M.A.H.S.A
08-31-2011, 05:33 PM
جمهوری نابرابری ؛ طغیانی ناگزیر
http://www.parsigold.org/up/images/lxe2afb6m3j3kne4hc1d.jpg
ژان ژاک روسو منتقد نابرابری ها ...
در سال های پیش از انقلاب کبیر، مرزبندی های اجتماعی و اخلاقی به دلیل ظهور عناصر و تفکرات نوین فلسفی- سیاسی فروریخت. پدیده های علمی، حریم کلیسا را متزلزل کرد و انقلاب صنعتی باعث توسعه قدرت کارگری شد.
بورژوازی ثروتمند و ماجراجو، نظام یکجانشینی فئودال را تهدید به مرگ می کرد و سلطنت استبدادی در معرض هجوم اندیشه های انقلابی و در آستانه فروپاشی قرار گرفته و رفته رفته سر و صدای کمونیسم و سوسیالیسم از گوشه و کنار پاریس به گوش می رسید. بوفون ندای کمونیسم و هولباخ فریاد بی خدایی سر می دادند و تمایلات اخلاقی دستخوش جذابیت های اقتصادی شده بود و تمام این تحولات فرانسه را در آستانه انقلاب قرار داده بود.
● بیوگرافی ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲)
روسو سرشناس ترین و نزدیک ترین اندیشمند سیاسی به انقلاب کبیر فرانسه است، هر چند یازده سال قبل از انقلاب فوت کرد، اما اندیشه هایش در سراسر انقلاب مخصوصاً در زمان روبسپیر مورد بحث قرار می گرفت.
روسو در اوج قدرت گیری بورژوازی فرانسه در میدان اندیشه متولد شد. اندیشه سیاسی روسو دو بعد کاملاً متفاوت دارد؛ هم انقلابی است هم تخیلی. روسو در عصر خود نامدارترین اندیشمند گوشه نشین بود که به جنگ فلسفه بورژوازی رفت ولی از اینکه به عنوان یک متفکر انقلابی یا مصلح سیاسی شناخته شود، پرهیز داشت.
روسو در یک خانواده تهیدست ژنوبی به دنیا آمد. در کودکی مادرش را از دست داد. پدرش ساعت ساز و معلم رقص بود. او را با فقر بزرگ کرد و از او جوانی بی اخلاق، بی بند و بار و کالونیستی متعصب ساخت. روسو در ۱۲ سالگی از مدرسه فرار کرد و در ۱۶ سالگی از ژنو گریخت و شهر به شهر بالاخره به صومعه یی در شهر تورین ایتالیا پناه برد و مذهبش را به کاتولیک تغییر داد. روسو در کتاب اعترافات می نویسد؛ «تغییر مذهبم به دلیل گرسنگی بود نه بنا به خواهش روحم.» چند سال بعد دوباره پروتستان شد ولی یکباره از کلیسا و دین برید و گوشه انزوا اختیار کرد تا با وجدان و با خدای خود به سر برد.
روسو برای امرار معاش به خدمت خانمی به نام ورسلی درآمد. این زن خیلی زود فوت کرد و روسو را به جرم دزدی جواهرات او دستگیر کردند. پس از ازدواج دوم با زنی ثروتمند باز هم راه ولگردی و عیاشی را ادامه داد. در ونیز با سفیر فرانسه آشنا شد و به عنوان منشی وی کارش را شروع کرد، اما بابت چند ماه کار دستمزدی دریافت نکرد و علیه سفیر به دربار فرانسه شکایت کرد ولی به شکایتش ترتیب اثری داده نشد. این حادثه نخستین زنگ هشداردهنده زندگی روسو بود و از همان زمان وی مصمم شد با فکر خود تمام حکومت های جبار را واژگون کند. در هتلی اقامت گزید و بدون دخالت کشیش با خدمتگزار هتل زندگی مشترکی را آغاز کرد. صاحب پنج فرزند شد ولی بچه هایش را به محض تولد به شیرخوارگاه می سپرد، و بیش از هر چیز مطالعه و نوشتن را دنبال می کرد.
● زندگی فکری روسو
در ۴۰ سالگی به دنبال یک حادثه ،زندگی فکری روسو وارد مرحله نوینی شد. روزی بر حسب تصادف چشمش به اطلاعیه یی افتاد که استاد دانشگاه دیژن فرانسه از مردم خواسته بود نظر خود را پیرامون این پرسش به دانشگاه بفرستند و جایزه بگیرند که آیا علم و هنر موجب فساد جامعه می شود یا اصلاح آن؟ روسو در پاسخ به این سوال ضمن بدگویی های زیرکانه به طبقات تحصیلکرده و ممتاز اظهار داشت تمدن بیشتر موجب شرارت است تا خیر و بسیاری از بیدادگری های جامعه از همین واقعیت سرچشمه می گیرد، زیرا ما اجازه داده ایم فکر بر قلب و روح مان حکومت کند. هر قدر درباره جهان بیشتر بدانیم، به تصاحب آن تشنه تر می شویم و جاه طلبی تحصیلکرده ها به اسارت توده ها منجر می شود. روسو معتقد بود دانش و تقوا با یکدیگر ناسازگارند.
همه علوم را به باد انتقاد گرفت و دانشمندان را حیوانات کثیف خواند. به دنبال انتشار رساله قرارداد اجتماعی دولت فرانسه روسو را تحت تعقیب قرار داد و او به سوئیس فرار کرد. دولت سوئیس رساله اش را آتش زد و او را از کشور بیرون انداخت زیرا روسو متهم بود که از مذهب آبا و اجدادی خود یعنی کالونیسم که مذهب رسمی سوئیس بود، به کاتولیک تغییر مذهب داده بود. روسو سپس به خدمت فردریک دوم امپراتور پروس که در عین استبداد مدافع نهضت روشنگری بود، درآمد ولی پس از مدتی چون احساس امنیت نمی کرد، به انگلستان رفت و در آنجا مورد استقبال محبت آمیز دیوید هیوم فیلسوف انگلیسی قرار گرفت و در همین زمان به دلیل خبط ذهنی به همه چیز مشکوک بود. به فرانسه بازگشت و به دلیل اختلال حواس از مصونیت سیاسی بهره مند شد و در پایان عمر رساله جنجال برانگیز اعترافات را نوشت و در سال ۱۷۷۸ و در ۶۶سالگی چشم از جهان فرو بست.
شخصیت ناآرام و غیرمتعهد نسبت به قیود اجتماعی روسو تحت تاثیر چند موضوع زندگی او شکل می گیرد؛ اول اینکه مانند جدایی بدون اطلاع پدرش از خانواده، روسو نیز از سرگردانی و خروج از قیود خانوادگی لذت می برد. دوم اینکه روحیه خشک و متعصب مذهبی کالونیستی که روسو در ژنو با آن پرورش یافته بود تا آخر عمر همراهش بود. سوم علاقه روسو به زندگی بی سروسامانی بود که به صورت ارث از گذشته برای او به یادگار مانده بود. روسو از نظر فکری ابتدا تحت تاثیر شرایط محیطی تن به یک نوع تفکر صلح جویانه و حتی احساساتی می دهد اما به مرور زمان ضمن آشنایی با واقعیت های محیطی، قدم در مرحله واقعی زندگی خویش می گذارد. روسو پس از نقل مکان به پاریس در سال ۱۷۴۵ به محافل اجتماعی راه یافت و در آنجا با بسیاری از فیلسوفان مستور در کنار مردان و زنان تحصیلکرده از طبقات فرادست آشنا شد که مرتباً برای مباحثه پیرامون آخرین نظریات روشنگری گرد هم می آمدند. اما به زودی دریافت که با اشتیاق آنها نسبت به عقل پیوستگی ندارد. در این زمان روسو نسبت به تاکیدی که فیلسوفان بر منطق، قواعد و نظام های ساختارمند داشتند به شدت بدبین بود و در عوض به الهام، همدلی و عاطفه علاقه نشان می داد. به نظر روسو احساسات طبیعی بیش از عقل و آموخته های کتابی انسان را به راه راست و زندگی توام با خوشبختی هدایت می کند. معتقد بود؛ «عقل چه بسیار اوقات که ما را فریب می دهد اما وجدان هرگز فریب نمی دهد.»
روسو گاه منزوی، زمانی صلح طلب، دوره یی رمانتیک (احساساتی) و بالاخره برهه یی انقلابی بود و بدون شک نخستین اندیشمند اجتماعی- سیاسی است که خود را کاملاً در آثارش معرفی کرده است. ویژگی اولین موج تجدد عبارت بود از تحویل مسائل اخلاقی و سیاسی به مسائل تکنیکی و تقلیل مفهوم طبیعت به عنوان مقوله یی صرفاً مادی و در اختیار تمدن تا به تصورات و تصنعات خود شکل دهد. در مورد خصیصه یاد شده روسو می گوید؛ سیاستمداران قدیمی همواره در مورد آداب و فضیلت سخن می گفتند در حالی که سیاستمداران جدید تنها از تجارت و پول صحبت می کنند. روسو با روحیه خفقان آور پادشاهی های مستبد و سودگرایی کم و بیش متضاد با ارزش های انسانی در جمهوری های جدید مخالفت کرد. دومین موج تجدد با روسو آغاز می شود؛ موجی که موجد فلسفه ایده آلیسم آلمانی و گونه های رمانتیسم شد. این جریان مخالف پیچیده و عظیم در درجه اول بازگشتی بود از جهات متجدد به طرز تفکر قبل از تجدد. روسو از جهان بازرگانی و بورژوازی به جهان فضیلت و جهان شهروندی بازگشت و اصولاً مکتب رمانتیسم نیز به طور کلی مدنی بازگشت به ریشه ها است.
روسو از دولت جدید به مدینه دوره کلاسیک بازگشت. وی اساس جامعه مدنی را بر حق صیانت ذات استوار می دانست و عقیده داشت جامعه یی مدنی که براساس قوانین طبیعی ساخته شود، خود به خود قوانین وضعی عادلانه تولید می کند. اندیشه روسو گام تعیین کننده یی است در جنبش ناسوتی (سکولار) شدن همه چیز که می کوشد آنچه را که از واقعیت های ممکن انسانی ضرورتاً فراتر می رود، کنار بگذارد.
● مکتب سانتی مانتالیسم
برای نخستین بار در تاریخ اندیشه سیاسی مکتب سانتی مانتالیسم با تقدم احساسات و عواطف در برخورد با پدیده های اجتماعی توسط روسو پایه گذاری و بعد از طریق بنتام و نیچه وارد بریتانیا و آلمان شد.
روسو به پیروی از این مکتب در برخورد با ناهنجاری های اجتماعی شدیداً دستخوش احساسات و عواطف خویش می شد و با مظاهر نابرابری ها مانند فقر، بیماری و بی خانمانی مردم همدردی می کرد. مکتب سانتی مانتالیسم محصول نخستین مرحله انقلاب صنعتی است. در نتیجه رشد پدیده های صنعتی و بی توجهی به قطب کشاورزی جامعه فرانسه دستخوش تحولات ژرفی شد و بیش از همه مهاجرت های روستایی و تناقض میان فرهنگ شهری و روستایی شرایط را متشنج کرد. طغیان کارگری علیه پدیده های صنعتی که غالباً منجر به ویرانی کارخانجات می شد، موجبات به هم ریختگی شیرازه جامعه را فراهم می کرد. فساد و فحشا، بیکاری و بیماری از عوارض قطعی این نابسامانی اجتماعی بود. روسو تحت تاثیر این تحولات از تمدن، علم، هنر و کلیه شرایط و ضوابط شهروندی تنفر داشت و به عنوان عکس العمل تز بازگشت به طبیعت را مطرح کرد و طبیعت وحشی را ستود. پس از بردن جایزه بهترین مقاله به منظور اثبات ادعاهای خود ساعت خویش را فروخت تا زمان را گم کند و از جامعه گریخت تا به طبیعت بپیوندد. روسو ضدتمدن بود و بدبختی های انسان را ناشی از تمدن و علم می دانست و اعتقاد داشت انسان در حالت طبیعی منشاء خیر بود ولی در جامعه سیاسی مبداء شرارت شده و بدترین نشانه تمدن را مالکیت خصوصی می دانست.
● ازخود بیگانگی
روسو تضادهای اساسی جامعه و ازخودبیگانگی انسان را در راه تشکیل جامعه یی خوب مدنظر قرار می دهد. به نظر روسو ازخودبیگانگی انسان نوعی اغوای ساختگی اجتماعی است. رفتارها و هنجارهای روزمره انسان را وا می دارد احساسات طبیعی خود را سرکوب کند و آنها را زیر ظواهر و آداب تصنعی مدفون سازد. روسو اظهار می کرد دوستی صمیمانه و احترام حقیقی و اعتماد به نفس کامل از میان مردم رخت بربسته است و حسادت، سوءظن، ترس، سردی، توداری و حقه بازی زیر لوای پرنیرنگ ادب، خودستایی صمیمانه و لفظ علم که ضمناً انسان به آنها مدیون است، بر جامعه حاکم شده.
● قرارداد اجتماعی- اراده همگانی
روسو در آغاز کتاب قرارداد اجتماعی می نویسد؛ انسان ها آزاد متولد می شوند ولی در هر گوشه و کنار در زنجیرند و نهادهای اجتماعی عواملی اند که انسان را از آزادی و برابری طبیعی هر چه بیشتر دور می کنند.
انسان تا در حالت طبیعی است، موجود آزادی است اما وقتی وارد تمدن و جامعه سیاسی شد، چون اراده خود را تابع سیاست می کند، آزادی خود را از دست داده و تبدیل به شهروند می شود. برای حل این مساله انسان باید عوامل و شرایطی را که از نظر سیاسی- اجتماعی باعث شده از انسانیت به اسارت در جامعه سیاسی کشیده شود، نابود سازد و به عضویت در اراده عمومی با جمهوری دموکراتیک درآید. فردی که قبل از پذیرش قرارداد اجتماعی مفروض صاحب کلیه حقوق طبیعی است، برای اینکه دوباره از حالت یک همشهری بی اراده به حالت یک انسان صاحب اراده درآید و به عنوان عضو جامعه سیاسی محسوب شود، لازم است برای یک لحظه کلیه حقوق طبیعی خود را فراموش کند و عضو اراده عمومی شود. به این ترتیب بیشترین استقلال را کسب می کند و عضوی از نظام جمهوری و تابع اراده جمع می شود؛ اراده یی که با قانون اداره خواهد شد.
اندیشه سیاسی روسو مبتنی بر دو اصل است؛ یکی احسان پروردگار که او مدعی بود با قلب و روح این نعمت را احساس می کند و دیگری برابری افراد بشر در همه زمینه ها. همین دو اصل موجبات اعتراض کلیسا، دولت، مردم و حتی برخی اندیشمندان را به روسو فراهم ساخت، زیرا روسو در بستر تاریخ اندیشه سیاسی بلافاصله پس از منتسکیو مطرح شد که شدیداً مخالف اصل برابری در نظام سیاسی بود. زمانی که روسو بحث آزادی و برابری انسان را صرفاً به دلیل انسانیت و نه به علت امتیازات و ویژگی های اجتماعی مورد احترام و توجه قرار داد، قطعاً باب میل نظام و تشکیلات سیاسی قرار نگرفت زیرا دولت و کلیسا هیچ کدام معتقد به برابری انسان در هر اجتماعی نبودند. روسو تنها راه جلوگیری از اجحاف نسبت به آزادی فرد را ترسیم یک قرارداد اجتماعی بین مردم و دولت می دانست که در نظام دموکراسی بهتر تجلی پیدا می کند.
جوهره قرارداد اجتماعی همان تئوری اراده عمومی است در جهت تامین آزادی فردی. منظور روسو از اراده عمومی نه اراده کل مردم که اراده های فردی است که دور هم جمع می شوند. در صورت پذیرفتن اراده عمومی فرد باید خودخواهی خویش را کنار گذاشته و هیچ فکر و عملی ارائه ندهد مگر فکر و عملی که به نفع عموم مردم باشد.
فرد در اراده عمومی باید منافع کل را در نظر بگیرد و اراده عمومی متقابلاً موظف به احترام گذاشتن به منافع فرد است. اینکه فرد خود را به حالت احترام تسلیم اراده عمومی کند، در واقع سر تعظیم فرو آوردن در مقابل خویش است چرا که افراد دیگر نیز نسبت به او همین وظیفه را انجام می دهند. به این ترتیب پیوستن فرد به اجتماع یا اراده عمومی ناشی از خواست عقلانی خود اوست و نه اجبار غیر عقلانی توده یی از مردم که خود را مجبور به پذیرش موضوعی خارج از جامعه بدانند. روسو از تئوری اراده عمومی یا قرارداد اجتماعی نتیجه می گیرد که آزادی طبیعی فرد در آزادی سیاسی او تجلی پیدا می کند. آزادی اجتماعی ناشی از اطاعت فرد از قانون است و منشاء قانون نیز اراده عمومی است. این نوع آزادی باعث می شود اعضای جامعه خودشان حدود آن را رعایت کنند و به این ترتیب دموکراسی تامین می شود. هابز اعتقاد داشت قرارداد اجتماعی فقط بین مردم منعقد می شود و شاه مقید به قید قرارداد نیست. جان لاک اعتقاد داشت قرارداد بین شاه و مردم برقرار می شود و دوطرف قرارداد از امتیاز و اختیار برابر برخوردارند و قدرت ناظر بر قرارداد اجتماعی قانون است.
