M.A.H.S.A
09-07-2011, 06:41 PM
http://www.tahoordanesh.com/images/im_7b.gif
مقدمه:
اولین موضوع عمده اى که در اندیشه نهضت اصلاح دینى باید بدان توجه داشت، آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان است. ممکن نیست بدون فهم مفهوم پیچیده «رهایى از طریق مسیح» به بحث پیرامون آموزه هایى چون آمرزیدگى، فیض، تقدیر ازلى یا آیین هاى مقدس پرداخت.
1- رهایى از طریق مسیح بعنوان یک موضوع اساسى:
«رهایى از طریق مسیح» موضوعى است که در سراسر عهد جدید، آیین عبادى مسیحیت و الهیات آن طنین افکنده است ومنظوراصلى ازآن این است که خداوند به وسیله مرگ مسیح بر صلیب، بشر گناهکار را از عذاب رهایى بخشید. این رهایى را به هیچ شکل دیگرى نمى توان به دست آورد. اصطلاح Soteriology (از ریشه واژه یونانى Soteria به معنى نجات) در کتاب هاى مربوط به الهیات مسیحى، به معناى رشته اى از اندیشه ها و تصوراتى به کار رفته است که اساس و مبناى آن رهایى اى است که با مرگ و برخاستن مسیح از میان مردگان مى توان بدان دست یافت. پنج عنصر و مؤلفه اساسى این رشته اندیشه ها عبارتند از:
1. ایماژهایی مربوط به پیروزى. مسیح به خاطر بر صلیب رفتن و برخاستن، بر گناه، مرگ و شر پیروز شد و مؤمنان به وسیله ایمان خود مى توانند در آن پیروزى شریک شوند و آن را از آن خود سازند.
2. ایماژهاى مربوط به شأن شرعى تغییر یافته یا مرتبه قانونى. مسیح به خاطر اطاعت از خواست خداوند بر صلیب، موجب مغفرت و بخشودگى گناهکاران شد. براى گناهکاران نیز این امکان وجود دارد که از گناه خود پاک شده، نزد خداوند عادل خوانده شوند. آنها از مجازات معافند و به مقام عدالت در محضر خداوند نایل مى شوند. «آمرزیدگى» به این دسته از ایماژها تعلق دارد.
3. ایماژهایى مربوط به روابط فردى تغییر یافته. بشر با ارتکاب گناه، خود را از خداوند بیگانه مى کند. «خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه مى داد» (رساله دوم قرنتیان 5:19). و از این رو، پیوند مجدد میان خود و بشر را ممکن و قابل دست یابى ساخت. درست همان گونه که افراد بشر ممکن است پس ازمدتى دورى ازهم، باردیگر با بخشودن وآشتى کردن به یکدیگر نزدیک شوند، به همین سان، کسانى که از خدا دورند مى توانند به وسیله مرگ مسیح به او نزدیک شوند.
4. ایماژهایى مربوط به آزادى. کسانى که اسیر نیروهاى ستمگر ـ یعنى شر، گناه و بیم از مرگ ـ هستند، مى توانند به وسیله مرگ مسیح آزاد شوند. همان گونه که عیسى از زندان مرگ آزاد گشت، مؤمنان نیز مى توانند به وسیله ایمان، از قید و بندهاى گناه آزاد گردند و به کمال زندگى دست یابند. «رهایى» به این دسته از انگاره ها تعلق دارد.
5. ایماژهایى مربوط به بازگشت به سلامتى. کسانى که به خاطر گناه، سلامت خود را از دست داده اند، مى توانند به سبب بر صلیب رفتن مسیح، بار دیگر آن را به دست آورند. مسیح به خاطر بر صلیب رفتن و برخاستن، مى تواند زخم ها و جراحات ما را التیام دهد و شفایمان بخشد و سلامتى روحى را بار دیگر به ما برگرداند. «نجات» به این دسته از انگاره ها تعلق دارد.
«آمرزیدگى» یکى از مؤلفه هاى مبحث رستگارى
«آمرزیدگى» یکى از مؤلفه هاى شبکه اصطلاحات مربوط به مبحث رستگارى است که از آن براى توصیف تجربه مسیحى در باب رهایى از طریق مسیح استفاده مى شود و در دوره نهضت اصلاح دینى از اهمیت ویژه اى برخوردار بود; دلیل آن نیز تا حدى این بود که گرایش تازه اى به نوشته ها و آثار پولس قدیس، که این اندیشه در آن جلوه خاصى داشت، پدید آمده بود. در آثار پولس ـ به ویژه نامه هاى او به رومیان و غلاطیان ـ این اندیشه جلوه خاصى داشت. امروزه اصطلاح «آمرزیدگى» نیز در محافل دینى به موضوعى ناشناخته تبدیل شده است. واژه انگلیسى justification کوششى است براى ارائه مصداقى از اندیشه پیچیده عهد عتیق که مضمون آن، همان اندیشه پیچیده «عادل بودن نزد خداوند» در عهد عتیق است. «این اصطلاح» پس از طى سنت پر پیچ و خم و پیچیده تر جمع و تفسیر ـ از عبرى به یونانى و از یونانى به لاتین و سرانجام از لاتین به انگلیسى ـ اشاره به وضعیتى دارد که در آن، آدمى نزد خداوند عادل شناخته مى شود. البته بهتر است که از واژه «آمرزیدگى» به «صالح و شایسته بودن نزد خدا» تعبیر کنیم. به همین سان، «نجات یافتن» را مى توان این گونه تعبیر کرد: «برقرار کردن پیوندى شایسته و درست با خداوند. » این پرسش که چگونه گناهکاران آمرزیده مى شوند، در کانون برنامه اصلاحى لوتر قرار دارد. بحث و بررسى درباره این پرسش را مى توان با بررسى مفهوم واژه «فیض» آغاز کرد.
2- مفهوم فیض
واژه فیض، اساسا به معنى لطف و عنایتى از سوى خداوند است که بشر شایسته و سزاوار نباشد. اندیشه فیض در عهد جدید، به ویژه در نوشته هاى پولس قدیس، مورد توجه خاصى قرار گرفته است. در سراسر تاریخ کلیساى مسیحى، نویسنده اى که مفهوم فیض خداوند را با قوت تمام پروراند و از آن دفاع کرد، آگوستین هیپویى بود. در واقع، به همین سبب بود که او در همه جا استاد فیض معروف شد. در دوره اخیر رنسانس و نیز دوره نهضت اصلاح دینى، گرایش جدیدى به آثار پولس و آگوستین پدید آمد و بدین جهت منطقى و پذیرفتنى است که گرایش جدیدى نیز به مفهوم فیض حاصل شده باشد. در دوره قرون وسطى، فیض جوهرى فوق طبیعى تلقى مى شد که خداوند آن را در روح بشر جاى داده تا رهایى را آسان کند. در یکى از براهینى که مبناى چنین رویکردى است، از فاصله اى پرنشدنى میان خدا و ذات بشر استفاده شده است. بر اساس این فاصله، راهى براى برقرار کردن پیوندى معنادار با خداوند وجود ندارد. پیش از آن که خداوند ما را بپذیرد، لازم است که چیزى این فاصله و شکاف را پر کند و آن «چیز» همان فیض است. بر این اساس، فیض چیزى تلقى مى شد که خداوند آن را در درون ما پدید آورده تا پلى میان ذات صرفا بشرى و طبیعت الهى، و به عبارتى نوعى واسطه باشد. از این رو، فیض حد وسطى است که مى توان به وسیله آن، شکاف و فاصله مطلق میان خدا و بشر را ترمیم کرد. فیض، نه عمل و رفتار الهى، بلکه خود جوهرى مستقل بود. این تصور قرون وسطایى که مریم را منبع فیض مى دانست، تا حدى ناشى از ترجمه نادرست یکى از عبارات مهم کتاب مقدس، و تا حدى نیز مبتنى بر اندیشه اى بود که فیض را نوعى ماده و جوهر مى دانست. چنین برداشت هایى از فیض، در دوره پیش از نهضت اصلاح دینى، هدف انتقادهاى شدیدى قرار گرفت و با آغاز قرن شانزدهم، همگى دستخوش تغییرات جدى شد. اندیشه فیض به عنوان لطفى الهى که بشر سزاوار و شایسته آن نیست، شالوده و زیربناى آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان و به طور کلى و به درستى، علت ریشه دار شدن نهضت اصلاحى لوتر در آلمان بود. همین توجه و عنایت به مفهوم فیض، زیربناى نهضت اصلاح دینى در سوئیس شد; هر چند فیض به شکل هاى کاملا مختلفى بیان مى شد. تسوینگلى و کالون، همان گونه که ملاحظه خواهیم کرد، تأکید قابل توجهى بر اندیشه قیومیت الهى مى کردند; موضوعى که پیوند محکمى با آموزه تقدیر داشت.
3- کشف الهیاتى مارتین لوتر
امروزه به طور گسترده مارتین لوتر را برجسته ترین شخصیت نهضت اصلاح دینى در اروپا مى دانند. بزرگى و عظمت او محدود به تاریخ کلیساى مسیحى نمى شود; بلکه علاوه بر آن، تاریخ فکرى، سیاسى و اجتماعى اروپا، به ویژه آلمان، را در برمى گیرد. اما از جهات بسیارى نیز او چهره اى مصیبت باربه نظر می رسد که مرتکب شدت عمل های بارز و اشتباحات فاحشی شد. رویارویی و مقابله اوبا امپراطور در مجمع و رمز، نشانه و دلیل جرات و جسارت اوست. حتی اگر این احتمال ضعیف وجود داشته باشد که او واقعا این کلمات مشهور منسوب به وی را به کار برده باشد که:« در اینجا ایستاده ام. در جای دیگری نمی توانم بایستم. »، اما به عقیده بسیارى، لوتر سال ها بعد با محکوم کردن قیام کشاورزان آلمانى علیه ظلم و ستم هایى که بر آنها روا داشته مى شد، بى تجربگى سیاسى خود را نشان داد. لوتر بر اساس اندیشه اى به صحنه تاریخ بشرى پاى نهاد که او را متقاعد کرده بود که کلیساى عصر او در درک بشارت و جوهره مسیحیت دچار سوء برداشت شده است. از این رو، ضرورى مى دید که کلیسا را به وفادارى به این اندیشه و اصلاح عقاید کلیسا در مرحله اول و سپس اصلاح آیین هاى آن فرا خواند. اندیشه لوتر در عبارت «آمرزیدگى تنها به وسیله ایمان» خلاصه شده است.
آموزه آمرزیدگى
این اندیشه در کانون ایمان مسیحى قرار دارد که افراد بشر هر چند محدود و ضعیف اند، توان برقرارى پیوند با خداى زنده را دارند. این اندیشه در ضمن استعارات و مفاهیمى نظیر «نجات» و «رهایى»، نخست در مکتوبات عهد جدید (به ویژه نامه هاى پولس) و به دنبال آن، تأملات الهیاتى مسیحى که مبتنى بر این متون مى باشد به صراحت بیان شده است. در اواخر قرون وسطى، اندک اندک یکى از این انگاره ها از اهمیت ویژه اى برخوردار شد; و آن آموزه «آمرزیدگى» بود. واژه Justification و نیز فعل to justify به تدریج با مفهوم «برقرار ساختن پیوند درست با خدا» یا شاید «پارسا بودن در نظر خدا»، هم معنا شد. آموزه آمرزیدگى این معنا را یافت که آدمى براى آن که رستگار شود، چه باید بکند. آن گونه که منابع معاصر نشان مى دهند، با شروع قرن شانزدهم، این پرسش روز به روز رواج بیشترى یافت. توجه و اعتناى تازه به آموزه آمرزیدگى با این پرسش که چگونه یکایک افراد بشر مى توانند با خدا ارتباط برقرار کنند، به تدریج پس از مطرح شدن موضوع آگاهى فردى مورد توجه قرار گرفت. توجه و گرایش تازه اى به آثار پولس و آگوستین پیدا شد، که دغدغه فاعلیت فردى را منعکس مى ساخت. توجه و گرایش یاد شده را مى توان به ویژه در آثار پترارک (1304-1374) به وضوح مشاهده کرد. اما پاسخ کلیسا به پرسش حساس و مهم «من چه باید بکنم تا رستگار شوم»، چه بود؟ بحران و سردرگمى عقیدتى در اواخر قرون وسطى به وجود آمد. به نظر مى رسد که اوج این بحران و سردرگمى مربوط به آموزه آمرزیدگى بود. چندین عامل در این سردرگمى مؤثر بود; نخست آن که در طول بیش از هزار سال، کلیسا درباره این موضوع اظهارنظر رسمى نکرده بود. در سال 418، شوراى کارتاژ این سؤال را مورد بررسى قرار داد و در شوراى دوم ارانژ در سال 529، پیشنهادهاى مفصل ترى ارائه شد. اما بنا به دلایلى که نیازمند توضیح است، شوراى اخیر و تصمیمات آن نزد متالهان قرون وسطى ناشناخته بود. به نظر مى رسد که در سال 1546 در آستانه ظهور نهضت اصلاح دینى، این شورا مجددا مورد توجه قرار گرفت. دوم آن که، به نظر مى رسد که بحث درباره آموزه آمرزیدگى در صدر جدول مباحثات متالهان در اواخر قرون وسطى قرار داشت; در نتیجه، انبوهى از آراء و دیدگاه هاى مختلف که با این پرسش پیوند داشت، مطرح شد. اما به راستى کدام یک از این دیدگاه ها درست بود؟ بى اعتنایى یا ناتوانى کلیسا در ارزیابى این آراء ثابت کرد که این سؤال دشوار حتى پیچیده تر نیز شده است. سؤال اصلى اى که کلیسا با توجه به ظهور اومانیسم خود را ناگزیر از پاسخ بدان مى دید، سؤالى بود که هیچ پاسخ قطعى اى براى آن وجود نداشت. پرسش یاد شده این بود: من به عنوان یک فرد، چه باید بکنم تا رستگار شوم؟ اومانیسم پرسشى را پیش روى کلیسا قرار داد که ـ آن گونه که حوادث تاریخى نشان مى دهد ـ کلیسا از عهده پاسخ گویى به آن برنیامد. زمینه براى بروز حادثه اى مصیبت بار فراهم شد; تقدیر این بود که لوتر به عنوان عامل اصلى وارد این صحنه شود.
4- دیدگاه هاى نخستین لوتر درباره آمرزیدگى
لوتر در سال هاى 1501 تا 1505، در دانشگاه ارفورت به تحصیل پرداخت که در آن روزگار، زیرنفوذ راه نو قرار داشت. در سال 1511، او پس از آن که مدتى را به انجام خدمات مختلفى براى فرقه دینى خود گذراند، بر کرسى مطالعات کتاب مقدس در ویتنبرگ گمارده شد. او با توجه به ویژگى هاى شغلى خود به ایراد درس گفتارهایى درمورد رساله هاى مختلف کتاب مقدس پرداخت که ازجمله مى توان به کتاب هاى مزامیر (1513ـ1515)، رومیان (1515ـ1516)، غلاطیان (1516ـ1517) و عبرانیان (1517ـ1518) اشاره کرد. درس گفتارهاى یاد شده، پیش از بازگشت مجدد او به کتاب مزامیر (در سال هاى 1519 ـ 1521) بود. امروزه متن تمام درس گفتارهاى لوتر (در شکل هاى گوناگون) در دسترس است و راه براى بررسى سیر تحولات فکرى او در طى دوره اى که پایان آن، مواد 95 گانه وى (1517) و مناظرات معروفش در لایپزیک (1519) مى باشد هموار است. لوتر طى دوسال، و در هر هفته دو یا سه ساعت، به شرح و توضیح معناى هر یک از مزامیر ـ آن گونه که خود مى فهمید ـ براى حاضرانى پرداخت که بنا به نقل، شیفته و مجذوب سبک او بودند. لوتر در این درس گفتارها، بارها به بحث پیرامون آموزه آمرزیدگى پرداخت و این مجال را براى ما فراهم ساخت که دیدگاه هاى نخستین او را درباره این موضوع دقیقا دریابیم. نتیجه نهایى این که، لوتر در ابتدا یکى از پیروان بسیار پرشور و وفادار دیدگاه هاى راه نو بوده است. خدا با نوع بشر پیمانى بسته است که بر اساس آن ناگزیر زا آمرزیدن کسانی است که به آن اندک پیش شرط های خاص جامه عمل مى پوشند. بنابراین، لوتر تعلیم مى داد که خداوند، فروتنان را مشمول فیض خود خواهد کرد. از این رو، همه کسانى که در برابر خداوند فروتنى کنند، مى توانند امید نجات داشته باشند. دو نقل قول از کتاب Dictata super psalterium این اصل را آشکار مى سازد: « ما بدین سبب نجات یافته ایم که خداوند با ما عهد و پیمانى بسته است که بر اساس آن، هر که ایمان آورد و غسل تعمید انجام دهد، رستگار خواهد شد. خدا در این عهد خود صادق و بدان پایبند و وفادار است. او به هر آنچه وعده داده متعهد است». «سؤال کنید که به شما داده خواهد شد; بطلبید که خواهید یافت; بکوبید که براى شما باز خواهد شد; زیرا هر که سؤال کند یابد و کسى که بطلبد، دریافت کند... » (متى، 7:7ـ8) از این رو، اساتید الهیات به درستى، معتقدند که خداوند بدون هیچ قصور و کوتاهى اى هر کسى را که وفادار به عهدى باشد که در درون او نهاده شده، مشمول فیض خود قرار خواهد دا». از آن جا که گناهکاران از نیاز خود به فیض آگاهند و از خداوند مى خواهند که این موهبت خود را به آنها ارزانى کند، خدا ناگزیر است که چنین کند و گناهکاران را بیامرزد; به عبارت دیگر، گناهکاران با تقاضا و درخواست از خداوند، ابتکار عمل را در دست دارند و قادر به انجام کارى هستند که پاسخ خداوند را با آمرزیدن آنها حتمى مى سازد. در چارچوب پیمان و میثاق خدا با نوع بشر، کوشش نسبتا ناچیز و اندک انسان موجب پاداش عظیم الهى مى شود; پاداشى که با آن عمل تناسبى ندارد. با این حال، لازم است که آدمى کارى را انجام دهد تا خداوند ناگزیر شود که شخص گناهکار را به وسیله فیض پاداش دهد. از آن جا که گناهکاران از نیاز خود به فیض آگاهند و از خداوند مى خواهند که این موهبت خود را به آنها ارزانى کند، خدا ناگزیر است که چنین کند و گناهکاران را بیامرزد; به عبارت دیگر، گناهکاران با تقاضا و درخواست از خداوند، ابتکار عمل را در دست دارند و قادر به انجام کارى هستند که پاسخ خداوند را با آمرزیدن آنها حتمى مى سازد. در چارچوب پیمان و میثاق خدا با نوع بشر، کوشش نسبتا ناچیز و اندک انسان موجب پاداش عظیم الهى مى شود; پاداشى که با آن عمل تناسبى ندارد. با این حال، لازم است که آدمى کارى را انجام دهد تا خداوند ناگزیر شود که شخص گناهکار را به وسیله فیض پاداش دهد.
5- کشف لوتر درباره «عدالت خداوند»
اندیشه «عدالت خداوند» موضوعى بود که لوتر را در مخمصه مشکلات سخت و دشوارى قرار داد. این اندیشه هم در کتاب مزامیر و هم در نامه به رومیان ـ که لوتر در سال هاى 1513 تا 1516 به ایراد درس گفتارهایى در مورد آن پرداخت، به روشنى مطرح شده است. در این درس گفتارها، لوتر گاه به تفصیل به این اندیشه پرداخته است. در این مرحله، لوتر ضمن شرح و تفسیر خود، «عدالت خداوند» را همان صفت انصاف و بیطرفى الهى مى داند. خداوند با بیطرفى کامل، به داورى در مورد افراد مى پردازد و هر مرد یا زنى چنانچه پیش شرط هاى اساسى آمرزش را انجام داده باشد آمرزیده خواهد شد، وگرنه محکوم خواهد شد. خداوند نه مدارا مى کند و نه جانبدارى; او صرفا بر اساس شایستگى، داورى مى کند و بدان جهت عادل و منصف است که به هرکس آنچه را که شایسته آن است، بى هیچ کاستى و یا افزونى عطا مى کند. به نظر مى رسد که دشوارى چنین رویکردى، در اواخر سال 1514 و اوایل 1515 بیش از پیش براى لوتر آشکار شد. به راستى، اگر گناهکاران توان انجام چنین پیش شرط هایى را درخود نیابند چه مى شود؟ اگرگناهکاران چنان در دام گناه اسیر باشند که نتوانند کارى را که از آنها درخواست شده انجام دهند چه اتفاقى رخ مى دهد؟ پلاگیوس و گابریل بیل ـ که هر دو با اندیشه «عدالت خدا» سروکار داشتند ـ مسلم دانسته اند که بشر نمى تواند بدون تحمل مشکلاتى طاقت فرسا، این پیش شرط ها را انجام دهد; اما به نظر مى رسد که لوتر در این جا به تدریج، همان دیدگاه هاى آگوستین را پذیرفت واین گونه استدلال کرد که بشر چنان گرفتار گناه شده که بدون پا در میانى خاص خدا نمى تواند خود را نجات بخشد.
آراء و نظرات لوتر در مورد مشکل اندیشه «عدالت خداوند»
آراء و نظرات لوتر در مورد مشکلى که او با آن مواجه بود، واضح وروشن است. او توضیح داده است که چگونه براى نیل به نجات، هر آنچه را که ممکن بوده، انجام داده است; اما هرچه بیشتر کوشیده، بیشتر متقاعد شده است که نجات یافتنى نیست: « من راهب شایسته اى بودم و چنان آداب و مقررات را مو به مو اجرا مى کردم که اگر بنا بود تنها یک راهب به خاطر انجام آداب و مقررات رهبانى به بهشت برود، آن راهب، من بودم. همه دوستان من در دیر این مطلب را تأیید مى کنند.. ... با این حال، وجدانم، مرا آرام نمى گذاشت و همیشه در تردید بودم و با خود چنین مى گفتم: تو کارت را به خوبى انجام ندادى و چنان که باید، تائب و پشیمان از گناه نبودى. تو بدون اعتراف آن را ترک کردى. هر چه کوشیدم که وجدان ناآرام، ناتوان و بلازده ام را با استفاده از سنت هاى بشرى درمان کنم، نتوانستم و آن را بیش از پیش ناآرام، ناتوان و بلازده یافتم». به نظر لوتر، بشر به تنهایى نمى تواند پیش شرط نجات را تحصیل کند. او ابزارهاى لازم براى نجات را در اختیار ندارد. هیچ راهى وجود ندارد که بر اساس آن خداوند منصفانه، کسى را به جاى این که محکوم کند با نجات دادن پاداش دهد. از این رو، اندیشه «عدالت خداوند» به خطرى براى لوتر تبدیل شد; زیرا تنها به معناى محکومیت و مجازات بود. وعده آمرزیدگى امرى حقیقى و واقعى بود; اما پیش شرطى که جزء لاینفک آن بود، آن را غیرممکن ساخته بود. این موضوع شبیه به این بود که خداوند به شخصى نابینا، وعده پول هنگفتى بدهد مشروط به این که بینا شود. به روشنى معلوم بود که اندیشه «عدالت خداوند» براى گناهکاران نه بشارت بود و نه خبرى خوش; زیرا از هیچ چیز جز محکومیت سخن به میان نمى آورد. بدبینى روز افزون لوتر نسبت به توانایى هاى بشر گناهکار موجب شد که او از نجات خویش، که امر محالى به نظر مى رسید، مأیوس شود. او ازخود مى پرسید: چگونه ممکن است خداى مهربانى پیدا کنم؟ به نظر مى رسد که لوتر تا سال 1514 نتوانست پاسخى براى این سؤال بیابد.
اندیشه نجات
این مطلب، مشکلى صرفا الهیاتى نبود که تنها جنبه علمى و آکادمیک داشته باشد. دغدغه روزافزون لوتر درباره این موضوع، نشان دهنده بعد وجودى نیرومند آن بود. این مسئله به شخص او نیز باز مى گشت و صرفا مشکلى مربوط به متن نبود. از نظر لوتر و نیز بسیارى دیگر، پرسش حیاتى در مورد وجود بشر این بود که چگونه مى توان نجات یافت. این پرسش نزد او حیاتى بود و این همان پرسش اصلى در برنامه کار او بود. در این میان، واقعه اى رخ داد. بسیارى از محققان با استفاده از اصطلاحى آلمانى به معناى تجربه مناره، به این کشف اشاره کرده اند که اساس آن خاطره اى شخصى و پسینى (و تا حدى آشفته و مغشوش) از لوتر بوده است که به نظر مى رسد بدین معنا باشد که کشف او در برج کلیساى آگوستین رخ داده است. با این حال، این کشف صرف نظر از این که موضوع از چه قرار بوده و در چه زمان و مکانى رخ داده، چشم انداز زندگى لوتر را به طور کامل تغییر داد و درنهایت، او را به خط مقدم نهضت اصلاح دینى راند.
مقدمه:
اولین موضوع عمده اى که در اندیشه نهضت اصلاح دینى باید بدان توجه داشت، آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان است. ممکن نیست بدون فهم مفهوم پیچیده «رهایى از طریق مسیح» به بحث پیرامون آموزه هایى چون آمرزیدگى، فیض، تقدیر ازلى یا آیین هاى مقدس پرداخت.
1- رهایى از طریق مسیح بعنوان یک موضوع اساسى:
«رهایى از طریق مسیح» موضوعى است که در سراسر عهد جدید، آیین عبادى مسیحیت و الهیات آن طنین افکنده است ومنظوراصلى ازآن این است که خداوند به وسیله مرگ مسیح بر صلیب، بشر گناهکار را از عذاب رهایى بخشید. این رهایى را به هیچ شکل دیگرى نمى توان به دست آورد. اصطلاح Soteriology (از ریشه واژه یونانى Soteria به معنى نجات) در کتاب هاى مربوط به الهیات مسیحى، به معناى رشته اى از اندیشه ها و تصوراتى به کار رفته است که اساس و مبناى آن رهایى اى است که با مرگ و برخاستن مسیح از میان مردگان مى توان بدان دست یافت. پنج عنصر و مؤلفه اساسى این رشته اندیشه ها عبارتند از:
1. ایماژهایی مربوط به پیروزى. مسیح به خاطر بر صلیب رفتن و برخاستن، بر گناه، مرگ و شر پیروز شد و مؤمنان به وسیله ایمان خود مى توانند در آن پیروزى شریک شوند و آن را از آن خود سازند.
2. ایماژهاى مربوط به شأن شرعى تغییر یافته یا مرتبه قانونى. مسیح به خاطر اطاعت از خواست خداوند بر صلیب، موجب مغفرت و بخشودگى گناهکاران شد. براى گناهکاران نیز این امکان وجود دارد که از گناه خود پاک شده، نزد خداوند عادل خوانده شوند. آنها از مجازات معافند و به مقام عدالت در محضر خداوند نایل مى شوند. «آمرزیدگى» به این دسته از ایماژها تعلق دارد.
3. ایماژهایى مربوط به روابط فردى تغییر یافته. بشر با ارتکاب گناه، خود را از خداوند بیگانه مى کند. «خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه مى داد» (رساله دوم قرنتیان 5:19). و از این رو، پیوند مجدد میان خود و بشر را ممکن و قابل دست یابى ساخت. درست همان گونه که افراد بشر ممکن است پس ازمدتى دورى ازهم، باردیگر با بخشودن وآشتى کردن به یکدیگر نزدیک شوند، به همین سان، کسانى که از خدا دورند مى توانند به وسیله مرگ مسیح به او نزدیک شوند.
4. ایماژهایى مربوط به آزادى. کسانى که اسیر نیروهاى ستمگر ـ یعنى شر، گناه و بیم از مرگ ـ هستند، مى توانند به وسیله مرگ مسیح آزاد شوند. همان گونه که عیسى از زندان مرگ آزاد گشت، مؤمنان نیز مى توانند به وسیله ایمان، از قید و بندهاى گناه آزاد گردند و به کمال زندگى دست یابند. «رهایى» به این دسته از انگاره ها تعلق دارد.
5. ایماژهایى مربوط به بازگشت به سلامتى. کسانى که به خاطر گناه، سلامت خود را از دست داده اند، مى توانند به سبب بر صلیب رفتن مسیح، بار دیگر آن را به دست آورند. مسیح به خاطر بر صلیب رفتن و برخاستن، مى تواند زخم ها و جراحات ما را التیام دهد و شفایمان بخشد و سلامتى روحى را بار دیگر به ما برگرداند. «نجات» به این دسته از انگاره ها تعلق دارد.
«آمرزیدگى» یکى از مؤلفه هاى مبحث رستگارى
«آمرزیدگى» یکى از مؤلفه هاى شبکه اصطلاحات مربوط به مبحث رستگارى است که از آن براى توصیف تجربه مسیحى در باب رهایى از طریق مسیح استفاده مى شود و در دوره نهضت اصلاح دینى از اهمیت ویژه اى برخوردار بود; دلیل آن نیز تا حدى این بود که گرایش تازه اى به نوشته ها و آثار پولس قدیس، که این اندیشه در آن جلوه خاصى داشت، پدید آمده بود. در آثار پولس ـ به ویژه نامه هاى او به رومیان و غلاطیان ـ این اندیشه جلوه خاصى داشت. امروزه اصطلاح «آمرزیدگى» نیز در محافل دینى به موضوعى ناشناخته تبدیل شده است. واژه انگلیسى justification کوششى است براى ارائه مصداقى از اندیشه پیچیده عهد عتیق که مضمون آن، همان اندیشه پیچیده «عادل بودن نزد خداوند» در عهد عتیق است. «این اصطلاح» پس از طى سنت پر پیچ و خم و پیچیده تر جمع و تفسیر ـ از عبرى به یونانى و از یونانى به لاتین و سرانجام از لاتین به انگلیسى ـ اشاره به وضعیتى دارد که در آن، آدمى نزد خداوند عادل شناخته مى شود. البته بهتر است که از واژه «آمرزیدگى» به «صالح و شایسته بودن نزد خدا» تعبیر کنیم. به همین سان، «نجات یافتن» را مى توان این گونه تعبیر کرد: «برقرار کردن پیوندى شایسته و درست با خداوند. » این پرسش که چگونه گناهکاران آمرزیده مى شوند، در کانون برنامه اصلاحى لوتر قرار دارد. بحث و بررسى درباره این پرسش را مى توان با بررسى مفهوم واژه «فیض» آغاز کرد.
2- مفهوم فیض
واژه فیض، اساسا به معنى لطف و عنایتى از سوى خداوند است که بشر شایسته و سزاوار نباشد. اندیشه فیض در عهد جدید، به ویژه در نوشته هاى پولس قدیس، مورد توجه خاصى قرار گرفته است. در سراسر تاریخ کلیساى مسیحى، نویسنده اى که مفهوم فیض خداوند را با قوت تمام پروراند و از آن دفاع کرد، آگوستین هیپویى بود. در واقع، به همین سبب بود که او در همه جا استاد فیض معروف شد. در دوره اخیر رنسانس و نیز دوره نهضت اصلاح دینى، گرایش جدیدى به آثار پولس و آگوستین پدید آمد و بدین جهت منطقى و پذیرفتنى است که گرایش جدیدى نیز به مفهوم فیض حاصل شده باشد. در دوره قرون وسطى، فیض جوهرى فوق طبیعى تلقى مى شد که خداوند آن را در روح بشر جاى داده تا رهایى را آسان کند. در یکى از براهینى که مبناى چنین رویکردى است، از فاصله اى پرنشدنى میان خدا و ذات بشر استفاده شده است. بر اساس این فاصله، راهى براى برقرار کردن پیوندى معنادار با خداوند وجود ندارد. پیش از آن که خداوند ما را بپذیرد، لازم است که چیزى این فاصله و شکاف را پر کند و آن «چیز» همان فیض است. بر این اساس، فیض چیزى تلقى مى شد که خداوند آن را در درون ما پدید آورده تا پلى میان ذات صرفا بشرى و طبیعت الهى، و به عبارتى نوعى واسطه باشد. از این رو، فیض حد وسطى است که مى توان به وسیله آن، شکاف و فاصله مطلق میان خدا و بشر را ترمیم کرد. فیض، نه عمل و رفتار الهى، بلکه خود جوهرى مستقل بود. این تصور قرون وسطایى که مریم را منبع فیض مى دانست، تا حدى ناشى از ترجمه نادرست یکى از عبارات مهم کتاب مقدس، و تا حدى نیز مبتنى بر اندیشه اى بود که فیض را نوعى ماده و جوهر مى دانست. چنین برداشت هایى از فیض، در دوره پیش از نهضت اصلاح دینى، هدف انتقادهاى شدیدى قرار گرفت و با آغاز قرن شانزدهم، همگى دستخوش تغییرات جدى شد. اندیشه فیض به عنوان لطفى الهى که بشر سزاوار و شایسته آن نیست، شالوده و زیربناى آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان و به طور کلى و به درستى، علت ریشه دار شدن نهضت اصلاحى لوتر در آلمان بود. همین توجه و عنایت به مفهوم فیض، زیربناى نهضت اصلاح دینى در سوئیس شد; هر چند فیض به شکل هاى کاملا مختلفى بیان مى شد. تسوینگلى و کالون، همان گونه که ملاحظه خواهیم کرد، تأکید قابل توجهى بر اندیشه قیومیت الهى مى کردند; موضوعى که پیوند محکمى با آموزه تقدیر داشت.
3- کشف الهیاتى مارتین لوتر
امروزه به طور گسترده مارتین لوتر را برجسته ترین شخصیت نهضت اصلاح دینى در اروپا مى دانند. بزرگى و عظمت او محدود به تاریخ کلیساى مسیحى نمى شود; بلکه علاوه بر آن، تاریخ فکرى، سیاسى و اجتماعى اروپا، به ویژه آلمان، را در برمى گیرد. اما از جهات بسیارى نیز او چهره اى مصیبت باربه نظر می رسد که مرتکب شدت عمل های بارز و اشتباحات فاحشی شد. رویارویی و مقابله اوبا امپراطور در مجمع و رمز، نشانه و دلیل جرات و جسارت اوست. حتی اگر این احتمال ضعیف وجود داشته باشد که او واقعا این کلمات مشهور منسوب به وی را به کار برده باشد که:« در اینجا ایستاده ام. در جای دیگری نمی توانم بایستم. »، اما به عقیده بسیارى، لوتر سال ها بعد با محکوم کردن قیام کشاورزان آلمانى علیه ظلم و ستم هایى که بر آنها روا داشته مى شد، بى تجربگى سیاسى خود را نشان داد. لوتر بر اساس اندیشه اى به صحنه تاریخ بشرى پاى نهاد که او را متقاعد کرده بود که کلیساى عصر او در درک بشارت و جوهره مسیحیت دچار سوء برداشت شده است. از این رو، ضرورى مى دید که کلیسا را به وفادارى به این اندیشه و اصلاح عقاید کلیسا در مرحله اول و سپس اصلاح آیین هاى آن فرا خواند. اندیشه لوتر در عبارت «آمرزیدگى تنها به وسیله ایمان» خلاصه شده است.
آموزه آمرزیدگى
این اندیشه در کانون ایمان مسیحى قرار دارد که افراد بشر هر چند محدود و ضعیف اند، توان برقرارى پیوند با خداى زنده را دارند. این اندیشه در ضمن استعارات و مفاهیمى نظیر «نجات» و «رهایى»، نخست در مکتوبات عهد جدید (به ویژه نامه هاى پولس) و به دنبال آن، تأملات الهیاتى مسیحى که مبتنى بر این متون مى باشد به صراحت بیان شده است. در اواخر قرون وسطى، اندک اندک یکى از این انگاره ها از اهمیت ویژه اى برخوردار شد; و آن آموزه «آمرزیدگى» بود. واژه Justification و نیز فعل to justify به تدریج با مفهوم «برقرار ساختن پیوند درست با خدا» یا شاید «پارسا بودن در نظر خدا»، هم معنا شد. آموزه آمرزیدگى این معنا را یافت که آدمى براى آن که رستگار شود، چه باید بکند. آن گونه که منابع معاصر نشان مى دهند، با شروع قرن شانزدهم، این پرسش روز به روز رواج بیشترى یافت. توجه و اعتناى تازه به آموزه آمرزیدگى با این پرسش که چگونه یکایک افراد بشر مى توانند با خدا ارتباط برقرار کنند، به تدریج پس از مطرح شدن موضوع آگاهى فردى مورد توجه قرار گرفت. توجه و گرایش تازه اى به آثار پولس و آگوستین پیدا شد، که دغدغه فاعلیت فردى را منعکس مى ساخت. توجه و گرایش یاد شده را مى توان به ویژه در آثار پترارک (1304-1374) به وضوح مشاهده کرد. اما پاسخ کلیسا به پرسش حساس و مهم «من چه باید بکنم تا رستگار شوم»، چه بود؟ بحران و سردرگمى عقیدتى در اواخر قرون وسطى به وجود آمد. به نظر مى رسد که اوج این بحران و سردرگمى مربوط به آموزه آمرزیدگى بود. چندین عامل در این سردرگمى مؤثر بود; نخست آن که در طول بیش از هزار سال، کلیسا درباره این موضوع اظهارنظر رسمى نکرده بود. در سال 418، شوراى کارتاژ این سؤال را مورد بررسى قرار داد و در شوراى دوم ارانژ در سال 529، پیشنهادهاى مفصل ترى ارائه شد. اما بنا به دلایلى که نیازمند توضیح است، شوراى اخیر و تصمیمات آن نزد متالهان قرون وسطى ناشناخته بود. به نظر مى رسد که در سال 1546 در آستانه ظهور نهضت اصلاح دینى، این شورا مجددا مورد توجه قرار گرفت. دوم آن که، به نظر مى رسد که بحث درباره آموزه آمرزیدگى در صدر جدول مباحثات متالهان در اواخر قرون وسطى قرار داشت; در نتیجه، انبوهى از آراء و دیدگاه هاى مختلف که با این پرسش پیوند داشت، مطرح شد. اما به راستى کدام یک از این دیدگاه ها درست بود؟ بى اعتنایى یا ناتوانى کلیسا در ارزیابى این آراء ثابت کرد که این سؤال دشوار حتى پیچیده تر نیز شده است. سؤال اصلى اى که کلیسا با توجه به ظهور اومانیسم خود را ناگزیر از پاسخ بدان مى دید، سؤالى بود که هیچ پاسخ قطعى اى براى آن وجود نداشت. پرسش یاد شده این بود: من به عنوان یک فرد، چه باید بکنم تا رستگار شوم؟ اومانیسم پرسشى را پیش روى کلیسا قرار داد که ـ آن گونه که حوادث تاریخى نشان مى دهد ـ کلیسا از عهده پاسخ گویى به آن برنیامد. زمینه براى بروز حادثه اى مصیبت بار فراهم شد; تقدیر این بود که لوتر به عنوان عامل اصلى وارد این صحنه شود.
4- دیدگاه هاى نخستین لوتر درباره آمرزیدگى
لوتر در سال هاى 1501 تا 1505، در دانشگاه ارفورت به تحصیل پرداخت که در آن روزگار، زیرنفوذ راه نو قرار داشت. در سال 1511، او پس از آن که مدتى را به انجام خدمات مختلفى براى فرقه دینى خود گذراند، بر کرسى مطالعات کتاب مقدس در ویتنبرگ گمارده شد. او با توجه به ویژگى هاى شغلى خود به ایراد درس گفتارهایى درمورد رساله هاى مختلف کتاب مقدس پرداخت که ازجمله مى توان به کتاب هاى مزامیر (1513ـ1515)، رومیان (1515ـ1516)، غلاطیان (1516ـ1517) و عبرانیان (1517ـ1518) اشاره کرد. درس گفتارهاى یاد شده، پیش از بازگشت مجدد او به کتاب مزامیر (در سال هاى 1519 ـ 1521) بود. امروزه متن تمام درس گفتارهاى لوتر (در شکل هاى گوناگون) در دسترس است و راه براى بررسى سیر تحولات فکرى او در طى دوره اى که پایان آن، مواد 95 گانه وى (1517) و مناظرات معروفش در لایپزیک (1519) مى باشد هموار است. لوتر طى دوسال، و در هر هفته دو یا سه ساعت، به شرح و توضیح معناى هر یک از مزامیر ـ آن گونه که خود مى فهمید ـ براى حاضرانى پرداخت که بنا به نقل، شیفته و مجذوب سبک او بودند. لوتر در این درس گفتارها، بارها به بحث پیرامون آموزه آمرزیدگى پرداخت و این مجال را براى ما فراهم ساخت که دیدگاه هاى نخستین او را درباره این موضوع دقیقا دریابیم. نتیجه نهایى این که، لوتر در ابتدا یکى از پیروان بسیار پرشور و وفادار دیدگاه هاى راه نو بوده است. خدا با نوع بشر پیمانى بسته است که بر اساس آن ناگزیر زا آمرزیدن کسانی است که به آن اندک پیش شرط های خاص جامه عمل مى پوشند. بنابراین، لوتر تعلیم مى داد که خداوند، فروتنان را مشمول فیض خود خواهد کرد. از این رو، همه کسانى که در برابر خداوند فروتنى کنند، مى توانند امید نجات داشته باشند. دو نقل قول از کتاب Dictata super psalterium این اصل را آشکار مى سازد: « ما بدین سبب نجات یافته ایم که خداوند با ما عهد و پیمانى بسته است که بر اساس آن، هر که ایمان آورد و غسل تعمید انجام دهد، رستگار خواهد شد. خدا در این عهد خود صادق و بدان پایبند و وفادار است. او به هر آنچه وعده داده متعهد است». «سؤال کنید که به شما داده خواهد شد; بطلبید که خواهید یافت; بکوبید که براى شما باز خواهد شد; زیرا هر که سؤال کند یابد و کسى که بطلبد، دریافت کند... » (متى، 7:7ـ8) از این رو، اساتید الهیات به درستى، معتقدند که خداوند بدون هیچ قصور و کوتاهى اى هر کسى را که وفادار به عهدى باشد که در درون او نهاده شده، مشمول فیض خود قرار خواهد دا». از آن جا که گناهکاران از نیاز خود به فیض آگاهند و از خداوند مى خواهند که این موهبت خود را به آنها ارزانى کند، خدا ناگزیر است که چنین کند و گناهکاران را بیامرزد; به عبارت دیگر، گناهکاران با تقاضا و درخواست از خداوند، ابتکار عمل را در دست دارند و قادر به انجام کارى هستند که پاسخ خداوند را با آمرزیدن آنها حتمى مى سازد. در چارچوب پیمان و میثاق خدا با نوع بشر، کوشش نسبتا ناچیز و اندک انسان موجب پاداش عظیم الهى مى شود; پاداشى که با آن عمل تناسبى ندارد. با این حال، لازم است که آدمى کارى را انجام دهد تا خداوند ناگزیر شود که شخص گناهکار را به وسیله فیض پاداش دهد. از آن جا که گناهکاران از نیاز خود به فیض آگاهند و از خداوند مى خواهند که این موهبت خود را به آنها ارزانى کند، خدا ناگزیر است که چنین کند و گناهکاران را بیامرزد; به عبارت دیگر، گناهکاران با تقاضا و درخواست از خداوند، ابتکار عمل را در دست دارند و قادر به انجام کارى هستند که پاسخ خداوند را با آمرزیدن آنها حتمى مى سازد. در چارچوب پیمان و میثاق خدا با نوع بشر، کوشش نسبتا ناچیز و اندک انسان موجب پاداش عظیم الهى مى شود; پاداشى که با آن عمل تناسبى ندارد. با این حال، لازم است که آدمى کارى را انجام دهد تا خداوند ناگزیر شود که شخص گناهکار را به وسیله فیض پاداش دهد.
5- کشف لوتر درباره «عدالت خداوند»
اندیشه «عدالت خداوند» موضوعى بود که لوتر را در مخمصه مشکلات سخت و دشوارى قرار داد. این اندیشه هم در کتاب مزامیر و هم در نامه به رومیان ـ که لوتر در سال هاى 1513 تا 1516 به ایراد درس گفتارهایى در مورد آن پرداخت، به روشنى مطرح شده است. در این درس گفتارها، لوتر گاه به تفصیل به این اندیشه پرداخته است. در این مرحله، لوتر ضمن شرح و تفسیر خود، «عدالت خداوند» را همان صفت انصاف و بیطرفى الهى مى داند. خداوند با بیطرفى کامل، به داورى در مورد افراد مى پردازد و هر مرد یا زنى چنانچه پیش شرط هاى اساسى آمرزش را انجام داده باشد آمرزیده خواهد شد، وگرنه محکوم خواهد شد. خداوند نه مدارا مى کند و نه جانبدارى; او صرفا بر اساس شایستگى، داورى مى کند و بدان جهت عادل و منصف است که به هرکس آنچه را که شایسته آن است، بى هیچ کاستى و یا افزونى عطا مى کند. به نظر مى رسد که دشوارى چنین رویکردى، در اواخر سال 1514 و اوایل 1515 بیش از پیش براى لوتر آشکار شد. به راستى، اگر گناهکاران توان انجام چنین پیش شرط هایى را درخود نیابند چه مى شود؟ اگرگناهکاران چنان در دام گناه اسیر باشند که نتوانند کارى را که از آنها درخواست شده انجام دهند چه اتفاقى رخ مى دهد؟ پلاگیوس و گابریل بیل ـ که هر دو با اندیشه «عدالت خدا» سروکار داشتند ـ مسلم دانسته اند که بشر نمى تواند بدون تحمل مشکلاتى طاقت فرسا، این پیش شرط ها را انجام دهد; اما به نظر مى رسد که لوتر در این جا به تدریج، همان دیدگاه هاى آگوستین را پذیرفت واین گونه استدلال کرد که بشر چنان گرفتار گناه شده که بدون پا در میانى خاص خدا نمى تواند خود را نجات بخشد.
آراء و نظرات لوتر در مورد مشکل اندیشه «عدالت خداوند»
آراء و نظرات لوتر در مورد مشکلى که او با آن مواجه بود، واضح وروشن است. او توضیح داده است که چگونه براى نیل به نجات، هر آنچه را که ممکن بوده، انجام داده است; اما هرچه بیشتر کوشیده، بیشتر متقاعد شده است که نجات یافتنى نیست: « من راهب شایسته اى بودم و چنان آداب و مقررات را مو به مو اجرا مى کردم که اگر بنا بود تنها یک راهب به خاطر انجام آداب و مقررات رهبانى به بهشت برود، آن راهب، من بودم. همه دوستان من در دیر این مطلب را تأیید مى کنند.. ... با این حال، وجدانم، مرا آرام نمى گذاشت و همیشه در تردید بودم و با خود چنین مى گفتم: تو کارت را به خوبى انجام ندادى و چنان که باید، تائب و پشیمان از گناه نبودى. تو بدون اعتراف آن را ترک کردى. هر چه کوشیدم که وجدان ناآرام، ناتوان و بلازده ام را با استفاده از سنت هاى بشرى درمان کنم، نتوانستم و آن را بیش از پیش ناآرام، ناتوان و بلازده یافتم». به نظر لوتر، بشر به تنهایى نمى تواند پیش شرط نجات را تحصیل کند. او ابزارهاى لازم براى نجات را در اختیار ندارد. هیچ راهى وجود ندارد که بر اساس آن خداوند منصفانه، کسى را به جاى این که محکوم کند با نجات دادن پاداش دهد. از این رو، اندیشه «عدالت خداوند» به خطرى براى لوتر تبدیل شد; زیرا تنها به معناى محکومیت و مجازات بود. وعده آمرزیدگى امرى حقیقى و واقعى بود; اما پیش شرطى که جزء لاینفک آن بود، آن را غیرممکن ساخته بود. این موضوع شبیه به این بود که خداوند به شخصى نابینا، وعده پول هنگفتى بدهد مشروط به این که بینا شود. به روشنى معلوم بود که اندیشه «عدالت خداوند» براى گناهکاران نه بشارت بود و نه خبرى خوش; زیرا از هیچ چیز جز محکومیت سخن به میان نمى آورد. بدبینى روز افزون لوتر نسبت به توانایى هاى بشر گناهکار موجب شد که او از نجات خویش، که امر محالى به نظر مى رسید، مأیوس شود. او ازخود مى پرسید: چگونه ممکن است خداى مهربانى پیدا کنم؟ به نظر مى رسد که لوتر تا سال 1514 نتوانست پاسخى براى این سؤال بیابد.
اندیشه نجات
این مطلب، مشکلى صرفا الهیاتى نبود که تنها جنبه علمى و آکادمیک داشته باشد. دغدغه روزافزون لوتر درباره این موضوع، نشان دهنده بعد وجودى نیرومند آن بود. این مسئله به شخص او نیز باز مى گشت و صرفا مشکلى مربوط به متن نبود. از نظر لوتر و نیز بسیارى دیگر، پرسش حیاتى در مورد وجود بشر این بود که چگونه مى توان نجات یافت. این پرسش نزد او حیاتى بود و این همان پرسش اصلى در برنامه کار او بود. در این میان، واقعه اى رخ داد. بسیارى از محققان با استفاده از اصطلاحى آلمانى به معناى تجربه مناره، به این کشف اشاره کرده اند که اساس آن خاطره اى شخصى و پسینى (و تا حدى آشفته و مغشوش) از لوتر بوده است که به نظر مى رسد بدین معنا باشد که کشف او در برج کلیساى آگوستین رخ داده است. با این حال، این کشف صرف نظر از این که موضوع از چه قرار بوده و در چه زمان و مکانى رخ داده، چشم انداز زندگى لوتر را به طور کامل تغییر داد و درنهایت، او را به خط مقدم نهضت اصلاح دینى راند.