PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ابولؤلؤ ( پیروز نهاوندی)



sorna
09-14-2011, 01:22 PM
کشته شدن عمر توسط ابولؤلؤ را به طور کامل

درباره قتل خلیفه آنچه به صراحت در تاریخ گزارش شده حکایت از آن دارد که این مسئله صرفا" مربوط به عمر و ابو لؤلؤ - فیروز - بوده و انگیزه آن نیز حداقل در ظاهر این احساس قاتل بوده که در حق او سختگیری شده و پولی زیادی از وی دریافت می شده است او در این باره به عمر شکایت کرد، اما خلیفه گفت :در قیاس با توان و مهارت او و طبعا" درآمد او مقدار پولی که از او گرفته می شود زیاد نیست ، چندی بعد از آن حادثه ترور رخ داد. مسعودی کیفیت واقعه را چنین گزارش می کند:عمر اجازه ورود عجمان را به مدینه نمی داد. مغیره به او نوشت :من غلامی دارم که نقاش ، آهنگر و نجار بوده و به کار مردم مدینه می آید اگر اجازه دهی او را نزد تو بفرستم و به وی اجازه داد و ابو لؤلؤ به مدینه آمد مغیره برای هر روز دو درهم از او می گرفت زمانی ابو لؤلؤ نزد عمر آمده و از زیادی خراج خود شکایت کرد. عمر گفت چه کاری انجام می دهی ابو لؤلؤ کارهای نقاشی و نجاری و آهنگری خود را شرح داد. عمر گفت با توجه به کارهایی که انجام می دهی خراج تو زیاد نیست پس از چندی عمر از وی خواست تا یک آسیاب بادی بسازد او گفت برای وی آسیابی خواهد ساخت که تمام از آن سخن بگویند. عمر از این سخن بوی تهدید شنید اما به چیزی نگرفت . پس از آن بود که عمر را صبح گاهان در یکی از زوایای مسجد به قتل رساند او دوازده نفر دیگر را نیز مجروح کرد که شش تن آنها مردند بعد از آن خود را با خنجر به قتل رساند. عمر در روزهای پایانی عمر که مجروح افتاده بود، گویا از زندگی دنیای خود چندان رضایتی نداشت . او مرتب می گفت :((یا لیتنی لم ائک شیئا" لیت لم تلدنی امی ، لیت کنت نسیا" منسیا" یا لیتنی کنت حائکا" اعیش من عمل یدی ؛ ای کاش من هیچ بودم ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش من به فراموشی سپرده شده بودم ای کاش بافنده بودم و از دست رنج خود زندگی می کردم ))، (تاریخ خلفا، تاریخ سیاسی اسلام ، ج 2، ص 102 و 103، جعفریان ، نشر الهادی ).
1- ابولؤلؤ اهل نهاوند بود که به اسارت رومیان در آمد و مسلمانان در نبرد با روم او را اسیر کردند.(تاریخ طبری (8جلدی) ج3 ص221) البته شاید خراسانی بودن او همانند کاشانی بودنش به دلیل بنای یادبودی است که در یکی از شهرهای خراسان وجود داشته است و یکی از سفرنامه نویسان به آن اشاره می کند.(سفرنامه خانلر خان اعتصام الملک ص135، حماسه کویر ج2 ص794(نشر خرم قم))
2- اینکه گفته شده مطابق برخی نقل ها خرده حساب شخصی با خلیفه دوم داشته درست است. مورخان گویند خلیفه دوم از ورود غیر عرب ها به مدینه جلوگیری می کرد. اما وقتی مغیره بن شعبه که ابولؤلؤ را به غلامی گرفته بود از هنر و مهارت ابولؤلؤ نزد خلیفه سخن گفت عمر با آوردن این غلام به مدینه موافقت کرد. اما چون مالیات سنگین مغیره بر دوش ابولؤلؤ سنگینی کرد نزد خلیفه آمده شکایت کرد. عمر گفت با مهارت هائی که تو داری چنین مالیاتی زیاد نیست. سپس از ابولؤلؤ خواست برایش آسیابی بسازد. فیروز ایرانی که از بی توجهی خلیفه به شکایتش ناراحت بود گفت آسیابی بسازم که همه از آن تعریف کنند. چند روز بعد با خنجری دو سر عمر را مجروح کرد و پس از آنکه فرار کرد و افرادی را کشته و مجروح نمود بر روی او گلیمی انداختند و فیروز ابولؤلؤ که راه را بسته دید خودکشی کرد.(انساب الاشراف (13 جلدی) ج10 صفحات 414 و423، مروج الذهب ج2/320) این مطلب را علمای شیعه نیز نقل کرده و گویا پذیرفته اند.(العدد القویه ص328 (از علامه حلی)، بحارالانوار، ج 31 ص113)
3- آنچه در سوال «سکوت معنا دار حضرت علی علیه السلام» عنوان شده صحیح نیست چون ابولؤلؤ ارتباطی با آن حضرت نداشته و اساسا مسلمان بودن او منتفی است چه رسد به آنکه او را شیعه بدانیم. البته درباره ارتباط او با علی علیه السلام یا احتمال تشیع وی مطالبی گفته شده(ر.ک:ارشاد القلوب دیلمی ج2 ص285، مشارق الانوار ص79، مدینه المعاجز بحرانی چ2 ص44، کامل شیخ بهائی ج2 ص105 و 111) که صحیح نیست. اینکه آن حضرت در کنار خانه نشسته بود و ابولؤلؤ را دید و او را با اسب و دلدل فراری داد و با طی الارض به کاشان فرستاد ساخته قرن هفتم به بعد است چون در متون اولیه از آن خبری نیست. دلایل دیگر مانند اینکه برخی او را با استغفار و ترحم نام برده اند(مانند سفینه البحار ذیل ماده ابولؤلؤ که می گوید دعای حضرت زهرا مستجاب شد و عمر به دست قاتل رحمت الله علیه کشته شد. این مطلب مستند علمی ندارد و هیچ دلیل بر تشیع شخص نمی شود. همچنین ر.ک:ریاض العلماء (چاپ کتابخانه آیت الله نجفی ج4 ص378 و الهدایه الکبری (موسسه البلاغ بیروت) ص162) دلیل تشیع یا ارتباطش با اهل بیت نمی شود و چه بسا مستند آن حدیث مجعول رفع القلم است. علاوه بر اینها اگر امیرالمؤمنین قصد حذف رقیب را داشت وقتی درباره رفتن به عراق و جبهه جنگ با امام مشورت کرد نمی فرمود بهتر است در مدینه بمانی و از دور رزمندگان را هدایت کنی.(نهج البلاغه) بنابر این می توان گفت کشتن خلیفه روش مورد تایید امام علی نبوده و هیچ گونه همکاری و دستوری در این باره نداشته است. چنان که درباره قتل عثمان نیز روش امام علی این چنین بوده است. اما کشته شدن دو خلیفه به هر انگیزه ای که انجام گرفته باشد نمونه ای از مکافات عمل خود آنان بوده است و جای دلسوزی و جانبداری از مظلومیت ندارد. لذا سکوت معنادار امام علیه السلام به همین مقدار قابل توجیه است.
4- اینکه ترور روش قابل تأییدی است یا خیر، در حدیث مشهوری که شیعه و سنی نقل کرده اند رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرموده است:«الایمان (یا الاسلام) قید الفتک و المومن لا یفتک» یعنی ایمان یا اسلام مانع ترور است و مومن چنین نمی کند.(رجال کشی (اختیار معرفه الرجال، چاپ موسسه آل البیت بیروت) ج2 ص811 و کنز العمال (چاپ دار الکتب العلمیه بیروت) ج1 ص62 و 63) و به فرض اینکه لازم بود کسی از دشمنان اسلام یا دشمنان ولایت به قتل برسد آن حضرت رسما اعلام می فرمود و لازم به پنهان کاری نبود چنانکه رسول خدا یا برخی ائمه وقتی لزوم قتل دشمنانی مانند یهود یا غالیان را تشخیص دادند به شخص یا افراد خاصی اعلام نکردند بلکه به همه اصحاب خود چنین دستوری را اعلام فرموند.(مانند سریه های قتل کعب ابن اشرف، ابورافع و ... ر.ک:سیره ابن هشام (دار المعرفه بیروت) ج2 صفحات 51-365-636-273، رجال کشی ج2 ص811-804-808)

sorna
09-14-2011, 01:28 PM
به ماه مهر کیانی به گاه هرمز روز
رسید گام بلندم به خاک شهرستان
خزان ز غرب، نور بنفش
بریخت بر رخ آبى بقعه‏ى کاشان
ملال خشت کهن
هوار شد بر سر آیینه‏هاى ماتم‏دوز



بلوغ قصه‏ى پیر
شکست در بن دندان خشمگین نهنگ
پریده چامه‏ى رنگ
ز سطح کاشى فرسوده، لعاب‏هاى کبود
حیاط خالى و گرم
پر از خروش مهرِ عبوس است چون که هنوز


ترنج حافظه، گویا که یخ‏زده‏اى
تنت شکسته به ننگ
نمانده شهد غرورى به جلوه‏ات، گل سرخ
گسسته بر گل، رنگ
به مرگ‏زار زمان
به جز تباهى و افسوس بى‏کران قدیم
ببین که طرح دیگرى آینده باز نسپارد
بر آبگینه‏ى روز


به واژگونه‏ى بهت
بخوان رموز ستوه
ببین بر آن دریچه‏ى مینا سطوح رنگ درنگ
شنو ز چامه‏ى ضحاک، فاش و عیان
جواز هر مکروه
دگر دگرسان شد
پرنده‏ى تاریخ
بخواب. خسته و تنهاست، مدفنت، پیروز

sorna
09-14-2011, 01:31 PM
حضرت شجاع الدین فیروزابولولو رحمة الله علیه کیست ؟
نام اصلی آن بزرگوار فیروز و کنیه اش ابولولو (به علت داشتن دختری به نام لولوة که بعدها به علت سهولت و آسانی تلفظ در بین ایرانی ها به ابولولو مشهور گردید اما هم اکنون نیز عرب زبانها او را ابولولوة می خوانند) و لقبش شجاع الدین و در نزد بعضی بابا شجاع الدین معروف بوده است و این به سبب شجاعت منحصر به فرد وی در آن اقدام بزرگ بوده است. و اصلیت وی ایرانی و زادگاهش شهر نهاوند بوده است. (1)

