PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : (¯*~•~* ترنم قلم در ولادت مولا علي بن موسي الرضا(ع)*~• ~*¯)



R A H A
10-08-2011, 03:44 AM
http://pic.azardl.com/images/31565120564249698861.gif


ميلاد نور


در فضاى عالم امکان عجب غوغاستى
کز زمین تا آسمان بزم طرب برپاستى



هر کجا پا مى نهى ، باشد گلستان از سرور
نغمه هاى بلبلان تا گنبد خضراستى

نجمى از نجمه ، درخشان گشت کز نو رخش
مهر و ماه آسمان را روشنى افزاستى

از زمین تا آسمان بنگر صفوف قدسیان
تهنیت گو بر نبىّ سلطان اَو اَدنى ستى

حلم او چون مجتبى و در شجاعت چون حسین (ع )
وز عبادت حضرت سجّاد (ع ) را همتاستى

یادگار حضرت باقر (ع ) بود او از علوم
صادق آسا صادق الوعد ، آن شه والاستى

کاظم الغیط است مانند پدر موسى و نیز
در لب جان بخش آن شه ، معجز عیسى ستى

مأمن بیچارگان و یاور درماندگان
وز عنایت شیعیان را ناجى فرداستى

http://pic.azardl.com/images/89635830250300768868.gif

R A H A
10-08-2011, 03:57 AM
http://pic.azardl.com/images/67014142915541343416.gif

من دست زنم دراين فراپستي
بردامن شاه عالم بالا

از بحرنخست گوهر هشتم
دريدي چهار لؤلؤ لالا

گردون چهار اختر خاتم
كاين چارچوگوهرندواودريا

داراي نُه آسمان تودرتو
دارندة هفت ارض تابرتا

سلطان سماء روح و ارض
تن قيوم چهار ام و هفت آبا

او جان و جميع ماسوي
پيكر او كل و جميع كائنات اجزا

بگذشته ازآن كه علم الانسان
مالايعلم ستايمش زان سا

سلطان كه ولايت مطلق
كاوهست مدير كن فكان تنها

مير ملكوتيان روشن دل
پير جبروتيان جان پروا

او شخص وجود و هيكل موجود
عرش و فلك و ملك همة اعضا

از نقطة خاك مركز هستي
پيدا شد و شد چو نقطة پابرجا

نّه دايرة سپهر از او دائم
گردند به گرد مركز غبرا

آن نقطه رضاست كز سركلكش

بر لوح قضا قدر كند انشا

R A H A
10-08-2011, 03:58 AM
http://pic.azardl.com/images/00157440696403619589.gif


چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند

R A H A
10-08-2011, 03:59 AM
http://pic.azardl.com/images/94843848084339505360.gif

دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب

چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب

آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران

صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان

می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها

قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا

R A H A
10-08-2011, 04:00 AM
http://pic.azardl.com/images/72900933889617846470.gif

پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم

با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم

شاپرکها، تشنه دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور

چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یکباره پیدا می کنند

شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا

آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی

با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات

R A H A
10-08-2011, 04:01 AM
http://pic.azardl.com/images/70523623399660698712.gif

روی این گنبد طلا و قشنگ
خانه ای دارم از شکوفه و نور

خانه پاک و روشنی دارم
زیر باران دانه های بلور

زیر این گنبد طلایی هست
صحن مردی که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهر
پر موسیقی غریبی اوست


دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده ای؟

اشکی از چشم خسته ریخته ای؟
بوسه ای بر ضریح او زده ای؟

تا بیایی دوباره می شنوی
عطر پاک گلاب، از هر سو

می چکد قطره اشکی از چشمت
باز با یاد ضامن آهو

در هوا بوی بال پیچیده
در زمین، عطر غنچه های دعا

شهر مشهد همیشه لبریز است
از صمیمیت امام رضا

روز و شب، کار من فقط این است:
حرف او، با پرنده ها گفتن

پر زدن در نگاه گنبد نور
زیر لب یا رضا رضا گفتن

بالهایم پر از نوازش اوست
چون شب و روز بر سر حرمم

راستی خوش به حال من، آری
بچه ها، من کبوتر حرمم ...

R A H A
10-08-2011, 04:02 AM
http://pic.azardl.com/images/92484254101587709703.gif

بادها، گرم و سوزان
ریگها، داغ و تبدار
کاروان داشت می رفت
در کویری پر از خار

ظهر، نزدیک می شد
باز، وقت اذان بود
روستای «ده سرخ»
منزل کاروان بود

خشکسالی در آن ده
داشت بیداد می کرد
تشنگی بود و آتش
خاک، فریاد می کرد

مثل بیمار می سوخت
روستا در تب خود
شد به نرمی پیاده
مردی از مرکب خود

قدری از خاک برداشت
برد نام خدا را
خاک با شوق نوشید
عطر آن دستها را

ناگهان چشمه ای سرد
از دل خاک جوشید
عطر دست رضا بود
آنچه را خاک نوشید

R A H A
10-08-2011, 04:03 AM
http://pic.azardl.com/images/50097228893973915625.gif

می آمد و عطر سلامش
بوی گل گیلاس می داد
دستان او بوی شکوفه
بوی بهار و یاس می داد

مردم هجوم آورده بودند
تا دستهایش را ببوسند
یک لحظه رویش را ببینند
بال عبایش را ببوسند

در بین آن جمعیت اما
او آمد و مهمان من شد
او آمد و این خانه آن روز
لبریز عطر یاسمن شد

چشمان زیبای نجیبش
رنگ زلال دوستی داشت
او یک نهال سبز بادام
در گوشه ای از خانه ام کاشت


او رفته اما خانه من
از عطر و بویش گشته لبریز
این نونهال سبز شاداب
هرگز نگیرد بوی پاییز

R A H A
10-08-2011, 04:04 AM
http://pic.azardl.com/images/69007213026429486937.gif

رقص قشنگ نور
امشب چه دیدنی ست
آواز شاد باد
امشب شنیدنی ست

عید است و عطر گل
پیچیده در هوا
بوی خوش گلاب
پر کرده سینه را

گلبوته های شمع
روییده هر کجا
می ریزد اشک شوق
یک غنچه بی صدا

گلدسته ها همه
غرق ستاره هاست
هر گوشه حرم
فریاد «یارضاست»

وقت زیارت است
پر می کشد دلم
همراه کفتران
من می روم حرم

R A H A
10-08-2011, 04:05 AM
http://pic.azardl.com/images/03051902801495714606.gif

ماه در حوض بزرگ کاشی است
آب، آیینه مهتاب شده

ماه، مهمان قشنگ حوض است
حوض بیچاره دلش آب شده

چشم من منتظر خورشید است
پیک خورشید، سپیده پیداست

از حرم بانگ اذان می آید
آه، این منتظر خیلی زیباست!

کفتری از سر گنبد برخاست
بق بقو کرد و به پرواز آمد
همرهش مرغ نگاه من هم
رفت و یک بار دگر باز آمد

مرغ بی تاب نگاهم اکنون
بر سر گنبد پاک آقاست

چشمهایم به دلم می گوید:
راستی گنبد آقا زیباست

از حرم، از در و دیوار،اینجا
بوی جانبخش دعا می آید

مثل بوی خوش گلها در باغ
همه جا بوی رضا می آید

R A H A
10-08-2011, 04:10 AM
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا


سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت

نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت

عبا ، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت

تفضلی ! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت

زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن
*
به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانة جود و کرامت است اینجا

به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا

بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ،‌ زیرا
پر از تلأ لؤ شمع هدایت است اینجا

زلال اشک تو از چشمة خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا

نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا

دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحجج کردم
*
ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست

به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش‌
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست

کجاست روضة رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنت الأعلی اگر که اینجا نیست

صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست

حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست


هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست

کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصة آن پیر مرد سلمانیست

ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت
*
سلام ! مظهر یکتای « لیس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشید ! ماهِ یوسف رو

مقام عصمتتان « إنما یرید الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبی نشان بده از باب « یطمئن قلوب »
به چشم خسته­ مان گوشه ای از آن ابرو

دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو

خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو

غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد
*
همیشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت

تمام عمر شریفش ، مکارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسکه همواره
به سینه دغدغة مشکلات مردم داشت

برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت

هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته برای تبرک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت

برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست
*
تویی که این همه دارالشفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری

دوباره نغمة نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت ! آری

کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنم نقاره بانگ بیداری

دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری

دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری

دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری

رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس

R A H A
10-08-2011, 04:10 AM
شمع جمع شاپرکهایی
رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان،
ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

R A H A
10-08-2011, 04:11 AM
آمدم تا برايت بگويم
رازهاى بزرگ دلم را
بر ضريحت دخيلى ببندم
تا كنى چاره اى مشكلم را
آمدم با دلى تنگ و خسته
تا به پاى ضريحت بميرم
يا كه اى ضامن آهو از تو
حاجتم را اجابت بگيرم
حاجتم سبز چون روح جنگل
حاجتم پاك و ساده چو درياست
حاجتم آرزويى بزرگ است
حاجتم مثل يك خواب زيباست
من كويرى عطشناك و خشكم
من بلد نيستم راه دريا
تو بيا و نشانم ده از لطف
سرزمينى كه سبز است و زيبا
يا شبى كه پر از غصه هستم
يك ستاره شود ميهمانم
من ز دردم برايش بگويم
او شود همدم و همزبانم
آمدم با دلى تنگ و خسته
بغض هم بر گلويم نشسته
خواستم حاجتم را بگويم
حرف من در زبانم شكسته

R A H A
10-08-2011, 04:11 AM
در بند هواييم، يا ضامن آهو!

در فتنه رهاييم، يا ضامن آهو!


بی تاب و شکيبيم، تنها و غريبيم


بی سقف و سراييم، يا ضامن آهو!


عريانی پاييز، خاموشی پرهيز


بی برگ و نواييم، يا ضامن آهو!


سرگشته‌تر از عمر، برگشته‌تر از بخت


جويای وفاييم، يا ضامن آهو!


آلوده‌ی بدنام، فرسوده‌ی ايام


با خود به جفاييم، يا ضامن آهو!


آلوده مبادا، فرسوده مبادا


اين گونه که ماييم، يا ضامن آهو!


پوچيم و کم از هيچ، هيچيم و کم از پوچ


جز نام نشاييم، يا ضامن آهو!


ننگينی ناميم، سنگينی ننگيم


در رنج و عناييم، يا ضامن آهو!


بی رد و نشانيم، از ديده نهانيم


امواج صداييم، يا ضامن آهو!


صيد شب و روزيم، پابند هنوزيم


در چنگ فناييم، يا ضامن آهو!


چندی است به تشويش، با چيستی خويش


در چون و چراييم، يا ضامن آهو!


با دامنی اندوه، خاموش‌تر از کوه


فرياد رساييم، يا ضامن آهو!


مجبور مخيّر، ابداع مکرر


تقدير قضاييم، يا ضامن آهو!


افتاده به عصيان، تن داده به کفران


آلوده‌رداييم، يا ضامن آهو!


حيران شده‌ی رنج، طوفان‌زده‌‌ی درد


دريای بکاييم، يا ضامن آهو!


تو گنج نهانی، ما رنج عناييم


بنگر به کجاييم، يا ضامن آهو!


با رنج پياپی، در معرکه‌ی ری


بی قدر و بهاييم، يا ضامن آهو!


