PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ::عذاب قبل از مرگ::



M.A.H.S.A
09-16-2011, 05:05 PM
آن شب من در آنجا بودم و به چشم دیدم پیر مرد را که فریاد می زد و التماس می کرد که او را نزنند و از زمین بلند شد و به شدت به زمین کوبیده شد

اولین مورد مردی حدود 75 ساله بود که گذشته چندان جالبی نداشت و از نظر رسیدگی به خانواده در حد زیر صفر بود طوری که همسر او سالهای زیاد مجبور به کارهای سخت شده بود تا مخارج خانواده هشت نفره خود را تأمین کند و این شخص که در اواخر عمر خود دیگر از رختخواب بیرون نمی آمد را تر و خشک کند در آخرین شب حیاتش من در منزل آن ها و در کنارش بودم اواخر شب بود که مرا صدا زد و گفت گرسنه هستم از آنجایی که دندانی برای جویدن نداشت خواستم غذایی مناسب برایش بیاورند ولی گفت برایم تکه نانی بیاورید وقتی نان را برایش آوردند آن را محکم در دستش گرفت و خوابید به خانواده اش گفتم تخم مرغی آب پز کرده برایش بیاورید که اگر دوباره بلند شد و گفت گرسنه ام زرده آن را بخورد لحظاتی نگذشته بود که دیدم شروع به فریاد کرد و داد می زد نزنید ترا به خدا نزنید من جانی ندارم ضعیف هستم چرا مرا می زنید غلط کردم نزنید و پس از لحظاتی کوتاه آرام گرفت طوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده پرسیدم چرا داد می زدی خانواده ات می ترسند گفت آمده اند و مرا کتک می زنند اگر دوباره آمدند نگذار مرا بزنند گفتم فکر کردی به نظرت آمده کسی ترا نمی زند و بعد از او خواستم زرده تخم مرغ را بخورد تا رفع گرسنگی اش شود زرده تخم مرغ را دهانش گذاشتم و آرام آرام شروع به جویدن کرد در همین حین بود که مجدداً فریاد زد که آمدند بگو مرا نزنند و با کمال تعجب دیدم پیر مردی که هیچ نای حرکت نداشت آن زرده تخم مرغ با چنان شدتی از دهانش خارج شد و به فاصله پنج متر جلوتر به دیوار برخورد کرد که به تمام اتاق پاشید و همانطور که فریاد می زد دیدم که حدود نیم متر از زمین بلند شد و محکم به زمین کوبیده شد و این جریان تا یک ساعت ادامه داشت تا اینکه با خواندن قرآن و چند دعایی که می دانستم پایان یافت و وقتی به پیرمرد نگاه کردم دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده است خداوند رحمتش کند