M.A.H.S.A
09-07-2011, 06:27 PM
http://www.tahoordanesh.com/images/im_7b.gif
عهد جدید و الهیات
بدون شک همه ادیان از یک نظام عقیدتی برخوردارند که زیر ساخت آن دین را تشکیل می دهد. از سوی دیگر، پیروان این ادیان و نیز مذاهب زیر مجموعه آنها، می کوشند نظام عقیدتی خود را با متن مقدس دین خود هماهنگ سازند و این هماهنگی را نشان دهند. به عبارت دیگر، تلاش می کنند بر اساس متن مقدس دین خود، یک نظام الهیاتی منسجم ایجاد کنند. در همین مسیر، عالمانی نیز همواره سعی کرده اند نظام عقیدتی خود را بر عهد جدید – که بخش اصلی متن مقدس آنان است – منطبق سازند. حاصل این تلاش، علمی است به نام الهیات نقلی یا وحیانی؛ اما مشکل این است که این نظام الهیاتی تنها با بخشی از مجموعه عهد جدید سازگار است. به بیانی دیگر، مجموعه عهد جدید به دو نظام الهیاتی کاملا جدا از هم تقسیم می شود، به گونه ای که هرگز نمی توان نظامی ایجاد کرد که با کل این مجموعه سازگار باشد. این دو نظام عبارت اند از:
1- نظام الهیاتی که محور آن مسیح الوهی است.
این بخش شامل رساله های پولس، انجیل یوحنا و رساله های او می شود و بر اساس آن، مسیح خدای مجسم است: «در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود ... پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید».
او موجودی ازلی و غیر مخلوق است که در خالقیت سهم دارد: «در ازل کلمه بود ... همه چیز به وسیله او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشده است».
او پسر یگانه خداست به این معنا که با پدر خود از یک ذات است: «من و پدر یک هستیم. طرز تفکر شما درباره زندگی باید مانند طرز تفکر مسیح باشد:اگر چه او از ازل دارای الوهیت بود ولی این را غنیمت نشمرد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نموده، به صورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد». «هدف از تجسم او این بود که با صلیب خود گناه آدم را که دامن انسانها را گرفته و همه را آلوده کرده بود، فدیه دهد، چون گناه دم باعث رانده شدن، سقوط از مقام پسر خدا بودن و درآمدن به مقام بندگی او شد و مجازاتش هم این بود که زیر بار شریعت رود؛ اما با آمدن و به صلیب کشیده شدن مسیح، گناه آدم پاک شد. او ضمن آشتی با خدا و امکان نجات یافتن، توانست، با ایمان به مسیح، به مقام پسر خدا بودن باز گردد و دیگر زیر بار شریعت نباشد».
شاید چکیده این نظام الهیاتی را بتوان در این بخش از سخن پولس یافت: «مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است و از همه مخلوقات برتر است، زیرا به وسیله او هر آنچه در آسمان و زمین است، دیدنی ها و نادیدنی ها، تخت ها، پادشاهان، حکمرانان و اولیاء امور آفریده شدند. آری تمام موجودات به وسیله او و برای او آفریده شد. او قبل از همه چیز وجود داشت و همه چیز به وسیله او به هم می پیوندد و مربوط می شود. او سر، و منشأ بدن یعنی کلیسا است و نخستین کسی است که پس از مرگ زنده گردید تا تنها او در همه چیز مقام اول را داشته باشد، زیرا اراده خدا بر این تعلق گرفت که او دارای الوهیت کامل باشد و به وسیله مسیح جدایی بین خداو تمام موجودات به اتحاد تبدیل شده و به وسیله ریختن خون مسیح بر روی صلیب صلح و دوستی بین خداو هر آنچه در آسمان و زمین است برقرار گردید. شما زمانی از خدا دور بودید و با اعمال و افکار شریرانه خود با او دشمنی داشتید، اما اکنون او به وسیله مگر جسمانی مسیح شما را با خود متحد ساخته است تا شما را پاک، بی عیب و بی آلایش به حضور خود بیاورد، البته به شرط اینکه ایمان خود را از دست ندهید و محکم و استوار بمانید و آن امیدی را که در وقت شنیدن انجیل به دست آوردید ترک نکنید. این همان انجیلی است که در سر تا سر جهان اعلام گردیده و من «پولس» خادم آن هستم».