نه طالع مسعود، نه بانگ خوش عود


زندانی ناييم، يا ضامن آهو!


در غربت يمگان، در محبس شروان


زنجير به پاييم، يا ضامن آهو!


رانده ز نيستان، مانده ز ميستان


تا از تو جداييم، يا ضامن آهو!


سودای ضرر ما، کالای هدر ما


اوقات هباييم، يا ضامن آهو!


دل‌خسته و رسته، از هر چه گسسته


خواهان شماييم، يا ضامن آهو!


روزی بطلب تا، يک شب به تمنا


نزد تو بياييم، يا ضامن آهو!


در صحن و سرايت، ايوان طلايت


بالی بگشاييم، يا ضامن آهو!

R A H A
10-08-2011, 04:11 AM
با ما کرم تو، ما در حرم تو


ايمن ز بلاييم، يا ضامن آهو!


چشم از تو نگيريم، جز تو نپذيريم


اصرار گداييم، يا ضامن آهو!


در حسرت کويت، با حيرت رويت


آيينه‌لقاييم، يا ضامن آهو!


مشتاق زيارت، تا جبهه‌ی طاعت


بر خاک تو ساييم، يا ضامن آهو!


گو هر چه نبايد، گو هر چه ببايد


در کوی رضاييم، يا ضامن آهو!


آيا بپذيری، ما را بپذيری؟


در خوف و رجاييم، يا ضامن آهو!


مِهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر


تسليم شماييم، يا ضامن آهو!


فريادرسی تو، عيسی‌نفسی تو


محتاج شفاييم، يا ضامن آهو!


هر چند گنه‌کار، هر قدر سيه‌کار


بی رنگ و رياييم، يا ضامن آهو!


ما بنده‌ی درگاه، در پيش تو، اما


در عشق خداييم، يا ضامن آهو!


در رنج و تباهی، وقتی تو بخواهی


آزاد و رهاييم، يا ضامن آهو!


ای چشمه‌ی خورشيد، مهر تو درخشيد


در عين بقاييم، يا ضامن آهو!


ما همسفر شوق، فريادگرشوق


آوای دراييم، يا ضامن آهو!


همخانه‌ی شبگير، همسايه تأثير


پرواز دعاييم، يا ضامن آهو!


همراز به خورشيد، دمساز به ناهيد


در شور و نواييم، يا ضامن آهو!


هم‌صحبت صبحيم، هم‌سوی نسيميم


هم‌دوش صباييم، يا ضامن آهو!


ما خاک ره تو، در بارگه تو


گويای ثناييم، يا ضامن آهو!


سوگند الستيم، پيمان نشکستيم


در عهد «بلی»ييم، يا ضامن آهو!


يار ضعفا تو، خود ضامن ما تو


ما اهل خطاييم، يا ضامن آهو!


هم مسکنت ما، هر مرحمت تو


مسکين غناييم، يا ضامن آهو!


از فقر سروديم، يا فخر نموديم


فخر فقراييم، يا ضامن آهو!


نه نقل فلاطون، نه عقل ارسطو


جويای هداييم، يا ضامن آهو!


هنگامه‌ی وهم آن، کجراهه‌ی فهم اين


ما اهل ولاييم، يا ضامن آهو!


از گوهر پاکيم، از کوثر صافيم


فرزند نياييم، يا ضامن آهو!


چاووش شب رزم، سرجوش تب رزم


شوق شهداييم ، يا ضامن آهو!


ايمان به تو داريم، يونان بگذاريم


تشريک‌زداييم، يا ضامن آهو!


منشور نشابور، سرسلسله‌ی نور


با حکمت و راييم، يا ضامن آهو!


تو راه مجسّم، گر راه به عالم


جز تو بنماييم، يا ضامن آهو!


تا صور قيامت، با شور ندامت


شايان جزاييم، يا ضامن آهو!


همراهی استاد آگاهی‌مان داد


کز تو بسراييم، يا ضامن آهو!


اين بخت سهيل است، کش سوی تو ميل است


در نور و ضياييم، يا ضامن آهو!


زين نظم بدايع، وين اختر طالع


اقبال‌هماييم، يا ضامن آهو!

R A H A
10-08-2011, 04:12 AM
حریمت قبله ی جانم
بود حب تو ایمانم
تو را هر لحظه می خوانم
رضا جانم،
رضا جانم
منم مست ولای تو
گدایم من گدای تو
نهادم سر به پای تو
رضا جانم،
رضا جانم

R A H A
10-08-2011, 04:12 AM
پنجره فولاد

عشق،پنجره فولادت را معنا مى‎كند
و دل به زیارت تو اوج مى‎گیرد
اى ضریح سراسر نور!
با دلى آكنده از صداقت‎هاى تو
با جامى تهى از عشق
و چشمانى بر گل نشسته
به سوى تو مى‎آیم
و پرندگان حرمت
عروجت را معنا مى‎كنند
و عاشقانه دانه از لانه نور برمى‎چینند
و تو را مى‎ستایند
اى بزرگ‎ترین واژه كلام!
تو عروج آسمانى كرده‎اى
و تمامى زائران ضریحت را
به سوگ عشق نشانده‎اى
كه همه سینه‎ها و همه جان‎ها
تو را مى‎طلبد
اى غریب الغربا!

R A H A
10-08-2011, 04:12 AM
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمان ها در پیش گنبد او
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..

R A H A
10-08-2011, 04:13 AM
دلم به مهر تو و آستان تو بند است
چو آهويي كه پناه از تو آرزومند است

بر آستان تو عمري سر ارادت ماست
دلم به زلف تو اي دوست، سخت پابند است



چه جاي عقل؟! جنون مي كشد به صحرايم
چو عشق جلوه نمايد، چه فرصت پند است؟!

خوشيم در حرمت خلوت تماشا را
چو شيشه ايم كه با جوش باده خرسند است

سرم سلامت از اين سجده بر نخواهد خاست
كدام تيغ به ابروي دوست مانند است!؟

طواف كوي تو كردم، سروش غيبم گفت:
كه بر طواف رضايت، رضا خداوند است



در اين شبي كه منم، شوق آفتابم نيست
جمال دوست مرا مهر بي همانند است

به مشعر و عرفاتم، جمال حضرت توست
ندانم اين چه طواف است و اين چه ترفند است

به شهد نام شما دم به دم سخن گويم
كرامتي، كه سزاوار طوطيان، قند است



اگر كه هيچ ندارم تو را شفيع آرم
خداي داند و تو، با توام چه پيوند است

براي جد تو عمري گريستم چون شمع
به روز حشر، مرا آرزوي لبخند است

تهي مباد مرا دست خواهش از كرمت
تو را به حرمت زهرا، كه سخت سوگند است

R A H A
10-08-2011, 04:14 AM
حریمت قبله ی جانم
بود حب تو ایمانم

تو را هر لحظه می خوانم
رضا جانم، رضا جانم

منم مست ولای تو
گدایم من گدای تو

نهادم سر به پای تو

رضا جانم، رضا جانم

R A H A
10-08-2011, 04:15 AM
صدا بزن دل مرا به حرمت کبوتران

دل شکسته ی مرا ببر به اوج آسمان


تفقدی نما که دل، پر از هجوم خستگی‌ست

نشسته در وجود من، تمام غربت زمان





تمام جان من پر است از آرزوی دیدنت

تبلور نیاز را، زچشم های من بخوان


به حسرت زیارتت، چه ناله ها که کرد دل

و کارگر نشد یکی، میان آن همه فغان


همیشه عاشق توام اگر چه گاه تیره ام

غریب آشنای دل مرا به روشنی رسان


چه گویمت من از غمی که ریشه کرده در دلم

بخواه تا ببینمت، دوباره هم امام جان!

R A H A
10-08-2011, 04:15 AM
شبیه مرغک زاری، کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر، به دام دانه بیفتد

شبیه طفل جسوری، که رنج داده پدر را
برای گریه‌اش اینک، به فکر شانه بیفتد

درست مثل جوانی، شرور و هرزه و سرکش
که وقت غصه و غربت، به یاد خانه بیفتد

شبیه متهمی که، به دست خویش بمیرد
و یا به پای خودش دست تازیانه بیفتد

منم مشبه تشبیه های فوق ای کاش
که از سرم هوس گفتن ترانه بیفتد

هدف گرفته دلم را کمان ابروی ماهت
دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

همیشه وقت زیارت شبیه پهنه‌ی دریا
تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

شبیه رشته‌ی تسبیح پاره دانه‌ی اشکم
به هر بهانه بریزد، به هر بهانه بیفتد

ولیِ عهدِ دلم نه، تو شاه کشور قلبی
که با تو قصه‌ی جمشید، در فِسانه بیفتد

خیال کن که غزالم، بیاو ضامن من شو
بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری، از آشیانه بیفتد

R A H A
10-08-2011, 04:15 AM
یا رضا جان کن مدد بر خوانِ تو مهمان منم
در شبِ میلادِ تو دلْ‌تشنه‌ی درمان منم


دست من از عیدی لطف و شفاعت خالی است
پادشاهی من گدایم، دست بر دامان منم


در بیابان خطا گم کرده‌ام راهِ نجات
ضامن آهویی و آهوی سرگردان منم


هشتمین نور و دهم مولای خوبان یا رضا
ده پناهم بی‌پناهم در جهان، حیران منم


عهد کردم تا نگیرم حاجتم را ای رئوف
تا سحر کوبم درِ میخانه و گریان منم


دست بر هم می‌زنم همچون تمامِ عاشقان
تا کنم جلب نظر ‌جانا، که دست افشان منم


نوش کردم باده‌ی مهرِ تو را از کودکی
تا به پیری ذاکر این ذکرِ یا سلطان منم

R A H A
10-08-2011, 04:16 AM
واسه اون گنبد زرين



پشت كوه های خراسون مرقد پاكتو ديدن
واسه او صحن مطهر تو غروب كنار ايوون



واسه كفترای معصوم كه تو آسمون می گردن



واسه آدمای مغموم كه ميان دخيل می بندن




واسه اون هوای تازه كه پر از عطر گلابه


گه دستم به ضريحت برسه واسم يه خوابه


واسه اون حوض قشنگی كه پر از آب زلاله
واسه سنگ فرشای ايوون كه برام خواب و خياله


دل من تنگه ميدونی
كاشكی قابلم بدونی

R A H A
10-08-2011, 04:16 AM
جمله ستارگان همه سینه سپر نموده اند
پشت به شمس و زهره و قرص قمر نموده اند
بر سر بام منزلِ دلبر ما چو اختران
خیره به حجره گشته اند چشم به در نموده اند
گفت به گوش اختری اختر غرق نور، خود
از چه تمام اختران شور و شرر نموده اند
گفت جواب، دم مزن هلهله را ببین که چون
نفخه ی عشق در خور کافر کر نموده اند
یک نظری نما تو بر سر درِ خانه ی بهار
خانه و حجره گوئیا طلا به بر نموده اند
حجره ی کیست اخترا این همه گوئی اش ثنا
شرم ز او ستارگان پرده به سر نموده اند
حجره ی دلبر خداست حجره ی شاه دلرباست
آنکه فرشتگان ز او سرمه بصر نموده اند
حجره ی غرق نور ما حجره ی کوثر و علیست
نقش رضاست بین او با گل و پر نموده اند
نور فقط نقاب اوست نجمه به پیچ و تاب اوست
کاظم و نجمه بهر حق هدیه پسر نموده اند
خنده ی او چه می کند با دل اهل معرفت
جمله زمین و آسمان تای کمر نموده اند
فاطمه و نبی ببین دست به دست حیدرند
نذر وجود حضرتش درّ و گهر نموده اند

