mozhgan
10-07-2011, 04:20 AM
بد نيست زن نسبتبه شوهرش مختصر مراقبتى داشته باشد ليكننه به حدى كه به بدگمانى و وسواسيگرى منتهى شود،بدبينى يك بيمارىخانمانسوز و صعب العلاجى است،متاسفانه بعضى خانمها بلكه بسيارى ازآنها به اين مرض مبتلا هستند.
يك زن وسواسى خيال مىكند شوهرش به طور مشروع ياغير مشروع به او خيانت مىكند، فلان زن بيوه را گرفته يا مىخواهد بگيرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دير بهمنزل مىآيد لابد دنبال عياشى مىرود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه دارند،چوننسبتبه فلان زن بيوه و كودكانش احسان مىكند مىخواهد او را بگيرد،چون در اتومبيلش يك سنجاق سر پيدا شد معلوم مىشود محبوبهاش را بهگردش برده است،چون فلان زن برايش نامه نوشت معلوم مىشود زناوست،چون فلان دختر از او تعريف كرد كه مرد خوش تيپ و خوشاخلاقى است معلوم مىشود عاشق و معشوقند،چون فلان وقتبه حمامرفت معلوم مىشود خيانت كرده است،چون اجازه نمىدهد نامههايش رابخوانم معلوم مىشود نامههاى عاشقانه است، چون به من كم محبتشدهمعلوم مىشود معشوقه ديگرى دارد،چون به من دروغ گفت معلوم مىشودخيانتكار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقاتخوشى را خواهيد گذراند معلوم مىشود زن ديگرى دارد،چون دوستم بهمن گفت: شوهرت به فلان خانه رفتحتما در آنجا زنى دارد،چون فالگيرگفت:يك زن مو بور چشم سياه قد بلند با تو دشمنى مىكند معلوم مىشود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با اين قبيل شواهد پوچ خيانتكارى شوهرشانرا باثبات مىرسانند،حس بدبينى تدريجا در آنها تقويتشده به يقينتبديل مىگردد،از بس در اين باره فكر مىكنند از در و ديوار قرينهمىتراشند،شبانهر ز فكر و ذكرشان همين مطلب است،با هر كه مىنشيننددم از خيانت و بىوفايى مىزنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در ميانمىگذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تاييد نمودهصدها داستان و حكايت از خيانت مردها نقل مىكنند.
ايراد و ناسازگارى شروع مىشود،اوقات تلخى و بد اخمىمىكند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمىرسد،هر روز قهر و دعوا مىكند،به خانه پدر و مادرش مىرود،به شوهرش بىاعتنايى مىكند،مثل سايه اورا تعقيب مىكند،جيب و بغلش را مىگردد،نامههايش را با حرص و ولعمىخواند،تمام اعمال و حركاتش را كنترل مىكند،هر حادثه بىربطى رادليل محكمى بر خيانتشوهرش به حساب مىآورد.
با اينگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بيچاره و فرزندانبىگناهش تنگ مىكند،خانه را كه بايد محيط صفا و مودت و آسايش باشدبه زندان سختبلكه جهنم سوزانى تبديل مىكند، در آتشى كه روشن كردهخودش معذب است و شوهر و فرزندان بيگناهش را نيز مىسوزاند، هر چهمرد دليل بياورد،سوگند ياد كند،التماس و گريه كند و بخواهد عدم خيانتخويش را اثبات كند ممكن نيست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانعگردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از اين گونه افراد سراغ دارند ليكن در عين حال بد نيستبه داستانهاى زير توجه فرمائيد:
«خانمى در دادگاه حمايتخانواده ميگويد:تعجب نكنيد كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نيم قد تصميم به جدايىگرفتهام،حالا ديگر مطمئنم كه شوهرم به من خيانت ميكند،چند روز پيشدر خيابان تخت جمشيد او را با يك خانم شيك سلمانى رفته ديدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجلهاى را كه فال مفصلىدارد مىخوانم،بيشتر هفتهها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماهاوقات خوشى را خواهيد گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زنديگرى است.
به علاوه اصلا حس مىكنم كه شوهرم ديگر محبتهاى گذشته راندارد،و به آرامى اشكهايشرا پاك مىكند.
شوهرش ميگويد:خانم شما بگوييد چه كنم؟كاش اين مجلهها فكراينطور خوانندگانشان را مىكردند،و كمتر از اين دروغها سر هم مىكردند،باور كنيد روزگار من و بچههايم از دست اين فكرها سياه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در اين هفته پولى مىرسد بلائى بروزگارم مىآوردكه پولها را چه كردى؟يا اگر نوشته باشد:نامهاى به دستت مىرسد كه واىبه حالم، فكر مىكنم حالا كه اين زن با استدلال رفتارش عوض نمىشودهمان به كه از هم جدا شويم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«يكماه پيش از يك مهمانى به خانه بازمىگشتم،يكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبيل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم،قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبيل شديم،در راههمسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه يك سنجاق سر را به مننشان مىداد پرسيد اين سنجاق متعلق به كدام زن است؟من كه از ترس يادمرفته بود چه كسى سوار اتومبيلم شده نتوانستم توضيحى بدهم،او را بهخانه مادرش رساندم،شب كه براى بردنش رفتم برايم پيغام فرستاد كهديگر حاضر نيستبه خانه باز گردد،علت را پرسيدم از پشت در گفت:بهتراستبا همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبيل بود زندگى كنى (2) ».
زن جوان ضمن طرح شكايت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها بهعنوان اينكه در ادارهاش كار دارد دير بخانه مىآيد،همين امر موجبناراحتى من شده است،مخصوصا موقعى كه چند تن از زنهاى همسايهگفتند شوهرت دروغ مىگويد:شبها به جاى كار اضافى در اداره در جاىديگر سرگرم خوشگذرانى استسوءظن مرا نسبتبه او بيشتر نموده،حاضر نيستم با مردى كه به من دروغ مىگويد زندگى كنم.
در اين هنگام شوهر زن چندين نامه از جيب خود بيرون آورد و درروى ميز رئيس دادگاه قرار داد و خواهش كرد نامهها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود كه دروغ نگفتهام و بىجهت همه شب با دادو فرياد و اعتراضات بيجاى خود اعصاب مرا ناراحت مىكند.
