M.A.H.S.A
09-12-2011, 05:02 PM
راب گافي - گارث جونز
فرنز هومر ؛ مدير اجرايي و رييس شركت راچ (غول دارويي سوئيس)؛ ميداند كه پيدا كردن ايدههاي خوب كار بسيار سختي است. او ميگويد: در تحقيقات تجاري من؛ صرفهجويي در مقياس وجود ندارد. او ميگويد: در جهان امروز؛ هر ساله چهار ميليارد دلار جهت تحقيق و توسعه ( r&d) هزينه ميشود. در تحقيقاتي كه صرفهجويي در مقياس وجود نداشته باشد، صرفهجويي ايدهها وجود دارد.
طبق نظر هومر؛ براي يك تعداد از شركتهاي در حال رشد، مزيت رقابتي به توانايي و قابليت شركت در ايجاد حركت و تلاش اقتصادي، نه بر اساس كارآيي هزينه بلكه بر ايدهها و دانش فني خردمندانه، متكي است. در عمل، اين بدان مفهوم است كه رهبران بايد محيطي فراهم نمايند كه در آن، آنچه را كه ما «افراد باهوش» ميناميم رشد كرده و بالنده شوند.
اينها تعداد كمي از كاركنان هستند كه ايدهها، دانش و مهارتهايشان به آنها قابليت ارائه و خلق ارزشهايي را ميدهد كه منابعش را سازمانهايشان در دسترس آنها قرار داده است. فكر كنيد، مثلا يك مهندس نرمافزار كه كدهاي جديد ايجاد ميكند يا محقق داروساز كه فرمول يك داروي جديد را مينويسد. تنها نوآوري آنهاست كه ممكن است پشتوانه مالي تمام شركت در يك دهه باشد.
امروزه تقريبا همه مديران ارشد اجرايي اهميت داشتن افراد فوقالعاده باهوش و با خلاقيت بالا را تشخيص دادهاند. اما جذب آنها فقط نيمي از مبارزه است. مثلا اخيرا مارتين سورل؛ مدير اجرايي شركت wpp؛ يكي از بزرگترين شركتهاي خدمات ارتباطي دنيا؛ به ما ميگويد: يكي از بزرگترين چالشهاي ما عدم صرفهجويي در مقياس (زيان مقياس) در صنايع خلاق است. اگر شما تعداد كاركنان خلاق را دو برابر كنيد به اين معنا نيست كه شما دو برابر خلاقيت داريد. شما نه تنها بايد افراد مستعد و باهوش را جذب كنيد، بلكه بايد در پرورش محيط براي رشد خلاقيت آنها جهت دستيابي به توليد ثروت و ارزش براي تمام سهامدارانتان كوشا باشيد.اين كار خيلي دشوار است. اگر افراد باهوش را با يك خصوصيت بخواهيم تعريف كنيم اين است كه آنها نميخواهند كسي آنها را هدايت (رهبري) كند. اين براي شما به عنوان يك رهبر، يك مشكل واضح بهوجود ميآورد و چالشي است كه با جهانيسازي وسيعتر شده است. افراد باهوش با تحركتر از قبل هستند، آنها ميتوانند در بنگلور يا در بوستون يا هر جاي دنيا باشند.اين بدان منظور است كه آنها فرصتهاي زيادي دارند. آنها منتظر حقوق مستمري خود نيستند، ارزش خود را ميدانند و ميخواهند شما نيز اين را بدانيد.
ما 20 سال گذشته را در خصوص مطالعه موضوع رهبري و اينكه زيردستان از رهبرانشان چه ميخواهند؛ صرف كردهايم. روشهاي ما جامعهشناختي بوده و تحقيقات ما بيشتر به صورت مطالعات موردي بوده است تا زمينههاي تصادفي و ناشناس. روش اصلي ما شامل يك سري مصاحبه است و كار ما؛ مقدمتا پنج مورد را طراحي ميكند كه شامل: تجارت علمي؛ خدمات بازاريابي؛ خدمات حرفهاي؛ رسانه و خدمات مالي است. براي اين موضوع ما با بيش از 100 رهبر (مدير) و افراد باهوش آنها در سازمانهاي پيشرو گفتوگو كرديم. نظير: پرايس واتر هاوس كوپر؛ الكترونيك آرتز؛ سيسكو سيستم؛ سوئيس كرديت؛ نوارتيس؛ kpmg؛ bbc؛ wpp؛ و راچ.
