PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دنیاگرایی 2



M.A.H.S.A
08-31-2011, 05:27 PM
دنیاگرایی


قرآن، دنیا را به عنوان «بازیچه» معرفی می‏کند.



● زندگی در خانه امن
برای این که انسان از هر خطری رهیده تا حد امکان، ملکات فاضله را فراهم کند، خدای سبحان به او راهی نشان داده، می‏فرماید: تعلق و دلبستگی به ذات اقدس اله، پناهگاهی امن، و تعلق و دلبستگی به غیر او خانه‏ای سست و نا امن است. کسی که در خانه‏ای امن باشد، نه می‏توان چیزی را از او گرفت و نه چیزی را بر او تحمیل کرد؛ زیرا او در قلعه‏ای امن به سر می‏برد، ولی اگر کسی در خانه‏ای ناامن به سر ببرد، هم می‏توان چیزهایی که دارد از او گرفت و هم می‏شود چیزهایی را بر او تحمیل کرد.
تعبیرات دینی در مورد خانه امن این است که خانه امن، «عروه وثقی» ، «حبل متین» یا «حصن حصین» خداست و قرآن خانه ناامن، را به خانه عنکبوت تشبیه کرده، «اوثق البیوت» و «اوهن البیوت» را مشخص می‏کند:
«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها». [۲۸]
کسی که به طاغوت کفر بورزد و به الله، مؤمن شود، به دستگیره مستحکمی دست یازیده است . ایمان به خدا دسترسی به دستگیره ناگسستنی است و شرطش تبری از غیر خدا و تولی خداست . ذات اقدس اله همین مطلب را با تعبیر دیگر در سوره «لقمان» بیان می‏کند:
«و من یسلم وجهه إلی الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی و إلی الله عاقبة الامور». [۲۹]
کسی که چهره جانش را به سوی خدا متوجه کند و خود انسانی مؤمن و معتقد باشد، به آن دستگیره‏ای ناگسستنی دست یازیده و پایان کار هم به سوی خداست.
● شرایط زندگی در خانه امن
زندگی در خانه امن دو شرط دارد: یکی این که کار انسان، خوب باشد و به اصطلاح «حسن فعلی» داشته باشد و دیگر این که خود انسان هم شخص مؤمنی باشد و «حسن فاعلی» داشته باشد. بنابراین، انسان مؤمن اگر کار خوبی انجام ندهد، دستاویز خوبی ندارد یا اگر کار خوبی انجام دهد ولی معتقد به خدا نباشد، چون این کار از روحی ناپاک، نشئت گرفته باز دستاویز ناگسستنی را از دست داده است. وقتی انسان به چنین دستاویز محکم و ناگسستنی، دست می‏یازد که هم خود مؤمن باشد و هم براساس ایمان، کارهای سودمندی ارائه کند.
انسان باید چهره‏جانش، یعنی قلبش را که ناصیه هستی اوست، به سوی خدا متوجه سازد و چشمش به برنامه‏های الهی باشد که خدا کدام را می‏پسندد و کدام را نه؟ یا چه چیزی را حلال کرده و چه چیزی را حرام؟ کسی که چهره جانش را به سمت دین خدا متوجه کند و خود نیز معتقد به این معارف باشد، دستاویزی ناگسستنی دارد و اگر به ذات اقدس اله و دین او متکی نباشد و به هر چه غیر خداست تمسک جوید، غیر خدا مانند خانه و تار عنکبوت سست بنیاد است:
«مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و إن اوهن البیوت لبیت العنکبوت». [۳۰]
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی سابق، که نامش دهان پرکن بود، در کوتاهترین مدت متلاشی شد و هیچ بعید نیست که در آینده نزدیک، نظم نوینی هم که استکبار جهانی امریکا داعیه آن را در خیال خام خود می‏پروراند، متلاشی بشود و سر آن فروپاشی این است که: «فماذا بعد الحق الا الضلال» [۳۱] ؛ از حق که بگذری، جز ضلالت چیزی نیست و ضلالت، مانند خانه عنکبوت سست است. از این رو طاغیان منحرف هر لحظه نگرانند؛ چون تکیه‏گاهی ندارند.
