PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعار عبدالجبار كاكايي



R A H A
09-25-2011, 02:31 AM
حال من دست خودم نيست، ديگه آروم نمي‌گيرم
دلم از كسي گرفته كه مي‌خوام براش بميرم
باز سرنوشت و انتهاي آشنايي
باز لحظه‌هاي غم‌انگيز جدايي
باز لحظه‌هاي ناگزير دل بريدن
بازم آخر راه و حس تلخ نرسيدن
پاي دنياي تو موندم مثل عاشقاي عالم
تا منو ببخشي آخر، تا دلت بسوزه كم كم
مثل آينه روبرومه، حس با تو بودن من
دارم از دست تو مي‌رم، عاشق كن منو نشكن

R A H A
09-25-2011, 02:31 AM
وارث نجيب زخماي درشت
طاقت دلاي پرپر نداري
سرتو رو شونه‌هاي من بذار
وقتي عاشقي و سنگر نداري
پا به دنياي فرشته‌ها بذار
رو زمين دنياي بهتر نداري
زخماي روح شكسته‌تو ببند
وقتي عاشقي و باور نداري
دنياي فرشته‌ها تو خواب تو است
تو همون عكساي بي‌رنگ قديم
پاي اسم پهلوون‌هاي بزرگ
زير طاق آسون‌هاي يتيم
پا به دنياي فرشته‌ها بذار
دنياي فرشته‌ها حقيقته
برا تو كه بوي آسمون مي‌دي
گم شدن تو زندگي مصيبته
برا دلدادگي و رها شدن
يه دل شكسته بيشتر نداري
زير بارون گلوله‌ها بشين
وقتي عاشقي و سنگر نداري
آخرين نشونه‌ي رسيدني
كه برا هميشه بي‌نشون مي‌شي
پا به دنياي فرشته‌ها بذار
داري همسايه آسمون مي‌شي

R A H A
09-25-2011, 02:32 AM
خبر

"باز آمدی" ناگه رساندند این خبر را
بادی به هم کوبید مشتاقانه در را

عمر سفر امروز هم پایان نمی یافت
نفرین نمی کردم اگر دیشب سفر را

دیر آمدی تا اشک هایم قد کشیدند
با اشک دیدم چهره ی هر رهگذر را

از من چرا- با خویش گفتم- دور کرده است
دست سفر آن خوب را ، آن خوبتر را

امروز اما آمدی عاشق تر از پیش
بادی به هم کوبید مشتاقانه ، در را

R A H A
09-25-2011, 02:32 AM
خدایا کاش وصلی بود یک دم
نه دردی بود در عالم نه مرهم
نمیمیریم جز در آتش وصل
نمی سوزیم جز در حسرت هم

هر آن کو راه عدل و دین بگیره
مراد از طالع شیرین بگیره
مرا داغ برادر هاست در دل
فلک داد مرا سنگین بگیره

همان هایی که اهل راز گردند
دگر با خویشتن دمساز گردند
جراحت در جگر دارند و افسوس
کجا یاران رفته باز گردند

اسیر روزگار گرم و سردیم
مگر با گردش دوران بگردیم
همه آلوده دامانی به سر شد
بجز زخمی که از سر وا نکردیم

R A H A
09-25-2011, 02:33 AM
شب کوتاه

بر شانه های این شب کوتاه
پاشیده گرد نقره ای ماه

دل خسته اند عارف و عامی
لب بسته اند عاقل و آگاه

افتاده است کوچه و میدان
در دست چند گزمه ی گمراه

شور است بخت هرکه نگرید
بر یوسفان زندان در چاه

شنگ است حال هر که نفهمد
لبخند های پنهان در آه

با آنکه نیست محرم و مونس
با آنکه نیست همدم و همراه

این بخت خفته دیر نپاید
می تابد آفتاب به درگاه

R A H A
09-25-2011, 02:34 AM
باز ما مانديم و بغضي بين راه
اشك‌هايي در سراشيب نگاه
زخم‌هاي زهر تيغ آلوده ماند
اشك‌هاي بي‌دريغ آلوده ماند
باز ما مانديم و راهي روبرو
استخوان در دست و بغضي در گلو

R A H A
09-25-2011, 02:34 AM
برای خاتم پیامبران :

