PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ای کــــاش...



R A H A
10-01-2011, 01:28 AM
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم کرد.


کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد

کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد

کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد

کاش می شد با نسیم شامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد

کاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد

کاش می شد در سکوت دشت سبز ناله ی غمگین باران را شنید

بعد دست قطره هایش را گرفت تا بهار آرزوها پر کشید

کاش می شد مثل یک حس لطیف لا به لای آسمان پر نور شد

کاش می شد چادر شب را کشید از نقاب شرم ظلمت دور شد .

کاش می شد از میان ژاله ها جرعه ای از مهربانی را چشید

کاش می شد در ستاره غرق شد در نگاهش عاشقانه تاب خورد

کاش می شد مثل قوهای سفید از لب دریای مهرش آب خورد

کاش می شد با کلامی سرخ و سبز یک دل غم دیده را تسکین داد

کاش می شد با تمام حرف ها یک دریچه به صفا باز کنیم

کاش می شد در نهایت راه عشق آن گل گمشده را پیدا کنیم .

R A H A
10-01-2011, 01:30 AM
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم

کاش بخشی اززمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم

کاش وقتی آسمان بارانی ست
از زلال چشم هایش ترشویم

وقت پاییز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پرپر شویم

کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخ شان عادت کنیم

کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم

کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم

فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم

کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلب های نقره ای را نشکنیم

کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم های خفته را رنگی زنیم

کاش بین ساکنان شهر عشق
رد پای خویش را پیدا کنیم

کاش با الهام از وجدان خویش
یک گره ازکاره دل ها وا کنیم

کاش رسم دوستی را ساده تر
مهربان تر آسمانی تر کنیم

کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم

کاش اشکی قلب مان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران کنیم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم

کاش وقتی آرزویی می کنیم
از دل شفاف مان هم رد شود

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلب مان را بشنود

R A H A
10-01-2011, 01:33 AM
ای کاش زبان نگاهم را می دانستی و با این همه سکوت مرا به خاموشی متهم نمی کردی !!!کاش می دانستی من همیشه با زبان چشمانم با تو سخن می گویم چشمانی که از ندیدنت سیل ها دارند برای جاری ساختن،سخن ها دارند برای گفتن ،غزل ها دارند برای از تو سرودن،و عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن !!!کاش می دانستی که من تو را دوست دارم.



کاش می دانستی...

http://pic.azardl.com/images/69408570005977760736.jpg

R A H A
10-01-2011, 01:33 AM
ای کاش که از حال دل من خبرت بود
ای کاش دمی ار سر کویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز
ای کاش که کاشانه من زیر پرت بود . . .

R A H A
10-01-2011, 01:36 AM
ای كاش مي شد نغمه ياران شنيد
ای كاش مي شد شور و مستي را چشيد
ای كاش مي شد بانگاهش تر شويم
ای كاش مي شد ناز او را هي كشيد
ای كاش مي شد عشوه معشوق ديد
ای كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
ای كاش مي شد همچو باران در كوير
با دل و جانش تمنا را كشيد
ای كاش مي شد با لبانش يار بود
ای كاش مي شد نوش دارو را چشيد
ای كاش مي شد همراه حرف دلش
ای كاش مي شد با دل او زار گريست
ای كاش مي شد غرق خواهش مي شديم
ای كاش مي شد هق هق عاشق نشيد
ای كاش مي شد با صدايش مست شد
ای كاش مي شد با حضورش سبز شد
ای كاش مي شد در دلش غوغا بريخت
ای كاش مي شد با لب حسرت گريست
ای كاش مي شد همچون سياوش بود زار
ای كاش مي شد نغمه هايش را شنيد

R A H A
10-01-2011, 01:36 AM
کاش بر ســـــاحل رودی خاموش
عطر مرموز گیــــــاهی بودم
چو بر آنجـــا گذرت می افتاد
به سراپای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نــــوای دل دیــــــوانه تــــــــو
خفته بر هودج مـــــــواج نسیم
می گذشتـــــــــــم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان تو را می دیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن می شد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ... ولوله بر پا می کرد
کاش از شاخه سرسبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا می دیدی

R A H A
10-01-2011, 01:37 AM
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

R A H A
10-01-2011, 01:37 AM
ای کاش میشد دلها را با هم عوض کرد

تا او هم می دانست

چه دردناک است
...
دوست داشتن

و دوست داشته نشدن....

R A H A
10-01-2011, 01:39 AM
کاش مي شد غصه را زنجير کرد

ذره هاي عشق را تکثير کرد

کاش مي شد زخم را مرحم شويم

يار و غمخوار و انيس هم شويم

کاش مي شد بر خلاف سرنوشت

قسمت و تقدير را از سر نوشت

کاش مي شد چشم و دل را باز کرد

نغمه ها ي دوستي را ساز کرد

کاش مي شد عشق را آغاز کرد

بي خيال از هر غمي پرواز کرد

R A H A
10-01-2011, 01:39 AM
کاش می دانستیم زندگی با همه وسعت خویش،محفل ساکت غم خوردن نیست ، حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست ، زندگی خوردن و خوابیدن نیست ، اضطراب و دیدن و نادیدن نیست ، زندگی جنبش و جاری شدن است ، زندگی کوشش راهی شدن است ، از تماشاگه آغاز حیات ، تا به جایی که خدا می داند.

R A H A
10-01-2011, 01:42 AM
کاش آن روز که تقدیم تو شد همه ی هستی من


می سپردم که مواظب باشی جنس این جام بلور است
لبریز از عشق و غرور گر بازیچه شود
می شکند... می شکند ...می شکند... می شکند
من پذیرفتم شکســــــــت خویش راhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
http://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif این دل درد اشنا دیوانه است http://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif
میروم از رفتن من باش شــــــــــــاد
از عذاب دیدنم ازاد باش
گر چه تو زودتر از من میـــــــــــروی
http://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif آرزو دارم ولی عاشق شوی http://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif
ارزو دارم بفــــهـــــمی درد را
تلخی برخورد های سرد را....
http://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gifhttp://i10.tinypic.com/2vbwuj8.gif
جان کندن من بود نمی دانستم تیغ در گردن من بود نمی دانستم
آنچه در حجم پر از درد گلویم پژمرد آخرین شیون بود نمی دانستم
تا نمردم بگذارید که فریاد کنم دوست هم دشمن من بود نمی دانستم
از همان خنده که معنای عطوفت می داد نیتش کشتن من بود نمی دانستم
آنچه من عاطفه پنداشتمش آتش خرمن من بود نمی دانستم
لحظه وصل من و دوست،خدا می داند وقت جان کندن من بود نمی
http://i9.tinypic.com/401pxlh.gif
http://www.sharemation.com/pesarjoon/pic/hand.jpg
خیلی حرفهاست که بگم ولی همزبونی نیست
تشنه محبتم دست مهربونی نیست
غیر غم توی دلم چیزی پیدا نمیشه
بی تو این دنیا برام دیگه دنیا نمیشه
بی تو آسمون سیاهه همیشه
بی تو چشم من به راهه همیشه
چشمای تو خورشید دنیای تاریک منه
اگه از درد دلم هر چی بگم بازم کمه
کاشکی که میشد از توی سینه دلمو دربیارم
جای این دل توی سینه یه سنگ خارا بزارم
جنگل سبز چشات همه دنیای منه
نمی خوام گریه کنم
گر چه وقت رفتنه

R A H A
10-01-2011, 01:42 AM
كاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم كرد

کاش مي شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهيم كرد

كاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد

كاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد

كاش مي شد با نسيم شا مگاه برگ زرد ياس ها را رنگ كرد

كاش مي شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد

كاش مي شد در سكوت دشت شب ناله ي غمگين باران را شنيد

بعد ، دست قطره ها يش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشيد

كاش مي شد مثل يك حس لطيف لابه لاي آسمان پرنور شد

كاش مي شد چا در شب را كشيد از نقاب شوم ظلمت دور شد

كاش مي شد از ميا ن ژاله ها جرعه اي از مهر با ني را چشيد

در جواب خوبها جان هديه داد سختي و نا مهرباني را شنيد

R A H A
10-01-2011, 01:42 AM
کاش می شد هیچ کس تنها نبود

کاش می شد دیدنت رویا نبود

گفته بودی با تو می مانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دست های تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا می رسی

کاش روز دیدنت فردا نبود

R A H A
10-01-2011, 01:47 AM
کاش می دانستی
ما را
مجال آن نیست
که روزهای رفته را
از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم
کاش می دانستی
فردا
چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مردن
و همیشه واژه ای است پر فریب
کاش می دانستی
یک آلاله را
فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه
بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش می دانستی


http://pic.azardl.com/images/90214240589725087055.gif

R A H A
10-01-2011, 01:48 AM
کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت...