اتهام مجوسیتو یا نصرانیت به حضرت ابولولو رحمة الله علیه !!!
حضرت ابولولو رحمة الله علیه قبل از تشرف به دین مبین اسلام -همچون سایر ایرانیان- آئینی نصرانی و یا مجوسی داشته است. (۲) که ناگفته پیداست که داشتن دین مسیحیت و یا زرتشتی قبل از اسلام که از ادیان الهی بودند برای کسی منقصت و عیب محسوب نمی گردد که اهل تسنن سعی نموده اند با بزرگ جلوه دادن این نکته آن را به عنوان دین همیشگی آن بزرگوار اثبات نمایند و حال آنکه بزرگان و شیوخ و خلفای خودشان قبل از اسلام آوردن ظاهری کافر و بت پرست بوده اند.
اتهام مجوسیت و یا نصرانیت و غیر این دو به جناب ابولولو رحمة الله علیه از سوی پیروان اهل تسنن امری بسیار طبیعی است و این اتهام از سوی آنان منحصر به شخصیت وی نیست بلکه در خصوص حضرت ابوطالب رحمة الله علیه پدر بزرگوار امیرالمومنین علیه السلام نیز اتهام کفر وارد کرده اند و این چیزی نیست مگر عداوت و دشمنی آنان با حضرت امیرالمومنین علیه السلام و از این بالاتر از پیروان و اتباع آل امیه جای تعجب نخواهد بود وقتی در خصوص شخصیت منحصر به فرد عالم خلقت حضرت امیرالمومنین علیه السلام پس از شهادت آن حضرت در مسجد کوفه گفتند: و هل کان علی یصلی؟ یعنی مگر علی بن ابیطالب نماز می خوانده که در مسجد او را کشتند ؟!؟
پس دیگر در خصوص جناب ابولولو به عنوان یار و یاور خاص امیرالمومنین علیه السلام (که این مطلب از روایات و متون تاریخی که بعدا ذکر می گردد ثابت خواهد گردید) در وارد ساختن اینگونه اتهامات نسبت به وی جای تعجب نمی باشد.
و این در حالی است که با وجود تمام تلاشها بر اثبات این اتهام همچنان میتوان از کتب غیر شیعه ادله و شواهد متقن و محکمی را در اثبات اسلام بلکه ایمان قوی وی یافت نمود از جمله متن زیر:
انه قد تشرف بالاسلام بعد سکناه المدینه
یعنی: ابولولو بعد از سکونت در شهر مدینه به دین اسلام مشرف گردید.
و نیز متن زیر از متون تاریخ مخالفان به نحوی تشکیک و تردید آنان در اثبات مجوسی بودن ابولولو را می رساند: کانت طعنته لعمر اسلامه . یعنی: ضربه زدن ابولولو به عمر دلیل بر اسلام اوست. (3)

نحوهانتقال حضرت ابولولو از ایران به مدینه
ابولولو ابتداء در جنگ میان ایران و روم به اسارت رومیان و بعدها در جنگ بین مسلمانان و رومیان به اسارت مسلمانان و به عنوان اسیر جنگی در سهم مغیرة بن شعبه (که از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و از نزدیکان و ارادتمندان عمر بن خطاب بوده است) در آمده و از این به بعد مرحله دیگری از زندگی وی در مدینةالنبی رقم می خورد. (4)

نحوهآشنایی جناب ابولولو رحمة الله علیه با حضرت امیرالمومنین علیه السلام
یکی از محبین و دوستداران نزدیک امیرالمومنین علیه السلام شهید مظلوم جناب هرمزان بوده است. که قبل از اسارت به دست مسلمانان فرمانروای سابق شوش و شوشتر بوده .همچنین وی بنا به بعضی نقلها پسر یزدگرد سوم پادشاه وقت ایران و برادر علیا مخدره حضرت شهربانو همسر حضرت سیدالشهداء حسین بن علی علیه السلام بوده است.
بعد از قتل عمر به دست ابولولو هرمزان را به خاطر دوستی نزدیک با ابولولو به شهادت رسانده و پیکر او را قطعه قطعه نمودند. شهید هرمزان رحمة الله علیه نیز ایرانی و در جنگ بین مسلمانان و ایرانیان در منطقه اهواز به اسارت در می آید و هنگامی که او را نزد عمر بن خطاب می برند. وی اسلام را بر جناب هرمزان رحمة الله علیه عرضه میکند. اما هرمزان از پذیرفتن آن امتناع می ورزد. از اینرو عمر دستور می دهد تا او را گردن بزنند که جناب هرمزان میگوید: شایسته نیست اسیر را در حال تشنگی بکشید. از اینرو برای او ظرف آبی می آورند. وی می پرسد: آیا تا زمانیکه آب را نیاشامیده ام در امانم ؟ عمر پاسخ مثبت می دهدو هرمزان نیز با زیرکی خاصی ظرف آب را به روی زمین می ریزد و از خوردن آن امتناع می ورزد تا به این طریق اجرای فرمان قتل را به خاطر امانی که از خلیفه گرفته بود به تاخیر اندازد.
عمر که از منظور جناب هرمزان مطلع گردید مجددا دستور به قتل هرمزان رحمة الله علیه حتیدر حال تشنگی می دهد که در این بین وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام که در مجلس حاضر بوده اند در اعتراض به حکم عمر می فرمایند: کسی را که امان داده اید نباید بکشید. عمر از حضرت امیر علیه السلام سوال کرد: به نظر شما با چنین شخصی چگونه رفتار کنیم؟ حضرت امیر علیه السلام فرمودند: حکم اسلام این است که فدیه و مبلغ یک غلام را به نفع بیت المال مسلمین بگیرید و او را به عنوان غلام به شخصی از مسلمانان واگذار نمائید. عمر گفت:چه کسی همچون او رغبت می نماید؟ حضرت فرمودند: من این مبلغ را می پردازم و او را قبول می کنم. و اینجا بود که جناب هرمزان با مشاهده این بزرگواری از حضرت امیر علیه السلام به دین مقدس اسلام تشرف یافت و نیز از همان روز بغض و کینه عمر بن خطاب را به دل گرفت. حضرت نیز به علت تشرف جناب هرمزان به اسلام وی را آزاد نمود. و از آن به بعد جناب هرمزان خود را از ملازمان حضرت امیرالمومنین علیه السلام نمود. و بیشتر اوقات خود را در مسجد و عبادت در آن به سر می برد. (5)

وجوه اشتراک و نزدیکیبین حضرت ابولولو و شهید هرمزان
با عنایت به مطالب فوق و با توجه به قرائن و اشتراکاتی بین حضرت ابولولو و شهید مظلوم جناب هرمزان رحمة الله علیه از قبیل:
1-ایرانی بودن هر دو بزرگوار
2-اسیر جنگی بودن هر دو بزرگوار
3-سکونت هر دو بزرگوار در شهر مدینه آن روز
4-آزاد گردیدن شهید هرمزان توسط امیرالمومنین علیه السلام از اسارت و برقراری ارتباط نزدیک وی با امیرالمومنین علیه السلام و بغض و کینه ای که هرمزان به خاطر محکومیت ناحق به قتل از سوی عمر بن خطاب به دل گرفته بود از سوی دیگر ظلم و ستمهایی که از جانب مغیرة بن شعبه که دشمنی خاصی با امیرالمومنین علیه السلام داشت و از دوستان نزدیک عمر بن خطاب به شمار می رفت (که توضیحات آن در صفات بعد می آید) و شکایتهای مکرری که حضرت ابولولو به خاطر ظلم و ستمهای مغیره به نزد خلیفه ظاهری وقت یعنی عمر بن خطاب ارائه نموده بود و لی هر بار با اغماض و بی اعتنایی عمر رو به رو می گردید که این باعث ایجاد بغض و کینه عمر که ادعای خلافت بر مبنای عدالت بر مسلمین را داشت در دل ابولولو رحمة الله علیه گردیده بود.
موارد فوق می تواند برخی از زمینه های آشنایی و نزدیکی بین این دو یار خاص امیرالمومنین علیه السلام را فراهم گردانیده باشد و آنان را در هدفی مشترک (قتل عمر بن خطاب) همراه سازد.
و این نزدیکی بین جناب ابولولو رحمة الله علیه و جناب هرمزان رحمة الله علیه به حدی بوده است که به نقل تواریخ غیر شیعه بعد از ضربه خوردن عمر به دست جناب ابولولو رحمة الله علیه فرزند عمر به نام عبیدالله به محض شنیدن خبر- این اقدام (قتل عمر) را به قطع و یقین به جناب هرمزان نسب داد. (6)
فلذا فورا به عنوان قصاص جناب هرمزان رحمة الله علیه را به شهادت رسانید و پیکر او را قطعه قطعه نمود. و این در حالی بود که حضرت امیرالمومنین علیه السلام همواره بعد از آن واقعه خواهان خون به ناحق ریخته شهید هرمزان رحمة الله علیه بود. ولی عثمان خلیفه به ناحق بعد از عمر هرگز این حکم را اجرا نکرد. (7) و زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ظاهری رسید عبیدالله فرزند عمر ازترس جان خود به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد که نهایتا (اراده الهی جلوه کرد) و در جنگ صفین به دست آن حضرت به هلاکت رسید. (8)