R A H A
10-08-2011, 04:16 AM
پرتو اين كـوكب رخـشان نگر
كوكبه شـاه خراسـان نـگـر
آينه غـيـب نـمـا را ببـيـن
ترك خودى گوى و خدا را ببين
هركه بر او نور رضا تافته است
دردل خود گنج رضا يافته است
سايه شه مايه خرسـندى است
مُلك رضا مُلك رضامندى است
كعبه كجا؟ طَوف حَريمش كجا؟
نافه كجا؟ بـوى نسيمش كجا؟
خاك ز فـيض قدَمش زر شده
وز نـفسش نافه معطّر شـده
مـن كيم؟ از خيلِ غلامان او
دستِ طلب سوده به دامان او
ذرّه سرگشته خورشيدِ عشق
مرده، ولى زنده جاويدِ عشق
شـاه خراسان را دربان منَم
خـاك درِ شاه خراسان منَم

R A H A
10-08-2011, 04:16 AM
چگونه می‌شود ایا خدا خدا نکنم
چگونه می‌شود ایا تو را صدا نکنم

چگونه می‌شود ایا کبوتر دل را
میان فوج کبوتر شبی هوا نکنم

گره ز کار من و دل اگر که وا نکنی
ضریح و معجر و ایینه را رها نکنم

هزار سال دگر هم اگر طلب نکنیم
به جز به نام تو امّا، که التجا نکنم

تمام اینه‌های شکسته می‌دانند
که این شکسته‌ی دل را ز تو جدا نکنم

قسم به هر چه کبوتر، که قفل قلبم را
به جز کنار ضریح به گریه وا نکنم

تمام صحن حرم را گرفته بوی نیاز
به من بگو که چگونه رضا رضا نکنم

R A H A
10-08-2011, 04:17 AM
با نام رضا دلت مصفا گردد
درد و غم از سينه ات مجزا گردد

ازدور نگهي به درگهش با اخلاص
هرعقده زکاربسته ات واگردد

هرگز نشود زائر درگاه رضا
با دست تهي به خانه اش برگردد

R A H A
10-08-2011, 04:18 AM
کردم بهانه پیش تو این اشک و آه را
گم کرده ام حساب و کتاب گناه را


خواهی اگر به دیده قهرت نظر کنی
حتی دریغ می کنی از من نگاه را


باور نمی کنم که فراموش کرده ای
اصلا ندیده ای ز نخست اشتباه را


سیم و زر است، دیده گریان و روی زرد
ما نذر کرده ایم گدایی ِ شاه را


شمس الشموس هستی و مبهوت کرده ای
با یک نظر، ستاره و خورشید و ماه را


نامت علیست، گرچه ز جدت غریب تر
تنهایی تو راه ندادست چاه را


جز گوشه های صحن تو آقا کجا روم؟
از من مگیر لذت این جان پناه را


مولا بیا دوباره ز لطفت نجات ده
با یک اشاره عاشق گم کرده راه را


مستم خودت به جای زیارت قبول کن
این چند بیت شعر من ِ رو سیاه را

R A H A
10-08-2011, 04:18 AM
ديـده فرو بسته ام از خاكيان
تا نـگرم جلـوه افـلاكيـان
شايد از ايـن پرده ندايى دهند
يـك نفَسـم راه به جايى دهند
اى كه بر اين پرده خاطرفريب
دوخته اى ديده حسرت نصيب
آب بزن چشـم هوسنـاك را
بـا نظـر پاك ببين پـاك را
آن كه دراين پرده گذريافته است
چون سَحر ازفيض نظريافته است
خوى سحر گير و نظرپاك باش
رازگـشاينـده افـلاك بـاش

R A H A
10-08-2011, 04:18 AM
شاد شو اى دلكه رضا يار ماست


در دو جهانسيد و سالار ماست




ما همه پروانه ولى آن جناب



شمع فروزان شب تار ماست




غم ننمايد بدل ما مكان



چون كه رضا مونس و غمخوار ماست




دائره شكل ار بشود قلب ما



مهر رضا نقطه پرگار ماست




ما بجوارش چو پناهنده ايم



از همه آفات نگه دار ماست




روز قيامت نكنيماضطراب



زانكه رضا يار و مددكار ماست

R A H A
10-08-2011, 04:19 AM
می دونم ضامن آهـو شده ای
میدونم خدا رو شکر ،که حج ِ ما ها شده ای

