PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رسول یونـــان ; شــاعر آرامش



R A H A
09-27-2011, 03:06 AM
http://pic.azardl.com/images/25913123170609675031.jpg



من رسول هستم پسر محمد. در دهکده ای دور کنار دریاچه چی چست به دنیا آمده ام و همه اش سی و سه سال دارم. فعلا ساکن تهران هستم و اضافه کنم که به طور کاملا شانسی از اینجا سردرآوردم یعنی اگر تنها اتوبوس دهکده به شهر دیگری جای شهر تهران می رفت حتما الان آنجا بودم. باقی جزئیات زندگی ام را در کتاب هایم خرد کرده ام


کتاب ها:

1- روز بخیر محبوب من
2- کلبه ای در مزرعه برفی
3- گندمزار دور
4- کنسرت در جهنم
5- بنرجی چرا خودکشی کرد؟ ( رمان – شعر از ناظم حکمت)
6- یک کاسه عسل ( گزینه شعر ناظم حکمت)
7- روزهای چوبی ( گزینه شعر جهان)

R A H A
09-27-2011, 03:06 AM
یک خرس قهوه ای مخملی خریده ام
برای دختری که
ندارم و یک عینک
برای پدر
که چشم هایش دیگر نمی بیند
و حالا می روم
برای او که نیست
گل نسرین بچینم
شاد یا غمگین
زندگی، زندگی ست
و اگر فردا
برای شکار پلنگ
به دریا رفتم
تعجب نکنید




از کتاب روز بخیر محبوب من

R A H A
09-27-2011, 03:06 AM
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم


از کتاب روز بخیر محبوب من

R A H A
09-27-2011, 03:07 AM
هیچ کس باور نمی‌کند
که من
به خاطر صدایی که
دوباره بشنوم
در کوچه های شبانه
تلف شدم
مردم
تو صدای دل‌انگیز پیانویی بودی
که در یک شب مهتابی
از کلبه‌ای مجهول به گوش می‌رسید
هیچ کس باور نمی‌کند
که من
به خاطر…


از کتاب روز بخیر محبوب من

R A H A
09-27-2011, 03:07 AM
این دهکده بیهوده زیباست
آسیاب ها
بیهوده می چرخند
شعر دست مرا گرفته
به دور دست ها می برد
بیچاره پدر
بیچاره مادر
بیچاره لیلا
من دیگر باز نمی گردم.

R A H A
09-27-2011, 03:08 AM
عمارتی زیبا
در چمن زاری بزرگ
کنار دریا چه های شیر
من آنجا زندگی می کنم
با نامی از انسان و
شکوهی از خدایان
اما حقیقت چیز دیگری ست
من در جستجوی او
تنها به رویا هایم رسیده ام

R A H A
09-27-2011, 03:08 AM
دست‌کش‌هایم تاریک شده‌اند
این جنازه‌ها را
از کجا می‌آورند
از کدام شب ؟!
آب بریز پسرم!
بیشتر آب بریز
می‌خواهم
سیاهی از تن جهان بشویم


از کتاب روز بخیر محبوب من

R A H A
09-27-2011, 03:09 AM
http://pic.azardl.com/images/45051029816396299579.jpg


- لطفا یک بیوگرافی از خودتان ارائه دهید و بگویید چگونه ترانه سرا شدید؟
رسول یونان هستم پسر محمّد متولد 1348 در دهکده دور در کنار دریاچه چیچست به دنیا آمدم سالها پیش تقریباً سال 74 آقایی با من تماس گرفت، گفت ترانه می خواهم من گفتم ترانه ندارم من سپید می گویم گفت نه ترانه می خواهم من ترانه را گفتم آن روز از خوشحالی زیاد از روزنامه تا خانه دویدم خیلی برایم مسرّت بخش بود که برای اولین بار ترانه می گفتم واین اولین جرقه بود که من ترانه سرا شدم.

- ترانه را تعریف کنید و از نظر شما ترانه خوب چه ترانه ایست ؟
ترانه یک قالب شعری است که در همسایگی ادبیات شفاهی قرار دارد
ترانه خوب ترانه ای است که تا به حال شنیده نشده ولی وقتی ما می شنویم احساس کنیم قبلا آن را شنیدیم .

- وضعیت ترانه را در بازار موسیقی پاپ چگونه می بینید ؟
من اصولاً آدم بد بینی نیستم همیشه سعی می کنم نسبت به اطرافم دید مثبتی داشته باشم امّا در حال حاضر وضعیت ترانه خیلی بد است و این به خواننده و آهنگسازها بر می گردد جز عدّه محدودی از این دو قشر بقیّه بی سوادند ،بازار کار طوری شده که ترانه سرایان ترانه ی راحت و در سطح پایین می گویند آن هم به خاطر وجود همین خواننده ها و آهنگسازهاست که چنین ترانه هایی می خواهند ترانه سرا ها هم خودشان را با وضع موجود وفق می دهند.