شناخت شخصیت پلید و ظالم مغیرة بن شعبه
و اما درباره شخصیت پلید و منفور مغیرة بن شعبه که حضرت ابولولو رحمه الله علیه اسیر جنگی او و در زیر چنگال و سیطره او ناچار به تحمل دوران بود لازم است بدانیم:
اولا: او یکی از افرادی بود که به همراه عمر و قنفذ در ماجرای آتش زدن درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و شکستن درب خانه و به شهادت رساندن فرزندش محسن بن علی علیه السلام نقش مهمی داشت. (9)
ثانیا: او بنا به نقل بعضی مورخین یکی از چهارنفر سیاستگذار فتنه و دسیسه جهان عرب آنروز بود که این چهار نفر عبارت بودند از: ابوسفیان-معاویه-عمروعاص و مغیرة بن شعبه.
ثالثا: امام حسن مجتبی علیه السلام در خطابی طولانی نسبت به معاویه و دار دسته اش که در جلسه ای تهمتی ناروا به وجود نازنین و مقدس امیرالمومنین علیه السلام وارد کرده بودند تک تک آنان را از سوء پیشینه و پرونده سراسر سیاهشان که بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست با خبر ساخت تا آنجا که نوبت به مغیرة می رسد و خطاب به او میفرماید:
"...و اما تو ای مغیرة بن شعبه! تو دشمن خدا و رها کننده کتاب خدا و تکذیب کننده پیامبر خدا صلی الله علیه و اله می باشی و تو زناکار بوده و سنگسار نمودنت را (عمر) به تاخیر انداخت و حق را با اباطیل در آمیخت و سخن را با گفتارهای نادرست رد کرد. و اینها علاوه بر عذاب دردناک و پستی در دنیا که خداوند برایت مهیا ساخته عذاب آخرت که خوار کننده تر و دردناکتر می باشد در انتظار توست. و تو کسی هستی که حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله را مورد ضرب و شتم قرار دادی.
الهی بشکند دست مغیره...که در کوچه چنین بی مادرم کرد
تااینکه بر اثر ضرب شتمهای تو خونریزی نمود و فرزندش را سقط نمود. و این بخاطر آن بود که تو خواستی پیامبر را خوار گردانی و با دستورش (مبنی بر مودت در حق اهل بیت علیهم السلام) مخالفت نمائی و احترامش را زائل سازی. در حالی که پیامبر فرموده بودند: ای فاطمه س! تو برترین زنان بهشت هستی . ای مغیره! خداوند تو را در آتش خواهد افکند و وبال گفتارت رادامنگیرت خواهد ساخت." (10)
رابعا: به توصیف ابن ابی الحدید سنی درباره مغیره توجه نمایید: "مغیرة بن شعبه کسی است که از زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و اله بغض و کینه و دشمنی خاصی با علی بن ابیطالب داشت. و بغض او با همه بنی هاشم مخصوصا علی بن ابیطالب امری معلوم و بر همگان آشکار است. و زمانیکه با معاویه بیعت صورت گرفت مغیرة از طرف معاویه خطبائی را مامور کرد تا در خطابه های خود علی بن ابیطالب را لعن گویند." (11)

جنابابولولو رحمة الله علیه از شیعیان و یاران خاص امیرالمومنین علیهالسلام
اینجاست که اهمیت نزدیکی شخصی چون جناب ابولولو رحمة الله علیه که غلام و در بنده چنین شخصیت منفور و فاسقی چون مغیره بوده است. با جناب هرمزان رحمة الله علیه که آزاد شده و محب خاص امیرالمومنین علیه السلام بوده بیشتر مشخص می گردد. واین آشنائی و ارتباط زمینه ای در جناب ابولولو رحمة الله علیه پدید می آورد که وی نیز از یاران خاص حضرت امیرالمومنین علیه السلام میگردد که به نقل صاحب مستدرک سفینة البحار: اعلم ان فیروز من اکابر المسلمین و المجاهدین بل من خلص اتباع امیرالمومنین علیه السلام. یعنی بدانکه فیروز (ابولولو) از اکابر مسلمین و مجاهدین بلکه از اتباع خاص حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بوده است. (12)
و مرحوم میرزا عبدالله افندی صاحب ریاض العلماء می نویسد: آنچه که معروف و مشهور در نزد شیعه است اینکه ابولولو رحمة الله علیه از خیار و نیکان شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بوده است . (13) (والمعروف کون ابی لولوة من خیار شیعة علی بن ابیطالب علیه السلام)
و نیز صاحب مستدرک به نقل از الاستیعاب مینویسد: ابولولو برادری داشته بنام ذکوان و فرزند او عبدالله بن ذکوان عالم اهل مدینه در علم حساب و فرضیه ها و نحو و شعر و حدیث و فقه بوده. (14)
و نیز ذهبی در کتاب المختصر فی علم الرجال می نویسد: عبدالله بن ذکوان از غلامان بنی امیه و برادرزاده ابولولوة قاتل عمر بوده است. و برادرش ذکوان شخص ثقه و ثبت بوده است. که از او بسیاری از راویان حدیث چون مالک و لیث و سفیانان روایت می نموده اند. (15)
و نیز حتی اگر از مطالب فوق صرف نظر کنیم. متونی همچون متن زیر داریم که در آنها به ارتباط جناب ابولولو رحمة الله علیه با امیرالمومنین علیه السلام و رفت و آمد با منزل آن حضرت تصریح گردیده است. آنجا که میگوید: "و چون غنائم تقسیم گردید فیروز در سهم مغیرة قرار گرفت. لکن چندی پیش نگذشت که در ارتباط و تردد او با خانه امیرالمومنین علیه السلام آغاز گردید که به همین سبب مغیره بر او خراج سنگین وضع نمود و هر از چندگاه آن را افزون می کرد. و اینها همه به امر عمر بن خطاب بود. تا اینکه مغیرة به ابولولو رحمة الله علیه گفت: اگر ارتباطت را با خانه علی علیه السلام قطع کنی خراج را از تو بر می دارم. اما ابولولو نپذیرفت... و نیز ابولولو رحمة الله علیه بعد از مضروب ساخت عمر به سوی خانه امیرالمومنین علیه السلام فرار نمود..." (16)

وضع مالیات سنگین و در خواست آسیاب بادیاز سوی عمر
و نیز از همین جا (ارتباط و علاقه جناب ابولولو رحمةالله علیه به امیرالمومنین علیه السلام) علت ظلم و ستمها و وضع خراج و مالیات سنگین از سوی مغیرة بن شعبه بر جناب ابولولو رحمة الله علیه واضح می گردد که چیزی مطابق ۳تا۴ درهم در روز بوده است و او که توانائی پرداخت این مبلغ را نداشت چندین بار به عنوان اعتراض و تظلم به عمر بن خطاب مراجعه کرد. اما نه تنها جواب مثبت نشنید بلکه در آخرین بار وقتی عمر با اعتراض و شکایت جناب ابولولو مواجه شد در جواب گفت: این در حق تو که به حرفه حدادی (آهنگری) نجاری و... آشنایی داری چیز زیادی نیست.
آنگاه وی از جناب ابولولو سوال کرد: شنیدم تو از ایرانیان هنر آسیاب سازی آموخته ای که میتواند با نیروی باد به گردش در آید آیا میتوانی برای ما نیز چنین آسیابی بسازی ؟

و او در جواب پاسخ داد: برایت چنان آسیابی بسازم که تا روز قیامت از حرکت باز نایستد. یا به نقل دیگر اینگونه پاسخ داد: چنان آسیابی بسازم که آوازه اش در شرق و غرب عالم طنین انداز شود. (17)
اینجا بود که این کلام و سخن ابولولو رحمة الله علیه عمربن خطاب را به یاد تعبیر خوابی اندخت که مدتها قبل دیده بود: (انّ دیکاْاحمر نقره ثلاث نقرات) که پرنده ای قرمز با سه ضربه منقار به او ضربه می زند. که معبرین خواب اینگونه تعبیر کرده بودند که تو را به زودی مردی از عجم با سه ضربه خواهد کشت. از اینرو عمر به محض شنیدن این جمله از جناب ابولولو رحمة الله علیه درباره او چنین گفت: انّ العبد قد اوعد و لو کنت اقتل احداْبالتهمة لقتلته. این غلام مرا تهدید به قتل کرد و اگر من بتوانم کسی را ولو با تهمتی ناروا به قتل برسانم آن کس او خواهد بود. (18)
از آن روز به بعد بود که جناب ابولولو که ظلم فاحش و آشکار برخود را که نمونه ای کوچک و ناچیز از آن ظلم روا رفته بر جامعه اسلام و مسلمین و نیز بر شخصیت ممتاز در آن عصر و همه اعصار بعد از رسول گرامی اسلام یعنی امیرالمومنین علیه السلام را مشاهده می نمود که آنگونه حضرت را خانه نشین و بغض در گلو و خار در چشم ساخته و همواره راه صبر را پیشه نموده. عزم خود را جزم نمود تا انتقام خشم فرو خورده آن حضرت را و انتقام همسرش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیه را بستاند.

اطلاعامیرالمومنین علیه السلام از اقدام حضرت ابولولو رحمةاللهعلیه
از جمله زیر به خوبی میتوان برداشت نمود که جناب ابولولو رحمةالله علیه تصمیم خود را به اطلاع امیرالمومنین علیه السلام رسانده بود و تقریر و تایید حضرت را نسبت به عمل خود بدست آورده بود و یا به نحوی دیگر آن حضرت علیه السلام در جریان امر قرار داشت چرا که طبق این نقل:
امیرالمومنین علیه السلام خطاب عمر فرمودند: "به خاطر ظلم ها و اعمال قبیحی که نسبت به عترت پیامبر انجام دادی تو را می بینم که به واسطه جراحتی که از سوی عبدی که با ظلم و ستم بر او حکم می رانی کشته می شوی و او به خدا قسم علی رغم میل باطنی تو وارد بهشت میگردد. "
و عمر در جواب گفت: "ای اباالحسن! آیا تو از کهانت و پیشگویی إبائی نداری؟"
وامیرالمومنین علیه السلام در پاسخ فرمودند: "سخنی با تو نگفتم مگر براساس شنیده ها و معلومات خود." (19)
و یا طبق نقل دیگری:
"ان امیرالمومنین علیه السلام قال للثانی: یا مغرور انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة عبد. تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا. "
یعنی: امیرالمومنین علیه السلام خطاب به دومی فرمود: "ای مغرور! همانا تو را می بینم که در دنیا بواسطه ضربت و جراحتی که از عبدی که تو از روی ظلم و جور بر او حکم می رانی کشته میشوی و این توفیقی است که خداوند نصیب او می گرداند. "(20)
لذا از روایاتی نظیر متون فوق استفاده می گردد که حضرت علیه السلام به نحوی از این اقدام با خبر بوده اند و آن را برای جناب ابولولو رحمةالله علیه توفیقی از سوی خداوند شمرده و با عث متنعم گردیدن به بهشت خداوند می داند.

