sorna
08-24-2011, 12:00 AM
نگاهی به شخصیت پردازی در رمان ناطوردشت
ناطور دشت روایت سه روز سرگردانی هولدن كالفیلد در خیابانها، كافهها، هتلها و مكانهای وحشی آمریكاست. مكانهایی كه باعث از بین بردن...
شاهكار جروم دیوید سالینجر را خیلی از ما خوانده ایم. منظورم ناطوردشت میباشد، یكی از معدود رمانهایی كه در تمام جهان بارها و بارها به فروش رسیده و خوانده شده است. این رمان در ایران نیز چنین وضعیتی را پشت سرگذاشته و تا امروز دو ترجمه از آن به بازار كتاب واردشده و به چاپهای متعدد رسیده است. سالینجر را حقیقتا باید راوی فرهنگ آمریكا خواند، راوی تمام جنبههای این فرهنگ، راوی زشتیها، كثیفیها، راوی آدمهای مدرن، آدمهای روشنفكر، مردم معمولی، راوی شهر و مـدرنـیته، شهر با فرهنگ پر رنگ و لعابش و غیره. سالینجردر اكثر آثارش به خوبی پوچی فرهنگ دهان پر كن بورژوازی را نشان داده است. فرار از فرهنگ خشك و رسمی آكادمیك با ظاهری مدرن و دلنشین كه در ناطور دشت به شكل "مدرسه پنسی" درآمده، نقطه پرتاب روایت دراین رمان است. قهرمان كتاب، هولدن كالفیلد، نوجوان جسور و جستجوگری است كه به خاطر قبول نشدن در نـمـرات درسـی از مـدرسـه مـعـتـبـر پـنـسـی اخـراج میشود. او سه روز قبل از اعلام حكم اخراجش به خانواده از خوابگاه فرار میكند و شهر به شهر میرود و روایت میكند. ناطور دشت روایت سه روز سرگردانی هولدن كالفیلد در خیابانها، كافهها، هتلها و مكانهای وحشی آمریكاست. مكانهایی كه باعث از بین بردن طبیعت، معصومیت و كودكی هولدن میشوند. معصومیت و اعتمادی كه به سرعت و در زمان كوتاهی ازبین میرود. هولدن، نوجوانی است كه به شدت علاقه به بزرگ شدن دارد و مدام سعی میكند كارهای بزرگترها را انجام دهد و در عین حال معصومیتش را حفظ كند. او با دوستش استرادلیتر كه دخترهای زیادی را بی عفت كرده گلاویز میشود و در نهایت كتك سختی از او میخورد، به معلم مدرسه اش اعتماد میكند و شب را در خانه او میگذراند ولی نیمههای شب به سوءظن او پی میبرد و فرار میكند. او رفته رفته یاد میگیرد كه نباید به كسی اعتماد كرد و میفهمد كه نه تنها او هنوز بچه است بـلكه دیگر از آن معصومیت نیز خبری نیست. شخصیت هولدن در این رمان از نوع شخصیتهایی است كه عوامل متعدد، سعی در تحول روحی، روانی و رفتاری او دارند. خواننده نیز مدام منتظر تغییر اساسی شخصیت هولدن است. هنر مهم سالینجر دقیقا در ظرافت ساخت این شخصیت است. او همه عوامل را به طریقی در رمان چیده است كه بر علیه شخصیت رمانش شورش كنند و او را شكست بدهند. این اتفاق میافتد اما شكست هولدن به "بازگشت به خانه" ختم میشود، خانه نمادی از معصومیت، آگاهی، تسلیم و سازگاری است. جایی كه خواهر كوچك و معصومش همدم اوست، با اینكه میداند پدر و مادرش اورا به سختی سرزنش خواهند كرد او تسلیم میشود و به این سرنوشت تن میدهد و پس از سه روز جستجو و سرانجام پوچی، گمشده اش را بازمییابد، گمشدهای كه جزخانه نیست اگرچه این خانه بارها مورد هجوم و ***** قرار گرفته و كیفیت خالص گذشته را در خود ندارد اما هنوز نشانههایی از معصومیت را