اما روسو مدعی است قرارداد اجتماعی بین مردم در چارچوب اراده عمومی منعقد می شود که در ابتدا انعقاد قرارداد برخلاف هابز و جان لاک از شاه و نهاد قدرت دیگر خبری نیست. اراده همگانی از طریق کلی شدن اراده فردی حاصل می شود. منظور روسو این است که در نظام جمهوری برای هر فرد ضروری است تمایل و تقاضای خود را نسبت به دیگران به صورت قانون درآورد. او نمی تواند بگوید من علاقه ندارم مالیات بدهم بلکه باید طرحی برای فسخ قوانین مالیاتی ارائه دهد. روسو نظریه قرارداد اجتماعی اش را بر دو اصل بنا کرد؛ اول آنکه عموم مردم حقوق اخلاقی مطلق و مسلمی دارند. دوم آنکه استمرار و بقای حکومت به اراده حکومت برای حفظ حقوق مزبور و به قابلیت آن برای رعایت و حفظ این حقوق بستگی دارد. از نظر روسو رضایت دائمی مردم برای بقای قرارداد و به تبع آن بقای دولت و حکومت الزامی است. روسو نظریه اراده همگانی را برای توجیه منشاء دولت وضع کرد.
براساس این نظریه هر فرد برخی از اختیارات و آزادی های خود را با قرارداد اجتماعی به جماعت و اراده همگانی تفویض می کند چنان که اراده همگانی به یک کل تبدیل شده و همه افراد اجزای جدایی ناپذیر آن کل به شمار می روند. در چنین شرایطی حتی اگر یک نفر از مقررات اراده همگانی تخطی کند، موجب تخریب دولت خواهد شد. هدف روسو از ترسیم اراده عمومی ایجاد پناهگاهی است در برابر اراده افراد. قرارداد اجتماعی هدفش تضمین برابری است چون همه از حقوق برابر برخوردارند. از نظر روسو قرارداد به معنی چشم پوشیدن آن وضع طبیعی و آزادی طبیعی و آفرینش سامان اخلاقی و اجتماعی نوینی است. روسو استدلال می کرد پیشرفت دانش بدون اخلاق نه تنها قدرتی نامحدود به حکومت می بخشد بلکه با پر کردن ذهن مردم با تمایلات غیرطبیعی آنها را نیز تباه می سازد. انسان ها در شتابی دیوانه وار برای متمدن شدن و با دست کشیدن از تمایل خود به رفتار طبیعی بهای گزافی پرداخته اند.
● انتقاد از نهادهای اجتماعی- قانون- مالکیت خصوصی
او مالکیت خصوصی را شر بزرگ دانست. به باور روسو حکومت و قوانین برای حمایت از کسانی به وجود آمده اند که به هزینه دیگران دارایی کسب کرده بودند و برده داری، شکاف های اجتماعی و... نتیجه تمایل به مالکیت خصوصی بود.
روسو آدمی را ذاتاً خوب می دانست اما نهادهای اجتماعی فاسد را عامل انحرافات بشری و دور نگه داشتن شان از عمل به روش طبیعی برمی شمارد. او بیان داشت مردم بدوی کشورهای توسعه نیافته نسبت به فرانسوی های مدرن با خوشبختی بیشتری زندگی می کنند چرا که به طبیعت نزدیک ترند و هنوز جامعه متمدن آنها را فاسد نکرده است.
روسو در کتاب امیل نظام آموزشی فرانسه در قرن هجدهم را زیر سوال می برد چرا که ذهن جوانان را با عقاید کهنه و مهجور پر می کرد و نمی گذاشت آنها به طور طبیعی رشد کنند و به انسان های خوبی تبدیل شوند. روسو نوشت؛ «وقتی تربیت انسان طبیعی را آرزو می کنم، نمی خواهم از او یک وحشی بسازم یا او را به جنگل بازفرستم که می خواهم با چشم های خودش ببیند و با دل خودش احساس کند.»
نقش آموزش و پرورش طبیعی جلوگیری از پیدایش مستبد کوچک یا برده کوچک است. ما باید اجازه دهیم کودک خود به محدوده قابلیت هایش دست یابد. فقط زمانی باید با او به استدلال بپردازیم که برای استدلال کردن به قدر کافی بزرگ شده باشد و این تنها راه پدید آوردن انسان طبیعی است. روسو قدرت آموزش (سرمشق) را قاطعانه انکار می کند چرا که سرمشق صیقل می دهد و همطراز می کند و برای متابعت همه سیمای مشترکی می سازد. اما آنچه همه در آن مشترکند، لزوماً به معنای عمومیت حقیقتی اصیل نیست و برعکس تنها زمانی کشف می شود که هر کس از فراست خاص خود تبعیت کند و براساس همین فراست نوعی همبستگی ضروری بین اراده خود و اراده عمومی را به رسمیت شناسد. در نگرش روسو انسان ها آنگونه که هستند، شایستگی آزادی را ندارند، باید شایسته شوند. سرانجام مذهب طبیعی پیامد اندیشه روسو است.
هدف این مذهب شناخت خدا نه از طریق مباحثه یا مراسم مذهبی بلکه به کارگیری خرد در هماهنگی کامل با احساسات است. دغدغه محوری روسو آزاد کردن انسان ها از قید استبداد خودشان است. سه نکته از وصف جریان تاریخ توسط روسو حاصل می شود؛ نگرش روسو به تاریخ، دیدگاه او درباره نقش مالکیت خصوصی و طبیعت جامعه مدنی نوین. به نظر روسو در میان نهادهای قراردادی که انسان تشکیل داده است، نهاد مالکیت خصوصی از مهم ترین عوامل نابرابر غیرطبیعی است. مالکیت با نقش عمده یی که در به هم زدن مساوات در جوامع ابتدایی داشت، نابرابری وحشتناکی را پدید آورد و با توجه به ناامنی حاصل از نهاد مالکیت، آدمیزاد برای رهایی از این مخمصه دست به تشکیل نهادهای سیاسی زد. نهادهای نو صرفاً مدافع نابرابری ها شدند که در آغاز مشکلات را ایجاد کردند. بنیادهای اجتماع و قانون برای فقرا غل و زنجیر و برای متمولین قدرت می آوردند.
● در قرارداد اجتماعی جامعه ایده آل روسو با این مشخصات ترسیم می شود؛
نبود نابرابری تفرقه انداز و رفتار تصنعی در آن و برابری اخلاقی همه شهروندان. دیگر هیچ شهروندی آنقدر ثروتمند نیست که دیگران را به خدمت درآورد و هیچ شهروندی آنقدر فقیر نیست که مجبور باشد خود را بفروشد. انسان ها مجدداً شهروندان واقعی شده و به سبب قید اخلاقی اراده همگانی با هم متحد می شوند و تنها یک اراده دارند که متوجه امنیت و آسایش عمومی است. صداقت و فضیلت و اتحاد جایگزین دروغ و دغل و تفرقه می شود.
● تعریف دولت از سوی روسو
از آنجا که مفهوم اراده همگانی مهم ترین بخش اندیشه سیاسی روسو به شمار می رود، شکل گیری و تاسیس دولت را نیز با این مبنای فلسفی تعقیب می کند. رابطه میان افراد و دولت ارگانیک مشابه رابطه میان اعضای یک موجود زنده است. در مجموع قرارداد اجتماعی نوعی نظام اخلاقی است و دولت موجودی اخلاقی که مالک اراده همگانی است. او دولت را تا هنگامی زنده می داند که بر اراده یی همگانی مبتنی باشد. وقتی اتباع کشور منافع شخصی یا حزبی را مافوق اراده عمومی قرار دهند، دولت ساقط خواهد شد. روسو هر قانونی را که مردم شخصاً آن را تصویب نکرده باشند، بی ارزش می داند. چه بسا جوامعی که قادرند قانون و نظم را به خوبی برقرار کنند ولی در عین حال به انحرافات اخلاقی و اجتماعی که زندگی شهروندان را خالی از معنا می سازد، تداوم می بخشند.