کسی که بخواهد روح خود را منزه کند باید از تار عنکبوتها برهد؛ زیرا تار عنکبوت غیر از دست و پاگیر بودن اثر دیگری ندارد. این تار عنکبوت است که به انسان می‏چسبد؛ نه این که انسان به تار عنکبوت بچسبد. به عبارت دیگر، تار عنکبوت می‏خواهد به همراه انسان بیاید؛ نه این که انسان را به همراه خود ببرد. تعلقات غیر خدایی می‏خواهند به همراه انسان بیایند و انسان را سنگین‏بار کنند؛ نه این که انسان را به همراه خود ببرند و او را سبکبار سازند؛ قلعه توحید، یعنی کلمه «لا اله الا الله»
با حفظ شروط آن که یکی از آنها ولایت اهل‏بیت (علیهم‏السلام) است، قلعه مستحکمی است که انسان را در درون خود حفظ می‏کند. وقتی روح انسان، منزه می‏شود که تعلقات غیرالهی را بزداید وگرنه هیچ پناهگاهی ندارد و هر روز نگران است و به شانس و بخت و فال‏بینی پناه می‏برد.
● منشأ وابستگی به غیر خدا
نکته قابل توجه در این بحث آن است که منشأ همه اینها از درون، زرق و برقهای شیطان یا نفس اماره و از بیرون، دنیاست. البته از نظر تحلیل مسائل اخلاقی، هر دو منشأ، درونی است. قرآن کریم با نقل داستان آموزنده انبیا (علیهم‏السلام) به ما تعلیم می‏دهد که در درون انسانهای عادی، فرمانده فاسدی هست. از زبان یوسف صدیق ( علیه السلام) می‏گوید:
«و ما ابرء نفسی إن النفس لأمارة بالسوء». [۳۲]
من جان خود را تبرئه نمی‏کنم و نمی‏گویم از آلودگی مبرا و منزه است؛ زیرا نه تنها از آلودگی مبرا نیست، بلکه به آلودگی، امر می‏کند؛ او «امارة بالسوء» یا «امیر الفحشاء» است و در نهان همه انسانها به جز مهذبین هست.
تا نبرد و جنگ مستمر وجود نداشته باشد و ما فرمانده زشتی و گناه را به اسارت نگیریم، همواره گرفتار آن هستیم؛ هر روز از عمر ما کوتاه و برگذشته‏ها افزوده می‏شود و چیزی هم در دست نداریم. امیرالمؤمنین ( علیه السلام) می‏فرماید: انسان، با هر نفسی یک قدم به مرگ نزدیکتر می‏شود:
«نفس المرء خطاه إلی أجله». [۳۳]
اگر هر نفس کشیدن، یک قدم به مرگ نزدیکتر شدن است، ما گذشته را که بررسی کنیم می‏بینیم چیزی نیاموخته و نیندوخته‏ایم. آینده نیز چنین است و هر لحظه نگرانیم. از این رو از مرگ می‏ترسیم و علتش سختی سفر با دست خالی است. پس، از درون، گرفتار فرمانده زشتی هستیم و از بیرون هم جاذبه دنیا ما را به سمت خود می‏کشاند، گرچه جاذبه‏های بیرونی از راه عامل نفوذی خود (نفس اماره) اثر می‏گذارند.
● توحید، قطع علایق از غیر خدا
همان گونه که اشاره شد مهمترین و اصلی‏ترین راه تهذیب روح، قطع علاقه از غیر خدا و حصر علاقه به خداست که این، همان توحید است، یعنی انسان از نظر دانش، جز خدا چیزی را مبدأ اثر نداند و از نظر گرایش نیز فقط به او ایمان بیاورد. مرحوم فارابی در ذیل آیه
«و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون». [۳۴]
نقل می‏کند که مشاهیر اهل تفسیر می گویند: منظور از «إلا لیعبدون» ، «إلا لیوحدون» است. [۳۵] بنابراین، جن و انس برای توحید آفریده شده‏اند. پس باید گفت وقتی هدف، موحد شدن است سایر کارها وسیله خواهد بود.
