M.A.H.S.A
09-19-2011, 06:19 PM
نگاه انسان در ذات حقوق به سوي عدالت است آرماني كه در قلب انسان از آن به حسرتي بيش جاي ندارد. نگاه سزاواري كه در بطن خود دولتگرايان را به سوي خشم بر آن هدايت مي كند و هيچ تفاوتي بين آنچه كه هست و آنچه بايد باشد در نگاه آنان جاي ندارد بسيار مسرورم كه از آن سخن مي گويم تا نگاه بيدار و اما به ظاهر خموش سياست بدان استوار گردد. نگاهي كه در آن طعنه اي به سياست مي زنم و بي دريغ مي گويم كه اين نگاه آرماني را در غالب آن هدايت نكنيد ، مي گويم تا دانشجويان علمي حقوق بدانند كه نبايد در غالب واژه هاي قانون اسير گشت نبايد هر آنچه كه مي بينيم صحيح تلقي كنيم وي دانم كه اينان هدفي والاتر از آنچه هست را دارند آنان بايد بدانندخشتي كه مي نهد بر در مسجد است يا ميخانه و امانتي كه بر دوش دارند بار شاطر است يا بار خاطر.
مي خواهم بگويم از واژه حقوق كه به معناي نهادن هر چيزي به جاي سزاوار بر مبناي عدالت و فضيلتي كه مي خواهد حق را از ناحق باز ستاند، دفاع مي كنم چون اين هم جزو حقوق من است مي خواهم از خشكي حقوق بكاهم و بر آن آبي نهم ، چهره به ظاهر تب آلود آن را باز ستانم مي خواهم به برايت بگويم مروت و تقوا را از پاكان خردمند و عادل بياموز.
در عدالت نه جاهي هست نه مالي منت آن، در فضيلت باز ستاندن آن است كه از ذات مقدس الهي سر چشمه مي گيرد.
عدالت دو قسم صوري و ماهوي دارند عدالت صوري به مفهوم برابر داشتن اصرار دارد تبعيضي در آن نيست چون تبعيض به واژه بي عدالتي مطلق در آن راه دارد چرا كه انسان در اين راه گاها ناچار است از جان خود بگذرد تا به تساوي دست يابد و انتظار تساوي بدان به مفهوم صوري آن است در آن مفهوم علما را مي گويم كه هر آنچه كه است را در جاي خود بنهند در اين مقام از هيچ دولتگرايي كه نگاهي به عدالت ندارد مستقل باشد شيريني باز ستاندن حق از باطل در دل و جان آدمي روحي را مي دهد كه گويي تازه متولد گشته اي
و مفهوم عدالت واقعي به كيفيت نظر دارد وآميزه اين دو آرمان مطلوب انسان است حكم عدالت را بايستي به كمك حقوق با تكيه بر وجدان ، اخلاق ، اقتضا ، جامعه شناسي و روانشناسي به قانون تحميل نمود اجراي عدالت در اين ميان واژه اي از آنچه كه بوجود مي آوريم مهمتر مي گرددزيرا زماني عدالت مفهم ميگردد كه ضمانت اجرا بدان استوار گردد.
مي خواهم در اين بين عدالت را تعريف كنم ولي ذهن ناچيز بنده از تعريف جامع و مانع آن ناتوان است، آرمان بلند پروازيم به واژه هاي بسياري سرك مي زند و از تعريف آن ناگزير است زندگي، حركت به سوي كمال است، عدالت كمال انسان است حتي گوشه از اباي بلند آرماني، آن را بگيرد. مي خواهم بگويم اي عدالت مرا در رمره عاشقان خود قرار ده ،مي خواهم با فريادهاي خود داد را از حق بازستانم مي خواهم قسمي كه خورده ام رابه سوي بجايش سوق دهم. اي عدالت در برابر ظلم ايستاده و پايدار مي ايستم تا روي تو جامه قانوني بكشم كه ديگر از هر حال در برابر مفهوم مخالف خود نلرزي، در اين راه استوار و پايدارم زيرا نه تو را در غالب جسم مادي مي بينم و نه جاهي بر آن دارم. شايد از خواندن اينها بگويي هدف چيست : هدف از گفتن اين نكته ها سخني در باب عدالت و توصيه به جامعه حقوقي ايران و جهان است هدفي كه نداي برابري هم انسانها در غالب يك قانون را دارد و مي خواهم بگويم آرمان حقوق برابري است ،عدالت مطلق، در ذلت خداوند است اما بايستي تلاش كنيم دلمان اين مفهوم الهي را بگيريم و حرفي جز حق بگويم از تفسير سياسي و تدوين آن بپرهيزيم از شنيدن سخن حق خشم نگيريم و بر قانون ناحق ايراد بگيريم بدون شك در اين راه استوار خواهيم بود.
مفهوم عدالت
واژه : Objective – subjective___ Abstract noun
ترك كبائر و اصرار نورزيدن به صغائر و رعايت مروت است مروت عبارت است از اتصاف به اموري كه پسنديده است، به احتساب زمان و مكان و نظامات صنفي ( ماده 1134 ق م ) عكس عدالت فسق است. از نظر ثبوتي اين است و از نظر اثباتي جنس ظاهر است. برابري بعد اصلي عدالت است ، برابري در مفهوم عام آن ،متصف به افرادي خاصي از باب مليت آنان، جنس ، رنگ پوست ، نژاد و مذهب و تعصبات مذهبي را نميشناسد و به معناي برابري در ازاي استيفاء حقي است كه مي توانند از آن بهره مند گردند خداوندگار يكتا اين قدرت لا يتناهي، انسان را بر حسب گوهر و ذات برابر آفريد كفر و ايمان الحاقات روح انسان است كه بهد عارض ميگردد و شايد در اذهان عدالت در مفهوم صوري آن برابري مطلق باشد ارسطو برابري را در لحاظ افراد در برخورداري از ثروت ، قدرت و احترام مي داند از باب ديگر عده اي معتقدند مساوات عادلانه در دادن ميزان آن شرط مي دانند صفت آن را مي توان در ميزان فعاليت يا يكسان نبودن كوشش افراد جستجو كرد بدين سان تعريفي كه بنده ارائه مي دهم عدالت به معناي برابري افراد بدون توجه به رنگ ، نژاد ، چهره در غالب حقوق است كه چون آرمان حقوق اين است علم حقوق مي خواهد پوسته را بردارد و نگاهي عميق به هسته اندازد حقوق در اينجا بايستي عدالت را در نظم اجتماعي با تكيه بر علوم ديگر پايه ريزد و آنرا در غالب قانون آورد اين علم به تنهائئ قادر نيست بدون نگرش به مسائل آنرا در چهار چوب قانون لحاظ دارد.
رابطه قانون با عدالت
قانون مجموعه مقرراتي است كه براي استقرار نظم در جامعه، تنفيذ آن از حقوق و عدالت وضع مي گردد .ذات قانون تعيين شيوه هاي صحيح رفتار اجتماعي طبق اصول جامعه شناختي ، با نگرش به حقوقي عادلانه ، است
سوال : آيا متابعت از هر قانوني سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت است؟
جواب : در پاسخ روشن است ما بايستي بين واژه حقوق ، عدالت و قانون قائل به تفكيك شويم قانون حاصل تنفيذ حكومت براي تصويب آن است ممكن است دولتگرايان مناقع سياسي نظام را در آن لحاظ كنند و بدون شك چنين قانوني كه با عدم تكيه بر حقوق ، عدالت ، انسانيت و شرف تدوين نگرديده، در ذات خود غير قانوني و غير منصفانه و عدالت گرا نيست ، قانون در صورتي عدالت را در خود خواهد داشت كه عادلانه باشد .چه بسا آنچه كه در اذهان مي ماند عدالت اجتماعي و معناي كلي آن است كساني كه با نگرش سياسي راه عدالت را مي بندند در گردآبي هستند كه خود در آن غرق خواهند شد.
نتيجه گيري : عدالت واژه اي نظري است از ذات مقدس الهي سرچشمه مي گيرد به معناي برابر و مساوات و حق برخوردار شدن از حقوق به شرط مثبت آن است قانون ديكته دولتهاست چنانچه در غالب عدالت و حقوق باشد ضامن اجراي عدالت است و چنانچه عدالت در آن جاي نداشته باشد متهم به فساد است.