روی در و دیوارهایش میتوان دید. هولدن باید یاد بگیرد كه واقعیت رادیده و لمس كند نه اینكه با افادههای روشـنـفـكـرانـه از آن بـگـریزد. واقعیت این است؛ یـك عـالـمـه چـیزهای كثیف، یك عالمه دروغ و خیانت. زندگی درآمریكا یا در هر نقطه از جهان امروز برای هر كسی كه نشانههای معصومیت و كودكی را با خود حمل میكند چیزی جز زندگی با تناقضها و سازگاری و یا نفس كشیدن میان آنها نیست. او توانایی جنگیدن با تمام این چیزها را ندارد، اصلا بهتر است بگوییم حوصله این چیزها را ندارد، فقط آنها را میبیند و خودش را حفظ میكند. سالینجر این خصوصیت بارز انسان مدرن آمریكایی را به خوبی شناخته و به تصویر میكشد و با استفاده از این بك گراند فرهنگی گاه گاهی به تمسخر جریان روشنفكری چپ در جهان و به خصوص درآمریكا میپردازد. یكی دیگر از نكات ظریف و هنرمندانه ای كه سالینجر در شخصیت سازی هولدن كالفیلد به كار برده، پرداخت روانكاوانه اوست. هولدن دردوران بلوغ به سر میبرد، نوجوانی عصبی، عاصی و پراز تناقض و دغدغههای جنسی. سالینجر باظرافت و دانـایـی یك شخص روانكاو به زیباترین شكل، تحولات روحی و روانی هولدن نوجوان را به تصویر میكشد. تناقض در تمام جزئیات رفتاری شخصیت دیده میشود اما هولدن خودش این را در انتهای رمان درك میكند و میپذیرد. یكپارچه شدن شخصیت پاره پاره یك فرد، تحول عظیمی است كه در پروسه روانكاوی وروان درمانی صورت میگیرد، این پروسه را در ناطوردشت به بهترین شكل میتوان دید. هولدن، شخصیتی پر از شكاف و پارگی روحی، روانی است، نویسنده تمام عوامل رمان را درجهت خـراب تـر شدن این وضعیت چیده است ولی شخصیت پردازی سالینجربه اندازهای دقیق، زنده و طبیعی انجام میشود كه در نهایت، خواننده هولدن را یك شخصیت یكپارچه و سالم (ازنظر روانكاوی) مییابد. هولدن به خودآگاهی میرسد و خودش را كه جدا از واقعیت اطراف نیست لمس میكند و سازگار میشود، واقعیت و محصولی كه فروید و لاكان و دیگر روانكاوان سعی میكردند در تمام پروسههای درمانگری خود در شخص بیمار پیدا كنند و او را از جدایی و انفصال روحی نجات دهند. ناطور دشت رمان فوق العاده ای است كه میتوان از جنبههای بسیاری آن را مورد مطالعه قرار داد. برای مثال این رمان میتواند به صورت خلاصه، جامعه شناسی آمریكایی را به مخاطب ارائه دهد و دغدغههای نسل جوان در نیمههای قرن بیست و یكم را مورد مطالعه قرار دهد و همین طور از نظر فنی، ادبی و روایی نیز بررسی گردد. جروم دیوید سالینجر در سال1919 در منهتن نیویورك از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمد. ناطوردشت اولین كتاب او در سال1951 منتشر شد و محبوبیت فراوانی برای او ایجادكرد. این رمان به سرعت جامعه روشنفكری و جامعهی جوان آمریكای دهه پنجاه را تحت تاثیر خود قرار داد كـه تـا امـروز اثـرات آن قابل مشاهده است. لازم به یادآوری است كه "فرنی و زویی"،" دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم"،"بالاتر از هر بلندبالایی" و"جنگل واژگون" از دیگر آثاری است كه از سالینجر در ایران منتشر شده و به چاپهای متعدد رسیده است.
ناطور دشت روایت سه روز سرگردانی هولدن كالفیلد در خیابانها، كافهها، هتلها و مكانهای وحشی آمریكاست. مكانهایی كه باعث از بین بردن...
شاهكار جروم دیوید سالینجر را خیلی از ما خوانده ایم. منظورم ناطوردشت میباشد، یكی از معدود رمانهایی كه در تمام جهان بارها و بارها به فروش رسیده و خوانده شده است. این رمان در ایران نیز چنین وضعیتی را پشت سرگذاشته و تا امروز دو ترجمه از آن به بازار كتاب واردشده و به چاپهای متعدد رسیده است. سالینجر را حقیقتا باید راوی فرهنگ آمریكا خواند، راوی تمام جنبههای این فرهنگ، راوی زشتیها، كثیفیها، راوی آدمهای مدرن، آدمهای روشنفكر، مردم معمولی، راوی شهر و مـدرنـیته، شهر با فرهنگ پر رنگ و لعابش و غیره. سالینجردر اكثر آثارش به خوبی پوچی فرهنگ دهان پر كن بورژوازی را نشان داده است. فرار از فرهنگ خشك و رسمی آكادمیك با ظاهری مدرن و دلنشین كه در ناطور دشت به شكل "مدرسه پنسی" درآمده، نقطه پرتاب روایت دراین رمان است. قهرمان كتاب، هولدن كالفیلد، نوجوان جسور و جستجوگری است كه به خاطر قبول نشدن در نـمـرات درسـی از مـدرسـه مـعـتـبـر پـنـسـی اخـراج میشود. او سه روز قبل از اعلام حكم اخراجش به خانواده از خوابگاه فرار میكند و شهر به شهر میرود و روایت میكند. ناطور دشت روایت سه روز سرگردانی هولدن كالفیلد در خیابانها، كافهها، هتلها و مكانهای وحشی آمریكاست. مكانهایی كه باعث از بین بردن طبیعت، معصومیت و كودكی هولدن میشوند. معصومیت و اعتمادی كه به سرعت و در زمان كوتاهی ازبین میرود. هولدن، نوجوانی است كه به شدت علاقه به بزرگ شدن دارد و مدام سعی میكند كارهای بزرگترها را انجام دهد و در عین حال معصومیتش را حفظ كند. او با دوستش استرادلیتر كه دخترهای زیادی را بی عفت كرده گلاویز میشود و در نهایت كتك سختی از او میخورد، به معلم مدرسه اش اعتماد میكند و شب را در خانه او میگذراند ولی نیمههای شب به سوءظن او پی میبرد و فرار میكند. او رفته رفته یاد میگیرد كه نباید به كسی اعتماد كرد و میفهمد كه نه تنها او هنوز بچه است بـلكه دیگر از آن معصومیت نیز خبری نیست. شخصیت هولدن در این رمان از نوع شخصیتهایی است كه عوامل متعدد، سعی در تحول روحی، روانی و رفتاری او دارند. خواننده نیز مدام منتظر تغییر اساسی شخصیت هولدن است. هنر مهم سالینجر دقیقا در ظرافت ساخت این شخصیت است. او همه عوامل را به طریقی در رمان چیده است كه بر علیه شخصیت رمانش شورش كنند و او را شكست بدهند. این اتفاق میافتد اما شكست هولدن به "بازگشت به خانه" ختم میشود، خانه نمادی از معصومیت، آگاهی، تسلیم و سازگاری است. جایی كه خواهر كوچك و معصومش همدم اوست، با اینكه میداند پدر و مادرش اورا به سختی سرزنش خواهند كرد او تسلیم میشود و به این سرنوشت تن میدهد و پس از سه روز جستجو و سرانجام پوچی، گمشده اش را بازمییابد، گمشدهای كه جزخانه نیست اگرچه این خانه بارها مورد هجوم و ***** قرار گرفته و كیفیت خالص گذشته را در خود ندارد اما هنوز نشانههایی از معصومیت را روی در و دیوارهایش میتوان