در قرآن کریم، عبادت به عنوان وسیله رسیدن به مرحله یقین شناخته شده، می‏فرماید:
«و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین»: [۳۶] و این، فایده عبادت است نه حد آن. بنابراین، کسی نمی‏تواند با استناد به آیه مزبور بگوید : اگر کسی به مرحله یقین رسید، می‏تواند عبادت را رها کند. چون هدف به فعل وابسته و مقصد به راه تکیه کرده. طی راه برای رسیدن به مقصد است و با وصول به مقصد نباید منکر راه شد: «نیاز بورز ولی منکر نماز نباش» . انکار نماز انکار راه است و انکار راه به بیراهه رفتن و به جای رسیدن به مقصد و مقصود به «تیه» ضلالت مبتلا شدن. بنابراین، عبادت، مقدمه یقین است و با این بیان، هم تکیه‏گاه یقین و هم ضرورت عبادت مستمر، مشخص می‏گردد؛ یعنی یقین را بدون عبادت نمی‏شود به دست آورد.
وسوسه شیطان و ایجاد شک و شبهه در انسان برای آن است که انسان در همه شئون الهی متعبد نیست و بهترین راه برای رهایی از وسوسه شک و تردید، عبادت است و اگر کسی به یقین برسد، ارزش عبادت را بهتر می‏داند و این راه عبادی را بهتر طی می‏کند. پس معنای «إلا لیعبدون» ، «إلا لیسلکون» است؛ یعنی، ما جن و انس را نیافریدیم جز برای آن که به سمت یقین حرکت کنند. یقین به این که خدا تنها مبدأ و محبوب عالم است. بنابراین، عبادت، تطرق، و سیر و سلوک هدف متوسط آفرینش و یقین به وحدانیت حق هدف والاست. البته یقین مراتبی دارد که صعود از هر مرتبه‏ای به مرتبه برتر در سایه ادامه عبادت و حفظ مرتبه قبلی یقین خواهد بود.
● استادان ناشناخته انسان
یک موحد، غافل نیست و همه آنچه را که به سود «سالک الی الله» است پیام خدا می‏داند. البته پیام خدا گاهی نشان دارد و گاهی بی‏نشان است. ذات اقدس اله گاهی به صورت صریح به وسیله انبیا ( علیهم السلام) با تعابیری مانند: «یا أیها الناس» ، «یا أیها الذین امنوا» ، «یا أهل الکتاب» و گاهی به صورت ناشناس پیام می‏دهد.
گاهی شخصی به دیگری حرفی آموزنده می‏زند و شخص سوم آن را می‏شنود و از آن نتیجه‏ای می‏گیرد؛ مثلا گاهی بدون این که قصد خاصی داشته باشد و فقط برای تکریم شهادت و تعظیم شهید، در مجلس یا تشییع شهیدی شرکت می‏کند و در آن جا صحنه‏ای اتفاق می‏افتد که آموزنده است.
گاهی نیز کسی مطلبی می‏پرسد و سؤالش تحولی در نهان انسان ایجاد می‏کند. همه اینها مأموران الهی هستند که از راه غیب، پیام خدا را به انسان موحد سالک می‏رسانند.
علم بر دو گونه است: علم صوری و ظاهری و علم غیبی و معنوی. علمهای صوری و ظاهری، استاد صوری طلب می‏کنند؛ اگر کسی بخواهد فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، ادبیات و غیره فرا بگیرد، هر کدام از این علوم کتاب و استاد مشخصی دارد؛ اما گاهی انسان، تشنه و به دنبال گمشده است. او هم استاد می‏خواهد؛ اما همیشه استاد تهذیب و سیر و سلوک، کتاب مشخصی را در ساعت و مکانی معین، تدریس نمی‏کند، گاهی معلم غیبی از راههای گوناگون، پیامش را به گوش «سالک الی الله» می‏رساند و اهل سیر و سلوک باید پیام شناس باشد.
اشاره شد که گاهی سؤالی از کسی مطرح می‏شود و این سؤال، آن مسئول را بیدار می‏کند؛ گاهی دیدن منظره‏ای تحولی در انسان ایجاد می‏کند؛ گاهی سالک غیر غافل با شنیدن شعری یا برخورد با انسانی مهذب، عوض می‏شود. همه اینها اساتید ناشناخته انسان هستند.