کاش می شد
توی دلامون بذر دروغ سبز نکنیم...

کاش می شد
روی آینه شمعدونا هیچ وقت گرد و غبار غم نشونیم...

کاش می شد
توی این سفر خیالی ای که با هم هستیم، یه کم به هم
نگاه کنیم، دروغ نگیم، وقتی به مقصد رسیدیم، نگیم دیگه ما
کار داریم...

کاش می شد
دریا را با اقیانوس آشتی بدیم تا دیگه هیچ وقت دریا احساس
حقارت نکنه و اقیانوس مغرور نباشه...

کاش
اشکای ما به دریا یه راهی داشت...

کاش
خورشید با دلایِ ابریِ ما آشتی می کرد...

کاش می شد
آسمون هیچ شبی تو حسرت ستاره نباشه...

کاش می شد
هیچ گلی هنگام غنچه بودن پرپر نشه...

کاش
پاهای ما برای رفتن به دشت شقایقا یه توانی داشت...


کاش
برای رسیدن به عشقمون یه در دیگه ای باز می شد...

R A H A
10-01-2011, 01:48 AM
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
بنوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون اینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا میکرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ...ولوله برپا میکرد
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوه زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشه زهد و تو حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت
کاش از شاخه سر سبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
کاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا میدیدی

R A H A
10-01-2011, 01:49 AM
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود

R A H A
10-01-2011, 01:53 AM
ای کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم

چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان می خواندم
به نوای دل دیوانه تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانه تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده لرزان حریر
رنگ چشمان ترا میدیدم
کاش در بزم فروزنده تو
خنده جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی درد آلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون آینه روشن میشد
دلم از نقش تو و خنده تو
صبحگاهان به تنم می لغزید
گرمی دست نوازنده تو
کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا میکرد
در دل باغچه خانه تو
شور من ، ولوله برپا میکرد
کاش چون یاد دل انگیز زنی
می خزیدم به دلت پر تشویش
ناگهان چشم ترا میدیدم
خیره بر جلوه زیبایی خویش
کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت
ریشه زهد تو و حسرت من
زین گنه کاری شیرین می سوخت
کاش از شاخه سر سبز حیات
گل اندوه مرا می چیدی
کاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا میدیدی

R A H A
10-01-2011, 01:54 AM
کاش امشب عاشقی هم پامی گرفت


تشنگی هم طعم دریامی گرفت
کاش امشب کوچه های منتظر
یک سلام گرم ازما می گرفت
این سکوت تلخ.دنیای من است
کاش دستت.دست دنیامی گرفت
اسمان ابری ترین اندوه را
ازدل سنگین شبهامی گرفت
پنجره دلتنگ چشمی اشناست
کاش می شدعاشقی پامی گرفت..

http://pic.azardl.com/images/14913426418042771118.jpg

R A H A
10-01-2011, 01:55 AM
کاش می شد سرزمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش میشد با نسیمشامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش می شد با خزان قلبها
مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد
کاش میشد در سکوت دشت شب
ناله غمگین باران را شنید
بعد دست قطره هایش را گرفت
تا بهار آرزو ها پر کشید
کاش می شد مثل یک حس لطیف
لا به لای آسمان پر نور شد
کاش میشد چادر شب را کشید
از نقاب شوم ظلمت دور شد
کاش می شد از میان ژاله ها
جرعه ای از مهربانی را چشید
در جواب خوبها جان هدیه داد
سختی و نامهربانی را ندید
کاش میشد با محبت خانه ساخت
یک اطاقش را به مروارید داد
کاش می شد آسمان مهر را
خانه کرد و به گل خورشید داد
کاش میشد بر تمام مردمان
پیشوند نام انسان را گذاشت
کاش می شد که دلی را شاد کرد
بر لب خشکیده ای یک غنچه کاشت
کاش میشد در ستاره غرق شد
در نگاهش عاشقانه تاب خورد
کاش می شد مثل قوهای سپید
از لب دریای مهرش آب خورد
کاش میشد جای اشعار بلند
بیت ها را ساده و زیبا کنم
کاش می شد برگ برگ بیت را
سرخ تر از واژه رویا کنم
کاش میشد با کلامی سرخ و سبز
یک دل غمدیده را تسکین دهم
کاش میشد در طلوع باس ها
به صنوبر یک سبد نسرین دهم
کاش میشد با تمام حرف ها
یک دریچه به صفا را وا کنم
کاش میشد در نهایت راه عشق
آن گل گم گشته را پیدا کنم


http://pic.azardl.com/images/88783229030070037554.jpg

R A H A
10-01-2011, 01:56 AM
ای کاش عشق را زبان سخن بود

هزار کاکلی ی شاد در چشمان توست

هزار قناری ی خاموش در گلوی من

عشق را ای کاش زبان سخن بود

آن که می گوید دوستت می دارم

دل اندوهگین شبی ست

که مهتاب اش را می جوید

ای کاش عشق رازبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره گریان در تمنای من

عشق را ای کاش زبان سخن بود ...

R A H A
10-01-2011, 01:56 AM
ای کاش می شد از همه ی عاشقی گذشت
از عشق چون تویی که میان داری نمی کنی
می شد صدا کنی و بخوانیم و بشنوی
از هر چه می توانی و ...باری ، نمی کنی
من می گذشتم ازغریبی شهر تو
اما تو غربت مرا کاری نمی کنی

R A H A
10-01-2011, 01:56 AM
...ای كاش مي شد نغمه ياران شنيد
ای كاش مي شد شور و مستي را چشيد...
كاش مي شد بانگاهش تر شويم
كاش مي شد ناز او را هي كشيد
كاش مي شد عشوه معشوق ديد
كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
كاش مي شد همچو باران در كوير
با دل و جانش تمنا را كشيد
كاش مي شد با لبانش يار بود
كاش مي شد نوش دارو را چشيد
كاش مي شد همراه حرف دلش
كاش مي شد با دل او زار گريست
كاش مي شد غرق خواهش مي شديم
كاش مي شد هق هق عاشق نشيد
كاش مي شد با صدايش مست شد
كاش مي شد با حضورش سبز شد
كاش مي شد در دلش غوغا بريخت
كاش مي شد با لب حسرت گريست
كاش مي شد همچون سياوش بود زار
كاش مي شد نغمه هايش را شنيد

R A H A
10-01-2011, 01:56 AM
اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم

دوستـت دارم

R A H A
10-01-2011, 01:57 AM
ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود
احوال ما با حالت نی ها هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد
این نامرادی شیوه مردم نمی شد


ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد
در جبهه یا زهرا (س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم
حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگها دورم ز وادی محبت
با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته
از بخت بد، درب شهادت گشته بسته
من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران
من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش
من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم
آن معنویت های جنگ از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم
در راه ناحق کوششی بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم
دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیمان آمدم با این
یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا

R A H A
10-01-2011, 01:58 AM
ای کاش انتظار پایانی داشت تا من می توانستم باز آن دستان پر مهرت را بگیرم و برای آخرین


بار بر آن بوسه زنم.

ای کاش انتظار پایانی داشت تا من دوباره تو را در آغوش بگیرم و برای آخرین بار وجودت را

حس کنم. ای کاش انتظار پایانی داشت تا من در آغوش تو میمردم.ای کاش این انتظار طاقت

فرسا تمامی داشت تا من نوای عاشقانه از دیدار تو سر می دادم.

ای کاش انتظار پایانی داشت تا من برای آخرین بار غرق در نگاه پر محبتت می شدم.

ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من دستانت را می گرفتم و در این غربت تنهایی غرق

نمی شدم.ای کاش این انتظار پایانی داشت تا می توانستم برای آخرین بار گل رویت را ببینم

ای کاش می تونستم سر روی شونه هات بذارم و اشک شرم و پشیمانی را در دامانت بریزم.

ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من می توانستم تو را ببینم و دستان گرمت که دست

احساس عشق است را حس کنم.ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من برای آخرین بار

نوای عاشقانه را از دیدارت سر می دادم و با فریادی از اعماق وجودم دوستت دارم را فریاد

می زدم.ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من می توانستم برای آخرین بار تو را در کلبه ی

قلبم حس کنم.ای کاش این انتظار پایانی داشت تا ما باهم پیوند سر می دادیم ای کاش...

ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من می توانستم برای آخرین بار بر پیشانی ات بوسه

عشق زنم و بعد بمیرم ای کاش...

ای کاش این انتظار پایانی داشت تا من قبل ازمرگ خودتو رادوباره ببینم و بعدازدیدار تو بمیرم.

ای کاش می تونستم... ای کاش... ولی دیگر تقدیر رغم خورده است و وقت رفتن آمده است و

من بدون دیدن روی گلت باید بمیرم

R A H A
10-01-2011, 01:58 AM
ای کاش می‌توانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی‌دریغ باشند
در دردها و شادی‌ هاشان
حتی
با نان خشکشانو کاردهایشان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بیرون نیاورند

R A H A
10-01-2011, 01:58 AM
کاش صدای مرا میشنیدی که چه عاشقانه صدایت میکنم .
کاش چشمهای مرا میدیدی که چه بچه گانه گریه میکنند.

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

کاش صدای مرا میشنیدی که چه عاشقانه صدایت میکنم .
کاش چشمهای مرا میدیدی که چه بچه گانه گریه میکنند.
کاش میدیدی که دیدن تو برایم آرزو شده است ، عشق تو برایم رویا شده است.
کاش بودی و میدیدی که چقدر عاشقم ، این روزها همه به من میگویند دیوانه ام.
کاش بودی و میدیدی که در زیر باران به یاد تو قدم میزنم ، برای خود میخوانم آواز تنهایی را و میشمارم لحظه های بی کسی را ، قدم میزنم کوچه پس کوچه های خالی را و یاد میکنم لحظه آشنایی مان را.
کاش خاطره های مرده دوباره زنده شوند، کاش آسمان پرده سیاه خود را بردارد و مرا از این حال و هوای ابری و دلگرفته رها کند.
کاش بودی دستان سرد مرا با دستهای گرمت لمس میکردی ، کاش بودی مرا در آغوشت میگرفتی و آرام میکردی.
هنوز عاشق شب هستم ، عاشق شبی که با تو به اوج عشق رسیدم ، شبی که با هم در زیر نور ماه درد دل میکردیم و میخواندیم آواز عاشقی را.
هنوز عاشق سیاهی هستم ، که در آن تاریکی تو را دیدم ، مثل جواهر درخشیدی و مرا عاشق چهره نورانی ات کردی.
دل به مهتاب بسته ام ، که دیدن آن یاد تو را در دلم زنده میکند.
دل به سپیده بسته ام که آن لحظه آغاز خواب عاشقانه ما بود .
کاش صدای مرا میشنیدی ، هنوز هنگامی که میخواهم بگویم دوستت دارم صدایم میلرزد ، اشک از چشمانم سرازیر میشود ، هنوز وقتی میخواهم از تو بنویسم کاغذ دفترم خیس میشود ، لحظه های بی تو بودن نفسگیر میشود.
کاش بودی و میدیدی این زندگی بی تو هیچ صفایی ندارد ، لحظه های عاشقی بی تو هیچ لحظه قشنگی ندارد.
کاش بودی ، کاش میدیدی که با این حال و هوایی که دارم شاید من نیز به سوی تو بیایم! به سوی تو که دیگر نیستی.

R A H A
10-01-2011, 02:02 AM
ای کاش می شد با تو بودن را نوشت

تا که زیبا را کشم بر هر چه زشت

کاش می شد روی این رنگین کمان

می نوشتم تا ابد با من بمان

R A H A
10-01-2011, 02:02 AM
كاش می شد بی كسی را چاره كرد


دفتر دلواپسی را پاره كرد



یك سحر زلف تو را در خواب خوش



با نوازش های باران شانه كرد



در پس دیوار این شهر عجیب



در كنارت عاشقانه خانه كرد



كاش می شد دست در دست تو داد



دیده با اهل جهان بیگانه كرد



هر چه نیرنگ و ریا و رنگ بود



با حضورت با صفا و ساده كرد



باز باید یك غزل از نو سرود




نام تو در قالب هر واژه كرد...

R A H A
10-01-2011, 02:03 AM
کاش یادت نرود

روی این نقطه ی پررنگ بزرگ، بین بی باوری آدم ها

یک نفر می خواهد......................... که تو خندان باشی

نکند کنج هیاهوی زمان، .. بروم از یادت