پس از صحبت بيشتر با آنها روشن شد ارتباط رواني مديران با افراد باهوش خيلي متفاوت از ارتباطي بود كه آنها با ساير زيردستان خود داشتند. افراد باهوش درجه بالايي از حمايت و امنيت سازماني را خواسته و ميدانند كه عقايد و ايدههايشان بسيار مهم و با ارزش است. همچنين آنها خواستار آزادي در تحقيق و كاوش و شكست هستند كه در صورت شكست با سرزنش مواجه نشوند. آنها انتظار دارند رهبرانشان نسبت به طرحهايشان عاقلانه و روشنفكر نگاه كرده و ديد باز داشته باشند؛ اما نميخواهند استعداد و مهارت رهبرانشان درخشانتر از آنها باشد. اين را نميتوان گفت كه افراد باهوش شبيه هم هستند يا از يك مسير واحد پيروي ميكنند؛ اما به هر حال داراي يك سري خصوصيات مشترك هستند.
درك و فهم افراد باهوش
برخلاف آنچه ما در سالهاي اخير باور داشتهايم؛ مديران ارشد اجرايي شركتها كاملا مايه دلخوشي و خوشوقتي افراد فوقالعاده باهوش و خلاق خود نيستند. البته برخي افراد مستعد و توانمند نظير هنرمندان، موسيقيدانان و عوامل ديگر ميتوانند نتايج چشمگيري را در آنها بوجود آورند. در هر صورت در بسياري از موارد فرد باهوش به سازمان نيازمند است، همانطور كه سازمان به او نياز دارد. آنها نميتوانند بدون منابعي كه سازمان براي آنها فراهم مينمايد، به طور موثر انجام وظيفه نمايند.
همچنان كه يك موسيقيدان كلاسيك به اركستر نياز دارد، يك دانشمند محقق نيز به سرمايه و تسهيلات يك آزمايشگاه مناسب جهت تحقيقاتش نيازمند است. آنها بيش از هر چيز به اين منابع احتياج دارند. همانطور كه رييس توسعه يك شركت حسابداري جهاني ميگويد، افراد باهوش ميتوانند منبعي از ايدهها و نظرات خلاق جهت پيشرفت باشند.اين خبر خوبي است. اما خبر بد؛ اين است كه تمام منابع و سيستمهاي جهان غيرقابل استفاده است مگر اين كه شما از افراد باهوش براي به كارگيري اكثر آنها استفاده كنيد. بدتر از آن؛ آنها خوب ميدانند كه شما بايد آنها را به خاطر دانش و مهارتشان استخدام كنيد. اگر يك سازمان بخواهد دانش جاسازي شده در فكر افراد باهوش را بكار گيرد و آنها را در شبكه قرار دهد؛ بايد به يك سيستم مديريت ـ دانش بهتري دست يابد.
ضعف اين سيستمها در بكارگيري دانش و عدم آگاهيها يك نااميدي بزرگ در ابتكارات مديريت دانش در تاريخ است.
فرنز هومر ؛ مدير اجرايي و رييس شركت راچ (غول دارويي سوئيس)؛ ميداند كه پيدا كردن ايدههاي خوب كار بسيار سختي است. او ميگويد: در تحقيقات تجاري من؛ صرفهجويي در مقياس وجود ندارد. او ميگويد: در جهان امروز؛ هر ساله چهار ميليارد دلار جهت تحقيق و توسعه ( r&d) هزينه ميشود. در تحقيقاتي كه صرفهجويي در مقياس وجود نداشته باشد، صرفهجويي ايدهها وجود دارد.
طبق نظر هومر؛ براي يك تعداد از شركتهاي در حال رشد، مزيت رقابتي به توانايي و قابليت شركت در ايجاد حركت و تلاش اقتصادي، نه بر اساس كارآيي هزينه بلكه بر ايدهها و دانش فني خردمندانه، متكي است. در عمل، اين بدان مفهوم است كه رهبران بايد محيطي فراهم نمايند كه در آن، آنچه را كه ما «افراد باهوش» ميناميم رشد كرده و بالنده شوند.
اينها تعداد كمي از كاركنان هستند كه ايدهها، دانش و مهارتهايشان به آنها قابليت ارائه و خلق ارزشهايي را ميدهد كه منابعش را سازمانهايشان در دسترس آنها قرار داده است. فكر كنيد، مثلا يك مهندس نرمافزار كه كدهاي جديد ايجاد ميكند يا محقق داروساز كه فرمول يك داروي جديد را مينويسد. تنها نوآوري آنهاست كه ممكن است پشتوانه مالي تمام شركت در يك دهه باشد.
