PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرانتس کافکا



sorna
08-28-2011, 12:33 PM
فرانتس کافکا نمونة کلاسیک نویسنده مدرن است که گرفتار تشویش کور و ترس می‌باشد. وضع استثنایی او ناشی
از این حقیقت است که شیوه مستقیم و روشنی را برای بیان تجربه اساسی برگزید و بدون کمک از تجربه‌های
فرمالیستی این کار را انجام داد. در آثار او محتوا تعیین‌کننده شکل زیبایی‌شناختی است. به این معنی کافکا در شمار
نویسندگان بزرگ رئالیست است. درواقع او یکی از نویسندگان بزرگ است، زیرا کمتر نویسنده‌ای توانسته است در
توصیف تخیلی تازگی محسوسِ جهان مهارت او را داشته باشد. کیفیت اثر کافکا هرگز به اندازه امروز که اغلب
نویسندگان به تجربه‌گرایی خوش‌فرم سقوط می‌کنند نظرگیر نبوده است. تاثیر کافکا تنها ناشی از صداقت پرشور او
نیست - که این نیز در عصر ما بسیار کمیاب است- بلکه همچنین به دلیل روشنی موافقی است که او از جهان
می‌آفریند. این است اصلی‌ترین پیروزی کافکا. کیرکه گارد می‌گفت: «هرچه‌قدر اصالت فرد بیشتر باشد، بیشتر دچار
هراس است.» کافکا که در اندیشة «کیرکه گارد»ی بدیع است، این تشویش و جهان تجزیه‌شده‌ای را توصیف می‌کند
که هم مکمل و هم علت آن است.
اصالت او در کشف وسایل جدید بیان نیست بلکه در بیان کاملا نافذ و دائماً هراس‌انگیز دنیای آفریده‌اش و واکنش
شخصیت‌های‌اش به آن است. آدرنو می‌نویسد: «آنچه انسان را شگفت‌زده می‌کند هولناکی آثار کافکا نیست،
بلکه واقعی بودن آنان است.»
ویژگی ددمنشانة جهان سرمایه‌داری مدرن و ناتوانی انسان در مواجهه با آن، مضمون واقعی نوشته کافکا است.
صداقت و صمیمیت او مسلما محصول نیروهای پیچیده و متضاد جامعه است. اکنون جنبه‌ای از آثار او را بررسی می‌کنم.
کافکا زمانی می‌نوشت که جامعة سرمایه‌داری، موضوع تشویش او، هنوز از اوج تکامل تاریخی خود دور بود.
جهان ددمنشانه‌ای که توصیف کرد جهان به‌درستی ددمنشانه فاشیسم نبود بلکه پادشاهی هابسبورگ بود.
تشویش مداوم و توصیف‌ناپذیر در این دنیای بی‌زمان و بی‌تاریخ و مبهم در هاله‌ای از فضای پراگ کاملا منعکس شده است.
کافکا از وضع تاریخی خود به دو روش سود برد. از یک طرف جزئیات روایتی او از جامعة اتریش آن دوران ریشه می‌گیرد.
از سوی دیگر، غیرواقعی بودن هستی انسان را که هدفش فهم آن است، می‌توان مربوط به احساس همانندی از
غیرواقعی بودن و دلواپسی جامعه‌ای دانست که او می‌شناخت. یکسان‌نگری آن با وضع انسان بسیار قانع‌کننده‌تر از
نگرش‌های بعدی مُلهم از دنیای ددمنشانه و ترس‌آور است که در آن با تجربه‌گرایی فرمالیستی چیزهای بسیاری را باید
حذف یا مبهم بیان کرد تا آن تصویر بی‌زمان و بی‌تاریخ مطلوب از وضع بشر به‌دست آید. اما این ویژگی اگرچه دلیل تاثیر
شگفت‌انگیز و قدرت ماندگار آثار کافکا است نمی‌تواند ویژگی اساسا تمثیلی آنان را بپوشاند. نیروی شگفت‌انگیز توصیف
جزئیات در آثار کافکا به واقعیت فراتجربی امپریالیسم تکامل‌یافته‌ای اشاره می‌کند که اسلوب کافکا آن را در بی‌زمانی تصویر می‌کند.
جزئیات در آثار کافکا مانند رئالیسم گره‌های کور زندگی فردی یا اجتماعی رابیان نمی‌کند، بلکه نمادهای مرموز فراتجربة
غیرقابل فهم است. هر اندازه قدرت محرک بیشتر و ورطه عمیق‌تر باشد، شکاف تمثیلی میان معنی و هستی آشکارتر است.

