shirin71
08-31-2011, 05:11 AM
رمان ناطور دشت
http://ebook.veyq.ir/img/s/NatoorDasht.jpg
# نویسنده: جروم دیوید سالینجر
# مترجم: احمد کریمی
# فرمت: DJVU
# زبان: فارسی
# تعداد صفحات: 359
توضیحات:
ناطور دشت [The Catcher in the Rye]. رمانی از جروم دیوید سالینجر (1) (1919- )، نویسنده امریکایی،که در 1951 منتشر شد. طرح و توطئه ناطور دشت سبک و کمهیجان است. هولدن کولفیلد (2)، دانشآموز دبیرستان، از سنخ نوجوانانی است که از چندین مدرسه اخراج شده است؛ پیش از آنکه به خانه بازگردد و خبر ناخوش را به پدر و مادر خود بدهد، پس از ترک مدرسه، سه روز در نیویورک پرسه میزند و با ماجراهای ناگوار بیمایهای روبرو میشود. متوجه میشویم که در پی آن «بیمار» شده و در مؤسسهای اقامت کرده است که ماهیت آن مشخص نیست، اما یک «روانکاو» از او مراقبت میکند و او حکایت خود را مینویسد...
بنابراین، به نظر میآید که حکایت هولدن کولفیلد، در نظر اول، ترجمان جهانبینی پسر جوانی است که در حد پیشرفتهای از مشکلات مشخصاً نوجوانانه اندوهگین است. این نخستین مرحله رمان است، مرحلهای که چندان هم قابل چشمپوشی نیست، زیرا از نظر ادبی بسیار موفق است. در واقع، نویسنده زبان «تین ایجر»ها را بازمیآفریند، زبانی که در اواخر سالهای 1940 و همچنین اوایل سالهای 1990 اصطلاحات نهچندان گویا بر آن غالب است، اما اصطلاحاتی که، ضمن پنهان داشتن هیجانها ، تا حدی همه چیز را بیان کند: «جانم میگیرد»، «آدم خل میشود»، «اعلاست»، «واه». کار فنی برجسته نویسنده، که ماهرانه متقاعدمان میکند که در حال خواندن تکگفتار درونی یک نوجوان واقعی هستیم، با شوخطبعیی همراه است که خاصه بر مزاجهای گفتاری و نکتههای مضحک تکیه دارد و از ناطور دشت کتابی سخت خندهدار میسازد. بدین معنا، این رمان در خط سنت فکاهی امریکایی است و به سبک برادران مارکس (3) نزدیک است: «اگر نوازنده پیانو بودم، توی گنجهای دربسته مینواختم» یا «در واقع خیلی سخت است اگر با کسی هماتاق شوید که چمدانهایتان از مال او خیلی بهتر باشد».
*
اما میدانیم که فکاهی پوچی یعنی نومیدی و بدین ترتیب، به مرحله دیگر ناطور دشت، به رگه عمیق آن میرسیم. نمیشود از وسواس مرگی که کولفیلد جوان را وهمزده میکند حیرت نکرد. این در سراسر کتاب به منزله مضمون مکرر و تکرار و کوبش است سرگردانی هولدن کولفیلد سرگردانی موجودی است که تقریباً پیوسته با محو شدن خود درگیر است، از پنجمین صفحه کتاب («همین که از جاده عبور کردم حس عجیبی به من دست داد، انگار داشتم ناپدید میشدم») تا فصل یکی مانده به آخر، یعنی دویست صفحه بعد: «هربار که به کوچهای عرضی میرسیدم و از پیادهرو کثافت پایین میرفتم، احساس میکردم که هرگز به آن سمت کوچه نخواهم رسید. حس میکردم که در زمین فرو میروم، بیشتر و بیشتر فرو میروم و هیچکس هرگز دوباره مرا نخواهد دید.» هولدن کولفیلد هرانسانی است که روزی، بنا به آنچه امروزه میگویند، «در سر خود احساس ناراحتی کرده» است. هر انسانی که روزهای پیاپی بایستی شیوههایی مییافت تا تحمل کند و «از پا درنیاید» و چیزی مییافت تا برروی این زمین و در این زندگی، قلب و جسم را بگیرد و نگاه دارد ...
