sorna
08-28-2011, 12:38 AM
زبان وفرهنگ ايران در چين
عليقلي اعتماد مقدم
آثاري كه در اين شصت ساله اخير در تورفان و توئنهانگ پيدا شدهاست كه از جمله چندين هزار نسخههاي خطي نامههاي ديني ، ادبي ، هنري و علمي ميباشد روشنائي خيرهكنندهاي بر پژوهندگان تاريخ تمدن ميافكند كه هم چگونگي مردم اين بوم را مينماياند و هم تاريخ تمدن ايران را روشنتر ميكند. با آنكه مقدار زيادي از اين آثار هنوز به چاپ نرسيده و انتشار نيافته وليكن همين اندازهاي كه در دست است به خوديخود براي نشان دادن اهميت چنين فرهنگي كفايت ميكند. در تاريخ اكتشافات و كاوشها تاكنون چنين پيشينهاي ديده نشدهاست. جزء بسيار كمي در اين آثار كه در آن پژوهش شده و دقت گرديده تا نه قرن پيش از ميلاد به بعد است و مربوط به آئين و مهر وكيش ماني است نيز در ميان اين آثار ديده ميشود.
از روزگاران بسيار كهن ميان دو سرزمين پهناور آباد ايران و چين بستگي خيلي نزديك فرهنگي ديده ميشود. از كوهستان پامير كه در قسمت شرقي فلات ايران است رودخانه بزرگي سرازير ميشود و به طرف مشرق ميرود. حوضة اين رودخانه وسيع است و سرزمين پهناوري را سيراب ميكند. مردمان اين بومآباد با اهالي شمالي پنجاب و پامير و با ايرانيان شمالي سغد و مشرقي غورستان همانگونه بستگي داشتهاند. در همينجاست كه روزگاري يكي از بزرگترين كانونهاي فرهنگي نژاد ايراني بوده است. نام برخي از شهرهاي آن همانطور كه در قديم بوده و در ادبيات فارسي ذكر شدهاست هنوز هم به چشم ميخورد. هركس كه به ادبيات فارسي آشنائي داشته باشد بيگفتگو نام « چگل » ، « ختا » ، « ختن » و همچنين نام « افسوس » را شنيده است. ابي بطوطه در شرح سفر خود به چين نقل ميكند كه در كشتي چيني امير ناحية كانسو در هنگامي كه اين شاهزادة چيني به افتخار مهمان خود بزمي در كشتي تفريحي خويش در روي رودخانه ميداد ملاحان و خنياگران اين شعر سعدي را ميخواندند:
تا درنماز استادهام گوئي به محراب اندري
تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام
جالب اينجاست كه هنوز بيش از پنجاهسال از مرگ سعدي نگذشته بود كه آوازة او در چين به گوش ميخورد و مردم آنجا با اين زبان شيرين فرهنگي آشنايي فراوان ميداشتند. همين ابنبطوطه نقل ميكند كه در خانبالغ (پكن) پايتخت چين ، بزرگترين مرشد شهر خواجه برهانالدين ساغرچي نام داشت و او ايراني بود و در بسياري نقاط ديگر نيز روحانيون ايراني پايگاهي بلند داشتند. همو مينويسد كه نگهبانان سلطان عنوان «پاسوانان» (پاسبانان) را داشتند و دستة تيراندازان «سپاهيان» خوانده ميشدند و به مأمورين انتظامات « درودگران » ميگفتند و شيخ بزرگخان بالغ لقب «صدر جهان» داشت.
شرق شناسان در هانگچئو در كنار خليج زرد يك كتيبه به زبان و خط فارسي يافتهاند كه هنوز هم هست و آن قصيدة مفصلي است كه نشان ميدهد اين مسجد به توسط فخرالدين علاءالدين ترمذي ايراني در زمان مينك خاقان چين ساخته شده است و بناي آن در 856 هجري پايان يافته است. اندكي پيش از اين در سال 822 كه شاهرخ پادشاه ايران بود هيئتي به رياست غياثالدين نقاش به سفارت خانبالغ فرستاده شد. در چين ساختمانهايي است كه شايد از طرف ايرانيان يا با الهام از معماري ايراني گذاشته شده است. [12]
هيئتي به رياست سرهنگ كزلف (Kozlov ) در قراخوتو مسجدي ويرانه كشف كرد كه بايد تاريخش را در قرن 14 گذاشت. در اين مسجد ويرانه قطعههايي از دستنويسهاي فارسي پيدا شد. اين دومين مسجد كهني است كه در شرق دور ميشناسيم وليكن اسلام بيگفتگو خيلي پيش از اين تاريخ در چين راه يافته است. در 50 – 749 يك پرستار (كشيش) چيني دربارة وجود يك كوچنشين ايراني مهمي در « هاي نان » اشاره ميكند. جهانگردان مسلمان در قرن نهم ذكر كردهاند كه مسلمانان چه اندازه با بندرهاي شرق دور آميزش داشتند. اينك سندي كه ارائه داده ميشود ما را به يك قرن پيشتر از كهنترين سندهاي مربوط در شرق دور ميكشاند:
در 1909 مجلة چيني شن چئو كوئو كوانگ (Chen tcheou Kouo Kouang) نسخه بدل يك صفحه دستنويس را كه به خط عربي و چيني بود منتشر كرد. اين نسخه بدل خيلي روشن نيست ولي متن فارسي آن خواناست:
فلك روزي دهد روزي ستاند
جهاني خرَّمي با كس نماند
به مردم نماند بجز مردمي
جهاني يادگارست ما رفتني
٭ ٭٭
روشن كنم اين ديده به ديدار تو زود
گرد را حلُم مسامحت خواهد بود
پدرود منست تو ز من پدرود
يعني حليف كرد دل من كبود
اين شعرهاي متوسط ، وزن ناجوري دارد و به خط نسخ نوشته شده كه متعلق به روزگار پيش از تيموريها است ( قرن 15).
به گفتة پليو(Pelliot) زبان بازرگاني كه به ويژه در بندرهاي خاور دور با آن سخن ميرانند فارسي بود. يك كتيبة بزرگ اسلامي است كه مربوط به ساختمان يا تعمير يك مسجدي است كه در محل پايتخت كهن مغولي در قرقورم پيدا شدهاست اين كتيبه خيلي فرسوده شده و در آن هيچگونه تاريخي نميتوان يافت وليكن به نظر ميآيد كه مربوط به نخستين نيمه قرن 14 باشد. اين كتيبه به فارسي است و در كنارة رود زرد اورخُن در مغولستان به دست آمده است. در 1533 ميرزا حيدر در تبت در شهر زونكا يك كتيبة چيني ديد كه ترجمة تبتي و فارسي آن همراهش بود. اين آثار مربوط به دورة مغولي است زبان فارسي در شرق و در آسياي ميانه رواج داشت و بازرگانان در بندرها با آن آشنا بودند. در زادگاه كنفوسيوس در پرستشگاه ينتسو (Yen - tseu) كتيبههايي است كه دوتاي آنها نوشتههايي به فارسي دارد . يكي از آنها خيلي فرسوده شده است و ديگري آثاري از جملههاي فارسي بر آن نقش بسته و آقاي راس آنرا چنين خوانده است: « [يادكرد مهر برين سنگ] [كساني كه [به اين مكان با اسپها؟قايد به اين جهات] درنيايند [هنوز؟] زحمت نرسانيد [احمدبن حسينبن محمدبن حسن احمد] كرد [ بدين سنگ؟ اگر بيرون فرستاد؟ مظفرباد [؟؟] يه تاريخ [سنه].
هرچند كه از اين كتيبه چيز مهمي دستگيرمان نميشود ولي اهميت آن سرجاي خودش است. اين كتيبه مربوط به سال 1307 است. اگر صفحة دستنويسي كه يادش كرديم بهطور اتفاق به دست ما رسيده است ولي كهنترين نوشتهاي كه به خط عربي در چين ميبينيم در خود زادگاه كنفوسيوس است. در شان تُونگ (Chan – tong) در يك پرستشگاه تائوئي ،كتيبة ديگري به چشم ميخورد كه مشابهت با اين كتيبه دارد. بر اين كتيبه يك فرمان كوتاهي از اوگتاي قاآن نوشته شده كه تاريخش 1235 است. در پايان فرمان نوشتهاي به خط اسلامي ديده ميشود. ميدانيم كه در مهردارخانة چنگيزخان و اوگتاي قاآن ايرانيان به كار بودند و از اينرو وجود يك خط در فرمان به زبان فارسي شگفتآور نيست. ما ميتوانيم بپذيريم كه در زمان مغولها يك نوع خط كتيبهاي چين و ايراني وجود داشته است. باري ، در طول چندين قرن كشتيهاي بازرگاني ايران بهطور منظم از خليج فارس وكرانههاي شرقي افريقا و هندوستان به بندرهاي چين آمد و رفت ميكردند. در قرن چهارم هجري ابوزيد فارسي كتاب جامعي نوشت كه در آن راههاي دريايي ايران به هندوستان و چين مفصلاً شرح داده شده بود. در كتاب سينوايرانيكا (Sino – Iranika) كه لوفر (Ch. Laufer) گرد آورده و در 1919 در نيويورك منتشر شده ذكر اصطلاحات و كلماتي را ميكند كه از زبان فارسي به چيني يا برعكس راه يافته است.
در اين مقالة مختصر از كتابها ومجلههاي زير استفاده شده است:
1-ايران كوده شماره 15 « تقويم و تاريخ در ايران » از ذ. بهروز.
2-ايران كوده شماره 18 « تقويم نوروزي شهرياري » (شمسي قمري فرسي) از ذ. بهروز.
3-مجله موسيقي. مقالهاي زير عنوان «موسيقي در ايران و چين» از نگارنده.
4-ژورنال آزياتيك « كهنترين آثار خط عربي در چين » از پيلو(Pelliot)
5-جهان ايران شناسي تأليف شجاع الدين شفا (كه هنوز به چاپ نرسيده است و اميد است كه به زودي انتشار يابد).
عليقلي اعتماد مقدم
آثاري كه در اين شصت ساله اخير در تورفان و توئنهانگ پيدا شدهاست كه از جمله چندين هزار نسخههاي خطي نامههاي ديني ، ادبي ، هنري و علمي ميباشد روشنائي خيرهكنندهاي بر پژوهندگان تاريخ تمدن ميافكند كه هم چگونگي مردم اين بوم را مينماياند و هم تاريخ تمدن ايران را روشنتر ميكند. با آنكه مقدار زيادي از اين آثار هنوز به چاپ نرسيده و انتشار نيافته وليكن همين اندازهاي كه در دست است به خوديخود براي نشان دادن اهميت چنين فرهنگي كفايت ميكند. در تاريخ اكتشافات و كاوشها تاكنون چنين پيشينهاي ديده نشدهاست. جزء بسيار كمي در اين آثار كه در آن پژوهش شده و دقت گرديده تا نه قرن پيش از ميلاد به بعد است و مربوط به آئين و مهر وكيش ماني است نيز در ميان اين آثار ديده ميشود.
