mozhgan
10-05-2011, 01:32 AM
اختلال شخصيت وابسته
شخصيت وابسته
بيماران مبتلا به اختلال شخصيت وابسته (Dependent Personality Disorder)، نيازهاي خود را تحتالشعاع نيازهاي سرگردان قرار مي دهند، مسئوليتهاي مهم زندگي خود را به گردن ديگران مي اندازند، به خود مطمئن نيستند و اگر مدت کوتاهي تنها بمانند، احساس نگراني و ناراحتي مي کنند.
اگر تمايل داريد با اين افراد بيشترآشنا شويد، گفتگوي زير که با دکتر محمدمهدي قاسمي، روانپزشک، انجام شده است را مطالعه نماييد.
اختلال شخصيت وابسته در آقايان بيشتر است يا خانم ها؟
اختلال شخصيت وابسته در خانم ها شايع تر از آقايان است. تقريبا 2/5درصد از تمام اختلالات شخصيتي در اين مقوله جاي مي گيرد. اين اختلال در بچه هاي کوچک خانواده شايع تر از بچه هاي بزرگ تر است. کساني هم که در کودکي بيماري جسمي مزمني داشته اند ممکن است بيش از بقيه ي افراد، مستعد اين اختلال باشند.
رفتار اين افراد را چگونه تحليل مي کنيد؟
مشخصه اختلال شخصيت وابسته، رفتاري حاکي از وابستگي و سلطه پذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير است. افراد مبتلا به اين اختلال از تصميم گيري عاجزند، مگر آن که با ديگران زياد مشورت کرده و کاملا مطمئن باشند. آن ها از موقعيت هاي مسئوليتآور پرهيز مي کنند و اگر از آن ها خواسته شود که نقش مدير را در جايي به عهده بگيرند، مضطرب مي شوند و ترجيح مي دهند تحت سلطه باشند.
انجام تکاليفي را که مربوط به خودشان است دشوار مي يابند، اما اگر قرار باشد آن تکاليف را براي کسي ديگر انجام دهند مداومت در آن ها کاري برايشان ندارد. اين گونه بيماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان مي خواهد کسي را پيدا کنند که بتوانند به او دلبسته شوند و همين دلبستگي، روابط آن ها را خدشه دار مي سازد.
اگر بخواهيم درباره مهم ترين خصيصه هاي اين افراد صحبت کنيم به چه نکاتي مي توان اشاره کرد؟
مهم ترين خصيصه "اختلال شخصيت وابسته" نداشتن اعتماد به نفس، وابستگي کامل به ديگران، رفتار تسليم جويانه، کمرويي، ترديد و پرهيز از پذيرش مسئوليت است. نياز بيش از حد شخصيت وابسته به اينکه تحت حمايت و مراقبت قرار گيرد، سبب مي شود تسلط ديگران و اجحاف و بد رفتاري آنان را بپذيرد. ترس اين افراد از جدايي موجب مي شود رفتاري تسليم جويانه و حقارت آميز در برابر ديگران در پيش گيرند. فرد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته، خود را بدون کمک ديگران کاملا بي پناه و ناتوان مي پندارد، در نتيجه مي کوشد که با رفتارهاي حقيرانه و چاپلوسانه، حمايت و مراقبت ديگران را کسب کند.
اين رفتارها از چه زماني بروز مي کند؟
اين رفتارها از ابتداي جواني و در زمينه هاي گوناگون بروز مي يابد. شخصيت وابسته در تصميم گيريهاي معمولي روزانه هم، دچار مشکل است. اين افراد هيچ گاه کاري را خودشان شروع نمي کنند و منتظر مي مانند ديگران آغازگر کار باشند و حتي درباره مسايل کاملا شخصي از ديگران مي خواهند برايشان تصميم بگيرند و مسئوليت را بر عهده آن ها مي گذارند، بنابراين ديگران براي اين افراد تعيين مي کنند که آنان چه کاري بايد انجام دهند يا چه کاري نبايد انجام دهند.