- به نظر شما این ترانه سراست که دنبال خواننده می رود یا بالعکس ؟
در حال حاضر بر عکس شده قبلاً خواننده دنبال ترانه سرا می رفت امّا حالا این ترانه سراست که با التماس از خواننده می خواهد که ترو خدا ترانه ی ما رو بخون .

- رابطه ی شما با موسیقی چطور است ؟
رابطه من با موسیقی خیلی عالی است ، کسانی که به خانه من آمدند می دانند من علاقه وافری به موسیقی دارم چند نوع ساز در خانه ی من است من با موسیقی عجین هستم.

- نظرتان در مورد ترانه های منفی و اصطلاحاً واسوخت چیست ؟آیا ترانه های منفی همان واسوخت به معنای سنتی آن است یا خیر ؟
بله، حالا شما هر اسمی را که می خواهید بگذارید واسوخت یک ژانر شعری در تمام کشور هاست هیچ ایرادی هم ندارد، بگذارید که ترانه سرایان ترانه منفی بگوبند معشوقی که پشت پا زده و رفته و به عاشق خیانت کرده ،عاشق هم منفی می نویسد ،اگر معشوق می رود عاشق با خواندن این ترانه دیگر خودکشی نمی کند باید مثبت نگاه کنیم ( تو رفتی و خیالی نیست ) زاویه دید افراد عاشق را تغییر می دهد و عاشق از یک پنجره ی جدید به اطرافش نگاه می کند ،اگر مثبت نگاه کنیم اتفاقا خیلی هم ترانه مثبت و خوبی است من نمی دانم چرا اسمش را ترانه منفی گذاشته اند .

- چرا انقدر ترانه های منفی و خشن رواج پیدا کرده اند؟
ترانه سرایان واقعی آیینه تحوّلات اجتماعی زمان خویش هستند آنها آیینه گردان تاریخ معاصر هستند هر چیزی که در جامعه می بینند در شعر بازتاب می دهند ،در خارج هم همین طور است شعر ها از تحولات اجتماعی نشات می گیرد.

- مگر نمی گوییم ترانه یک قالب شعری است پس چرا همیشه ترانه را از شعر جدا می کنیم ؟
ترانه به شدّت با شعر ارتباط دارد ، ما شاعرانی داریم که با ترانه ی خوبشان موفقیتی را کسب کرده اند ترانه هایی که بر سر زبانها افتاد و این دلیلی شد برای شهرت شاعران آنها ،ترانه مانور خاصی دارد و این به دلیل عامیانه بودن آن است و غالب قدرتمندی است شاعرانی که ترانه را از شعر جدا می کنند به اصطلاح می خواهند ضعف کاری شان را ببپوشانند و بگویند ما شاعر نستیم ترانه سراییم.

- ترانه سرای هنری بودن خوب است یا تجاری ؟
نمی توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم و بگوییم یکی خوب است و دیگری بد هر کدام حیطه ی جداگانه ای را دارد اهل هنر به هنر فکر می کنند و یک عده به تجارت نمی توانیم بگوییم شاعری که تجاریست شاعر بدی است.

- فاکتورهایی که باید به آنها دقت کنیم تا ترانه ی خوبی بگوییم چیست ؟
این فاکتورها برای رسیدن به موفقیت از فردی به فرد دیگر متفاوت است ولی مهمترین چیزی که باید به آن توجه کرد این است که ترانه سرا بایر باور پذیری داشته باشد نگاه او با نگاه بقیّه متفاوت باشد ،تقلید نکند، سعی کند نگاه تازه ای برای خود داشته باشد این خیلی مهم است همانطور که خدا انسانها را با استعداد های متفاوتی آفریده هر انسانی می تواند نگاه مخصوص به خود داشته باشد.

- آینده شعر و ترانه ایران را چگونه می بینید ؟
آینده شعر ایران خواه ناخواه مرزها را خواهد شکست در مورد ترانه این خواننده است به آن خط و سیر می دهد ، در ترانه فاکتور اصلی مخاطب است، مخاطب است که ترانه را به یک سمت هدایت می کند.

- شاعران مورد علاقه ی شما چه کسانی هستند؟
احمد رضا احمدی ، شمس لنگرودی ، مفتون امینی .

- بیرون از حیطه شعر چه فعالیت هایی می کنید؟
عمده ی فعالیّت من بعد از شعر ،ترجمه ،نمایشنامه نویسی و روزنامه نگاریست.

