توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعــــار مهـــــــــديه لطيــــــــفي
R A H A
09-26-2011, 06:41 PM
همین که سلام می کنی
همین که سلام می کنی
دلم به هم می خورد
از تمام سلام های بی آغوش جهان
بیا و تنت را به مهربانی آلوده کن
من از هوس حرف نمی زنم
R A H A
09-26-2011, 06:45 PM
بي زحمت ...نخنـــــــد
خنده های تو
دل ضربه های فراموش شده ی من است
مجبور نیستی بخندی
مجبور نیستی دلم را
هر بار از جا بکنی
ببین!
خنده های تو مرا پرت می کند توی گرباد دوست داشتن
من از این گردباد می ترسم
بی زحمت نخند
لبخند هم نزن
اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من؟
خنده های تو بذر شعر است
تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی
نمی خوانی
نمی دانی
لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟
هر چه آتش است
از گور همین شعرهاست
من نمی خواهم از نو شاعر شوم
R A H A
09-26-2011, 06:45 PM
از این عشق به آن عشق
از این شاخه به آن شاخه
از این عشق به آن عشق می شویم
و فرق نمی کند انگار
آنکه دوستمان دارد
درست چند قدم آن طرف تر از زندگی مان
تکیه به عشق زده است و
چه مصرانه
چشم به ثانیه ها و
لبخندها دوخته است
R A H A
09-26-2011, 06:50 PM
هرچیزی نوشتن ندارد
من نمی دانم توی این دنیای شلوغ
چه خبر است
نمی دانم جنگ جهانی اول یا دوم
چند تا خدا را کشت
نمی دانم رنگ چشم ها در آفتاب واقعی تر است
تا تاریکی
من اما خیلی چیزها می دانم
مثلا اینکه هر چیزی نوشتن ندارد
تو اما مجبوری همه شان را بخوانی
و باور کنی
دیوانه ای دوستت دارد
R A H A
09-26-2011, 06:51 PM
نه آمـــدی و نه... رفتــــــــی
آمدنت را دروغ چرا،
نمی دانم
رفتنت اما جشن گرفتن داشت
نه که خوشحال باشم؛ نه!
رفتنت نوید پرشعر شدنِ تنم بود
می شد بنشینم سال ها
از سایه ات که دور می شد
شعر بنویسم
تو ولی نه آمدی و نه رفتی
تو خوب می دانستی،
نابودی من کار هر کسی نیست!
R A H A
09-26-2011, 06:51 PM
آغوش بی چشمداشت
نه من گریه می کنم
نه تو کمی شانه می شوی برایم
هیچ می دانستی
به آغوش بی چشمداشت تو
به چشم افسانه می نگرم!؟
R A H A
09-26-2011, 06:51 PM
شعرهایمان می میرند
تو هیچ مرگت نیست
من هم
ولی این شعرها
این شعرهای لاکردار
به وقت عشق از عشق می میرند و
به روز بی عشقی از بی عشقی
ما مرگ هایمان را بسته بندی کرده ایم و
فرستاده ایم سر وقت شعرهامان
مرگ برای همسایه خوب است
R A H A
09-26-2011, 06:52 PM
چشم دوختن به دوست داشتن
حتی جغدها هم
این چنین چشم به چیزی ندوخته اند
مردم راه می روند و
می آیند و
می روند و
انگار نه انگار
دوست داشتنت
چشم هایم را از من گرفته است
R A H A
09-26-2011, 06:52 PM
بلیت بهار را بدزد
دیوانه گی بد نیست
برای یک بار هم که شده
بلیت قطار بهار را بدزد و
از راه برس
بگذار مردم کنار هفت سین هایشان
حوصله شان سر برود
بگذار همان جا خوابشان ببرد از انتظار
سبزه ها زرد شوند و
زمستان این پا و آن پا کند
فکر هم نکن
هر بار آمدیم فکری کنیم
کابوس ها به من خندیدند
R A H A
09-26-2011, 06:54 PM
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند!
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید
R A H A
09-26-2011, 06:55 PM
چهار چوب
چهار تا تکه چوب
نمی گذارد دوست داشته باشی ام
چهار چوب ها را آتش بزن
تا گرم شود دلم
فندک برای همین کارهاست!
R A H A
09-26-2011, 06:55 PM
بخندید و بروید
بخندید
نمی خواهم بدانم به دیوانه گی ام می خندید
یا به این فکر ها
یا به شیطنت های کم و بیش
بخندید و بروید
بروید
آن قدر که در خط افق حل شوید
آن قدر که قرار نباشد کسی تنهایی ام را
از نزدیک ببیند!