استيفاء حقوق
حقوق جمع حق،و به معناي امتيازي است بالقوه، يا باالفعل، كه براي شخص اجازه ميدهد از ان به روش صحيح استيفاء منفعت كند ،چه مادي چه غير مادي . عدالت زماني تحقق مي يابد كه به حقوق ديگران احترام بگذارد ، زن و مرد را نه به عنوان جنس، بلكه به عنوان انسان بدون رنگ و چهره و مليت و نژاد بنگردو در ديدگاه آن از حقوق مساوي برخوردار باشد هر چيزي در جامعه از حقوقي برخوردار است تجاوز به حقوق مردم و ممانعت از برخورداري از آن حقوق اجتماعي ،مذموم است به طور مثال از جمله حقوق مردم حق تعيين سرنوشت است چنانچه حتي اين حق در غالب قانون به آنان داده شود و ضمانت اجراي صحيح و عادلانه اي بدان داده نشود چه فرقي دارد كه آن قانون باشد يا نباشد و قانون را به منزله يك قانون نمايشي تلقي مي گردد.
توازن
توزيع عادلانه امكانات كه ملت آن جامعه ،حق برخوردار شدن از آن را دارند و امكانات به نحوه صحيح در جامعه تقسيم گردد.
عدالت از ديدگاه دانشمندان
افلاطون در كتاب جمهوري به تفصليل از توازن و رابطه آن با عدالت سخن مي گويد،تبيين آن را فقط در حيطه فلاسفه مي داند و درآن اذعان مي دارد كه به ياري حس و تجربه نمي توان بدان رسيد. از نظر وي عدالت در صورتي مفهوم دارد كه «هر كس به كاري دست زند ،عدالت در جامعه ناگزي به واژه اي بي مفهوم مبدل خواهد شد.
شيخ طوسي در كتاب مبسوط مي گويد «ان العدل في اللغه ، ان يكون انسان متعادل الاحوال متساويا »
ارسطو : عدالت را به دو معناي عام و خاص آن تقسيم بندي ميكند عدالت به معناي عام كلمه شامل تمام فضيلتهاست و مفهوم مخالف آن ستم است بدين معنا كه هر كس بر خلاف عدالت به كار ناشايستي دست زند ستم كرده است . پس مفهوم عدالت در معناي عام كسب فضايل و ترك رذايل است آنچه كه در كتابهاي اسلامي مانند اخلاق عالم آراء ( محسني ) مي خوانيم .
عدالت به معناي خاص كلمه : به مفهوم برابر داشتن اشخاص و اشيا است مبناي آن محاسبات رياضي و جدول ضرب نيست كه هميشه عدد خاص مبين باشد بلكه: « فضيلتي است كه به موجب آن بايستي به هر كس بايد هر آنچه را كه حق او است داده شود.
عدالت صوري و ماهوي
برخي عدالت را به صوري و ماهوي تقسيم بندي مي كنند عدالت صوري همان عدالتي هست كه بايد باشد هر چند برقرار نيست و يا شايد اين عدالت صوري را به جهت اينكه در مقام اجرا آورده نشده صوري مي دانند پس واژه عدالت مطلق متناسب تن آن است و عدالت صوري واژه اي عاريه اي است كه براي تبيين آن پوشانده شده عدالت صوري مانده اي است كه اجرا نشده است آن هست و به معناي مطلق است در عدالت صوري واژه آن برابري است بدون نگرش به ميزان برخورداري از حق ولي چنانچه آنرا در غالب عدالت ماهوي ببريم مطلوب خواهد بود.
عدالت ماهوي : كيفيت اجراي عدالت را در بردارد نگاهش از عدالت صوري سرچشمه مي گيرد و به برابر داشتن كفايت نمي كند عدالت آن نيست كه هر كس با توجه به قتل بدون به شخصيت و مقام و دانش مورد حكم يكسان قرار بگيرد ولي لازمه عدالت ماهوي برقراري آن در مقابل هم و ملازمه و عدم نگرش آن به امتيازات افراد است.