برای نویسنده دشوار و پیچیده ولی ممکن است که نگرش خود را به خودش، همنوعانش و عموماً جهان عوض کند.
قطعاً نیروهایی که علیه او عمل می‌کنند بسیار نیرومند هستند. هیچ‌انگاری و بدبینی، ناامیدی و تشویش،
سوةظن و بیزاری از خود محصول خودبه‌خودی جامعة سرمایه‌داری است که روشنفکران ناگزیر از زندگی در آن هستند.
عوامل بسیاری در آموزش و پرورش و جاهای دیگر علیه او جبهه‌آرایی کرده‌اند. برای نمونه در نظر بگیرید که بدبینی برای
نخبگان روشنفکر فلسفه‌ای اشرافی و ارزشمندتر است تا اعتقاد به پیشرفت انسان. یا این عقیده که فرد - دقیقاً به
عنوان عضوی از نخبگان- ضرورتا قربانی نیروهای تاریخی است. یا این اندیشه که پیدایی جامعة مردمی فاجعة مطلق
است. اکثر روزنامه‌ها به ایجاد چنین جانبداری‌ها خدمت می‌کنند (در حقیقت این نقش آنان برای تداوم مبارزه در
جنگ سرد است). گویی که برای روشنفکران داشتن عقیده‌ای جز نظرات جزمی مدرنیستی دربارة زندگی،
هنر و فلسفه، بی‌ارزش است. حمایت از رئالیسم در هنر، بررسی امکانات همزیستی مسالمت‌آمیز میان ملل،
کوشش برای ارزیابی بی‌طرفانه مردم‌گرایی، همه این‌ها ممکن است نویسنده را در نظر همکاران و اشخاصی که او برای
ادامه حیات زندگی متکی به آنان است طرد کند. وقتی نویسنده‌ای در منزلت «سارتر» ناگزیر از تحمل چنین حمله‌هایی
باشد احتمالا موقعیت برای نویسندگان جوان‌تر و کم‌مشهورتر چه‌قدر خطرناک خواهد بود.
این‌ها و بسیاری دیگر حقایق دشواری است. اما نباید فراموش کنیم که نیروهای مقابل نیرومندی، به ویژه امروزه، در
فعالیت است. نویسنده‌ای که به منافع اساسی خود، ملت خود و نوع بشر به‌طور کلی توجه دارد و تصمیم می‌گیرد که
علیه نیروهای مسلط بر جامعه مبارزه کند اکنون دیگر تنها نیست. هراندازه او در پژوهش‌هایش پیش‌تر رود انتخاب او
محکم‌تر و احساس تنهایی‌اش کمتر خواهد بود، زیرا او خود را با نیروهایی در جهان مرتبط می‌کند که روزی حاکم خواهند شد.
دورانی که در طول آن فاشیسم به قدرت رسید، مانند دوران حاکمیت فاشیست‌ها و دوران جنگ سرد بعد از آن برای رشد
رئالیسم انتقادی اصلا مناسب نبود. با این همه، کارهای عالی‌ای در این دوران انجام گرفت، نه ترور فیزیکی و نه فشار
فکری هیچ یک موفق به جلوگیری از آن نشدند. همواره نویسندگان رئالیست انتقادی بوده‌اند که با جنگ در شکل‌های
سرد و گرم آن و نابودی هنر و فرهنگ مخالفت کرده‌اند. آثار هنری برجسته‌ای که در طول این مبارزه پدید آمد کم نبوده‌اند

sorna
08-28-2011, 12:37 PM
آشنایی ایرانیان با کافکا


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4928.jpg


کافکا نخست از سوی صادق هدایت به ایرانیان شناسانده شد. یوسف اسحاق پور درباره شرایط ایران آن دوره می‌نویسد: «ایرانی که هدایت در آن زیسته همان زمان هم از نفس افتاده بود. به مانند "شعاع آفتاب بر لب بام" می‌رفت که در تاریکی ناپدید شود، و تنها تیرگی‌هایش در بوف کور بماند و بس، با بوی نای و پوسیدگی‌هایش، با کثافت و خرت و پرت‌های بی مصرفش.»