2- نظام الهیاتی که محور آن بنده بودن مسیح است.
این بخش از سه انجیل همنوا، کتاب اعمال رسولان، رسلاه های یعقوب، پطرس، یهودا و کاشفه یوحنا تشکیل شده است و بر اساس آن:
1- نه تنها مسیح جنبه الوهی ندارد، بلکه بنده ای از بندگان خداست.
2- پیامبری مانند سایر پیامبران است که بر شریعت موسوی مهر تأیید می زند.
3- از اینکه صفتی که شایسته خداست، مانند «نیکو»، به او نسبت داده شود، خشمگین می شود.
هر چند در این بخش نیز او پسر خدا خوانده شده، ولی این خطاب به معنای هم ذات بودن مسیح با خدا نیست، بلکه به معنای بنده مقرب و عبد صالح خداست. شخصیت مسیح در این بخش، به «مسیح منتظر عهد قدیم» و «مسیح قرآن» نزدیک است. همچنین نظام الهیاتی مبتنی بر این مسیح شناسی با نظام های دینی یهود و اسلام همخوانی دارد. از عهد جدید بر می آید که در قرن نخست میلادی نزاع سختی بر سر این دو نظام الهیاتی در جریان بود. موسس نظام الهیاتی نخست، «پولس» است؛ ولی «حواریان عیسی» مدافع نظام دوم بوده اند. کتاب اعمال رسولان و رساله های پولس نیز نشان می دهند که جنگ تمام عیاری بین پولس و حواریان- و در رأس آنان پطرس- در این دوره در جریان بوده است؛ به گونهای که پولس از مخالفت علنی با پطرس سخن می گفت و حتی او را به نفاق متهم می کرد. بسیاری از عالمان مسیحی معترف اند که پولس مبدع مسیح الوهی بود و برای این منظور سخنان ساده حضرت عیسی را تغییر داد. سخنان برخی از محققان در این باره چنین است:
1- دیدگاه جان بی ناس
جان بی ناس می نویسد: «پولس حواری را غالبا دومین موسس مسیحیت لقب داده اند و مسلما او در این راه جهاد کرد و فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخته به طوری که آنها اهمیت موقع و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از دست دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که آثار روحانی مبادی عیسی را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد و از این جهت بزرگ ترین خدمت را در تحول تمدن غربی، پولس انجام داده است. اما چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت (یعنی مسیح بودن) و بعثت (از قبر) و رجعت او به کلی نزد ایشان فکری بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگری که متناسب با فکر و اندیشه آن اقوام بود در آمد... و مسئله مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عیسی را به نحو دیگری تفسیر کرد و اظهار داشت: عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد، ولی خود تنازل فرموده، صورت و پیکر انسانی را قبول کرده است».
2- دیدگاه ویل دورانت:
ویل دورانت می نویسد: «پولس ... الهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی جز نکات مبهم از آن نمی توان یافت: «هر انسانی که از زن به دنیا بیاید وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله مرگ پسر خدا که کفره گناه است نمی تواند نجات یابد» (رومیان، 5: 12 ). چنین مفهومی برای مشرکان قابل قبول تر از یهودیان بود. مردم مصر، آسیای صغیر و یونان از دیر زمانی به خدایانی مانند، اوزیریس و آتیس و دیونوسوس، که به خاطر نجات بشر مده بودند، اعتقاد داشتند. عنوان هایی از قبیل سوتر (منجی ) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار ) که پولس به مسیح اطلاق می کند، همان عنوانی بود که کیش های سوریه و یونان به دیونوسوس، که می مرد و رستگاری را عملی می ساخت، داده بودند. غیر یهودیان انطاکیه و شهرهای دیگر، که هرگز عیسی را در حیاتش نشناخته بودند، نمی توانستند او را جز به شیوه خدایان منجی بپذیرند».
