sorna
08-24-2011, 12:08 AM
آنجا میايستند و لب موجشکن دردِدل میکنند... صداهاشان پرندهها را به پرواز وامیدارد، برگها را میريزد...
زنان
آنجا میايستند و لب موجشکن دردِدل میکنند
صداهاشان پرندهها را به پرواز وامیدارد، برگها را میريزد
زنانی از روزگاران ناشناخته.
زمانی هست که جهان به سکون میرسد.
روزهايی که گلها را در دفترچهای میفشرديم با هم،
تا خشک شوند:
زنان چنين چيزیاند.
که میداند کجا و کی،
به ناگاه
درمیيابيم که همگان
صدايی را میزيستيم که آنان
با ما به جا نهاده بودند.
زنان
آنجا میايستند و لب موجشکن دردِدل میکنند
صداهاشان پرندهها را به پرواز وامیدارد، برگها را میريزد
زنانی از روزگاران ناشناخته.
زمانی هست که جهان به سکون میرسد.
روزهايی که گلها را در دفترچهای میفشرديم با هم،
تا خشک شوند:
زنان چنين چيزیاند.
که میداند کجا و کی،
به ناگاه
درمیيابيم که همگان
صدايی را میزيستيم که آنان
با ما به جا نهاده بودند.