گاهی شخصی مسئله‏ای اخلاقی از انسان می‏پرسد؛ مسئله‏ای که خود انسان هم به آن مبتلاست و با همین سؤال، متنبه می‏شود و حالت «یقظه» و بیداری به او دست می‏دهد، این سائل نیز رسول و فرستاده خداست و خدا او را به عنوان معلم برای ما فرستاده است؛ مثلا، اگر شخصی به انسان دنیازده و دل بسته به زرق و برق که توانگران را بر تهیدستان ترجیح می‏دهد مراجعه کند و بپرسد: من چه کنم تا توانگر و تهیدست را یکسان ببینم؟ گر چه این سخن به ظاهر سؤال است، ولی در حقیقت تعلیمی برای آن متمکن مغرور است.
درس اخلاق را ولی خدا می‏دهد و او مانند «لیلة القدر» ، در بین انسانها مستور است و نیز راههای تعلیم و تزکیه مثل نزول آیات الهی، مستور و تنها شرطش بیداری و آمادگی است . بنابراین، همه ما خواهان تعلیم مسائل اخلاقی هستیم، ولی نباید توقع داشته باشیم استادی مشخص در زمان و مکان مشخص به ما درس اخلاق بدهد؛ گرچه این گونه درسها همانند دروس کلاسیک دیگر، سودمند و تذکره است و از نفعش باید بهره برد، ولی راه اساسی چیز دیگری است.
● دنیای ناپایدار
بهترین هنر برای انسان، فرزانگی و عقل اوست. در فضیلت عقل همین بس که حتی کسانی که آن را ندارند می‏کوشند خود را فرزانه و عاقل معرفی کنند. هیچ کسی غیر از عقل آفرین، با حقیقت عقل، آشنا نیست. خداوند، هم عقل را معرفی و هم عاقل را به عنوان الگو ارائه کرده است؛ چنانکه هم جهل را معرفی کرده و هم جاهل را به منظور پرهیز از او به ما شناسانده است.
قرآن کریم که مفسر انسانیت انسانهاست می‏گوید: عاقل کسی است که به موجود دایم و پایدار، دل می‏بندد و برای آن جهاد می‏کند و در راه آن از نثار و ایثار دریغی ندارد و از بذل نفس و نفیس، مسامحه نمی‏کند. در مقابل، جاهل کسی است که ناپایدار را اصیل می‏پندارد و برای آن کوشش می‏کند و نثار و ایثارش در راه امری زایل شدنی است. آنگاه ذات اقدس اله خود را به عنوان اصلی ثابت و پایدار معرفی کرده، می‏فرماید:
«توکل علی الحی الذی لا یموت». [۳۷]
بنابراین، خداوند کسی را که الهی می‏اندیشد و آنچه را که نزد خداست می‏شناسد و همان را که می‏طلبد اثبات کرده و برای آن دفاع می‏کند، عاقل معرفی کرده است و کسی را که از خدا و آنچه نزد اوست گریزان است و به غیر خدا تکیه می‏کند، جاهل می‏داند.
خدای سبحان می‏فرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق». [۳۸]
خدا و آنچه نزد خداست، ماندنی و شما و آنچه نزد شماست، از بین رفتنی هستید. از این رو عاقلان را به آخرت ترغیب کرده و فرموده است:
«و ما الحیوة الدنیا إلا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون أفلا تعقلون». [۳۹]
دنیا با همه زرق و برقش جز بازیچه، چیز دیگری نیست. بازی، مخصوص کودکان است، اما برخی خلق و خوی کودکی را تا سنین سالمندی حفظ می‏کنند و اگر به هشتاد سالگی هم رسیده باشند در حقیقت، کودکی هشتاد ساله‏اند یعنی، هشتاد سال بازی کرده‏اند.
در گذر از کوی و برزن وقتی کودکان و نوسالانی را سرگرم خاک بازی یا سنگ بازی می‏بینیم به کارشان، لبخندی می‏زنیم که چه می‏کنند؟ زیرا در پایان روز، سنگها را در کنار کوچه، رها می‏کنند و دست و دامن می‏تکانند و با دستی خالی، و بدنی خسته، از بازی به منزل می‏روند . عده‏ای هم از بالا به حال ما می‏نگرند و به کار ما لبخند می‏زنند که اینها برای میز و پست و مقام چه می‏کنند؟ در اواخر عمر، روز بازنشستگی و درماندگی، باید میز و پست را رها کرده، خسته و فرسوده بازنشست شوند!