3- دیدگاه برخی دیگر:
فرازی از نویسنده ای مسیحی:
«پولس برای ما شکل واضحی از مسیح، هر چند ظاهرا متفاوت با شکل مسیح اناجیل، به جا گذاشت؛ پس مسیح پولس، بیشتر مسیح ایمان است تا مسیح تاریخ؛ و تعجبی نیست، چون پولس، که فیلسوف الهی بود، مسیح را ندیده بود و مانند بقیه رسولان با او هم نشینی نکرده بود؛ پس مسیح او پسر خداست (رومیان، 38 غلاطیان، 4: 4 ). [مسیح ] دو طبیعت الهی و بشری دارد؛ مجسم شد وصورت عبد گرفت. (فیلیپیان 2: 7 ).
سخنی از نویسنده ای دیگر:
«پولس ... به توسعه و رشد اندیشه اصلی عیسی، که اندیشه «ملکوت آسمان» بود، اهمیتی نمی داد. ولیکن به مدرم تعلیم می داد که عیسی فقط مسیح موعود و زعیم یهود، که وعهد داده شده است، نیست؛ بلکه او پسر خداست که به زمین نزول کرده است تا خودش را قربانی کند و به صلیب رود تا کفاره گناه انسان شود. پس مرگ او قربانی ای مثل قربانی شدن خدایان برای نجات بشر در تمدن های ابتدایی بود. پس مسیحیت چیزهای زیادی را از این دین ها به عاریه گرفت... و پولس برای تقریب به اذهان شاگردانش، این اندیشه را آورد که شأن عیسی مانند شأن اوزوریس است، که خدایی بود که مرد تا زنده شود و حیات جاودانی را به بشر عطا کند».
و شخصی دیگر می نویسد: «پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است که آنقدر مسیحیت را تغییر داد، که گویی موسس دوم آن است».
این سخنان نشان می دهد پولس- که روایتش از مسیحیت با مسیحیت حواریان، به صورت ریشه ای متفاوت بود- توانست در کل امپراطوری به پیروزی نسبی دست یابد. دلیل پیروزی اش هم این بود که او غیر یهودیان را تبلیغ می کرد و پذیرش مسیحیتی که پولس مبلغ آن بود، از دو جهت برای آنان آسان بود:
1- شریعت و احکام فقهی از آن حذف و از نظر علمی آسان شده بود.
2- نظام اعتقادی آن با نظام اعتقادی پیشین آنان هماهنگ بود.
این پیشرفت به گونه ای بود که در همان قرن اول، حتی پس از مرگ پولس و با گذر زمان، اندیشه های او غلبه بیشتری یافت. با این حال، عده ای در زمان حیات او و بعد از آن، در مقابل وی ایستادند؛ اندیشه هایش را رد کردند و حتی او را کافر دانستند: «اما فرقه ای از مسیحیان که شدیدا به رعایت شریعت یهود پایبند بودند، به صورت عده ای مجزا در جامعه مسیحی ادامه حیات دادند. اعتقاد آنها به اینکه مسیح بزرگترین پیامبر و همان «مسیح منتظر» اما انسانی مانند انسان های دیگر است، اساسی تر از اصرارشان بر رعایت مراسم یهودی بود. از اهمیت این مسیحیان یهودی گرا در کلیسای اولیه، پس از سقوط اورشلیم در سال 70 بلادی کاسته شد، ولی از درون آنها فرقه «ابیونی ها» ظهور کرد که تا قرن چهارم موجود بودند.. .. ابیونی ها عیسی را مسیح می دانستند، ولی اعتقاد به طبیعت الهی او را رد می کردند. آنها پولس قدیس را به خاطر این تعلیم که عیسی یک انسان- پسر خداست، کافر می دانستند».
همین نویسنده می گوید: «بنابراین از همان ابتدا دو دیدگاه متفاوت وجود داشت: عیسی انسان است- هر چند انسانی بزرگ – که از طرف خدا به او الهام می شده، و مسیح روح خالص خداوند است که مقید به انسانیت نیست. و باز می گوید: «حتی در زمان زندگی پولس، افرادی با تعلیمات او مخالفت می کردند؛ برای مثال، می توان از گروه های مخالف در قرنتس و غلاطیه، چنان که از رساله ها بر می آید، نام برد. پس از مرگ او بسیاری از یهودی- مسیحیان انطاکیه تعلیمات او را رها کردند و آن را اسطوره سازی از مسیح و دریافتی صرفا سری و رمزی از نقش منجی بودن مسیح به حساب آورند».