باید به سخنان اسحاق‌پور این مطلب را افزود که بوف کور هدایت به معنای پیوند محکم ما با ادبیات جهانی نیست، حتا مجوزی برای ورود به ادبیات جهانی هم نیست، بلکه زخم ادبی تازه‌ای است که با فشار بر آن (تو بخوان نقد آن) دهان می‌گشاید. بوف کور هدایت بیان این مطلب است که روح ایرانی دیگر بدون آگاهی التیام نمی‌پذیرد، آسمان فرهنگی ایران ستاره ندارد، روشنایی گذرایش را مدیون شهاب‌های سرگردان کوته عمر است.


این موضوع از این جهت دارای اهمیت است که داستان‌نویسی مدرن ایران در چنین شرایطی در هیئت هدایت در همان آغاز شیفته کافکا شد. این علاقه و شیفتگی نمی‌توانست در خلا فکری و بسترهای مناسب ادبی به درکی خلاق از آثار کافکا پی برد. بی شک در زمان آشنایی هدایت با آثار کافکا (آنهم به زبان فرانسوی)، منتقدان اروپایی نیز درکی متناسب با زمانه خود از کافکا ارائه می‌دادند.


فرامرز بهزاد یکی از مترجمان داستان‌های کافکا در اینباره می‌گوید: « در آن موقع یعنی در زمانیکه هدایت مقاله خود را می‌نوشت در اروپا نیز برداشت دیگری از کافکا و آثار کافکا وجود داشت. و طبیعتاً از این امر هم هدایت تاثیر گرفته است و در "گروه محکومین" این مقاله را نوشته است. اما این مسئله در دهه‌های بعد یعنی با تفسیرهای دیگر که از آثار کافکا صورت گرفت، طبیعتاً تغییر کرد. الان برداشت با برداشت‌های آن زمان خیلی فرق می‌کند. بدین خاطر نمی‌توان گفت که برداشت اش درست بوده ویا غلط بوده، بلکه باید گفت که در واقع متعلق به زمان خود بوده است.»


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4929.jpg


ولی میان برداشت اهل ادب ایران و غرب باید تفاوتی ماهوی قائل شد. همزیستی متقابل میان نقد و اثر ادبی در غرب امری همگون و متقارن بود. در جامعه فرهنگی آنزمان ایران که داستان نویسی مدرن هنوز جایی برای خود باز نکرده بود، طبیعتاً انتظار نقد این ژانر نوپا در ایران بیهوده به نظر می‌رسید.


هدایت در نخستین سطرهای مقاله خود به نام "پیام کافکا" می‌نویسد: «نویسندگان کمیابی هستند که برای نخستین بار سبک وفکر و موضوع تازه‌ای را به میان می‌کشند، بخصوص معنی جدیدی برای زندگی می‌آورند که پیش از آنها وجود نداشته است– کافکا یکی از هنرمندترین نویسندگان این دسته به شمار می‌رود.»[1]


این مقاله بحث انگیز که به لحاظ زبانی نیز ارزشمند است، هدایت به وجوه آشکار وپنهان در داستان‌های کافکا می‌پردازد. بسیاری از مشاهدات هدایت در این مقاله هنوز معتبرند، اما مشکل اساسی عدم توجه هدایت به دو بافت متفاوت فکری و سنت ادبی متنافر است. هدایت به زمینه‌های مکانی و زمانی شکل گیری آثار کافکا اشاره دارد، اما به زمینه‌های فلسفی و سیر دوره‌های ادبی در اروپا توجه کافی نمی‌کند.


فضا، شخصیت‌ها، زبان و مولفه‌های داستانی تنها نتیجه صرف شرایط مکانی و زمانی نیست، بلکه تبلور تاریخی فرهنگی است که یکسره با جهان ایرانی هدایت در تعارض است.