http://dl.veyq.ir/ebook/NatoorDasht%...VeyQ.ir%5D.zip (http://dl.veyq.ir/ebook/NatoorDasht%5Bebook.VeyQ.ir%5D.zip)
منبع :http:// ebook. veyq.ir
http://ebook.veyq.ir/img/s/NatoorDasht.jpg
# نویسنده: جروم دیوید سالینجر
# مترجم: احمد کریمی
# فرمت: DJVU
# زبان: فارسی
# تعداد صفحات: 359
توضیحات:
ناطور دشت [The Catcher in the Rye]. رمانی از جروم دیوید سالینجر (1) (1919- )، نویسنده امریکایی،که در 1951 منتشر شد. طرح و توطئه ناطور دشت سبک و کمهیجان است. هولدن کولفیلد (2)، دانشآموز دبیرستان، از سنخ نوجوانانی است که از چندین مدرسه اخراج شده است؛ پیش از آنکه به خانه بازگردد و خبر ناخوش را به پدر و مادر خود بدهد، پس از ترک مدرسه، سه روز در نیویورک پرسه میزند و با ماجراهای ناگوار بیمایهای روبرو میشود. متوجه میشویم که در پی آن «بیمار» شده و در مؤسسهای اقامت کرده است که ماهیت آن مشخص نیست، اما یک «روانکاو» از او مراقبت میکند و او حکایت خود را مینویسد...
بنابراین، به نظر میآید که حکایت هولدن کولفیلد، در نظر اول، ترجمان جهانبینی پسر جوانی است که در حد پیشرفتهای از مشکلات مشخصاً نوجوانانه اندوهگین است. این نخستین مرحله رمان است، مرحلهای که چندان هم قابل چشمپوشی نیست، زیرا از نظر ادبی بسیار موفق است. در واقع، نویسنده زبان «تین ایجر»ها را بازمیآفریند، زبانی که در اواخر سالهای 1940 و همچنین اوایل سالهای 1990 اصطلاحات نهچندان گویا بر آن غالب است، اما اصطلاحاتی که، ضمن پنهان داشتن هیجانها ، تا حدی همه چیز را بیان کند: «جانم میگیرد»، «آدم خل میشود»، «اعلاست»، «واه». کار فنی برجسته نویسنده، که ماهرانه متقاعدمان میکند که در حال خواندن تکگفتار درونی یک نوجوان واقعی هستیم، با شوخطبعیی همراه است که خاصه بر مزاجهای گفتاری و نکتههای مضحک تکیه دارد و از ناطور دشت کتابی سخت خندهدار میسازد. بدین معنا، این رمان در خط سنت فکاهی امریکایی است و به سبک برادران مارکس (3) نزدیک است: «اگر نوازنده پیانو بودم، توی گنجهای دربسته مینواختم» یا «در واقع خیلی سخت است اگر با کسی هماتاق شوید که چمدانهایتان از مال او خیلی بهتر باشد».
*
اما میدانیم که فکاهی پوچی یعنی نومیدی و بدین ترتیب، به مرحله دیگر ناطور دشت، به رگه عمیق آن میرسیم. نمیشود از وسواس مرگی که کولفیلد جوان را وهمزده میکند حیرت نکرد. این در سراسر کتاب به منزله مضمون مکرر و تکرار و کوبش است سرگردانی هولدن کولفیلد سرگردانی موجودی است که تقریباً پیوسته با محو شدن خود درگیر است، از پنجمین صفحه کتاب («همین که از جاده عبور کردم حس عجیبی به من دست داد، انگار داشتم ناپدید میشدم») تا فصل یکی مانده به آخر، یعنی دویست صفحه بعد: «هربار که به کوچهای عرضی میرسیدم و از پیادهرو کثافت پایین میرفتم، احساس میکردم که هرگز به آن سمت کوچه نخواهم رسید. حس میکردم که در زمین فرو میروم، بیشتر و بیشتر فرو میروم و هیچکس هرگز دوباره مرا نخواهد دید.» هولدن کولفیلد هرانسانی است که روزی، بنا به آنچه امروزه میگویند، «در سر خود احساس ناراحتی کرده» است. هر انسانی که روزهای پیاپی بایستی شیوههایی مییافت تا تحمل کند و «از پا درنیاید» و چیزی مییافت تا برروی این زمین و در این زندگی، قلب و جسم را بگیرد و نگاه دارد ...
http://dl.veyq.ir/ebook/NatoorDasht%...VeyQ.ir%5D.zip (http://dl.veyq.ir/ebook/NatoorDasht%5Bebook.VeyQ.ir%5D.zip)
منبع :http:// ebook. veyq.ir