را زیاد کنیم و ظرفیتمان را بالا ببریم او هم قدم جلو میگذارد و میدانهایی را پیش روی ما میگذارد متناسب با آگاهی ما و برای افزایش آگاهی ما.
پس هر کس شکوه و شکایت دارد از این که چرا رشد نمیکند، آن که ادعا میکند نهایت تلاش خود را کرده ولی نتیجه نگرفته، آن که دلیل تراشیهایش پایانی ندارد، حتی دیگران را به سنگ اندازی در راه متهم میکند تا البته، از خودش رفع اتهام کند و آن که تغییرش را از دیگران طلب دارد، و کسی که با هر مانع کوچکی زبان به اعتراض میگشاید باید ببیند چه قدر اهل عمل است؟ چه قدر به استقبال چالشها و مشکلات میرود؟ کمی به خود نگاه کنیم. ببینیم آیا دوست داریم یک جا بنشینیم و فقط نظارهگر باشیم؟ آیا منتظر و منفعل میمانیم تا یکی بیاید و آنچه را که ادعای خواستنش را داریم، دودستی تقدیممان کند؟ یا این که قدم جلو میگذاریم و خطرات را میپذیریم ؟
اگر میل ما برای تحول، حقیقی باشد نه از روی هیجان زدگی و نه ناشی از تصور عقب ماندن از دیگران و رقابت با آنها که در این صحنه حس رقابت هم حسی بیمار و مخرب است ـ انرژی دگرگون کننده آن، خود به خود شرایط جدیدی را پیش روی ما میگذارد تا آنچه برای تغییر ما لازم است به سراغمان بیایدو اگر واقعاً آماده باشیم و حرف و خواستهمان ادعایی واهی نبوده باشد، آن را با روی باز و با تمام وجود میپذیریم و اگر به خود دروغ نگفته باشیم حتی از جان خود برایش مایه میگذاریم و خدا هم صبور است، صبر میکند تا ما آماده شویم . صبر خدا زیاد است ولی آیا زمانی که ما در اختیار داریم هم زیاد است؟ گاهی از دست دادن زمان یعنی از دست دادن همه چیز.
آن که واقعاً به دنبال تغییر است، با رضایت از حسابهای ساده زندگی به معادلات چند مجهولی روی میآورد، یعنی میل حقیقیاش به رشد و تغییر خود به خود او را به این مسیر میکشاند. اگر یاد گرفتیم 2 را با 2 جمع کنیم، اکتفا کردن به این دانش ما را در همین حد 2 به علاوه 2 نگه خواهد داشت و اگر خود نخواهیم ضرب و تقسیم را یاد بگیریم همه جهان هم که به کمک ما بیاید هیچ کاری از پیش نمیرود، زیرا هیچ کس تغییر نمیکند مگر آن که خود بخواهد
تواناییهای نهفته ما با قرار گرفتن در معرض مجهولات بزرگتر و پیچیدهتر آشکار میشوند و آن که خواستار فتح قلههای مرتفع است، به ناچار باید از تپهها دل بکند و سختی صعود از دیوارههای کوه و رسیدن به قله را بر خود هموار سازد. راحتی و امنیت در ماندن است اما اگر سودای بزرگی در سر داریم، حرکت، صعود و عبور تنها چاره است.
از خـود بپرسیم مجهـولات زندگی مـا کداماند و مـا چـهطـور با آنها روبهرو میشویم؟ آیا از معـادلات سخت فـرار میکنیم؟ آیا در مواجه شدن با مسائل، متوسل به اشک ریختن و ناله کردن میشویم ؟ آیا به دامن دیگران چنگ میاندازیم تا کمکمان کنند و پشت سایه آنها پنهان میشویم؟ افسوس که هیچ کس و هیچ چیز نیست که بتواند بار ما را بردارد.
نشانه دیگر میل حقیقی به تغییر، این است که به راحتی (و نه به سختی) از خیلی چیزها دست بکشیم، از باورهای بیحاصل، از لذتهای زودگذر، از عادات دست و پا گیر، و به یک تعبیر ناچاریم شیوه زندگی خود را تغییر دهیم.
گفتم به راحتی، چون وقتی برایمان سخت باشد که بگذریم هنوز هم به آن چسبیدهایم یا آن به ما چسبیده و این یعنی که ما بخشی از وجود خود را صرف آن میکنیم. پس یک تکه از وجود میخواهد برود جلو و یک (یا چند) تکهمان میخواهد همان طور که هست بماند و این کشمکش ما را خسته میکند و وقتی خوب خسته شدیم میخواهیم بایستیم و استراحت کنیم و خطر همین جاست. گاهی روزها و هفتهها و سالها و شاید تمام عمر خود را به استراحت بگذرانیم و منظورم از استراحت، ادامه دادن به همان شیوههای سابق است. پس سؤال دیگری که میتوانیم از خو د بپرسیم این است که الان در چه حالی هستیم ؟ آیا دوست داریم استراحت کنیم و زندگی خود را به همان منوال سابق بگذرانیم؟ اگر این طور است ادعای ما برای تغییر، فرسنگها با حقیقت فاصله دارد.
آن زمان که با ناشکیبی پا بر زمین میکوبیم و از شرایط از زمانه شکایت میکنیم، آن گاه که با تکبر، تلاشهای خرد و کوچک خود را به رخ جهان میکشیم و از آن، بزرگترینها را طلب میکنیم بایداز خود بپرسیم " آیا واقعاً میخواهم تغییر کنم"؟