دید. هولدن باید یاد بگیرد كه واقعیت رادیده و لمس كند نه اینكه با افادههای روشـنـفـكـرانـه از آن بـگـریزد. واقعیت این است؛ یـك عـالـمـه چـیزهای كثیف، یك عالمه دروغ و خیانت. زندگی درآمریكا یا در هر نقطه از جهان امروز برای هر كسی كه نشانههای معصومیت و كودكی را با خود حمل میكند چیزی جز زندگی با تناقضها و سازگاری و یا نفس كشیدن میان آنها نیست. او توانایی جنگیدن با تمام این چیزها را ندارد، اصلا بهتر است بگوییم حوصله این چیزها را ندارد، فقط آنها را میبیند و خودش را حفظ میكند. سالینجر این خصوصیت بارز انسان مدرن آمریكایی را به خوبی شناخته و به تصویر میكشد و با استفاده از این بك گراند فرهنگی گاه گاهی به تمسخر جریان روشنفكری چپ در جهان و به خصوص درآمریكا میپردازد. یكی دیگر از نكات ظریف و هنرمندانه ای كه سالینجر در شخصیت سازی هولدن كالفیلد به كار برده، پرداخت روانكاوانه اوست. هولدن دردوران بلوغ به سر میبرد، نوجوانی عصبی، عاصی و پراز تناقض و دغدغههای جنسی. سالینجر باظرافت و دانـایـی یك شخص روانكاو به زیباترین شكل، تحولات روحی و روانی هولدن نوجوان را به تصویر میكشد. تناقض در تمام جزئیات رفتاری شخصیت دیده میشود اما هولدن خودش این را در انتهای رمان درك میكند و میپذیرد. یكپارچه شدن شخصیت پاره پاره یك فرد، تحول عظیمی است كه در پروسه روانكاوی وروان درمانی صورت میگیرد، این پروسه را در ناطوردشت به بهترین شكل میتوان دید. هولدن، شخصیتی پر از شكاف و پارگی روحی، روانی است، نویسنده تمام عوامل رمان را درجهت خـراب تـر شدن این وضعیت چیده است ولی شخصیت پردازی سالینجربه اندازهای دقیق، زنده و طبیعی انجام میشود كه در نهایت، خواننده هولدن را یك شخصیت یكپارچه و سالم (ازنظر روانكاوی) مییابد. هولدن به خودآگاهی میرسد و خودش را كه جدا از واقعیت اطراف نیست لمس میكند و سازگار میشود، واقعیت و محصولی كه فروید و لاكان و دیگر روانكاوان سعی میكردند در تمام پروسههای درمانگری خود در شخص بیمار پیدا كنند و او را از جدایی و انفصال روحی نجات دهند. ناطور دشت رمان فوق العاده ای است كه میتوان از جنبههای بسیاری آن را مورد مطالعه قرار داد. برای مثال این رمان میتواند به صورت خلاصه، جامعه شناسی آمریكایی را به مخاطب ارائه دهد و دغدغههای نسل جوان در نیمههای قرن بیست و یكم را مورد مطالعه قرار دهد و همین طور از نظر فنی، ادبی و روایی نیز بررسی گردد. جروم دیوید سالینجر در سال1919 در منهتن نیویورك از پدری یهودی و مادری مسیحی به دنیا آمد. ناطوردشت اولین كتاب او در سال1951 منتشر شد و محبوبیت فراوانی برای او ایجادكرد. این رمان به سرعت جامعه روشنفكری و جامعهی جوان آمریكای دهه پنجاه را تحت تاثیر خود قرار داد كـه تـا امـروز اثـرات آن قابل مشاهده است. لازم به یادآوری است كه "فرنی و زویی"،" دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم"،"بالاتر از هر بلندبالایی" و"جنگل واژگون" از دیگر آثاری است كه از سالینجر در ایران منتشر شده و به چاپهای متعدد رسیده است.