نوبت درست لحظه ی آخر به ما رسید
انسان به عاشقانه ترین ماجرا رسید

حوا درنگ کرد زمین سیب سرخ شد
آدم سکوت کرد قیامت فرا رسید

کشتی شکستگان و رسولان نا امید
در انتظار معجزه بودند تا رسید

از دشتها تلاوت باران شروع شد
از کوه ها به گوش بیابان صدا رسید

تاریخ ایستاد جهان مکث کرد و بعد
فواره ای بلند شد و تا خدا رسید

پیغمبری به رنگ گل سرخ باز شد
عطر تنش به دور ترین روستا رسید

R A H A
09-25-2011, 02:38 AM
می آمد و بر لبهایش یک شاخه گل سوسن داشت
رویای زمین در چشمش ابریشم و آویشن داشت

هر واژه ی دست افشانش در گوش زمین می پیچید
هر خنده ی پا کوبانش توفان جنون در من داشت

در دوزخی از دلتنگی شبهای غریبم می سوخت

شولای بهشتی موعود از جنس خدا بر تن داشت

R A H A
09-25-2011, 02:39 AM
آدما

آدما دنیا رو دیوار می بینن
روزای آفتابی رو تار می بینن

دوس دارن یه روز بیاد رها بشن
مث شبنم از زمین جدا بشن

سایه هاشون روی دیواره ولی
پر و بالشون گرفتاره ولی

آدما آی آدمای رنگا رنگ
توی کوچه های این شهر فرنگ

میشه این دیوارو پشت سر گذاشت
می شه با فاصله ها کاری نداشت

می شه عاشق شد و پر کشید و رفت
اون سوی فاصله ها رو دید و رفت

دو نگاه وقتی که آفتابی می شن
می رسن به همدیگه آبی می شن

دو نگاه دو آرزو دو خاطره
مث گلدونای پشت پنجره

دنیا رو آبی آبی می بینن
شب و روزو آفتابی می بینن

R A H A
09-25-2011, 02:41 AM
حرف آخر




روزي دو سه آن حادثه خواب از سر ما برد
ما را ز کجا ريشه درآورد و کجا برد




روزي دو سه گم شد بلم روشن خورشيد
اين کشتي توفان زده را باد و بلا برد




روزي دو سه بر پرسش ما مرگ ، تشر زد
رنگ از رخ وحشت زده ي چون و چرا برد




بر کتف زمين خورد کلنگي که نهيبش


فواره ي خون تا لب ايوان خدا برد

R A H A
09-25-2011, 02:44 AM
باز ما مانديم و بغضي بين راه
اشك‌هايي در سراشيب نگاه
زخم‌هاي زهر تيغ آلوده ماند
اشك‌هاي بي‌دريغ آلوده ماند
باز ما مانديم و راهي روبرو
استخوان در دست و بغضي در گلو

R A H A
09-25-2011, 02:46 AM
باد نمی پرسد در می زند
می پیچد بر در سر می زند

من ولی از باد پریشان ترم
نبضم با کوبه ی در می زند

حبس سکوتم پر از آواز هیس
ساز مرا مرگ مگر می زند

خاموشم تنها با یاد تو
گنجشکی در من پر می زند

روز و شبم نیست پرم از تپش
دل به هوایت چقدر می زند

ساز الفبای تو با شعر من
هر دم آهنگ دگر می زند

R A H A
09-25-2011, 02:46 AM
عید آمد و باغ از رویش، گلدوزی فروردین است
امسال ولی دلتنگیم، گل با همه سرسنگین است

این سبزه ی نوروزی نیست، بر سفره سری جا مانده ست
این ماهی قرمز در تنگ، یعنی که دلی خونین است

عباس جوان می آید، آیینه و قرآن در دست
یک « سین» دگر بر سفره، سقای حرم یک «سین» است

در آتش اسفندم من، می گریم و می خندم من
یک روی بهارم آن است، یک روی بهارم این است

ای از دل تنگم آگاه، همسایه ی فروردین ماه
تا نام تو را می نوشم، طعمدهنم شیرین است

R A H A
09-25-2011, 02:47 AM
چقد این حال وهوا رو می شناسم
خیلی مهربون تر از خوابه واسم
چقد این خاطره ها رو دوس دارم
مث آغوشه که بی تابه واسم

چقد این حال و هوا قدیمیه
عطر گرم رنگای کاشی داره
ته دره ها کنار رودخونه
روی سنگا قلب نقاشی داره