در اين هنگام رئيس دادگاه شروع بخواندن نامهها نمود،يكى ازنامهها حكم اضافه كار بود كه به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود كهاز ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر در برابر دريافت دستمزد چهار ساعت كاراضافى بايد انجام دهيد،نامههاى ادارى ديگر نيز ثابت مىنمود كه بايد براى شركت در كميسيونهاى مختلف در ساعات مقرر حضور يابد.
زن جوان جلو ميز رئيس دادگاه آمد پس از ديدن نامهها گفت:منهر شب كه شوهرم مىخوابيد جيبهايش را جستجو مىكردم ولى هيچيكاز اين نامهها را نديدم.
رئيس دادگاه گفت:ممكن است آنها را در كشوى ميز گذاشته و بهخانه نياورده باشد.
مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مىدهد كه دچارسوءظن شدهام،و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمىبرد،فكر مىكنم همسرمحاضر نيستبا من زندگى كند.
در اين موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانيد و در حاليكهاز شدت شوق گريه مىكرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)
دكتر دندان پزشك به دادگاه شكايت نموده گفت:«همسرمبىنهايتحسود است،من پزشك دندان هستم،خانمها نيز به من مراجعهمىنمايند،همين مطلب باعثحسادت همسرم مىشود و هر روز بر سر اينموضوع با هم نزاع داريم،او معتقد است من نبايد زنها را معالجه كنم،منهم نمىتوانم به خاطر حسادتهاى بيجاى او مريضهاى هميشگى خودم را زدستبدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى اين فكربيجا زندگى را بما تنگ كرده است...چند روز پيش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بين ما دعوا شد،گفت:
براى ديدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار كنار دختر خانمى نشستم،صحبت از طرز كار من شده،آن دختر بدون اينكه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تيپى است.گفته يك دختر سبب شده كه مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)
زنى به شوراى داورى شكايت نموده گفت:«يكى از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد،او را تعقيب كردم متوجه شدم حقيقتدارد،به قدرى ناراحتشدم كه به خانه پدرم رفتم،اكنون از شما مىخواهمكه شوهر خطاكارم را تنبيه كنيد.
شوهر در ضمن تاييد سخنان زن گفت:براى خريد دارو بهداروخانه رفتم،در ضمن خريد متوجه شدم:زنى كه براى خريد شيرخشك به داروخانه آمده پولش كم است،به او كمك كردم،بعدا كه فهميدمزن بيوه و بيچارهاى استبه كمكهايم ادامه مىدادم.
داوران پس از تحقيق متوجه حسن نيتشوهر شدند و آنها را آشتىدادند». (5)
مطلب مذكور مشكل بزرگى است كه براى بسيارى از خانوادههااتفاق مىافتد، دبختخانوادهايكه به چنين بلائى گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلويشان پايين نمىرود،بيچاره كودكانبيگناهى كه در يك چنين محيط بدبينى و نزاع و كينهتوزى زندگى مىكنند،آنچه مسلم است اينكه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت،در اينمحيط عقدههايى پيدا مىكنند كه معلوم نيست در آينده سر از كجا در آورد.
زن و مرد اگر با همين حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل يكديگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدايى منتهى خواهد شد،در آنصورت نيز زن ومرد هر دو بدبخت مىشوند،زيرا مرد از يك طرف خسارتهاى زيادى رابايد متحمل شود،از طرف ديگر معلوم نيستبه اين آسانيها بتواند همسرمناسبى پيدا كند،بر فرض اينكه همسرى انتخاب كرد معلوم نيستبهتر ازاين باشد،زيرا ممكن است عيب بدبينى را نداشته باشد ليكن امكان داردعيب يا عيبهاى ديگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عيب بدگمانىباشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهى با مشكلبزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فكر كند اين زن وسواسى را طلاق مىدهم و از شرشنجات پيدا مىكنم،آنگاه با زن بىعيب و نقصى وصلت مىنمايم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز ميكنم بايد بداند كه اين فكر خامى بيش نيست وچنين موفقيتى خيلى بعيد است،بر فرض اينكه اين را طلاق بدهى و با زنديگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازهاى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسايش و خوشبختى زن نيز نخواهد شد،زيراگر چه از شوهرش به خيال خود انتقام گرفته ليكن خودش را بدبخت نمودهاست،معلوم نيستبه اين آسانيها شوهرى پيدا كند،شايد تا آخر عمر بيوهبماند و از نعمت انس و مودت و تربيت فرزند محروم گردد،بر فرض اينكهخواستگارى هم برايش پيدا شد معلوم نيست از شوهر سابقش بهتر باشد،شايد ناچار شود با مردى كه همسرش مرده يا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچههاى ديگران رابزرگ كند،و دهها مشكل ديگر كه برايش توليد خواهد شد،بنابراين نه قهر و دعوا مىتواند زن و مرد را از اين بن بستخطرناك نجات دهد نهطلاق و جدايى،ليكن راه سومى نيز وجود دارد كه بهترين راه است.
راه سوم اينست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشتهبا عقل و تدبير رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئوليتبيشترى دارد،تقريبامىتوان گفت كه كليد حل اين مشكل در دست او قرار دارد،اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمىاندازد،هم همسر بيمارش را از اين مهلكه نجات خواهد داد.
اكنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم!اولا بدين نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عينوسواسيگرى ترا دوست دارد،به زندگى و فرزندانش علاقهمند است،ازجدايى وحشت دارد،از اوضاع اسفناك زندگى شما قالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمىداشتحسادت نمىكرد،نمىخواهد اوضاع چنين باشد ليكن چه كند بيمار است؟بيمارى فقطدل درد و آپانديس و زخم معده و رماتيسم و سرطان نيست،بلكه امراضعصبى نيز بخش مهمى از بيماريها بشمار مىروند، خانم شما گر چه دربيمارستان روانى بسترى نيست ليكن به طور تحقيق يك بيمار روانىاست،اگر قبول ندارى به يك روانپزشك مراجعه كن،با يك چنينخانمى با ديده دلسوزى و ترحم بايد نگاه كرد نه با ديده انتقام و كينهجويى،به حال زار و افكار پريشانش ترحم كن،كسى با بيمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمىكند،در مقابل بىادبيها و ناسازگارىهايش عكس العملشديد نشان نده،دعوا و داد و فرياد راه نينداز،به كتك و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمايتخانواده مراجعه نكن،قهر و باد نكن،دم از طلاق و جدايى نزن، هيچيك از اين كارها نمىتواند بيمارى اين خانم را معالجهكند بلكه شديدترش مىگرداند، رفتار تند و نامهربانيهاى ترا دليل بر صدقعقيدهاش مىگيرد.