از روزگاران بسيار كهن ميان دو سرزمين پهناور آباد ايران و چين بستگي خيلي نزديك فرهنگي ديده ميشود. از كوهستان پامير كه در قسمت شرقي فلات ايران است رودخانه بزرگي سرازير ميشود و به طرف مشرق ميرود. حوضة اين رودخانه وسيع است و سرزمين پهناوري را سيراب ميكند. مردمان اين بومآباد با اهالي شمالي پنجاب و پامير و با ايرانيان شمالي سغد و مشرقي غورستان همانگونه بستگي داشتهاند. در همينجاست كه روزگاري يكي از بزرگترين كانونهاي فرهنگي نژاد ايراني بوده است. نام برخي از شهرهاي آن همانطور كه در قديم بوده و در ادبيات فارسي ذكر شدهاست هنوز هم به چشم ميخورد. هركس كه به ادبيات فارسي آشنائي داشته باشد بيگفتگو نام « چگل » ، « ختا » ، « ختن » و همچنين نام « افسوس » را شنيده است. ابي بطوطه در شرح سفر خود به چين نقل ميكند كه در كشتي چيني امير ناحية كانسو در هنگامي كه اين شاهزادة چيني به افتخار مهمان خود بزمي در كشتي تفريحي خويش در روي رودخانه ميداد ملاحان و خنياگران اين شعر سعدي را ميخواندند:
تا درنماز استادهام گوئي به محراب اندري
تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام
جالب اينجاست كه هنوز بيش از پنجاهسال از مرگ سعدي نگذشته بود كه آوازة او در چين به گوش ميخورد و مردم آنجا با اين زبان شيرين فرهنگي آشنايي فراوان ميداشتند. همين ابنبطوطه نقل ميكند كه در خانبالغ (پكن) پايتخت چين ، بزرگترين مرشد شهر خواجه برهانالدين ساغرچي نام داشت و او ايراني بود و در بسياري نقاط ديگر نيز روحانيون ايراني پايگاهي بلند داشتند. همو مينويسد كه نگهبانان سلطان عنوان «پاسوانان» (پاسبانان) را داشتند و دستة تيراندازان «سپاهيان» خوانده ميشدند و به مأمورين انتظامات « درودگران » ميگفتند و شيخ بزرگخان بالغ لقب «صدر جهان» داشت.
شرق شناسان در هانگچئو در كنار خليج زرد يك كتيبه به زبان و خط فارسي يافتهاند كه هنوز هم هست و آن قصيدة مفصلي است كه نشان ميدهد اين مسجد به توسط فخرالدين علاءالدين ترمذي ايراني در زمان مينك خاقان چين ساخته شده است و بناي آن در 856 هجري پايان يافته است. اندكي پيش از اين در سال 822 كه شاهرخ پادشاه ايران بود هيئتي به رياست غياثالدين نقاش به سفارت خانبالغ فرستاده شد. در چين ساختمانهايي است كه شايد از طرف ايرانيان يا با الهام از معماري ايراني گذاشته شده است. [12]
هيئتي به رياست سرهنگ كزلف (Kozlov ) در قراخوتو مسجدي ويرانه كشف كرد كه بايد تاريخش را در قرن 14 گذاشت. در اين مسجد ويرانه قطعههايي از دستنويسهاي فارسي پيدا شد. اين دومين مسجد كهني است كه در شرق دور ميشناسيم وليكن اسلام بيگفتگو خيلي پيش از اين تاريخ در چين راه يافته است. در 50 – 749 يك پرستار (كشيش) چيني دربارة وجود يك كوچنشين ايراني مهمي در « هاي نان » اشاره ميكند. جهانگردان مسلمان در قرن نهم ذكر كردهاند كه مسلمانان چه اندازه با بندرهاي شرق دور آميزش داشتند. اينك سندي كه ارائه داده ميشود ما را به يك قرن پيشتر از كهنترين سندهاي مربوط در شرق دور ميكشاند:
در 1909 مجلة چيني شن چئو كوئو كوانگ (Chen tcheou Kouo Kouang) نسخه بدل يك صفحه دستنويس را كه به خط عربي و چيني بود منتشر كرد. اين نسخه بدل خيلي روشن نيست ولي متن فارسي آن خواناست:
فلك روزي دهد روزي ستاند
جهاني خرَّمي با كس نماند
به مردم نماند بجز مردمي
جهاني يادگارست ما رفتني
٭ ٭٭
روشن كنم اين ديده به ديدار تو زود
گرد را حلُم مسامحت خواهد بود
پدرود منست تو ز من پدرود
يعني حليف كرد دل من كبود
اين شعرهاي متوسط ، وزن ناجوري دارد و به خط نسخ نوشته شده كه متعلق به روزگار پيش از تيموريها است ( قرن 15).