اندیشه های پولس تا پایان قرن اول، پیروزی نسبی به دست آورد و اندیشه مقابل را در اقلیت قرار داد. البته باید به این موضوع هم توجه کرد که این پیروزی با تاریخ نگارش قسمتهای مختلف عهد جدید هماهنگ است. اگر از اعتقاد مسلمانان مبنی بر اینکه حضرت عیسی کتاب آسمانی داشت، چشم بپوشیم نخستین نوشته هایی که در اختیار مسیحیان قرار گرفته است، همان نوشته های پولس خواهد بود. از این مطلب هم که اناجیل همنوا- که نظام الهیاتی شان با نظام الهیاتی پولس ناسازگار است- زمانی نزدیک به دو دهه پس از نوشته های پولس نوشته شده اند، به دست می آید که اندیشه های پولس در این زمان به طور کامل پذیرفته نشده بود یا در مورد آن مناقشاتی وجود داشته، از این رو مشاهده می شود اندیشه های او در انجیل و رساله هی منسوب به یوحنا که نزدیک به پایان قرن نوشته اند، بسیار بیشتر جا افتاده است.
مشترکات و تفاوت های دو نظام الهیاتی
1- بین این دو نظام الهیاتی، مشترکاتی وجود دارد که بحث از مبدا و معاد و مسئله بازگشت مسیح از آن دسته است. بر این اساس خداوند در هر دو نظام، همان خدای عهد قدیم؛ یعنی خدای ابراهیم است و صفاتی از قبیل علم، قدرت، حیات و اراده دارد. همچنین در هر دو بخش بر یگانگی خدا تأکید و به اصل حیات پس از مرگ و داوری نهایی و پاداش و عقاب اشاره می شود.
2- در مورد بازگشت مسیح نیز اختلافاتی بین دو نظام دیده نمی شود. این مسئله در هر دو بخش به صورت های مختلف بیان شده است. به همین دلیل در مناقشات فرقه ای و نزاعهای تند تاریخ مسیحیت بحث و نزاعی درباره این امور در نگرفته و اختلاف فرقه های مسیحی درباره این امور بسیار جزیی است.
عهد جدید و الهیات
بدون شک همه ادیان از یک نظام عقیدتی برخوردارند که زیر ساخت آن دین را تشکیل می دهد. از سوی دیگر، پیروان این ادیان و نیز مذاهب زیر مجموعه آنها، می کوشند نظام عقیدتی خود را با متن مقدس دین خود هماهنگ سازند و این هماهنگی را نشان دهند. به عبارت دیگر، تلاش می کنند بر اساس متن مقدس دین خود، یک نظام الهیاتی منسجم ایجاد کنند. در همین مسیر، عالمانی نیز همواره سعی کرده اند نظام عقیدتی خود را بر عهد جدید – که بخش اصلی متن مقدس آنان است – منطبق سازند. حاصل این تلاش، علمی است به نام الهیات نقلی یا وحیانی؛ اما مشکل این است که این نظام الهیاتی تنها با بخشی از مجموعه عهد جدید سازگار است. به بیانی دیگر، مجموعه عهد جدید به دو نظام الهیاتی کاملا جدا از هم تقسیم می شود، به گونه ای که هرگز نمی توان نظامی ایجاد کرد که با کل این مجموعه سازگار باشد. این دو نظام عبارت اند از:
1- نظام الهیاتی که محور آن مسیح الوهی است.
این بخش شامل رساله های پولس، انجیل یوحنا و رساله های او می شود و بر اساس آن، مسیح خدای مجسم است: «در ازل کلمه بود. کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود ... پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید».
او موجودی ازلی و غیر مخلوق است که در خالقیت سهم دارد: «در ازل کلمه بود ... همه چیز به وسیله او هستی یافت و بدون او چیزی آفریده نشده است».
او پسر یگانه خداست به این معنا که با پدر خود از یک ذات است: «من و پدر یک هستیم. طرز تفکر شما درباره زندگی باید مانند طرز تفکر مسیح باشد:اگر چه او از ازل دارای الوهیت بود ولی این را غنیمت نشمرد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نموده، به صورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد». «هدف از تجسم او این بود که با صلیب خود گناه آدم را که دامن انسانها را گرفته و همه را آلوده کرده بود، فدیه دهد، چون گناه دم باعث رانده شدن، سقوط از مقام پسر خدا بودن و درآمدن به مقام بندگی او شد و مجازاتش هم این بود که زیر بار شریعت رود؛ اما با آمدن و به صلیب کشیده شدن مسیح، گناه آدم پاک شد. او ضمن آشتی با خدا و امکان نجات یافتن، توانست، با ایمان به مسیح، به مقام پسر خدا بودن باز گردد و دیگر زیر بار شریعت نباشد».
شاید چکیده این نظام الهیاتی را بتوان در این بخش از سخن پولس یافت: «مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است و از همه مخلوقات برتر است، زیرا به وسیله او هر آنچه در آسمان و زمین است، دیدنی ها و نادیدنی ها، تخت ها، پادشاهان، حکمرانان و اولیاء امور آفریده شدند. آری تمام موجودات به وسیله او و برای او آفریده شد. او قبل از همه چیز وجود داشت و همه چیز به وسیله او به هم می پیوندد و مربوط می شود. او سر، و منشأ بدن یعنی کلیسا است و نخستین کسی است که پس از مرگ زنده گردید تا تنها او در همه چیز مقام اول را داشته باشد، زیرا اراده خدا بر این تعلق گرفت که او دارای الوهیت کامل باشد و به وسیله مسیح جدایی بین خداو تمام موجودات به اتحاد تبدیل شده و به وسیله ریختن خون مسیح بر روی صلیب صلح و دوستی بین خداو هر آنچه در آسمان و زمین است برقرار گردید. شما زمانی از خدا دور بودید و با اعمال و افکار شریرانه خود با او دشمنی داشتید، اما اکنون او به وسیله مگر جسمانی مسیح شما را با خود متحد ساخته است تا شما را پاک، بی عیب و بی آلایش به حضور خود بیاورد، البته به شرط اینکه ایمان خود را از دست ندهید و محکم و استوار بمانید و آن امیدی را که در وقت شنیدن انجیل به دست آوردید ترک نکنید. این همان انجیلی است که در سر تا سر جهان اعلام گردیده و من «پولس» خادم آن هستم».
2- نظام الهیاتی که محور آن بنده بودن مسیح است.
این بخش از سه انجیل همنوا، کتاب اعمال رسولان، رسلاه های یعقوب، پطرس، یهودا و کاشفه یوحنا تشکیل شده است و بر اساس آن:
1- نه تنها مسیح جنبه الوهی ندارد، بلکه بنده ای از بندگان خداست.
2- پیامبری مانند سایر پیامبران است که بر شریعت موسوی مهر تأیید می زند.
3- از اینکه صفتی که شایسته خداست، مانند «نیکو»، به او نسبت داده شود، خشمگین می شود.
هر چند در این بخش نیز او پسر خدا خوانده شده، ولی این خطاب به معنای هم ذات بودن مسیح با خدا نیست، بلکه به معنای بنده مقرب و عبد صالح خداست. شخصیت مسیح در این بخش، به «مسیح منتظر عهد قدیم» و «مسیح قرآن» نزدیک است. همچنین نظام الهیاتی مبتنی بر این مسیح شناسی با نظام های دینی یهود و اسلام همخوانی دارد. از عهد جدید بر می آید که در قرن نخست میلادی نزاع سختی بر سر این دو نظام الهیاتی در جریان بود. موسس نظام الهیاتی نخست، «پولس» است؛ ولی «حواریان عیسی» مدافع نظام دوم بوده اند. کتاب اعمال رسولان و رساله های پولس نیز نشان می دهند که جنگ تمام عیاری بین پولس و حواریان- و در رأس آنان پطرس- در این دوره در جریان بوده است؛ به گونهای که پولس از مخالفت علنی با پطرس سخن می گفت و حتی او را به نفاق متهم می کرد. بسیاری از عالمان مسیحی معترف اند که پولس مبدع مسیح الوهی بود و برای این منظور سخنان ساده حضرت عیسی را تغییر داد. سخنان برخی از محققان در این باره چنین است:
1- دیدگاه جان بی ناس
جان بی ناس می نویسد: «پولس حواری را غالبا دومین موسس مسیحیت لقب داده اند و مسلما او در این راه جهاد کرد و فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخته به طوری که آنها اهمیت موقع و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از دست دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که آثار روحانی مبادی عیسی را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد و از این جهت بزرگ ترین خدمت را در تحول تمدن غربی، پولس انجام داده است. اما چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت (یعنی مسیح بودن) و بعثت (از قبر) و رجعت او به کلی نزد ایشان فکری بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگری که متناسب با فکر و اندیشه آن اقوام بود در آمد... و مسئله مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عیسی را به نحو دیگری تفسیر کرد و اظهار داشت: عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتیت الوهی دارد، ولی خود تنازل فرموده، صورت و پیکر انسانی را قبول کرده است».