- حرف آخر ...
حرف آخر را کسی می گوید که کاری را تمام کرده باشد من کار را تمام نکرده ام و حرفی ندارم ، تازه وارد ها در شهر شناخته نمی شوند .


منبع: نشریه ادبی عروض

R A H A
09-27-2011, 03:10 AM
عشق را
بدون بزک می‌خواستیم
دنیا را بدون تفنگ
روی دیوارهای سیاه
گل سرخ نقاشی کردیم
رهگذران به ما خندیدند
به ما خندیدند رهگذران
ما فقط نگاه کردیم
جاده‌ها
دور شهر گره خورده بودند
در شهر ماندیم و پوسیدیم و خواندیم:
" قطاری که ما را از این جا نبرد
قطار نیست"




من یک پسر بد بودم

R A H A
09-27-2011, 03:12 AM
با شعر و سیگار
به جنگ نابرابری ها می روم
من، دون کیشوتی مضحک هستم
که جای کلاهخود و سرنیزه
مدادی در دست و
قابلمه ای بر سر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید
من انسان قرن بیست و یکم هستم!

R A H A
09-27-2011, 03:15 AM
تو بايد بيايی

تو با كشتي فيتز كارالدو خواهي آمد
از دور دست آوازهاي بومي
تو با اسب زورو
از ميان نور و موزيك
و حتماً در وراي شنل بلندت
آفتابي نهان كرده اي;
شايدهم از كوپه اي درجه سه پياده شوي
تا هيچ فرقي نداشته باشي
با زنان فقير كارگر
كه از پنبه زاران بر مي گردند
براي آمدنت داستان ها ساخته ايم.

R A H A
09-27-2011, 03:22 AM
سفر



چمدانم را برداشتم و

آمدم

اما اين فقط يك شوخي ست

ويا لااقل تو باورنكن!

جدايي

بريدن درخت از ريشه است

و اره كردن زندگي

كه مرگ را رقم مي زند

اما من زنده ام

واين يعني من آنجايم

كنار تو

كنار تو و درخت توت و اسب.

----------

نه به خاطر شعر

نه به خاطر جور دیگر زیستن

خانه من برای دو نفر کوچک بود

به همین خاطر تنها ماندم

رسول یونان، دو ماهنامه شوکران، شماره بیست و ششش

R A H A
09-27-2011, 03:22 AM
... و سرانجام
از قصه هاي شكارچيان چيزي نمي ماند
جز يك مرغابي
بر پيشخوان
رنج آور است
اما چيز مهمي نيست
بگذارهر چه دوست دارند تعريف كنند
خوب يا بد
داستان ها بايد ساخته شوند
اما فراموش نكن
تو بايد
مثل انسان زندگي كني
جهان
جاي عجيبي است
اين جا
هر كسي شليك مي كند
خودش كشته مي شود.

R A H A
09-27-2011, 03:23 AM
اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو

R A H A
09-27-2011, 03:23 AM
مرگ در نمی زند
کلید می اندازد
مرگ اگر در بزند
که مرگ نیست
حتما مامور مالیات است
و یا پستچی و یا مهمان...
او چهره ای محو دارد
و در گلویش...
مردگان سرفه می کنند

R A H A
09-27-2011, 03:24 AM
داشتم از این شهر میرفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد
البته...
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و...
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی

R A H A
09-27-2011, 03:24 AM
نه امپراطورم
و نه ستاره ای در مشت دارم
اما خودم را
با کسی که خیلی خوشبخت است
اشتباه گرفته ام
و به جای او نفس می کشم
راه می روم
غدا می خورم
می خوابم و...
چه اشتباه دل انگیزی...

R A H A
09-27-2011, 03:24 AM
نا امید نیستم
از امید بگویم
آنچه هست
یاس مطلق نیست
عاقبت یک کلید
به قفل زنگار گرفته ما نیز می خورد

R A H A
09-27-2011, 03:25 AM
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند

R A H A
09-27-2011, 03:25 AM
باغ را خوب گشته ام
اما باز فکر می کنم
کسی لا به لای درختان پنهان است
این خیال
دل انگیز است و زیبا
حتی اگر کسی لا به لای درختان پنهان نباشد

R A H A
09-27-2011, 03:26 AM
زندگی قدم زدن در روشنی است
تماشای فراوانی نان
بر پیشخوان روز
درخشش آب هاست
و لبخند ماهیگیران
این شهر کوچک
چقدر زیباست با تو
خورشید
از پنجره ی چوبی تو طلوع می کند

R A H A
09-27-2011, 01:17 PM
کنار دریا
عاشق باشی
عاشق تر می شوی
و اگر دیوانه
دیوانه تر
این خاصیت دریاست
به همه چیز وسعتی از جنون می بخشد
شاعران
از شهرهای ساحلی
جان سالم به در نمی برند

R A H A
09-27-2011, 01:18 PM
پشت عشق پنهان مي شوم و
به تو مي نگرم
مثل هميشه.
چهره ات
مثل كتابي ست
كه در باد ورق مي خورد
ودريا
سطر اول آن است
دريايي كه زيرش با گچ آبي خط كشيده اي.
جادوگر كوچك من!
آفتاب را سر ميز مي آوري
همين طور آب و خاك را
باتو
خيلي چيزها
گرداگرد ما ن مي چرخند
مي خواهي ظاهر شوند
وظاهر مي شوند
سيم هاي تلگراف
پرنده
وگربه اي كه مي لنگد.
كنار تو
من مثل ظرفي قديمي هستم
كه تازه از خاك در آورده اند
ظرفي؛ غم انگيزوبيهوده
ورها
بر دامنه يك روز تازه.
پشت عشق پنهان مي شوم
ودرون و بيرونم
پرازاشكال كج ومعوج.


شعر فوق از اوکتای رفعت شاعر شورشی ترکیه
مترجم رسول یونان

R A H A
09-27-2011, 01:18 PM
جوانی
برای من یک شب بلند بود
در جمع قماربازان
سرگرم بازی شدم
تو از من جلو زدی
دنیا از من جلو زد
حالا من مانده ام
مثل آخرین سرباز گروهان
خسته و کوفته می آیم
می خواهم به جایی برسم اما نمی رسم

R A H A
09-27-2011, 01:18 PM
احساس خوبی دارم
همه چیز درست می شود
تو خواهی آمد
و دهان تاریک باد را خواهی دوخت
آمدن تو
یعنی پایان رنج ها و تیره روزی ها
آمدن تو
یعنی آغاز روزی نو
بلافاصله پس از غروب
از وقتی که نوشته ای می آیی
هواپیماها
در قلب من فرود می آیند

R A H A
09-27-2011, 01:18 PM
هرگز عاقل نشو!
همیشه دیوانه بمان.
مبادا بزرگ شوی!
کودک بمان.
در اندوه پایانی عشق
توفان باش
و اینگونه بمان.
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو!
مرگ عیب جویی میکند
با این همه عاشق باش
وقتی می‌میری ...

R A H A
09-27-2011, 01:19 PM
قول بده که خواهی آمد

اما هرگز نیا

اگر بیایی

همه چیز خراب میشود

دیگر نمیتوانم

اینگونه با اشتیاق

به دریا و جاده خیره شوم

من خو کرده ام

به این انتظار

به این پرسه زدن ها

در اسکله و ایستگاه

اگر بیایی

من چشم به راه چه کسی بمانم؟

R A H A
09-27-2011, 01:20 PM
هر جا که می رسم
تو به پیشوازم می آیی
حال آن که
همیشه ترا
پشت سر می گذارم و ...
راه می افتم
ماجرا از چه قرار است؟... نمی دانم
یا تو معجزه می کنی
و یا من
تو را و جهان را خواب می بینم

R A H A
09-27-2011, 01:20 PM
کافه ها هدر رفتم

مثل قهوه ای که بر می گردد

در سینماها حذف شدم

مثل پلان های بد فیلم

خیابان ها مرا به اداره پلیس بردند

وهنوز این کابوس ادامه دارد

پادشاهی

دریا را شلاق می زند

تا رامش کند

ماهیان جیغ می کشند

می ترسم

یخ می زنم

می میرم

اما از خواب بیدار نمی شوم.

R A H A
09-27-2011, 01:20 PM
لبخند تو

باغ نور است ومعدن طلا

کاسه شیر داغ است

کنار نان و آفتاب

لبخند تو

یک راه روشن است

لابلای باغ های گیلاس

شاید ستایش خداوند

ستایش لبخند توست.

R A H A
09-27-2011, 01:21 PM
اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می کشم و می میرم
مرگ
نه سفری بی بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن تو ست
درست
آن موقع که باید دوست بداری

R A H A
09-27-2011, 01:22 PM
نخستین سفرم
با اسبی آغاز شد
- که در جیبم جای می گرفت -
از اتاق تا بالکن.
سفر کوتاهی بود
اما من دریاها را پشت سر گذاشتم
شهر های پر ستاره را
از ابتدای جهان
تا انتهای جهان رفتم
و این سفر
تنها سفر بی خطر من بود.


