mozhgan
10-07-2011, 04:59 AM
اگر احساس ميكنيد كه كار باعث فرسايش و تخريب زندگي شخصي شما شده، ممكن است حسابي كار زده شده باشيد!
دراين مواقع، ژاپنيها از واژه معادل «مرگ ناشي از كار بيش از حد» استفاده ميكنند.
تخمين زده ميشود، اين حالت هر ساله موجب مرگ 1000نفرشود.
در اصل آقاياني كه عمده زندگي خود را وقف كار ميكنند، به عبارتي به كار اعتياد پيدا ميكنند، البته اين ماجرا را با سخت كار كردن يا ساعات زيادي كار كردن اشتباه نگيرید.
فرق ميان سختكاركردن و اعتيادبهكار
سخت كوشي و حتي كار سخت انجام دادن، نيرويي را ايجاد ميكند كه پاي آدميزاد را به كره ماه باز كرده، باعث كشف واكسن شده و دنيا را رو به پيشرفت برده است. افراد سختكوش عموما در زندگي خود تعادل دارند و وقتي در حال كار هستند، به تفريح هم فكر ميكنند اما آقاياني كه به كار كردن اعتياد دارند وقتي آنها را به زور به تفريح ميبري باز هم دارند به كار فكر ميكنند!
وسواس فكري آنها درباره كار، هميشگي است بنابراين نميگذارد روابط سالمي داشته باشند، باب ميلشان زندگي كنند و يا به سلامت خودشان هم فكر كنند. از اوضاع درسي بچهها كاملا بيخبرند و همه زندگي آنها فقط كار است، طوري كه از خانواده و دوستان ميگذرند. به طور معمول اين مردان وقتي به تاثير منفي این نوع زندگي كردن فكر ميكنند كه يك اتفاق ناگوار رخ داده باشد، بهطور مثال، سلامت آنها به خطر افتاده، زندگي مشترك آنها از هم پاشيده و یا بلایی بر سر فرزندانشان بيايد.
روش معتادان به کار هم شنیدنی است
اتفاقا این دسته از آقایان کارایی کمتری نسبت به همکاران خود در محیط کار دارند چون تمایل به کارهای گروهی در آنها کم است، نمیتوانند کار را به سایر همکاران محول کنند و یا آنقدر درگیری ذهنی آنها زیاد میشود که نمیتوانند کارها را خوب سازماندهی کنند.
روش و سبک کاری این افراد در چهار گروه قرار میگیرد:
گروهی که ولع کاری دارند. حس میکنند کار یا باید در حد ایدهآل انجام شود یا اصلا نباید انجام شود. به طور معمول شروع و ادامه پروژهها برای این افراد سخت و انجام ناپذیر است. آنها برای رسیدن به نتیجه و پایان کار دست و پا میزنند و اغلب تا حد مرگ کار میکنند و البته نتیجه کار نیز درهم ریخته و مشکلدار است.
گروهی که بیرحمانه کار میکنند و به عبارتی به سطح بالای آدرنالین (هورمون استرس) بدنشان معتاد شدهاند. آنها آنقدر سرشان شلوغ است که حتی به خودشان هم فکر نمیکنند.
دستهای که با هیجان و اضطراب کار را شروع کرده و به دلیل همین حالات روحی، با کاهش تمرکز کاری روبه رو شده و نمیتوانند پروژه را تمام کنند. بیشتر آنها با دیدن یک پروژه دیگر، نسبت به کار اول بیعلاقه میشوند. با دیدن جزییات و مراحل کاری کسل شده و نمیتوانند روی یک موضوع کاری تمرکز کنند.
و بالاخره آنهایی که عاشق این اعتیاد به کار هستند. این گروه آرام، بسیار فنی و وابسته به متد و بینهایت دقیق و وسواسگونه کار میکنند. نمیتوانند یک پروژه را رها کنند و در کار تیمی موفق نیستند. بینهایت کمال طلب و آرمانگرا بوده و به طور مکرر به پایان کار نمیرسند چون به نظر آنها مسیر کامل و بینقص نبوده است!
اعتیاد به آدرنالین!
لطفا نخندید چون این مساله اصلا شوخی نیست. آقایانی که فقط و فقط کار میکنند و اصلا به فکر زندگی شخصی خود و اطرافیان نیستند، از نظر فیزیولوژی به حجم زیادی از هورمون آدرنالین عادت کرده و احساس نیاز دارند. این هورمون در شرایط استرس و وضعیت جنگ و گریز ترشح میشود. این افراد حتی در شرایطی که وضعیت مالی خوبی هم دارند، فقط کار میکنند چون هدف آنها از کار، نیاز روحی شدید و یا اعتیاد به آن است. به طور معمول هم این آقایان شغلهای پراسترسی دارند و از کارهای معمولی خوششان نمیآید.
همه چیز ریشه در کودکی دارد
تحقیقات نشان میدهد که بذر اعتیاد به کار، اغلب در کودکی کاشته میشود. کمبود اعتماد به نفس در کودکی اگر همچنان تا بزرگسالی ادامه پیدا کند، چنین عواقبی دارد. محققان معتقدند بسیاری از این افراد به اصطلاح کار زده، فرزندان والدین الکلی هستند و یا پدر و مادر آنها به انواع دیگر مشکلات خانوادگی مبتلا بودهاند. اعتیاد به کار در اصل تلاشی است در جهت کنترل شرایطی که اصلا قابل کنترل نیست. مورد دیگر این است که این افراد دوست دارند شرایطی را ایجاد کنند که همه به آنها بگویند «عجب خانواده ایدهآلی.» به طور معمول، والدین این افراد در کودکی تمایل داشتهاند همه چیز ایدهآل باشد و از فرزندان خود انتظار موفقیتهای غیرمعقول و غیرمنطقی داشتهاند. این کودکان با این تفکر بزرگ شدهاند که هیچ چیز هیچ وقت خوب نیست. در نتیجه به خودشان میگویند ما باید نشان بدهیم که در همه چیز بهترین هستیم تا پدر و مادر ما را تایید کنند.
مشکل اینجاست که ایدهآل، قابل دسترس نیست. حتی اگر افراد حرفهایترین هم باشند باز هم ایدهآل به دست نمیآید. هر فردی که تمایل به کمالگرایی داشته و آرمان گرایانه مطلق فکر کند، مستعد اعتیاد به کار است چون شرایطی برای خود ایجاد میکند که هیچ کاری در ذهن او پایان ندارد چون به هر پایانی که برسد، فکر میکند ایدهآل نیست و تمام نشده است.
کمکبگیرید
چه باید کرد؟ برای این افراد، مشاوره با روانشناسان توصیه میشود. داشتن یک سیستم و گروه حمایتی بسیار مهم است. خانواده، دوستان و اطرافیان هم باید به بهبود سبک زندگی این افراد کمک کنند. اینکه آدمها سختکوش باشند و کار کنند، بسیار مطلوب است اما باید این توانایی را داشته باشند که در مواقع لازم، کار را تعطیل کرده و به سایر کارهای زندگی خود برسند. ثانیههای حیات به سرعت برق میگذرند؛ شاید بهترین لحظههای زندگی را از دست داده باشید.
دراين مواقع، ژاپنيها از واژه معادل «مرگ ناشي از كار بيش از حد» استفاده ميكنند.
تخمين زده ميشود، اين حالت هر ساله موجب مرگ 1000نفرشود.
در اصل آقاياني كه عمده زندگي خود را وقف كار ميكنند، به عبارتي به كار اعتياد پيدا ميكنند، البته اين ماجرا را با سخت كار كردن يا ساعات زيادي كار كردن اشتباه نگيرید.
فرق ميان سختكاركردن و اعتيادبهكار
سخت كوشي و حتي كار سخت انجام دادن، نيرويي را ايجاد ميكند كه پاي آدميزاد را به كره ماه باز كرده، باعث كشف واكسن شده و دنيا را رو به پيشرفت برده است. افراد سختكوش عموما در زندگي خود تعادل دارند و وقتي در حال كار هستند، به تفريح هم فكر ميكنند اما آقاياني كه به كار كردن اعتياد دارند وقتي آنها را به زور به تفريح ميبري باز هم دارند به كار فكر ميكنند!
وسواس فكري آنها درباره كار، هميشگي است بنابراين نميگذارد روابط سالمي داشته باشند، باب ميلشان زندگي كنند و يا به سلامت خودشان هم فكر كنند. از اوضاع درسي بچهها كاملا بيخبرند و همه زندگي آنها فقط كار است، طوري كه از خانواده و دوستان ميگذرند. به طور معمول اين مردان وقتي به تاثير منفي این نوع زندگي كردن فكر ميكنند كه يك اتفاق ناگوار رخ داده باشد، بهطور مثال، سلامت آنها به خطر افتاده، زندگي مشترك آنها از هم پاشيده و یا بلایی بر سر فرزندانشان بيايد.
روش معتادان به کار هم شنیدنی است
اتفاقا این دسته از آقایان کارایی کمتری نسبت به همکاران خود در محیط کار دارند چون تمایل به کارهای گروهی در آنها کم است، نمیتوانند کار را به سایر همکاران محول کنند و یا آنقدر درگیری ذهنی آنها زیاد میشود که نمیتوانند کارها را خوب سازماندهی کنند.
روش و سبک کاری این افراد در چهار گروه قرار میگیرد:
گروهی که ولع کاری دارند. حس میکنند کار یا باید در حد ایدهآل انجام شود یا اصلا نباید انجام شود. به طور معمول شروع و ادامه پروژهها برای این افراد سخت و انجام ناپذیر است. آنها برای رسیدن به نتیجه و پایان کار دست و پا میزنند و اغلب تا حد مرگ کار میکنند و البته نتیجه کار نیز درهم ریخته و مشکلدار است.
گروهی که بیرحمانه کار میکنند و به عبارتی به سطح بالای آدرنالین (هورمون استرس) بدنشان معتاد شدهاند. آنها آنقدر سرشان شلوغ است که حتی به خودشان هم فکر نمیکنند.
دستهای که با هیجان و اضطراب کار را شروع کرده و به دلیل همین حالات روحی، با کاهش تمرکز کاری روبه رو شده و نمیتوانند پروژه را تمام کنند. بیشتر آنها با دیدن یک پروژه دیگر، نسبت به کار اول بیعلاقه میشوند. با دیدن جزییات و مراحل کاری کسل شده و نمیتوانند روی یک موضوع کاری تمرکز کنند.
و بالاخره آنهایی که عاشق این اعتیاد به کار هستند. این گروه آرام، بسیار فنی و وابسته به متد و بینهایت دقیق و وسواسگونه کار میکنند. نمیتوانند یک پروژه را رها کنند و در کار تیمی موفق نیستند. بینهایت کمال طلب و آرمانگرا بوده و به طور مکرر به پایان کار نمیرسند چون به نظر آنها مسیر کامل و بینقص نبوده است!
اعتیاد به آدرنالین!
لطفا نخندید چون این مساله اصلا شوخی نیست. آقایانی که فقط و فقط کار میکنند و اصلا به فکر زندگی شخصی خود و اطرافیان نیستند، از نظر فیزیولوژی به حجم زیادی از هورمون آدرنالین عادت کرده و احساس نیاز دارند. این هورمون در شرایط استرس و وضعیت جنگ و گریز ترشح میشود. این افراد حتی در شرایطی که وضعیت مالی خوبی هم دارند، فقط کار میکنند چون هدف آنها از کار، نیاز روحی شدید و یا اعتیاد به آن است. به طور معمول هم این آقایان شغلهای پراسترسی دارند و از کارهای معمولی خوششان نمیآید.
همه چیز ریشه در کودکی دارد
تحقیقات نشان میدهد که بذر اعتیاد به کار، اغلب در کودکی کاشته میشود. کمبود اعتماد به نفس در کودکی اگر همچنان تا بزرگسالی ادامه پیدا کند، چنین عواقبی دارد. محققان معتقدند بسیاری از این افراد به اصطلاح کار زده، فرزندان والدین الکلی هستند و یا پدر و مادر آنها به انواع دیگر مشکلات خانوادگی مبتلا بودهاند. اعتیاد به کار در اصل تلاشی است در جهت کنترل شرایطی که اصلا قابل کنترل نیست. مورد دیگر این است که این افراد دوست دارند شرایطی را ایجاد کنند که همه به آنها بگویند «عجب خانواده ایدهآلی.» به طور معمول، والدین این افراد در کودکی تمایل داشتهاند همه چیز ایدهآل باشد و از فرزندان خود انتظار موفقیتهای غیرمعقول و غیرمنطقی داشتهاند. این کودکان با این تفکر بزرگ شدهاند که هیچ چیز هیچ وقت خوب نیست. در نتیجه به خودشان میگویند ما باید نشان بدهیم که در همه چیز بهترین هستیم تا پدر و مادر ما را تایید کنند.
مشکل اینجاست که ایدهآل، قابل دسترس نیست. حتی اگر افراد حرفهایترین هم باشند باز هم ایدهآل به دست نمیآید. هر فردی که تمایل به کمالگرایی داشته و آرمان گرایانه مطلق فکر کند، مستعد اعتیاد به کار است چون شرایطی برای خود ایجاد میکند که هیچ کاری در ذهن او پایان ندارد چون به هر پایانی که برسد، فکر میکند ایدهآل نیست و تمام نشده است.
کمکبگیرید
چه باید کرد؟ برای این افراد، مشاوره با روانشناسان توصیه میشود. داشتن یک سیستم و گروه حمایتی بسیار مهم است. خانواده، دوستان و اطرافیان هم باید به بهبود سبک زندگی این افراد کمک کنند. اینکه آدمها سختکوش باشند و کار کنند، بسیار مطلوب است اما باید این توانایی را داشته باشند که در مواقع لازم، کار را تعطیل کرده و به سایر کارهای زندگی خود برسند. ثانیههای حیات به سرعت برق میگذرند؛ شاید بهترین لحظههای زندگی را از دست داده باشید.