امروزه تقريبا همه مديران ارشد اجرايي اهميت داشتن افراد فوقالعاده باهوش و با خلاقيت بالا را تشخيص دادهاند. اما جذب آنها فقط نيمي از مبارزه است. مثلا اخيرا مارتين سورل؛ مدير اجرايي شركت wpp؛ يكي از بزرگترين شركتهاي خدمات ارتباطي دنيا؛ به ما ميگويد: يكي از بزرگترين چالشهاي ما عدم صرفهجويي در مقياس (زيان مقياس) در صنايع خلاق است. اگر شما تعداد كاركنان خلاق را دو برابر كنيد به اين معنا نيست كه شما دو برابر خلاقيت داريد. شما نه تنها بايد افراد مستعد و باهوش را جذب كنيد، بلكه بايد در پرورش محيط براي رشد خلاقيت آنها جهت دستيابي به توليد ثروت و ارزش براي تمام سهامدارانتان كوشا باشيد.اين كار خيلي دشوار است. اگر افراد باهوش را با يك خصوصيت بخواهيم تعريف كنيم اين است كه آنها نميخواهند كسي آنها را هدايت (رهبري) كند. اين براي شما به عنوان يك رهبر، يك مشكل واضح بهوجود ميآورد و چالشي است كه با جهانيسازي وسيعتر شده است. افراد باهوش با تحركتر از قبل هستند، آنها ميتوانند در بنگلور يا در بوستون يا هر جاي دنيا باشند.اين بدان منظور است كه آنها فرصتهاي زيادي دارند. آنها منتظر حقوق مستمري خود نيستند، ارزش خود را ميدانند و ميخواهند شما نيز اين را بدانيد.
ما 20 سال گذشته را در خصوص مطالعه موضوع رهبري و اينكه زيردستان از رهبرانشان چه ميخواهند؛ صرف كردهايم. روشهاي ما جامعهشناختي بوده و تحقيقات ما بيشتر به صورت مطالعات موردي بوده است تا زمينههاي تصادفي و ناشناس. روش اصلي ما شامل يك سري مصاحبه است و كار ما؛ مقدمتا پنج مورد را طراحي ميكند كه شامل: تجارت علمي؛ خدمات بازاريابي؛ خدمات حرفهاي؛ رسانه و خدمات مالي است. براي اين موضوع ما با بيش از 100 رهبر (مدير) و افراد باهوش آنها در سازمانهاي پيشرو گفتوگو كرديم. نظير: پرايس واتر هاوس كوپر؛ الكترونيك آرتز؛ سيسكو سيستم؛ سوئيس كرديت؛ نوارتيس؛ kpmg؛ bbc؛ wpp؛ و راچ.
پس از صحبت بيشتر با آنها روشن شد ارتباط رواني مديران با افراد باهوش خيلي متفاوت از ارتباطي بود كه آنها با ساير زيردستان خود داشتند. افراد باهوش درجه بالايي از حمايت و امنيت سازماني را خواسته و ميدانند كه عقايد و ايدههايشان بسيار مهم و با ارزش است. همچنين آنها خواستار آزادي در تحقيق و كاوش و شكست هستند كه در صورت شكست با سرزنش مواجه نشوند. آنها انتظار دارند رهبرانشان نسبت به طرحهايشان عاقلانه و روشنفكر نگاه كرده و ديد باز داشته باشند؛ اما نميخواهند استعداد و مهارت رهبرانشان درخشانتر از آنها باشد. اين را نميتوان گفت كه افراد باهوش شبيه هم هستند يا از يك مسير واحد پيروي ميكنند؛ اما به هر حال داراي يك سري خصوصيات مشترك هستند.
درك و فهم افراد باهوش
برخلاف آنچه ما در سالهاي اخير باور داشتهايم؛ مديران ارشد اجرايي شركتها كاملا مايه دلخوشي و خوشوقتي افراد فوقالعاده باهوش و خلاق خود نيستند. البته برخي افراد مستعد و توانمند نظير هنرمندان، موسيقيدانان و عوامل ديگر ميتوانند نتايج چشمگيري را در آنها بوجود آورند. در هر صورت در بسياري از موارد فرد باهوش به سازمان نيازمند است، همانطور كه سازمان به او نياز دارد. آنها نميتوانند بدون منابعي كه سازمان براي آنها فراهم مينمايد، به طور موثر انجام وظيفه نمايند.
همچنان كه يك موسيقيدان كلاسيك به اركستر نياز دارد، يك دانشمند محقق نيز به سرمايه و تسهيلات يك آزمايشگاه مناسب جهت تحقيقاتش نيازمند است. آنها بيش از هر چيز به اين منابع احتياج دارند. همانطور كه رييس توسعه يك شركت حسابداري جهاني ميگويد، افراد باهوش ميتوانند منبعي از ايدهها و نظرات خلاق جهت پيشرفت باشند.اين خبر خوبي است. اما خبر بد؛ اين است كه تمام منابع و سيستمهاي جهان غيرقابل استفاده است مگر اين كه شما از افراد باهوش براي به كارگيري اكثر آنها استفاده كنيد. بدتر از آن؛ آنها خوب ميدانند كه شما بايد آنها را به خاطر دانش و مهارتشان استخدام كنيد. اگر يك سازمان بخواهد دانش جاسازي شده در فكر افراد باهوش را بكار گيرد و آنها را در شبكه قرار دهد؛ بايد به يك سيستم مديريت ـ دانش بهتري دست يابد.
ضعف اين سيستمها در بكارگيري دانش و عدم آگاهيها يك نااميدي بزرگ در ابتكارات مديريت دانش در تاريخ است.