● روسو و دموکراسی
روسو خواستار بازگرداندن حاکمیت به مردم بود. از نظر او تنها شهروندان می توانند بیانگر جهت گیری عالی اراده عمومی باشند. روسو با طرح دموکراسی مستقیم بر نقش توده مردم تاکید کرد. روسو که ماکیاولی سده هجدهم نیز لقب گرفته، معتقد است حاکمیت نه تنها از مردم ناشی می شود بلکه باید ورای آنها نیز باقی بماند به گونه یی که شهروندان از برابری سیاسی و اقتصادی برخوردار باشند و هیچ کس نتواند ارباب دیگری باشد و همه افراد در فرآیند تکامل دسته جمعی از آزادی یکسان بهره مند شوند. خصوصیات این دموکراسی عبارتند از؛ ۱- تقسیم وظایف قوای مقننه و مجریه ۲- قوه مقننه محصول مشارکت مستقیم شهروندان و گروه های عمومی است ۳- اتفاق آرا در مسائل عمومی مطلوب است اما در صورت عدم توافق رای اکثریت ملاک قرار خواهد گرفت ۴- مناصب اجرایی در دست فرمانروایان است ۵- وجود اجتماعات کوچک و توزیع دارایی در میان اکثریت مردم.
در دولت مد نظر روسو هرگاه نابرابری در مالکیت، برابری اخلاقی افراد تحت پوشش قانون را به مخاطره افکند، دولت مجبور به مداخله در امر مالکیت بوده و شایستگی دخالت را دارد. دولت باید با وضع قوانین متناسب مثلاً با اعمال محدودیت های معین بر حق وراثت در جهت برقراری تعادل قوای اقتصادی اهتمام ورزد و مانع شود طبقات خاصی از شهروندان بر مبنای وابستگی کامل اقتصادی بازیچه ثروتمندان شوند. به اعتقاد روسو مشخصه بارز و منفی جامعه این بوده که از نابرابری اقتصادی در راستای تحکیم قدرت و استقرار شدید ترین نوع استبداد سیاسی سود جسته است. روسو با شدتی فزاینده علیه هر نوع محرومیت سیاسی و اخلاقی از حق رای که پیامد ناگزیر فقر در نظام اجتماعی معاصرش بود، به مبارزه برخاست.
● حاکمیت- حکومت و انواع آن
روسو برای حاکمیت چهار مشخصه در نظر می گیرد؛
۱) انتقال ناپذیری حاکمیت که بنا به اظهار روسو ناشی از اراده عمومی است و از طریق سیستم نمایندگی قابل انتقال نیست
۲) تقسیم ناپذیری روسو با نهادها و افراد واسطه در انتقال قدرت مخالف است
۳) مصمم بودن و اغفال ناپذیری
۴) مطلق بودن. هدف روسو این است که چون آرای همه افراد در کل اراده عمومی جمع شده، بنابراین اراده عمومی به استناد حکم ملی قدرتی بالاتر از خود نمی بیند. روسو امکان رسیدن به یک دموکراسی واقعی را از طریق رژیم نمایندگی رد می کند، چرا که معتقد است نمایندگان از قدرت قانونگذاری در جهت انعکاس عقاید و تفکرات خود بهره می جویند. از نظر روسو حکومت ها می توانند متفاوت باشند؛ پادشاهی تنها برای ملت های ثروتمند، حکومت اشراف برای کشورهای متوسط از لحاظ وسعت و ثروت و مردمسالاری برای کشورهای کوچک و فقیر.
ستقرار دموکراسی نیازمند وجود شرایطی است که گردآوری همه آنها غیرممکن است یا مشکل؛ اول اینکه کشور باید از نظر جغرافیایی کوچک باشد تا مردم بتوانند در مواقع تصمیم گیری های سیاسی دور هم جمع شوند.
دوم اینکه در نظام دموکراسی مردم باید از لحاظ مسوولیت های سیاسی، دارایی و ثروت با هم برابر باشند زیرا بدون این برابری، برابری در حقوق اجتماعی و قدرت سیاسی پایدار نمی ماند.
سوم اینکه در حکومت دموکراسی باید از تجملات جلوگیری کرد زیرا تجمل محرک جمع آوری ثروت و ثروت عامل فساد است چون ثروتمند به دنبال افزایش ثروت است، پس فقیر را برای آن فاسد می کند و تجمل باعث تضاد طبقاتی می شود زیرا بعضی ارباب و گروه کثیری بنده می شوند و به این ترتیب اربابان اراده خود را بر بندگان تحمیل می کنند. روسو در تعریف حکومت می گوید حکومت واسطه یی است بین مردم و اراده عمومی با تکیه بر قانونی که ناشی از اراده عمومی است. در حالی که اختیار وضع قانون با مردم است، وظیفه حاکم اجرای قوانین و حفظ آزادی های فردی است. اراده عمومی بنا به تشخیص خود هر وقت که بخواهد، می تواند قدرت حاکم را محدود کند، تغییر دهد یا پس بگیرد. روسو حکومت ها را به شرح زیر تقسیم می کند.
۱) حکومت سلطنتی
قانونگذاری و نحوه اجرای آن در دست یک نفر است و وحدت سیاسی در وجود پادشاه تجلی می یابد. ۲- حکومت آریستوکراسی؛ قانونگذاری در اختیار یک هیات قرار دارد. این حکومت مختص جوامع ابتدایی است که در آن سران خانواده ها در امور عمومی به مشورت می نشستند. حکومت آریستوکراسی وارث نظام های پدرسالاری، ریش سفیدی و سناتوری ها در روم بوده است. ۳- حکومت دموکراسی؛ در این نوع حکومت خود مردم در ارتباطی دوستانه قانونگذاری می کنند. روسو دموکراسی را خاص سرزمین کوچک با جمعیتی محدود می داند. در یک دموکراسی واقعی شرکت همه مردم در بهبود سیستم قانونگذاری ضروری است.
● تاثیرات اندیشه های روسو
روسو نخستین اندیشمندی است که مفهوم جمهوری به معنای امروزی را وارد اندیشه سیاسی می کند، مقصود سیاسی روسو قرار دادن فرد تحت پوشش قانونی است الزام آور که چون ضرورت آن را شناخته ایم، تابع آن خواهیم شد. روسو در اعترافات نوشت؛ هیچ ملتی هرگز چیزی جز آنچه طبیعت حکومتش از آن می سازد، نخواهد شد. روسو زمانی جامعه را جامعه حقیقی می داند که بین اراده عام، اجتماعی شدن واقعی و منافع مشترک باشد اما گسیختگی و تجزیه منافع خصوصی نیز همزمان به معنی الغای حکومت مدنی یا دولت است.
افکار روسو روی اندیشه های وسیع انقلاب فرانسه و سنت های انقلابی مردم مانند مارکسیسم و آنارشیسم تاثیر نهاد. در فرانسه مردم عادی که روسو غالباً به آنها به دیده تحقیر می نگریست، او را قهرمان و مخالف رژیم کهنه می دانستند.
آثار روسو نه تنها سبب مناقشه سیاسی شد، بلکه موجی از احساساتی گری به راه انداخت که در نیمه دوم قرن هجدهم اروپا را درنوردید و جدا از انقلاب فرانسه حتی در انقلاب امریکا نیز تاثیرگذار بود. روسو همواره مدافع زندگی انسان در وضعیتی طبیعی بوده و در قبال تنزل زندگی انسان توسط نهادهای اجتماعی، اصولی را مد نظر قرار می دهد تا با توجه به آن بتوان فردیت گم شده انسانی را بازیافت و با تجمیع خواسته ها و اراده های انسانی در کلیتی موسوم به قرارداد اجتماعی و قانون، راه بر هر گونه استبداد و استثمار توده ها مسدود شود. ژان ژاک روسو در نوشتاری به نام گفتار درباره منشاء نابرابری در انسان ها می گوید؛ «اولین انسانی که با محصور کردن قطعه زمینی با خود چنین اندیشید که این مال من است و مردمان دیگر را به قدری ساده انگاشت که باورش کنند، بنیانگذار واقعی جامعه مدنی است. با این همه جنایت، جنگ و کشتار و این همه دهشت و تیره روزی هیچ کس نتوانست با بلندکردن چوبدستی، پرکردن آبراهه ها و برآوردن فریادهایی از این دست که به حرف های این شیاد گوش ندهید، اگر یک آن فراموش کنید که ثمرات خاک متعلق به همه ماست و خود زمین به هیچ کس تعلق ندارد، کار همه تان ساخته است، بشریت را نجات دهد.»
سروش ملت پرست
منابع
۱- عصر روشنگری، جان، ام دان، ققنوس ۱۳۸۲، ترجمه مهدی حقیقت خواه
۲- تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از طالس تا مارکس جلد اول، علی بیگدلی، عطاء ۱۳۷۶
۳- مساله ژان ژاک روسو، ارنست کاسیرر، ترجمه حسن شمس آوری، مرکز ۱۳۷۸
۴- روسو و نقد جامعه مدنی، لوچیو کولتی، ترجمه حسن شمس آوری، مرکز ۱۳۷۸
روزنامه اعتماد
http://www.parsigold.org/up/images/lxe2afb6m3j3kne4hc1d.jpg
ژان ژاک روسو منتقد نابرابری ها ...
در سال های پیش از انقلاب کبیر، مرزبندی های اجتماعی و اخلاقی به دلیل ظهور عناصر و تفکرات نوین فلسفی- سیاسی فروریخت. پدیده های علمی، حریم کلیسا را متزلزل کرد و انقلاب صنعتی باعث توسعه قدرت کارگری شد.
بورژوازی ثروتمند و ماجراجو، نظام یکجانشینی فئودال را تهدید به مرگ می کرد و سلطنت استبدادی در معرض هجوم اندیشه های انقلابی و در آستانه فروپاشی قرار گرفته و رفته رفته سر و صدای کمونیسم و سوسیالیسم از گوشه و کنار پاریس به گوش می رسید. بوفون ندای کمونیسم و هولباخ فریاد بی خدایی سر می دادند و تمایلات اخلاقی دستخوش جذابیت های اقتصادی شده بود و تمام این تحولات فرانسه را در آستانه انقلاب قرار داده بود.
● بیوگرافی ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲)
روسو سرشناس ترین و نزدیک ترین اندیشمند سیاسی به انقلاب کبیر فرانسه است، هر چند یازده سال قبل از انقلاب فوت کرد، اما اندیشه هایش در سراسر انقلاب مخصوصاً در زمان روبسپیر مورد بحث قرار می گرفت.
روسو در اوج قدرت گیری بورژوازی فرانسه در میدان اندیشه متولد شد. اندیشه سیاسی روسو دو بعد کاملاً متفاوت دارد؛ هم انقلابی است هم تخیلی. روسو در عصر خود نامدارترین اندیشمند گوشه نشین بود که به جنگ فلسفه بورژوازی رفت ولی از اینکه به عنوان یک متفکر انقلابی یا مصلح سیاسی شناخته شود، پرهیز داشت.
روسو در یک خانواده تهیدست ژنوبی به دنیا آمد. در کودکی مادرش را از دست داد. پدرش ساعت ساز و معلم رقص بود. او را با فقر بزرگ کرد و از او جوانی بی اخلاق، بی بند و بار و کالونیستی متعصب ساخت. روسو در ۱۲ سالگی از مدرسه فرار کرد و در ۱۶ سالگی از ژنو گریخت و شهر به شهر بالاخره به صومعه یی در شهر تورین ایتالیا پناه برد و مذهبش را به کاتولیک تغییر داد. روسو در کتاب اعترافات می نویسد؛ «تغییر مذهبم به دلیل گرسنگی بود نه بنا به خواهش روحم.» چند سال بعد دوباره پروتستان شد ولی یکباره از کلیسا و دین برید و گوشه انزوا اختیار کرد تا با وجدان و با خدای خود به سر برد.
روسو برای امرار معاش به خدمت خانمی به نام ورسلی درآمد. این زن خیلی زود فوت کرد و روسو را به جرم دزدی جواهرات او دستگیر کردند. پس از ازدواج دوم با زنی ثروتمند باز هم راه ولگردی و عیاشی را ادامه داد. در ونیز با سفیر فرانسه آشنا شد و به عنوان منشی وی کارش را شروع کرد، اما بابت چند ماه کار دستمزدی دریافت نکرد و علیه سفیر به دربار فرانسه شکایت کرد ولی به شکایتش ترتیب اثری داده نشد. این حادثه نخستین زنگ هشداردهنده زندگی روسو بود و از همان زمان وی مصمم شد با فکر خود تمام حکومت های جبار را واژگون کند. در هتلی اقامت گزید و بدون دخالت کشیش با خدمتگزار هتل زندگی مشترکی را آغاز کرد. صاحب پنج فرزند شد ولی بچه هایش را به محض تولد به شیرخوارگاه می سپرد، و بیش از هر چیز مطالعه و نوشتن را دنبال می کرد.
● زندگی فکری روسو
در ۴۰ سالگی به دنبال یک حادثه ،زندگی فکری روسو وارد مرحله نوینی شد. روزی بر حسب تصادف چشمش به اطلاعیه یی افتاد که استاد دانشگاه دیژن فرانسه از مردم خواسته بود نظر خود را پیرامون این پرسش به دانشگاه بفرستند و جایزه بگیرند که آیا علم و هنر موجب فساد جامعه می شود یا اصلاح آن؟ روسو در پاسخ به این سوال ضمن بدگویی های زیرکانه به طبقات تحصیلکرده و ممتاز اظهار داشت تمدن بیشتر موجب شرارت است تا خیر و بسیاری از بیدادگری های جامعه از همین واقعیت سرچشمه می گیرد، زیرا ما اجازه داده ایم فکر بر قلب و روح مان حکومت کند. هر قدر درباره جهان بیشتر بدانیم، به تصاحب آن تشنه تر می شویم و جاه طلبی تحصیلکرده ها به اسارت توده ها منجر می شود. روسو معتقد بود دانش و تقوا با یکدیگر ناسازگارند.
همه علوم را به باد انتقاد گرفت و دانشمندان را حیوانات کثیف خواند. به دنبال انتشار رساله قرارداد اجتماعی دولت فرانسه روسو را تحت تعقیب قرار داد و او به سوئیس فرار کرد. دولت سوئیس رساله اش را آتش زد و او را از کشور بیرون انداخت زیرا روسو متهم بود که از مذهب آبا و اجدادی خود یعنی کالونیسم که مذهب رسمی سوئیس بود، به کاتولیک تغییر مذهب داده بود. روسو سپس به خدمت فردریک دوم امپراتور پروس که در عین استبداد مدافع نهضت روشنگری بود، درآمد ولی پس از مدتی چون احساس امنیت نمی کرد، به انگلستان رفت و در آنجا مورد استقبال محبت آمیز دیوید هیوم فیلسوف انگلیسی قرار گرفت و در همین زمان به دلیل خبط ذهنی به همه چیز مشکوک بود. به فرانسه بازگشت و به دلیل اختلال حواس از مصونیت سیاسی بهره مند شد و در پایان عمر رساله جنجال برانگیز اعترافات را نوشت و در سال ۱۷۷۸ و در ۶۶سالگی چشم از جهان فرو بست.
شخصیت ناآرام و غیرمتعهد نسبت به قیود اجتماعی روسو تحت تاثیر چند موضوع زندگی او شکل می گیرد؛ اول اینکه مانند جدایی بدون اطلاع پدرش از خانواده، روسو نیز از سرگردانی و خروج از قیود خانوادگی لذت می برد. دوم اینکه روحیه خشک و متعصب مذهبی کالونیستی که روسو در ژنو با آن پرورش یافته بود تا آخر عمر همراهش بود. سوم علاقه روسو به زندگی بی سروسامانی بود که به صورت ارث از گذشته برای او به یادگار مانده بود. روسو از نظر فکری ابتدا تحت تاثیر شرایط محیطی تن به یک نوع تفکر صلح جویانه و حتی احساساتی می دهد اما به مرور زمان ضمن آشنایی با واقعیت های محیطی، قدم در مرحله واقعی زندگی خویش می گذارد. روسو پس از نقل مکان به پاریس در سال ۱۷۴۵ به محافل اجتماعی راه یافت و در آنجا با بسیاری از فیلسوفان مستور در کنار مردان و زنان تحصیلکرده از طبقات فرادست آشنا شد که مرتباً برای مباحثه پیرامون آخرین نظریات روشنگری گرد هم می آمدند. اما به زودی دریافت که با اشتیاق آنها نسبت به عقل پیوستگی ندارد. در این زمان روسو نسبت به تاکیدی که فیلسوفان بر منطق، قواعد و نظام های ساختارمند داشتند به شدت بدبین بود و در عوض به الهام، همدلی و عاطفه علاقه نشان می داد. به نظر روسو احساسات طبیعی بیش از عقل و آموخته های کتابی انسان را به راه راست و زندگی توام با خوشبختی هدایت می کند. معتقد بود؛ «عقل چه بسیار اوقات که ما را فریب می دهد اما وجدان هرگز فریب نمی دهد.»