از کتاب من یک پسر بد بودم

R A H A
09-27-2011, 01:23 PM
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابید
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده ی توام
خانه ام
در مرز خواب و بیدار ست
زیر پلک کابوس هاست
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی یاد.

از کتاب من یک پسر بد بودم

R A H A
09-27-2011, 01:23 PM
قطره اشکی شده ای
در گوشه چشمانم
زمانی بودی و
حالا نیستی
یادش بخیر خانه ای که داشتیم
با احترام خم می شوم
و یک شاخه گل سرخ می گذارم
بر مزار گذشته
و روز، روزی بسیار غم انگیز است ...


من یک پسر بد بودم

R A H A
09-27-2011, 01:24 PM
خون
تپش
زندگی، یعنی تو
آن چه را که باید می فهمیدم
فهمیدم
ماه
زیباتر از همیشه می تابد
دیگر دنبالت نخواهم گشت
رد پای تو به قلبم می رسد
...

R A H A
09-27-2011, 01:24 PM
اگر قرار بود
هر سقفی فرو بریزد
آسمان, باید
خیلی وقت پیش فرو می ریخت
اگر قرار بود
باد نایستد
ما که همه بر باد شده بودیم
نگران هیچ چیز نباش
تو هنوز زیبایی
و من هنوز می توانم شعر بنویسم.


كنسرت در جهنم

R A H A
09-27-2011, 01:24 PM
برف باريده است
من در مزارع
روشني درو مي كنم.
اي پروردگار پاك!
سپاسگذارم
تو به سپيدي بركت بخشيدي!

R A H A
09-27-2011, 01:24 PM
هوا ابری‌ست

خیابان‌ها خلوت‌اند

در چنین روزی به دنیا آمدم

شاید آنروز هم هوا ابری

و خیابانها خلوت بودند

پس من فقط از خیابانی به خیابانی دیگر پیچیده‌ام

R A H A
09-27-2011, 01:24 PM
من به خواب شاپرکی رفتم

که در خواب شاپرک شدم

حالا نمی‌دانم،

شاپرک من است،

یا من شاپرکم

R A H A
09-27-2011, 01:25 PM
اسمم را گفتم

مرا نشناخت

عینکم‌ را برداشتم

مرا نشناخت

حالا مطمئنم

پوست صورتم را هم کنار بزنم

باز مرا نخواهد شناخت

او دیگر عوض شده است

و چشمهایش مال خودش نیست

پاهای زنی گناهکار او را

در خیابانها می‌گرداند.

R A H A
09-27-2011, 01:25 PM
تصمیم گرفته‌ایم که دنیا را درست کنیم

من و بهزاد و راهب

و این تصمیم همانقدر کمیک است

که پرواز یک شترمرغ با بالن

مرتضی از راه می‌رسد

یک رییس جمهور دیگر

او هم به ما می‌پیوندد

با فکرهای بکرش

اما درست نمی‌شود این دنیای لعنتی

مثلاً صاحبخانه از اجاره‌اش صرفنظر نمی‌کند

شب شومی‌ست

و ستاره‌ها در قاب پنجره

تخم‌مرغهای لقی هستند

که دیوانه‌ای آنها را

به سینه‌ی آسمان کوبیده است

R A H A
09-27-2011, 01:25 PM
یک شامگاه سرد پاییزی

آدمها کبود از سرما

موشها در جوی آب

گوشه‌ی ماه را می‌جویند

سگها در خیابانها بو می‌کشند

تا بو کشیده باشند

جلوی در سینما

انگشت پای شیطان

از چکمه‌ای بیرون زده است

امیدوارم فقط این یک خواب باشد

وگرنه این شامگاه شوم

آوازهایمان را

سیاه خواهد کرد.

R A H A
09-27-2011, 01:25 PM
تودرمني
مثل عكس ماه دربركه
درمني و
دور از دسترس من
سهم من ازتو
فقط همين شعر هاي عاشقانه است
وديگرهيچ.
ثروتمندي فقيرم !
مثل بانكداري بي پول
من فقط آينه تو هستم ...

R A H A
09-27-2011, 01:26 PM
يك روز باراني
تو از راه‌ پله صاعقه
در گوشه افق
به آسمان‌ها گريختي
حالا هر وقت هوا ابري مي‌شود
باد مي‌ وزد
باران مي‌آيد
پشت پنجره‌ مي‌ايستم
تا ببينم اصلا خطوط صاعقه
مثل راه‌پله به نظر مي‌رسد
يا من خيالاتي شده‌ام
شعر همه چيز را از من گرفت.

R A H A
09-27-2011, 01:26 PM
به این بی قوارگی
به این پریشانی
هیچ کس تا حالا
سیاره ای ندیده است
که ما .....

