mehraboOon
08-26-2011, 01:14 AM
شما مهارتهاي زندگي مشترك را آموختهايد؟
عشق = رانندگي در جاده چالوس!
http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/r_t_kh.gif http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/l_t_kh.gif
اشتباهي كه خيلي از زوجها مرتكب ميشوند اين است كه فكر ميكنند، زندگي مشترك مثل سرسره است. پس از ازدواج ميتوانيد سر پيچهاي خطرناك ماشين را كنترل كنيد؟
http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/r_b_kh.gif http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/l_b_kh.gif
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/5/30/26246_597.jpg
اشتباهي كه خيلي از زوجها مرتكب ميشوند اين است كه فكر ميكنند، زندگي مشترك مثل سرسره است. كافي است از پلهها بالا بروي و بعد... ويييژژژ... سر ميخوري و ميروي تا آخر. شنيدهايد كه بعضيها ازدواج را به بشكهاي تشبيه ميكنند كه رويش عسل است و زيرش چيزهاي ديگر؟! اينها معمولا همانهايي هستند كه فكر ميكنند ازدواج يعني سرسره. چه ربطي دارد؟
چه كوچولوهايي كه از بالاي سرسره چشمهايشان را ميبندند و ويييژژژ...، چه آدم بزرگهايي كه فكر ميكنند ازدواج يعني خريدن يك بشكه كه رويش عسل است و بعدا معلوم ميشود زيرش چيزهاي ديگر، هر 2 در يك نقطه مشتركند: تصورشان اين است كه بعد از آغاز زندگي مشترك، ديگر كاري نميشود، يا نبايد كرد.
درست برعكس. ازدواج تازه شروع يك مسير است. شايد مثال دقيقي نباشد ولي به قول معروف، كارمان را راه مياندازد. ازدواج مثل خريدن يك ماشين براي يك سفر طولاني است. اين درست كه وقتي ميخواهيد ماشين بخريد بايد حواستان را جمع كنيد ولي براي اينكه ماشين، شما را به مقصد برساند، اول بايد راه را بشناسيد و مسيرتان را درست انتخاب كنيد، دوم بايد حواستان به ماشينتان باشد و كاري نكنيد كه وسط جاده بگذاردتان و سوم (از همه مهمتر) رانندگي بلد باشيد!
رانندگيشان چطور است؟
گفتيم ازدواج، يعني پاگذاشتن به يك سفر. در اين سفر مثل هر سفر ديگري، هم خوشي و لذت هست، هم ناخوشي و خطر؛ و البته در همه حال، تجربه. شايد درست مثل سفر در جاده چالوس. همانقدر كه از طبيعت لذت ميبريد، بايد مراقب پيچ و خم جاده هم باشيد. يك مرد يا يك زن، در سفر ازدواج هم، هر زماني ممكن است با يك پيچ خطرناك روبهرو شوند؛ موقعيتي كه اگر بلد نباشند ماشين را كنترل كنند، اگر حواسشان پرت باشد، يا اگر ماشينشان نقص فني داشته باشد، ته درهاند.
يكي از مهمترين آزمونهايي كه «مخصوصا مردان» با آن روبهرو ميشوند، آزمون وفاداري است. چرا «مخصوصا مردان»؟ چون اين موجودات عجيبالخلقه 3 ويژگي متفاوت از زنان دارند: اول اينكه مردان از طريق بينايي، خيلي بيشتر از زنان، تحريكپذيرند. دوم اينكه مردان عموما هيجانجوتر از زنان هستند. سوم هم اينكه براي مردان، رابطه جنسي مقدم بر رابطه عاطفي است درحاليكه در زنان دقيقا برعكس است. خب، فقط يكي از اين 3 ويژگي هم كافي است كه مردان را بهطور مرتب در معرض وسوسههاي گوناگون قرار ميگيرند. موقعيت خطرناكتر هم ميشود اگر رابطه مرد با همسرش در موقعيت «جزر» باشد. (شماره قبل راجع به جزرومد درياي عشق صحبت كرديم. يادتان كه نرفته؟) نه! نه! صبر كنيد! همينجا فيلم را نگه داريد.
« سياه بيشه» را به سلامت رد كنيد!