با اين توضيحات "گفتن نه" براي افراد با شخصيت وابسته نيز خيلي دشوار است؟
اين افراد به دليل اين که مي ترسند حمايت يا تاثير ديگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نيستند و نمي توانند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان کنند.
اين افراد مي ترسند کاري را به تنهايي انجام دهند و براي خريد، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند بايد فرد ديگري آنان را همراهي کند. چنين افرادي جرات و جسارت ندارند يا به خود حق نمي دهند نسبت به ديگران به ويژه افرادي که به آنها تکيه دارند، خشمگين شوند زيرا همواره مي ترسند حمايت و اتکاي اين افراد را از دست دهند، در نتيجه مورد ظلم و بدرفتاري از سوي ديگران قرار مي گيرند و با اينکه ناراحت اند وخودخوري مي کنند، ولي لام تا کام حرفي نمي زنند.
رفتار افراد وابسته در جمع چگونه است؟
هنگامي که در جمع، موضوعي مطرح مي شود که اين افراد اطلاعات خوبي از آن داشته باشند، سخني نمي گويند و منتظر مي مانند تا ديگران اظهارنظر کنند، زيرا به عنوان يک اصل پذيرفته اند که ديگران در هر موردي بهتر و مطلع تر از آنان هستند. در واقع اين افراد اعتقاد پيدا کردهاند که براي آغاز، ادامه يا پايان هر کاري محتاج به کمک ديگران هستند، چه اين کار رسيدگي به کودک شان باشد يا تهيه گزارش براي رييس اداره. آنان اين گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادي نيازمند به ياري هميشگي ديگران مي پندارند و در عين حال احتمال دارد که اگر به اين افراد اطمينان دهيم فرد ديگري، کارشان را سرپرستي يا تاييد مي کند، به خوبي از عهده انجام کار برآيند.
بنابراين افراد وابسته هيچ گاه به موفقيتي در زندگيشان دست نمي يابند.
دقيقا همين طور است، زيرا اين افراد تصور مي کنند که هر پيشرفت يا موفقيتي موجب طرد شدن آنان از سوي ديگران مي شود. شخصيت وابسته براي حل مشکلات خود هميشه به ديگران اتکا دارد و در نتيجه مهارتهايي را که لازمه يک زندگي مستقل است، نمي آموزد و به اين ترتيب سبب تداوم وابستگي خود مي شود.
روابط و تعاملات افراد وابسته، با ديگران چگونه است؟
فرد وابسته مي خواهد روابط خود را با ديگران به هر قيمتي حفظ کند، بنابراين ناچار به تحمل انواع حقارت ها مي شود و پيوندهاي او با ديگران نامتعادل و مخدوش است. اين فرد بدون آن که هدف والايي داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه خود با ديگري ممکن است دست به فداکاري بزند و بدرفتاريهاي لفظي و جسمي را تحمل کند. اگر تنها بماند، به علت ترس شديد و غير واقعي در مورد ناتواني از مراقبت خود، احساس ناراحتي و درماندگي مي کند. در برخي موارد خود را تنها به اين دليل که تنها نماند وابسته مي کند، در حالي که از بودن با ديگران هيچ لذتي نمي برد. هنگامي که رابطه نزديک او با ديگران به پايان برسد،( مثلا در اثر مرگ آن فرد يا قطع رابطه از سوي افراد)، شخصيت وابسته به سرعت در جستجوي رابطه با ديگري برمي آيد تا مراقبت و حمايتي که نياز دارد فراهم کند.
افراد وابسته معتقدند که بدون حمايت ديگران قادر به زندگي نيستند، اين باورها چه تبعاتي در پي دارد؟
چنين تفکري موجب مي شود تا اين افراد بدون بررسي و دقت، خود را به فرد ديگري وابسته کنند، بهطور مثال مرد وابسته اي که زنش تحمل رفتارهاي او را نداشته و از وي جدا شده است، بلافاصله با نخستين زني که به تقاضاي ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج مي کند. اين افراد نسبت به خود، ديدگاهي منفي و بدبينانه دارند. توانايي هاي خود و حتي آنچه را که مالک هستند ناچيز مي شمارند، ممکن است هميشه در خلوت و در جمع خود را نادان فرض کنند.
هر گونه انتقاد و پذيرفته نشدن از سوي ديگران را دليلي محکم بر بي ارزش بودن خود تلقي کنند، و اعتماد به نفسشان کمتر مي شود. در شغلي که نياز به تصميم گيري مستقل دارد، قادر به فعاليت نيستند. هنگام تصميم گيري، مضطرب مي شوند و از موقعيت هاي مستلزم مسئوليت، هراس دارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افرادي مي شود که به آن ها وابسته اند. افسردگي و اضطراب در اين افراد شيوع دارد.
آيا اختلال شخصيت وابسته درمان پذير است؟
درمان اين افراد بر اساس روان درماني و دارو درماني است.
روان درماني بينش گرا، بيمار را قادر مي سازد که زمينه رفتار خود و چگونگي شکل گيري آن را دريابد. بيمار با حمايت پزشک مي تواند نسبت به قبل مستقل تر، پرجرات تر و متکي تر به خود شود. البته بايد اين نکته را مد نظر داشته باشيم که اگر پزشک، بيمار را به تغيير در روابطش تشويق کند، ممکن است بيمار مضطرب شود و بين پذيرفتن آن چه بهتر است انجام دهد و پذيرش وضعيت جاري سردرگم بماند و امکان دارد حتي با قطع درمان، رابطه بيمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد.
رفتاردرماني، درمان جرات آموزي، خانواده درماني و گروه درماني با نتايج موفقيتآميز در بسياري از موارد به کار رفته است.
شخصيت وابسته
بيماران مبتلا به اختلال شخصيت وابسته (Dependent Personality Disorder)، نيازهاي خود را تحتالشعاع نيازهاي سرگردان قرار مي دهند، مسئوليتهاي مهم زندگي خود را به گردن ديگران مي اندازند، به خود مطمئن نيستند و اگر مدت کوتاهي تنها بمانند، احساس نگراني و ناراحتي مي کنند.
اگر تمايل داريد با اين افراد بيشترآشنا شويد، گفتگوي زير که با دکتر محمدمهدي قاسمي، روانپزشک، انجام شده است را مطالعه نماييد.
اختلال شخصيت وابسته در آقايان بيشتر است يا خانم ها؟
اختلال شخصيت وابسته در خانم ها شايع تر از آقايان است. تقريبا 2/5درصد از تمام اختلالات شخصيتي در اين مقوله جاي مي گيرد. اين اختلال در بچه هاي کوچک خانواده شايع تر از بچه هاي بزرگ تر است. کساني هم که در کودکي بيماري جسمي مزمني داشته اند ممکن است بيش از بقيه ي افراد، مستعد اين اختلال باشند.
رفتار اين افراد را چگونه تحليل مي کنيد؟
مشخصه اختلال شخصيت وابسته، رفتاري حاکي از وابستگي و سلطه پذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير است. افراد مبتلا به اين اختلال از تصميم گيري عاجزند، مگر آن که با ديگران زياد مشورت کرده و کاملا مطمئن باشند. آن ها از موقعيت هاي مسئوليتآور پرهيز مي کنند و اگر از آن ها خواسته شود که نقش مدير را در جايي به عهده بگيرند، مضطرب مي شوند و ترجيح مي دهند تحت سلطه باشند.
انجام تکاليفي را که مربوط به خودشان است دشوار مي يابند، اما اگر قرار باشد آن تکاليف را براي کسي ديگر انجام دهند مداومت در آن ها کاري برايشان ندارد. اين گونه بيماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان مي خواهد کسي را پيدا کنند که بتوانند به او دلبسته شوند و همين دلبستگي، روابط آن ها را خدشه دار مي سازد.
اگر بخواهيم درباره مهم ترين خصيصه هاي اين افراد صحبت کنيم به چه نکاتي مي توان اشاره کرد؟
مهم ترين خصيصه "اختلال شخصيت وابسته" نداشتن اعتماد به نفس، وابستگي کامل به ديگران، رفتار تسليم جويانه، کمرويي، ترديد و پرهيز از پذيرش مسئوليت است. نياز بيش از حد شخصيت وابسته به اينکه تحت حمايت و مراقبت قرار گيرد، سبب مي شود تسلط ديگران و اجحاف و بد رفتاري آنان را بپذيرد. ترس اين افراد از جدايي موجب مي شود رفتاري تسليم جويانه و حقارت آميز در برابر ديگران در پيش گيرند. فرد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته، خود را بدون کمک ديگران کاملا بي پناه و ناتوان مي پندارد، در نتيجه مي کوشد که با رفتارهاي حقيرانه و چاپلوسانه، حمايت و مراقبت ديگران را کسب کند.
اين رفتارها از چه زماني بروز مي کند؟
اين رفتارها از ابتداي جواني و در زمينه هاي گوناگون بروز مي يابد. شخصيت وابسته در تصميم گيريهاي معمولي روزانه هم، دچار مشکل است. اين افراد هيچ گاه کاري را خودشان شروع نمي کنند و منتظر مي مانند ديگران آغازگر کار باشند و حتي درباره مسايل کاملا شخصي از ديگران مي خواهند برايشان تصميم بگيرند و مسئوليت را بر عهده آن ها مي گذارند، بنابراين ديگران براي اين افراد تعيين مي کنند که آنان چه کاري بايد انجام دهند يا چه کاري نبايد انجام دهند.
با اين توضيحات "گفتن نه" براي افراد با شخصيت وابسته نيز خيلي دشوار است؟
اين افراد به دليل اين که مي ترسند حمايت يا تاثير ديگران را از دست بدهند قادر به گفتن "نه" نيستند و نمي توانند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان کنند.
اين افراد مي ترسند کاري را به تنهايي انجام دهند و براي خريد، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند بايد فرد ديگري آنان را همراهي کند. چنين افرادي جرات و جسارت ندارند يا به خود حق نمي دهند نسبت به ديگران به ويژه افرادي که به آنها تکيه دارند، خشمگين شوند زيرا همواره مي ترسند حمايت و اتکاي اين افراد را از دست دهند، در نتيجه مورد ظلم و بدرفتاري از سوي ديگران قرار مي گيرند و با اينکه ناراحت اند وخودخوري مي کنند، ولي لام تا کام حرفي نمي زنند.
رفتار افراد وابسته در جمع چگونه است؟
هنگامي که در جمع، موضوعي مطرح مي شود که اين افراد اطلاعات خوبي از آن داشته باشند، سخني نمي گويند و منتظر مي مانند تا ديگران اظهارنظر کنند، زيرا به عنوان يک اصل پذيرفته اند که ديگران در هر موردي بهتر و مطلع تر از آنان هستند. در واقع اين افراد اعتقاد پيدا کردهاند که براي آغاز، ادامه يا پايان هر کاري محتاج به کمک ديگران هستند، چه اين کار رسيدگي به کودک شان باشد يا تهيه گزارش براي رييس اداره. آنان اين گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادي نيازمند به ياري هميشگي ديگران مي پندارند و در عين حال احتمال دارد که اگر به اين افراد اطمينان دهيم فرد ديگري، کارشان را سرپرستي يا تاييد مي کند، به خوبي از عهده انجام کار برآيند.
بنابراين افراد وابسته هيچ گاه به موفقيتي در زندگيشان دست نمي يابند.
دقيقا همين طور است، زيرا اين افراد تصور مي کنند که هر پيشرفت يا موفقيتي موجب طرد شدن آنان از سوي ديگران مي شود. شخصيت وابسته براي حل مشکلات خود هميشه به ديگران اتکا دارد و در نتيجه مهارتهايي را که لازمه يک زندگي مستقل است، نمي آموزد و به اين ترتيب سبب تداوم وابستگي خود مي شود.
روابط و تعاملات افراد وابسته، با ديگران چگونه است؟
فرد وابسته مي خواهد روابط خود را با ديگران به هر قيمتي حفظ کند، بنابراين ناچار به تحمل انواع حقارت ها مي شود و پيوندهاي او با ديگران نامتعادل و مخدوش است. اين فرد بدون آن که هدف والايي داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه خود با ديگري ممکن است دست به فداکاري بزند و بدرفتاريهاي لفظي و جسمي را تحمل کند. اگر تنها بماند، به علت ترس شديد و غير واقعي در مورد ناتواني از مراقبت خود، احساس ناراحتي و درماندگي مي کند. در برخي موارد خود را تنها به اين دليل که تنها نماند وابسته مي کند، در حالي که از بودن با ديگران هيچ لذتي نمي برد. هنگامي که رابطه نزديک او با ديگران به پايان برسد،( مثلا در اثر مرگ آن فرد يا قطع رابطه از سوي افراد)، شخصيت وابسته به سرعت در جستجوي رابطه با ديگري برمي آيد تا مراقبت و حمايتي که نياز دارد فراهم کند.
افراد وابسته معتقدند که بدون حمايت ديگران قادر به زندگي نيستند، اين باورها چه تبعاتي در پي دارد؟
چنين تفکري موجب مي شود تا اين افراد بدون بررسي و دقت، خود را به فرد ديگري وابسته کنند، بهطور مثال مرد وابسته اي که زنش تحمل رفتارهاي او را نداشته و از وي جدا شده است، بلافاصله با نخستين زني که به تقاضاي ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج مي کند. اين افراد نسبت به خود، ديدگاهي منفي و بدبينانه دارند. توانايي هاي خود و حتي آنچه را که مالک هستند ناچيز مي شمارند، ممکن است هميشه در خلوت و در جمع خود را نادان فرض کنند.
هر گونه انتقاد و پذيرفته نشدن از سوي ديگران را دليلي محکم بر بي ارزش بودن خود تلقي کنند، و اعتماد به نفسشان کمتر مي شود. در شغلي که نياز به تصميم گيري مستقل دارد، قادر به فعاليت نيستند. هنگام تصميم گيري، مضطرب مي شوند و از موقعيت هاي مستلزم مسئوليت، هراس دارند. روابط اجتماعي آنها محدود به افرادي مي شود که به آن ها وابسته اند. افسردگي و اضطراب در اين افراد شيوع دارد.
آيا اختلال شخصيت وابسته درمان پذير است؟
درمان اين افراد بر اساس روان درماني و دارو درماني است.
روان درماني بينش گرا، بيمار را قادر مي سازد که زمينه رفتار خود و چگونگي شکل گيري آن را دريابد. بيمار با حمايت پزشک مي تواند نسبت به قبل مستقل تر، پرجرات تر و متکي تر به خود شود. البته بايد اين نکته را مد نظر داشته باشيم که اگر پزشک، بيمار را به تغيير در روابطش تشويق کند، ممکن است بيمار مضطرب شود و بين پذيرفتن آن چه بهتر است انجام دهد و پذيرش وضعيت جاري سردرگم بماند و امکان دارد حتي با قطع درمان، رابطه بيمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد.
رفتاردرماني، درمان جرات آموزي، خانواده درماني و گروه درماني با نتايج موفقيتآميز در بسياري از موارد به کار رفته است.