گورستان ها
از باغ ها بزرگترند
آه!
این چه دنیایی ست
برای ما تدارک دیده اند ؟!
لوله ی تانک
از کره ی زمین بیرون زده است.

R A H A
09-27-2011, 01:26 PM
می خندم به باد
که اغلب بی موقع می وزد
می خندم به ابر
که اغلب بر دریا می بارد
به صاعقه نیز می خندم
که فقط میتواند
چوپان ها را خاکستر کند
و می خندم به ....
تا شاد زندگی کنم
من می خندم
اما دنیا غم انگیز است
واقعا غم انگیز است .

R A H A
09-27-2011, 01:27 PM
چه فرقي مي كند زمين كروي باشد يا مستطيل
وقتي سفري در كار نيست ؟
چه فرقي مي كند لحاف در چه اندازه اي باشد
وقتي پايي نداري كه دراز كني ؟
اين خورشيد چه بتابد
چه نتابد
چه فرقي به حال مرده ها دارد ؟

R A H A
09-27-2011, 01:27 PM
عشق
آدم را به جاهای ناشناحته می برد
مثلا به ایستگاه های متروک
به خلوت زنگ زده ی واگن ها
به شهری که
فقط آن را در خواب دیده ...
وقتی عاشق شدی
ادامه ی این شعر را
تو خواهی نوشت

R A H A
09-27-2011, 01:27 PM
مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگاری نیم سوخته
مثلا رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است ...

از کتاب من یک پسر بد بودم

R A H A
09-27-2011, 01:27 PM
دریا بالا آمد
آنقدر که
در قاب پنجره جای گرفت
نمی دانم
شاید هم پنجره پایین رفت
تا دریا را
به من نشان بدهد
بالاخره از این اتفاق ها می افتد
وقتی که تو باشی.
حالا که نیستی
من به پرندگان حق می دهم
که نخوانند
همین طور به خورشید
که مضحک و منگ
مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد.


"من یک پسر بد بودم"

R A H A
09-27-2011, 01:28 PM
خسته از تو
در پياده روها پرسه مي زنم
و خوشبختي
همان ماشين ليمويي بود
كه از كنارم گذشت
ديگر زيبا نخواهي بود
من عشق را
مثل سيگاري دود مي كنم.

R A H A
09-27-2011, 01:28 PM
امشب
ساعت نمی‌دانم چند است
اما کسی دست برده است توی سینه‌ام
تا چیزی را
تا چیزی را از تپیدن بازبدارد.
آه،
برای زنی ایستاده بر لبه‌ی اندوهی ژرف دعا کنید...

R A H A
09-27-2011, 01:28 PM
دهكده اي را
كه در آن به دنيا آمده ام
دوست مي دارم
و زباني را
كه با آن حرف مي زنم
پدرم را تحسين مي كنم
كه برنوي خود را
به رودخانه اي عميق انداخت
و «تاماي» را
كه همسر من نشد
تا قوم ديگري را
با ما مهربان كند
من يك تركم
روي اسب ها زاده شده ام
روي اسب ها
از دنيا خواهم رفت
فردا را
گل سرخي زيبا معني مي كنم
كه در قلب انسان ها
خواهد رست.

R A H A
09-27-2011, 01:28 PM
مادر به دخترش - زينب- گفت:
- تو فرشته مني!
زينب تعجب كرد و پرسيد:
- اگر من فرشته ام
پس بال هايم كو؟!
مادر جواب داد:
غير از تو
سه كودك ديگر نيز داشتم
اما آنها پرواز كردند و رفتند
تنها گذاشتند
مرا كه زني بيچاره ام...
به همين خاطر
من بال هايت را كندم
تا تو ديگر پرواز نكني

R A H A
09-27-2011, 01:28 PM
در چشم های من آجر می چینند
دیوار خانه ی تو
هر روز بالاتر می رود
خداحافظ محبوب من!
تو را دوباره نخواهم دید
حالا که این شعر را می نویسم
کارگرها
آنجا مشغول کارند.

R A H A
09-27-2011, 01:29 PM
احساس مي كنم
جنگل
به طرف شهرمي آيد
احساس مي كنم
نسيم در جانم مي وزد
احساس مي كنم
مي شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قايق راند...
همه اين احساس ها را
عشق تو به من بخشيده است.


پایین آوردن پیانو از پله های یک هتل یخی

R A H A
09-27-2011, 01:29 PM
احساس خوبي دارم
همه چيز درست مي شود

تو خواهي آمد
و دهان تاريک باد را خواهي دوخت

آمدن تو
يعني پايان رنج ها و تيره روزي ها

آمدن تو
يعني آغاز روزي نو

R A H A
09-27-2011, 01:29 PM
سرزمین های دور زیباست
پراگ
استانبول
شانگهای
آمستردام...
و تو
مثل سرزمین های دور زیبایی
دوری زیباست
نزدیک نیا محبوب من!