نامه حضرت ابولولورحمةالله علیه به عمربن خطاب
کیاست و زیرک حضرت ابولولو رحمةالله علیه در اقدام خود به حدی بود که او مدتی قبل از مضروب نمودن عمر ضمن نامه ای به عمر شکل سرپوشیده و بدون آنکه عمر غرض او را بفهمد حکم و سزای کسی را که نسبت به مولا و آقای خودجسارت و همسر او را مورد هتک و آزار و اذیت و فرزند او را به قتل برساند. سوال نمود و اقدام آینده خود را مستند به حکم خود او ساخت.
به متن زیر توجه نمایید:
"ابولولو به عمر نامه نوشت که جزای کسی که عصیان مولایش را نماید و ملک مولایش را غصب کند و همسر مولایش را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار دهد چیست؟ عمر نیز در پاسخ مکتوب داشت: بدرستی که قتل چنین کسی واجب است. فلذاهنگامیکه ابولولو خود را به عمر رسانید تا او را به هلاکت برساند به مکتوبه او خطاب به او کرد و فرمود: چرا عصیان مولایت امیرالمومنین علیه السلام را نمودی؟ چرا همسر او فاطمه را مورد ظلم خویش قرار دادی و فرزندش را سقط نمودی؟ آنگاه در حالیکه او را لعن می نمود ضربه های پی در پی بر او وارد میکرد."(21)

روز واقعه
سرانجام حضرت ابولولو رحمه الله هنر و حرفه آهنگری خود را به خدمت گرفت و خنجری دو سر که قبضه آن در وسط قرار داشت تهیه نمود. تا اینکه بنابر قول صحیح و مشهور در نزد شیعه در سحرگاه روز دوشنبه 9 ربیع الاول سال 23 هجری در حالیکه عمر بن خطاب تازیانه به دست در حال امر کردن نمازگزاران بود که صفوف خود را منظم نمایند. (22) (استووا استووا صفوفکم) خود را به وی رسانده (23) و با سه ضربه کاری شکم خلیفه را تا خاصره (سه بنده) او شکافت و در حالیکه عده ای از نزدیکان و اطرافیان عمر بن خطاب قصد دستگیری و حمله به او را داشتند با زخمی کردن 13 نفر دیگر از آنان از محل حادثه گریخت. (24) و عمر بعد از آنکه سه روز در بستر افتاده بود در سن 55 سالگی از دنیا رفت.

سرانجام حضرتابولولو رحمه الله بعد از اقدام به قتل عمرخطاب
بعد از گریختن جناب ابولولو رحمه الله از مکان وقوع واقعه در مسیر راه خود را به امیرالمومنین علیه السلام رسانیده و به محض مواجهه با حضرت که بر درب منزل نشسته بود. (که از این مطلب میتوان استنباط نمود که علت انتظار امیرالمومنین علیه السلام در آستانه منزل این بوده است که حضرت ظاهرا منتظر بازگشت ابولولو رحمه الله بوده اند و این بدان معنی است که حضرت در جریان امر قرار داشته اند و منتظر شنیدن خبر موفقیت آمیز او بوده اند.) خبر اقدام خود را به حضرت می رساند و عرض میکند: یا مولای! شققت بطنه. مولای من! شکم آن شخص را پاره کردم. (یعنی در حقیقت اشاره به همان نفرین حضرت زهرا سلام الله علیها می نماید که از خداوند خواسته بود که شکم عمر را پاره کند. همچنین سوال ما این است که حضرت ابولولو رحمه الله چگونه میتواند کافر باشد در حالیکه امیرالمومنین علیه السلام را مولای خود میداند؟)
و حضرت با شنیدن این خبر گویا به یاد مصائب وارده بر همسر مطهرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها توسط افتادند و همچنین به یاد نفرین حضرت زهرا سلام الله علیها به هنگام سیلی خوردن از عمر که خطاب به او فرمودند:
مزق الله بطنک کما مزقت کتابی. یعنی خدا شکمت را پاره کند همانگونه که نامه مرا پاره کردی. افتادند. و ضمن بکاء و گریه شدیدی (فبکی بکاء شدیدا و قال یا لیت بنت رسول الله صلی الله علیه و اله کانت حیة فسمعته(
فرمودند: ای کاش امروز دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله زنده می بودند و این خبر را میشنیدند. (25)
(سوال بنده این است که واقعا چرا حضرت ابولولو ضربه را به شکم عمر وارد کردند؟ و مثلا چرا مانند بقیه قاتلین ضربه را قلب وی وارد نکردند؟ ویا چرا چنان به شکم وی ضربه را وارد کرد که شکم عمر پاره شود؟ و به طور خلاصه چرا دقیقا همانطوری عمر را کشت که حضرت زهرا سلام الله علیها دعا کرده بودند؟ اینها همه تایید کننده این مطلب است که ابولولو رحمه الله به خاطر یک خصومت شخصی ساده این کار را انجام نداده است)
و حضرت بعد از آن به قدرت و اعجاز خود ضمن نامه ای برای قاضی کاشان مبنی بر پناه دادن و تکریم وی و تزویج دختر خود به او آن جناب را بر مرکب مخصوص خود (بنام دُلدُل) نشاندند و او را به سرزمین شیعه نشین کاشان فرستادند. و سپس امیرالمومنین علیه السلام که از تعقیب ماموران حکومت با خبر بودند. از آن مکان قبلی که نشسته بودند بر خاسته و جای دیگر نشستند و چون ماموران که در تعقیب جناب ابولولو رحمه الله بودند با حضرت مواجه شدند و از حضرت جویای ابولولو رحمه الله شدند که آیا او را ندیده اید؟ و حضرت با فرمودن جمله ای به حقیقت آنان را گمراه نمودند و فرمودند: مادامی که در این مکان بوده ام او را ندیده ام. (26)
این عمل را در اسلام توریه می نامند یعنی انسان کلامی را بیان کند که دروغ نباشد لکه مخاطب و شنونده از آن مطلب نکته ای دیگر برداشت نماید. که در اینجا منظور شریف امام علیه السلام این بوده است که: تا آن زمانی که جای جدیدی را برای نشستن اختیار نموده ام ابولولو را ندیده ام.

حضور حضرتابولولو رحمه الله در کاشان و اقامت وی تا پایان حیات
و اما درباره اقامت و مدت زمان زندگی جناب ابولولو رحمه الله در شهر کاشان و سال وفات او و اینکه آیا از او فرزندان و یا نسلی منسوب به او باقی مانده است؟ گرچه بعضی از اهالی آن منطقه به لقبها و اسامی چون لولویی یا شجاع الدینی و از این قبیل نامها منسوب می باشند. اما اطلاع دقیقی در این زمینه برای ما یافت نگردید. لکن با توجه به مطلبی که قبلا ذکر گردید که امیرالمومنین علیه السلام او را برای ادامه حیات و تشکیل زندگی به آن دیار فرستاد و در این خصوص به قاضی شهر کاشان توصیه و سفارشاتی فرمود و نیز با استفاده از متن زیر استفاده می گردد که وی با وجود پیگردها و تعقیب دستگاه حکومت آن زمان اما به اراده الهی تا پایان حیات خویش (ماه رمضان سال 31 هجری قمری) در این خطه از سرزمین شیعه نشین و محب اهل بیت علیهم السلام که حتی یک روز سابقه کفر و بت پرستی و سنی گری نداشته می زیسته است. و سرانجام بنابر قول صحیح در نزد شیعه بطور ناگهانی در ماه رمضان 31 هجری قمری جان به جان آفرین تسلیم کرد (27) و در مکان فعلی مدفون گردیده است.
در این خصوص به متن زیر توجه نمایید:
((در کتاب مجالس المومنین گوید اهل کاشان را عقیده آنست که فیروز بعد از قتل عمر به کاشان آمده و از خوف اعداء پنهان گشته اهالی کاشان نیز به واسطه علاقه به خاندان رسالت تعظیم و تکریمش کرده و محافظت نمودند تا آنکه در آنجا وفات یافته و در خارج شهر مدفون گردید.(( (28)