● معیار دنیاگرایی
کسی که تلاش و کوشش می کند تا نظام اسلامی را از وابستگی به بیگانه برهاند یا کشورش را از تهاجم بیگانگان نجات دهد و یا برای حفظ حیثیت خود و عائله‏اش، کوشش اقتصادی دارد، عصاره اینها آخرت است نه دنیا.
روزی جوانی از حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‏گذشت. عده‏ای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند:
«ویح هذا لو کان شبابه و جلده فی سبیل الله»
ای کاش او در راه خدا قدم بر می‏داشت! آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را از راه صحیح و حلال، تأمین کند و یا می‏کوشد تا پدر و مادر پیر خود را از راه صحیح، حفظ و اداره کند و یا تلاش می‏کند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند، این راه، راه خداست، ولی اگر متکاثرانه می‏کوشد تا بر ثروت خود بیفزاید، این راه، راه شیطان است:
«لا تقولوا هذا. فإنه إن کان یسعی علی نفسه لیکفها عن المسألة و یغنیها عن الناس فهو فی سبیل الله و إن کان یسعی علی أبوین ضعیفین أو ذریة ضعاف لیغنیهم و یکفیهم فهو فی سبیل الله و إن کان یسعی تفاخرا و تکاثرا فهو فی سبیل الشیطان». [۴۰]
بنابراین، اگر کسی در متن دنیا کارماندنی می‏کند، این کار، کار آخرت است.
کاری که برای رضای خداست، کار آخرت است و اثر آن در آخرت ظهور می‏کند قرآن کریم در همه کارها، حتی در لذیذترین کارهای حسی، نقش آخرت را بازگو کرده است. به جوانی که می‏خواهد ازدواج کند می‏گوید:
«نسأکم حرث لکم فأتوا حرثکم أنی شئتم و قدموا لأنفسکم». [۴۱]
اگر ازدواج کرده و همسر گرفته‏اید، به فکر نسل آینده باشید و فرزند صالح بپرورانید و آن را برای خودتان مقدم بدارید و به امت اسلامی تقدیم کنید. پس چیزی در جهان طبیعت نیست که صبغه آخرت آن را همراهی نکند.
● تجارت پرسود
اگر برای انسان «پایدار» و «ناپایدار» معلوم شود و سپس او، ناپایدار را رها کرده، پایدار را بگیرد، در تجارت سود می‏برد. قرآن کریم در باره تجارت انسان، دو پیام دارد:
۱) انسان، همواره در صدد داد و ستد است اگر چه خود را بیکار می‏پندارد. انسان همواره یا هدایت و آخرت می‏خرد و ضلالت و دنیا می‏فروشد و یا برعکس. اگر، هدایت و عقل را بخرد و ضلالت و جهالت را بدهد، در حقیقت، چیزی را که سراب است و برخی آن را واقعیت می‏پندارند رها کرده و ماندنی را می‏گیرد و آنگاه با این کالای ماندنی سفر می‏کند و در قیامت برای او میزانی هست، چون بار وزینی به همراه دارد، ولی اگر هدایت و آخرت را از دست بدهد و ضلالت و دنیا را بگیرد، در قیامت برای او میزانی نیست؛ چون بار وزین و ارزنده‏ای به همراه ندارد تا سنجیده شود، چنانکه قرآن می‏فرماید:
«فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا». [۴۲]
ما ترازویی برای کافران اقامه نمی‏کنیم.