راه كار اينست كه تا مىتوانى اظهار محبت كنى،ممكن است ازوسواسيگريها و ناسازگاريهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى ليكنچارهاى نيستبايد به طورى اظهار محبت كنى كه يقين پيدا كند كه ششدانگ دل تو مسخر اوست و شخص ديگرى در آنجا راه ندارد.
ثانيا سعى كن با هم تفاهم نماييد،چيزى را از او مخفى نكن،بگذارنامههايت را حتى قبل از خودت بخواند،كليد كمد اختصاصى يا صندوقاسناد و مدارك را در اختيارش قرار بده اگر ميل داشتبدانها مراجعهكند،بگذار جيب و بغلت را بررسى كند،اجازه بده تمام اعمال و حركاتترا تحت نظر بگيرد،از اين قبيل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرايك امر عادى و از لوازم صفا و صداقتخانوادگى محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بيا.و اگر كارى پيشآمد كرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مىروم و در فلان ساعتبرميگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخير را بالصراحه بيان كن،مواظب باش در تمام اين مراحل كوچكترين دروغى از تو صادر نشود،و الابد گمانى او تشديد خواهد شد،در كارها با وى مشورت كن،هيچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانهات را برايش شرح بده، صداقت وراستى را هيچگاه از دست نده،خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كهاسباب بدگمانى او مىشود بدون پروا توضيح بخواهد،و عقدهايرا در دل نگيرد.
ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خيانت هممنزه باشى ليكن بدگمانيهاى زنها نيز غالبا بىمنشا نيست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفتهرفته توليد سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشتهات دقت نمايى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را يافته و دررفع آن كوشش كنى،اگر با خانمهاى بيگانه خيلى شوخى و شيرين زبانىمىكنى اين عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانىخوش اخلاق و خوش تيپ بشمارند ليكن همسرت بدبين شده زندگىداخلى شما به بدترين وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودتشوخى و خنده بكنى تا همسرت خيال كند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتيكه همسرت بدبين است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدامكنى؟در مجالس با خانمهاى بيگانه گرم نگير، زياد بآنها توجه نكن،پيشهمسرت از آنها تعريف نكن،اگر به زن بيوه بيچارهاى مىخواهى احسانكنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مىتوانى اين عمل خيررا به وسيله او انجام دهى.نگو:مگر من اسير و برده هستم كه اينقدر مقيدزندگى كنم؟نه خير اسير و برده نيستى ليكن مرد عاقل و با تدبيرى هستىكه با همسرت پيمان وفا و همكارى بستهاى،بدين جهتبايد زن دارى كنىو با عقل و تدبير بيمارى او را بر طرف سازى،بايد با فداكارى و رفتارعاقلانه،خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفعكنى،در اينصورت هم به همسر بيمارت بزرگترين خدمت را نمودهاى همفرزندان بيگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات دادهاى،هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كردهاى، البته مردى كه در يك چنينموقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على عليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد.باخوبى با آنها سخن بگوييد تا افعالشان نيكو گردد. (6)
امام سجاد عليه السلام فرمود:يكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارداينست كه جهالت و نادانيهاى او را ببخشد. (7)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر مرديكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدارثواب صبر حضرت ايوب عليه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد. (8)
اكنون بايد چند مطلب را به خانمها يادآورى كنم.
مطلب اول-خانم محترم،موضوع خيانتشوهرت،مثل همهموضوعات ديگر،احتياج به دليل و برهان دارد،ماداميكه خيانت او با ادلهقطعيه باثبات نرسيده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى،آياسزاوار استبه صرف يك احتمال،شخص بيگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر كسى بدون دليل و برهان ترا متهم كند آيا ناراحت نمىشوى؟
مگر با يك يا چند شاهد سفيهانه و غير عقلايى مىتوان موضوع مهمى مثلخيانت را باثبات رسانيد؟
خداوند بزرگ در قرآن مجيد ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آوردهايداز بسيارى از گمانها اجتناب كنيد،زيرا بعض گمانها گناه است. (9)
امام صادق عليه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بيگناه از كوههاى بزرگ سنگينتر است. (10)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر كس به مرد مؤمن يا زنمؤمنه تهمتبزند خدا در قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفراعمالش برسد. (11)
خانم محترم،دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار،متينو عاقل باش،موقعيكه عصبانى و ناراحت نيستى در گوشهاى خلوت كن،قرائن و شواهد خيانتشوهرت را در نظر بگير،بلكه روى كاغذ يادداشتكن،سپس وجوه و احتمالات قضيه را در مقابل آن بنويس،آنگاه مانند يكقاضى درستكار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل كن،اگر ديدىيقينآور نيستند باز هم مانع ندارد،تحقيق كنى ليكن موضوع را مسلم وقطعى نگير و به صرف سوءظن و توهم بىدليل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نكن.
مثلا وجود يك سنجاق سر در اتومبيل چندين علت مىتواند داشتهباشد:
1-متعلق باشد به يكى از خويشان شوهرت مانند:خواهر،خواهرزاده،برا رزاده،عمه و عمهزاده، خاله و خالهزاده.ممكن استيكىاز آنها را سوار ماشين كرده و سنجاق مال او باشد.
2-شايد مال خودت باشد،و قبلا كه به ماشين سوار شدهاى ازسرت افتاده باشد.
3-شايد يكى از دوستان يا خويشانش را با خانمش سوار ماشين كرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
4-شايد خانم درماندهاى را سوار كرده به منزلش برساند.
5-شايد يكى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشين انداخته تاترا بدبين نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.
6-شايد منشى خودش يا يكى از همكارانش را سوار كرده وسنجاق متعلق به او باشد.
7-احتمال هفتم اينست كه معشوقهاش را سوار نموده عياشىرفته باشد:اين احتمال به طور حتم از ساير احتمالات بعيدتر است و نبايدزياد بدان ترتيب اثر داد.در هر صورت احتمالى بيش نيست،نبايد آنرا يكدليل قطعى و مسلم فرض كرد،و ساير احتمالات را به كلى ناديده گرفت،وداد و فرياد و بىآبروئى راه انداخت.
اگر شوهرت دير به منزل مىآيد دليل خيانتش نيست،شايداضافه كار داشته باشد،شايد كار فوق العادهاى پيدا كرده،شايد به منزل يكىاز دوستان يا همكاران يا خويشانش رفته باشد، شايد در يك جلسه علمى يادينى شركت نموده باشد،شايد براى تفريح سالم و قدم زدن دير به منزلآمده باشد.