آیا حضرت ابولولو خودکشی نمود؟
یکی از مطالبی که در متون مخالفان درباره عاقبت و سرانجام کار جناب ابولولو رحمه الله به چشم می خورد که متاسفانه در برخی از کتابهای شیعه نیز متاثر از همان مطالب بدون توجه به سندیت و اعتبار آن تکرار شده این دروغ کذب محض است که بعضی گفته اند: ابولولو رحمة الله علیه بعد از اقدام به مضروب نمودن عمر خطاب در حالیکه خود را محاصره ماموران حکومت دید با ضربه ای به خود اقدام به خود کشی نمود !
برای پاسخ به این دروغ محض علاوه بر تصریحاتی که در برخی از متون علمای بزرگوار جهان تشیع مبنی بر اعجاز امیرالمومنین علیه السلام در انتقال جناب ابولولو رحمه الله به کاشان و موجود بودن بقعه و بارگاه وی در آن مکان باید به چند نکته دیگر توجه نمود:
اولا: همانطور که قبلا نیز اشاره شد طرح اینگونه مطالب از سوی بعضی از متون مخالفان که در نزد آنان منفورترین و دشمن ترین افراد جناب ابولولو رحمه الله می باشد جای تعجب و شگفتی ندارد.
ثانیا: این نیز یکی از تناقضات و اکاذیبی است که در متون خود آنها خلاف آن را میتوان یافت نمود از جمله اینکه در بعضی از متون آنها آمده است: لا یدری این ذهب. یعنی دانسته نشد که ابولولو کجا رفت. و یا در بعضی دیگر از آنها آمده است که ابولولو در حالیکه ماموران حکومت در تعقیب او بودند اما او غیب گردید و یافت نشد. و از سوی دیگر هرگز در کتابهای آنان نیامده است که اگر او خود کشی کرد با جنازه و پیکر او چه کردند؟ آیا مدفون گردید یا خیر؟ و اگر مدفون گردید کجا و چگونه؟ (29)
ثالثا: از دو نکته فوق که بگذریم مطلبی دیگر که بطور متعدد در کتابهای تاریخی غیر شیعه به چشم میخورد این مطلب است که بعد از اقدام ابولولو رحمه الله عبیدالله فرزند عمر در حالیکه پدرش در بستر مرگ افتاده بود بعنوان قصاص و خونخواهی سه نفر را که عبارت بودند از هرمزان - جفینه - لولوة (دختر ابولولو) را به قتل رسانید و هنگامی که خبر این اقدام او به پدرش که در حال مرگ بود رسید. گفت: قاتل من ابولولو بوده است و نه کس دیگر. که معلوم می گردد اگر جناب ابولولو اقدام به خودکشی نموده بود دیگر نیاز به این اقدامات نبود و نباید اشخاص دیگری که از آنها نامبرده شد به خونخواهی پدر مورد قتل واقع گردند. پس به علت عدم دسترسی به آن بزرگوار به جای او نزدیکانش را به قتل رسانیدند. (30)
رابعا: در کتابهای مخالفان نقض این مطلب آمده است که: "ابولولو بعد از اقدام به مضروب نمودن عمر در حال گریختن تعداد دیگری از اطرافیان عمر که معمولا حدود ۱۳ نفر را ذکر کرده اند زخمی نمود و فرار کرد." (31)
خامسا: تناقضات متعددی که در این رابطه در کتاب های آنان موجود می باشد خود گویای کذب و جعلی بودن مطلب می باشد. که در بعضی متون آمده که ابولولو خنجری به خود زد و کشته شد. (32) در جای دیگر آمده: عبیدالله بن عمر او را کشت (33) و نیز در جای دیگر آمده که مردی از قبیله بنی تمیم او را کشت. (34) و نهایتا در متنی دیگر آمده که: عبیدالله بن عوف سر او را از تن جدا کرد. (35)
سادسا: وقتی در نزد ما شیعیان اسلام و ایمان آن بزرگوار ثابت گردید و به تعبیر صاحب مستدرک که قبلا آن را ذکر نمودیم او را از اکابر مسلمین و از یاران خاص امیرالمومنین علیه السلام دانستیم و نیز آنچه که قبلا از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به دومی ذکر گردید که فرمود: "...بر خلاف میل تو وارد بهشت خواهد گردید." طبعا دیگر اقدام به خودکشی که در روایات ائمه معصومین ما برابر با آتش جهنم و عذاب الهی ذکر گردیده است هرگز از شخصیت آن بزرگوار ممکن به نظر نمی رسد. (36)

آیا اقدام حضرت ابولولو رحمه الله یک ترور محسوب میگردد ؟!
با توجه به حدیث نبوی که از طریق شیعه و غیر شیعه نقل گردیده که حضرت رسول صلی الله علیه و اله فرمودند: الایمان قید الفتک فلا یفتک مومن. یعنی ایمان مانع از ترور است و مومن دست به اقدام تروریستی نمی زند. (37)
از این رو برخی با تمسک به حدیث فوق این شبهه را مطرح نموده اند که عمل جناب ابولولو رحمه الله یک اقدام تروریستی به حساب آمده و این خود دلیلی بر محکومیت اقدام وی به شمار می رود.

پاسخ بهشبهه:
ترور: آن است که شخص جان خود را نسبت به تهدیدات و خطراتی که ممکن است از سوی شخص دیگر به او وارد شود در امان ببیند اما ناگهان بر خلاف آنچه می پنداشت مورد تعرض و سوء قصد قرار گرفته و کشته شود. مانند اقدامی که خالد بن ولید زناکار نسبت به صحابی جلیل القدر مالک بن نویره صورفت گرفت و در همان شب نیز به همسر وی تجاوز کرد.
اما اگر شخصی صراحتاْ یا اشارةْ شخص دیگری را تهدید به قتل کند به نحوی که طرف مقابل تصریح و یا اشاره او را متوجه گردد و خود را در معرض خطر قتل ببیند دیگر این اقدام را ترور نمی نامند. کما اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله صراحتاْ خون بعضی از کفار را مباح می نمود و کشتن آنها را در هر حالتی جایز می شماردند و یا آنچه که حضرت محمد صلی الله علیه و اله درباره مباح نمودن خون مغیره بن ابی العاص به دست امیرالمومنین علیه السلام انجام دادند. (38) و یا آنچه که درباره مقیس بن صبابه انجام دادند که او یکی از چهار نفری بود که خون آنها در روز فتح مکه مباح گردید و حضرت دستور دادند آنها را هرکجا یافتند بکشند که نهایتاْ وی در بین مکان مقدسی چون صفا و مروه به امر رسول خدا کشته گردید (39)
حال با توجه به مطلب فوق این نکته را نیز سابقا ذکر کردیم که به تصریح مورخین عمر از مدت ها قبل از سوی ابولولو رحمه الله مورد تهدید قرار گرفته بود. و آن زمانی بود که در غالب کنایه و اشاره به او فرمود: برایت چنان آسیابی بسازم که تا قیام قیامت چرخش بچرخد و اهل مشرق و مغرب همواره از آن آسیاب سخن بگویند. (40) و این به نحوی بود که در بسیاری از روایات آمده است که عمر تهدید به قتل را از کلام وی برداشت نمود و گفت: این غلام مرا تهدید به قتل نمود. (41) و او نیز متقابلا ابولولو را تهدید نمود و گفت: من اگر شخصی را ولو با تهمت ناروا به قتل برسانم حتما تو خواهی بود. (42) و در بعضی دیگر از نقلهای تاریخ آمده است (ففزع عمر من کلمته) عمر از این سخن ابولولو به شدت ترسید. و نیز جمعی دیگر از صحابی از جمله امیرالمومنین علیه السلام و ابن عباس نیز متوجه این تهدید از سوی ابولولو رحمه الله گردیدند. (43)
فلذا از همین جا بود که امیرالمومنین علیه السلام روزی عمر را با این جمله خود هشدار داد که تو را می بینم که به زودی غلامی که تو با ظلم و ستم بر او حکم می رانی از پا به در می آورد و برخلاف میل تو وارد بهشت می شود. (44)
و نکته جالب این است که عمر بعد از آنکه به دست ابولولو رحمه الله مضروب گردید و در بستر افتاد با توجه به هشدار فوق که قبلا از امیرالمومنین علیه السلام صادر شده بود چندین بار خطاب به امیرالمومنین علیه السلام گفت: یا علی آیا سزاوار بود که این کار با اطلاع و آگاهی تو صورت پذیرد؟ (45)
پس نکات فوق می رساند که در حقیقت ماجرای ضربه خوردن عمر توسط حضرت ابولولو رحمه الله نتیجه تهدیدی بود که از سوی هر یک نسبت به دیگری صورت پذیرفته بود و در حقیقت نبردی نیمه آشکار در کار بود که در نهایت اراده الهی بر این تعلق گرفت که پیروز در این میدان حضرت ابولولو رحمه الله باشد و با این توصییف دیگر هرگز اقدام حضرت ابولولو رحمه الله را نمیتوان یک عمل تروریستی نامید.

جواز قصاص عمر بن خطاب به فتوایعلمای مخالف
در کتاب بیت الاحزان ص ۱۶۵ آمده است: ابن ابی الحدید خبری را درباره هبار بن اسود می آورد و می نویسد: رسول خدا صلی الله علیه و اله در روز فتح مکه خون هبار بن اسود را مباح فرمود. زیرا هبار- زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله را با نیزه ترسانیده بود. زینب که در کجاوه می رفت و حامله بود از ترس آن نیزه فرزندش سقط گردید.
سپس ابن ابی الحدید می گوید: این خبر را برای استادم ابوجعفر نقیب خواندم. وی گفت:...وقتی رسول خدا صلی الله علیه و اله خون هبار رابرای ترسانیدن دخترش زینب که موجب سقط جنین او گردید مباح می کند. چنین به نظر می آید که اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله زند می بود. خون آن کس (عمر) را که دختر دیگرش حضرت فاطمه سلام الله علیها را ترسانده و موجب سقط فرزندش (محسن بن علی ع) شده را نیز مباح می نمود.
ابن ابی الحدید میگوید از استادم سوال کردم: ایا این سخن را میتوانم از شما روایت کنم؟ او گفت: روایت کن اما نه از قول من. (46)

شأن و مقام حضرت ابولولورحمهالله در لسان روایات معصومین علیهم السلام
اوصاف و تعابیر دلالت کننده بر مقام آن بزرگوار و عظمت اقدام منحصر به فرد وی در نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام متعدد است که ما در اینجا به ذکر اوصافی که در روایت احمد بن اسحاق قمی آمده است بسنده می کنیم:
1-او کسی است که خداوند به دست او دشمن خود و رسولش را هلاک نمود.
2-او کسی است که به دست او خداوند نفرین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در حق عمر مستجاب فرمود.
3-او کسی است که خداوند بواسطه او قول خود در قران را محقق نمود که (فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا)
4- او کسی است که شوکت مبغض رسول خدا صلی الله علیه و اله را در هم شکست.
5-او کسی است که بواسطه او فرعون اهل بیت پیامبر و ظالم در حق آنان و غاصب حقوق و از بین برنده حرمت آنان را هلاک ساخت.
6-او کسی است که رئیس منافقین و بتِ "جبت" را ازبین برد.
7-او کسی است که خداوند بواسطه اقدام او چشم رسول خدا صلی الله علیه و اله را روشن ساخت.
8-او کسی است که خداوند بواسطه او غم و غصه اهل بیت علیهم السلام را مبدل به خشنودی ساخت.
9-او کسی است که خداوند به واسطه او انتقام خون اهل بیت علیهم السلام را باز ستاند.
10-او کسی است که خداوند به واسطه او لباس سیاه را از اهل بیت علیهم السلام و پیروانش بیرون کرد.
11-او کسی است که غمهای اهل بیت علیهم السلام را برطرف ساخت.
12-او کسی است که خشنودی و سرور را به شیعیان اهل بیت علیهم السلام باز گردانید.
13-او کسی است که عید را برای اهل بیت علیهم السلام را ایجاد کرد.
14-او کسی است که خشنودی را برای اهل بیت علیهم السلام پدید آورد.
15-او کسی است که دشمن اهل بیت علیهم السلام را مغلوب ساخت.