۲) کسی که هدایت را بخرد واقعا چیزی را می‏گیرد و سراب را از دست می‏دهد؛ ولی کسی که هدایت را بفروشد و ضلالت را بخرد، آنها که ضلالت را به او می‏فروشند، هدایت را زیر پای خود می‏گذارند و آن را حفظ نمی‏کنند. در هر خرید و فروشی، خریدار مثمن و فروشنده، ثمن را که می‏گیرند حفظ می‏کنند، ولی کسانی که کالای ضلالت و گمراهی را به جاهلان می‏فروشند و جاهلان، ضلالت را از آنان می‏خرند:
«اولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی و العذاب بالمغفرة» [۴۳]آنان هدایت را پشت سر می‏اندازند، نه این که آن را در جایی ذخیره کنند. از این رو تعبیر قرآن کریم این است که:
«فنبذوه وراء ظهورهم». [۴۴]
آنان کتاب خدا و دین الهی را پشت سر می‏اندازند. هدایت را از دست جامعه می‏گیرند، و جامعه انسانی را از هدایت، تهی می‏سازند.
● شرط آسایش در جهان پر آشوب
همه ما می‏خواهیم همیشه اهل نشاط و سرور باشیم. گروهی می‏گویند خوشحالی مستمر در دنیا ممکن نیست؛ زیرا دنیا پیچیده به درد و رنج است:
«دار بالبلاء محفوفة». [۴۵]
این سخن، حق است، اما آیا می‏شود انسان در جهانی که پیچیده به درد و رنج است آسوده باشد؟ عارفان گفته‏اند: آری، آسودگی در جهان پر آشوب ممکن است. حال چگونه زندگی کنیم که در دنیا راحت و آسوده باشیم؟ جواب: به آنچه ماندنی است دل ببندیم.
توضیح این که: ما همواره به بسیاری از چیزها دل می‏بندیم؛ به آنچه نداریم علاقه پیدا می‏کنیم و با از دست دادن آنچه داریم می‏رنجیم؛ چون شناخت ما ناقص و قدرت انتخاب و دوست یابی ما ضعیف است، همیشه در رنج هستیم. آنچه ماندنی است باید مطلوب و محبوب ما باشد . از این رو قرآن کریم می‏فرماید: اولیای الهی، نه ترسی دارند و نه اندوهی:
«ألا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون». [۴۶]
چون چیزی که محبوب اینهاست از بین رفتنی نیست و چیزی که از بین رفتنی است محبوبشان نیست.
اما از این مرز الهی یا محدوده عقل که بگذریم، مرز جهل شروع می‏شود. آنها که جهلشان بیشتر است، دشمنهای بی‏شماری مانند حسد، بخل، خوف، حزن و ... در درون خود فراهم کرده‏اند . اگر کسی بداند دنیا تنها برای ما خلق نشده و دیگران هم در آن سهیمند و بداند به عنوان آزمون و امتحان الهی، هر روز مقداری از آن در دست کسی است، اگر به مقامی برسد، خوشحال نمی‏شود و یا اگر چیزی از دست او رفت، نگران نیست. دنیا اگر از دست دادنی نبود که به ما نمی‏رسید. و چون به دست ما رسیده معلوم می‏شود از دست ما هم می‏رود. پس چه بهتر که ما هم اکنون به آن دل نبندیم. اگر به دنیا دل بستیم، باید بدانیم که هنگام رفتن، رنجی داریم که از جهل ما بر ما تحمیل شده است. از این رو اولیای الهی همیشه راحتند. پس، عاقل، راحت و جاهل، در عذاب است.
رذایل اخلاقی واقعا آتش است و آتش، از خود سوزی شروع می‏کند و سپس دیگران را می‏سوزاند . قوه غضبی که رذایلی مانندحسد از شعب فرعی آنهاست ماده منفجره بی خاصیتی است. اصل قوه غضبیه را به منظور حمایت از دین و دفاع در برابر بیگانگان باید حفظ کرد؛ اما آن را در درون جان نباید جای داد. این که گفته‏اند سگ را به خانه راه ندهید؛ زیرا خانه‏ای که سگ در آن باشد، فرشته به آن در نمی‏آید، معنای ظاهری دارد که سگ آلوده است و در خانه‏ای که در آن سگ هست فرشته‏ها وارد نمی‏شوند. سگ جای مشخصی دارد. سگ را در اتاق مخصوص و شخصی جا نمی‏دهند. به همان معیار هم گفته‏اند به خانه دلی که در آن سگهایی مانند حرص، هوس و حسد باشد فرشته فضیلت راه پیدا نمی‏کند. بر همین اساس گفته‏اند:
محرم دل نیست جای صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته درآید
بنابراین، هر جاهلی در صدد انتحار است، ولی نمی‏فهمد که سرگرم خودکشی خویش است و اصولا ممکن نیست جاهل با مرگ طبیعی از دنیا برود. حرص، حسد، بخل، کینه، تکبر و برتری طلبی، کشنده است و همه اینها از جهل نشئت می‏گیرد.