وقتي كه يك مرد دچار وسوسه ميشود، دقيقا سر يكي از آن پيچهاي خطرناك قرار گرفته. پيچي كه بايد با مهارت آن را رد كند. اما چطور؟اعتقادات مذهبي يك مرد، در چنين موقعيتي، كمككننده است، اما كافي نيست. ترسهاي بيروني (از آبروريزي، از متزلزل شدن موقعيت اجتماعي يا حتي از پس زده شدن و تحقير از طرف مقابل) هم در چنين موقعيتي ممكن است موقتا (تاكيد ميكنم موقتا) مسئله را حل كند اما تضميني براي رد كردن پيچ بعدي نيست. ترسهاي دروني هم هميناند. شايد يك مرد در موقعيتهاي اول، خودباوري لازم را نداشته باشد ولي به هرحال، روزي اين اعتماد به نفس را كسب ميكند... پس واقعا چه طور بايد اين گردنه را به سلامت رد كرد؟
دو جور پاسخ ميشود به اين سوال داد. يك پاسخ فلسفي و يك پاسخ عملياتي.از نظر فلسفي، مردي ميتواند از چنين موقعيتي سربلند بيرون بيايد، يا آدم اخلاق گرايي باشد، يعني مسائلي مثل صداقت وفاداري و تعهد را ارزش تلقي كند، يا حداقل آنقدر عاقل باشد كه منافع درازمدت پايدار را به منافع كوتاه مدت ناپايدار ترجيح دهد. ميدانم كه اين جملهها كمي شعاري هستند ولي چارهاي نيست. اين يك واقعيت است كه آدمهاي بياعتقاد به اصول اخلاقي و همچنين آدمهايي كه به پختگي عقلاني لازم نرسيدهاند، براي ازدواج اصلا قابل اعتماد نيستند.اما اين پاسخ به تنهايي هم كافي نيست. يك مرد ممكن است بهطور نسبي اخلاقگرا يا عاقل باشد ولي بازهم وقتي در چنين موقعيتي گرفتار ميشود، گيج شود. اينجاست كه پاسخ دوم لازم ميشود.
جونم خونه!
«من مرد خوشبختي هستم. حداقل از بيشتر مردهايي كه دوروبرم ديدهام خوشبختترم. زندگي نسبتا خوبي با همسرم داشتهام و دارم. دوستش دارم. با او تجربههايي داشتهام كه با هيچ كس ديگر نداشتهام. او هم من را دوست دارد. فقط مرا. گاهي بداخلاق ميشود ولي بيشتر وقتها عالي است. مگر خود من هميشه خوبم؟ ما مدتها در خوشي و ناخوشي كنار هم بودهايم. همديگر را خوب شناختهايم. براي همين هم ميتوانيم كنار هم، زير يك سقف خوشحال باشيم. من يك خانواده خوب دارم كه بايد از آن مراقبت كنم. بايد مراقب خودم و همسرم باشم و خدا را بهخاطر داشتن اين همه چيزهاي خوب شكر كنم...»اينها، جملاتي هستند كه سر آن پيچهاي خطرناك، يك خانواده را نجات ميدهند؛ به همين راحتي. يك مرد بعد از اينكه وسوسه شد، بايد يك نفس آرام بكشد، اين جملات را در ذهنش مرور كند و بعد درست راه مخالف را پيش بگيرد و بگويد: «جونم خونه!»همه زوجها ميخواهند رابطهشان گرم بماند. مثل كسب هر مهارت ديگري، اين هم نياز به ممارست دارد. ارجاع مكرر احساسات به همسر، تمريني است كه يك زوج را به مقصد ميرساند. با اين تمرين، قابليت تحريك شدن نسبت به همسر افزايش پيدا ميكند، همچنانكه باعث ميشود مرد كنترل بيشتري روي احساساتش داشته باشد و در پيچهاي بعدي، هرقدر هم خطرناك، بتواند بهراحتي ماشين را كنترل كند.