16-او کسی است که ضلالت و گمراهی را از بین برد.
17- او کسی است که مومنین را راحت ساخت.
18-او کسی است که سر و راز منافقین را افشاء ساخت.
19-او کسی است که مظلوم را نصرت بخشید.
20-او کسی است که بدعتها را برای مسلمانان کشف نمود. (47)
اوصاف فوق ودیگر اوصافی که برای او از روایات و احادیث استفاده می گردد نشانگر علو ایمان و بلندی مقام و مرتبه او در بهشت خواهد بود. که ناگفته پیداست که رسیدن به چنین توفیقی که در بالا ذکر گردید بدون توفیقی از سوی خداوند جل و علی میسر نمی گردد. (انما یتقبل الله من المتقین) مائده۲۷

ادله علمای شیعه دراثبات ایمان و اخلاص حضرت ابولولورحمه الله
1-دلیل وجدانی و شاهد درونی: که در حقیقت می توان از آن به عنوان قوی ترین دلیل بلکه قوی تر از هزار دلیل به کار آید. و آن اینکه در حقیقت اقدام و عمل جناب ابولولو رحمه الله بجز توفیقی بزرگ از سوی خداوند سبحان و فاعل علی الاطلاق نمیتواند باشد. که این توفیق را به سادگی به هر کس ندهند. توفیقی در ریشه کن ساختن موسس و بنیانگذار بدعتها و هلاکت نمودن متهم کننده رسول خدا صلی الله علیه و ال به هذیان و بیهوده گویی و نابود کردن آزاردهنده دختر او و آتش زننده درب خانه و شکننده سینه و پهلوی او و سقط کننده فرزند در شکم او که ابولولو رحمه الله با این اقدام خود قلب مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها را خشنود ساخت و نفرین آن حضرت را در حق ضارب و قاتل خویش محقق ساخت و چه توفیقی از این بالاتر ؟ (وانما یتقبل الله من المتقین)
2-اوصاف نامبرده شده برای جناب ابولولو رحمه الله در روایت احمد بن اسحاق قمی: که در جای خود پیرامون وثوق و اطمینان از صدور این روایت از امام معصوم بحث گردیده (48) که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره قاتل عمر اوصاف متعددی را ذکر فرمودند که دلالت بر مراتب بالای ایمان آن شخصیت بزرگوار می نماید. (که ما قبلا به برخی از آنها اشاره کردیم)
3-ارتکاز ذهنی مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام: علمای امامیه از زمان قدیم تاکنون همواره بدون شک و تردید جناب ابولولو رحمه الله را از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بلکه از خواص و اکابر یاران آن حضرت می دانسته اند و همواره به مدح آن بزرگوار و طلب رحمت خداوند برای او و سرودن اشعار و قصاید در منقبت او می پرداخته اند. و با تمام سعی و تلاشی که اهل تسنن در ایجاد شک و تردید در اسلام ابولولو رحمه الله کرده اند و اینگونه مطالب همواره در معرض دید و دسترس علمای اعلام و بزرگوار ما بوده است اما با وجود این در هیچیک از کتابهای رجالی شیعه نمیتوان مطلبی از علمای بزرگ ما یافت که دال بر تردید درایمان آن بزرگوار باشد. چه بسا در موارد متعدد به دفاع از او و پاسخ به شبهات مطرح شده پیرامون شخصیت وی پرداخته اند. و دلیل فوق را که از آن به "ارتکاز ذهنی مومنین و محبین اهل بیت علیهم السلام" تعبیر شد مرحوم ایت الله العظمی خوئی رحمه الله همواره به عنوان یکی از ادله حجیت در مسائل فقهی و اصولی مورد تاکید قرار می دادند و از آن به عنوان "الدلیل الخامس من ادله الحجتیه" یاد می نمودند. پس ارتکاز اذهان متشرعه در مورد بحث ما میتواند یکی از ادله قوی بر ایمان حضرت ابولولو رحمه الله به حساب آید.