روسو گاه منزوی، زمانی صلح طلب، دوره یی رمانتیک (احساساتی) و بالاخره برهه یی انقلابی بود و بدون شک نخستین اندیشمند اجتماعی- سیاسی است که خود را کاملاً در آثارش معرفی کرده است. ویژگی اولین موج تجدد عبارت بود از تحویل مسائل اخلاقی و سیاسی به مسائل تکنیکی و تقلیل مفهوم طبیعت به عنوان مقوله یی صرفاً مادی و در اختیار تمدن تا به تصورات و تصنعات خود شکل دهد. در مورد خصیصه یاد شده روسو می گوید؛ سیاستمداران قدیمی همواره در مورد آداب و فضیلت سخن می گفتند در حالی که سیاستمداران جدید تنها از تجارت و پول صحبت می کنند. روسو با روحیه خفقان آور پادشاهی های مستبد و سودگرایی کم و بیش متضاد با ارزش های انسانی در جمهوری های جدید مخالفت کرد. دومین موج تجدد با روسو آغاز می شود؛ موجی که موجد فلسفه ایده آلیسم آلمانی و گونه های رمانتیسم شد. این جریان مخالف پیچیده و عظیم در درجه اول بازگشتی بود از جهات متجدد به طرز تفکر قبل از تجدد. روسو از جهان بازرگانی و بورژوازی به جهان فضیلت و جهان شهروندی بازگشت و اصولاً مکتب رمانتیسم نیز به طور کلی مدنی بازگشت به ریشه ها است.
روسو از دولت جدید به مدینه دوره کلاسیک بازگشت. وی اساس جامعه مدنی را بر حق صیانت ذات استوار می دانست و عقیده داشت جامعه یی مدنی که براساس قوانین طبیعی ساخته شود، خود به خود قوانین وضعی عادلانه تولید می کند. اندیشه روسو گام تعیین کننده یی است در جنبش ناسوتی (سکولار) شدن همه چیز که می کوشد آنچه را که از واقعیت های ممکن انسانی ضرورتاً فراتر می رود، کنار بگذارد.
● مکتب سانتی مانتالیسم
برای نخستین بار در تاریخ اندیشه سیاسی مکتب سانتی مانتالیسم با تقدم احساسات و عواطف در برخورد با پدیده های اجتماعی توسط روسو پایه گذاری و بعد از طریق بنتام و نیچه وارد بریتانیا و آلمان شد.
روسو به پیروی از این مکتب در برخورد با ناهنجاری های اجتماعی شدیداً دستخوش احساسات و عواطف خویش می شد و با مظاهر نابرابری ها مانند فقر، بیماری و بی خانمانی مردم همدردی می کرد. مکتب سانتی مانتالیسم محصول نخستین مرحله انقلاب صنعتی است. در نتیجه رشد پدیده های صنعتی و بی توجهی به قطب کشاورزی جامعه فرانسه دستخوش تحولات ژرفی شد و بیش از همه مهاجرت های روستایی و تناقض میان فرهنگ شهری و روستایی شرایط را متشنج کرد. طغیان کارگری علیه پدیده های صنعتی که غالباً منجر به ویرانی کارخانجات می شد، موجبات به هم ریختگی شیرازه جامعه را فراهم می کرد. فساد و فحشا، بیکاری و بیماری از عوارض قطعی این نابسامانی اجتماعی بود. روسو تحت تاثیر این تحولات از تمدن، علم، هنر و کلیه شرایط و ضوابط شهروندی تنفر داشت و به عنوان عکس العمل تز بازگشت به طبیعت را مطرح کرد و طبیعت وحشی را ستود. پس از بردن جایزه بهترین مقاله به منظور اثبات ادعاهای خود ساعت خویش را فروخت تا زمان را گم کند و از جامعه گریخت تا به طبیعت بپیوندد. روسو ضدتمدن بود و بدبختی های انسان را ناشی از تمدن و علم می دانست و اعتقاد داشت انسان در حالت طبیعی منشاء خیر بود ولی در جامعه سیاسی مبداء شرارت شده و بدترین نشانه تمدن را مالکیت خصوصی می دانست.
● ازخود بیگانگی
روسو تضادهای اساسی جامعه و ازخودبیگانگی انسان را در راه تشکیل جامعه یی خوب مدنظر قرار می دهد. به نظر روسو ازخودبیگانگی انسان نوعی اغوای ساختگی اجتماعی است. رفتارها و هنجارهای روزمره انسان را وا می دارد احساسات طبیعی خود را سرکوب کند و آنها را زیر ظواهر و آداب تصنعی مدفون سازد. روسو اظهار می کرد دوستی صمیمانه و احترام حقیقی و اعتماد به نفس کامل از میان مردم رخت بربسته است و حسادت، سوءظن، ترس، سردی، توداری و حقه بازی زیر لوای پرنیرنگ ادب، خودستایی صمیمانه و لفظ علم که ضمناً انسان به آنها مدیون است، بر جامعه حاکم شده.
● قرارداد اجتماعی- اراده همگانی
روسو در آغاز کتاب قرارداد اجتماعی می نویسد؛ انسان ها آزاد متولد می شوند ولی در هر گوشه و کنار در زنجیرند و نهادهای اجتماعی عواملی اند که انسان را از آزادی و برابری طبیعی هر چه بیشتر دور می کنند.
انسان تا در حالت طبیعی است، موجود آزادی است اما وقتی وارد تمدن و جامعه سیاسی شد، چون اراده خود را تابع سیاست می کند، آزادی خود را از دست داده و تبدیل به شهروند می شود. برای حل این مساله انسان باید عوامل و شرایطی را که از نظر سیاسی- اجتماعی باعث شده از انسانیت به اسارت در جامعه سیاسی کشیده شود، نابود سازد و به عضویت در اراده عمومی با جمهوری دموکراتیک درآید. فردی که قبل از پذیرش قرارداد اجتماعی مفروض صاحب کلیه حقوق طبیعی است، برای اینکه دوباره از حالت یک همشهری بی اراده به حالت یک انسان صاحب اراده درآید و به عنوان عضو جامعه سیاسی محسوب شود، لازم است برای یک لحظه کلیه حقوق طبیعی خود را فراموش کند و عضو اراده عمومی شود. به این ترتیب بیشترین استقلال را کسب می کند و عضوی از نظام جمهوری و تابع اراده جمع می شود؛ اراده یی که با قانون اداره خواهد شد.
اندیشه سیاسی روسو مبتنی بر دو اصل است؛ یکی احسان پروردگار که او مدعی بود با قلب و روح این نعمت را احساس می کند و دیگری برابری افراد بشر در همه زمینه ها. همین دو اصل موجبات اعتراض کلیسا، دولت، مردم و حتی برخی اندیشمندان را به روسو فراهم ساخت، زیرا روسو در بستر تاریخ اندیشه سیاسی بلافاصله پس از منتسکیو مطرح شد که شدیداً مخالف اصل برابری در نظام سیاسی بود. زمانی که روسو بحث آزادی و برابری انسان را صرفاً به دلیل انسانیت و نه به علت امتیازات و ویژگی های اجتماعی مورد احترام و توجه قرار داد، قطعاً باب میل نظام و تشکیلات سیاسی قرار نگرفت زیرا دولت و کلیسا هیچ کدام معتقد به برابری انسان در هر اجتماعی نبودند. روسو تنها راه جلوگیری از اجحاف نسبت به آزادی فرد را ترسیم یک قرارداد اجتماعی بین مردم و دولت می دانست که در نظام دموکراسی بهتر تجلی پیدا می کند.
جوهره قرارداد اجتماعی همان تئوری اراده عمومی است در جهت تامین آزادی فردی. منظور روسو از اراده عمومی نه اراده کل مردم که اراده های فردی است که دور هم جمع می شوند. در صورت پذیرفتن اراده عمومی فرد باید خودخواهی خویش را کنار گذاشته و هیچ فکر و عملی ارائه ندهد مگر فکر و عملی که به نفع عموم مردم باشد.
فرد در اراده عمومی باید منافع کل را در نظر بگیرد و اراده عمومی متقابلاً موظف به احترام گذاشتن به منافع فرد است. اینکه فرد خود را به حالت احترام تسلیم اراده عمومی کند، در واقع سر تعظیم فرو آوردن در مقابل خویش است چرا که افراد دیگر نیز نسبت به او همین وظیفه را انجام می دهند. به این ترتیب پیوستن فرد به اجتماع یا اراده عمومی ناشی از خواست عقلانی خود اوست و نه اجبار غیر عقلانی توده یی از مردم که خود را مجبور به پذیرش موضوعی خارج از جامعه بدانند. روسو از تئوری اراده عمومی یا قرارداد اجتماعی نتیجه می گیرد که آزادی طبیعی فرد در آزادی سیاسی او تجلی پیدا می کند. آزادی اجتماعی ناشی از اطاعت فرد از قانون است و منشاء قانون نیز اراده عمومی است. این نوع آزادی باعث می شود اعضای جامعه خودشان حدود آن را رعایت کنند و به این ترتیب دموکراسی تامین می شود. هابز اعتقاد داشت قرارداد اجتماعی فقط بین مردم منعقد می شود و شاه مقید به قید قرارداد نیست. جان لاک اعتقاد داشت قرارداد بین شاه و مردم برقرار می شود و دوطرف قرارداد از امتیاز و اختیار برابر برخوردارند و قدرت ناظر بر قرارداد اجتماعی قانون است.
اما روسو مدعی است قرارداد اجتماعی بین مردم در چارچوب اراده عمومی منعقد می شود که در ابتدا انعقاد قرارداد برخلاف هابز و جان لاک از شاه و نهاد قدرت دیگر خبری نیست. اراده همگانی از طریق کلی شدن اراده فردی حاصل می شود. منظور روسو این است که در نظام جمهوری برای هر فرد ضروری است تمایل و تقاضای خود را نسبت به دیگران به صورت قانون درآورد. او نمی تواند بگوید من علاقه ندارم مالیات بدهم بلکه باید طرحی برای فسخ قوانین مالیاتی ارائه دهد. روسو نظریه قرارداد اجتماعی اش را بر دو اصل بنا کرد؛ اول آنکه عموم مردم حقوق اخلاقی مطلق و مسلمی دارند. دوم آنکه استمرار و بقای حکومت به اراده حکومت برای حفظ حقوق مزبور و به قابلیت آن برای رعایت و حفظ این حقوق بستگی دارد. از نظر روسو رضایت دائمی مردم برای بقای قرارداد و به تبع آن بقای دولت و حکومت الزامی است. روسو نظریه اراده همگانی را برای توجیه منشاء دولت وضع کرد.
براساس این نظریه هر فرد برخی از اختیارات و آزادی های خود را با قرارداد اجتماعی به جماعت و اراده همگانی تفویض می کند چنان که اراده همگانی به یک کل تبدیل شده و همه افراد اجزای جدایی ناپذیر آن کل به شمار می روند. در چنین شرایطی حتی اگر یک نفر از مقررات اراده همگانی تخطی کند، موجب تخریب دولت خواهد شد. هدف روسو از ترسیم اراده عمومی ایجاد پناهگاهی است در برابر اراده افراد. قرارداد اجتماعی هدفش تضمین برابری است چون همه از حقوق برابر برخوردارند. از نظر روسو قرارداد به معنی چشم پوشیدن آن وضع طبیعی و آزادی طبیعی و آفرینش سامان اخلاقی و اجتماعی نوینی است. روسو استدلال می کرد پیشرفت دانش بدون اخلاق نه تنها قدرتی نامحدود به حکومت می بخشد بلکه با پر کردن ذهن مردم با تمایلات غیرطبیعی آنها را نیز تباه می سازد. انسان ها در شتابی دیوانه وار برای متمدن شدن و با دست کشیدن از تمایل خود به رفتار طبیعی بهای گزافی پرداخته اند.
● انتقاد از نهادهای اجتماعی- قانون- مالکیت خصوصی
او مالکیت خصوصی را شر بزرگ دانست. به باور روسو حکومت و قوانین برای حمایت از کسانی به وجود آمده اند که به هزینه دیگران دارایی کسب کرده بودند و برده داری، شکاف های اجتماعی و... نتیجه تمایل به مالکیت خصوصی بود.
روسو آدمی را ذاتاً خوب می دانست اما نهادهای اجتماعی فاسد را عامل انحرافات بشری و دور نگه داشتن شان از عمل به روش طبیعی برمی شمارد. او بیان داشت مردم بدوی کشورهای توسعه نیافته نسبت به فرانسوی های مدرن با خوشبختی بیشتری زندگی می کنند چرا که به طبیعت نزدیک ترند و هنوز جامعه متمدن آنها را فاسد نکرده است.
روسو در کتاب امیل نظام آموزشی فرانسه در قرن هجدهم را زیر سوال می برد چرا که ذهن جوانان را با عقاید کهنه و مهجور پر می کرد و نمی گذاشت آنها به طور طبیعی رشد کنند و به انسان های خوبی تبدیل شوند. روسو نوشت؛ «وقتی تربیت انسان طبیعی را آرزو می کنم، نمی خواهم از او یک وحشی بسازم یا او را به جنگل بازفرستم که می خواهم با چشم های خودش ببیند و با دل خودش احساس کند.»
نقش آموزش و پرورش طبیعی جلوگیری از پیدایش مستبد کوچک یا برده کوچک است. ما باید اجازه دهیم کودک خود به محدوده قابلیت هایش دست یابد. فقط زمانی باید با او به استدلال بپردازیم که برای استدلال کردن به قدر کافی بزرگ شده باشد و این تنها راه پدید آوردن انسان طبیعی است. روسو قدرت آموزش (سرمشق) را قاطعانه انکار می کند چرا که سرمشق صیقل می دهد و همطراز می کند و برای متابعت همه سیمای مشترکی می سازد. اما آنچه همه در آن مشترکند، لزوماً به معنای عمومیت حقیقتی اصیل نیست و برعکس تنها زمانی کشف می شود که هر کس از فراست خاص خود تبعیت کند و براساس همین فراست نوعی همبستگی ضروری بین اراده خود و اراده عمومی را به رسمیت شناسد. در نگرش روسو انسان ها آنگونه که هستند، شایستگی آزادی را ندارند، باید شایسته شوند. سرانجام مذهب طبیعی پیامد اندیشه روسو است.
هدف این مذهب شناخت خدا نه از طریق مباحثه یا مراسم مذهبی بلکه به کارگیری خرد در هماهنگی کامل با احساسات است. دغدغه محوری روسو آزاد کردن انسان ها از قید استبداد خودشان است. سه نکته از وصف جریان تاریخ توسط روسو حاصل می شود؛ نگرش روسو به تاریخ، دیدگاه او درباره نقش مالکیت خصوصی و طبیعت جامعه مدنی نوین. به نظر روسو در میان نهادهای قراردادی که انسان تشکیل داده است، نهاد مالکیت خصوصی از مهم ترین عوامل نابرابر غیرطبیعی است. مالکیت با نقش عمده یی که در به هم زدن مساوات در جوامع ابتدایی داشت، نابرابری وحشتناکی را پدید آورد و با توجه به ناامنی حاصل از نهاد مالکیت، آدمیزاد برای رهایی از این مخمصه دست به تشکیل نهادهای سیاسی زد. نهادهای نو صرفاً مدافع نابرابری ها شدند که در آغاز مشکلات را ایجاد کردند. بنیادهای اجتماع و قانون برای فقرا غل و زنجیر و برای متمولین قدرت می آوردند.
● در قرارداد اجتماعی جامعه ایده آل روسو با این مشخصات ترسیم می شود؛
نبود نابرابری تفرقه انداز و رفتار تصنعی در آن و برابری اخلاقی همه شهروندان. دیگر هیچ شهروندی آنقدر ثروتمند نیست که دیگران را به خدمت درآورد و هیچ شهروندی آنقدر فقیر نیست که مجبور باشد خود را بفروشد. انسان ها مجدداً شهروندان واقعی شده و به سبب قید اخلاقی اراده همگانی با هم متحد می شوند و تنها یک اراده دارند که متوجه امنیت و آسایش عمومی است. صداقت و فضیلت و اتحاد جایگزین دروغ و دغل و تفرقه می شود.
● تعریف دولت از سوی روسو
از آنجا که مفهوم اراده همگانی مهم ترین بخش اندیشه سیاسی روسو به شمار می رود، شکل گیری و تاسیس دولت را نیز با این مبنای فلسفی تعقیب می کند. رابطه میان افراد و دولت ارگانیک مشابه رابطه میان اعضای یک موجود زنده است. در مجموع قرارداد اجتماعی نوعی نظام اخلاقی است و دولت موجودی اخلاقی که مالک اراده همگانی است. او دولت را تا هنگامی زنده می داند که بر اراده یی همگانی مبتنی باشد. وقتی اتباع کشور منافع شخصی یا حزبی را مافوق اراده عمومی قرار دهند، دولت ساقط خواهد شد. روسو هر قانونی را که مردم شخصاً آن را تصویب نکرده باشند، بی ارزش می داند. چه بسا جوامعی که قادرند قانون و نظم را به خوبی برقرار کنند ولی در عین حال به انحرافات اخلاقی و اجتماعی که زندگی شهروندان را خالی از معنا می سازد، تداوم می بخشند.