يك هشدار مهم: انتقال احساسات به همسر به معناي جايگزين كردن فرد ديگري به جاي همسر، در خيالپردازيها نيست. اين اشتباه خطرناكي است كه در شماره بعد، در مورد آن و ساير اشتباهات و سوء تفاهمهايي كه ممكن است سر اين پيچهاي خطرناك پيش بيايد صحبت ميكنيم.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
عشق = رانندگي در جاده چالوس!
http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/r_t_kh.gif http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/l_t_kh.gif
اشتباهي كه خيلي از زوجها مرتكب ميشوند اين است كه فكر ميكنند، زندگي مشترك مثل سرسره است. پس از ازدواج ميتوانيد سر پيچهاي خطرناك ماشين را كنترل كنيد؟
http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/r_b_kh.gif http://www.bartarinha.ir/client/themes/fa/main/img/l_b_kh.gif
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1390/5/30/26246_597.jpg
اشتباهي كه خيلي از زوجها مرتكب ميشوند اين است كه فكر ميكنند، زندگي مشترك مثل سرسره است. كافي است از پلهها بالا بروي و بعد... ويييژژژ... سر ميخوري و ميروي تا آخر. شنيدهايد كه بعضيها ازدواج را به بشكهاي تشبيه ميكنند كه رويش عسل است و زيرش چيزهاي ديگر؟! اينها معمولا همانهايي هستند كه فكر ميكنند ازدواج يعني سرسره. چه ربطي دارد؟
چه كوچولوهايي كه از بالاي سرسره چشمهايشان را ميبندند و ويييژژژ...، چه آدم بزرگهايي كه فكر ميكنند ازدواج يعني خريدن يك بشكه كه رويش عسل است و بعدا معلوم ميشود زيرش چيزهاي ديگر، هر 2 در يك نقطه مشتركند: تصورشان اين است كه بعد از آغاز زندگي مشترك، ديگر كاري نميشود، يا نبايد كرد.
درست برعكس. ازدواج تازه شروع يك مسير است. شايد مثال دقيقي نباشد ولي به قول معروف، كارمان را راه مياندازد. ازدواج مثل خريدن يك ماشين براي يك سفر طولاني است. اين درست كه وقتي ميخواهيد ماشين بخريد بايد حواستان را جمع كنيد ولي براي اينكه ماشين، شما را به مقصد برساند، اول بايد راه را بشناسيد و مسيرتان را درست انتخاب كنيد، دوم بايد حواستان به ماشينتان باشد و كاري نكنيد كه وسط جاده بگذاردتان و سوم (از همه مهمتر) رانندگي بلد باشيد!
رانندگيشان چطور است؟
گفتيم ازدواج، يعني پاگذاشتن به يك سفر. در اين سفر مثل هر سفر ديگري، هم خوشي و لذت هست، هم ناخوشي و خطر؛ و البته در همه حال، تجربه. شايد درست مثل سفر در جاده چالوس. همانقدر كه از طبيعت لذت ميبريد، بايد مراقب پيچ و خم جاده هم باشيد. يك مرد يا يك زن، در سفر ازدواج هم، هر زماني ممكن است با يك پيچ خطرناك روبهرو شوند؛ موقعيتي كه اگر بلد نباشند ماشين را كنترل كنند، اگر حواسشان پرت باشد، يا اگر ماشينشان نقص فني داشته باشد، ته درهاند.
يكي از مهمترين آزمونهايي كه «مخصوصا مردان» با آن روبهرو ميشوند، آزمون وفاداري است. چرا «مخصوصا مردان»؟ چون اين موجودات عجيبالخلقه 3 ويژگي متفاوت از زنان دارند: اول اينكه مردان از طريق بينايي، خيلي بيشتر از زنان، تحريكپذيرند. دوم اينكه مردان عموما هيجانجوتر از زنان هستند. سوم هم اينكه براي مردان، رابطه جنسي مقدم بر رابطه عاطفي است درحاليكه در زنان دقيقا برعكس است. خب، فقط يكي از اين 3 ويژگي هم كافي است كه مردان را بهطور مرتب در معرض وسوسههاي گوناگون قرار ميگيرند. موقعيت خطرناكتر هم ميشود اگر رابطه مرد با همسرش در موقعيت «جزر» باشد. (شماره قبل راجع به جزرومد درياي عشق صحبت كرديم. يادتان كه نرفته؟) نه! نه! صبر كنيد! همينجا فيلم را نگه داريد.
« سياه بيشه» را به سلامت رد كنيد!
