PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دیوان اشعارانوری



صفحه ها : 1 [2]

R A H A
10-01-2011, 12:03 AM
بازار قبول گل چو شد خوش خوش تیز

گفتم که به باغ در شو ای دلبر خیز

گل گفت که آب قدمش خیره مریز

ما دست گلابگر گرفتیم و گریز

R A H A
10-01-2011, 12:03 AM
ای ماه ز سودای تو در آتش تیز

چون سوخته گشتم آبرویم بمریز

چون چرخ ستیزه‌روی با من مستیز

من در تو گریختم تو از من مگریز

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
پیروزشه ای خورده سپهر از تو هراس

هر ساعت و بس کرده زمین‌بوس و سپاس


زیرا که کنی به خنجر چون الماس

از هفت فلک به یک زمان چارده طاس

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
ماییم درین گنبد دیرینه اساس

جویندهٔ رخنه‌ای چو مور اندر طاس

آگاه نه از منزل امید و هراس

سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
در منزل دل غم تو می‌آید و بس

در سکنهٔ جان غم تو می‌باید و بس

تا صبح جمال فتنه‌زای تو دمید

گویی که ز شب غم تو می‌زاید و بس

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
روزی که کنم هجر ترا بر دل خوش

گویم چه کنم تن زنم اندر آتش

چون راست که در پای کشم دامن صبر

عشق تو گریبان دلم گیرد و کش

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
ماییم و دو شیشکک می روشن و خوش

یک حوضک نقل و یک تنورک آتش

باقلیککی و نانکی پنج از شش

گر فرمایی جمال ده بی‌ترکش

R A H A
10-01-2011, 12:04 AM
چون بندگی شهت نمی‌آید خوش

با ملک چو آب و دولت چون آتش

برخیز و بسیج آن جهان کن خوش خوش

اینجا علف گلخن دوزخ بمکش

R A H A
10-01-2011, 12:05 AM
ای دل تو برو به نزد جانان می‌باش

ساعت ساعت منتظر جان می‌باش

ای تن تو بیا ندیم هجران می‌باش

جان می‌کن و خون می‌خور و خندان می‌باش

R A H A
10-09-2011, 10:28 PM
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش

وی ملک‌ستان سکندر گیتی‌بخش

در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست

برگرد و به بنده بخش ویرانهٔ وخش

R A H A
10-09-2011, 10:28 PM
گفتم که گهی چند نپرسم خبرش

تا بوک برون شد تکبر ز سرش

خود هست کرشمه هر زمان بیشترش

اکنون من و زاری و شفیعان درش

R A H A
10-09-2011, 10:28 PM
هر تیر جفا که داری اندر ترکش

چون سر ز وفا نمی‌کشم گردن‌کش

من دست ز آستین برون کردم و عشق

تو خوش بنشین و پای در دامن کش

R A H A
10-09-2011, 10:30 PM
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش

تا روز می طرب همی کردم نوش

امشب من و صد هزار فریاد و خروش

تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش

R A H A
10-09-2011, 10:30 PM
از خاک درت ساخته‌ام مفرش خویش

بر خیره به باد داده عیش خوش خویش

بنمای به من تو آن رخ مهوش خویش

هان تا نبرم آب تو از آتش خویش

R A H A
10-09-2011, 10:31 PM
یک چند نهان از دل بی‌حاصل خویش

با صبر پناه کردم از مشکل خویش

کام دلم آن بود که سرگشته شوم

گردان گردان شدم به کام دل خویش

R A H A
10-09-2011, 10:31 PM
با خاک برابرم ز بی‌سنگی خویش

وز دل خجل از دوام دلتنگی خویش

یارب بدهم شرم ز بی‌شرمی خویش

تا باز هم ز ننگ بی‌ننگی خویش

R A H A
10-09-2011, 10:32 PM
داری ز جهان زیاده از حصهٔ خویش

در باقی کن شکایت و قصهٔ خویش


تا کی ز پی شکم به درها گردی

بنشین و بخور طعام ذاغصهٔ خویش

R A H A
10-09-2011, 10:32 PM
گل روز دو عرض می‌دهد مایهٔ خویش

زنهار میفکن تو بر آن سایهٔ خویش


او خود چو ببیند پس از آن پایهٔ خویش

در پای تو ریزد همه پیرایهٔ خویش

R A H A
10-09-2011, 10:32 PM
تا دست طمع بشستم از عالم خاک

از گرد زمانه دامنی دارم پاک

امید بقا یکی شد و بیم هلاک

چون من ز جهان برفتم از مرگ چه باک

R A H A
10-09-2011, 10:32 PM
ای جاه تو چون سماک و عالم چو سمک

یک شقه ز نوبتی جاه تو فلک


یک چند ترا رکاب بر دست ملوک

یک چند ترا غاشیه بر دوش ملک

R A H A
10-09-2011, 10:33 PM
در منزل آبگینه هنگام درنگ

چون بی‌تو دل شکسته را دیدم تنگ

گفتم که چگونه‌ای دلا گفت مپرس

چونانک در آبگینه اندازی سنگ

R A H A
10-09-2011, 10:33 PM
ای مسند تو قاعدهٔ دولت گل

خصمت که ز عز تست دست خوش ذل

بی‌قدر چو خار باد و کم عمر چو گل

چون آب خروشان و لگدکوب چو پل

R A H A
10-09-2011, 10:33 PM
ای گوهر تو خلاصهٔ عالم گل

باد از تو دو قوم را دو معنی حاصل

چون آب نکوخواه ترا حکم روان

چون لوله بداندیش ترا سوخته‌دل

R A H A
10-09-2011, 10:34 PM
آخر شب دوش بی‌تو ای شمع چگل

بگذشت و گذاشت در غمم خوار و خجل

تو فارغ و من به وعده تا روز سپید

در بند تو بنشسته و برخاسته دل

R A H A
10-09-2011, 10:34 PM
آمیختم از بهر تو صد رنگ و حیل

هم دست اجل قوی‌تر آمد به جدل

گر جان مرا قبول کردی به مثل

پیش از اجلش کشیدمی پیش اجل

R A H A
10-09-2011, 10:34 PM
ای چشم زمانه کرده روشن به جمال

در گوش تو برده خوشترین لفظ سؤال


رایی داری چو آفتاب اول روز

عمری بادت چو سایه‌ها بعد زوال

R A H A
10-09-2011, 10:34 PM
زین عمر به تعجیل دوان سوی زوال

دانی که جهان چه آیدم پیش خیال

دشتی آید ز درد دل میلامیل

طشتی آید ز خون دل مالامال

R A H A
10-09-2011, 10:35 PM
در هجر همی بسوزم از شرم خیال

در وصل همی بسوزم از بیم زوال

پروانهٔ شمع را همین باشد حال

در هجر نسوزد و بسوزد ز وصال

R A H A
10-09-2011, 10:35 PM
منزل دوردست و روز بی‌گاه ای دل

زین رو مکش انتظار همراه ای دل


بشتاب که منقطع فراوان هستند

زین راه دراز و روز کوتاه ای دل

R A H A
10-09-2011, 10:35 PM
ای دل طمع از وصال جانان بگسل

سررشتهٔ آرزو به دندان بگسل

زان پیش که بگسلند جان از تن تو

از بهر خدا علایق جان بگسل

R A H A
10-09-2011, 10:36 PM
پیراهن گل دریده شد بر تن گل

شلوار تو بینما چو پیراهن گل


ای خرمن کون تو به از خرمن گل

جایی که بود کون تو کون زن گل

R A H A
10-09-2011, 10:36 PM
صف زد حشم بهار پیرامن گل

ابر آمد و پر کرد ز در دامن گل

با این همه جان نماند اندر تن گل

گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل

R A H A
10-09-2011, 10:36 PM
تاب رخ یار من نداری ای گل

جامه چه دری رنگ چه آری ای گل


سودت نکند تا که به خواری ای گل

از بار خجل فرو نیاری ای گل

R A H A
10-09-2011, 10:37 PM
آنم که ندانم نه وجود و نه عدم

دانم که ندانم نه حدوث و نه قدم


می‌دانم و مطرب و حریفی همدم

مستی و طرب فزون و هشیاری کم

R A H A
10-09-2011, 10:39 PM
دردا که فرو شد لب شادی را غم

پر گشت و نگون گشت پیمانهٔ غم


دشواری بیش گشت و آسانی کم

واین ماند ز عالم که دریغا عالم

R A H A
10-09-2011, 10:39 PM
ای گوهر تو اصل طفیل آدم

وی ذات تو معنی و عبارت عالم


تا حکم کفت نکرد روزی‌ده خلق

وز خلقت آدمی نیاورد شکم

R A H A
10-09-2011, 10:39 PM
چرخا زحلت نحس‌ترست یا بهرام

زهره‌ت غر و مشتریت مغرور به نام

تیرت ز منافقی نه پخته‌ست و نه خام

خورشید تو قحبه است و ماهت نه تمام

R A H A
10-09-2011, 10:53 PM