پایین آوردن پیانو از پله های یک هتل یخی

R A H A
09-27-2011, 01:29 PM
پایم را روی مین گذاشته ام
اگر تکان بخورم مرده ام
باید
همین جا که هستم
بمانم تا آخر دنیا.
درست
وضعیت سرباز جنگی را دارم
کنار تو و زیبایی ات.

R A H A
09-27-2011, 01:30 PM
احساس مي كنم
جنگل
به طرف شهرمي آيد
احساس مي كنم
نسيم در جانم مي وزد
احساس مي كنم
مي شود
در رودخانه آسفالت پارو زد و
قايق راند ...
همه اين احساس ها را
عشق تو به من بخشيده است

R A H A
09-27-2011, 01:30 PM
"کنسرت در جهنم"

و سرانجام
از قصه های شکارچیان چیزی نمی ماند
جز یک مرغابی مرده بر پیشخوان
رنج آور است
اما چیز مهمی نیست
بگذار هرچه دوست دارند
تعریف کنند
خوب یا بد
داستان ها باید ساخته شوند
اما فراموش نکن
تو باید مثل انسان زندگی کنی
جهان جای عجیبی ست
اینجا
هر کس شلیک می کند
خودش کشته می شود

R A H A
09-27-2011, 01:30 PM
قطاری که
از بین من و تو می‌گذرد
کش آمده است
انگار تمام واگن‌های جهان را
به آن بسته‌اند
چه سرنوشت شومی!
حرف‌هایی که قرار بود
به هم بزنیم
از یاد برده‌ایم
و گل‌ها
در دست‌هایمان خشکیده‌اند

R A H A
09-27-2011, 01:31 PM
بارانی مورب
در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
تنها تو رفته ای
اما من
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند ...

R A H A
09-27-2011, 01:31 PM
بازی سیاه

ژنرال جنگ های سیب زمینی بودم
در مزارع کودکی
جنگیدن را دوست می داشتم
مخصوصاً
زمانی که سربازانم
زینب
دختر کمال را به اسارت می گرفتند
حالا
به خاطر این جنگ های واقعی و خونین
از کودکی هایم نیز بدم می آید
همین طور از خاطره هایم ...

R A H A
09-27-2011, 01:32 PM
دریا ...

دریا بالا آمد
آنقدر که در قاب پنجره جای گرفت
نمی دانم
شاید هم پنجره پایین رفت
تا دریا را به من نشان بدهد
بالاخره از این اتفاق ها می افتد
وقتی که تو باشی
حالا که نیستی
من به پرندگان حق می دهم
که نخوانند
همین طور به خورشید
که مضحک و منگ
مثل یک دلقک دیوانه از کوچه ها بگذرد ..

R A H A
09-27-2011, 01:32 PM
وقتی تلفن زنگ می زند
یعنی از یاد نرفته ای
حتی اگر
به اشتباه شماره ات را گرفته باشند
ببین دوست من!
خیلی از آدم ها هستند که
شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود...

R A H A
09-27-2011, 01:32 PM
من پشت به ماه ایستاده و

می گریم

و تو

کنار پنجره

آنقدر به ماه می نگری

تا زیبا شوی

یک روز

عشق تو

این غول کوچک را خواهد کشت!

R A H A
09-27-2011, 01:35 PM
http://pic.azardl.com/images/64488661570413992120.jpg

.
.
.

اگر تو نبودی عشق نبود
همین طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
اگر تو نبودی
من کاملاً بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو



" رسول يونان "

R A H A
09-27-2011, 01:37 PM
http://pic.azardl.com/images/45327168192859086511.jpg


.
.
.

یک روز می آیی
و در گورستانی دور
در استخوانم می دمی

تا شعر های نا سروده ام را بشنوی

R A H A
09-27-2011, 01:39 PM
http://pic.azardl.com/images/19359580335869707915.jpg
.
.
.

مانده ام
چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید...
سال هایی را نیز که با تو بودم
فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافه های غروب را
باران را
اسب ها و جاده ها را
باید
دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
تو با همه چیز در آمیخته ای

R A H A
09-27-2011, 01:39 PM
منو ببخش عزیزمن!