R A H A
09-26-2011, 06:56 PM
مگر آمده بودی؟
عطرت
بیخودم از خود نمی کند ام دیگر
شبت
رامم نمی کند
حالا که رفته ای
خاطراتت به هیچ کاری نمی آیند
پرت است حواسم
گفتم رفته ای؟
مگر آمده بودی؟
R A H A
09-26-2011, 06:56 PM
http://cdn.forum.patoghu.com/images/icons/icon1.png
منــــــــ...
حال و روز تو را و
دلتنگی های سال به سال تو را و
تردید های تو را که
ضرب در عشق کنیم و
به توان دلواپسی برسانیم
تازه می شود من
R A H A
09-26-2011, 06:56 PM
پرت
پرت افتاده ام
در پرت افتاده ترین جای شب
و خدا را قسم می دهم
به تو
بلکه کاری کند تا
دست هایت را
لَختی به یاد آوردم باز...
R A H A
09-26-2011, 06:57 PM
بی رنگ و رو
رنگ و رو نمانده بر دست و دلم
خواب می مانم سر همه ی قرارها
و روسری هایم چروک است
از روزی که
سر هیچ قراری
انتظار تو مشهود و
لبخند تو پهن نیست
R A H A
09-26-2011, 06:59 PM
قدم بزن
قدم که می زنی
شعر از سر و کول شهر بالا می رود
شهر را چه به شعر؟
قالیچه ها را هم بیخیال
خطوط دست های مرا قدم بزن
R A H A
09-26-2011, 06:59 PM
نگران
نگران روح تو ام بانو
نگران دلت
نگران دست و دلت
خاطره هایت درد می کند این روزها
می دانم
نگران این تلخی ِ تندم
که دویده زیر دندان این تیرماه لعنتی
راستی
این درد ناخوانده از کدام جهنم پیدایش شد؟
نگران تو ام بانو
نگران لحظه های تو
نگران بند بندِ دلت
R A H A
09-26-2011, 06:59 PM
دندانهای تو دیوانه اند
دندان های تو دیوانه اند
دنیا را به بازی گرفته اند
با هر خنده ات
جهان به نفع تو تمام می شود
و جان سالم به در نمی برد
دلم از دستت
R A H A
09-26-2011, 06:59 PM
روییدن نیامدنت
می ترسم پاشنه های شتابزده ی کفش های آن همه او
رد پایت را شخم بزند
و نیامدنت بروید بر شهر!
می ترسم بنشینم همه ی عمر
فکر کنم
که اول تو رفتی؟
یا من کشتمت؟
یا او آمد؟
R A H A
09-26-2011, 07:01 PM
دلتنگی چیست؟
من نمی دانم این دلتنگی دلتنگی که می گویند چیست
همین حس مبهم نفس گیری
که دامن گیرمان می شود
وقتی چیزی را
کسی را
جایی جا گذاشته ایم
همان دلتنگی ست!؟
R A H A
09-26-2011, 07:02 PM
ترازوهایت را بردار
ترازوهایت را بردار
جای دیگری بساط کن
اینجا شهر عجیبی ست
اینجا شهر دوش آب سرد و کتاب است
برای تویی که می خواهی بیشتر از اینها دوستت داشته باشند،
دل من وزن زیادی ندارد!
ترازوهایت را بردار
راه بیفت
دنیا پر از شهر های خالی از عشقی ست
که برایت تره خورد می کنند به دروغ
و پپاز داغ تفت می دهند مدام وسط حرف ها
من از بوی پیاز و تره
سرسام می گیرم.
من پشت و پناه می خواستم
چه می دانستم به زودی به هم پشت می کنیم
و "منم" هایمان را پتک می کنیم بر سر هم!
دل من وزن زیادی ندارد
دنیا ولی پر از شهر هایی ست
که دخترک های بی بهارش
تو را نشانه می روند،
بی آنکه عاشق لبخندهایت شوند!
سلام مرا
به تک تکشان برسان
R A H A
09-26-2011, 07:02 PM
از شعبده بازی هم کاری ساخته نیست
بند دل من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با دست هایی به پهلو باز
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل کردن تو
تمام طناب را راه بروم و نیفتم
گیرم این لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود
یا دور که می شوم
دوستت دارم هایت را از شیشه ی ماشین با شهر شریک شوی
چیزی از قد تنهایی های من
آب نمی رود عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها غلت می زنم
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.