● روسو و دموکراسی
روسو خواستار بازگرداندن حاکمیت به مردم بود. از نظر او تنها شهروندان می توانند بیانگر جهت گیری عالی اراده عمومی باشند. روسو با طرح دموکراسی مستقیم بر نقش توده مردم تاکید کرد. روسو که ماکیاولی سده هجدهم نیز لقب گرفته، معتقد است حاکمیت نه تنها از مردم ناشی می شود بلکه باید ورای آنها نیز باقی بماند به گونه یی که شهروندان از برابری سیاسی و اقتصادی برخوردار باشند و هیچ کس نتواند ارباب دیگری باشد و همه افراد در فرآیند تکامل دسته جمعی از آزادی یکسان بهره مند شوند. خصوصیات این دموکراسی عبارتند از؛ ۱- تقسیم وظایف قوای مقننه و مجریه ۲- قوه مقننه محصول مشارکت مستقیم شهروندان و گروه های عمومی است ۳- اتفاق آرا در مسائل عمومی مطلوب است اما در صورت عدم توافق رای اکثریت ملاک قرار خواهد گرفت ۴- مناصب اجرایی در دست فرمانروایان است ۵- وجود اجتماعات کوچک و توزیع دارایی در میان اکثریت مردم.
در دولت مد نظر روسو هرگاه نابرابری در مالکیت، برابری اخلاقی افراد تحت پوشش قانون را به مخاطره افکند، دولت مجبور به مداخله در امر مالکیت بوده و شایستگی دخالت را دارد. دولت باید با وضع قوانین متناسب مثلاً با اعمال محدودیت های معین بر حق وراثت در جهت برقراری تعادل قوای اقتصادی اهتمام ورزد و مانع شود طبقات خاصی از شهروندان بر مبنای وابستگی کامل اقتصادی بازیچه ثروتمندان شوند. به اعتقاد روسو مشخصه بارز و منفی جامعه این بوده که از نابرابری اقتصادی در راستای تحکیم قدرت و استقرار شدید ترین نوع استبداد سیاسی سود جسته است. روسو با شدتی فزاینده علیه هر نوع محرومیت سیاسی و اخلاقی از حق رای که پیامد ناگزیر فقر در نظام اجتماعی معاصرش بود، به مبارزه برخاست.
● حاکمیت- حکومت و انواع آن
روسو برای حاکمیت چهار مشخصه در نظر می گیرد؛
۱) انتقال ناپذیری حاکمیت که بنا به اظهار روسو ناشی از اراده عمومی است و از طریق سیستم نمایندگی قابل انتقال نیست
۲) تقسیم ناپذیری روسو با نهادها و افراد واسطه در انتقال قدرت مخالف است
۳) مصمم بودن و اغفال ناپذیری
۴) مطلق بودن. هدف روسو این است که چون آرای همه افراد در کل اراده عمومی جمع شده، بنابراین اراده عمومی به استناد حکم ملی قدرتی بالاتر از خود نمی بیند. روسو امکان رسیدن به یک دموکراسی واقعی را از طریق رژیم نمایندگی رد می کند، چرا که معتقد است نمایندگان از قدرت قانونگذاری در جهت انعکاس عقاید و تفکرات خود بهره می جویند. از نظر روسو حکومت ها می توانند متفاوت باشند؛ پادشاهی تنها برای ملت های ثروتمند، حکومت اشراف برای کشورهای متوسط از لحاظ وسعت و ثروت و مردمسالاری برای کشورهای کوچک و فقیر.
ستقرار دموکراسی نیازمند وجود شرایطی است که گردآوری همه آنها غیرممکن است یا مشکل؛ اول اینکه کشور باید از نظر جغرافیایی کوچک باشد تا مردم بتوانند در مواقع تصمیم گیری های سیاسی دور هم جمع شوند.
دوم اینکه در نظام دموکراسی مردم باید از لحاظ مسوولیت های سیاسی، دارایی و ثروت با هم برابر باشند زیرا بدون این برابری، برابری در حقوق اجتماعی و قدرت سیاسی پایدار نمی ماند.
سوم اینکه در حکومت دموکراسی باید از تجملات جلوگیری کرد زیرا تجمل محرک جمع آوری ثروت و ثروت عامل فساد است چون ثروتمند به دنبال افزایش ثروت است، پس فقیر را برای آن فاسد می کند و تجمل باعث تضاد طبقاتی می شود زیرا بعضی ارباب و گروه کثیری بنده می شوند و به این ترتیب اربابان اراده خود را بر بندگان تحمیل می کنند. روسو در تعریف حکومت می گوید حکومت واسطه یی است بین مردم و اراده عمومی با تکیه بر قانونی که ناشی از اراده عمومی است. در حالی که اختیار وضع قانون با مردم است، وظیفه حاکم اجرای قوانین و حفظ آزادی های فردی است. اراده عمومی بنا به تشخیص خود هر وقت که بخواهد، می تواند قدرت حاکم را محدود کند، تغییر دهد یا پس بگیرد. روسو حکومت ها را به شرح زیر تقسیم می کند.
۱) حکومت سلطنتی
قانونگذاری و نحوه اجرای آن در دست یک نفر است و وحدت سیاسی در وجود پادشاه تجلی می یابد. ۲- حکومت آریستوکراسی؛ قانونگذاری در اختیار یک هیات قرار دارد. این حکومت مختص جوامع ابتدایی است که در آن سران خانواده ها در امور عمومی به مشورت می نشستند. حکومت آریستوکراسی وارث نظام های پدرسالاری، ریش سفیدی و سناتوری ها در روم بوده است. ۳- حکومت دموکراسی؛ در این نوع حکومت خود مردم در ارتباطی دوستانه قانونگذاری می کنند. روسو دموکراسی را خاص سرزمین کوچک با جمعیتی محدود می داند. در یک دموکراسی واقعی شرکت همه مردم در بهبود سیستم قانونگذاری ضروری است.
● تاثیرات اندیشه های روسو
روسو نخستین اندیشمندی است که مفهوم جمهوری به معنای امروزی را وارد اندیشه سیاسی می کند، مقصود سیاسی روسو قرار دادن فرد تحت پوشش قانونی است الزام آور که چون ضرورت آن را شناخته ایم، تابع آن خواهیم شد. روسو در اعترافات نوشت؛ هیچ ملتی هرگز چیزی جز آنچه طبیعت حکومتش از آن می سازد، نخواهد شد. روسو زمانی جامعه را جامعه حقیقی می داند که بین اراده عام، اجتماعی شدن واقعی و منافع مشترک باشد اما گسیختگی و تجزیه منافع خصوصی نیز همزمان به معنی الغای حکومت مدنی یا دولت است.
افکار روسو روی اندیشه های وسیع انقلاب فرانسه و سنت های انقلابی مردم مانند مارکسیسم و آنارشیسم تاثیر نهاد. در فرانسه مردم عادی که روسو غالباً به آنها به دیده تحقیر می نگریست، او را قهرمان و مخالف رژیم کهنه می دانستند.
آثار روسو نه تنها سبب مناقشه سیاسی شد، بلکه موجی از احساساتی گری به راه انداخت که در نیمه دوم قرن هجدهم اروپا را درنوردید و جدا از انقلاب فرانسه حتی در انقلاب امریکا نیز تاثیرگذار بود. روسو همواره مدافع زندگی انسان در وضعیتی طبیعی بوده و در قبال تنزل زندگی انسان توسط نهادهای اجتماعی، اصولی را مد نظر قرار می دهد تا با توجه به آن بتوان فردیت گم شده انسانی را بازیافت و با تجمیع خواسته ها و اراده های انسانی در کلیتی موسوم به قرارداد اجتماعی و قانون، راه بر هر گونه استبداد و استثمار توده ها مسدود شود. ژان ژاک روسو در نوشتاری به نام گفتار درباره منشاء نابرابری در انسان ها می گوید؛ «اولین انسانی که با محصور کردن قطعه زمینی با خود چنین اندیشید که این مال من است و مردمان دیگر را به قدری ساده انگاشت که باورش کنند، بنیانگذار واقعی جامعه مدنی است. با این همه جنایت، جنگ و کشتار و این همه دهشت و تیره روزی هیچ کس نتوانست با بلندکردن چوبدستی، پرکردن آبراهه ها و برآوردن فریادهایی از این دست که به حرف های این شیاد گوش ندهید، اگر یک آن فراموش کنید که ثمرات خاک متعلق به همه ماست و خود زمین به هیچ کس تعلق ندارد، کار همه تان ساخته است، بشریت را نجات دهد.»
سروش ملت پرست
منابع
۱- عصر روشنگری، جان، ام دان، ققنوس ۱۳۸۲، ترجمه مهدی حقیقت خواه
۲- تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از طالس تا مارکس جلد اول، علی بیگدلی، عطاء ۱۳۷۶
۳- مساله ژان ژاک روسو، ارنست کاسیرر، ترجمه حسن شمس آوری، مرکز ۱۳۷۸
۴- روسو و نقد جامعه مدنی، لوچیو کولتی، ترجمه حسن شمس آوری، مرکز ۱۳۷۸
روزنامه اعتماد