PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بوی گردنكشی از پیرهنت می‌آید



sorna
08-28-2011, 12:43 PM
«سیدمهدی موسوی» كه صاحب كتاب مورد بحث «منهای جمع» است و غزل فوق، دلبسته مناسبات كلاسیك غزل است، سعی می‌كند زبان را هم تازه‌تر كند و...
در این روز و روزگار انواع تكنیك‌ورزی‌ها به غزل هجوم آورده و همین باعث شده هر نوقلم نوغزلی، چارچوب دیرسال وزن و قافیه و ردیف و بیت و مصراع را (نه حتی به تلنگری)‌ فرو بریزد.

در این بین معلوم نیست حالا كه قرار است این چارچوب‌ها نباشد، اصلا چرا داریم غزل می‌گوییم؟! و نكند «مابه‌ازای» همه این نداشتن‌ها و خراب كردن‌ها چیزی نباشد جز سیراب كردن عطش خودشاعربینی بیمارگونه خودمان و...؛ خلاصه «در این زمانه پرهای و هوی لال‌پرست» این‌كه كسی بخواهد بنشیند و غزلی به‌قاعده و با مولفه‌های غزل كلاسیك این مرز و بوم و البته با لحن و زبانی امروزین بسراید (به عبارت بهتر نوقدمایی شعر بگوید)‌ خودش به معنای شنا كردن خلاف مسیر رودخانه است!
این مساله ممكن است طنزآمیز به نظر برسد، ولی واقعیت دارد. وقتی قرار است همه متفاوت ـ شاید هم متفاوط! ـ باشند آن وقت معقول و منطقی بودن خودش كلی وجه ممیزه دارد! وقتی در این سوی میدان جمع كثیری از تریبون‌های مجازی و حقیقی دارند شعر پیشرو و فرا فلان و پسا بهمان و... را فریاد می‌كنند و در آن سوی میدان هم برخی دیگر به طور كلی مرگ غزل را علی‌رغم همه این تحولات اعلام می‌كنند جوانی كه دارد این گونه می‌نویسد، به نظر نگارنده كارش بسیار قابل توجه است:
دفتر شعر مرا باد به‌هم ریخت و رفت
باد، این قالب آزاد، به‌هم ریخت و رفت
لب گشودی تو و این كلبه درویشی را
جمله «خانه‌ات آباد» به‌هم ریخت و رفت
كیش تو ناب‌ترین لحظه رودررویی‌ست
شهر را آنچه كه رخ داد به‌هم ریخت و رفت...
دست بر گردنم انداختی و فهمیدم
بید را شاخه شمشاد به‌هم ریخت و رفت...


«سیدمهدی موسوی» كه صاحب كتاب مورد بحث «منهای جمع» است و غزل فوق، دلبسته مناسبات كلاسیك غزل است، سعی می‌كند زبان را هم تازه‌تر كند و سطرهایی بنویسد كه واجد كشف است. به عبارت بهتر هرچند مناسبات زیبایی‌شناختی غزل او قدمایی ست، اما او می‌كوشد دریچه‌های نویی (بخصوص در مضمون یابی و تصویرسازی)‌ در همین فضا بگشاید. نگاه كنیم:
شب پر ستاره‌ای بود و به ماه دل سپردم
نه كه دل سپرده باشم، به دلم نشست مهرت
نگاه كنید به شیوه به‌كارگیری مراعات نظیر كاملا كلاسیك (ستاره و ماه و مهر)
یا:
چوبه دار به دنبال تنت می‌آید
بوی گردنكشی از پیرهنت می‌آید
چقدر سرخی لب‌های تو دامنگیر است
مثل این است كه خون از دهنت می‌آید


تصویر درخشان بیت اول در كنار مضمون‌سازی بیت دوم براساس باور عمومی «خون ناحق دامنگیر است».
شاعر البته گاهی حركت‌هایی برای فراروی از این ساختار كلاسیك انجام می‌دهد؛ مثل این شعر نقاشی:
حتی كلمات هم عقب ماندند
سخت است فرا... فرار از آدم‌ها
كه اجرای عقب ماندن را در «فرا... فرار» می‌بینیم، اما این حركت‌ها معدودتر از آن هستند كه به مولفه شعری تبدیل شوند و بیشتر شبیه ذوق‌ورزی‌اند.
چنان كه گفته شد تر و تازگی شاعر در این دریافت كلاسیك از قالب جالب توجه است:
من زمین خورده ماه توام و می‌خواهم
كه مرا دایره در دایره محدود كنی
چون حباب آمدم و می‌روم آرام؛ مرا
یك سر سوزن اگر راضی و خشنود كنی
رابطه زمین و ماه و دوایر مدارها و نیز حباب با سوزن خوب از كار درآمده است.


این دریافت كلاسیك چنان كه در همین مثال‌ها هم مشخص است، هم به حوزه معنا و اندیشه تسری دارد:
به تو از عشق به مقدار تلاشت دادند
تا كه مشغول شوی عقل معاشت دادند
تاج فراش ازل از سرت افتاد و شكست
در زمین فرصت تجدید فراشت دادند
هم در حوزه مناسبات زیبایی‌شناسانه و شیوه به‌كارگیری صنایع شعری است:
بشكن سفال جسم مرا زودتر كه جان
چون می، نفس نفس نزند در سبوی من
یا:
چشمت همین كه خواست قیامت به پا كند
خمس اصول دین مرا از معاد داد

و هم در حوزه ساختار و به رسمیت شناختن كامل وزن و قافیه و ردیف و البته استقلال ابیات و موقوف‌المعانی نبودن‌شان درغزل. چنان كه برخی اوقات معانی و فضاهای متفاوت و گاه حتی متضاد را در دوبیت یك غزل فراخوانی می‌كند:
خدا كند كه دل؛ این گنج پرغبار قدیمی
به دست راهزنی پاك و خوش سلیقه بیفتد!
چه می‌شود كه در انبوه تیرهای پیاپی
نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد

مقایسه كنید مفهوم عاشقانه و شوخ و شنگ بیت اول را با فضای مایوس بیت دوم. فارغ از سلیقه نگارنده، وحدت رویه شاعر در سرودن این مجموعه قابل تقدیر است و شاید به همان دلایل پیش گفته است كه او نام این كتاب را «منهای جمع» گذاشته است.ب ی‌شك می‌توان با توجه به سلیقه عمومی مخاطبان امروز، به شاعر توصیه كرد كه لااقل به وحدت رویه مفهومی و نیز ارتباط تصاویر ابیات با هم توجه بیشتری كند، اما به هر حال شاعری كه سراینده چنین ابیاتی است مسلما می‌تواند روزهای بهتری را پیش رو داشته باشد:
بیا كه تازه كنی داغ ارغوان‌ها را
عوض كنی تو مگر مزه دهان‌ها را
قیام كردی و خواندم شهادتین‌ام را
اقامه‌ات به كجا می‌كشد اذان‌ها را
به مهر و قهر تو راضی شدم، چنان كه دلم
ضمیمه كرد به الغوث، الامان‌ها را...