اگر خانمى از شوهرت تعريف كرد و او را جوان خوش تيپى شمردتقصير او چيست؟خوش اخلاقى دليل خيانت نيست،چه كند اگر بد اخلاقباشد كسى به او مراجعه نمىكند،انتظار دارى بد اخلاقى كند تا همه او رابد اخلاق شمرده يك فرسخى از او فرار كنند؟
اگر به زن بيوه و يتيمانش احسان مىكند دليل خيانتش نمىشود،شايد آدم خيرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگيرى از بيچارهگان و براى رضاى خدا به آنها احسان كند.
اگر شوهرت جعبه يا كمد مخصوصى دارد يا اجازه نمىدهدنامههايش را بخوانى دليل خيانتش نيست،زيرا بسيارى از مردها ذاتامحافظهكار و راز نگهدارند،و دوست ندارند كسى از امورشان مطلع شود،شايد شغلش ايجاب ميكند كارهايش را مخفى بدارد،شايد ترا راز نگهدارنمىداند.
به هر حال،يك دليل احتمالى بيش از يك احتمال نتيجه نمىدهد،نبايد آنرا يك دليل قطعى بدون ترديد محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پيدا كردى فورا موضوع را باشوهرت در ميان بگذار،به قصد كشف حقيقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبتبه فلان كار بد گمان هستم،خواهش ميكنمواقع مطلب را بيان بفرماييد تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب بهحرفهايش گوش بده،و در اطراف آنها تامل كن،اگر بدگمانى تو بر طرفشد كه چه بهتر، ليكن اگر قانع نشدى مىتوانى بعدا در اطراف قضيهتحقيق كنى تا حقيقتبرايت روشن گردد، اگر در ضمن تحقيق بهموضوعى برخورد كردى كه شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقعتوضيح داده صرف اين دروغ را دليل خيانت او نگير،زيرا ممكن استشخص بيگناهى باشد ليكن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلبرا بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زياده گردد،بهتر است در اينمورد هم باز به خودش مراجعه كنى و علتخلافگوئيش را بپرسى،البته مردكار خوبى نكرده كه مرتكب دروغ شده و بهتر بود حقيقت را مىگفت زيراچيزى از صداقتبهتر نيست.ليكن اگر او اشتباه كرد تو نادانى و جهالتبخرج نده،بلكه با تصميم قاطع از او بخواه كه ديگر دروغ نگويد،اگرتوضيح خواستى و شوهرت نتوانست توضيح قانع كنندهاى بدهد،عجز ازجواب را يك دليل مسلم و قطعى خيانت مشمار،زيرا ممكن است مطلبرا واقعا فراموش نموده باشد،يا اينكه چون از بدگمانى تو اطلاع داشتهدست و پاى خويش را گم كرده نتوانسته جواب قانع كنندهاى بدهد.دراينجا سخن را كوتاه كن و در يك موقع مناسب مطلب را در ميان بگذار وعلت قضيه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نمودهام از اوبپذير زيرا انسان محل سهو و نسيان است،اگر باز هم ترديد داشته باشىمىتوانى از راههاى ديگر در صدد تحقيق بر آيى.
مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر كس در مياننگذار،زيرا ممكن است واقعا دشمن شما يا حسود باشد،بدين جهت گفتارترا تاييد و چندين قرينه دروغ نيز بدان بيفزايد تا زندگى شما را از همبپاشد،ممكن استشخص نادان و زود باور و بىتجربهاى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تاييد نمايد بلكه شواهد پوچ ديگرى بدان اضافه نمودهذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراين صلاح نيستبا افراد نادان و بىتجربهمشورت نمايى،حتى مادر و خواهر و خويشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جايى ضرورت پيدا كرد يكى از دوستان عاقل و كاردان و باهوش وخيرخواه را در نظر بگير و مطلب را با او در ميان بگذار و از افكارشاستفاده كن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خيانتشوهرت قطعى نبود،ودوستان و خويشانت نيز تصديق كردند كه دلائل مزبور قانع كننده نيست وشوهرت بيگناه است،و شوهرت نيز با دليل و برهان و قسم و التماس عدم خيانتخودش را اثبات ميكند ليكن با همه اينها بدگمانى ووسواسيگريهاى تو برطرف نمىشود يقين بدان كه بيمار هستى،وبدبينىات در اثر بيمارى عصبى و روانى پيدا شده است.لازم استبه يكروانپزشك حاذق مراجعه نمايى و از دستوراتش پيروى كنى.
مطلب پنجم-راه كار تو همان بود كه گفته شد،داد و فرياد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشكلت را حل نمىكند بلكه مشكلات ديگرى بداناضافه خواهد كرد.به دادگاه حمايتخانواده نيز مراجعه نكن،دم از طلاقو جدايى نزن،آبروى شوهرت را نريز.از اين قبيل كارها نتيجه خوبىنخواهى گرفت،ممكن است كار به لجبازى و عناد بكشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد.در آنصورت نيز تو نتيجهخوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرين تاسف خواهى شد،مواظب باشتصميم خطرناكى نگيرى دستبخودكشى و انتحار نزن، زيرا به وسيله اينعمل زشتخودت را نابود مىسازى در آخرت نيز به عذاب دوزخ معذبخواهى شد،حيف نيست انسان براى يك فكر بيجا بزندگى خودش خاتمهبدهد؟آيا بهتر نيستبا عقل و بردبارى قضيه را اصلاح كنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال ميدهى يايقين دارى كه شوهرت به زنهاى ديگر نظر دارد باز هم تقصير تو است،زيرامعلوم مىشود آنقدر هوش و كاردانى و عرضه نداشتهاى كه شش دانگ قلبشوهرت را مسخر گردانى تا جايى براى زنهاى ديگر نماند،هنوز هم ديرنشده،دست از نادانيگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نيك واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز كن كه جز تو كسى را نبيند وجز تو كسى را نخواهد.
