PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شخصیت های متافیزیکی !!!!



M.A.H.S.A
09-16-2011, 05:28 PM
گریگوری راسپوتین کشیش روسی و ازشخصیتهای مرموزدربارنیکلای دوم تزارروسیه بدنیا آمد.او دهقانی بود که بعدها به کسوت کشیشی درآمد و پس ازورود به دربارتزار و مداوای فرزند او محبوبیتی خاص پیدا کرد.قدرت و نفوذ راسپوتین دردربارنیکلای دوم به اندازه ای رسید که وزیران و رجال روسیه تحت فرمان او قرارگرفتند.اما این امرمدت زیادی دوام نیافت و راسپوتین به اتهام همکاری با عناصرارتجاعی و افراطی به دست درباریان به قتل رسید.جسد راسپوتین بعدها درمیان یخهای رود نوآ کشف شد
گریگوری افیمویچ راسپوتین(Григо́рий Ефи́мович Распу́тин)متولد Pokrovskoyeسیبری در سال 1872 همچنان در بین عده ای بعنوان یک قدیس شفا بخش و در بین عده ای دیگر بعنوان یک موجود شیطان صفت شناخته می شود. اجازه دهید موضوع را از جایی دیگر شروع کنیم. در دربار تزار نیکولاس 2 امپراتور روسیه کبیر،از خاندان رومانف ها، تنها شاهزاده پسر که قدرت قرار بود پس از شاه به وی انتقال پیدا کند مبتلا به بیماری هموفیلیا یا همان مرض عدم انعقاد خون بود که از مادر آلمانی تبارش به وی به ارث رسیده بود. کافی بود خار گل سرخی وی را از پای در آورد. بدین صورت که با ایجاد تنها یک خراش کوچک چند میلیمتری، آنقدر از او می توانست خون برود که وی را از پای در آورد. پزشکان دربار و بهترین پزشکان کشور از درمان وی عاجز مانده بودند. شاه نیز از ترس اینکه مردم قطع شدن رشته سلطنتی وی را با مرگ احتمالی تنها وارث تاج و تخت روسیه کبیر متوجه شوند، این موضوع را از افکار عمومی بشدت مخفی نگه می داشت. در سویی دیگر، شخصی بنام راسپوتین که یک کولی فقیر بود سفری طولانی را به مقصد ناکجاباد با پای پیاده آغاز کرده بود. وی که بخاطر عقایدش از طرف هم روستاییانش طرد شده بود، در خاطرات خود می آورد (و ادعا می کند که)مریم مقدس او را لمس کرده است و به وی گفته که به سنت پترزبورگ(لنینگراد)برود و فرزند امپراتور را شفا دهد. این که در آنزمان حتی نزدیکان شاه نیز از بیماری الکسی(تنها پسر شاه)اطلاعی نداشتند، خود می تواند گواهی باشد بر اینکه این موضوع به راسپوتین وحی شده است، چراکه وی پس از ورود به سنت پترزبورگ به دربار رفته و مدعی درمان بیماری الکسی می شود، حال آنکه غیر ممکن بود که وقتی نزدیکان شاه از آن بیماری بی اطلاعند، کسی از فرسنگها فاصله راه مدعی شفای آن بیماری شود. بر طبق اظهارات شاهدان عینی که در تاریخ ثبت شده است، راسپوتین در اولین روز ورودش به سنت پترزبورگ در کلیسایی حاضر می شود و ادعا می کند مریم مقدس او را لمس کرده است. پدر روحانی آن کلیسا پس از لمس وی ناگهان در مقابلش زانو می زند و از همه افراد حاضر در آن کلیسا می خواهد از راسپوتین شفاعت بخواهد که بقیه نیز چنین می کنند. عده ای معتقند آنروز راسپوتین کشیش را هیپنوتیزم کرد. کشیش آن کلیسا که از معدود افرادی بود که دربار بیماری الکسی را به وی خبر داده بود و وی مرتبا در بالین الکسی حاضر می شد، راسپوتین را بعنوان فردی مقدس به دربار معرفی می کند، بدون اینکه از بیماری الکسی به وی خبر دهد. درواقع ملکه روسیه از راسپوتین دعوت می کند که به دربار برود. آنجا راسپوتین در دربار ناگهان به سمت اتاق الکسی که از او در خواب خون می رفته می رود و پس از چند دقیقه لنگان لنگان از اتاق بیرون می آید، بصورتی که انگار درد را از وی گرفته است. تزارینا(ملکه)به اتاق الکسی می رود و با دیدن صحنه قطع شدن خونریزی وی به قدرت راسپوتین ایمان می آورد.
ازین پس بود که راسپوتین جای تمام پزشکان دربار را گرفت. اوائل وی تنها هر از گاهی به دربار رفت و آمد داشت و درباریان وی را به هنگام نیاز از کنار خیابان پیدا می کردند. اما پس از چندی راسپوتین جای خود را در دربار باز کرد و از آنجا که درباریان(بخصوص ملکه)آینده تاج و تخت روسیه را از جهت در اختیار قرار گرفتن آن تاج و تخت میان رومانف ها در گرو راسپوتین می دانستند، راه را برای نفوذ بیشتر وی در سرنوشت روسیه باز کردند. از آنجا که وی از قشر بسیار تهی دست جامعه بود، تقریبا هیچ یک از آداب و رسوم دربار را رعایت نمی کرد. در غذا خوردن، لباس پوشیدن، راه رفتن و صحبت کردن طوری بود که شاه به زور و زحمت و به اصرار ملکه حضور وی در دربارش را تحمل می کرد. راسپوتین یک کولی دائم الخمر بود. وی همیشه درحال مصرف مشروبات الکلی بود و از موسیقی کولی ها نیز لذت می برد. ملکه پس از چندی خانه ای مجلل و زیبا را در اختیار راسپوتین قرار داد، خانه ای که بعدا به نوعی شفاعتخانه برای زنان روسیه تبدیل شد. زنان بسیاری از هر سطح و قشر، چه از قشر درباریان و چه از اقشار دیگر، به خانه وی رفت و آمد می کردند تا وی در مورد مسائلی مانند خیانت همسرانشان پیش بینی هایی را انجام دهد (که تمام این پیش بینی ها مو به مو درست از آب در می آمد).توضیح اینکه راسپوتین تقریبا تنها مراجعان خانم را قبول می کرد. 28 جون 1914 روزی بود که شکل گیری جهانی نو در آن رقم خورد. سیستمهای جهانی که از زمان جنگ های ناپلئونی پا بر جا مانده بودند تغییر یافتند. مبدا این اتفاقات در همان روز (28 جون 1914)با ترور دوک اعظم فراند فردیناند وارث تاج و تخت اتریش و لهستان توسط یک دانش آموز بوسنیایی صرب به نام گاوریلو پرینسیپ بود. اتریش و لهستان بر علیه صربیا اعلام جنگ کردند. قدرتهای دیگر اروپایی نیز به همراه اتریش و لهستان بر علیه صربیا که از متحدان رسمی روسیه بود با پا خواستند. دربار روسیه و اتریش علیرغم داشتن نسبت فامیلی با یکدیگر نتوانستند یکدیگر را قانع کنند و این سرآغازی شد برای وقوع جنگ جهانی اول، جنگی که در آن بیش از 9 میلیون سرباز کشته و میلیونها تن نیز بی خانمان شدند. روسیه ارتش خوبی داشت و در روزهای اول جنگ خوب پیش می رفت، اما وجود اختلاف بین فرماندهان جنگ این روند را تخریب کرد. تا جایی که نگرانی شاه از سقوط دولتش در طی جنگ وی را بر آن داشت تا خود شخصا در جبهه های جنگ حضور یابد، بی اطلاع از اینکه پیش از جنگ، نارضایتی های داخلی موجبات سقوط وی را فراهم خواهد آورد. نقش راسپوتین را در جنگ نمی توان نادیده گرفت. از آنجا که خود شاه در دربار حضور نداشت و همسرش اداره امور جنگ را برعهده داشت، و نیز بعلت درست از آب درآمدن تمام پیش گویی ها و پیش بینی های راسپوتین، ملکه مستقیما از طریق پیش بینی های راسپوتین تاکتیکهای جنگی را به فرماندهان جنگ ابلاغ و آنها را موظف به تبعیت از آنها می کرد. گفته می شود راسپوتین که خود از قشری رنجدیده بود، عمدا پیش بینی های غلطی انجام می داد تا موجبات سقوط حکومت خونخوار رومانف ها را فراهم آورد. پس از شکستهای پی در پی ارتش روسیه در جنگ، مردم و همچنین درباریان به نفوذ بیش از حد راسپوتین در دربار اعتراض کردند و خواستار اعمال راه حل اساسی در اینباره شدند. آنها حتی در نامه ای به ملکه انزجار خود را از این موضوع ابراز کردند که با بی توجهی ملکه روبرو شدند
سه شخص سرشناس به نامهای شاهزاده فلیکس یوسوپف (همسر دخترخاله تزار)، ولادیمیر میتروفانوویچ پوریشکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعطم دیمیتر پاولووییچ (پسرخاله تزار)، در طی جلسه ای رسمی راسپوتین را خطری جدی برای امنیت روسیه تلقی کردند. آنها در آن جلسه نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد شاهزاده فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زنها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور در لای کیک و کلوچه و شراب او را بکشند. گفتنی است مرگ راسپوتین حتی بیشتر از زندگی وی معروف است. در 30 دسامبر 1916 تلفن منزل راسپوتین به صدا در می آید و شاهزاده فلیکس از وی می خواهد برای مداوای همسر زیبایش به خانه اش برود. راسپوتین پس از چند بار امتناع از قبول این درخواست، بلاخره با اصرار زیاد طرف درخواست را می پذیرد. پس از قطع کردن تلفن، وی نامه معروفش را می نویسد که هم اکنون در موزه ملی سنت پترزبورگ روسیه از آن نگهداری می شود. قسمتی از متن نامه مذکور بدین شکل است: مادر (منظور ملکه می باشد)، می دانم که مرگ من نزدیک است. امروز آخرین لحظات زندگیم را سپری می کنم. اما آگاه باشید. اگر من توسط روستاییان و کولی ها و هم قطارانم به قتل رسیدم بدانید که هیچ خطری شما و مردم روسیه را تهدید نمی کند، اما اگر من توسط یکی از افراد دربار یا فامیلهای شما بقتل رسیدم، بدانید که شما و خانواده تان و کل اهل دربار بیش از 2 سال زنده نخواهید ماند و به دست مردم روسیه کشته خواهید شد.... دوستتان دارم، پدر گریگوری راسپوتین. این آخرین پیش بینی راسپوتین بود که کاملا درست از آب درآمد، درست مثل سایر پیش بینی های وی. راسپوتین به خانه شاهزاده فلیکس می رود و در زیر زمین خانه وی، در حین انتظار برای دیدن همسر به ظاهر مریض وی (که وی هرگز او را در آن روز نمی بیند)، با کیکهای چای و شراب مسموم شده به سیانور پذیرایی می شود. شاهزاده پس از تعارف کیک و شراب به راسپوتین و دیدن اینکه وی همه آنها را خورد، به بالا می رود تا مرگ وی را انتظار بکشد. از آنجا که سیانور تنها در کمتر از چند دقیقه انسان را از پای در می آورد، شاهزاده فلیکس پس از چند دقیقه به پایین می آید، اما در کمال تعجب می بیند که راسپوتین از وی تقاضای کیک و شراب بیشتری می کند. وی با بالا رفته و با کمک پزشکی که در آنجا بود همه پودر سیانور را در کیک ها و گیلاس شراب خالی می کند و آنها را به پایین می آورد. در کمال تعجب، پس از چند بار درخواست برای کیک شراب مجدد، راسپوتین هنوز زنده بود. شاهزاده فلیکس دیگر تحملش تمام می شود و با کلت کمری اش به قلب راسپوتین نشانه می رود و شلیک می کند. در این هنگام راسپوتین به زمین افتاده و به ظاهر از پای در می آید. شاهزاده فلیکس به بالا می رود تا طنابی حاضر کند و با آن بدن راسپوتین را بسته وی را به جایی دیگر انتقال دهد. پس از اینکه وی به پایین می آید تا طناب را دور بدن راسپوتین ببندد، ناگهان راسپوتین بلند می شود و قصد خفه کردن وی را دارد. به هر زحمتی که شده شاهزاده فلیکس دوباره دو گلوله به راسپوتین شلیک می کند و به بالا می رود تا دوستانش را صدا کند، اما هنگام بازگشت به همراه دوستانش می بیند راسپوتین قبلا برخاسته و از پله های دیگری در سمت دیگر زیر زمین به بالا فرار می کند. آنها وی را تا دروازه قصر در آن شب سرد برفی دنبال می کنند و وی را در بالای میله های آهنی قصر در حالی که قصد افتادن از میله ها را در سمت دیگر قصر برای فرار داشته است، مجددا هدف گلوله قرار می دهند که اینبار وی از بالای میله ها به زمین افتاده و دوباره به ظاهر می میرد. شاهزاده فلیکس و دوستانش وی را با طنابی بسته و به بالای پلی می برند تا وی را در آبهای نیمه منجمد رودخانه ای که از شهر عبور می کرده رها کنند. آنها در راه نیز با مقاومت راسپوتین مواجه می شوند. تا بلاخره موفق می شوند وی را در آب بیاندازند، در حالیکه با تعجب شاهد دست و پا زدن راسپوتین در آبها هستند. وی از ترس رسیدن ماموران حکومتی به همراه دوستانش آنجا را ترک می کنند و منتظر دیدن کامل مرگ واقعی راسپوتین نمی شوند. فردای آنروز ملکه در حالیکه نامه راسپوتین را که روز قبلش به وی از طرف راسپوتین ارسال شده بود می خواند، دریافت که قاتل راسپوتین کسی نیست جز پرینس فلیکس یوسوپف، از خاندان دربار. درست همانگونه که راسپوتین در نامه اش پیش بینی کرده بود با انقلاب کبیر روسیه در سالهای 1916 و 1917 به نابودی خاندان رومانوفها انجامید. در آگوست 1917 تزار و خانواده اش به حبس خانگی در منزلی واقع در 15 مایل دورتر از طرف جنوب پتروگراد شدند، جایی که برای مدتی از آنها در برابر انقلاب مردم محافظت می شد و راحتی نسبتا مناسبی در آنجا داشتند، اما با بر سر قدرت آمدن بلشویکها در اکتبر 1917(تنها چند ماه پس از آن)،نیکولاس(تزار)و همسرش و همچنین یکی از دخترانش به کوچ به خانه ای دیگر واقع در یکاترینبورگ مجبور شدند. الکسی به دلیل بیماری اش نتوانست آنها را در این سفر همراهی کند و با خواهرانش الگا، تاتیانا و آناستازیا تا می 1918 آنجا (توبولسک) را ترک نگفتند. خانواده تزار در خانه ایپاتیف در یکاترینبورگ، قلعه نظامی بلشویکی، حبس شدند. در شبی مابین 16 و 17 جولای، نیکولاس (تزار)،الکساندرا (ملکه)،فرزندانش، پزشک دربار، و سه خدمتکارشان راس ساعت 2:33 دقیقه صبح (نیمه شب)با گلوله قتل عام شدند. گفته می شود فرمان این قتل عام مستقیما از طرف شخص رئیس نیروهای بلشویک صادر شده بود. ماموران اجرای قتل عام، به گریه تزار در آخرین لحظه عمرش اشاره می کنند. گفتنی است خواهر و اقوام دیگر تزار و تزارینا نیز پیش از آنها هر یک در زمان و مکان خاصی به قتل رسیده بودند. این بود پایان سلطه طولانی مدت خاندان رومانف ها بر روسیه. پیش بینی راسپوتین از معروفترین پیش بینی ها در اریخ به حساب می آید. در ضمن در سال 1920شخصی در روسیه مدعی دیدن راسپوتین شد و حتی از وی عکس نیز برداشت (با توجه به اینکه امکان مونتاژ عکس در آن زمان تقریبا صفر بوده است).عکسهای وی نیز در موزه ملی روسیه در سنت پترزبورگ (لنینگراد) نگهداری می شود