میدونم زائر خوبی نبودم امـام رضا
ولی تو ضــــامن این ، بدی های ما شده ای

می دونم سرت شلوغـه تو حرم
گاهی هم مهمونِ دل ها شده ای

می دونم از همه چیز آگهی، ای نور جلی
می دونم نامه ی اعمال ، تو هم وا شده ای

میدونم هر چی دلِ ، تو حرمت رهـا شدن
کسی نیست به من بگه:تو و دلت جا شده ای؟

میدونم فرش و درآن عرش، سرور است و نوا
که شما نیک کنون، شمس خراسان شده ای

می دونم صحن و سـرا شاد ، ز نقاره زنی
که شمــا بار دگر ، شافی حاجت شده ای

میدونم ز اون قدم هات، راه و بیراه کدومه
تو قدم گاه با قدم ، نشونی ِ مــا شده ای

میدونم که ،حرم و صحن و سرات بهشتی اند
می دونم ، تو از کـرم ، جدا ز جنت شده ای

آقا جون ، جاده دوستی زدم و منتظـرم
تا که روزی ببینم ، تو همره ِ ما شده ای

R A H A
10-08-2011, 04:19 AM
غرق عشق و شور و مستی بی مثال
غوطه ور در عالم فکر و خیال
پر کشیدم از زمین و از زمان
یافتم خود در مکانی لا مکان
آدم و حوا و هرچه زاده اند
گوییا در این زمین استاده اند
هر کسی در دست خود یک نامه داشت
نامه را در نزد حاکم میگذاشت
بعد از آن باری تعالی مینوشت
بنده اش اهل جهنم یا بهشت
رفت و رفت و نوبتش بر من رسید
نامه ام بگرفت و اعمالم چو دید
با غضب افکند سوی من نگاه
گفت چیزی تو نداری جز گناه
چشم تا به جهنم دوختم
از نهیب شعله هایش سوختم
ناگهان زیبا رخی از ره رسید
حال زارم تا که دید آهی کشید
بعد از آن یار و آن دلدار گفت
رو به حق بنمود و با دادار گفت
پور موسی (ع) با تو صحبت میکند
ضامن آهو شفاعت می کند
گر چه او با نامه بد آمده
چند روزی را به مشهد آمده
آمده صد بار بر من رو زده
صحن و ایوان مرا جارو زده
گر چه او هم آبرویم برده است
آب سقا خانه ام را خورده است
خوب میدانم که خوش کردار نیست
لیک دیدم بهر زهرا می گریست

R A H A
10-08-2011, 04:19 AM
خوش، آنکه دل به یاد تو رشک چمن شود

زلفت سمن، بهار خطت یاسمن شود

ریزم ز بس به یاد عقیق لبت سرشک

دامن ز کاوش مژه، کان ِیمن شود

جز پرده های دیده یعقوب، باب(1) نیست

پیراهنی که محرم آن گلبدن شود

جز چشم آشنا نتواند سفید شد

در کشوری که یوسف ما را وطن شود

باشد همان به رهگذرت ای نسیم مصر

چشمم اگر سفیدتر از پیرهن شود

خیزد چو گرد شور قیامت ز رهگذر

روزی که ترک غمزه او راهزن شود

در دل نهفته عشق بتان را گذاشتیم

این باده ریختیم به خم تا کهن شود

هر دل که زخمی صف مژگان یار شد

چون شانه محرم سر زلف سخن شود

ساقی به جرعه ریز می پَرتکال(2) ر

تا این سفال کهنه بهار ختن(3) شود

نگذاشت دست حادثه در باغ روزگار

شاخی که آشیانه مرغ چمن شود

خواهم تن شکسته سپارم به ارض طوس

گردد چو خاک، خاک ِ در بوالحسن شود

جان جهان، امام امم، معدن کرم

کز فیض خلق او همه عالم ختن شود

شاها توئی که خسرو خاور غلام تست

نبود روا که تیره مرا انجمن شود

مگذار بیش ازین ز سپهر ستم مدار

جان حزین خسته اسیر محن شود

گردد اگر مدیح نگار تو خامه ام

هر نقطه ای به صفحه غزال ختن شود

آن را که شوق کعبه کویت زجا برد

هر قطره ای در آبله، درّعدن شود

فردا دهم به طره(4) حورانش ارمغان

گردی اگر ز کوی تو عطر کفن شود

نو کرده ام به نام تو دیوان عشق ر

تا حشر نام من نتواند کهن شود

R A H A
10-08-2011, 04:19 AM
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت


نقاره می زنند . . . مریضی شفا گرفت


دیدی که سنگ در دل آیینه آب شد


دیدی که آب حاجت آیینه راگرفت



خورشید و آمد و به ضریح تو سجده کرد


اینجا برای صبح خودش روشناگرفت


پیغمبری رسید و در این صحن پر ز نور


در هر رواق خلوت غار حراگرفت



از آن طرف فرشته ای از آسمان رسید


پروانه وار گشت و سلام مراگرفت


زیر پرش نهاد و به سمت خدا پرید


تقدیم حق نمود و سپس ارتقاگرفت




چشمی کنار این همه باور نشست و بعد


عکسی به یادگار ازاین صحنه ها گرفت


دارم قدم قدم به تو نزدیک می شوم


شعرم تمام فاصله ها را فراگرفت




دارم به سمت پنجره فولاد می روم


جایی که دل شکست و مریضی شفاگرفت...

R A H A
10-08-2011, 04:20 AM
اولین مرتبه ای بود سفر می رفتیم
به تمنای تو از خانه به در می رفتیم
توی آبادی مان – ساده بگویم – مولا !
مانده بودیم اگر ، پاک هدر می رفتیم
بین ما صحبتی از غربت « آقا » شده بود
رو به سمت حرم از شوق به سر می رفتیم
اولین مرتبه ای بود که در گوشه صحن
با سر زلف پریشان تو ور می رفتیم
پا به پای دل ما عشق قدم بر می داشت
روی دریاچه ای از ابر مگر می رفتیم ؟!
رو به ایوان طلا غرق تماشا بودیم
خوش خیال این که به دنبال پدر می رفتیم
تا به خود آمده بودیم ، دوتا سر گردان
پدر از سمتی و ما سمت دگر می رفتیم
خواهر کوچک من ، یکسره هق هق می کرد
یادمان نیست که ... یا ...؟ نه! به نظر می رفتیم
خادمی پیر من و مرضیه را پیدا کرد
لحظه ای بود که از صحن به در می رفتیم
سی – چهل سال از آن حال و هوا می گذرد
که من و « مرضیه » همراه پدر می رفتیم
چشم مان کی به قدم های تو روشن می شد
از نشابور ، از این خطه ، اگر می رفتیم
در مسیر قدمت – ضامن آهو ! – ماندیم
به کجا بهتر از این راه ، گذر ، می رفتیم
جاده گاهی که به روی دل ما سد می شد
عشق می آمد و از کوه و کمر می رفتیم
روزهایی که سرا پای خراسان می سوخت
رو نه در گاه تو با خون جگر می رفتیم
می سپردیم به دستان تو خود را ، مولا !
هر زمانی که به آغوش خطر می رفتیم
خواب دیدم – دو سه شب پیش – من و مرضیه باز
رو به ایوان تو دل باخته تر می رفتیم

R A H A
10-08-2011, 04:20 AM
یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت



مادرم دست منو رها می کرد



دلم و با نگات آشنا می کرد



به گنبدت نگاه می کرد



قطره اشکی میچکید از گوچه چشم مادرم



زیر لب می گفت آقا تاج سرم



که کنیز تو دخترم، غلام تو این پسرم



یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت



همه مردم شاه و گدا و زن و مرد



پیر و جوون از همه جا و همه رنگ



زیر لبا شور و نوا ذکر همه یا امام رضا



یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت



شلوغی دور ضریحت رو میدیدم



رو دوش یکی میرفتم



به ضریحت می رسیدم



به پنجرت می چسبیدم



وقتی پایین میومدم میخندیدم



به خودم پیش همه میبالیدم



داد میزدم که من آقام رو بوسیدم



صدای تو رو از تو سینم میشنیدم



میگفتی مهمونی منی



منم میگفتم که تو هم جون منی



دل من کبوتره



تو حریمت می پره



صدای بال دلم



آقام از هرچی که خوبه بهرته



خداییش گنبد زردش خورشید و از رو می بره



دل و دلدار و دلبره



کیه که به من جون میده جونم به فداش



کیه که گره وا می کنه با خنده هاش



کیه که دوای مریضا خاک عباش



کیه که قیامت می کنه قد و بالاش



کیه که عسل میریزه از لعل لباش



یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت



می گفتم از ولایت بی دلیم



با تو خوشم مردم از این خوش دلیم



از تو نگام می فهمیدی که من ابوفاضلیم



اذن دخول حرم تو یا اباالفضله



دست عطا و کرم تو با اباالفضله

R A H A
10-08-2011, 04:20 AM
اى هشتمين سپيده
- اگر از سايه ساران درود مى پذيرى-
باران نيز به اِزاى تو پاك نيست.
و بر ما درود
- اگر فاصله خويشتن تا تو را ،
تنها بتوانيم ديد-
اى آفتاب،
ما آن سوى ذرّه مانده ايم!

R A H A
10-08-2011, 04:21 AM
اي قبلة عشق قصر بلندت
آهوي دلها صيد كمندت

پرميكشد مرغ دلم سوي خراسان
مولارضا، مولارضا، مولارضا جان

اي رستگاري، ظل لوايت
از شرط توحيد مهر ولايت

اي روضه ات چشم و چراغ اهل ايمان
مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان

مأمون به جانت كينه فزون كرد
زهر ستم داد قلب تو خون كرد
مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان

شد چشم عالم در عزايت گريه باران
مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان

در شهر غربت از پا فتادي
به خاك حجره صورت نهادي

لب تشنه جان دادي تو چون شاه شهيدان
مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان

R A H A
10-08-2011, 04:21 AM
گلدسته‌ها و صحن و سرا جار می‌زنند
شب تا سحر برای خدا زار می‌زنند
دیوانه‌ها جنون‌زده با یك زبان خاص
از جام ثامن الحججی جاز می‌زنند
پروانه‌های شهر خدا گرد شمع او
چنگی به چین پرده پندار می‌زنند
هر شب كبوتران به تمنای یك طواف
چرخی به دور حلقه سرا می‌زنند
با لحن خود ابالحسنی حرف می‌زنند
این پرده‌ها كه بر دور دیوار می‌زنند
نقاره‌های گنبد مولا رضا غروب
آهنگ حج واجبه انگار می‌زنند
هزار حنجره فریاد؛ یا رضا مددی
پرم ز ظلمت و بیداد؛ یا رضا مددی
خراب لحظه پرواز گِرد گنبد زرد
دخیل پنجره فولاد؛ یا رضا مددی

R A H A
10-08-2011, 04:21 AM
یا علی موسیَ الرّضا، مولا، به دادم می رسی؟

بلبلی شوریده ام، آقا، به دادم می رسی؟

کشتی نوحِ نجاتی ، من پناه آورده ام

غرقِ گردابم ، تک و تنها، به دادم می رسی؟

خاکِ درگاهت نمایم توتیای دیده ام

قدکمان ازصد گناهم ، ها، به دادم می رسی؟

ضامن آهوی وحشی در بیابانی ، رضا

اندراین دنیای وانفسا ، به دادم می رسی

تیرعُصیان گرببارد ، مرقدت سنگر کنم


در تکِ نفسم شب یلدا ، به دادم می رسی؟

گوشه ی چشمی نظربر«مهدوی» می افکنی؟

در صراط آن محشرکُبرا به دادم می رسی؟

R A H A
10-08-2011, 04:22 AM
در غربت نگاه تو پرواز ميكنم
همچون كبوتري كه به سويت پريده است
من بي گمان به هواي حريم تو
هر شام وصبح به افق دل نهاده ام
اينجا هواي عطر غريبي نميدهد
تو ضامن مني ز چه ترسم كه مهر تو
درلابه لاي بال كبوتر نشسته است...
پروازكن دل من تا حريم دوست
انجا كسي به تماشا نشسته است...

R A H A
10-08-2011, 04:22 AM
شنیدند مردی به ایران می ‌آید
که از لهجه ‌اش لحن قرآن می‌ آید

قدم بر زمین می‌ گذارد ، تو گویی
در این دشت خشکیده باران می‌ آید

خدا گندم از خاک می ‌پروراند
کبوتر ، کبوتر فراوان می ‌آید !

بپاشید و قسمت کنید و بروبید
گل و نقل و آئینه ، مهمان می‌ آید

می ‌آید ، و آمد و مهمان ما ماند
از آن جمله سبز ، از آن جا می ‌آید

و مهمان ما مانده مهمان غربت
شهیدی که با زخم پنهان می ‌آید !

نفهمیدی ای شعر ، تا بیت هفتم
چرا زعفران از خراسان می‌ آید ؟!

چرا زعفران از ، چرا از خراسان
پس از قرن ها ، صوت قرآن می‌ آید ؟

R A H A
10-08-2011, 04:23 AM
شمع جمع شاپرکهايي رضا

اي کليد ساده مشکل گشا

آن گل زيبا گل خوشبو تويي

اي رضا جان، ضامن آهو تويي

با نگاهت چون کبوتر کن، مرا

تا بگيرم اوج، خوشحال و رها

R A H A
10-08-2011, 04:23 AM
امشب از آيينه ها آواز يا هو مي وزد
دارد از حيراني چشمت هياهو مي وزد

پلک واکن هر چه مي خواهم تماشايت کنم
در نگاه تند چشمان تو آهو مي وزد

باز گرداگرد ايوان تو پرپر مي زنم
باز هم از چار سوي عرش هوهو مي وزد

من هم آوازتو احساس غريبي مي کنم
اي که از دلتنگي ات عطر پرستو مي وزد

باد مي رقصد ميان نقش گنبدهاي تو
از تن گلدسته ها انگار شب بو مي وزد

شعر من مثل غزالان پريشان شما
در نسيم خانه ات اين سو و آن سو مي وزد

R A H A
10-08-2011, 04:23 AM
هفت آسمان ، خاک تو را پابوس
ای سرزمین عشق ، ملک طوس

ای ردپای هر چه خوبی ‌ها
در جای جای خاک تو محسوس

خاک تو ملک مهر عالم‌ تاب
من ، کورسوی خسته ی فانوس

پر می کشد هر لحظه با یادت
از پیکر خاکسترم ققنوس

ای ضامن آیینه ها ، مانده است
آهوی دل ، در سینه ام محبوس

ای هشتمین باب از بهشت عشق
هفت آسمان خاک تو را پابوس

R A H A
10-08-2011, 04:23 AM
ناز صد گلشن تبسم از لبانش ریخته
تا که لب واکرده ، شِکر از دهانش ریخته

تعبیه در غنچه‌ اش صد زعفرستان خنده است
برگ زرد ماست این باد خزانش ریخته

تا افق بر صفحه صحرا ، ضمانت خواه او
نقطه چین رد پای آهوانش ریخته

ننگ صیادی که قصد آهوان او کند
جوی شرم از پهلوی تیر و کمانش ریخته

خط پیش از این نمازی خوانده باران را ، غروب
رود خون از دیدگان ، وقت اذانش ریخته

اشک ‌هایش را شمرده نقش بند کائنات
از همین منظومه طرح کهکشانش ریخته

سرو بالای کمر باریک باغ سرمدی
ایزد از نوک قلم طرح میانش ریخته

سرو مردی ، دست غیبش حله سبز بهشت
گرد سر پیچیده و بر بازوانش ریخته

از مدینه آمده‌ ست و هر قدم روییده گل
بر بیابانی که گرد کاروانش ریخته

شد طلای حکمت از هرم کلام او مذاب
با حدیثی کز لب آتشفشانش ریخته

والی ملک خراسان ، اینکه در هر گوشه‌ ای
رد پایی از دل غربت نشانش ریخته

آب حوضش ، اشک حور و سنگفرش صحن را
پولک پلک پری ، تا آستانش ریخته

هست انگشت فرشته بر ضریح او دخیل
سوخته بال ملک ، در شمعدانش ریخته

بی‌ شک از رشک شفاعت ‌های او ، ابلیس هم
اشک ، گرد گنبد دارالامانش ریخته

R A H A
10-08-2011, 04:24 AM
گردش چرخ فلک را، هشتمین محور، رضا
چشمه‏ی نور الهی، شاه دین‏پرور، رضا

جلوه‏ی نور حقیقت، روشنای راه عشق‏
هشتمین نور ولایت، معنی باور، رضا

مژده‏ی سبز بهار لاله‏زار فاطمه‏
ترجمانی از زلال چشمه‏ی کوثر، رضا

کان علم و اوج جاویدان و بحر عشق را
زرناب و اختر رخشنده و گوهر، رضا

کوکب برج ولایت، اختر چرخ یقین‏
آفتاب معرفت، نور جهان‏گستر، رضا

رسم و راه عاشقی را، جان‏سپاری راستین‏
دین و آیین خدا را، بهترین یاور، رضا

رهگشای راه ما، تا شهر نور و روشنی‏
تا دیار آشنایی‏هایمان، رهبر، رضا

از کرامات خداوندی، نشانی بی‏نظیر
از کمال لطف و احسان خدا، مظهر، رضا

نور چشم موسی کاظم، امام هفتمین‏
عالم آل محمد، سبط پیغمبر، رضا

قصه‏ی سرخ کتاب آشنای عاشقی‏
در گلستان محمد، لاله‏ی پرپر، رضا

«نسترن» با شعر سبزت، میهمان حضرتیم‏
لحظه لحظه یادمان سبز است، با موسی الرضا!

R A H A
10-08-2011, 04:24 AM
با دیده دل اگر رضا را بینی
مرآت جمال کبریا را بینی

گر پرده اوهام به یک سو فکنی
اندر پس آن پرده خدا را بینی

تا گوهر اشکم سر بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید

خوارم من و در سینه من عشق شکفته است
تا خلق نگویند گل از خار نیاید

ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت
مدح تو جز از خالق دادار نیاید

نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد
هر کار ز تو آید و این کار نیاید

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جائی ننوشته است گنهکار نیاید

گوئی به کجا روی کند ای همه رحمت
گر بر در تو شخص گرفتار نیای