2- دیدگاه ویل دورانت:
ویل دورانت می نویسد: «پولس ... الهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی جز نکات مبهم از آن نمی توان یافت: «هر انسانی که از زن به دنیا بیاید وارث گناه آدم است و از نفرین ابدی جز به وسیله مرگ پسر خدا که کفره گناه است نمی تواند نجات یابد» (رومیان، 5: 12 ). چنین مفهومی برای مشرکان قابل قبول تر از یهودیان بود. مردم مصر، آسیای صغیر و یونان از دیر زمانی به خدایانی مانند، اوزیریس و آتیس و دیونوسوس، که به خاطر نجات بشر مده بودند، اعتقاد داشتند. عنوان هایی از قبیل سوتر (منجی ) و الئوتریوس (رهاننده) به این خدایان اطلاق شده بود. واژه کوریوس (خداوندگار ) که پولس به مسیح اطلاق می کند، همان عنوانی بود که کیش های سوریه و یونان به دیونوسوس، که می مرد و رستگاری را عملی می ساخت، داده بودند. غیر یهودیان انطاکیه و شهرهای دیگر، که هرگز عیسی را در حیاتش نشناخته بودند، نمی توانستند او را جز به شیوه خدایان منجی بپذیرند».
3- دیدگاه برخی دیگر:
فرازی از نویسنده ای مسیحی:
«پولس برای ما شکل واضحی از مسیح، هر چند ظاهرا متفاوت با شکل مسیح اناجیل، به جا گذاشت؛ پس مسیح پولس، بیشتر مسیح ایمان است تا مسیح تاریخ؛ و تعجبی نیست، چون پولس، که فیلسوف الهی بود، مسیح را ندیده بود و مانند بقیه رسولان با او هم نشینی نکرده بود؛ پس مسیح او پسر خداست (رومیان، 38 غلاطیان، 4: 4 ). [مسیح ] دو طبیعت الهی و بشری دارد؛ مجسم شد وصورت عبد گرفت. (فیلیپیان 2: 7 ).
سخنی از نویسنده ای دیگر:
«پولس ... به توسعه و رشد اندیشه اصلی عیسی، که اندیشه «ملکوت آسمان» بود، اهمیتی نمی داد. ولیکن به مدرم تعلیم می داد که عیسی فقط مسیح موعود و زعیم یهود، که وعهد داده شده است، نیست؛ بلکه او پسر خداست که به زمین نزول کرده است تا خودش را قربانی کند و به صلیب رود تا کفاره گناه انسان شود. پس مرگ او قربانی ای مثل قربانی شدن خدایان برای نجات بشر در تمدن های ابتدایی بود. پس مسیحیت چیزهای زیادی را از این دین ها به عاریه گرفت... و پولس برای تقریب به اذهان شاگردانش، این اندیشه را آورد که شأن عیسی مانند شأن اوزوریس است، که خدایی بود که مرد تا زنده شود و حیات جاودانی را به بشر عطا کند».
و شخصی دیگر می نویسد: «پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش متهم شده است که آنقدر مسیحیت را تغییر داد، که گویی موسس دوم آن است».
این سخنان نشان می دهد پولس- که روایتش از مسیحیت با مسیحیت حواریان، به صورت ریشه ای متفاوت بود- توانست در کل امپراطوری به پیروزی نسبی دست یابد. دلیل پیروزی اش هم این بود که او غیر یهودیان را تبلیغ می کرد و پذیرش مسیحیتی که پولس مبلغ آن بود، از دو جهت برای آنان آسان بود:
1- شریعت و احکام فقهی از آن حذف و از نظر علمی آسان شده بود.
2- نظام اعتقادی آن با نظام اعتقادی پیشین آنان هماهنگ بود.
این پیشرفت به گونه ای بود که در همان قرن اول، حتی پس از مرگ پولس و با گذر زمان، اندیشه های او غلبه بیشتری یافت. با این حال، عده ای در زمان حیات او و بعد از آن، در مقابل وی ایستادند؛ اندیشه هایش را رد کردند و حتی او را کافر دانستند: «اما فرقه ای از مسیحیان که شدیدا به رعایت شریعت یهود پایبند بودند، به صورت عده ای مجزا در جامعه مسیحی ادامه حیات دادند. اعتقاد آنها به اینکه مسیح بزرگترین پیامبر و همان «مسیح منتظر» اما انسانی مانند انسان های دیگر است، اساسی تر از اصرارشان بر رعایت مراسم یهودی بود. از اهمیت این مسیحیان یهودی گرا در کلیسای اولیه، پس از سقوط اورشلیم در سال 70 بلادی کاسته شد، ولی از درون آنها فرقه «ابیونی ها» ظهور کرد که تا قرن چهارم موجود بودند.. .. ابیونی ها عیسی را مسیح می دانستند، ولی اعتقاد به طبیعت الهی او را رد می کردند. آنها پولس قدیس را به خاطر این تعلیم که عیسی یک انسان- پسر خداست، کافر می دانستند».
همین نویسنده می گوید: «بنابراین از همان ابتدا دو دیدگاه متفاوت وجود داشت: عیسی انسان است- هر چند انسانی بزرگ – که از طرف خدا به او الهام می شده، و مسیح روح خالص خداوند است که مقید به انسانیت نیست. و باز می گوید: «حتی در زمان زندگی پولس، افرادی با تعلیمات او مخالفت می کردند؛ برای مثال، می توان از گروه های مخالف در قرنتس و غلاطیه، چنان که از رساله ها بر می آید، نام برد. پس از مرگ او بسیاری از یهودی- مسیحیان انطاکیه تعلیمات او را رها کردند و آن را اسطوره سازی از مسیح و دریافتی صرفا سری و رمزی از نقش منجی بودن مسیح به حساب آورند».
اندیشه های پولس تا پایان قرن اول، پیروزی نسبی به دست آورد و اندیشه مقابل را در اقلیت قرار داد. البته باید به این موضوع هم توجه کرد که این پیروزی با تاریخ نگارش قسمتهای مختلف عهد جدید هماهنگ است. اگر از اعتقاد مسلمانان مبنی بر اینکه حضرت عیسی کتاب آسمانی داشت، چشم بپوشیم نخستین نوشته هایی که در اختیار مسیحیان قرار گرفته است، همان نوشته های پولس خواهد بود. از این مطلب هم که اناجیل همنوا- که نظام الهیاتی شان با نظام الهیاتی پولس ناسازگار است- زمانی نزدیک به دو دهه پس از نوشته های پولس نوشته شده اند، به دست می آید که اندیشه های پولس در این زمان به طور کامل پذیرفته نشده بود یا در مورد آن مناقشاتی وجود داشته، از این رو مشاهده می شود اندیشه های او در انجیل و رساله هی منسوب به یوحنا که نزدیک به پایان قرن نوشته اند، بسیار بیشتر جا افتاده است.
مشترکات و تفاوت های دو نظام الهیاتی
1- بین این دو نظام الهیاتی، مشترکاتی وجود دارد که بحث از مبدا و معاد و مسئله بازگشت مسیح از آن دسته است. بر این اساس خداوند در هر دو نظام، همان خدای عهد قدیم؛ یعنی خدای ابراهیم است و صفاتی از قبیل علم، قدرت، حیات و اراده دارد. همچنین در هر دو بخش بر یگانگی خدا تأکید و به اصل حیات پس از مرگ و داوری نهایی و پاداش و عقاب اشاره می شود.
2- در مورد بازگشت مسیح نیز اختلافاتی بین دو نظام دیده نمی شود. این مسئله در هر دو بخش به صورت های مختلف بیان شده است. به همین دلیل در مناقشات فرقه ای و نزاعهای تند تاریخ مسیحیت بحث و نزاعی درباره این امور در نگرفته و اختلاف فرقه های مسیحی درباره این امور بسیار جزیی است.