PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آشنایی با جرج برنارد شاو و 10 جمله زیبا از او



sorna
08-28-2011, 06:12 PM
ماشین متبسم


آشنایی با جرج برنارد شاو و 10 جمله زیبا از او


http://img.tebyan.net/big/1389/08/2221291128599921037675946811824469105150.jpg
وینستون چرچیل درباره جرج برنارد شاو گفته است: « [شاو] موجودی زیرک، چابک، تندخو و فهیم است. جک فراستی ‌را تصور کنید که با لباسی پرزرق و برق زیر آفتاب می‌رقصد.» این توصیف چرچیل جدا از بیان خصوصیات اصلی شاو، بیان‌گر زندگی‌ طولانی و دوره زمانی‌ای که وی در آن می‌زیست نیز هست.
شاو که در دوره ویکتوریا به دنیا آمده و بزرگ شده بود، تا زمان مرگش در سال 1950 شخصیت اجتماعی مهمی محسوب می‌شد.
وقتی او در سال 1876 و در سن پانزده سالگی دوبلین را ترک کرد و به لندن آمد، مصمم بود که نویسنده شود. به همین دلیل و به خاطر جبران فقدان تحصیلات آکادمیک خود، به مدت 2 سال به کتابخانه موزه لندن رفته و در آنجا به مطالعه می‌پرداخت. در همان کتابخانه بود که با ویلیام آرکر آشنا شد. آرکر مجذوب ترکیب عجیب کتاب‌هایی که شاو می‌خواند شده بود: از "سرمایه" مارکس گرفته تا متن اپرای "تریستان و ایزولد" واگنر. این آشنایی موجبات ورود شاو به حرفه روزنامه‌نگاری را فراهم کرد. او در ابتدا به عنوان منتقد هنر و سپس به عنوان منتقد موسیقی فعالیت می‌کرد تا اینکه در سال 1892 اولین نمایشنامه‌اش با عنوان " سرای‌ بیوگان" به روی صحنه رفت و با وجود اینکه بعد از 2 اجرا متوقف شد، اما حرفه او به عنوان یک نمایشنامه‌نویس آغاز شده بود. از آنجا که در ابتدا نگاه انتقادی نمایشنامه‌های شاو به شرایط جاری جامعه بریتانیا، اجرای آن‌ها را با مشکلاتی مواجه می‌کرد، وی تصمیم گرفت آنها را تحت عنوان "نمایشنامه‌هایی دل‌انگیز و ناگوار" منتشر کند.
انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع می‌کند و بدبین چتر نجات!!

بالاخره در سال 1904 نمایشنامه "کاندیدا" در تآتر سلطنتی به روی صحنه رفت و اجرای موفقیت‌آمیز آن باعث مطرح شدن شاو به عنوان یک هنرمند پیشرو شد. همچنین او شدیدا تحت تاثیر نمایشنامه‌نویس نروژی، هنریک ایبسن بود و او را در تابو‌شکنی پیشگام می‌دانست.

sorna
08-28-2011, 06:13 PM
شاو در "نمایشنامه‌های ناگوار" به معایب کاپیتالیسم حمله کرده‌است و مشکلات اخلاقی و اجتماعی انگلستان دوره ویکتوریا را به چالش کشیده. او خالق نوعی درام اندیشه است؛ درامی که در آن شخصیت‌ها عمیقا از دیدگاه خود دفاع کرده و جایگاه اجتماعی خود را توجیه می‌کنند. هدف شاو حمله به از-خود-خوشنودی و اخلاقیات ریاکارانه مخاطبان ویکتوریای‌اش بود. او با فصاحت دیالوگ‌ها و واژگونی‌ غیر‌ منتظره موقعیت‌ها در روند داستانی نمایشنامه، مخاطبانش را با مهارت تمام در موقعیتی قرار می‌دهد که درگیر احساس همدردی ناخواسته‌ای با شخصیت‌ها شده و از پیش‌فرض‌های سنتی خود تعدی کنند.
تا پایان اولین دهه قرن بیستم شاو به شهرت ادبی قابل توجهی دست یافته بود و از وجهه خود به عنوان انسانی روشنفکر، سنت‌شکن، شوخ و منطقی برای ابراز نظرات اجتماعی‌اش استفاده می‌کرد. او از خیلی از جهات فردی تندرو محسوب می‌شد؛ گیاهخواری که آن‌قدر جرات داشت که در جنگ جهانی اول یک صلح‌طلب باشد. وی همچنین مدافع حقوق زنان و خواهان اصلاح نگارش انگلیسی بود. پافشاری شاو بر عقل‌گرایی به حدی بود که برخی از هم‌عصرانش او را انسانی بی‌روح می‌دانستند.
ویلیام باتلر ییتس، شاعر بزرگ ایرلندی و برنده جایزه نوبل پس از دیدن اجرای "جنگ‌افزارها و انسان‌ها" گفته است که کابوس چرخ‌خیاطی‌ای را دیده «که تیک تیک صدا می‌داد و می‌درخشید، موضوع جالب این بود که این چرخ خیاطی لبخند می‌زد، دایما لبخند می‌زد!» اما او در ادامه می‌گوید: «من از ترسناکی [نمایشنامه] شاو لذت بردم. او می‌تواند به دشمنان من و به دشمنان عزیزانم ضربه‌ای وارد کند که من هرگز نخواهم توانست؛ که هرگز هیچ کدام از نویسندگان حاضری که برایم عزیزند نخواهند توانست.»

شاو در سال 1925 برنده جایزه نوبل ادبیات شد، او این نشان را تنها به اصرار همسرش که آن را افتخاری برای ایرلند می‌دانست پذیرفت ولی جایزه نقدی آن را قبول نکرد و خواست که از آن برای ترجمه آثار سوئدی به انگلیسی استفاده کنند. او همچنین به خاطر اقتباس فیلمنامه‌ای یکی از نمایشنامه‌هایش در سال 1938 برنده جایزه اسکار شد. جرج برنارد شاو در طول عمر 94 ساله خود در حدود 50 نمایشنامه نوشت و تاکنون تنها کسی است که هم جایزه نوبل و هم اسکار را از آن خود کرده است.

sorna
08-28-2011, 06:13 PM
جمله زیبا از جرج برنارد شاو


1. یک مرد تا زمانی که صحبت‌هایش را انکار نکنید حرفی نمی‌زند!
2. روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم. واقعیت خنده‌دارترین لطیفه دنیا است.
3. وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش می‌گذارد اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.
4. عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر می‌کنند. من با یکی - دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم.
5. مرد خردمند سعی می‌کند خودش را با دنیا سازگار کند و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند. بنابراین کلیه پیشرفت‌ها بستگی به تلاشهای مرد نابخرد دارد.
6. ما از تجربه کردن می‌آموزیم که انسان هیچگاه از تجربه کردن چیزی نمی‌آموزد.
7. اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق می‌افتد.
8. اگر در موزه ملی آتش سوزی شود، کدام نقاشی را نجات خواهم داد؟ البته آن را که به در خروجی نزدیک‌تر است.
9. تنها کسی که با من درست رفتار می‌کند خیاطم است که هر بار که مرا می‌بیند، اندازه‌های جدیدم را می‌گیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیده‌اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
10. در زندگی دو تراژدی وجود دارد: اینکه به آنچه قلبت می‌خواهد نرسی و اینکه برسی!
11. انسانهای خوشبین و بدبین هر دو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع می‌کند و بدبین چتر نجات!!
12. وقتی چیزی خنده‌دار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید!