sorna
08-23-2011, 04:39 PM
«جنگ را هیچ كس دوست ندارد. در جنگ، پدران پسران را به خاك مىسپارند حال آن كه در صلح، پسران پدران را!»
كرزوس پادشاه لیدیه
بسیارى از مردم جنگ را امرى عبث و قابل اجتناب مىدانند و كمتر كسى آن را دوست دارد. شاید نظامیان، به ویژه نظامیان كار كشته و جنگ دیده بیش از دیگران از جنگ دورى كنند.
كسانى كه سابقهى مبارزه در میادین جنگى را دارند، به خوبى به خاطر مىآورند در میدان نبرد، مرگ انسانها بسیار ساده اتفاق مىافتد و سربازان خیلى زود به مرگ همقطاران، دوستان و حتا برادران خود عادت مىكنند اما همین افراد به محض تغییر شرایط و پایان جنگ پى مىبرند كه در جنگ چه بر آنها گذشته و چه بر سر دشمنان خود آوردهاند. اما از یك نكته هیچ وقت نمىتوان فرار كرد: جنگ اجتنابناپذیر است. شاید ضرورى نباشد اما اگر زمان رخ دادن آن برسد، هیچ كس نمىتواند مانع آغاز آن شود.
نظامیان نقطه آغاز جنگ را سیاستمداران مىدانند و سیاستمداران برعكس آنان، جنگ را در نتیجه علامتهاى غلط نظامیان ذكر مىكنند اما امروز عامل دیگرى نیز به این دو عامل اضافه شده است. افكار عمومى، گاهى افكار عمومى جنگ را مىطلبد.
بررسى تاریخ جنگها نشان مىدهد پس از مدتى تخاصم لفظى و یا دست اندازىهاى محدود، شعلهى جنگ ناگهان بین دو یا چند ملت شعلهور و كشور، قاره و یا دنیایى به آتش كشیده مىشود.
دلیل بروز نبردها ساده و گاهى كم اهمیت جلوه مىكند اما واقعیت چیز دیگرىست. دلیل بروز نبرد مربوط به یك یا چند عامل ساده نیست. دهها و یا شاید صدها علت كوچك و بزرگ باعث انباشت كینهى ملتها علیه یكدیگر مىشود و آن زمان كه وقت فوران خشم فرا مىرسد، كسى نمىتواند مانع وقوع نبرد شود. همه چیز مانند بازى «دومینو» برهم مىریزد و حوادث زنجیروار رخ مىدهد.
گم شدن یك زن، حركت یك واحد جنگى به داخل خاك كشور مقابل، شلیك یك گلوله، ترور یك شخص مهم، نحوهى استفاده از یك رودخانهى مشترك، بندر مشترك، منبع انرژى مشترك، استناد به یك ادعاى كهنه ارضى، اعلام استقلال یك نژاد تحت ستم، علایق نژادى، شوونیستى، راسیستى، ایدئولوژیكى و دهها دلیل دیگر!
اما ملتهاى خسته از جنگ پس از آن كه جنگى را به پایان رساندند تا سالها و دههها تمایلى به جنگ ندارند. آنها به دنبال صلح مىروند و در صلح پیشرفت مىكنند و قدرتمند مىشوند تا آن كه مجددا با خسته شدن از زندگى در صلح، جنگ را آغاز مىكنند معمولا یك نسل تا زمانى كه خاطرات ناراحت كنندهى جنگ را در حافظه دارد، علاقهاى به نبرد نشان نمىدهد. اما جنگها ویژگى دیگرى نیز دارند و آن مرگ قهرمانان است. معمولا در جنگها «بهترینها» دلیرانه مىجنگند و كشته مى شوند. آنها ناگزیر از جنگیدن هستند و همین قهرمانان بعدها تبدیل به اسطورههاى ملتها مىشوند. البته جنگ یكسره پدیدهاى منفى نیست.
جنگ سبب رشد خلاقیتها، افزایش دلاورىها و بروز اخلاق مردانه مىشود. جنگ ادبیات مىسازد. «گذشت» مىآموزد و از خود گذشتن. اما بىتردید مردان جنگ دیده اولین مخالفان جنگ هستند چرا كه دیگر طاقت به خاك سپردن همقطاران خود را ندارند.
مجموعه صد جنگ بزرگ تاریخ با این هدف تدوین شده كه بتواند در قالب یك مجموعه، اطلاعاتى درباره جنگهاى بزرگ تمدن بشرى به خوانندگان بدهد. اما این صد جنگ چگونه از میان هزاران جنگ تاریخ بشر انتخاب شده؟
12
مى توان اذعان داشت، این مجموعه ممكن است كامل نباشد و ایرادات فراوانى بتوان بر آن گرفت. اما نگارنده این اعتقاد را دارد كه حداكثر تلاش خود را براى بازشناسى صد جنگ برگزیده تاریخ به كار گرفته است.
جنگهایى كه در این مجموعه جمعآورى شده، همگى بر تاریخ سیاسى كشورها، ملتها و حتا جغرافیاى سیاسى دنیا تأثیر گذاردهاند.
رخداد برخى از این جنگها سبب مرگ تمدنها، دولتها و ملتها شده و برعكس ملل دیگرى را به سرورى رسانده است. اما قبل از مطالعه این مقالات، نكاتى را باید به خوانندگان محترم گوشزده كرد.
1- اطلاعات موجود درباره برخى جنگها ممكن است اندك به نظر برسد اما دلیل توضیح اندك پیرامون آنها ابتدا بضاعت محدود علمى نویسنده است و دوم نبود منابع و مآخذ در دسترس.
2- در انتخاب جنگها، عنصر اول انتخاب «تأثیر بر جریان تاریخ» بوده و شدت نبرد، دلاورى جنگاوران و مدافعان عوامل بعدى در نظر گرفته شدهاند، به همین دلیل گاهى بررسى دلایل بروز جنگ و تغییر جغرافیایى سیاسى منطقه وقوع جنگ، طولانىتر از پرداختن به خود آن بوده است.
3- بررسى بسیار دقیق و موشكافانه جنگها نیازمند صرف سالها وقت و به كارگیرى تیمهاى ورزیده كارىست و نگارنده اذعان مىكند این امر از بضاعت او خارج است اما نكته مهم این است كه محصول چنین تحقیقى شاید مجموعهاى چند ده جلدى شود كه اگر چه ارزش آكادمیك خواهد داشت اما شاید فراتر از نیاز هزاران خواننده علاقهمند نظیر دانشآموزان، جوانان و سایر اقشار جامعه باشد.
در پایان ضرورى مىدانم كه یاد دوست بزرگوارم، مدیر فرهیختهى انتشارات هیرمند، زندهیاد حمیدرضا باقرزاده را گرامى بدارم. اگر مساعدت ایشان نبود، هیچ گاه زمینهى چاپ این اثر میسر نمىگشت.
13
نبرد آشور و ماد
آشوریان، جنگجویان بىرحم
در دنیاى قدیم تمدنهاى قابل توجه منحصر به بینالنهرین، پارس، چین، جنوب اروپا و شمال شرق آفریقا بود. اما در این بین، بیشترین تمركز قدرت، شوكت و نفوذ در بینالنهرین بود. از 2300 قبل از میلاد مسیح، دولتهاى متعددى در این منطقه به وجود آمدند كه برخى از آنها نظیر عیلامىها، سورىها و فینیقىها از قدرت و شكوه فراوانى برخوردار شدند. این ملتها داراى روحیه شهرنشینى و ایجاد تمدن بودند اگر چه از جنگاورى نیز غافل نبودند. اما به تدریج در بینالنهرین دولتى در حال پا گرفتن بود كه مىتوانست حیات تمدنهاى بینالنهرین را به خطر اندازد. دولت آشور
آشورى كه ملتى سامىنژاد در 1300 قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست «جنگ و پیشروى» را اتخاذ كردند. دلیل اصلى این امر نیز غیرحاصلخیز بودن زمین هاى آنها و آبادانى تمدنهاى مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نیروهاى خود را گردآورى كرده و به شهرهاى آباد اطراف مىتاخت. نبردهاى پى در پى، آنها را به اندازهاى قوى و جنگاور ساخت كه بین سالهاى 1300 تا 600 قبل از میلاد قوىترین قدرت نظامى آسیا بودند. سپرهاى بلند، وسایل قلعه كوب و برجهاى متحرك سبب شده بود تا هیچ شهرى در برابر آنها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف دیگر در دشتها نیز سربازان تمدنهاى دیگر قادر به مبارزه با آنها نبودند چرا كه سرباز آشورى از نظر تجهیزات سرآمد زمان خود بود. تیر و كمان، نیزه، كلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشورى تقریبا رویین تن شوند. مىتوان گفت از نظر نظامى، آشور به مانند رم باستان بود و سپاههاى آشورى بسیار منظم و تعلیم دیده بودند.
دولاندلن، تاریخ نویس فرانسوى، در كتاب تاریخ جهانى خود مىنویسد: خطر
17
آشورىها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آنها نبود بلكه روش حمله و یورش آنها بیشتر سبب وحشت دشمنان مىشد. (ملتى كه در مقابل آنها سر فرود نمىآورد از روى زمین محو مىشد.) آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمنها و قطع درختان میوهدار اقدام مىكردند. سكنه شهرها را مىكشتند پوست مردان را مىكندند و آنها كه زنده مىماندند به غلامىمىرفتند. آشور در اوج قدرت
در 800 قبل ازمیلاد آشور بیشتر سرزمینهاى متمدن را خراجگزار خود كرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در 722 ق. م هم زمان با پادشاهى سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور، ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (كه تقریبا خاور نزدیك امروز به علاوه مصر را در بر مىگرفت) سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آنها را شاید بتوان اولین اتحاد بزرگ نظامى تاریخ بشر دانست. اتحادیهاى مركب از بابل، عیلام، مصر، شام، ماد به عنوان دولتهاى بزرگ دنیاى قدیم در كنار دهها ملت كوچك دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند كه زمان براى درهم كوبیدن سپاههاى آشور فرا رسیده غافل از آن كه قدرت نظامى و جنگاورى آشور چیز دیگرىست.
سارگن در 720 ق. م به شام (سوریه) رفته و آنها را به همراه نیروهاى مصرى یك جا درهم كوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شكست داد و ناگهان حركت خود را به سمت جنوب سامان داد.
ارتش وحشتزدهى عیلام، نجنگیده بابل را رها كرد و به جنوب بینالنهرین عقبنشینى كرد. پسر سارگن، سناخریب، نیز پس از او به مدت 15 سال نبردها را ادامه داد و بابل را كاملا ویران كرد. وى آسیا صغیر را نیز تصرف كرد.
با به قدرت رسیدن آشور بانىپال در 669 ق.م، امپراتورى آشور به حد كمال رسید. شهرهاى بزرگ آسیا یا خالى از سكنه شدند و با این كه به تصرف آشور درآمدند. بانىپال چندى بعد عیلام را به تبعیت وادار كرد و با نابود كردن شهر تب، مصرىها را نیز وادار به تبعیت كرد.
18
ظهور دولت مقتدر ماد
مادىها چنان كه در تاریخ ایران باستان پیرنیا ذكر شده در ابتداى كار تا سالها خراجگزار دولت آشور بودند. در 744 ق. م مجددا نبردى سخت بین آشورىها و مادها رخ مىدهد كه نتیجه به سود دولت آشور تمام مىشود. این نبرد سبب اطاعت كلیه طوایف مادى از آشور مىشود و مهاجمان تا كوه دماوند را متصرف مىشوند. 60 هزار اسیر در این نبرد به شهر كالاه، پایتخت اولیه آشورىها، فرستاده مىشود. مادها كه در زمان خود داراى قدرت، نفوس و وسعت خاك زیادى بودند، همواره تحتتأثیر قدرت آشور موفق به نشان دادن قدرت خود نشده بودند. پادشاهان ماد مىدانستند مادام كه آشور بر قدرت سوار است ماد در حد یك خراجگزار باقى مىماند. در 708 پادشاه بزرگ ماد به نام دیاكو به تخت جلوس كرد. او كسى بود كه پایههاى ماد بزرگ را مستحكم كرد. به گفتهى مورخان او حدود 50 سال سلطنت كرد و با یكپارچه كردن اقوام ماد زمینه براى طغیان علیه آشور فراهم آمد. فرمانرواى آشور، سناخریب، در آن زمان درگیر نبرد با بابل و عیلام بود و چون ماد به طور مرتب خراج خود را مىپرداخت بهانهاى براى جنگ نیز نبود.
مرگ دیاكو به او اجازه اجرا كردن «فكر بزرگش» را نداد، اما پسر او، فرورتیش، این فكر را ادامه داد و در حوالى سالهاى 640 قبل از میلاد پس از مطیع كردن قبایل آریایى و پارسى در 633 قصد استقلال از آشور را كرد، اما پس از نبردى سنگین مادها فهمیدند كه با نیروهاى آشور نمىتوان با سربازان معمولى جنگید. پیرنیا در كتاب ایران باستان مىنویسد: «بعد از چندى، مادها به واسطهى پیشرفتهاى خود در شرق خواستند تا از قید آسور (آشور) خلاصى یابند اما سپاه چریكى آنها در مقابل قشون مشقكردهى آسور كه در جنگ با عیلام ورزیدهتر شده بود تاب نیاورده و شكست خورد و شاه هم كشته شد.» ظهور هوخشتره
در حوالى سالهاى 630 ق. م ماد، پادشاه بزرگ دیگرى را بر خود دید. هوخشتره (كیاكسار) نیز مجبور شد راه گذشتگان خو را براى نابودى آشور دنبال كند چرا كه خوب
19
مىدانست اگر آشور فراغت از نبردحاصل كند ماد را از بین مىبرد. اما او از اشتباه فرورتیش عبرت گرفت و پایهى خود را براى یك ارتش حرفهاى و مشقكرده گذاشت. به گفتهى مورخان، هوخشتره سالها بر روى تربیت این نیرو زحمت كشید. یك سواره نظام پرقدرت در كنار پیاده نظام مجهز به شمشیر و كمان مىتوانست از پس نیروهاى آشور برآید. نبرد اول ماد و آشور
از حدود 627 قبل از میلاد نیروهاى ماد با هجوم به بینالنهرین با سپاههاى آشورى به نبرد پرداختند. سواره نظامهاى مادى به دلیل ورزیدگى سواركاران و قدرت اسبها پس از چند جنگ بزرگ و خونین سرانجام آشورىها را (كه تاكنون طعم شكست را نچشیده بودند) شكست دادند.
اما هوخشتره آشور ضعیف شده را رها نكرد و تا پشت دروازههاى نینوا (پایتخت آشور) آنها را تعقیب كرد. محاصرهى نینوا هر چه طولانى تر مىشد احتمال تسلیم شدن
20
مدافعان افزایش مىیافت. اما ناگهان حادثهاى سبب نجات نینوا شد و به هوخشتره خبر رسید كه سیتها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمدهاند. پادشاه ماد ناگزیر نینوا را رها كرد و به سرزمین خود بازگشت. نبرد دوم و نهایى
هوخشتره به رغم نبرد طولانى و دیر فرجامى كه با سیتها داشت خوب مىدانست دشمن اصلى او قدرت رزمى فوقالعاده آشور است و اگر در این سالها كه آشور ضعیف است آن را از بین نبرد، به زودى این غول نظامى مجددا قدرت مىگیرد به ویژه آن كه پس از مرگ آشور بانىپال این دولت از شوكت افتاده بود. هوخشتره در حدود 610 قبل از میلاد با كمك نیوپولاس سار فرماندار بابل كه تصمیم به خیانت به آشور گرفته بود از كنارههاى دجله و فرات حركت به سمت نینوا را آغاز كرد. سپاهیان هوخشتره و بابل بدون برخورد با مقاومت تا پاى دیوارهاى نینوا پیش رفتند. هیچ كدام از دولتهاى خراجگزار آشور علاقهاى به پرداخت خراج به این دولت نداشتند بنابراین در مقابل نیروهاى مهاجم نیز ایستادگى نكردند.
در 606 ق. م نینوا بالاخره پس از محاصرههاى طولانى تن به سقوط داد. آن گونه كه سرپرسى سایكس در كتاب تاریخ ایران خود مىگوید سقوط نینوا به طور فجیعى واقع شد. وى مىگوید: «پادشاه تا ممكن بود مقاومت كرد و چون مأیوس گردید براى این كه به دست دشمن گرفتار نشود خرمنى از آتش فراهم كرده و به اتفاق اعضا و افراد خانوادهاش در آن داخل شد و در آتش بسوخت.» برخى ازمورخان نیز مىگویند كه آب دجله حصار نینوا را خراب كرد. در نهایت نینوا پس از سقوط زیر و زبر شد. مردان مادى و بابلى به گونهاى این شهر را ویران كردند كه به افسانهها پیوست.
عاقبت كار آشور بسیار دهشتناك بود. از آشور هیچ چیز باقى نماند. فاتحان این بار با آشور همان كارى را كردند كه آشور 500 سال بر سر متصرفان خود مىآورد. مرگ آشور به یك دوره جنگ و خونریزى سبعانه پایان داد. اكنون به نظر مىرسید بینالنهرین، غرب فلات ایران، آسیاى صغیر، مصر و خاور نزدیك مىتوانست نفسى به راحتى بكشد. از گردونههاهى مرگبار آشور دیگر خبرى نبود. البته گذشت زمان نشان داد كه مدت این آرامش زیاد نخواهد بود چرا كه آشور از بین رفت اما ماد متولد شده بود.
كرزوس پادشاه لیدیه
بسیارى از مردم جنگ را امرى عبث و قابل اجتناب مىدانند و كمتر كسى آن را دوست دارد. شاید نظامیان، به ویژه نظامیان كار كشته و جنگ دیده بیش از دیگران از جنگ دورى كنند.
كسانى كه سابقهى مبارزه در میادین جنگى را دارند، به خوبى به خاطر مىآورند در میدان نبرد، مرگ انسانها بسیار ساده اتفاق مىافتد و سربازان خیلى زود به مرگ همقطاران، دوستان و حتا برادران خود عادت مىكنند اما همین افراد به محض تغییر شرایط و پایان جنگ پى مىبرند كه در جنگ چه بر آنها گذشته و چه بر سر دشمنان خود آوردهاند. اما از یك نكته هیچ وقت نمىتوان فرار كرد: جنگ اجتنابناپذیر است. شاید ضرورى نباشد اما اگر زمان رخ دادن آن برسد، هیچ كس نمىتواند مانع آغاز آن شود.
نظامیان نقطه آغاز جنگ را سیاستمداران مىدانند و سیاستمداران برعكس آنان، جنگ را در نتیجه علامتهاى غلط نظامیان ذكر مىكنند اما امروز عامل دیگرى نیز به این دو عامل اضافه شده است. افكار عمومى، گاهى افكار عمومى جنگ را مىطلبد.
بررسى تاریخ جنگها نشان مىدهد پس از مدتى تخاصم لفظى و یا دست اندازىهاى محدود، شعلهى جنگ ناگهان بین دو یا چند ملت شعلهور و كشور، قاره و یا دنیایى به آتش كشیده مىشود.
دلیل بروز نبردها ساده و گاهى كم اهمیت جلوه مىكند اما واقعیت چیز دیگرىست. دلیل بروز نبرد مربوط به یك یا چند عامل ساده نیست. دهها و یا شاید صدها علت كوچك و بزرگ باعث انباشت كینهى ملتها علیه یكدیگر مىشود و آن زمان كه وقت فوران خشم فرا مىرسد، كسى نمىتواند مانع وقوع نبرد شود. همه چیز مانند بازى «دومینو» برهم مىریزد و حوادث زنجیروار رخ مىدهد.
گم شدن یك زن، حركت یك واحد جنگى به داخل خاك كشور مقابل، شلیك یك گلوله، ترور یك شخص مهم، نحوهى استفاده از یك رودخانهى مشترك، بندر مشترك، منبع انرژى مشترك، استناد به یك ادعاى كهنه ارضى، اعلام استقلال یك نژاد تحت ستم، علایق نژادى، شوونیستى، راسیستى، ایدئولوژیكى و دهها دلیل دیگر!
اما ملتهاى خسته از جنگ پس از آن كه جنگى را به پایان رساندند تا سالها و دههها تمایلى به جنگ ندارند. آنها به دنبال صلح مىروند و در صلح پیشرفت مىكنند و قدرتمند مىشوند تا آن كه مجددا با خسته شدن از زندگى در صلح، جنگ را آغاز مىكنند معمولا یك نسل تا زمانى كه خاطرات ناراحت كنندهى جنگ را در حافظه دارد، علاقهاى به نبرد نشان نمىدهد. اما جنگها ویژگى دیگرى نیز دارند و آن مرگ قهرمانان است. معمولا در جنگها «بهترینها» دلیرانه مىجنگند و كشته مى شوند. آنها ناگزیر از جنگیدن هستند و همین قهرمانان بعدها تبدیل به اسطورههاى ملتها مىشوند. البته جنگ یكسره پدیدهاى منفى نیست.
جنگ سبب رشد خلاقیتها، افزایش دلاورىها و بروز اخلاق مردانه مىشود. جنگ ادبیات مىسازد. «گذشت» مىآموزد و از خود گذشتن. اما بىتردید مردان جنگ دیده اولین مخالفان جنگ هستند چرا كه دیگر طاقت به خاك سپردن همقطاران خود را ندارند.
مجموعه صد جنگ بزرگ تاریخ با این هدف تدوین شده كه بتواند در قالب یك مجموعه، اطلاعاتى درباره جنگهاى بزرگ تمدن بشرى به خوانندگان بدهد. اما این صد جنگ چگونه از میان هزاران جنگ تاریخ بشر انتخاب شده؟
12
مى توان اذعان داشت، این مجموعه ممكن است كامل نباشد و ایرادات فراوانى بتوان بر آن گرفت. اما نگارنده این اعتقاد را دارد كه حداكثر تلاش خود را براى بازشناسى صد جنگ برگزیده تاریخ به كار گرفته است.
جنگهایى كه در این مجموعه جمعآورى شده، همگى بر تاریخ سیاسى كشورها، ملتها و حتا جغرافیاى سیاسى دنیا تأثیر گذاردهاند.
رخداد برخى از این جنگها سبب مرگ تمدنها، دولتها و ملتها شده و برعكس ملل دیگرى را به سرورى رسانده است. اما قبل از مطالعه این مقالات، نكاتى را باید به خوانندگان محترم گوشزده كرد.
1- اطلاعات موجود درباره برخى جنگها ممكن است اندك به نظر برسد اما دلیل توضیح اندك پیرامون آنها ابتدا بضاعت محدود علمى نویسنده است و دوم نبود منابع و مآخذ در دسترس.
2- در انتخاب جنگها، عنصر اول انتخاب «تأثیر بر جریان تاریخ» بوده و شدت نبرد، دلاورى جنگاوران و مدافعان عوامل بعدى در نظر گرفته شدهاند، به همین دلیل گاهى بررسى دلایل بروز جنگ و تغییر جغرافیایى سیاسى منطقه وقوع جنگ، طولانىتر از پرداختن به خود آن بوده است.
3- بررسى بسیار دقیق و موشكافانه جنگها نیازمند صرف سالها وقت و به كارگیرى تیمهاى ورزیده كارىست و نگارنده اذعان مىكند این امر از بضاعت او خارج است اما نكته مهم این است كه محصول چنین تحقیقى شاید مجموعهاى چند ده جلدى شود كه اگر چه ارزش آكادمیك خواهد داشت اما شاید فراتر از نیاز هزاران خواننده علاقهمند نظیر دانشآموزان، جوانان و سایر اقشار جامعه باشد.
در پایان ضرورى مىدانم كه یاد دوست بزرگوارم، مدیر فرهیختهى انتشارات هیرمند، زندهیاد حمیدرضا باقرزاده را گرامى بدارم. اگر مساعدت ایشان نبود، هیچ گاه زمینهى چاپ این اثر میسر نمىگشت.
13
نبرد آشور و ماد
آشوریان، جنگجویان بىرحم
در دنیاى قدیم تمدنهاى قابل توجه منحصر به بینالنهرین، پارس، چین، جنوب اروپا و شمال شرق آفریقا بود. اما در این بین، بیشترین تمركز قدرت، شوكت و نفوذ در بینالنهرین بود. از 2300 قبل از میلاد مسیح، دولتهاى متعددى در این منطقه به وجود آمدند كه برخى از آنها نظیر عیلامىها، سورىها و فینیقىها از قدرت و شكوه فراوانى برخوردار شدند. این ملتها داراى روحیه شهرنشینى و ایجاد تمدن بودند اگر چه از جنگاورى نیز غافل نبودند. اما به تدریج در بینالنهرین دولتى در حال پا گرفتن بود كه مىتوانست حیات تمدنهاى بینالنهرین را به خطر اندازد. دولت آشور
آشورى كه ملتى سامىنژاد در 1300 قبل از میلاد استقلال یافته و سیاست «جنگ و پیشروى» را اتخاذ كردند. دلیل اصلى این امر نیز غیرحاصلخیز بودن زمین هاى آنها و آبادانى تمدنهاى مجاور بود. در بهار هر سال دولت آشور نیروهاى خود را گردآورى كرده و به شهرهاى آباد اطراف مىتاخت. نبردهاى پى در پى، آنها را به اندازهاى قوى و جنگاور ساخت كه بین سالهاى 1300 تا 600 قبل از میلاد قوىترین قدرت نظامى آسیا بودند. سپرهاى بلند، وسایل قلعه كوب و برجهاى متحرك سبب شده بود تا هیچ شهرى در برابر آنها توان مقاومت نداشته باشد و از طرف دیگر در دشتها نیز سربازان تمدنهاى دیگر قادر به مبارزه با آنها نبودند چرا كه سرباز آشورى از نظر تجهیزات سرآمد زمان خود بود. تیر و كمان، نیزه، كلاهخود و زره سبب شده بود تا مردان آشورى تقریبا رویین تن شوند. مىتوان گفت از نظر نظامى، آشور به مانند رم باستان بود و سپاههاى آشورى بسیار منظم و تعلیم دیده بودند.
دولاندلن، تاریخ نویس فرانسوى، در كتاب تاریخ جهانى خود مىنویسد: خطر
17
آشورىها تنها به دلیل تجهیزات پیشرفته آنها نبود بلكه روش حمله و یورش آنها بیشتر سبب وحشت دشمنان مىشد. (ملتى كه در مقابل آنها سر فرود نمىآورد از روى زمین محو مىشد.) آنها به غارت دهات، سوزاندن خرمنها و قطع درختان میوهدار اقدام مىكردند. سكنه شهرها را مىكشتند پوست مردان را مىكندند و آنها كه زنده مىماندند به غلامىمىرفتند. آشور در اوج قدرت
در 800 قبل ازمیلاد آشور بیشتر سرزمینهاى متمدن را خراجگزار خود كرده بود، سوریه به تصرف درآمده و بابل تحت فرمان گردید. در 722 ق. م هم زمان با پادشاهى سارگن دوم، امپراتور بزرگ آشور، ناگهان تمام ملل تحت فرمان آشور (كه تقریبا خاور نزدیك امروز به علاوه مصر را در بر مىگرفت) سر به طغیان برداشتند. اتحادیه نیرومند آنها را شاید بتوان اولین اتحاد بزرگ نظامى تاریخ بشر دانست. اتحادیهاى مركب از بابل، عیلام، مصر، شام، ماد به عنوان دولتهاى بزرگ دنیاى قدیم در كنار دهها ملت كوچك دیگر تحت ستم، به این نتیجه رسیدند كه زمان براى درهم كوبیدن سپاههاى آشور فرا رسیده غافل از آن كه قدرت نظامى و جنگاورى آشور چیز دیگرىست.
سارگن در 720 ق. م به شام (سوریه) رفته و آنها را به همراه نیروهاى مصرى یك جا درهم كوبید. سپس با حمله به شمال ملل اورات و مادها را شكست داد و ناگهان حركت خود را به سمت جنوب سامان داد.
ارتش وحشتزدهى عیلام، نجنگیده بابل را رها كرد و به جنوب بینالنهرین عقبنشینى كرد. پسر سارگن، سناخریب، نیز پس از او به مدت 15 سال نبردها را ادامه داد و بابل را كاملا ویران كرد. وى آسیا صغیر را نیز تصرف كرد.
با به قدرت رسیدن آشور بانىپال در 669 ق.م، امپراتورى آشور به حد كمال رسید. شهرهاى بزرگ آسیا یا خالى از سكنه شدند و با این كه به تصرف آشور درآمدند. بانىپال چندى بعد عیلام را به تبعیت وادار كرد و با نابود كردن شهر تب، مصرىها را نیز وادار به تبعیت كرد.
18
ظهور دولت مقتدر ماد
مادىها چنان كه در تاریخ ایران باستان پیرنیا ذكر شده در ابتداى كار تا سالها خراجگزار دولت آشور بودند. در 744 ق. م مجددا نبردى سخت بین آشورىها و مادها رخ مىدهد كه نتیجه به سود دولت آشور تمام مىشود. این نبرد سبب اطاعت كلیه طوایف مادى از آشور مىشود و مهاجمان تا كوه دماوند را متصرف مىشوند. 60 هزار اسیر در این نبرد به شهر كالاه، پایتخت اولیه آشورىها، فرستاده مىشود. مادها كه در زمان خود داراى قدرت، نفوس و وسعت خاك زیادى بودند، همواره تحتتأثیر قدرت آشور موفق به نشان دادن قدرت خود نشده بودند. پادشاهان ماد مىدانستند مادام كه آشور بر قدرت سوار است ماد در حد یك خراجگزار باقى مىماند. در 708 پادشاه بزرگ ماد به نام دیاكو به تخت جلوس كرد. او كسى بود كه پایههاى ماد بزرگ را مستحكم كرد. به گفتهى مورخان او حدود 50 سال سلطنت كرد و با یكپارچه كردن اقوام ماد زمینه براى طغیان علیه آشور فراهم آمد. فرمانرواى آشور، سناخریب، در آن زمان درگیر نبرد با بابل و عیلام بود و چون ماد به طور مرتب خراج خود را مىپرداخت بهانهاى براى جنگ نیز نبود.