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4930.jpg

محمود فلکی: «عجیب است كه توجه ایرانیان و یا روشنفكر و نویسندگان ایرانی به كافكا معطوف می‌شود.»[/



محمود فلکی یکی از کارشناسان کافکا در اینباره می‌گوید: «زمانی هدایت با کافکا آشنا می‌شود که در واقع دهه بیست شمسی است. و شروع به ترجمه آثار کافکا می‌کند. البته هدایت قبلاً بوف کور را نوشته است که ارتباطی با آثار کافکا ندارد و بیشتر متاثر از آثار دیگر نویسندگان غربی است. ولی این نوع به اصطلاح دریافت از کافکا به عقیده من عجیب است. چون جهان کافکا بطور کلی متفاوت از جهان روشنفکر ایرانی آن زمان است. چون کافکا در زمانی زندگی می‌کرده است که جامعه مدرن غرب، زندگی سکولار را سده‌هاست که پشت سر گذاشته و تازه درگیر شده است به خرد ابزاری که جامعه را به سمت مطلق گرایی پیش می‌برد، در حالیکه در جامعه ایران و روشنفکر ایرانی نه هنوز سکولار یعنی زندگی گیتیانه را تجربه کرده و نه هنوز مدرنیته به معنای واقعی کلمه در ایران شکل گرفته است. و این واقعاً عجیب است که توجه ایرانیان و یا روشنفکر و نویسندگان ایرانی به کافکا معطوف می‌شود.»



کافکا و سرپیچی از ایدئولوژی


گرچه آشنایی ایرانیان با کافکا در همان آغاز آلوده به برخی سطحی نگری و محدودیت‌های تاریخی بوده است، اما در نزد هدایت این مسئله به خوبی روشن گشته بود که از کافکا نمی‌توان سرمایه‌ای ادبی برای احزاب و جمعیت‌های سیاسی ساخت.


وی در پاسخ به حزب توده و رهبران نظری آن، که آثار کافکا را منفی ارزیابی می‌کردند، و آنرا در مخالفت با ادبیات بالنده و پیشرو می‌دانستند، می‌نویسد: «این پیام هرچه می‌خواهد باشد، مطلبی که مهم است،صدای تازه‌ای در آمده و به آسانی خفه نمی‌شود. کسانی که برای کافکا چوب تفکیر بلند می‌کنند، مشاطه‌های لاشمرده هستند که سرخاب و سفیدآب به چهره بی جان بت بزرگ قرن بیستم می‌مالند. این وظیفه کارگردانها و پامنبریهای "عصر طلایی" است. همیشه تعصب ورزی وعوام فریبی کار دغلان و دروغزنان می‌باشد. عمر کتابها را را می‌سوزانید و هیتلر به تقلید او کتابها را آتش زد. اینها طرفدار کند و زنجیر و تازیانه و زندان و***جه و پوزبند و چشم بند هستند. دنیا را نه آنچنان که هست، بلکه آنچنان که با مافعشان جور در می‌آید، می‌خواهند به مردم بشناسانند و ادبیاتی در مدح گندکاری‌های خود می‌خواهند که سیاه را سفید و دروغ را راست و دزدی را درستکاری وانمود کنند، و لیکن حساب کافکا با آنها جداست.»[2]


هدایت این سبک داستان نویسی را که تن به ذلت هیچ ایدئولوژیی نمی‌دهد از کافکا آموخته بود. و در این راستا، راست و چپ برای او یکسان بود.


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4931.jpg


م. ف. فرزانه در کتاب خود به نام "آشنایی با صادق هدایت" می‌نویسد: «صادق هدایت نه حسینقلی مستعان بود و نه حجازی و دشتی. صادق هدایتی که زمینه فرهنگی را آنقدر بکر یافته بود که به هر چه جنبه معنوی داشت دست می‌انداخت، دنبال شهرت روز نبود و مثل کافکا، تاثیر "آب زیرکاه" و پردوام را می‌جست، گول "تفقدات" بی پایه را نمی‌خورد. (...) در این موقع هدایت لقمه ی دندان *** شد و در حلق استراتژهای جامعه شناس گیر کرد و آنها احساس خفقان کردند، جانشان به لب رسید و برای حفظ منافع متشنجشان افتادند به جان او تا دنده‌اش را نرم کنند، هدایت را با تمام قوا کوبیدند واز هیچگونه ضربه باز ننشستند.»[3]


اما از آنجایی که ایدئولوژی گریزی کافکا ریشه در درک عمیق وی از تحولات نظری در قرن نوزده ام و اوایل قرن بیستم داشت، رابطه وی با سنت دینی خود نیز به گونه‌ای انتقادی بود. اما همین پیشزمینه‌های متفاوت فرهنگی و تاریخی در مورد هدایت سبب شد که او با لغزش به ناسیونالیسم کور دست به طرفداری از سنت گذشته ایران به گونه‌ای ایدئولوژیک زند.


جالب اینکه تاثیرات کافکا تنها به ادبیات و ادبیان محدود نمی‌شود، بلکه اهمیت نظری وی و وجود ترجمه‌های آثارش به متفکران نیز اجازه می‌دهد که از طریق کافکا به طرح موضوعات خود به پردازند. یکی از نمونه‌های جدید و مثبت در این زمینه بررسی آرامش دوستدار از ساختار داستان کافکا با عنوان "برادرکشی" است. دوستدار در این بررسی مختصر به نتیجه می‌رسد که چگونه اندیشه ورزی و طرح پرسش در ادبیات ممکن و متصور است.[4]


کافکا و زمینه‌های طرح نقد ادبی در ایران


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4932.jpg
ولادیمیر ناباکوف، یکی از منتقدان معروف آثار کافکا



تاثیر آثارکافکا فقط در زمینه ادبیات داستانی و اندیشه نیست، بلکه در کنار ترجمه و نشرآثار وی، که در مورد برخی از داستان‌ها به چند ترجمه مختلف هم می‌رسد، ما با نقد‌های فراوانی درباره داستان‌های کافکا نیز مواجهیم. این نقدها که بیشتر ترجمه تا تالیف اند، بطور غیر مستقیم به رشد نقد ادبی در ایران یاری رسانده اند. نقدهای برجسته از نویسندگانی نظیر ناباکوف، آدورنو، والتر زوکل، اریش هلر وغیره همه بطور مستقیم و غیرمستقیم در خدمت تناوردگی نقد ادبی در ایران بوده است.


در واقع حتا کسانی که دغدغه اصلی شان نقد آثار کافکا بطور مشخص نبوده، و بیشتر خواهان نشان دادن اسلوبها و تئوری ادبی بوده اند، به خاطر فراهم بودن بستر مناسب، که همانا وجود تقریباً تمامی داستان مهم او می‌باشد، به کافکا متوسل شده‌اند.


به این اعتبار و تنها به خاطر حضور ادبی کافکا در ایران نقدهای ادبی نو رواج یافتند و زمینه شناخت بیشتر با موضوعات جدید، از قبیل بحران زبان، تئوری گوناگون پیرامون داستان کوتاه وبلند، مشکلات فردیت در دوران پسا روشنگری، نقد سنت از طریق بکارگیری آن و صدها مطلب دیگر را فراهم ساختند.


تاثیر ماندگار کافکا در ایران


بی شک ارزش والا و منحصر به فرد هدایت در داستان نویسی مدرن فارسی به کافکا نیز کم و بیش سرایت کرده است. معرفی کافکا از طریق مهمترین نویسنده ایرانی یعنی هدایت نمی‌توانست بدون پیامد باشد ولی بیش از آن، تاکید هدایت بر خویشاوندی ذهنی خود با کافکا، استقبال علاقمندان داستان خوانی و اهل ادب از کافکا را صد چندان کرد. مسلماً ویژگی و کیفیت ارزشمند داستانهای کافکا نقش بزرگی در اینباره داشته است، ولی در مقایسه با دیگران نویسندگان همطراز جایگاه کافکا در ایران رفیع تر به نظر می‌رسد.


دوره‌ای طولانی لازم بود تا که استقلالی در درک و فهم آثار کافکا بدون توجه به نظرات هدایت و یا حتا در مخالفت با آن شکل گیرد. یکی از چهره‌های بنام داستان نویسی ایران بهرام صادقی است، که در داستان‌های خود به لحاظ فضاسازی، خلق شخصیت‌ها، بکار گیری طنز تلخ و گزنده بی‌تاثیر از کافکا نبوده است.


http://forum.patoghu.com/images/poti/2009/02/4933.jpg


محمود فلکی با اشاره به شرایط جدید درباره بهرام صادقی می گوید: «تاثیر کافکا بر روی بهرام صادقی نکات مختلفی را در برمی‌گیرد. همانطور که اشاره کردم یکی از شگردهای کافکا این است که خواننده را در همان آغاز غافلگیر می‌کند و یکدفعه "گرگور زامزا" از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که به یک جانور هیولاوار تبدیل شده و یا "یوزف ک." از خواب که بیدار می‌شود، یکدفعه دستگیر می‌شود. در همان سطر اول این مطالب نشان داده میشود. این را ما درکارهای بهرام صادقی هم مرتب این مسئله را می‌بینیم. بطور مثال در "ملکوت" اولین جمله اینست که آقای مودت یکدفعه جن در جسم اش حلول می‌کند و یا در داستان دیگری به نام "با کمال تاسف" در آن شخصی یکدفعه در روزنامه خبر تسلیت خودش را می‌خواند، یعنی خودش مرده واز آن بی خبر است. این‌ها فضاهایی است که ما در آثار بهرام صادقی می‌بینیم. اما این به معنای تقلید صادقی از کافکا نیست. صادقی تا آن حدی از داستان‌نویسی بوده که زبان خاص خود را پیدا کند. اما فضایی را که ایجاد کرده در بسیاری موارد کافکایی است.»


درباره رابطه میان هدایت و کافکا بسیار گفته و نوشته اند. اما کافکا تنها محبوبیت خود در ایران را مدیون هدایت نیست، بلکه بخشی از کج فهمی‌ها، نسبت‌ها وبرداشت‌های اشتباه از کافکا را نیز می‌توان به حساب هدایت گذاشت. ولی آنچه بیشتر شگفتی آور است پیشداوری‌های کنونی وقرائت‌های یکسره ذهنی وخطا از کافکا است. برخی منتقدان در ایران "کافکا" می‌خوانند ولی "هدایت" تفسیر می‌کنند. نیست انگاری، نومیدی، بدبینی و مرگ به کافکا نسبت داده می‌شود و رد پای آن در کارهای هدایت، بهرام صادقی و گلشیری با سماجت دنبال می‌شود.


فهم مستقل و تفسیرهای جدی از کافکا چندی است که در ایران شروع شده است، اما تنها با بلوغ جامعه ادبی ایران می‌توان از پیشداوری و کینه توزی‌های ایدئولوژیک نسبت به کافکا دوری جست.

sorna
08-28-2011, 12:37 PM
جملاتی از کافکا
نه تنها بعلت وضع اجتماعى, بلكه به فراخور سرشت خودم است كه من آدم تودار, كم حرف, كم معاشرت و ناكام بار آمده ام. نمى توانم اين را از بدبختى خودم بدانم, زيرا پرتويى از مقصد خودم است.
مختصات مرا كسى نمى دانست...

شما همه با من بيگانه هستيد
همه چيز وهم, است .خوانواده, دفتر اداره, دوست كوچه و حتى دورترين و يا نزديكترين زن همه اش فريب است. نزديكترين حقيقت آنست كه سرت را به ديوار زندانى بفشارى كه درو پنجره ندارد

.من اميدى به پيروزى ندارم و از كشمكش بيزارم. آنرا دوست ندارم, فقط تنها كارى است كه از دستم بر مى آيد
من از سنگم. بدون كوچكترين روزنه براى شك و يقين, براى مهر و كينه, براى دلاورى يا دلهره. بطور كلى و جزئى من سنگ گور خودم هستم. تنها مانند نوشتۀ روى سنگ اميد مبهمى زنده است

مسيح نمى آيد مگر هنگاميكه ديگر به آمدنش نياز نباشد. او يك روز بعد از روز موعود مى آيد, نه روز آخر بلكه فرجامين روز خواهد آمد

.محدود بودن كالبد انسانى هراس انگيز است
ما براى زندگى در بهشت آفريده شده بوديم. بهشت براى ما پرداخته شده بود, اما سرنوشت دگرگون شد. آيا چنين تغييرى در سرنوشت بهشت هم روى داده ؟ به آن اشاره اى نشده است....قفسى به جستجوى پرنده اى رفت...

رهايى ما در مرگ است, اما نه اين مرگ.

اين دنياى دروغ و تزوير و مسخره را بايد خراب كرد و روى ويرانه اش دنياى بهترى ساخت.

sorna
08-28-2011, 12:37 PM
پدربزرگم هميشه مي‌گفت: «زندگي جور گيج‌کننده‌اي کوتاه است. به گذشته که نگاه مي‌کنم، زندگي آن‌قدر به نظرم کوتاه مي‌آيد که به زحمت مي‌توانم بفهمم، چه‌طور ممکن است، مرد جواني - براي مثال مي‌گويم - تصميم بگيرد به طرف دهکدة بعدي بتازد، ولي نترسد که - گذشته از حوادث بين راه - مهلت همين زندگي معمولي خوش‌ و خرم، بارها کوتاه‌تر از زماني باشد که براي چنين سفري لازم است.»