به گفتة پليو(Pelliot) زبان بازرگاني كه به ويژه در بندرهاي خاور دور با آن سخن ميرانند فارسي بود. يك كتيبة بزرگ اسلامي است كه مربوط به ساختمان يا تعمير يك مسجدي است كه در محل پايتخت كهن مغولي در قرقورم پيدا شدهاست اين كتيبه خيلي فرسوده شده و در آن هيچگونه تاريخي نميتوان يافت وليكن به نظر ميآيد كه مربوط به نخستين نيمه قرن 14 باشد. اين كتيبه به فارسي است و در كنارة رود زرد اورخُن در مغولستان به دست آمده است. در 1533 ميرزا حيدر در تبت در شهر زونكا يك كتيبة چيني ديد كه ترجمة تبتي و فارسي آن همراهش بود. اين آثار مربوط به دورة مغولي است زبان فارسي در شرق و در آسياي ميانه رواج داشت و بازرگانان در بندرها با آن آشنا بودند. در زادگاه كنفوسيوس در پرستشگاه ينتسو (Yen - tseu) كتيبههايي است كه دوتاي آنها نوشتههايي به فارسي دارد . يكي از آنها خيلي فرسوده شده است و ديگري آثاري از جملههاي فارسي بر آن نقش بسته و آقاي راس آنرا چنين خوانده است: « [يادكرد مهر برين سنگ] [كساني كه [به اين مكان با اسپها؟قايد به اين جهات] درنيايند [هنوز؟] زحمت نرسانيد [احمدبن حسينبن محمدبن حسن احمد] كرد [ بدين سنگ؟ اگر بيرون فرستاد؟ مظفرباد [؟؟] يه تاريخ [سنه].
هرچند كه از اين كتيبه چيز مهمي دستگيرمان نميشود ولي اهميت آن سرجاي خودش است. اين كتيبه مربوط به سال 1307 است. اگر صفحة دستنويسي كه يادش كرديم بهطور اتفاق به دست ما رسيده است ولي كهنترين نوشتهاي كه به خط عربي در چين ميبينيم در خود زادگاه كنفوسيوس است. در شان تُونگ (Chan – tong) در يك پرستشگاه تائوئي ،كتيبة ديگري به چشم ميخورد كه مشابهت با اين كتيبه دارد. بر اين كتيبه يك فرمان كوتاهي از اوگتاي قاآن نوشته شده كه تاريخش 1235 است. در پايان فرمان نوشتهاي به خط اسلامي ديده ميشود. ميدانيم كه در مهردارخانة چنگيزخان و اوگتاي قاآن ايرانيان به كار بودند و از اينرو وجود يك خط در فرمان به زبان فارسي شگفتآور نيست. ما ميتوانيم بپذيريم كه در زمان مغولها يك نوع خط كتيبهاي چين و ايراني وجود داشته است. باري ، در طول چندين قرن كشتيهاي بازرگاني ايران بهطور منظم از خليج فارس وكرانههاي شرقي افريقا و هندوستان به بندرهاي چين آمد و رفت ميكردند. در قرن چهارم هجري ابوزيد فارسي كتاب جامعي نوشت كه در آن راههاي دريايي ايران به هندوستان و چين مفصلاً شرح داده شده بود. در كتاب سينوايرانيكا (Sino – Iranika) كه لوفر (Ch. Laufer) گرد آورده و در 1919 در نيويورك منتشر شده ذكر اصطلاحات و كلماتي را ميكند كه از زبان فارسي به چيني يا برعكس راه يافته است.
در اين مقالة مختصر از كتابها ومجلههاي زير استفاده شده است:
1-ايران كوده شماره 15 « تقويم و تاريخ در ايران » از ذ. بهروز.
2-ايران كوده شماره 18 « تقويم نوروزي شهرياري » (شمسي قمري فرسي) از ذ. بهروز.
3-مجله موسيقي. مقالهاي زير عنوان «موسيقي در ايران و چين» از نگارنده.
4-ژورنال آزياتيك « كهنترين آثار خط عربي در چين » از پيلو(Pelliot)
5-جهان ايران شناسي تأليف شجاع الدين شفا (كه هنوز به چاپ نرسيده است و اميد است كه به زودي انتشار يابد).