مرگ دیاكو به او اجازه اجرا كردن «فكر بزرگش» را نداد، اما پسر او، فرورتیش، این فكر را ادامه داد و در حوالى سالهاى 640 قبل از میلاد پس از مطیع كردن قبایل آریایى و پارسى در 633 قصد استقلال از آشور را كرد، اما پس از نبردى سنگین مادها فهمیدند كه با نیروهاى آشور نمىتوان با سربازان معمولى جنگید. پیرنیا در كتاب ایران باستان مىنویسد: «بعد از چندى، مادها به واسطهى پیشرفتهاى خود در شرق خواستند تا از قید آسور (آشور) خلاصى یابند اما سپاه چریكى آنها در مقابل قشون مشقكردهى آسور كه در جنگ با عیلام ورزیدهتر شده بود تاب نیاورده و شكست خورد و شاه هم كشته شد.» ظهور هوخشتره
در حوالى سالهاى 630 ق. م ماد، پادشاه بزرگ دیگرى را بر خود دید. هوخشتره (كیاكسار) نیز مجبور شد راه گذشتگان خو را براى نابودى آشور دنبال كند چرا كه خوب
19
مىدانست اگر آشور فراغت از نبردحاصل كند ماد را از بین مىبرد. اما او از اشتباه فرورتیش عبرت گرفت و پایهى خود را براى یك ارتش حرفهاى و مشقكرده گذاشت. به گفتهى مورخان، هوخشتره سالها بر روى تربیت این نیرو زحمت كشید. یك سواره نظام پرقدرت در كنار پیاده نظام مجهز به شمشیر و كمان مىتوانست از پس نیروهاى آشور برآید. نبرد اول ماد و آشور
از حدود 627 قبل از میلاد نیروهاى ماد با هجوم به بینالنهرین با سپاههاى آشورى به نبرد پرداختند. سواره نظامهاى مادى به دلیل ورزیدگى سواركاران و قدرت اسبها پس از چند جنگ بزرگ و خونین سرانجام آشورىها را (كه تاكنون طعم شكست را نچشیده بودند) شكست دادند.
اما هوخشتره آشور ضعیف شده را رها نكرد و تا پشت دروازههاى نینوا (پایتخت آشور) آنها را تعقیب كرد. محاصرهى نینوا هر چه طولانى تر مىشد احتمال تسلیم شدن
20
مدافعان افزایش مىیافت. اما ناگهان حادثهاى سبب نجات نینوا شد و به هوخشتره خبر رسید كه سیتها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمدهاند. پادشاه ماد ناگزیر نینوا را رها كرد و به سرزمین خود بازگشت. نبرد دوم و نهایى
هوخشتره به رغم نبرد طولانى و دیر فرجامى كه با سیتها داشت خوب مىدانست دشمن اصلى او قدرت رزمى فوقالعاده آشور است و اگر در این سالها كه آشور ضعیف است آن را از بین نبرد، به زودى این غول نظامى مجددا قدرت مىگیرد به ویژه آن كه پس از مرگ آشور بانىپال این دولت از شوكت افتاده بود. هوخشتره در حدود 610 قبل از میلاد با كمك نیوپولاس سار فرماندار بابل كه تصمیم به خیانت به آشور گرفته بود از كنارههاى دجله و فرات حركت به سمت نینوا را آغاز كرد. سپاهیان هوخشتره و بابل بدون برخورد با مقاومت تا پاى دیوارهاى نینوا پیش رفتند. هیچ كدام از دولتهاى خراجگزار آشور علاقهاى به پرداخت خراج به این دولت نداشتند بنابراین در مقابل نیروهاى مهاجم نیز ایستادگى نكردند.
در 606 ق. م نینوا بالاخره پس از محاصرههاى طولانى تن به سقوط داد. آن گونه كه سرپرسى سایكس در كتاب تاریخ ایران خود مىگوید سقوط نینوا به طور فجیعى واقع شد. وى مىگوید: «پادشاه تا ممكن بود مقاومت كرد و چون مأیوس گردید براى این كه به دست دشمن گرفتار نشود خرمنى از آتش فراهم كرده و به اتفاق اعضا و افراد خانوادهاش در آن داخل شد و در آتش بسوخت.» برخى ازمورخان نیز مىگویند كه آب دجله حصار نینوا را خراب كرد. در نهایت نینوا پس از سقوط زیر و زبر شد. مردان مادى و بابلى به گونهاى این شهر را ویران كردند كه به افسانهها پیوست.
عاقبت كار آشور بسیار دهشتناك بود. از آشور هیچ چیز باقى نماند. فاتحان این بار با آشور همان كارى را كردند كه آشور 500 سال بر سر متصرفان خود مىآورد. مرگ آشور به یك دوره جنگ و خونریزى سبعانه پایان داد. اكنون به نظر مىرسید بینالنهرین، غرب فلات ایران، آسیاى صغیر، مصر و خاور نزدیك مىتوانست نفسى به راحتى بكشد. از گردونههاهى مرگبار آشور دیگر خبرى نبود. البته گذشت زمان نشان داد كه مدت این آرامش زیاد نخواهد بود چرا كه آشور از بین رفت اما ماد متولد شده بود.