مشکل بعدی آن است که ما چیزی را که باید از دست بدهیم رها می‏کنیم؛ ولی او ما را رها نمی‏کند. کسانی که معتاد به مواد مخدر هستند، اگر مجبور به ترک آن بشوند، اعتیاد به مواد مخدر آنان را رها نمی‏کند. مشکل ما از مردن به بعد شروع می‏شود؛ زیرا اولا ما ناچاریم این لذتها و محبوبها را ترک کنیم و ثانیا اعتیاد به اموری که مورد علاقه ماست ما را ترک نمی‏کند و عذاب از این جا شروع می‏شود؛ زیرا علاقه موجود است و متعلق آن مفقود. از این رو رنج دامنگیر می‏شود پس چه کنیم که معذب نباشیم؟ راه حل این است که خود را به فضایل عادت دهیم و به چیزهایی دل ببندیم که هنگام مرگ همراه ما بیاید و هرگز ما را رها نکند.








پی‏نوشت‏ها:
[۱]. کتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص ۱۲۱.
[۲]. سوره محمد صلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۳۶.
[۳]. بحار، ج ۱، ص ۱۵۲.
[۴]. نهج‏البلاغه، نامه ۴۹.
[۵]. سوره ق، آیه ۳۰.
[۶]. نهج‏البلاغه، نامه ۴۹.
[۷]. بحار، ج ۷۹، ص ۱۹۳.
[۸]. سوره مریم، آیه ۷۴.
[۹]. سوره نحل، آیه ۹۲.
[۱۰]. سوره کهف، آیه ۳۴.
[۱۱]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۶۱۴.
[۱۲]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۱۳]. سوره مجادله، آیه‏۷.
[۱۴]. سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
[۱۵]. سوره بقره، آیه ۷۴.
[۱۶]. بحار، ج ۱۸، ص ۴۰۳
[۱۷]. سوره نحل، آیه ۳۲.
[۱۸]. بحار، ج ۷، ص ۲۶۲.
[۱۹]. فروع کافی، ج ۵، ص ۷۸.
[۲۰]. سوره انعام، آیه‏۲.
[۲۱]. سوره لقمان، آیه ۳۴.
[۲۲]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۴.
[۲۳]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۰۳.
[۲۴]. سوره یس، آیه ۱۲.
[۲۵]. سوره شعراء، آیات ۸۹-۸۸.
[۲۶]. سوره صافات، آیه ۸۴.
[۲۷]. بحار، ج ۶۷، ص ۲۳۹.
[۲۸]. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
[۲۹]. سوره لقمان، آیه ۲۲.
[۳۰]. سوره عنکبوت، آیه ۴۱.
[۳۱]. سوره یونس، آیه ۳۲.
[۳۲]. سوره یوسف، آیه ۵۳
[۳۳]. نهج‏البلاغه، حکمت‏۷۴.
[۳۴]. سوره ذاریات، آیه ۵۶.
[۳۵]. الملة، ص ۹۵.
[۳۶]. سوره حجر، آیه ۹۹.
[۳۷]. سوره فرقان، آیه ۵۸.
[۳۸]. سوره نحل، آیه ۹۶.
[۳۹]. سوره انعام، آیه ۳۲.
[۴۰]. المحجة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰.
[۴۱]. سوره بقره، آیه ۲۲۳.
[۴۲]. سوره کهف، آیه ۱۰۵.
[۴۳]. سوره بقره، آیه ۱۷۵.
[۴۴]. سوره آل عمران، آیه ۱۸۷.
[۴۵]. نهج‏البلاغه، خطبه ۲۲۶، بند۱.
[۴۶]. سوره یونس، آیه ۶۲.


معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ق