يك زن وسواسى خيال مىكند شوهرش به طور مشروع ياغير مشروع به او خيانت مىكند، فلان زن بيوه را گرفته يا مىخواهد بگيرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دير بهمنزل مىآيد لابد دنبال عياشى مىرود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه دارند،چوننسبتبه فلان زن بيوه و كودكانش احسان مىكند مىخواهد او را بگيرد،چون در اتومبيلش يك سنجاق سر پيدا شد معلوم مىشود محبوبهاش را بهگردش برده است،چون فلان زن برايش نامه نوشت معلوم مىشود زناوست،چون فلان دختر از او تعريف كرد كه مرد خوش تيپ و خوشاخلاقى است معلوم مىشود عاشق و معشوقند،چون فلان وقتبه حمامرفت معلوم مىشود خيانت كرده است،چون اجازه نمىدهد نامههايش رابخوانم معلوم مىشود نامههاى عاشقانه است، چون به من كم محبتشدهمعلوم مىشود معشوقه ديگرى دارد،چون به من دروغ گفت معلوم مىشودخيانتكار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقاتخوشى را خواهيد گذراند معلوم مىشود زن ديگرى دارد،چون دوستم بهمن گفت: شوهرت به فلان خانه رفتحتما در آنجا زنى دارد،چون فالگيرگفت:يك زن مو بور چشم سياه قد بلند با تو دشمنى مىكند معلوم مىشود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با اين قبيل شواهد پوچ خيانتكارى شوهرشانرا باثبات مىرسانند،حس بدبينى تدريجا در آنها تقويتشده به يقينتبديل مىگردد،از بس در اين باره فكر مىكنند از در و ديوار قرينهمىتراشند،شبانهر ز فكر و ذكرشان همين مطلب است،با هر كه مىنشيننددم از خيانت و بىوفايى مىزنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در ميانمىگذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تاييد نمودهصدها داستان و حكايت از خيانت مردها نقل مىكنند.
ايراد و ناسازگارى شروع مىشود،اوقات تلخى و بد اخمىمىكند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمىرسد،هر روز قهر و دعوا مىكند،به خانه پدر و مادرش مىرود،به شوهرش بىاعتنايى مىكند،مثل سايه اورا تعقيب مىكند،جيب و بغلش را مىگردد،نامههايش را با حرص و ولعمىخواند،تمام اعمال و حركاتش را كنترل مىكند،هر حادثه بىربطى رادليل محكمى بر خيانتشوهرش به حساب مىآورد.
با اينگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بيچاره و فرزندانبىگناهش تنگ مىكند،خانه را كه بايد محيط صفا و مودت و آسايش باشدبه زندان سختبلكه جهنم سوزانى تبديل مىكند، در آتشى كه روشن كردهخودش معذب است و شوهر و فرزندان بيگناهش را نيز مىسوزاند، هر چهمرد دليل بياورد،سوگند ياد كند،التماس و گريه كند و بخواهد عدم خيانتخويش را اثبات كند ممكن نيست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانعگردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از اين گونه افراد سراغ دارند ليكن در عين حال بد نيستبه داستانهاى زير توجه فرمائيد:
«خانمى در دادگاه حمايتخانواده ميگويد:تعجب نكنيد كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نيم قد تصميم به جدايىگرفتهام،حالا ديگر مطمئنم كه شوهرم به من خيانت ميكند،چند روز پيشدر خيابان تخت جمشيد او را با يك خانم شيك سلمانى رفته ديدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجلهاى را كه فال مفصلىدارد مىخوانم،بيشتر هفتهها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماهاوقات خوشى را خواهيد گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زنديگرى است.
به علاوه اصلا حس مىكنم كه شوهرم ديگر محبتهاى گذشته راندارد،و به آرامى اشكهايشرا پاك مىكند.
شوهرش ميگويد:خانم شما بگوييد چه كنم؟كاش اين مجلهها فكراينطور خوانندگانشان را مىكردند،و كمتر از اين دروغها سر هم مىكردند،باور كنيد روزگار من و بچههايم از دست اين فكرها سياه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در اين هفته پولى مىرسد بلائى بروزگارم مىآوردكه پولها را چه كردى؟يا اگر نوشته باشد:نامهاى به دستت مىرسد كه واىبه حالم، فكر مىكنم حالا كه اين زن با استدلال رفتارش عوض نمىشودهمان به كه از هم جدا شويم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«يكماه پيش از يك مهمانى به خانه بازمىگشتم،يكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبيل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم،قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبيل شديم،در راههمسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه يك سنجاق سر را به مننشان مىداد پرسيد اين سنجاق متعلق به كدام زن است؟من كه از ترس يادمرفته بود چه كسى سوار اتومبيلم شده نتوانستم توضيحى بدهم،او را بهخانه مادرش رساندم،شب كه براى بردنش رفتم برايم پيغام فرستاد كهديگر حاضر نيستبه خانه باز گردد،علت را پرسيدم از پشت در گفت:بهتراستبا همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبيل بود زندگى كنى (2) ».
زن جوان ضمن طرح شكايت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها بهعنوان اينكه در ادارهاش كار دارد دير بخانه مىآيد،همين امر موجبناراحتى من شده است،مخصوصا موقعى كه چند تن از زنهاى همسايهگفتند شوهرت دروغ مىگويد:شبها به جاى كار اضافى در اداره در جاىديگر سرگرم خوشگذرانى استسوءظن مرا نسبتبه او بيشتر نموده،حاضر نيستم با مردى كه به من دروغ مىگويد زندگى كنم.
در اين هنگام شوهر زن چندين نامه از جيب خود بيرون آورد و درروى ميز رئيس دادگاه قرار داد و خواهش كرد نامهها را با صداى بلندبخواند تا همسرش متوجه شود كه دروغ نگفتهام و بىجهت همه شب با دادو فرياد و اعتراضات بيجاى خود اعصاب مرا ناراحت مىكند.
در اين هنگام رئيس دادگاه شروع بخواندن نامهها نمود،يكى ازنامهها حكم اضافه كار بود كه به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود كهاز ساعت 4 تا 8 بعد از ظهر در برابر دريافت دستمزد چهار ساعت كاراضافى بايد انجام دهيد،نامههاى ادارى ديگر نيز ثابت مىنمود كه بايد براى شركت در كميسيونهاى مختلف در ساعات مقرر حضور يابد.
زن جوان جلو ميز رئيس دادگاه آمد پس از ديدن نامهها گفت:منهر شب كه شوهرم مىخوابيد جيبهايش را جستجو مىكردم ولى هيچيكاز اين نامهها را نديدم.
رئيس دادگاه گفت:ممكن است آنها را در كشوى ميز گذاشته و بهخانه نياورده باشد.
مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدرى مرا رنج مىدهد كه دچارسوءظن شدهام،و شبها در اثر ناراحتى خوابم نمىبرد،فكر مىكنم همسرمحاضر نيستبا من زندگى كند.