بین من و تو فاصله اس
یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم
تو واسه چی در میزنی؟



این در سرد لعنتی
شاید نخواد که وا بشه
قلبتو بردار و برو
قطار داره سوت میکشه



منو ببخش عزیزمن!
اگه میگم باهام نمون
دستای خالیمو ببین
آخر قصه رو بخون



ترانه ای رو که برات
گفته بودم فروختمش

با پول اون نخ خریدم
زخم دلم رو دوختمش



همسفر شعروجنون
مرد فقیر عالمم
تو عشقتو از من بگیر
من واسه تو خیلی کمم



این ترانه از کاست منو ببخش است این ترانه را " راما" خوانده است. من احساس خاصی به این ترانه دارم
من این ترانه را با تمام وجودم گفتم. دوستش دارم. به همین خاطر اینجا گذاشتم.(رسول یونان)

R A H A
09-27-2011, 01:39 PM
به دور می رفتم به جستجوی راز جهان
که دودکش خانه ات را دیدم
نزدیک که شدم
دریافتم
آنچه به دنبالش بودم تویی
زنی در سرزمینی برفی
با گیسوانی بافته و
آوازهایی که
خواب خرسها را پر از کندوهای عسل می کرد

اینجا فرود آمدم
و برای بخاری ات هیزم جمع کردم.

از کتاب روز به بخیر محبوب من

این کتاب نخستین کتاب شعر من است . نخستین شعر را از نخستین کتاب نوشتم و خواستم در این نخستین نوشته از نخستین های بیشتری استفاده کنم.

R A H A
09-27-2011, 01:39 PM
يكي از شعرهاي معروف كتاب «روز بخير محبوب من» در ادامه مي‌آيد:

تو نيستي

اما من برايت چاي مي‌ريزم
ديروز هم
نبودي كه برايت بليت سينما گرفتم
دوست داري بخند
دوست داري گريه كن
و يا دوست داري
مثل آينه مبهوت باش
مبهوت من و دنياي كوچكم
ديگر چه فرق مي‌كند
باشي يا نباشي
من با تو زندگي مي‌كنم.

R A H A
09-27-2011, 01:41 PM
http://pic.azardl.com/images/59643230539427041922.gif



تکه ای از شعر بلند "در یک قدمی مرگ و ترن"

تنهایی

درست مثل پیری ست
خمیدن تک درخت است
بر لبه پرتگاه.
تنهایی
تجسم راه های مسدود است
بیچارگی روباه است
در یک قدمی مرگ و ترن.
محبوب من!
من تنهایم بی تو
هیچ کاری نمی توانم بکنم
دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده ای که
با دست های بریده به پیانو می نگرد!

R A H A
09-27-2011, 01:41 PM
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند...

R A H A
09-27-2011, 01:41 PM
تکه ای
از شعر بلند" حرف هایی با عقاب همسایه"


هی کایابای
عقاب خانگی همسایه!
زندگی در اعماق عادت ها
هیچ فرقی با مرگ ندارد
تو مرده ای
فقط معنای مرگ را نمی دانی!

R A H A
09-27-2011, 01:42 PM
پایم را روی مین گذاشته‌ام

تکان بخورم مرده‌ام
باید همین‌جا که هستم
بمانم تا آخر دنیا.
درست

وضعیت سرباز جنگی را دارم
کنار تو و زیبایی‌ات.

R A H A
09-27-2011, 01:42 PM
دیوار

بر دیوار آهکی
اسم تو را با ذغال نوشتم
و بعد
یک کشتی کشیدم
ماهیان را ردیف کردم
اما کشتی تو را بر داشت و برد
تف انداختم روی آبی ها
دریاها را پاک کردم
خراب کردم.

R A H A
09-27-2011, 01:42 PM
متناقض




عصبانی نشو
وقتی به راه های تهی می اندیشی!
به راه هایی تهی تر از
آینه های سالن آرایشگاه
سعی کن
چیزهای متناقض را دوست داشته باشی!

R A H A
09-27-2011, 01:43 PM
کاش کمی زودتر می آمدم...


با یک بغل گل سرخ می آیم!
زخم های قلبم شکوفه کرده است
اما افسوس
کسی گل های مرا نخواهد دید
بهار آمده
همه جا پر از گل و شکوفه است...

R A H A
09-27-2011, 01:45 PM
http://pic.azardl.com/images/71382835740745070072.jpg

بد شانس
در يك مزايده استثنايي برنده شده بود. خوشحال بود. ترجيح داد سيگاري بگيراند و كمي قدم بزند. وقتي سيگارش را برلب گذاشت دستي جلو آمد و آن را روشن كرد. مرد تشكر كرد و به را ه خود ادامه داد. كمي جلوتر، ترمز ماشيني بريد. به پياده رو آمد و او را زير گرفت. مرگ فندكش را توي جيب گذاشت و سوت زنان از آنجا دور شد.