ای زیر همای همتت چرخ مدام

کبک از نظرت گرفته با باز آرام

اقبال تو شاهین و کبوتر ایام

سیمرغ نظیر خسرو طوطی نام

R A H A
10-09-2011, 11:30 PM
رفتم چو نبود بیش از این جای مقام

هرچند به نزدیک تو بودم آرام


کس را به جهان مباد ای سیم‌اندام

رفتن نه به اختیار و بودن نه به کام

R A H A
10-10-2011, 12:09 AM
از مشرق دست گوهر آل نظام

ده ماه تمام را طلوعست مدام

اینک بنگر که آن خداوند کرام

بفکند مه نوی ز هر ماه تمام

R A H A
10-10-2011, 12:11 AM
دل فرق نمی‌کند همی دانه ز دام

راهیش به جامعست و راهیش به جام

با این همه ما و می و معشوقه به کام

در مصطبه پخته به که در صومعه خام

R A H A
10-10-2011, 12:12 AM
هر مرحله‌ای که رخت برداشته‌ام

از خون جگر مرحله تر داشته‌ام

از تو خبر وصل مبادم هرگز

گر بی‌تو ز خویشتن خبر داشته‌ام

R A H A
10-10-2011, 12:13 AM
با یاد تو ای ریخته عشقت آبم

نشگفت اگر بود بر آتش خوابم

روی از غم چون تویی چرا برتابم

تا به ز غمت کدام شادی یابم

R A H A
10-10-2011, 12:13 AM
بختی نه کزو نصیب جز غم یابم

روزی نه که در جهان دو همدم یابم


شادی مگر از جهان برونست از آنک

هرچند که بیش جویمش کم یابم

R A H A
10-10-2011, 12:13 AM
من غره به گفتار محال تو شدم

زان روی سزای گوشمال تو شدم


وین طرفه که آزمود صد بار ترا

هم باز به عشوه در جوال تو شدم

R A H A
10-10-2011, 12:13 AM
دی کرد وداع بر جناح سفرم

تا دست فراق کرد زیر و زبرم


او می‌شد و جان نعره همی زد ز پی‌اش

آهسته ترک تاز که من بر اثرم

R A H A
10-10-2011, 12:15 AM
روزی که به حیلت به شب تیره برم

می‌گویم شکر و باز پس می‌نگرم


بنگر که ز عمر در چه خون جگرم

تا روز گذشته را غنیمت شمرم

R A H A
10-10-2011, 12:15 AM
زلف تو دلم برد و به جان در خطرم

گیرم که ز بیم پی به زلفت نبرم


باری دمی از زیر کله بیرون کن

چندان که ز دور در دل خود نگرم

R A H A
10-10-2011, 12:16 AM
سودای تو بیرون شده یکسر ز سرم

وز کوی تو ببرید خرد رهگذرم


دست طلب تو باز در کوفت درم

تا با سر کار برد بار دگرم

R A H A
10-10-2011, 11:54 AM
چون روی ندارم که به رویت نگرم

باری به سر کوی تو بر می‌گذرم


در دیده کشم ز آرزوی رخ تو

گردی که زکوی تو به دامن سپرم

R A H A
10-10-2011, 11:54 AM
ای دل ز فلک چرا نیوشی آزرم

هم بادم سرد ساز و با گریهٔ گرم


دلبر ز تو وز ناله کجا گردد نرم

آن را که هزار دیده باشد بی‌شرم

R A H A
10-10-2011, 11:54 AM
آخر ز تو چون روی به خون تر دارم

در عشق ز هیچ روی باور دارم


بردار ز روی پرده ورنه پس از این

من پرده ز روی راز دل بردارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
از غم صدف دو دیده پر در دارم

وز حادثه پوستین به گازر دارم


دردا که تهی دامنم از زر درست

وز دست شکسته آستین پر دارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
در کوی غمت هزار منزل دارم

وز دست تو پای صبر در گل دارم


در راه تو کار سخت مشکل دارم

دل نیست پدید و صد غم دل دارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
راز تو ز بیم خصم پنهان دارم

ورنه غم و محنت تو چندان دارم


گویی که ز دل نداریم دوست همی

آری ز دلت ندارم از جان دارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
نه در غم عشق یار یاری دارم

نه همنفسی نه غمگساری دارم


بس خسته نهان و آشکاری دارم

یارب چه شکسته بسته کاری دارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
ای دل ز وصال تو نشانی دارم

وی جان ز فراق تو امانی دارم


بیچاره تنم همه جهان داشت به تو

واکنون به هزار حیله جانی دارم

R A H A
10-10-2011, 11:55 AM
من با تو که عشق جاودانی دارم

یک مهر و هزار مهربانی دارم


با من صنما چو زندگانی نکنی

من بی‌تو بگو چه زندگانی دارم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
نام تو نویسم ار قلم بردارم

کوی تو گذارم چو قدم بردارم


جز روی ترا نبینم ای جان جهان

در عمر خود ار دیده ز هم بردارم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
در کار تو هر روز گرفتارترم

غمهای ترا به جان خریدارترم


هر روز به چشم من نکو روی‌تری

هرچند که بیش بینمت زارترم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
بفروختمت سزد به جان باز خرم

ارزان بفروختم گران باز خرم


باری خواهم ز دوستان ای دلبر

تا بو که ز دشمنان ترا باز خرم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
من بنده که کمتر سگ کویت باشم

این بس باشد که مدح‌گویت باشم


اقبال نیم که سال و ماه و شب و روز

واجب باشد که پیش رویت باشم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
بینم دل خویش گر دهانت اندیشم

یابم تن خویش گر میانت اندیشم


یادم ناید ز سر به جان و سر تو

الا که ز خاک آستانت اندیشم

R A H A
10-10-2011, 11:56 AM
خوار و خجلم خوار و خجل باد دلم

آسیمه‌سر و پای به گل باد دلم


در دست غمم اسیری از دست دلست

چونان که منم، اسیر دل باد دلم

R A H A
10-10-2011, 11:57 AM
بر چرخ رسید از تو دم سرد دلم

بر دامن غم فشاندهٔ گرد دلم


خون دلم از دیده بپالود دلم

دردا دل فارغ تو از درد دلم

R A H A
10-10-2011, 11:57 AM
ای خورده به واجبی چو مردان غم علم

در تحت تصرف تو بیش و کم علم


در عمر دمی نازده الا دم علم

هم عالم عالمی هم عالم علم

R A H A
10-10-2011, 11:57 AM
پر شد ز شراب عشق جانا جامم

چون زلف تو برهم زده گشت ایامم


در عشق تو این بود مراد و کامم

کز جملهٔ بندگان نویسی نامم

R A H A
10-10-2011, 11:57 AM
در خدمت تست عقل و هوش و جانم

گر پیش برون روم ور از پس مانم


اقبال نیم که سال وماه و شب و روز

واجب باشد که در رکابت رانم

R A H A
10-10-2011, 11:57 AM
ای دل چو به غمهای جهان درمانم

از دیده سرشکهای خونین رانم


خود را چه دهم عشوه یقین می‌دانم

کاندر سر دل شود به آخر جانم

R A H A
10-10-2011, 11:58 AM
شبها چو ز روز وصل او یاد کنم

تا روز هزار گونه فریاد کنم


ترسم که شب اجل امانم ندهد

تا باز به روز وصل دل شاد کنم

R A H A
10-10-2011, 11:58 AM
بازیچهٔ دور آسمانم چه کنم

سرگشتهٔ گردش جهانم چه کنم


از هرچه همی کنم پشیمان گردم

آیا چه کنم تا که بدانم چه کنم

R A H A
10-10-2011, 11:58 AM
چون حرب کنم هیج محابا نکنم

چون عفو کنم هیچ مدارا نکنم


من سایهٔ یزدانم و نیکو نبود

گر قدرت و رحمت آشکارا نکنم

R A H A
10-10-2011, 11:58 AM
می نوش کنم ولیک مستی نکنم

الا به قدح درازدستی نکنم


دانی غرضم ز می‌پرستی چه بود؟

تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم

R A H A
10-10-2011, 11:58 AM
کس نیست غم اندوخته‌تر زین که منم

با درد تو آموخته‌تر زین که منم


گفتی که نه‌ای به عشق درپخته هنوز

خامی چه کنی سوخته‌تر زین که منم

R A H A
10-10-2011, 11:59 AM
بر آتش هجر عمری ار بنشینم

بر خاک در تو هم به دل نگزینم


از باد همه نسیم زلفت بویم

در آب همه خیال رویت بینم

R A H A
10-10-2011, 11:59 AM
آن دیده ندارم که به خوابت بینم

یا آن رخ همچو آفتابت بینم


از شرم رخ تو در تو نتوان نگریست

می‌ریزم اشک تا در آبت بینم

R A H A
10-10-2011, 11:59 AM
من دل به کسی جز از تو آسان ندهم

چیزی که گران خریدم ارزان ندهم


صد جان بدهم در آرزوی دل خویش

وان دل که ترا خواست به صد جان نده

R A H A
10-10-2011, 11:59 AM
ای سایهٔ آنک ملک او هست قدیم

تا چند از این ملک چو گوزی بدونیم


یک رویه کن این کار که سهلست و سلیم

ملکست نه بازیچه، والملک عقیم

R A H A
10-10-2011, 11:59 AM
شکر ایزد را که خسرو هفت اقلیم

آن شاه مبارک قدم آن ذات کریم


از آتش فتنه بر کران شد چو خلیل

وز آب خطر به ساحل آمد چو کلیم

R A H A
10-10-2011, 12:00 PM
در موج خطر مرفهی همچو کلیم

وز آتش فتنه شاد چون ابراهیم


ای مفخر آنکه ماه کردی به دو نیم

معصومان را از آتش و آب چه بیم

R A H A
10-10-2011, 12:00 PM
چون پای همی تحفه برد هر جایم

وز پای به پای آمدنی می‌آیم


دستم شکند فلک من این را شایم

آری چو گزیز نیست باری پایم