در اين موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانيد و در حاليكهاز شدت شوق گريه مىكرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (3)
دكتر دندان پزشك به دادگاه شكايت نموده گفت:«همسرمبىنهايتحسود است،من پزشك دندان هستم،خانمها نيز به من مراجعهمىنمايند،همين مطلب باعثحسادت همسرم مىشود و هر روز بر سر اينموضوع با هم نزاع داريم،او معتقد است من نبايد زنها را معالجه كنم،منهم نمىتوانم به خاطر حسادتهاى بيجاى او مريضهاى هميشگى خودم را زدستبدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولى اين فكربيجا زندگى را بما تنگ كرده است...چند روز پيش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بين ما دعوا شد،گفت:
براى ديدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار كنار دختر خانمى نشستم،صحبت از طرز كار من شده،آن دختر بدون اينكه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تيپى است.گفته يك دختر سبب شده كه مرا باخفت و خوارى به منزل ببرد». (4)
زنى به شوراى داورى شكايت نموده گفت:«يكى از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنى رفت و آمد دارد،او را تعقيب كردم متوجه شدم حقيقتدارد،به قدرى ناراحتشدم كه به خانه پدرم رفتم،اكنون از شما مىخواهمكه شوهر خطاكارم را تنبيه كنيد.
شوهر در ضمن تاييد سخنان زن گفت:براى خريد دارو بهداروخانه رفتم،در ضمن خريد متوجه شدم:زنى كه براى خريد شيرخشك به داروخانه آمده پولش كم است،به او كمك كردم،بعدا كه فهميدمزن بيوه و بيچارهاى استبه كمكهايم ادامه مىدادم.
داوران پس از تحقيق متوجه حسن نيتشوهر شدند و آنها را آشتىدادند». (5)
مطلب مذكور مشكل بزرگى است كه براى بسيارى از خانوادههااتفاق مىافتد، دبختخانوادهايكه به چنين بلائى گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلويشان پايين نمىرود،بيچاره كودكانبيگناهى كه در يك چنين محيط بدبينى و نزاع و كينهتوزى زندگى مىكنند،آنچه مسلم است اينكه آثار سوئى در روح آنها خواهد گذاشت،در اينمحيط عقدههايى پيدا مىكنند كه معلوم نيست در آينده سر از كجا در آورد.
زن و مرد اگر با همين حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل يكديگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدايى منتهى خواهد شد،در آنصورت نيز زن ومرد هر دو بدبخت مىشوند،زيرا مرد از يك طرف خسارتهاى زيادى رابايد متحمل شود،از طرف ديگر معلوم نيستبه اين آسانيها بتواند همسرمناسبى پيدا كند،بر فرض اينكه همسرى انتخاب كرد معلوم نيستبهتر ازاين باشد،زيرا ممكن است عيب بدبينى را نداشته باشد ليكن امكان داردعيب يا عيبهاى ديگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عيب بدگمانىباشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهى با مشكلبزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فكر كند اين زن وسواسى را طلاق مىدهم و از شرشنجات پيدا مىكنم،آنگاه با زن بىعيب و نقصى وصلت مىنمايم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز ميكنم بايد بداند كه اين فكر خامى بيش نيست وچنين موفقيتى خيلى بعيد است،بر فرض اينكه اين را طلاق بدهى و با زنديگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازهاى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسايش و خوشبختى زن نيز نخواهد شد،زيراگر چه از شوهرش به خيال خود انتقام گرفته ليكن خودش را بدبخت نمودهاست،معلوم نيستبه اين آسانيها شوهرى پيدا كند،شايد تا آخر عمر بيوهبماند و از نعمت انس و مودت و تربيت فرزند محروم گردد،بر فرض اينكهخواستگارى هم برايش پيدا شد معلوم نيست از شوهر سابقش بهتر باشد،شايد ناچار شود با مردى كه همسرش مرده يا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچههاى ديگران رابزرگ كند،و دهها مشكل ديگر كه برايش توليد خواهد شد،بنابراين نه قهر و دعوا مىتواند زن و مرد را از اين بن بستخطرناك نجات دهد نهطلاق و جدايى،ليكن راه سومى نيز وجود دارد كه بهترين راه است.
راه سوم اينست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشتهبا عقل و تدبير رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئوليتبيشترى دارد،تقريبامىتوان گفت كه كليد حل اين مشكل در دست او قرار دارد،اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمىاندازد،هم همسر بيمارش را از اين مهلكه نجات خواهد داد.
اكنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم!اولا بدين نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عينوسواسيگرى ترا دوست دارد،به زندگى و فرزندانش علاقهمند است،ازجدايى وحشت دارد،از اوضاع اسفناك زندگى شما قالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمىداشتحسادت نمىكرد،نمىخواهد اوضاع چنين باشد ليكن چه كند بيمار است؟بيمارى فقطدل درد و آپانديس و زخم معده و رماتيسم و سرطان نيست،بلكه امراضعصبى نيز بخش مهمى از بيماريها بشمار مىروند، خانم شما گر چه دربيمارستان روانى بسترى نيست ليكن به طور تحقيق يك بيمار روانىاست،اگر قبول ندارى به يك روانپزشك مراجعه كن،با يك چنينخانمى با ديده دلسوزى و ترحم بايد نگاه كرد نه با ديده انتقام و كينهجويى،به حال زار و افكار پريشانش ترحم كن،كسى با بيمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمىكند،در مقابل بىادبيها و ناسازگارىهايش عكس العملشديد نشان نده،دعوا و داد و فرياد راه نينداز،به كتك و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمايتخانواده مراجعه نكن،قهر و باد نكن،دم از طلاق و جدايى نزن، هيچيك از اين كارها نمىتواند بيمارى اين خانم را معالجهكند بلكه شديدترش مىگرداند، رفتار تند و نامهربانيهاى ترا دليل بر صدقعقيدهاش مىگيرد.
راه كار اينست كه تا مىتوانى اظهار محبت كنى،ممكن است ازوسواسيگريها و ناسازگاريهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى ليكنچارهاى نيستبايد به طورى اظهار محبت كنى كه يقين پيدا كند كه ششدانگ دل تو مسخر اوست و شخص ديگرى در آنجا راه ندارد.