۴-اخبار امیرالمومنین علیه السلام بر استحقاق بهشت برای جناب ابولولو رحمه الله:
روایتی که حسین بن حمدان خصیبی (متوفای ۳۳۴ه) درکتاب هدایة الکبری از پدرش احمد بن خصیب از ابومطلب جعفر بن محمد بن مفصل از محمدبن سنان ز اهری از عبدالله بن عبدالرحمن اصم از مدیح بن هارون بن سعد روایت میکند که گفت: شنیدم از امیرالمومنین علیه السلام که خطاب به عمر می فرمود: "تو را می بینم که به خاطر ظلم هایی که به بدترین وجه به عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روا داشتی در این دنیا بواسطه ضربتی که از سوی یکی از بندگانی که تو با ظلم و جور با او حکم می رانی کشته خواهی شد و به خدا قسم که او با توفیقی که نصیبش می گردد بر خلاف میل باطنی تو وارد بهشت می گردد."
وعمر در پاسخ گفت: "آیا از کهانت و پیشگوئی ابائی نداری؟" امیرالمومنین علیه السلام پاسخ دادند: "هر آنچه گفتم بر اساس دانسته ها و معلوماتم بود و نه چیز دیگر." (49)
که روایت فوق از حیث سند روایت - محمد بن سنان را دارد که وی از ثقات بوده و علماء جلیل القدر به روایات و کتابهای او اعتماد می نموده اند و ازحیث دلالت نمیتوان روایتی را در دلالت بر اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله صریحتر از این روایت از امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عمر پیدا نمود.
5-حضور جناب ابولولو رحمه الله در نماز جماعت مسجد مدینه: که از جمله دلائل و شواهد بر اثبات اسلام و ایمان ابولولو رحمه الله اینکه مسلمانان در آن زمان حتی از ورود کفار کتابی به همه مساجد جلوگیری بعمل می آوردند. حال اگر ابولولو رحمه الله در نزد مسلمانان آن زمان کافر محسوب می گردیده است. چگونه او را به مسجد مدینه راه می داده اند. بلکه حتی خود ابولولو رحمه الله هرگز به خود چنین جرئتی نمیتوانست بدهد که به مسجدی که در نزد مسلمانان آن زمان دارای اهمیت ویژه بوده است نزدیک و یاداخل گردد.
اما با این وجود می بینیم که در صحاح سته و کتب تاریخی دیگر آنان این مطلب ذکر شده است که: ابولولو وارد مسجد شد و در صف اول نماز جماعت و آن هم پشت سر عمر بن خطاب قرار گرفت. (50)
بلکه در بعضی از روایات آنان آمده است که: ابولولو رحمه الله و عمر در مسجد چند جمله ای با یکدیگر نجوی نمودند. (51)
6-طلب رحمت از خداوند برای ابولولو رحمه الله از سوی حذیفة بن یمان صحابی رسول الله صلی الله علیه واله: که در روایت احمد بن اسحاق قمی از قول حذیفة بن یمان نقل گردیده که گفت: پس خداوند نفرین حضرت زهرا سلام الله علیها را در حق آن منافق مستجاب فرمود و قتل او را به دست ابولولو رحمه الله قرار داد.
و حال آنکه حذیفة از جمله بزرگان صحابی رسول الله و صاحب اسرار پیامبر و از خواص شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بوده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله برای او اسامی مومنین و منافقین را ذکر می نموده است. از این رو طلب رحمت کردن از خداوند برای ابولولو از سوی حذیفه کاشف از تبعیت حذیفه از رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیرالمومنین علیه السلام در طلب رحمت کردن برای ابولولو رحمه الله می باشد.
و نیز در آن زمان هرگز مسلمانی برای کافر و یا مجوسی طلب رحمت از خداوند نمی کرد. مخصوصا که شخصی چون این صحابی جلیل القدر یعنی حذیفة بن یمان باشد. و نیز وقتی ناقل این حدیث امام معصوم حضرت امام هادی علیه السلام می باشد. این خود دلیل قطعی دیگری است بر اینکه این طلب رحمت از خداوند برای جناب ابولولو رحمه الله (صدر من اهله و وقع فی محله) از بهترین کس که امام معصوم علیه السلام بود صادر و در جایگاه صحیح خود به کار برده شده است
. 7-مسلمان بودن دختر ابولولو رحمه الله: تاریخ و سیره نویسان از عبدالرحمن بن ابی بکر نقل نموده اند که دختر کوچک ابولولو مسلمان بوده است. (52) و از آن جا که ابولولو از اهالی نهاوند بود. که در اوائل سال ۱۹ هجری قمری (53) و یا در سال ۲۱ هجری قمری (54) فتح گردیده. و هیچیک از مورخین از داشتن دختری بنام لولوة و یا دختری دیگر برای ابولولو به هنگام اسارت مطلبی ذکر نکرده اند و از سوی دیگر نام لولوة که اسمی عربی و مرادف با کلمه مروارید در فارسی می باشد می رساند که سن دختر ابولولو به هنگام قتل عمر حداقل ۴ سال و کمتر از سن بلوغ بوده است. و فرزند خرد سال به بلوغ نرسیده اشتهار به اسلام پیدا نمیکند مگر به تبعیت از اسلام پدر. پس یعنی در حقیقت جناب ابولولو رحمه الله از روی شدت اهتمامش به اسلام دختری در پرتو اسلام تربیت نموده است که در نزد تمامی صحابه معروف و مشهور به مسلمانی بوده است. و این چیزی نمیتواند باشد مگر دلالت بر نهایت توجه و تقید پدر این دختر یعنی جناب ابولولو رحمه الله.
8-خونخواهی امیرالمومنین علیه السلام نسبت به خون دختر ابولولو رحمه الله : تمامی تاریخ و سیره نویسانی که این نکته را ذکر کرده اند متفق القولند که بعد از کشته شدن لولوة (دختر ابولولو) به دست عبیدالله به عمر فرزند عمر خطاب که به خاطر انتقام از خون پدرش و عدم دسترسی به قاتل اصلی یعنی جناب ابولولو صورت پذیرفت. عده ای از صحابه و در راس آنان حضرت امیرالمومنین علیه السلام و مقداد خواهان قصاص و قتل عبیدالله بن عمر بودند که مطلب به عبدالله نقل می کند که امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عبیدالله فرزند عمر فرمود: به چه جرم و گناهی دختر ابولولو را کشتی؟ و رای و نظر امیرالمومنین علیه السلام و جمعی از بزرگان و صحابه هنگامی که عثمان درباره جزاو حکم عبیدالله بن عمر از آنان سوال کرد بر قتل و قصاص عبیدالله مستقر گردید. (55)
و این دلیل متقن دیگری است بر اینکه امیرالمومنین علیه السلام و بزرگان از صحابه دختر ابولولو را در زمره اهل ایمان و اسلام می دانسته اند که شدیدا خواهان قتل عبیدالله بن عمر به عنوان قاتل وی بوده اند و الا هرگز مسلمانی به خونخواهی کافری قصاص نمی گردد. مخصوصا با توجه به اینکه دختر ابولولو هنوز به سن تکلیف بلکه سن تمییز نرسیده بود.
9-ارتباط ابولولو رحمه الله با امیرالمومنین علیه السلام و نیز خواص از یاران حضرت: شیخ عماد الدین طبری نقل میکند: "به هنگام تقسیم غنائم (در جنگ بین مسلمانان و رومیان) فیروز (ابولولو) در سهم مغیرة بن شعبه قرار گرفت. اما چیزی نگذشت که رفت و آمد وی با منزل و خانه امیرالمومنین علیه السلام آغاز شد...و پس از مضروب ساختن عمر فرار کرد و به خانه حضرت علی علیه السلام پناه برد..." (56)
و قبلا نیز ذکر کردیم که هنگامی که عبیدالله به عمر دختر ابولولو رحمه الله را به شهادت رسانید و جناب مقداد وتعداد دیگری از صحابه خواهان دستگیری و قصاص وی بودند و در این امر از همه پیگیر تر و شدیدتر امیرالمومنین علیه السلام بود که عبیدالله را همواره تهدید به قصاص می نمود. فلذا به محض اینکه حضرت امیر علیه السلام به خلافت ظاهری نیز رسیدند. عبیدالله بن عمر از ترس امیرالمومنین علیه السلام به سوی معاویه گریخت و به وی پناهنده شد و همواره ملازم معاویه بود تا اینکه در جنگ صفین در زمره یاران معاویه به هلاکت رسید. (57)
وعثمان نیز همواره خطاب به عبیدالله بن عمر می گفت: خداوند تو را بکشد که کسی را کشتی که نماز می خواند و نیز دختر بچه ای را کشتی. (قاتلک الله. قتلت رجلا یصلی و صبیة( (58)
و عجیب تر اینکه عبدالرحمن بن ابی بکر و غیر او نیز روایت نموده اند که: زمین در روز قتل دختر ابولولو تیره و تاریک گردید. (59)
10-تکریم و بزرگداشت مرقد و بارگاه آن بزرگوار از قدیم الایام در بین شیعیان و علمای شیعه: شیعیان ایران زمین از قدیم الایام بر فراز مضجع و قبر مطهر آن بزرگوار قبر و بارگاه و صحن و سرائی بنا نموده اند که همواره مورد تحسین بوده است و این بناء صرفا به خاطر تعظیم شان او و ایجاد رفاه و آسایش زائرین مرقد آن بزرگوار که از اقصی نقاط جهان تشیع با اعتقاد به علو مقام وی و بر آورده شدن حاجات آنان در نزد خداوند و دست یافتن به قرب الهی به آن مکان مقدس مشرف می گردند برپا گشته است.
و تمام این اقدامات از قدیم الایام در منظر بزرگان از علماء شیعه چه در شهر کاشان که به دارالمومنین اشتهار داشته و نیز علمای بزرگ شیعه در شهر مقدس قم که پایگاه بزرگترین حوزه علمیه ایران در طول تاریخ بوده قرار داشته است. بلکه چه بسا از بزرگان علمای شیعه همواره آن مکان مقدس را مورد زیارت قرار می داده اند. مخصوصا که این زیارت غالبا در روز نهم ربیع الاول و ایام عیدالزهراء بوده است که حرم مطهر و بارگاه مقدس آن بزرگوار مورد ازدحام جمع کثیری از علماء و موالین و دوستداران اهل بیت علیهم السلام از اکثر نقاط جهان تشیع قرار می گیرد.
و تمام این جلوه ها و مناظر کاشف دیگری است از اینکه شیعیان عالم از قدیم الایام اعم از علماء و توده مردم بر این اعتقاد راسخ بوده اند حضرت ابولولو رحمه الله دارای شانی رفیع و منزلتی منیع در نزد خداوند بوده است و در بارگاه مطهر او می توانند حوائج خود را از خداوند متعال مسئلت نمایند.