وقتي كه يك مرد دچار وسوسه ميشود، دقيقا سر يكي از آن پيچهاي خطرناك قرار گرفته. پيچي كه بايد با مهارت آن را رد كند. اما چطور؟اعتقادات مذهبي يك مرد، در چنين موقعيتي، كمككننده است، اما كافي نيست. ترسهاي بيروني (از آبروريزي، از متزلزل شدن موقعيت اجتماعي يا حتي از پس زده شدن و تحقير از طرف مقابل) هم در چنين موقعيتي ممكن است موقتا (تاكيد ميكنم موقتا) مسئله را حل كند اما تضميني براي رد كردن پيچ بعدي نيست. ترسهاي دروني هم هميناند. شايد يك مرد در موقعيتهاي اول، خودباوري لازم را نداشته باشد ولي به هرحال، روزي اين اعتماد به نفس را كسب ميكند... پس واقعا چه طور بايد اين گردنه را به سلامت رد كرد؟
دو جور پاسخ ميشود به اين سوال داد. يك پاسخ فلسفي و يك پاسخ عملياتي.از نظر فلسفي، مردي ميتواند از چنين موقعيتي سربلند بيرون بيايد، يا آدم اخلاق گرايي باشد، يعني مسائلي مثل صداقت وفاداري و تعهد را ارزش تلقي كند، يا حداقل آنقدر عاقل باشد كه منافع درازمدت پايدار را به منافع كوتاه مدت ناپايدار ترجيح دهد. ميدانم كه اين جملهها كمي شعاري هستند ولي چارهاي نيست. اين يك واقعيت است كه آدمهاي بياعتقاد به اصول اخلاقي و همچنين آدمهايي كه به پختگي عقلاني لازم نرسيدهاند، براي ازدواج اصلا قابل اعتماد نيستند.اما اين پاسخ به تنهايي هم كافي نيست. يك مرد ممكن است بهطور نسبي اخلاقگرا يا عاقل باشد ولي بازهم وقتي در چنين موقعيتي گرفتار ميشود، گيج شود. اينجاست كه پاسخ دوم لازم ميشود.
جونم خونه!
«من مرد خوشبختي هستم. حداقل از بيشتر مردهايي كه دوروبرم ديدهام خوشبختترم. زندگي نسبتا خوبي با همسرم داشتهام و دارم. دوستش دارم. با او تجربههايي داشتهام كه با هيچ كس ديگر نداشتهام. او هم من را دوست دارد. فقط مرا. گاهي بداخلاق ميشود ولي بيشتر وقتها عالي است. مگر خود من هميشه خوبم؟ ما مدتها در خوشي و ناخوشي كنار هم بودهايم. همديگر را خوب شناختهايم. براي همين هم ميتوانيم كنار هم، زير يك سقف خوشحال باشيم. من يك خانواده خوب دارم كه بايد از آن مراقبت كنم. بايد مراقب خودم و همسرم باشم و خدا را بهخاطر داشتن اين همه چيزهاي خوب شكر كنم...»اينها، جملاتي هستند كه سر آن پيچهاي خطرناك، يك خانواده را نجات ميدهند؛ به همين راحتي. يك مرد بعد از اينكه وسوسه شد، بايد يك نفس آرام بكشد، اين جملات را در ذهنش مرور كند و بعد درست راه مخالف را پيش بگيرد و بگويد: «جونم خونه!»همه زوجها ميخواهند رابطهشان گرم بماند. مثل كسب هر مهارت ديگري، اين هم نياز به ممارست دارد. ارجاع مكرر احساسات به همسر، تمريني است كه يك زوج را به مقصد ميرساند. با اين تمرين، قابليت تحريك شدن نسبت به همسر افزايش پيدا ميكند، همچنانكه باعث ميشود مرد كنترل بيشتري روي احساساتش داشته باشد و در پيچهاي بعدي، هرقدر هم خطرناك، بتواند بهراحتي ماشين را كنترل كند.
يك هشدار مهم: انتقال احساسات به همسر به معناي جايگزين كردن فرد ديگري به جاي همسر، در خيالپردازيها نيست. اين اشتباه خطرناكي است كه در شماره بعد، در مورد آن و ساير اشتباهات و سوء تفاهمهايي كه ممكن است سر اين پيچهاي خطرناك پيش بيايد صحبت ميكنيم.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir