PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از افطار تا سحر چه اتفاقاتی در پایتخت می‌افتد؛



mehraboOon
08-25-2011, 11:29 AM
از افطار تا سحر چه اتفاقاتی در پایتخت می‌افتد؛

دیدار با نیكی كریمی در نصفه شب!

خانمی آن‌قدر از دیدن او ذوق‌زده شده كه تلفنش را قطع می‌كند، جلو می‌آید با صدای بلندی می‌گوید: «من از طرفدارهای پرو پا قرص شما هستم خانم كریمی.» هفت تا بلیت 2 هزار تومانی هم می‌خرد و منتظر می‌ماند تا دو تا دختر كوچكش از راه برسند و با او یك عكس یادگاری بیندازند؛ كاری كه هر چند دقیقه یكبار طرفدارهای او انجام می‌دهند و خانم‌ها دست گردن او می‌اندازند تا با گوشی موبایلشان هم كه شده عكسی دو نفره با یكی از سوپراستارهای سینما داشته باشند. كریمی هم فقط یك شرط دارد؛ «فقط توی اینترنت نگذارید.»
فرصت دارد از دست می‌رود. مهمانی از نیمه‌هایش گذشته و این شب‌ها غنیمتی است برای آنهایی كه می‌خواهند لذت ببرند. شهر این شب‌ها بیدار است و در هر گوشه‌اش كسی مشغول دلمشغولی‌اش شده و دارد حظ می‌برد. رسما یك جشنواره شبانه در شهر راه افتاده و همه سعی می‌كنند از این فضای كم‌نظیر سهمی داشته باشند. كافی است بعد از افطار چرخی در كوچه‌ها و خیابان‌ها بزنید تا دستتان بیاید كه در این شب‌های ماه مبارك رمضان چه می‌گذرد.

به نوشته همشهری جوان؛ عده‌ای ساعت دو نیمه شب می‌روند سینما، خانواده‌‌هایی در مراسم ویژه پارك‌ها شركت می‌كنند، جوان‌ترها سانس بامدادی استخر را انتخاب می‌كنند و همه با هم دسته جمعی به هیا‌‌ت‌ها و حسینیه‌ها سر می‌زنند تا مناجات‌های این شب‌ها را از دست ندهند. با ما در یكی از همین شب‌های شلوغ شهر به میان این آدم‌ها و ماجراها بیایید، شاید شما هم تصمیم بگیرید یكی از شب‌گردهای این‌شب‌ها باشید!


ورود بازیگرها ممنوع؛سینما شكوفه ساعت 20:00
غروب پنجشنبه است و چند دقیقه‌ای به اذان مانده. از مسجد پشت سینما صدای «ربنا ...» بلند شده و همه در تلاطم لحظه‌های قبل از اذان هستند. گوشه میدان شهدا اما همه منتظرند تا «خانم دارابی» و «آقای جبلی» و بقیه بر و بچه‌های «ورود آقایان ممنوع!» سر برسند تا با آنها افطار كنند. روی میز كوچكی داخل سینما تدارك نسبتا مفصل اما ساده‌ای چیده‌اند از خرماهایی كه توی هر كدام از آنها یك چنگال كوچك گذاشته‌اند تا بشقاب‌های نان و پنیر؛ همه چیز مهیاست.

آخر برنامه «ماه عسل» هم از ال سی دی جلوی سینما پخش می‌شود و مردم از فكر ام‌.اسی‌های مهمان برنامه بیرون می‌آیند و به در سینما چشم می‌دوزند. هر چند دقیقه یك‌بار كه بچه‌های قد و نیم قد توی سالن به سمت در می‌دوند همه به گمان اینكه رامبد جوان، رضا عطاران و ویشكا آسایش و ... آمده‌اند، نیم‌نگاهی به ورودی سالن می‌اندازند. سر بلیت‌فروش سینما كه لباسش با مهماندارهای هواپیما مو نمی‌زند حسابی شلوغ است؛ «رضا عطاران و رامبد جوان می‌آیند؟»، «قطام هم هست دیگه؟!» كم‌كم سالن پر می‌شود اما هنوز خبری نیست. وسط نمایش فیلم، آنتراكتی می‌دهند تا كارمندهای سینما هم مثل اهالی سالن كه خودشان را پای میز افطار رسانده‌اند، دلی از عزا دربیاورند.

یك ربع از اذان ‌گذشته و ملت هنوز منتظرند تا بازیگرها را ببینند. پارك كردن پرادوی مشكی رنگ جلوی سینما، خیلی‌ها را امیدوار می‌كند اما زهی خیال باطل! جناب سرتیپی كه احتمالا این روزها برای فروش چند میلیاردی فیلمی كه تهیه كننده‌اش شده به خودش می‌بالد، وارد سینما می‌شود. مرد سپیدپوش هم با چند نفری گپ می‌زند. حالا یك ساعتی از اذان گذشته و هنوز خبری نیست.
http://www.ayandenews.com/UserUpload/Image/IMAGE634498073404051250.jpg

آقای تهیه‌كننده خبر می‌دهد؛ «متاسفانه توی راه تصادف كرده‌اند و امشب نمی‌رسند.» همه باید یكی‌یكی به مسؤول سالن مراجعه كنند تا چنین جوابی بشنوند. حالا بماند كه بالاخره معلوم نمی‌شود چطور آن ‌همه بازیگر با یك ماشین در راه بوده‌اند همه‌شان با هم تصادف كرده‌اند. در این وضعیت، خانواده‌هایی كه بلیت 2 هزار تومانی افطار(!) خریده‌اند، مانده‌اند بین رفتن و جواب دادن به سوال‌های بچه‌هایشان كه «یعنی نمی‌آیند؟» ...


ملت در پارك ملت؛ پارك ملت 21:30
حالا شهر تاریك شده و فعلا تا همه سر سفره افطار هستند اتوبان‌ها خلوت است و می‌شود چند دقیقه‌ای از شرق تهران به شمال پایتخت و پارك ملت رسید. اینجا هر خانواده‌ای بساطش را پهن كرده و افطار كردن كنار سر و صدای توپ بازی و ورجه وورجه كردن بچه‌ها را به غذا خوردن پای سریال‌هایی كه پر از روح‌ و جن و پری‌ هستند، ترجیح داده‌. فواره‌های پارك، نسیم خنكی را به صورت مهمانانش می‌زند.

چند نفری دست بچه‌ها را گرفته‌اند و از روزهایی می‌گویند كه اینجا نه «پردیس سینمایی ملت» را داشته و نه «سینمای چهار بعدی.» دو جایی كه مقصد بعد از افطار خیلی از خانواده‌هاست. وسط پارك اما سن نسبتا مبسوطی مهیا شده و جلوی آن 400-300 تا صندلی پلاستیكی سفید چیده‌اند. هنوز چند دقیقه‌ای به ساعت 10 شب و شروع جشن «بر آستان جانان» شهرداری مانده اما نصف صندلی‌ها پر شده و ملت به پرده ویدئوپروژكشنی نگاه می‌كنند كه تا قبل از جشن عكس‌ها و طرح‌هایی درباره ماه مبارك رمضان پخش می‌كند. باندها هم صدای ترانه‌های خواننده‌های پاپ را به گوش می‌رسانند.

كم‌كم سر و كله جناب مجری برنامه پیدا می‌شود. هنگام قرائت قرآن اول مراسم، بقیه صندلی‌ها هم پر می‌شوند. آقای مجری چند تا بچه شر و پر سر و صدا را روی سن می‌آورد و از هر كدام‌شان می‌خواهد سه بار تند و پشت سر هم بگویند « چی چی تو چی‌توزه!» بعد خودش هم پشت سر هر كدام از آنها، تكرار پر از غلط و خنده‌دارشان را تكرار می‌كند تا حواس جمعیت هم به مسابقه آنها جمع شود و همه با هم بخندند. بعد نوبت تواشیح گروه «عروه‌الوثقی» است كه لیدرش از خواندن یك تواشیح پنج زبانه خبر می‌دهد كه برای اولین بار است كه توسط آنها اجرا می‌شود.

پنج تا كت و شلوار قهوه‌ای پوش، روی سن سرودی را درباره پیامبر(ص) به زبان‌های فارسی، فرانسوی، انگلیسی، تركی و عربی می‌خوانند. مزه‌پرانی‌های آقای مجری همچنان ادامه دارد و در همین هنگام كه دارد چند تا لطیفه نسبتا به‌روز را تعریف می‌كند، گروه‌ها و آدم‌هایی كه قرار است روی سن بیایند، توی اتاقكی كه همان پشت است مشغول آماده كردن خودشان هستند.

بر و بچه‌های جوان گروه موسیقی «باران هنر» یكی از همین گروه‌ها هستند كه همین چند ساعت پیش، قبل از اذان در پارك قیطریه برنامه داشته‌اند و حالا خودشان را به اینجا رسانده‌اند تا چند دقیقه دیگر بروند روی سن و موسیقی بی‌كلام سنتی اجرا كنند. آرمین شاكری سرپرست گروه است و لباسش مثل این لیدرهای والیبال با لباس سفید بقیه فرق می‌كند و پیراهن یشمی رنگی تنش كرده؛ گروه آخرین هماهنگی‌ها را با هم انجام می‌دهند و بعد از یكی دو تا شوخی با همدیگر، پله‌های سن را می‌روند بالا تا یك موسیقی سنتی گوش‌نواز اجرا كنند كه ملت «ملت» نشین حظ ببرند.


تو را عاشقم تا سحر بستنی؛ خیابان ولی عصر 23:00
حالا دیگر سریال‌های «روح»نواز تلویزیون تمام شده. فردا هم كه كار و زندگی شهر تعطیل است. این یعنی یك فرصت درست و حسابی برای شبگردی در خیابان‌های پر نور پایتخت. همه مغازه‌ها و فروشگاه‌های طولانی‌ترین خیابان خاورمیانه باز است و مشتری‌ها توی هم وول می‌خورند. كافی‌شاپ‌ها و رستوران‌های روبه‌روی پارك، صندلی خالی ندارند و ناچار به مشتری‌ها شماره می‌دهند كه منتظر بمانند. ترافیك این خیابان یكطرفه را پر كرده اما كسی شاكی نیست. كار و كاسبی مغازه‌هایی كه ارتباط مستقیم یا غیرمستقیمی با «شكم» دارند، حسابی سكه است.

بستنی‌فروشی جلوی پارك آن‌قدر بابت فروشش در این شب‌ها خوشحال است كه بستنی‌اش را به ادعای خودش 500 تومان ارزان‌ كرده؛« خدا پدر اماكن را بیامرزد! با ما همكاری می‌كنند و این شب‌های ماه رمضان می‌گذارند تا ساعت سه و نیم صبح باز باشیم. هر شب تا همین موقع كلی مشتری داریم و از روزهایی هم كه صبح تا شب باز بودیم بیشتر می‌فروشیم.»

چانه‌زنی برای سردرآوردن از مقدار درآمد سعید سماواتی بستنی فروش، بالاخره جواب می‌دهد؛ «خیلی عالی است. ما نشاط مردم را كه می‌بینیم روحیه می‌گیریم. البته در كاسبی ما هم تاثیر دارد. این چند ساعتی كه بعد از افطار باز هستیم تا صبح حدود یك تا یك و نیم میلیون فروش داریم؛ از انواع آبمیوه‌ها و معجون‌ها تا بستنی‌های جور واجور. تقریبا تمام شب‌های هفته همین طور شلوغ است.»


تا چهار صبح توی سینما؛ سینما آزادی 30 دقیقه بامداد
«اكران افطار تا سحر» پدیده‌ منحصر به فرد این شب‌هاست. طرحی كه از پارسال راه افتاده و كلی هم طرفدار پیدا كرده. پردیس سینمایی آزادی از شلوغ‌ترین پاتوق‌های سینمابازهای شبانه است. از چند تا خیابان نرسیده به سینما، جای پارك پیدا نمی شود. همه خیابان‌های فرعی حوالی عباس‌آباد پر از ماشین‌هایی است كه صاحبانش الان با خانواده‌ها توی سالن‌های تاریك سینما مشغول دیدن «اینجا بدون من»، «شبانه‌روز»، «ورود آقایان ممنوع!» و چند تا فیلم دیگر در حال اكران هستند. بلیت‌های سانس 12:30 از یك ساعت قبلش تمام شده و جمعیتی كه تعدادشان هم كم نیست، ترجیح داده‌اند تا بلیت سانس بعد كه می‌شود 2:30 صبح را بگیرند.

با یك حساب سرانگشتی این تماشاچی‌ها حوالی ساعت چهار صبح از سینما بیرون می‌آیند و سحری را احتمالا در كله‌پاچه‌ای میدان فردوسی خواهند خورد! دم در سینما جمعیت زیادی منتظرند تا وقت فیلم دیدن‌شان بشود. علیرضا و سجاد پسرعمه و پسردایی هستند و هر دو 23 ساله. بلیت ساعت 2:30 «سوت پایان» را خریده‌اند و كمی آن‌ طرف‌تر از خانواده‌شان نشسته‌اند و هر چند دقیقه یك‌بار یكی‌شان از خنده ریسه می‌رود؛ « اینكه این ساعت شب همه جا باز است و انگار تازه سرشب است آدم را سر ذوق می‌آورد.

هیچ‌موقع از سال این طوری نیست. همین چند شب پیش ساعت دو نیمه شب از یك فروشگاه توی میدان منیریه كتونی فوتبال خریدم.» جوانی چند قدم پایین‌تر از پله‌های سینما دم و دستگاه تكمیلی برای نوازندگی دارد. هم می‌خواند و هم می‌زند اما حاضر نیست عكس بگیرد؛ « من چند سال دیگر خواننده بزرگی خواهم شد و دوست ندارم الان حرف یا عكسی از من منتشر شود چون كنسرت‌هایی كه دارم تحت تاثیر قرار خواهد گرفت!» اعتماد به نفسش آدم را یاد صفحه‌های عشق+2 می‌اندازد!

تاكسی‌ها هم جلوی سینما صف كشیده‌اند تا مشتری‌ها را این وقت شب كه سیستم حمل و نقل شهر خواب است، «دربست» به منزلشان برساند. كمی آن طرف‌تر دخترك گلفروشی كه تا این وقت شب در خیابان مانده دو، سه شاخه گل رز زرورق پیچیده‌اش را می‌دهد به خانم‌های پلیس داخل ونی كه پشت چراغ قرمز ایستاده‌اند.


دیدار سحرگاهی با كریمی؛ سینما آزادی 2:30 دقیقه بامداد
اتفاق ویژه سینما بلیت‌فروشی نیكی كریمی برای فیلم خودش «سوت پایان» است. خانم بازیگر و حالا كارگردان، یك هفته‌ای است كه گوشه‌ای از در ورودی سینما میز كوچكی گذاشته و با یكی دو تا از بازیگرهای فیلمش، مردمی را كه به این سینما آمده‌اند ذوق زده می‌كند.

هر كس از پله‌ها بالا می‌آید سركی می‌كشد تا ببیند چرا اینجا این قدر شلوغ شده و قضیه از چه قرار است. عده‌ای اوایل چشم‌هایشان را ریز می‌كنند تا مطمئن شوند كه این همان بازیگر فیلم «عروس» است و عده‌ای هم آن لحظه چهره را یادشان نمی‌آید و‌ زیر لب از نفر بغل دستی می‌پرسند كه « این خانومه خیلی آشناست، كیه؟» هر دو گروه ترجیح می‌دهند حتی اگر بلیت فیلم را هم نمی‌خواهند با كریمی خوش و بشی بكنند. «خانم كریمی من بازی‌تان در دو زن را واقعا دوست داشتم.»، «چرا در فیلم ... بازی كردید؟ فیلم بدی بود.»، «خانم كریمی من عاشق بازی شما هستم.»؛ اینها حرف‌هایی است كه خیلی از تماشاچی‌ها به خانم بازیگر می‌زنند و هر كدام به نحوی می‌خواهند ابراز محبت كنند.

خانمی آن‌قدر از دیدن او ذوق‌زده شده كه تلفنش را قطع می‌كند، جلو می‌آید با صدای بلندی می‌گوید: «من از طرفدارهای پرو پا قرص شما هستم خانم كریمی.» هفت تا بلیت 2 هزار تومانی هم می‌خرد و منتظر می‌ماند تا دو تا دختر كوچكش از راه برسند و با او یك عكس یادگاری بیندازند؛ كاری كه هر چند دقیقه یكبار طرفدارهای او انجام می‌دهند و خانم‌ها دست گردن او می‌اندازند تا با گوشی موبایلشان هم كه شده عكسی دو نفره با یكی از سوپراستارهای سینما داشته باشند. كریمی هم فقط یك شرط دارد؛ «فقط توی اینترنت نگذارید.»

عده‌ای كه دستشان از عكس گرفتن كوتاه است، ترجیح می‌دهند حداقل روی برگه‌های تبلیغات فیلم امضایی از او بگیرند. این وسط سه تا پسر 12-10 ساله شر هم هستند كه دست از سر نیكی كریمی برنمی‌دارند؛«یه چیزی بگم؟ شما مثل كفاشیان هی می‌خندید!» كریمی هم می‌خندد و به آنها می‌گوید: «شما خونتون كجاست كه هر شب می‌آید اینجا؟» لابه‌لای همین حرف زدن‌ها و عكس گرفتن‌ها و امضا كردن‌ها برایش چیپس می‌آورند. آمارها می‌گوید همین كارهای تبلیغاتی خانم بازیگر جواب داده و همین امشب با سه سانس فوق‌العاده، فیلمش 10میلیون تومان در همین یك سینما فروخته، شما تبلیغ بهتری بلد هستید؟


اذان تا اذان بساطی ها؛ دستفروشی در نیمه شب3:30
فقط سینماها نیستند كه طرح افطار تا سحر گذاشته‌‌اند. جماعت دستفروش‌ها بدون داشتن حمایت وزارتخانه یا نهادی، به صورت خودجوش در نقاط مختلف شهر، طرح «افطار تا سحر» را با شور و حرارتی بیشتر از سینماها اجرا كرده‌اند وكلی مشتری را به سمت خودشان می‌كشانند. دستفروش‌هایی كه در یك محل شانه به شانه هم جمع شده‌اند و می‌خواهند از این راه درآمدی كسب كنند و جنس‌های نفروخته‌شان در طول روز را بفروشند. توی بساطشان همه جور جنسی پیدا می‌شود؛ از گلدان‌های تزئینی قیمتی تا تی‌شرت‌های دخترانه و پسرانه ارزان. جواد با یكی از دوستانش تولیدی لباس دارد.

او می‌گوید: «بازار كساد است و یكی دو ماهی می‌شود كه جنس‌هایمان را می‌آوریم بین این دستفروش‌ها تا بفروشیم. فروشش بد نیست اما باید جنس را حتما ارزان بدهی كه ببرند. هر شب تقریبا 200 هزار تومانی فروش داریم.» میدان امام حسین(ع)، آریا شهر، 20 متری اصلی افسریه، شهرك غرب، ستارخان، میدان شهدا و میدان نبوت(هفت حوض) و ... كلی منطقه دیگر همین حالا بازارهای شبانه‌ای دارند كه مشتری‌هایشان از بعضی پاساژهای بالای شهر بیشترند!