ثانيا سعى كن با هم تفاهم نماييد،چيزى را از او مخفى نكن،بگذارنامههايت را حتى قبل از خودت بخواند،كليد كمد اختصاصى يا صندوقاسناد و مدارك را در اختيارش قرار بده اگر ميل داشتبدانها مراجعهكند،بگذار جيب و بغلت را بررسى كند،اجازه بده تمام اعمال و حركاتترا تحت نظر بگيرد،از اين قبيل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرايك امر عادى و از لوازم صفا و صداقتخانوادگى محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بيا.و اگر كارى پيشآمد كرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا مىروم و در فلان ساعتبرميگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستى سرموعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخير را بالصراحه بيان كن،مواظب باش در تمام اين مراحل كوچكترين دروغى از تو صادر نشود،و الابد گمانى او تشديد خواهد شد،در كارها با وى مشورت كن،هيچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانهات را برايش شرح بده، صداقت وراستى را هيچگاه از دست نده،خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كهاسباب بدگمانى او مىشود بدون پروا توضيح بخواهد،و عقدهايرا در دل نگيرد.
ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خيانت هممنزه باشى ليكن بدگمانيهاى زنها نيز غالبا بىمنشا نيست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفتهرفته توليد سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشتهات دقت نمايى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را يافته و دررفع آن كوشش كنى،اگر با خانمهاى بيگانه خيلى شوخى و شيرين زبانىمىكنى اين عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانىخوش اخلاق و خوش تيپ بشمارند ليكن همسرت بدبين شده زندگىداخلى شما به بدترين وجوه بگذرد؟چه لزومى دارد با خانم منشى خودتشوخى و خنده بكنى تا همسرت خيال كند با او سر و سرى دارى؟اصلا درصورتيكه همسرت بدبين است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدامكنى؟در مجالس با خانمهاى بيگانه گرم نگير، زياد بآنها توجه نكن،پيشهمسرت از آنها تعريف نكن،اگر به زن بيوه بيچارهاى مىخواهى احسانكنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مىتوانى اين عمل خيررا به وسيله او انجام دهى.نگو:مگر من اسير و برده هستم كه اينقدر مقيدزندگى كنم؟نه خير اسير و برده نيستى ليكن مرد عاقل و با تدبيرى هستىكه با همسرت پيمان وفا و همكارى بستهاى،بدين جهتبايد زن دارى كنىو با عقل و تدبير بيمارى او را بر طرف سازى،بايد با فداكارى و رفتارعاقلانه،خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفعكنى،در اينصورت هم به همسر بيمارت بزرگترين خدمت را نمودهاى همفرزندان بيگناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات دادهاى،هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كردهاى، البته مردى كه در يك چنينموقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على عليه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا كنيد.باخوبى با آنها سخن بگوييد تا افعالشان نيكو گردد. (6)
امام سجاد عليه السلام فرمود:يكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارداينست كه جهالت و نادانيهاى او را ببخشد. (7)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر مرديكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدارثواب صبر حضرت ايوب عليه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد. (8)
اكنون بايد چند مطلب را به خانمها يادآورى كنم.
مطلب اول-خانم محترم،موضوع خيانتشوهرت،مثل همهموضوعات ديگر،احتياج به دليل و برهان دارد،ماداميكه خيانت او با ادلهقطعيه باثبات نرسيده شرعا و وجدانا حق ندارى وى را متهم سازى،آياسزاوار استبه صرف يك احتمال،شخص بيگناهى را مورد تهمت قراردهى؟ اگر كسى بدون دليل و برهان ترا متهم كند آيا ناراحت نمىشوى؟
مگر با يك يا چند شاهد سفيهانه و غير عقلايى مىتوان موضوع مهمى مثلخيانت را باثبات رسانيد؟
خداوند بزرگ در قرآن مجيد ميفرمايد:اى كسانيكه ايمان آوردهايداز بسيارى از گمانها اجتناب كنيد،زيرا بعض گمانها گناه است. (9)
امام صادق عليه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بيگناه از كوههاى بزرگ سنگينتر است. (10)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هر كس به مرد مؤمن يا زنمؤمنه تهمتبزند خدا در قيامت او را بر تلى از آتش نگه ميدارد تا به كيفراعمالش برسد. (11)
خانم محترم،دست از نادانى و احساسات خام و عجله بردار،متينو عاقل باش،موقعيكه عصبانى و ناراحت نيستى در گوشهاى خلوت كن،قرائن و شواهد خيانتشوهرت را در نظر بگير،بلكه روى كاغذ يادداشتكن،سپس وجوه و احتمالات قضيه را در مقابل آن بنويس،آنگاه مانند يكقاضى درستكار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل كن،اگر ديدىيقينآور نيستند باز هم مانع ندارد،تحقيق كنى ليكن موضوع را مسلم وقطعى نگير و به صرف سوءظن و توهم بىدليل زندگى را به خودت وشوهرت تلخ نكن.
مثلا وجود يك سنجاق سر در اتومبيل چندين علت مىتواند داشتهباشد:
1-متعلق باشد به يكى از خويشان شوهرت مانند:خواهر،خواهرزاده،برا رزاده،عمه و عمهزاده، خاله و خالهزاده.ممكن استيكىاز آنها را سوار ماشين كرده و سنجاق مال او باشد.
2-شايد مال خودت باشد،و قبلا كه به ماشين سوار شدهاى ازسرت افتاده باشد.
3-شايد يكى از دوستان يا خويشانش را با خانمش سوار ماشين كرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
4-شايد خانم درماندهاى را سوار كرده به منزلش برساند.
5-شايد يكى از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشين انداخته تاترا بدبين نموده اسباب بدبختى شما را فراهم سازد.
6-شايد منشى خودش يا يكى از همكارانش را سوار كرده وسنجاق متعلق به او باشد.
7-احتمال هفتم اينست كه معشوقهاش را سوار نموده عياشىرفته باشد:اين احتمال به طور حتم از ساير احتمالات بعيدتر است و نبايدزياد بدان ترتيب اثر داد.در هر صورت احتمالى بيش نيست،نبايد آنرا يكدليل قطعى و مسلم فرض كرد،و ساير احتمالات را به كلى ناديده گرفت،وداد و فرياد و بىآبروئى راه انداخت.
اگر شوهرت دير به منزل مىآيد دليل خيانتش نيست،شايداضافه كار داشته باشد،شايد كار فوق العادهاى پيدا كرده،شايد به منزل يكىاز دوستان يا همكاران يا خويشانش رفته باشد، شايد در يك جلسه علمى يادينى شركت نموده باشد،شايد براى تفريح سالم و قدم زدن دير به منزلآمده باشد.
اگر خانمى از شوهرت تعريف كرد و او را جوان خوش تيپى شمردتقصير او چيست؟خوش اخلاقى دليل خيانت نيست،چه كند اگر بد اخلاقباشد كسى به او مراجعه نمىكند،انتظار دارى بد اخلاقى كند تا همه او رابد اخلاق شمرده يك فرسخى از او فرار كنند؟
اگر به زن بيوه و يتيمانش احسان مىكند دليل خيانتش نمىشود،شايد آدم خيرخواه و دلسوزى باشد و از باب نوع پرورى و دستگيرى از بيچارهگان و براى رضاى خدا به آنها احسان كند.
اگر شوهرت جعبه يا كمد مخصوصى دارد يا اجازه نمىدهدنامههايش را بخوانى دليل خيانتش نيست،زيرا بسيارى از مردها ذاتامحافظهكار و راز نگهدارند،و دوست ندارند كسى از امورشان مطلع شود،شايد شغلش ايجاب ميكند كارهايش را مخفى بدارد،شايد ترا راز نگهدارنمىداند.
به هر حال،يك دليل احتمالى بيش از يك احتمال نتيجه نمىدهد،نبايد آنرا يك دليل قطعى بدون ترديد محسوب داشت.
مطلب دوم-در هر جا سوءظن پيدا كردى فورا موضوع را باشوهرت در ميان بگذار،به قصد كشف حقيقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبتبه فلان كار بد گمان هستم،خواهش ميكنمواقع مطلب را بيان بفرماييد تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب بهحرفهايش گوش بده،و در اطراف آنها تامل كن،اگر بدگمانى تو بر طرفشد كه چه بهتر، ليكن اگر قانع نشدى مىتوانى بعدا در اطراف قضيهتحقيق كنى تا حقيقتبرايت روشن گردد، اگر در ضمن تحقيق بهموضوعى برخورد كردى كه شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقعتوضيح داده صرف اين دروغ را دليل خيانت او نگير،زيرا ممكن استشخص بيگناهى باشد ليكن چون از بدگمانى تو اطلاع داشته عمدا مطلبرا بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زياده گردد،بهتر است در اينمورد هم باز به خودش مراجعه كنى و علتخلافگوئيش را بپرسى،البته مردكار خوبى نكرده كه مرتكب دروغ شده و بهتر بود حقيقت را مىگفت زيراچيزى از صداقتبهتر نيست.ليكن اگر او اشتباه كرد تو نادانى و جهالتبخرج نده،بلكه با تصميم قاطع از او بخواه كه ديگر دروغ نگويد،اگرتوضيح خواستى و شوهرت نتوانست توضيح قانع كنندهاى بدهد،عجز ازجواب را يك دليل مسلم و قطعى خيانت مشمار،زيرا ممكن است مطلبرا واقعا فراموش نموده باشد،يا اينكه چون از بدگمانى تو اطلاع داشتهدست و پاى خويش را گم كرده نتوانسته جواب قانع كنندهاى بدهد.دراينجا سخن را كوتاه كن و در يك موقع مناسب مطلب را در ميان بگذار وعلت قضيه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نمودهام از اوبپذير زيرا انسان محل سهو و نسيان است،اگر باز هم ترديد داشته باشىمىتوانى از راههاى ديگر در صدد تحقيق بر آيى.
مطلب سوم-موضوع بد گمانى خودت را با هر كس در مياننگذار،زيرا ممكن است واقعا دشمن شما يا حسود باشد،بدين جهت گفتارترا تاييد و چندين قرينه دروغ نيز بدان بيفزايد تا زندگى شما را از همبپاشد،ممكن استشخص نادان و زود باور و بىتجربهاى باشد و به قصددلسوزى گفته ترا تاييد نمايد بلكه شواهد پوچ ديگرى بدان اضافه نمودهذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراين صلاح نيستبا افراد نادان و بىتجربهمشورت نمايى،حتى مادر و خواهر و خويشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جايى ضرورت پيدا كرد يكى از دوستان عاقل و كاردان و باهوش وخيرخواه را در نظر بگير و مطلب را با او در ميان بگذار و از افكارشاستفاده كن.
مطلب چهارم-اگر شواهد و دلائل خيانتشوهرت قطعى نبود،ودوستان و خويشانت نيز تصديق كردند كه دلائل مزبور قانع كننده نيست وشوهرت بيگناه است،و شوهرت نيز با دليل و برهان و قسم و التماس عدم خيانتخودش را اثبات ميكند ليكن با همه اينها بدگمانى ووسواسيگريهاى تو برطرف نمىشود يقين بدان كه بيمار هستى،وبدبينىات در اثر بيمارى عصبى و روانى پيدا شده است.لازم استبه يكروانپزشك حاذق مراجعه نمايى و از دستوراتش پيروى كنى.
مطلب پنجم-راه كار تو همان بود كه گفته شد،داد و فرياد و بهانه وناسازگارى نه تنها مشكلت را حل نمىكند بلكه مشكلات ديگرى بداناضافه خواهد كرد.به دادگاه حمايتخانواده نيز مراجعه نكن،دم از طلاقو جدايى نزن،آبروى شوهرت را نريز.از اين قبيل كارها نتيجه خوبىنخواهى گرفت،ممكن است كار به لجبازى و عناد بكشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگى را از هم بپاشد.در آنصورت نيز تو نتيجهخوبى نخواهى گرفت و تا آخر عمر قرين تاسف خواهى شد،مواظب باشتصميم خطرناكى نگيرى دستبخودكشى و انتحار نزن، زيرا به وسيله اينعمل زشتخودت را نابود مىسازى در آخرت نيز به عذاب دوزخ معذبخواهى شد،حيف نيست انسان براى يك فكر بيجا بزندگى خودش خاتمهبدهد؟آيا بهتر نيستبا عقل و بردبارى قضيه را اصلاح كنى؟
مطلب ششم-اگر بدگمانى تو بر طرف نشد و احتمال ميدهى يايقين دارى كه شوهرت به زنهاى ديگر نظر دارد باز هم تقصير تو است،زيرامعلوم مىشود آنقدر هوش و كاردانى و عرضه نداشتهاى كه شش دانگ قلبشوهرت را مسخر گردانى تا جايى براى زنهاى ديگر نماند،هنوز هم ديرنشده،دست از نادانيگرى و لجبازى بردار و با اخلاق خوش و رفتار نيك واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جاى باز كن كه جز تو كسى را نبيند وجز تو كسى را نخواهد.