اي خداي پاك بي انباز و يار دستگير و جرم ما را در گذار
ياد ده ما را سخنهاي رقيق كه ترا رحم اورد آن اي رفيق
هم دعا ار تو اجابت هم ز تو ايمني از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحي تو اي سلطان سخن
كيميا داري كه تبديلش كني گر چه جوي خون بود نيلش كني
اين چنين مينا گري ها كار توست اين چنين اكسيرها از اسرار توستمنبع:نويسنده : كامران اكرمي افشار
پي نوشتها
1 : ترمينولوژي مبسوط : دكتر جعفر جعفري لنگرودي
2: جمهوري : افلاطون
3: مبسوط : شيخ طوسي
4: گامي به سوي عدالت : دكتر ناصر كاتوزيان
5: اخلاق العالم اراء : محسني
6: مثنوي معنوي : مولانا جلا ل الدين محمد بلخي
مي خواهم بگويم از واژه حقوق كه به معناي نهادن هر چيزي به جاي سزاوار بر مبناي عدالت و فضيلتي كه مي خواهد حق را از ناحق باز ستاند، دفاع مي كنم چون اين هم جزو حقوق من است مي خواهم از خشكي حقوق بكاهم و بر آن آبي نهم ، چهره به ظاهر تب آلود آن را باز ستانم مي خواهم به برايت بگويم مروت و تقوا را از پاكان خردمند و عادل بياموز.
در عدالت نه جاهي هست نه مالي منت آن، در فضيلت باز ستاندن آن است كه از ذات مقدس الهي سر چشمه مي گيرد.
عدالت دو قسم صوري و ماهوي دارند عدالت صوري به مفهوم برابر داشتن اصرار دارد تبعيضي در آن نيست چون تبعيض به واژه بي عدالتي مطلق در آن راه دارد چرا كه انسان در اين راه گاها ناچار است از جان خود بگذرد تا به تساوي دست يابد و انتظار تساوي بدان به مفهوم صوري آن است در آن مفهوم علما را مي گويم كه هر آنچه كه است را در جاي خود بنهند در اين مقام از هيچ دولتگرايي كه نگاهي به عدالت ندارد مستقل باشد شيريني باز ستاندن حق از باطل در دل و جان آدمي روحي را مي دهد كه گويي تازه متولد گشته اي
و مفهوم عدالت واقعي به كيفيت نظر دارد وآميزه اين دو آرمان مطلوب انسان است حكم عدالت را بايستي به كمك حقوق با تكيه بر وجدان ، اخلاق ، اقتضا ، جامعه شناسي و روانشناسي به قانون تحميل نمود اجراي عدالت در اين ميان واژه اي از آنچه كه بوجود مي آوريم مهمتر مي گرددزيرا زماني عدالت مفهم ميگردد كه ضمانت اجرا بدان استوار گردد.
مي خواهم در اين بين عدالت را تعريف كنم ولي ذهن ناچيز بنده از تعريف جامع و مانع آن ناتوان است، آرمان بلند پروازيم به واژه هاي بسياري سرك مي زند و از تعريف آن ناگزير است زندگي، حركت به سوي كمال است، عدالت كمال انسان است حتي گوشه از اباي بلند آرماني، آن را بگيرد. مي خواهم بگويم اي عدالت مرا در رمره عاشقان خود قرار ده ،مي خواهم با فريادهاي خود داد را از حق بازستانم مي خواهم قسمي كه خورده ام رابه سوي بجايش سوق دهم. اي عدالت در برابر ظلم ايستاده و پايدار مي ايستم تا روي تو جامه قانوني بكشم كه ديگر از هر حال در برابر مفهوم مخالف خود نلرزي، در اين راه استوار و پايدارم زيرا نه تو را در غالب جسم مادي مي بينم و نه جاهي بر آن دارم. شايد از خواندن اينها بگويي هدف چيست : هدف از گفتن اين نكته ها سخني در باب عدالت و توصيه به جامعه حقوقي ايران و جهان است هدفي كه نداي برابري هم انسانها در غالب يك قانون را دارد و مي خواهم بگويم آرمان حقوق برابري است ،عدالت مطلق، در ذلت خداوند است اما بايستي تلاش كنيم دلمان اين مفهوم الهي را بگيريم و حرفي جز حق بگويم از تفسير سياسي و تدوين آن بپرهيزيم از شنيدن سخن حق خشم نگيريم و بر قانون ناحق ايراد بگيريم بدون شك در اين راه استوار خواهيم بود.
مفهوم عدالت
واژه : Objective – subjective___ Abstract noun
ترك كبائر و اصرار نورزيدن به صغائر و رعايت مروت است مروت عبارت است از اتصاف به اموري كه پسنديده است، به احتساب زمان و مكان و نظامات صنفي ( ماده 1134 ق م ) عكس عدالت فسق است. از نظر ثبوتي اين است و از نظر اثباتي جنس ظاهر است. برابري بعد اصلي عدالت است ، برابري در مفهوم عام آن ،متصف به افرادي خاصي از باب مليت آنان، جنس ، رنگ پوست ، نژاد و مذهب و تعصبات مذهبي را نميشناسد و به معناي برابري در ازاي استيفاء حقي است كه مي توانند از آن بهره مند گردند خداوندگار يكتا اين قدرت لا يتناهي، انسان را بر حسب گوهر و ذات برابر آفريد كفر و ايمان الحاقات روح انسان است كه بهد عارض ميگردد و شايد در اذهان عدالت در مفهوم صوري آن برابري مطلق باشد ارسطو برابري را در لحاظ افراد در برخورداري از ثروت ، قدرت و احترام مي داند از باب ديگر عده اي معتقدند مساوات عادلانه در دادن ميزان آن شرط مي دانند صفت آن را مي توان در ميزان فعاليت يا يكسان نبودن كوشش افراد جستجو كرد بدين سان تعريفي كه بنده ارائه مي دهم عدالت به معناي برابري افراد بدون توجه به رنگ ، نژاد ، چهره در غالب حقوق است كه چون آرمان حقوق اين است علم حقوق مي خواهد پوسته را بردارد و نگاهي عميق به هسته اندازد حقوق در اينجا بايستي عدالت را در نظم اجتماعي با تكيه بر علوم ديگر پايه ريزد و آنرا در غالب قانون آورد اين علم به تنهائئ قادر نيست بدون نگرش به مسائل آنرا در چهار چوب قانون لحاظ دارد.
رابطه قانون با عدالت
قانون مجموعه مقرراتي است كه براي استقرار نظم در جامعه، تنفيذ آن از حقوق و عدالت وضع مي گردد .ذات قانون تعيين شيوه هاي صحيح رفتار اجتماعي طبق اصول جامعه شناختي ، با نگرش به حقوقي عادلانه ، است
سوال : آيا متابعت از هر قانوني سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت است؟
جواب : در پاسخ روشن است ما بايستي بين واژه حقوق ، عدالت و قانون قائل به تفكيك شويم قانون حاصل تنفيذ حكومت براي تصويب آن است ممكن است دولتگرايان مناقع سياسي نظام را در آن لحاظ كنند و بدون شك چنين قانوني كه با عدم تكيه بر حقوق ، عدالت ، انسانيت و شرف تدوين نگرديده، در ذات خود غير قانوني و غير منصفانه و عدالت گرا نيست ، قانون در صورتي عدالت را در خود خواهد داشت كه عادلانه باشد .چه بسا آنچه كه در اذهان مي ماند عدالت اجتماعي و معناي كلي آن است كساني كه با نگرش سياسي راه عدالت را مي بندند در گردآبي هستند كه خود در آن غرق خواهند شد.
نتيجه گيري : عدالت واژه اي نظري است از ذات مقدس الهي سرچشمه مي گيرد به معناي برابر و مساوات و حق برخوردار شدن از حقوق به شرط مثبت آن است قانون ديكته دولتهاست چنانچه در غالب عدالت و حقوق باشد ضامن اجراي عدالت است و چنانچه عدالت در آن جاي نداشته باشد متهم به فساد است.
استيفاء حقوق
حقوق جمع حق،و به معناي امتيازي است بالقوه، يا باالفعل، كه براي شخص اجازه ميدهد از ان به روش صحيح استيفاء منفعت كند ،چه مادي چه غير مادي . عدالت زماني تحقق مي يابد كه به حقوق ديگران احترام بگذارد ، زن و مرد را نه به عنوان جنس، بلكه به عنوان انسان بدون رنگ و چهره و مليت و نژاد بنگردو در ديدگاه آن از حقوق مساوي برخوردار باشد هر چيزي در جامعه از حقوقي برخوردار است تجاوز به حقوق مردم و ممانعت از برخورداري از آن حقوق اجتماعي ،مذموم است به طور مثال از جمله حقوق مردم حق تعيين سرنوشت است چنانچه حتي اين حق در غالب قانون به آنان داده شود و ضمانت اجراي صحيح و عادلانه اي بدان داده نشود چه فرقي دارد كه آن قانون باشد يا نباشد و قانون را به منزله يك قانون نمايشي تلقي مي گردد.
توازن
توزيع عادلانه امكانات كه ملت آن جامعه ،حق برخوردار شدن از آن را دارند و امكانات به نحوه صحيح در جامعه تقسيم گردد.
عدالت از ديدگاه دانشمندان
افلاطون در كتاب جمهوري به تفصليل از توازن و رابطه آن با عدالت سخن مي گويد،تبيين آن را فقط در حيطه فلاسفه مي داند و درآن اذعان مي دارد كه به ياري حس و تجربه نمي توان بدان رسيد. از نظر وي عدالت در صورتي مفهوم دارد كه «هر كس به كاري دست زند ،عدالت در جامعه ناگزي به واژه اي بي مفهوم مبدل خواهد شد.
شيخ طوسي در كتاب مبسوط مي گويد «ان العدل في اللغه ، ان يكون انسان متعادل الاحوال متساويا »
ارسطو : عدالت را به دو معناي عام و خاص آن تقسيم بندي ميكند عدالت به معناي عام كلمه شامل تمام فضيلتهاست و مفهوم مخالف آن ستم است بدين معنا كه هر كس بر خلاف عدالت به كار ناشايستي دست زند ستم كرده است . پس مفهوم عدالت در معناي عام كسب فضايل و ترك رذايل است آنچه كه در كتابهاي اسلامي مانند اخلاق عالم آراء ( محسني ) مي خوانيم .
عدالت به معناي خاص كلمه : به مفهوم برابر داشتن اشخاص و اشيا است مبناي آن محاسبات رياضي و جدول ضرب نيست كه هميشه عدد خاص مبين باشد بلكه: « فضيلتي است كه به موجب آن بايستي به هر كس بايد هر آنچه را كه حق او است داده شود.
عدالت صوري و ماهوي
برخي عدالت را به صوري و ماهوي تقسيم بندي مي كنند عدالت صوري همان عدالتي هست كه بايد باشد هر چند برقرار نيست و يا شايد اين عدالت صوري را به جهت اينكه در مقام اجرا آورده نشده صوري مي دانند پس واژه عدالت مطلق متناسب تن آن است و عدالت صوري واژه اي عاريه اي است كه براي تبيين آن پوشانده شده عدالت صوري مانده اي است كه اجرا نشده است آن هست و به معناي مطلق است در عدالت صوري واژه آن برابري است بدون نگرش به ميزان برخورداري از حق ولي چنانچه آنرا در غالب عدالت ماهوي ببريم مطلوب خواهد بود.
عدالت ماهوي : كيفيت اجراي عدالت را در بردارد نگاهش از عدالت صوري سرچشمه مي گيرد و به برابر داشتن كفايت نمي كند عدالت آن نيست كه هر كس با توجه به قتل بدون به شخصيت و مقام و دانش مورد حكم يكسان قرار بگيرد ولي لازمه عدالت ماهوي برقراري آن در مقابل هم و ملازمه و عدم نگرش آن به امتيازات افراد است.
اي خداي پاك بي انباز و يار دستگير و جرم ما را در گذار
ياد ده ما را سخنهاي رقيق كه ترا رحم اورد آن اي رفيق
هم دعا ار تو اجابت هم ز تو ايمني از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحي تو اي سلطان سخن
كيميا داري كه تبديلش كني گر چه جوي خون بود نيلش كني
اين چنين مينا گري ها كار توست اين چنين اكسيرها از اسرار توستمنبع:نويسنده : كامران اكرمي افشار
پي نوشتها
1 : ترمينولوژي مبسوط : دكتر جعفر جعفري لنگرودي
2: جمهوري : افلاطون
3: مبسوط : شيخ طوسي
4: گامي به سوي عدالت : دكتر ناصر كاتوزيان
5: اخلاق العالم اراء : محسني
6: مثنوي معنوي : مولانا جلا ل الدين محمد بلخي