emad176
08-04-2010, 10:34 AM
تورا می جویم ای هر لحظه در ژرفای سینه ام جاری
نمی دانم کدامین یاد مرا در تو فرو برده
کلام و واژه درمانده است . نمی گنجد تورا
نمی یابم تورا با دیده بینا
غریب است این حصار بین من با تو
چه کردی با من تنها ؟ بگو با من که این سرگشتگی از چیست ؟
شبان عقل من چون گوسفندی گله گم کرده است
به رویا , خواب هم نتوان تو را دیدن
چه باید کرد ؟
دلم سوزان و تن سردست
و پایم سست
بگو ای نازنین ای پاک بی همتا
بگو با من
که از سر تا به پا گوشم
حریم لحظه را بشکن
تمنا دارمت ای از ازل بوده
حریم لحظه را بشکن
که نقش تو میان سینه ام جاریست .
عمادالدین مشائی
6/ 2 / 1389
نمی دانم کدامین یاد مرا در تو فرو برده
کلام و واژه درمانده است . نمی گنجد تورا
نمی یابم تورا با دیده بینا
غریب است این حصار بین من با تو
چه کردی با من تنها ؟ بگو با من که این سرگشتگی از چیست ؟
شبان عقل من چون گوسفندی گله گم کرده است
به رویا , خواب هم نتوان تو را دیدن
چه باید کرد ؟
دلم سوزان و تن سردست
و پایم سست
بگو ای نازنین ای پاک بی همتا
بگو با من
که از سر تا به پا گوشم
حریم لحظه را بشکن
تمنا دارمت ای از ازل بوده
حریم لحظه را بشکن
که نقش تو میان سینه ام جاریست .
عمادالدین مشائی
6/ 2 / 1389