چقد این خاطره ها رنگ توئه
چقد این جاده تو رؤیای منه
چقد این حال و هوا رو می شناسم
همه جاش شبیه دنیای منه

اینجا فانوسای روشن زمین
پشت لاله های خاموش توئه
به تو می رسم ازین فاصله ها
ته این جاده تو آغوش توئه

بی پناه جاده های دور دست
می رسم کنار تو خسته ی راه
تو رو دوس دارم همیشه و هنوز
قفس پرنده های بی پناه

R A H A
09-25-2011, 02:50 AM
رها شدیم رها٬ مثل روح بی جسدی

نه با توایم و نه بی تو چه روزگار بدی
رها شدیم در آیینه های تو در تو
چه ازدحام عجیبی چه شهر بی عددی
رها شدیم در این کوچه های سر گردان
نه آستانه ی عشقی نه خانه ی خردی
مرا به حاشیه ی سرد زندگی آورد
امید رو به زوالی دلیل نا بلدی
ستاره ای شدم و در خودم درخشیدم
ولی چه سود که چشمی نمی کند رصدی
مگر به سایه نام تو رو کنم پس از این
که در پناه تو امن است یا علی مددی

R A H A
09-25-2011, 02:50 AM
صدا ، همين صدا ، همين صدا بود
درست ابتداي ماجرا بود

نفس شکست و در صدايمان ريخت
صدا ولي هنوز نارسا بود

سلام و انتظار و ترس و لبخند
و تازه اولين قرار ما بود

دلم ز پيله اش جدا نمي شد
پرنده اي که در قفس رها بود

صدا ترانه خواند و عاشقم کرد
صدا ، همين صدا ، همين صدا بو

R A H A
09-25-2011, 02:55 AM
پنهان شدي و در كلماتم رها شدي



با من رفيق بودي و از من جدا شدي



دير آمدي به خاطرم اي نام ناشناس



با من چه دير دوست شدي ، آشنا شدي



روي لبم نشستي و من از تو بي خبر



چيزي شبيه بوسه ، شبيه دعا شدي



زيبا يي ات به رنگ صدا و سكوت بود



در گل سكوت كردي و در من صدا شدي



روياي فاتحانه ي يك قلب نااميد



پايان عاشقانه ي يك ماجرا شدي

R A H A
09-25-2011, 02:56 AM
وقت رفتن

بار دلتنگتُ بستی ، دیگه وقت رفتنه
داری میری و فقط خاطره هات سهم منه
دلم از حادثه خونه چشام از خاطره خیس
دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس

به تو می رسم اگه موج مسافر بذاره
اگه دلبستگیا لحظه ی آخر بذاره
به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه
به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه
به تو می رسم به چشم انتظاری که داری
به تو می رسم به آغوش بهاری که داری
به تو که آینه ها محو تماشات می شدن
شبای تیره چراغونی چشمات می شدن

می تو نی دل بکنی تا ته دنیا برسی
امروزُ رها کنی تا خود فردا برسی
می تونی همسفر خاطره های بد باشی
می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی
می تونی تو چار دیوار غربت دنیا بری
می تونی هر جا بمونی می تونی هرجا بری
امّا هرگز نمی تونی غمُ تنها بذاری
تو مسافری نمی شه غربتُ جا بذاری
خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه
تا ابد غصه ی غربت تو دلت جا می مونه

R A H A
09-25-2011, 02:58 AM
كي بود كي بود از اول،
روز و شبُ جدا كرد؟
ماه و ستاره‌ها رو تو آسمون رها كرد؟
كي بود رو شونه‌ي كوه، ترمه‌ي توري انداخت؟
از دل ابر تيره، ‌برف بلوري انداخت؟
كي بود كي بود از اول، خاك زمين رو گل كرد؟
اين برهوت خشكُ، دوزخ اهل دل كرد؟

R A H A
09-25-2011, 03:03 AM
ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم

پرده هايِ رو به ايوون’ مي‌گم

دخترِ خاطره ها خوابه هنوز

دخترِ شاهِ پريَون’ مي‌گــم



ما مي‌خواستيم اما دنيا نمي‌خواست

جايِ اَمني برا عاشقـا باشه

دستامون تو دستاي هم بمونه

دلامون تو آسمون رها باشه



خيلي سخته امـا فانوس ِ دلُ

آروم آروم ديگه خاموش مي‌كنيم

هر كي توچشماي ما زّل زد و رفت

مثِ آيينه فرامـوش مي‌كنيم


دلـمون مثلِ دلايِ قديمي

عشقّ تو شِعرايِ تازه دوس داره

اما دنيا پْرِ تابـوته هنـوز

تا بخواي جنگ و جنازه دوس داره


ما توي ِ تّنگ ِ بلوريم شب و روز ؟

چرا مثل ماهـيا گريه كنيم

هيچكي اشكامون’ باور نداره


اَگه صد سالِ سيا گريه كنيم

R A H A
09-25-2011, 03:03 AM
سنگها و نارونها


درگير ساعت هاي دنيا
دلتنگ شادي هاي شيرين
بي چتر و باراني نشستيم
محكوم باران هاي سنگين

در گير و دار آرزوها
روياي شيرين ِرسيدن
بي تاب از عشق تو گفتن
بي بال از دنيا پريدن

اي عشق طاقت سوز من واي
فانوس اين دنياي بيدار
ديدار با لمس تو ممكن
پرواز از دست تو دشوار

اين سنگ ها، اين نارون ها
رد عبور كاروانی ست
اين اسمهاي ساكت و سرد
از غربت دنيا نشانی ست

با من گلوي تشنه اي ماند
اين ابر ها باران ندارند
پايان اين افسانه ها كو؟
افسانه ها پايان ندارند

مثل كبوترهاي عاشق
كا ش اين دل زخمي رها بود
آن سيب هاي چيده ي سرخ
شيريني دنياي ما بود

R A H A
09-25-2011, 03:03 AM
شکوه نمی کنم

کنار عکس تو پر ازحال وهوای گریه ام
شکوه نمی کنم ولی پر از صدای گریه ام

شکوه نمی کنم ولی حریف دنیا نمی شم
مثل یه بغض کهنه ام جون می کنم وا نمی شم

برق کدوم ستاره زد تو چشمایی که یادمه
تو دل سپردی از ازل تو پر کشیدی از همه

حس کدوم فاصله بود که از رگ تو کنده شد
بین کدوم دقیقه بود که قلب تو پرنده شد

شکوه نمی کنم ولی دنیا فقط یه منظره س
تو اون طرف من این طرف فاصله مون یه پنجره س

تو قصه موندی همه شب تو ریشه بستی همه جا
اسم تموم کوچه ها سهم تموم آدما

من از هجوم خستگی حریف دنیا نشدم
کنار سفره ی زمین نشستم و پا نشدم

R A H A
09-25-2011, 03:04 AM
مثل هم


حافظ گفت : ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود سهم برابر... شوق متوازن معشوقی و عاشقی... میل هر دو در ما هست ..هم عجب معشوقی داریم هم نیاز عاشقی از این همه دلتنگی به عشق پناه ببریم تا بعد .. "آوار عشق" قلب عاشق و معشوق را به یک اندازه ویران می کند..


من آهنگ توام حالا
تو آواز منی کم کم
به یک اندازه خوشبختیم
به یک اندازه ، مثل هم

به یک اندازه قلب ما
تو این آوار ویرونه
غرور هردومون حتی
به یک اندازه پنهونه

من از طعم تو شیرینم
تو از احساس من شادی
به یک اندازه دل دادم
به یک اندازه دل دادی

نه تو مجبور دلتنگی
نه من محکوم بی صبری
نه دنیای تو بارونی
نه حال و روز من ابری

تو رو از حس تنهایی
منُ از مرگ ترسونده
به یک اندازه اسم ما
به یاد زندگی مونده

R A H A
09-25-2011, 03:06 AM
بهار اومد


بهار اومد گل بابونه اومد
شقایق با دل دیوونه اومد
به غیر تو که پیش یاس و نرگس
نبودی .... هرکه دیدم خونه اومد

R A H A
09-25-2011, 03:07 AM
"باور تو"
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم، به باور تو
تو بودی و من
به گریه نشستم، برابر تو
به خاطر تو
به گریه نشستم
بگو چه کنم؟
با تو، شوری در جان
بی تو، جانی ویران
از این، زخم پنهان می میرم!
نامت، در من باران
یادت، در دل طوفان
با تو، امشب پایان می گیرم!
نه بی تو سکوت
نه بی تو سخن
به یاد تو بودم
به یاد تو من
ببین غم تو
رسیده به جان و
دویده به تن
ببین غم تو
رسیده به جانم
بگو چه کنم؟

((عبدالجبار کاکایی))