اسناد:
۱- مستدرک سفینة البحار ج۹ ص۲۱۳
2-همان. اتهام به نصرانیت ابولولو را میتوان در کتاب مستدرک حاکم نیشابوری ج۳ص۹۱ یافت نمود. و نیز اتهام به کفر وی را می توان از این سخن که مخالفان از قول عمر نقل نموده اند برداشت نمود که عمر بعد از مضروب گردیدن به دست ابولولو و افتادن در بستر مرگ و باخبر شدن از اینکه ضارب او ابولولو بوده است گفت: الحمدلله الذی لم یجعل قاتلی یخاصمنی یوم القیامه فی سجدة سجدها لله. یعنی خدا را شکر که قاتلم در قیامت نخواهد توانست حتی برای یکبار سجده در مقابل خداوند با من دشمنی ورزیده و یا احتجاج نماید.
۳-عیون الاخبار ج۲ص۱۴۳ به نقل از کتاب فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص ۱۷۸
۴- مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳
۵-الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۱۲
۶-تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۸- المصنف ج۵ص۴۷۹- الغدیر ج۱۸ص۱۳۴- المعلی ج۱۱ص۱۱۵- تاریخ طبری ج۲ص۳۰۲- تاریخ یعقوبی ج۲ص۱۶۱
۷-الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۱۳
8-الغدیر ج۸ص۱۳۶
9-بیت الاحزان ص۱۱۷
10-همان
11-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج۱۳و ۱۴و ۱۶ ص۲۲وص۷۰ و ص ۱۰۱
12-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۴
13-ریاض العلماء ج۵ص۵۰۷
14-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۱۸۴
15-همان
16-کامل بهائی نسخه خطی ص۳۸۳ . اسرار الامامة ص۳۲۵
17-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۵. تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۳. کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۲
18-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳. طبقات الکبری ج۳ص۳۴۷. اسدالغابه ج۴ص۷۶. تاریخ دمشق ج۴ص۴۰۹. کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۴
19-ارشاد القلوب دیلمی ج۲ص۲۸۵ (...حسین بن حمدان الخصیبی عن ابیه عن...یقول: سمعت امیرالمومنین علیه السلام یقول لعمر: و لما ظلمت عترة النبی صلی الله علیه و اله بقبیح الفعال غیر انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة ابن عبد ام معمر. تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان. علی رغم منک. فقال عمر: یااباالحسن اما تستحی لنفسک من هذه التکهن؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام: ما قلت لک الا ما سمعت و ما نطقت الا ما علمت…)
20-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۳ ونیز به نقل از کتاب مشارق انوار الیقین ص۷۹. مدینة المعاجز ج۲ص۴۴وص۲۴۴. الهدایة الکبری ص۱۶۲و بحارالانوار ج۳۰ص۲۷۶
ومحمد بن سنان که راوی روایت فوق می باشد را بسیاری از بزرگان علم رجال توثیق نموده اند از جمله شیخ مفید در ارشاد و علامه در مختلف و نیز علامه وحید بهبهانی در فوائد الرجالیة ج۳ص۲۴۹ و تنها مرحوم شیخ طوسی در کتاب فهرست ص۲۲۰ گرچه او را توثیق ننموده است لکن کتابهای او را مورد اعتماد دانسته است.
21-طریق الارشاد ص۴۵۶
22-طبقات الکبری ج3ص341 - فتح الباری ج7ص49 -- کنزالعمال ج12ص679
23-در این جا لازم است این نکته را متذکر شویم که: اگر چه اهل تسنن سعی نموده اند این مطلب را در کتابهای خود ثابت کنند که عمر به هنگام مضروب گردیدن در مسجد بوده است و اقدام ابولولو را به خاطر قتل عمر در مسجد مورد تخطئه قرار دهند. اما بر فرض که این قول صحیح باشد نکته ای که در رد قول آنها که میگویند ابولولو کافر و یا مجوسی و یا نصرانی بوده است از همین مطلب میتوان ثابت کرد که به نقل علامه مجلسی رحمه الله اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در حالیکه از زمان حیات پیامبر اکرم ورود کفار به شهر مدینه ممنوع گردیده بود. ابولولو رحمه الله چگونه در شهر مدینه زندگی میکرد. و اساسا اگر ابولولو رحمه الله کافر بوده در مسجد و آن هم در صف اول نماز جماعت چه کار می کرد؟؟؟
که مطلب فوق مبنی بر حضور ابولولو رحمه الله در مسجد آن هم در صف اول نماز جماعت و پشت سر خلیفه را میتوان در کتب معتبر در نزد خود آنان یافت از قبیل:
مسند ابی یعلی ج5ص116- صحیح ابن حبان ج1ص332- تاریخ دمشق ج44ص410 - اسدالغابه ج4ص76 - مواردالظمآن ص537 - تاریخ المدینه ج3ص896 - طبقات الکبری ج3ص341 - نیل الاطار ج6ص160.
24-بحارالانوار ج29 ص 53۰
25-مجمع النورین ص124
26-کامل بهائی ج2ص111- مجمع النورین ص222- فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص211
27-مستدرک سفینة البحار ج۹ص۲۱۵
28-ریحانة الادب ج۷ص۲۴۹
29-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۲۰۷
30-تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۸ - الغدیر ج۸ص۱۳۴- المصنف ج۵ص۴۷۹- المعلی ج۱۱ص۱۱۵- تاریخ طبری ج۳ص۳۰۲- تاریخ یعقوبی ج۲ص۱۶۱
31-الفتوح ج۲ص۸۸ (ثم شق الصفوف و خرج هاربا)
32-العدد القویه ص۳۲۸ - بخاری ج۴ص۲۰۴ -سنن الکبری - بیهقی ج۳ص۱۱۳ -المصنف ج۳ص۵۴۹
33-الثقات ابن حبان ج۲ص۲۴۰
34-تاریخ طبری ج۳ص۳۰۳ - تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۱
35-فتح الباری ابن حجر ج۷ص۵۱
36-فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۲۰۳
37-اصول کافی ج۷ص۳۷۵ -- مسند احمد بن حنبل ج۱ص۱۶۶
38-اصول کافی ج۳ص۲۵۱
39-بدایه و نهایه ج۴ص۳۴۲ -- سیره نبویه ج۳ص۲۹۸
40-به مصادری که قبلا ذکر شده مراجعه شود.
41-همان
42-همان
43-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۷ - اسدالغابه ج۴ص۷۶ - تاریخ دمشق ص۴۰۹ - کنزالعمال ج۱۲ص۶۸۴
44-به مصادری که قبلا ذکر شده مراجعه شود.
45-الامامه و السیاسة ج۱ص۴۰ - تاریخ المدینة ج۳ص۹۳۳ - مصنف صنعانی ج۶ص۵۲
46-بیت الاحزان ص۱۶۵ و نیز رجوع کنید به کتاب زیور عرش الهی ص ۹۸
47-بحارالانوار ج۳۱ج۹۵ ص۱۲۰ص۳۵۱ - به نقل از زوائد الفوائد سید علی بن سید بن طاووس و نیز المحتضر حسن بن سلیمان ص۴۴
48-المستدرک ج۲ص۵۲۲. التذکره فی اصول الفقه ص۴۴. فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر بن خطاب ص۵۸
49-هدایة الکبری ص۱۶۲ : و لما ظلمت عترة النبی ص بقبیح الفعال. غیر انی اراک فی الدنیا قتیلا بجراحة ابن عبد ام معمر.تحکم علیه جورا فیقتلک توفیقا یدخل والله الجنان علی رغم منک. فقال عمر یا اباالحسن اما تستحی لنفسک من هذا التهکهن؟ فقال له امیرالمومنین علیه السلام: ماقلت لک الا ما سمعت و ما نطقت لا ما علمت.
50-مسند ابی یعلی ج۵ص۱۱۶. صحیح بن حبان ج۱۵ص۳۳۲- تاریخ دمشق ج۴۴ص۴۱۰ - اسدالغابة ج۴ص۷۴ - موارد الظمان ص۵۳۷
51-طبقات الکبری ج۳ص۳۴۱ -تاریخ المدینه ج۳ص۸۹۴ و ۸۹۶ - نیل الاوطار ج۶ص۱۶۰
52-المحلی ج۱ص۱۱۵- المصنف ج۵ص۴۷۹: ثم اتی عبیدالله بن عمر ابنة ابی لولوة جاریة صغیره تدعی الاسلام فقتلها. فاظلمت المدینة یومئذ علی اهلها..
53-البدایه و النهایه ج۷ص ۱۲۷
54-تاریخ یعقوبی ج۲ص۱۵۶
55-تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۸ و الغدیر ج۸ص۶۸
56-کامل بهائی نسخه خطی ص۲۸۳ - اسرار الامامة ص۳۲۵
57-الغدیر ج۸ص۱۳۶
58-الطبقات الکبری ج۵ص۱۶ - تاریخ دمشق ج۳۸ص۶۴ - الغدیر ج۸ص۱۳۳
59-المحلی ج۱۱ص۱۱۵ - مصنف صنعانی ج۵ص۴۷۹ : عن عبدالرحمن بن ابی بکر قوله: ثم اتی عبیدالله بن عمر ابنة ابی لولوة جاریة صغیره تدعی الاسلام فقتلها. فاظلمت المدینة یومئذ علی اهلها

sorna
09-14-2011, 01:34 PM
ابولؤلؤ (د 23ق/644م)، قاتل عمربن خطاب از زندگی او هیچ دانسته نیست و شهرت او تنها به دلیل قتل عمر است. بیشتر منابع نام او را فیروز ضبط کرده‌اند (مثلاً: نک‍: حسان بن ثابت، 1/273؛ ابن حبیب، «اسماء». 155؛ ابن قتیبه، 183). دربارة اصل و نسب و اعتقاد او میان منابع، اشتراک اندکی دیده می‌شود. منابع متأخرتر نیز جز تکرار گفته‌های منابع پیشین کمتر اطلاع سودمندی به دست می‌دهند. بنابر خبر مشهوری، او از مردم نهاوند بود که در جنگ به دست مسلمانان اسیر شد و به غلامی مغیره بن شعبه فرمانروای کوفه درآمد (ابن سعد، 3/341، 347؛ ابوالعرب، 67، به نقل از ابن اسحاق).
در منابع کهن‌تر او را مجوسی شمرده‌اند (ابن حبیب، المحبر، 14؛ ابن شبه، 3/913؛ مسعودی، 2/329). با این همه گروهی دیگر از مورخان او را مسیحی دانسته‌اند (نک‍: طبری، 4/190؛ ابن عبدریه، 4/272). بنابر نقل نه چندان قابل اعتماد طبری (4/136) از سیف بن عمر، ابولؤلؤ نخست به اسارت رومیان درآمد و سپس مسلمانان او را اسیر کردند.
دربارة انگیزة قتل عمر به دست ابولؤلؤ همسانی چندانی در منابع تاریخی وجود ندارد .بنا بر کهن‌ترین روایات، مغیره بن شعبه از کوفه نامه‌ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست تا اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری، و درودگری بهره‌مند شوند. عمر با آنکه ورود غیرعرب را به مدینه ممنوع شمرده بود، موافقت کرد.
پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود مغیره شکایت کرد که خراجی سنگین بر او بسته است، ولی خلیفه شکایت او را روا ندانست و ابولؤلؤ که از بی‌اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، کلمات تهدیدآمیز بر زبان راند، چندی پس از آن گفت‌وگو، ابولؤلؤ در مسجد کمین کرد و هنگام نماز صبح عمر را از پای درآورد و پس از آنکه چند نفر دیگر را هم زخم زد، خودکشی کرد (ابن سعد، 3/345؛ ابن شبه، 3/896-899؛ طبری، 4/190-191؛ دربارة دیگر روایات نک‍: ابن شبه، 3/893؛ ابن اعثم، 1/323).
از دیگر نظراتی که دربارة انگیزة قتل عمر گفته شده این است که برخی از بزرگان صحابه که از سختگیریهای عمر ناراضی بودند، نقشة قتل خلیفه را طرح کردند و ابولؤلؤ تنها وسیلة اجرا بوده است (ایرانیکا، 334/i).
شواهدی نیز دردست است که نشان می‌دهد کسانی از پیش در این‌باره به خلیفه هشدارهایی داده بوده‌اند (نک‍: احمدبن حنبل، 1/15؛ ابن شبه، 3/891)، با این همه به روایاتی که ماجرای قتل عمر را افسانه‌آمیز کرده است نمی‌توان اعتماد کرد (مثلاً نک‍: ابن اعثم، 1/325؛ طبری، 4/191؛ ابوالعرب، 73؛ ابن عساکر، 13/169).
به هر روی، پس کشته شدن عمر، عبدالرحمن بن عوف (زبیری، 355؛ عبدالرحمن بن ابی‌بکر) مدعی شد که موضوع قتل عمر، توطئه‌ای میان ابولؤلؤ و دو تن دیگر به نامهای هرمزان و جفینه بوده است. به همین سبب عبیدالله بن عمر، آن دو و نیز دختر خردسال ابولؤلؤ را به خونخواهی پدر کشت (ابن سعد، 3/350؛ ابن قتیبه، 187؛ یعقوبی، 2/160-161؛ طبری، 4/240) و از آنجا که چنین اتهامی ثابت نشده بود، مسأله بی‌اعتنایی عثمان خلیفه جدید، در برابر قتل اینان (نک‍: بلاذری، 5/24؛ قس: ابوالعرب، 70)، بعدها به منازعات کلامی نیز کشیده شد (نک‍: ابوالقاسم کوفی، 68-69؛ سید مرتضی، 4/303-304؛ ابن عربی، 62، 106-108).

sorna
09-14-2011, 01:34 PM
http://pic.azardl.com/images/66438484613736498781.jpg (http://pic.azardl.com/)

عکسی از مقبره بسته شده بابا شجاع الدین کاشانی و به قولی ابولولو